12 دی ماه 1357، روز خونین گالیکِش استان گلستان
تاریخ انتشار: 10 دي 1401
چکیده
واقعه 12 دی سال 57 شهر گالیکِش از جمله رویدادهای ناشناخته تاریخ انقلاب اسلامی است. با آن که در این روز ظرف مدت ده دقیقه بیش از سی نفر به دست ماموران سفاک رژیم پهلوی در این شهر کوچک شهید و مجروح شدند، ولی متاسفانه شرح این قصه غمبار جز در چند منبع به صورت مختصر نیامده است.[1] در این روز مردم انقلابی گالیکش مورد هجوم چماقداران شاهدوست قرار گرفتند. این چماقداران که عدهای ناآگاه از روستائیان اطراف بودند با تحریک و وعده و وعید پاسگاه ژاندارمری گالیکش و ساواک گنبد کاووس قصد حمله به شهر و غارت و آتش زدن آن را داشتند. در نتیجه عدهای از جوانان گنبد کاووس به یاری مردم بی دفاع گالیکش شتافتند و در مقابل شاهدوستها ایستادند. اما ماموران رژیم که نقشههای خود را برباد رفته دیدند، جوانان انقلابی را به گلوله بستند و عده زیادی را شهید و مجروح نمودند.
شرح واقعه
شهر گالیکِش یکی از بخشهای کوچک واقع در شرق استان گلستان و نزدیک شهر گنبد کاووس است. روز دوازدهم دی ماه سال 57، عدهای از عوامل شاه دوست یکی از روستاهای اطراف، با برنامه ریزی و حمایت فرمانده ژاندارمری محل، با چوب و چماق و چاقو به سوی شهر گالیکش به راه افتادند تا مردم انقلابی آن جا را مورد تاخت و تاز وحشیانه خود قرار دهند.[2]
این در حالی بود که ماموران ژاندارمری با آن که از جریان حمله چماقداران خبر داشتند، هیچ دفاعی از مردم به عمل نیاوردند و هیچ برخوردی هم با چماقداران نکردند. اما مردم انقلابی گالیکش که از قبل، شایعه این حمله را شنیده بودند با کمال شجاعت به محل پمپ بنزین ورودی شهر رفتند و قبل از آن که مهاجمان وارد شهر شوند به مقابله با چماقداران پرداختند و جلویشان را سد نمودند.[3]
در این میان مردم انقلابی گنبد کاووس نیز که از حمله چماقداران به گالیکش مطلع شده بودند، جمعی از آنها بلافاصله سوار بر ماشینهای مختلف شده، به سوی گالیکش آمدند و خود را برای دفاع از مردم آن شهر و سرکوب چماقداران شاهدوست به آن جا رساندند. در این هنگام وقتی چماقداران، جمعیت زیاد گالیکشی و گنبدی را در مقابل خود دیدند به وحشت افتادند و عقب نشینی کردند.[4]
در نتیجه گنبدیها هم سوار بر ماشینهای خود قصد بازگشت به شهر خود را داشتند و از خیابان جلوی پاسگاه ژاندارمری گالیکش به سوی گنبد میرفتند که ناگهان مورد رگبار بیرحمانه ماموران ژاندارمری قرار گرفتند. در نتیجه چند نفر به شهادت رسیدند و عده زیادی هم مجروح شدند. مردم که پناهگاهی در مقابل شلیک مستقیم ماموران نداشتند، در زمینهای کشاورزی شخم زده اطراف و خانههای مسکونی آن منطقه پنهان گردیدند تا از مهلکه جان سالم به در ببرند.
