حبیب ثابت پاسال از اعضای اصلی تشکیلات بهائیان ایران
تاریخ انتشار: 30 بهمن 1402
حبیب ثابت در سال 1282ش از پدری به نام «عبدالله» و مادری به نام «کشور»، که از خاندانِ بهائی مشهور به ارجمند بود، در یکی از محلات جنوبی شهر تهران به دنیا آمد. پدرِ او که از یهودیان کاشان بود و به شغل پارچه فروشی اشتغال داشت پس از شکلگیری بهائیت، به عضویت این تشکیلات درآمد.
حبیب ثابت در خاطرات خود ضمن نقل این مطلب که: «پدرم متولد طهران بود ولی اجداد پدر و مادرم اهل کاشان بودند که مدتها پیش به طهران آمده و در این شهر ساکن شده بودند» پدرِ پدرش را معرفی نکرده ولی دربارهی پدرِ مادرش که در شکلگیری زندگیِ آنان نقش داشته مینویسد:
«پدرِ مادرم جناب میرزا خلیل در خیابان جنت گلشن واقع در جنوب امیریه سابق[خانهای] ساخته بود داخل حیاط کوچکی دو اطاق هم به پدر و مادر من داده بودند.»[1]
محلهای که حبیب ثابت در آن به دنیا آمد و پرورش یافت به محله کلیمیها شهرت داشت که همجواری مغازهی پدرِ وی با مغازهی «القانیانها» صحت آن را تأیید میکند:
«پدرم دکان بزازی... داشت. او پارچههای نخی انگلیسی را از بازرگانان عمده فروش بازار میخرید و در دکان کوچک خود خرده فروشی میکرد... در همسایگی دکان پدرم مغازههای متعدد دیگر... دیده میشد که یکی دو مغازه از آنها مال پدر القانیانها بود.»[2]
حبیب ثابت که در شهریور ماه 1320 ش ـ مصادف با اشغال ایران و سرنگونی رضاشاه ـ به یکی از سرمایه داران مطرح تبدیل شده بود، بنا به دلایلی نامشخص ـ تحت عنوانِ «خطری که در ایران اقلیتهای مذهبی را سخت تهدید مینمود، احساسِ مصونیت نداشتم،» ـ بخشی از داراییهای خود را فروخت و سرپرستی بقیهی اموال و داراییهای خویش را به پدر 61 سالهاش سپرد و همراه همسر و دو فرزندش که در سنین نه و پنج سالگی بودند، به آمریکا رفت.[3]
آنچه در این عدمِ «احساسِ مصونیت» جالب توجه است و خروج وی از ایران به آن نسبت داده میشود، به نظر میرسد به نقشِ پنهانِ حبیب ثابت در فعالیتهای صهیونیستی و تشکیلاتی بهائیت در ایران در دوره رضاخان مربوط است؛ وگرنه پدر و مادر و همچنین داییهای وی، که دارای سابقهای دیرینهتر از او در پیوستن به بهائیت بودند، نه تنها در ایران مورد هیچگونه آزار و اذیتی واقع نشدند که از داراییهای او نیز محافظت نمودند. این موضوع در بخش حبیب ثابت و خاندان پهلوی مورد بررسی قرار گرفته است.
تحصیلات
از چگونگی و میزانِ تحصیلات حبیب ثابت، جز آنچه در خاطرات وی نقل شده، اطلاع دیگری در دست نیست. وی در این باره ضمن اشاره به تحصیل در مدارس تربیت و سنلویی مینویسد:
«در مدارس تربیت پسران و دختران، معلمهای بهائی آمریکایی هم تدریس میکردند و توجه به تعلیم زبان انگلیسی در این مدرسه، بیش از زبان فرانسه بود ... دوره شش ساله مدرسه تربیت پایان یافت ... و گواهینامه کلاس ششم ابتدائی را ... به دست آوردیم و من پس از آن یک سال دیگر هم در مدرسه تربیت تحصیل خود را ادامه دادم و در کلاس هفتم زبان انگلیسی بیشتر آموختم ... لازم بود به مدرسه دیگر نیز بروم ... مدرسه سن لوئی در خیابان لاله زار کوچه بابیها.»[4]
و این ادعا در حالی است که در سوابق وی، در مقابل گزینهی «تحصیلات»، گاهی عبارتِ «تحصیلات ندارد»[5] و گاهی عبارتِ «دیپلم متوسطه» نوشته شده است؛[6] و به نظر میرسد فعالیتهای تشکیلاتی او در جریان کودتای 1299ش و پس از آن، موجب ترک تحصیل وی و پرداختن به امور دیگر شده باشد.
خانواده
براساس خاطرات خود حبیب ثابت، او در سال 1306ش تصمیم به ازدواج گرفت و قرار شد تا با دختردایی بزرگِ خود، که «مقبوله» نام داشت، ازدواج نماید ولی بر اثر تأخیری که در این ازدواج پیش آمد، خواستگاری متموّلتر بر سر راه دختردایی وی ظاهر شد و همین مسئله موجب گردید تا این وصلت سر نگیرد:
«در این فاصله داوطلب دیگری برای مقبوله به وسیله آشنایان پیدا شد که از فرزندان جناب دهقان شیراز بود و برتری مالی بر من داشت. روزی دایی جان مرا به دفتر خود که در اداره پست بود، دعوت کردند و اظهار داشتند که با تأسف باید به تو بگویم که تو انتظار ازدواج با مقبوله را نداشته باش.»[7]
همین شکست موجب شد تا حبیب ثابت پیش از آنکه ازدواج دختر داییاش با دیگری سر بگیرد، به فکر ازدواج بیفتد و این مسئله از طریق فردی به نام «محمد پرتوی» که دامادِ سید احمد باقراف بود و خواهر زنِ خود را برای ازدواج به او پیشنهاد داد، حل شد:
«به خود گفتم: تو کجا و باقراف کجا؟ رفتم و گفتم زود اقدام کن. آقای باقراف و تمام خانوادهشان از رشت به طهران میآمدند که در گراند هتل، متعلق به پسرعمویش آقا سیدنصرالله باقراف سکونت و برای دیدار و گردش یک هفته در طهران توقف نمایند... به اتفاق آقای فتحالله مشیراوبهی با اتومبیل داج خود به رشت رفتیم و در تابستان 1929 عروسی کردیم.»[8]
حبیب ثابت در دوران تثبیت حکومت رضاخان، بدون اینکه خانوادهی وی در ازدواجش نقشی داشته باشند، با باهره باقراف ( فرزند سید احمد باقراف که بعدها نام فامیل خویش را به «خمسی» تغییر داد)، ازدواج نمود. حاصل این ازدواج دو فرزند پسر به نامهای: ایرج و هرمز بود که اولی در سال 1310ش و دومی در سال 1316ش به دنیا آمدند.
این خانوادهی چهار نفره پس از اشغال ایران در شهریور سال 1320ش راهی آمریکا شدند و در آنجا سکونت نمودند. فرزندان وی در جریان این انتقال به گونهای با فرهنگ غربی خو گرفتند که با وجود بازگشت به ایران در سالهای 1336 و 1337ش، هرگز با زبان فارسی آشنایی نیافتند؛ کما اینکه در سال 1339ش که هرمز ثابت برای هماهنگ نمودنِ تعطیلات تلویزیون با تعطیلات رسمی کشور به ساواک فراخوانده شد، به علت عدم آشنایی با زبان فارسی، تعهدنامهی خویش را به زبان انگلیسی نوشت[9] و در بازجویی گفت:
«بخشنامهای که راجع به تعطیلی ایام محرم آورده بودند، نخواندم؛ چون سواد فارسی (خواندن و نوشتن) را ندارم و از مضمون نامه اطلاع پیدا کردم.»[10]
عدم آشنایی فرزندان حبیب ثابت با زبان فارسی در نامهای که همسرش از آمریکا برای هرمز و همسر اولش «ایران خسروشاهی» نوشته، به خوبی مشهود است:
«هرمز جان و ایران، خواستم به انگلیسی بنویسم، غلط مینوشتم. در (اسپیل). گفتم باز بهتر است فارسی بنویسم، کسی برای شما بخواند.»[11]
در جریان همین جدایی بود که یکی از نمایندگان مجلس شورای ملی به نام امیرجلیل مژدهی که داماد ملک الشعرای بهار بود، در مراسم مهمانی منزل خود گفت:
«همسرِ پسرِ کوچک ثابت پاسال، چندی قبل جهت استراحت تصمیم به رفتن اروپا میگیرد و پس از تهیه گذرنامه و مقدمات کار، یک روز خانم مزبور به عنوان گردش و تفریح با کیف دستی خود از منزل خارج، ولی فوراً خود را به فرودگاه مهرآباد میرساند و با هواپیما از ایران خارج میشود. چون غیبت مشارالیها طولانی میگردد، بعداً اعضاء خانواده متوجه میشوند که وی مبلغ چهار میلیون تومان طلا و جواهرات ثابت پاسال را با خود به سرقت برده است و اکنون آقای ثابت پاسال از این بابت سخت ناراحت و حالت پریشانی پیدا نموده ولی دیگر مرغ از قفس پریده است و خانم کوچولو با مبلغ چهارمیلیون تومان مسروقه در اروپا با رفیقه مشغول عیش و خوش گذرانی میباشد و حالیه ثابت پاسال از غصه نزدیک است هلاک شود.»[12]
هرمز ثابت پس از جدایی از ایران خسروشاهی، برای بار دوم در سال 1350ش با فردی به نام «والری ایرن اسپرینگر اوزبون» که انگلیسی بود، ازدواج کرد و این ازدواج در هشتم مهرماه در دفتر بهائیت ثبت شد:
«باسم ربنا الاعلی
امضا کنندگان ذیل، حبیب ثابت و باهره ثابت والدین هرمز ثابت بدین وسیله موافقت خود را با ازدواج هرمز ثابت و بانو والری ایرن اسپرینگر اعلام میداریم. حبیب ثابت»[13]
نام همسر ایرج، فرزند بزرگتر حبیب ثابت، در فرم بیوگرافی مورخه 20 / 4 / 1347ش «نیکارنری» نوشته شده است و این درحالی است که حبیب ثابت در خاطرات خود میگوید:
«ایرج با فائقه رمزی در سنه 1957 (1336ش) در طهران ازدواج کرد.»[14]
یکی از نکات قابل توجه در وابستگیهای سببی و نسبی حبیب ثابت، که از نگاه تمامی افرادی که دربارهی وی مطلبی نوشته اند، مغفول مانده است و خودِ او نیز در نقلِ خاطرات خود به آن هیچ اشارهای ننموده، «قرابتِ» با خانوادههای: «شریف امامی . علاء و پیرنیا» میباشد، که در فرم استعلامیهای که در ساواک تنظیم گردیده، به آن اشاره شده است.[15]
حبیب ثابت و جایگاه تشکیلاتی در بهائیت
حبیب ثابت از جمله بهائیانی بود که در آغاز سلطنت رضاخان در سازماندهی تشکیلات بهائیت تلاش قابل توجهی داشت. ترددهای مکرر او به حیفا و ملاقات با سران بهائیت در سرزمین اشغالی فلسطین، او را به عنوان یکی از سرانِ اصلی بهائیت در ایران مطرح کرد تا جایی که پس از مرگ شوقی افندی و تبدیل رهبری فردی به رهبری شورایی تحت عنوان «بیتالعدل»، زمانی که در سال 1337ش شرکتی به نام «امناء» برای رتق و فتق امور اقتصادی بهائیت در ایران شکل گرفت، حبیب ثابت به عنوان رئیس هیئت مدیرهی آن منصوب شد.
در راستای همین فعالیتهای سازمان یافته بود که در سال 1320ش که تصمیم به خروج از کشور گرفت از سویِ تشکیلات بهائیت مأموریت یافت تا با فردی به نام «اگنس الکساندر» دیدار نماید:
«دیدار یک خانم بهائی به نام «آگنس الکساندر» که از طرف حضرت شوقی ربانی به مقام ایادی امرالله به مفهوم معاونت و اجرای وظائف خطیرۀ آن آئین روحانی انتخاب شده بودند. ما نشانی مسکن این خانم را در تهران به دست آورده و همراه داشتیم و اینک با اشتیاق تمام در جستجوی او بودیم.»[16]
حبیب ثابت تا سال 1328ش در آمریکا بود و با بهائیان ساکن آنجا ارتباط گرفت و با استفاده از موقعیت آنان فعالیتهای اقتصادی خود را با هدف آماده نمودنِ بازار برای محصولات آمریکایی در خیابان راکفلر پلازا آغاز کرد. تأسیس شرکت فیروز و ارسال لوازم آرایشی و بهداشتی به ایران یکی از اقدامات او بود:
«بهترین راهی که به نظرم آمد، گشایش شرکتی شخصی و خصوصی در تهران به نام شرکت فیروز با همراهی و مواظبت پدرم عبدالله بود... جورابهای زنانه و مردانه و لوازم آرایش... به تهران فرستادیم. این کار توسعه یافت و تشکیلات گستردهتری نیاز داشتیم، بنابراین شرکتی بزرگتر به نام ثابت پاسال تشکیل گردید... علی اصغر پناهی، امیل عبود، الکساندر سافیان و محسن لک در تهران شرکتی به نام پاسال تأسیس نمودند و از ترکیب حروف اول نام فامیل خود، کلمه پاسال را برای نام شرکت انتخاب کرده... در تماس با من نظر دادند که شرکتی در ایران به نام ثابت پاسال تشکیل دهیم.»[17]
به واسطهی همین شراکت بود که بازار ایران به بازار مصرف کالاهای آمریکایی تبدیل گردید و حبیب ثابت نیز به عنوان «ثابت پاسال» مشهور شد.
