جریانشناسی روشنفکری غربگرا در ایران، میرزا ملکم خان (3)
محور فعالیت های ضد اسلامی ملکم در چند محور قابل بررسی و تأمل است:
همسو نشان دادن تعالیم اسلام با تفکر غرب
مهمترین هدف ملکم این بود که افکارش را در جامعهی اسلامی و سنتی ایران، بدون کمترین مخالفت انتشار دهد. مقدمه و لازمهی این موفقیت جلوگیری از تحریک احساسات علما بود. بههمین خاطر ملکم با زیرکی خود را به بسیاری از روحانیون نزدیک کرد، حتی توانست تعدادی از آنان را متقاعد کند که اندیشههایش نه تنها با اسلام ضدیت ندارد بلکه ملهم از همان اندیشههای دینی هستند. ملکم در نامهای به دوست نزدیکش «میرزا فتحعلی خان آخوندزاده» به صراحت به این سیاست مزورانه اشاره کرده است:
«میرزا فتحعلی بدان که بهدین هیچ یک از ایشان نباید بچسبی و نباید برایشان بگویی که اعتقاد شما باطل است و شما در ضلالت هستید ... چرا به دین ایشان میچسبی؟ تو دین ایشان را کنار بگذار و در خصوص بطلان آن هیچ حرف مزن...»
بیشک ملکم با توجه به تلاشهایش برای پذیرش «اندیشهی ترقی بلا شرط» در کشور بهخوبی میدانست که بدون گذشتن از مرزهای اعتقادی دست یابی به آن میسر نخواهد شد. با این وجود، برای این که مانعی جدی در راه این حرکت قرار نگیرد، میکوشید تا مانع اسلام را بهتدریج و زیرکانه از میدان خارج کند. بههمین منظور در اظهاراتش مرتباً این مسأله را یاد آور میشد که اسلام هیچ مباینتی با آنچه که در اروپا به وجود آمده است ندارد و روحانیون از دید وی بیش از دیگر اقشار قادر بهدرک این نزدیکی و مطابقت هستند. وی حتی اعلام میکند که«بنیانهای قوانین نو تا آن اندازه با اسلام همانند است که انسان ممکن است تصور کند که از اسلام سرچشمه گرفته است» این در حالی است که در جای دیگر صراحتاً اعلام میدارد که «دشمنترین اشخاص برای نظم مملکت و تربیت ملت و آزادی آنها طایفهی علما و اکابر فناتیکاند» فریدون آدمیت صراحتاً این سیاست زیرکانهی ملکم را دربارهی همسو کردن علم و مذهب بیان کرده است. وی مینویسد:
«چنین دانستم که تغییر ایران به صورت اروپا کوشش بیفایدهای است، از این رو فکر ترقی مادی را در لفافهی دین عرضه داشتم تا هموطنانم آن معانی را اینک دریابند. دوستان و مردم معتبری را دعوت کردم و در محفل خصوصی از لزوم پیرایشگری اسلام سخن راندم و به شرافت معنوی و جوهر ذاتی آدم توسل جستم، یعنی انسانی که مظهر عقل و کمال است...»
این اظهارات صریح چند نکته را روشن میکند. نخست آنکه وی دین را پوششی برای تبلیغ اندیشههایش میدانسته است، دوم آنکه وی در این راه تعدادی از روحانیون را با خود همسو کرده است. تعدادی از این روحانیون عبارت بوده اند از:
«میرزا جعفر حکیم الهی (مجتهد دربار و حرمسرای شاهی)»، «میر سید زین العابدین امام جمعه تهران»، «خلخالی میر هاشم». وی ظاهراً با «سید محمد صادق طباطبایی» نیز ملاقاتهایی داشته است.
7ـ رنسانس اسلامی
بی شک ملکم به دنبال رنسانسی مشابه غرب در اسلام بوده است، به همین خاطر از یک سو درصدد جلب نظر علماء برآمده و از سوی دیگر به تدوین دکترینی برای تفسیر مجدد تعالیم اسلام پرداخت است. وی در این مورد با بسیاری از متنفذین به گفتگو پرداخته و ضرورت آن را گوشزد کرده است:
«عدهای از افراد منتقد تهران را که دوستانم بودند دعوت کردم و با آنها به طور خصوصی دربارهی لزوم یک دکترین خالصتری برای اسلام صحبت کردم..»
