وضعیت امام خمینی(ره) در نجف، 1357-1344 ه.ش
تاریخ انتشار: 14 مهر 1403
مقدمه
محمدرضا پهلوی سالهای متمادی شاهان قاجار را به خاطر اعطای حق قضاوت کنسولی(کاپیتولاسیون) به بیگانگان، مورد نکوهش قرار میداد و حاکمیت رژیم کاپیتولاسیون در ایران را از خیانتهای نابخشودنی آنان برمیشمرد و روی این ادعا که الغای کاپیتولاسیون از سوی رضاخان بوده و در سایة تلاشهای پیگیرانة او صورت گرفته است، جار و جنجالهای گستردهای به راه میانداخت. وی اعطای آن را نشان بیلیاقتی شاهان قاجار و الغای آن را نمونة «میهنپرستی»، «غیرت ملی» و «آزادمنشی» دودمان پهلوی قلمداد میکرد و در این راه از هیچگونه دروغپردازی دریغ نمیورزید. اما دیری نپایید که رژیم شاه بر اساس سیاست فزونطلبی دولت ایالات متحده امریکا، به احیای رژیم کاپیتولاسیون دست زد و در 21 مهرماه 1343، مصونیت سیاسی و قضایی اتباع امریکا در ایران را در مجلس شورای ملی آن روز به تصویب رساند.[1]
امام خمینی به خوبى میدانست که حق قضاوت کنسولى به آمریکا و یا هر کشورى دیگر، سالها میتواند استقلال و حق حاکمیت مردم آن کشور را متزلزل کرده و راه نفوذ بیگانگان را هموار سازد؛ قوانین جزایى یک کشور را که مظهر اقتدار یک ملت است به بازیچه گیرد و در نتیجه هر متجاوزى به راحتى بتواند با زیر پا گذاردن آنها، خود را تحت حمایت و پشتیبانى قدرتهاى خارجى قرار دهد. بنابراین، ایشان در اولین موضعگیرى صریح خود در این باره، احیاء و تصویب کاپیتولاسیون را پایمال کنندۀ استقلال و عظمت ایران دانست و آن را نمایانگر آشکار تابعیت و انقیاد کامل رژیم شاه در قبال قدرتهاى خارجى معرفى کرد: «عزت ما پایکوب شد، عظمت ایران از بین رفت، عظمت ارتش ایران را پایکوب کردند. قانونى در مجلس بردند، در آن قانون... تمام مستشاران نظامى آمریکا با خانوادههایشان با کارمندهاى فنیشان، با کارمندان اداریشان، با خدمهشان، با هرکس که بستگى به آنها دارد، اینها از هر جنایتى که در ایران بکنند مصون هستند. اگر یک خادم آمریکایی، اگر یک آشپز آمریکایی، مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور کند، زیر پا منکوب کند، پلیس ایران حق ندارند جلوى او را بگیرد. دادگاههاى ایران حق ندارند محاکمه کنند! بازپرسى کنند! باید برود به آمریکا! آنجا در آمریکا اربابها تکلیف را معین میکنند!»[2]
سخنرانى افشاگرانه امام خمینى در روز 4 آبان 43، علیه لایحه کاپیتولاسیون و زیر سؤال بردن شاه و نیز حمله به آمریکا و رژیم صهیونیستی، استبداد و استکبار را به این نتیجه رساند که حضور امام خمینى(ره) در ایران به سودشان نیست. تجربه 15 خرداد نیز نشان داده بود که دستگیرى و زندانى کردن و شایعهسازى بر ضد ایشان هم نتیجهاى در پى نخواهد داشت، از اینرو تبعید امام خمینی به عنوان یک راه حل مورد توافق مطرح شد.[3] هدف رژیم شاه از تبعید امام خمینی، جدایی میان رهبری و مردم، تضعیف روحیه رهبری و مبارزان، فراموش کردن رهبر و در نهایت شکست نهضت اسلامی بود.[4] بنابر این، بامداد سیزدهم آبان 1343 کماندوهای مسلح، منزل امام را در قم محاصره کردند و ایشان را از قم به فرودگاه مهرآباد و از آنجا به ترکیه تبعید کردند. حدود یک سال بعد، یعنی سیزدهم مهر 1344، امام خمینی مجبور به خروج از ترکیه و عزیمت به عراق گردید.[5]
علل تغییر تبعیدگاه امام خمینی(ره)
الف- منزوی کردن امام خمینی
بر اساس محاسبات رژیم پهلوی این انزوا به دو دلیل رخ میداد: اول، رژیم پهلوی خیال میکرد با تبعید امام به نجف، ایشان قادر نخواهد بود که در سایۀ مراجع بزرگی مثل آیات عظام سید محسن حکیم، سید محمود شاهرودی و ابوالقاسم خویی تواناییهای علمی خود را بروز دهد و در نتیجه جایگاه علمی و شاگردان چندانی پیدا نخواهد کرد. در این زمینه، آیتالله سید حسن طاهری خرمآبادی میگوید: «پیش خود میپنداشتند نجف غیر از قم است. امام قم همه کاره بود ولی در نجف طلبهای محسوب خواهد شد که یک محفل درس خواهد داشت و در نتیجه نمیتواند کاری انجام دهد.»[6] حجت الاسلام محمدحسن اختری نیز میگوید: «اینها تصور کرده بودند با آن سابقه علمی و حوزوی و وجود علمای بسیار بزرگ و مراجع عالیقدر دیگر تحت تأثیر عقاید آیتالله خمینی قرار نخواهند گرفت. یعنی به خاطر این که در نجف علمایی بزرگتر از امام هستند و مراجع قدیمیتری در آنجاوجود دارند؛ وقتی امام در برابر یک مسئلهای موضعگیری کند، این علما با فتوای خود در برابر او ایستادگی خواهند کرد و به اصطلاح امام در نجف بایکوت و منزوی میشود و آن چهره و موقعیت خود را از دست خواهد داد. در واقع آنها میخواستند که امام را به دست علمای نجف خانهنشین و منزوی کنند و امام هم به ناچار از حرکت انقلابی خودش و برنامهها دست بردارد. آنها خوب امام را نشناخته بودند. اما تحلیلآنها درست از آب در نیامد و امام نه تنها در نجف هیچ گونه معارضه و مقابلهای با علمای نجف نداشت بلکه در آن مدت اقامتشان در نجف شهرت بیشتری پیدا کردند و عظمت و اقتدارشان بیشتر شد و حتی باعث بزرگ شدن امام و جهانی شدن ایشان گشت.»[7]
دوم، رژیم میپنداشت به خاطر اوضاع غالب بر حوزۀ نجف که از مسائل سیاسی و اجتماعی دور بودند، امام قادر به فعالیت سیاسی نیست و در نتیجه منزوی میشود. حجتالاسلام سید محمود دعایی میگوید: «در جلسهای در شورای امنیت وقت آن دوره این مباحث مطرح میشود و ظاهراً منوچهر اقبال پیشنهاد میکند که آقای خمینی را به نجف بفرستید تا از طریق روحانیتی که در عراق است و رقابتها و درگیریهای طبیعی که بین مراجع مذهبی و علما وجود دارد، با هم درگیر شوند. در این درگیریها، طبیعتاً به دلیل وضعیت نجف که از مسائل سیاسی و اجتماعی گریزان است و به خاطر بینش و رفتاری که بر حوزۀ نجف حاکم است، امام منزوی میشود. اگر هم بخواهد فعالیتی بکند، آنها با ایشان درگیر میشوند و ما آسوده کار خود را میکنیم.»[8] با توجه به این دو جهت در حوزه نجف، تحلیل ایادی رژیم شاه اینبود که اگر امام به نجف تبعید شود، هم از نظر علمی و هم از نظر تفکرسیاسی در تنگنا قرار گرفته و به تدریج در فضای حوزه نجف هضم و تحت الشعاع قرار خواهد گرفت و در نهایت منزوی خواهد شد.
