بررسی و تحلیلی کوتاه از برخی از زنان درباری
تاریخ انتشار: 17 اسفند 1400
مقدمه
در مورد فساد خاندان پهلوی تعبیرهاى گوناگونى وجود دارد. «یک تعریف عمومى از آن، استفاده از منصب دولتى براى منفعت شخصى است»[1] که به مواردی چون فساد در حوزههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دلالت دارد. از سوى دیگر، انواع تخلفها چون کلاهبردارى، اختلاس، استفاده از دارایىهاى دولتى براى منفعت شخصى و حیف و میل کردن وجوه دولتى که سیاستمداران و مسؤولان عالىرتبه انجام مىدهند، نیز در این تعریف مىگنجد.
اگر فساد ناچیز باشد شناسایى و مجازات آن نسبتآ ساده خواهد بود اما در صورت نهادینه شدن فساد احتمال تشخیص، شناسایى و مجازات کاهش مىیابد و انگیزههاى افزایش فساد در آینده به وجود مىآید. در حکومت پهلوى فسادهای مختلفی همچون اختصاص پول و تسهیلات دولتى به خود و شراکت با اشخاص ثالث در معاملات دولتى، اخاذى و رشوهگیرى، مفاسد اخلاقی و قاچاق مواد مخدر که فرصت پولاندوزى را در اختیار خویشان شاه قرار مىداد از نمودهای سوء استفاده بود.[2]
موضوع فساد در میان هیچ ملتى پذیرفته نیست و در سطح بالاى جامعه، یکى از نشانههاى نبود مشروعیت به حساب مىآید. سقوط رژیمها با نوعى فساد عمومى همراه است و محققان بر سقوط سلطنت پهلوى در ایران به مصداق سخن فوق اعتقاد دارند.[3] اگر با تحقیقى علمى بتوان اثرات سوءاستفادههاى خاندان پهلوى را به طور مستند به جامعه عرضه کرد، مىتوان ریشههاى از دست رفتن مقبولیت آنان در نزد مردم را دریافت. این نوشتار درصدد بررسى افراط کاریهایی است که در بخشهاى اقتصادی، سیاسی و فرهنگی توسط زنان شاخص درباری انجام شده است. بررسى اقدامات هر یک از اعضاى این خاندان براى تسلط بیشتر بر اغلب موقعیتهاى اقتصادیـ سیاسی، از اهداف این پژوهش است. کوشش شده است که از خلال اسناد، تصویرى از تلاش خاندان پهلوى در اختصاص منافع کشور به خود و نوع رفتارها و برخوردهاى اجتماعی و اخلاقى آنان ارایه شود.
تاجالملوک همسر رضا شاه
تاجالملوک آیرملو در 27 اسفند 1274 در باکو به دنیا آمده و در 19 اسفند 1360 در آکاپولکو مکزیک بر اثر بیماری سرطان خون از دنیا رفته است. وی در 15 رجب 1294ش در سن 24 سالگی به عقد رضاخان درآمد. رضاخان قبل از ازدواج با تاج الملوک همسر دیگری به نام "صفیه" داشت که در سال 1281ق با او ازدواج کرده بود و از او صاحب یک دختر به نام "همدمالسلطنه" شده بود. تاجالملوک دومین زن رضاشاه از مهاجرینی بود که خانوادهاش پس از انقلاب بلشویکی روسیه از آذربایجان به ایران آمده بودند. او دختر "میرپنج تیمورخان آیرملو" از صاحبمنصبانِ ارشد ارتش قزاق بود.
تاجالملوک بعد از سقوط رضا شاه، عنوان ملکه را از دست نداد و با عنوان ملکه مادر از همه امتیازات استفاده میکرد. او بالاترین مقام را در دربار داشت و ملکه اصلی به حساب میآمد و دفتر و انجمنهای ویژهی خود را داشت. انجام مراسم مخصوص تاجگذاری و جشن شاهنشاهی در دربار، از جمله وظایف ویژه تاجالملوک بود. وی در بسیاری از مراسم رسمی با لباس سلطنتی و تاج و حمایل، همرتبه با شاه و ملکه مینشست. از مهمترین نشانههای قدرتمندی تاجالملوک در دربار ایران، ضرب سکه طلای ملکه مادر بود. این سکه تنها نیمرخ ملکه مادر را نشان میداد و حاکی از قدرت او در دربار بود.[4]
اقتدار و نفوذ تاجالملوک در دربار به اندازهای بود که به راحتی در تمام مسائل خاندان پهلوی دخالت میکرد. وی هر چند از نظر قانونی هیچ حقی نداشت، اما در عمل با هزاران نیرنگ و فریب به هدف و مقصود خود میرسید.[5] سیستم سنتی حاکم بر دربار محمدرضا گرچه ظاهری مردانه داشت اما نقش زنان به خصوص تاجالملوک در آن نمایان بود.[6] دخالت در امور مختلف کشور برای تاجالملوک حد و حدودی نداشت و به راحتی موجب تغییر رأی شاه و سایر مقامات کشور میشد. تاجالملوک از سال 1320 سودای سیاست در سر و با بزرگانی چون قوام و بیات و ساعد ارتباط داشت به طوری که بعضی از تقاضاهای او از طرف روساء دولت پذیرفته میشد.[7]
تاجالملوک برای پیشبرد اهداف خود حتی در بین نمایندگان مجلس هم نفوذ داشت و میتوانست از طریق آنان برنامههای خود را عملی سازد. پس از به قدرت رسیدن دکتر مصدق در سال 1330 به وسیله برخی از نمایندگان انواع و اقسام دسیسهها علیه برنامههای دکتر مصدق به کار میبرد[8].
