جانم را فدای خمینی میکنم
تاریخ انتشار: 17 مرداد 1398
شماره: 80 تاریخ: 7 / 8 / 1344
موضوع: اظهارات شخصی که مغازه کاغذفروشی دارد
محل: تهران، بازار، نرسیده به مسجد جامع، جنب مغازه قصابی پلاک 77
در ساعت 2 / 1 6 بعدازظهر روز پنجشنبه 6 / 8 / 1344 جهت خرید کاغذ به مغازه مذکور که یک تابلوی خطی قسمت جلوی مغازه جلب توجه کرد که روی آن تابلو نوشته شده: «رسالۀ توضیحالمسائل آیتالله خمینی [به] فروش میرسد» و یک نفری که کاملاً مسن است و ریش نسبتاً سفیدی دارد، داشت با یک شیخ که از وعاظ است و در خانه بهبهانی هم اکثراً منبر میرود صحبت میکرد. شیخ گفت: حاج آقا من خیلی تعجب میکنم که چطور سازمان امنیت تو را اذیت نکرده که رساله آقا را داری میفروشی آن هم تابلو هم زدهای. آخر به نظر آنها جرم است.
آن حاج آقا که صاحب مغازه هم است گفت که: من حاضرم در راه مرجع و مجتهد خود جان فدا کنم، اذیت کردن که سهل است، حالا میبینید ان شاءالله آقا را این ملعونها بگذارند تشریف بیاورند میبینی چه چراغانی خواهم کرد. آخر باید کاری کرد که قلب ملت را تسخیر نمود نه اینکه با فشار زور و تهدید چراغانی کنند. برای 25 سال سلطنت که جشن گرفتند برای این ظالم این قدر آمدند و گفتند که باید این طور چراغانی کنید آن طور بکنید باز هم مگر بازار چراغانی کردند؛ مگر آنهایی که ایمان سست داشتهاند و دنبال مال و منال دنیا بودهاند، چراغانی کردند. تولدش همین سهشنبه بود، کی در بازار چراغانی کرد؟! آخر حدیث هم داریم که هدیۀ از سلطان جائر گرفتن حرام[است] تا چه رسد که برای تولدش جشن بگیرند.
آن حاج آقا بسیار مرد پست فطرتی بود که نسبت به خاندان جلیل سلطنت اهانت میکرد و نسبتهایی میداد که روی صفحه نمیآورم.
7 / 8 / 1344
تعداد مشاهده: 4357