عباس امیرانتظام در آینه اسناد ساواک و لانه جاسوسی آمریکا
تاریخ انتشار: 19 تير 1403
مقدمه:
با توجه به این که اتهامات عباس امیرانتظام بر پایه اسناد لانه جاسوسی مطرح شده، اما چندان به متن این اسناد مراجعه نمیشود و در نتیجه مخاطب کمتر با چند و چون صحبتها و ارتباط وسیع بین او و آمریکاییها آشنا گردیده است. در این مقاله سعی شده متن مذاکرات امیرانتظام با مأمورین آمریکایی، هر چند به صورت خلاصه، آورده شود تا به خواننده تصویر واضحتری از نوع ارتباط آنها به دست دهد و بتواند به کسانی که در مورد میزان جرم امیرانتظام به دنبال جواب هستند پاسخ شفافی بدهد.
همچنین به دلیل این که آمریکائیان در حین تسخیر لانه جاسوسی و به دلیل بر ملا نشدن رابطین و جاسوسهای خود، اسناد سری و خیلی محرمانه را در دستگاه خردکن انداخته بودند و دانشجویان پیرو خط امام با تلاشهای شبانه روزی اسناد خرد شده را قابل خواندن و استفاده کردن نمودند، در مواردی کلمات یا جملات آنها ناقص یا ناخوانا است. این موارد در متن اسناد به صورت سه نقطه آورده شده است. نکته دیگر این که مأموران آمریکایی برای حفاظت از گزارشها و پیامهای خود، مطالب طبقهبندی شده را در یک گزارش ارسال نمیکردند و مطالبی را که اطلاعات محرمانه و سری را شامل میشد به صورت مجزا میفرستادند که در اسناد با عنوان «تلگراف ضمیمه» و گزارش اصلی با عنوان «تلگراف مرجع» نام برده شده است.[1]
مطلب دیگر این که افسران اطلاعاتی سازمان سیا در سفارتخانه با عنوان پوششی مسئول سیاسی حضور داشتند. مأموران اطلاعاتیای که با امیرانتظام در ارتباط بودند (ریچارد کاتم، جرج کیو و اِستِمپِل) همگی عنوان مسئول سیاسی، کارشناس سیاسی، دبیر سیاسی و... داشتند. همچنین آنها از اسامی مستعار نیز استفاده میکردند مانند اسم مستعار جرج کیو، که همان جوزف آدلسیک بوده است.[2] امیرانتظام نیز با اسم رمز SDPLOD / 1، (اس. دی. پلاد / 1 و س. د. آهستهرو) با سازمان سیا در ارتباط بود.[3]
عباس امیرانتظام در دوران دانشجویی با مهندس بازرگان و نهضت آزادی آشنا شد و در سال 1342 به فرانسه و بعد به آمریکا رفت. امیرانتظام سه سال در آمریکا ساکن بود، سپس به ایران بازگشت و یک شرکت واردات ماشینآلات سنگین از آمریکا را تأسیس کرد. در روزهای قریب به پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل دولت موقت به دستور امام خمینی و توسط مهندس بازرگان، او نیز به دولت راه یافت. ابتدا سخنگو و معاون نخستوزیر بود و سپس به سفارت ایران در کشورهای اسکاندیناوی منصوب شد. امیرانتظام همواره به دنبال عادیسازی روابط ایران و آمریکا بود و به عنوان یکی از طرفداران آمریکا در ایران شناخته میشد. بعد از تسخیر لانه جاسوسی و به دست آمدن اسناد آن، نام عباس امیرانتظام به عنوان جاسوس و یکی از منابع سازمان سیا مطرح گردید. به همین دلیل به ایران فراخوانده و توسط دادستان انقلاب دستگیر شد. طبق این اسناد معلوم شد او از دوران دانشجویی با سفارت آمریکا و سازمان سیا در ارتباط بوده است. امیرانتظام در جریان دادگاه به حبس ابد محکوم گردید. اما به علت بیماری و کهولت سن در سال 1373 به خانه امنی در شمال تهران و در سال 1375 به خانه خود منتقل شد. بعد از ترور شهید اسدالله لاجوردی در مصاحبه با رادیو صدای آمریکا اتهاماتی را متوجه او کرد که با شکایت خانواده شهید لاجوردی مواجه شد. در سال 1381 پیشنهاد رفراندومی با نظارت سازمانهای بینالمللی برای تغییر حکومت در کشور را مطرح کرد. او در سال 1388 از فتنه حمایت کرد و سرانجام در 21 تیر ماه 1397 درگذشت.
سالهای ابتدایی حضور در ایران
عباس روافیان (امیرانتظام)، فرزند دوم میرزا یعقوب رفوگر در 27 مرداد 1311 در تهران متولد شد. دوران کودکی و نوجوانی را در کنار پدر و عموی خود که گفته میشد به فرقه ضاله بهائیت گرویده بود، رشد کرد.[4] عدهای دیگر پدر او را یهودی و علت تغییر نام خانوادگی را همین موضوع دانستهاند. ابتدا در دبیرستان فرخی در نزدیکی بازار تهران و بعد در دبیرستان دارالفنون تحصیل کرد. در همین زمان به محل حزب زحمتکشان رفت و آمد مینمود و با مظفر بقایی و خلیل ملکی آشنا شد. با روی کار آمدن دکتر محمد مصدق جزو حامیان او شد و از دیگر رجال سیاسی فاصله گرفت.[5] در 1329 دانشجوی رشته الکترو مکانیک دانشگاه تهران شد و به همراه حسن نزیه، ابراهیم یزدی و مهدی بازرگان عضو کمیته دانشگاه تهران شدند.[6] آشنایی با مهندس مهدی بازرگان در همین زمان روی داد. «در سال 1332 با اعلام خبر سفر ریچارد نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا به ایران و شکلگیری اعتراضات و شهادت سه تن از دانشجویان در 16 آذر، عباس روافیان، نامه اعتراضآمیزِ مهدی بازرگان را به سفارت آمریکا برد و از طریق ریچارد کاتم (از مأموران سازمان سیا که با عنوان نماینده کمیته حقوق بشر آمریکا در ایران حضور داشت) به مقامات آمریکایی رساند. امیرانتظام ارتباطش را با کاتم تا زمان خروج وی از ایران در سال 1342 حفظ کرد.[7] به گفته امیرانتظام «در زمان تسلیم نامه کسی که در سفارت آمریکا نامه را از من گرفت شخصی بود به نام «ریچارد کاتم» که خودش را عضو سیاسی سفارت معرفی کرد [...] ضمناً پیشنهاد کرد چنانچه نهضت مقاومت بپذیرد، هر چند وقت یک بار همدیگر را ببینیم. پیشنهاد او را با کمیته مرکزی نهضت مقاومت طرح کردم. تصویب کردند که بر حسب ضرورت او را ببینم».[8] بازرگان در مورد این دوران میگوید: «آن موقع که ما علیه کودتا تشکیلات مخفیانه درست کرده بودیم و آقای امیرانتظام در آن موقع دانشجو بودند، ایشان مسئول ارتباط بین ما و خارجیها بودند... [ریچارد کاتم] آن موقع دانشجو بود... یادم نیست که چگونه با کاتم آشنا شدیم؛ او ما را پیدا کرد یا ما او را پیدا کردیم... ایشان [امیرانتظام] رابط ما با کاتم بود».[9] امیرانتظام در جایی دیگر میگوید: «آن وقت عضو کمیته مرکزی نهضت مقاومت و عضو شورای نهضت مقاومت بودم و مسئول امور دانشجویی در دانشگاه... در عین ملاقات و دادن نامه [به نیکسون]، با دو نفر از کارمندان سفارت آمریکا به نامهای ریچارد کاتم و یکی هم آقای جرج کیو آشنا شدم. بعد از رفتن نیکسون، ما چندین جلسه در مورد مسائل ایران داشتیم».[10] امیرانتظام بعدها در نامهای که به نماینده دادستان کل مینویسد در مورد ارتباط با ریچارد کاتم نوشت: «پیشنهاد او [کاتم] را با کمیته مرکزی نهضت مقاومت طرح کردم. تصویب کردند که بر حسب ضرورت او را ببینم و به همین دلیل هر وقت نهضت، مطلبی را صلاح میدانست که به عنوان اعتراض بدهد، به کاتم داده میشد و به من مأموریت میدادند که او را ببینم. جمعاً چند بار بنا به دستور نهضت مقاومت، ایشان را دیدم و مشکلات و مصائب ناشی از کودتا را که بر مردم ایران تحمیل شده بود به وی منعکس میکردم و او همیشه ابراز همدردی میکرد. بعد از چندی هم که از ایران رفت. قبل از رفتن گفت که به عنوان اعتراض به سیاست دولت آمریکا استعفاء خواهد داد».[11] البته کاتم بعدها با همان عنوان «عضو سیاسی سفارت» که پوششی برای مأموران سیا بود در دی ماه 57 و در اوج تحولات منتهی به انقلاب دوباره به ایران بازگشت.
اولین بازداشت
امیرانتظام سالها پیش از پیروزی انقلاب تجربه بازداشت نیز داشته است که هر دفعه در همان روز آزاد شده است. اولین بازداشت امیرانتظام در مرداد ماه 1333 اتفاق افتاد. او که به سینما دیانا رفته بود قبل از پایان سرود شاهنشاهی روی صندلی خود مینشیند که در نتیجه این کار توسط کلانتری بازداشت شده و در رکن 2 ستاد ارتش و فرمانداری نظامی مورد بازجویی قرار میگیرد و علت نشستنش را «ابتلاء به سیاتیک» و انقباض ناگهانی عضلات پایش اعلام میکند و سرانجام با دادن تعهد آزاد میشود.[12]
امیرانتظام در این دوران از طریق جرج کیو (با نام مستعار آدلسیک) با سازمان سیا در ارتباط بوده است. در اسنادی که سالها بعد از سفارتخانه آمریکا به دست آمد این موضوع تصدیق شد. در گزارشی که مسئول سیا در لندن در مورد امیرانتظام نوشته است بیان شده: «این واقعیت که... [امیرانتظام] تماس پنهانی با سیا داشته و این هیچگاه به ... به ساواک نرسیده بدون شک کمک کرده است». [13]
دومین بازداشت
زمانی که دکتر محمد مصدق دوران تبعیدش را در احمدآباد میگذراند در یک روز جمعه به تاریخ 29 اردیبهشت 1340 عباس روافیان به همراه منصور عطایی، رحیم عطایی، حسن نزیه، میرهاشمی [در سند ساواک نام کوچک میرهاشمی درج نشده است، شاید رضا میرهاشمی دوست صمیمی و دوران کودکی امیرانتظام باشد] که از اعضای نهضت آزادی بودند برای ملاقات با مصدق به سمت قلعه احمدآباد حرکت میکنند. مأمور ویژه مستقر در آنجا از ورود آنها جلوگیری میکند. آنها بیان میکنند برای اجاره ده و مزرعه احمدآباد با مهندس احمد مصدق صحبت کردهاند و اکنون آمدهاند تا با دکتر محمد مصدق نیز صحبت کنند. طبق گزارش ساواک «در این موقع رحیم عطایی نزدیک قنات شده و اوراق را در آب میریزد که [به] وسیله مأمور جمعآوری و پس از رسیدن سرگرد هدایتی تحویل نامبرده [میشود] و تصمیم میگیرند که آنها را به مرکز اعزام دارد. در همین هنگام سه نفر خارجی به نامهای 1- باربه استفن (واشنگتن) 2- استافورد دروبین (لندن) 3- جون پترلی وارتر (بیروت لبنان) به درب قلعه میآیند که اظهار مینمایند به منظور گردش آمدهاند».[14] هر هشت نفر بازداشت شده و به اداره کل سوم ساواک فرستاده میشوند و بعد از بررسیها بعدازظهر همان روز آزاد میشوند. عباس روافیان به گونهای دیگر این اتفاق را برای مأموران روایت میکند. او میگوید: «به اتفاق منصور عطایی و عدهای دیگر به احمدآباد رفتند و جلوی در قلعه آنها را هدایت کردند که در روی نیمکت بنشینند تا کسب تکلیف شود پس از نیم ساعت ماشین دیگری به نزدیکی قلعه آمده که دو نفر سرنشین خارجی داشته و زبان فارسی نمیدانستند و مهندس منصور عطایی به زبان فرانسه با آنها شروع به صحبت نموده گویا میخواستند دکتر مصدق را ملاقات نمایند و برای نگهبانان با وجود خارجیان این توهم پیش آمده که با قرار قبلی با آنها آمدهاند و از ورود آنها به قلعه جلوگیری نمودند».[15] نکتهای که در روایت امیرانتظام وجود دارد این است که تعداد خارجیان را دو نفر بیان میکند و وجود یک نفر دیگر را نادیده میگیرد و نکته مهم دیگر این که از این سه نفر دو نفر انگلیسی زبان بودند و احتمالاً فرد لبنانی به زبان فرانسه آشنایی داشته است. کسی که منصور عطایی با او فرانسه صحبت کرده فرد لبنانی بوده است و این حالی است که امیرانتظام خود به زبان انگلیسی آشنا بوده در سالهای بعدی نیز به عنوان مترجم حضور داشته است و اگر قرار به صحبت بوده او میتوانست با آن دو نفر دیگر صحبت کند.
تغییر نام خانوادگی و دلیل احتمالی آن
در سال 1342 عباس روافیان با مراجعه به اداره ثبت احوال تهران، نام خانوادگی خود را تغییر میدهد.[16] او تا قبل از این زمان و در دوران حضور در دانشگاه تهران و همراهی با بازرگان نام خانوادگی روافیان را داشته است. سالها بعد و در جریان دادگاههای انقلاب موضوع یهودی بودن وی توسط شهید حجتالاسلام محمد منتظری مطرح شد[17] که امیرانتظام این موضوع را تکذیب کرد.
تحصیل و فعالیتهای سیاسی و اقتصادی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی
امیرانتظام در سال 1333 با مدرک مهندسی الکترو مکانیک از دانشکده فنی دانشگاه تهران فارغالتحصیل شده سپس در سال 1342 به فرانسه میرود. به گفته خود از مؤسسه ASTEF پاریس مدرک لیسانس محاسبات بتن میگیرد. سپس به آمریکا رفته و در شرق خلیج سانفرانسیسکو ساکن میشود. طبق گزارشی که به وزارت امورخارجه آمریکا رسیده است او با یک آمریکایی ازدواج میکند. در زمان سکونت در آمریکا مادر امیرانتظام در ایران فوت کرده و در قبرستان ابنبابویه دفن میگردد.[18] سپس به دانشگاه برکلی رفته و مدرک فوق لیسانس مهندسی محاسبات ساختمان میگیرد. بعد از فارغالتحصیل شدن برای مدتی در منطقه برکلیِ سانفرانسیسکو به عنوان مهندس ارشد در شرکت DE LEU[W] CATHER مشغول به کار میشود.[19] اما در سال 1347 به ایران باز میگردد و در یک شرکت مشاور خصوصی کار میکند.[20] سپس در سال 1349 شرکت مهندسی مشاور تدبیر صنعت را در خیابان فردوسی، تقاطع شاهرضا (انقلاب اسلامی) برای واردات وسایل سنگین از آمریکا ایجاد میکند. امیرانتظام در سال 1347 حین تمدید پاسپورتش اظهار میدارد تا آن زمان حداقل یک بار به سرزمینهای اشغالی (اسرائیل) سفر داشته است.[21] علت این سفر و نتایج آن نامعلوم مانده است. در سال 1334 امیرانتظام با دیگر اعضای نهضت مقاومت ملی (تقی انوری (زاده اصفهانی)، عباس سمیعی، محمدرحیم عطایی، حسن نزیه) شرکت ساختمانی آربل را تأسیس میکنند.[22] این شرکت در خیابان شاهرضا [انقلاب اسلامی] خیابان رامسر قرار داشت و جلسات کمیته مرکزی نهضت مقاومت با شرکت مهندس بازرگان، رحیم عطایی، حسن نزیه، عباس امیرانتظام، نصرتالله امینی، دکتر سبحانی، عباس سمیعی، عباس رادنیا و داریوش فروهر در ساختمان این شرکت برگزار میشد.[23]
ارائه طرح عمرانی
امیرانتظام در 1347 طرح عمرانیای را به وزارت خارجه میدهد تا از این طریق به محمدرضا شاه داده شود. او در این طرح پیشنهادهایی برای پیشرفت عمرانی کشور ارائه میدهد که اجرایی نمیشود. طرح او به طور خلاصه بدین قرار است:
«تقدیم: به پیشگاه مبارک شاهنشاه آریامهر
از: خدمتگزار مهندس عباس امیرانتظام
تهران- مرداد ماه 1347
[...] شاهنشاها تغییرات و تحولات چند سال گذشته برای هر ایرانی به خصوص آنهایی که سالها دور از وطن بودهاند محسوس و بسیار امیدوار کننده است. سه ماه قبل وقتی پس از پنج سال دوری به ایران بازگشتم هیجان و جنبش که در تمام شئون کشور برایم تازگی داشت از نزدیک دیدم و به پیشرفتهای آتی کشور بیشاز پیش امیدوار شدم.
در چند سال اخیر از حداکثر امکانات موجود استفاده شده و قدمهای بلندی نیز برداشته شده است ولی نقائص سیستم فعلی مانع از آن شده است که خواستههای شاهنشاه چنانکه باید به مرحله اجرا درآید.
شاهنشاها پیشنهاد زیر پس از چند سال مطالعه چه در ایران و چه در اروپا و آمریکا در مورد کارهای عمرانی کشور تهیه شده و چنانچه مورد عنایت شاهنشاه قرار گیرد همراه منشور انقلاب شاهنشاهی جنبش و حرکت تازهای در کارهای عمرانی کشور خواهد بود.
الف- وضع موجود
[...] آنچه در این میان بسیار محسوس است بودجه «سنگین سازمانهای دولتی است برای پرسنل آنها در مورد کارهای عمرانی در حالی که جز دفتر تهیه طرح و برنامهها تقریباً بقیه سازمانها و مؤسسات عمل مثبتی انجام نمیدهند جز این که اجرای کارها را مشکل میسازند و حقوق و مخارج اداری آنها سربار بودجه دولت است. در حالی که عملاً کارهای تهیه پروژه و اجرای آن توسط مهندس مشاور و مقاطعهکار انجام میشود و طبقه تحصیلکرده و فنی ادارات دولتی تقریباً دور از کارهای تخصی خود به کارهای اداری غیرمفید مشغول هستند. [...]
ب- پروژه پیشنهادی
پیشنهاد: ملی کردن کارهای عمرانی
این پیشنهاد شامل...
شاهنشاها با اجرای چنین طرحی سرعت پیشرفت اقتصادی و اجتماعی و سازندگی وطن ما چند برابر خواهد شد و خیلی زودتر خواهیم توانست فاصله و خلأ موجود بین کشورهای پیشرفته [و] کشور خودمان را پر کنیم.
خدمتگزار
مهندس عباس امیرانتظام» [24]
ورود به فعالیتهای سیاسی
امیرانتظام بعد از بازگشت از آمریکا مشغول تجارت خود شده و فعالیتهای سیاسی و ارتباطش با بازرگان را قطع میکند، تا شهریور 1357 که کشور ماههای آخر رژیم پهلوی را تجربه میکند و در اوج تحولات انقلاب است. امیرانتظام در خاطرات خود از دیدارش با مهندس بازرگان در محله محمودیه یاد میکند؛ منطقهای که رستورانی را با پریچهر بازرگان، خواهرزاده مهدی بازرگان و همسر رحیم عطایی به شراکت در آنجا اداره میکرد: «امروز صبح با اردشیر پسر 6 سالهام در حالی که در پیادهروی غربی خیابان پهلوی [ولیعصر] حول و حوش محمودیه قدم میزدیم آقای مهندس مهدی بازرگان را دیدم... درباره سر و صدای شهر و تیراندازیها پرسیدم. گفت که دلیل آن را نمیدانم. پرسیدم چه باید کرد؟ پاسخ داد باید نزدیک رفت و از جریان آگاه شد. پیشنهاد کردم که آیا به همکاری من احتیاج دارند؟ گفت بله، البته به شرطی که کارهای بازرگانیات را کنار بگذاری. از 17 شهریور به بعد روزها به دفتر مهندس بازرگان میروم.»[25] ظاهراً دلیل حساسیت مهندس بازرگان برای همکاری با امیرانتظام همکاری وی با برخی شرکتهای مربوط به پسر اشرف پهلوی بوده است که باعث بدنامی نهضت آزادی میشده است. این سطح از ارتباط با بازرگان و فعالیتهای سیاسی بعد از بازگشت از آمریکا نافی ادعای امیرانتظام مبنی بر عضویت در نهضت آزادی و ارتباط مرید و مرادی با مهندس بازرگان است[26] ارتباط مجدد امیرانتظام با نهضت آزادی فرصت جدیدی برای ارتباط او با سفارت آمریکا میشود. امیرانتظام در دی ماه 1357 تحت عنوان عضو کمیته مرکزی نهضت آزادی با ریچارد کاتم و اِستِمپِل، کارشناس سیاسی جدید سفارت آمریکا ملاقات میکند. موضوعات مورد بحث در این زمان تا پیروزی انقلاب شامل بحث عدم مقابله و رقابت نهضت آزادی با نخستوزیری شاپور بختیار، مسایل مربوط به انقلاب، تبادل اطلاعات، واسطه قرار دادن سفارت آمریکا برای امتیاز گرفتن از رژیم پهلوی و... بوده است.
