مروری بر زندگی سیاسی امیرعباس هویدا
تاریخ انتشار: 16 فروردين 1401
چکیــده
امیرعباس هویدا یکی از رجال سیاسی عصر پهلوی به شمار می رود. وی در دوران نخست وزیری حسنعلی منصور وزارت دارایی را برعهده داشت. به دنبال ترور و به قتل رسیدن حسنعلی منصور، توسط محمد بخارایی، امیرعباس هویدا به سمت نخست وزیری منصوب شد و مسئولیت رکن مهمی از کشور را بر عهده گرفت. وی در آغاز به قدرت رسیدن تعداد بسیار زیادی از بهائیان را در منصب قدرت به کار گمارد و با کمکهای مالی به این فرقه زمینه گسترش و قدرتمندی آنها را در امور مذهبی و سیاسی کشور فراهم آورد. این امر به شکلی بارز در اسناد ساواک جلوه گر شده است و سخنان سردمداران بهائی در این زمینه خود بیانگر توجه وافر نخست وزیر به فرقه بهائیت است.
در این مقاله سعی بر آن شده که به مباحثی نظیر بهائی بودن خانواده هویدا، تحصیلات وی، مقدمات شکل گیری و به قدرت رسیدن وی در امور سیاسی کشور، توجه امیرعباس هویدا به فرقه ضاله بهائیت پرداخته شود، همچنین به فعالیت وی در زمینههای فراماسونری و سانسور مطبوعات پرداختهایم و در مرحله آخر به محاکمه و اعدام وی اشاره شده است. دستاورد این پژوهش این است که هویدا نخست وزیر بهائی با به دست گرفتن زمام قدرت از یک سو زمینههای قدرت یابی بهائیت و فراماسونری را در کشور فراهم آورد و از دیگر سوی با اقدامات خود در زمینههای سیاسی و فرهنگی نظیر سانسور مطبوعات و دخالت دادن بهائیها در امور اداری کشور زمینه نارضایتی بسیاری از مردم(از جمله روحانیون) را باعث شد.
واژگان کلیــدی: امیرعباس هویدا، محمدرضا شاه، بهائیت، فراماسونری، مطبوعات.
مقدمـــه
امیرعباس هویدا بیشترین دوران نخست وزیری را در میان نخست وزیران محمدرضاشاه سپری کرد(1343-1356). وی با طرح دوستی و رفاقتهایی که با افراد مهم و سرشناس آن روز نظیر حسنعلی منصور و عبدالله انتظام ریخت، توانست زمینههای رشد و ترقی را به سرعت بپیماید. در سالهای نخست وزیری او که اوج فساد و تباهی و یکه تازی حکومت محمدرضا پهلوی محسوب میشد، افکار عمومی مردم ایران او را به عنوان چهرهای مسلوب الاختیار و نخست وزیری چاکرمنش و فاقد شخصیت میشناخت.
یکی از پیوندهای مهم وی در دوران صدارتش ارتباط با بهائیان بوده است. بابیه که بهائیت ادامه دهندهی آن است ازجمله جریانهای بسیار مهمی بود که در اواسط دورهی قاجار در ایران به وجود آمد که با درایت امیرکبیر سرکوب و با سردمداران آن برخورد شد. از این روی در همان آغاز این جریان مسئلهدار به حاشیه رانده شد. فتنه وهابیت نیز جریانی از جنس مسلک بهائیت بود که در سرزمین حجاز پدید آمد و در یک اتحاد نامقدس بین محمدبن عبدالوهاب پیشوای فرقه و محمد بن سعود که جد آل سعود است به جریانی قوی و اثرگذار در شبه جزیره عربستان تبدیل شد و پس از سالها جنگ و درگیری در پی تجزیه امپراطوری عثمانی و حمایت آشکار استعمار انگلیس موفق شد به تدریج قسمت بزرگی از شبه جزیره از جمله حجاز را به دست بیاورند.
یکی از تأمل برانگیزترین وقایع دوران پهلوی گسترش و نفوذ اعضای تشکیلات بهائیت در ارکان این رژیم است. فرقهای که حدود 160 سال قبل، با ادعاها و عقاید انحرافی افرادی مانند علیمحمد باب و حسینعلی نوری شکل گرفت و به ابزاری مناسب برای استعمارگران در راستای رسیدن به اهدافشان تبدیل شد. واقعیت آن است که محمدرضا پهلوی به بهائیان بیش از دیگر اطرافیانش علاقه و اعتماد داشت و دلیل آن، اطاعت محض بهائیها از دستورات شاه بود. طولی نکشید که بهائیان به اصلیترین عوامل رژیم شاه تبدیل شدند و از سمت پزشک مخصوص شاه تا معاونت ساواک و وزارت جنگ در اختیار آنها قرار گرفت. بدون شک برجستهترین شخصیت بهائی در ساختار حکومت پهلوی امیرعباس هویدا است. شخصی که 13 سال بالاترین مقام اجرایی کشور را در دست داشت. با اینکه اسناد فراوانی در خصوص بهائی بودن هویدا وجود دارد، ولی او در ظاهر هیچگاه به اعتقادات واقعی خود اعتراف نکرد و خود را مسلمان و شیعه قلمداد میکرد. اما این تظاهر در واقع دستوری بود که از سوی جامعه بهائیت صادر و در واقع ضامن انجام مأموریت هویدا بود. چرا که انتخاب هویدا به نخست وزیری به عنوان کسی که به بهائیت اشتهار داشت موجب اعتراض های مردمی می شد. لذا هویدا مجبور بود با تظاهر به مسلمانی مأموریت خود را انجام دهد. باید اذعان کرد که نخست وزیری هویدا که پدر و جدش از اعضای مشهور فرقه بهائیت بودند، برای بهائیان فرصتی استثنایی به وجود آورد تا در تمام ارکان حکومتی رخنه کنند. هویدا که در زمان نخست وزیریاش به دلیل روحیه چاکرمنشی و اطاعت محض از شاه به عنوان چهرهای مسلوبالاختیار در افکار عمومی مشهور شده بود، نقشی کلیدی در گسترش و نفوذ بهائیت در ایران داشت. نقشی که معمولاً سران این فرقه منکر آن هستند.