ب- رهایی از فشار افکار عمومی
رژیم شاه طی ۱۱ ماه تبعید امام (ره) به ترکیه، به شدت تحت فشار افکار عمومی در ایران و دیگر کشورهای اسلامی بود. مردم با دریافت خبر تبعید غیر قانونی امام خمینی دست به اعتصاب و تظاهرات زدند. در تهران، قم و بسیاری از شهرستانها، بازارها تعطیل گردید. در قم، مشهد، تهران و برخی از شهرستانها درسهای حوزههای علمیه و نمازهای جماعت به عنوان اعتراض به مدت 15 الی 30 روز تعطیل شد. علمای ایران و نجف هم با صدور تلگراف و اعلامیه، ضمن تقبیح تبعید امام خمینی، پشتیبانی خود را از اهداف ایشان اعلام داشته راه و شیوه او را ستودند.آیات عظام سید شهابالدین نجفی مرعشی، سید محمدهادی میلانی، سید محمدرضا گلپایگانی، سید ابوالقاسم خوئی، سید حسن قمی، سید علی بهبهانی و... از جمله عالمانی بودند که با مخابره تلگراف و ارسال نامه به این اقدام دولت اعتراض کردند.[9]
آیتالله خویی در تلگرافی به هویدا اعتراض خود را نسبت به تبعید امام اعلام کرده و از او خواست که امام را آزاد کرده و به قم بازگرداند. حجتالاسلام علی دوانی در خصوص اقدامات آیتالله خویی مینویسد: «معظمله فرمودند تاکنون بیش از 70 تلگراف به سازمان ملل و سران مؤثر ممالک اسلامی و شخصیتهای معروف دنیا مخابره کردهایم و چون شما در ایران تحت سانسور قرار دارید، از این راه توانستهایم همۀ مردم عالم را در جریان رویدادهای ایران بگذاریم. علاوه بر این، بسیاری از اعلامیههای علمای ایران را از طریق عراق و لبنان به سراسر دنیا فرستادهایم تا همه در جریان تضییقات دولت و علل تبعید آیتالله خمینی به ترکیه و حوادث ایران و قم قرار گیرند.» علاوه بر ارتباطات و نامهنگاری بین مراجع و روحانیت با هم و با دولت ایران، برخی از روحانیون و مراکز حوزوی به دولت ترکیه نیز نامه فرستادند. حاج شیخ عبدالله مسیح تهرانی به رئیسجمهور ترکیه نامه مینویسد و حاج سید ابوالحسن رفیعی قزوینی به سفارت ترکیه تلگرام میزند و خواستار مهماننوازی نسبت به امام میشود. محصلین مدرسۀ حضرت آیتالله بروجردی در نجف اشرف نیز به مجلس شورای ملی ترکیه نامه نوشته و نسبت به محدودیت برای ایشان گلایه میکنند و در آخر از آنان میخواهند که واسطۀ اصلاح شده و سبب آزادی امام خمینی، این شخصیت بزرگ جهانی گردند.[10] علاوه بر این، راهپیماییهای مستمر یکی از کارهایی بود که طلاب در واکنش به تبعید امام به طور مرتب ترتیب میدادند. حجتالاسلام ناطق نوری که خود در جریان یکی از همین راهپیماییهای طلاب، توسط مأموران رژیم دستگیر شده بود در اینباره میگوید: «در ایامی که امام را تبعید کردند، هر شب بعد از نماز مغرب و عشا، از فیضیه به طرف مسجد اعظم حرکت میکردیم و شعار میدادیم.»[11]
حال در صورتی که رژیم پهلوی امام را به کشوری دیگر مانند پاکستان، لبنان و کویت میفرستاد، همچنان با مشکلات فراوانی روبهرو بود، اما تبعید ایشان به نجف این مطلب را القا میکرد که امام (ره) به شهری تبعید شدهاند که مرکز علمی شیعه است و در آنجا در کنار سایر مراجع مشغول فعالیتهای حوزوی هستند.