مردم گالیکش با شنیدن صدای تیراندازی ماموران، به یاری گنبدیها شتافتند و زخمیها و افراد سالم را جمع آوری و سوار بر ماشینهای شخصی خود کردند و از مسیر جاده نو و مسیر دیگری غیر از جاده مقابل پاسگاه که دوراز چشم ماموران بود، به سوی شهر گنبد بردند و زخمیها را هم به بیمارستان شهدای گنبد (محمدی سابق) رساندند.[5] در این واقعه 7 نفر به شهادت رسیدند و حدود 26 نفر نیز مجروح شدند. اسامی شهدا عبارتند از:
1- سیاوش ناصری فخرآباد - متولد سال1341
2- صفرعلی درستان (گلستانی) - متولد سال1331
3- نریمان (نصیر) نظری - متولد سال1332
4- عباس فرقانی - متولد سال 1340
5- بشیر مهدی زاده - متولد سال1339
6– علی رضا قزلسفلو - متولد سال1335
7- محمود پیری - متولد سال 1328 [6]
روزنامه اطلاعات در صفحه اخبار خود تعداد شهدا را اشتباهاً 8 نفر اعلام کرده که 7 نفر صحیح است. روزنامه فوق در آن روزها شرح ماجرا را چنین نوشت :
« ماموران گروهی را که برای کمک به مردم گالیکش رفته بودند، در بازگشت به گلوله بستند. عدهای از اهالی گنبد کاووس چندی پیش با اطلاع از این که چند تن به گالیکش حمله برده و قصد غارت آن جا را دارند، به گالیکش رفتند، اما در آن جا متوجه شدند که برخورد جزئی بوده و به همین جهت بازگشتند. امّا در بین راه جلوی پاسگاه ژاندارمری گالیکش گروهی از ماموران شهربانی و ژاندارمری به سوی آنها شلیک کردند. در نتیجه 8 نفر به نامهای سیاوش ناصری فخرآباد، صفرعلی گلستانی، نریمان نظری، عباس فرقانی، بشیر مهدی زاده، قزلسفلو، نصیر نظری و محمود پیری کشته و 26 نفر مجروح شدند. مردم می گویند هنوز تعدادی جسد در میان مزارع وجود دارد.»[7]
این واقعه تأثیر عمیقی در مردم آن منطقه به ویژه گنبد و گالیکش و مینودشت داشت و موجب تشدید مبارزه بر علیه رژیم شد. دو نفر از اهالی مبارز گالیکش که خود در این واقعه حضور داشتند در باره خاطرات آن واقعه چنین گفتند :
« طی روزهای قبل از دوازده دی 57 چندین بار عده ای از مزدوران شاهدوست روستای کَلِه خَر به شهر گالیکش آمدند و به طرفداری از رژیم، دست به راهپیمائی زدند و شعار جاوید شاه، جاوید شاه سر دادند که این حرکت سرسپردگان شاهدوست موجب تنفر و عصبانیت مردم شد . به خاطر همین، گالیکشیها تصمیم گرفتند که در صورت حمله چماقداران به منازل و مغازههای مردم، در پشت بامهای منازل حاشیه خیابانها سنگر بگیرند و با چماقداران مقابله و حتی با سلاحهای شکاری به سوی مزدوران شلیک نمایند.
به همین علت مردم روز 12 دی ماه سال 1357 آماده باش بودند. لذا وقتی بعدازظهر آن روز افراد شاه دوست با حمایت ژاندارمری به سوی گالیکش به راه افتادند، قبل از آن که به شهر وارد شوند، در محل پمپ بنزین، مردم انقلابی گالیکش مقابل آنها ایستادند و جلویشان را گرفتند. برخی از مزدوران شاه مسلح به سلاح گرم بودند و چوب و چماق هایی به اندازه دو متر داشتند و هر ماشین مسافربری از مسیر گالیکش به طرف مشهد مقدس میرفت و یا باز میگشت، آن را مورد حمله وحشیانه خود قرار میدادند و حتی افراد را گروگان میگرفتند.
در این بین وقتی حمله شاه دوستها به گالیکش، به گوش گنبدیها رسید، بلافاصله مردم انقلابی گنبد عصر همان روز به رهبری مرحوم حاج آقا شیخ ابراهیمی سوار چند کامیون و مینیبوس شدند و به سوی شهر گالیکش به راه افتادند تا از مردم آن جا در مقابل تهاجم چماقداران دفاع نمایند.
لذا وقتی مزدوران جمعیت انبوه گالیکش و گنبد را در مقابل خود دیدند، به وحشت افتادند و دیگر جلو نیامدند و عقب نشینی کردند. چون هوا تاریک شد و مردم برگشتند آن محل خلوت شد و آنها از این فرصت (خلوت تاریکی و شب) استفاده کرده و از فاصله دور با شلیک چند تیر، دو سه نفر از مردم گالیکش را زخمی نمودند.
