یادکردی از شهید گرانقدر حسین خزعلی فرزند مرحوم آیتالله ابوالقاسم خزعلی
تاریخ انتشار: 18 ارديبهشت 1403
شهید حسین خزعلی فرزند آیتالله ابوالقاسم خزعلی در سال 1338ش در مشهد به دنیا آمد. پس از طی دوران ابتدایی و دبیرستان در رشته فیزیک به دانشگاه مشهد راه یافت. دانشجوی سال اول بود که در روز 19 اردیبهشت ماه سال 1357ش در قم به شهادت رسید و در بهشت حضرت معصومه(س) به خاک سپرده شد.
آیتالله خزعلی در نقل خاطرات خود پیرامون شهادت فرزندش میگوید:
«بعد از زندان قزل قلعه، به دنبال سخنرانیها و امضای اعلامیههای نهضت دستگاههای قضایی رژیم مرا به تبعید محکوم کردند، اما این بار تن به آن ندادم و به صورت مخفیانه در تهران زندگی میکردم. در اردیبهشت 1357 به احتمال زیاد به مناسبت چهلم شهدای تبریز، در شهر قم جوانان دست به اقداماتی از قبیل پخش اعلامیه زدند که در همین هنگام نیروهای امنیتی رژیم با آنها برخورد کردند که در نتیجهی تیراندازی، فرزندم حسین به شهادت رسید. حسین جوانی بسیار خوب و متعهد به شرع اسلام بود، مادرش حکایتهای سوزناکی از او نقل میکند. این پسر سعی داشت حتیالامکان از نظر اقتصادی خودکفا باشد. مادرش در این باره میگوید: یک بار رفتم مشهد و سری به حسین زدم؛ دیدم ناشتایی فقط نان خالی دارد، فهمیدم که پول نداشته پنیر بخرد. زمانی که در دامغان تبعید بودم و او دورهی دبیرستان را میگذراند، یک روز سر کلاس نرفت. معلم پرسیده بود چرا کلاس نیامدى؟ گفت: خورشید گرفته بود و به دلیل خواندن نماز آیات نتوانستم بیایم. زمانی که حسین به شهادت رسید، چنان که گفتم در تهران زندگی میکردم، بعضی از بستگان با چشم اشکآلود و حالت نگران کننده نزدم آمدند. پرسیدم: چه شده؟ گفتند: حسین شهید شد. من احساس کردم این جا باید استقامت نشان داد و دشمن نباید شاهد اشک ریختن ما باشد. در فکر تهیهی وسایل دفن و کفن برآمدم، اما آشنایان گفتند اگر بیرون بیایی تو را خواهند گرفت. گفتم: این موقع مرا بگیرند بهتر است. جسد را به تهران آوردند. برای دیدن بدن حسین حرکت کردم؛ مادرش هم آمده بود. مادر حسین میخواست جسد را ببیند. گفتم: به شرطی اجازه میدهم که هنگام دیدن آن هیچ ناله و فریادی بلند نکنی. خدا توفیق داد، مادر حسین نیز زاری نکرد و دوستان چون مرا ساکت دیدند، خیال کردند غم سنگینی بر قلبم فشار میآورد. علت آن را خودداری من از گریه کردن میدانستند؛ گفتند: برای این که آرام شوی قدری گریه کن. نگاه تندی به آنها کردم و گفتم به خدا اگر لباس دامادی پوشیده بود و به حجلهی زفاف میرفت، این قدر آرام نبودم که الان هستم؛ چون آنچه که پیش آمده در راه خداست؛ در ضمن در فکر گریه کردن من نیز نباشید. خواستم برای تشییع جنازه به قم بروم ولی دوستان و آشنایان مانع شدند و گفتند: در قم تو را میگیرند و به این علت فشار دیگری بر خانواده وارد میشود. حسین را در قبرستان معصومیهی قم دفن کردند. این حادثه بازتاب خوبی در قم داشت البته خودم متوجه آن نبودم امام(ره) از نجف کاغذی نوشتند که «تو با این کارت کمر دشمن را شکستی». با خواندن این نوشته گفتم: خدا را شکر، قدمی هر چند کوچک در راه نهضت برداشتیم. یکی از خواهران حسین در سوگ برادر، رثاخوانی خوبی کرد و در آن عبارات بسیار خوبی به کار برد. این رثاخوانی به سرعت در شهر قم منعکس شد و حتی زمان جنگ و تشیع شهدا نیز خوانده میشد.» ( کتاب خاطرات آیتالله ابوالقاسم خزعلی، حمید کرمیپور، ص 138، مرکز اسناد انقلاب اسلامی)
مرحومه بانو طاهره کلباسی مادر گرامی شهید حسین خزعلی در مصاحبه خود در باره شهادت فرزندش میگوید:
«چهلم شهدای تبریز بود و مردم قم برای شرکت در مراسم به مسجد اعظم قم آمده بودند. حسین آن روزها در مشهد دانشجو بود و برای شرکت در این مراسم به قم آمده بود. بعد از پایان مراسم و سخنرانی و روضه، مردم شروع میکنند به تظاهرات و پخش اعلامیه و مأموران هم شروع به تیراندازی میکنند. من همراه پسر کوچکم علیرضا به خیابان رفتم و دیدم گاز اشکآور میزنند و چشمهای بچه اذیت میشود، برای همین به خانه برگشتم. بعد از مدتی حسین آمد و دیدم سر و صورتش پر از خاک است و چشمهایش ورم کرده است! او گفت مردم چند ماشین و تانک را آتش زدهاند و مأموران هم به طرف آنها تیراندازی کردهاند. صورتش را شست و وضو گرفت و نماز خواند. استادش را هم از مشهد آورده و مهمان ما بود. میخواستیم ناهار بخوریم که از بیرون صدای شعار آمد. گفت: «نامردی نیست که بچهها در خیابان شعار بدهند و من بنشینم غذا بخورم؟» بعد ساعت، انگشتر و گواهینامه رانندگیاش را درآورد و به من داد و گفت: «بهتر است کارت شناسایی نداشته باشم که اگر مرا گرفتند، برای پدرم مشکلی پیش نیاید.» حسین رفت و ساعتها گذشت و برنگشت. از طرف حرم صدای تیراندازی میآمد. مانده بودم چه کنم؟ نماز شب را خواندم و دیگر طاقتم طاق شد. حکومت نظامی هم بود، اما دیگر نتوانستم بنشینم. خودم را به بیمارستان نیکویی رساندم و سراغ پسرم را گرفتم. مرا بالای سر تک تک مریضها بردند ولی حسین آنجا نبود. بعد مرا به سردخانه بیمارستان بردند، آنجا هم نبود. بعد به بیمارستان آیتالله گلپایگانی رفتم. جستوجوهایم فایده نداشت. چهار، پنج روز، همه بیمارستانها را گشتم اما او را پیدا نکردم. دخترم هم کلاسی دختر رئیس ساواک قم بود. بالاخره به ناچار به او زنگ زدیم و گفتیم چند روز است که از حسین خبر نداریم. من در خانه دخترم منتظر تلفن هم کلاسیاش بودم که تلفن زنگ زد و گوشی را برداشتم. طرف که نمیدانست من مادر حسین هستم به من سفارش کرد به مادرش حرفی نزنم و خبر داد که در بیمارستان 200 تختخوابی تهران جنازهای را با نشانیهایی که از لباس و قیافه حسین داده بودیم دیده است. فردا صبح به تهران و بیمارستان 200 تختخوابی رفتم، ولی خبری نبود. بالاخره روز سوم دامادم همراهم آمد و به سردخانه بیمارستان رفت و جنازه حسین را پیدا کرد اما آنها جنازه را تحویل نمیدادند. بالاخره با سپردن تعهد که کسی را خبر نمیکنیم و تشییع جنازهای هم صورت نخواهد گرفت، جنازه را تحویل گرفتیم و بیسر و صدا بردیم و در بهشت معصومه(س) دفن کردیم. پدرش هم که فراری و مخفی بود، هر طور بود خودش را بالای سر جنازهاش رساند و خدا را شکر کرد که فرزندش در راه خدا به شهادت رسیده است. کسی جرئت نمیکرد بیاید و در خانه ما روضه بخواند. مجلس مردانه نتوانستیم بگیریم و فقط مجلس زنانه گرفتیم و یکی از شاگردهای حاج آقا منبر رفت و روضه خوبی خواند. 20 روز بعد از خاکسپاری، روز تولد حضرت فاطمه زهرا(س)، همه برای عید اول به دیدن ما آمدند. در آن روز حاجآقا سر جانماز نشسته بودند که ناگهان صدای پایی را میشنوند و بعد صدای حسین را میشنوند که به ایشان سلام میکند! حاجآقا منقلب میشود و وقتی برمیگردند میبینند حسین رفته است! همان موقع حاجآقا این شعر را برای او سرودند: «بعد از دو عشره از پدر یادی نمودی / ای نازنین رعنا پسر قلبم ربودی» همین شعر را روی سنگ قبر او هم نوشتیم.» (خاطرات بانو کلباسی از آیت الله خزعلی؛ از ماجرای ازدواج تا مبارزات انقلاب، وب سایت خاطره نگاری به نشانی: http: / / www.khaterenegari.com)
حضرت امام خمینی که در این زمان در نجف حضور داشتند، بعد از مدتی از جریان شهادت فرزند آیتالله خزعلی مطلع شدند و در چهارم خرداد نامهای بدون امضاء خطاب به آیتالله خزعلی فرستادند. متن نامه به شرح زیر است.