ج- حسنه بودن روابط ایران و عراق در آن زمان
کودتای عبدالکریم قاسم با عقاید کمونیستی و افراطی در 1337 که در درجه نخست به خروج عراق از پیمان بغداد و انتقال مرکزیت پیمان از بغداد به آنکارا انجامیده بود، ترس شدید شاه ایران را نیز در پی داشت. روابط نامطلوب دو کشور با این کودتا و قوت یافتن پانعربیسم و گرایشهای افراطی عربی در نظام سیاسی عراق آغاز شد. در این دوره اختلافات مرزی دو کشور افزایش یافت و علاوه بر ادعای حاکمیت عراق بر خوزستان، تشکیل جبهه آزادی بخش خوزستان و مسئله کُردها، اختلافات ایدئولوژیک نیز بر روابط دو کشور سایه انداخت. اگر چه ایران 17 روز پس از کودتای قاسم، رژیم وی را به رسمیت شناخت ولی این اقدام مانع از ابراز سیاستهای تند و خصمانه قاسم نسبت به ایران نگردید. زیرا قاسم نه تنها به هیچ یک از قراردادهای مرزی و تعهدات حکومت پیشین عراق درباره اختلافات آبی با ایران پایبند نبود، بلکه ادعاهای ارضی نیز نسبت به خاک کویت ابراز میداشت که امنیت منطقه را بیش از پیش به مخاطره میانداخت. با سقوط حکومت عبدالکریم قاسم در 19 بهمن 1341 و به قدرت رسیدن رژیمهای میانهرو عبدالسلام عارف و عبدالرحمن عارف، تا حدی از تنش موجود در روابط دو کشور ایران و عراق کاسته شد.[12] مرحوم حجتالاسلام سید احمد خمینی در این مورد مینویسد: «روابط ایران و عراق در این ایام حسنه بود و همکاری اطلاعاتی بین هر دو رژیم برای حل مشکلات داخلی که هر یک به نحوی با آن دست به گریبان بودند، در سطح بالایی وجود داشت. همین امر موجب شد تا مأموران مخفی ساواک و مأموران رسمی سفارت ایران با همکاری مأموران اطلاعات عراق، فعالیتهای امام (ره) را کنترل کنند.»[13]
د- نارضایتی کشور ترکیه
امام خمینی یازده ماه در ترکیه بود و شرایط اقامتی بسیار دشواری را گذراند به شکلی که حتی پوشیدن لباس روحانی را برایش ممنوع کرده بودند. اقامت ایشان در شهر بورسای بود و در آن مدت هرگونه امکان فعالیت سیاسی را از وی سلب کردند و تحت مراقبت مستقیم و شدید مأموران امنیتی قرار داشت که از ایران به همین منظور و با همکاری و هماهنگی دستگاه امنیتی ترکیه اعزام شده بود.[14] دولتهای ایران و ترکیه علیرغم تبعید امام از وطن و دور نگه داشتن ایشان از ملت، از او سخت وحشت داشتند و از این رو محل اقامت وی را در ترکیه مرتّباً تغییر میدادند. نگرانی مقامات ایران و ترکیه آن گاه فزونی یافت که میدیدند امام خمینی حاضر نیست در محل تبعید به صورت زندانی بماند و مرتب پیشنهاد بازدید از خیابانها و مراکز دیدنی شهر را میدهد.[15] در تاریخ 16 آبان (2 رجب 1384) طبق پیشنهاد امام، ایشان به همراه گماشتههای ترک و ایران، حدود پنجاه دقیقه با اتومبیل از شهر قدیمی آنکارا دیدن کردند. در تاریخ 19 آبان ماه (5 رجب 1384) نیز به اتفاق دو مأمور ترک و سرهنگ افضلی، از بلوار آتاتورک و قسمتی از شهر قدیمی آنکارا دیدن نمودند. همچنین در این روز به صورت پیاده از خیابان آتاتورک و قسمتهایی از شهر قدیمی آنکارا بازدید کردند. در همین ایام بر مزار چهل تن از عالمان شهیدی که به دست مصطفی کمال شهید شده بودند، حضور یافت. بعد از این ساواک از بازدید امام از مراکز دینی ترکیه جز در مواردی که نمایندگانی از طرف علما و روحانیون ایران به ملاقات امام میآمدند، جلوگیری میکرد. نفوذ معنوی و ظاهری حضرت امام در مسلمانان اعم از شیعیان و سنیها موجب وحشت رژیمهای ایران و ترکیه میشد به طوری که اجازه ملاقات هیچ کس را با ایشان نمیدادند به جز در موارد استثنایی و کنترل شده. محل سکونت ایشان جز مسائل سری بود لذا بسیاری افراد و از جمله دانشجویان ایرانی مقیم ترکیه تلاش گستردهای برای یافتن محل سکونت حضرت امام کرده و با تشکیل جلسات متعدد از دانشجویان جهان خواستند تلگراف و یا نامه اعتراضآمیز برای سازمان ملل متحد، مجلس ترکیه و حکومت ترکیه ارسال کنند و با انجام تظاهرات در جلوی کنسولگری ایران در استانبول بازگشت و تأمین امنیت جانی امام را خواستار شدند.[16] نمایندگان علوی (نیروهای اسلامی) در مجلس ترکیه نیز به تبعید امام اعتراض کردند و دولت لائیک ترکیه تحت فشار نیروهای اسلامی (علوی) این کشور قرار گرفت. در داخل کشور ترکیه نیز مقالاتی انتقادی نسبت به اقدام دولت ترکیه منتشر شد. در نتیجۀ این اقدامات، ترکیه و ایران تحت فشارهای داخلی و خارجی قرار گرفتند و دولت ترکیه متوجه شد، امام شخصیتی با نفوذ و مورد احترام در میان مردم ایران و خارج از کشور است. از طرف دیگر دولت ترکیه نسبت به عواقب این اقدام خود بیمناک بود و هرگونه اتفاقی برای امام عواقب وخیمی برای آن کشور ایجاد میکرد. سرانجام هم با ارسال پیامی به دولت ایران خواستند که امام را از آن کشور منتقل کنند.[17] با ایجاد وضع بحرانی در کشور ـ که تبعید حضرت امام آن را به وجود آورده بود ـ و از سویی عدم تمایل دولت ترکیه به ادامه زندانبانی خود، شاه دریافت که نگهداری امام در ترکیه بیش از آن امکان ندارد و باید برای این مشکل راه حلّی بیابد. از طرفی هم شاه به علت وحشت فراوانی که از امام داشت نمیتوانست به این تبعید غیرقانونی پایان دهد و امام را به ایران بازگرداند. بنابراین چارهای نداشت جز آن که تبعیدگاه امام را تغییر دهد. طی مذاکره سرّی با دولت عراق در قبال این تعهد که دولت ایران دخالتی در سرنوشت، آزادی و مدت اقامت امام در عراق نداشته باشد، حضرت امام به شهر نجف انتقال یافت.[18]