ارتباط مجدد با سفارت آمریکا و مأموران سازمان سیا
احمد صدر حاج سید جوادی، از اعضای نهضت مقاومت ملی ایران و نهضت آزادی علت انتخاب عباس امیرانتظام برای شرکت در جلسات با سفارت آمریکا را این گونه بیان میکند: «در جمع چند تن از دوستان تصمیم بر این شد که عباس امیرانتظام به علت تسط به زبان انگلیسی با آمریکاییها مذاکره کند و از آنها بخواهد تا ارتش سلطنتی را مجبور به عقبنشینی از خیابانها و ادامه کشتار مردم کنند».[27] امیرانتظام در خاطرات خود یادآور میشود «من هفتهای چند بار با نماینده کمیسیون حقوق بشر آمریکا [ویلیام باتلر] و دبیر سیاسی سفارت آمریکا جان استمپل، بنا به توصیه و راهنمایی مهندس مهدی بازرگان، ملاقات میکنم و از او میخواهم تا همه تلاش و قدرتش را به کار گیرد و شاه را وادار کند تا از خونریزی و ویرانی جلوگیری کند».[28] و این در حالی است که احمد حاج سید جوادی در مصاحبه با روزنامه هممیهن در مورد تعداد جلسات با آمریکاییها میگوید: «یک یا دو جلسه بیشتر نبود. اگر بود امیرانتظام گزارش آن را به جمعی که او را مأمور مذاکره کرده بودند، میداد».[29] تفاوت در بیان تعداد ملاقاتهای امیرانتظام و مسئولان سفارت آمریکا در روایتهای حاج سید جوادی و امیرانتظام نشان از مخفیکاری از طرف یکی از آنها و اهمیت این جلسات در آن دوران حساس است. این مذاکرات منتج به امیدواری آمریکاییها از داشتن همپیمانانی در میان انقلابیون و حکام آینده ایران و کم کردن حمایت از شاه شد.
امیرانتظام در این جلسات اوضاع حاکم بر کشور را برای آمریکاییها تحلیل میکند و اطلاعات انقلابیون را در اختیار آنها قرار میدهد. به عنوان مثال در گزارشی که سولیوان سفیر آمریکا در تاریخ 24 دی 57 به وزارت خارجه کشورش میفرستند آمده است: «انتظام گفت: که معتقد است که مجلس وقتگذرانی میکند ولی عاقبت از بختیار حمایت خواهد کرد؛ در حالی که بعضی از اعضای مجلس شاید خواهان روی کار آمدن ارتش باشند. [...] نهضت آزادی محتاطانه با نمایندگان در مورد رأی صحبت و تشویق خواهد کرد. چون رأی نهایی هنوز داده نشده.
3- در مورد بازگشت خمینی به ایران انتظام گفت علیرغم گزارشات مطبوعات، خمینی هنوز تصمیم نگرفته چه موقع برگردد. گروه نهضت آزادی در اینجا و از جمله سید محمد بهشتی ترجیح خواهد داد که خمینی سفرش را بیشتر از یک یا دو روز به عقب بیندازد. تا وضع ارتش و امنیت آرام گردد. [...] وضع امنیتی در ایران، اگر خمینی موقع برگشت کشته شود، آنقدر وحشتناک میشود که نمیتوان تصور آن را کرد. [...]
6- انتظام گفت: که نهضت آزادی از قبل برای روز رفتن شاه برنامهریزی کرده. آیتاللهها هم صحبتهای آرام کننده کرده بودند و خواهند کرد».[30]
دو روز بعد در 26 دی 57 بعد از فرار شاه از کشور بلافاصله امیرانتظام تلفنی با سفارت آمریکا تماس میگیرد و اطلاعات خود را در اختیار میگذارد.
«امیرانتظام از نهضت آزادی ایران، عضو کمیته مرکزی، به مسئول سیاسی حدود یک ساعت و نیم بعد از رفتن هواپیمای شاه تلفن زد که سفارت را مطلع کند که آیتالله خمینی در آینده نزدیک برنمیگردد. (تکرار) برنمیگردد. علت این مسایل را مسایل امنیتی ذکر کرد».[31]
امیرانتظام فردای آن روز خود را به سفارت میرساند تا بدون اتلاف وقت تحلیلها و گزارشهای خود از انقلابیون را ارائه دهد. «عضو کمیته مرکزی نهضت آزادی امیرانتظام به کارشناس سیاسی «استمپل» گفت: که وضع بعد از رفتن شاه بهتر از آن شده که کسی فکر میکرد. او مفصلاً و خالصانه از آمریکا برای همکاری با ارتش در پیشگیری از برخورد تشکر کرد. انتظام گفت: نهضت آزادی با خمینی تماس گرفته و آیتالله تصمیم گرفته که در آینده نزدیک به ایران نیاید. وقتی که توضیح بیشتری خواسته شد، انتظام گفت: هنوز تصمیم قطعی گرفته نشده ولی نهضت آزادی معتقد است که اوضاع کمکم ثبات پیدا خواهد کرد. جمعیت راهپیماییهای روز 19 ژانویه [29 دی] تا 21 ژانویه [1 بهمن] فرصت بزرگی برای ابراز احساسات خواهند داشت. خمینی قبل از این برنمیگردد و شاید در 7 روز آینده چنین کاری بکند، هنوز مسئله در پاریس بررسی میشود.
2- در جواب سؤال کارشناس [استمپل] که وضع سیاسی چطور خواهد بود؟ انتظام گفت: خمینی از مجلس و شورای سلطنت خواهد خواست که منحل شوند، اگر حرفشنوی نکردند آنها را در فشار خواهند داشت تا ببینند مسئله دولت دوگانه شورای سلطنت و شورای انقلاب چطور حل میشود [...]
3- انتظام گفت: خمینی به تازگی کمیتهای 5 نفره ترتیب داده تا مسئله اعتصابات را حل کنند. بازرگان که رئیس کمیته نفت بوده جدا میشده تا بتواند مسئله نفت را کنترل کند. و عضو مسن نهضت آزادی، دکتر یدالله سحابی ریاست گروه جدید را به عهده میگیرد».[32]
عباس امیرانتظام در 29 و 30 دی جلسهای دیگر با سفارت آمریکا دارد و در آن جلسه در میان تحلیلهای خود در مورد پایان دادن به اعتصابات صحبت میکند.
«1- کارشناس سیاسی استمپل با مأموران نهضت آزادی، مهندس محمد توسلی و انتظام (محفوظ بماند) عصر 19 ژانویه [29 دی] ملاقات کرده و بعد دوباره با انتظام در ظهر 20 ژانویه [30 دی]. هر دو از نتیجه راهپیمایی راضی بودند. [...]
2- انتظام گفت: گروه منتخب خمینی در اعتصابات کار را امروز شروع کرده و دکتر یدالله سحابی به عنوان رئیس و محمدجواد باهنر رهبر مذهبی و مهندسی علیاکبر معینفر به عنوان اعضای این گروه معرفی شدند دو عضو دیگر را بعداً معرفی خواهد کرد. انتظام گفت: سحابی میخواهد بررسی کند که آیا انتظام را در این گروه بیاورد؟ چون او در جای دیگر هماهنگی بیشتری میتواند بکند. انتظام اضافه کرد که در هر حال کار کمیته را دنبال خواهد کرد. در جواب سؤالی انتظام تأیید کرد که برنامه کار کمیته هم در بخش خصوصی و هم کار دولتی بوده و هدف این بوده که کشور دوباره راه بیفتد.
کارشناس سیاسی [استمپل] اشاره کرد نخستوزیر قدمهای اساسی برداشته بود تا بخش خصوصی از 20 ژانویه [30 دی] کار را آغاز کند. اگر هدف کمیته همین بوده خوب میشد اگر کار سریع پیش میرفت تا درگیری پیش نیاید چون هر دو طرف میخواهند سرکار برگردند. انتظام مسئله را فهمید و تأیید کرد که توافق، چپیها را هم در برخواهد گرفت که سعی دارند در جنبش کارگری رخنه کنند. [...]
5- انتظام نظر نسبتاً متفاوتی در مورد وضع سیاسی داشت. او گفت: خمینی درصدد اعلام شورای انقلاب است. و نخستوزیر و کابینه انتخاب شدهاند. (او مدعی بود که اسامی را نمیداند ولی احتمالاً میداند). مسئله اینجاست که بختیار قبول نکرده استعفاء بدهد. [...] انتظام معتقد بود شورای سلطنت و مجلس بهزودی استعفاء خواهند داد. (نظر: پیشداوری است.) و لازم است کوشش شود بختیار کنار برود. دولت آمریکا باید توصیه کند که استعفاء دهد».[33]
در 2 بهمن 1357 دوباره امیرانتظام به سفارت رفته و این بار در مورد شرایط بازگشت امام خمینی به ایران بحث میکند و از دولت آمریکا درخواست میکند که بختیار نخستوزیر ایران را مجبور به استعفاء کند تا شرایط به نفع انقلابیون پیش برود. درخواستی که با جواب منفی استمپل مواجه میشود و بعد از منتفی شدن این خواسته امیرانتظام درخواست ملاقات با یک هیئت آمریکایی را در آینده نزدیک میکند تا در مورد منافع آمریکا در ایران و بهبود روابط بین آمریکا و جنبش اسلامی مذاکره کنند.
«3- امیرانتظام، عضو کمیته مرکزی نهضت آزادی به مأمور سفارت، استمپل در 22 ژانویه [2 بهمن] گفت که نهضت آزادی مصرانه میخواهد ملاقاتی بین بهشتی، بازرگان و ژنرال مقدم و ژنرال قرهباغی ترتیب دهد. برای مذاکره در مورد اوضاع بازگشت خمینی؛ و مصرانه از آمریکا خواست که ارتش را در مورد این ایده خوب متقاعد سازد. [...]
انتظام گفت که تلاش برای نزدیکی نهضت آزادی به ارتش احتمالاً به ملاقات در ظرف 24 ساعت آینده منجر خواهد شد. یک محل بیطرف و بدون وابستگی تاکنون در نظر گرفته شد، (انتظام نگفت کجاست) و ترتیب بازگشت صلحآمیز خمینی خیلی مهم است. (روشن است که انتظام و نهضت آزادی بازگشت خمینی را در 26 ژانویه [6 دی] به عنوان یک حقیقت پذیرفتهاند).
4- در مورد اوضاع سیاسی، نهضت آزادی گفت: مشکل فعلی نخستوزیر است که نمیخواهد علیرغم مذاکرات کنار بیاید. انتظام گفت: او و یکی از رهبران نهضت آزادی (مشخص نکرد) قرار ملاقاتی برای دیدن بختیار در 22 ژانویه [2 دی] داشتند.
آنها نهضت آزادی را به توافق و مصالحه مجبور خواهند کرد تا جایی که شورای سلطنت قدرت را به شورای انقلاب منتخب خمینی واگذار کند.
انتظام گفت که: بهترین راه حل این است که آمریکا به بختیار فشار بیاورد که مجلس و شورای سلطنت استعفاء بدهند و راه را برای جنبش اسلامی باز کنند.
5- مأمور سفارت جواب داد که این کار را آمریکا نمیتواند بکند و نه مفید است که بکند. گیرنده چنین توصیهای احتمالاً بیشتر از فشار آمریکا داد و بیداد میکردند [مقابله خواهند کرد] تا به آن توجه بکنند. انتظام گفت: این به نظر میرسد که تنها راه اجتناب از خونریزی و کودتا باشد.
مأمور سفارت جواب داد: به نظر میرسد که هنوز راه حل مصالحه و توافق باشد. بختیار مشروعیت دارد حتی اگر خمینی آن را نپذیرد.
انتظام گفت: خمینی در حال حاضر مشروعیت هیچ ارگانی را نمیپذیرد، نه شورای سلطنت، نه نخستوزیر و نه مجلس. مأمور سفارت بیپرده گفت که شاید وقت آن است که کسی به خمینی توضیح دهد که توافق و سازش تنها راه حل جدی اجتناب از خونریزی است [...]
6- سپس انتظام موضوع صحبت را عوض کرد و گفت: نهضت آزادی مایل است که با یک هیئت آمریکایی ملاقات کند برای مذاکره در مورد منافع آمریکا در ایران و تلاش برای اجتناب از درگیری بین آمریکا و جنبش اسلامی که خواستار روابط خوب با آمریکا است.
مأمور سفارت گفت: او همیشه مشتاق نظرات و نکاتی است که نهضت آزادی ارائه میدهد. اما به نظر میرسد که یک مقدار بیموقع است که روی این نکته بحث شود، در حالی که نیرنگهای سیاسی هنوز قوی هستند. انتظام گفت: فرصت برای پیشنهاد باقی و راه باز است».[34]
امیرانتظام در ملاقاتهایش با استمپل مأمور سازمان سیا از دولت آمریکا میخواهد تا در امور ایران دخالت کند و ارتش را تحت فشار قرار دهد.
«5- انتظام گفت در حال حاضر مشکل این است که خمینی بختیار را به خاطر خونریزیها طرد و تکذیب خواهد کرد، علیرغم این، نهضت آزادی در صدد ملاقات با ژنرال مقدم و ژنرال قرهباغی در روز 29 ژانویه [9 بهمن] است تا تلاش خود را به منظور بازگشت خمینی به سلامت ادامه دهند.
مصاحبه مطبوعاتی بختیار در صبح روز 29 ژانویه [9 بهمن] کمکی به وضع فعلی نکرد. اما حداقل یادآور شد که فرودگاه باز است، انتظام شدیداً آمریکا را تحت فشار گذاشت تا از ارتش بخواهد که بر روی مردم آتش نگشایند و از روشهای دیگری برای کنترل جمعیت هرگاه که لازم باشد استفاده کند. [...]
کارشناس سفارت [استمپل] بیپرده گفت: که به نظر آمریکا جنبش اسلامی میبایست با ارتش و یا دیگران سازش میکرد که در غیر این صورت ممکن است آنها قربانی توطئه عدهای بشوند که به دنبال خشونت و آنارشیسم، نه آرامش بودند».[35]
بعد از توافق نهضت آزادی و دولت بختیار برای ورود امام خمینی به ایران و حفظ امنیت امام و مردم انقلابی، بلافاصله عباس امیرانتظام تلفنی سفارت آمریکا را از تصمیمهای گرفته شده مطلع میکند و حتی جزئیات برنامه استقبال از حضرت امام را خبر میدهد و تحلیل خود را از برنامههای آتی امام خمینی ارائه میکند.
«2- مقام ارشد نهضت آزادی انتظام به مسئول سیاسی ساعت 13:30 به وقت محلی تلفن کرد که بگوید توافق با دولت انجام گرفته. تنها مانع ماندن خمینی تقبل ارفرانس در انجام پرواز مخصوص است. انتظام اشاره کرده (صحیح است) که فرودگاه تهران باز است و احتمالاً الان دولت ایران تأیید نهایی خودش را به ارفرانس میدهد. نهضت آزادی امیدوار بود که تأیید نهایی بعدازظهر یا عصر حاصل گردد خمینی با شنیدن تقبل، پاریس را شب 30 ژانویه [11 بهمن] ترک میکند و 31 ژانویه [12 بهمن] حدود ساعت 8:30 به وقت تهران میرسد. برنامهها کاملاً همانهایی هستند که قبلاً برنامهریزی شده بودند (مراجعه به تلگراف) خمینی وارد میشود کمیته منتخب از او استقبال میکنند بعد به بهشت زهرا از طریق شهیاد [آزادی] میرود (سخنرانی دارد) او بعد از سخنرانی در آرامگاه به محلش میرود تا ملاقاتیها را که علما و شاید نخستوزیر بختیار و کابینه او باشند ببیند او دو یا سه روز در تهران میماند قبل از این که به قم برود.[...]
4- تحلیل و نظر: هم [ناصر] میناچی و هم انتظام مطمئن بودند که خطر اولیه برخورد بین ارتش و نهضت مسلمانان به اندازه قابل توجهای کاهش پیدا کرده. هیچ کدام نمیتوانستند اطمینان دهند که خمینی جمهوری اسلامی اعلام نکند و بدین ترتیب مقابله سیاسی را برانگیزد، ولی میناچی فکر میکرد خمینی با دیگر علما قبل از اعلام مواضع قاطع توافق کامل کرده است. انتظام گفت که برخلاف توصیه نهضت آزادی خمینی تصمیم به برگشتن به ایران را گرفته بود. دلایل اصلی این تصمیم که خمینی شخصاً به وسیله تلفن به بازرگان و انتظام گفته بود [امام شخصاً به افراد تلفن نمیزد، شاید از طریق مرحوم حاج احمد آقا یا ابراهیم یزدی صورت گرفته باشد] از این قرار است (و انتظام به سفارت گفته):
الف- احساس میشود که وجود خمینی برای کنترل تهدید رشد یابنده کمونیست (که نهضت آزادی (تکرار) خیلی جدی میبیند) لازم میباشد.
ب- لزوم برای رهبری شخصی تا راه حل مناسب را انجام دهد و مقابله با ارتش را به حداقل برساند.
ج- معتقد است اگر مقابله پیش آید وجود او تضمین میکند که افراد ارتش به شکل جمعی دولت را تنها بگذارند و بدین ترتیب مرحله خشونت بار انقلاب به حداقل میرسد. به نظر ما اگر خمینی بدین ترتیب وارد ایران شود، آماده است که با وضع آن طور که هست برخورد کند و با مسایل بر اساس احساسی که در هنگام ورود دارد برخورد کند. به قول انتظام او خشونت نمیخواهد ولی پیروزی میخواهد. این احتمال وجود دارد که در غیاب فشارهای قوی برعلیهاش، او تمایل غیر قابل پیشگیری برای اعلام دولت اسلامی و پاک کردن بقایای رژیم سابق داشته باشد. بهترین امید در تقلیل خشونت ظاهراً نهضت آزادی است و رهبران مذهبی میانهرو که سعی دارند خمینی را متقاعد کنند که موقع ورود زیاد سخت نگیرد. این میتواند یک راه حل باشد».[36]
عباس امیرانتظام در تاریخ 20 دی جلسهای دیگر با استمپل داشت. او در این جلسه پیرامون انتخاب وزیر دفاع صحبت کرد و از آمریکا خواست از وزیر پیشنهادی دفاع کند. امیرانتظام اخبار و تصمیمهای داخلی نهضت آزادی و همچنین برنامههای احتمالی آینده را به استمپل گزارش میدهد.
«1- امیرانتظام، عضو کمیته مرکزی نهضت آزادی در صبح 10 ژانویه [20 دی] از مأمور سیاسی -استمپل- درخواست یک ملاقات فوری نمود. منظور از ملاقات این بود که تذکر دهد که نهضت آزادی موافقت نموده که نام ژنرال خلیل بخشیآذر را برای جایگزینی با ژنرال جم به عنوان وزیر دفاع در کابینه بختیار ارائه کند. انتظام گفت نامزدی با بختیار در صبح 10 ژانویه [20 دی] بحث شده و انتظار میرود که بختیار موافقت نماید. انتظام گفت تحقیق نهضت آزادی در مورد پارلمان نشان میدهد که بختیار امیدی برای به دست آوردن تأیید پارلمان بدون یک ژنرال ارشد مهم به عنوان وزیر دفاع ندارد. بخشیآذر مورد قبول نهضت آزادی و جبهه ملی است که هر دو در این دم به بختیار کمک میکنند که کابینهاش را جمع و جور کند.
2- انتظام میخواست که ایالات متحده بداند بخشیآذر از نظر آن (آمریکا) کاندید خوبی است و انتظام فکر میکرد از نظر بعضی دیگر نیز چنین است. انتظام از ایالات متحده درخواست نمود که ارتش را متقاعد سازد که بخشیآذر را قبول نماید؛ به ویژه از این نظر که ژنرال خسروداد در اظهارات روز 7 ژانویه [17 دی] خود که در صبح 10 ژانویه [20 دی] در مطبوعات تهران گزارش شد گفته بود که: این غیر ممکن است که شاه کشور را ترک نماید؛ ما بختیار یا هر عضوی از جبهه ملی که زمام دولت را به دست گیرد تأیید نمیکنیم، چون که ما شاه را میخواهیم. مأمور سفارت، سیاستِ حمایت از راه حل قانون اساسی را تکرار کرد و گفت او ابتکار انتظام را به سفیر کبیر گزارش میکند که البته او هر تصمیم نهایی که مناسب به نظرش آید خواهد گفت.
