27 آذر سالگرد رحلت زبان گویای اسلام حجتالاسلام و المسلمین محمدتقی فلسفی
تاریخ انتشار: 25 آذر 1402
چکیده
مبارزات جریان مذهبی پیش از انقلاب اسلامی تنها به مخالفت با رژیم محمدرضا پهلوی محدود نمیشد و افراد نستوه و به نامی بودند که به نقد جریانهای انحرافی به ویژه حزب توده و فرقه بهاییت میپرداختند؛ هر چند این جریانهای انحرافی حامیان قدرتمندی داشتند. حجتالاسلام محمدتقی فلسفی واعظ مشهور یکی از این افراد بود که در حوزه روشنگری فکری، عقیدتی و سیاسی به مبارزه ادامه میداد و منبر را به بلندگوی بیان انحرافات در این زمینهها و مبارزات خود علیه رژیم پهلوی تبدیل کرده بود. تبیین این انحرافات هم برای افشای چهره رژیم و عناصر وابسته به آن و هم شناسایی و تمایز نیروهای انقلابی واقعی از جریانهای انحرافی مثل حزب توده بود. او با فن بیان و خطابه، این نقدها را برای همه مردم قابل فهم میکرد و در این مبارزهها با انواع و اقسام سختیها نیز رو به رو بود. در مقاله پیش رو سعی شده با استفاده از روش توصیفی و تحلیلی و منابع کتابخانهای به ویژه اسناد ساواک به چگونگی این مبارزات و شرح منبرهای این روحانی مبارز پرداخته شود.
واژگان کلیدی: حجتالاسلام فلسفی، رژیم پهلوی، حزب توده، بهاییت، امام خمینی(ره)
زندگینامه
حجتالاسلام محمدتقی فلسفی در دهم ربیع المولود 1326 هجری قمری برابر با شنبه ۲۲ فروردین ۱۲۸۷ شمسی در تهران به دنیا آمد.[1] پدرش آیتالله محمدرضا تنکابنی از مجتهدان و مدرسان زبردست بود که سالها در مدرسه فیلسوفالدوله تهران تدریس میکرد و بعد از عمری طولانی و پربرکت در 103 سالگی از دنیا رفت[2]. مادرش طوبی قائم (فرزند آقا ابوالحسن تاجر اصفهانی مقیم تهران) نیز بسیار متدین بود و در دوره کشف حجاب هرگز از خانهاش خارج نشد، و برای تربیت فرزندانش تلاش بسیاری کرد. وی در اثر سکته قلبی از دنیا رفت.[3]
حجتالاسلام فلسفی پس از پایان شش سالگی وارد دبستان «توفیق» شد. این دبستان توسط مدیری با ایمان، با سواد و اهل فضیلت به نام شیخ محمدرضا توفیقزاده اداره میشد. فلسفی پس از شش سال موفق به دریافت گواهینامه اتمام تحصیلات ابتدایی شد[4] و بعد از آن مقدمات علوم انسانی را در مدرسه «حاج ابوالفتح» سپری کرد و نزد «شیخمحمد رشتی» صرف و نحو آموخت و علم معانی و بیان را بر اساس کتاب مطول از «میرزا یونس قزوینی» فراگرفت. در علم فقه و اصول از «شیخ محمدعلی کاشانی» در مدرسه عبداللهخان و از «شیخ مهدی» در مدرسه محمدیه بهرهمند شد و از پدرش قوانین و شرح لمعه را آموخت.[5] همچنین فلسفه را نیز در محضر «میرزا مهدی آشتیانی»، «شیخ ابراهیم زیدی»، «سید کاظم عصار» و «میرزا طاهر تنکابنی» آموخت.[6]
مرحوم فلسفی در ابتدای تحصیل علوم دینی رسماً به لباس روحانیت درآمد و در حالی که کسب علم میکرد به دیگران نیز آموزش میداد[7]. در آستانه حدود 24 سالگی با دختر عمویش «خدیجه تنکابنی» فرزند آیتالله محمد حسین تنکابنی ازدواج کرد. خدیجه خانم قرآن و کتب ادعیه را تجربی میخواند و با تعلیمات اسلامی و احکام شرعی آشنایی کامل داشت، به طوری که بانوان به او مراجعه میکردند و سوالات دینی خود را از او میپرسیدند. ثمره این ازدواج پنج پسر و یک دختر بود.[8]
منبر رفتن آقای فلسفی
حجتالاسلام محمدتقی فلسفی برای نخستین بار در مسجد فیلسوف - که آیتالله تنکابنی در آن نماز جماعت اقامه میکرد – بعد از نماز عشاء به منبر رفت و شعری راجع به حضرت علی(ع) خواند که همگی بهت زده به او چشم دوختند. در این هنگام آقای «شیخ محمد شمیرانی» که در میان مردم حضور داشت، با صدای بلند گفت «آفرین» و این تشویق تأثیر شگفتآوری در فلسفی گذاشت.[9]
ایشان برای آگاهی کامل از شئون دینی - اسلامی و حلال و حرام الهی و ادامه تحصیل به همراه شیخ ابوالقاسم ربیعی (اهل رودسر) که از دوستان آیتالله تنکابنی بود، در سال 1301 یا 1302 شمسی به شهر قم سفر کرد. این سفر بیش از چند ماه به طول نینجامید زیرا آب و هوای قم با مزاج آقای فلسفی سازگار نبود و او به ناچار به تهران بازگشت و چون پایه کار را منبر رفتن قرار داده بود و با دریافت این نکته که منبر باید حاوی تعالیم الهی در ساختن عقاید، اخلاق، اعمال و زندگی مردم باشد، جهت وعظ خود را به این سمت سوق داد و مورد استقبال مردم قرار گرفت و همه جا نام وی برسر زبانها افتاد.[10]
مبارزات فلسفی در دوره رضاشاه