ورود امام خمینی و آیتالله حاج مصطفی به نجف
امام خمینی و آیتالله حاج آقا مصطفی بدون این که کسی از ورود ایشان مطلع شوند، روز سیزده مهر ماه ۱۳۴۴ از ترکیه وارد فرودگاه بغداد شدند. پس از ورود، آنها به مسافرخانهای در شهر کاظمین رفتند و حاج آقا مصطفی خبر ورود امام را به بیت آیتالله سید ابوالقاسم خویی اطلاع داد. امام دو روز در کاظمین ماندند و روز پانزدهم مهر ماه به طرف سامرا حرکت کردند. محیالدین عبدالرزاق وزیر مشاور در امور وحدت عراق، سامرا را برای استقبال آماده کرد. تعداد زیادی استقبال کننده به استقبال امام و همراهان ایشان آمدند. امام بعد از یک روز اقامت در سامرا راهی کربلا شدند.[19] استقبال از امام در کربلا، نسبت به سایر شهرها با شکوهتر و گستردهتر بود. این استقبال دو دلیل عمده داشت: اول، سیدمحمد شیرازی فرد اول و صاحب نفوذ کربلا، زمینه را برای این استقبال فراهم کرده بود. دوم، شهر کربلا مهاجران ایرانی زیادی داشت. حجتالاسلام سد محمود محتشمیپور در مورد استقبال امام در کربلا میگوید: «هنگام ورود ایشان، بلندگوهای گلدستههای صحن امام حسین(ع) که در اوقات اذان و برخی از مناسبتهای ویژه روشن میشد، به کار افتاد و با زبان عربی اعلام کرد که ورود فرزند فداکار ابیعبدالله را به آستان مقدس پدر بزرگوارش خیرمقدم میگوییم.»[20] امام خمینی در روز 23 مهرماه 1344، به نجف اشرف عزیمت کردند. عده زیادی از مردم به «خان نص» که یک جایی بین کربلا و نجف (تقریباً وسط راه) هست و معمولاً ماشینهایی که از کربلا میآمدند در آنجا میایستادند و استراحت میکردند برای استقبال به آنجا آمده بودند. امام وقتی به آنجا رسیدند از ماشین پیاده شدند و یک مراسمی مثل مراسم کربلا انجام شد. مردم جمع شدند و به حضرت امام خیر مقدم گفتند و اشعاری خوانده شد و پس از برگزاری مراسم و پذیرایی معمولی به سوی نجف اشرف حرکت کردند.[21]
در نجف از ابتدای شهر در خیابانها و بازار بزرگ و بر سر دَر صحن مطهر، پلاکاردهایی متعدد زده و ورود امام را به نجف تبریک گفته بودند. برخی عبارات چنین بود: اهالی مسلمان نجف، مقدم امام خمینی، سمبل جهاد و شهادت را گرامی میدارند. اولین اقدام امام، زیارت قبر امیرالمؤمنین(ع) بود.[22] در بدو ورود امامبه نجف، علمای شیعه به دیدار ایشان رفتند و به گرمی از ایشان استقبال کردند. در اینباره، حجتالاسلام محمدتقی متقی، از یاران امام، در نجف میگوید: «در شب اول اقامت آیتالله خویی، آیتالله شاهرودی و بعضی دیگر از علما به دیدار امام خمینی آمدند. در شب دوم، آیتالله حکیم عازم دیدار امام گردید.»[23] علاوهبر علما و روحانیون طراز اول، طلاب حوزۀ نجف در مدرسۀ آیتالله بروجردی با امام دیدار کردند و در آنجا مراسم با شکوهی برگزار شد.
در نجف امام خمینی در منزلی که حجتالاسلام شیخ نصرالله خلخالی، دوست قدیمی امام، برای ایشان در نظر گرفته بود اقامت گزید.[24] در نجف خانه امام بسیار ساده و محقر بود. دو تا خانه کوچک برای امام اجاره شده بود. این دو خانه در کنار یکدیگر قرار داشت که یکی بهعنوان اندرونی و دیگری بهعنوان بیرونی استفاده میشد. در ابتدای ورود امام خانه بیرونی به مدت شش تا هفت روز به طور مرتب پر بود و جمعیت برای دیدن امام به این خانه میآمدند. از شهرهای مختلف عراق امام بازدید کننده داشت. در آن مدت تمام علمای نجف به دیدن امام آمدند.[25] همچنین گروهها و هیئتهای دانشگاهی مختلفی از بغداد و عراق میآمدند. بهعنوان نمونه، دانشگاه اصولالدین نجف که علامه شیخ محمدرضا مظفر مؤسس آن بود و علامه سید مرتضی عسکری و شهید آیتالله سید محمدباقر صدر در آنجا تدریس میکردند، به دیدار امام آمدند. گروههای جوانان بغداد، جوانان نجف، جوانان کاظمین و... خیلی زیاد میآمدند. از شهرهای مختلف گروههای گوناگونی میآمدند.[26]
در پایان دیدارها، امام نیز به پاس قدردانی از زحمات علما و طلاب، متقابلاً به بازدید آنها رفت و از علمای طراز اول دیدار کرد. ایشان در اقدامی بدیع در حوزۀ نجف، به دیدار طلاب رفتند و حتی محلههای فقیرنشین را هم فراموش نکردند. به بخشهای جنوبی کوفه که به طلاب افغانی و طلبههای مستمندی مربوط میشد که در مدارس شهر نجف حجره نداشتند، نیز رفتند. این اقدام امام در برانگیخته شدن احساسات و عواطف طلاب و جذب آنها خیلی مؤثر بود.[27]
فعالیتهای امام خمینی در نجف
الف- اقامه نماز جماعت