3- انتظام گفت لیست اسامی تأیید شده به وسیله خمینی برای شورای سلطنت (احتمالاً شورای انقلاب) احتمالاً در 24 ساعت آینده در دسترس خواهد بود. در جواب به سؤال مأمور سیاسی درباره جواب نهضت اسلامی به شورای سلطنتی که شاه انتخاب کرده، چیست؟ انتظام گفت نیروهای خمینی قطعاً تصمیم گرفتهاند که ساکت باقی بمانند و به بختیار اجازه دهند که کار را انجام دهد. انتظام فکر میکرد که بختیار در عرض یک ماه تقاضای یک رفراندوم در مورد سلطنت خواهد نمود که مشکل را قطعاً حل خواهد نمود. او تقریباً به عنوان یک فکر بعدی اضافه نمود که جنبش اسلامی از کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل خواهد خواست که بر جریان رفراندوم نظارت کند. در پاسخ به سؤال، انتظام گفت این تصمیم برای این گرفته شده که به دنیا نشان داده شود که انتخابات آزاد است. البته طرفداران سلطنت آزاد خواهند بود که در کنار مخالفان مبارزه کنند».[37]
ورود امام خمینی به ایران
امام خمینی در تاریخ 12 بهمن 57 بعد از حدود چهارده سال دوباره به ایران بازگشتند. ورود امام و برنامههای انقلابیون همانطور که امیرانتظام به سفارت آمریکا خبر داده بود انجام شد. دو روز بعد عباس امیرانتظام در تاریخ 14 بهمن درخواست ملاقات فوری با استمپل را میکند. این برهه از انقلاب دوران اتفاقات و تصمیمات مهم و فوری است. نهضت آزادی با امام خمینی در مورد حفظ دولت بختیار اختلاف نظر دارد و صحبتهای مهمی بین مخالفان رژیم شاه در مورد آینده سیاسی ایران مطرح میشود. امیرانتظام هم که در جلسات حضور دارد از هیچ فرصتی برای دادن خبر و تحلیل به سفارت آمریکا دریغ نمیکند و حتی قول همکاری بیشتر و فشردهتر هم میدهد! سولیوان سفیر آمریکا در گزارش خود از جلسه با امیرانتظام به وزارت خارجه آمریکا مینویسد:
«3- امیرانتظام، مقام برجسته نهضت آزادی در بعدازظهر 3 فوریه [14 بهمن] خواستار ملاقات فوری با مقام سیاسی استمپل گردید. انتظام در آغاز ملاقات گفت که در تاریخ 2 فوریه [13 بهمن] طی یک ملاقات دو ساعته با بختیار توانسته است موافقت وی را در رابطه با دو پیشنهاد مصالحهگرانه جلب نماید تا بنبست کنونی بین دولت ایران و خمینی از میان برداشته شود. طبق یکی از این پیشنهادات بختیار میباید به عنوان نخستوزیر ابقاء گردیده و فوراً رفراندومی را برگزار کند تا مشخص شود که آیا کشور ایران خواستار سلطنت است یا جمهوری اسلامی. بر اساس راه حل دوم بختیار باید از سمت خویش استعفاء داده و در حین برگزاری رفراندوم مورد نظر تنها به ایفای نقش ناظر بر جریانات اکتفا کند.
4- در ملاقات بعدی که در ساعت 10 شب همان روز با خمینی و حامیان مهم وی برگزار شد، مهندس بازرگان به عنوان رهبر نهضت آزادی خواستار پذیرش یکی از این دو راه حل پیشنهادی گردید. پس از ملاقاتی طولانی و طاقتفرسا (که انتظام نیز در آن حضور داشت) خمینی اعلام نمود که نمیتواند هیچ یک از آن دو راه را بپذیرد. از آنجا که بختیار توسط شاه به سمت کنونی منصوب شده نمیتواند به عنوان نخستوزیر قابل قبول واقع شود. دولت ایران باید به همراه شورای نایبالسلطنه از صحنه کنار [گذاشته] شود. زیرا «نامشروع و غیرقانونی» میباشند. بنابراین تنها راه حل موجود اعلام دولت «موقت» اسلامی برای نظارت بر رفراندوم میباشند. تشکیل این دولت در عصر روز 3 فوریه [14 بهمن] اعلام و بازرگان نخستوزیر آن خواهد بود، اعلام اسامی دیگر اعضای کابینه تا زمان «مشورت» بازرگان با دیگر همکاران خویش به تعویق خواهد افتاد. ارتش نیز چارهای جز همراهی نخواهد داشت.
5- مقام سفارت در عین آرامش به تندی عکسالعمل نشان داد و یادآور شد که در این صورت یا جنگ داخلی رخ خواهد داد و یا این که حداقل ارتش علیه خمینی حرکت میکند. انتظام در پاسخ گفت «درست است اما از دست ما چه کاری برمیآید؟» در پاسخ به همین سؤال شخص انتظام اظهار داشت «در اینجا تنها خمینی است که میتواند تصمیم بگیرد، او میداند که حداقل یکی از مشاورانش (یعنی یزدی) [آقای یزدی مشاور امام نبوده است] خواستار مصالحه است. دیگر رهبران مذهبی حاضر در جلسه سخنرانی مخالف مصاف و درگیری بودند، اما نیروی شخصیت خمینی و «لجاجت صرف» وی در نهایت بر نظریات دیگران غالب گردید. (نظریه: خمینی مهمترین چهره مذهبی حاکم بر نهضت اسلامی است و با وجود مخالفان بسیار، تاکنون هیچیک در برابر وی نایستادهاند).
6- انتظام سؤال کرد که چه باید کرد، مقام سفارت در پاسخ اظهار داشت که تنها راه حل این قضیه ظاهراً در این نهفته است که باید به طریقی خمینی را از ماهیت نیرویی که این حرکت در برابر وی خواهد داد و او را به مصالحه خواهد کشاند، آگاه گردانید. این امکان همیشه وجود دارد که بختیار و ژنرالها به قبول این امر رضایت دهند، ولی مقام سفارت با صراحت به انتظام گفت که این کار نمیتواند آغاز خوبی باشد، زیرا استعفای نخستوزیر به معنی پایان حیات قانون اساسی و گشوده شدن راه برای اقدام مستقل نظامی خواهد بود. در پاسخ به این سؤال که آیا نهضت آزادی با قرهباغی رئیس ستاد ملاقاتهای دیگری داشته یا نه، انتظام گفت: نهضت آزادی سعی دارد این کار را امروز یا فردا انجام دهد. مقام سفارت گفت: اگر امشب قرار به اعلام [دولت موقت اسلامی -م] باشد، برای ملاقات مزبور فردا خیلی دیر است. انتظام گفت که در اواخر بعدازظهر با بختیار ملاقات خواهد کرد و بین ارتش و بازرگان نیز تماسی برقرار خواهد ساخت [تا] ارتش و نخستوزیر تن به همکاری دهند. انتظام قول داد که همگام با پیشرفت اوضاع با ما تماس بیشتری داشته باشد».[38]
حضور در دولت موقت
بعد از ورود امام خمینی به کشور و تشکیل جلسات متعدد بین انقلابیون، سرانجام امام خمینی در روز یکشنبه 15 بهمن 1357 طی حکمی مهندس بازرگان را به عنوان نخستوزیر دولت موقت تعیین میکنند و فردای آن روز در 16 بهمن طی مراسمی در آمفیتئاتر مدرسه علوی در خیابان عینالدوله (ایران) حکم نخستوزیری مهدی بازرگان و تشکیل دولت موقت اعلام میشود.[39] مهندس بازرگان مأمور تشکیل دولت و اعلام وزرای پیشنهادی به شورای انقلاب میشود و طی حکمی عباس امیرانتظام را به عنوان سخنگوی دولت موقت تعیین میکند. انتصاب وی به سخنگویی مخالفتهایی را در بین انقلابیون و حتی برخی از اعضای نهضت آزادی به همراه داشت. مخالفتهایی که بعضیها بیان شد و بعضیها مسکوت ماند. با این حال بعد از این که امیرانتظام به دولت موقت راه مییابد همچنان ارتباطش را با سفارت آمریکا و ریچارد کاتم مأمور سیا حفظ میکند. با سقوط رژیم پهلوی و روی کار آمدن دولت موقت و افزایش احساسات ضد امپریالیستی هر فرد و مقامی که ارتباطاتی با بیگانگان دارد در بین مردم چهره منفیای مییابد. ویلیام سولیوان آخرین سفیر آمریکا در ایران در گزارشی که در اسفند 57 از جو عمومی کشور میدهد به موضوع احساسات ضد آمریکایی مردم اشاره میکند و این که مردم رابطین با آمریکا را عمال آنها میدانند و برای حفظ این «رابطها» باید ارتباطشان با سفارت پنهان بماند. «2- علیرغم اظهارات خصوصی بسیاری از مقامات دولت ایران نسبت به آمریکاییها، احساسات ضد آمریکایی به عنوان یک عاملی که میبایست رویش حساب شود، باقی مانده است. کارمندان سفارت رابطین ایرانی را در ملاقات کردن با آنها، به خصوص در میان انظار، بیمیل یافتهاند. بنابراین ما معتقدیم که در حال حاضر این که سفارت به دنبال اقامتگاهها و خانههای منابع بگردد، بیفایده خواهد بود. در اوضاع کنونی ایران اینگونه پرسوجوها به توسط خیلیها بد تعبیر میشود و افراد رابط ممکن است به عامل «سیا» بودن و یا بدتر متهم شوند. در چنین زمانی و به محض این که شرایط عوض شود، ما از پیگیری تقاضای اطلاعات خوشحال خواهیم بود. [...]
4- در ضمن، اظهارات پروفسور جیمز بیل در مجله تایم در مورد احساسات طرفداری از آمریکا در میان مقامات عالی رتبه رهبری فعلی مذهبی در روزنامههای محلی پخش میشود. متأسفانه بیل از یزدی و انتظام که هر دو از افراد مهم دولت بازرگان هستند، اسم میبرد. در شرایط فعلی این عمل فقط میتواند به آنها صدمه بزند و ممکن است به این منجر شود که آنها گامی به جهت «اثبات» این که «عامل» آمریکا نیستند، بردارند. از آن جایی که سفارت برای کمکهای عملی بسیار گسترده به این دو، در میان سایرین، وابسته است، چنین حادثهای ممکن است به تنهایی انعکاس به خصوصی داشته باشد. این مسئله یک بار دیگر مضر بودن اظهارنظرهای هر مقام مهم رسمی و غیر رسمی را در مورد ایران نشان میدهد. مردم عامی ایران فرق رسمی و غیر رسمی را نمیدانند».[40]
همانطور که سولیوان هم گفته بود با اظهارنظر در مورد روابط امیرانتظام با آمریکا، او در جهت «اثبات» این که «عامل» آمریکا نیست ادعای مجله تایم را تکذیب کرد و حتی آن را اقدامی از طرف شاه دانست. سفارت آمریکا به واشنگتن گزارش میدهد «در یک مصاحبه مطبوعاتی در روز 13 مارس [22 اسفند]، انتظام معاون نخستوزیر به مجله تایم که طبق اظهار او مرتباً از شاه به طور مخفیانه پول دریافت مینمود، حمله کرد. انتظام مدعی شد که مدارکی مبنی بر واریز چکهایی به حساب «شرکت تایم» در دست دارد و «تایم» را به انتشار گزارشهای مغرضانه در طی انقلاب متهم نمود.
آنچه موجب حمله انتظام به «تایم» گردیده، مقالهای است که اخیراً جیمز بیل نوشته و در آن مدعی است که انتظام «تا حدی که بتواند آمریکایی است» و چندین مقام عالیرتبه ایرانی پیوندهای نزدیکی با آمریکا دارند. انتظام توضیحات نقل شده از «تایم» را تکذیب کرده گزارشگر تایم در کنفرانس مطبوعاتی به مقابله با انتظام برخاست و از او خواست تا اتهام رشوهگیری او و «تایم» را اثبات نماید. سخنگوی «تایم» دان. ام. ویلسون دیروز بیانیهای انتشار داد و اتهامات انتظام مبنی بر رشوهدهی پهلوی به «تایم» را تماماً نادرست نامید».[41]
امیرانتظام دلیل این اتهامات را صرفاً تسلط به زبان انگلیسی و تحصیل در آمریکا میداند. او در حالی ارتباط خود با سازمان سیا را رد کرد که طبق اسناد، آگاهانه با این سازمان همکاری میکرده است. «او [امیرانتظام] شایعه ارتباط خود (و قطبزاده و ابراهیم یزدی، معاون نخستوزیر) با سازمان سیا را کذب محض خواند. انتظام با اشاره به سابقه طولانی فعالیتهایش در اپوزیسیون سیاسی ایران، گفت بگذارید «بگویم اگر دانستن زبان انگلیسی و تحصیل کردن در آمریکا به معنای آمریکایی بودن است، پس در مورد 40.000 (کذا) ایرانی که هم اکنون در آمریکا هستند چه باید گفت؟»[42]
امیرانتظام در رد اتهام ارتباط با آمریکا از سوابق انقلابی خود میگوید و این که از دبستان به فعالیتهای سیاسی مشغول بوده و در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت یعنی در سن 17-18 سالگی در راه ملی شدن نفت مبارزه کرده و سهیم بوده است. او در مصاحبه مطبوعاتی خود در 16 فروردین 1358 گفت: «ما از زمانی که دانشآموز و در دبیرستان مشغول تحصیل بودیم، در ملی شدن نفت مبارزه کردیم و سهم داشتیم [...] بنده آمریکایی نیستم و دکتر یزدی عضو سیا نیست».[43] ادعایی که دو روز بعد نهضت آزادی در 18 فروردین 1358 در اعلامیهای آن را رد کرد. در این اعلامیه آمده بود: «بدین وسیله به اطلاع عموم ملت ایران میرساند که آقای مهندس امیرانتظام تنها هنگام تأسیس نهضت آزادی ایران در سال 1340 به مدت 3 ماه با این حزب همکاری داشته است و از آن پس، چه در داخل و چه در خارج از کشور، هیچ گونه فعالیتی در نهضت آزادی ایران نداشته است و نهضت در برابر سخنان و نظرات و اعمال وی مسئولیتی ندارد».[44] امیرانتظام مهندس عزتالله سحابی را مسئول این اعلامیه میداند و میگوید: «برحسب تصادف زمانی که در راهرو به طرف اتاق نخستوزیر میرفتم مهندس عزتالله سحابی را دیدم که از آنجا خارج میشد، در یک لحظه به ذهنم رسید که مهندس سحابی این اطلاعیه را منتشر کرده است، وقتی به ایشان رسیدم، سؤال کردم که: «چرا این کار را کردی؟». ایشان جواب داد: «مگر تو عضو حزب بودی؟» من نگاهی به ایشان کرده و چون قصد بحث و جدل نداشتم، عبور کردم.»[45]امیرانتظام دلیل انتشار این اعلامیه را تکذیب گفته یاسر عرفات در مورد کمک مالی و تسلیحاتی دولت موقت به فلسطین میداند. امیرانتظام مینویسد: «دلیل این حرکت مهندس عزتالله سحابی این بود که آقای یاسر عرفات در آخر اسفند سال 1357 به تهران آمده و پس از ترک تهران در لبنان با مجله الثوره مصاحبهای کرد و در آن مصاحبه گفت: «دولت ایران تعهد کرده است که به فلسطین اسلحه و پول بدهد». نخستوزیر پس از دیدن این مصاحبه دستور داد که دولت ضمن تأیید مبارزات مردم فلسطین در جهت کسب استقلال خود آن را تکذیب کند و من به عنوان سخنگوی دولت آن را تکذیب کردم. این امر به دلیل تعصبات و التهابات مذهبی دوران انقلاب در بعضی دوستان نهضت آزادی بدون در نظر گرفتن منافع ملی، ناگوار آمد و باعث تصمیم بدون مشورت آقای عزتالله سحابی برای انتشار آن اطلاعیه شد.»[46]
اما مهندس سحابی از اعضای سابق نهضت آزادی علت اعلام برائت از امیرانتظام را اختلاف فکری و عدم ارتباط وی با نهضت آزادی میداند. عزتالله سحابی چنین میگوید: «... من به اینها گفتم که ما جزء نهضت آزادی نیستیم و از سال 58 از نهضت آزادی جدا شدیم و این خبر در تلکسها و همه جا منعکس شده است. خود نهضتیها هم میدانند. گفتند شما چرا جدا شدید؟ بنده در مورد اختلاف فکری و نظریمان با نهضت مطالبی را گفتم و آن موقع این اختلافات واقعاً وجود داشت. بعد از انقلاب ناگهان عده زیادی از ایرانیان اروپا و آمریکا به ایران آمدند و همه خود را عضو نهضت معرفی میکردند. عدهای هم از قدیم داخل نهضت بودند ولی در سالهای اوج مبارزه یعنی از سال 42 به بعد خود را کنار کشیدند. بعد از پیروزی انقلاب اینها جلو آمدند مثل آقای نزیه و آقای امیرانتظام. ما از این ترکیب ناراضی بودیم. به طوری که وقتی دولت موقت بر سرکار بود در اردیبهشت 58 روی کار آمد مرحوم طالقانی، بنده، اخوی و چند تن از دوستان جلسهای تشکیل دادیم، جلسه نهضتیهای خارج از کشور. در این جلسه مطرح شد که آقای امیرانتظام از سال 40 از نهضت بیرون رفت و هیچ ارتباط تشکیلاتی با نهضت نداشت. فقط با برخی از سران نهضت مثل مرحوم رحیم عطایی ارتباط شخصی داشت. از سال 55-54 به این طرف هم با آقای مهندس بازرگان ارتباط برقرار کرده بود. ما در این جلسه اعلامیهای دادیم مبنی بر این که آقای امیرانتظام عضو نهضت آزادی نیست و از سال 40 از نهضت بیرون رفته است.
امیرانتظام هم دلخور شد و از ما گله کرد. به هر صورت میخواهم بگویم که در نهضت اختلاف فکری وجود داشت».[47]
ظاهر غربی و اشتهار به غیر مذهبی بودن امیرانتظام دلیل دیگری برای مخالفت با وی بود که طیف مذهبی نهضت آزادی را وا میداشت تا فاصله خود را با امیرانتظام حفظ کنند. یکی از این مخالفان دکتر ابراهیم یزدی از مؤسسین نهضت آزادی و وزیر امورخارجه دولت موقت بود. امیرانتظام در مورد این مخالفتها میگوید: «... در طول پنج ماهی که در تهران در سمت معاونت نخستوزیر مشغول خدمت بودم، بارها دکتر ابراهیم یزدی به من میگفت که اگر او نخست وزیر بود، هرگز مرا برای همکاری در هیئت دولت موقت دعوت به کار نمیکرد. تنها دلیلی که من از حرفهای او درک کردم این بود که من در نظر او مسلمان غیرمذهبی بودم و شباهتی با اکثریت اعضای مذهبی هیئت دولت نداشتم».[48] اختلاف بر سر حضور امیرانتظام در دولت چه در داخل نهضت آزادی و چه در خارج از آن و با ارگانهای انقلابی باعث تنشهایی شده بود.
در 23 فروردین ماه جلسهای بین دکتر یزدی وزیرخارجه و سفیر آمریکا برگزار میشود. دکتر یزدی در این جلسه از اختلاف نظر بین مسئولان دولت موقت با انقلابیون در مورد محاکمه مسئولان رژیم گذشته صحبت میکند. امیرانتظام از جمله مسئولانی است که یزدی نام میبرد. سفیر آمریکا گزارش میدهد: «در مورد سؤال درباره شواهد، یزدی گفت شواهد فراوانی وجود دارد که مربوط به خیلی از گذشتگان است، که شامل بعضیها، که فکر میشود پاک و به دور از سرزنش شدن افراطی هستند، میشود. بازرگان، انتظام و یزدی شخصاً با روشی که کمیته خمینی در مورد مسئله قضاوتهای کوتاه مدت به کار میبرد، مخالفت کردند. دولت موقت کوشش میکند که اوضاع را بهبود بخشد».[49]
این اختلاف نظرها باعث شد امیرانتظام در داخل دولت به عنوان فردی غیرخودی و در بیرون از دولت به عنوان مسئولی غیرانقلابی و غربی منش شناخته شد. به طوری که میرحسین موسوی دو سال بعد در دوران نخستوزیری خود در مورد امیرانتظام گفت: سنجاقی که امیرانتظام روی کراوات خود میزد همیشه مانند سوزنی در چشمان من فرو میرفت.[50] شاید به دلیل دوری از این تنشها بود که امیرانتظام به سفارت ایران در سوئد و دیگر کشورهای اسکاندیناوی انتخاب شد.