خانــدان هویــدا
پدر هویدا، میرزا حبیبالله عینالملک نام داشت و جد وی میرزا رضا قناد از بهائیان متعصب و از فدائیان عباس افندی شمرده میشد. علاقهی او به رهبر بهائیان به حدی بود که هنگام سفر او به فلسطین، همراهش به عکا رفت و مستخدم و خادم مخصوص عباس افندی شد. ادوارد براون در مورد میرزا رضای قناد میگوید وی قبلاً به محمدرضا شیرازی معروف بود و مینویسد: محمدرضا شیرازی یکی از چند تن رازدار بهاءالله است که پس از وی عهدهدار حفاظت رسالت اسرار بهائیت میشود.[1]
عباس افندی به واسطه خدمات میرزا رضا مخارج تحصیل فرزند او را تقبل میکند و حبیبالله را برای تحصیل با هزینه خود به اروپا میفرستد. حبیبالله در اروپا به زبانهای انگلیسی و فرانسه مسلط شد و چون عربی را هم روان صحبت میکرد، پس از بازگشت به ایران در دستگاه سردار اسعد بختیاری نفوذ کرد و به عنوان مترجم استخدام شد و به نام سرداراسعد چند کتاب ترجمه کرد. همچنین همزمان کار ترجمه متون خارجی را برای روزنامه رعد برعهده گرفت. در همین هنگام لقب عینالملک به او داده شد و به دستور عباس افندی به وزارت خارجه رفت.[2] پس از مدتی حبیبالله با دختری به نام افسرالملوک ازدواج کرد. افسرالملوک دختر محمدحسین خان سردار از تروریستهای معروف بهائی بوده است که در دوران قاجار در آشوب و بلوایی که بهائیان در چند شهر ایران به راه انداخته بودند، نقش داشت. در سال 1299 وی صاحب فرزندی شد. او از عباس افندی(عبدالبهاء) خواهش کرد تا اجازه دهد نامش را روی این پسر بگذارند که بعداً امیر پیشوند آن شد.[3]
در سال 1300 پدرش عینالملک به سمت سرکنسول ایران در دمشق انتخاب شد. این مزدی بود که توسط حکومت کودتا سیدضیاءالدین به او داده شد. علت انتخاب دمشق به عنوان محل مأموریت حبیبالله عین الملک که جوانی خود را در عکا، سوریه و لبنان گذارنده بود، شاید در توصیه عباس افندی به دوستانش در تهران برای مهیا کردن مسئولیت برای او ولو در سایر ولایات یا خارج از مملکت نهفته باشد. با این وصف عینالملک به همراه مادر و خانوادهاش راهی عکا شد تا هم قبر میرزا رضای قناد را زیارت کند و هم اینکه با عباس افندی دیدار کند. پس از گذشت سه سال، امیرعباس 5 ساله به همراه پدر و خانواده به تهران آمد. اقامت آنها در تهران 8 سال به طول انجامید و آنگاه عینالملک دوباره به سمت سرکنسولی دمشق منصوب شد.[4] ولی چند سال بعد از دمشق به بیروت فرستاده شد. دو سال پس از انتقال وی به بیروت به سمت نماینده سیاسی ایران در حجاز منصوب شد. براساس گزارشهای تاریخی، وی با اتباع ایرانی، خصوصاً شیعیان رفتار مناسبی نداشته است و شاید بتوان گفت که در بین اعضای وزارت خارجه ایران طی دوران قاجار کمتر شخصی به مانند حبیبالله خان عینالملک یافت میشود که بدین اندازه به اخاذی و سوءاستفاده از اتباع ایرانی محل مأموریتش متهم شده باشد. شاهد این مدعا عرایضی است که از طرف زائران خانه خدا به وزارت خارجه ایران رسیده است. عینالملک در دوران خدمتش در حجاز نیز همچون شام و فلسطین با انگلیسیها سر و سری داشت و به رغم اقامت در سرزمینی که قلب جهان اسلام شمرده میشد، طبق معمول و روال همیشگیاش به تبلیغات بهائیگری خود ادامه میداد تا اینکه در سال 1314 بازنشسته شد.
میرزا حبیبالله خان عینالملک در طول دوران خدمتش در جده موفق شد فشارهای وارده از سوی نیروهای مذهبی برای بازسازی اماکن تخریب شده توسط وهابیون را خنثی کرده و ارتباطات دیپلماتیک و دوستانهای بین دربار پهلوی و آل سعود به وجود آورد، به گونهای که کلیه تلاشها در جهت بازسازی و تعمیر قبور بقیع کاملاً بیاثر باقی ماند. بدیهی است که اگر عملکرد جریان قوی و قدرتمند هوادار در دستگاه سیاسی پهلوی نبود، مساعی علما، نمایندگان مجلس و کلیه نیروهای مذهبی که در آن مقطع زمانی عزمی راسخ برای برخورد با این جریان انحرافی داشتند به بار مینشست و با بهرهگیری از افکار عمومی مسلمانان جهان این رژیم انحرافی را در همان ابتدای تشکیل وضعیت ضعف و ناتوانی با چالشی بزرگ روبه رو میکردند و آن مقطع مهم زمانی متأسفانه به بزرگترین فرصت سوزی ممکن در برخورد با عناصر ضاله فرقه وهابیت تبدیل نمیشد.
زمینــههــای شکلگیری و به قدرت رسیدن امیرعبــاس هویــدا
امیرعباس هویدا هنگام مأموریت پدرش در لبنان در مدارس بیروت ثبت نام کرد و در مدت اقامت در این شهر زبانهای عربی و فارسی را فرا گرفت. پس از خاتمه تحصیلات متوسطه در بیروت، راهی اروپا شد و در تابستان 1320 ش از دانشگاه بروکسل در رشته علوم سیاسی لیسانس گرفت. از سال 1320 هویدا به پیروی از مسلک و عقیده پدرش به اعضای شبکهها و سران فرقه ضاله بهائی نزدیک شد و همکاری با آنها را آغاز کرد. وی در کشاکش جنگ جهانی دوم به ایران بازگشت و ابتدا جهت خدمت وظیفه به دانشکده افسری و سپس در شهریور 1322 در وزارت امور خارجه که در آن زمان توسط محمد ساعد اداره میشد، استخدام شد. او از بهمن 1323 به اداره سوم سیاسی این وزارتخانه منتقل شد و در اول مرداد 1324 به عنوان وابسته سفارت رهسپار فرانسه شد. احسان طبری از رهبران حزب توده در کتاب خود تحت عنوان"کژ راهه" اظهار کرده است که هویدا در مأموریت فرانسه با حزب توده نیز مرتبط گردید. از سوی دیگر هویدا در وزارت خارجه با حسنعلی منصور دوستی عمیقی پیدا کرد. پنج ماه از اقامت هویدا در پاریس نگذشته بود که وی به اتفاق حسنعلی منصور و عدهای دیگر به جرم قاچاق مواد مخدر توسط پلیس فرانسه دستگیر شدند، اما با وساطت دربار پهلوی رهایی یافتند. این رسوایی در مطبوعات داخلی نیز انعکاس داشت.[5]
هویدا در اول آبان 1325 کارمند سرکنسولگری ایران در هامبورگ و اول فرودین 1328 کارمند کنسولگری ایران در اشتوتگارت شد. گفته میشود در این سالها تعداد زیادی از گذرنامههای سفید در بایگانی چند کنسولگری ایران در آلمان مفقود شد که پس از مدتی مشخص شد بسیاری از سرمایه دارانی که در هامبورگ محکومیتهایی پیدا کرده بودند با استفاده از این تذکرهها فرار کردهاند. اقدامات خلاف قانون هویدا سبب فراخوانی وی از آلمان به تهران شد. عبدالله انتظام که حامی هویدا بود در اسفند 1329 در کابینه حسین علاء وزیر خارجه شد و هویدا را به عنوان منشی مخصوص خود برگزید. هویدا سپس در دولت مصدق معاون اداره سوم وزارت خارجه شد.[6] چند ماه بعد هویدا به دعوت کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل مأمور خدمت در این سازمان شد و مدت 5 سال نزد"وان هک گدهارت" کمیسر عالی سازمان ملل که از سوی فراماسونهای مشهور فرانسه حمایت میشد، در ژنو ماند. در اواخر سال 1336 عبدالله انتظام که با هویدا روابط عاطفی خوبی داشت، به عنوان مدیرعامل شرکت نفت ایران در رأس کار قرار گرفت و هویدا توسط او به شرکت ملی نفت آمد.[7] وی ابتدا مدیر اداری شرکت نفت بود، ولی به سرعت ترقی کرد و در سال 1337 به عضویت هیئت مدیره شرکت نفت درآمد. هویدا به همراهی طیفی از دوستان بهائی خود از جمله فؤاد روحانی و مهندس فرخان بسیاری از چهرههای بهائی را وارد شرکت نفت کردند به طوری که پس از رفتن انتظام، دکتر منوچهر اقبال مدیر عامل بعدی شرکت نفت، متوجه خلافکاریهای علنی آنها شد و به ناچار عذر آنان را خواست.