در سال 1341ش، که برنامهریزی تشکیلات بهائیت برای برگزاری مراسم جشنی تحت عنوان صدمین سال میرزا حسینعلی نوری در لندن آغاز گردید، قرار شد تعدادی از بهائیان ایران نیز در این مراسم شرکت نمایند. گزارش این اقدام به شرح زیر به ثبت رسید:
«بهائیان در نظر دارند جشن صدمین سال بهاء را در لندن برپا کنند. ضمناً از ایران هم تعدادی در حدود 2 الی 3 هزار نفر از بهائیان جهت شرکت در این جشن دعوت خواهند شد که این دعوت از طرف حبیب ثابت به عمل خواهد آمد و ایاب و ذهاب این عده به عهده نامبرده است. ضمناً جهت تسهیلات بیشتر برای رفت و آمد این اشخاص با اِعمال نفوذ از طرف حبیب ثابت، اخیراً رئیس گمرک مهرآباد تعویض گردیده و یک نفر بهائی به نام حصار امیری به این سمت منصوب شده است.»[18]
این تسهیلات توسط دولت اسدالله علم، که بهائیان شیراز در یکی از جلسات محفلی خود او را «کدخدای بهائیان» لقب داده بودند،[19] در اختیار تشکیلات بهائیت قرار گرفت. امام خمینی(ره) در این باره، در نامهای خطاب به علمای یزد نوشت:
«از چیزهایى که سوء نیت دولت حاضر را اثبات مىکند، تسهیلاتى است که براى مسافرت دو هزار نفر یا بیشتر از فرق ضاله قائل شده است و به هر یک، پانصد دلار ارز دادهاند و قریب هزار و دویست تومان تخفیف در بلیت هواپیما دادهاند؛ به مقصد آنکه این عده در محفلى که در لندن از آنها تشکیل مىشود و صد در صد ضد اسلامى است، شرکت کنند. در مقابل براى زیارت حجاج بیتالله الحرام چه مشکلات که ایجاد نمىکنند و چه اجحافات و خرج تراشیها که نمىشود. آقایان باید توجه فرمایند که بسیارى از پستهاى حساس به دست این فرقه است که حقیقتاً عُمّال اسرائیل هستند. خطر اسرائیل براى اسلام و ایران بسیار نزدیک است. پیمان با اسرائیل در مقابلِ دول اسلامى یا بسته شده یا مىشود. لازم است علماى اعلام و خطباى محترم، سایر طبقات را آگاه فرمایند که در موقعش بتوانیم جلوگیرى کنیم. امروز روزى نیست که به سیره سلف صالح بتوان رفتار کرد. با سکوت و کنارهگیرى همه چیز را از دست خواهیم داد.»[20]
حبیب ثابت در تشکیلات بهائیت، همواره یکی از اعضایِ اصلیترین کانونهای تصمیمگیری بهائیان ایران، تحت عنوان «محفل ملی» بود،[21] که برخی از جلسات آن را در منزل خود برگزار مینمود.[22]
او که در جریان فعالیتهای اقتصادی با حمایتهای بسیاری که از وی صورت میگرفت، به ثروت فراوانی دست یافته بود، در آبان ماه سال 1356ش درست دو هفته پس از آنکه در جریان مرگ شهادتگونهی آیتالله حاج آقا مصطفی خمینی (ره) کشور ایران دستخوش ناآرامیهای سراسری شده بود، در حالی که خود در خارج از کشور به سر میبرد، طی نامهای دو قطعه از زمینهای خود را به شرکت امناء واگذار کرد:
«خانواده ثابت مفتخر است که اراضی مجاور سیاه چال را به مساحت 2500 متر مربع به پلاکهای 3 / 297 و 1 / 433 به جامعه بهائی تقدیم میکند. به پیوست این نامه اسناد مالکیت آن به شماره 239394 و 249756 به انضمام وکالت نامه شماره 92053 دفترخانه 25 طهران و گواهینامه دارایی و شهرداری جهت انتقال ایفاد میگردد. با تقدیم احترام. حبیباله ثابت»[23]
مشاغل و فعالیتها
حبیب ثابت از جمله افرادی است که پیچیدگیهای فراوانی در رفتار و فعالیتهای او وجود دارد. پیچیدگیهایی که با فریبکاریهای متفاوتی درهم آمیخته است. وی در نقل خاطرات خود، هم از تدریس خصوصی به «غلامحسین مصدق در منزل دکتر محمد مصدق»[24] سخن میگوید و هم از رانندگی برای آصف السلطنه:
«در همین سال (1298ش)، یکی از شرکتهای بیمه و حمل و نقل، چهار اتومبیل ... برای فروش وارد کرده... در این روزها خانم و آقای آصف السلطنه از رجال مشهور دوره قاجاریه، پدر امیرهوشنگ دولو، توجه به خرید یکی از این اتومبیلها پیدا کردند؛ اما نبودن راننده، مشکل بزرگ ایشان بود.... استاد محمدتقی خان... مرا معرفی کرد... روزی آقای میرزا احمد قزوینی که بعداً نام فامیلی راسخ اختیار کردند و جناب دکتر شاپور راسخ فرزند برومند ایشان است و در آن وقت مشاور و سرپرست کلیه امور و املاک آقای آصف السلطنه بودند، با من تماس گرفت... پنجاه تومان ماهیانه برای من مقرر داشت... اتومبیل را تحویل گرفتم... امیرهوشنگ دولو و برادرش قاسم خان بیش از همه به اتومبیل سواری علاقه داشتند و از ساعت ورودم یک دقیقه مرا تنها نمیگذاشتند... در مدت یک سال که با آنها بودم همان آسایش خاطر که در منزل خود داشتم در خانه ایشان احساس مینمودم.»[25]
حبیب ثابت از دوران تحصیل، کارگری در مغازه دوچرخهسازیِ فردی به نام محمدتقی تام را که بهائی بود، آغاز نمود و در مغازهی او، که اولین ماشین را از یکی از انگلیسیهای مقیم ایران خریداری کرد، رانندگی یاد گرفت.
رانندگی یکی از توانائیهایی بود که در موفقیتهای بعدی حبیب ثابت دارای نقش بود.
«با همان ماشین [خرید ماشین فورد از بیروت از شخصی به نام شارل قرم] برای دیدار مجدد به مدینه منوره حیفا یا ارض اقدس واقع در سرزمین فلسطین که همان ارض موعود قوم یهود است، مسافرت کردم و به زیارت مقامات مقدسه بهائی توفیق یافتم.»[26]
پس از این رفت و آمدها توسعهی فعالیتهای اقتصادی حبیب ثابت آغاز شد. راهاندازی شرکت «اتو طهران»، وارد کردن و خرید و فروش انواع ماشین، راهاندازی اداره حمل و نقل، اخذ انحصار نقل و انتقال مرسولات پستی، همکاری با شرکت کامپساکس در ساخت راهآهن، راهاندازی کارخانه نجاری، راهاندازی کارخانههای متعدد صنعتی از قبیل: پپسی، ایران گاز، جنرال طایر و...، تأسیس تلویزیون، شرکت فیروز و... و نمایندگی هواپیماهای بیچ گرافت، بخشی از آن است. به همین دلیل بود که امام خمینی در آذرماه سال 1341ش در پاسخ به استفتاء اصناف قم، نوشت:
«استقلال مملکت و اقتصاد آن در معرض قبضه صهیونیستهاست، که در ایران به حزب بهایى ظاهر شدند و مدتى خواهد گذشت که با این سکوت مرگبار مسلمین، تمام اقتصاد این مملکت را با تأیید عُمّال خود قبضه مىکنند و ملت مسلمان را از هستى در تمام شئون ساقط مىکنند. تلویزیون ایران پایگاه جاسوسى یهود است و دولتها ناظر آن هستند و از آن تأیید مىکنند. ملت مسلمان تا رفع این خطرها نشود، سکوت نمىکند و اگر کسى سکوت کند، در پیشگاه خداوند قاهر مسئول و در این عالم محکوم به زوال است.»[27]
از بین تمامی مشاغل و فعالیتهایی که حبیب ثابت در خاطرات خود از آن یاد کرده و بخشی از آنها مانند: «کارفرمای شرکت فیروز . شیشه مینا . پپسی کولا . سهامدار جنرال طایر . تجارت . عضو هیئت مدیره شرکت امناء . بازرگان . مسئولیت تلکس شرکت سیکاب»،[28] در فرمهای ساواک آمده است، یکی از مشاغل وی «رانندگی سردار فاخر حکمت»[29] عنوان گردیده که حبیب ثابت در خاطرات خود هیچ اشارهای به آن نکرده است. این موضوع با توجه به ارتباط سردار فاخر با مسئله قاچاق مواد مخدر و نقشی که حبیب ثابت میتواند در آن داشته باشد، با توجه به ارتباط تنگاتنگ وی با امیرهوشنگ دولو، در جای خود بحث خواهد شد.
در سال 1338ش که تصمیم به ایجاد دانشگاه ملی گرفته شد، حبیب ثابت نیز که از سواد بهرهای نداشت به عنوان یکی از اعضای هیئت مدیرهی آن منصوب گردید که این اقدام در محافل مذهبی بازتاب داشت و مورد مخالفت روحانیون قرار گرفت تا جایی که گفته شد:
«بر اثر اقدامات روحانیون، ثابت پاسال را از عضویت هیئت مدیره دانشگاه ملی برکنار خواهند ساخت.»[30]
فعالیتهای اقتصادی
تشکیلات صهیونیستی بهائیت با فرصتی که در جریان به حکومت رسیدن پهلویها در ایران به دست آورده بود، و با توجه به حمایتهای پیدا و پنهانی که داشت، بهره گرفت تا در عرصهی فعالیتهای اقتصادی همه چیز را به نفع خود مصادره نماید و از طریق آن بر مقدرات کشور ایران حکمرانی کند.
یکی از اقداماتی که در این مسیر صورت گرفت تشکیل شرکت امناء، «مرکب از تعدادی از سران بهائی» بود که بر فعالیتهای اقتصادی و اموال تشکیلات بهائیت نظارت داشت و حبیب ثابت، «رئیس هیئت مدیره» آن بود.[31]
از همین طریق بود که فعالیتهای تبلیغیِ تشکیلات و مسافرتهای داخلی و خارجی گروهی از بهائیان که موسوم به «ایادی امرالله» بودند، سازماندهی میشد.[32]
چگونگی و میزان سرمایههای به دست آمده و خارج نمودنِ آن از کشور نیز از پیچیدگیهای تشکیلاتی بود که در پوششِ فعالیتهای تجاری صورت میگرفت:
«وجوهی که سالیانه از شرکت نونهالان و امناء ... در سال جمعآوری میشود، کاملاً محرمانه بوده و توسط دو یا چند نفر به صورتهای تجارت و یا با داشتن پوششهای دیگری از ایران خارج، حتی در اجتماع بهائیان هیچ کس نمیتواند میزان این وجه را تعیین و یا مقدار اصلی آن را بداند.»[33]
بهرهگیری از قدرت اقتصادی در جهت دهیهای فرهنگی و پیشگیری از افشاگریهای احتمالی نیز یکی دیگر از فعالیتهایی بود که حبیب ثابت در این موقع از آن بهرهمند بود:
«در چندی قبل، روزنامه پیغام امروز، مجله خواندنیها، روزنامه آژنگ، طی سلسله مقالاتی به تلویزیون ایران و برنامههای تبلیغاتی آن حملاتی مینمودند... حبیب ثابت مدیر مؤسسه مذکور به منظور جلوگیری از ادامه این قبیل انتقادات، به مدیران جراید اطلاع داد که چنانچه مبادرت به درج مطالب انتقادی بنمایند از دریافت آگهی 9 کالای انحصاری دیگر مربوط به وی محروم خواهند شد. از این رو صاحبان بزرگ مطبوعاتی از قبیل اطلاعات، کیهان و مجلات تهران مصور، اطلاعات هفتگی، سپید و سیاه و روشنفکر از ادامه این عمل خودداری ورزیدهاند.»[34]
سوءاستفادههای شخصی و فعالیتهای غیرسالم اقتصادی از دیگر بخشهای فعالیتهای شرکت امناء به ریاست حبیب ثابت است که در جریان اختلافات تشکیلاتی فردی به نام «یدالله ثابت راسخ» با آنان به شرح زیر افشاء شده است:
«جناب شوقی ربانی در تاریخ 12 / 8 / 36 بدون اولاد و پدر و مادری که در قید حیات باشند، در لندن به شهادت میرسد و ذکرالله خادم نُه و دکتر علی محمد ورقا و تیمسار بازنشسته شعاعالله علائی و علی اکبر فروتن و حبیباله ثابت و هادی رحمانی شیرازی و هیئت مدیره شرکت سهامی امناء و دکتر مهدوی سردفتر 25 تهران و ممیزین و کارمندان ثبت اسناد و املاک و دارایی که مشخصات آنان در پروندههای مربوطه مشخص و معین است، به شرکت و وکالت منوچهر قائم مقامی وکیل دادگستری جهت حیف و میل نمودن ماترک متوفی به تنظیم صلحنامههای 47308 – 20 / 10 / 36 و 47434 – 16 / 11 / 36 و 47948 – 12 / 3 / 37 در دفترخانه 25 تهران پرداخته و قبل از انجام انحصار وراثت و تعیین وراث قانونی و همچنین تعیین سهم الارث هر یک از وراث و پرداخت مالیات بر ارث و مالیات بر صلح و تعیین پلاک و مشخصات مورد صلح، برخلاف موازین مواد 32 و 40 آیین دفاتر اسناد رسمی، مزورانه به دکتر علیمحمد ورقا مصالحه مینمایند و دکتر علیمحمد ورقا نیز بدون انجام حصر وراثت و پرداخت مالیات بر ارث و مالیات بر صلح وراث و تعیین پلاک و مشخصات مورد صلح و پرداخت مالیات بر درآمد صلح، به شرکت سهامی امناء که خودشان در تاریخ 1 / 2 / 37 تشکیل میدهند، تحت شماره 47948 – 12 / 3 / 37 دفترخانه 25 تهران مصالحه مینماید و شرکت سهامی امناء بدون ذکری از املاک و اراضی و اماکن در اساسنامه خود، سرمایه 287 میلیون دولار را طبق اساسنامه مربوطه به سه میلیون تومان نقدی معرفی میکند.»[35]
نوع دیگری از این سوءاستفاده ها نامهای است که حبیب ثابت در آن به جریان خرید و فروش زمینهای «خرگوش دره» و اختلافی که بین او و «شرکت نونهالان» وجود داشته، اشاره نموده است:
«درست به یاد دارم که موقعی که زمین خرگوش دره را برای جلب عایداتی بیشتر به نونهالان توصیه خرید کردم و از قرار متری 150 ریال بود، کراراً به نونهالان توصیه کردم که اگر زمین را که در حدود 250 هزار متر است، به خودشان انتقال بدهند، موقع فروش، مشمول پرداخت مالیات سنگین میگردد و بهتر است که به اسم ایرامز بماند و هر وقت فروختند وجه آن را به نونهالان بپردازند.
نونهالان با اطلاع کامل از این موضوع، اصرار کرد که زمین سهمی خودشان را به خودشان انتقال بدهند و در موقع فروش، مالیات آن را خواهند پرداخت و صلاح شرکت در این است که 250 هزار متر به خودشان انتقال داده شود. من موافقت کردم و شرکت نونهالان بهترین قطعات جلوی خیابان اسفالته را به خودشان انتقال دادند. موقعی که خریدار برای تمام پانصد هزار متر از قرار متری یکهزار ریال پیدا شد، من موافقت نکردم و گفتم نونهالان گرچه بهترین قسمت زمین را برداشت، خودشان آن را بفروشند و تفاوتی به ایرامز بدهند زیرا بدیهی است که جلوی خیابان اسفالته با عقب آن خیلی تفاوت دارد، در صورتی که حق این بود که نونهالان از دو قسمت جلوی خیابان لااقل یکی را به ایرامز بدهد و یکی را خودش نگاه دارد... هرچه سعی کردم خودم چیزی بفهمم که قانونی و درست و بی دردسر باشد، به نتیجه نرسیدم؛ این است که خیلی متشکر میشوم که مرا روشن کنید. زیرا مردمانی دور[و]ور این معامله هستند که انسان از ته قلب آنها خبر ندارد و به راحتی میتوانند اسباب اشکال فراهم سازند؛ به خصوص که در این معامله شرکت ایرامز کوچکترین نفع مادی هم نداشته که باید خودش را نگران آتیه نماید.
از طرف دیگر درست است که نونهالان در خرگوش دره دیگر زمینی ندارد ولی باید توجه کامل داشت که فروش یک قطعه زمین به این بزرگی به خصوص زمینی که در ورقه مالکیت آن سالها قبل از تصویب قانون 45 یا 46 بوده به قیمت منطقه لطمه بزرگی به معاملات آینده شرکت ایرامز در این زمین وارد خواهد کرد.
چون جواب سؤالات بالا را ندارم و هرگز من چنین کاری را نمیکردم و انتظار آن را هم نداشتم که برای دادن مبلغی منافع بیشتر به سهامداران و نونهالان چنین طرز عملی انتخاب شود.
مطلب، مطلبی نیست که بشود با همه کس در میان گذاشت لذا استدعا دارم که هر طور صلاح میدانید با مشورت کامل هیئت مدیره جواب واضح و روشنی مرقوم دارید که من هم از جریان مطلع باشم و یا راه حلی پیش از اینکه دیر شود، پیدا کرد.