مردمی هم که از گنبد برای کمک آمده بودند سوار ماشینهای خود شده و به سوی شهر خود برگشتند. چون میخواستند با ماشین از جلوی پاسگاه ژاندارمری گالیکش عبور کنند، ناگهان ماموران آنها را به رگبار بستند. آن موقع سروان ابراهیمی فرد[8] فرمانده ژاندارمری منطقه، در پاسگاه حضور داشت و به خاطر شکست تهاجم چماقداران کَله خَر به گالیکش، خود دستور تیراندازی به سوی ماشین گنبدیها را صادر کرد و از نزدیک شاهد کُشت و کُشتار مردم مظلوم و بی دفاع گنبدی که برای کمک به اهالی گالیکش آمده بودند، بود.
در واقع مأموران ژاندارمری به خاطر دشمنی که با انقلابیون داشتند و به خاطر حمایت از چماقداران مهاجم، دست به چنین عمل غیر انسانی زدند. لذا پس از تیراندازی، گنبدیها از ماشین های خود پیاده شدند و در زمینهای شخم زده اطراف پناه گرفتند و تعدادی هم که به شدت مجروح شده بودند در منازل مسکونی اطراف پاسگاه پنهان گردیدند .
مردم گالیکش که از این جریان مطلع شدند، بلافاصله به سوی پاسگاه و زمینهای اطراف آن رفتند و در تاریکی شب به جستجو و یاری مجروحان و دیگر افرادی که از گنبد آمده بودند، پرداختند و آنها را با ماشینهای شخصی خود از طریق جاده نو (نه از مسیر پاسگاه) به بیمارستان شهدای گنبد (محمدی سابق) منتقل کردند. حتی همان شب عده زیادی از مردم گالیکش جهت اهداء خون به مجروحان این جنایت به گنبد رفتند و در جلوی بیمارستان تجمع نمودند. تا این که فردا مطلع شدیم که عده ای از زخمیهای دیشب در بیمارستان شهید شدهاند.
لذا ما هم جمعی از مردم گالیکش به سرپرستی حجتالاسلام و المسلمین حاج سید باقر موسوی (امام جمعه فعلی شهر گالیکش) جهت شرکت در مراسم تشییع جنازه شهدا به گنبد رفتیم که تشییع جنازه از مقابل بیمارستان تا محل امام زاده یحیی بن زید(ع) انجام شد و در بین راه نیز حاج آقا موسوی سخنانی در محکومیت این جنایت مزدوران شاه برای مردم عزادار ایراد کرد و بعد هم شهدا دفن شدند.
در واقع مراسم با شکوه تشییع جنازه شهدا تبدیل به یک راهپیمائی بزرگ و اعتراض آمیز بر ضد رژیم شاه شد که مردم شعارهایی هم آن روز بر علیه طاغوت سر میدادند. از آن پس در روزهای بعد مجالس مختلفی برای بزرگداشت شهدای آن واقعه در شهرهای گالیکش، گنبد و مینودشت[9] بر پا شد که جمعیت زیادی در آنها شرکت کردند، و این جنایت مزدوران شاه را تقبیح نمودند.»[10]
روزنامه کیهان در گزارشی راجع به این واقعه نوشت:
«به مردم گنبدکاووس خبر رسید عدهای بلوچ به عنوان موافق دولت به مردم گالیکش حمله کردهاند. نزدیک به 500 نفر از اهالی گنبد با هر وسیلهای که پیدا کردند برای کمک به مردم گالیکش رفتند. مأموران انتظامی جلوی مردم را گرفتند و بعد از لحظاتی آنها را به رگبار گلوله بستند. در این حادثه 7 نفر کشته و 25 نفرزخمی شدند.»[11]
گزارشهای ساواک
ساواک شهرستان گنبدکاووس در گزارشی که در همین روز نوشته، تصریح نموده که ساعت 17:30 یعنی روز 12 دی چهار دستگاه مینی بوس و 5 دستگاه سواری و یک دستگاه کامیون از اهالی گنبد با چوب و چماق به پشتیبانی از مخالفین دولت در گالیکش به افراد تظاهر کننده انقلابی پیوستند.
ساواک در این گزارش به دروغ نوشته که انقلابیون در سرتاسر خیابان اصلی گالیکش آتش سوزی به راه انداختهاند و جاده را مسدود کردهاند که در اثر وزش باد شدید آتش وسعت پیدا کرده و امکان سوختن تمام بخش گالیکش بعید نیست!
