جُستاری در جریان ضد دینی در ایران (1)
بخش اول
برای بررسی سیر تفکر اندیشهی ضد دینی و یافتن ریشههای وابستگی روشنفکران غربگرا به قدرتهای استعماری غرب و شرق، لازم است نگاهی ـ هرچند کوتاه و گذرا ـ به سیر تفکرات ضد اسلامی از هنگام ورود اسلام به ایران تا زمان حاضر انداخته شود. بر همین اساس و به منظور شناخت بهتر و دقیق تر روشها و جریانهای ضد دینی در تاریخ معاصر، باید آن را به چند دورهی مشخص تاریخی تقسیم کرد. بر این مبنا سیر تفکر ضد دینی در چهار دورهی زیر جریان داشته است:
دورهی اول از ورود اسلام به ایران تا تأسیس سلسلهی سلجوقی
دورهی دوم از سلجوقی تا آغاز صفوی
دورهی سوم از صفویه تا اوایل قاجاریه
دورهی چهارم از قاجار تا انقلاب اسلامی
امید است که این تقسیمبندی در شناخت دقیقتر سیر تفکر ضد اسلامی سودمند باشد.
دورهی اول ؛ ستیز و سازش
اسلام، از همان نخستین روزهای ورودش به ایران ـ که با اقبال عامّه نیز همراه بود ـ متأسفانه از سوی تعدادی از اشراف و بازماندگان اشرافیت قدیم، با ضدیت و ترویج اندیشههای ضد دینی مواجه شد. این افراد که در دورهی جدید منافع و موقعیت سابق خود را از دست داده بودند و یا از روی جهل و تعصب، رفتارهای پارهای از اعراب و خلفای پس از پیامبر(ص) را که در بسیاری از موارد بهواقع تبعیض آمیز و قطعاً در تباین با روح اسلام بود، به حساب تعالیم پیامبر(ص) گذاشتند و بهآن بهانه دشمنی آغاز کردند. بهطوریکه بر اساس مستندات تاریخی، جنبشها و حرکتهای ضد اسلامی در قرون اولیه، به دو شکل متفاوت تجلی یافتند و به موازات هم حرکت کردند: جنبشهای مسلحانهو حرکتهای فکری و فرهنگی که تکمیل کنندهی هم نیز به حساب میآمدند.
در بارهی چگونگی قیامهای مسلحانه، باید گفت: پس از استیلای اسلام بر فلات ایران، بسیاری از سرداران ساسانی و پیروان آیین زرتشت، پارهای رفتارهای اعراب را که هرگز مورد تأیید اسلام هم نبود، مستمسک قرار داده، با زیرکی احساسات بسیاری را به سود خود تحریک کردند.
این افراد در بسیاری از موارد ساده اندیشان و سرخوردگانی را با خود همراه میکردند و پس از کرّ و فرّهایی کوتاه، به دلیل سستی عقایدشان در برابر حقانیت تعالیم آسمانی اسلام بدون کسب موفقیتی چشمگیر شکست خورده، منهزم میگردیدند.
«سنباد» از اولین کسانی است که خونخواهی ابومسلم را که به وسیلهی «منصور دوانیقی»، خلیفهی عباسی، کشته شده بود، دستآویز قرار داد و حملات خود را متوجه اسلام نمود. وی توانست جمع عظیمی را که خونخواه ابومسلم بودند با خود همراه کند و از نیشابور تا شهرری را به آشوب بکشد. آن چنان که در منابع تاریخی آمده است، سندباد هدف و آرزوی خود را تصرف مکه و تخریب خانهی کعبه اعلام کرده بود.1
«استادسیس» از دیگر مدعیانی بود که میکوشید تا از طریق عملیات نظامی ریشههای اسلام را که به آرامی در حال گسترش بودند بخشکاند. این روحانی زرتشتی که از اهالی «بادغیس» بود، بنا به روایتی سیصد هزار نفر را که فاقد تسلیحات کافی بودند به دور خود جمع کرد و بسیاری از آنان را قربانی آتش افروزی خود نمود.2 «اسحاق ترک» ، «المقنع» و «مرداویچ» از دیگر مدعیانی بودند که به دنبال محو اسلام و همهی مظاهر آن از راههای نظامی بودند. مرداویج بن زیار که به دنبال از بین بردن اسلام و احیای مجدد سلطنت ساسانی بود، سرانجام کشتهی بلندپروازیهای غیر