سفارت در کشورهای اسکاندیناوی
عباس امیرانتظام در تیرماه 1358 از طرف مهندس مهدی بازرگان نخستوزیر به عنوان سفیر ایران در سوئد و دیگر کشورهای اسکاندیناوی انتخاب شد. امیرانتظام دلیل این انتخاب را فشار گروهها و جریانهای مذهبی، بر دولت موقت و شخص خود میداند و این که این فشارها مانع انجام امور شده است. اما آنچه که مشخص است اختلافات در دیدگاه و عمل او چه با اعضای نهضت آزادی و چه دیگر افراد و گروههای انقلابی در این تصمیم بیتأثیر نبوده است و این انتخاب که باعث دور شدن امیرانتظام از جریانات سیاسی روز میشد هم مدنظر نخستوزیر بود و هم رضایت اعضای هیئت دولت و انقلابیون و حتی امیرانتظام را به همراه داشت.
در آن زمان دو روزنامه نگار آمریکایی در بازگشت از ایران، در گزارشی که به وزارت خارجه آمریکا دادهاند از نداشتن اقتدار کافی امیرانتظام در امور و سرخوردگی او صحبت کردهاند. «دو روزنامه نگار بازگشته آمریکایی او را به عنوان سخنگوی دولت به طور استثنایی بیاثر میدانند. یکی از آنها گفت که وی حتی قادر نبود تکبری را که در پیاش بود نمایش دهد (اجرا کند). یک روزنامه نگار گفت انتظام در یک مهمانی در حالی که تحت تأثیر الکل بود شکایت کرد که وی به خاطر موانعی که به وسیله دیگر رهبران ایرانی جلوی او گذاشته میشود، قادر نیست به عنوان یک سخنگو به طور مؤثر انجام وظیفه نماید. این روزنامه نگار فکر میکرد که انتظام به خاطر نا امیدیهایش به طور داوطلبانه از دولت بیرون خواهد آمد».[51]
امیرانتظام مسئولان آمریکایی را از نگرانی نسبت به دور شدنش از فضای ایران خارج کرد و حتی در ملاقاتی که با مأموران سفارت داشت ابراز امیدواری کرد که ارتباطشان راحتتر شود. «انتظام خوشبین بود که سفرش به سوئد باعث این نخواهد شد که وظیفهاش به عنوان کانال ارتباطی بین دولت ایران و آمریکا قطع شود. او حتی گفت ارتباط سادهتر نیز خواهد شد. در آنجا بهتر از واشنگتن و تهران میتوانیم حرفهای خود را بزنیم».[52] طبیعتاً حضور در کشوری دیگر از نظارتهای امنیتی میکاست و این فرصتی برای ارتباطات عمیقتر بین او و دولت آمریکا بود، همچنین وی به عنوان سفیر کشور جمهوری اسلامی چه حرفهای خصوصی و محرمانهای داشته است که بودنش در خارج این گفتگوها را آسان مینمود!
امیرانتظام در خاطرات خود به مانع تراشی و دخالت دیگران در امور دولتمردان اشاره میکند و این که نوع فشار بر او به عنوان یک غیرمذهبی با نوع فشار بر دیگر افراد که مذهبی بودند تفاوت داشت. او در خاطرات خود مینویسد: «دولت ما حکم چاقوی بدون تیغه را داشت و به هیچ وجه معنا و مفهوم دولت در مورد آن صادق نبود و بدون هیچ امکان اجرایی، مسئول امور کشور بود. من مدتی مقاومت کردم چون نمیخواستم مهندس بازرگان نخستوزیر را تحت فشار قرار دهم. البته باید توضیح دهم که مشکلاتی را که برای من به وجود میآوردند با مشکلات آقای ابراهیم یزدی و هاشم صباغیان فرق داشت و چون آنها وابسته به جناح روحانیون بودند در حالی که من از دیدگاه آنان غیر متشرع قلمداد میشدم. آقای بازرگان به من تکلیف نمود که در حل مشکلات خارج از کشور به ایشان کمک کنم و من هم قول دادم چنین کنم. ایشان پیشنهاد کرد به عنوان سفیر به آمریکا و یا انگلستان بروم. عذر خواستم و گفتم ترجیح میدهم که به محل ساکتتری بروم. پرسید: کجا؟ گفتم کشورهای اسکاندیناوی. گفت: چرا آنجا؟ گفتم: آنها سابقه استعماری در کشور ما ندارند و من راحتتر و آرامتر میتوانم در آنجا کار کنم. ایشان پذیرفت و از طریق وزارت خارجه برایم تقاضای آکرمان (پذیرش) شد و در 21 تیرماه 1358 تهران را به مقصد اسکاندیناوی ترک کردم».[53]
قبل از خروج امیرانتظام، چارلز ناس معاون سفیر آمریکا و کاردار سفارتخانه جلسهای برای خداحافظی با او ترتیب میدهد. در این جلسه در مورد مسایل مربوط به روابط بین دو کشور و علت انتصابش صحبت میشود. همچنین امیرانتظام در این ملاقات وجود مردم را مانعی برای برقراری روابط حسنه بین ایران و آمریکا میداند. ناس در گزارشش از این جلسه به وزارت خارجه مینویسد: «3- همراه با مشاور سیاسی (POLCONUNS) در 18 ژوئن [28 خرداد] یک نشست خداحافظی با امیرانتظام برگزار کردم. من مطالب مندرج در تلگراف مرجع را برای او آماده کردم (او قبلاً آن را درخواست کرده بود).
او به دقت توجه کرد و گفت این مطالب در کنفرانس مطبوعاتی که قرار است در چندین روز آینده برگزار کند سودمند خواهد بود. او همچنین گفت که در نظر دارد علاقه دولت ایران را برای داشتن یک رابطه خوب با آمریکا بازگو کند. او اضافه کرد که خودش و بقیه همکارانش در دولت، امید پیشرفت روابط بین دو کشور را دارند. هر چند که عقیده دارند که این امر مدتی طول خواهد کشید. او گفت این ممکن است هفتهها و یا حتی ماهها به طول بینجامد ولی ما میدانیم که منافع مشترک خیلی زیادی داریم. [...]
در موضوع دیگری من از او در مورد انتصابش به سوئد پرسیدم. او جواب داد این برای ما سادهتر است تا با یکدیگر در استکهلم صحبت کنیم. مقدمتاً فکر میکردیم که بیشتر از چند ماه به طول نخواهد انجامید تا مسایلمان را حل کنیم ولی این مردم دخالتهایشان را ادامه میدهند. ما امیدواریم که فرصت داشته باشیم که مسایلمان را حل کنیم. ما در این جهت به کمکهای شما نیاز داریم. ما باید صبر کنیم، هر چند ممکن است یکی دو سال به طول بینجامد، در حالی که انتظام ظاهراً خالصانه کوششهایش را در جهت بهبود رابطه با ما نشان میدهد و به نظر میرسد که مانند تعداد کمی از ایرانیان اهمیت روابط ایران و آمریکا را در این روزها درک میکند. وقتی که یادآور شدم (به او و خودم) که ایران یک انقلاب سیاسی خیلی شدید را تجربه کرده و این، زمان و صبر فراوانی میخواهد تا اوضاع دوباره مرتب شود، نا امیدیش راجع به عدم پیشرفت فقط مقداری تقلیل پیدا کرد».[54]
دو روز قبل از خارج شدن امیرانتظام از کشور بروس لینگن کاردار سفارت آمریکا در تهران به سفیر آمریکا در سوئد نامهای غیر رسمی مینویسد و امیرانتظام، سفیر جدید ایران را معرفی میکند. لینگن نیز او را فردی میداند که به مناسبات دوران انقلاب پایبند نیست و حتی در مورد روابط خاص امیرانتظام با سفارت و نقشی که در تحلیلگری و دادن اطلاعات داشته است صحبت کرده و به او توصیه میکند تا با امیرانتظام در ارتباط باشد و در صورت لزوم اطلاعات او را در اختیار لینگن بگذارد. او در این نامه مینویسد: «ما جداگانه اطلاعات مشروحی درباره زندگی امیرانتظام را برای شما خواهیم فرستاد. به طور مختصر، وی یک ایرانی فوقالعاده با نزاکت، مؤدب و غربیمنش است. خیلی زیاد در اینجا محصور انقلاب و در پوسته درونی انقلاب است، اما به سختی در روش و ظاهر، انقلابی به نظر میآید. او مدت قابل توجهی را در کشور ما گذرانده است و ایالات متحده را بسیار خوب میشناسد و آنجا را دوست دارد. مطمئناً شما از او خوشتان خواهد آمد.
یکی از سؤالاتی که فعلاً در حوزه دیپلماتیک اینجا به طور متناوب مطرح است این است که «چرا انتظام میرود.» ما هنوز پاسخ خوبی در این مورد نداریم. او اینجا به بعضی از ما گفته است که امکان دارد در استکهلم در موقعیتی بهتر از اینجا برای پاسخگویی به آن باشد. فرض بر این است که رفتن او لااقل تا اندازهای ناشی از پیچیدگیها و مانورهای حلقه داخلی انقلاب میباشد و این باعث شده که امیرانتظام احساس کند که در حال حاضر در خارج از ایران راحتتر خواهد بود. او به ما میگوید علیرغم مسافت زیاد قصد دارد به شرکت فعالش و توجهش به آنچه در اینجا (ایران) میگذارد ادامه دهد.
با گفتن همه اینها، ما اعتراف میکنیم که چندان آگاهی واقعی نسبت به رفتن او نداریم. او ملاقات و صحبت با شما را استقبال خواهد کرد و ما از هر چیزی که شما بتوانید از آن مسافت در مورد نظرات و گفتههای او به ما بگویید استقبال خواهیم کرد. در واقع هر مطلبی که وی ممکن است در مورد حلقههای داخلی رهبری و روابط داخلی آنها برای ارائه داشته باشد مورد علاقه ما میباشد».[55]
سفیر آمریکا در ایران انتصاب امیرانتظام را به سفارت در کشورهای اسکاندیناوی اطلاعرسانی میکند و طی نامهای به او میگوید که سفرای آمریکا از او استقبال خواهند کرد.
«آقای سفیر جدید
مجدداً از این که با وجود برنامه کار زیاد خودتان فرصتی دادید که من شما را قبل از عزیمتتان ملاقات کنم تشکر میکنم. محبت شما دلیل دیگری بر آن چیزی است که اعتقاد دارم ادامه مییابد تا ذخیره دوستی نسبت به کشورم در ایران باشد. من به هر یک از سفرایمان در اسکاندیناوی نامه نوشته به آنها راجع به شغل شما و ورود قریبالوقوع شما گفتهام. من میدانم که آنها دیدار شما را خوشامد خواهند گفت.
مجدداً بهترین آرزوهایم را برای موفقیت شما در اولین بازگشتتان به تهران هستم».[56]
امیرانتظام وقتی به سوئد میرود هم ارتباطش را با آمریکاییها قطع نمیکند. رفتن امیرانتظام به سوئد باعث شد وزیر امورخارجه آمریکا نیز سفیرشان در سوئد را به برقراری ارتباط با او تشویق کند و از علاقه امیرانتظام به ادامه روابطش با آمریکا خبر بدهد. او یادآور شد حتی در صورت نیاز جان اِستِمپِل، مأمور سازمان سیا و رابط این سازمان با امیرانتظام را برای عمیقتر شدن روابط اطلاعاتی با او به استکهلم بفرستند. سایرس ونس (Cyrus Vance) وزیر خارجه آمریکا در این نامه به «کندی» (سفیر) مینویسد: «2- قبل از این که ایران را به قصد مأموریت جدیدش به عنوان سفیر در استکهلم ترک نماید، امیرانتظام به مسئول ما گفت که مایل است که با کارمندان دولت آمریکا در خارج از ایران گفتوگو نماید. انتظام اگر میخواست میتوانست دید ما را نسبت به حالت و چگونگی مسایل سیاسی ایران، زمانی که به عنوان معاون نخستوزیر بود، به عنوان یک عضو حساس در دولت موقت ایران روشن نماید، بهبود بخشد.
3- اگر شما موافق هستید ممکن است که در اولین فرصت با او ملاقات کرده و موارد زیر را محتاطانه با او در میان بگذارید:
... ما یادمان هست که او متذکر گردیده که مایل است وقایع ایران را پس از رسیدن به استکهلم تحلیل نماید... اگر سفیر (انتظام) موافق باشد ما آماده هستیم که کارمند سیاسی سابق تهران، جان استمپل، را برای ملاقاتی اعزام داریم. ترتیب این ملاقات را فوراً میشود داد. این مسئله میتواند با احتیاط مطرح گردد. استمپل (مقام سرویس [اطلاعات] خارجی آمریکا در آکادمی نیروی دریایی در پست معاونت) کارش را شروع نموده و ما امیدواریم که در صورتی که مایل باشد ترتیب مسافرتی را در هفته آینده بدهیم».[57]
مقامات آمریکا برای برقراری ارتباط با امیرانتظام در کشور ثالث جان استمپل مأمور اطلاعاتی خود را که ماهها قبل با امیرانتظام در ارتباط بوده و بین آنها آشنایی وجود داشته است به سوئد میفرستند تا ملاقاتها و صحبتها به صورت پنهانی و از نظر اطلاعاتی صحیح انجام شود. در پیامی که برای سفارت آمریکا در سوئد فرستاده شده اعلام میشود که هماهنگیهای لازم انجام شده است. «1- وزارتخانه تلگرامی به سفارتخانه استکهلم میفرستد و از آنها میخواهد با امیرانتظام سفیر جدید ایران در سوئد تماس بگیرند. قرار شده سفارتخانه به انتظام پیشنهاد یک مأمور سرویس [اطلاعات] خارجه که انتظام وی را خوب میشناسد به استکهلم بیاید تا با وی ملاقات نماید.
2- فقط برای اطلاع شما. این اقدام را وزارتخانه [امورخارجه] به تحریک سیا انجام میدهد. اگر انتظام با برگزاری این ملاقات موافق بود، قصد داریم ژوزف دبلیو. آدلسیک معاون سابق رئیس قرارگاه تهران را همراه آن مأمور سرویس خارجه [استمپل] بفرستیم تا با انتظام ملاقات کند. رئیس قرارگاه به صلاحدید خود میتواند به کاردار اطلاع دهد که جریان ملاقات با انتظام به توصیه مقامات بلندپایه دولت آمریکا به منظور توسعه تماسهای دولت آمریکا با دولت موقت ایران انجام میپذیرد.
3- تمام افراد ذینفع در این قضیه مایلند این ملاقات هرچه زودتر اجرا شود».[58]
جوزف دبلیو. آدلسیک با نام واقعی جرج کیو[59]، در دهه 1340ش معاون رئیس و رئیس قرارگاه سیا در تهران بوده است. این مأمور کهنهکار به همراه تیم اطلاعاتی سیا وارد سوئد میشود تا به دیدار امیرانتظام برود. در این دیدار جرج کیو (آدلسیک) به هویت امیرانتظام پی میبرد و این که او در دهه 1340ش با نام مستعار با سازمان سیا همکاری میکرده است. این سابقه امیرانتظام به سفارتخانه آمریکا در تهران نیز اطلاع داده میشود.
«1- برای اطلاع شما: در ملاقات با فرد مورد اشاره تلگرامهای مرجع در استکهلم به تاریخ 15 مرداد، آدلیسک دریافت مشارالیه همان فردی است که در اوایل دهه 60 (دهه 1340) با آدلسیک همکاری کرده بود. به هرحال وی این کار را با نام مستعار انجام داده بود و برای وی نام رمز اس. دی پلاد 1 / تعیین شده بود.
آدلسیک هیچگاه اسم حقیقی وی را نمیدانست. تفصیل بیشتر این قضیه و فرصتهایی که اینک به دست آمده، در پیام جداگانهای مطرح خواهد شد».[60]
علت این که جرج کیو بیان میکند اسم حقیقی امیرانتظام را نمیدانسته شاید به دلیل تغییر نام او در سال 1342 بوده باشد و یا احتمال این که با نام مستعار با سیا در ارتباط بوده باشد هم وجود دارد. همان طور که محمد توسلی فرد دیگری از نهضت آزادی [و دبیر کل فعلی نهضت آزادی] نیز با نام مستعار توکلی با آمریکاییها در ارتباط بوده است.[61] سالها بعد الهه میزانی، همسر امیرانتظام ادعا کرد او «در وقایع 16 آذر با اسم مستعار «دانش» نامه جبهه ملی را برای نیکسون میبَرد».[62] بعد از این ملاقات است که در اسناد سفارتخانه و مکاتبات مأموران آمریکایی از این اسم رمز برای امیرانتظام دوباره استفاده شده است.
حفظ مأموران ساواک در اسکاندیناوی
امیرانتظام در دوران سفارت در سوئد، آگاهانه مأموران ساواک را که به عنوان کارمند سفارت بودند حفظ کرده و از آنها استفاده میکرد. او در خاطراتش با اشاره به این موضوع مینویسد: «پس از ورود به سوئد ابتدا با کارهای سفارت ایران آشنا شدم. عدهای از کارمندان سفارتخانههای ایران در استکهلم، کپنهاگ و اسلو سفارت را ترک کرده بودند. من پس از آشنایی با کارمندان سفارتخانه ایران در استکهلم، تصمیم گرفتم که کسی را اخراج نکنم؛ و از همه درخواست کردم که به کارهای خود ادامه دهند. من میدانستم که ساواک تعدادی کارمند در بین کارمندان سفارتخانهها دارد. با این حال همه را نگه داشتم و به همه گفتم تا زمانی که افراد به وظایف خود عمل میکنند و کارهای سفارتخانه را انجام میدهند، من از آنها حمایت خواهم کرد. با وجود این تذکر دو نفر از اعضای سفارتخانه سوئد، ما را ترک کردند. یکی کاردار قبلی به نام محمودی بود و دیگری کارمندی به نام صبوری. کارمندان باقی مانده در دوران من به خوبی وظایفشان را انجام میدادند و من با وجود آنها احساس آرامش میکردم».[63]
علاقه به ریچارد کاتم از مأموران سازمان سیا
امیرانتظام بعد از ساکن شدن در استکهلم طبق سنت مرسوم برای آشنایی و ایجاد ارتباط به دیدار سفرای کشورهای دیگر در سوئد میرود. یکی از این سفرا، سفیر آمریکا است. او در دیداری که با سفیر آمریکا داشت از ریچارد کاتم به عنوان یکی از معدود سیاستمداران آمریکایی نام میبرد که نقش مثبتی در مورد ایران داشته است. امیرانتظام در دهه 1340 و از زمانی که واسطه رساندن نامه نهضت آزادی به سفارت آمریکا شد با کاتم در ارتباط بوده است. ریچارد کاتم در حقیقت یکی از مأموران سازمان سیا و گرداننده تیم عملیات پنهانی این سازمان در ایران بود و با شبکه بدامن (شبکهای مخفی برای مقابله با شوروی و حزب توده در ایران[64]) همکاری میکرد.[65] شبکهای که در سالهای پس از کودتای آمریکائی - انگلیسی 28 مرداد 1332 به عنوان مقتدرترین سازمان پنهانی در حیات سیاسی ایران اعمال نفوذ میکرد.[66] هویت کاتم حتی در دهه 1330 و 1340 هم چندان مخفی نبود. نقش منفی او در کودتای 28 مرداد 1322 و مشوش کردن اذهان عمومی با اتهامزنی به رهبران نهضت ملی شدن نفت و چاپ مقالات متعدد علیه رهبران ملی و مذهبی تأثیر مخرب فعالیتهای او را در جامعه ایرانی ثابت کرده بود. یرواند آبراهامیان از اعضای هیئت تحریریه بخش ایران و همکار ریچارد کاتم در مؤسسه آرشیو اسناد ملی آمریکا، در مقاله «کودتای 28 مرداد 1332 در ایران» در مورد کاتم مینویسد: «سیا در تهران یک مأمور جوان به نام ریچارد کاتم نیز داشت. این جوان با استعداد بعدها استاد علوم سیاسی دانشگاه پیتسبورگ پنسیلوانیا شد. او اطلاعات مختلفی را نه تنها در مورد حزب توده (وابسته به شرق) بلکه در خصوص حزب زحمتکشان بقایی و حزب راستی افراطی آریا و سومکا (احزاب وابسته به غرب) جمعآوری کرده بود... کاتم همچنین مقالاتی را برای چاپ در روزنامههای مزدبگیر به رشته تحریر در میآورد. در یکی از این مقالات ادعا شده بود که فاطمی قبلاً محکوم به سوءاستفاده از اموال شده بود، به همجنسبازی معروف است و دین خود را به مسیحیت و همچنین بهاییت تغییر داده است...»[67]
سفیر آمریکا در سوئد از تمجید ریچارد کاتم توسط امیرانتظام یاد میکند و در گزارش خود مینویسد: «4- انتظام به سابقه فعالیتهای خود در جنبش مقاومت ملی در سالهای 50 [میلادی] [1332- 1336شمسی] اشاره میکند. یکی از دوستان خوب مردم در آن زمان در سفارت آمریکا ریچارد کاتم، کارمند سیاسی بود. او گفت کوتام (کاتم) یکی از سیاستمداران معدود آمریکایی است که در آن زمان عواقب احتمال اصرار آمریکا در به قدرت رساندن شاه را درک کرد.