از روز ورود امام به نجف، حاج شیخ نصرالله خلخالی از حضرت امام درخواست کرد تا نماز جماعت مغرب و عشا را در مسجد آیتالله بروجردی اقامه کنند. این پیشنهاد پس از اصرار و درخواستهای مکرر مورد قبول معظم له واقع شد. این مدرسه را آقای خلخالی به دستور آیتالله بروجردی تأسیس کرده بود و تولیت آن را خود بر عهده داشت. مدرسهای بود در سه طبقه، نوساز و نزدیک حرم امیر مؤمنان علیه السلام.[28] موقعیت این مدرسه در نجف شبیه مدرسه فیضیه در قم است؛ یعنی در نماز جماعت آن اغلب طلاب، فضلا و اساتید شرکت میکردند. وقتی نماز جماعت به امامت امام خمینی در این مدرسه آغاز شد، اغلب اساتید، فضلا و طلاب انقلابی و پرشور در آن حاضر میشدند و به امام اقتدا میکردند. این نماز از نظر کمّی و کیفی یکی از نماز جماعتهای کمنظیر به شمار میآمد.[29]
در بعضی مواقع امام نماز ظهر و عصر را هم در این مدرسه اقامه میکرد؛ آیتالله شیخ محمدحسن قدیری که از نزدیک شاهد ماجرا بود، نقل میکند: «ماه مبارک رمضان در فصل گرمای نجف اشرف، ایشان برای نماز جماعت ظهر و عصر با زبان روزه به مدرسة مرحوم آیتالله بروجردی تشریف میآورند و هر روز، ابتدا هشت رکعت نافلة ظهر را میخواندند و بعد نماز ظهر را با اذان و اقامه به طوری نسبتاً طولانی اقامه میکردند و بعد از تعقیب، هشت رکعت نافلة عصر را میخواندند. بعد نماز عصر را با اذان و اقامه مانند ظهر میخواندند و بعد از خواندن تعقیب تشریف میبردند. این کار در آن سن و سال و با آن هوای گرم و در حال روزه، کار آسانی نبود. این وضعیت مربوط به روزهای غیر از جمعه بود. روزهای جمعه نافلهها را در منزل میخواندند و در مدرسه بدون نافله، دو نماز را جمع میکردند و اجازة اذان برای نماز عصر نمیدادند.» از آن روز که حضرت امام در این مدرسه به نماز جماعت پرداخت، شور و حال عجیبی در میان طلاب ساکن پیدا شد. در آن زمان یک قرآن آریامهری در کتابخانة این مدرسه بود که از طرف رژیم شاه به آنجا هدیه شده بود. طلاب این قرآن را از کتابخانه خارج کردند و آن را به کنسولگری ایران در کربلا فرستادند و پس دادند.[30]
ب- تدریس در حوزه علمیه نجف
از جمله فعالیتهای امام(ره) در دوران اقامت در نجف اشرف، تدریس و تعامل با حوزه علمیه نجف بود. اندکى پس از ورود امام به نجف، برخى فضلا و علماى نجف مانند: آیتالله حسین راستى کاشانى، آیتالله سید جعفر کریمى مازندرانى، آیتالله قدیرى، آیتالله سید عباس خاتم یزدى و آیتالله غلامرضا رضوانى نزد امام رفتند و از ایشان خواستند که در حوزهْ نجف به تدریس بپردازد. امام فرمود: «حوزه نجف نیاز به درس ندارد و این همه درس و این همه علما اینجا هستند و من اینجا تبعیدم و چون مدت تبعید من مشخص نیست، نیاز به درس نیست.» امّا آنان اصرار کردند و سرانجام امام پذیرفت و قرار شد که ایشان در مسجد شیخ انصارى در بازار «حویش» که نزدیک محل سکونت امام بود و در ساعاتى که هیچ تداخلى با ساعات درس دیگر علما نداشته باشد، درس بدهد.[31] امام به دو جهت تدریس خود در نجف را به تأخیر انداخت. یکی تواضع و فروتنی ایشان که خود را یک طلبه معرفی میکرد و دوم، جلوگیری از حساسیت علمای نجف نسبت به خودش[32]. حضرت امام تدریس خارج فقه آن هم از باب بیع مکاسب را شروع نمودند. در بین فقها و اساتید مشهور است که بیع مکاسب از مشکلترین ابواب فقه به شمار میآید و هر کسی نمیتواند وارد این میدان بشود و درست و حسابی از عهده این باب برآید ولی ایشان قدرت فقاهتی خودشان را در این تدریس به نمایش گذاشت.[33] حجت الاسلام و المسلمین محمدحسن اختری در مورد کلاسهای درس امام میگویند: «وقتى امام در نجف تدریس را آغاز کرد، آیتالله راستى، آیتالله کریمى مازندرانى و آیتالله خاتم یزدى که از استادان معروف نجف بودند و سالها در درس آیتالله حکیم، آیتالله خویى و آیتالله شاهرودى شرکت کرده بودند، به درس امام آمدند. ما آن موقع در درس آیتالله راستى شرکت مىکردیم. آیتالله راستى گفت: من ساعت درس را تغییر مىدهم تا بتوانم در درس امام شرکت کنم و گفت: من الان به صورت آزمایشى یک هفته در درس امام شرکت مىکنم؛ اگر به درس ایشان نیاز نداشتم، ساعت درس را تغییر نمىدهم و درس در همان ساعت برگزار مىشود. پس از یک هفته وى در درس اخلاقش که روزهاى چهارشنبه بیان مىفرمود، گفت: ما رفتیم به درس امام و الان فهمیدیم که هنوز خیلى چیزهاى دیگر باید بخوانیم. امام مطالب خیلى تازهاى دارد که ما نشنیدهایم و باید در این درس شرکت کنیم.»[34]
آیتالله رحمت، مسئول دفتر استفتائات بیت امام خمینی و از شاگردان او در نجف میگوید: «قبل از ظهرها امام برای درس در مسجد شیخ انصاری بودند و مرحوم حاج آقا مصطفی، تا قبل از اذان در بیرونی مینشستند و پاسخگوی مراجعان بودند. حضرت امام دو ساعت و نیم بعد از غروب آفتاب خود پاسخگو بودند. نماز مغرب و عشا را در بیرونی میخواندند و به قول نجفیها ساعت دو نیم از دسته، امام در بیرونی با علما و فضلا و طلاب جلساتی میگذاشتند و خیلی وقتها مباحث علمی مطرح میشد و بحث برقرار بود تا ساعت سه. (در نجف ساعتها بر اساس غروب آفتاب کوک میشد و از غروب آفتاب چرخش ساعت مجدد شروع میشد؛ یعنی ساعت ۱۲ آنها از غروب آفتاب بود). سر ساعت سه امام به حرم میرفتند. این برنامه امام در تمام طول ۱۴ سالی بود که در نجف در این منزل مقیم بودند.»[35]