او در این دوره دست به یک سری اقدامات و فعالیت های سیاسی زد و با دوست بسیار نزدیک خود حسنعلی منصور گروه مترقی را تشکیل دادند تا هر چه سریعتر بتوانند به اهداف خود که به دست گرفتن زمام امور مملکتی بود، برسند.[8] در سال 1342 عبدالله انتظام به دلیل مخالفت با امیراسدالله علم نخست وزیر وقت ،مغضوب و از ریاست شرکت ملی نفت برکنار شد، موقعیت هویدا نیز تضعیف شد و فعالیت او در سال 1342 در شرکت نفت به پایان رسید.[9]
پس از آنکه تشکیلات گروه کانون مترقی که با پوشش کمک به اصلاحات ارضی،اقتصادی و سیاسی در کشور به حزب ایران نوین تغییر نام داد و در آن جمعی از نخبگان و تحصیلکردگان دانشگاههای آمریکا و اروپا شرکت کردند، هویدا نیز به دلیل سابقه دوستی با حسنعلی منصور[10] از ابتدا وارد این تشکیلات شد. تلاش هویدا در دوره منصور در سازماندهی این گروه، او را در ارتباطی نزدیک با آمریکاییان قرار داد و موجب شد تا آمریکاییها هر چه بهتر وی را بشناسند تا جایی که در سال 1343 در آستانه نخست وزیری منصور، هبولیس هولمز سفیر آمریکا، او را شایستهتر از حسنعلی منصور برای احراز مقام نخست وزیری میدانست.[11]
دوستی هویدا با نامبرده موجب شد وقتی که منصور در اسفند 1340 به نخست وزیری رسید، وی وارد کابینه شود و وزارت دارایی را بر عهده بگیرد.[12] البته انتصاب وی به سمت وزیر دارایی با واکنشهایی در جامعه روبه رو شد. چنان که در سندی آمده است ایشان از امور مالی و اقتصادی کوچکترین اطلاعی نداشته و عمر ایشان بیشتر در امور سیاسی سپری شده است. در ادامه نیز آمده است که صاحبمنصبان با سابقه از کار بیکار و پستهای حساس را به کسانی سپرده است که یا ناصالح و بد نامند و یا نمیتوانند در اثر عدم ابتکار و پختگی و تجارب اداری برای وزارتخانه منشأ اثر و خدمت باشند.[13]
هویدا در اولین اقدام خود در اوایل فروردین 1343 در مقام نخست وزیری، پستهای مهم وزارت را بین دوستان و آشنایان خود تقسیم کرد، دکتر فرهنگ مهر و محمود قوام صدری را به معاونت خود برگزید و محمدعلی احمدی خزانهدار کل، حسین اهری مدیر عامل شرکت بیمه و فتحالله ستوده رئیس شیلات شدند. فرهنگ مهر رئیس انجمن زرتشتیان بود و تحت تأثیر هویدا از زرتشتیگری دست کشیده و بهائی شد. وی در لژهای مختلف فراماسونری عضو بود و از 1343، رابط وزارت دارایی با ساواک بود و نشانهای متفاوتی هم دریافت کرد.[14]
هویدا بعد از کانون مترقی، دو حزب مهم را تجربه کرد: یکی حزب ایران نوین و دیگری حزب رستاخیز. حزب ایران نوین در سال 1341 به دستور شاه و توسط حسنعلی منصور ایجاد شد، ولی بعد از ترور وی نقش اصلی در حزب بر عهده هویدا بود. این حزب با سازمان سراسریاش که با بافتهای قدرت محلی مرتبط شده بود، در نتیجه تماس با مراکز تجاری، رابطه صمیمانه با سازمان امنیت و به دست آوردن تمام موفقیتهای مهم دولتی توسط اعضای مجموعه، قدرتی عجیب را برای خود فراهم آورد. اکثر افرادی که در سمتهای عالی بافت حزبی قرار داشتند، موقعیت خود را مرهون امیرعباس هویدا میدانستند، چرا که وی در طول مدت نخست وزیری خود پایگاه قدرت عظیمی را در درون حزب بنا نهاده بود و به عنوان دبیر کل حزب ایران نوین در کنگره حزبی پایگاه قدرت خود را به صورت نهاد در آورد. در سال 1353 شاه که از شکست حزب ایران نوین و حزب مردم برای پشتیبانی از سیاستهای خود ناراضی بود و نمیتوانست حق انتقاد صوری محدودی را که نظام دو حزبی در بر داشت تحمل کند، به طور ناگهانی آنها را تعطیل کرد و حزب واحدی به نام حزب رستاخیز را جانشین آنها کرد. در واقع ایجاد حزب رستاخیز توسط شاه در وهله اول را باید حرکتی در جهت کاهش قدرت روز افزون نخست وزیر هویدا دانست. شاه پس از آن هویدا را دبیر کل حزب به مدت دو سال انتخاب کرد، لیکن خاطر نشان کرد که وی قدرت انتصاب مشاوران اصلی خود را در حزب ندارد.[15]
انتصاب امیرعباس هویدا به وزارت دارایی با عکسالعمل شدیدی روبرو شد و افشای سوابق هویدا طی نامههایی در دستور کار مخالفین قرار گرفت. حسنعلی چون دوست دیرین خود را در معرض این مشکلات دید برای برخورد با این مسئله ابتدا یک کمیته انضباطی تشکیل داد و در عین حال ساواک را هم وارد ماجرا کرد.[16]
حسنعلی منصور در اول بهمن 1343 توسط یکی از اعضای هیأت مؤتلفه اسلامی، شهید محمد بخارایی، در مقابل مجلس شورای ملی کشته شد و هویدا در هفتم همان ماه در حکمی غیرمنتظره مأمور تشکیل کابینه شد. این در حالی بود که هویدا فقط در یک دورهی 11 ماهه سابقه اجرایی در وزارت خارجه داشت.[17] سالهای صدارت هویدا که به دوران ثبات سلطنت پهلوی گره خورده بود، سالهای اوجگیری فساد و تباهی و یکهتازی شاه محسوب میشود. در دوران نخست وزیری هویدا پیوندهای نهان و عیان دربار پهلوی با محافل قدرتمند و چپاولگر غرب و صهیونیسم جهانی به مستحکمترین شکل خود رسید و شاه در صحنه بینالمللی به مثابه یک دیکتاتور بلند پرواز و در منطقه به عنوان استوارترین دوست غرب ظاهر شد. راز بقای هویدا در منصب وزارت را باید در حقارت و عدم تناسب او برای تصدی این مقام جست و جو کرد، زیرا هویدا از نخستین روز تصدی مقام نخست وزیری برای حفظ خود در این مقام رسم اطاعت و بندگی از شاه را پیشه کرد و در این طریق از همه پیشینیان خود پیشی گرفت. شاه هم در وجود هویدا که شاید در ابتدا واقعاً او را به طور موقت برای جانشینی حسنعلی منصور در نظر گرفته بود، شخصیت ایدهآل خود را یافت و دلیلی برای تغییر او نمیدید، خاصه که قدرتهای خارجی هم فشاری برای تغییر او به شاه وارد نمیکردند.[18]
هاشم جاوید نماینده مجلس شورای ملی، علت ابقای هویدا در نخست وزیری را زرنگی او در شایعه پراکنی پیرامون نخست وزیری علی امینی میدانست.[19] نیکی آر.کدی هم درباره طولانی بودن مدت زمامداری هویدا اعتقاد دارد: اولاً در زمان او هیچ گونه بحران اقتصادی و یا سیاسی خاصی به وقوع نپیوست و ثانیاً هویدا موفق شد که آرزوها و برنامههای شاه را به اجرا در آورد، بدون اینکه به عنوان خطر و تهدید بالقوهای برای او به حساب آید.[20]
هــویــدا و بهــائیــت