یکی از ابزار قدرت تاجالملوک بهرهبرداری از موقعیتهای اقتصادی رژیم پهلوی بود. او با استفاده از رانت خانوادگی در هر فعالیت اقتصادی صاحب سهم بود. دریافت پورسانت و رشوه را یک عمل مشروع و قانونی تلقی میکرد. در این زمینه در خاطرات خود میگوید: «این رسم است که شرکتهای خارجی پورسانتاژ بدهند. این بیچارهها از بودجه مملکت که برنداشتهاند. خارجیها اگر دلشان میخواهد چند میلیون به رجال ما بدهند؛ چرا ما باید تنگچشمی کنیم و جلوی بخشش آنها را بگیریم.»[9]
از دیگر خصوصیات تاجالملوک گرایش به مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی بود که در اسناد متعدد به این مهم نیز اشاره شده است.[10] تاجالملوک، نوشیدن کنیاک و قمار و تریاک را امری خصوصی و برای خوشگذرانی میدانست و اذعان میکرد که نوشیدن یک گیلاس کنیاک «برنامه چهل ساله»اش در طول زندگی بوده است. اما اینها کارهایی صرفاً شخصی نبود، بلکه بنا بر اسناد ساواک، او و برخی از مقامات مقدار زیادی هروئین و تریاک دریافت میکردند.[11]
اشرف پهلوی
اشرف پهلوی معروف به اشرف الملوک دختر بزرگ رضا شاه پهلوی و خواهر دو قلوی محمدرضا بود. اشرف یکی از مهمترین زنان دربار پهلوی بود. رسانههای خارجی به او لقب پلنگ سیاه داده بودند. عنوان رسمی اشرف در دوران حکومت پهلوی «شاهدخت اشرف پهلوی» بوده است. وی از نظر اخلاقی شباهت زیادی به پدرش داشت و خصوصیات سلطه گری، فرمانروایی و سر سختی او شبیه رضا خان بود. از اشرف به عنوان یکی از عوامل مؤثر جریان کودتای ۲۸ مرداد و سقوط دکترمحمد مصدق نام برده شده است. اشرف پهلوی همچنین نقش مهمی در تأسیس سازمان خدمات اجتماعی و سازمان زنان ایران داشت. اشرف ۴ آبان ۱۲۹۸ به دنیا آمد و روز ۱۷ دی ۱۳۹۴ در سن ۹۶ سالکی در مونت کارلو درگذشت.[12]
اوضاع سیاسی کشور در دوران رژیم پهلوی دوم به گونهای بود که برخی از کسانی که خواهان پست و مقامی بودند، باید مورد تأیید اشرف قرار میگرفت. اشرف خود در مورد انتخاب نمایندگان مجلس ملی اظهار داشته است: «کسی که نامزد نمایندگی مجلس میشد برای انتخاب شدن حتماً باید از ثروت یا روابطی با پشتوانه قوی برخوردار میبود. در شهرهای بزرگ این امکان وجود داشت که فردی به اتکای تحصیلات، شخصیت یا افکار سیاسیاش به نمایندگی انتخاب شود؛ اما در ولایات که تودههای مردم روحاً و جسماً از اتفاقات تهران دور و برکنار بودند؛ رأیها اغلب با پول یا با اعمال نفوذ خریده میشدند.»[13]
نفوذ اشرف در کشور موجب شده بود که نزدیکان وی نیز بتوانند، با استفاده از این موقعیت بر مراکز اقتصادی و فرهنگی کشور تسلط یابند و علاوه بر تخریب آنها برای به دست آوردن سود بیشتر تلاش کنند.[14] در واقع او یکی از چهرههایی بود که با استفاده از شبکهی گستردهی دوستانش که هر یک مشاغل مهم مملکتی را در اختیار داشتند، نفوذ گستردهای در امور مختلف سیاسی و اقتصادی داشت به طوری که نقش دولت در سایه را در کشور بازی میکرد. اشرف همانند سایر اعضای خانواده پهلوی، یک دفتر مخصوص داشت و اشخاص با نفوذی در آنجا کار میکردند. این دفتر به «گورستان فیلها» معروف شده بود.[15]
یکی از راههای سوءاستفاده اشرف از اموال عمومی که منابع درآمد وی نیز محسوب میشد، این بود که هر یک از تجار و بازرگانان که برای واردات کالا به کشور دچار مشکل میشدند و یا میخواستند بدون عبور از گمرک، حجم عظیمی از کالا را وارد مملکت کنند و حقوق گمرکی را نپردازند به سراغ اشرف میرفتند. اشرف به منظور استفاده هرچه بیشتر از امکانات گوناگون کشور و ثروت عمومی مملکت، شیوه دیگری هم داشت. وی در مورد دوستان و نزدیکان خود پس از رساندن آنها به مقامات مهم کشوری، با کمک آنان به غارت بیتالمال میپرداخت.[16]
هژیر که از دوستان صمیمی اشرف به حساب میآمد، در سال 1327 از سوی شاه به نخستوزیری منصوب میشود. بسیاری از وزرای کابینهی هژیر از دوستان اشرف بودند و به سفارش او به این مقام رسیده بودند. هژیر در قبال حمایتها و پشتیبانیهای اشرف، به او کمک کرد تا سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی را تأسیس کند و بعدها با کسب مجوز بلیط بختآزمایی ملی، بزرگترین عامل ثروت اشرف را برای او فراهم آورد.[17]
از خصوصیات بارز اشرف در برابر کسانی که با آنان رابطه داشت این بود که، این افراد تا زمانی که تحت تسلط و انقیاد اشرف قرار داشتند؛ میتوانستند از امکانات سیاسی و اقتصادی اشرف بهرهمند باشند اما وقتی که تصمیم به خودمختاری میگرفتند و در برابر خواستههای اشرف تمکین نمیکردند به دستور او از بین میرفتند.[18]