این دکترین که ملکم به آن اشاره کرده است، در حقیقت نوعی تجدید نظر و بازخوانی در شعائر و فرامین دینی بوده است، وی معتقد بود که انسان را باید محور هستی قرار داد. در حقیقت وی به دنبال اندیشههای «اُمانیستی» غرب میکوشید تا خدا را از زندگی به حاشیه رانده و به جای آن انسان را قرار دهد، انسانی که تربیت یافتهی غرب بود و مظهر عقل و کمال به حساب میآمد:
«دوستان و مردم معتبری را دعوت کردم و در محفل خصوصی از لزوم پیرایشگری اسلام سخن راندم و به شرافت معنوی و جوهر آدمی توسل جستم، یعنی انسانی که مظهر عقل و کمال است»
ملکم برای ترویج این اندیشه نیازمند تأسیس مجامعی بود که در آن بتواند اندیشههایش را بیان کند. در این زمنیه وی موفق به تأسیس «فراموش خانه» و «مجمع آدمیت» گردید که در آن بسیاری از رجال سرشناس، افکار وی را در همهی زمینهها را منتشر میکردند. در این مجامع اندیشههای جهان وطنی وی مجال ظهور یافته و به گفتهی آدمیت در آن «ملکم پیرو دین انسانیت بود و در ترقی جامعهی انسانی با روح بزرگ بین المللی و نظر جهان بینی مینگریست.» نکتهی جالب توجه این است که به کمک این انجمنها، نوشتههای ملکم خصوصاً «کتابچهی غیبی» چنان مقبول عام گردید که از آن با نام قرآن جدید یاد میکردند. حتی خود ملکم نیز تأثیرات کتابش را بسیار زیاد دانسته و از آن با اعجاز یاد کرده است:
«امنیت در سراسر کشور به حدی رسیده که پنجاه هزار خارجی به طور دائم در آن با کمال آسودگی در رفت و آمد هستند... و تمام اینها از اثرات معجزهآسای کتابی است که نه عربی و نه حتی نثر مسجع نگاشته شده است.»
8ـ تغییر الفبای اسلامی (آرامی)
یکی از نمودهای رنسانس اسلامی از دیدگاه ملکم تغییر الفبای فارسی بود. ملکم و دوستش فتحعلی خان آخوندزاده از پیشگامان تغییر الفبای رایج در جوامع اسلامی بودند. مخالفتهای «نامق کمال» با آخوندزاده در ترکیه تا حدودی ملکم را آگاه کرد که از مخالفتهای مشابه در ایران احتراز کند، به این خاطر با احتیاط بیشتری در این زمینه اقدام میکرد.
وی آنچنان که از مکاتباتش با آخوندزاده دیده میشود، چندین نمونهی خط تهیه کرده و آنها را برای او فرستاده است. که تنها موردی که مورد پسند وی قرار گرفته، صورت جدا جدا و متقطع حروف بوده است. این شیوه را حتی «میرزا آقاخان کرمانی» ـ از ازلیهای معروف ـ نیز تشویق کرده است.
هدف ملکم از تغییر خط فارسی تسهیل در نگارش و کمک به افزایش تحصیل کردهها نبوده است، بلکه هدف اصلی وی جدا کردن ریشههای ارتباطی مردم ایران با گذشتههای پرافتخار ایرانی و اسلامی خود بوده است؛ چرا که با وجود این پیوندها جایگزین کردن تفکرات غربی با مقاومت رو به رو میگردید. از این رو ملکم و هم فکرانش به درستی به این مسأله پی برده و می کوشیدند تا همهی این عُلقهها را از میان بردارند و تغییر الفبای فارسی نیز در راستای این هدف استعماری بوده است. اگرچه ملکم صراحتاً به این هدف اشاره نمیکند، اما در نوشتههایش به ممانعتهایی که این الفبا در برابر برنامههایش ایجاد کرده است اشاره میکند:
«در ممالک اسلامیه قبل از تغییر خط قدیم، هیچگونه تنظیمات جدید و قوانین پولیتیکه نتیجه نخواهد بخشید و ترقی ملت اسلام صورت پذیر نخواهد شد.»