ویژگیهای جلسات درس امام خمینی
جلسات درس امام با استقبال بینظیر طلاب حوزه مواجه شد. دلایل استقبال طلاب از درس امام در نجف عبارت بودند از: اول این که حاج مصطفی خمینی به لحاظ ویژگیهای بارز علمی و تسلطی که در اجتهاد داشتند همه را مجذوب خویش کرده بود و در واقع میتوان گفت از کانال او بود که عامه به شخصیت و ارزش امام پی میبردند و نسبت به آشنایی با شخصیت امام کنجکاو میشدند.[36] دیگر این که حاج مصطفی فضای کلاس تدریس امام را متفاوت کرد و با شیوۀ پرسیدن از استاد، محفلی متفاوت به وجود آورد. در حالی که در نجف، طلاب با استاد جدل نمیکردند. این شیوۀ تدریس امام باعث استقبال طلاب شد و در نهایت توانایی علمی امام خمینی را نشان داد.[37] آیتالله سید محمد بجنوردی در مورد ویژگیهای کلاس درس امام میگوید: «درس امام از ویژگیهای خاصی برخوردار بود که از جمله به مجتهدپروری آن میتوان اشاره کرد. سبک ایشان مبتنی بر روش تحقیق و بررسی تمامی احتمالات و نظریه در پیرامون موضوعات بود. آن حضرت طلاب را محقق بار میآورد به نحوی که با تمامی نظریه و عقاید با یک چرای تکمیلی برخورد میکردند و به دور از عواطف و خوشبینی ـ که اصولاً این دو حالت مانع اندیشه است ـ با مسائل برخورد میکردند. امتیاز دیگر درس امام نسبت به درسهای سایر آقایان این بود که اضافه بر مطالب جاری، آرای فقهای قدیم و عامه را نیز بحث و بررسی میفرمودند. از طرف دیگر امام با طلاب باز برخورد میکردند و به آنها اجازه میدادند تا در موضوعات اشکال گرفته و نقد بنمایند. البته اکثر شاگردان توان مقابله در برابر استدلالها و براهین ایشان را نداشتند اما هنگامی که شهید حاج آقا مصطفی اشکال میکردند، بحث به درازا میکشید و در آن مباحثهها براهین هر دو طرف قوی و محکم مینمود. چنین روش و برخورد امام، شاگردانش را ژرفنگر و باریکبین بار میآورد و به جرئت میتوانم بگویم که اینچنین شیوه و سلوکی در حوزه علمیه بیسابقه بوده است. امام درسهای خود را مینوشتند و کتابهای بیع در پنج جلد و خلل الصلوه را در نجف مرقوم فرمودند که امتیاز خاصی نسبت به سایر کتابها در این زمینه دارد. مطالب این کتابها همه مبانی و براساس تحقیق صحیح است و نیاز به تفسیر دارند. آن حضرت سالی دوبار در جلسات درسشان سخنرانی مفصلی برای متنبه کردن طلاب ایراد میفرمودند. یکی از آن دو در اواخر ماه شعبان و دیگری در اوایل تابستان ـ به هنگام شروع تعطیلات تابستان ـ بود. ایشان در آن سخنرانیها، قطعههایی از دعای شعبانیه را شرح داده و انبوهی از معارف الهی را تفسیر میفرمودند. ایشان با بیان نکتههای دقیق شاگردانشان را متحول کرده و دید معرفتی آنها را وسعت میبخشیدند. امام با آمیختن درس و دعا و نیایش، سبک جدیدی را در حوزه بنیان گذاشت و دیگر آقایان نیز تا حدی به آن تأسی کردند.»[38]
سنتشکنیهای امام خمینی در فضای نجف
الف- طرح مبحث حکومت اسلامی و ولایت فقیه
از اقدامات مهم امام خمینی در دوران تبعید در عراق، بیان بحث حکومت اسلامی و ولایت فقیه بود. از چهارشنبه سیزده ذیقعده 1389 ه.ق / 1 بهمن 1348، امام خمینی شروع به تدریس دربارۀ حکومت اسلامی یا ولایت فقیه کرد. شروع درس ولایت فقیه یا حکومت اسلامی در این سال به وسیله حضرت امام، آغازی بر طرح مجدد نظریه رابطه عمیق و فراگیر دین و سیاست بود.[39] این درس در دوازده جلسه برگزار و در شش جزوء تایپ گردید. در این درس بر ضرورت تأسیس حکومت اسلامی و ایجاد نهادهای خاص آن و وجوب ولایت حقیقی فقها بر امت تأکید شده است. در همین درس بود که امام خمینی خواستار قیام علیه حکومتهای ستمگر و فاسد گردید و اصلاح انجمنهای دینی و حوزههای علمیه را شروعی درست و منطقی و سالم برای اصلاحات دانست. ایشان نه تنها همبستگی دین و سیاست و غیر ممکن بودن جدایی آن دو از هم را اثبات کرد بلکه گفت که دین به منزله جسم و هیکل، و سیاست به منزله روح آن است. امام خمینی از خلال این نظریه بود که باور داشت، مرجعیت مسئول است که تکلیف سیاسی خود را درک کند و بفهمد و نمیتواند صحنه سیاست را خالی بگذارد و دست از وظایف و تکالیف اجتماعیاش بردارد. در میان مراجع نجف کسی که بیش از همه امام خمینی را در مطرح ساختن افکارش پیرامون حکومت اسلامی یاری کرد، سیدمحمدباقر صدر بود. او درباره روش بحث امام خمینی بر این نظر بود که «ایشان نخستین فقیهی است که مبحث حکومت اسلامی را به این تفصیل و با جزئیات زیاد بحث کرده است.»[40]