حجتالاسلام فلسفی نخستین تجربه سیاسی خود را در داستان شعار «جمهوریت» که توسط رضاخان اعلام شد، به دست آورد. در همین قضیه به همراه پدر و عمویش، شاهد تحصن مردم و علمای آن زمان به رهبری آیتالله مدرس در میدان بهارستان تهران بود و نخستین شعار انقلابی مردم را شنید که میگفتند «ما تابع قرآنیم، جمهور نمیخواهیم».[11] درس و تجربهای که رهبران مذهبی از جریان جمهوریخواهی به رضاخان دادند، این بود که نشان دادند اگر بر سر مسالهای متحد شوند، نیروهایشان قابل شکست نیست. رضا خان به همین دلیل مجبور شد برنامه جمهوری را کنار بگذارد و برای مدتی کاملا مراقب بود که باعث مخالفت رهبران مذهبی به طور گروهی نشود. فلسفی این وقایع را به خوبی درک کرد و معتقد بود « این تحصن و تظاهرات مردم مانع این جمهوریت قلابی شد.»[12] البته رضاخان در سالهای بعد با تثبیت قدرت خود به مخالفت جدی با روحانیت و به طور کلی دین دست زد. او به تقلید از فرهنگ و تاریخ غرب و به غلط، قشر روحانیت و دین را مانع پیشرفت و ترقی میدانست. دین مبین اسلام تاثیر بزرگی بر جنبههای مختلف زندگی مردم داشت و رهبران مذهبی هوشیار و مراقب، توطئههای رضاشاه را در تضعیف مذهب و گرایش دادن مردم به بیقیدی نسبت به ارزشهای دینی را فاش میکردند. به همین دلیل رضاشاه با حذف جایگاه ضروری روحانیت در مراکز دولتی و حکومتی تلاش میکرد از محبوبیت آنها در میان مردم بکاهد. او حاضر نبود به روحانیون اجازه بدهد در امور سیاسی دخالت کنند و اعتقاد داشت ایران باید مانند ترکیه لاییک باشد، به همین سبب نیز برای غیر مذهبی کردن جامعه، عملیات گستردهای انجام داد[13] که یکی از این کارها کشف حجاب بود. حجتالاسلام فلسفی که این زمان را به خوبی درک کرده بود در خاطرات خود در این باره میگوید: «روزی پیرزنی که موهای سپیدش را حنا بسته بود، چادر به سر کرده بود و زیر چادرش هم روسری داشت که آن زمان چارقد میگفتند، ناگهان یک پاسبان پلید سر رسید و چادر از سر پیر زن کشید، وقتی چادر را کشید مقداری از موی سر زن هم کنده شد. پیر زن بیچاره سر برهنه بر زمین نشست و نمیدانست چه باید بکند.»[14]
در همین سالهای حکومت خوف و وحشت رضاخانی یعنی در سال 1316 شمسی و دو سال پس از حادثه خونین مسجد گوهرشاد، حجتالاسلام فلسفی در مسجد میرزا موسی معروف به مسجد بزازها به منبر رفت و در سخنان خود گفت: «در اسلام، مسجد مکتب برادری است، محیط و محل صلح، صفا، مصافحه و معانقه، دوستی و تعاون است. آیا شنیدهاید که در مسجد کسی به کسی فحش بدهد؟ کسی به کسی بد بگوید؟ سیلی بزند؟ آدم بکشد؟ این امور متعلق به فرهنگ مسجد نیست.»[15] به دنبال این سخنرانی، بلافاصله او را احضار و به جرم اشاره به حادثه گوهرشاد، ممنوعالمنبر و از پوشیدن لباس روحانیت محروم کردند، هر چند فلسفی به طور پنهان به منبر رفتن خود ادامه داد. وی پس از 3 سال محرومیت از منبر و لباس، به مناسبتی لباس پوشیده و منبر میرود و چون جنگ جهانی دوم آغاز و قدرت رضاخان رو به افول رفته بود با وساطت آیتالله کاشانی رسماً ممنوعیت وعظ او برطرف شد.[16] سرانجام با حمله متفقین و شروع جنگ جهانی دوم، رضاشاه در شهریور 1320 شمسی رسما استعفا و ایران را ترک کرد. حجتالاسلام فلسفی این حادثه را یکی از خاطرات بزرگ خود دانسته و شادی و سرور مردم را در فرار دیکتاتور، زائدالوصف خوانده است.[17]
حجتالاسلام فلسفی و حزب توده
سقوط رضاخان در شهریور 1320 باعث ایجاد فضای باز سیاسی در جامعه شد و در پی این گشایش بود که بسیاری از محکومین سیاسی از زندان آزاد، و نشریات بسیاری منتشر و فعالیت احزاب آغاز شد. حزب توده یکی از نخستین احزابی بود که تشکیل شد. اعضای سابق حزب کمونیست و برخی از اعضای گروه «53 نفر» که از زندان آزاد شده بودند تصمیم به ادامه فعالیت گرفتند و پس از تایید این فعالیت از سوی سفارت شوروی،[18] در دهم مهر1320 شمسی در منزل «سلیمانمیرزا اسکندری» در خیابان ژاله (17 شهریور فعلی) گرد هم جمع شدند تا بنای یک حزب کمونیستی را بگذارند. برخی از اعضای این جلسه عبارت بودند از: ایرج اسکندری، عبدالحسین نوشین، رضا رادمنش، احسان طبری، عباس اسکندری، عبدالقدیر آزاد و میرجعفر پیشهوری. ناظری خاموش هم به نام رستم علیاوف مسئول امور حزبی و اطلاعاتی سفارت شوروی بود که در گوشهای بیصحبت و بدون مداخله در تصمیمگیریها مینشست.[19] در این جلسه سلیمان میرزا اسکندری که سابقه فعالیت سیاسی و حزبی در دوره مشروطه نیز داشت، سخنرانی کرد و به اتفاق آرای حاضران به ریاست حزب تازهپای توده برگزیده شد. حاضران در جلسه همچنین 15 نفر را برای حضور در کمیته مرکزی موقت انتخاب کردند که وظیفه آنها تدوین مرامنامه و اساسنامه حزب بود.[20] به این ترتیب فعالیتهای حزب کمونیستی توده در ایران شکل گرفت و آنان در روزنامههای خود کار را به جایی رساندند که به خدا و پیامبر(ص) نیز علناً اسائه ادب میکردند و به همین دلیل روحانیت در برابر این اعمال تودهایها عکسالعمل نشان میداند. یکی از این روحانیون حجتالاسلام فلسفی بود که با درک ضرورت مبارزه با این انحراف با ارائه منبرهای مستدل، آتشین و پرهیجان، به مبارزه با این گروه وابسته پرداخت. وی حزب توده را صریحا الحادی و ضد اسلامی خواند و سخنرانیهایش که از رادیو پخش میشد در آگاهی مردم بسیار مؤثر بود. پس از سخنرانیهای ایشان در رمضان سال 1327، سران حزب توده به تهدید ایشان پرداختند و نامههایی به وی ارسال کردند. سوء قصد به جان فلسفی و طرح برهم زدن سخنرانیهای وی یکی از راههای مقابله حزب توده با این روحانی مبارز بود که با حمایت مردم و تدبیر خود ایشان نقش بر آب شد.