در یکی از اسناد ساواک که در سال 1339 تهیه شده، آمده است: «والاحضرت اشرف پهلوی قصد دارد با آقای احمد مهبد، مشاور عالی دربار شاهنشاهی ازدواج کند و پس از ازدواج پست وزارت دربار شاهنشاهی به مشارالیه واگذار شود.»[19]
او گاهی سازمانهای دولتی را وادار میکرد خارج از مقررات مناقصه با یک شرکت خارجی قرارداد ببندند و خود نیز مبالغ هنگفتی میگرفت. در مورد دریافت رشوههای کلان به وسیلهی اشرف، در کتاب خاطرات فریدون هویدا آمده است: «والاحضرت اشرف به وسیله پسر بزرگش توانسته است کمیسیون کلانی به خاطر عقد قرارداد مقاطعهکاری با چند کنسرسیوم بینالمللی، فروشهای کمپانی فرانسوی «داسو» به ایران، پروژهی نیروگاه حرارتی ساخت کمپانی «براون باوری» سوئیس و مقاطعه تأسیسات بندر چابهار توسط کمپانی «براون اندروت» دریافت دارد.»[20]
اشرف پهلوی را به جرأت میتوان برجستهترین عضو خاندان پهلوی به شمار آورد که در قاچاق مواد مخدر در داخل و خارج از کشور فعالیت داشت. با توجه به گستره فعالیتهای اشرف در حوزه مواد مخدر، جا دارد که از وی به عنوان سلطان مواد مخدر در دوره پهلوی دوم یاد کرد.[21] اشرف پهلوی سر سلسلهی قماربازان دربار پهلوی دوم نیز بود. وی علاقه مفرطی به قمار داشت و یکی از منابع مهم درآمد او قمار بود. یکی از قمارخانههایی که اشرف مؤسس آن بود، کلوپ کیکلاپ نام داشت که محل رفت و آمد برخی از جوانان بود. علاقهی اشرف به قمار موجب شد که وی بلیط بختآزمایی را در کشور راهاندازی نماید که سود سرشاری برای وی به همراه داشت.[22]
در یکی از اسناد ساواک در این زمینه آمده است: « والاحضرت اشرف پهلوى بزرگترین باند قاچاقچیان تریاک و مواد مخدره ایران را سرپرستى میکنند و آقاى دکتر جهانشاه صالح وزیر سابق بهدارى نیز با مشارالیه همکارى و معاونت دارند و به همین جهت دستگاههاى قضائى و انتظامى قادر به تعقیب شدید قاچاقچیان و دستگیرى مؤثرین آنها نمیباشند.»[23]
اشرف به منظور دریافت رشوه از شرکتهای مختلف اقتصادی بینالمللی، عوامل حکومتی را مجبور به اطاعت از خواستههای خود میکرد و مسئولان دولتی نیز چارهای جز اطاعت از اوامر وی را نداشتند. اشرف در جریان خرید دستگاههای اتمی، سازمان انرژی اتمی را تحت فشار قرار داد تا پیشنهاد یک گروه آلمانی را بپذیرد و در این زمینه برنامه سازمان زیر نظر شرکت آلمانی رفت[24]
وی علاوه بر آن که مبالغ زیادی پول صرف قماربازی در اروپا و آمریکا میکرد، در زمینهی خرید خانه و ملک نیز فعال بود. اردشیر زاهدی در این باره گفته است: «والاحضرت اشرف، طبقهی آخر آسمان خراش معروف امپایراستیت را خرید و همه قسمتهای آن را با سنگ مرمر سیاه تزئین کرد. این بزرگترین آپارتمان سراسر آمریکا و مرتفعترین آپارتمان جهان در طبقه صد و یکم بود و یک فرودگاه مخصوص هلیکوپتر داشت. در داخل آپارتمان یک استخر بزرگ آب گرم و یک استخر آب سرد و تجهیزات مدرنی وجود داشتند.»[25]
اشرف همچون مادرش تاجالملوک در صحنه سیاسی کشور فعالیت داشت. با روی کار آمدن مصدق، دخالت اشرف در امور کشور افزایش یافت، وی در انتخابات دورهی شانزدهم مجلس شورا تعدادی از وکلای مورد تأیید خود را وارد مجلس کرد. این عده در مجلس اقلیتی را تشکیل دادند که به کارشکنی در برابر اقدامات دکتر مصدق میپرداختند. یاران اشرف با همراهی سایر مخالفان دولت در مجلس اغتشاش میکردند و علاوه بر هتاکی، وزراء را مورد ضرب و شتم قرار میدادند[26]
فساد اخلاقی و جنسی اشرف پهلوی نیز زبانزد خاص و عام بود. این اعمال شنیع در برخی از کتابها و خاطرات درباریان و اسناد منعکس است.
فرح دیبا (پهلوی)
فرح دیبا، تنها فرزند سهراب دیبا و فریده قطبی در روز ۲۲ مهر۱۳۱۷ دیده به جهان گشود. فرح در مدرسه ایتالیایی و سپس در مدرسه ژاندارک مشغول به تحصیل شد. او دیپلم خود را از مدرسه رازی که یک دبیرستان غیر مذهبی ایرانی و فرانسوی بود، گرفت. نقلهای متفاوتی از نحوه آشنائی فرح با محمدرضا وجود دارد که از ذکر آن خودداری میکنیم و یکی از این نقلها را میآوریم. فرح در سال ۱۳۳۸ در پاریس مشغول تحصیل در رشته ارشیتکتور بود که در یکی از میهمانیهای سفارتی با محمدرضا پهلوی آشنا میشود. پس از این دیدار نامزدی آنها در روز ۹ آبان ۱۳۳۸ اعلام میشود و مراسم ازدواج هم سه هفته بعد از آن برگزار میشود. فرح پهلوی در سال ۱۳۳۹ رضا پهلوی ولیعهد، در سال ۱۳۴۲ فرحناز، در سال ۱۳۴۵ علیرضا، و در سال ۱۳۴۹ لیلا را به دنیا آورد.