از همان روز نخست شروع بحث، امام دستور دادند که مباحث درس ضبط شود. مباحث ضبط شده توسط گروهی از شاگردان امام، ویرایش، ترجمه و چاپ شدند و آنها را به صورت نوار و جزوه با مشکلات فراوانی به ایران و سایر کشورهای اسلامی ارسال کردند. جزوات سخنرانیهای امام به زبانهای مختلف در مراسم حج همان سال میان حجاج پخش شد. در میان مبارزان داخلی شهید آیتالله سید محمدرضا سعیدی بیش از دیگران در امر چاپ، تکثیر و توزیع جزوات حکومت اسلامی فعالیت داشت.[41] درس ولایت فقیه حضرت امام پایه تئوریکی یک انقلاب تمام عیار را فراهم کرد زیرا مشروطیت، نهضت ملی نفت و حتی 15 خرداد، قانوناً و عملاً برای براندازی نظام شاهنشاهی و استقرار یک نظام سیاسی متضاد و مخالف با آن، طرحی نداشتند. اما درس ولایت فقیه، مبانی نظری و فلسفی حکومت اسلامی را در چارچوب و بر پایه ولایت فقیه تبیین کرده و عدم مشروعیت نظام شاهنشاهی را بیش از پیش برملا نمود.[42]
با وجود این که داخل حوزة نجف مخالفتهایی با امام شد ولی بسیاری از فضلای نجف نیز جرأت یافتند و به بحث علمی ولایت فقیه پرداختند. امام با آغاز درس حکومت اسلامی در حین درس فقه، انفجاری را در فضای فکری حوزه نجف پدید آوردند. حوزهها که در آن زمان مخصوصاً حوزه نجف تا حد زیادی با مسائل روز دنیا بیگانه بود، با طرح نظریه ولایت فقیه و حکومت اسلامی غوغایی در نجف ایجاد کرد. این اقدام امام نقطه عطفی بود در تاریخ فقه شیعه، چرا که چارچوب مبارزه امام با شاه، اسرائیل و آمریکا از بُعد نظری و مبانی فکری شکافته شد و طبعاً در کنار نفی حاکمیت طاغوت، امام اثبات حاکمیت الله را در نجف رقم زد. علاوهبر این، در این دوران کتاب تحریرالوسیله را که در ترکیه تألیف کرده بودند، به اصرار یاران امام، خلاصۀ این کتاب به اسم «زبده الاحکام»، برای استفادۀ مقلدان عرب زبان چاپ شد.[43]
ب- تحول در نظام شهریه
یکی از تغییراتی که حضرت امام در حوزه نجف به وجود آوردند، در زمینه پرداخت شهریه به طلاب بود. در حوزة علمیه نجف از دهها سال پیش از حضور امام، سیرة غیر متعارف و تبعیض گونهای وجود داشت و طلاب پاکستانی، افغانی و هندی، نصف شهریة طلاب ایرانی و عرب را میگرفتند و یا بعضی طلاب و فضلا به خاطر انتساب به یک محفل یا شخصی، شهریة بیشتری نسبت به دیگران اخذ میکردند به طوری که این روش به یک فرهنگ مقبول تبدیل شده بود و کسی به فکرش نمیرسید که آن خلاف انصاف و عدالت باشد اما امام در حوزۀ نجف در مورد پرداخت شهریه به طلاب تحولی ایجاد کردند.[44] حجتالاسلام دعایی در این مورد میگوید: «باید به این نکته اشاره کرد که سنت نه چندان حسنهای در نجف بود که طلاب ایرانی را بهعنوان درجه اول تلقی میکردند و طلاب سایر کشورها همچون افغانستان، پاکستان، هند و شاید برخی طلاب عرب را بهعنوان طلاب درجه دوم به حساب میآوردند و در پرداخت شهریه به آنها بی مهری میشد. مثلاً اگر به طلاب ایرانی 50 دینار میدادند، به آنها نصف یا دو سوم پرداخت میشد... امام تصمیم گرفتند که به همۀ طلاب با هر ملیتی، شهریه یکسان بپردازند. این حرکت نظام پرداخت شهریه در نجف را تغییر داد.»[45]
امام پس از ساکن شدن در نجف به مناسبت ماه رمضان به طلاب حوزه علمیه نجف - چه ایرانی و چه غیرایرانی- وجهی پرداخت میکند و این اولین شهریه او در حوزه نجف بود.[46] چون حضرت امام تصمیم گرفت به طلاب شهریه بدهد، به همه اعم از افغانی، ایرانی، عرب و غیر آن به طور مساوی داد. در مرحلة اول برای طلاب مجرد، یک دینار و متأهل دو دینار پرداخت کرد که در آن زمان معادل 20 و 40 تومان ایران بود. این عمل و برخورد، تحوّل شگرفی در سطح حوزة نجف به وجود آورد، تازه معلوم شد تا آن وقت نسبت به طلاب غیر ایرانی و عرب کم لطفی روا داشته میشد و کم کم این روش غیر متعارف از حوزة نجف برچیده شد. به علاوه هر چقدر وجوه شرعی بیشتر به دفتر امام میرسید، بلافاصله به همان اندازه حضرت امام به مبلغ شهریة طلاب اضافه میکرد. ایشان از دو دینار آغاز کرد و در سال 1357 به پنجاه دینار رساند که به تبع از امام، مراجع دیگر هم به شهریههای خود اضافه میکردند به طوری که این اقدام موجب بهبودی نسبی وضعیت معیشتی طلاب و روحانیون در نجف شد.[47] همچنین ایشان بدون هیچ چشم داشتی از فضلا و سرشناسان حوزه، شهریه پرداخت کرد، در حالی که اکثر پرداختکنندگان شهریه، انتظارات زیادی از دریافتکنندگان داشتند.[48] در حوزههای علمیه ایران پس از این جریان برنامه پرداخت شهریه از سوی مراجع تقلید برقرار شد.[49]
ج- حذف القاب
از مسائلی که امام در نجف با آن مبارزه میکرد، سنتهای غلط بود. سید صالح حسینی داماد مرحوم شیخ حسین تهرانی در این مورد میگوید: «در نجف رسم بود که وقتی یکی از مراجع یا علمای بزرگ از دنیا میرفت دیگر مراجع به نوبت برای او مجلس ختم میگرفتند و از بلندگوی صحن اعلان میکردند که مجلس از طرف فلان آیتالله با عناوین و القاب زیاد بر پا میشود و هر روز هم بر این عناوین و القاب اضافه میشد. امام این سنت را شکست. بعد از فوت مرحوم آیتالله سید محسن حکیم، مرحوم شیخ نصرالله خلخالی خدمت امام رسید و اصرار نمود که از طرف امام مجلس ختم گرفته شود، امام اول فرمود: لازم نیست. مرحوم خلخالی اصرار کرد این بار امام فرمود: به شرط این که از گفتن عناوین و القاب خودداری شود. سپس اعلامیه نوشته شده و به اطلاع امام رسید که فقط نوشته شده بود: «مجلس از طرف سماحه آیتالله خمینی برگزار میگردد.» وقتی این اعلامیه را به شیخ احمد هندی دادند تا از بلندگو اعلان کند، متن آن را مطالعه کرد بعد آن را بوسید و بر چشمهایش گذاشت. وقتی از بلندگوی صحن مطهر اعلان شد مانند توپ در نجف منفجر شد. همه تعجب میکردند. یک نمونه دیگر، اگر تحریرالوسیله چاپ اول را ببینید، ملاحظه میکنید که پشت جلد آن نوشته بود «زعیم حوزه علمیه» امام دستور داد آن را خط بزنند. این در حالی بود که کتاب چاپ و جلد کامل شده و برای توزیع آماده بود.»[50]
