مروری بر زندگی علمی و سیاسی آیتالله سید محمدکاظم طباطبایی یزدی
تاریخ انتشار: 16 مرداد 1403
تولد
آیتالله سیدمحمدکاظم طباطبایی یزدی، معروف به «سید» و «صاحب عروه»، بنا بر اصح اقوال در سال 1253ق/ 1216ش[1] در یکی از روستاهای یزد موسوم به کسنویه در خانودهای کشاورز چشم به جهان گشود.
پدرش سیدعبدالعظیم، که میرعظیم خوانده میشد، همچون سایر مردم روستا به کار کشت و زرع مشغول بود و به لحاظ مالی زندگی متوسطی داشت. سیدمحمدکاظم دو سال بیشتر نداشت که پدرش در اثر حادثهای (سقوط از بالای درخت) جان باخت و از آن پس، تحت سرپرستی عموها و عموزادگانش قرار گرفت.[2] نسب معظمله از سادات طباطبا است که با چند واسطه به امام حسن مجتبی (علیهالسلام) میرسد.[3]
تحصیلات
سیدمحمدکاظم، علوم مقدماتی را در مدرسه دومنار یا محسنی یزد آموخت. استادش در مبانی ادبی فارسی و عربی، ملامحمدابراهیم اردکانی بوده است. در سطح بالاتر، آخوند ملامحمدهادی یزدی و آخوند زینالعابدین عقدایی از اساتید معظمله بودند. سپس راهی حوزه مشهد شد و ضمن ادامه تحصیل در سطح بالاتر، در حوزه علمیه این شهر به آموختن دانشهایی چون؛ هیأت، نجوم و ریاضی اقبال نشان داد. سپس به اصفهان رفت و در مدرسه صدر ساکن شد. به محض ورود، در محضر درس شیخ محمدباقر نجفی(پدر بزرگوار آقانجفی اصفهانی) و (حاج آقا نورالله)، حاضر شد. و از فروغ علمی وی بهره برد. به دلیل نبوغ فکری و خلاقیت علمی به زودی از مرحوم نجفی اجازه اجتهاد گرفت. علاوه بر این معظمله از محضر دیگر عالمان آن دیار همچون: آیات سیدمحمدباقر خوانساری، میرزا محمدهاشم چهارسوقی و ملامحمدجعفر آبادی بهره جست. آنگاه بار سفر بست و در سال 1281ق /1243ش با اجازه و معرفی استاد برجسته خود، شیخ محمدباقر نجفی، به همراه تنی چند از علما به ویژه آقانجفی اصفهانی و برادرش حاج محمدحسین (فرزندان محمدباقر نجفی مذکور)، به سوی عراق حرکت کردند.[4]
در بین راه و در حوالی کرمانشاه، خبر ارتحال فقیه اعظم شیخ مرتضی انصاری، این کاروان را در سوگ و ماتم فرو برد از اینرو هنگامی که آنان به نجف اشرف رسیدند، تنها مراسم سوگواری این عالم بزرگوار را درک کردند و از فیض وجودش محروم شدند.
سید به محض ورود به نجف، در مدرسه صدر حجرهای گرفت آنگاه به حلقه درس بزرگانی از جمله آیات عظام: میرزامحمدحسن شیرازی (رهبر قیام تنباکو)[5]، شیخ راضی نجفی، شیخ مهدی جعفری و حاج شیخ مهدی آل کاشفالغطاء درآمد.[6]
تدریس
آیتالله سیدمحمدکاظم تدریس علوم اسلامی را از زمان جوانی آغاز کرد. درحوزه «دومنار» یزد و سپس حوزه اصفهان، علاوه بر تحصیل، به تدریس نیز میپرداخت. در حوزه نجف، تدریس فقه و اصول سید، جایگاه خاصی داشت. پس از هجرت استادش میرزای شیرازی از نجف به سامرا، تدریس دروس عالی فقه و اصول از سوی سید، فضلا و عالمان زیادی را به حوزه درس او کشانید. ژرفنگری و دقت نظر و سلامت بیان سید به گونهای بود که درسش بسیار پربار و گیرا بود و نزدیک به دویست تا سیصد عالم در درس فقه وى حاضر مىشدند.[7]
تفوق و برتری صاحب عروه در دانش «فقه» نسبت به دیگران (حتی نسبت به آخوند ملا محمدکاظم خراسانی) مورد تصدیق و تصریح بسیاری از صاحبنظران بزرگ این رشته قرار دارد. خود مرحوم آخوند نیز با گفتن این جمله که: «در اصول، من اعلمم؛ در فقه چه عرض کنم؟» خود را در دانش فقه، از سید فراتر نمیشمرده است.[8] محمدعلى مدرس تبریزی در وصف او میگوید:
«از فحول و متبحرین علمای امامیه قرن... چهاردهم هجرت و عالمی است متقی، عامل، محقق، مدقق، جامع تمامی علوم دینیه فروعیه و اصولیه، سید علمای وقت، حامل لوای شریعت، از مفاخر شیعه و رئیس مذهبی فرقه محقه، بالخصوص در فقه جعفری به نهایت متبحر، دارای فکری عمیق و نظری دقیق، مرجع تقلید اغلب شیعه، علامه وقت و سرآمد فقهای عصر. حوزه درس او در نجف اشرف انفع حوزههای علمیه و مرجع استفاده اکابر و فحول اساتید بود...»[9]
مرجعیت
آیتالله العظمی سید محمدکاظم یزدی، سیره علمای صالح گذشته را در زمینه مرجعیت رعایت میکرد و با اینکه از بزرگترین علمای آن زمان به شمار میآمد، همواره از پذیرش این امر خطیر دوری میجست. مردم و علمای نجف که به مقام علمی و معنوی وی به خصوص پس از رحلت میرزای بزرگ در سال ۱۳۱۲ ق/ 1273ش پی برده بودند نسبت به پذیرش مرجعیت، به آن فقیه وارسته اصرار میکردند. ایشان سرانجام با احساس مسوولیت در قبال سرنوشت اسلام و مسلمین به این بار گران تن سپرد و بعد از رحلت آخوند خراسانی (متوفی ۱۳۲۹ق/ 1290ش) زعیم بزرگ جهان تشیع گردید و به مثابه بزرگترین قدرت مذهبی و یگانه پاسدار حریم تشیع، حفظ کیان مسلمین را بر عهده گرفت.[10]
به گفته شیخ ذبیحالله محلاتی: بعد از مرحوم آیتالله شیرازی کسی به قدر این عالم ربانی، شهرت جهانی پیدا ننمود.[11] شیخ آقابزرگ تهرانی نیز مینویسد: «ریاست عامه، امروزه در نجف و اکثر شهرهای ایران، بلکه تمامی آن، بدو منتهی شده است.»[12] آیتالله شیخ حرزالدین نیز مینویسد: صاحب عروه، خصوصاً در ایام اخیر عمر خویش، به ریاست و زعامتی بسیار وسیع و گسترده دست یافت، بلکه فقیه اعظم و زعیم مطلقی شد که هیچکس را یارای رقابت با او نبود. وی دریایی مواج و متلاطم از علم و تحقبق و متانت بود. همه مسائل فقهی و اخبار اهل بیت را در گنجینه ذهن و دل خویش حاضر داشت.[13]
محدث قمی، وی را «سید عالمان امت، شیخ طائفه، پرچمدار تشیع و قطب آسیای شریعت... فقیه عصر و مایه برکت روزگار ما»[14] برشمرده است.
درباره موقعیت و نفوذ بالای ایشان در میان مردم، مخالفان مرحوم یزدی نیز، سخن به اعتراف گشودهاند. احمد کسروی در این باره مینویسد: «سید یزدی در رده آخوند خراسانی و حاج شیخ [عبدالله] مازندرانی شمرده میشدی و گروهی انبوه از ایرانیان، از مقلّدان او میبودند.»[15]
مهدی ملکزاده نیز مینویسد: «مریدان و مقلدین زیاد در ایران داشت و عشایر شیعه عراق عرب، از او تقلید میکردند و او را پیشوای مطلق خود میدانستند و هرگاه ضرورت ایجاب میکرد ممکن بود هزارها عرب مسلح تحت اختیار او گذارند و احکامش را با آهن و آتش پیش ببرند.:[16]
نفوذ وسیع اجتماعی سید در مناطق شیعه نشین، در گزارش مأموران خارجی عصر وی نیز بازتاب داشته است. در تلگراف سرجرارد لوتر (کنسول انگلیس در بغداد در صدر مشروطه) میخوانیم: «... سیدکاظم یزدی... نفوذ قابل ملاحظهای در قفقاز دارد.» نیز همو مینویسد: «متنفذترین شخصیت (روحانی) در خارج باکو در میان مسلمانان قفقاز سید کاظم یزدی است... [و او] خیلی مورد احترام است.»[17]
شاگردان
آیتاللّه یزدی شاگردان بسیاری در حوزه پربار خود پرورش داد که برخی از آنها به درجه اجتهاد رسیدند؛ از جمله معروفترین آنان عبارتند از آیات: شیخ عبدالکریم حائری یزدی (مؤسس حوزه علمیه قم)، سید محمدتقی خوانساری، سید احمد خوانساری، شیخ محمدتقی بافقی، آقا ضیاءالدین عراقی، شهید سید حسن مدرس، سید حسین بروجردی (مرجع عالیقدر جهان اسلام)، محمد تنکابنی (مؤلف قصص العلماء)، شیخ محمدحسین کاشفالغطاء، حاج آقا حسین قمی، آقا رضا مسجدشاهی اصفهانی، سید عبدالحسین شرفالدین عاملی، سید محمد فیروزآبادی، سید یونس اردبیلی، میرزا مهدی آشتیانی، شیخ عبدالنبی عراقی و...[18]
تألیفات
اثر جامع وى که میراث ماندگار شیعه است، کتاب شریف عروهالوثقى مىباشد که امروزه متن درسى بیشتر استادان فن در خارج فقه است؛ کتابى که در واقع، رساله عملیه ایشان براى شیعیان بود و مریدان و مقلّدانش در ایران، ترکیه، یمن، عربستان، هند و افغانستان از آن استفاده مىکردند.[19]
از دیگر آثار معظمله میتوان به کتب زیر اشاره کرد:
●
●
●
●
●
●
●
●
●
10- بستان راز و گلستان نیاز که الهینامه ایشان به زبان فارسی است.