وی نه تنها این رسم الخط را مانع از گسترش صنایع و افکار غربی معرفی میکند که آن را حتی عامل استبداد سیاسی نیز معرفی میکند، حال آنکه برای ظهور دیکتاتوری و استبداد، بسترهای اجتماعی و فرهنگی، مقدم بر هر چیز دیگری هستند و اصولاً شیوهی نگارش و رسم الخط هیچگونه تأثیری در نظامات سیاسی ندارند. به طور نمونه در همان زمان تألیف این تقریرات از سوی ملکم، بسیاری از کشورهایی که رسم الخط لاتین را استعمال میکردند، تحت سلطهی مستبدین و دیکتاتورها قرار داشتند. وی هم چنین مینویسد:
«اصول تعلیم و تربیت ما خراب است بدون اصلاح خط، تعلیم و تربیت، اصلاح پذیر نیست، بدون اصلاح تعلیم و تربیت تمدن و ترقی امکان ندارد، نقص الفبای عربی منشأ فقر و ناتوانی و عقب ماندگی فکری و استبداد سیاسی سرزمین اسلام است.»
وابستگیهای ملکم به غرب
بیشک میرزا ملکم خان که تنها ده سال از حیاتش را در ایران گذرانده بود، به سرویسهای جاسوسی غرب خصوصاً انگلستان وابستگی داشته و به دنبال اجرای منویات آنها در ایران بوده است. وی علاوه بر اینکه مستقیماً در ارتباط با مأمورین خارجی بود، در پرورش و تربیت نسل جدیدی از وابستگان به سرویسهای غربی نیز نقش اساسی داشته است. از جملهی این افراد میتوان به سید حسن تقی زاده اشاره کرد که صراحتاً به این تأثیر اشاره کرده است. تقی زاده مینویسد:
«باید بگویم از اوایل مایهی اطلاعات و فهم سیاسی من صدی هشتادش از میرزا ملکم خان بود. از همهجا کتابهای او را پیدا کرده و میخواندم. در مسیر زندگی سیاسی من تأثیر عمدهای کرد. شاید خیلی اشخاص دیگر تحت تأثیر حرفهای او قرار گرفتهاند.»
ملکم همچنین با جاسوسهایی مانند «ادوارد براون» و نیز با سران «بهایی» که روابط آنها با استعمار غرب معلوم است دوستی نزدیکی داشته است. ملکم در کتمان وابستگیهایش بسیار زیرکانه عمل کرده بهگونهای که به سختی میتوان رد پای این وابستگی و زمان آن را مشخص کرد. ورود به سازمان فراماسونری در فرانسه در 24 سالگی را باید آغاز این وابستگی دانست. که تا پایان عمر وی ادامه داشت. او در نوشتههایش بعضاً غیر عامدانه به این ارتباطات اشاره میکند. در کتابچهی اصول ترقی میخوانیم:
«جمیع وزرای دول بزرگ علی الخصوص وزرای انگلستان این مطلب را البته صدبار برای ما تشریح کردهاند. میگویند ما به اقتضای ملاحظات پولتیک خیلی طالب هستیم که دولت ایران را مستقل و قوی نگاه بداریم. اما چون خلق ما در مملکت ایران هیچ منفعت و بستگی مادی ندارند ملاحظات پولتیک هرقدر در نظر ما مهم باشد، ما هرگز نمیتوانیم از خلق مان به جهت حفظ ایران یک دینار مدد بخواهیم...»
اما مهمترین سند در مورد این ارتباط اطلاعاتی ،به زمانی بازمیگردد که ملکم به عوامل انگلیسی توصیه میکند که «اتابک» را به عنوان شخصی قدرتمند مورد توجه قرار دهند. وی این توصیه را به «سِر فرانسیس برتی» سفیر کبیر انگلستان در فرانسه کرده است. فرانسیس برتی در نامهای به «سِر ادوارد گری» مینویسد:
«...او]ملکم [گفت هدفش از این دیدار این است که به من و توسط من به دولت انگلستان اظهار دارد که ایران در حال احتضار به سر میبرد اما دولت انگلستان میتواند آن را نجات دهد.
بنابر ادعای ملکم خان تقریباً همهی سیاستمداران ایران شاگرد او بودهاند ولی اعتراف مینماید که بعضی از آنها او را به حساب نمیآورند.
به هر حال میگوید که تنها یک فرد است که میتواند ایران را تجدید حیات بخشد و این شخص اتابک میباشد که اکنون در پاریس به سر میبرد و حاضر است دربارهی نیازمندیهای کشورش با دولت اعلیحضرت پادشاهی انگلستان وارد مذاکره شود...»