معقولانه خود شد و به دست غلامانش به قتل رسید.3 این حرکتهای نظامی با وجود گستردگی جغرافیایی برخی از آنها، نهتنها هرگز تأثیر عمیقی بر تودههای مردم بر جای نگذاشت که بر سیر صعودی گروش به اسلام نیز نتوانست تأثیر گذارد. نکته قابل تامل اینکه در دههیهای اخیر این افراد از خلال متون تاریخی به وسیله روشنفکران ضد دین بیرون کشیده شده و حیات مجددی یافتهاند. نمایش نامه «مازیار» تالیف «صادق هدایت» که با مقدمهی «مجتبی مینوی» نگاشته شده است، بخشی از این کوششها را نشان میدهد. به موازات این اقدامات خشونت بار و زودگذر، حرکتی بطیء، عمیق و حساب شده از همان نخستین روزهای ورود اسلام آغاز گردید که آثار آن بهمراتب زیانبارتر از اقدامات اهل شمشیر بود، این حرکت از ناحیهی اهل قلم هدایت و از خامهی آنها تغذیه میشد. یکی از اولین پیشگامان این اندیشه «زادان فرخ» است که شاگردش «صالح بن عبدالرحمن» را به دلیل ترجمهی دیوانهای مالیاتی از زبان پهلوی به عربی خائن میدانست و فرزندش «مردان شاه بن زادان» نیز او را همواره نفرین میکرد.5 اگرچه نباید اقدامات خلاف اسلام خلفا، در حق اقلیتهای غیر عرب را از نظر دور داشت، اما متأسفانه اظهارات کثیری از شعوبیه هرگز به معنای بازگشت به اسلام اصیل نبود و صرفاً تلاشی برای احیای مجدد سنتهای باستانی ایران به حساب میآمد. لازم به توضیح است که شعوبیه آیاتی از سوره مبارکهی توبه را شعار خود قرار داده و بر اساس آن خواستار برابری حقوقی و سیاسی با اعراب میشدند. بسیاری از مورخین، شعرا و نویسندگان سدههای میانی ایران از مبلغین و مروجین این اندیشه بودهاند. سرایش شاهنامه بهوسیلهی «دقیقی طوسی» بهمنظور تحقق همین خواسته بود و قسمتهایی از شاهنامهی فردوسی نیز از این اندیشهها مبرا نیست. دورهی دوم : ضدیت با اسلام در پوششهای اسلامی دورهی دوم بررسی حرکتهای ضد دینی را باید از دورهی سلجوقی تا برآمدن صفوی دنبال کرد. در این دوره، اسلام به عنوان دین اکثریت مردم ایران مورد پذیرش قرار گرفته و ایرانیان خدمات فکری و فرهنگی زیادی در همهی علوم اسلامی ارائه کردهاند. حرکتهای مسلحانه تقریباً متوقف و اسلام در ذهن و جان تودههای مردم مکنون شده است. بدین ترتیب جنبشها و حرکتهای ضد دینی در لباسهای اسلامی تبلیغ و به همین خاطر نفوذ و گستردگی نیز پیدا میکردند. ظهور جریانها و نحلههایی که مدعی تفسیر درستتر از اسلام و ارائه دهندهی درکی عمیقتر از آن بودند، ویژگی مشترک همهی این جریانها به حساب میآید. متأسفانه عرفان و تصوف اصیلی که ریشه در باورهای اسلامی داشت به یکی از ابزارهای این مدعیان دروغین بدل و به تدریج از ماهیت حقیقی خویش دور و تهی گردید. بر اساس تفاسیر این افراد، تعالیم اسلام بر سه پایهی «شریعت»، «طریقت» و «حقیقت» استوار بوده و معتقد بودند که حقیقت به عنوان اصیلترین این تعالیم، صرفاً از مجاری آنها قابل حصول میباشد. شریعت در این تفکر به منزلهی پوستهای خشن و منجمد که باید از آن گذشت معرفی و به تدریج از آرا و اندیشههایشان حذف گردید. بسیاری از فرقههای صوفیانه از دورهی سلجوقی تا دورهی صفوی، مدعی چنین تفسیری از دین بودند و به همین خاطر علمای واقعی هرگز با آنان سر سازش نداشتهاند. این تفکرات صوفیانه که ترکیبی از اسلام، مسیحیت، مانویت و بودیسم بودند. گوشه نشینی، دم غنیمتی، تسلیم