[21] تاکید بر اجباری شدن دروس دینی در مدارس نیز یکی از رویههای حجتالاسلام فلسفی برای جلوگیری از پیوستن قشر جوان به تفکرات الحادی حزب توده بود. همچنین آیتالله بروجردی نیز نسبت به این قضیه عکسالعمل نشان داد و از طریق آقای فلسفی به گوش محمدرضاشاه رساند که تعلیمات دینی باید جزو تعلیمات ابتدایی قرار گیرد.[22]
وی در مسجد سپهسالار نیز سخنرانیهای انتقادآمیزی بر ضد حزب توده انجام داد. انتقادات این روحانی به حزب توده تا آن جا ادامه پیدا کرد که ساواک در گزارشی مینویسد: «واعظ نامبرده ... ضمن یک سلسله بیانات علمی و تطبیق فرضیه دانشمندان خارجی با آیات قرآنی اظهار نمود چند سال قبل تودهایها کتابهایی منتشر کردند که بشر از ماده به عمل آمده، این سمپاشیهای خائنین بدون جواب نباید بماند، تودهایها افکار نسل جوان را آلوده کردهاند.»[23] همچنین در اسناد ساواک آمده است: «دو شب است آقای فلسفی در مسجد شاه با استفاده از تعالیم اسلامی به مبارزه با حزب توده پرداخته و انصافا در مبارزه حداکثر فداکاری را مینماید، یعنی در لفاف و گوشه و کنایه حرف نمیزند، صاف و پوست کنده علیه حزب توده صحبت کرد که بدون تردید این تبلیغ اثر خوبی در مردم خواهد گذاشت.»[24] به این ترتیب دیده میشود که رژیم پهلوی به دلیل ترسی که از حزب توده و مرام اشتراکی داشت به هر وسیلهای میخواست آنها را محدود کند، به همین علت نیز رضایت خود را از مبارزه حجتالاسلام فلسفی با این حزب این گونه بیان میکند، وگرنه در مواقع دیگر به راحتی منبر رفتن روحانیت را قدغن میکرد. مبارزات حجتالاسلام فلسفی با حزب توده باعث شد که این حزب کینه شدیدی از او به دل داشته باشد و این کینه تا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز نمود بارزی داشت.
تلاشهای بیفایده برای تخریب حجتالاسلام فلسفی
در دوره پهلوی، عوامل رژیم در مواقع مختلف به جامعه روحانیت توهین و وجهه ایشان را در اذهان عمومی مردم خدشه دار میکردند. حجتالاسلام فلسفی نیز به خاطر منبرهای پرشوری که برگزار میکرد برای رژیم بسیار خطرناک به شمار میرفت، به همین دلیل تصمیم گرفتند که چهره او را در میان مردم تخریب کنند تا بلکه از این راه بتوانند اندکی از اثرات سخنان ایشان در میان قشرهای مختلف جامعه بکاهند. به همین سبب هنگامی که ایشان در مسجد سلطانی در ماه رمضان سخنرانی داشت، عدهای از مخالفان در صحن مسجد اجتماع و شروع به تظاهرات نموده و بدترین توهینها را نثار ایشان کردند. در این شرایط حجتالاسلام فلسفی مجبور شد مسجد را ترک کند. همین امر سبب شد عدهای از طرفداران این روحانی نزد آیتالله بهبهانی بروند و از ایشان کمک بخواهند. به خاطر همین وضعیت این دو روحانی گروهی را به قم نزد آیتالله بروجردی میفرستند و از ایشان میخواهند در مقابل این توهین رژیم به مقام روحانیت، اقدامات لازم را انجام دهند.[25] همچنین رژیم پهلوی با گسترش فعالیتها و مبارزات آقای فلسفی بر آن شد تا با انتشار عکسهایی جعلی دست به هتک حرمت و ترور شخصیت وی بزند تا شاید بتواند اندکی از محبوبیت او در میان مردم بکاهد و ایشان نتواند در منبرهای خود، عمال رژیم را رسوا کند. به همین سبب به انتشار عکس، اعلامیه، ساخت برنامههایی جهت تقلید صدای وی و... پرداختند و در رادیو نیز تکه کلامهای وی را تقلید کردند و به تمسخر گرفتند. در مقابل جامعه مبلغین اسلامی به تیمسار بختیار(فرماندار نظامی تهران) نامه نوشتند که این اهانتی که در برنامه رادیویی شده است اهانت به روحانیت است.[26] حجتالاسلام فلسفی نیز در مورد برنامه تمسخرآمیز و فکاهی که در رادیو شده بود نقد و انتقاد کرد و گفت این رفتار رژیم نشانه کارشکنی دولت است.[27] در اسناد ساواک درخصوص توزیع و چاپ عکسهای مبتذل از ایشان چنین آمده بود: «بدینوسیله 200 قطعه عکس عملیاتی محمدتقی فلسفی واعظ به پیوسط ارسال میگردد. دستور فرمایید به نحو مقتضی و غیرمحسوس نسبت به توزیع آن در بین بازاریان متعصب مذهبی تهران علیالخصوص طبقه جوان اقدام و نتیجه را با تعیین عکسالعمل دریافت کنندگان عکس مزبور به این اداره گزارش نمایند.»[28] آقای فلسفی نیز در گفت و گویی که با امام موسی صدر دارد، بیان میکند که «دولت ضرر میکند، در افکار عمومی ضرر میکند.»[29] البته پخش چنین عکسهایی هم نتوانست از محبوبیت این روحانی در میان مردم و به خصوص قشر بازار کم کند.[30]
منع منبرهای حجتالاسلام فلسفی