انتظام گفت: کوتام (کاتم) که علاقهاش به ایران را حفظ کرده در اکتبر گذشته در پاریس با امام خمینی ملاقات کرد و در نوامبر گذشته به تهران مسافرت کرده. او فکر میکرد که حالا در یک دانشگاه در سواحل پرینستون (پنسیلوانیا) تدریس میکند. او توصیه کرد که به عنوان قدم عاقلانهای آمریکا باید کوتام COTTAM را به عنوان سفیر آینده به ایران بفرستد».[68]
در مدت زمانی که امیرانتظام به عنوان سفیر در خارج از ایران حضور داشت باز هم برای آمریکاییها ارزشمند بود زیرا همچنان جلساتشان ادامه مییافت و همچنان در مورد دولتهای دو طرف صحبتهایی کرده و اطلاعات رد و بدل میگشت. در گزارشی که سایروس ونس وزیر خارجه آمریکا به سفارتشان در تهران فرستاده است موضوعات مورد بحث در این جلسات را بیان کرده. از محورهای این بحثها بعد از مذاکره در مورد رفع نیاز ارتش در لوازم یدکی و افزایش ویزا به ایرانیان میتوان به تحلیل اوضاع سیاسی ایران، نوع روابط موجود بین انقلابیون، آینده سیاسی کشور و دادن اطلاعات دولت موقت و شورای انقلاب توسط امیرانتظام را یادآور شد. در گزارشی که از جلسه بین استمپل از مأموران سیا و امیرانتظام سفیر ایران در سوئد وجود دارد آمده است: «8- در جواب سؤال مستقیمی درباره بختیار، در صحنه سیاست، انتظام مسئله را منتفی دانسته گفت که بختیار میکوشد کتاب خاطراتش را به اتمام برساند. او بختیار را تهدیدی برای دولت موقت نمیداند.
جبهه ملی و جبهه دموکراتیک [به رهبری هدایتالله متین دفتری] قادر به رقابت با احزاب مذهبی در انتخابات نیستند و درصدد ایجاد آشوب نمیباشند. حزب جمهوری اسلامی به رهبری آیتالله بهشتی قویترین گروه خواهد شد. این مسئله انتظام را آزار میدهد. چون (بهشتی، رفسنجانی و موسوی اردبیلی) از مهمترین روحانیونی هستند که اصرار دارند خمینی دولتی متشکل از روحانیون داشته باشد. انتظام گفت خوب است خمینی به تهران بیاید، جایی که دولت موقت بتواند وی را بیش از یک ساعت در هفته ببیند.
9- در مورد ریاست جمهوری، انتظام گفت که طالقانی و بهشتی در انتخابات شرکت خواهند کرد؛ با وجود این که طالقانی خودش میگوید «نه». به عقیده بازرگان در مورد شرکت در انتخابات بیمیل است معهذا شرکت خواهد کرد و وی بهترین انتخاب خواهد بود. [...]
10- انتظام نتایج دگرگونی اخیر در دولت موقت را شرح داد. او گفت که پنج نفری که از شورای انقلاب وارد دولت موقت شدهاند، حالا شناخته شدهاند. اما کسانی که از دولت به شورا رفتهاند، شناخته نشدهاند. او به خاطر مسایل امنیتی از دادن نام آنها خودداری کرد. شورا به وسیله 25 نفر تثبیت شده است و به همین تعداد میماند (این بیشتر از آن چیزی است که ادعا شده است). ارتباط بین شورا و دولت موقت بهتر شده است. آیتالله رفسنجانی معاون وزارت کشور شده و مسئولیت سپاه پاسداران را از دکتر چمران که معاون نخستوزیر بوده و اخیراً به سمت وزارت دفاع منصوب شده به دست گرفته است. دیگر معاون وزارت دفاع آیتالله خامنهای است. همچنین آیتالله مهدویکنی نیز به وزارت کشور رفته که تصدی کمیتهها به عهده وی بوده است و همان نقش را در وزارت کشور به عهده دارد. این برنامه بیشتر از آنچه انتظام فکر میکرده است موفق بود.
11- چهارمین عضو شورای انقلاب ابوالحسن بنیصدر است که پست معاونت وزارت اقتصاد در امور بانکی به او پیشنهاد شده است اما او آن مقام را قبول نکرده، ولی به کار مشغول شده وی تغییر سیستم بانکی را به عهده دارد. میانه انتظام با بنیصدر خیلی بد است. او گفت که وی مزاحمی است که دائم حرف میزند و شکایت میکند اما از مسئولیت گریزان است. کلماتش شبیه و گاهی با لحن آرامتری نسبت به آشنای قدیمیاش، صادق قطبزاده میباشد که سرپرست صدا و سیمای ایران بوده و در مورد او گفته که از وفاداران به خمینی اما نسبت به دولت موقت غیرمسئول است.
12- علاوه بر چمران، ابوالفضل بازرگان (پسر برادرش)، صادق طباطبایی، معاون بازرگان هستند. عباس سمیعی رئیس سازمان حفاظت محیطزیست و برادر دکتر یزدی (وزیر خارجه) معاون وزارت بهداری است. [...]
14- انتظام گفت که شورای انقلاب در حال حاضر انقلاب اقتصادی برای بازسازی کشور را مورد بررسی قرار میدهد. انتظام گفت که خود او روشهای زیربنایی را تدارک دیده که در صورت اجرا، 2 تا 3 میلیون بیکار به سرکار برمیگرداند».[69]
امیرانتظام در سفری که در اواخر مرداد ماه به ایران دارد نیز ارتباطش را از طریق سفارت در تهران با آمریکا حفظ میکند. در جلسهای که مهندس بازرگان و دکتر یزدی به عنوان نخستوزیر و وزیر خارجه با اعضای سفارت آمریکا دارند امیرانتظام نیز حضورمییابد. او هم به عنوان مترجم و هم یکی از طرفین بحث در این جلسه شرکت دارد. امیرانتظام در این ملاقات با بیدن کوپف، مأمور سیا که به جای جرج کیو در جلسه حضور دارد صحبت کرده و بیان میکند دلیل عدم حضور جرج کیو در ایران را به علت شرایط خاصش درک کرده و خودش نیز تلویحاً به این شرایط خاص اشاره میکند. جایی که میان مقامات رسمی دو دولت (وزیر خارجه ایران و سفیر آمریکا) از یک سو و مقامات امنیتی و اطلاعاتی آمریکا (جرج کیو و بیدن کوپف) و خودش از سوی دیگر تمایز قائل میشود و این نشان دهنده این است که امیرانتظام از هویت اصلی افسران سیا و مأموریت آنها اطلاع داشته است. در گزارشی که سفارتخانه آمریکا از این جلسه ارائه داده آمده است: «1- در 31 مرداد بیدن کوپف مدت دو ساعت بازرگان، یزدی و انتظام را درباره اوضاع منطقه توجیه نمود. کاردار و رایزن سیاسی نیز در جلسه حضور داشتند. طول مدت جلسه قرار بود یک ساعت باشد و سؤالات متعدد مطرح شده نشان میدهد که ... مقبول افتاده است.
2- پس از توجیه، بازرگان از طریق انتظام اظهار داشت امیدوار است جلساتی مشابه هر دو ماه یک بار یا بیشتر ... اگر ضرورت خاص پیش آمد، ارائه شوند. به بازرگان گفته شد جواب به این درخواست پس از مشورت با واشنگتن از طریق کاردار به دست خواهد رسید. بعد انتظام گفت: امیدواریم سازمان شما روابط خود را با ما بهبود بخشد، درست همان طور که کشورهایمان با کوششهای کاردار و دکتر یزدی روابط خود را بهبود بخشیدهاند. «انتظام ضمن ادای این گفته ... کنار بازرگان بود (بازرگان آن قدر انگلیسی میداند که معنای این حرف را فهمیده باشد). ولی دلیلی نیست که این گفته از طرف بازرگان بوده باشد. بیدن کوپف ارتباط خود با سیا را آشکار نکرد و مستقیماً به این حرف پاسخ نداد. بیدن کوپف با کنار گذاشتن حرف انتظام از جانب آدلسیک معذرت خواست که نتوانسته بیاید و انتظام گفت که وضع او را درک میکند و میخواهد کمی پس از مراجعت با آدلسیک دیدار کند. انتظام امروز با خمینی در قم ملاقات داشت و ممکن است ... با ارزش داشته باشد».[70]
بعد از برگزاری این جلسه در تهران امیرانتظام ایران را ترک میکند و به انگلستان میرود و در 15 شهریور همان طور که در تهران گفته بود با جرج کیو (آدلسیک) در لندن دیدار میکند. در این جلسه در مورد میزان قدرت دولت ایران، مناسبات سیاسی داخلی و حزب توده صحبت شد. قرارهای اطلاعاتی موضوعی بود که امیرانتظام خواهان ادامه آن با رعایت ملاحظات حفاظتی بود و به همین دلیل برگزاری این جلسات را در خارج از کشور توصیه میکرد. در گزارش سیا از این جلسه آمده است: «موقع خداحافظی بسیار دوستانه بود و چیزی که اس. دی پلاد / 1 موافق بود که ما باید تماس حفظ کنیم رابطه اطلاعاتی در تهران به خوبی تثبیت شده. اس. دی. پلاد / 1 موافق بوده ما باید این را بررسی کنیم فکر خوبی است که با او در جای دیگری در اروپا ملاقات کنیم تا مجبور به رودررویی با محافظان وی نشویم یا حداقل محافظ ایرانی وی».[71]
علت اشاره به «محافظ ایرانی» امیرانتظام این است که چند روز قبل (10 شهریور) قرار ملاقاتی گذاشته شده بود ولی به دلیل حضور این محافظ قرار اجرا نشد. پنهانکاری در این ملاقاتها نشان از غیر مرسوم بودنشان است. در حالی که محافظین معمولاً همواره در کنار رجال سیاسی هستند و در صورت لزوم از محتوای بحثها مطلع نمیشوند و نه این که به طور مخفیانه و بدون اطلاع آنها افراد قرار ملاقات بگذارند. ملاقات امیرانتظام با جرج کیو به گونهای بود که حتی محافظ امیرانتظام هم از آن مطلع نمیشد. در گزارش مأمور سیا آمده است «به طور موقت قرار ملاقاتی برای صبح 10 شهریور گذاشتیم. ... در راهروی هتل ... علاقهای به وی اظهار داشت ... از آنجا ناشی شده که اس. دی. پلاد / 1 یک محافظ ... ایرانی دارد. بنابراین ملاقاتی برگزار نشد».[72]
دو روز قبل از این که حضور محافظ ایرانی قرار آنها را لغو کند دو طرف مذاکرات بسیار مهمی با هم داشتند. امیرانتظام و جرج کیو (آدلسیک) در 8 و 9 شهریور در لندن در مورد فعالیتهای سازمان سیا در داخل ایران، انتخاب رابط برای ادامه ارتباط، سیستم جاسوسی در غرب ایران و... صحبت کردند. در گزارشی که سفارتخانه آمریکا در استکهلم از این جلسه داده آمده است که اولین سؤال جرج کیو از امیرانتظام در مورد علت انتخاب شدن وی به سفارت در کشورهای اسکاندیناوی است. امیرانتظام این انتصاب را موقتی دانسته و احتمال سفارت در آمریکا یا شغلی دیگر در دولت را میدهد. اما در مورد علت حضور در سوئد میگوید: «2- اس. دی. پلاد / 1 گفت که او در استکهلم فقط دو مأموریت دارد. اول آن که رابطه اطلاعاتی با سیا را دوباره برقرار کند. دولت تهران احساس کرده که اگر درباره ترتیبات امر در خارج از تهران مذاکره شود آسانتر است (... مذاکرات موضوع تلگرام جداگانهای خواهند بود). پ / 1 گفت مسئولیت عمده دیگر وی اقدام به تشویق تعداد هرچه بیشتری از ایرانیها به پذیرفتن جمهوری اسلامی و... به ایران است. [...]
4- پ / 1 گفت به محض برقراری تماس سیا با ... وظیفه اطلاعاتی وی خاتمه خواهد یافت. تصور میشود که او از تماس با سیا استقبال خواهد کرد و آدلسیک محاسبه خواهد کرد آیا این به صرفه است یا نه».[73]
سازمان سیا در لندن گزارشی از این قرار ارائه داده و به دلیل این که سند در دستگاه خردکن انداخته شده و بعضی از قسمتهای آن از بین رفته ناقص است. با این حال به دلیل اهمیت این صحبتها، بخشهایی از این سند آورده شده است. علامت x به معنی پایان احتمالی جمله و آغاز جمله جدید است. کلمات داخل پرانتز کلماتی است که حدس زده شده است و سه نقطه به معنی موجود نبود آن بخش از سند است. این سند محورهای متعددی دارد. اولین موضوع مورد بحث اهمیت حضور سازمان سیا در ایران و بررسی رفتار و اقدامات روحانیون انقلابی به عنوان یکی از موانع این حضور است. در این گزارش آمده است: «1- اس. دی. پلاد / 1 و آدلسیک 8 و 9 شهریور پیرامون فعالیتهای ... مذاکره پرداختند. به عنوان نشانه اندازة ... آنها برای از سرگیری رابطه اطلاعاتی اهمیت ... x اس. دی. پلاد / 1 روی اظهاراتش تأکید کرد ... آنها کاملاً آگاه هستند که اگر بخواهند ... حرکت دوباره ... باید برای کمک رو به سوی ایالات متحده آورند. آنها صادقانه مشتاق هستند ... ایالات متحده در ایران موقعیتی اتخاذ کند ... بتواند دولت ایران را اداره کند.x ... میخواهند با سرعت خودشان جلو بروند و در چنین ... هیچ اعمال نفوذ بیمورد ایالات متحده بر ... داخلی ایران را ... x (اس. دی. پلاد 1) ... گفت که آخوندها در آینده نزدیک ... (مشکل) ... ایجاد خواهند کرد چون آنها با ... نفوذ بیگانگان در ایران سرسختانه مخالف هستند. به علاوه آنها قادر نیستند این واقعیت اساسی را ... که ایران احتیاج به کمک (خارجی) ... دارد تا بتوانند به عمران ... ادامه دهد. به این ترتیب هر کاری که صورت میگیرد باید به آهستگی ... انجام شود تا تشنج سیاسی بیمورد ایجاد نکند. اس. دی. پلاد / 1 خاطر نشان کرد که ... لحظه کاهش نفوذ روحانیون ... بازرگان و او امیدوار بود که این کار ... ماه انجام شود، اما با این نکته موافق بود که ممکن است خیلی ... به طول کشید ... خاطر نشان کرد که اگر روحانیون در انتخابات ... اکثریت را ببرند برای دولت بسیار بیشتر طول خواهد کشید که خود را ... x اس. دی. پلاد / 1 گفت که یک امتیاز مثبت این است که ... از سرگیری ترتیبات رابطه اطلاعاتی و ... احتیاج به کمک خارجی ... x
2- (اس. دی. پلاد / 1) گفت که در از سرگیری ... چون آنها را در گذشته با ما سروکار داشتهاند و ... مناسبات آنها امیدوارند که ... دیگر از طریق رابطی صورت گیرد که به طور خاصی ... رابطه اطلاعاتی ... x (اس. دی. پلاد / 1) گفت که ... ایالات متحده راهنماییها و ایدههای ... بررسی مشکلات گوناگون ... x آدلسیک به (اس. دی. پلاد / 1) گفت ... رابطه اطلاعاتی را از سر گیرد به منظور ... اطلاعاتی ... x (آدلسیک) از (اس. دی. پلاد / 1) خواست که این را با بازرگان مورد مذاکره ... که آنها جلسات گفتوگویی را با کاردار شروع کنند x ... معضلی که رودرروی دولت جدید قرار دارد این است که ... که به طور کلی نسبت به آمریکا و (علیالخصوص سیا) ... نظر خوبی دارند، اما در برابر جمعیتی واقع شدهاند که سرخوش ... از است.
3- آدلسیک پیشنهاد کرد که او و اس. دی. پلاد / 1 ... برقراری دوباره یک رابطه را ... بعد میتوانیم ... موافقت دولتهای متبوع خود را ... x (اس. دی. پلاد / 1) ... این را ... و افزود که هماکنون نیز برقراری این رابطه را ... کردهاند. آدلسیک به (اس. دی. پلاد / 1) گفت که آنها ... به نفعشان است که این واقعیت که ... سری ... x بازرگان تاکنون به مهدی چمران گفته است پس از ... رابطه را مستقیماً در تهران برگزار کند. اس. دی. پلاد / 1 افزود چمران چهارمین ... در جلسه توجیه (اطلاعاتی) میباشد، اما نتوانسته ... کردستان ... x»[74]
موضوع مورد بحث دیگر پروژه آیبکس بود. آیبکس (Ibex) یک پروژه جاسوسی و شنود ایالات متحده بود که آمریکا تحت یک پروژه کلیتر به نام پروژه ژن سیاه (Dark Gene) برای جاسوسی و شنود علیه شوروی در ایران اجرا کرد. پروژهای که بعد از انقلاب با همکاری دولت ایران از کشور خارج شد. در این جلسه نیز در مورد این سیستم و سایتهای آن صحبت شد. در گزارش این سند آمده: «6- سایتهای تکزمن به عنوان بخشی از ... قابلیت جاسوسی الکترونیک مورد مذاکره قرار گرفتند. آدلسیک خاطر نشان ساخت که در ... سقوط شاه ما دستاندرکار ... دو کامیون آیبکس در سایت شماره 1 بودیم، به علاوه اطلاعات قابل ملاحظهای که برای ... ارزش فوقالعادهای دارند در سایتها قرار دادیم واقعاً ساده لوحی خودش را نشان خواهد داد ... که میداند نیروی هوایی از سایتها محافظت میکند ... آنها هیچکس را به داخل راه نداده بودند تا یک ... در مورد آنها انجام شود. اس. دی. پلاد / 1 گفت که ... دوستی که مایل به فعالیت به عنوان یک ... خواهد بود ... موجبات دسترسی سیا به سایتها را فراهم کند. او پیشنهاد کرد ... هرگونه توجیه اطلاعاتی پیرامون سایتها که ... جلسات در تهران ... دراختیار او بگذاریم، او گفت که در این ... پیشبینی این که تصمیم دولت در رابطه با دستیابی سیا به سایتهای چه «توجه: اس. دی. پلاد / 1 براساس این تصور وی بود که سایتها ... لذا ممکن است محلی برای مذاکره باشد».[75]
در روز 13 مهر 58 امیرانتظام با مأمور سازمان سیا با اسم رمز د. 9. ث. 1 در استکهلم ملاقات میکند. امیرانتظام که خواهان برقراری روابط حسنه بین ایران و آمریکاست نارضایتی خود را از تعلل و جدی نبودن این کشور در گسترش روابط بروز میدهد و علت آن را رصد اوضاع ایران میداند تا شرایط آینده کشور مشخص شود. او برای اطمینان دادن به آمریکا بیزاری خود و دولت متبوعش از شوروی را بیان میکند و خطر نفوذ شوروی در ایران را گوشزد میکند. مأمور سازمان سیا در گزارشش از این جلسه امیرانتظام را با اسم رمز س. د. آهسته رو-1 نام میبرد و مینویسد: «2- س. د. آهستهرو-1 بلافاصله از فرصت استفاده نمود و موضوع نارضایتی از روابط بین دولت آمریکا و ایران را مطرح کرد دولت جدید حدود 8-9 ماه است که بر سر قدرت بوده و ایالات متحده هیچگونه ابتکاری در حل مسایل دوجانبه از خود نشان نداده است. اگرچه، بنا به گفته س. د. آهستهرو-1 ما این مسایل را میدانیم و راه حلش را نیز داریم. این موضوع ایرانیان را با این تصور باقی گذاشته که ایالات متحده دارد بازی میدهد و منتظر است ببیند، در آینده چه میشود، با این هدف که در آینده در امور داخلی ایران دخالت کند. با در نظر گرفتن گذشته، این به ما بستگی دارد که پیشنهاداتی بکنیم و اکثر «از خودگذشتگی» را ما باید بنماییم. س. د. آهستهرو-1 گفت «آنها» روسها را دوست ندارند، اما سفیر روسیه 100 بار به دیدن دولت موقت آمده است و 100 بار هم بیرونش انداختهاند. اما او برای دادن کمک و راه حلها پافشاری دارد. سؤال شد که او به چه «مسایلی» اشاره داشت. س. د. آهستهرو-1 فقط به وسایل یدکی و پولهای بلوکه شده اشاره کرد. [...]