یکی از ادعاهای بهائیت این است که در امور سیاسی دخالتی ندارند و در جلسات و محافل واجتماعات بهائیان هیچ صحبتی از سیاست نمیشود و به طور کلی اعضای این تشکیلات از دخالت در امور سیاسی ممنوعند و در منطقه ای که سکونت دارند باید از حکومت آن پیروی کنند، اما واقعیت غیر از آن است؛ چرا که از همان روزی که علی محمد باب اعدام شد و ناصرالدین شاه قاجار هدف سوءقصد قرار گرفت، بهائیان به سیاست گرایش پیدا کردند. بهائیان در ایران از ابتدای قرن حاضر مشاغل مهم دولتی و حتی مقامات عالیرتبه را در دست گرفته و در تمام امور مملکتی دخالت و نفوذ داشتهاند. در زمان حکومت مصدق سازمان جهانی صهیونیسم در ایرن تعطیل شد و نمایندگی سیاسی اسرائیل در ایران برچیده شد. در این زمان مأموریت اداره سازمانهای جاسوسی یهودیان ایران به کمیته بهائیان واگذار شد. امیرعباس هویدا نیز به دست عناصر بهائیت مأمور خدمت در سازمان ملل متحد گردید.[21] از این روی فرقه بهائیت طبق دستوری که گرفته بودند همه قوای خود را در ایران برای پیاده کردن نقشه نابودی اندیشههای ملی و مذهبی به کار گرفت و برای این منظور مجریان خود را انتخاب کرد تا در دراز مدت آرمانهای ملی و سنتهای دینی را تخریب کنند. لذا بهائیان کم کم درصدد تسخیر پستهای حساس و کلیدی در کشور برآمدند و برای نخستین بار پای بهائیان در کابینه وزیران ایران باز شد و با ترور منصور کابینه بهائی هویدا روی کار آمد.[22]
یکی از مسائل زندگی هویدا مذهب وی بوده است. با توجه به اینکه پدرش یکی از متعصبین فرقه بهائیت بود، امیرعباس هویدا نمیتوانست از این نقطه ضعف به دور بماند. باید اذعان کرد که سابقه طولانی عینالملک و پدرش میرزارضا در دستگاه بهاء و حمایت بیچون چرای دستگاه بهائیت از عینالملک باعث دوستیهای تشکیلاتی با افرادی شد که بعدها به حمایت از هویدا برخاستند و او را در پیمودن پلههای ترقی یاری کردند. هویدا از جوانی سعی میکرد با همه ارتباط داشته باشد، حتی با ایرج اسکندری و تودهایها هم مراوده داشت. به همین دلیل برخی گمان میکنند که اصولاً هویدا خالی از تعلقات دینی بوده است. البته هویدا بهائی بودن خود را انکار میکرد و در برابر سؤال یک زنی که در هیئت حاکمه جایگاهی داشت و از او پرسید که آیا راست است که شما بهائی هستید؟ پاسخ داده بود که من اساساً لائیک هستم و به هیچ دین و مذهبی اعتقاد ندارم. مادر من خانم مقدسهای بود که قرآن خواندن او ترک نمیشد. پدر من هر مذهبی داشت به خودش مربوط میشد. اما من نه مسلمانم و نه بهائی و نه پیرو هیچ مذهب دیگری. من لائیک هستم و حداکثر پراگماتیست.[23]
در سندی راجع به شایعات در خصوص دفن حسنعلی منصور آمده است که هویدا با جنازه منصور قرآن دفن کرده است که این حرکت با مخالفتهای شدیدی در جامعه روبرو شد.[24]
البته در طول دوران سلطنت محمدرضاشاه، موضوع مذهب برای انتصاب در پستهای عالی مملکتی مطرح نبود، زیرا تعداد زیادی از بلندپایگان تا رده وزرا منتسب به بهائیت بودند، ولی هویدا مایل نبود که در این ردیف قرار بگیرد به همین دلیل بارها خود را در مسیری قرار میداد که برائت او از این انتصاب آشکارا انعکاس داشته باشد.[25] در سندی راجع به اظهارات مهدویان معاون اداره کل آموزش و پرورش استان مرکزی از بهائی بودن هویدا سخن به میان آمده است و انتصاب وی به سمت نخست وزیری بیمصلحتی قلمداد شده است.[26]
در سند گزارش اطلاعات داخلی در جلسهای که در منزل محمود حسابی برگزار شده بود، وی ضمن انتقاد از عباس هویدا اظهار داشت هویدا پسر عینالملک از مبلغین بهائی است و خود او نیز بهائی میباشد و افزود که اوضاع به نفع بهائی ها تغییر کرده است. در ادامه آمده است که در کابینه هویدا منصور روحانی بهائی است.[27] در گزارش اطلاعات داخلی در خصوص وزرای کابینه هویدا آمده است که عدهای از وزرای کابینه بهائی هستند و در این مورد علی عنایتی کارمند وزارت پست و تلگراف اظهار داشت که وزیر و شش نفر دیگر از اعضای کابینه بهائی هستند.[28]
در نامه جمعی از روحانیون به محمدرضا شاه به بهائی بودن نخست وزیر اشاره شده است و از سرکار آمدن احباب بهائی با تأثر یاد شده است. در این سند به دست اندرکاران بهائی نظیر دکتر شاهقلی پسر سرهنگ شاهقلی مؤذن بهائیها که علاوه بر میلیونها تومان دزدی و تبلیغات بهائی در بیمارستانها و زایشگاهها مشغول به کار است،اشاره شده است. همچنین از شخصی به نام مهتدی از بهائیهای کاشان و هم محفل امیرعباس هویدا در دفتر مخصوص هویدا نام برده شده است.[29] هویدا بهائی زاده و از پیروان فرقه ضاله بهائیت بود. به همین سبب در طول دوران نخست وزیریاش، توجهی ویژه به این فرقه مبذول میداشت و برای بهائیان امتیازات ویژه قایل میشد. همچنین در جایی دیگر درباره فعالیت فرقه بهائی به بهائی بودن وی اشاره شده است و آمده است که ایشان بهائی است و قبل از تصدی مقام نخست وزیری به اتفاق مادرش در کلیه محافل بهائیان شرکت کرده است.[30]
از رهگذر این توجه و امتیازات بود که بهائیان در دوره نخست وزیری هویدا به سرعت رشد کردند و در عرصههای مختلف، به ویژه عرصه اقتصادی به توفیقاتی نایل آمدند. در کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، پیرامون تعلق خاطر امیر عباس هویدا به بهائیت، اسناد معتبری ارائه شده است. یکی از این اسناد که تاریخ دوازدهم شهریور 1343 را دارد، نامهایست که یکی از سران بهائیت به نام قاسم اشراقی به مناسبت تصادف امیرعباس هویدا در جاده شمال و شکسته شدن پای وی برای فرهنگ مهر معاون هویدا نوشته و تأسف خود را از این حادثه ابراز کرده است.[31]
امیرعباس هویدا در طول مدت نخست وزیریاش کلیه تصمیمات تشکیلات رهبری بهائیان را اجرا میکرد و میکوشید تا نفوذ بهائیان را در تمام سطوح سیاسی و اقتصادی تا حد کامل و ممکن گسترش دهد. او به شدت مراقب موقعیت و جایگاه حرفه ای هممسلکان خود بود تا جایی که وقتی رئیس دانشگاه تهران خواست با احضار احسان یارشاطر استاد بهائی الاصل فرهنگ و تاریخ ایران از آمریکا جلوی کارهای مخرب و ضد ملی او را بگیرد، مورد غضب هویدا قرار گرفت و از ریاست دانشگاه تهران برکنار شد.[32]
حمایتهای هویدا از بهائیان تا آن حد وسعت یافت که تقدیر و سپاسگزاری از او در دستور کار محافل بهائی قرار گرفت و در بسیاری از گزارشهایی که ساواک از محفلهای بهائیان تهیه کرده است اسنادی از این تقدیر و تشکر از هویدا دیده میشود. چنان که در جلسهای که در منزل اسدالله قدیسان زاده تشکیل شد، عباس اقدسی از سخنرانان جلسه از اسدالله علم وزیر دربار و امیرعباس هویدا نخست وزیر به عنوان بهائی و بهائی زاده به خاطر الطافشان نسبت به بهائیت قدردانی نمودند. به طور کلی بهائیان ایران پیشرفت و موفقیتهای خود در دهه آخر سلطنت پهلوی را نتیجه خدمات و پشتیبانی هویدا میدانند. در یکی از گزارشهای ساواک در سال 1357 به این مسأله اشاره شده است که در زمان امیرعباس هویدا در مدت 13 سال افراد متنفذ بهائی پستهای مهمی را در ایران اشغال کردند و پولهای مملکت را به خارج فرستادند.[33]
