نگاهی به زندگی و مبارزات آیتالله محمدرضا مهدوی کنی به روایت اسناد ساواک
تاریخ انتشار: 27 مهر 1400
مقدمه
نهضت اسلامی ملت ایران به زعامت حضرت امام خمینی(ره) را باید مهمترین و تأثیرگذارترین رویداد تاریخ معاصر آسیای غربی و جهان اسلام دانست. این حرکت عظیم که بر اساس مبانی اسلامی و حمایتهای مردمی پایهگذاری شده بود، مرهون زحمات بیدریغ کسانی است که برای به بار نشستن آن از هیچگونه کوششی فروگذار نکرده و با تحمل همهی محرومیتها و فشارها برای پیروزی آن کوشیدهاند. در میان گروههای مختلف فعال در نهضت امام(ره)، روحانیت به نص صریح اسناد ساواک نقش پیشرو را در بسیاری از تحولات دو دههی پایانی رژیم بر عهده داشتند. حضرت آیتالله محمدرضا مهدوی کنی از جمله روحانیونی است که در بطن بسیاری از رویدادهای پس از 15 خرداد 1342 قرار داشته و در کنار فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی، در آگاهیدهی سیاسی و اعتقادی به جوانان کشور نقش فعالی بر عهده داشته است. مقالهی زیر نگاهی است کوتاه به زندگی این عالم مجاهد از دریچهی اسناد ساواک.
دوران کودکی و تحصیلات
آیتالله مهدوی کنی، فرزند حاج اسدالله کنی (متوفی 1354) در 14 مرداد 1310 ﻫ ش در روستای کن در اطراف تهران چشم به جهان گشود. دوران کودکی را در کن گذراند و در همانجا نیز وارد دبستان شد. ایشان در مصاحبهای با مرکز انقلاب اسلامی راجع به آن دوران گفته است:
«بنده دبستان را که شش کلاس بود در کن گذراندم و 13 ساله بودم که از کن آمدم بیرون و بلافاصله یک تابستان طلبه شدم. دو چیز انگیزه من برای طلبگی بود. یکی اینکه پدرم علاقه داشت و این برخورد برای ما یک ایجاد علاقه کرده بود و از بچگی علما و روحانیون را میدیدم و مادرم در مرحله بعدی تشویق میکرد»[1]
آیتالله مهدوی کنی پس از طی دوران تحصیلات مقدماتی در سال 1324 برای ادامهی تحصیل به تهران رفت. ابتدا وارد مدرسه سپهسالار - مدرسه عالی شهید مطهری- شد، اما کمی بعد به دلیل جو حاکم بر مدرسه آنجا را ترک و وارد مدرسه لرزاده شد. آیتالله مهدوی کنی به مدت 3 سال در مدرسه لرزاده به تحصیل پرداخت و از اساتید آن بهره کافی برد. در سال 1327 برای ادامه تحصیل عازم حوزهی علمیه قم شد و در مدرسه فیضیه و سپس مدرسه حجتیه اقامت گزید.