سپس در ادامه این گزارش ساواک به دروغ تصریح نموده که بین مخالفین و موافقین زد و خورد شده و با مداخله و تیراندازی ماموران سه نفر مجروح شدهاند![12]
در حالی که:
1- انقلابیون گنبد و گالیکش در ورودی شهر تجمع کرده بودند تا جلوی تهاجم چماقداران شاهدوست را به داخل شهر بگیرند نه در داخل شهر. آنها نه آتش سوزی کردند و نه درگیری بین دو طرف صورت گرفت که ژاندارمری بخواهد دخالت نماید.
2- ساواک برای توجیه کشتار مردم بی گناه موضوع زد و خورد بین مخالفین و موافقین رژیم شاه را در گزارش خود مطرح نموده و حتی آمار شهدا که 7 نفر و مجروحان که 26 نفر بوده را به سه نفر مجروح تقلیل داده است.
3- افرادی که شهید و مجروح شدند فقط با گلولههای مأموران مصدوم شدند و ماموران آنها را در حالی که سوار ماشین بودند و در حال بازگشت به گنبد بودند در خروجی شهر به گلوله بستند.
در سندی از ساواک اوضاع منطقه پس از این رویداد به این صورت گزارش شده است:
از ساری- 2هـ تاریخ: 13 / 10 / 57
به: 312
گزارش
1ـ از ساعت 9 [صبح] روز جاری حدود 5000 نفر از اهالی گنبد، مینودشت، گالیکش در مقابل بهارستان شیروخورشید اجتماع، تا اجساد و مقتولین حادثه شب گذشته گالیکش را تحویل گرفته، دورشهر بگردانند. ضمناً بازماندگان مقتولین شیشه ای بیمارستان را شکسته و روی دیوار جملاتی مانند مرگ بر سازمان امنیت ، نام رئیس ژاندارمری دو نفر از عوامل شهربانی و ژاندارمری را به عنوان قاتلین نوشتهاند و تصمیم دارند به منظور انتقام آنها را به قتل برسانند؛ و همچنین در شهر گنبد دست به خرابکاری و آتش سوزی بزنند. ضمناً آذربایجانیهای مقیم ترک آباد گنبد در نظر دارند به پاسگاه ژاندارمری گالیکش حمله و آن را تصرف نمایند.
2ـ در ساعت 22 شب گذشته سیدمحمد کلالی پیشنماز مینودشت وسیله بلندگو از مردم مینودشت خواسته تا برای مجروحین گالیکش در بیمارستان گنبد خون بدهند .لیکن نحوه گفتار یاد شده به شدت تحریک آمیز بوده است .
3ـ به دنبال اغتشاشات شب گذشته گالیکش اهالی کله خر(بلوچهای بنی) اظهار نمودهاند تأمین جانی ندارند و تقاضا کردهاند به منظور حفظ جان خود و جانبازی در راه وطن و شاه اسلحه مجاز به آنها واگذار شود.
رخشا»[13]
پس از این کشتار بی رحمانه، مردم گنبد و گالیکش علاوه بر تهدید ماموران و چماقداران سلطنت طلب، با برگزاری مراسم مختلف یاد و خاطره شهدا را گرامی داشتند و اقدام مأموران رژیم پهلوی را محکوم نمودند. مردم به یاد حماسه سازان این واقعه حتی نام بیمارستان کوروش گنبد را به شهدا تغییر دادند. در گزارش دیگری از ساواک می خوانیم:
« به: 312
از: ساری
شماره: 52992
تاریخ: 14 / 10 / 57
1ـ از ساعت 930 روز جاری از طرف عدهای از آذربایجانیهای مقیم ترک آباد گنبد مجلس ترحیمی به مناسبت کشته شدگان حادثه گالیکش در مسجد صاحب الزمان گنبد تشکیل، همچنین قرار است از ساعت 14 روز جاری الی 17 مجلس دیگری در همان مسجد برپا گردد .
2ـ صبح روز جاری جماعتی در حدود 1000 نفر در جلوی بیمارستان کورش کبیر گنبد اجتماع و با آتش زدن حلقه های لاستیک عبور و مرور را مسدود نمودند. اجتماع نامبردگان مربوط به دو جسد میباشد که به علت نشناخته شدن در سردخانه بیمارستان است و قرار است در ساعت 14 روز جاری اجساد را تحویل گیرند. ضمناً تابلوی بیمارستان دستکاری شده است و نام کورش کبیر حذف و به جای آن بیمارستان شهدا نامگذاری گردیده. رخشا[14]»
بعد از این واقعه، این شعار در میان مردم منطقه مرسوم شد:
فاجعه دوازده دی مگر یادت رفت؟!