حجتالاسلام فلسفی در منبرهای خود بسیار شجاعانه رژیم پهلوی و شخص محمدرضاشاه را نقد میکرد، برای مثال در یکی از منبرها میگوید: «رهبر ملت، اول باید صاحب دین و ایمان باشد که مردم از او درسی یاد بگیرند نه آن که مثل معاویه پولهای ملت را به قلدران بدهد تا خودش به راحتی بر ملت ریاست کند».[31] همین شجاعت و بی باکی وی سبب شد تا رژیم که با حربههای مختلف نتوانسته بود از محبوبیت وی در میان مردم کم کند و در برابر فعالیتهای سیاسی ایشان که با خطابههای خود در منبرهای مختلف علیه رژیم پهلوی انجام میدادند، ذلیل شده بود، در شرایط مختلف ایشان را از رفتن به منبر ممنوع کند. برای نمونه در سال 1334 شمسی وی را برای مدتی از منبر رفتن منع میکنند.[32] که طبق اسناد ساواک هیات واعظین به رهبری محقق خراسانی به تیمسار سپهبد هدایت، رییس ستاد کل ایران نامه مینویسد و خواستار برداشتن این ممنوعیت میشوند.[33] در سالهای بعد هم چنین رفتارهایی در مورد ممنوع المنبر کردن حجتالاسلام فلسفی صورت میگرفت. برای نمونه رییس سازمان اطلاعات و امنیت قم چنان از منبرهای ایشان ترس داشت که در نامهای به مدیریت کل اداره سوم ساواک مینویسد: «پیش بینی میشود که فلسفی سخنرانیهای خود را برخلاف مصالح کشور تهیه و یقیناً مطالب تحریک آمیزی را در منبرهای خود ایراد نماید البته اینجانب مانند سال ماضی از هر لحاظ مراقب میباشد که در صورت انحراف به مشارالیه تذکرات لازم را بدهم اما بهتر است از هم اکنون در مراکز از طریق مقتضی به نامبرده تذکرات لازم را بدهند.»[34] نمونههای دیگری از این ممنوعیت بعد از قیام 15 خرداد 1342 شمسی اتفاق افتاد که رژیم حجتالاسلام فلسفی را از منبر رفتن منع میکند چنان که نجفی شهرستانی در مجلس ختمی که برای آیتالله بهبهانی در نظر گرفته شد، اظهار میکند: «در تمام دنیا از افراد برجسته قدردانی اما در ایران سازمان امنیت نمیگذارد فلسفی به منبر برود و به قدری دولت خلاف قانون کار کرده و آنقدر ظلم به مردم نموده که میترسد مبادا فلسفی روی منبر اعمال او را افشا کند و به همین علت به سازمان امنیت دستور داده که از منبر رفتن فلسفی جلوگیری نماید.»[35] این گونه اعمال در مورد حجتالاسلام فلسفی در دهه 40 نیز همچنان ادامه پیدا میکند.
حجتالاسلام فلسفی و مناسبات بینالمللی
پس از این که در 14 مه 1948 میلادی، 24 اردیبهشت 1327 شمسی، انگلستان به قیمومیت در فلسطین پایان داد، همان روز، شورای ملی یهود در تلآویو شکل گرفت و تشکیل دولت غاصب رژیم صهیونیستی اعلام شد. این امر در ایران و در میان روحانیون مذهبی با مخالفتهای بسیاری روبرو شد. چنان که 13 روز پس از آن، حجتالاسلام فلسفی به دستور آیتالله کاشانی در مسجد شاه(مسجد امام خمینی فعلی) به منبر رفت و در حضور تعداد زیادی از مردم که در داخل و خارج مسجد اجتماع کرده بودند، سخنرانی کرد و از مردم خواست که علیه تشکیل دولت صهیونیستی تظاهرات کنند و برای کمک به مردم فلسطین مساعدت و اعانه جمعآوری نمایند.[36]
ایشان در سال 1327ش با اتومبیل از طریق بصره و کویت برای اولین بارعازم حج شد که این سفر 56 روز به طول انجامید و در همین سفر بود که برای حجاج ایرانی که از راههای نامناسب عازم حج میشدند و با مشکلاتی همراه بودند شرایط بهتری مهیا کرد. همچنین آقای فلسفی در تاریخ 13 آبان 1328 شمسی یعنی دو سال بعد از استقلال پاکستان، به آن جا رفت و از شهرهای کراچی، لاهور، پیشاور و راولپندی بازدید کرد و سخنرانیهایی ایراد کرد که مورد استقبال قرار گرفت و پس از حدود 12 روز اقامت، به ایران بازگشت.[37] وی در 23 بهمن سال 1335 شمسی نیز به دعوت شیعیان بار دیگر به پاکستان سفر و در جشن میلاد امیرالمومنین(ع) شرکت کرد و دو سخنرانی انجام داد.[38]
حجتالاسلام فلسفی در سال 1339 شمسی و در جریان مسافرت به آلمان غربی در شهر هایدلبرگ مدتی اقامت کرد و به سوالات دینی دانشجویان آن جا جواب داد.[39] ایشان پس از بازگشت به ایران با استقبال زیادی از طرف مردم مواجه شد که به منزل وی آمده بودند[40] او نیز در جریان همین دیدارها از راحتی زندگی مردم در اروپا صحبت کرد و همچنین به آنها گفت: «در عراق بین مردم هیجان شدیدی بر سر شناسایی دولت اسراییل از طرف دولت ایران به وجود آمده و تمامی عراقیها با عصبانیت زیاد به ما در این قضیه بدگویی میکردند.»[41]
حجتالاسلام فلسفی و همراهی با آیتالله العظمی بروجردی
حجتالاسلام فلسفی در مواقع مختلف نشان داده بود که بدون دستور و نظرات مرجعیت شیعه کاری انجام نمیدهد و همه کارها و صحبتهای ایشان در راستای دیدگاههای مرجعیت و اسلام است. ایشان در دورهای که آیتالله بروجردی در قید حیات بودند، بنا به مناسبتها و در حوادث مختلف با همکاری ایشان سخنرانیهای آتشینی انجام داد که نمونههای بارز آن را باید همکاری این دو روحانی در قضیه مبارزه با بهاییت دانست.