از اساتید آیتالله مهدوی کنی در قم میتوان به: آیتالله جعفر سبحانی، آیتالله حاج سید جواد حسینی، آیتالله سیدرضا صدر، آیتالله علی مشکینی، حجتالاسلام نعمتالله صالحی نجفآبادی، علامه سید محمد حسین طباطبایی، آیتالله ابوالحسن رفیعی و حضرت امام خمینی(ره) اشاره کرد. ایشان در سال 1327 به درجه اجتهاد نائل شد و برای تدریس آموختههای دینی به تهران مراجعت و در مدرسه علمیه مروی مشغول گردید. وی سرانجام در سال 1341 برای اقامه جماعت و نشر معارف اسلامی به مسجد جلیلی تهران آمدند. ایشان در این مورد گفته است:
«بنده از قم که آمدم تقریباً اواخر سال 40 بود. این مسجد [جلیلی] تازه بنا شده بود و امامی- قبلاً- نداشت و از بنده دعوت کردند که در آنجا امامت کنم. البته واسطه این دعوت آیتالله سرخهای بود که ابوالزوجه بنده بودند که متولی آن مسجد بودند»[2]
فعالیتهای سیاسی آیتالله مهدوی کنی در دهه 40
آغاز دهه 40 همزمان بود با ارتحال حضرت آیتالله العظمی سید محمد حسین بروجردی، و اجرای اقداماتی از سوی رژیم پهلوی که به نوعی زورآزمایی با نهاد روحانیت تعبیر گردید. لازم به توضیح است که رژیم پهلوی به دنبال طرح جان.اف. کندی رئیس جمهور آمریکا برای جلوگیری از نفوذ کمونیست در کشورهای در حال توسعه، قانون اصلاحات ارضی را در سال 1341 به اجرا گذاشت. در همین زمان تغییراتی در دولت به وجود آمد و علی امینی جای خود را به اسدالله علم سپرد. وی از همان ابتدا با تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی که بندهایی از آن مغایر با اسلام بود، کوشید تا علاوه بر به چالش کشیدن قدرت روحانیت، زمینهی حضور اقلیتهای دینی خصوصاً اعضای تشکیلات بهائیت در ساختار سیاسی و اقتصادی کشور را فراهم کند. از این رو تقابل نهاد روحانیت و حکومت اجتناب ناپذیر مینمود. در آغاز این دهه حضرت امام خمینی(ره) خطر اقدامات ضد مذهبی رژیم را به خوبی درک کرده و از همان ابتدا به مخالفت با اقدامات آنها پرداخت. اولین واکنش علنی امام خمینی(ره) را باید در مخالفت ایشان با لایحهی انجمنهای ایالتی و ولایتی دانست. مشی سازش ناپذیر امام(ره) باعث شد تا به سرعت مردم و روحانیون در حول ایشان اجتماع کرده و مواضع ایشان را مورد حمایت قرار دهند. آیتالله مهدوی کنی براساس اسناد ساواک از اولین روزهای آغاز نهضت امام(ره) در کنار ایشان قرار گرفت و با سخنرانی در مسجد جلیلی و اقدامات عملی به تبیین و تبلیغ اندیشههای امام(ره) پرداخت. پس از ماجرای 15 خرداد که در جریان آن بسیاری از مردم تهران و قم به شهادت رسیدند آیتالله مهدوی کنی برای تعطیلی بازار تلاش فراوانی به کار برد. وی در همین مورد در مصاحبهای گفته است:
«در تهران بودم که حادثه پانزده خرداد رخ داد. خبر دستگیری امام به ما رسید. پس از تحقیقات و اطمینان به درستی خبر، به دوستان مسجد زنگ زدم و جریان را گفتم. از دوستان خواستم که از مغازه داران اطراف مسجد [جلیلی] بخواهند که مغازهها را از باب اعتراض به دستگیری امام ببندند و خودم به مدرسه مروی آمدم، دیدم طلبهها جمع شدهاند. در اینجا بود که در خیابانهای اطراف بین مردم و نیروهای انتظامی درگیری به وجود آمد و آن قضایای غم انگیز به وقوع پیوست»[3]