بستن مردم به مسلسل مگر یادت رفت؟!
ای شاه جلاد! مرگ بر تو باد![15]
البته در روزهای بعد دیگر سلطنت طلبها جرات نکردند که راهپیمائی کنند. ولی با این اتفاق مردم گالیکش بیشتر و به طور گستردهتری در تظاهرات ضد شاه شرکت میکردند. به طوری که به گفته حاج حسین سبحانی پس از این واقعه حتی مردم گالیکش راهپیمائیهای خود را به شهرهای کلاله و مینودشت و گنبد نیز گسترش دادند که در مینودشت حجتالاسلام و المسلمین معصومی برای راهپیمایان بر ضد رژیم سخنرانی نمود. چنان که در مینودشت و کلاله ماموران ژاندارمری به صف راهپیمایان گالیکشی هجوم بردند و آنها را مورد ضرب و شتم قرار دادند و حتی در کلاله راه آنها را ماموران مسدود کردند که راهپیمایان مجبور شدند، از مسیرهای فرعی و دور افتاده روستاهای بانیال و حیدرآباد به گالیکش برگردند.[16]
یادی از شهدای واقعه
1- شهید محمود پیری
لطف الهی بر این مقدر شد که مردم شیره جین سراب در 12 تیر ماه سال 1328 شاهد تولد کودکی باشند که محمود پیری نام گرفت، و این آغاز زندگی نوینی بود که در عرصه خاک بر محمود و خانواده و جامعهاش ارزانی شد. زندگیای که با پاکی کودکانه آغاز شد و با پاکی شهادت به سرانجام رسید. او سه ساله بود که به همراه والدینش به گنبد کاووس عزیمت کرد و در این شهرستان به تحصیل علم پرداخت و پس از اخذ مدرک ششم ابتدایی در کارگاه ریختگری مشغول به کار شد. چند سال بعد راهی سربازی شد و سپس به شغل رانندگی پرداخت. او علی رغم خستگی از کار و فقر و ستمگریهای حاکمان طاغوت، نسبت به والدین و همسر و سه فرزند خردسالش عشق میورزید و با محبت پدرانه کانون خانواده را گرم و دوست داشتنی میکرد. او حتی مستمندان و فقرای جامعه را نیز از یاری و محبت خود محروم نمیساخت. با اوج گیری مبارزات حق طلبانه مردم به رهبری حضرت امام خمینی بر علیه رژیم شاه، هر روز در تظاهرات و راهپیمائیها شرکت میکرد و پس از هر نماز، پیروزی انقلاب و بازگشت امام را از درگاه خداوند طلب مینمود .
2- شهید صفر علی دُرستان (گلستانی)
گرچه سواد کلاسیک شهید دُرستان اندک بود و به خاطر فقر شدید حاصل از ستم نظام شاهنشاهی، از درس و تحصیل بازمانده بود، ولی ایمان و آگاهی سیاسی اجتماعی او، موجب شد که او در ردیف یکی از بهترین افراد جامعه قرار گیرد. آرزویی که گاهی بسیاری از علم زدگان و مدرک زدگان نیز به آن نمیرسند .از عجایب روزگار آن که تولد او مصادف با قیام تیر ماه سال 31 مردم بر علیه رژیم پهلوی بود و شهادت او نیز در 12 دی ماه 57، مصادف شد با قیام همین مردم به رهبری حضرت امام بر علیه رژیم شاه. او پس از ترک تحصیل از دوره ابتدایی تا زمان شهادت، با تلاش و کوشش خالصانه و صادقانه در شغلهای مختلف به تامین معاش خانوادهاش پرداخت و از فساد و تبعیضها و فقر و بیچارگی مردم به شدت رنج میبرد. او در انبوه ظلمهایی که در نظام شاهنشاهی میدید، همیشه ریشه بدبختیها و خفقان اجتماعی را جستجو میکرد. او نه تنها به دنبال ارتقاء آگاهی خود، بلکه در پی روشن و آگاه کردن مردم نیز بود تا مردم بیش از پیش نسبت به جنایات رژیم پهلوی بیدار شوند و به صف مبارزان نهضت امام خمینی بپیوندند. او به حضرت امام عشق میورزید و برای ترویج اندیشههای او تلاش زیادی به عمل میآورد .