س. د. آهستهرو-1 بارها گفت که او صادقانه صحبت میکند و میخواهد که من این اظهارات را به دولت ایالات متحده منعکس نمایم.»[76]
با تغییراتی که اوایل پاییز در دولت موقت رخ داد، دولت آمریکا به دنبال شناخت افراد جدید بود و از امیرانتظام خواست تا اطلاعات و تحلیلهای خود را برای بررسی شرایط ایران بیان کند. در این گفتوگو نیز امیرانتظام به دنبال این است که دولت آمریکا را به گسترش روابط با ایران ترغیب کند. او اطلاعاتی از سابقه و شخصیت دولتمردان جدید در ایران ارائه کرده و شرایط جدید ایران را بررسی میکند. مینوت کندی کارمند سفارت آمریکا مینویسد: «2- وزیرمختار در 5 اکتبر به امیرانتظام تلفن زد تا همانطور که تلکس مرجع پیشنهاد کرده بود تحولات اخیر ایران را مورد بحث قرار دهند. به هر حال انتظام به بحث در مورد تحولات خاصی از قبیل شخصیتهای جدید کابینه اظهار تمایل کرد ولی تمایلی به بحث در مورد روابط عمومی آمریکا و ایران نداشت. وی به تفصیل تأسف خود را از کوتاهی آمریکا در اتخاذ اقدامات عملی ابراز نمود. اقداماتی که بلافاصله باعث بهبود روابط دوجانبه شود و بازرگان و اطرافیان او مثل امیرانتظام که علی رغم «امتناع آمریکا» هنوز با اصرار هرچه تمامتر طرفدار غرب هستند تقویت کند و به تدریج حرکات ضد آمریکایی آیتالله خمینی را (رهبری که شما (آمریکا) باید با او کنار بیایید) ملایم کند.
3- از همان اوایل روشن بود که فکر و قلب او در جهت توصیف اعضای جدید کابینه نبود و نخواهد بود. در مجموع وی این واقعیت را بیان داشت که تغییرات کابینه تأثیر بسیار کمی بر مقاصد اقتصادی دولت تا تحولات ایران خواهد گذاشت. اگر تأثیری هم باشد، این خواهد بود که این شخصیتهای جدید باعث تقویت تصمیم به محو آثار گذشته و کار تبدیل ایران به یک جمهوری اسلامی حقیقی در چند سال آینده خواهد شد. چند عضو جدید مخصوصاً یدالله سحابی و پسرش عزتالله سحابی «خیلی مذهبی» هستند، و خوشبختانه کمک خواهند کرد تا تمایزات بین چهرههای مذهبی و غیرمذهبی کمتر نمایان شود.
4- انتظام به طور مختصر اسامی اعضای جدید کابینه را به شرح زیر بیان داشت:
... چمران- مهندس بسیار عالی، عمر خود را تماماً وقت انقلاب یا کار نموده است، رهبر جنبش مقاومت، 15 سال در آمریکا گذرانده است، در لابراتوارهای بل روی طرحهای تحقیقاتی فضایی کار میکرد تا این که آمریکا وی را به جهت نظرات سیاسیش «بیرون انداخت». چمران یکی از بزرگترین رهبران انقلاب خواهد بود. علیرغم رفتار خشن آمریکا، چمران میخواهد با آمریکا رابطه داشته باشد. [این برداشت انتظام بر خلاف سخن سه سطر پیش اوست که شهید چمران را یک انقلابی به تمام معنی و اخراجی از آمریکا دانست] برای کشور حماقت است اگر چمران و نیازهای (دفاعی) ایران نادیده گرفته شود.
... فروهر- وکیل عالی، حدود 50 ساله، رهبر حزب ملت ایران بود...
شهیدی چهل و اندی ساله، عضو حزب آزادی «مثل خودم» [احتمالاً اینجا اشاره انتظام به نهضت آزادی ایران بود.]
... عزتالله سحابی- مهندس، فارغالتحصیل دانشگاه تهران، حدود 52 ساله، عضو نهضت مقاومت با انتظام.
... بنیاسدی- اوایل دوره چهل سالگی، فارغالتحصیلی یک کالج آمریکایی.
... حبیبی- عضو حزب آزادی، اقامت در فرانسه، حدود 48 ساله.
... یدالله سحابی- حدود 74 ساله، «خیلی مذهبی»، پدر عزتالله سحابی».[77]
طرح انحلال مجلس خبرگان قانون اساسی
مجلس خبرگان قانون اساسی در 28 مرداد 1358 به پیشنهاد امام خمینی برای تهیه و تصویب نهایی قانون اساسی و بعد به همهپرسی گذاشتن آن تشکیل شده بود. رویکرد این مجلس مذهبی و انقلابی بود و اعضای آن را روحانیون تشکیل میدادند. جناح لیبرال داخلی که در دولت موقت حضور داشتند درصدد انحلال این مجلس برآمدند. طراح اصلی این جریان امیرانتظام بود. او اعتقادی به حضور دین در سیاست نداشت. طرح او برای انحلال مجلس خبرگان قانون اساسی نیز در این راستا قابل تحلیل است. زیرا او نگران نفوذ مذهب بر سیاست ایران بود و مجلس خبرگان قانون اساسی را موجب قدرت گرفتن روحانیون میدانست. در حالی که اعتقاد داشت قدرت گرفتن غیر مذهبیها و میانهروها، اعتماد را به طبقه متوسط بازمیگرداند و موجب احیای اقتصاد میشود.[78]
امیرانتظام مهر 1358 برای شرکت در جلسهای با جان استمپل، جرج کیو و بازرگان سفری به تهران داشت. او اعضای شورای مقاومت ملی را که در سال 1332 در کنار هم بودند به شرکت در جلسهای در خانه محمدتقی انوری از اعضای نهضت آزادی دعوت کرد. اعضای شرکت کننده عبارت بودند از عباس سمیعی، احمد صدر حاج سید جوادی، فتحالله بنیصدر، رحیم عطایی و... . در این جلسه امیرانتظام پیشنهاد انحلال مجلس خبرگان و ارائه قانون اساسی جدید به جای بررسی پیشنویس قانون اساسی موجود را میدهد که با موافقت دیگران مواجه میشود. متن اولیه این طرح توسط احمد صدر حاج سید جوادی، وزیر دادگستری و فتحالله بنیصدر، دادستان کل کشور که هر دو از اعضای نهضت آزادی بودند تهیه شد. این کار بدون اطلاع مهندس بازرگان انجام شد.
روز بعد امیرانتظام با در دست داشتن طرح خود نزد بازرگان، نخستوزیر میرود و او را از این طرح مطلع میکند. به گفته امیرانتظام، بازرگان حدود بیست دقیقه بدون این که حرفی بزند فکر کرد و در نهایت با آن موافقت کرد. امیرانتظام در طول آن روز به وزارتخانههای مختلفی رفت و توانست از 18 وزیر امضا بگیرد. 4 وزیر زیر این طرح را امضا نکردند. ابراهیم یزدی، وزیر خارجه، هاشم صباغیان، وزیر کشور، علیاکبر معینفر، وزیر نفت و ناصر میناچی وزیر ارشاد ملی وزرایی بودند که با این طرح موافق نبودند. امیرانتظام طوری برنامهریزی کرده بود که بعد از اتمام جلسه هیئت دولت در بعدازظهر، بازرگان با خبرنگارانی که امیرانتظام دعوت کرده بود مصاحبه کرده و این طرح را اعلام کند. جلسه هیئت دولت تا ده شب به طول انجامید. او بیرون از جلسه منتظر حضور بازرگان بود. امیرانتظام میگوید: «اولین کسی که از جلسه خارج شد و به طبقه بالا آمد، شخص نخستوزیر بود. من بالای پلهها انتظار ایشان را میکشیدم. ایشان فوقالعاده عصبی و هیجان زده بود. وقتی به من رسید مرا به کناری کشیده و ابتدا سوگند داد تا مسئله را فراموش کنم و دوم این که بلافاصله به سوئد بازگردم».[79]
امام خمینی 24 خرداد ماه 1360 در مورد این ملاقات میگوید: «قضیه آن که مجلس خبرگان منحل بشود در زمان دولت موقت طرح شد و معلوم شد که اساسش از امیرانتظام بوده. آن وقت آمدند آقایان پیش ما؛ آقای بازرگان و رفقایش گفتند: ما خیال داریم این مجلس را منحلش کنیم. من گفتم: شما چهکاره هستید که میخواهید این کار را بکنید! شما چه سمتی دارید که بتوانید مجلس منحل کنید؟ پا شوید بروید سراغ کارتان. وقتی دیدند محکم است مسئله، کنار رفتند.
مسئله انحلال مجلس خبرگان روی این زمینه بود که دیدند مجلس خبرگان یک مجلس اسلامی شد، یک مجلسی شد که اکثرش از علما هستند. اینها خوب، از این علما میترسند، ضربه خوردند.
اگر قانون بنویسند، یک قانونی مینویسند که با مزاج غرب و شرق سازش ندارد و آن غیر آنی است که شرقی یا غربی میخواهند. این آقایان هم توجه به مسایل خیلی ندارند -معالاسف- با این که بودند در مسایل سیاسی. و از این جهت، آن طرح را درست کردند».[80]
به هر صورت این طرح امیرانتظام شکست خورد و او به سوئد بازگشت.
مذاکره با آمریکا برای حل مسایل خارجی ایران
امیرانتظام مهرماه 1358 به ایران سفری دارد و بیست و یکم این ماه به جلسهای با کاردار سفارتخانه آمریکا در تهران میرود. کاردار در ابتدا از امیرانتظام به خاطر مشاوره دادنهایش در سوئد تشکر میکند و سعی میکند او را نسبت به این تلقی که آمریکا از دولت موقت به عنوان یک متحد حمایت کافی نمیکند منصرف کند کاردار پیشنهاد ارتباطات وسیعتر سفارت را با ایرانیان به خصوص رهبران انقلاب میدهد که با موافقت امیرانتظام همراه است ولی توصیه میکند که در این شرایط حساس باید بیشتر مراقب بود. کارمند سفارت در گزارش خود از این ملاقات مینویسد: «کاردار سر صحبت را با بیان قدردانی ما از صحبتهای مفید انتظام با سفارت آمریکا در استکهلم باز کرد. او اشاره کرد به اتفاقات اخیر در روابط ایران و آمریکا با تأکید بر این که آمریکا میخواهد روابطش را با ایران بهبود بخشد و بازی انتظار که امیرانتظام با سفارت ما در استکلهم مطرح کرده بود نبوده است. [...]
انتظام گفت که ما در اقلیت هستیم. اکثر رهبران دیگر حکومت فعلی ایران در واقع درک نمیکنند که چه موازنه حساسی را ایران باید بین آمریکا و شوروی حفظ کند. آنها ممکن است آنچه را که در ملاقات میگذرد بیشتر از حد خود جلوه دهند و مردم را از آنها مطلع کنند. [...]
کاردار به طور مؤدبانهای اعتراض کرد که کلیه قرار ملاقاتهای او از طریق اداره تشریفات وزارت امورخارجه است. او اشاره کرد که سفارت معتقد است که باید تماسهای بیشتری با ایرانیان خصوصاً «رهبران اسلامی» داشته باشند. امیرانتظام موافق بود ولی پیشنهاد کرد، کاردار چنین مطالب مهمی را در این جلسات مطرح نکند». اگر شما چنین عمیق وارد مسایل بشوید، نتیجتاً همه چیز نابود خواهد شد. مثل سفیر شوروی باشید او هرگز نقطه نظری را پیشنهاد نمیکند. در حقیقت او حتی وقتی که ابراهیم یزدی و امام به دولتش حمله میکنند چیزی نمیگوید. او چنین بیاناتی را فراموش میکند. (به نظر میرسید انتظام کلیه رهبران حکومت فعلی را به جز احتمالاً چمران در لیستی میبیند که باید توسط یزدی چک شود). [...]
در انتهای مکالمه کاردار دوباره بیان کرد که امیدوار است انتظام دولت فعلی ایران را متقاعد سازد که حکومت ایالات متحده در فکر حل مشکلات در روابط دو کشور هست. ما امیدواریم که انتظام بتواند کاری کند که تبلیغات ضدآمریکایی در نشریات ایرانی کاهش یابد. انتظام تکرار کرد که او صادقانه فکر میکند که رابطه بین ایران و آمریکا باید بهبود یابد و دوباره درخواست کرد که ایالات متحده سعی کند هرچه زودتر راه حلهایی برای مشکلات متقابل دو کشور پیدا کند. در جواب یک سؤال کاردار انتظام گفت که خمینی به آمریکا اطمینان ندارد. او به بازرگان و یزدی و انتظام اطمینان دارد. به این دلیل است که ما اینجا هستیم. انتظام گفت که اگر بتواند در حل مشکلات آمریکا در ایران موفق شود، این موضوع آنها را قوی خواهد کرد. انتظام اشاره کرد که کاردار باید از یزدی بخواهد یک قرار ملاقات از خمینی برای او ترتیب دهد».[81]
23 مهرماه در تهران امیرانتظام دیداری با جرج کیو (آدلسیک) دارد. در این دیدار در مورد فعالیتهای کردها و احتمال دخالت عراق در این مسئله صحبت شد. امیرانتظام از آمریکاییها برای حل مسئله کردها کمک میخواهد. در گزارش سفارت آمریکا آمده است «1- بعدازظهر 26 مهر آدلسیک به مدت یک ساعت و نیم به تنهایی س. د. آهستهرو-1 (آ-1) را ملاقات نمود. گزارش این ملاقات جداگانه از طریق جاسوسی ارسال خواهد شد. س. د. آهستهرو-1 گفت که بعد از جلسات توجیهی یکشنبه 23 مهر او، یزدی و بازرگان را ملاقات کرده و درباره نکات مذکور در آن جلسات بحث نمودند. بنا به گفته س. د. آهستهرو-1 در حال حاضر احتیاج دولت به اطلاعات نظامی درباره وضعیت کردها و اطلاعات سیاسی در مورد این که چه کسی از کردها پشتیبانی میکند و چرا؛ میباشد.
این باعث یک بحث طولانی شد که آدلسیک با موفقیت س. د. آهستهرو-1 را از این اشتباه که اسرائیلیها با عراقیها در پشتیبانی از شورش کردهای ایرانی همکاری میکند درآورد. س. د. آهستهرو-1 گفت که آنها آرزو داشتند که آدلسیک پیشنهادهای سازندهای برای این که دولت ایران چگونه میتواند خود را از مسئله کردها خلاص نماید داشته باشد.
اگرچه باور نکردنی به نظر میرسد اما آنچه واقعاً از ما میخواهد این است راه حلی برای مسئله پیدا کنیم. آدلسیک پیشنهاد کرد که برای حل مسئله کردها دولت ایران راه حل قدیمی میانجیگری کشور سومی را پیش گیرد». امیرانتظام در این جلسه پیشنهاد میدهد که آمریکاییها ارتباطشان را با او ادامه دهند. «در مورد «رابط»، س. د. آهستهرو-1 گفت که برای آینده نزدیک ترجیح میدهد که ارتباط با خود او باشد. آدلسیک شماره منزل خودش را در آمریکا به او داد و آ-1 گفت اگر مسئلهای اتفاق افتاد از اروپا تلفن خواهد کرد. آ-1 سؤال کرد آیا برای ما مشکلی ایجاد نمیکند که تماس ما با او ادامه یابد؟ آدلسیک گفت که نه؛ ما ترتیب را این طور داده بودیم که با همان سرعتی که او پیش میرود پیش برویم. (منطبق با او باشیم.)»[82]
جرج کیو (آدلسیک) که به علت افزایش فعالیتهای اطلاعاتی در ایران و احتمال لو رفتن مأموریتش در 27 مهرماه از ایران خارج میشود.[83] برای صحبت در مورد موضوعی جدید در 29 مهرماه از طریق ایستگاه سازمان سیا خواهان قرار ملاقاتی در استکهلم میشود که امیرانتظام میگوید تا سوم آبان ماه در ایران است و نمیتواند در تاریخ درخواست شده در استکهلم حاضر باشد. «قائم مقام ایستگاه به س. د. آهستهرو-1 گفت در صورتی که آقای کیو نتوانست قبل از 3 آبان برای ملاقات به ایران بیاید ما با شما در تماس خواهیم بود تا برنامه پرواز شما را داشته باشیم».[84]
امیرانتظام در سوم آبان ماه تهران را به مقصد استکهلم ترک میکند اما نسبت به فعالیتهای تحریک کننده در عراق احساس خطر کرده است از این رو از سازمان سیا میخواهد تا اگر اطلاعاتی در این مورد دارند در اختیار او بگذارند. سازمان سیا نیز اطلاعات و تحلیل خود را ارائه میکند تا در اختیار امیرانتظام در استکهلم قرار بگیرد. در پیامی که به استکهلم فرستاده شده آمده است: «در مدت اقامت در تهران س. د. آهستهرو-1 راجع به بدتر شدن روابط بین ایران و عراق خیلی نگران بود و از ما خواست اگر احتمالاً اطلاعاتی در مورد روابط ایران و عراق داشته باشیم به او بدهیم. ما خیلی ممنون میشویم که اگر مأمور مربوطه در اولین فرصت با س. د. آهستهرو-1 تماس گرفته و اطلاعات زیر را به س. د. آهستهرو بدهند و تأکید کنند که این گزارش به وسیله آدلسیک در جواب درخواست و اظهار علاقهای که س. د. آهستهرو در تهران کرده بود ارائه میشود.
2- موضوع گزارش به قرار زیر است:
[...] نظر عراقیها بعد از مطالعه دقیق بیانات متعدد رهبران مذهبیای که به تفصیل در مورد ادعای ایرانیان نسبت به بحرین سخن گفته بودند، به دست آمده است. قبل از نتیجهگیری مبنی بر این که ایران فعالانه ادعایش را در مورد بحرین دنبال میکند، رهبر عراق صدام حسین فکر میکرد که امکاناتی در مورد مذاکره با دولت موقت ایران وجود دارد، مخصوصاً بعد از مذاکرهاش با وزیر خارجه ایران ابراهیم یزدی در خلال مدت کنفرانس کشورهای غیر متعهد در هاوانا، دولت عراق به هر حال مشکلات و مسایلی در رابطه با تعیین راه صحیح و مناسب در مورد رفتار موقت ایران دارد. ابتدا صدام حسین امیدوار بود که مستقیماً با نخستوزیر بازرگان طرف معامله باشد. در حال حاضر عراقیها درباره دولت موقت ایران نامطمئن هستند. به طوری که به طور روزافزون عقیده پیدا میکنند که دولت بازرگان نمایندگی و نمایش زیادی ندارد و قدرت حقیقی دست جامعه روحانیت ایران است که با عراق خصومت دارند».[85]
تسخیر لانه جاسوسی، 13 آبان 1358
استکبار ستیزی از مؤلفههای اصلی انقلاب اسلامی است و آمریکا نماد استکبار شناخته میشود. توقیف اموال ایران که محصولات نظامی و غیر نظامی را شامل میشد و عدم همراهی با انقلاب باعث خشم مردم شده بود. پذیرش شاه برای درمان در آمریکا خبری بود که بر این احساسات ضدآمریکایی در ایران افزود. امام خمینی که از دولت موقت نا امید شده بودند در پیامی که به مناسبت سالروز حمله رژیم شاه به دانشگاه تهران صادر کردند ضمن دعوت از دانشآموزان، دانشجویان و طلاب به شرکت در راهپیماییها و حضور در دانشگاهها گفتند: «بر دانشآموزان، دانشگاهیان و محصلین علوم دینیه است که با قدرت تمام، حملات خود را علیه آمریکا و اسرائیل گسترش داده و آمریکا را وادار به استرداد این شاه مخلوع جنایتکار نمایند و این توطئه بزرگ را بار دیگر شدیداً محکوم کنند».[86] این پیام کافی بود تا دانشجویان انقلابی در راهپیمایی روز 13 آبان ماه 1358 که به سمت دانشگاه تهران حرکت میکردند زمانی که به مقابل سفارتخانه آمریکا در خیابان طالقانی رسیدند از دیوارهای سفارت بالا رفته و با ابزاری که به همراه آورده بودند توانستند در سفارتخانه را باز کنند و به این ترتیب جمعیت وارد حیاط سفارت شدند. درگیری برای ورود به ساختمانها حدود 3 ساعت به طول انجامید و کارمندان بعد از از بین بردن اسناد و مدارک مهم موجود، درهای ساختمان را باز کرده و تسلیم شدند.
دو روز بعد از تسخیر سفارت آمریکا نخستوزیر بازرگان در اعتراض به این اقدام استعفاء داد و این استعفاء مورد موافقت امام خمینی قرار گرفت و مسئولیت اداره کشور و برگزاری انتخابات به شورای انقلاب واگذار شد. حدود یک ماه و نیم بعد در 27 آذر 58 امیرانتظام برای شرکت در جلسهای با حضور قطبزاده وزیر خارجه جدید و سفرای کشورهای اسکاندیناوی، فرانسه و آلمان به ایران بازمیگردد و شب 28 آذر در وزارت خارجه به اتهام جاسوسی دستگیر میشود.