اولین اسناد موجود در پروندهی ساواک آیتالله مهدوی به پس از تبعید امام(ره) و ترور حسنعلی منصور باز میگردد. براساس سندی به تاریخ 5 / 3 / 1344 به دلیل اینکه در مسجد جلیلی برخی جلسات راجع به قتل منصور برگزار شده بود، فعالیتهای آیتالله مهدوی کنی تحت نظر قرار گرفته و تلاشهای زیادی برای کنترل ایشان از سوی ساواک صورت گرفت.[4] این مسأله نشان میدهد که مسجد جلیلی از همان آغاز تأسیس ماهیتی سیاسی داشته و آیتالله مهدوی کنی به رغم همهی مشکلاتی که وجود داشت به تبیین اندیشههای امام(ره) اهتمام داشته است. در سندی در همین زمان راجع به جلسات مسجد جلیلی آمده است:
«این جلسات وارد مراحل جدی شده و در آن از وضع دستگاه انتقاد و به هیأت حاکمه حملاتی میشود و هر هفته افراد بیشتری به این جلسات میآیند.»[5]
انتقاد از سیاستهای فرهنگی و مذهبی رژیم پهلوی
براساس اسناد ساواک بخش عمدهای از سخنرانیهای آیتالله مهدوی کنی در دهه 40 به انتقاد از سیاستهای فرهنگی و مذهبی رژیم اختصاص داشت. لازم به توضیح است که در این دهه رژیم پهلوی پس از سرکوب قیام 15 خرداد و تبعید امام(ره) به ترکیه به تدریج بر اوضاع کنترل نسبی پیدا کرده و در اواسط همین دهه این امکان را به دست آورد که سیاستهای ضد مذهبی خود را به اجرا گذارد. از مهمترین اقدامات رژیم برگزاری جشن تاجگذاری در سال 1346 و سپس آغاز جشن هنر شیراز بود. در طول دههی 40 حفظ نام امام(ره) و انتقاد از سیاستهای فرهنگی رژیم مهمترین رسالت وعاظ و طرفداران امام(ره) بود. آیتالله مهدوی کنی نیز براساس همین سیاست در سخنرانیهای خود همواره به این دو مورد توجه ویژهای داشت. در سندی از ساواک آمده است:
«محمدرضا مهدوی پیشنماز مسجد جلیلی در تایید بیانات دانائیان [توانیان] شروع به صحبت نمود و گفت امروزه فساد اجتماع به خوبی دیده میشود. تعداد سینماها و مشروب فروشیها چقدر زیاد شده اگر یادتان باشد در چند سال قبل روزنامه کیهان آماری در این زمینه گرفت و تعداد 1500 مشروب فروشی در تهران وجود داشت و در مقابل تعداد کتابخانهها از شمار انگشتان تجاوز نمینمود…»[6]
از ویژگیهای جلسات سخنرانی آیتالله مهدوی کنی حضور افرادی از گروهها و طیفهای فکری مختلف بود. همین موضوع سبب میشد تا این جلسات با شور و حرارت خاصی برگزار شده و شرکت کنندگان فراوانی در آن حضور پیدا کنند. در سندی از ساواک در سال 1347 صراحتاً به این موضوع اشاره شده است:
«نامبرده بالا در جلسات هفتگى بحث و انتقاد این مسجد ضمن استفاده ازمنبر مطالب خلاف مصالح و انتقادآمیز ایراد مىنماید و از طرفى مسجد مزبور به صورت پایگاهى جهت اجتماع و فعالیت عناصر افراطى وابسته به جناحهاى مخالف در آمده است. علیهذا با توجه به اینکه ادامه اظهارات یاد شده و همچنین فعالیت این عناصر در مسجد مزبور به مصلحت نمىباشد خواهشمند است دستور فرمایید از فعالیتهاى مضره مشارالیه و همچنین عناصر مزبور در مسجد مورد بحث به نحو مقتضى جلوگیرى و از نتیجه اقدامات معموله این سازمان را نیز مطلع نمایند.»[7]