همچنین در مواقع مختلف از طرف آیتالله بروجردی نزد محمدرضاشاه میرفت و پیامهایی را به او گوشزد میکرد. برای نمونه زمانی که شاه تصمیم میگیرد مسجد مادرشاه را تخریب کند، این خبر به آیتالله بروجردی میرسد. وی از حجتالاسلام فلسفی میخواهد که به حضور شاه برود و مانع تخریب مسجد شود و ایشان نیز با جلوگیری از تخریب، باعث میشود که مسجد کنونی ارک در همان محوطه ساخته شود.[42] وی برای الزامی کردن درس تعلیمات دینی در کنار تعلیمات ابتدایی و همچنین مبارزه با آتش پرستی به ملاقات شاه میرود و این خواسته آیتالله بروجردی را به گوش او میرساند و شاه را متقاعد میکند که با این پیشنهادها موافقت کند.[43] همچنین زمانی که حجتالاسلام فلسفی در قم بودند مدام در خانه آیتالله بروجردی سخنرانی میکردند.[44] حتی زمانی که آیتالله بروجردی تصمیم میگیرد که مسجدی در قم بنا کند عدهای شایعه کردند که هزینه ساخت این مسجد از طرف اجانب تامین میشود، حجتالاسلام فلسفی به منبر میرود و برای مردم توضیح میدهد که چرا آیتالله بروجردی مسجد میسازد و پول آن را از کجا تأمین میکند.[45]
حجتالاسلام فلسفی و انجمنهای ایالتی و ولایتی
لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی بخشی از اصلاحات مورد نظر شاه و آمریکا بود که نمودهای ضد دینی صریح و روشنی داشت. در مهر ماه 1341، رژیم شاه با تصور خلأ اقتدار مذهبی تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی را با شرایط جدید اعلام کرد و اسدالله عَلَم، نخست وزیر وقت، مامور اجرای آن شد. در مصوبه دولت علم، از شرایط انتخابکنندگان و انتخابشوندگان قید اسلام حذف و به جای سوگند به قرآن نیز سوگند به کتاب آسمانی قید شده بود و به زنان هم حق انتخاب شدن و انتخاب کردن داده شده بود. این حرکت مورد اعتراض مردم و روحانیون قرار گرفت.[46] امام خمینی ابتکار عمل را به دست گرفت و تلاش کرد تا مراجع با وحدت موضع به رسالت تاریخی خود عمل کنند و مراجع را برای تشکیل یک نشست فوری دعوت کرد. امام در این نشست تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی را نمونهای از توطئه دشمنان اسلام معرفی کرد و مسئولیت علما را در مقابل استقلال کشور و حفاطت از اسلام یادآور شد.[47] در این نشست قرار شد که آیات شرکتکننده در جلسه به صورت جداگانه تلگرافی به شاه مخابره کنند. حجتالاسلام فلسفی نیز مانند دیگر علما برای مقابله با این لایحه فعالیت خود را شروع کرد و نامهای به امام ارسال کرد. امام خمینی(ره) وی را به افشاگری علیه لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی فرا خواند و از ایشان خواست که به مبارزه علیه این لایحه بپردازد و اذهان مردم را آگاه سازد.[48] علاوه بر این، حجتالاسلام فلسفی در مورد تصویب دولت برای شرکت زنان در انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی در مسجد ارک سخنرانی کرد[49] ایشان در قسمتی از سخنرانی خود میگوید: «آقایان اطلاع دارید که دولت چندی پیش برای انجام مقاصد شوم و پلید خود، مساله انتخابات ایالتی و ولایتی و شرکت نسوان در آن را مطرح نمود، آیا این عمل درست است که با تعطیل مجلسین چند نفر دور هم بنشینند و تصویب نامه تنظیم کرده و به مردم تحمیل نمایند، آنهم تصویب نامهای که با شئونات دین مبین اسلام و قرآن مغایرت دارد. آیا کارهای عمرانی دولت به اتمام رسیده است. این همه فقر و فلاکت و بدبختی و فساد و پایمال کردن حقوق ملت و عدم آزادی مطبوعات و دستگیری مردم غیور آزاده زاییده تصمیمات هیات حاکم است. شرم آور است که دولت با این اعمال ننگین خود دم از آزادی میزند.»[50] این در حالی بود که دولت از انعکاس اخبار مخالفت علما با این لایحه در وسایل ارتباط جمعی خودداری میکرد اما روحانیت و وعاظ با استفاده از منابر روشنگر خویش به آگاه کردن مردم پرداختند. آقای فلسفی نیز از طریق مجالس ترحیم و در مجالس دیگر، منابر مفصلی علیه این تصویب نامه به راه انداخت، تا جایی که امام خمینی شخصاً از فعالیتهای ایشان تشکر کردند.[51] سرانجام مبارزات و فشارها باعث شد تا دولت علم در مورد کتاب آسمانی و قسم به قرآن و شرط اسلامیت عقب نشینی کند اما در مورد انتخاب زنان با به کار بردن جمله «چرخ زمان به عقب برنمیگردد» تعیین تکلیف «انتخاب زن» را به مجلس شورا و سنای آن روز محول کرد. در واقع با این جمله قصد توهین به علما را داشت و به همین سبب حجتالاسلام فلسفی در مسجد ارک به منبر رفت و علیه استبداد به سخنرانی پرداخت و این شعار را سر داد که «آقای نخست وزیر چرخ زمان به عقب برنمیگردد و مشروطه به استبداد مبدل نمیشود» و جوانان نیز این شعار را در خیابانها تکرار میکردند. به این ترتیب مبارزه علیه لایحه بالا گرفت و در نهایت دولت مجبور به لغو لایحه شد.[52] طبق اسناد موجود در ساواک، بعد از این جریان، حجتالاسلام فلسفی در مورد لغو لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی از مردم تشکر کرد و این پیروزی را تبریک گفت.[53]