وی در ادامهی این توصیهها به دولت انگلستان پیشنهاد میدهد که با همکاری فرانسه که در ایران کمتر مورد بدگمانی است و مساعدت روسیه پولهایی را در زمینه مورد نظر وی مصرف کنند. وی همچنین به نفوذ آلمانیها در ایران اشاره و محبوبیت آنها را خاطر نشان میکند. در پایان اشارهای به نقش وی در گسترش فراماسونری در ایران برای نشان دادن ریشههای وابستگی وی به غرب خالی از فایده نخواهد بود.
9ـ ملکم و فراماسونری
میرزا ملکم خان اگرچه اولین فراماسون ایرانی نیست، اما بیشک تأثیرگذارترین آنان است. وی در سال 1276ه ش با گرفتن اختیارهایی در مورد قواعد حاکم بر لژ موفق به تأسیس «لژ فراماسونری» در ایران می شود. هدف ظاهری ملکم از تأسیس «انجمن فراموشخانه» آشنا ساختن مردم ایران با نظام و تمدن اروپایی و کمک به برقراری حکومت مشروطه و دفاع از حقوق فردی ایرانیان ولی در حقیقت هدف اصلی این تشکیلات تحقق اهداف کشورهای استعماری در ایران و چپاول ثروتها و سرمایههای ایران بوده است. در این تشکیلات بهگفتهی ملکم هدف اصلی ترویج فکر ترقی در لفافهی دین بوده است. ناصرالدین شاه که در ابتدا از حامیان «فراموشخانه» بود و رجال درباری را به حضور در آن ترغیب میکرد با آگاهی از افکار منتشره در آن، به ملکم بدبین شد و فراموشخانه را تعطیل نمود و او را بهبغداد تبعید کرد.
ملکم کمی بعد، تشکیلاتی مشابه «فراموشخانه» را مجدداً و با پنهان کاری بیشتر بهنام «مجمع آدمیت» تأسیس کرد. وی حتی در روزنامهی قانون مردم را به حضور در تشکیلاتی مشابه «مجمع آدمیت» تشویق میکند. از اعضای برجستهی مجمع آدمیت میتوان به «محمد علی فروغی»، «عباسقلی خان آدمیت»، «مفاخر الملک» و... اشاره کرد. این تشکیلات چنان گسترش یافت که حتی «محمد علی میرزا» ولیعهد مظفرالدین شاه نیز از اعضای آن شد. اعضای این مجمع بعدها در جریان نهضت مشروطیت نقش بسیار فعالی داشتند. در شمارهی 29 روزنامهی قانون دربارهی مجمع آدمیت آمده است:
«اصول آدمیت به طوری مطابق اسلام و به قسمی مناسب دردهای حالیه ایران است که هر مسلمان با شعور به محض این که از حقایق آدمیت بویی میشنود بیاختیار خود را به این دایره میاندازد، اگر چنین نکند دشمن اسلام، منکر خدا و کورترین حیوان دنیاست»
شعارهایی از این دست بیشک در گرایش بسیاری از روحانیان و افراد مذهبی به این تشکیلات تأثیرگذار بود. این در حالی است که مؤسس این مجمع از آن به عنوان ابزاری برای جمع کردن پول و پر کردن کیسهی خود استفاده میکرد. این نوشته را با نقل بخشی از گفتههای وی در کتاب «میرزا ملکم خان ناظم الدوله» به پایان میرسانیم.
«ملکم خان» از کسانی که عضو فراموشخانه میشدند، پولهایی میگرفت و با توجه با اینکه کسان سرشناس و مطرحی چون امام جمعه و «سلطان اویس میرزا احتشام الدوله» و مانند آنان به فراموشخانه پیوسته بودند، میتوان گمان برد که اندازهی این پولها، نبایستی کم باشد. از نامهای هم که ملکم در دوران بی مهری شاه به او از خارج از ایران، به تهران نوشته، همین معنا بر میآید:
« والله بالله هریک از تکالیف را که اشاره بفرمایید قبول خواهم کرد. به همه حالت راضی هستم، مگر بیکاری؛ حتی بیکاری را هم قبول خواهم کرد، اما به شرط اینکه اسباب گذراندن من مهیا باشد. اگر بخواهند هم گرسنه باشم و هم بیکار بمانم، سالی هفت هشت هزار تومان عاید من میشود. اگر فراموشخانه برپا کنم، سالی بیست، سی هزار تومان مداخل میکنم. اگر روزنامهنویسی بکنم، به اصطلاح قدیمیها هرکس را بخواهم به زانو میاندازم.»