نونهالان قرار بود که نامه مشروح و کامل به شرکت ایرامز بنویسد که تعهد هر نوع خسارت مستقیم یا غیرمستقیم که در اثر این معامله به شرکت وارد شود بنماید و بپردازد. به انتظار وصول جواب و تشکر قبلی.»[36]
فریبکاری در قوانین مالیاتی و دفترسازی از دیگر اقدامات حبیب ثابت در جریان فعالیتهای اقتصادی است:
«غضنفری رئیس سابق حسابداری شرکت زمزم، که بعداً نیز به سمت مدیر کارخانه اسوکولا تعیین گردید و چندی قبل به علت کهولت سن از کارخانه اخراجش نمودند، اظهار داشته که با نظر ایرج ثابت، کارفرمای شرکت مورد بحث، تاکنون مبلغی در حدود صد میلیون تومان بابت مالیاتی که قرار بود به وزارت دارایی پرداخت شود، با تنظیم دفاتر دروغی سوء استفاده نموده و حتی مراتب را کتباً به اطلاع مقامات وزارت دارایی رسانیده و لیکن پس از مدتی نامه وی مستقیماً به دست ایرج ثابت رسیده و مشارالیه نیز برای اینکه سر و صدای غضنفری را بخواباند، مجدداً وی را استخدام و درحال حاضر نیز در شرکت سهامی زمزم مشغول کار میباشد.»[37]
و اینگونه سوءاستفادهها، اقداماتی بود که به وسایل مختلفی صورت میگرفت:
«آقای هویدائی، سرپرست حمل و نقل کارخانه پپسی کولا، طبق دستور ایرج ثابت، کارفرمای واحد ذکر شده دو دستگاه اتومبیل پیکان جهت تطمیع آقایان منصوری و چوپانی، مأمورین وزارت دارایی خریداری نموده تا بدین وسیله آنان نسبت به تنظیم میزان مبلغ مالیات به نفع کارفرمای مربوطه و به ضرر دولت اقدام نمایند.»[38]
«هرمز و ایرج ثابت، همه ماهه به نام خرید مواد اولیه از شرکت فیروز (که مربوط به پدرشان است) ماهانه حدود صد هزار تومان از شرکت روکش جنرال برداشت و ظاهراً به حساب شرکت فیروز واریز مینمودند، به همین جهت فعلاً ضرر نشان میدهد. مضافاً اینکه جنب کارخانه زمینی است که درحال حاضر انبار پپسی کولا شده و در باطن قصد دارند پس از تعطیل کارخانه و فروش ماشینآلات کلاً آن را تبدیل به کارخانه پپسیکولا بنمایند و با این وسیلهها حقوق کارگران را پایمال کنند.»[39]
این درحالی بود که حبیب ثابت با عنوان «مدیر عامل شرکت فیروز» در مراسم تشریفاتی دربار شرکت داشت و بهرغم اینکه شرکت فیروز به عنوان کارخانه تهیه و مونتاژ و ساخت و توزیع تلویزیون شناخته میشد ولی در پشت پردهی آن انجام قرارداد با ارتش و تهیه وسائل مورد نیاز آنان نیز یکی از فعالیتهای آن بود. در نامه نیروی دریائی شاهنشاهی به شماره 21 / 10 / 1404- 22 / 8 / 52 خطاب به مدیریت شرکت سهامی فیروز با عنوان «قطعات یدکی موتورهای پاکسمن» آمده است:
«نیروی دریائی شاهنشاهی به قطعات یدکی موتورهای مشروحه زیر نیاز دارد . 1 . paxman ventura 16 yjcm 8 دستگاه 2 . paxman ventura 6 yjcz 16 دستگاه.... دریادار عطائی»[40]
و نمونهی دیگری از این معاملات، متن قرارداد این شرکت با نیروی دریائی در رابطه با خرید «قطعات یدکی رادارهای RCA» که در 4 برگ تنظیم گردیده است.[41]
بهرهکشی اقتصادی
در تفکراتِ تشکیلات بهائیت بهرغم تمامی ادعاها و تبلیغاتی که صورت میگیرد، انسانها دارای هیچ قدر و ارزشی نیستند. در این تفکر تنها کسانی جایگاه و پایگاه دارند که خود را چشم و گوش بسته در اختیار فرامین و دستورات تشکیلاتی قرار دهند و از هرگونه حرف و سخن و پرسشی خودداری نمایند. نمونه آن را در تشکیلات اقتصادی گسترده حبیب ثابت که تحت عناوین و نامهای مختلف فعالیت میکردند، میتوان دید. کارگران کارخانههای او در سختترین شرایط به کار مشغول بودند و کوچکترین اعتراض برخوردهای شدید و اخراج آنان را به دنبال داشت.
نمونههایی از این بهرهکشیهای قرون وسطایی و تضییع حقوق کارگران در گزارشهای باقی مانده از سازمان اطلاعات و امنیت شاه به شرح زیر به ثبت رسیده است:
الف . کارخانجات اجاق گاز
«طبق اطلاع واصله، کارخانه فوق که دارای 62 نفر کارگر و متعلق به ثابت پاسال میباشد، در حدود چهل نفر از کارگران بهائی و بقیه مسلمان میباشند. سرکارگر کارخانه به نام مدیری که بهائی است، موجبات ناراحتی کارگران مسلمان را فراهم و بین کارگران شایع است که ثابت پاسال اختیارات کافی به مدیری داده و وی قصد دارد به تدریج کارگران مسلمان را اخراج و به جای آنها کارگران بهائی استخدام نماید و در چند روز قبل نیز دو نفر از کارگران به نام منوچهر شاهین و محمود حکمیان را اخراج کرده است. ضمناً کارگران اظهار میدارند در سال 44 سود شرکت در حدود یک میلیون تومان بوده و طبق قانون سهیم شدن کارگران بایستی دویست هزار تومان از این پول به کارگران تعلق گیرد ولی شرکت مدعی است که سود سال 44 هفتاد و پنج هزار تومان بوده و مبلغ پانزده هزار تومان سود تعلق میگیرد که همان پانزده هزار تومان را نیز نصف کرده است و کارگران شکایت دارند که کارفرما و مدیری، نماینده وی نمیگذارند کارگران از بین خودشان نماینده تعیین کنند، چون فکر میکنند این عمل به ضرر آنها تمام خواهد شد.»[42]
«با اعلام اینکه صاحبان سهام و گردانندگان شرکت مذکور آقای حبیب ثابت. آقای ایرج ثابت. آقای گئور گارنیک (تبعه دانمارک). یوهانس گارنیک (تبعه دانمارک). شرکت کامپساکس (مهندسن مشاور سازمان برنامه). شرکت بینالمللی کوسانگاز (واقع در کشور دانمارک) به شرح زیر میباشد، اخیراً به موجب نامه شماره 3487 / 20 ﻫ – 15 / 2 / 45 ساواک تهران، نارضایتیهایی از طرف عوامل بهائی در بین کارگران به وجود آمده که نتیجتاً سبب عدم اجرای کامل قانون سهیم شدن کارگران در بین کارگران شرکت مورد بحث گردیده است.»[43]
«چند نفر از کارگران کارخانه مزبور به پاسگاه مهرآباد جنوبی شکایت کردهاند که کارفرما ترتیب اثری درباره سود ویژه کارگران نداده و به دفع الوقت میگذراند ...»[44]
«در ظرف یک ماه اخیر، حدود 50 نفر از کارگران کارخانه اجاق گاز اخراج گردیدهاند... چون بر طبق سالهای قبل که کارفرما به مناسبت فرارسیدن عید نوروز مبلغی مطابق با یک ماه دستمزد کارگران به عنوان عیدی به آنان پرداخت مینموده و امسال نیز در همان موقع عیدی مربوطه پرداخت خواهد شد، لذا کارفرما سعی دارد کارگرانی را که در نظر دارد اخراج نماید، قبل از ایام عید اخراج کند که عیدی مذکور به آنان تعلق نگیرد.»[45]
ب . کارخانه روکش جنرال
«حقوق نیمه اول دی ماه در تاریخ 24 / 10 / 48 به کارگران پرداخت گردیده ولی تاکنون نسبت به پرداخت حق بیمه عقب افتاده کارگران به سازمان بیمههای اجتماعی اقدامی به عمل نیامده و چون قریب دو سال است به دستمزد کارگران اضافه نگردیده در این زمینه نارضایتی خفیفی بین کارگران وجود دارد... هرمز ثابت، پسر ثابت پاسال معروف که سرپرستی کارخانه روکش را دارا میباشد اصولاً به امور کارخانه ناوارد و هیچگونه رسیدگی ننموده و بیشتر اوقات خارج از کارخانه میباشد. در حال امور کارخانه را شخصی به نام شاپور مشکینی اداره مینماید علیای حال در صورتی که نارضایتیهای فعلی کارگران ادامه یابد حتم و یقین موارد ناراحتی را بایستی منتظر بود.»[46]
«ساعت 0900 صبح روز 10 / 3 / 49 حسین صفری کارگر قسمت پرس... اظهار مینماید: دستمزد کارگران پرس کم میباشد... کارگران پرس و همچنین کفاشی در حدود 72 نفر بودهاند... دست از کار کشیده و در محوطه کارگاه اجتماع و با تذکراتی که نماینده کارگر به آنها میدهد در روز 11 / 3 / 49 مشغول کار گردیدهاند.»[47]
«در تاریخ 21 و 23 / 3 / 49 نماینده کارفرما 30 نفر از کارگران کارخانه روکش جنرال قسمت کفاشی را به علت عدم فروش محصول به خدمتشان خاتمه و کلیه مزایای آنان پرداخت گردیده است.» در ذیل این گزارش نوشته شده: «اقدامی ندارد لکن این قبیل اخراجها چنانچه در یک جا متمرکز گردد، در سطح کشور قابل بررسی بوده و از نظر ارزیابی میزان بیکاری و چگونگی اعمال نفوذ یا سیاست خاص کارفرمایان مفید میباشد.»[48]
«تاکنون کارفرمای کارخانه فوقالذکر از پرداخت سود ویژه کارگران خودداری و ناراحتی شدیدی در بین کارگران ایجاد نموده است. ضمناً کارفرما به نماینده کارگران اظهار داشته که گوش ما بدهکار اینگونه قوانین و نامهها نبوده و نخواهد بود.»[49]
ج . کارگران شرکت فیروز (کارخانه مونتاژ تلویزیون)
«250 نفر کارگران شرکت فیروز از بدو استخدام تاکنون، مزایای قانونی خود را از لحاظ (حق اولاد، اضافه حقوق سالیانه) دریافت نداشتهاند. ضمناً چون کارگران فاقد نماینده رسمی میباشند روی این اصل از طرف هرمز ثابت مدیرعامل کارخانه نسبت به خواستهای کارگران ترتیب اثری داده نشده است که این موضوع باعث نارضایتی کارگران گردیده و تقاضای انتخاب نماینده قانونی و دریافت مزایای خود را دارند.»[50]
«روز 21 / 2 / 54 حدود 150 نفر از کارگران شرکت مذکور به عنوان اعتراض به عدم اجرای طرح طبقهبندی مشاغل در شرکت مزبور از انجام کار خودداری نموده و اظهار داشتهاند که مسئولین شرکت با تطمیع مأموران وزارت کار که برای اجرای طرح به شرکت مراجعه مینمایند، از ادامه کار آنها جلوگیری میکنند.»[51]
د . کارخانه جنرال طایر و رابر ایران
«بایستی سالیانه مبلغی در حدود پانصد هزار تومان بابت سود ویژه بین کارگران تقسیم شود... ولی کارفرما این مطلب را قبول ندارد.»[52]
«کارفرمای جدید کارخانه مذکور (کارپنتر تبعه آمریکا) از پرداخت سود ویژه مقرر، به کارگران مربوط خودداری و فقط حاضر شده است علی الحساب پانزده روز دستمزد به آنها بپردازد؛ لیکن کارگران از دریافت وجه مذکور استنکاف ورزیده و مدعی میباشند به علت بالا رفتن سطح تولید کارخانه (1000 حلقه لاستیک در روز) 75 روز دستمزد میبایستی بابت سود ویژه به آنان پرداخت گردد.»[53]
«نظر به سنگینی کار کارگران کارخانه جنرال طایر و عدم توجه کامل سازمان بیمههای اجتماعی در این باره، اکثر کارگران کارخانه مذکور مریض و ناتوان شده و به دیسک کمر و درد بیضه و سل مبتلا میباشند.»[54]
«درحال حاضر تصدی کلیه قسمتهای مختلف کارخانه جنرال طایر به دست عدهای آمریکایی و خارجی به شرح زیر سپرده شده است. این عده با توجه به اینکه حقوق گزافی دریافت میدارند، عملاً به کارهای روزمره کارخانه چندان وارد نبوده... اراگون آمریکایی، رئیس تولید. ایوب لبنانی، رئیس خرید. زیمستر آمریکایی، مدیر فروش. کارپنتر آمریکایی، مدیرعامل. پاترسن آمریکایی، رئیس آزمایشگاه. شریدان آمریکایی، خزانه دار. کرون آمریکایی، نایب مدیر فروش. دیلن آمریکایی، رئیس کارخانه. فریرا آمریکایی، رئیس فنی کارخانه. کلووی آمریکایی، رئیس ای بی ام. لاندا آمریکایی، معاون فروش... درحال حاضر تعدادی مهندس و متخصص ایرانی که بیش از افراد فوق به کارِ کارخانه وارد هستند، در زیر دست این عده مشغول به کار بوده و آن طور که باید و شاید از وجود آنان استفاده نمیشود.»[55]
«مدتی است یکی از مسئولین آمریکایی شرکت فوق به نام زیمستر با کارگران و کارمندان ایرانی شرکت رفتار نامناسب داشته و اغلب در گفتگوهای خود با کارکنان شرکت بسیار بیادبانه صحبت کرده و به آنان توهین مینماید.»[56]
به دلیل همین رفتار بود که در تاریخ 26 / 2 / 1350 یکی از مهندسین این شرکت به نام «حمید میناچی مقدم» در نامهای خطاب به «وزارت کار و امور اجتماعی» ضمن ارسال استعفاءنامهی خود نوشت:
«جوانان تحصیل کرده این مملکت که برای خدمت به میهن فراخوانده میشوند و مدام به آنها تذکر داده میشود که خدمت به وطن فقط پشت میزهای دولتی نبوده و بخش خصوصی برای تقویت و توسعه اقتصادی مملکت احتیاج به جوانان تحصیل کرده ایرانی دارد، باید به استحضار برسانم که اینجانب پس از دوازده سال تحصیل در خارج و اخذ درجه مهندسی به ایران بازگشته و در شرکت جنرال تایر و رابر ایران مشغول گردیدم و به تجربه دریافتم که متأسفانه در بخش خصوصی خارجیانی حاکم بر سرنوشت جوانان تحصیل کرده ایرانی هستند که جد در جد به استعمارگری خوی گرفته و با جوانان تحصیل کرده ایرانی نیز مانند یکی از افراد مستعمرههای موروثی رفتار مینمایند.»[57]
این نحوهی برخورد در رژیم شاهنشاهی که ذلتِ «کاپیتولاسیون» را پذیرفته بود، در هر جا و مکانی که خارجیان حضور داشتند به چشم میخورد. نمونهی دیگری از این نوع برخورد در این کارخانه، پیرامون طرح طبقهبندی و رفع تبعیض بین کارگران کارخانه، چنین به ثبت رسیده است:
«مسئولین کارخانه با دادن طرحی در زمینه طرح طبقهبندی به طور یک طرفه موضوع را خاتمه دادهاند ... بر مبنای طرح مذکور به قول خودشان 90 نفر کارگر اضافه دارند... شیرر رئیس جدید کارخانه، در نظر دارد آنان را اخراج نماید... در یک جلسه، شیرر چنین اظهار داشت: من خیلی آدم بدجنس و... هستم و قفل بزرگی همراه خود آوردهام که به درب این کارخانه بزنم و بروم و در جلسه دیگر اظهار داشت: شما سعی میکنید با منطق و استدلال از من چیزهائی را میخواهید ولی باید بدانید که من هر کاری که دلم خواست میکنم و پیرو منطق و استدلال نیستم. در اینجا مهندس افشار رئیس کارگزینی به وی یادآور شد که در حضور هیئت مدیره سندیکا این طریق صحبت کردن صحیح نیست که شیرر فوقالعاده ناراحت شد و شروع به فحاشی نمود که جملات زشت او را افشار ترجمه ننمود. هیئت مدیره سندیکا اظهار داشتند: یا ما اشتباه میکنیم یا شما، پس بهتر است این موضوع را به وزارت کار ارجاع نماییم تا تصمیم لازم گرفته شود و شیرر گفت: من احتیاج به لَلِه ندارم و هر کاری دلم خواست انجام میدهم.»[58]
«برنامه کار رانندگان شرکت موشولو، که عهدهدار امور حمل و نقل کارخانه مذکور است، از ساعت هفت صبح تا پنج بعد از ظهر میباشد که عملاً اکثر اوقات امکان دارد تا ساعت 2200 نیز کار کنند. به این عده از رانندگان هیچگونه اضافه کاری داده نمیشود و اگر احیاناً رانندهای در این مورد کوچکترین اعتراضی بنماید، فوراً او را اخراج میکنند.»[59]
«از مدتها قبل نماینده کارگران کارخانه مذکور به کرات به پاترسون مدیرعامل آمریکایی کارخانه مذکور مراجعه و در مورد تهیه و پیاده کردن طرح طبقهبندی مشاغل با وی صحبت نموده و هر بار پاترسون با کلمات مسخرهآمیز جواب نماینده کارگران را داده است. چند روز قبل نیز که به همین منظور به مشارالیه مراجعه کرده است، اظهارات سابق خود را تکرار و نماینده کارگر[ان] گفته این خواسته دولت است و شما باید این کار را بکنید. پاترسون با حالت تمسخر و خنده گفته است: «برو پسر ما خودمان در این کارخانه یک دولتیم.»[60]
بدیهی است که این تضییع حقوق نه تنها شامل کارگران مسلمان کارخانههای حبیب ثابت بود که کارگران بهائی را نیز شامل میشد، کما اینکه در اسفندماه سال 1352ش تعدادی از بهائیان شاغل در شرکت فیروز شعبه اصفهان طی نامهای به هرمز ثابت نوشتند:
«احتراماً اینجانبان امضاءکنندگان ذیل کارمندان و کارکنان شرکت سهامی فیروز شعبه اصفهان از بدو تأسیس شعبه تاکنون به کرّات راجع به اینکه هزینه روز افزون زندگی از یکطرف و نداشتن درآمد کافی از طرف دیگر زندگی همگی ما را به مخاطره انداخته است، مطالبی کتبی و شفاهی به عرض رسیده است ولی متأسفانه با چیزی جز عدم توجه روبرو نشدهایم. اینک تقاضا داریم دستور فرمائید اقدامات مقتضی به عمل آید تا در انجام امور محوله تأخیری روی ندهد.»[61]
ﻫ . کارخانه ایران سیلندر
«کارخانه ایران سیلندر وابسته به شرکت ایران گاز که دارای حدود 300 نفر کارگر میباشد... در همان محل شرکت ایران گاز واقع است... میزان اضافه حقوق اخیر کارگران نسبتاً بسیار قلیل میباشد و اخیراً چند نفر از کارگران... از قلت اضافه دستمزد اخیر اظهار نارضایتی نمودهاند... کارگران این واحد آب آشامیدنی تصفیه شده در اختیار ندارند و مجبورند از آب چاه داخل کارخانه که دارای شرایط بهداشتی نمیباشد جهت شرب استفاده نمایند.»[62]
«عدهای از کارگران کارخانه ایران سیلندر که مسئول حمل کپسولهای گاز به کامیونها میباشند، در خارج از کارگاه و در محل سر باز و بدون سقف کار میکنند و این امر در تابستان و زمستان مشکلاتی برای آنان پدید میآورد از جمله در هنگام بارندگی و هوای سرد لباس آنها زیر باران خیس شده و اغلب سرما خورده و مریض میشوند و مسئولین کارخانه تاکنون در مورد مسقف کردن محل کار آنها و تحویل کلاه و بارانی به کارگران فوقالذکر اقدامی نکردهاند.»[63]
صرف نظر از تضییع حقوق کارگران و عدم تهیه لوازم اولیه فعالیت آنان، کارگران زن این کارخانه نیز در محیط فعالیت خود دارای مصونیت نبودند و از سویِ کارفرمای خود که «تبعه دانمارک» بود مورد اهانت واقع میشدند.