فرح با ورود به دربار و پس از شناخت بیشتر دربار و فرصتهایی که برای او به وجود آمده بود متحول شد و به دنبال استفاده از موقعیت خود برآمد. وی به تدریج دریافت که در جدال قدرت با رقبا میبایست مانند آنان عمل کند. بدین ترتیب از طریق اعمال نفوذ در اعمال و رفتار نخستوزیران و تعیین وزرا و تنظیم بودجه جاری کشور در مقابل جناح دیگر دربار که اشرف در رأس آن قرار داشت، قد علم کرد.[27] با آغاز دهه پنجاه، فرح با عوامل خود در تمامی امور دخالت و حتی صراحتاً در مورد عزل و نصب افراد، اوامری را صادر میکرد. او در همه عرصههای سیاسی وارد شد، به ویژه در دو سال آخر رژیم که شاه بیمار شده بود، وی رسماً به عنوان دستیار شاه و نایبالسلطنه در همه تصمیمگیریهای مربوط به امور کشور دخالت میکرد.[28]
نفوذ و قدرت فرح در کشور ناشی از سه عامل بود: اول این که او به عنوان همسر شاه از عمدهترین افرادی بود که مرتب به شاه دسترسی داشت و میتوانست بیپرده با او به گفتگو بپردازد. دوم، مادر ولیعهد بود و از این بابت شأن و مقامی استثنایی در دربار داشت و سوم، در شهریور 1346، مجلس مؤسسان با اصلاح اصل 38 متمم قانون اساسی، مقام نیابت سلطنت را به او واگذار کرده بود.[29] فرح به منظور رسیدگی به امور مورد علاقه خود دفتر ویژهای به نام «دفتر مخصوص ملکه» ایجاد کرده بود که بالغ بر600 نفر کارمند داشت و در مسائل گوناگون فرهنگی، هنری و اقتصادی فعالیت میکرد. در بخشی از این دفتر که کارشناسان و ارزیابان هنری فعالیت داشتند، مبالغ هنگفتی اختلاس میشد.[30] در این زمینه کارشناسی بناهای قدیمی که فرح علاقه خاصی به مرمت و نگهداری آنان داشت، توسط کارشناسان خود قیمت گذاری میشد و غالباً قیمت بنا را دو تا سه برابر ارزش واقعی آن قیمتگذاری مینمودند و پس از خرید ساختمان با 3 / 1 قیمت اعلام شده، مابقی پول را اختلاس میکردند.
موارد اینچنینی در دفتر ملکه بسیار زیاد بود. هزینه هنگفت اینگونه امور از بودجه کشور پرداخت میشد، بودجه مربوط به دفتر مخصوص ملکه در سال به چندین میلیارد ریال میرسید. براساس اسناد به جای مانده از رژیم پهلوی، طی سالهای 1349ـ 1357، فقط شرکت ملی نفت ایران مبلغی افزون بر شش میلیارد ریال به دفتر مخصوص فرح پرداخت کرده است.[31]
مسئله دیگری که در مؤسسات تحت ریاست فرح وجود داشت، سوءاستفاده و رشوههای کلان و اختلاسهایی بود که توسط دوستان و یاران او صورت میگرفت. در اختیار گرفتن ثروت و امکانات یک کشور توسط معدودی از افراد خاص میتواند موجب پایمال شدن سرمایه ملی آن کشور و همچنین باعث تغییر رفتار و شخصیت استفاده کننده شود. فرح همچون دیگر اعضای خاندان پهلوی، به یک خانواده متوسط ایرانی تعلق داشت، اما پس از اینکه ملکه ایران شد، به زودی وارد گردونه رقابت اتلاف سرمایههای کشور شد.[32]
او علاقه زیادی داشت تا به شاهان تاج از دست داده جهان کمک کند. در سال 1976 م فرح به بانک عمران دستور داد که مبلغ یکصد هزار دلار به پادشاه سابق آلبانی وام پرداخت شود. این مبلغ علاوه بر چهارصد هزار دلاری بود که قبلاً به عنوان وام به وی پرداخت شده بود. فرح در هنگام خروج از کشور، به همراه اثاثیهاش چهار جعبهی بزرگ جواهرات که هر یک به اندازه نیمقد انسان بود با خود به همراه برد.[33]
از دیگر فسادهای فرح مربوط به حوزه فرهنگ و هنر میباشد. زیرا قویترین نمایندگی جریان غربگرایی در ایران، به خصوص در عرصه فرهنگ و هنر، بر عهده فرح بود. زمانی که وی با محمدرضا ازدواج کرد، فاقد هرگونه تجربه سیاسی و فرهنگی بود اما پس از ورود به وادی فرهنگ، چنان در این حوزه افراط کرد که دربار ایران به شکل دربار کشورهای غربی درآمد.[34]
فرح به زودی با کمک گروهی از جوانان متجدد غربی و تازه محصلین دانشگاههای خارجی که اکثر آنان از حلقه دوستان و همکلاسیهای خودش بودند، فعالیتهای گستردهای را برای تغییر فرهنگ و هویت مردم اجرا کرد. وی با استفاده از امکانات مالی ویژهای که در اختیار داشت، گروه بیشماری از متخصصان معماری، شهرسازی، نقاشی، مجسمهسازی و نظریهپردازان مسائل اجتماعی، فرهنگی و تاریخی، هنرمندان و... را با امتیازات ویژهای همچون امکانات مالی و رهایی از ضوابط دست و پاگیر دولتی به خدمت گرفت.[35]
این گروه با رهبری فرح وظیفه داشتند با تلفیق فرهنگ و تمدن ایرانی و غربی، هویت جدیدی را برای ایرانیان ایجاد کنند که در این هویت نو برتری با فرهنگ غربی بود. این گروه در ادامه وظیفه داشتند هویت فرهنگی جدید ایرانیان را به مدرنترین مظاهر فرهنگ و تمدن غرب متصل کنند و به تدریج ایرانیان را از نظر فکری، فرهنگی، هنری و... به شکل غرب درآورند.[36]
با این تفکر متخصصین ایرانی خارج از کشور توسط حلقه دوستان فرح به ایران آمدند و با حکم و دستور فرح در رأس سازمانهای مستقلی که دارای امکانات مالی ویژه و اختیارات اداری وسیعی بودند، قرار گرفتند. این سازمانها عبارت بودند از: رادیو و تلویزیون، جشن هنر شیراز، جشنهای فرهنگ و هنر، مرکز حفظ و اشاعه موسیقی، سازمان نمایشگاهها و کارگاه نمایش، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، مرکز شاهنشاهی فلسفهی ایران، مرکز انتقال خون، ارکستر سمفونیک، سینمای آزاد، فستیوال سینمای کودکان، فستیوال بینالمللی فیلم تهران، موزههای تهران، تئاتر شهر، موزهی فرش، موزهی آبگینه، باغ فردوس، دانشگاه بوعلی، موزهی هنرهای معاصر، مدرسهی عالی دختران و...[37]
شمس پهلوی
شمس پهلوی اولین فرزند رضا خان از همسرش تاجالملوک بود که ششم آبان 1296 در تهران به دنیا آمد. وی در دوران سلطنت پدر و برادرش به مال اندوزی و فساد شهره بود. او رئیس کانون بانوان ایران بود. شمس به تجارت الماس و تجارت خودرو علاقه زیادی داشت. در دهه 50 به دین مسیحیت گروید و بعد از مرگش در 10 اسفند 1374 طبق آیین مسیحیت دفن شد.