«17 جمادی الثانی/ ۹۸ *
پس از اهداء سلام و تحیت
من از یاد دوستان وفادار به اسلام و احکام آسمانی آن بیرون نمیروم. من از یاد جوانان غیوری که خود را فدای اسلام و هدفهای آن کردند، و از یاد عزیز شما که به ابدیت پیوست و در جوار لطف حق تعالی در ردیف فداکاران راه حق ثبت شد بیرون نمیروم. من از یاد شما و امثال شما که مردانه در مقابل ستمکاران ایستادهاید و مصیبتها را کوچک شمردهاید در مقابل هدف، خارج نمیشوم. من از دعا به آن مظلومان و به شما مجاهدان غافل نیستم. شما در راه حق سوگمند شدید، و با روح بزرگ با ناگواریها مواجه شده اعصاب ظالمان را خرد کردید.
از زمزمههای اخیر - چه افترا باشد و چه صحیح- نباید تزلزل در روح دوستان رخ دهد، در این امور همیشه این نحو برخوردها هست و خداوند با متقین است.
والسلام علیکم و رحمه الله(**)
*****
از: 14 / ﻫ تاریخ: 31 / 4 / 2537[1357]
به: 312 شماره: 2829 / 14ﻫ
موضوع: اعلامیه مضره
روز 25 / 4 / 37 دو برگ اعلامیه در دست محمدهادی دعائی فرزند حسین بوده که یکی از طرف خمینی پیرامون قتل عام شهر نجفآباد[1] و دیگری مرثیهای درباره عزای پسر شیخ خزعلی که ظاهراً توسط دختر شیخ خزعلی[2] بیان شده بود که مفاد اعلامیههای مزبور بسیار مهیج و تحریک کننده بوده، به خصوص اعلامیه خمینی که ضمن نامیدن رژیم به دستگاه سفاک و بیرحم، به خاندان 66[شاه] اهانت شده و اضافه گردیده به زودی حکومت عوض خواهد شد.[3]
نظریه شنبه. پس از تحقیق مشخص شد که اعلامیه مزبور اصولاً توسط احمد امیدوار فرزند محمد از کسی گرفته و همچنین از اعلامیه مذکور در دست ابوالفضل منشیزاده، مهدی امیدوار فرزند غلامرضا نیز بوده که خواندن آن را به دیگران توصیه مینمود. اعلامیههای فوق به انضمام مقداری نوار مضره از قم توسط علی معلم به کمک سیدحسن شاهچراغی و علی معلی و دو نفر طلاب ناشناس به دامغان آورده و علی معلم به کمک خدا بندهلو فرزند حاجی خدا بندهلو که بزاز میباشد، در سطح شهر پخش میگردد. ضمناً یکی از دوستان علی معلم به نام شاکری که معلم میباشد نیز مظنون به پخش اعلامیه میباشد.