حجتالاسلام فلسفی و محرم 1342
در ماه محرم 1342 طی تدابیر اتخاذ شده از سوی امام خمینی، چنین تصمیم گرفته شده بود که وعاظ تا شب هفتم محرم در منابر و مجالس خود چندان با صراحت و تندی علیه نظام سخن نگویند. هدف از این راهکار این بود که آنان به تدریج و با فراهم کردن زمینهها، حملات اصلی خود را به حکومت پهلوی در شبهای تاسوعا و عاشورا انجام دهند. زیرا چنانچه در همان شبهای اول به دست دستگاههای انتظامی و امنیتی بهانه داده و دستگیر میشدند، برنامه اصلی وعاظ ناتمام باقی میماند. ساواک نیز از این ساز وکار اطلاع کسب کرده و در صدد چارهجویی برآمد. سرلشکر حسن پاکروان، ریاست ساواک در دستورالعملی در پنجم محرم به ساواکهای کشور با اشاره به این که اطلاعات واصله حاکیست که روحانیون در نظر دارند از روز هفتم محرم در مجالس سوگواری دست به تحریکات و تظاهرات بزنند، دستور میدهد که در آن ایام مراقبت بیشتری به عمل آید.[54] با این وجود به دنبال دستور امام، از اول محرم مجالس و مجامع زیادی در سرتاسر کشور از جمله تهران برای روشنگری مردم جهت افشای سیاستهای استعماری حکومت برپا شد. از جمله حجتالاسلام فلسفی در منابری که در ماه محرم داشت به شدت به دولت حمله کرد و در یکی از سخنرانیهایش اظهار داشت: «واقعه کربلا پس از 14 قرن هنوز پا برجاست، هر سال عظیمتر و با شکوهتر از طرف مردم ترتیب داده میشود و به مسببین و زمامداران و دیکتاتورهای زمان، نفرین میفرستند.»[55] همچنین حجتالاسلام فلسفی در روز یکشنبه 12 / 3 / 42 در مجلس سوگواری مسجد آذربایجانیها که گروه کثیری از اصناف و بازاریان و دیگر طبقات از مردم تهران در آن شرکت داشتند به منبر رفت و در سخنرانی خود ضمن انتقاد از دولت و اقدامات آن، بیاناتی ایراد نمود که کاملا بی سابقه بود؛ از جمله استیضاح دولت در مورد عدم اجرای قانون اساسی و تعویق انتخابات مجلسین، حادثه مدرسه فیضیه قم، دستگیری و بازداشت غیرقانونی، توقیف ناشرین اعلامیههای علما و مراجع تقلید، ایجاد محدودیتهایی در برپا کردن مراسم مذهبی و سوگواری و ممانعت از طبع و نشر اعلامیههای روحانیون و مراجع تقلید و جلوگیری از انتشار نظریات و فتاوی آنها در جراید، و در پایان اعلامیههایی از امام خمینی(ره) و دیگر علما در میان مردم پخش شد.[56] حجتالاسلام فلسفی در یکی دیگر از منبرهای خود برای نخستین بار دولت را استیضاح کرد چرا که قانون اساسی را رعایت نکرده و به آن پایبند نبوده است و در بحثی مفصل آن را شرح داد.[57]
در نتیجه بیاعتنایی روحانیون به درخواستهای ساواک، رژیم عدهای از آنان را دستگیر و زندانی کرد، حجتالاسلام فلسفی یکی از آنها بود که در زندان کل شهربانی کشور بازداشت شد.[58] حرکت مردم در روز عاشورا علیه رژیم شاه نمیتوانست توسط عمال حکومت بیپاسخ بماند. رژیم شاه که از حرکت گسترده مردم هراسان شده بود، مبادرت به دستگیری امام در شب 15 خرداد نمود و انعکاس آن در تهران، شتاب تظاهرات و اعتراضها را بیشتر کرد. مردم به محض آگاهی از این امر، دسته دسته از نقاط مختلف شهر به راه افتادند و ضمن اعتراض به این اقدام رژیم، به خیابانها ریخته و شروع به سر دادن شعارهای انقلابی کردند[59] و رژیم هم با قساوت تمام مردم را سرکوب کرد. پس از گذشت بیش از یک ماه از دستگیری امام خمینی، علمایی مانند حجتالاسلام فلسفی که در زندان بودند نیز آزاد شدند.[60] و در سالهای بعد مخالفت خود را با رژیم همچنان ادامه دادند[61] و از طریق تلگراف با امام خمینی در ارتباط بودند.[62] ایشان نیز در این سالها با سخنرانیهایی که در شهرهای مختلف انجام میداد همچنان شور مبارزه با رژیم را زنده نگه میداشت.[63]
حجتالاسلام فلسفی در دهه 1350 شمسی