3- شهید عباس فرقانی
طبس شهری است کویری و محروم، که مردان مقاوم میپروراند. مردانی از جنس شهید عباس فرقانی، تا ردای سرخ علوی بر تن کنند و بر اسطورههای ستم طواغیت بتازند. مردانی که شیدای دین هستند و نجات بخش بشریت از یوغ بندگی فرعونیان. گرچه شهید فرقانی تنها ده سال اول زندگیاش یعنی از سال 1340 (تولد) تا 1350 را در آن جا سپری کرد و سپس با خانودهاش به سوی گنبد کوچ نمود، ولی خوی استقامت و پایمردی را از زادگاهش به همراه آورد و در میان مردم گنبد به اوج رساند. لذا او با همین روحیه بود که سال 56، یعنی در مقطع دوم دبیرستان، با نهضت امام آشنا شده و در سال 57 عملاً به جمع مردم انقلابی پیوست. کوکتل مولوتف میساخت، اعلامیههای حضرت امام را چاپ و توزیع میکرد، در تظاهراتها و مجالس سخنرانی انقلابیون شرکت مینمود و حتی چندین بار مورد ضرب و شتم ماموران رژیم قرار گرفت. به طوری که یک بار به دلیل شدت صدمات ناشی از ضربات باتوم الکتریکی دژخیمان، 24 ساعت در بیمارستان بستری شد. اما او دست بردار نبود و به محض آن که حالش خوب شد با کوکتل مولوتف به منزل رئیس ساواک (جهانگیری) حمله کرد و چنان رعب و وحشتی به جان او انداخت که رئیس ساواک مجبور به ترک آن منزل شد. او حتی یک بار ماشین یکی از سلطنت طلبها را به آتش کشید. او عاشق امام بود و میگفت : چون امام خمینی فرمودهاند که انقلاب ما پیروز است من ایمان دارم که پیروزیم.
4- شهید علی رضا قزلسفلو
روستای القجر شهرستان مینودشت زادگاه شهید بزرگواری است که طعم تلخ رنج و محرومیتهای حاصل از سیاستهای ظالمانه ستم شاهی را سالها در کنار سایر مردم آن خطه از نزدیک چشیده بود. شهیدی که علی رضا قزلسفلو نام داشت و همواره در پی جلب رضایت الهی و افزایش معرفت دینی بود. او از زمان تولد یعنی 1 / 11 / 1335 تا روز شهادت یعنی 12 / 10 / 57 صداقت، راستی، مهربانی و ایمان به خدا را پیشه خود کرده بود و از این که میدید مسائل دینی در جامعه کم رنگ شده رنج میبرد و با نگرش واقع بینانهای که داشت، عامل اصلی فساد و بدبختی مردم مسلمان را رژیم سرسپرده پهلوی میدانست. او با همین دید آگاهانه به مخالفت با رژیم سفاک شاه پرداخت و همچون سایر مردم انقلابی، تحقق جمهوری اسلامی و نظام عدل الهی را سر لوحه اهداف خود قرار داد.
5- شهید بشیر مهدی زاده
در مسیر پر فراز و نشیب حیات جوامع انسانی، به کودکانی بر میخوریم که با وجود استضعاف شدید اقتصادی و معیشتی، در آیندهای نه چندان دور چلچراغ هدایت مردمی میشوند که در خواب غفلت فرورفتهاند و بی اعتنا به تار و پودهایی که طواغیت زمان به دست و پای آنها تنیدهاند، سر در لاک خود برده و فقط نفس میکشند تا زنده بمانند. عزیزانی چون شهید بشیر مهدی زاده یکی از همان کودکان هدایتگری است که همه همت و جوانی خود را در راه بیداری و نجات مردم جامعهاش از طوق طاغوتیان ستم شاهی به کار بست و چون شمع در مسیر پیشرف و پیروزی نهضت امام خمینی سوخت تا با سوختنش جامعهای ساخته شود که عامل به ارزشهای مقدس محمدی(ص) و علوی(ع) باشد. شهیدی که برای نیل به چنین مرتبتی رنج فراوان کشید. رنجی که از سال 1339 با تولدش در سراب آغاز شد و تا پس از مهاجرت همراه با والدینش به گنبد، و نیز تا روز شهادتش در 12 دی ماه سال 57 او را رها نکرد. زیرا عامل رنج او و میلیونها زن و مردِ فقیر و محرومِ دیگر، سیاستهای سرمایهداری و ظالمانه رژیم پهلوی بود. اما بشیر مهدی زاده علی رغم همه این مشکلات اقتصادی که حتی به خاطر آن تحصیلش را نیمه تمام رها کرده بود و برای کمک به خانواده مهربانش به شغل تراشکاری روی آورده بود، هرگز دست از تلاش و کوشش خالصانه و صادقانه بر نداشت. او اینک به خوبی میدانست که تنها راه نجات ملت از این همه بدبختی قیام بر ضد رژیم شاهنشاهی است، لذا همگام با سایر انقلابیون شجاع گنبد به مبارزه با طاغوت پرداخت و خود را فعالانه وقف نهضت اسلامی امام نمود .