در سندی درباره فعالیت بهائیان که در منزل امرالله رفاهی تشکیل شده بود،اشاره شده که در این جلسه عزیزالله بمهوسیان در مورد آزاد شدن بهائیت و استقلال و رسمیت پیدا کردن آن مطالبی ایراد کرده است. در این جلسه هویدا نخست وزیر شرکت کرده بود.[34] در یک گزارش خبری آمده است که رئوفیان از بهائیان سرشناس شیراز در یک مذاکره اظهار داشته امیرعباس هویدا به پشتیبانی بیتالعدل اعظم و کامبالای آفریقا مدت 13 سال بر ایران حکومت کرد و جامعه بهائیت به پیشرفت قابل توجهی رسید و افراد متنفذ بهائی پستهای مهم را در ایران اشغال و پولهای مملکت را به خارج فرستادند.[35]
در سندی راجع به فعالیت بهائیان در شیراز در جلسهای که در منزل هوشمند برگزار شده بود، پیرامون وضعیت اقتصادی بهائیان سخن به میان آمد و اظهار شد که بهائیان در کشورهای اسلامی پیروز هستند و میتوانند امتیاز هر چیزی را که میخواهند بگیرند، تمام سرمایههای بانکی و ادارات و رواج پول در اجتماع ایران مربوط به بهائیان و کلیمیان است. تمام آسمان خراشهای تهران، شیراز و اصفهان مال بهائیان است. چرخ اقتصاد مملکت به دست بهائیان و کلیمیان میچرخد. شخص هویدا بهائی زاده است. عدهای از مأمورین مخفی ایران که در دربار شاهنشاهی میباشند میخواهند هویدا را محکوم کنند، ولی او یکی از بهترین خادمین امرالله است و امسال مبلغ 150 هزار تومان به محفل ما کمک کرده است.[36]
باید اذعان کرد که اولین تأثیر محسوس حضور بهائیان در مشاغل بالای کشور، افزایش روند استخدام بهائیان در وزارتخانهها و سازمانهای دولتی بود که در اواخر نخست وزیری هویدا در تعرفههای خدمتی علناً وابستگی خود را به فرقهی بهائی اعلام و ابراز میداشتند. در این زمان تمام بهائیان طبق دستور سران بهائی موظف بودند در پرسشنامهای که برای استخدام و یا امر دیگری تکمیل میکنند در مقابل گزینه مذهب، کلمه اسلام را بنویسند و هویدا نیز از این امر تبعیت کرد و زمانی که پرسشنامه مربوط به درخواست امتیاز مجله کاوش را تکمیل نمود، در مقابل گزینه شماره 11 نوشت: مذهب اسلام.[37] همچنین در ارتش ارفاقهایی نسبت به افسران و دانشجویان و سربازان وظیفه بهائی میشد.[38] ولی بعدها در پرسشنامههای استخدامی آشکارا مینوشتند بهائی هستند و در دانشگاهها، وزارتخانهها، سازمانای دولتی و ارتش به مقامات مهم منصوب میشدند.[39]
در این دوران بهائیت قدرت و نفوذ زیادی به دست آورد. آنها این قدرت را نه فقط برای کسب ثروت و قدرت شخصی، بلکه بر حسب خیال پردازیها و آمال و آرمانهای مفروض خویش، به منظور تبدیل و تغییر تدریجی در باورها و برداشتهای عقیدتی و ذهنی مردم ایران و اشاعه کیش بهائی یا دست کم رسمی ساختن آن به مثابه یکی از ادیان الهی به کار میبردند. چند وزیر کابینه همچون سپهبد صنیعی وزیر جنگ، فرخرو پارسای وزیر آموزش و پرورش، منوچهر شاهقلی وزیر بهداری و منوچهر تسلیمی وزیر بازرگانی بهائی بودند.
منصور روحانی یکی از نامدارترین دولتمردان رژیم پهلوی و یکی از کارکشتهترین وزیران کابینه امیرعباس هویدا و از دیگر رانت خوارن بهائی این دوره است. روحانی به مدت 14 سال هدایت وزارتخانههای آب و برق، کشاورزی و منابع طبیعی را بر عهده داشت و به عنوان یکی از مهرههای ثابت و پر قدرت در کابینه حسنعلی منصور و هویدا شناخته میشد. زد و بندها و سوءاستفادههای روحانی در امور کشاورزی و منابع طبیعی باعث شد که در سالهای آخر رژیم پهلوی اعتراضات و شکوائیههای زیادی علیه او صورت گیرد. از جمله اینکه در تاریخ 23 / 6 / 1357 عدهای از نمایندگان مجلس شورای ملی از عملکرد دولت و حضور بهائیان در دستگاه حکومت انتقاد کردند. رستم فقهی نماینده دهلران در سخنانی از دولت خواستار توقیف هویدا و بهائیها و محاکم روحانی شدند و در ادامه افزودند که همه بدبختیهای کشور توسط بهائیها صورت میگیرد.[40] از دیگر بهائیانی که به طور رسمی در حوزه فرهنگ فعال بوده، داود رمزی نام داشت. وی به عنوان کارگزار بهائیان در رسانههای جمعی نقشآفرینی می کرد. داود رمزی به عنوان اولین فعالیت، اداره یک برنامه ویژه در تلویزیون کانال 3 را که با سرمایه بهائیان ایران و زیر نظر یک یهودی زاده بهائی معروف به حبیب ثابت اداره میشد، به عهده گرفت. این برنامه هفتهای یک شب به مدت 55 دقیقه بر روی آنتن میرفت.[41] عبدالکریم ایادی از دیگر برجستگان بهائی در دربار پهلوی بود و نقش مهمی در تحکیم مواضع این فرقه در نهادهای نظامی رژیم پهلوی داشت. با اتکای او صدها افسر بهائی توانستند در ارتش ایران درجه بگیرند و مقامات مهمی را اشغال کنند. در دوران هویدا ایادی تا توانست وزیر بهائی وارد کابینه کرد و این وزرا بدون اجازه او حق هیچ کاری را نداشتند. در زمان حاکمیت ایادی بود که بهائیها در مشاغل مهم قرار گرفتند و در ایران بهائی بیکار وجود نداشت.[42]
هویدا که در آن زمان نخست وزیر بود اعتقاد داشت ارتباط با روشنفکران میتواند به او وجهه و اعتبار بخشد. به همین سبب غیر از داود رمزی عدهای دیگر از روشنفکران از جمله صادق چوبک رئیس دفتر رمز محرمانه، امیر طاهری سردبیر وقت روزنامه کیهان، احسان نراقی رئیس مؤسسه علوم اجتماعی، کورش پاشایی و عدهای دیگر از اعضای بریده از کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج در ارتباط مستقیم با وی بودند. در اواسط دهه 1340 زمانی که ساماندهی سانسور در دستور کار دولت قرار گرفت، امیرعباس هویدا از رمزی خواست تا به صورت نامحسوس با نویسندگان و هنرمندان ظاهراً رادیکال رابطه ایجاد کند و نمایندگانی از این قشر را به دیدار او ببرد. از این روی داود رمزی برای ارتباط با نویسندگان ناراضی به تلاش و تکاپو پرداخت. او که از هر فرصتی برای آشنایی و نزدیکی با این افراد سود میجست، یک روز در محل قدیم کتاب فروشی نیل واقع در چهارراه مخبرالدوله با غلامحسین ساعدی، نویسنده و نمایشنامه نویس معروف، مواجه شد و به بهانهای با او به بحث و جدل پرداخت. ساعدی در این گفت و گو صحبت از حاکمیت سانسور در ایران میکرد و داود رمزی در مورد دفاع از اقدامات فرهنگی دولت، به ویژه حسن نیت هویدا سخن میگفت. رمزی در این دیدار ادعا میکرد که میتواند چند نفر از نویسندگان و هنرمندان مخالف را به دیدار هویدا ببرد تا آنان حرف و سخنهای خود درباره سانسور و اعتراضاتی را که پیرامون فعالیتهای فرهنگی رژیم دارند، به صورت رو در رو با او مطرح کنند. در پی این ماجرا ساعدی از دعوت استقبال کرد و قرار شد درباره آن موضوع با عدهای از نویسندگان همفکر خود گفت و گو کند و پس از انتخاب افراد و تصمیم گیری درباره رئوس مطالب مورد بحث به صورت دسته جمعی به دیدار نخست وزیر بروند.[43]