آقای فلسفی در سال 1350 شمسی منبرهای پرحرارتی را علیه رژیم انجام داد، برای نمونه در یکی از این سخنرانیها به صورت آشکار از امام خمینی جانبداری کرد و همین امر باعث خشم و مخالفت رژیم شد.[64] همچنین در همین سال علمای ایران از عراق اخراج شدند، وی برای آوارگانی که از عراق اخراج شدند تمام تلاشهای خود را به کار گرفت و در مساجد به سخنرانی پرداخت و اعتراض کرد و در منبرهای دیگر خود، چنان به رژیم حمله کرد که رژیم در مقابل، وی را تا آخر عمر ممنوعالمنبر کرد.[65]
پس از خانهنشینی، حجتالاسلام فلسفی در منزل خود جلسههای تدریس فن خطابه و منبر تشکیل داد و به تربیت کادر برای وعظ و خطابه پرداخت، و همزمان اقدام به تالیف کتب و مقالات برای درج در مجلات میکرد.[66] پس از گذشت دو سال از ممنوع المنبر بودن وی، رژیم به طور غیر مستقیم به وی اعلام کرد که تنها با نوشتن یک دستخط یک سطری به شاه ممنوعیت وی لغو خواهد شد، اما ایشان زیر بار این ذلت نرفت. در طی سالهای ممنوع المنبر بودن این روحانی تا پیروزی انقلاب اسلامی، نوارهای سخنرانی و نوشتههای ایشان در شهرهای مختلف دست به دست میگشت و به صورت مخفی پخش میشد که این امر خود تاثیر زیادی در آگاهی مردم و ابراز مخالفت علیه اعمال رژیم داشت.[67]
اوجگیری نهضت امام خمینی با شهادت آیتالله سیدمصطفی خمینی در آبان سال 1356 خورشیدی آغاز شد و حجتالاسلام فلسفی نیز با شرکت در مراسم ختم فرزند امام، اعتراض خود را نسبت به رژیم اعلام کرد و مراسمهایی نیز در منزل ایشان برگزار شد.[68] ایشان در این سالها فعالیت خود را از طریق صدور بیانیههای گوناگون و مناسبتهای مختلف شدت بخشید. در ماجرای 19 دی سال1356 شمسی و به مناسبت درج مقالهای با نام جعلی احمد رشیدیمطلق در روزنامه اطلاعات که طی آن مطالب توهینآمیزی به روحانیت و امام خمینی نسبت داده شده بود، حجتالاسلام فلسفی به همراه یارانش با صدور بیانیهای، این حرکت توهینآمیز را محکوم کرد و از وعاظ تهران خواست سکوت نکرده و در محکومیت این مقاله سخنرانی کنند.[69] ایشان همگام و همپای جریان انقلاب، سرکوب مردم تبریز که در روز 29 بهمن همان سال اتفاق افتاد را نیز محکوم کرد و به همراه 35 نفر از علمای تهران بیانیهای صادر کرد. همچنین این روحانی مبارز در جریان حادثه یزد نیز غیرمستقیم نقشآفرینی کرد و بدون خونریزی این حادثه را هدایت کرد و به هدف خود هم رسید.[70]
در خرداد سال 57 و به مناسبت سالگرد قیام 15 خرداد سال 1342 با فشار مأموران ساواک او در منزل خود محصور شد و جلوی فعالیت او گرفته شد. وی از مردم خواست مراسم محرم را برگزار کرده و سکوت نکنند. بعد از حادثه 17 شهریور 1357 شمسی که به «جمعه خونین» شهرت یافت، نیروهای ساواک شبانه به خانه حجتالاسلام فلسفی هجوم بردند و در آن جا اعلامیههای امام خمینی را پیدا کردند. ساواک بعد از دستگیری حجتالاسلام فلسفی، ایشان را به مرکز حکومت نظامی بردند اما مجبور شدند پس از مدتی ایشان را آزاد کنند.[71] سرانجام حجتالاسلام فلسفی پس از 7 سال ممنوعیت منبر و پس از ورود امام خمینی به وطن در مدرسه علوی و با حضور هزاران نفر از علما و روحانیون به سخنرانی در محضر امام خمینی پرداخت که تاثیر شگرفی در میان مردم بر جای گذاشت.[72]
آثار
از حجتالاسلام محمدتقی فلسفی آثاری با عنوان کلی «گفتار فلسفی» و غیر آن انتشار یافته که برخی از آنها عبارتند از:
*«کودک»، از نظر وراثت و تربیت، دو جلد
*«جوان»، از نظرعقل و احساسات، دو جلد
*«بزرگسال و جوان» از نظر افکار و تمایلات، دو جلد
*«آیه الکرسی»، پیام آسمانی توحید
*«اخلاق»،از نظر همزیستی و ارزشهای انسانی، دو جلد
*«معاد»، از نظر روح و جسم، سه جلد
*«سخن و سخنوری»، از نظر بیان و فن خطابه
*«شرح و تفسیر دعای مکارم الاخلاق»، از صحیفه سجادیه، سه جلد.[73]
رحلت
حجتالاسلام فلسفی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز به رغم کبر سن همچنان در سنگر تبلیغ به ادای وظیفه مشغول بود و در27 آذر سال 1377 در سن 93 سالگی در اثر بیماری به جوار رحمت حق شتافت.[74] ایشان را در روز 29 آذر پس از تشییع با شکوهی در حرم مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) در شهرری به خاک سپردند.[75]
پینوشتها:
[1] یاران امام به روایت اسناد ساواک«زبان گویای اسلام» حجتالاسلام و المسلمین محمدتقی فلسفی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1378، ص یازده.
[2] همان، ص دوازده.
[3] همان، ص سیزده.
[4] همان، ص یازده.
[5] همان.
[6] همان.
[7] خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، تدوین: علی دوانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، ص 55.