منابع:
1- مجموعه آثار میرزا ملکم خان، تدوین و تنظیم ، استاد محیط طباطبایی، تهران، چاپ اول، ص 51- 52.
2- الگار، حامد، میرزا ملکم خان، ترجمه جهانگیر عظیما، شرکت سهامی اثنا، و انتشارات مدرس، 1369، ص 231.
3- محمود، محمود، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی، ج 5، تهران، انتشارات اقبال،1330، ص 1223- 1225.
4- برای اطلاع بیشتر رک: تاریخ تهاجم فرهنگی غرب، نقش روشنفکران وابسته «میرزا ملکم خان ناظم الدوله»، تهران، ناشر، مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، 1379.
5- ساسانی، خان ملک، احمد، سیاستگران دورهی قاجار، تهران، جاوید، 1388، ج 1، ص 49.
6- آدمیت، فریدون، اندیشهی ترقی و حکومت قانون، تهران، انتشارات خوارزمی، 1351، ص 102- 104.
7- اکبری، محمدعلی، درد و درمان «میرزا ملکم خان نظام الدوله»، راه نو، سال اول، شمارهی 3، ص 30.
8- مؤسسهی فرهنگی قدر ولایت، پیشین، ص 23.
9- مجموعهی آثار میرزا ملکم خان، پیشین، ص (یج).
10- همان، ص (کد).
11- اکبری، محمدعلی ، پیشین، ص 30.
12- نگاه کنید به رسالهی «کتابچهی غیبی»، مندرج در رسالهی میرزا ملکم خان نظام الدوله، گردآوری و مقدمه، محبتالله اصیل، تهران، نشرنی، 1381،ص 23-60 .
13- راجع به این امتیازها و نقش ملکم در آن رک : میرزا ملکم خان، ناشر، مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، پیشین، ص 121، 127.
14- کتابچهی اصول ترقی، مندرج در رسالههای میرزا ملکم خان ناظم الدوله، پیشین، ص 169-210.
15- آدمیت، فریدون، فکر آزادی و مقدمهی نهضت مشروطیت، تهران، انتشارات سخن، 1340، ص 151-152.
17- همان.
18- مجموعه آثار میرزا ملکم خان، پیشین، ص 10- 11.
19- آدمیت، فریدون ، پیشین، ص 118- 119.
20- الگار، حامد، پیشین، ص 262.
21- همان، ص 263.
22- نورایی، فرشته، تحقیق در افکار میرزا ملکم خان ناظم الدوله، تهران، انتشارات جیبی، 1352، ص 4- 46.
23- مجموعه روزنامه قانون، انتشارات کویر 1369.
24- قانون، شمارهی سوم.
25- الگار، حامد، پیشین، ص 265
26- اندیشهی ترقی و حکومت قانون، پیشین، ص 64- 65.
27- الگار، حامد، پیشین، ص 267-278.
28- مجموعه آثار میرزا ملکم خان، پیشین، ص 11-12.
29- فریدون آدمیت، پیشین، ص 65- 64.
30- فکر آزادی و مقدمه پیشین، ص 103.
31- مجموعه آثار میرزا ملکم خان، پیشین، ص 51-52.
32- الگار، حامد، پیشین، ص 230.
33- مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، پیشین، ص 59.
34- الفبای جدید، ص 93-94 برای اگاهی از عقاید ملکم، راجع به تغییرات الفبای فارسی رک: به دو رسالهی«نمونهی خط آدمیت» و «معایب خط ملکمی»، مندرج در «رسالههای میرزا ملکم خان ناظم الدوله» پیشین.
35- تقی زاده، سید حسن، زندگی طوفانی، تهران، انتشارات فردوس، ص 408.
36- صفایی، ابراهیم، اسناد نو یافته، تهران، انتشارات بابک، بینا، ص 129-131 .
37- همان.
38- در این مورد رک: رائین، اسماعیل، ص 17.
39- قانون، شمارهی 29.
40- مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، به نقل از کتاب فراماسونری در ایران، نوشته محمود کتیرایی، ص 98- 99.
پایان.
|
تعداد مشاهده: 8455