و اما درباره انتصابات هویدا در ادرات دولتی، بدون شک این انتصابها بدون اراده و نظر شاه نبود. با این حال شاه نیز نسبت به گسترش نفوذ بهائیان حساسیتی نشان نمیداد. عبدالکریم ایادی که برخی از مورخان از او به عنوان راسپوتین دربار و رئیس فرقه بهائیت در ایران نام بردهاند، پزشک مخصوص شاه بود و مهمترین نقش را در صعود هویدا به عرصه قدرت و حمایت از برگزیدن وزرای بهائی توسط او بر عهده داشت. ظاهراً هویدا با تمکین از شاه این اختیار را به دست آورده بود که از اعضای فرقه بهائیت برای مناصب مختلف و مسئولیت وزارتخانههای کابینهاش استفاده کند و در واقع دست اعضای این فرقه را برای دخالت در همه شئون مملکتی باز بگذارد. به همین دلیل در بررسی ترکیب کابینه هویدا به بهائیانی بر میخوریم که گاه مسئولیت مهمترین وزارتخانهها را بر عهده داشتهاند. به دیگر سخن هویدا در طی دوران نخست وزیری به حلقه اصلی ارتباط تشکیلات بهائیت با بدنه نظام اداری-سیاسی رژیم پهلوی تبدیل شده بود.[44]
علت ترفیع امیرعباس هویدا به سمت رایزنی سفارت ایران در ترکیه را همگان ناشی از تلاش حسنعلی منصور و ارتباط رجبعلی منصور با علیقلی اردلان وزیر امورخارجه وقت میدانند. اما پس از مدتی که سرلشکر ارفع به عنوان سفیر کبیر وارد آنکارا شد، با وی دچار مشکل شد. پس از آن در اعلامیهای که در سال 1342 برای عدهای از رجال و جراید ارسال شده بود گفته شده است به این دلیل که در زمان مأموریت ایشان در ترکیه تعداد زیادی از خانوادههای بهائی ایران به ترکیه مهاجرت کردند و به اتکای قدرت و نفوذ هویدا به فعالیت پرداختند از این روی دولت ترکیه از این امر مطلع شد و کشف کرد که خانوادههای بهائی به رهبری هویدا به چنین فعالیتهای مضر و خلاف قانون در ترکیه دست زدهاند. از این روی جمعی از بهائیان را بازداشت کردند و از دولت ایران خواستار تغییر وی در این سمت شدند.[45] ارفع در مقام سفیر کبیر اذعان کردند چند بار میخواستند که وی را به تهران بازگردانند، اما او که توسط حامیان پرقدرت بهائی اش در تهران حمایت میشد، بیدی نبود که با این بادها بلرزد. بعدها معلوم شد ایشان از طرف محفل جهانی بهائیان مأموریت رسیدگی به امور بهائیان مقیم ترکیه را دارد که ضمن اشتغال به کار در سفارت ایران و با استفاده از موقعیت دیپلماتیک و پاسپورت سیاسی، نهایت سعی خود در خدمت به بهائیان را معمول می دارد.
باید گفت حرکتهای امیرعباس هویدا در مبری جلوه دادن خود از بهائیگری هر چند ذهن بعضی از عوام را دچار تردید میکرد، ولی هرگز نتوانست این لکه ننگ را تا پایان عمر از چهره او بزداید. از جمله کارهای او در راستای زدودن این اتهامات و برای ذهنیتزدایی مردم مسلمان ایران، رفتن به سفرهای زیارتی بود و از طرفی همواره خود را تربیت یافته دامن مادری اهل دعا و نیایش معرفی میکرد.[46]
دین ستیزی امیرعباس هویدا ریشه در نهاد او داشت و به گونهای تربیت یافته بود که لحظهای بر مقابله با دین اسلام تردید به خود راه نداد. شرکت در حلقه نخبگان روشنفکری مدرسه فراماسونری بیروت موسوم به تکپلرها که برگرفته از نام جنگجویانی بود که در سدههای دوازدهم در جنگهای صلیبی علیه مسلمان ها میجنگیدند حکایت از این روحیه داشت. عکا نیز چون فرانسه کعبه آمال امیرعباس هویدا بود. حضور چندین ساله او در نزدیکی عکا که قبر پدر و پدر بزرگش در آنجا قرار داشت و حمایتهایی که از طریق احباب در ابتدای راه ترقی و رشد به او شده بود، باعث میشد که وی هرگز از آنجا غافل نماند. یکی از حرکتهای او در این رابطه ارسال قطعه فرش بزرگی با نقش خودش به معبد بهائیان در عکا بود که باعث شایعات فراوانی شد.[47]
ســانســور مطبــوعــات
امیرعباس هویدا در طول زمامداری خویش واکنشهای متفاوتی نسبت به مطبوعات نشان داد. وی در نخستین سالهای نخست وزیری از در دوستی با آنها برآمد و با آنها حشر و نشر زیادی داشت، ولی در سالهای آخر حکومت خود به تدریج از آنها فاصله گرفت، هرچند که در ظاهر رعایت احترام آنها را مینمود. تا اینکه در سال 1353 تصمیم به لغو امتیاز بیش از 50 روزنامه و مجله گرفت و برای این کار با داریوش همایون مدیر روزنامه آیندگان طرح انهدام مطبوعات را پیریزی و به مرحله اجرا در آورد. بدین ترتیب روزنامهها و مجلات باقی مانده نیز تحت سانسور شدید قرار گرفتند.[48] در میان مطبوعات توقیف شده چند روزنامه و مجله پرتیراژ مانند سپید و سیاه، روشنفکر، تهران مصور، فردوسی، امید ایران و سالنامه دنیا دیده میشود. دولت علت تعطیلی روزنامهها را غیر اقتصادی بودن کار نشریات و ایجاد مزاحمت برای سازمانهای دولتی جهت گرفتن آگهی و رپورتاژ عنوان کرد. [49]
باید اذعان کرد که مطبوعات در دوره هویدا سابقه سیاهی داشتند و فقط در این مدت طولانی سعی بر توجیه اعمال این رژیم داشتند و از مخالفین سیاسی رژیم نیز هیچ نامی برده نمیشد. بنابراین باید گفت بیشتر صفحات روزنامهها مربوط به آگهیهای تسلیت و اعلانات ترحیم و از همه مهمتر آگهیهای تبریک و تهنیت درباریان و شادباشهای مخصوص محمدرضاشاه میشد.[50] قسمت دیگری از مطبوعات مربوط به گزارشها و اقدامات مسئولین مملکتی بود که به صورت برنامه زمانبندی شده و با تشریح اهداف و عملکردها در صفحات روزنامهها به چشم میخورد. سانسور در دولت هویدا به شدت رواج داشت و آزادی قلم از بین رفت و با توسعه و نفوذ روزافزون ساواک، محیط رعب و وحشت پدید آمد و تبادل افکار متوقف شد. دولت با کمک ساواک و اداره مطبوعات فرمانداری نظامی به بررسی واژهها میپرداخت و گاهی بعضی عنوان را ممنوع میکردند و اگر در عنوان کتاب مسئلهای نبود به بررسی محتویات آن میپرداختند، حتی گاهی نیز از درج اسامی مؤلفین جلوگیری به عمل میآمد. بدین ترتیب سانسور مطبوعات در فاصله سالهای بین 1353-1356 بسیار شدید بود.[51]
فــرامــاســونــری