6- شهید نریمان (نصیر) نظری
یک هفته پس از کودتای آمریکایی ـ انگلیسی 28 مرداد و سرکوب قیام عمومی مردم بر علیه رژیم پهلوی، کودکی در (پنجم شهریور 1332) در منطقه محروم شیره جین سراب به دنیا آمد که در دوره جوانی به جمع یاران حضرت امام و مخالفان سرسخت رژیم شاه پیوست. کودکی که از ابتدا طعم تلخ فقر و ستم را به عینیت در محیط خانواده و اجتماع چشید، چنان که به علت همین شدت فقر و بیچارگی، خانوادهاش از آن جا به گنبد کاووس نقل مکان نمودند و حتی چند سال بعد او به ناچار مجبور به ترک تحصیل در مقطع دبیرستان شد.
شهید نظری با مشاهده سیاستهای ظالمانه شاه، هر روز نسبت به علل و عوامل اصلی مشکلات جامعه آگاهتر میشد و به همین سبب او به یکی از انقلابیترین حامیان نهضت حضرت امام خمینی مبدل گشت. او که خود درد فقر را از نزدیک لمس کرده بود، در زمستان سال 57 از مادرش میخواهد که چند کیسه آرد داخل منزلش را نان بپزد و سپس آنها را بین مستضعفین تقسیم میکند تا از کمبود و مشکلات انقلاب ناراحت نشوند. او حتی یک بشکه 220 لیتری ذخیره نفت منزلش را هم در سرمای زمستان و در دوره کمبود نفت و اعتصاب کارکنان شرکت نفت، بین مردم نیازمند و مستضعف توزیع کرد و برای خانواده خود تنها ده لیتر نگه داشت و گفت: باید به مردم کمک کنیم تا از انقلاب رو گردان نشوند. او به همین هم قناعت نکرد، بلکه با ماشین خود شروع به آوردن هیزم از جنگل و توزیع در میان مردم نیازمند نمود تا کمبودها موجب سستی آنها در ادامه مبارزه با رژیم شاه نگردد. آری شهید نظری عاشق مردم بود و خدمت به مردم و انقلاب را امری ضروری میدانست. آرزویش زیارت حضرت امام و محشور شدن با خیل شهدای 17 شهریور تهران بود، که با شهادت در 12 دی سال 57 به آرزویش رسید.
7- شهید سیاوش ناصری فخرآباد
تازه سه ماه بود که از نهضت امام خمینی پس از تصویب انجمنهای ایالتی و ولایتی بر علیه رژیم شاه میگذشت. آن روز یعنی 12 / 10 / 41 در حالی که امت مسلمان ایران برای جشن میلاد امام زمان(عج) آماده میشدند، کودکی پا به عرصه وجود نهاد که سیاوش نام گرفت. کودکی که همزمان با آغاز مبارزات امام متولد شد، همان نوجوانی است که چند سال بعد به جمع عاشقان امام پیوست و دقیقاً 16 سال بعد در 12 / 10 / 57 نیز تا اوج شهادت پیش رفت و به ملائک پیوست. او در سال 57 در حالی که دانش آموز هنرستانی در شهرستان گنبد بود، به مبارزه بر علیه رژیم شاه دست زد و با برپایی نماز وحدت و پائین آوردن عکسهای شاه و به تعطیلی و اعتصاب کشاندن مدارس، میزان بالای آگاهی دینی و سیاسی خود را تجلی بخشید. یک بار حتی وقتی میخواست مدرسه داخترانه ماندانای سابق گنبد را به اتفاق دوستان انقلابیاش تعطیل نماید، با تلفن رئیس مدرسه ماموران سر رسیدند و در حالی که او مشغول پاره کردن تصاویر شاه بود، مورد ضرب و شتم بی رحمانه ماموران قرار گرفت.