وی برخلاف خواهرش اشرف، علاقه چندانی به دخالت در امور سیاسی از خود نشان نمیداد و بیشتر به علائق شخصی و فردی خود میپرداخت. سمتهای وی شامل ریاست جمعیت شیروخورشید و همچنین ریاست کانون بانوان ایران، که در اردیبهشت سال 1314 توسط رضاشاه برای پیشبرد و اجرای اهداف خود درخصوص کشف حجاب ایجاد شده بود، میتوان نام برد. [38] چهره شمس پهلوی بعد از کودتای 28 مرداد 1332 یک چهره اقتصادی است. او به زندگی آرام خود میپرداخت و از دخالت در امور سیاسی و حتی شرکت در رقابتهای درباری دست برداشت.[39]
از آنجا که او ریاست عالیه سازمان شیروخورشید را برعهده داشت هزینه سفرهای پرخرج او و خانوادهاش نیز همواره از بودجه این سازمان و سازمانهای مشابه دولتی پرداخت میشد.[40]
وی علاوه بر سوءاستفاده از اموال دولتی برای منافع شخصی خود، به همراه همسر و فرزندانش صاحب و یا سهامدار عمده چندین مؤسسهی اقتصادی بود. شمس که در عرصه فعالیتهای اقتصادی، تجاری و ملکی بسیار فعال بود. علاوه بر زمینهایی که از پدرش به او ارث رسیده بود، با اتکا به موقعیت خانوادگی و توسل به فعالیتهای زمینخواری، صاحب زمینهای زیادی شد. شمس با اعمال نفوذ موفق شد مسیر بزرگراه تهران ـ کرج را به نوعی منحرف کند که از کنار املاکش در کرج بگذرد تا وی بتواند زمینها را چند برابر نرخ معمول به خریداران بفروشد.[41]
او توانسته بود با اعمال نفوذ علاوه بر زمینهایی که از پدرش به او ارث رسیده بود، زمینهای بیشتری را به دست آورد و عواید حاصل از این زمینها سود سرشاری نصیب او میکرد. او تقریباً در تمامی فعالیتهای اقتصادی سودآور دست داشت و در شرکتها و مؤسسات اقتصادی زیادی صاحب سهم بود[42]
وی که علاقه خاصی به لوازم زندگی اشرافی داشت، خریدهای کلانی برای تهیهی لوازم و وسایل کاخهای خود در خارج انجام میداد که بخشی از آن با استفاده از بودجهای بود که از طرف دربار در اختیارش قرار میگرفت. علاوه بر آن تمام این وسایل و لوازم را با هواپیمای دولتی به ایران منتقل میکرد. او سرمایههای فراوانی را به خارج از کشور انتقال داد که از جمله آنها زیادی جواهرات و زیورآلات بود. وی همچنین ویلاها و کاخهای متعددی در سراسر جهان داشت، مانند ویلای واشنگتن، ویلای پاریس و ویلای کالیفرنیا...[43]
شمس در طی 25 سال بعد از کودتا به یکی از ثروتمندترین افراد کشور بدل گشت. ثروت فراوان او از خست بیش از حد او و استفاده بلامنازع از بودجه کشور تأمین میگشت همچنین وامهای بسیاری از بانک صادرات و عمران برای انجام فعالیتهای اقتصادی، البته بدون بازگشت، دریافت میکرد. به این مسائل دریافت طلا و جواهرات متعدد از بانک مرکزی به مناسبت عروسیهای برادرش محمدرضا را میبایست اضافه نمود. وی همین طور یکی از سهامداران عمده بنیاد پهلوی بود.[44]
او پس از جدایی از همسر اول خود، فریدون جم، عاشق پسرخاله ویلونزن خود به نام عزتالله مینباشیان شد و با وی ازدواج کرد.[45] شمس پهلوی هم معتاد به هروئین بود و در امر قاچاق این مادهی مخدر نیز دست داشت.[46]
فریده قطبی
فریده قطبی در ۲۵ آذر ۱۳۰۰ شمسی به دنیا آمد. وی در کودکی پدرش را از دست داد و به همراه مادر و تنها برادرش محمدعلی قطبی (زاده ۱۲۹۶) در رشت ساکن شد. فریده قطبی از نوجوانی در یک خیاط خانه در شهر رشت کار می کرد. او در فروردین سال ۱۳۱۶ با یک گروهبان ارتش به نام استوار سهراب دیبا ازدواج کرد. یک سال پس از ازدواج به همراه همسرش به تبریز کوچ کرد. در سال ۱۳۱۷ دختری به دنیا آورد که فرح دیبا نام گرفت. سهراب دیبا در جوانی بر اثر ابتلا به سرطان معده در سال ۱۳۱۹ درگذشت. او قبل از راهیابی به دربار زندگی معمولی را سپری کرده بود اما در موقعیت جدید به زودی گذشته را فراموش کرد و روش اشرافی و مسرفانهای را در پیش گرفت. با پیروزی انقلاب اسلامی فریده دیبا به خارج گریخت و چندین سال در آمریکا زندگی کرد تا این که در سال 1378 درگذشت.[47]
فریده در تعدادى از سازمانهاى تحت نظر فرح داراى مسئولیت بود. وی اهدافی داشت که قبول چنین مناصبى براى آن اهداف و برنامهها و اجرایى کردن طرحهایش لازم بود. داشتن مسئولیت رسمى، اختیار تصمیمگیرى و تصمیمسازى راجع به تمام امکانات آن سازمان را به فرد مىداد و فریده نیز از این محمل مىتوانست افراد مورد نظرش را در سازمانهاى تحت مدیریتش منصوب نماید.[48]