خانواده امیرعباس هویدا دارای سابقه طولانی در تشکیلات فراماسونری بودند. از زمان و چگونگی پیوستن امیرعباس هویدا به محافل فراماسونری اطلاع دقیقی در دست نیست، ولی حمایتهایی که از وی در دوران تحصیل در بروکسل می شد این ذهنیت را تقویت میکند که چه بسا او در همان زمان به فراماسونی پیوسته باشد و احتمال دارد اشتغال وی در صلیب سرخ و رانندگی آمبولانس برای تردد آزاد و آسان به اطراف و اکناف نیز در ادامه همین حمایتها باشد.[52] این احتمال نیز بعید به نظر نمیرسد که قبل از این مأموریت عضویت وی در فراماسونری توسط عبدالله انتظام که خود از فراماسونرهای قدیمی بود و امیرعباس هویدا را به پسرخواندگی پذیرفته بود و مرشد سیاسی او محسوب میشد، صورت گرفته باشد. در اسناد موجود اولین سندی که در رابطه با شرکت هویدا در جلسات فراماسونری است مربوط به سال 1337 و شرکت در جلسات لژهای لایت، تهران و غیره میباشد و این در حالی است که در یک بررسی در سال 1348 به غیر از او تعداد 8 نفر از اعضای کابینه عضو تشکیلات فراماسونری معرفی شدهاند.[53] در موضوع سند فراماسونری(لژ فروغی) از امیرعباس هویدا به عنوان عضو این سازمان سخن رانده شده است. در این گزارش هویدا اظهار کرده است به دلیل اینکه همراهان من متوجه خواهند شد من کجا رفتهام از شرکت در جلسات آن خودداری میکنم.[54]
هویدا یک فراماسون بود و در دوره صدارت او ایران به عرصه تاخت و تاز لژهای مختلف فراماسونری تبدیل شد. امیرعباس هویدا به احتمال قریب به یقین در همان سالهای 1335-1330 که در سازمان ملل در ژنو مستقر بود به جرگه فراماسونری پیوست و در بازگشت به ایران از حمایت نیرومند داخلی و خارجی برخوردار شد. حامیان هویدا که در واقع پشتیبان وی در عرصه سیاست ایران شدند، یعنی رجبعلی منصور و عبدالله انتظام، هر دو از ارکان فراماسونری ایران بودند.[55] در سند خیلی محرمانه ساواک نیز درباره سوابق هویدا، به فراماسونری بودن وی اشاره شده است.[56]
محاکمــه و اعــدام هویــدا
امیرعباس هویدا سرانجام پس از حدود 13 سال در 15 مرداد 1356 از نخست وزیری برکنار شد و وزیر دربار گردید. با انتصاب هویدا به وزارت دربار، منصب نخست وزیری به جمشید آموزگار رسید. البته برخی منابع براین باور هستند که یکی از دلایل برکناری هویدا از وزارت، دولت آمریکا و شخص کارتر بوده است.[57]
اما مسئولیت وزارت دربار هویدا چندان به طول نینجامید و وی یکسال بعد با اوجگیری مبارزات مردمی به پیشنهاد ازهاری، نخست وزیر وقت و با موافقت شاه و برای آرام کردن افکار عمومی در 7 آبان 1357 بازداشت و به جرم مساعدت در اختناق و نابسامانیهای سیاسی و اقتصادی کشور روانه زندان شد.[58] هویدا پس از بازداشت در مهمانسرای ساواک واقع در روستای شیان ساکن شد. با اعلام بیطرفی ارتش، نگهبانان هویدا که همه عنصر ساواک بودند از بیم جان گریختند و به هویدا توصیه کردند فرار کند و برای این کار یک اتومبیل و اسلحه در اختیارش گذاشتند، اما هویدا توصیه آنها را نپذیرفت و خود را تسلیم کرد. وی پس از دستگیری به اقامتگاه امام خمینی(ره) در مدرسه علوی انتقال داده شد و آخرین روزهای زندگی خود را در زندان قصر سپری کرد.[59] به دلیل فشار دولت موقت مبنی بر عدم محاکمه وی، جلسات دادگاه تا مدتی متوقف شد تا اینکه در فروردین 1358 دومین جلسه محاکمه وی تشکیل شد. مسئلهای که در این محاکمه دیده میشود این است که امیرعباس هویدا در دفاعیهاش به طور کلی سیستم را مقصر میدانست و شخص شاه را مسئول واقعی تمام امور مملکت میدانست. سرانجام پس از پایان محاکمه شعبهی دوم دادگاه وارد شور شد و محکوم به اعدام شد و حکم صادره در 18 فروردین 1358 به اجرا درآمد.[60]
نتیجــهگیــری
با توجه به آنچه که گفته شد میتوان چنین استنباط کرد که هویدا یکی از شخصیتهای مبرز سلطنت پهلوی دوم(محمدرضا شاه) بوده است. بدون شک وی در این دوران نقش مهمی در امور سیاسی، مذهبی و اداری کشور ایفا کرده بود و با پست های کلیدی که در اختیار داشت، زمینههای فعالیت گروهها و افراد زیادی را در امور کشور فراهم آورد. امیرعباس هویدا از ابتدای به قدرت رسیدن یعنی درست هنگامی که به همت حسنعلی منصور وارد کانون مترقی شد، مترصد فرصتی بود تا بتواند برای خود در این حکومت سرنوشتی مهم رقم بزند. پس از آنکه وی از طرف منصور مدیرعامل شرکت نفت شد و کمی بعد در کابینه وی وزارت دارایی را به دست گرفت. هر چند که در درون محافل سیاسی کشور مخالفتهایی علیه وی صورت میگرفت، اما این واکنشها چندان نبود که بتواند نظر نخست وزیر و شاه را عوض کند. پس از ترور حسنعلی منصور وی به سمت نخست وزیری ایران منصوب شد. امیرعباس هویدا در ایام نخست وزیری خود با حمایت از کیش بهائی زمینهی مشارکت آنها را در حکومت فراهم آورد. کمکهای اقتصادی و سیاسی که هویدا به اشخاص بهائی کرده بود باعث شد که این فرقه بسیاری از پستهای کلیدی دولت را در دست بگیرند. از دیگر فعالیتهای هویدا در امور سیاسی شرکت در حزب ایران نوین و فراماسونری بود. ولی بعدها شاه برای کم کردن قدرت وی، از او خواست تا دبیرکل حزب رستاخیز را بپذیرد که چنین شد و وی به ریاست حزب منصوب گردید. هویدا در دوران صدارت خود به برخی فعالیتهای دیگر دست یازید که از جمله آنها میتوان به سانسور مطبوعات اشاره کرد. هدف وی از این کار این بود تا جلو روزنامههایی که مخالف دولت بودند را بگیرد و آنها را از دخالت در امور سیاسی منع کند. امیرعباس در دوران وزارت سرلشکر زاهدی نیز دستگیر و بازداشت شد و سرانجام در اوایل انقلاب در اسفند 1357 پس از بازجویی و محاکمه اعدام شد.
پینوشتها:
[1] - افراسیابی، بهرام، تاریخ جامعه بهائیت، تهران، انتشارات سخن، 1368، ص 723؛ امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 109.
[2] - فردوست ، حسین، ظهور و سقوط پهلوی سلطنت پهلوی، گردآورنده عبدالله شهبازی، تهران، انتشارات اطلاعات، 1391، ج 1، ص 375.
[3] - افراسیابی، ص 375.
[4] - امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 11.
[5]. قانعی، سعید، گنجینه تاریخ ایران(امیرعباس هویدا)، تهران، انتشارات پل، 1388، ص5-7.
[6] - ذوالفقاری، ص 48؛ میلانی، عباس، معمای هویدا، تهران، اختران، 1380، ص 115.
[7] - فردوست، ج 2، ص 63.
[8] - عاقلی، ص 989.
[9] - طلوعی، محمود، بازیگران عصر پهلوی، تهران، انتشارات علمی، 1371، ج 1، ص 509.
[10] - حسنعلی منصور در زمان قبل از نخست وزیریاش گروهی از جوانان بوروکرات طبقه متوسط که به مسائل عمرانی ایران علاقه مند بودند را گرد هم جمع کرد. در طول مدت دو سال این گروه گسترش یافت و به صورت یک مرکز مترقی و پیشرو درآمد و در آن موقع شاه نیز به حمایت از آن میپرداخت. پس از قتل منصور، امیرعباس هویدا که در آن زمان عضو محفل منصور و وزیر دارایی بود، عهدهدار سمت نخست وزیری شد و به دبیرکلی حزب ایران نوین انتخاب گردید. در واقع بیشتر اعضای کابینه هویدا از همین اعضای کانون مترقی بودند.
[11]. نیمه پنهان، جلد 14، ص 52.