آری خاطره خندهها، مهربانیها، فعالیتهای سیاسی، شعار دادن و پخش اعلامیهها و نوارهای انقلابی او هنوز باقی است. عشق به عبادت معبود و خدمت به بندگانش به ویژه مستمندان جزء ویژگیهای لاینفک شخصیت او محسوب میشد. او یک بار چند روز قبل از شهادتش وقتی کتک مفصلی از سوی دژخیمان رژیم شاه خورده بود، در پاسخ به سوالات خانوادهاش گفت: «در اسلام حتی سر باختن هم آخ گفتن ندارد.»[17]
اسناد و تصاویر
واقعه خونین 12 دی گالیکش نقش مهمی در بیداری و استمرار مبارزه در منطقه داشت. به طوری که روز 19 دی ماه به مناسبت هفتمین روز شهدای این واقعه حدود ده هزار نفر از مردم گنبد اعم از مرد و زن و کوچک و بزرگ صبح و بعد از ظهر دست به تظاهرات در خیابانهای شهر زدند. آنان که تصاویر امام خمینی و شهدای 12 دی را حمل میکردند شعارهای تندی بر علیه رژیم شاه فریاد زدند.
مردم گالیکش نیز هرگز فداکاری انقلابیون گنبدی را در آن روز تاریخی فراموش نخواهند کرد. از آن پس نه تنها اتحاد و همبستگی مردم منطقه در مقابل رژیم ستم شاهی افزایش یافت بلکه دژخیمان نیز دیگر جرات مقابله با مردم را نداشتند و از خشم و خروش مردم در وحشت به سر میبردند.[18] اینک تصاویر شهدا و اسنادی از این واقعه تقدیم میشود.
پینوشتها:
[1] - شرح این واقعه در نشریه انقلاب و کتابهای استان گلستان در انقلاب اسلامی و استان گلستان در نهضت امام خمینی تالیف غلامرضا خارکوهی پرداخته شده است
[2] نشریه انقلاب- شماره 7 و 8 – سال 86- ص 9.
[3] همان.
[4] کتاب استان گلستان در نهضت امام خمینی، ص 286.
[5] همان- ص 287.
[6] نشریه انقلاب- همان.
[7] روزنامه اطلاعات – تاریخ 21 / 10 / 57 – ص 3.
[8] البته این فرد که مردم آن منطقه به ویژه رامیانیها، آزادشهری ها، علی آبادیها و گالیکشیها خاطرات بدی از جنایات او دارند، بعد از انقلاب با شکایت مردم مورد محاکمه و مجازات قرار گرفت.
[9] زیرا یکی از آن شهدا به نام علی رضا قزلسفلو اهل مینودشت بود.
[10] کتاب استان گلستان در انقلاب اسلامی، ص 566 و 567.
[11] روزنامه کیهان- شماره 10605- ص 6.
[12] گزارش مورخ 12 / 10 / 57 سازمان اطلاعات و امنیت استان مازندران به بخش 312 ساواک کشور.
[13] گزارش مورخ 13 / 10 / 57 سازمان اطلاعات و امنیت استان مازندران به بخش 312 ساواک کشور.
[14] مجله ماهانه 15 خرداد – شماره 5 و6 – سال 71- ص 23.
[15] به نقل از آقای حسین سبحانی یکی از اهالی گالیکش.
[16] کتاب استان گلستان در انقلاب اسلامی - همان- ص 568 و 569.
[17] همان- صص 570 تا 574.
[18] کتاب استان گلستان در انقلاب اسلامی، همان- ص 564.
منابع :
- کتاب استان گلستان در نهضت امام خمینی، غلامرضا خارکوهی، انتشارات شهدای نینوا، تابستان سال96، چاپ دوم.
- کتاب استان گلستان در انقلاب اسلامی، غلامرضا خارکوهی، جلد 3، انتشارات عروج ، تهران- 1391.
- روزنامه اطلاعات.
- روزنامه کیهان.
- آرشیو اسناد ساواک.
- نشریه انقلاب، شهر گرگان.
شهید بشیر مهدیزاده
شهید سیاوش ناصری
شهید صفرعلی درستان
شهید عباس فرقانی
شهید علیرضا قزلسفلو
شهید محمود پیری
شهید نریمان نظری
تعداد مشاهده: 15963