امتیاز دیگر بهرهمندى از مزایاى شغلى و مدیریتى و دسترسی بر منابع ارزى و ریالى سازمانهاى مورد نظر بود. او بدین وسیله مىتوانست به بهانه مأموریت ادارى به سفر خارجى برود و دور دنیا به تفریح بپردازد و صورت رسمى به آنها بدهد و هزینههای سفر را بر آن سازمان تحمیل نماید. لذا دادن مسئولیتهای مختلف بیشتر با این هدف صورت مىگرفت.[49]
فریده دیبا از زندگى مرفه و اشرافى بهره مىبرد. براى او حقوق ثابت مقرر گردید و با درآمدهاى دیگرى که از مسئولیتهاى مختلف به دست مىآورد و یا کمکهاى مادى و معنوى دخترش نزدیک دو دهه در دربار ایران زندگى کرد. او همسان دیگران دفترى داشت که چندین کارمند و کارگر مشغول رتق و فتق امور او بودند که حقوق آنان از طرف دربار پرداخت مىشد. سفارشات او نیز توسط دربار تهیه مىشد و چندین خودرو لوکس و آخرین مُدل به او تعلق داشت و از آنان استفاده مىکرد. کاخهاى درخواستى با هزینه دربار ساخته مىشد و هزینه سفرهایش تماماً توسط دربار پرداخت مىگردید.[50]
یکی از راههای کسب مناصب سیاسی دریافت نشانهای حکومتی بود. در این راستا فریده دیبا تلاش میکرد تا با دریافت آنها خود را در زمره سیاسیون قرار دهد تا بدین وسیله بتواند به مدیریت امور بپردازد. هر مکاتبهاى از طرف دربار با سازمانها و نهادهاى دولتى که عنوان والاحضرت داشت بدون درنگ رسیدگى مىشد و نهادهاى دولتى موظف به اجراى تمام درخواستهاى دربار بود با این حساب تلاش براى گرفتن القاب دربارى یا حفظ عنوان و حتى از دست دادن یک عنوان براى فرد تبعات مثبت و منفى داشت. به دلیل همین بهرهمندیها بود که فریده دیبا نیز درخواست عنوان دربارى و یا دریافت نشان از شاه را نمود. در این زمینه در خاطرات اسدالله علم آمده است:
«... عرض کردم نوروز نزدیک مىشود و سرکار فریده خانم یکى از دو موضوع را انتظار دارند، یا مقام والاحضرت و یا نشان خورشید. اجازه مرحمت فرمایید انجام شود. فرمودند، من با علیاحضرت هم صحبت کردم. ایشان هم تعجب دارند که این درویش خانم این چیزها را براى چه مىخواهد. عرض کردم تعجب مىکنم که نظر علیاحضرت این است، چون من یقین داشتم که ایشان در حضور علیاحضرت هم استدعا کردهاند. فرمودند، اتفاقاً این طور نیست، کلاً بیایم و به او نشان خورشید بدهیم آن وقت جواب مادرم را که البته خواهرم شمس به شدت تحریک خواهد کرد، چه بدهیم...»[51]
یکی از سوءاستفادههای فریده دیبا ساخت و مرمت مکرر کاخهای خود بود. فریده دیبا در مناطق مختلف کاخهایی داشت که براى تفریح به آن جا مىرفت از جمله آنها کاخى در شمال کشور و دیگری در شهر پاریس بود تا در مواقع سفر از آن استفاده نماید. با این که درباریان از جمله فریده اختیار کامل را براى استفاده از سفارتخانه و خانههاى فرهنگ و سایر امکانات دولتى را داشتند اما ساختن کاخ شخصى با هزینه دربار چند مزیت داشت.[52] یکى این که بدون هزینه کاخى با صدها هزار دلار را صاحب مىشد و از طرفى اگر مکانهاى رسمى و دولتى حداقل محدودیتى را داشت و آنان در کارهاى غیر شرعى و اخلاقى مجبور به رعایت مصالحى بودند و به نوعى برایشان محدودیت ایجاد مىکرد اما در کاخ شخصى نه تنها محدودیت نداشتند بلکه هر آنچه در داخل کشور نمىتوانستند انجام بدهند در آن جا صورت مىگرفت و تبعاتى برایشان در بر نداشت. نکته دیگر و مهم این که کاخها، ذخیرهاى براى روز مباداى درباریان بود. فریده دیبا نیز از این قاعده مستثنى نبود و او نیز دستور ساخت کاخ در پاریس را براى خودش صادر کرد.[53]
فریده دیبا بر اثر قدرتی که از ناحیه دخترش فرح تزریق میشد پولهای زیادی از بیتالمال چپاول میکرد. در این زمینه میتوان به این مورد اشاره کرد که رژیم پهلوى به ویژه مسئولین عالی رتبه و درباریان به مدعوین خارجى هدیه مىدادند و در سفرهایی که به خارج داشتند به سران کشورى که به آن سفر مىکردند، نیز هدیه مىدادند و این مسئله رویهاى قانونى به خود گرفته بود. این هدایای گران قیمت عمدتاً طلا، نقره، برنز، قالىهاى ابریشمى و بهترین خاویار جهان بود و در بودجه دربار پهلوى ردیف مستقل براى آن تعریف شده بود. فریده دیبا از طریق فرح بر خوان گسترده ایران دسترسی داشت و در این زمینه نیز گشاده دستى مىنمود. در یکى از اسناد دربار پهلوى درباره هدایاى سفر فریده دیبا مىخوانیم:
«... به عرض جناب آقاى علم وزیر محترم دربار شاهنشاهى برسد. حسبالامر آن جناب وسایل سفر سرکار علّیه بانو فریده دیبا به سنگال فراهم و هزینههاى انجام شده بدینشرح مىباشد: (وجه نقد تقدیمى 000 / 500 ریال؛ بهاى 15 سکه 212 پهلوى طلا 000 / 360 / 1 ریال؛ مبلغ سه هزار دلار تراولز چک 000 / 360 / 1 ریال؛ بهاى 50 سکه یک پهلوى طلا 500 / 177 ریال؛ بهاى 50 سکه نیم پهلوى طلا 000 / 79 ریال؛ ... که جمعاً مخارج انجام شده بالغ بر 000 / 318 / 4 ریال مىباشد استدعا دارد چنانچه موافقت فرمایند وجه فوق از دولت مطالبه گردد.»[54]
نتیجهگیری
با روی کار آمدن محمدرضاشاه با صلاحدید بیگانگان و آغاز دوره دیکتاتوری وی در کشور، سوءاستفاده وی و خانوادهاش از قدرت، ابعاد تازهای یافت و رو به فزونی گذاشت. تمامی امور و مقدرات کشور اعم از انتخاب نخستوزیر، وزرا، نمایندگان مجلس و سایر مقامات حکومتی و حتی برنامههای اجرایی آنان در اختیار شاه و خانوادهاش قرار گرفت. در کنار آن تمام احزاب، گروههای سیاسی و مطبوعات تحت سانسور شدید قرار داشتند، ضمن این که عوامل و عناصر کشورهای خارجی تمامی امور کشور را تحت اختیار خود داشتند و عملاً استقلال ایران زیر سؤال رفته بود.
در بعد اقتصادی، تمامی مراکز و مؤسسات اقتصادی کشور تحت مالکیت شاه و اطرافیانش درآمده بود و ادامه فعالیت اقتصادی برای سایر افراد بدون استفاده از رانت و پرداخت رشوه به درباریان غیرممکن شده بود. هر جا نشانی از ثروت و دارایی در کشور بود، حتماً یکی از اعضای خانواده سلطنتی یا عوامل آنان حضور داشتند. حیف و میل ثروتهای ملی کشور به عادت شاه و خانوادهاش تبدیل شده بود. به تدریج شاه و درباریان برای حفظ اموالی که از چپاول ثروتهای عمومی کشور به دست آورده بودند، آن را به خارج از کشور انتقال دادند و در مراکز و مؤسسات مالی و اقتصادی کشورهای غربی سرمایهگذاری کردند.
آنچه این بازیها، تاراجها، غارتگریها و هزینههای نجومی و غیرقابل تصور را به نقطه غیرقابل تحمل و به افلاس کشیدن خزانه کشور میرساند رقابتها، چشم و همچشمیها، حسادتها و بخالتها، زیادهخواهیهای و سبقت درباریان و بالاخص زنان ذینفوذ درباری بود. با توجه به آنچه در این نوشته گذشت زنان مورد مطالعه چنان قدرتی یافته بودند که محمدرضا شاه توانایی برخورد نداشت و سرپیچی آنان از قانون را چشمپوشی میکرد.
زنان ذینفوذ با تعیین مقامات کشور و عزل و نصبهای خودسرانه و از روی رقابتهای زنانه موجب تولید فساد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شده بودند. و این مسئله به نوبه خود فساد خاندان پهلوی را روز به روز بیشتر میکرد.
ادامهی حکومت بر کشور و چپاول آزادانه اموال عمومی مردم، بدون تغییر در فرهنگ و باورهای مذهبی و ملی مردم غیرممکن بود، لذا مقابله با فرهنگ عمومی کشور که از ابتدای حکومت سلسلهی پهلوی آغاز شده بود و ترویج فرهنگی جدید با رنگ و بوی غربی، شتاب بیشتری به خود گرفت. با گسترش مفاسد گوناگون در بین شاه و درباریان و علیالخصوص زنان مورد مطالعه و فقدان اراده مقابله با آن در حاکمیت، مظاهر این مفاسد برای مردم نمایان شد.
روشنگریهای افراد آگاه و متدین بالاخص رهبری امام خمینی از سال 1340 به بعد موجب گردید مردم مسلمان ایران نیز با برپایی اعتراضاتی به مقابله با این تهدیدات برخیزند، لذا مفاسد رژیم یکی از عوامل مهم بروز انقلاب در کشور بود که با خشم توفندهی مردم، طومار عمر سلطنت پهلوی را درهم پیچید.
پینوشتها:
[1] . کافمن، گرى و دانیال، «فساد مالى و توسعه»، ترجمهى محمدحسین احسانفر، تازههاى اقتصادى، شمارهى 76، اسفند 1378، ص 78.
[2] . فرد هلیدى، دیکتاتورى و توسعهى سرمایهدارى در ایران، ترجمهى فضلالله نیکآیین، امیرکبیر، تهران 1358، ص 65.
[3] . گزیده مقالات سیاسیـ امنیتى، ترجمهى مؤسسهى پژوهشهاى اجتماعى، انتشارات بینش، بىجا 1375،ج 2، ص 277.
[4]. نیلوفر کسری، زنان ذینفوذ در خاندان پهلوی، نشر نامک، تهران 1379، ص 53- 54.