«ساعت 1200 روز 13 / 12 / 53 یک نفر از کارگران زن کارخانه ایران سیلندر به انگیزه نگرانی و نارضایتی از کارفرمای مربوطه، خود را به وسیله کارد مصدوم و به بیمارستان رضاشاه کبیر اعزام گردیده. متعاقب این جریان تعداد 390 نفر از کارگران که باید ساعت 1430 به کار اشتغال داشته باشند، دست از کار کشیده و به منازل خود رفتهاند.»[64]
راهاندازی تلویزیون
حبیب ثابت از ابتدای ورود به عرصهی فعالیتهای تجاری، ضمن آنکه از سویِ تشکیلات بهائیت و شرکت امناء که وظیفهی بخشی از امور اقتصادی بهائیت را به عهده داشت، تقویت میشد، از حمایت یکی از داییهای خود به نام میرزا رحیم خان ارجمند، که زمانی هم یکی از معاونین وزارت پست و تلگراف بود، بهرهمند بود.[65]
راهاندازی تلویزیون ایران یکی از این فعالیتهاست که توسط ایرج ثابت مطرح شد. او که از 9 سالگی به کشور آمریکا رفته بود در سال 1336ش پس از پایان تحصیلات خود به ایران آمد و این اقدام را به وسیلهی یک دستگاه گیرنده و فرستنده که همراه آورده بود، عملی نمود. اولین نمایشِ این دستگاه در کاخ ملکه پهلوی و با اجرای برنامه موسیقی توسط گوگوش که در آن زمان دختربچهای ده ساله بود، ترتیب داده شد. در این مراسم محمدرضا پهلوی نیز حضور داشت و توافقات اولیه برای برپایی تلویزیون در ایران صورت پذیرفت و شاه به حبیب ثابت گفت:
«تو شخصاً اقدام کن، هر نوع کمک هم لازم باشد دستور میدهم اجرا نمایند.»[66]
تأسیس تلویزیون توسط یکی از سردمداران تشکیلات بهائیت از جمله اقداماتی است که به صورت کاملاً حساب شده صورت پذیرفت و با کمکهای مادی و معنوی بسیاری از طرف دربار و هیئت وزراء و شرکت نفت به بهرهبرداری رسید و در مهرماه سال 1337ش تحت عنوان «شرکت تلویزیون ایران» توسط محمدرضا شاه افتتاح شد. وی در مراسم افتتاح تلویزیون گفت:
«تأسیس دستگاه تلویزیون موجب خرسندی است؛ زیرا به بسط معلومات و اطلاعات عمومی و تربیت کودکان کمک شایانی خواهد نمود. باید در تنظیم برنامهها کمال دقت به عمل آید تا از هر حیث کافی و شایسته باشد و هم باید هرچه زودتر این دستگاه در نقاط دیگر دائر شود تا اهالی کشور از آن بهرهمند گردند. از شرکت تلویزیون ایران که این خدمت پر زحمت را به عهده گرفته و در مدت کوتاهی انجام داده است قدردانی مینماییم.»[67]
و حبیب ثابت نیز در این مراسم گفت:
«تنها مشوق من اعلیحضرت شاهنشاه میباشند که مرا به این کار وادار نمودند و با اینکه کار مشکلی را بر عهده دارم ولی بر اثر تشویقهای اعلیحضرت همایونی با تمام توانایی در مقابل مشکلات استقامت خواهم نمود.»[68]
تلویزیون ایران براساس هدفهایی از پیش تعیین شده، برنامهریزی شده بود و تشکیلات بهائیت هرگونه فعالیتی جز در چارچوب دستورات تشکیلاتی را بر نمیتابید از این رو بود که در سال 1342ش در نامهای به «محفل مقدس روحانی ملی بهائیان ایران» که حبیب ثابت نیز از اعضای آن بود، نوشته شد:
«از قرار اطلاعاتی که به این هیئت رسیده، در شب نیمۀ شعبان از طرف مؤسسۀ تلویزیون تبریک به عموم شیعیان جهان گفته شده است. چون این دستگاه منتسب به امرالله است، مایۀ کمال تأسف شد که چرا از طرف مؤسسۀ تلویزیون به چنین اقدامی مبادرت گردیده است؟
متمنی است از جناب آقای حبیب ثابت تحقیق شود که چگونه کارکنان آن مؤسسه به چنین عملی مبادرت ورزیدهاند و برای جلوگیری از این قبیل اقدامات چه رویّهای را اتخاذ نمودهاند؟»[69]
به دلیل همین ایرادهای تشکیلاتی بود که وی در اردیبهشت ماه سال 1344ش در نامهای که برای «محفل» نوشت، توضیح داد که:
«غرض اصلی و هدف اساسی بنده از تأسیس تلویزیون ایران، گذشته از فراهم نمودن موجبات اشتغال برای جمعی از یاران، آن بود که اولاً به نام یک فرد وطندوست بهائی خدمتی از لحاظ فرهنگی و اجتماعی نسبت به کشور مقدس ایران انجام گیرد و ثانیاً متدرجاً امکاناتی برای نشر افکار روحانی و معارف و حکم الهی و رفع تعصبات واهی به وجود آید و خوشبختانه در این منظور اساسی تا حد قابل توجهی موفقیت به دست آمده است.
هنگام تصویب قانون تأسیس تلویزیون ایران ضمن مواد مختلفه، مادهای مورد تصویب مجلس شورای ملی قرار گرفت مبنی بر اینکه تلویزیون ایران از لحاظ فنی تابع مقررات وزارت پست و تلگراف و از لحاظ تنظیم برنامهها تابع دستورات اداره کل انتشارات و تبلیغات است.
براساس همین ماده مصوبه، اولیاء دولت، گذشته از اخبار ایران و جهان که همه روزه توسط خبرگزاری پارس تنظیم میشود، گاهگاه اجرای بعضی از برنامههای مصاحبه را به وسیله وزارت اطلاعات که سابقاً اداره کل انتشارات و تبلیغات نامیده میشد، در برنامهها منظور میکنند و تلویزیون ایران از نظر مقررات مملکتی مجبور به اجرای برنامههای مزبور میباشد. این قبیل برنامهها حداکثر بیش از پنج درصد کل برنامههای تلویزیون ایران نیست و بقیه برنامهها به وسیله یک شورای داخلی مرکب از مدیران برنامههای تلویزیون ایران تهیه و تنظیم و به مرحله اجرا گذاشته میشود.
این برنامهها شامل قسمتهای اخلاقی. اجتماعی. فرهنگی. هنری. تاریخی. تعلیم و تربیت. علوم و مسائلی از این قبیل است.
توصیههای این بنده نیز در منظور نمودن مباحث اخلاقی و معنوی و عدم مداخله در امور سیاسی و مراحلی که برخلاف اصول و مصالح عالیه امر است، توسط همین شورا جامه عمل میپوشد و در برنامهها منظور میشود.
خوشبختانه آن قسمت از برنامهها که حائز جنبههای مزبور نیست و به وسیله دستگاههای دولتی تنظیم و برای اجرا به تلویزیون ایران داده میشود، کاملاً مشخص است و همه بینندگان تلویزیون وقوف و اطلاع دارند که برنامههای مزبور جنبه مملکتی و دولتی دارد.
با عرض مراتب بالا تصور میکنم موضوع بر آن امنای الهی کاملاً روشن و مصرح است و اطمینان میدهم که هیچگاه موجباتی پیش نخواهد آمد که مصالح عالیه امراله ملحوظ نظر این بنده و متصدیان امر قرار نگیرد.
با تقدیم تحیات. حبیب ثابت»[70]
مراجع بزرگوار تقلید و روحانیون و به تبعیت از آنان مردم متدین و مذهبی که شاهد این حرکت حساب شده بودند، به انحاء مختلف با آن به مقابله میپرداختند ولی این مخالفتها راه به جایی نداشت چرا که شاهِ مملکت و دیگر رجال حکومتی که بخش قابل توجهی از آنان را بهائیان تشکیل میدادند حامی تلویزیون ایران و حبیب ثابت بودند.
حجتالاسلام والمسلمین فلسفی که در این ایام در مقابله با تشکیلات بهائیت دارای تلاشی چشمگیر بود، دربارهی تلویزیون بهائیان و چگونگی فعالیت آنان در دوم دی ماه سال1341ش در یکی از سخنرانیهای خود گفت:
«الآن چند وقتی است که یک عده جاسوس ممالک دیگر درست شده به نام بهائی... دولت هم به آنها پر و بال میدهد و دست و بال ما را میبندد. الآن چهار صد نفر از تجار محترم و متدین هستند که تلویزیون و رادیو ملی درست کنند، دولت اجازه نمیدهد، اما به یک جاسوس مزدور[حبیب ثابت] اجازه داده میشود تلویزیون بیاورد و با بیآبروئی در این مملکت مشغول جاسوسی باشد.»[71]
به همین دلیل بود که عبدالله والا که نماینده مجلس شورای ملی و صاحب امتیاز مجله تهران مصور و خود از اعضای تشکیلات فراماسونری بود، به پرویز گرجی که یکی از اعضای هیأت تحریریه مجلهاش بود، گفت:
«علیرغم نظر مقامات روحانی که با حبیب ثابت پاسال، مسئول تلویزیون ایران دشمنی دارند و او را عامل اصلی تقویت بهائیان در ایران میشناسند، طبق نظر مقامات عالی کشور قرار شده مبلغ یک میلیون تومان از طرف شرکت ملی نفت به نام اجرای برنامههای آموزشی از تلویزیون به حبیب ثابت پاسال پرداخت شود تا نامبرده بتواند با تقویت تشکیلات خود قدرت بیشتری در مقابل روحانیون به دست آورد.»[72]
تلویزیون و بیگانگان
پس از کودتای 28 مرداد ماه سال 1332ش که حضور آمریکاییها در عرصههای مختلف سیاسی، نظامی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی در ایران بیشتر شد، بسیاری از کسانی که از دیرباز در شبکههای مختلف انگلیسی سازماندهی شده و با آنان سر و سرّی داشتند، خود و فرزندانشان با چرخشی مشهود به سمت و سویِ آمریکاییها روی آوردند. در همین ایام بود که ادارهی تشکیلات بهائیت نیز با مرگ شوقی افندی در سال 1336ش تحتِ مدیریت آمریکایی و به شیوهی رهبری شورایی موسوم به «بیت العدل» درآمد.