[12]. نجمی، ناصر، از سیدضیاء تا بازرگان، تهران، ناشر نویسنده، 1370، ص 1702.
[13] -سند شماره 10448 / 20، امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 81.
[14]. ذوالفقاری، ص 183.
[15] مرادی جو، علیجان، گروههای قدرت در ساختار سیاسی دوره پهلوی دوم(57-1342)،تهران، انتشارات اعتدال، 1388 ، ص 325-327.
[16] - امیرعباس هویدا به روایت ساواک، ج 1، ص 31.
[17] - عاقلی، ص 981.
[18] -طلوعی، محمود، داستان انقلاب، تهران، انتشارات علم، 1375، ص 226.
[19] . وی گفته: «دولت هویدا بسیار دوام پیدا نموده و علت آن زرنگی هویدا است، چون هر وقت دولت تضعیف میشود، آقای هویدا و همدستانش شایع میکنند که دکتر امینی به زودی نخست وزیر میشود و چون دکتر امینی زمینه ندارد و خوشنام نیست در نتیجه دولت هویدا ابقا میگردد. (ذوالفقاری، ص 290)
[20]. کدی، نیکی آر. ، ریشههای انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران ، قلم،1377، ص 269.
[21] . قاسمی، ابوالفضل، الیگارشی یا خاندانهای حکومتگر ایران، نشریه حزب ایران، ص 92.
[22] . اختریان، محمد، نقش امیرعباس هویدا در تحولات سیاسی اجتماعی ایران، تهران، علمی، 1375، ص 164.
[23] . شهسواری، ثریا، اسناد فعالیت بهائیان در دورهی محمدرضاشاه، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، ص 99-100.
[24] . سند شماره 22178 / 20، امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 152.
[25]. نسوی، محمدعلی، از هویدا تا شریف امامی، تهران، انتشارات نامک، 1377، ص 43.
[26]. سند شماره 89، امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج 1.
[27]. سند شماره 1669 / 322، امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 154.
[28]. سند شماره 1683 / 322، امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ، ج 1 ، ص 165.
[29]. سند شماره 722 / 19، امیر عباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج 2،ص 348.
[30]. سند شماره1597 / 13ه.، امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 296.
[31] . نیمه پنهان، ج 14، ص 237-238.
[32] . قاسمی، ص 99.
[33] . میر، حسین، تشکیلات فراماسونری در ایران، تهران، انتشارات علمی، 1371، ص 205، ص 210.
[34] . امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک ،ج 2، ص 151.
[35]. کابینه حسنعلی منصور به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1384، ج 2، ص 435.
[36]. سند شماره011181، امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک ،ج 2، ص 165.
[37] .ذوالفقاری، ص 201.
[38]. معتضد، خسرو، هویدا سیاستمدار پیپ، عصا، گل ارکیده، ج 2، تهران، انتشارات زرین، 1378، ص 633.
[39] .همان، ص 672.
[40] .شهسواری، ثریا، اسناد فعالیت بهائیان در دورهی محمدرضاشاه، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، ص 134.
[41]. رمزی از طریق این برنامه از رهگذر برنامههایی که روی آنتن میفرستاد با شاعران و نویسندگان معروف آشنا شد و روابط ویژهای با آنان برقرار کرد. داود رمزی در حقیقت رابط هویدا با جریان روشنفکری ایران بود و همزمان با نمایندگی فرقه ضاله بهائیت در مطبوعات و رسانهها، گزارشی از فعالیتهای خود را در اختیار بهائیان و هویدا میگذاشت.( نیمه پنهان، ج 31، ص 67-70)
[42] .امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 297.
[43] .نیمه پنهان، ج 31، ص 67-70.
[44] .روزنامه صبح ایران، 19 بهمن 1393، شماره 18903، ص 2.
[45] .ذوالفقاری، پردهای از زندگی هویدا، فصلنامه مطالعات تاریخی، ص 196.
[46] . امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج 2، ص 15.
[47] . امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 39.
[48] .عاقلی، ص 1026.
[49] .طلوعی، 1371، ج 2، ص 795.
[50] . ذاکرحسین، عبدالحسین، مطبوعات سیاسی ایران در عصر مشروطیت، تهران، دانشگاه تهران، 1370، ص 315.
[51] . طلوعی، 1371، ج 2، ص 796.
[52]. امیر عباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 36.
[53] .سند 26 / 5 / 1348، امیر عباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 36.
[54]. سند شماره 79546 / 21.20، امیر عباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج 2، ص 309.
[55]. اختریان، محمد، نقش امیرعباس هویدا در تحولات سیاسی اجتماعی ایران، تهران، انتشارات علمی، 1375، ص 70.
[56]. سند شماره8059 / 914، امیر عباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج 1.
[57] . عبداللهپور، ص 284.
[58]. پهلوی، محمدرضا ، پاسخ به تاریخ، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، نشرمترجم، 1371، ص 350.
[59] - دلدم، اسکندر، زندگی و خاطرات هویدا، تهران، گلفام، 1372، ص 429.
[60] . حکم دادگاه: مفسد فی الارض بودن و خیانت امیرعباس هویدا به ملک ملت از طرف دادگاه انقلاب اسلامی ایران محرز میباشد و مشارالیه محکوم به اعدام و ضبط اموال میباشد.دلدم، ص 429-433.
منــابــع:
اختریان، محمد، نقش امیرعباس هویدا در تحولات سیاسی اجتماعی ایران، تهران، علمی، 1375.
افراسیابی، بهرام، تاریخ جامعه بهائیت، تهران، انتشارات سخن، 1368.
دلدم، اسکندر، زندگی و خاطرات هویدا، تهران، گلفام، 1372.
ذاکر حسین، عبدالرحیم، مطبوعات سیاسی ایران در عصر مشروطیت، تهران، دانشگاه تهران، 1370، ص315.
ذوالفقاری، ابراهیم، قصه هویدا، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1386.
ذوالفقاری، پردهای از زندگی هویدا، فصلنامه مطالعات تاریخی،
روزنامه صبح ایران، 19 بهمن 1393، شماره 18903.
شهبازی، عبدالله، جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، تهران، مؤسسه اطلاعات و پژوهشهای سیاسی، 1385.
شهسواری، ثریا، اسناد فعالیت بهائیان در دورهی محمدرضا شاه، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378.
طلوعی، محمود، بازیگران عصر پهلوی، تهران، انتشارات علمی، 1371، ج 1.
طلوعی، محمود، داستان انقلاب، تهران، انتشارات علم، 1375.
ظهور و سقوط پهلوی سلطنت پهلوی، حسین فردوست، گردآورنده عبدالله شهبازی، تهران، انتشارات اطلاعات، 1391.
عاقلی، باقر، نخست وزیران ایران، تهران، جاویدان، 1374.
قاسمی، ابوالفضل، الیگارشی یا خاندانهای حکومتگر ایران، نشریه حزب ایران.
قانعی، سعید، گنجینه تاریخ ایران(امیرعباس هویدا)، تهران، انتشارات پل، 1388.
کابینه حسنعلی منصور به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1384، ج 2.
محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، نشر مترجم، 1371.
مرادی جو، علیجان، گروههای قدرت در ساختار سیاسی دوره پهلوی دوم(57-1342)،تهران، انتشارات اعتدال، 1388.
معتضد، خسرو، هویدا سیاستمدار پیپ، عصا، گل ارکیده، ج 2، تهران، انتشارات زرین، 1378.
میر، حسین، تشکیلات فراماسونری در ایران، تهران، انتشارات علمی، 1371، ص 205.
میلانی، عباس، معمای هویدا، تهران، اختران، 1380.
نسوی، محمدعلی، از هویدا تا شریف امامی، تهران، انتشارات نامک، 1377.
نیکی آر. کدی، ریشههای انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران ، قلم،1377.
نیمه پنهان، ج 14، به کوشش دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، تهران، انتشارات کیهان، 1381.
هویدا به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز اسناد تاریخی، 1383، 2 ج.
تعداد مشاهده: 16120