11- الکلمات الجامعه و الحکم النافعه. اولین بار در 1328ق /1288ش همراه کتاب عروه الوثقی به طبع رسید.
12- حاشیه فراید الاصول، شیخ مرتضى انصارى.
13- رساله فی ارث الزوجه من الثمن او العقار.[20]
سیره اجتماعی ـ سیاسی
سیره مستمر سید در امور اجتماعی ـ سیاسی آنگونه که خود بارها درنامههای خویش به این و آن متذکر شده است، نخست: تحصیل اطلاع دقیق و کامل از جوانب، آثار و تبعات حوادث و رویدادها بود و دیگر: تأمل در صحیحترین راه و پختهترین نوع برخورد با آنها (به نحوی که «بد»، «بدتر» نشود و «فاسد» به «افسد» نینجامد) و در نهایت: تصمیم و اقدام قاطع از سر بصیرت و تدبیر به رد یا تایید حوادث مزبور.
حقیقت این است که وی در اتخاذ برخورد منفی یا مثبت با جریانات و جناحهای گوناگون، از اقدامات شتابزده، ناپخته و احساساتی، به شدت پرهیز میکرد و اگر کسانی مغرضانه یا سادهلوحانه، سید را در قبال حوادثی که بر جوامع اسلامی و جهان تشیع میگذشت، عنصری بیتفاوت و کنارهگیر! شمردهاند، سخت به خطا رفتهاند. نامهای که مرحوم سید در ایام تحصن علمای تهران در صدر مشروطه در قم، به دو تن از علمای پایتخت ــ مرحوم حاج میرزا ابوتراب شهیدی و حاج شیخ روحالله دانایی قزوینی ــ نوشته، به وضوح نشانگر اهتمام وی به اصلاح امور جامعه اسلامی و بیانگر متانت و احتیاط او در برخورد پخته و درست با قضایا و حوادث است.[21] با این مقدمه به مشی سیاسی معظمله خواهیم پرداخت.
مبارزه با استعمار اقتصادی
پس از قیام پیروز تنباکو و بروز فواید بسیار آن، دو مجتهد اصفهانی یعنی آیات حاج شیخ محمدتقی اصفهانی و حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی به این فکر میافتند که علاوه بر نفی کالاها و منسوجات خارجی، میتوان امکانات داخلی را جهت تولید بسیج نموده و با ابتکار ایرانی به تولید منسوجات پرداخته و ملّت را برای حمایت از آن تشویق کرده، ابعاد تحریم کالاهای بیگانه را تحقق بخشید. به ویژه که در آن دوران اساس تجارت، دلاّلی تجار از اجناس فرنگی بود و به قول حاج آقا نورالله، بازرگانان عمّال خارجی شده و فرّ و جلال فریبنده مغرب زمین از طریق کالاها در ایران جلوهگری میکرده است. در چنین زمانی شرکت اسلامیه در اصفهان تأسیس میشود و به تدریج حوزه عمل خود را به سایر شهرها و سپس به کشورهای خارجی گسترش میدهد و تولیداتش همه جا را فرا میگیرد به حدّی که روزنامهها و نمایندگان انگلیس، رُشد آن را سکته به منافع انگلیس در کلیه منطقه خلیج فارس اعلام مینمایند.
با تأسیس این شرکت و ایجاد شعبات آن در مناطق مختلف، علمای بزرگ وقت ایران و عراق (همچون آیات عظام محمدحسن مامقانی، آخوند ملا محمدکاظم خراسانی، میرزا حسین نوری، میرزا حسین تهرانی و... ) از آن حمایت کردند[22] که یکی از آنان نیز مرحوم سید صاحب عروه بود. دستخط مرحوم سید، از قرار زیر است:
«بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله علی ما انعم، و له الشکر بما الهم، و صلی الله علی سیدنا محمد و آله و سلم.
فواید و منافع و عواید این انتظام، کمال وضوح دارد، حسن این نظم، از بیان مستغنی است. شایسته و مناسب و به موقع و محل است که عموم مؤمنین… از هر صنف و هر نوع، هر یک به قدر مقدور و به وجه میسور، در تشیید اساس وترویج این امر مهم اهتمام تمام و بذل جهد و صرف همت نمایند و مهما امکن [تا آنجا که ممکن است] از البسه و اقمشه خارجه متحرز باشند[پرهیز کنند]؛ بلکه سزاوار این است که در سایر جهات حرکات و سکنات و کیفیات لباس و طعام و شراب و گفتار و کردار، از وضع و طرز کفار خود را برحذر و برکنار دارند.
قال الصادق صلوات الله علیه: «اوحی الله تعالی الی نبی من انبیائه قل للمؤمنین لاتلبسوا لباس اعدائی و لاتطعموا مطاعم اعدائی و لاتسلکوا مسالک اعدائی فتکونوا اعدائی کما هم اعدائی.»[23] ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم.
حرره الاحقر محمدکاظم الطباطبایی»[24]
نامه تاریخی آیتالله یزدی به آیتالله سیدحسین قمی
در تواریخ مشروطه آمده است که از میان مراجع تقلید نجف اشرف آیتالله آقا سید کاظم یزدی مخالف مشروطه بوده است. ولی باید دانست که هیچ مرجع تقلید و روحانی عالیمقام شیعه با حکومت خودکامه موافق نبوده و با آزادی ملت مسلمان و مبارزه با ظلم و زور مخالفت نداشته است.
نامهای تاریخی از مرحوم آیتالله آقا سید محمدکاظم یزدی با امضای آن مرحوم به تاریخ هجدهم صفر 1321 قمری مطابق با 25 اردیبهشت 1282ش یعنی زمان مظفرالدین شاه و اوایل مطرح شدن حکومت قانون و تقاضای حکومتی به نام مشروطه موجود است که پرده از راز مخالفت آن مرحوم و بیمی که نسبت به آینده مشروطه داشته است بر میدارد. همان بیمی که شیخ شهید فضلالله نوری داشت و بیم و هراس هر دو نیز به جا بوده، و امروز دیگر همه چیز آفتابی شده است.
نامه سید که سه ماه و 4 روز پیش از برکناری امینالسلطان صادر شده است، سوز و گداز دینی، شور ضد استعماری و بصیرت و آیندهنگری سیاسی آن فقیه بزرگورا را نشان میدهد. نکته بسیار مهم و در خور دقت در نامه فوق، توجه اکید سید به لزوم اتحاد میان دولتمردان ایران و عثمانی در برابر استعمار صلیبی، و اقدام مشترک آنان جهت خنثیسازی توطئهها و دسایس استکباری مغرب زمین است.
مخاطب نامه سید، میرسیدحسین قمی، از علمای بزرگ تهران و از زمره یاران صمیمی صاحب عروه و شیخ فضلالله نوری در عصر مشروطیت است که اندکی پیش از دستگیری حاج شیخ فضلالله نوری در خانه او، و طرف مشورت شیخ شهید بوده است.
آیتالله آقا سید کاظم طباطبایی یزدی در این نامه مینویسد: «خدمت ذی شرافت جناب مستطاب عمده العلماء الاعلام، مروج الاحکام، مرجع الانام، سرکار شریعتمدار آقای آقا میرزا سید حسین قمی دامت برکاته ... در خصوص مواد متجدده و قوانین مستحدثه که چندیست اخبار موحشه آن، انتظام امورغالبی را مبدل به انفصام نموده، چون داعی استحضار تامی از مواقع ورود و صدور آن به نحوی که موافق نظام و محصل مرام است ندارم، استکشاف حال و استعلام وظیفه فعلیه آن را از آن جناب نمایم.
نظر به جهانی که معهود و در ورود به این گونه موارد از آن جناب مشهود بود انشاءالله تعالی التیامی به سزا و تأملی وافی نمود، داعی را هم مسبوق دارید.
چه این امور به نحوی که معهود است از گوشه و کنار شورش را موجب گردیده که چنانچه این آشفتگی برقرار و زمانی پراکندگی به استمرار گذرد، واهمه آن است که طایفه بیگانه که زمانی است به انتظار بازار آشفتهاند، وقت فرصت و خلف را غنیمت شمارند، خدای نخواسته این بقعه مبارکه ایران که از بین تمامی مملکت وسیعه الهی اختصاص به اهل ایمان داشته، مانند مملکت منیعه هندوستان مایه اعتبار و تاریخ روزگار گردد.
خصوص یا بهانه حقالرهانه قرض دولت و وسیله حیله معموله در استیلای حدود و ثغور مملکت به استقلال تامی که از جهت ایشان مقرر و حسن عشرت و اظهار خدمتی که از آنها مستحضر است! ...»