[5]. ثریا اسفندیاری، خاطرات ثریا، ترجمهی موسی مجیدی، چاپ و انتشارات سعادت، ص 67.
[6]. تاجالملوک آیرملو، خاطرات ملکه پهلوی، مصاحبه ملیحه خسروداد، تورج انصاری و محمودعلی باتمانقلیج، انتشارات به آفرین، 1380، ص 189- 190.
[7]. غلامرضا نجاتی، جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران، شرکت سهامی انتشار، تهران، 1368، ص 269.
[8]. نیلوفر کسری، زنان ذینفوذ در خاندان پهلوی، ص 71.
[9]. فریده دیبا، دخترم فرح (خاطرات فریده دیبا)، ترجمهی الهه رئیسفیروز، انتشارات به آفرین، چاپ اول، تهران 1379، ص 91.
[10]. نظرعلی کوشکی، دربار به روایت دربار، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387، ص 66-68.
[11]. خاطرات تاجالملوک، ص 30-31.
[12] . اشرف پهلوی (در حسرت آرزوهای برباد رفته)، دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، چاپ دوم، انتشارات کیهان، سال 1388
[13]. نیلوفر کسری، زنان ذینفوذ در خاندان پهلوی، ص 134-136.
[14]. اسکندر دلدم، من و فرح پهلوی، 3 جلد، انتشارات به آفرین، چاپ دوم، تهران 1380، ص 391-393.
[15]. فریده دیبا، دخترم فرح (خاطرات فریده دیبا)، ص 226.
[16]. اشرف پهلوی، چهرههایی در یک آیینه، ترجمهی هرمز عبدالهی، چ اول، فروزان، 1377، ص 117.
[17]. حسن سعیدی، زن اژدها، نشر فیروزه، چ سوم، تهران 1382، ص 135-136.
[18]. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد اول، گردآورنده مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، انتشارات اطلاعات، چ چهاردهم، تهران 1381، ص 235.
[19] . آرشیو سندی مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سند شماره 406056.
[20] . هویدا، فریدون، سقوط شاه، ترجمهی ح. ا. مهران، انتشارات اطلاعات، چ سوم، تهران 1365.
[21]. روحالله حسینیان، چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران، چاپ اول، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران 1383، ص 127.
[22]. عبدالکاظم مجتبیزاده، 1386، فساد در رژیم پهلوی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص183.
[23] . شرحی بر اسناد با عنوان: اشرف پهلوی و قاچاق مواد مخدر، سند شماره: 1149 / 316، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی: http: / / historydocuments.ir =3112
[24] . روحالله حسینیان، چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران، ص 256.
[25] . زاهدی، اردشیر، 25 سال در کنار پادشاه، به کوشش ابوالفضل آتابای، انتشارات طلایی، چ اول، تهران 1381.
[26] . دلدم، اسکندر، من و فرح پهلوی.
[27]. نیلوفر کسری، زنان ذینفوذ در خاندان پهلوی، ص 255-256.
[28]. عبدالکاظم مجتبیزاده، فساد در رژیم پهلوی، ص 38-39.
[29]. سیدعلیرضا ازغندی، تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها، چاپ دوم، تهران 1383، ص 245.
[30]. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد اول، ص 313-315.
[31] . آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سند شماره: 00557020 – 00557019
[32]. همان، شماره سند: 36.
[33] . احمدعلی مسعود انصاری، پس از سقوط، مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران 1371، ص 139.
[34]. همان، ص 166-167.
[35]. بهمن هدایتی، عروس آخر (زندگی فرح پهلوی)، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی 1394، ص 78.
[36]. مینو صمیمی، پشت پردهی تخت طاووس، ترجمهی حسین ابوترابیان، انتشارات اطلاعات، چ هشتم، تهران 1374، ص 188.
[37] . تاجالملوک آیرملو، ص 463.
[38]. نیلوفر کسری، زنان ذینفوذ در خاندان پهلوی، نشر نامک، تهران 1379، ص 87.
[39]. امیراسدالله علم، گفتگوهای من با شاه، ترجمهی گروه مترجمان انتشارات طرح نو، جلد 2، انتشارات طرح نو، چاپ سوم، تهران 1371، ص 754.
[40]. شهلا بختیاری، مفاسد خاندان پهلوی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، تهران 1384، ص 68.
[41]. فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمهی ح. ا. مهران، انتشارات اطلاعات، چ سوم، تهران 1365، ص 146.
[42] . آرشیو مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر، سند شماره: 112.
[43]. نیلوفر کسری، زنان ذینفوذ در خاندان پهلوی، ص 101.
[44]. زنان دربار به روایت اسناد، فریده دیبا، کتاب ششم، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1388، ص 56-78.
[45]. فریده دیبا، دخترم فرح (خاطرات فریده دیبا)، ص 279-280.
[46] . آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سند شماره: 44.
[47] . زنان دربار به روایت اسناد، فریده دیبا.
[48]. جلال اندرمانیزاده و مختار حیدری، پهلویها (خاندان پهلوی به روایت اسناد)، جلد دوم، مؤسسهی مطالعات تاریخ معاصر ایران، چاپ اول، تهران 1378، ص 230.
[49]. زنان دربار به روایت اسناد، فریده دیبا، ص 10.
[50]. امیراسدالله علم، گفتگوهای من با شاه، جلد 5، ص 561-563.
[51] . همان.
[52]. اردشیر زاهدی، 25 سال در کنار پادشاه، ص 301.
[53]. امیراسدالله علم، گفتگوهای من با شاه، جلد 4، ص 164.
[54] . مقاله: زنان دربار(6) - نگاهی به زندگی فریده دیبا، مرکز بررسی اسناد تاریخی، شماره سند: 2 / 114، به نشانی: http: / / historydocuments.ir =1439
تاج الملوک
اشرف پهلوی و شاه
شمس در بازدید از اردن
فریده دیبا، فرح و فاطمه پهلوی
تعداد مشاهده: 9518