هرچند این تغییر به سرعت درحالِ انجام بود ولی افرادی همچون حبیب ثابت که زندگی و تموّل و موفقیت خود را مرهون انگلیسها بودند، ضمن آنکه اربابان انگلیسی را مدّ نظر داشتند، از این فرصت برای تحریک رقیب تازه به دوران رسیده نیز بهره میگرفتند. گزارش زیر نمونهای از اینگونه حرکتهاست:
«یکی از بستگان نزدیک حبیباله ثابت، مؤسس تلویزیون تهران اظهار داشته: حبیباله ثابت ضمن مسافرت به انگلستان در لندن با مقامات انگلیسی مذاکراتی در اطراف اعطای کمکهایی به تلویزیون تهران به عمل آورده و موافقت آنان را نیز برای دادن اعتبارات و همچنین همکاریهای فنی جلب کرده است.»[73]
این اتفاق درحالی صورت پذیرفت که در دوم دی ماه سال 1338ش مستشاران آمریکایی در تهران برای خود تلویزیون دائر نمودند و در نهم اسفندماه همین سال فرستندهی تلویزیون آبادان نیز آغاز به کار نمود.[74]
ظاهراً به همین علت بود که نمایش فیلمهایی که در شبکهی تلویزیونی ارتش آمریکا پخش میشد از تلویزیون ایران، در دستور کار ساواک قرار گرفت و با آمریکاییها مذاکره شد:
«به فرموده تماس گرفته شد و قرار شد که مقامات آمریکایی اقدامات لازم مبذول و نتیجه را اعلام نمایند.»[75]
این مذاکره مؤثر بود و در مهرماه سال 1341 که چهارمین سال تأسیس تلویزیون ایران توسط حبیب ثابت جشن گرفته شد؛ ژنرال هایدن، رئیس مستشاری و سرگرد کالینز، رئیس ایستگاه تلویزیون ارتش آمریکا نیز جزو مدعوین بودند. در این مراسم بود که ژنرال هایدن در مصاحبه کوتاهی «از همکاریهای تلویزیون ایران با تلویزیون ارتش آمریکا» تشکر کرد.[76]
با وجود این شرایط، انگلیسیها نیز در تلویزیون حبیب ثابت دارای جایگاه بودند، کما اینکه در فروردین ماه 1340 ش فردی به نام «سیم سان» که تبعهی انگلیس و کارمند تلویزیون بی بی سی بود، برای آموزش کارکنان تلویزیون ایران جهت یک دوره سه ماهه به ایران فراخوانده شد.[77]
تبلیغ برای سازمانهای فراماسونری نیز یکی دیگر از اقدامات حبیب ثابت در تلویزیون ایران بود که به شیوههای مختلفی صورت میگرفت:
«ساعت 1945 مورخه 14 / 6 / 40 تلویزیون ایران با آقای ABEU رئیس کلوپ بینالمللی روتاری مصاحبهای پیرامون وظائف این کلوپ در راه خدمت به جوامع بشری با شرکت آقای منتصر عضو کلوپ روتاری در ایران ترتیب داده است.»[78]
حبیب ثابت در جریان فعالیتهای اقتصادی، تجاری و فرهنگی خویش چنان در اختیار بیگانگان بود که در برخی مواقع مورد اعتراض نیز قرار میگرفت. در زمانی که تلویزیون آبادان راهاندازی شد و فردی به نام مهندس شاهبختی مدیریت آن را به عهده گرفت، تلویزیون آبادان را در اختیار کنسرسیوم نفتی قرار داد، تا جایی که شرکت ملی نفت ایران مورد توجه قرار نمیگرفت، از این رو به حبیب ثابت تذکر داده شد تا نسبت به اصلاح این رویه اقدام نماید:
«نامبرده در پاسخ اینکه به مهندس شاهبختی با وسیلهای مطمئن تذکر داده شود تا شرکت ملی نفت را که کاملاً جنبه ملی دارد، مقدم بر کنسرسیوم بداند و این رویهای که برگزیده قطعاً به مصلحت نیست؛ آقای حبیب ثابت اظهار داشت این دستوری است که خودم به مهندس شاهبختی دادم و عمل غیر از این هم به علت ضعف مالی ما به هیچوجه مقدور نمیباشد زیرا تاکنون شرکت ملی نفت یک دینار به ما کمک نکرده ولی کنسرسیوم نفت از سال گذشته شروع به کمک به تلویزیون نمود و از سال پیش مبلغی بیش از 75 هزار تومان کمک مالی کرد.»[79]
این ادعای حبیب ثابت نیز مانند بسیاری دیگر از ادعاهای او دروغ بود زیرا پس از گذشت حدود 17 ماه از این ادعا معلوم شد:
«پس از بررسیهای لازم از طرف رادیو و با توجه به اظهارات آقای هویدا معاون شرکت ملی نفت ایران معلوم شد از مدتی قبل برخلاف گفتار مکرر حبیب ثابت و پسرانش، از طرف آن شرکت سالیانه مبلغ 000 / 350 تومان به تلویزیون آبادان کمک میشده است ولی مسئولان تلویزیون با استفاده از این وجوه هیچگونه اقدامی در بهبود وضع برنامهها ننمودهاند.»[80]
تلویزیون حبیب ثابت با وجود اینکه به نام «تلویزیون ایران» فعالیت داشت ولی ادارهی آن در اختیار بیگانگان بود کما اینکه در سال 1348ش جوانی 31 ساله به نام «مال ر . واین من» که آمریکایی بود - و دربارهی «هدفهای مذهبی در ایران» تحقیق کرده و «در ژوئیه 1963» با محمدرضا پهلوی ملاقات و «پیشنهادهائی جهت نیروهای ویژه» به او داده بود و «از 1963 تا 1965 به عنوان افسر ارشد آمریکا به ایران مسافرت کرده و با سمت مستشار ویژه نیروهای هوائی و چترباز دولت شاهنشاهی ایران خدمت کرده و به درخواست شاه ایران برای نشان دادن چهره بزرگ برای بیش از 15000 نفر از ارتش ایران» به زبان فارسی سخنرانی کرده و «در 1965 به مناسبت خدمت در مستشاری نیروی شاهنشاهی ایران، از طرف ارتش ایالات متحده به اخذ نوار و نشان برگ زیتون» نائل شده بود- به مدیریت آن منصوب شد.[81]
ترویج ابتذال
یکی از اهدافِ اصلی تشکیلات بهائیت در راهاندازی تلویزیون ترویج ابتذال بود که به شکلهای مختلف و در قالبهای متنوع آن را به اجراء میگذاشت. این اقدام به میزانی آشکار و بیپروا صورت میگرفت که با اعتراضِ مجلاتی چون «روشنفکر» که خود نیز برخی از تصاویر مستهجن را نشر میدادند، روبرو گردید:
«چون در صفحه 23 مجله روشنفکر، روز پنجشنبه 5 خردادماه 1339 تحت عنوان «خشم و گله مردم تهران از ابتذال برنامههای تلویزیون ایران» مطالبی گنجانده شده که علاوه بر انتقادات شدید و مأیوسکننده خوانندگان مجله مزبور مطالبی خلاف اصول مطبوعاتی کشور انتشار یافته است؛ از لحاظ اینکه تلویزیون ایران اکنون تحت نظر این سازمان انجام وظیفه مینماید، ضمن جلب توجه به مفهوم جملات: «اگرچه در قانون تصریح شده است که دستگاه فرستنده مزبور باید تابع نظر و دستور اداره کل تبلیغات و وزارت پست و تلگراف باشد ولی نمیتوان باور کرد که برنامههای بیارزش و مبتذلی که پخش میشود، مطابق دستور و ذوق مسئولین اداره کل تبلیغات باشد.» خواهشمند است دستور فرمایند در این باره اقدامات لازم معمول گشته تا در اینگونه موارد، جهات و جنبههایی که مورد نظر مقامات عالیه کشور است، رعایت و به موقع اجرا گذارده شود.»[82]
ابتذال و بی بند و باری در تشکیلات بهائیت مسئلهای بود که از آن به عنوان یکی از اهرمهای «جذب جوانان» استفاده میشد. گزارش زیر نمونهای از این نوع بی بندو باری هاست که در زمان کنونی نیز در شبکهی تلویزیونی «من و تو» که توسط تشکیلات بهائیت اداره میشود، رواج دارد:
«خبر مربوط به تجاوز به دو تن از کارمندان تلویزیون ثابت پاسال به دو دوشیزه که در شعبه 20 دادسرای تهران قبل از عید مطرح بود، به وسیله فرامرز زعیمی مدیرکل دفتر مخصوص شاهنشاهی به سردبیر روزنامه پست تهران داده شده و منظور تصفیه حسابهایی به خاطر اختلافات گذشته ثابت با وزارت اطلاعات بوده است.»[83]
روزنامه کیهان در شماره 16037 مورخهی 31 / 6 / 1377ش پیرامون این ماجرا نوشت:
«در اواسط دهه چهل پای هرمز ثابت به ماجرای ناموسی کشیده شد... این ماجرا برای مدتها بحث مجالس و محافل بود تا سرانجام علی... که درآن موقع جوان تهیدست و کارمند تلویزیون بود، با دریافت مبلغی کلان این گناه را به گردن گرفت و هرمز ثابت را از مجازات رها کرد.»
حبیب ثابت و اسلام
تشکیلات بهائیت که با حضور رضاشاه و پسرش در صحنهی سیاسی کشور سعی داشت تا به هر صورت ممکن باورهای تشکیلاتی خود را به عنوان دین و مذهب در کشور ایران که قریب به اتفاق مردم آن مسلمان و متدین بودند، تبلیغ و ترویج نماید، با مانع بسیار بزرگی تحت عنوان مراجع معظم تقلید روبرو بود. همین مسئله موجب شده بود تا بهائیان با وجود پشتوانههای اقتصادی و سیاسی قدرتمند و تمامیِ تلاشهایشان در عرصههای عمومی دارای موفقیتهای چندانی نباشند. این مسئله در زمانی که آیتالله العظمی سیدمحمدحسین بروجردی (ره) زعامت عام را به عهده داشتند، به گونهای بود که به تخریب حظیره القدس بهائیان در تهران منجر شد و متعاقب آن نیز فعالیتهای گوناگون آنان همواره مورد اعتراض جوامع مذهبی واقع میشد.
پس از درگذشت آیتالله بروجردی در فروردین ماه سال 1340ش سازمان اطلاعات و امنیت کشور با تلاشهای فراوانی که داشت سعی کرد تا برای حفظ آرامش در کشور، حبیب ثابت و تلویزیون تحت نظر او را از هرگونه فرصتطلبی بازدارد:
«چون با وفات آیتالله العظمی بروجردی افکار عمومی بیشتر متوجه موضوعات مذهبی است و از طرفی از اول تا دوازدهم اردیبهشت ماه مصادف با عید رضوان (یکی از اعیاد بهائیان) است، لذا به منظور جلوگیری از بروز هرگونه سوءجریان احتمالی (تعطیل تلویزیون) متمنی است در صورت تصویب مقرر فرمایند علاوه بر تذکرات شدید به آقای حبیب ثابت، نامه پیوست[84] به منظور پیشبینیهای لازم نسبت به تأمین کادر فنی در مواقع خاص توسط اداره کل انتشارات و رادیو صادر گردد.»[85]
به همین علت بود که حبیب ثابت که بغض شدیدی از آیتالله بروجردی در دل داشت، عصر روز دوشنبه مورخه 18 / 2 / 40 که مصادف با ایام اربعین ایشان بود به تلویزیون آمد و اعتراضات شدید خود را نسبت به تعطیلی برنامهها اعلام کرد.[86]
و در همین ایام بود که با اجرای نمایشنامهای تحت عنوان «سویل و مبارزه با قوچ»، مقدسات مذهبی اسلام را مورد اهانت قرار داد که این مسئله مورد اعتراض حجتالاسلام و المسلمین محمدتقی فلسفی و برخی دیگر از وعاظ و روحانیون و مردم متدین قرار گرفت.[87]
پخش برنامههای منافی عفت از تلویزیون ایران به میزانی بود که حتی دادستان تهران را به واکنش واداشت تا در نامهای به اداره کل انتشارات و رادیو، نسبت به این مسئله اعتراض و کنترل برنامههای تلویزیون را درخواست نماید.[88] و این درحالی بود که پخش اخبار مراسم مذهبی مردم در مناسبتهای مختلف مذهبی هیچگونه جایگاهی در برنامههای تلویزیون نداشت:
«چون در نیمه شعبان در تمام شهرستانهای ایران مجالس جشن و چراغانی تشکیل بوده و از رادیو ایران نیز برنامههای فوقالعاده پخش گردید ولی از فرستنده تلویزیون برنامهای برای این روز اجرا نشده و خبر جشن و سرور مردم نیز پخش نگردیده، لذا این موضوع در محافل روحانی و اهالی شهرستان قم اثر بسیار سوئی بخشیده و عمل دستگاه تلویزیون را از ناحیه بهائیها و به منظور دهنکجی به ملت شیعه تلقی نمودهاند و خواستارند که دولت امتیاز دستگاه تلویزیون را لغو و زیر نظر دولت اداره شود.»[89]
نزاع شعبان جعفری و حبیب ثابت
یکی از برنامههای تلویزیون در آغاز فعالیت پخش برنامه ورزشی باشگاه جعفری بود. شعبان جعفری که به «شعبان بیمخ» شهره شده بود، پس از شرکت در کودتای 28 مرداد سال 1332ش و غلطیدن در آغوش نظام ستمشاهی، دارای اسم و رسمی شد و باشگاه او محل تردد بسیاری از رجال درباری و حتی میهمانان خارجی گردید. ورزش باستانی به علت اینکه توأم با جوانمردی و ذکر اهلبیت(ع) خصوصاً حضرت علی(ع) است، موجب شد تا در یکی از این برنامهها به رسم مألوف فردی که رهبری ورزشکاران را در گودِ زورخانه به عهده دارد و اصطلاحاً به او «میاندار» میگویند و یا مرشدِ زورخانه که وظیفهی هماهنگی ورزشکاران را به وسیلهی ضرب انجام میدهد، عبارتِ «بر منکر امام عصر لعنت» را بر زبان جاری نماید.[90] این اقدام با اعتراض شدید اعضای تشکیلات بهائیت در تلویزیون همراه شد. روزنامه فرمان در شماره 2306 خود در تاریخ در شانزدهم خردادماه در این باره نوشت:
«پریشب در ایستگاه تلویزیون تهران جریانی به وقوع پیوست که منجر به نزاع شدیدی گردید و آقای ثابت مدیر و مؤسس تلویزیون ایران نیز در جریان این نزاع کتک مفصلی خورد.
به طوری که خوانندگان اطلاع دارند پریشب ورزشکاران دیندار و میهنپرست باشگاه جعفری، برنامه ورزشهای باستانی را در تلویزیون اجرا کردند. در پایان این برنامه ورزشکاران باشگاه جعفری طبق معمول چندین بار از مولای متقیان علی ابن ابی طالب(ع) مدد خواسته و از صاحب الزمان [عج] برای عظمت شاهنشاهی ایران طلب یاری و کمک نمودند.
این برنامه که از تلویزیون پخش میگردید، مورد اعتراض آقای ثابت و عده دیگری از یاران و همکیشان ایشان قرار گرفت؛ تا آنجا که هنگام اهداء تمثال مولای متقیان، آقای ثابت زبان به اعتراض گشوده و این امر باعث عصبانیت آقای جعفری و سایر ورزشکاران باشگاه جعفری قرار گرفت و بعد از یک نزاع لفظی، آقای ثابت چند سیلی و کشیده آبدار از طرف ورزشکاران خورد و در همین اثنا از شلوغی استفاده کرده و فرار نمود.»
پس از اینکه این اتفاق علنی شد برای پیشگیری از تبعات آن گفته شد:
«به قرار اطلاع روز پنجشنبه 13 خرداد ماه 1338 پس از پخش برنامه ورزش به وسیله افراد باشگاه جعفری از تلویزیون ایران، بین آقایان حبیب ثابت و آقای جعفری مشاجره لفظی در میگیرد و منجر به نزاع کوچکی بین یکی از کارمندان تلویزیون و آقای جعفری میگردد. به طوری که بین افراد مختلف تلویزیون شایع بود در موقع نشان دادن شمایل حضرت علی (ع) آقای حبیب ثابت اظهار میدارند که شمایل حضرت را چرا و با اجازه چه شخصی میخواهند نشان دهند، در تلویزیون که برنامه رقص عربی اجرا میشود نباید شمایل را نشان داد.
این صحبت وقتی توسط یکی از ورزشکاران به آقای جعفری گفته میشود، ایشان عصبانی شده به داد و فریاد و فحاشی به آقای ثابت و کارمندان و دفاع از اینکه چرا به مقام حضرت علی علیهالسلام اهانت شده، مینماید. بالاخره پس از بحث و مشاجره و تهدید موضوع خاتمه پیدا میکند و به قرار اطلاع روز گذشته آقای جعفری و آقای ثابت ملاقات کرده و ظاهراً رفع سوءتفاهم میکنند و قرار میشود که مجدداً برنامههای ورزشی از تلویزیون پخش شود.»[91]
این اتفاق موجب شد تا حبیب ثابت از ادامه برگزاری مراسم ورزش باستانی در تلویزیون جلوگیری نماید تا جایی که شعبان جعفری در نامهای برای نصرتالله معینیان که در این موقع مدیرکل اداره تبلیغات و رادیو بود، نوشت:
«گویا علت آن هم این باشد که ورزش باستانی ما با مراسم دینی و دیانت شدید توأم میباشد. در صورتی که آنها اظهار میدارند تلویزیون زیر نظر اداره تبلیغات اداره میشود و باید از آنجا کسب تکلیف گردد. با توضیحی که داده شد، خواهشمند است هرچه زودتر روشن نمایید که تکلیف چیست؟ و برای این منظور به چه مقامی باید متوسل گردید.»[92]
و معینان پاسخ داد:
«کلیه برنامهها از طرف خود مسئولین تلویزیون تنظیم میشود و این اداره در انتخاب و یا قطع برنامهها مداخله نداشته است.»[93]
و ادارهکنندگان تلویزیون نیز در پاسخِ پیگیری این موضوع گفتند:
«مردم از تکرار برنامههای ورزشی متحدالشکل خسته شدهاند و اظهار علاقه به این برنامه نمینمایند و برنامههای تلویزیون طبق درخواستهای مردم و صلاحدید کمیسیون مربوطه تهیه میگردد. مضافاً به اینکه آقای جعفری در برنامههای خود اظهارات سیاسی شدید و مطالب دیگری اظهار میدارند که با اصول تلویزیون ایران که عدم دخالت در امور سیاسی و مذهبی است، منافات دارد لذا از تنظیم برنامه برای باشگاه جعفری در تلویزیون ایران معذورند.»[94]
تعطیل برنامههای تلویزیونی که در راستای اهداف بهائیان نبود با اینگونه بهانهجوییها اقدامی بود که در موارد دیگر هم نمونه داشت. نامه آقای «مهندس علی صادقی» خطاب به مهندس نفیسی که در این موقع معاونت فرهنگی وزارت فرهنگ را به عهده داشت حکایت از تکراری بودن این اتفاق است:
«با کمال تأسف معروض میدارد که به واسطه عدم تربیت صحیح و پولپرستیهای رئیس مسئول (ثابت) و نداشتن قدر و منزلت، اشخاصی که بدون هیچگونه توقعی حاضر به همه گونه فداکاری هستند، گذشته از اینکه نسبت به فرمایش جنابعالی در مورد سرپرستی اینجانب در برنامه اداره آموزش فنی و حرفۀ[ای] از تلویزیون توجهی نکرده است بلکه برنامه خود اینجانب را نیز به قول خودش به دلیل اینکه مورد توجه نبوده، در صورتی که صدها نامه رسیده است، به کلی حذف نموده و مهمتر اینکه این شخص نفهم، نسبت به بنده از هرگونه اهانتی خودداری نکرده و آنچه لایق خودش بود به من گفت.»[95]
این حرکت ابتدایِ راهی بود که ادارهکنندگان بهائی تلویزیون برای رسیدن به اهداف تشکیلاتی خود در آن گام نهاده بودند:
«در ساعت 1815 روز چهارشنبه 4 / 12 / 38 اطلاع حاصل شد که تلویزیون ایران تصمیم دارد روزهای 5 و 6 / 12 / 38 با متعذر شدن به علل فنی دستگاهها، تعطیل نماید. چون این کار واقعیت نداشت و در حقیقت متضمن جنبه مذهبی بود شخصاً در تلویزیون حاضر و با آقای هرمز ثابت متصدی فعلی تلویزیون تماس گرفته شد و با راهنماییهایی که به عمل آمد قرار بر این گردید که برنامه تلویزیون در روز 5 / 12 / 38 از ساعت 1550 تا ساعت 1850 و در روز 6 / 12 / 38 برنامه معمولی از ساعت 1800 اجرا گردد.»[96]
و پس از آن بارها و بارها با وجود مخالفتهایی که گاه و بیگاه از سوی دستگاههای مختلف دولتی با تشبّث گردانندگان تلویزیون به بهائیت به عمل میآمد، آنان به عناوین مختلف برنامههای تلویزیون را به تعطیلی میکشاندند تا بینندگان خود را نسبت به ایام خاصی که در نظر داشتند، متوجه نمایند و این درحالی بود که برخی از سرانِ ساواک نیز در این حرکت با آنان همراهی داشتند:
«طبق دستور با آقای هرمز ثابت مسئول تلویزیون تماس گرفته شد، مشارالیه پس از تشبث به معاذیر مختلف، در ابتدا حاضر شد از ساعت 15 الی 18 برنامه اجراء گردد بعداً از نظر خود عدول کرد ولی چون اینجانب پافشاری کردم با تیمسار ریاست سازمان تماس تلفنی گرفتند و ایشان موافقت فرمودند برنامه اجراء نشود و معظم له ضمن تماس تلفنی با مدیریت کل اداره سوم فرمودند: مأمور مربوطه فراخوانده شود.»[97]
پپسی کولا
حبیب ثابت در نقل خاطرات خود برای هر یک از اقدامات اقتصادی خویش داستانی متفاوت تعریف مینماید. وی در خصوص علت و چگونگیِ تأسیس و نامگذاری کارخانه پپسیکولا میگوید:
«روزی در نیویورک در محضر یکی از دوستان با ایرج فرزند ارشدم فرصت خوشی در صرف ناهار داشتم. او با مشاهده کوکاکولا اظهار داشت: شما که در انتقال صنایع غرب به ایران تا حد فداکاری کوشش کردهاید چرا یک کارخانه کوکاکولا در کشورمان دایر نمیکنید؟... باید ذهن مردم ایران را به سودمندی این نوشابه و... آشنا نمود... با شرکت پپسی کولا در نیویورک به تجدید مذاکراتی اثربخش پرداختم.... روزی که در خانه شادروان حسین علاء میهمان بودم، مادر همسرشان که خانمی از خاندانی شریف و همسر ناصرالملک بود، نیز حضور داشتند... ایشان اظهار داشت که نام این شرکت را زمزم بگذارید... نقشه کارخانه هم با همکاری مهندسان عالیمقام آلمانی و آمریکایی تهیه و نخستین بنای کارخانه پپسی کولا در طهران آغاز گشت... جهانشاه صالح وزیر بهداری در مجلس شورای ملی از تریبون مجلس چنین ابراز داشتند: از موقعی که پپسیکولا به بازار آمده 60 درصد از بیماریهای متعدد به خصوص اسهال در مملکت کاسته شده است.»[98]
در همین مختصر نقش حسین علاء، وزیر دربار شاه که از بابیهای ازلی بود و در حمایت از تشکیلات بهائیت نقشی تعیین کننده داشت به خوبی روشن و آشکار است.