حمایت از مرجعیت امام خمینی(ره) پس از ارتحال آیتالله العظمی سید محسن حکیم
پس از درگذشت آیتالله العظمی حکیم، در سال 1349، رژیم پهلوی کوشید تا با ارسال پیام تسلیت برای آیتالله العظمی سید ابوالقاسم خویی در عراق و آیتالله شریعتمداری در قم عملاً آنها را به عنوان مراجع بعدی معرفی کند. این اقدام رژیم با واکنشهای فراوانی مواجه گردید که مهمترین آنها پاسخ 12 تن از اساتید حوزهی علمیه قم به پرسش جمعی از طلاب در مورد مرجعیت پس از آیتالله حکیم بود که آنها حضرت امام خمینی(ره) را معرفی کرده بودند.[8] براساس اسناد ساواک آیتالله مهدوی کنی نیز در مسجد جلیلی مرجعیت امام(ره) را تبلیغ میکرده است:
«در تاریخ 14 / 3 / 49 نامبرده بالا در مجلس ختمى که از طرف شیخ محمدرضا مهدوى کنى به مناسبت فوت آیتاللّه حکیم در مسجد جلیلى باشرکت تعدادى در حدود 40 نفر از جمله محمدعلى گلافشانى، هوشنگ دلشاد، غلامعلى زنگنه، سبحانى، طاهرى (در میدان قصر بنگاه معاملات ملکى دارد)تشکیل گردیده بود به منبر رفت و درباره شرایط مرجع تقلید صحبت و افزود مردم باید کسى را به مرجعیت خود قبول نمایند که دلسوز آنها بوده و در غم و شادى آنها شریک باشد و در حوادث و معضلات زندگى آنها را کمک کند و دولتهاى استعمارگر را خوب بشناسد امروز دیگر روزى نیست که بگوییم مرجع تقلید خوب کسى است که عبایش را به سرش بکشد و به چیزى و کسى کارى نداشته باشد. مردم باید از کسى تقلید کنند که خیر و شر آنها را در مقابل دول استعمارکننده تشخیص بدهد. اظهارات ناطق در ساعت 18:30 پایان یافت. نظریه منبع: بهطورى که از اظهارات علىاصغرمروارید استنباط مىشد وى منظورش در مورد مرجع تقلید شدن خمینى بود لیکن با کمال احتیاط و در لفافه مطالب را بیان مىداشت.»[9]
وی همچنین میکوشید تا در سخنرانیها و منابر خود فتاوی امام(ره) را به اطلاع مردم برساند. در سند زیر علاوه بر تاکید بر اینکه آیتالله مهدوی کنی فتاوی امام(ره) را ابلاغ و به همین خاطر نیز چندین بار مورد تذکر قرار گرفته است، به مخالفت آشکار وی با محمدرضا شاه نیز اشاره شده است.
«آیتالله مهدوی پیشنماز و واعظ مسجد جلیلی و … مرتباً از فتوی و دستورات خمینی صحبت نموده و به مردم تجویز مینماید و با اینکه چندین بار به کلانتری جلب شده و تعهداتی سپرده لکن از رویه خود دست برنداشته است. این مسجد دارای موقوفاتی است که درآمد آن زیر نظر نامبرده خرج میگردد. وی افزود مسجد مزبور معروف به طرفداری از خمینی شده[است]…
نامبرده در دنباله سخنان خویش گفت مرسوم است پس از ادای نماز دعای خیر جهت سلامتی شاهنشاه آریامهر میکنند، در صورتی که آیتالله مهدوی به این عمل مبادرت نمیورزد…»[10]
مخالفت با جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی
در اوایل دههی 50 رژیم پهلوی که از چند سال قبل به دنبال برگزاری این جشن بود، با صرف هزینههایی که بالغ بر چندین میلیون دلار میشد در خرابههای تخت جمشید جشن 2500 ساله شاهنشاهی را برگزار کرد. این جشنها و هزینههای آن از همان زمان مورد اعتراض بسیاری از روشنفکران و مطبوعات خارجی قرار گرفته و برگزاری آن را برای کشوری که بیشتر ساکنین آن فاقد حداقل امکانات زندگی هستند محکوم میکردند. در داخل کشور نیز بسیاری از مردم، روحانیون و تحصیلکردگان این جشنها را فاقد هرگونه منفعتی برای کشور دانسته و با آن به مخالفت پرداختند. در این میان اعلامیهها و سخنرانیهای حضرت امام(ره) علیه این جشن، بیشترین انعکاس را در فضای کشور به دنبال داشت.[11]
در اسناد ساواک آمده است که آیتالله مهدوی کنی به خاطر سابقهی مبارزاتیاش در زمان برگزاری جشنها تحت کنترل قرار داشته و در منابر و سخنرانیهایش علیه آن موضعگیری کرده است:
« هفته گذشته آقاى مهدوى پیشنماز مسجد جلیلى واقع در جنب میدان فردوسى پس از اقامه نماز به منبر رفته و با حضور جمعى مخالفت شدید خود را با برگزارى جشنهاى شاهنشاهى بیان داشته ضمنا از آیتاللّه خمینى تمجید نموده است.»[12]
تبعید به بوکان
سخنرانیهای افشاگرانهی آیتالله مهدوی کنی در مسجد جلیلی و موضعگیریهای ایشان علیه رژیم پهلوی، باعث شد تا وی بارها به ساواک احضار و مورد بازجویی و مصاحبه قرار گیرد. ایشان هر بار نه تنها از مواضع خود کوتاه نمیآمد، بلکه با عزم و ارادهی بیشتری به مبارزه ادامه میداد، این مسأله باعث شد تا ساواک در سال 1354 تصمیم به دستگیری و تبعید ایشان بگیرد:
«به موجب سوابقى که از نامبرده بالا در دست است، مشارالیه یکى از روحانیون ناراحت و افراطى است که از هر فرصتى که بدست مىآورد براى تحریک مردم به اخلال در نظم عمومى و انجام اقدامات علیه مصالح مملکت استفاده مىکند. یاد شده بالا مسجد جلیلى تهران را به صورت پایگاه فعالیت عناصر اخلالگر درآورده و براى پیشبرد مقاصد خود در جلسات مذهبى مسجد مذکور، به انحاء مختلف کوشش مىکند مستمعین را تحت تأثیر قرار داده و آنها را براى فعالیتهاى اخلالگرانه آماده سازد. باوجود آنکه مکررا به نامبرده تذکر و توجه داده شده که از اعمال و رفتار خلاف و تحریکات خود دست بردارد، معهذا تاکنون کوچکترین توجهى به تذکرات داده شده نکرده و مجددا با اغتنام از فرصتهاى بدست آمده، اعمال سابق خود را دنبال نموده و براى جامه عمل پوشانیدن هدف خود در زمینه اخلال در نظم عمومى و تحریک مردم به ضدیت با یکدیگر همچنان کوشا مىباشد.»[13]
به این ترتیب آیتالله مهدوی کنی به اتهام «اخلال در نظم و امنیت به مدت سه سال اقامت اجباری در منطقه بوکان از توابع مهاباد»[14] محکوم شود، براساس اسناد ساواک آیتالله مهدوی کنی در آخرین روزهای امامت جماعت در مسجد جلیلی تا قبل از تبعید همچنان به فعالیت خود ادامه داده و باعث خشم مأمورین امنیتی رژیم شده است:
«محترما به استحضار مىرساند برابر رأى کمیسیون حفظ امنیت اجتماعى نامبرده بالا از تاریخ 6 / 6 / 54 براى مدت سه سال به بوکان تبعید گردیده است ولى گزارشات واصله از منابع و همکاران حاکى است که یادشده کماکان در مسجد جلیلى به برگزارى نمازجماعت و وعظ و خطابه مشغول مىباشد.