آنگونه که آمده است این مرجع بیدار و دلسوز از آن بیم داشته که مبادا دست پنهانی سیاست بیگانه در امر قانونگذاری جدید دخالت داشته باشد، و بر سر ایران آن آید، که سرانجام هم با شهادت شیخ شهید و روی کار آمدن وابستگان به اجانب آمد، حتی از آن بیم داشته که مبادا ایران هم به سرنوشت هندوستان مبتلا گردد![25]
واکنش به ظلمهای جلالالدوله در یزد
شاهزاده سلطان حسین جلالالدوله (پسر بزرگ ظلالسلطان و نوه پسری ناصرالدین شاه) از جمله دولتمردانی است که مدتی در فاصله سالهای 1269 – 1270 (در زمان سلطنت ناصرالدین شاه) و 1279 – 1283 (زمان سلطنت مظفرالدین شاه) در یزد حکومت داشت و آنگونه که نوشتهاند، مانند پدر ظالم و جنایتکارش، در هر دو دوره بر بنیاد ظلم و اجحاف به مردم استوار بود. از اقدامات او میتوان به حمایت وی از فرقه ضاله بهائیت و تعدی به مال، جان و آبروی مردم اشاره کرد. متعاقب این اقدامات بود که سیدمحمدکاظم طباطبایی در 8 رمضان 1321ق/ 6 آذر 1282ش به آیتالله آقا میرزا عبدالکریم آقا امام جمعه تبریز نامه نوشت و به انتقاد از مواضع نادرست جلالالدوله پرداخته و از اقدامات ستمگرانه وی مبنی بر توهین و تنبیه مسلمانان و تخریب خانههای آنان و بستن جریمههای سنگین بر اشخاص محترم شهر سخن گفت. در پایان از امام جمعه درخواست کرد که مطالب فوق را از جانب وی با ولیعهد در میان گذارد و توجه و عنایت خاص وی برای رفع مشکل مردم مسلمان یزد و دفع ستم از آنان را خواستار شد. در نتیجه اقدامات سید، عینالدوله قول داد تا زمانی که بر کرسی صدارت قرار دارد جلالالدوله را به حکومت یزد نفرستد.[26]
مخالفت با نوز بلژیکی
در ماههای اولیه سال 1323ق /1284ش به دنبال اجحاف و ستمهای ژوزف نوز مشهور به مسیو نوز یکی از اهالی بلژیک (مسؤول گمرکات ایران) آخوند خراسانی و سید محمدکاظم یزدی در جمادیالثانی 1323ق در جواب عریضه تعدادی از تجار که خواستار صراحت نظر آنان در مورد شخص نوز شده بودن، ضمن «ظالم» خواندن نوز نوشتند: «واضح است که اینگونه سلوک با رعیت کاشف از دشمنی با دولت است. به توجهات کامله امام عصر ارواحناه فداه و اقدامات حضرت اقدس، بدخواهان دولت تأدیب و تبعید و رعیت آسوده خاطر گردند. سیم جمادیالثانی 1323. الاحقر محمدکاظم خراسانی؛ محمدکاظم طباطبایی»[27]
آیتالله آقا سید محمدکاظم یزدی و نهضت مشروطیت
از آنجایی که آیتالله آقا سید محمدکاظم یزدی در سالهای مقارن با انقلاب مشروطه در نجف ساکن بودند و امکان مشاهده مستقیم و بیواسطه حوادث ایران برایشان میسر نبود، بـه منظور درک و اطلاع دقیق از شرایط ایران همزمان با اوجگیری جنبش عدالتخواهی، بـا ارسال نامه به سه تن از افراد مورد اطمینان خود در تهران (آقا سید ریحاناللّه کشفی، حاج شـیخ روحاللّه دانایی قزوینی و حاج میرزا ابوتراب شهیدی) و درخواست اطلاعرسانی از آنها، به بسط و گسترش شبکه اطلاعیابی خود مبادرت نمودند.
نکته جالب در هر سه نامه اولاً حساسیت خاص سید نسبت به مصالح مسلمین و ثانیاً تکیه و تأکیـد ویژهای است که ایشان بر لزوم آشنایی و بصیرت کافی نسبت به حوادث واقعـه و رعایت حد نصاب پختگی و متانت لازم در اتخاذ نوع و نحوه برخورد (منفی یـا مثبت) با آنها دارد. آن مرجع عالیقدر، حتی در نامهاش به آقایان حاجی میرزا ابوتراب و آقا سیدریحاناالله، بسیار گلایه میکند که چرا و چگونه تا این زمان، از نوشتن نامه برای او درباره این حوادث دریغ ورزیدهاند؟ جان کلام او در هر سه نامه آن است که: «چون مبنای امورات بر اتقان و تثبیت است»، و اقدام ناآگاهانه و بیبصیرت را مناسب نمیداند، و اقدام بـه اموری کـه از کم و کیف آن ـ چنان که شاید و باید ـ مستحضر نیست «خلاف و تیره» رویه اوست «و از بس، اعمال اغراض شخصیه در بعض مراسلات شـده و بعـد از آن خلافش منکشف شده وثوقی باقی نمانده» است؛ بنابراین، بر مثال این بزرگان «که مورد وثـوق و اطمینـان و [در صحنه حادثه، از نزدیک] حاضر و بصیر» است، «لازم است که فـوراً بعـد از تحقیـق، اطلاع بدهند تا از باب آن داخل شده عن بصـیره (ازسـر بصیرت) اقدام» لازم را انجام بدهم. «بلکه طریق علاج آن را هم که به نظر»شان «میرسد مرقـوم» دارنـد «تـا از روی بصیرت، بر وفق تکلیف» عمل شود. در سالهای بعد دامنه ایـن شبکه به وسـیله برخـی از شاگردان ایشان گسترش بیشتری پیدا کرد. از چهرههای شاخص حاضر در این شبکه میتوان بـه افرادی همچون: سیداحمد طباطبائی (فرزند صاحب عروه)، مـلا محمـد آملی (مقیم تهران)، آقاسیدمحمد طباطبایی یزدی، آیتاالله شیخ محمدحسین آل کاشفالغطاء، آیتاالله شیخ احمد آل کاشفالغطاء، شیخ فضلالله نوری و... اشاره کرد.[28]
در این راستا آیتالله سیدمحمدکاظم طباطبایی یزدی در تاریخ پنجم جمادی الثـانی 1324/ 4 مرداد 1285ش نامههایی با مضمون مشابه خطاب به سه تن از علمای برجسته وقت مقیم تهران (آقا سیدریحاناالله کشفی بروجردی، حاج شیخ روحاللّه دانایی قزوینی و حاجی میرزا ابوتراب شهیدی) مینویسد و در آنها خاطرنشان میسازد که:
«چندی است از آن حدود، پیوسته نامهها و اخبار وحشتآمیزی به اینجانب مـیرسد کـه حاکی از هتک و توهین حکومت [عینالدوله] به علمای عظام پایتخت است و جمعی مرا تکلیف به بعضی اقدامات میکنند. از شما به عنوان اشخاص مورد وثوق و اطمینان خویش، و درعین حال حاضر و ناظر بر قضایای تهران، میخواهیم کـه در اینگونه حوادث، که زیانش متوجه «نوع اهل اسلام» بوده و به مصالح عمومی مسلمین مربوط میشود، مرا از گزارش واقعیات امر بیخبر نگذارید، بلکه طرق حل مشکلات را نیز آنگونه که به نظرتان میرسد بیان دارید تا من، که از معرکه دورم، بر پایه بصیرت و آشنایی با حاق مسائل، بـه تکلیف شرعی خویش در قبال آن حوادث عمل کنم.»[29]
در بخشی از نامه آیتاالله سیدمحمدکاظم یزدی به آیتاللّه حاجی میرزا ابوتراب شهیدی اینگونه میخوانیم:
«بسم اللّه الرحمن الرحیم،
عرض میشود
... در این اوقات، پیوسته شرح گرفتاریها و اهانات وارده بر حضرات آقایان عظام ایدهما [هم] اللّه تعالی میرسد و جمعی اینجانب را تکلیف به اقدام مینمایند؛ و چون هنوز کم و کیف مطلب مبیّن نیست و از امثال آن جناب که مورد وثوق و اطمینان میباشید در این باب هیچ رقیمه[ای] نرسیده؛ اقدام در آن را بـدون تثبت، خلاف دانسته به کلی هنوز اقدامی نشده است، ولی بر فرض صدق و صحت ایـن اخبار، خیلی کوتاهی از امثال آن جناب شده [است]. چرا در مثل این قضایا، که ضرر آن بر نوع وارد و از امور مهمه است، تاکنون یک کلمه نرسیده است؟ البته زوایای مطلب را فوراً مرقوم و از حقیقت مطلب مستحضرم دارید، بلکه طریق عـلاج آن را هـم کـه بـه نظرتان میرسد مرقوم دارید، تا از روی بصیرت بر وفق تکلیف معمول دارم.
زاد اللّه تعالی فی تأییداتکم. پیوسته از احوال خود مستحضرم دارید. والسلام علیکم و رحمـه اللّـه و برکاته. الأحقر محمدکاظم طباطبائی»[30]
موافقت مشروط صاحب عروه با مشروطه
اسناد و شواهد تاریخی نشانگر این واقعیت است که در یک سال اول مشروطه و تا زمـان تحصن آیتاالله شیخ فضلاالله نوری در حرم حضرت عبدالعظیم (ع)،[31] مرحوم آیتاالله سیدمحمدکاظم یزدی سیاست سکوت و عدم مداخله به همراه موافقت تلویحی و مشروط را با توجه به اخبار و نامههایی که از طریق شبکه اطلاعیابی به ایشان میرسید، در قبـال مسائل مربوط به مشروطه در پیش میگیرد. به عنوان نمونه در ماههای نخست تأسیس مجلس شورای ملی استفتائی از سیدمحمدکاظم طباطبایی به شرح زیر میشود:
«... در باب مجلس محترم ملی که مقرر شده است در دارالخلافه طهران و سایر بلدان... آیا حضرتعالی حکم به حرمت آن مجلس فرمودهاید یا خیر؟....»
پاسخ سید به استفتاء فوق، موافقت کامل وی با اصل تأسیس مجلس را (البته به شرط دینداری نمایندگان و انطباق مصوبات آنان با شرع محمدی «ص») نشان میدهد:
«بسمالله الرحمن الرحیم
در صورت موافقت مجلس با شرع محمدی صلیالله علیه و آله، و اسلامیت و دیانت اهل آن، بسیار خوب است. ان شاءالله تعالی عموم مسلمین همراهی خواهند نمود، کما اینکه در سابق نوشتهام.
الاحقر محمدکاظم طباطبائی.»[32]
جمله پایانی فتوای سید، اشاره به نوشتهای دارد که وی قبلاً در همین زمینه صادر کرده است. ظاهراً مقصود تلگرافی است که مرحوم سید در محرم 1325ق/ 1285ش به شرح در زیر در «جواب تلگراف عموم حجج اسلام و علماء اعلام دارالسلطنه تبریز» ارسال داشت:
«خدمت علماء اعلام کثرالله امثالهم
تلگراف شما موجب تشویش خاطر همگی گردید، البته به شرط کمال موافقت مجلس با شرع مقدس محمدی صلیالله علیه وآله، واطمینان به اسلامیت و دیانت اهل آن، و عدم ترتب مفسده بر آن، عموم اسلامیان اهتمام به آن خواهند نمود.....»[33]
بنابر این بر پایه اسناد مذکور و شواهد در دسترس آیتالله سیدمحمدکاظم طباطبائی در نخستین مرحله از برخورد خویش با جنبش مشروطه، با مشروطیت دولت مخالف نبود، منتها مشروطیتی مدنظر معظمله بود که اولاً: نمایندگان مجلس شورای آن، به احکام و مقررات اسلام پایبند باشند و مصوبات آنها با موازین شرع انطباق داشته باشد. ثانیاً به ایجاد بحران در کشور نینجامد و به اصطلاح مفسدهای بر آن مترتب نگردد.