شدن در برابر تقدیر ازلی، وابستگی به سلاطین و حکام و ... را ترویج کرده و در دورهی قاجاریه و پهلوی به عنوان سمبل و نمادی از اسلام معرفی و همهی اقدامات آنها به حساب اسلام و تشیع گذاشته شد. عمده انتقادات « احمد کسروی» در کتابهای «صوفی چه میگوید؟» «حافظ چه میگوید؟» «در پیرامون ادبیات»، «علل گرایش به شیعیگری» و ... متوجه این افراد است که متأسفانه به حساب اسلام و تشیع گذاشته شدهاند. از جمله عقاید صوفیانهای که در تضاد کامل با اسلام قرار داشتند میتوان به: موضوعاتی چون «تناسخ»، «حلول»، و گذاشتن پیر و مرید به جای اولیای الهی اشاره کرد. از دلایل گسترش این اندیشهها و مقبولیت عام یافتن آنها در بین تودههای رمیدهی مردم، اوضاع ناامن سیاسی و اجتماعی ایران بود که به این اندیشهها فرصت ظهور میداد. این جریانها نوعی دنیاگریزی را تبلیغ میکردند که مردم عملاً به آن محکوم شده بودند؛ دنیاگریزیی که با روح اسلام و سیره پیامبر(ص) و ائمهی اطهار(ع) تضادی آشکار داشت. نکته جالب توجه و قابل تامل این است که سران صوفیه هرگز خود به آنچه که تبلیغ میکردند اعتقاد نداشتند و عمل نمیکردند. در احوال «شاه نعمت الله ولی» که قناعت و بیاعتنایی به دنیا را توصیه میکرد، آمده است که میخ ستونهای خیمهاش از طلا بود و در پاسخ معترضین میگفت که این میخها بر گِل هستند نه بر دِل. اندیشههای دورهی اول و دوم جریان ضد دینی را در مجموع میتوان ناشی از علاقهی تعدادی از این افراد به تاریخ گذشتهی ایران دانست که با ورود مسلمانان دچار انقطاع شده بود. این تفکر باستان گرایانه به تدریج کم رنگ شد و در دورهی مغول و تیمور تقریباً از میان رفت. این گروه با مشاهدهی گسسته شدن استقلال سیاسی کشور و تسلط اقوامی غیر ایرانی بر آن، علت را در سلطهی اعراب دانسته و در یک نتیجه گیری غیر منطقی، جهت حملات خود را متوجه اسلام کردند. ویژگی مشخص این افراد را باید عدم تأثیرپذیری از خارجیها و داشتن انگیزهای صرفاً ناسیونالیستی دانست. دستهی دوم مروجین اندیشههای ضد دینی، کسانی بودند که صرفاً به دنبال مطامع شخصی بوده و برای ترویج اندیشههای ضد دینی خود از قالبهای دینی استفاده میکردند. در دورههای بعد عناصر غیر ایرانی که غالباً خواستگاهی اروپایی داشتند، شکل خاصی به جریان روشنفکری ضد دینی ایران بخشیده، با شدت بیشتری حملات خود را علیه اسلام سازماندهی کردند. دورهی سوم: از صفویه تا قاجاریه ورود اندیشههای مسیحی به ایران این زمان در اروپا مصادف است با دورهی رنسانس و رفرماسیون و جای هیچ گونه تردیدی نیست که نمایندههای اروپایی که در سراسر کشور پراکنده شده بودند، راجع به این مسائل با ایرانیان صحبت میکردهاند. در میان اعضای این هیئتها بودند کسانی که در آنجا تغییر کیش داده و مسیحی شده بودند «حق وردی» و پسرش «رضا» از جملهی این افراد هستند. « اوروج بیگ بیات» که بعداً به «دون ژوان ایرانی» معروف شد، از اولین کسانی است که به شدت تحت تأثیر دستآوردهای غرب قرار گرفت. وی از همراهان آنتونی شرلی در هیئت «حسنعلی بیگ» بود که در اسپانیا به مسیحیت گرایید.«محمد ربیع» نیز در سفرش به «سیام» به شدت تحت تأثیر فرهنگ غرب قرار گرفت و مشاهداتش از جشنها، روابط آزاد زنان و مردان انگلیسی و برخی ویژگیهای رفتاری آنها، نشان میدهد که رویهی ظاهری غرب را پسندیده است.1718
|