در یکی از گزارشهای موجود پیرامون روابط حبیب ثابت با حسین علاء آمده است:
«سیروس امیرفر کارمند شرکت ثابت پاسال اظهار داشته: مدیران شرکتهای تهیهکننده نوشابه غیرالکلی به راهنمایی ایرج ثابت تاکنون مبلغ سه میلیون ریال جمعآوری و این مبلغ را در اختیار حبیباله ثابت گذاردهاند تا ایشان با استفاده از روابط دوستانه و نزدیکی که با خانم علاء و آقای حسین علاء، وزیر دربار شاهنشاهی دارد و پرداخت وجه مذکور به آنان، مانع وصول مالیات از نوشابههای غیرالکلی (پپسیکولا. کوکاکولا. کانادادرای. اسو. بابل آپ و غیره) گردند و قرار است در صورت لزوم این مبلغ را به 5 میلیون ریال افزایش دهند.گوینده افزوده: در ظرف ماه گذشته از طرف آقای حسین علاء با تیمسار ضرغام [وزیر دارایی کابینه منوچهر اقبال] مذاکراتی در این مورد صورت گرفته است.»[99]
در زمانی که خارج نمودنِ اداره تلویزیون ایران از دست حبیب ثابت و ادارهی آن توسط دولت به عنوان یکی از مطالبات عمومی مطرح گردید، باز هم پایِ حسین علاء در میان بود و در محافل تشکیلاتی بهائیت گفته میشد:
«ثابت پاسال مدتی است که قصد داشته تلویزیون را که کهنه و قدیمی شده و هزینه نگاهداری زیادی دارد به قیمت گزافی به دولتها بفروشد ولی دولتها زیر بار نمیرفتند و اکنون قرار گذارده صدی بیست فروش را به آقای علاء وزیر دربار شاهنشاهی بدهد و دولت به عنوان ملی کردن، تلویزیون را خریداری کند.»[100]
و این درحالی است که چتر حمایتی حسین علاء، فرزندان حبیب ثابت را نیز در بر میگرفت، تا جایی که ملاقات آنان با رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور را در منزل خود طراحی میکرد:
«بنا به اظهار آقای ایرج ثابت (ساعت 2030 مورخه 22 / 9 / 39) نامبرده دیشب (مورخه 21 / 9 / 39) در منزل آقای علاء وزیر دربار شاهنشاهی با تیمسار ریاست سازمان ملاقات نموده است و مذاکراتی پیرامون تلویزیون تهران و آبادان با معظم له صورت پذیرفت.»[101]
تولید و توزیع پپسی در بازار و سود سرشاری که از محل فروش آن به تشکیلات بهائیت در سرزمینهای اشغالی ارسال میشد، تحریمِ آن در شهر مقدس قم و نارضایتی آیتالله بروجردی را به دنبال داشت:
«نارضایتی حضرت آیتالله بروجردی از فعالیتهای دینی اقلیتهای مذهبی کاملاً صحت داشته و حتی چند روز قبل با وجود اینکه فروش پپسیکولا که به وسیله بهائیها تولید میشود در شهر قم تحریم شده بود، نمایندگی پپسیکولا در خیابان ایستگاه با تابلوهای بزرگ و زننده مشغول تبلیغات محصول پپسیکولا بود و این موضوع در نارضایتی حضرت آیتالله و مردم نسبت به دولت و مأمورین انتظامی و ایجاد تشنج در قم بیاثر نبوده، لذا اینجانب با تذکر به نماینده پپسیکولا و پایین آوردن تابلوها از ایجاد هرگونه تشنج و سر و صدا جلوگیری نموده است.»[102]
در راستای همین حرکت بود که امام خمینی در جریان مخالفت با لایحهی انجمنهای ایالتی و ولایتی که سرآغاز نهضت اسلامی بود، ضمن پرداختن به این موضوع که اقتصاد ایران در دست تشکیلات بهائیت است، با صراحت به این مسئله اشاره نمود و فرمود:
«کارخانه پپسىکولا یک کانون جاسوسى است... دستگاه بهائیت و کارخانه پپسىکولا دستگاه جاسوسى یهود فلسطین است.»[103]
حبیب ثابت و خاندان پهلوی
جریان کودتای سوم اسفند سال 1299ش و روی کار آوردن رضاخان، دارای ابعاد پیچیده و گوناگونی است که تشکیلات بهائیت نیز که به عنوان یکی از بازوهای صهیونیست در ایران به فعالیت مشغول بود در آن ایفای نقش کرد. به همین علت است که حدود یک ماه پس از انجام کودتا در ششم فروردین ماه 1300ش «تشکیلات صهیونیست ایران» با ارسال نظامنامهی تشکیلات به وزارت امور خارجه، موجودیت خود را اعلام نمود.[104]
رضاخان نیز که برکشیده شدنِ خود را، بهرغم تماسهای مستقیمی که با بیگانگان داشت، ناشی از حمایتهای تشکیلات بهائیت میدانست، هیچگاه از این مسئله غفلت نکرد و بلافاصله پس از اینکه بر تخت شاهنشاهی نشست، اسدالله صنیعی را که از اعضای بهائیت بود به عنوان آجودان مخصوص ولیعهد خود، محمدرضا پهلوی منصوب نمود.
در ساختار حکومت رضاخان بهائیان دارای جایگاه رفیعی بودند و به همین دلیل نیز افرادی چون حبیب ثابت که به عنوان یکی از بازوهای اقتصادی و قدرتمند بهائیان پای به عرصهی فعالیتهای تجاری و صنعتی گذاشته بود مورد حمایتهای گوناگون اعضای خاندان سلطنتی قرار داشتند.
واگذاری فعالیتهای اقتصادی درحال توسعه، مانند: انحصار نقل و انتقال مرسولات پستی و ساختنِ قفسههای چوبی برای کارخانه قند در زمان رضاخان و وزارت مهدی فرخ (معتصمالسلطنه)، از جملهی این حمایتها در دوران رضاخان است.[105]
حبیب ثابت در تعریف جایگاه خود نزد رضاخان، در نقل خاطرات خویش به داستانی اشاره دارد که با شناختی که از دیکتاتوریهای رضاخان وجود دارد، اینگونه برخورد تنها از منظر روابط پشت پردهی او با تشکیلات بهائیت قابل تحلیل است. داستان از این قرار است که پس از ساخت قفسههای مورد نیاز کارخانه قند، وزارت پیشه و هنر از پرداخت پول آن طفره رفته و این مسئله به مناقشهای تبدیل و موجبِ دستگیری حبیب ثابت و زندانی شدن دو ماهه وی میگردد.[106]
در این قضیه، سید احمد باقراف (خمسی)، پدر همسر وی، از طریق علیاکبر داور که وزیر دادگستری بود، موضوع را با رضاخان در میان گذاشته و موجبات آزادی حبیب ثابت را فراهم میآورد. در این موقع حبیب ثابت به ساختنِ خانهای مجلل در محلهی موسوم به باغشاه در تهران که محل کارخانهی نجاری وی نیز بوده است، اشتغال داشته که رضاخان به صورت سرزده به محل این ساختمان آمده است:
«مؤدب پشت سر شاه ایستادیم. به زودی روی به ما کرده... گفتند اگر من هم پول بدهم، برای من به این خوبی خواهید ساخت؟ عرض شد: قربان! بدون پول هم از این بهتر خواهیم ساخت.... تصور من چنین بود... که این بازدید و این تشویق، برای جبران بیمهریها و ستم وزارت پیشه و هنر و ادارۀ شهربانی بود.»[107]
پس از این بازدید تاج الملوک نیز که اینک ملکه پهلوی بود به همراه خانم ارفع همسر پرنس ارفعالدوله برای بازدید از کارخانه نجاری حبیب ثابت راهی آنجا شد و ساختِ در و پنجرههای کاخ شاهنشاهی و تعدادی مبل و میز و قفسه و گنجه نیز سفارش داده شد.[108]
اینگونه سفارشها در دوران محمدرضا پهلوی با تشکیل کارخانهها و بنگاههای اقتصادی متعددی که توسط حبیب ثابت و با سرمایهگذاری کلان تشکیلات بهائیت شکل گرفت، به حجم بسیار بالایی رسید تا جایی که تجهیزات الکترونیکی نظامی را نیز شامل شد.
از دیگر نمونههای معاملات درباری با حبیب ثابت، سفارش هواپیماهای شخصی برای محمدرضا پهلوی و ولیعهد اوست، در زمانی که وی موفق شد تا نمایندگی هواپیماهای بیچ گرافت را نیز به دست آورد:
«با کارخانه بیجگرافت که هواپیماهای کوچک دو نفری، چهار نفری و شش نفری میساخت... آشنایی یافتیم... یک دستگاه شش نفری مدل سوپر 18 نیز مجهز به تزیینات عالی داخلی و مبل و پرده ویژه محمدرضا شاه سفارش داده شد. یک طیاره بونانزا نیز برای شاهزاده رضا پهلوی ولیعهد ایران به فروش رسید.»[109]
به علت همین ارتباطات گسترده و حساب شده بود که وقتی سازمان امنیت و اداره کل انتشارات و رادیو در راستای حفظ امنیت عمومی از او میخواستند تا از تبلیغ آشکار برای بهائیان خودداری نماید:
«چندین بار به صاحب این مؤسسه (آقای حبیب ثابت) تذکر دادهام که تظاهر به بهائیگری آن هم با استفاده از یک وسیله انتشاراتی علاوه براینکه برخلاف مصالح عالیه کشور و قانون اساسی مملکت است، زودتر و بیشتر به ضرر شخص او میباشد.»
وی نه تنها این توصیهها را نادیده میگرفت که با صراحت میگفت:
«من اجازه این کار را از مقامات عالیه کشور خواهم گرفت.»[110]
ارتباط حبیب ثابت با دربار شاهنشاهی که با ارسال هدیههای قابل توجه برای محمدرضا پهلوی همراه بود،[111] از چنان استحکام و عمقی برخوردار بود تا وی بتواند اجازه فعالیتهای خود را از مقامات عالیه کشور بگیرد و همراه با شاه به مسافرت خارج از کشور برود.[112]
یکی از نمونه هدایای حبیب ثابت به محمدرضا پهلوی خرید محل سکونت رضاخان در جزیره موریس و تقدیم آن به محمدرضا پهلوی بود.[113]
تحفهها و هدایایی که حبیب ثابت برای محمدرضا پهلوی تهیه میکرد پیش از هرگونه اقدامی دربارهی آن مستلزم موافقتِ بیتالعدل بهائیت و هماهنگیهای تشکیلاتی بود. نامهی زیر که در 13 نوامبر 1967 به محفل ملی بهائیان ایران نوشته شده نشانگر این واقعیت است:
«چنانکه به جناب ثابت نماینده محترم آن محفل ابلاغ گردید، این هیئت با تقدیم هدیه پیشنهادی به حضور ملوکانه موافقت دارد. بیت العدل اعظم»[114]
حبیب ثابت و تاج الملوک
حبیب ثابت از زمان رضاخان با دربار ارتباط داشت و در این رفت و آمدها با تاج الملوک نیز ارتباط یافت. در دوران دولت دکتر محمد مصدق که خاندان سلطنتی مجبور به ترک کشور شدند، تاج الملوک نیز از کشور خارج شد. در این موقع حبیب ثابت که اینک با حمایتهای پیدا و پنهان داخلی و خارجی به یکی از قدرتهای اقتصادی بزرگ تبدیل شده و در کشورهای آمریکا و فرانسه نیز دارای خانه و سرمایه بود، در آمریکا به سر میبرد. وی داستان چگونگی ورود ملکه پهلوی به آمریکا در این موقع را چنین تعریف میکند:
«یک روز تلفن دفترم زنگ زد و از سوی رئیس شرکت کشتیرانی کنستالیشن بود. تلفن کننده خبر کرد که در یکی از کشتیهای باربری ما، البته کشتی معتبری که کابینهای درجه یک مسافربری هم دارد، علیاحضرت ملکه پهلوی و همراهانش جای دارند و در راه مسافرت از فرانسه و انگلستان، ناشناس به نیویورک میآیند ... و این کشتی در لنگرگاه هوبوکن نیز توقف خواهد کرد... ساعت ده صبح بود. کشتی به آرامی لنگر انداخته بود... اجازه ورود گرفتیم... ملکه کت و دامن در بر و کلاه خاکستری زیبایی بر سر داشت... در همان لحظه به دفترم تلفن کرده گفتم هرچه زودتر با هتل والدرف آستوریا تماس گرفته اتاقهای کافی برای سکونت ملکه و 8 تن همراهان ایشان تأمین کنید، یک کامیون کوچک هم برای حمل پنجاه تا شصت جامهدان بفرستید.»