بنابر این موافقت سید با مشروطه، موافقتی بیقید و شرط و چشم و گوش بسته نبود، بلکه مشروط بود.
چنانچه در ادامه وقتی مشروطهخواهان میخواستند امضای معظمله در حمایت از مجلس را بگیرند؛ ایشان به این بهانه که چیزی را که ماهیت و موضوعش مجهول است از امضای آن خودداری میکند و در نهایت وقتی با اصرار آنها مواجه میشود به صورت کلی و مشروط نوشتند به شرط موافقت مصوبات مجلس با موازین شرع، ان شاءالله مؤمنین از آن حمایت خواهند کرد. این موضوع در نامه معظمله به آیتالله آخوند ملا محمدعلی رفسنجانی مورد اشاره قرار گرفته است:
«.... در خصوص مجلس شورا از نجف امضا میخواستند. چند نفر از آقایان علیالاطلاق [بدون قید و شرط] امضاء کرده و به وجوب [اطاعت از موصوبات مجلس] کردند. این حقیر چون از کیفیت اطلاع نداشتم خواستم سکوت کنم، ملجأ [مجبور] کردند؛ نوشتم: به شرط کمال و موافقت با شرع مطهر محمدی صلیالله علیه وآله، واطمینان به اسلامیت و دیانت اهل مجلس، وعدم ترتب مفسدهای بر آن، مؤمنین اهتمام خواهند کرد، والزام هم نکردم. بر این تقادیر از حقیر نپذیرفتند....»[34]
زمانی که پیشنویس متمم قانون اساسی مشروطه برای سید ارسال میشود، معظمله از مطالعه دقیق مندرجات این متن مهم قانونی و ذکر نظریات اصلاحی و تکمیلی خویش در حواشی آن دریغ نورزید.[35]
شکستن سکوت و عدم تأیید مشروطه
آغاز مخالفت صریح آیتاالله سیدمحمدکاظم یزدی دقیقاً با تحصن شیخ فضلاللّه نوری و همرزمان او در حرم حضرت عبدالعظیم (ع) در بحبوحه مشروطه اول همزمان است. آنچه به اعتقاد مورخان باعث نزدیکی بیش از پیش سید و شیخ بـه یکدیگر میشد، مخالفت هر دوی آنها با مشروطه سکولار بود.
در این زمان، نخستین مکتوب تلگرافی است که سید خطاب به آخوند ملامحمد آملی نوشته است. مرحوم آملی سه شب پس از شروع تحصن در حضرت عبدالعظیم علیهالسلام، یعنی در 13 جمادیالثانی 1325ق/ 1 مرداد 1286ش تلگراف پر سوز و گداز به علمای عتبات از جمله آیتالله سیدمحمدکاظم یزدی زد و ضمن انتقاد شدید از مشروطهخواهان تندرو، پناهندگی خود و جمعی از علما را به آن مکان اعلام کرد.[36] علما و مراجع مقیم نجف ظاهراً از خود واکنشی نشان ندادهاند، اما مرحوم آیتالله یزدی موضوع را بسیار جدی گرفت و در تلگرافی خطاب به مرحوم آملی مینویسد:
«از جسارت بدعتگزاران و اشاعه کفر ملحدان که نتیجه آزادیهای کاذب است دچار نگرانی شدیم. آنان به یاری خدا نخواهند توانست مقاصد خود را انجام دهند. طبعاً مقاومت در برابر کفر و حفظ عقیده و اجرای قوانین پایدار قرآنی و شریعت ابدی محمدی از مهمترین واجبات علمای ربانی محسوب میشود... در این راه چارهای جز بذل تلاش نیست.»[37]
وی هنگامی که با تهدیدات مشروطهخواهان مواجه میشود در جلسه درس در جمع شاگردانش میفرماید: «امر راجع به دین اسلام است و حفظ نفوس و اعراض مسلمین باید بشود و حفظ شوکت مذهب جعفری... و این معنا جز به مطابقه با شریعت مطهره نخواهد شد و از کشتن هم باک ندارم. چیزی از عمر من باقی نمانده که از آن خائف باشم و از دین خود دست بردارم.»[38]
سید در تلگرافی دیگر که به آیتالله سیدحسین قمی (یکی دیگر از علمای متحصن در عبدالعظیم) به تاریخ 26 جمادیالثانی 1325ق/ 14 مرداد 1286ش مینویسد، از وضع نابسامان روزنامهها در نشر مطالب کفرآمیز، ابراز نارضایتی کرده و همگان را به حفظ دین اسلام و نگهبانی از عقاید مسلمانان فراخوانده و غم و اندوه خود را از مهاجرت علما به آستان حضرت عبدالعظیم و اذیت و آزار نمایندگان خود در یزد ابراز میدارد.[39]
حاج سید عبدالعزیز طباطبایی از قول پدرشان (آقا سیدجواد، نواده سید) نقل کردند که گفت:
«پس از کشته شدن شیخ فضلالله نوری، مرحوم سید تقیه میکرد و دست به عصا راه میرفت. زواری آمده بودند از مشهد آمدند خدمت آقا روز اول. گفتند: آقا سیدعلی سیستانی در بازار داد میزند: مشروطه کفر است و مشروطهطلب کافر. مرحوم آقا فرمودند: نع! نه به این شوری شور!
اینها رفتند و بعد ده روزشان که قصد اقامت کرده بودند تمام شد و میخواستند برگردند، برای خداحافظی نزد سید آمدند. این بار مجلس، از اغیار خالی بوده است،
سید میفرماید: آسید علی[سیستانی] راست میگوید! آسید علی راست میگوید!»[40]
مرحوم یزدی در پاسخ به استفتایی که در محرم 1327ق/ بهمن 1287ش راجع به مواضع ایشان در برابر مشروطه و استبداد شده مینویسد:
«بسمالله الرحمن الرحیم و لا حول و لا قوه الا بالله العلیالعظیم
سابقاً نوشتهام که آنچه مطابق قوانین محکمه کتابالله و شریعت مقدسه محمد صلیالله علیه وآله بوده باشد و مفسده دیگر بر آن مترتب نشود صحیح و متبع است و چون اقدام در امور عظیمه قبل از تبیین جهات صلاح و فساد از رویه عقلاء و اهل دیانت خارج است، به مقتضای تکلیف شرعی، این جانب در صدد فحص از این امر مستحدث برآمده از کسانی که حاضر و ناظر قضیه بودهاند استفسار نمودم. سوای اخبار متعارضه متناقضه که باعث مزید تحیر است به دست نیامد و هنوز در تصویب و تکذیب آن متوقف باشم. بدیهی است که هیچ جاهلی ظلم را بر عدل ترجیح ندهد، ولی با این اوضاع فعلیه ایران – از سفک دماء کثیره و هتک اعراض محترمه و نهب اموال جزیله- تکلیف خود را غیر از سکوت ندانسته و دخول در این مخاطره را نفیاً و اثباتاً خلاف وظیفه خود میدانم. چنانچه در اخبار کثیره منقول است که در وقت وقوع فتنه و هیجان خلق، کونوا احلاس بیوتکم والبدوا البادا. لذا کنارهجویی کرده منتظر فرج آل محمد صلواتالله علیهم اجمعین هستم و غیر از توقف و سکوت، آنچه به این جانب نسبت داده شود افترا بَیّن و بهتان عظیم خواهد بود
در این مدت آنقدر اکاذیب و مجعولات به حقیر نسبت دادهاند، بلکه تهدید به قتل نمودند، که خدا میداند. در حفظ دین و ترک تعدی از مقدار تکلیف و صبر بر ایذائات و تحمل شداید آن به حضرات اجداد طیبین (ص) تأسی مینمایم......»
موضع مشروطهخواهان تندرو در برابر سید
موضع تند برخی مشروطهخواهان در برابر آیتالله یزدی، به سه صورت انجام میگرفت:[41]
●
آزار و اذیت سید به دو نحو انجام میشد:
1- به صورت فیزیکی که به ایشان جسارت روا میداشتند؛ به عنوان نمونه آیتالله محسن ملایری نقل کرده که پدرم فرمودند: «یک روز مرحوم سید یزدی در حرم حضرت علی علیهالسلام دعای سمات میخواند، ناگاه یکی از روحانیان مشروطه طلب که سیگار میکشید (اسمش را نمیخواهم بگویم)، رفت و سیگارش را گذاشت پشت گردن آقا سید محمدکاظم یزدی. او گردنش سوخت و یک نگاهی کرد و هیچ نگفت. بعدها همان شخص دستش قانقاریا پیدا کرد و دستش قطع شد.»[42]
2-در موارد زیادی نقل شده که مشروطه طلبان حضوراً به ایشان اسائه ادب نموده و سعی میکردند با زخم زبان و دادن نسبتهای ناروا، سید را وادار به عکسالعمل کنند؛ ولی ایشان در تمام این موارد، خونسردی خود را حفظ نموده و از خود سعه صدر نشان میداد.[43]
●
به دنبال موضعگیری صریح سید، مشروطهخواهان تندرو تصمیم به تهدید و ارعاب ایشان میگیرند. در پی این تصمیم اطلاعیهای دال بر ترور سید که بر روی آن تصویر دو عدد ششلول کشیده بودند به در و دیوار حرم مقدس چسبانیدند.[44]
نقل شده که روزی یکی از اهالی یزد به بهانه پرسشی خدمت سید یزدی رسید و به محض حضور، نامهای دال بر تأیید مشروطه جلوی آقا نهاده و با تهدید اسلحه خواستار امضای آن شد. سید سینه را سپر کرده و گفت: من سالهاست آماده شهادتم.