چون این بىاعتنایى به قانون ممکن است از طرف مشارالیه به دیگران تزریق گردد و از طرفى احتمال مىرود مقامات انتظامى ذیصلاح موضوع طرد یاد شده را به او ابلاغ نکرده باشند اقدام هر چه زودتر براى طرد وى ضرورى به نظر مىرسد.»[15]
براساس اسناد ساواک وضعیت جسمی آیتالله مهدوی کنی در شهرستان محروم بوکان به دلیل نبود امکانات پزشکی بسیار سخت بوده است.[16] در همین زمان پس از اعترافات وحید افروخته و روشن شدن نقشه ایشان در پرونده دیگری که از پرونده عمومی طرفداری از امام(ره) سنگینتر بود، مجدداً به تهران اعزام و در کمیتهی مشترک ضد خرابکاری و ساواک مورد بازجویی و شکنجههای جسمی و روحی قرار گرفت. بخشی از اتهامات ساواک به ایشان ارتباط با مبارزان ضد رژیم و کمک به خانواده زندانیان سیاسی بود. دوران تبعید آیتالله مهدوی کنی سرانجام در سال 1356 به پایان رسید و ایشان مجدداً به اقامه جماعت در مسجد جلیلی پرداخت. سخنرانیها و مواضع تند آیتالله مهدوی کنی در این دوره باعث شد تا وی مجدداً در ماههای مهر و دی 1357 دستگیر و مورد بازجویی قرار گیرد. در سندی آمده است:
«در اجراى اوامر صادره از مرکز مبنى بر دستگیرى و بازرسى منزل شخصى نام محمدرضا مهدوى کنى در روز جارى به اتفاق اکیپ ... به منزل نامبرده واقع در خواجه نظامالملک کوچه بیست و چهارم پلاک 14 مراجعه ضمن بازرسى کامل مقدارى اوراق و ... مضره و ممنوعه کشف و ضبط گردیده و اکیپ ... نیز جهت دستگیرى شخص فوقالذکر تا آمدنش به منزل در محل مستقر گردید. مراتب ضمن تقدیم چهار برگ صورت جلسه تنظیمى جهت استحضار گزارش به عرض مىرسد.»[17]
آیتالله مهدوی کنی پس از انقلاب
با پیروزی اسلامی در بهمن 1357 آیتالله مهدوی کنی به مانند قبل از هیچ کوششی در راه اعتلای نظام اسلامی فروگذار نکرد و در سمتهای مختلفی از قبیل: سرپرست کمیتههای انقلاب اسلامی، عضو فقهای شورای نگهبان، وزیر کشور، نخست وزیر موقت، نماینده امام در هیئت حل اختلاف، عضویت در ستاد انقلاب فرهنگی، ریاست ستاد کمک رسانی به مردم مناطق بمباران شده، عضویت در شورای بهزیستی کشور، سرپرست صندوق ملی خسارات، دبیر کل جامعه روحانیت مبارز، عضویت در شورای بازنگری قانون اساسی، متولی حوزه علمیه مروی تهران، ریاست دانشگاه امام صادق(ع)، ریاست مرکز رسیدگی به امور مساجد، عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام و نهایتاً ریاست مجلس خبرگان رهبری به نظام مقدس جمهوری اسلامی خدمت کرد. این عالم آگاه و مبارز سرانجام پس از سالها تلاش در راه خدمت به اسلام و انقلاب در 29 مهر 1393 روی در نقاب خاک کشید و روحش به عرش اعلی پیوست.
پی نوشتها:
[1] . مصاحبه با آیتالله مهدوی کنی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
[2] . همان
[3] . یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیتاله محمدرضا مهدوی کنی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1385، ص دوازده
[4] . همان، سند مورخه 5 / 3 / 1344
[5] . همان، سند مورخه 22 / 12 / 1344
[6] . همان، سند مورخه 21 / 5 / 1346
[7] . سند در انتهای همین مقاله آمده است.
[8] . در این مورد ر.ک: یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیتالله العظمی سید محمدفاضل لنکرانی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1392
[9] . سند در انتهای همین مقاله آمده است.
[10] . سند در انتهای همین مقاله آمده است.
[11] . ر.ک: صحیفه امام، جلد 1، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1389
[12] . سند در انتهای همین مقاله آمده است.
[13] . سند در انتهای همین مقاله آمده است.
[14] . سند در انتهای همین مقاله آمده است.
[15] . سند در انتهای همین مقاله آمده است.
[16] . سند در انتهای همین مقاله آمده است. نقطه چینها در اصل سند به همین صورت میباشد.
[17] . سند در انتهای همین مقاله آمده است.
تعداد مشاهده: 7330