حبیب ثابت در نقل این خاطره به شکستن پای ملکه و بردن وی به بیمارستان و عمل جراحی او اشاره دارد:
«سرانجام به بیهوشی تن در داد به شرطی که من سوگند یاد کنم تا پایان عمل در همان اتاق بمانم و دست ایشان را در دست خود نگه دارم.»[115]
به همین دلیل بود که محمدرضا پهلوی در این مدت دو تلگراف برای حبیب ثابت فرستاد که در آن نوشته بود:
«از خدمات شما نسبت به مادرم بی نهایت ممنون و متشکرم.»[116]
سوگندی که حبیب ثابت به بهاءالله یاد کرد و در اتاق عمل باقی ماند، کافی بود تا پس از بازگشت وی به ایران دیگر دستهای ملکه پهلوی از دستان حبیب ثابت خارج نگردد و او را به یکی از قطبهای اصلی اقتصاد کشور تبدیل کند:
«یکی از بازرگانان بازار میگفت در محافل اقتصادی تهران چنین شهرت دارد که در دوره زمامداری آقای علم، امور مربوط به اقتصاد کشور طبق نظر و به نفع حبیب ثابت پاسال تنظیم و اجراء میشود و علت آن هم این است در زمان حکومت مصدق موقعی که ملکه مادر و عدهای از خاندان جلیل سلطنت در اثر فشار حکومت وقت از ایران خارج شده و به آمریکا رفته بودند، در آن کشور مورد بیمهری کارکنان سفارت ایران قرار گرفته ولی حبیب ثابت پاسال که آن موقع در آمریکا دارای زندگی مجللی بوده، اعضاء خانواده سلطنتی را به منزل خود برده و از آنان پذیرایی کامل نموده است و اکنون که کلیه قدرتهای کشور در دربار متمرکز شده به پاس کمکهای سابق، وزارت اقتصاد به دستور دربار شاهنشاهی به نفع ثابت پاسال قدمهای متعدی برداشته و در موضوع منع ورود روغن ماشین، یک قلم 24 میلیون تومان به جیب ثابت پاسال سود رسانیده است.»[117]
حبیب ثابت و ساواک
از آغاز راهاندازی تلویزیون ساواک به وسیلهی یکی از کارمندان خود به کنترل برنامههای آن اقدام نمود و بنا بر ملاحظات امنیتی با به تعطیلی کشاندنِ بیرویهی آن در روزهای خاصی که مورد نظر آنان بود، مخالفت داشت؛ تا جایی که ایرج ثابت به ساواک فراخوانده شد، مورد بازجویی قرار گرفت و تعهدنامه امضاء کرد ولی در سطوح بالا همواره این حرکت مورد حمایت قرار داشت کما اینکه در مقطعی ایرج ثابت در منزل حسین علاء با تیمور بختیار ملاقات کرد و چندی بعد نیز این ملاقات در محل سازمان امنیت تکرار شد:
«بنا به اظهار آقای ایرج ثابت، ساعت 1120 مورخه 10 / 10 / 39 به اتفاق آقای حبیب ثابت با تیمسار ریاست سازمان ملاقات صورت گرفت. پس از مذاکرات لازم مقرر گردید که صورت کلیه احتیاجات ایستگاههای تلویزیونهای تهران. آبادان را تنظیم و ارائه نمایند و سپس به اتفاق نامبردگان، مشاور فنی ساواک و نماینده سازمان در تلویزیون ترتیب شرفیابی مجددی به حضور تیمسار ریاست داده شود.»[118]
پس از جابجایی تیمور بختیار با حسن پاکروان، با وجود کمکی که از سویِ شرکت ملی نفت و کنسرسیوم نفتی به حبیب ثابت صورت میگرفت، نخست وزیر وقت دستور داد:
«با توجه به اینکه فقط کنسرسیوم نفت قسمتی از تعهدات خود را انجام داده و در حدود یک ششم از آنچه قرار بود تأمین نماید، تقبل کرده و پرداخت کرده است، به عرض جناب آقای نخستوزیر رسانیده و ایشان طی نامهای به امضاء وزیر مشاور مقرر فرمودند: «تیمسار سرلشگر پاکروان در این مورد مساعدت لازم به عمل آورند.»[119]
به همین دلیل بود که آیرملو مدیرکل اداره پنجم ساواک پس از بازدید از تلویزیون گزارشی برای محمدرضا پهلوی تهیه کرد که توسط بخش 4-3 به شرح زیر گزارش شد:
«پس از بازدیدی که در تاریخ 17 / 10 / 39 توسط آقای آیرملو مدیرکل اداره پنجم، از ایستگاه تلویزیون ایران (تهران) به عمل آمد از طریق آن اداره کل گزارش شرف عرضی به پیشگاه ملوکانه تنظیم شده و در آن مطالب اغراق آمیزی که مؤسس تلویزیون (آقای حبیب ثابت) به کرات در گفتارهای خود به کار میبرده و آن را وسیلهای برای تأمین منافع و جلب رضایت مقامات مملکتی در راه کمکهای بیشتر به خود میدانسته، منعکس گردیده است و با اینکه دولت تاکنون کمکهای فراوانی چه از نظر معافیت از پرداخت عوارض گمرکی و اعتبارات ارزی و چه از لحاظ احداث دستگاههای فرستنده و ایجاد تسهیلات لازم در اجرای کلیه برنامههای تلویزیونی معمول داشته، معالوصف نامبرده ادعاهای خلاف واقعی نموده و این مسئله را برای انتظارات بعدی خود از دولت، از قبیل: دریافت مبلغ قابل ملاحظهای از اداره کل انتشارات و رادیو، فروش برنامهها به دستگاههای دولتی و بالاخره کمک پانصد هزار دلار جهت خرید وسائل تکمیلی تلویزیون باز گذاشته و توقعات خود را متکی بر این موضوع قرار داده است که چون دایر شدن ایستگاه تلویزیون باعث افزایش قابل ملاحظه عایدات گمرک گشته، لذا چند درصدی از آن متعلق به تلویزیون ایران بوده و بدین ترتیب برای خود نتیجه میگیرد که رقمهای مذکور ظاهراً اگر کمک محسوب شود، ولی فیالواقع و نفس الامر جزء حقوقی است که بایستی خود به خود در اختیار این دستگاه گذارده شود. ضمناً پیشنهاد شد که مبلغ پانصد هزار دلار مذکور ممکن است جزو بودجه سال 40 سازمان اطلاعات و امنیت کشور یا هر وزارتخانهای منظور شود.»[120]
با وجود این حمایتها حبیب ثابت به علت تعهدی که به بیتالعدلِ بهائیت داشت، نمیتوانست سیاستهای عمومی مملکت شاهنشاهی و دستورات امنیتی ساواک که از اعتراضات علماء و روحانیون و به تبعِ آن مردم متدین و مذهبی نگرانی داشت را رعایت نماید؛ به همین دلیل در گزارشی که پیرامون اقدامات آنان در تبعیت از تشکیلات بهائیت تهیه گردید، نوشته شد:
«چون مسئولین تلویزیون ایران از پیروان فرقه بهائی بوده و در ایجاد پایهای برای مرام خود، متعصبانه بدون در نظر گرفتن مقتضیات سیاسی و اجتماعی کشور کوششهای فراوان مینمایند، لذا سعی دارند دستگاه تلویزیون را که عالیترین وسیله برای تبلیغ هرگونه هدف و نظری میباشد، وسیله قرار دهند. با توجه به اینکه این موضوع از لحاظ حفظ شئون و امنیت کشور و مصونیت از رخنه و نفوذ نیات بدخواهانه در خور اهمیتی فوقالعاده است معروض میدارد در سال گذشته اقدامات لازم در این باره معمول گشته و این سازمان همواره سد راه اقدامات غیرقانونی آنها بوده است.»[121]
زمانی که گزارشِ هرمز ثابت درباره سخنرانی اعتراضآمیز سید محمد موسوی واعظ در مسجد فخرالدوله تهران، علیه برنامههای تلویزیون به ساواک رسید در ذیل آن نوشته شد:
«نتیجه قطع برنامه از طرف تلویزیون و عدم رعایت دستورات، منجر به اینگونه مذاکرات خواهد شد. به آقای هرمز ثابت تذکر دهید تا موقعی که رعایت دستورات را ننمایند انتظار حمایت از مقامات را نباید داشته باشند.»[122]
ولی چندی بعد که همین واعظ در مسجد مجدالدوله باز هم در اطراف چگونگی خیانتهای برنامهسازان تلویزیون صحبت نمود و گزارش آن توسط حبیب ثابت به ساواک داده شد، توسط سرهنگ نشاط به ساواک احضار و مورد بازجویی قرار گرفت. موسوی واعظ پس از این بازجویی، نامهای به سرهنگ نشاط نوشت که در بخشی از آن آمده است:
«با در نظر گرفتن اوضاع و احوال و شرایط زمان تنها گاهی در برابر فرقه ضاله بهائیه که از هر امکانی برای ضربه زدن به حیثیت مذهبی استفاده میکنند و این تجاوز را بعضی اوقات از حد میگذرانند، نمیتوانیم آرام بگیریم. مخصوصاً حبیب ثابت این عنصر کثیف و نجّار سابق که روی پیشآمدهایی اکنون از لحاظ مادی وضعی پیدا کرده؛ اما بالاخره به قول فردوسی کبیر بی ریشه بودن او، او را در راههای انحراف و بدبختی کشانیده، خود را در این کشور مالک الرقاب و بدون مزاحم دیده از لحاظ خصوصی و عمومی جنایاتی را مخصوصاً به وسیله تلویزیون مرتکب که تحمل آن برای مسلمین سنگین است.»[123]
به دلیل همین حمایتها بود که وقتی قرار شد نصرتالله معینیان که در آن موقع ریاست اداره تبلیغات و رادیو را به عهده داشت با حبیب ثابت در گفتگویی نسبت به چگونگی اجرای برنامههای تلویزیون همفکری نمایند، در گزارشی که درباره این جلسه تهیه گردید، نوشته شد:
«موضوع کارکنان بهائی تلویزیون و فشارهای شدید بهائیان خارج به این دستگاه از طرف مشارالیه (حبیب ثابت) برای ادامه این رویه مستمسک قرار گرفت.»[124]
حمایتهای ساواک از حبیب ثابت و خانوادهی او به میزانی بود که برای حفظ حیثیت او حتی از چاپ عکس آنان در مراسم خاص، توسط نشریات و روزنامهها ممانعت میگردید:
«بنا به اظهار آقای ایرج ثابت در شب جمعه مورخه 27 / 12 / 40 خانم ایشان از طرف شرکت هواپیمائی پاکستان در هتل ونک جایزهای دریافت داشته است و چون عناصر مطبوعاتی به جهات مختلف سعی دارند این قبیل موضوعات را برای مؤسس تلویزیون دستآویز قرار دهند، به طور مسلم عکس خانم مشارالیه را در پشت جلد مجلاتی من جمله تهران مصور و آسیای جوان با درج مطالبی ناگوار و زننده چاپ خواهند نمود که این موضوع از نظر حفظ حیثیت و عفت خانوادگی وی فوقالعاده گران تمام خواهد شد. نامبرده بدین وسیله از سازمان اطلاعات و امنیت کشور تقاضا نمود در صورت امکان مسئولین مربوطه دستور اقدامات لازم را در این باره صادر فرمایند. ضمناً مشارالیه استدعای شرفیابی به حضور تیمسار ریاست ساواک را نموده است.»[125]
حبیب ثابت یکی از همپیمانان ساواکِ شاه بود که در هر زمان و مکان مورد حمایت دستگاه امنیتی قرار داشت و موضوعات «فوری و مهم» را با سران ساواک در میان میگذاشت:
«آقای حبیب ثابت پاسال صاحب تلویزیون ایران در مورخ 27 / 3 / 43 با اینجانب مذاکره کرده و اظهار داشت که مایل است برای یک موضوع فوری و مهم به حضور تیمسار قائم مقام ریاست ساواک شرفیاب شود و استدعا نموده در صورتی که معظم له موافقت فرمایند ظرف امروز و فردا برای وی ساعت ملاقات تعیین گردد.»[126]
حبیب ثابت و قاچاق مواد مخدر
حبیب ثابت که زمانی رانندهی سردار فاخر و زمانی رانندهی خاندان دولّو بود و با امیرهوشنگ دولو ارتباط تنگاتنگ داشت، در جریان تجارت مواد مخدر نیز ایفای نقش مینمود.
در شهریورماه سال 1348ش گزارشی به ساواک رسید که در آن آمده بود:
«شخصی به نام زینالعابدین سبحانی طی نامهای جهت مجله خواندنیها، حبیب ثابت را بزرگترین قاچاقچی مواد مخدره در ایران معرفی و یادآور شده در چندی قبل مقدار ده کیلوگرم هروئین و مرفین از اتومبیل وی کشف شده است اما مطابق معمول حبیب ثابت با پرداخت حق حساب و حقالسکوت موضوع را سَنبل کرده است.
نویسنده نامه سپس با تذکر اینکه میلیاردها تومان ثروت حبیب ثابت از راه قاچاق مواد مخدره و بدبخت کردن مردم ایران به دست آمده، از مدیر مجله خواندنیها خواسته با تحقیق در این زمینه و سپس درج آن موضوع را به سمع مقامات عالیه کشور رسانده تا مردم تعقیب قانونی وی را به چشم ببینند.»[127]
ساواک که کاملاً در جریانِ چگونگی قاچاق مواد مخدر قرار داشت پس از دریافت این گزارش به جای بررسی صحت و سقم گزارش، دستور بررسی سابقهی زینالعابدین سبحانی را صادر کرد! و با ارسال این گزارش به اداره اطلاعات شهربانی مخالفت نموده و دستور به بایگانی آن را داد.[128]
قاچاق مواد مخدر توسط حبیب ثابت که در بین رجال شاهنشاهی و درباریان فراوانی داشت، ارثی بود که از اربابان قبلی وی یعنی سردار فاخر حکمت و امیرهوشنگ دولو به او رسیده بود. نمونهای از گزارشهایی که درباره چگونگی قاچاق مواد مخدر توسط این دو نفر در بایگانی ساواک موجود است، به شرح زیر میباشد:
«در تاریخ 11 / 6 / 49 ساعت 1700 نصراله انتظام و احمدی بختیاری و سناتور نمازی به اتفاق به باشگاه ایران رفته و ضمن صحبت، انتظام اظهار نمود: سردار فاخر حکمت را در اروپا دیدم ولی سرِحال به نظر نمیرسید. نمازی گفت بله چند روز بعد به ایران آمد و روز جمعه هم در منزل من هستند. احمدی گفت این سردار فاخر حکمت زندگی[اش] از کجا میگذرد. نمازی گفت حقوق جزیی که میگیرد. انتظام اظهار داشت: حقوقش که به جایی نمیرسد و خانههایی را که میفروشد یا عوض میکند، در آنها استفاده میکند؛ مخصوصاً خانهای را که به سازمان امنیت فروخت خیلی گران فروخت. البته دستور بود که از ایشان گرانتر بخرند. نمازی گفت: بله ولی شنیدهام در موقع ریاست مجلس نیز از اتومبیل مجلس زیاد استفاده کرده. انتظام گفت: در موقع رفتن و آمدن از شیراز اتومبیل را تریاک یا چیز دیگری بار میکرده چونکه اتومبیل او را کسی بازرسی نمیکرده است.»[129]
حبیب ثابت و فراماسونری
تشکیلات بهائیت برادرخواندهی فراماسونری است. این برادرخواندگی در چگونگی تشکیل لژها و محفلها و شرایط مشابه عضوگیری به خوبی مشهود است.
حبیب ثابت با اینکه یکی از اعضای اصلیترین ارکان تشکیلات بهائیت، یعنی «محفل ملی بهائیان ایران» بود برای توسعهی سازمانها و کلوپهای فراماسونری نیز تلاش مینمود.
او بود که به همراه تعدادی دیگر از اعضای تشکیلاتی مانند: ژرژ آوانسف، سیروس ارجمند، عبدالحمید امیرابراهیمی، ولیالله انصاری، عیسی بهزادی، مصطفی تجدد، سعید حکمت، بهرام داوید خانیان، ابوالحسن دیبا، دیکنسون، جهانشاه صالح، حشمت علائی، مهدی فروغ، محسن فروغی، کریستوفر فری، رضا فلاح، اسمعیل فیلسوفی، ایرج کریمی، محسن کلانتری، کاظم کورس، مهدی لاله، عباس مسعودی، مهدی نامدار، محمد نمازی، عباسقلی نیساری، عبداله والا، فریدون ورجاوند، علی وکیلی، چارلز کولاک و اسفندیار یگانگی، پایهگذار کلوپ روتاری در تهران شد [130]و پس از راهاندازی تلویزیون از طریق ترتیب دادن برنامههای تلویزیونی به ترویج آن اقدام مینمود.[131]
خصلتهای رفتاری و اخلاقی
از خصوصیات اخلاقی و رفتاری حبیب ثابت اطلاع دقیقی در دست نیست جز آنچه در نقل خاطراتِ وی به صورت تلویحی به آن اشاره شده است.