همچنین نقل شده است: یکی از اشرار به چنین کاری (تهدید سید) مبادرت کرده و سید در پاسخ گفته: جان فدا کردن پیش من آسانتر از امضا کردن این مشروطه است.[45]
●
با آن که دوست و دشمن به زهد و پارسایی سید و بیاعتنایی او به دنیا، معترفند، برخی از مشروطهطلبان به جهت بغض و عداوتی که به وی داشتند، میکوشیدند شخصیتی وارونه و دنیاگرایانه از او ارائه دهند. تاریخنویسانی هم چون کسروی، ناظم الاسلام کرمانی و یحیی دولت آبادی در این دسته قرار دارند.
کسروی مینویسد: «سید کاظم جز سود خود را نمیجست و جز در پی دستگاه آیتاللهی نبود. و توده و کشور و این چیزها در نزد او ارج نمیداشت.»[46]
کسروی در حالی میگوید: «جز در پی دستگاه آیتاللهی نبود» که همانگونه که بیان شد، سید از مرجعیت گریزان بود. و در ابتدا از پذیرش مرجعیت اجتناب میورزید. مردم و علمای نجف که به مقام علمی و معنوی وی به خصوص پس از رحلت میرزای شیرازی در سال 1312ق/ 1273ش پی برده بودند، مصرانه از ایشان پذیرش مرجعیت را میخواستند. پس از رحلت میرزا عده زیادی از مردم برای آن فقید سعید مجلس ترحیم اقامه کردند. به طور معمول اگر عالمی بزرگ، برای مرجعِ از دست رفته مجلس ترتیب دهد، مدّعی مرجعیت شناخته میشود. سید محمدکاظم پس از فوت میرزای شیرازی از این عمل اجتناب ورزید و به مسجد سهله رفت و مجلس ترحیم ترتیب نداد. این تواضع و فروتنی سید باعث شد که مردم به تقوای وی، بیش از پیش پی ببرند. سرانجام با اصرار زیاد مردم، ایشان مرجعیت را پذیرفت.
ملکزاده نیز خردورزی سید در کشف موضوعات و مخالفت او با روند ضد دینی مشروطه را، ناشی از فریب خوردن سید از نظام اطلاعرسانی طرفدار شیخ فضلاللّه دانسته، مینویسد:
«سید کاظم یزدی که یکی از اعلم روحانیون نجف بود، فریب نمایندگان شیخ فضلاللّه را خورد و علناً بر خلاف مشروطیت قیام کرد و در نتیجه، آشوب ضد انقلاب در تهران برپا شد.»[47]
این در حالی است که از کلمات سید چنین برمیآید که او خودش بر اثر مطالعه و تحقیق به ماهیت واقعی مشروطه پی برده و پس از آن به مخالفت برخاسته است؛ چنان چه نقل شده که او میگفت:
«چرا اینها دست از سر یک مشت ایرانی بیچاره بر نمیدارند، یک روز به نام مستبد و مشروطه... تمام اینها با دست کفار و دشمنان دین اسلام تحریک و قیام میشود و مردم بیچاره رعیت اطلاعی ندارند... چرا به عوض اینگونه حرکات، در صدد عمران و آبادی مملکت و آسایش زارعین برنمیآیند؟ این زد و خوردها جز از بین رفتن زارعین و خرابی قُرا و قصبات چیز دیگر در بر دارد؟ آخر آن کسی که دین دارد، این کارها را مینماید؟ مسلمان پیشوا و عالم خود را به دار میزند و خود پای دار او که بالای دار است، دست میزند و شادی میکند...!»[48] مهدی ملکزاده که درجه زهد و پارسایی سید را نمیتوانست منکر شود، برای خدشهدار کردن پارسایی او مینویسد: «سید کاظم یزدی که در ریاکاری بینظیر بود و به قول طرفدارانش در زهد و تقوا مانند نداشت... طرفدار استبداد بود و بیش از هرکس نسبت به مشروطه اظهار تنفر میکرد و آنها را بی دین و خدانشناس میخواند.»[49]
البته این شگرد مشروطهخواهان سکولار بود که میخواستند حریف را با ترفند هر که با ما نیست پس طرفدار محمد علی شاه و استبداد طلب است، ترور شخصیت کنند.
ملکزاده همچنین تهمت رشوه گرفتن از محمدعلی شاه و دیگر مستبدان را به مرحوم یزدی میزند.[50]
تهمت زدن به سید و ترور شخصیت مرحوم یزدی، به روشن فکران سکولار اختصاص نداشت؛ بلکه برخی از روحانیان نیز به دلیل حب و بغضها و عدم آشنایی دقیق با روحیات و منش سید، قضاوتهای نادرستی درباره او داشتند که بعضاً در نوشتههای خود منعکس کردهاند. آقا سید محمدحسن نجفی قوچانی، یکی از این روحانیان بوده است. آقا نجفی از یک سو از طلاب مشروطهطلب نجف بود، و از سوی دیگر، علاقه شدیدی به آخوند خراسانی داشت که نتیجه آن، بدبینی به شخص مقابل آخوند است. از طرفی تأمل در روحیات آقا نجفی (مانند عزت نفس شدید و عصبی بودن) و نیز دقت در منش و ویژگیهای سید یزدی (مانند محتاط بودن در امور اجتماعی)، میتواند تا حدودی توضیح دهنده علت قضاوتهای نادرست وی درباره سید یزدی باشد. [51]
شایان ذکر است که به رغم برخی برخوردهای تأمل برانگیزی که شاگردان مرحوم آخوند خراسانی و سید یزدی داشتهاند، رابطه شخصی سید و آخوند بسیار خوب بوده است. هیچگاه دیده نشد که این دو حرفی در تنقیص هم زده باشند؛ بلکه عکس آن گزارش شده است؛ به عنوان نمونه سید در تشیع جنازه آخوند شرکت کرده بود و با آن که بعضی در همان تشییع جنازه زخم زبان میزدندند، ایشان اهمیتی بدانها نمیداد. نمونه دیگر این که شخصی نزد آیتالله آخوند خراسانی آمده، عرض میکند: من مقلّد سید محمدکاظم یزدی هستم و میخواهم با فلان کس معاملهای انجام دهم. مهر و امضای اجازه سید محمدکاظم یزدی را برای خریدار بردهام؛ ولی چون خریدار مقلّد شماست، قبول نکرده و اجازه شما را طلب میکند. هنوز کلام آن مرد تمام نشده بود که مرحوم آخوند با ناراحتی میفرمایند: ای مرد، برو از قول من به او بگو، اگر تو واقعاً مقلّد من هستی، باید مُهر و امضای آقای سید محمدکاظم یزدی را روی سرت بگذاری و فوری اطاعت کنی.[52]
مقابله با استعمار روس
دولت روسیه در آذر 1290 شمسی در اولتیماتومی شدید از ایران خواسـت: 1- فوراً بـه خدمت شوستر و لکفر[53] پایان دهد. 2- از این پس بدون رضایت روس و انگلـیس از هـیچ دولت خارجی مستشار استخدام نکند. 3 - مخارج قشونکشی روسیه بـه خاک ایران را پرداخت کند. 4 - روسیه در اجرای اولتیماتوم مزبور بیش از 48 ساعت صبر نخواهد کرد و اگر ظرف این مدت پاسخ رضایت بخشی دریافت نشود نیروهای روسیه به پیشروی خود ادامه خواهند داد و بدیهی است که موضوع غرامت ایران به روسیه افـزایش خواهـد یافت.[54] به همین دلیل علمای شیعه فتاوای خود را مبنی بر وجوب دفاع از ایران علیه اشغالگری روسیه اعلام نمودند. سیدکاظم یزدی نیز بیانیهای صادر کرد و در آن حکم به جهاد نمود. وی در این بیانیه از هجوم استعماری ایتالیا، روس و بریتانیا به چند کشور اسلامی سخن گفت و مسلمانان را به مقاومت در برابر استعمار و دفاع از استقلال دو کشور ایران و عثمانی فراخواند:
«بسم االله الرحمن الرحیم
امروز دول اروپا از هر طرف حمله به مملکت اسلامی آورده از یک طرف ایتالیا به طرابلس[لیبی] غرب هجوم کرده و از طرف دیگر روس به توسط قشون خود شمال ایران را اشغال و انگلیس به جنوب ایران قشون وارد کرده و مخاطره اضمحلال اسلام است. لهذا بر عموم مسلمین عرب و عجم واجب است که خود را مهیای دفع خطر از مملکت اسلام نموده و از بذل مال و جان در فراهم آوردن اسباب اخراج قشون ایتالیا از طرابلس غرب و اخراج قشون روس و انگلیس از شمال و جنوب ایران که از اهم فرایض اسلامیه است به هیچ نحو دریغ و مضایقه ننمایند تا بعوناالله مملکتین اسلامیتین عثمانی و ایرانی از تهاجم صلیبیان مصون و محروس بمانند.
سیدمحمدکاظم طباطبائی.»[55]
جهاد با متفقین در جنگ جهانی اول
در جنگ جهانی اول،[56] متفقین (روس، انگلیس، فرانسه و…) از زمین، دریا و آسمان به ممالک اسلامی حمله بردند و از هر طرف عرصه را بر دولت عثمانی (که با همه عیوبش، به هر حال، عنوان اسلامی داشت) تنگ کردند و به متصرفات آن از جمله سوریه و عراق لشگر کشیدند. مرحوم سید، با احساس خطر شدید برای اسلام و مسلمین، مجدانه بهپاخاست و در صحن حرم امیرالمؤمنین علی(ع) در نجف منبر رفت و خطبهای آتشین بر ضد استعمار ایراد کرد و مسلمین را به ستیز با اشغالگران فراخواند.[57]
علاوه بر نطقهای آتشین، معظمله حکم جهاد صادر میکند که ترجمه آن چنین است:
«بسمالله الرحمن الرحیم
پوشیده نیست که دول اروپ به خصوص انگلیس و روس و فرانسه، همیشه از قدیمالایام بر ممالک اسلامیه تعدی و تجاوز مینموده، چنانچه اکثر ممالک اسلام را غصب نمودهاند و از این تعدیات به جز محو دین – العیاذ بالله- مقصدی ندارند، تا در این اوقات، مقاصد خود را ظاهر نموده، بر ممالک دولت علیه عثمانیه اعزالله بنصرها الاسلام هجوم نموده و نزدیک است دست تعدی دراز و بر حرمین شریفین و مشاهد ائمه طاهرین علیهمالسلام تهاجم و بر اوطان اسلامیان و نفوس و اعراض و اموال آنها غلبه نمایند. پس واجب است بر عشایر قاطنین ثغور(یعنی ساکنین در مرزها) و عموم متمکنین، اگر در حدود من بهالکفایه نباشد، حفظ حدود و دفاع از بیضه اسلام، مقدار قدرت خود بنمایند. والله هو الناصر المعین و المؤید للمسلمین.