نظریه یکشنبه. افراد ذکر شده در متن خبر همگی دارای سوابقی از قبیل پخش و تهیه و مطالعه نوار و اعلامیههای مضره در 14ﻫ و ستاد میباشند. به نظر میرسد در شهرستان دامغان اکثر فعالیت ضد امنیتی زیر نظر و یا دسیسه این افراد (محمدهادی دعائی. ابوالفضل منشیزاده. احمد امیدوار. محمدمهدی امیدوار. محمد ذوالفقاریان فرزند رحمتاله) انجام میگردد. حاضر
نظریه سهشنبه. 14ﻫ در جریان اعمال و رفتار نامبردگان میباشد وصول هرگونه... [4]
*****
از: 14 / ﻫ و تاریخ: 26 / 5 / 2537[1357]
به: 14 / ﻫ شماره: 1483 / 14ﻫ و
موضوع: پخش اعلامیه
در شب گذشته تعدادی اعلامیه مضره (دو نوع) به متن تکثیر از فجر اسلام[5] که درباره اعلامیه خمینی، مقالهای در مورد دهمین روز شهادت جانگداز یکی از جوانان مجاهد قم به نام حسین، در بعضی از کوچههای ایوانکی پخش گردیده است.
نظریه شنبه. نظری ندارد.
نظریه یکشنبه. خبر صحت دارد. ضمناً اعلامیه مذکور به موقع جمعآوری شده است و با توجه به گزارشات قبل و اینکه پاسگاه ژاندارمری ایوانکی 8 کیلومتر خارج از شهر واقع شده، هیچگونه کنترلی به خصوص در شب در شهر ایوانکی ندارد و ناراحتیهائی در این شهر به وجود میآید و تاکنون هیچگونه اقدامی جهت انتقال پاسگاه مذکور به داخل شهر به عمل نیامده است.
نظریه 14 / ﻫ و. نظریه یکشنبه مورد تائید است. ضمناً با توجه به وقایع اخیر، انتقال پاسگاه مذکور به داخل شهر ایوانکی ضروری میباشد.
نظریه سهشنبه. موضوع انتقال پاسگاه ژاندارمری ایوانکی به داخل شهر قبلاً در شورای هماهنگی استان مطرح و نامهای از طریق ستاد به ژاندارمری کشور شاهنشاهی ارسال شده است. توحید
نظریه 14 / ﻫ. در مرخصی میباشند.
پینوشتها:
* برابر با ۴ خرداد ۱۳۵۷.
** از آن جا که ساواک نامههای ارسالی حضرت امام را به مقصد نمیرساند امام از امضا این نامه خودداری ورزیدهاند. لازم به ذکر است که تصویر نامه حضرت امام از سایت بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی رونوشت گردیده است و متن نامه در صفحه 400، جلد سوم صحیفه امام هم درج شده است.
[1] . در ذیل گزارشی به شماره: 3696 / 26 ﻫ - 22 / 4 / 37 درباره حوادث شهر نجف آباد اصفهان، نوشته شده است: «در پانزده خرداد سال 2537 تظاهرات اخلالگرانهای توسط افراطیون مذهبی در شهر نجف آباد برپا شد که در مقابله مأمورین با اخلالگران سه تن در اثر اصابت گلوله مجروح شدند که یک نفر از آنها در بیمارستان فوت شد. تاریخ 24 تیر برابر با چهلمین روز حوادث شهر مذکور است.» انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک. استان یزد. جلد سوم.
[2] . این کلمه در اصل «خزعل» نوشته بود، که اصلاح گردید.
[3] . اداره کل سوم پس از دریافت این خبر، در تاریخ 18 / 6 / 57 دستور داد: «پیرامون مفاد گزارش خبر معطوفی تحقیق و نتیجه با اظهار نظر صریح به این اداره کل اعلام گردد. ضمناً چنانچه خبر صحت داشت، مراتب به شهربانی به منظور تحت تعقیب قرار دادن افراد موصوف منعکس و نتیجه اقدامات انجام شده[را] به این اداره کل اعلام دارند.» بخش ضمائم کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج 3.
[4] . این سند دارای صفحه دیگری نیز بوده که در سوابق موجود نبود.
[5] . در اصل: فخرالسلام
شهید حسین خزعلی فرزند آیتالله حاج شیخ ابوالقاسم خزعلی که دریکی از تظاهرات انقلاب در شهر قم به شهادت رسید
آیتالله حاج شیخ ابوالقاسم خزعلی
بانو طاهره کلباسی مادر شهید حسین خزعلی
تعداد مشاهده: 14761