بازداشت امیرانتظام
امیرانتظام چهارشنبه 28 آذر 1358 به وزارت خارجه میرود تا در جلسه وزارت خارجه شرکت کند. جلسه ساعت 9 شب در دفتر وزیر بود. او به محض ورود به ساختمان از طرف دادستانی کل انقلاب برای بیان توضیحاتی بازداشت میشود و به دادستانی میرود و تفهیم اتهام میشود. ناصر آلادپوش (محمدی) نماینده وقت دادستان انقلاب به او میگوید در اسنادی که از سفارت آمریکا به دست آمده مدارکی مبنی بر ارتباط او چه قبل و چه بعد از انقلاب با آمریکاییها وجود دارد.[87] سپس او را به ساختمانی در سفارت آمریکا منتقل میکنند و دو ماه در آنجا بازداشت بود تا این که در 30 بهمن 58 به زندان اوین منتقل شد.
جلسه اول دادگاه در 26 اسفند ماه 1359 برگزار شد. دادگاه با ریاست آیتالله محمد محمدی گیلانی 17 جلسه ادامه یافت. روزنامه کیهان و میزان (ارگان نهضت آزادی) متن صحبتهای بیان شده در جلسات دادگاه را چاپ کردند. مهندس بازرگان با انگیزه حمایت از امیرانتظام در اولین جلسه دادگاه حضور یافت و اعلام کرد: «به نظر من حال اگر باید کسی محاکمه شود من هستم زیرا از تمام این جریانات که به عنوان اتهام آقای امیرانتظام ذکر شده است شریک بودهام و تمام این جریانات با نظارت خود بنده بوده است».[88] حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی نیز اتهامات وارده به امیرانتظام را وارد ندانست و گفت: «من در این مورد حرفهای آقای بازرگان را تأیید میکنم و به نظر من ایشان جاسوس نیست».[89] افراد دیگری نیز مانند محمد توسلی و ابراهیم یزدی نیز برای ادای توضیحات حاضر شدند. از سوی دیگر برخی مخالفان امیرانتظام مانند حجتالاسلام محمد منتظری، حجتالاسلام هادی غفاری، حجتالاسلام عبدالمجید معادیخواه، علیه امیرانتظام شهادت دادند. امیرانتظام به آیتالله ناصر مکارم شیرازی، علی گلزاده غفوری، شیخ علی تهرانی و احمد صدر حاج سید جوادی پیشنهاد قبول وکالت داد. دفتر آیتالله مکارم شیرازی در واکنش به درخواست امیرانتظام برای قبول وکالت وی با اعلام رد این درخواست بیانیهای صادر کرد که در این بیانیه آمده است: «یک بار دیگر به اطلاع عموم هممیهنان غیور و مبارز میرساند که صرف نظر از ماهیت دعوا، حضرت آیتالله مکارم شیرازی نه تاکنون دفاع از شخص خاصی را در دادگاه برعهده گرفتهاند و نه در آینده خواهند گرفت، اصولاً برنامه کار ایشان در حوزه علمیه قم با این گونه کار سازگار نیست و اگر آقای امیرانتظام به این امر توجه میداشتند چنین پیشنهادی نمیکردند.»[90] افرادی مانند گلزاده غفوری، حشمتالله مقصودی، حمید صادق نوبری، غلامرضا نجاتی، نورعلی تابنده برای قبول وکالت اعلام آمادگی کردند. سرانجام حمید صادق نوبری به عنوان وکیل انتخاب شد. سرانجام دادگاه در 20 خرداد 1360 امیرانتظام را به جرم انجام ملاقاتها و تماسهای سری، ارائه اطلاعات و آگاهی به دشمنان انقلاب درباره مسایل و اطلاعات داخلی، فراری دادن سران رژیم شاه و مأموران سیاسی سفارت رژیم شاه در اسرائیل و... به حبس ابد محکوم کرد.[91]
زندان
با آغاز محکومیت و اجرای حکم، به تدریج از هیاهوها کاسته شد و امیرانتظام به حاشیه رفت. همسر و فرزندانش در خارج از کشور اقامت داشتند و پدر و مادرش نیز فوت کرده بودند. تقریباً او ملاقاتی نداشت. ایرج مصداقی از همبندیهای امیرانتظام میگوید: «تنها کسی که به ملاقات امیرانتظام میآمد خانم پریچهر بازرگان همسر زندهیاد رحیم عطایی و خواهرزاده مهندس مهدی بازرگان بود. او شریک امیرانتظام در رستوران پاردیزو در محمودیه بود. آن موقع امیرانتظام از او بدون آن که اسمی ببرد به عنوان دخترعمهاش یاد میکرد.»[92] ایرج مصداقی خاطرات دیگری نیز از دوران حبس امیرانتظام میگوید. به عنوان مثال او میگوید در سال 1368 با انتخاب شدن آیتالله خامنهای به عنوان رهبر جدید، انتخاب ریاست جمهوری و همزمان رفراندوم برای تغییرات صورت گرفته در قانون اساسی برگزار شده بود. صندوقی نیز به زندان برده بودند. «امیرانتظام جزو کسانی بود که در انتخابات شرکت نکرد. او انتخابات را آزاد نمیدانست و به تأکید گفت هیچگاه در زندان در انتخابات شرکت نکرده است. منظورش انتخاباتهای ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری بود که تا آن موقع برگزار شده بود».[93] همچنین مصداقی به پایبند نبودن امیرانتظام به دین اشاره میکند و میگوید: «در دورانی که با او هم بند بودم، نماز نمیخواند و هیچ یک از فرائض دینی را به جا نمیآورد».[94] مصداقی همچنین روایتی از امیرانتظام دارد که او را همچنان امیدوار به آمریکا نشان میدهد و جایگاهی که او برای خود در ایران قائل بود. مصداقی مینویسد: «در سال 1365 به دیکتاتوری مارکوس در فیلیپین پایان داده شده بود و کورازون آکینو به قدرت رسیده بود و آن روزها زمزمه آزادی نلسون ماندلا در میان بود. [آیتالله] خمینی درگذشته بود و امیرانتظام آیندهای برای نظام جمهوری اسلامی نمیدید و با اشاره به تحولات صورت گرفته در جهان میگفت از بازرگان سنی گذشته است و امکان بازگشت به قدرت و اداره کشور را ندارد. آمریکاییها و غرب روی من برای آینده حساب میکنند. او در آن شرایط خود را «آلترناتیو» نظام میدانست و فروپاشی رژیم اسلامی را انتظار میکشید و باور داشت همچون ماندلا تا رسیدن به قدرت، در زندان باقی میماند».[95] در سال 1369 بعضی از اعضای نهضت آزادی به دلیل نوشتن نامهای انتقادآمیز به حجتالاسلام هاشمی بازداشت شدند و در کنار امیرانتظام قرار گرفتند. مصداقی در این مورد مینویسد: «امیرانتظام خوشحال بود که پس از مدتها هم زبان پیدا میکند و اعضای قدیمی جبهه ملی و نهضت آزادی را میبیند. خوشحالی او دیری نپایید و روابطشان رو به سردی نهاد. به گونهای که حتی با هم قدم نمیزدند. امیرانتظام آنها را سازشکار میخواند و آنها امیرانتظام را دور از واقعیتهای جامعه».[96]
دوران آزادی
سکوت خبری درباره امیرانتظام ادامه داشته تا زمانی که به علت کهولت سن و عود نمودن غده پروستات، نیاز به درمان پیدا کرد. پس از مراحل درمان، مسئولین قوه قضاییه در دی ماه 1373 بر اساس رأفت اسلامی، وی را به خانه امنی در شمال تهران منتقل کردند و بر امکانات رفاهی او افزودند.[97] در این زمان او با نورالدین کیانوری دبیر اول کمیته مرکزی حزب توده در این خانه زندگی میکرد. کیانوری غالباً مطالعه مینمود و اخبار رادیو مسکو و پکن را گوش میداد ولی امیر انتظام اهل مطالعه نبود و اخبار رادیو آمریکا و بیبیسی را پیگیری میکرد. این دو گاهی با هم به بحث و مجادله میپرداختند و همدیگر را مورد نقد و طعنه قرار میدادند. تیرماه 1374 او در مصاحبه با رادیو آمریکا تنها راه نجات ایران را رفراندوم دانست. در آذرماه 1375 به علت کهولت سن و بیماری محکومیت خود را در خانه شخصی گذراند. در این دوره با الهه میزانی (الهه امیرانتظام) آشنا شد و در 16 اسفند 75 با او ازدواج کرد. در خرداد ماه 76 به سیدمحمد خاتمی برای ریاست جمهوری رأی داد. او در اردیبهشت سال 77 در مصاحبه با روزنامه جامعه و ابراهیم نبوی ادعا کرد تمام فعالیتهایش در دوران دولت موقت قانونی بوده است. در شهریور همان سال پس از ترور شهید سید اسدالله لاجوردی دادستان و رئیس زندان اوین توسط منافقین، امیرانتظام مصاحبهای با رادیو صدای آمریکا میکند. او در این مصاحبه اتهاماتی را متوجه شهید لاجوردی میکند که باعث شکایت خانواده لاجوردی از امیرانتظام میشود و به همین خاطر دوباره به زندان میرود. او در این مصاحبه گفته بود: «کسان دیگری نظیر لاجوردی وجود دارند. آیا ترورکنندگان از قتل او التیام یافتهاند؟»[98] به گفته الهه میزانی، بعد از ارسال پیام تسلیت توسط سیدمحمد خاتمی رئیس جمهور به مناسبت ترور شهید لاجوردی دیگر او و همسرش در هیچ انتخاباتی شرکت نکردند.[99]
امیرانتظام در آبان ماه 1381 نامهای خطاب به مردم منتشر و درخواست کرد رفراندومی با نظارت نهادهای بینالمللی برگزار شود او در این نامه نوشت: «ما حذف یا کاهش اختیارات شورای نگهبان و یا ولایت فقیه و یا مجمع تشخیص مصلحت نظام و حتی رئیس جمهور را نمیخواهیم. ما خواهان انجام رفراندومی هستیم که طی آن فقط دو سؤال در مقابل ملت ایران قرار بگیرد و ملت بتواند آزادانه جواب بدهد. تداوم حکومت مذهبی یا رژیم مردم سالار با نظارت سازمان ملل متحد.»[100] او در سال 88 نیز حمایت خود را از فتنه 88 اعلام کرد. امیرانتظام در اواخر عمر خود در سال 96 در برنامه اینترنتی خشت خام حضور یافت و به سؤالات حسین دهباشی پاسخ داد. او در این برنامه در مورد دوران حبس خود ادعاهای عجیبی را مطرح کرد که رد کردن آنها چندان مشکل نبود.
به طور مثال او ادعا کرده بود که مسئولان زندان هفت سال او را از پوشیدن دمپایی محروم کرده بودند و او خود با موکت برای خود پاپوشی درست کرده و از آن استفاده میکرد. در همین خصوص محمدعلی امانی رئیس اسبق زندان اوین در گفتوگو با خبرگزاری فارس این ادعا را تکذیب کرد و گفت: «قاطبه کسانی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی مسئول اداره زندان اوین بودند غالباً تجربه بازداشتگاههای مخوف ساواک و زندانهای رژیم پهلوی را داشتند، بنابراین تأمین نیازهای انسانی و رفاهی از اولویتهای این افراد بود لذا به نظر میرسد آقای امیرانتظام به دلیل کهولت سن حقایق را فراموش کرده است. [...] نکته قابل تأمل در این میان این است که اگر زندانیان از امکاناتی نظیر دمپایی و کفش محروم بودند. چگونه است که آقای انتظام برای درست کردن این کاردستی به موکت، نخ و سوزن دسترسی داشته است. علاوه بر این با توجه به این که در مجلس اول برخی از اعضای نهضت منحله آزادی حضور داشتند بازدیدهایی از سوی نمایندگان صورت گرفت، همچنین خبرنگاران نیز از زندان اوین بازدید و گزارشهایی را درباره وضعیت ندامتگاه و زندانیان منتشر میکردند، اگر گفتههای وی صحت داشت مستمسکی برای تخریب نیروهای انقلاب قرار میگرفت».[101]
ایرج مصداقی از همبندیهای امیرانتظام در مورد ادعای نبود دمپایی برای او مینویسد: «لازم به ذکر است که امیرانتظام در دهه 60 نه تنها دمپایی صندل مرغوب که کفش شبرو، کت و پیژامه کرم رنگ و شامپوی مخصوص تقویت سر داشت که در ملاقات برای او با اجازه مسئولان زندان میآوردند. یک بار برایم توضیح داد این شامپو، موهای نازکی (کرکی) را که در سر میرویند تقویت کرده و تبدیل به مو میکنند.»[102]
امیرانتظام در برنامه خشت خام ادعا میکند شب پاهایش را از سقف با طناب آویزان میکرد تا جا برای دیگران باشد. درحالی که طناب برای زندانیان در دسترس نیست و زندانی را با طنابی که از سقف آویزان شده باشد تنها نمیگذارند. امیرانتظام همچنین در مورد فشارها، سختیها و شکنجههایی صحبت میکند که در دوران مختلف زندان تحمل کرده است. در حالی که در کتاب خاطرات خود که در سال1381 منتشر کرده است صحبتی از این نوع فشارها نیست و بعدها هم مدعی سانسور شدن خاطرات خود نشده است. همچنین او در دوران زندان با روزنامهها در ارتباط بوده و نوشتههایش را برای چاپ برای آنها میفرستاده، برایش کنفرانس مطبوعاتی برگزار میشده و با نمایندگان خارجی صلیب سرخ و سازمان ملل ملاقات میکرده است. امیرانتظام در خاطرات خود در 8 خرداد 59 مینویسد: «نزدیک ساعت یک بعدازظهر تعدادی خبرنگار و عکاس به اتفاق آقای کچویی [رئیس زندان] به دیدنم آمدند. ابتدا نمیدانستم مقصود چیست ولی وقتی فهمیدم برای کسب خبر آمدهاند مفصلاً درباره خدماتم و اشتباهی که در ارزیابی آن و اتهامی که به من زدهاند صحبت کردم و از آنها خواهش کردم مطالبم را به عنوان نامه یا درخواست سرگشاده خطاب به امام خمینی رهبر انقلاب چاپ کنند.»[103] او در جایی دیگر مینویسد: «در بهار سال 1359 گروهی از صلیب سرخ جهانی از زندان اوین دیدن کردند. وقتی به سلول من رسیدند، رئیس گروه صلیب سرخ به دیدنم آمد و مدت 2 ساعت بدون حضور پاسدار با من صحبت کرد و درباره خانواده و سرنوشت آنها پرسید. به او گفتم که همسر و فرزندان در استکهلم هستند و هیچ تماس با آنها ندارم و ممنوع الملاقات هستم. او به من گفت که به زودی به اروپا برخواهد گشت و در موقع بازگشت به ایران مرا از حال همسر و فرزندانم مطلع خواهد کرد. وی پس از دو ماه بازگشت و باز هم در حدود 2 ساعت با من به گفتوگو نشست و نامهای را به من داد که در آن سازمان صلیب سرخ جهانی، سرپرستی خانوادهام را به عهده گرفته بود. پس از اطمینان یافتن از حال همسر و فرزندانم درباره آینده ایران با او صحبت کردم.»[104] او نه تنها با روزنامهها در ارتباط بوده بلکه ملاقات 2 ساعته نیز با نماینده صلیب سرخ داشت و بعدها نیز با نمایندگان کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل گالیندوپل و کوپیتورن نیز در ارتباط بود و اگر فشار و مشکلی داشت از این طریق اعلام میکرد.
او در برنامه خشت خام مسائل دیگری نیز بیان میکند که جز او فرد دیگری چنین موضوعاتی را مطرح نکرده است. موضوع ترور در سفر امیرانتظام و بازرگان به خوزستان و بعد از بازگشت به تهران در دوران دولت موقت مطلبی است که راوی دیگری ندارد. موضوع عجیب دیگری که فرد دیگری به آن اشاره نکرده است این است که امیرانتظام مدعی شده است در دوران زندان زمانی که میخواستند او را به بیمارستان سعادتآباد ببرند به دم خر میبستند و او پشت سر خر پا برهنه راه میرفته است. این ادعا به قدری سست بود که هیچکس از آن دفاع نکرد. ایرج مصداقی طرح چنین مطالب سست و غیر واقعی توسط امیرانتظام را به خاطر ضعف حافظه و ناشی از سکته مغزی و مشکلات شدید جسمی میداند.[105]
امیرانتظام سرانجام صبح روز پنجشنبه 21 تیر 1397 در سن 86 سالگی بر اثر ایست قلبی در تهران درگذشت. احمد منتظری بر پیکر او نماز خواند و در قطعه 7 بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
ادعاهای امیرانتظام
امیرانتظام در رد اتهامات خود دو ادعای اصلی دارد: 1- ملاقاتها با اطلاع مسئولان و قانونی بوده است. 2- او به دلیل مقامش مسئول ارتباط با نمایندگان دیگر کشورها بوده و این نوع ارتباط منحصر به آمریکا نبود.
امیرانتظام مدعی است که جلسات او با آمریکاییها جلسات تبادل اطلاعات و با اطلاع مسئولان مربوطه و کاملاً قانونی بوده است. این در حالی است که اسم رمزی که برای امیرانتظام انتخاب شده سالها قبل از انقلاب و تشکیل دولت موقت بوده است و او از دهه 1340 روابطش را با سفارت آمریکا آغاز کرده بود. همچنین اگر تبادل اطلاعات صورت میگرفت دو طرف تبادل باید مقامی در یک سطح میبودند نه یک طرف افسر اطلاعاتی آمریکا و طرف دیگر معاون نخستوزیر، سخنگوی دولت و یا سفیر ایران در سوئد باشد. به علاوه اگر این جلسات با اطلاع مسئولان مربوطه اتفاق میافتاد لزومی نبود در کشوری دیگر (انگلستان) و به دور از چشم دیگران و با فردی که به دلیل فعالیتهای مشکوکش در ایران، وارد کشور نمیشد ملاقاتی صورت میگرفت. اگر این جلسات با اطلاع دولت و شخص مهندس بازرگان بود دلیلی وجود نداشت تا امیرانتظام در مورد مذاکرات در خارج از کشور بگوید آنجا «بهتر» میتوانیم حرفهای خود را بزنیم.[106]
ادعای دیگر امیرانتظام این است که این ارتباطات روال عادی دولت بوده و نسبت به دیگر کشورها نیز چنین ارتباطی وجود داشته و منحصر به آمریکا نبوده است، در حالی که مسئولیت مکاتبه و ارتباط با سفرا و نمایندگان کشورهای دیگر با وزارت خارجه بوده و نه مناصبی که امیرانتظام داشته است. اگر ادعاهای امیرانتظام را به دلیل شرایط خاص انقلابی آن دوران بپذیریم، اما نمیتوان پذیرفت زمانی که او پست معاونت و سخنگویی را ترک کرده و به عنوان سفیر در سوئد بوده دیگر دلیلی برای ارتباط با سفارت آمریکا در ایران و سازمان سیا داشته است.
تناقض در رفتار امیرانتظام
در رفتار امیرانتظام همچون دیگر افرادی که مصالح ایران را در کشورهای دیگر میجویند نوعی تناقض وجود دارد. امیرانتظام مخالف کودتای آمریکایی- انگلیسی 28 مرداد 1332 است. همچنین انتخاب میشود تا نامه اعتراضآمیز نهضت آزادی مبنی بر مخالفت با سیاستهای آمریکا در ایران را به سفارت آنها تحویل دهد. او در خاطرات خود مینویسد که در برخورد با کاردار سفارت آمریکا در استکهلم گفته است: «ما تغییری درخواستههایمان ندادهایم میخواهیم شما واقعاً دست از دخالت در امور ایران بردارید، به انقلاب و استقلال ما احترام بگذارید و حق حاکمیت ما را صادقانه رعایت کنید و بقیه مسائل فیمابین را هم به طور شرافتمندانه با ما سر یک میز بنشینید و به صورت دو دولت متساویالحقوق حل کنید».[107] اما در دوران انقلاب در دوم بهمن 57 از دولت آمریکا میخواهد تا نخستوزیر بختیار را مجبور به استعفاء و انحلال مجلس و شورای سلطنت کند.[108] او از یک طرف مخالف سلطه آمریکاییها بود و از طرف دیگر با مشورتهایی که به سفارت میداد تلاش میکرد نفوذ آمریکا را در کشور تثبیت کند.