الاحقر محمدکاظم الطباطبائی»[58]
وی همچنین در نامهای به نماینده خود در کوفه، حکم به وجوب جهاد با کفار انگلیسی را صادر نمود. در این نامه آمده است:
«سید بزرگوار، سیدعلى قزوینى ـ ادام اللّه توفیقک. فتواى ما مبنى بر دفاع در مقابل هجوم کفار به بلاد مسلمین در همه جا پخش شده است. از آن جا که دشمن نزدیک شده و کار سخت بالا گرفته و مشکلات زیادى پدید آورده است، بر هر کس لازم است که در عقب راندن قواى دشمن و سعى در حفظ ثغور اسلام، با همه امکاناتى که دارد، غفلت نورزد. اگر اهل جنگ نباشد یا عذرى داشته باشد، وظیفه دارد که عشایر را با نصیحت و موعظه تشویق به جهاد کند. از این رو، بر شما هم واجب است که آنچه را گفتیم به دیگران برسانید، زیرا حفظ اسلام بر هر فردى، به هر صورت که امکان دارد، واجب است.
النصر من الله تعالى انشاءاللّه تعالی.
سیدمحمدکاظم طباطبائى»[59]
در جواب استفتائی دیگر نیز سید پاسخ میدهد:
«بسمالله الرحمن الرحیم
با هجوم کفار بر بلاد مسلمین، واجب است معالقدره دفاع آنها بر متمکنین از عامه مسلمین، هرگاه من بهالکفایه نباشد.
الاحقر محمدکاظم طباطبائی»[60]
وافزون بر این، معظمله فرزند بزرگ و فاضل خویش سیدمحمد را نیز ـ که بسیاری از مردم، به مرجعیت او پس از پدر، چشم دوخته بودندـ به نمایندگی خویش به جبهه رزم فرستاد که شرح جانفشانیها و حماسهآفرینیهای آن فقیه وارسته، خود تفصیلی جداگانه دارد و داستان آن، جز با مرگ مشکوک فرزند و نماز پدر بر جنازه وی در صحن حرم مولا(ع)، پایان نمیگیرد.
معروف است که انگلیسیها، در بحبوحه جنگ با مسلمین در عراق، یکی از مقامات عالیرتبه خویش را نزد سیدمحمد فرستادند و با تهدید و تطمیع، به او پیشنهاد دادند که چنانچه شخص او از معرکه کناره گیرد، مناصب حساس حکومت عراق را (پس از اشغال آن توسط انگلیسیها) برای همیشه در اختیار او و اولادش قرار خواهند داد. سیدمحمد، پیشنهاد مزبور را (که انگلیسیها در ازای آن بهایی گزاف میپرداختند) بلافاصله قاطعانه رد کرد و پس از آن شبانه به نجف آمد و پدر خویش را از ماجرا با خبر ساخت، ولی مرحوم صاحب عروه، پس از شنیدن خبر، خیلی طبیعی و معمولی (چنانکه گویی هیچ اتفاقی رخ نداده است!)
به وی فرمود: «کاری بجاکردی و جز این شایسته نبود؛ اما آمدنت به نجف و آوردن این خبر برای من، لزومی نداشت... سریعاً به جبهه برگرد و به ادامه کار جهاد بپرداز!»[61] بازتاب فتوای جهاد مرحوم سید و عرصه مبارزات فرزند وی در جنگ با انگلیسیها، محدود به کشور عراق و به اصطلاح سرزمین بینالنهرین نبود؛ بلکه جنوب غربی ایران، یعنی حدود استان خوزستان فعلی را نیز در برمیگرفت. با پیوستن دولت عثمانی به دول محور (آلمان و...) و اعلام جنگ آن دولت با متفقین، انگلیسیها بهطور همزمان دست به اشغال مناطقی از جنوب عراق و ایران زدند و در نتیجه، زمانی که مرحوم سید بر ضد اشغالگران انگلیسی حکم جهاد داد، آیتالله سید محمد یزدی (فرزند مرحوم سید) حکم جهاد ایشان را به میان عشایر غیور شیعه خوزستان آورد و آنان را بر ضد انگلیسیها (که برای محافظت از تأسیسات مهم نفتی خویش در جنوب ایران آن استان را اشغال کرده بودند) برانگیخت. مرحوم سید، همچنین در اول محرم 1333ق/ آبان 1293ش نامهای به شیخ خزعل (والی وقت خوزستان) فرستاد و از وی خواست که مجاهدین اسلام را بر ضد انگلیس یاری دهد. ترجمه این نامه چنین است:
«... پوشیده نیست که حفاظت از کیان اسلام و دفاع با جان و مال از مرزهای مسلمانان در مقابل تهاجم کفار، از مهمترین واجبات دینی است و تو در یکی از این مرزها به سر میبری، پس واجب است که با کلیه امکانات خویش آن را از هجوم کفار محفوظ داری. همچنانکه این امر بر دیگر عشایر ساکن آن مناطق نیز واجب بوده و لازم است که تو مطلب را به اطلاع آنها برسانی....» [62] سید همزمان با تلگراف یاد شده، تلگرافهایی نیز به دیگر شیوخ منطقه نظیر شیخ طاهر فرجالله و شیخ ابراهیم مظفر زده و از آنها خواستار تحریک عشایر به جهاد با کفار متجاوز گردید. معظمله همچنین نامهای به وکیل حاکم بصره نوشت و او را از تلگرافهای خود به شیخ خزعل و دیگران مطلع ساخت تا در کار نبرد با بریتانیا دلگرم باشند.[63]
در پی این فتوای تاریخی، عشایر خوزستان در اسفند 1293ش در نزدیکی اهواز در منطقهای موسوم به غدیر دعی و تپههای المنیور با قشون تحت امر انگلیس درگیر شدند و تلفات زیادی به آنها وارد ساختند؛ به گونهای که نیروهای انگلیسی ناگزیر به عقبنشینی گشتند؛ ولی بعدها با رفتن نیروهای عثمانی از منطقه و تنها ماندن عشایر خوزستان و خیانت ستون پنجم، نیروهای انگلیسی به سوی سوسنگرد پیشروی کردند و آن شهر قهرمانپرور را زیر آتش سنگین توپخانه خویش، وحشیانه به خاک و خون کشیدند.
رحلت
مرحوم آیتالله سید محمدکاظم یزدی پس از عمری جهاد سرانجام به علت بیماری ذاتالریه و درد پهلو، شب سهشنبه 28 رجب 1337ق مطابق با 8 اردیبهشت 1298ش پیش از طلوع سپیده دم در نجف اشرف دار فانی را وداع گفت. پیکر معظمله پس از تشییعی عظیم، در ایوان واقع در صحن امیرالمؤمنین علیهالسلام، پشت حضرت و جنب درِ طوسی به خاک سپرده شد.[64] متعاقب انتشار خبر رحلت آیتالله یزدی، عموم مردم عراق و شهرهای مختلف آن کشور از ارتحال معظمله پریشان شدند و مجالس ختم بیشماری در عراق برگزار شد. و هر دو گروه (هواداران مشروطه و مخالفان آن) در مجالس ختم سید در بغداد شرکت کردند.
در ایران نیز مجالس متعددی برگزار شد. در مشهد در مسجد گوهرشاد مجلس بزرگی برگزار شد. در یزد چهل روز مراسم فاتحه برقرار بود. در قزوین تمامی مغازهها بسته شد و مجالس ختم سه روزهای برگزار شد. در تهران در مسجد شاه (امام خمینی فعلی) مراسم ختمی از سوی دولت برگزار شد. شاعران عراق، ایران و دیگر نقاط جهان در سوگ آیتالله سیدمحمدکاظم یزدی شعر سرودهاند. [65]
پینوشتها:
[1] . در باره زمان تولد سید افزون بر تاریخ مذکور، دو روایت دیگر نیز وجود دارد: روایت اول که مشهورتر است تولد سید را سال 1247ق/ 1210ش ثبت کرده است (ر.ک، امین، سیدمحسن، اعیانالشیعه، ج 46، ص 206. مدرس تبریزی، ریحانهالادب، ج6، ص 391. معلم حبیب آبادی، مکارم آثار، ج 4، ص 1321، علامه امینی، شهداء فضیله، ص 251. شیخ محمد حرزالدین، معارف الرجال، ج 2، 326. بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران، ج 6، ص 250). روایت دوم، تولد سید را 1256ق/ 1218ش میداند (ر.ک. ریحانهالادب، همان. قمی، شیخ عباس، فوائدالرضویه، ج 2، ص 598.) روان شاد حاج سیدعبدالعزیز طباطبایی در یادداشتهای خود، تاریخ صحیح و ثابت شده ولادت سید را نزد خانواده آن مرحوم را سال 1253 ق/ 1216ش. ثبت کرده و مینویسد: عمر شریف آن بزرگوار در هنگام مرگ (1337ق /1297ش) 84 سال بوده است، بنابر این تولد ایشان در سال 1253ق/ 1216. رخ داده است، نه آنچه که مشهور شده است که ایشان در هنگام فوت 90 سال داشتهاند و همین شهرت (نادرست)، سبب شده که مشهور گردد ولادت ایشان در 1247ق/ 1210ش رخ داده است. ر.ک، ابوالحسنی(منذر)، علی، فراتر از روش آزمون و خطا: زمانه و کارنامه آیتالله العظمی آقا سید محمدکاظم طباطبایی یزدی (ره)، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1389، ص 21.