[8] یاران امام به روایت اسناد ساواک، همان، ص 13.
[9] همان، ص یازده.
[10] همان، ص یازده
[11] همان، ص سیزده.
[12] خاطرات و مبارزات، ص 72.
[13] صدیقی، غلامحسین. جنبشهای دینی ایران، پازنگ، 1372، ص 78-79.
[14] خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص 88.
[15] همان، ص 92.
[16] یاران امام به روایت اسناد ساواک، همان، ص 15.
[17] خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص 92.
[18] طبری، احسان. کژراهه، تهران: امیرکبیر، 1366، ص 43.
[19] انورخامه ای. خاطرات سیاسی، نشر گفتار و علم، 1372، ص 250.
[20] همان، ص 251.
[21] یاران امام به روایت اسناد ساواک، همان، ص پانزده.
[22] محمدتقی فلسفی، در مکتب اهل بیت، خوزستان، سیمان فارس، 1352، ص 15.
[23] جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، جلد دوم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1386، ص 341.
[24] یاران امام به روایت اسناد ساواک، همان، ص 6.
[25] همان، ص 2-3.
[26] همان، ص 82.
[27] همان، ص 93.
[28] همان، ص 461.
[29] همان، ص 462.
[30] همان، ص 467.
[31] ص 101.
[32] همان، ص 8.
[33] همان.
[34] همان، ص 69.
[35] همان، ص 243.
[36] همان، ص 15.
[37] همان، ص 16
[38] همان، ص 17
[39] همان، ص 98.
[40] همان، ص 98..
[41] همان، ص 100.
[42] خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص 115.
[43] همان، ص 182.
[44] یاران امام به روایت اسناد ساواک، همان، ص 7.
[45] همان، ص 10.
[46] همان، ص 18.
[47] حسینیان، روح الله، سه سال ستیز مرجعیت شیعه در ایران (1343 -1341)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1387 ، ص 140-141.
[48] یاران امام به روایت اسناد ساواک، همان، ص 132.
[49] همان، ص 134.
[50] همان،ص 134.
[51] خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص 238.
[52] همان، ص 241-242.
[53] یاران امام به روایت اسناد ساواک، همان، ص 173.
[54] قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، ج 2: فیضیه، ص 328.
[55] یاران امام به روایت اسناد ساواک، همان، ص 202 و 203.
[56] همان، ص 205-210.
[57] همان، ص 211 – 215.
[58] همان، ص 234.
[59] آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با محسن رفیقدوست، جلسه دوم صفحات 1 تا 17.
[60] یاران امام به روایت اسناد ساواک، همان، ص 239.
[61] همان، ص 254، 255.
[62] همان، ص 256.
[63] همان، ص 378- 387.
[64] همان، ص 455 و 463.
[65] همان، ص 22-23.
[66] همان، ص 532، 537.
[67] همان، ص 550.
[68] همان، ص 616، 617.
[69] همان، ص 618.
[70] همان، ص 625- 627.
[71] همان، ص بیست و چهار.
[72] خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص 352.
[73] یاران امام به روایت اسناد ساواک، همان، ص پیست و پنج و بیست و شش.
[74] یاران امام به روایت اسناد،خادم شریعت آیتالله حاج آقا حسین خادمی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 185.
[75] یاران امام به روایت اسناد ساواک«زبان گویای اسلام» حجتالاسلام و المسلمین محمدتقی فلسفی، ص بیست و پنج.
منابع:
یاران امام به روایت اسناد ساواک«زبان گویای اسلام» حجت الاسلام و المسلمین محمدتقی فلسفی، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1381.
آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با محسن رفیقدوست، جلسه دوم.
انورخامهای. خاطرات سیاسی، تهران: نشر گفتار و علم، 1372.
جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، جلد دوم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1386.
یاران امام به روایت اسناد، خادم شریعت آیتالله حاج آقا حسین خادمی، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1380.
روحالله، حسینیان، سه سال ستیز مرجعیت شیعه در ایران (1343 -1341)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1387.
خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، تدوین: علی دوانی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382.
غلامحسین، صدیقی، جنبشهای دینی ایران، تهران: پازنگ، 1372.
احسان، طبری، کژراهه، تهران: امیرکبیر، 1366.
قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، ج 2: فیضیه، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1380.
محمدتقی فلسفی، در مکتب اهل بیت، خوزستان، سیمان فارس، 1352.
اوایل انقلاب
دهه60-تهران
حجت الاسلام محمدتقی فلسفی در سن هفتاد و دو سالگی(1358 شمسی)
سال1372- مرکز اسناد انقلاب اسلامی- تهران
از چپ به راست(نشسته): مرحوم حجتالاسلام حاج میرزاابوالقاسم فلسفی، مرحوم آیتالله حاج شیخ محمدرضا تنکابنی، حجتالاسلام محمدتقی فلسفی
سال 1330- مشهد
صحنه ای از حضور حجت الاسلام فلسفی در جمع گروهی از علما، مدرسین و طلاب مدرسه آیت الله بروجردی در کرمانشاه(آذرماه)
حجت الاسلام فلسفی هنگام امضای دفتر یادبود در سفارت پاکستان (تهران،1335)
بعد از انقلاب- تهران
حجت الاسلام فلسفی در کنار مرحوم آیت الله پسندیده (1358)
مراسم چهلم شهید مطهری- قم - 1358
حجتالاسلام فلسفی در دهه 30 در منزل شخصی
حجتالاسلام فلسفی در دهه 30 در منزل شخصی
حجتالاسلام فلسفی در سال 1328 در حال سخنرانی در یکی از مجالس شیعیان پاکستان
حجتالاسلام فلسفی در کنار پدرشان آیتالله محمدرضا تنکابنی
حجتالاسلام فلسفی و مرحوم حبیبالله عسکر اولادی
حجتالاسلام محمد تقی فلسفی
حجتالاسلام محمد تقی فلسفی
تعداد مشاهده: 14832