براساس این خاطرات زندگی حبیب ثابت در دوران کودکی با محرومیتهایی همراه بود که این محرومیتها در دوران تحصیل وی در مدرسه سن لویی و مقایسههایی که صورت میگرفت، به تحقیر وی منجر شد:
«در ایام مدرسه سن لوئی به خوبی به یاد دارم اغلب دانش آموزان متمول و به اصطلاح اشراف و اعیان، با قابلمههای مفصل غذا میآمدند.... اما حبیب را که در واقع چیزی به معنی غذا نداشت، به ناهارخانه راه نمیدادند... اگرچه قابلمههای آن آقایان به ملاحظات مختلف محتوی غذای چند نفر بود ولی آنان برخلاف همگی منعمان ایرانی هرگز عادت به دعوت از دیگران حتی تعارف ساده و مختصر را هم نداشتند... من غذای خود را که قدری نان شب مانده و پنیر و یا مختصری از غذای شب گذشته بود در مغازه سیگار فروشی نزدیک مدرسه میخوردم.»[132]
در کنار این تحقیرها، تعالیم بهائیت نیز بسیار خشک و بیعاطفه بود و از حبیب ثابت که فقط به سود بیشتر فکر میکرد، موجودی ساخت که در خرداد ماه سال 1344ش در برگ خلاصه پروندهای که توسط ساواک برای او تهیه شد، در پاسخ به سؤال «نظر زیردستان و مردم از نظر خوشنام بودن» عبارتِ «پولپرست. سودجو و شارلاتان» و در برابر گزینه «اعمال مدیریت» عبارت «زد و بندچی و در مدیریت بسیار خشن است» و در برابر گزینه «حسن سلوک» کلمه «ندارد» و در مقابل گزینه «بدرفتاری» عبارت «اصولاً در کار دیکتاتور و یکدنده است و صداقت و درستی ندارد» نوشته شد.[133]
پایان عمر
حبیب ثابت در اسفندماه سال 1368ش در آمریکا از دنیا رفت. بیتالعدل اعظم در پیام مرگ او به همسرش نوشت:
«این هیئت در اندوه شما به مناسبت صعود جناب حبیب ثابت، خادم متقدّم امرالهی شریک است... کوششهای شجاعانه ایشان در دفاع از جامعه مهد امرالله همواره در یادها خواهد ماند.»[134]
پینوشتها:
[1]. خاطرات حبیب ثابت، ص 1، میرزا خلیل ارجمند، جد مادری او نیز، از یهودیان بهایی شده کاشان به شمار میآمد و فرزندان او رحیم و مسیح و ابراهیم، (داییهای ثابت پاسال) از سرمایهداران بهایی محسوب میشدند و میرزا رحیم خان ارجمند، که بزرگتر از همه بود، در زمان رضاشاه، مدتی معاون وزارت پست و تلگراف بود و فرزندانش خلیل و اسکندر و سیاوش ارجمند، بعدها کارخانه ارج و شعله خاور را تأسیس کردند. به نقل از: تاریخ ظهور الحق، فاضل مازندرانی، ج ۹، ص 8.
[2]. خاطرات حبیب ثابت، ص 120.
[3]. همان، ص 159 و 162.
[4]. همان، ص 21، مدرسه سن لویی سابق، محل فعلی روزنامه کیهان است.
[5]. رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، حبیب ثابت پاسال، مرکز بررسی اسناد تاریخی، برگ خلاصه پرونده - 22 / 3 / 44.
[6]. همان، فرم استعلامیه - 23 / 8 / 1344.
[7]. خاطرات حبیب ثابت، ص 277.
[8]. همان، ص 278.
[9]. رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، حبیب ثابت پاسال، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ، سند بدون شماره چهارم تیر 1339.
[10]. همان، سند برگ بازجوئی – 4 / 4 / 39.
[11]. همان، نامهی بدون تاریخ باهره ثابت از آمریکا به هرمز ثابت.
[12]. همان، سند شماره: 27042 / 20 ﻫ 5 - 10 / 1 / 49.
[13]. همان، سند بدون شماره، هشتم مهر 1358.
[14]. خاطرات حبیب ثابت، ص 278
[15]. رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، حبیب ثابت پاسال، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ، فرم استعلامیه بدون شماره، 23 / 8 / 1344.
[16]. خاطرات حبیب ثابت پاسال، ص 165.
[17]. همان، ص 188.
[18]. رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، حبیب ثابت پاسال، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ، سند شماره: 12844 / س ت - 7 / 8 / 41.
[19]. امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج 1، ص 401.
[20]. صحیفه امام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج 1، ص 186.
[21]. رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، حبیب ثابت پاسال، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ، سند شماره: 12002 / 20 / الف - 7 / 5 / 44 و سند شماره: 11218 / 20 ﻫ 4 -26 / 4 / 47.
[22]. همان، سند شماره: 463 / 20 الف - 11 / 1 / 45.
[23]. همان، نامه بدون شماره، 14 / 8 / 36.
[24]. خاطرات حبیب ثابت پاسال، ص 28.
[25]. همان، ص 58.
[26]. همان، ص 89 تا 97.
[27]. صحیفه امام، همان، ج 1، ص110.
[28]. رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، حبیب ثابت پاسال، مرکز بررسی اسناد تاریخی، فرمهای مورخه: 22 / 3 / 44 و 23 / 8 / 1344 و 4 / 2 / 45 و سند شماره: 7059 / 363 - 2 / 11 / 53.
[29]. همان، فرم بیوگرافی -22 / 3 / 44.
[30]. همان، سند شماره: 3091 / 20 - 27 / 2 / 39.
[31]. همان، سند شماره: 7073 / 16 / ﻫ - 18 / 7 / 44.
[32]. همان، سند شماره: 21903 / 20 الف - 26 / 8 / 44.
[33]. همان، سند شماره: 22298 / 20 الف - 29 / 8 / 44.
[34]. همان، سند بدون شماره، 13 / 10 / 44.
[35]. همان، نامه یدالله ثابت راسخ به دیوانعالی کشور - 27 / 2 / 1348.
[36]. همان، نامه حبیب ثابت بدون شماره و تاریخ.
[37]. همان، سند شماره: 7118 / 20 ﻫ 6 - 24 / 9 / 49.
[38]. همان، سند شماره: 31280 / 20 ﻫ 6 - 18 / 2 / 1350.
[39]. همان، سند شماره: 79249 / 20 ﻫ 23 - 29 / 9 / 54.
[40]. همان، اسناد بخش ضمائم.
[41]. همان، اسناد بخش ضمائم.
[42]. همان، سند شماره: 3487 / 20 ﻫ - 15 / 2 / 45.
[43]. همان، سند شماره: 1463 / 323 - 25 / 2 / 45.
[44]. همان، سند شماره: 1811 / 1 / 01 / 501 / 22- 1 / 8 / 50، بخش ضمائم.
[45]. همان، سند شماره: 101615 / 20 ﻫ 23- 30 / 11 / 50، بخش ضمائم.
[46]. همان، سند شماره: 1507 / 20 ج - 1 / 11 / 48.
[47]. همان، سند شماره: 34660 / 20 ﻫ 6- 11 / 3 / 49، بخش ضمائم.
[48]. همان، سند شماره: 35158 / 20 ﻫ 6- 27 / 3 / 49، بخش ضمائم.
[49]. همان، سند شماره: 12381 / 20 ﻫ 6 - 9 / 12 / 49.
[50]. همان، سند شماره: 61220 / 20 ﻫ 6 - 12 / 11 / 48.
[51]. همان، سند شماره: 889 / 343- 4 / 3 / 1354، بخش ضمائم.
[52]. همان، سند شماره: 47263 / 20 ﻫ 6- 17 / 12 / 47، بخش ضمائم.
[53]. همان، سند شماره: 46908 / 323- 11 / 7 / 47، بخش ضمائم.
[54]. همان، سند شماره: 4495 / 20 ﻫ 6 – 27 / 7 / 48، بخش ضمائم.
[55]. همان، سند شماره: 37448 / 20 ﻫ 6- 28 / 5 / 1349، بخش ضمائم.
[56]. همان، سند شماره: 40371 / 20 ﻫ 6- 14 / 8 / 1349، بخش ضمائم.
[57]. همان، اسناد بخش ضمائم.
[58]. همان، سند شماره: 51948 / 20 ﻫ 22- 5 / 3 / 52، بخش ضمائم.
[59]. همان، سند شماره: 32523 / 20 ﻫ 23 - 27 / 3 / 51.
[60]. همان، سند شماره: 84201 / 20 ﻫ 23 - 26 / 12 / 51.
[61]. همان، نامه بدون شماره، 8 / 12 / 1352.
[62]. همان، سند شماره: 34307 / 20 ﻫ 23- 11 / 5 / 51، بخش ضمائم.
[63]. همان، سند شماره: 1871 / 20 ﻫی – 23 / 9 / 51، بخش ضمائم.
[64]. همان، اسناد بخش ضمائم.
[65]. خاطرات حبیب ثابت، ص 34.
[66]. رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، حبیب ثابت پاسال، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 247 و 248.
[67]. همان، سند شماره: 9727 - 13 / 7 / 1337.
[68]. به نقل از: تاریخ سینمای ایران، تهران، روزنه، ۱۳۷۴ش، ص 1007.
[69]. فصلنامه تاریخ معاصر ایران، سال 13، شماره: 50، تابستان 1388.
[70]. رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، حبیب ثابت پاسال، مرکز بررسی اسناد تاریخی، سند شماره: 622 / 303 - 16 / 4 / 44 و سند بدون شماره، 10 / 2 / 44.
[71]. یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب نهم، حجتالاسلام محمدتقی فلسفی، ص 176، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[72]. رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، حبیب ثابت پاسال، مرکز بررسی اسناد تاریخی، سند شماره: 103 / 300 - 13 / 6 / 44.
[73]. همان، سند شماره: 2- 3- 246 - 22 / 1 / 39.
[74]. روزشمار تاریخ ایران، ج 2، ص 104 و 106.
[75]. رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، حبیب ثابت پاسال، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ، سند بدون شماره: 23 / 1 / 39.
[76]. همان، سند بدون شماره: 12 / 7 / 41.
[77]. همان، سند بدون شماره: 27 / 1 / 40.
[78]. همان، سند بدون شماره: 15 / 6 / 40.
[79]. همان، سند بدون شماره: 24 / 6 / 41.
[80]. همان، سند بدون شماره: 1 / 11 / 42.
[81]. همان، سند بدون شماره: 8 / 4 / 46.
[82]. همان، سند بدون شماره، 1 / 3 / 39.
[83]. همان، سند بدون شماره، 29 / 1 / 46.
[84]. همان، سند شماره: 3051 / 334- 20 / 1 / 40، بخش ضمائم.
[85]. همان، سند بدون شماره: 14 / 1 / 1340.
[86]. همان، سند بدون شماره: 20 / 2 / 40.
[87]. همان، سند شماره: 243 - 19 / 5 / 40.
[88]. همان، سند شماره: 4139 / 3138 ر م د - 7 / 10 / 40.
[89]. همان، سند بدون شماره: 30 / 10 / 41.
[90]. همان، سند شماره: 724 / 3 / 1 - 18 / 3 / 38.
[91]. همان، سند شماره: 4 – 3 - 17 / 3 / 38.
[92]. همان، سند شماره: 1061 - 21 / 6 / 1338.
[93]. همان، سند شماره: 10914 - 256 / 38.
[94]. همان، سند بدون شماره: و تاریخ در پاسخ به نامه شماره: 10914 - 25 / 6 / 38.
[95]. همان، سند بدون شماره: 30 / 9 / 39.
[96]. همان، سند بدون شماره، 7 / 12 / 38.
[97]. همان، سند بدون شماره، 31 / 1 / 39.
[98]. خاطرات حبیب ثابت، ص 228 تا 237.
[99]. رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، حبیب ثابت پاسال، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ، سند شماره: 2- 3- 5147 - 8 / 12 / 38.
[100]. همان، سند شماره: 4415 - 17 / 11 / 41 و سند شماره: 182 – 24 / 1 / 1342.
[101]. همان، سند بدون شماره: 23 / 9 / 39.
[102]. همان، سند شماره: 2511 -17 / 11 / 38، در عاشورای سال ۱۳۳۴ش نیز عدهای از مردم که از طریق سخنرانیهای حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ محمدتقی فلسفی در جریان چگونگی فعالیتهای تشکیلات بهائیت قرار گرفته بودند، ضمن تحریم پپسی کولا کارخانه مزبور را به آتش کشیدند و در مغازهها نیز شیشههای نوشابههای پپسی را شکستند.» به نقل از: روزنامه کیهان، 11 / 6 / 1334.
[103]. صحیفه امام، همان، ج 1، ص122.
[104]. روزشمار تاریخ معاصر ایران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ج 1، ص 71.
[105]. خاطرات حبیب ثابت، ص 144.
[106]. البته این ادعایی است که در خاطرات به آن اشاره گردیده، و گرنه در فرم استعلامیه ای که در آبان ماه سال 1343 در ساواک تنظیم نموده، در پاسخ به پرسشِ «آیا تا به حال از طرف مأمورین انتظامی بازداشت شدهاید در صورت بازداشت شدن تاریخ و محل بازداشت، علت، آیا سرانجام به محکومیت منجر گردیده است در صورت محکومیت مدت آن ذکر شود.» نوشته است: «خیر»
[107]. خاطرات حبیب ثابت، ص 146.
[108]. همان، ص 151.
[109]. همان، ص 207.
[110]. رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، حبیب ثابت پاسال، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ، سند بدون شماره: 23 / 2 / 41.
[111]. همان، سند شماره: 5104 / د - 20 / 8 / 1346.
[112]. همان، سند شماره: 136 / ش 911 - 28 / 6 / 47.
[113]. خاطرات حبیب ثابت پاسال، ص 273.
[114]. اتفاقات تاریخی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج 1، ص 47.
[115]. خاطرات حبیب ثابت، ص 239 تا 342.
[116]. همان، ص 243.
[117]. رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، حبیب ثابت پاسال، مرکز بررسی اسناد تاریخی، سند شماره: 718 / ن / 300 - 25 / 9 / 42.
[118]. همان، سند بدون شماره: 12 / 10 / 39.
[119]. همان، اسناد بخش ضمائم - 24 / 11 / 1340.
[120]. همان، سند بدون شماره: 24 / 10 / 39.
[121]. همان، سند بدون شماره: 2 / 12 / 39.
[122]. همان، سند بدون شماره، 1 / 12 / 39.
[123]. همان، سند نامهی موسوی واعظ به سرهنگ نشاط – 18 / 5 / 1340.
[124]. همان، سند بدون شماره، 14 / 1 / 40.
[125]. همان، سند بدون شماره، 19 / 12 / 40.
[126]. همان، سند بدون شماره، 18 / 3 / 43.
[127]. رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، حبیب ثابت پاسال، مرکز بررسی اسناد تاریخی، سند شماره: 886 / 325 – 8 / 6 / 48.
[128]. همان، اسناد بخش ضمائم.
[129]. اتفاقات تاریخی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج 2، ص 200، سند شماره: 29673 / 20 ه -21.
[130]. رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، حبیب ثابت پاسال، مرکز بررسی اسناد تاریخی، سند بدون تاریخ و شماره.
[131]. همان، سند بدون شماره: 15 / 6 / 40.
[132]. خاطرات حبیب ثابت، ص 22.
[133]. رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، حبیب ثابت پاسال، مرکز بررسی اسناد تاریخی، سند برگ خلاصه سابقه - 22 / 3 / 44 و سند خلاصه پرونده سال 1346.
[134]. خاطرات حبیب ثابت، ص پایانی.
حبیب ثابت پاسال
حبیب ثابت پاسال
حبیب ثابت پاسال به همراه تاجران خارجی در فرودگاه مهرآباد
حبیب ثابت پاسال، جعفر شریف امامی، طاهر ضیایی و حبیب اخوان در رستوران یک هتل
حبیب ثابت پاسال و ریچارد نیکسون رئیس جمهور آمریکا
محمدرضا پهلوی به همراه حبیب ثابت پاسال
نفر اول از سمت راست حبیب ثابت پاسال
از سمت راست نفر اول جعفر شریفامامی، نفر دوم حبیب ثابت پاسال
استقبال حبیب ثابت پاسال از دو تن از زنان بازیگر خارجی در فرودگاه مهرآباد
همسر و فرزندان حبیب ثابت پاسال
جانسون معاون رئیس جمهور آمریکا و حبیب ثابت پاسال
نفر وسط ریچارد الیرز و پاروی از آمریکا در دیدار با حبیب ثابت پاسال
تعداد مشاهده: 22961