[2] . همان. ص 21-22.
[3] . شجرهنامه مرحوم سیدمحمدکاظم طباطبایى یزدى چنین است:
1. ســیدمحمدکاظم، فرزنــد 2. ســیدعبدالعظیم فرزنــد 3. سیدخلیل فرزنــد4. سیدمحمدعلى فرزند 5. سیدمحمدحسین فرزنــد 6. سیدمحمد فرزنــد 7. سیدســعید فرزنــد 8. سیدابوالحسن فرزنــد 9. سیدمحمدســعید فرزند10. سیدابوالحســن فرزنــد 11. سیدمحمد فرزند 12. سیدفاضل فرزند 13. سیدقاسـم فرزنـد 14. سـیدمحمد فرزنـد 15. سیدقاسم (مدفـون در اصفهان) فرزنــد 16. سیدامیر فرزند 17. سیدحسن فرزند 18.سیدمحمد فرزند 19. سیدزینالعابدین فرزند 20. سیداسماعیل فرزنــد 21. سیدعباد فرزند 22. سـیدابوالمجد فرزنـد 23. سـیدعباد فرزنـد 24. سیدعلى فرزند 25. سیدحمزه فرزند 26. .سـیدطاهر فرزنـد 27. سیدعلى مکنى بـه ابوالحسن و ملقـب به شـاعر فرزنـد 28. سیدابوالحسن على شـاعر اصفهانـى فرزنـد 29. سیداحمد مکنى بـه ابوالفتوح فرزند 30. الرئیس احمد مکنى به ابىعبدالله فرزند 31. ابراهیم طباطبا فرزنـد 32. اسـماعیل دیبـاج فرزنـد 33. ابراهیم غمر فرزنـد 34. حسن مثنى (تنها مجروح دشـت کربلا) فرزنـد 35. امام حسـن مجتبـى(ع). همان. ص 20.
[4] .ر.ک، باقری بیدهندی، ناصر، نجوم امت (شرح حال آیتالله العظمی سید محمدکاظم طباطبایی یزدی، نشریه نور علم، اردیبهشت 1365، شماره 15، ص 77.
[5] . سید در مدتی که میرزا در نجف بود، شاگرد او بود.
[6] ر.ک، صالحی خوانساری، سیدمهدی، ستارهای بر تارک آسمان شیعه؛ بررسی دیدگاه سیدمحمدکاظم یزدی درباره استعمار، آیینه پژوهش، سال بیست و سوم، شماره پنجم و ششم، آذر- اسفند 1391، ص 139-140.
[7] . همان، ص 140-141.
[8] . فراتر از روش آزمون و خطا..، پیشین، ص 68.
[9] . مدرس تبریزی، میرزا محمدعلی، ریحانهالادب فی تراجم المعروفین بالکنیه و اللقب، ج 6، کتابفروشی خیام، ص 391.
[10] . موسوی درودی، زهرا سادات، زندگینامه مختصر و سالشمار فعالیتهای علمی آیتالله العظمی طباطبایی یزدی صاحب عروهالوثقی، فصلنامه نقد کتاب فقه و حقوق، سال سوم شماره 9-10، بهار و تابستان 1396، ص 194.
[11] . محلاتی، شیخ ذبیحالله، اختران تابناک یا کشف الکواکب: زندگانی امامزادگان، ج 1، انتشارات اسلامیه، تهران، 1349، ص 398.
[12] . شیخ آقابزرگ تهرانی، میرزای شیرازی، ترجمه و چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد، 1363، ص 182-183.
[13] . حرزالدین، محمد، معارف الرجال فی تراجم العلماء و الأدباء، ج 2، کتابخانه آیتالله مرعشی، ص 326.
[14] . قمی، شیخ عباس، فوائدالرضویه، ج 2، تهران، انتشارات مرکزی، 1327، ص 596-597.
[15] . کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایرانی، انتشارات امیرکبیر، 1363، ص 496.
[16] . ملکزاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، انتشارات سخن، 1383، ص 512.
[17] . حائری، عبدالهادی، تشیع و مشروطیت در ایران، انتشارات امیر کبیر، 1364، ص 116.
[18] . در مقاله زیر بیش از 760 تن از شاگردان آیتالله سیدمحمدکاظم یزدی ذکر شده است: سلیمانی بروجردی، میرزاعلی، فهرستی از شاگردان صاحب عروه، فصلنامه نقد کتاب فقه و حقوق، سال سوم شماره 9-10، بهار و تابستان 1396، صفحات 241 تا 284.
[19] . این اثر چنان آوازهای به دست آورده که مؤلفش را علما و فضلا و تراجمنویسان به نام صاحب عروه میشناسند. این اثر دربرگیرنده ابواب گوناگون فقه است و احکام و موازین شرعی را بیان میکند و دربرگیرنده 3260 مسئله است که در سه جلد تدوین شده است، جلد اول شامل مباحث عمومی اجتهاد و تقلید، طهارت، نماز، روزه، اعتکاف، زکات، خمس، حج، اجاره، مضاربه، مزارعه، مساقات، ضمان، حواله، نکاح و وصیت. جلد دوم حاوی مباحثی چون حرمت ربا، عده و احکامش، وکالت، هبه، وقف، صدقه به معنای اخص و جلد سوم آن موضوع قضا و قضاوت را در بر میگیرد. گلیزواره، غلامرضا، آیتالله سیدمحمدکاظم یزدی فقیه دانشور و مرجع مجاهدپرور، فصلنامه آیینه پژوهش، سال بیست و سوم، شماره پنجم و ششم، آذر -اسفند 1391، ص 133.
[20] . همان. همچنین ن.ک: حلبیان، حسین، نگاهی به آثار و برخی نظریات اصولی آیتالله سیدمحمدکاظم طباطبایی یزدی، فصلنامه نقد کتاب فقه و حقوق، سال سوم، شماره 9-10، بهار و تابستان 1396، ص 227 تا 240.
[21] . ر.ک: ابوالحسنی (منذر)، علی، تصویر یک اصلاح طلب، ماهنامه زمانه سال دوم، آذر 1382 - شماره 15، ص از 11 تا 17.
[22] . ر.ک: نجفی، موسی، اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت بیدارگرانه حاجآقا نورالله اصفهانی، تهران، بهار 1369ش، ص 53-127.
[23] . امام صادق(ع) فرمود: «خدای متعال به یکی از پیامبران خویش وحی فرمود که به مؤمنان بگو: لباس دشمنان مرا نپوشید و خوراک دشمنان مرا نخورید و رفتار دشمنان مرا پیش نگیرید که در این صورت همچون آنان دشمنان من خواهید شد.
[24] . ر.ک: تصویر یک اصلاح طلب، پیشین.
[25] . دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، ج 1، بنیاد فرهنگی امام رضا (ع)، ص 208 ـ 207.
[26] . فراتر از روش «آزمون-خطا»، پیشین، ص 297 و 300.
[27] . بهشتی سرشت، محسن و حسین حاتمی، تقابل و تعامل آخوند ملامحمدکاظم خراسانی و سیدمحمدکاظم یزدی در جریان مشروطه، فصلنامه علمی - پژوهشی علوم انسانی دانشگاه الزهرا (س)، سال هفدهم، شماره 71، بهار 1387، ص 7.
[28] . زیویار، فرهاد و محمدرضا طاهریان، نقش و رویکرد آیتالله سیدمحمدکاظم یزدی طباطبایی در مواجهه با نهضت مشروط، جستارهای سیاسی معاصر، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سال پنجم، شماره دوم، تابستان 1393، ص 53.
[29] . همان، ص 55.
[30] همان.
[31] . حاج شیخ فضلالله وقتی احساس کرد که مخالفتها و مقاومتهایش در برابر مشروطه خواهان لیبرال، فراماسون و غربگرا که از حمایت آیات سیدمحمدطباطبایی و سید عبدالله بهبهانی و نیز مراجع مشروطهخواه نجف برخوردار بودند، تأثیر عمدهای ندارد، برای تنویر و توجه افکار عمومی و ایجاد فضای نسبتاً باز سیاسی برای ابراز نظرات خود به همراه جمعی از همفکرانش در جمادی الاول 1325 ق [خرداد 1286ش] شبانه و مخفیانه به حضرت عبدالعظیم (ع) مهاجرت کرد. برای مطالعه بیشتر. ر،ک: مروری بر زندگی و زمانه شهید آیتالله شیخ فضلالله نوری و افشاگری شهید آیتالله شیخ فضلالله نوری درباره حقیقت مشروطیت در بستنشینی حرم حضرت عبدالعظیم(ع)، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی. همچنین بنگرید به کتاب: لوایح آقا شیخ فضلالله نوری هما رضوانی، نشر تاریخ ایران، چاپ اول، سال 1362
[32] . فراتر از روش «آزمون-خطا» پیشین، ص 358-359.
[33] ن.ک: اسناد پایانی.
[34] . همان.
[35] . برای مطالعه نظریات اصلاحی سید محمدکاظم طباطبائی در این مورد: فراتر از روش «آزمون-خطا» پیشین، ص 368- 370.
[36] . به واسطه طغیان زنادقه و دعوت آنها به الحاد و زندقه در منابر و مجالس علناً و جهازاً، و عدم رادعی، تمام علما الا دو نفر سه شب است در زاویه حضرت عبدالعظیم مقیم، الله الله فی حفظ اسلام. جانی محمد آملی. تاریخ مشروطه ایران، پیشین، 376.
[37] . ترکمان، محمد، مجموعهای از رسائل، اعلامیهها، مکتوبات و روزنامه شیخ فضلاالله نوری، تهران، خدمات فرهنگی رسا، 1362، ج 1، ص 240.
[38] . نقش آیتاالله سیدمحمدکاظم طباطبائی یزدی در جریان بیداری اسلامیِ عصر مشروطه، پیشین، ص 113.