دادن اطلاعات اشتباه
موضوع دیگری که در رابطه با امیرانتظام مطرح است این که او در بعضی مواقع حساس که لازم بود اطلاعاتی را در اختیار ایرانیها قرار دهد آن اطلاعات را با اشتباهات بسیار جزئی که معمولاً در اسامی خاص اتفاق میافتاد ارائه میداد به طوری که در ظاهر مطلبی را مطرح کرده ولی در اصل راه را برای تحقیقات بیشتر میبست و افراد را به گمراهی میانداخت. تکرار آن و حساس بودن مواردی که اشتباه بیان شده شبهه سهوی بودن آن را کم رنگ میکند. به عنوان مثال در قضیه ملاقات با دکتر مصدق که به بازداشت آنها انجامید امیرانتظام افراد خارجیای که در آنجا بودند را دو نفر اعلام میکند و فرد سوم را انکار میکند. همچنین طبق گزارش ساواک دو نفر از آنها انگلیسی زبان بودند ولی امیرانتظام که زبان انگلیسیش خوب بود و به گفته مهندس بازرگان مسئول ارتباط آنها با خارجیها بوده[109] میگوید منصور عطایی با آنها فرانسه صحبت کرده است.[110]
او در سال1352 هنگام ارائه سوابقش به مأموران ایرانی نام شرکتی را که در آمریکا در آنجا مشغول به کار بوده است De leu cather عنوان میکند. درحالی که صحیحش De leuw cather است و بعید است فردی نام شرکتی را که مدتها در آن مشغول به کار بوده اشتباه بنویسد.
یکی دیگر از اشتباهات امیرانتظام در بیان خاطرهای مربوط به اواخر شهریور یا اوایل مهر 58 است (تاریخ دقیقش را بیان نمیکند) که مینویسد: «آنان [هیئت آمریکایی] بعد از مدتی به تهران آمدند و من هم به تهران آمدم [...] این بار فقط به دیدن آقای دکتر یزدی رفتند و گزارشات خودشان را در موارد فوق به ایشان دادند. البته در این سفر به جای آقای جرج کیو شخصی دیگری بود به نام ادل سیک (Adle Sick) که مراتب در پرونده وزارت امور خارجه موجود است».[111] طبق اسناد موجود، جوزف آدلسیک نام مستعار جرج کیو بوده است. امیرانتظام از دهه 1340 با جرج کیو در ارتباط بوده و با او همکاری میکرده است.[112] غیر ممکن است شخصی را که 20 سال با او در ارتباط بوده و حتی میدانسته مأمور سیا است را فراموش کند و یا این چنین بگوید به جای جرج کیو شخصی با نام آدلسیک آمد. اگر هم امیرانتظام متوجه نشده است که آدلسیک همان جرج کیو است. بعید است متوجه نشده باشد که Adle Sick نام مستعار است و نه نام و نامخانوادگی مرسوم در آمریکا. (Adle در زبان انگلیسی میانه به معنای بیمار است و Sick در زبان انگلیسی جدید به معنای بیمار) همچنین امیرانتظام نام "آدلسیک" را به اشتباه "آدل سیک" و "Adlesick" را "Adle Sick" مینویسد؛ در حالی که Adlesick نام مستعار خانوادگی این مأمور بوده و به همین دلیل یک کلمه است و سر هم نوشته میشود و نه به صورت جدا و به شکل نام و نام خانوادگی.
شایان ذکر است که در اسناد به جای مانده از سفارت آمریکا بیان شده است جرج کیو (جوزف آدلسیک) در 26 مهر ماه 58 دیداری با امیرانتظام در تهران داشته است.[113] جرج کیو 27 مهر از ایران خارج میشود. اگر هم دوباره و این دفعه با نام آدلسیک به ایران بازگشته باشد به علت مشکوک شدن به فعالیتهای او در ایران بوده است. شاید علت این که امیرانتظام این چنین جرج کیو را در این سفر نادیده میگیرد به این علت است که «مراتب در پرونده وزارت امورخارجه» با نام «آدلسیک» ثبت شده است و اگر امیر انتظام مینوشت «جرج کیو» به ایران سفر کرده به معنای اطلاع از هویت دوگانه جرج کیو بوده است.
نتیجه
همواره در تاریخ معاصر ایران افراد و جریانهایی هستند که شرط پیشرفت و محافظت از کشور را در ارتباطات حسنه با قدرتهای شرق و غرب میبینند. این افراد معمولاً به علت داشتن نگاه مثبت به این کشورها، رفتارهای منفعتطلبانه و سودجوییهای فرصتطلبانه این قدرتها را نمیبینند و یا به دلیل فرار از سلطه یک قدرت به دامان قدرتی دیگر میافتند. عباس امیرانتظام یکی از این افراد بود که حل مشکلات کشور را در ارتباط داشتن با آمریکا میدید. امیدواری امیرانتظام به آمریکاییها از دوران جوانیاش شروع شد. زمانی که در سن 21 سالگی با ریچارد کاتم در ارتباط بود و او را خیرخواه مردم ایران میدانست. شخصی که به زعم امیرانتظام حتی به خاطر سیاستهای اشتباه دولت آمریکا از مقامش استعفاء داده و از ایران خارج شده است. زمانی که امیرانتظام برای تحصیل و کار به آمریکا میرود و مدتی در آنجا ساکن میشود، این نگاه مثبت او تقویت میگردد.
به همین دلیل است که در هر شرایط و موقعیتی یا به آمریکاییها مشاوره میدهد و یا از آنها مشاوره میگیرد. تلاش او جهت یافتن راهی برای حل مشکلات داخلی در خارج از کشور موجب شد تا امیرانتظام روابط نه چندان مرسومی را با آمریکاییها در پیش بگیرد. از این رو او با دیگر جاسوسان اجیر شده تفاوت دارد. اما او تا جایی در این مسیر پیش میرود که مسئولان آمریکایی از امیرانتظام به عنوان منبع خود در نهضت آزادی و مذهبیها یاد کرده[114] و برای حفظ هویتش اسم رمز انتخاب میکنند.[115] او یکی از افرادی بوده که در مورد از سرگیری روابط اطلاعاتی با سازمان سیا همکاری کرده است.[116] بروس لینگن کاردار سفارت آمریکا در ایران در نامهای که به سفارتشان در استکهلم میفرستد در مورد تلاش امیرانتظام برای عادیسازی روابط بین دو کشور مینویسد: «امیرانتظام یکی از مؤثرترین مدافعین عادی کردن روابط بین ایران و آمریکا در کابینه بازرگان بوده است. گاهگاهی به دلیل ارتباط آمریکاییش به عنوان یک عامل آمریکا به او حمله شده است. اما او به طور کلی به وسیله این تهمتها ترس به خودش راه نداده است».[117] لینگن در نامهای به امیرانتظام نیز قدردانی دولت آمریکا به خاطر تلاشهای او برای عادیسازی روابط بین دو کشور را به وی ابلاغ میکند.[118] رفتار سیاسی امیرانتظام و بازداشت پرهیاهوی او در سال اول انقلاب موجب شد که او به نمادی از جریان غربگرا تبدیل شود که نه تنها در رسیدن به هدف خود (به دلیل ماهیت قدرتهای خارجی) موفق نمیشوند که حتی برایشان بدنامی نیز به همراه دارد.
پینوشتها:
[1] . اسناد لانه جاسوسی، ج 1، ص 568.
[2] . همان، ج 1، ص 568.
[3] . همان ، ج 1، ص 567.
[4] . رمز عبور، ویژه نامه نوروز 1389 روزنامه ایران، ج 1، ص 20.
[5] . مصاحبه با حسین دهباشی، برنامه خشت خام، قسمت 36.
[6] . رمز عبور، ج 1، ص 20.
[7] . همان.
[8] . آن سوی اتهام، خاطرات عباس امیرانتظام، ج 1 ، ص 67.
[9] . آن سوی اتهام، محاکمه و دفاعیان عباس امیرانتظام، ج 2، ص 21.
[10] . نیمه پنهان، ج 5، ص 80.
[11] . آن سوی اتهام، خاطرات عباس امیرانتظام، ج 1، ص 67.
[12] . اسناد ساواک، شماره 3252 / ب ، مورخ 30 / 7 / 39، فایل شماره .9250-0076
[13] . اسناد لانه جاسوسی، ج 6، ص 335، سند شماره 8، مورخ 15 شهریور 58.
[14] . اسناد ساواک، سند مورخ 11 / 4 / 1340، فایل شماره .9250-0063
[15] . اسناد ساواک، سند بدون شماره، مورخ 30 / 2 / 47، فایل شماره .9250-0119
[16] . رمز عبور، ج 1، ص 20.
[17] . مجله آسیای جوان، 20 / 5 / 1358، برگرفته از مصاحبه شهید محمد منتظری – زندگینامه شهید منتظری، احمد صادقی، نشر محمد، ص 327.
[18] . سایت تاریخ ایرانی، مصاحبه با الهه امیرانتظام، از زندان گفتند برو تا ابد، 4 / 7 / 97
[19] . اسناد ساواک، 5 /328- 971، فایل .9250-0010
[20] . اسناد لانه جاسوسی، ج 1، ص 533، سند شماره 6550، مورخ 3 / 4 / 58.
[21] . اسناد ساواک، سند درخواست گذرنامه، فایل .9250-0053
[22] . اسناد ساواک، سند شماره 20923 / ه 2، مورخ 27 / 6 / 46، فایل شماره .9250-0057
[23] . شصت سال صبوری و شکوری، خاطرات دکتر ابراهیم یزدی، ج 1، ص 268.
[24] . اسناد ساواک، فایلهای بین 9250-0191 تا 9250-0199. تصویر این طرح در اسناد ذیل مقاله درج گردیده است.
[25] . آن سوی اتهام، خاطرات عباس امیرانتظام، ج 1، ص 15.
[26] . مصاحبه با حسین دهباشی، برنامه خشت خام، قسمت 36.
[27] . مصاحبه حاج سید جوادی با روزنامه هممیهن، پنجشنبه، 10 خرداد 1386، برگرفته از سایت امیرانتظام.
[28] . آن سوی اتهام، ج 1، ص 21.
[29] . مصاحبه حاج سید جوادی با روزنامه هممیهن، پنجشنبه، 10 خرداد 1386، برگرفته از سایت امیرانتظام.
[30] . اسناد لانه جاسوسی، ج 1، ص498، سند شماره 00670، مورخ 14 ژانویه 79 (24 دی 57).
[31] . همان، ج 1، ص 500، سند شماره 0784، 26 / 10 / 57.
[32] . همان، ج 1، ص 501، سند شماره 0833، مورخ 27 / 10 / 57.
[33] . همان، ج 1، ص 506، سند شماره 957 / 1، مورخ 30 / 10 / 57.
[34] . همان، ج 1، ص 509، سند شماره 1 / 1077، مورخ 2 / 22 / 57 [تاریخ صحیح 2 / 11 / 57 است].
[35] . همان، ج 1، ص 514، سند شماره 1 / 1447، مورخ 9 / 11 / 57.
[36] . همان، ج 1، ص 516، سند شماره 1514، مورخ 4 / 11 / 57.
[37] . همان، ج 3، ص352، سند شماره (11)، مورخ 20 دی 1357.
[38] . همان، ج 10، ص34، سند شماره 28، مورخ 14 بهمن 1358 [تاریخ صحیح 14 بهمن 1357 است].
[39] . صحیفه امام خمینی، ج 6، ص 54، حکم تشکیل دولت موقت به آقای مهدی بازرگان، مورخ 15 / 11 / 1357.
[40] . اسناد لانه جاسوسی، ج 3، ص432، سند شماره (6)، مورخ 21 اسفند 57.
[41] . همان، ج 10، ص 203، سند شماره 103، مورخ 23 اسفند 1357.
[42] . همان، 10، ص 282، سند شماره 140، مورخ 17 فروردین 1358.
[43] . رمز عبور، ج 1، ص 20.
[44] . همان، ج 1، ص 20، همچنین بنگرید: https: / / www.mizankhabar.net / asnad / bayanieh / 58 / 0058.htm.
[45] . آن سوی اتهام، خاطرات عباس امیرانتظام، ج 1، ص 30.
[46] . همان، ج 1، ص 31.
[47] . روزنامه فتح، شماره 49، 20 بهمن 1378، به نقل از کتاب آن سوی اتهام، ج 1، ص261.
[48] . آن سوی اتهام، خاطرات عباس امیرانتظام، ج 1، ص 39.
[49] . اسناد لانه جاسوسی، ج 4، 248، سند شماره 9، 23 فروردین 58.
[50] . روزنامه کیهان، 15 / 11 / 60.
[51] . اسناد لانه جاسوسی، ج 3، ص 453، سند شماره 22، مورخ 6 تیر 1358.
[52] . همان، ج 1، ص 537، سند شماره 1 / 7064، مورخ 8 جولای 79 (17 تیر 58).
[53] . آن سوی اتهام، خاطرات عباس امیرانتظام، ج 1، ص 37 و 38.
[54] . اسناد لانه جاسوسی، ج 1، ص 530، سند شماره 6379، 29 خرداد 58.
[55] . همان، ج 1، ص 540، مورخ 10 ژوئیه 1979 (19 تیر 1358).
[56] . همان، ج 1، ص 541، مورخ 20 / 4 / 58.
[57] . همان، ج 1، ص 542، سند شماره 8060، مورخ 9 / 5 / 58.
[58] . همان، ج 6، ص 329، سند شماره 1، 9 مرداد 58.
[59] . همان، ج 1، ص 568.
[60] . همان، ج 6، ص 329، سند شماره 3، 19 مرداد 58.
[61] . همان، ج 3، ص 372، سند شماره 26، مورخ 28 دی 57.
[62] . مصاحبه با خبرگزاری ایسنا، 3 شهریور 97، آغاز و پایان «حزب دو نفره» به روایت شاهد اصلی، کد خبر 97060300607، https: / / www.isna.ir / news / 97060300607 /.
[63] . آن سوی اتهام، خاطرات عباس امیرانتظام، ج 1، ص 40.
[64] . کودتای 28 مرداد 1332، ص 27.
[65] . جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، عبدالله شهبازی، ج 2، ص184.
[66] . همان، ج 2، ص 181.
[67] . کودتای 28 مرداد 1332 در ایران، یرواند آبراهامیان، دو ماه نامه چشم انداز ایران، فروردین و اردیبهشت 1383، شماره 25، ص 95.
[68] . اسناد لانه جاسوسی، ج 1، ص 543، سند شماره 3159، مورخ 11 مرداد 58.
[69] . همان، ج 1، ص 550، سند شماره 6891، مورخ 18 مرداد 58.
[70] . همان، ج 6، ص 331، سند شماره 5، مورخ 31 مرداد 58.
[71] . همان، ج 6، ص 336، سند شماره 8، مورخ 15 شهریور 58.
[72] . همان، ج 6، ص 335، سند شماره 7، مورخ 15 شهریور 58.
[73] . همان، ج 6، ص 332، سند شماره 6، مورخ 9 شهریور 58.
[74] . همان، ج 6، ص 332و333، سند شماره 7، مورخ 15 شهریور 58.
[75] . همان، ج 6، ص 334و335، سند شماره 7، مورخ 15 شهریور 58.
[76] . همان، ج 1، ص 569، سند شماره 1، مورخ 13 مهر 58.
[77] . همان، ج 1، ص 556، سند شماره 1964، مورخ 9 اکتبر 79 (17 مهر 58).
[78] . همان، ج 1، ص 549، سند شماره 6891، مورخ آگوست 79، برابر با 18 مرداد 58.
[79] . آن سوی اتهام، خاطرات عباس امیرانتظام، ج 1، ص 48-50.
[80] . صحیفه امام خمینی، ج 14، ص 437، سخنرانی در جمع فرماندهان نظامی.
[81] . اسناد لانه جاسوسی، ج 1، ص 559 تا 562، سند شماره 1 / 10977، مورخ 23 / 7 / 58.
[82] . همان، ج 1، ص 573، سند شماره 5، مورخ 26 مهر 58.
[83] . همان، ج 1، ص 585، سند شماره 8، بیتا.
[84] . همان، ج 1، ص 582، سند شماره 15، مورخ 29 مهر 1358.
[85] . همان، ج 1، ص 583، سند شماره 16، مورخ 9 آبان 58.
[86] . صحیفه امام خمینی، ج 10، ص 411، 10 آبان 58.
[87] . آن سوی اتهام، خاطرات عباس امیرانتظام، ج 1، ص 55.
[88] . روزنامه اطلاعات، 26 اسفند 1359.
[89] . روزنامه کیهان، 4 دی 1358.
[90] . آن سوی اتهام، خاطرات عباس امیرانتظام ، ج 2، ص 376، به نقل از روزنامه کیهان 10 فروردین 1360.
[91] . رمز عبور، ج 1، ص 21.
[92] . رادیو زمانه، عباس امیرانتظام، یک پرونده نمادین، ایرج مصداقی،https: / / .www.radiozamaneh.com / 403275
[93] . همان.
[94] . همان.
[95] . همان.
[96] . همان.
[97] . رمز عبور، ج 1، ص 21.
[98] . همان، ج 1، ص 21.
[99] . مصاحبه با خبرگزاری ایسنا، 3 شهریور 97، آغاز و پایان «حزب دو نفره» به روایت شاهد اصلی، کد خبر 97060300607، https: / / www.isna.ir / news / 97060300607.
[100] . وب سایت رسمی عباس امیرانتظام، پیشنهاد برگزاری رفراندوم،http: / / www.iran-amirentezam.com / node / 19.
[101] . خبرگزاری فارس، 29 / 12 / 96 ادعای انتظام درباره پاپوش موکتی کذب است. کد خبر: ۱۳۹۶۱۲۲۹۰۰۰۴۸۳ ، http: / / fna.ir / a4jicz.
[102] . رادیو زمانه، عباس امیرانتظام، یک پرونده نمادین، ایرج مصداقی، https: / / www.radiozamaneh.com / 403275.
[103] . آن سوی اتهام، خاطرات عباس امیرانتظام، ج 1، ص 128.
[104] . همان، ج 1، ص 154.
[105] . رادیو زمانه، عباس امیرانتظام، یک پرونده نمادین، ایرج مصداقی، https: / / www.radiozamaneh.com / 403275.
[106] . اسناد لانه جاسوسی، ج 1، ص537، سند شماره 1 / 7064، مورخ 8 جولای 79 (17 تیر 58).
[107] . آن سوی اتهام، خاطرات عباس امیرانتظام، ج 1، ص 70.
[108] . اسناد لانه جاسوسی، ج 1، ص507، سند شماره 1 / 957، مورخ 30 / 10 / 57 . همان، ص509، سند شماره 1 / 1077، مورخ 2 / 22 / 57 [تاریخ صحیح 2 / 11 / 57 است].
[109] . آن سوی اتهام، محاکمه و دفاعیان عباس امیرانتظام، ج 2، ص 21.
[110] . اسناد ساواک، سند مورخ 11 / 4 / 1340، فایل شماره .9250-0063
[111] . آن سوی اتهام، خاطرات عباس امیرانتظام ، ج 1، ص 71.
[112] . اسناد لانه جاسوسی، ج 6، ص 329، سند شماره 3، 19 مرداد 58).
[113] . همان، ج 1، ص 573، سند شماره 5، 26 مهر 58.
[114] . همان، ج 1، ص 496، سند شماره 1 / 0431، مورخ 19 / 10 / 57. همان، ص 501، سند شماره 0833، 14 / 1 / 79. همان، ص 509، سند شماره 1 / 1077، مورخ 2 / 22 / 57 [تاریخ صحیح 2 / 11 / 57 است].
[115] . همان، ج 1، ص 567.
[116] . همان، ج 1، ص 578، سند شماره 8، مورخ 26 مهر 58.
[117] . همان، ج 1، ص 533، سند شماره 6550، مورخ 3 / 4 / 58.
[118] . همان، ج 1، ص 534، مورخ 12 تیر 58.
منابع
اسناد لانه جاسوسی آمریکا، دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران، چاپ جدید 11جلدی، 1386-1388.
آن سوی اتهام، خاطرات عباس امیرانتظام، عباس امیرانتظام، جلد اول و دوم، نشر نی، تهران، 1381، چاپ سوم.
رمز عبور، ویژه نامه نوروز 1389 روزنامه ایران، جلد اول، تهران، 1389.
جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، عبدالله شهبازی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، جلد دوم، 1371، تهران، چاپ چهارم.
کودتای 28 مرداد 1332، مارک ج. گازیوروسکی، ترجمه غلامرضا نجاتی، شرکت سهامی انتشار، تهران، 1368، چاپ دوم.
صحیفه امام: مجموعه آثار امام خمینی (س)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، تهران، 1389، چاپ پنجم.
نیمه پنهان، جلد 5، به کوشش دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، انتشارات کیهان، تهران، 1387، چاپ ششم.
شصت سال صبوری و شکوری (خاطرات دکتر ابراهیم یزدی)، ابراهیم یزدی، جلد اول، کویر، تهران، 1394، چاپ دوم.
دو ماه نامه چشم انداز ایران، لطف الله میثمی، فروردین و اردیبهشت 1383، شماره 25.
مصاحبه تصویری حسین دهباشی با عباس امیرانتظام، برنامه خشت خام، قسمت 36.
وب سایت رسمی عباس امیرانتظام.
سایت تاریخ ایرانی.
عباس امیرانتظام در دادگاه
امیرانتظام، مهندس مهدی بازرگان،آیتالله محمد محمدی گیلانی
عباس امیرانتظام
تعداد مشاهده: 14012