[39] بسماللّه الرحمن الرحیم. و لا حول ولا قوة الاّ باللّه العلی العظیم. فی الحقیقه، این اوقات مصداق آیه شریفه «ظهرَ الفسادُ فِی البرِّ والبحرِ بما کسبت اَیدِی النّاسِ» میباشد. علی التّوالی، ناملایمات در تزاید؛ و عمده آن از تجرّی بی اندازه مبدعین و ملحدین و اشاعه کفریات و زندقه، که ناشی از گمان حریّت قلم و لسان است که منشأ خرابیها شده. چندی قبل قره العیون محترم، آقا سیّد محمّد حفظه اللّه تعالی بعضی از آن را معروض داشته، باعث مزاحمت فعلیّه آن است که جنابان مستطابان عمدتی العلماء العاملین، آقای آخوند ملّا حسن مالمیری و آقای حاجی میرزا آقا دام تأییدهما که از علمای به قاعده موجّه مسموع الکلمه عند عامه اهل البلد و در حقیقت، مورد اطمینان این جانب میباشد، در دارالعباده یزد توهینات به ایشان وارد آمده؛ دور نیست آن جناب قضایای ایشان را مستحضر باشد، چنان که ممکن باشد، تدارکی بفرمایید. دیگر آن که هفته گذشته تلگرافی مشوّش خاطر مشوّه الامضا به عنوان این جانب رسید. محصل آن تشکّی از وضع زمان، ضعف ایمان خلق و تجری ملحدین به اشاعه کفر و زندقه علناً بر منابر مسلمین است و اخبار به این که به آن واسطه، نوع علما به حضرت عبدالعظیم سلام الله علیه حرکت فرموده، بی نهایت از آن متألم گردید و چنین ظاهر بود که امضا از جناب ثقهالاسلام آخوند آملی دام تأییده بوده، لازم دانسته تلگرافی روز گذشته نوشته، فرستادم تلگراف خانه رأساً به تهران بزنند. البته به نظر شریف رسیده، امیدوارم از اهتمامات صحیحه آن جناب با نهایت متانت، موجبات حفظ دین مبین و عقاید مسلمین را منظور دارید و ملتفت باشید مبادا آثار فتنه در این مقام شده. کیفیت حالات را مرقوم دارید و از بشارت سلامتی مستحضرم دارید. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته، الاحقر سیّد محمّدکاظم الطباطبائی. ترکمان، پیشین، ص 304-305.
[40] . فراتر از روش «آزمون-خطا»، پیشین، ص 490.
[41] . رمضان نرگسی، رضا، آیتالله سید محمدکاظم طباطبائی یزدی و مشروطه، فصلنامه آموزه ،1383، شماره 5، ص 293- 297.
[42] . همان، ص 293.
[43] . همان.
[44] . تاریخ مشروطه ایران، پیشین، ص 381.
[45] . فرمانداری شهرستان یزد، شکوه و پارسایی و پایداری، چ 1، یزد، فرمانداری شهرستان یزد، 1375، ص 19-20.
[46] . تاریخ مشروطه ایران، پیشین، ص 381.
[47] . تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ، پیشین، ص 478.
[48] . اعظام قدسی، حسن، خاطرات من، ج 1، تهران، ابوریحان، 1349، ص 387.
[49] . تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، پیشین، ص 512.
[50] . همان.
[51] . آیتالله سید محمدکاظم طباطبائی یزدی و مشروطه، پیشین، ص 296.
[52] . مجید کفایی، عبدالحسین، مرگی در نور (زندگانی آخوند خراسانی صاحب کفایه)، کتابفروشی زوار، 1359، ص 95-96.
[53] . لکفر از سوی مورگان شوستر مأمور تفتیش و نظارت مالیه تبریز بود که هم زبان فارسی میدانست و هم مدتها در تبریز زندگی کرده بود.
[54] . ملائی توانی، علیرضا، بازخوانی مواضع سیاسی مدرس در برابر اولتیماتوم 1911 روسیه به ایران، فصلنامه جستارهای سیاسی معاصر، دوره 6، شماره 15 - شماره پیاپی 15 خرداد 1394، ص 146.
[55] . عمادی، عباس و مسعود پورفرد، نقش آیتاالله سیدمحمدکاظم طباطبائی یزدی در جریان بیداری اسلامیِ عصر مشروطه، فصلنامه سپهرسیاست، سال اول، پاییز 1393، ص 107.
[56] . در مرداد 1293 آرشیدوک فرانتس فردیناند، ولیعهد امپراتوری اتریش، به دست پرنزیب، تبعه اتریش و متکلم به زبان صربستانی در سارایوو ترور شد. دولت اتریش، صربستان را به مداخله در این امر متهم کرد. صربستان با انجام تحقیقات مخالفت کرد و این مساله دستاویز اعلان جنگ دولت اتریش به صربستان شد. آلمان هم متعاقب این امر و به حمایت از اتریش به روسیه و فرانسه اعلان جنگ داد. نیروهای آلمان در چهارم اوت (13 مرداد) به بلژیک حمله کردند و این اقدام یعنی حمله به یک کشور بیطرف، موجب دخالت انگلیس در جنگ شد. نیروهای درگیر در جنگ عبارت بودند: دولتهای محور (آلمان، اتریش، مجارستان، بلغارستان و امپراتوری عثمانی) و نیروهای متفق (بریتانیا، فرانسه، ایتالیا، روسیه، بلژیک و صربستان). در آوریل 1917م (فروردین 1296ش) ایالاتمتحده با قدرت نظامی و تجهیزات فراوان در حالی به طرفداری متفقین وارد جنگ شد که نیروهای متفقین تقریباً رو به نابودی بودند. با شکست آلمانها در ۱۹۱۸م (۱۲۹۷ش)، جنگ جهانی اول پس از 4 سال به پایان رسید.
[57] . تصویر یک اصلاحطلب، پیشین.
[58] . برای مشاهده متن اصلی سند. ر.ک: اسناد پایانی.
[59] . نقش آیتاالله سیدمحمدکاظم طباطبائی یزدی در جریان بیداری اسلامیِ عصر مشروطه، پیشین، ص 109.
[60] . فراتر از آزمون روش و خطا، پیشین، ص 630-631.
[61] . همان، ص 633-639.
[62] . همان، ص 640.
[63] . برای مشاهده مکاتبات سید در این موارد ن.ک: اسناد پایانی همین مقاله.
[64] . فراتر از روش «آزمون-خطا»، پیشین، ص 695.
[65] . همان، ص 696-697.
استفتاء از سید درباره مشروطه و پاسخ ایشان 25 محرم 1327 اواخر دوران موسوم به استبداد صغیر
اولین چاپ کتاب العروة الوثقی در بغداد
پاسخ سید به استفتاء راجع به مجلس شورای ملی
پاسخ سید به تلگراف علمای تبریز در مورد مجلس شورای ملی
حکم جهاد صاحب عروه در جنگ جهانی اول بر ضد تجاوز متفقین به کشورهای اسلامی
حمایت سید از حکومت عثمانی در آستانه اشغال فاو و بصره توسط ارتش بریتانیا
گزارش منشی سید راجع به روند برخورد وی با مخالفان سیاسی خویش در نجف در عصر مشروطه
گزارش منشی سید راجع به روند برخورد وی با مخالفان سیاسی خویش در نجف در عصر مشروطه
لزوم استقلال اقتصادی جامعه اسلامی و قطع رشتههای بستگی به بیگانگان
نامه حاج سید محمود شبستری به سید و شکایت از اوضاع مشروطه
نامه حاجی میرزا ابوتراب شهیدی قزوینی به صاحب عروه در مشروطه اول
نامه حاجی میرزا ابوتراب شهیدی قزوینی به صاحب عروه در مشروطه اول صفحه آخر
نامه حاجی میرزا ابوتراب شهیدی قزوینی به صاحب عروه در مشروطه دوم انتقاد از روند مشروطه و عملکرد مشروطه خواهان
نامه دیگر سید به شیخ خیون عبید
نامه سید به آیتالله میر سیدحسین قمی در ایام تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم علیهالسلام
نامه سید به عینالدوله
نامه سید به فرزندش سید علی طباطبایی و سفارش به رفع اختلافات میان مجاهدین
نامه سید کاظم یزدی به شهروندان عفک
نامه شکوائیه آیتالله ملامحمدآملی به سید از تحصن حضرت عبدالعظیم علیهالسلام
نامه شکوائیه آیتالله ملامحمدآملی به سید از تحصن حضرت عبدالعظیم علیهالسلام
نامه شیخ فضلالله نوری به سید پیش از مشروطه به خط شیخ عبدالمجید یزدی و امضای شیخ
نامه صاحب عروه به رئیس عشیره زیرج
نامه صاحب عروه به یکی از تجار در دوران جنگ جهانی اول. شرح کمبود امکانات حوزه برای کمک به نیازمندان
نامه مهم سید به آیتالله میرسید حسین قمی. لزوم اتحاد ممالک اسلامی در مقابله با دسایس استعمار
نامه یکی از علمای تهران به سید راجع به ماجرای مسیو نوز
نظریات اصلاحی سید و همفکرانش در باره پیشنویس قانون اساسی ص 7
نوشته سید در لزوم دفاع از اسلام و مبارزه با مخالفان شریعت مقدسه در عصر مشروطه
ورقه تهدیدصاحب عروه از سوی مشروطهخواهان تندرو
وصیتنامه اول سید
وصیتنامه دوم سید 20 رجب 1337ق. 1298ش
آیتالله سید محمدکاظم طباطبائی یزدی (صاحب عروه)
آیتالله سید محمدکاظم یزدی
آیتالله حاج شیخ روحالله دانایی قزوینی
آیتالله سید محمد طباطبائی یزدی فرزند ارشد سید
آیتالله سیدمحمد طباطبایی، همراه با دیگر علمای نجف هنگام خروج به سمت عماره برای رویارویی با ارتش انگلیس
علمای نجف در کاظمین، در حرکت به سمت کوت برای مقابله با ارتش انگلیس
سید علی طباطبائی یزدی فرزند صاحب عروه، و فرزندش سید ابراهیم
شهید آیتالله شیخ فضلالله نوری
شیخ محمدحسین کاشفالغطاء دستیار سید
عکس قدیمی از مقبره سید محمدکاظم طباطبائی یزدی
مرحوم سید در جمع فرزندان و شاگرد خویش
تعداد مشاهده: 2630