فعالیتهای سیاسی امام خمینی در تبعید
الف- نظارت بر نهضت اسلامی در ایران
امام خمینی از بدو ورود به نجف با ارسال نامه و پیک به ایران، ارتباط خویش را با مبارزین حفظ نموده و آنان را در هر مناسبتی به پایداری در پیگیری اهداف قیام 15 خرداد فرا میخواند. امام خمینی علیرغم دشواریهای پدید آمده هیچگاه دست از مبارزه نکشید و با سخنرانیها و پیامهای خویش امید بر پیروزی را در دلها زنده نگه میداشت.[51] این رهنمودها که جنبۀ روشنگری و افشاگری داشت، نمیگذاشت که آتش مبارزه در دلها خاموش شود و سردی و سستی پدید آید و همچنین باعث میشد تبلیغات دروغین شاه شکست بخورد.[52] برخی از رهنمودهای امام عبارتاند از: تأکید امام بر مبارزۀ فرهنگی با رژیم شاه، دادن امید به پیروزی، دعوت نیروهای مسلح به وحدت کلمه، مشخص کردن مرز میان نیروهای مسلمان از غیر مسلمان (عدم تأیید سازمان مجاهدین خلق و تیمور بختیار)، دعوت دو قشر دانشگاهی و روحانی به وحدت و مبارزه علیه شاه و ... .[53]
امام در نامههایی که برای علما و روحانیان حوزههای علمیه در ایران مینوشت، آنان را به ادامۀ مبارزه علیه دولت و عدم تضعیف حوزه علمیه قم تشویق میکرد.[54] امام خمینی در 27 فروردین 1346 در پیامی خطاب به حوزههای علمیه ایران نوشت: «من به شما آقایان محترم و به ملت ایران اطمینان میدهم که دستگاه با شکست مواجه خواهد شد. پیشینیان آنها سیلی اسلام را خوردند.. اینها نیز خواهند خورد... استقامت کنید. در مقابل ظلم تسلیم نشوید. اینها رفتنی هستند و شما باقی هستید، سر نیزه در مقابل عواطف یک ملت دوام ندارد، این شمشیرهای کُند و عاریتی به غلاف خواهد رفت.»[55]
ایشان در سخنرانیها، اعلامیهها و موضعگیریهای سیاسی خود در دوران تبعید، مخالفتهای صریحی با حکومت و اقدامات ساواک داشت. از جمله در نامه سرگشادهای که در 27 فروردین 1346 خطاب به امیر عباس هویدا نوشت انتقادات و حملات سختی متوجه سفاکیها و اقدامات غیر انسانی ساواک نمود.[56]
در سال 1345 جشنهای بیست و پنجمین سال سلطنت محمدرضاشاه برگزار شد و در چهارم آبان 1346 جشنهای تاجگذاری برگزار شد و پولهای هنگفتی خرج کردند و مراسم تاجگذاری از طریق ماهواره برای تمام دنیا پخش گردید. همچنین به ابتکار شاه جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی برگزار شد و گذشت 25 قرن از زمان تأسیس امپراطوری ایران به دست کوروش را جشن گرفتند. این جشن سه روز طول کشید و 86 پادشاه و رئیسجمهور و همراهانشان در آن شرکت کردند. امام خمینی یک روز قبل از شروع جشن، گفته بود که آیا ایران باید برای مردی جشن بگیرد که به اسلام خیانت کرده و با مسلمین جنگیده و به اسرائیل نفت داده است؟ اسلام با افکار شاهنشاهی کاملاً مخالف است و «اگر این افراطکاریهای شاه پایان نگیرد دچار فاجعهای بزرگ و اتفاقات دردناکی خواهیم شد. سخن اول و آخر من این است که الله یبغض الملوک.» این جملۀ مهم امام تبدیل به شعاری برای متدینین در نجف شد و کسانی که از آن جشنها نفرت داشتند، شعار: «الله یبغض الملوک» را سر دادند. امام خمینی اعلام کرد که این جشنها و ریخت و پاشها کار ملت شریف مسلمان ایران نیست و برگزار کنندگان و شرکتکنندگان در آن جشنها خائن به اسلام و ملت ایران هستند.[57]
امام خمینی اگر چه در خارج از کشور بود اما هوشیارانه و با صلابت هرچه تمامتر، ترفندهای رژیم پهلوی را خنثی میکرد. از دیگر اقدامات مزوّرانه رژیم پهلوی تشکیل حزب درباری رستاخیز و ایجاد سیستم تک حزبی بود که شاه در ضمن نطقی تلویزیونی مردم را به عضویت در این حزب و یا خروج از ایران مجبور کرد. امام بلافاصله طی فتوایی اعلام کرد: «نظر به مخالفت این حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران، شرکت در آن بر عموم ملت حرام و کمک به ظلم و استیصال مسلمین است و مخالفت با آن از روشنترین موارد نهی از منکر است.»[58] همچنین در سال 1354 و در سالگرد قیام 15 خرداد مدرسه فیضیه مجدداً صحنه قیام طلاب انقلابی گردید و شعارهای زنده باد خمینی و مرگ بر خاندان پهلوی تا دو روز در مدرسه سر داده شد. نیروهای پلیس مدرسه فیضیه را محاصره کردند و وحشیانه به ضرب و جرح طلاب علوم دینی پرداختند و تمامی شعار دهندگان و معترضان را دستگیر و روانه زندان کردند. امام خمینی اعلامیهای صادر کرد و این حادثه را مقدمهای برای رسیدن به رهایی از قید استعمار و دیکتاتوری دانست.[59] شاه در اقدامی دیگر در اسفند ماه 1354 تاریخ رسمی کشور را از مبدأ هجرت پیامبر اسلام (ص) به مبدأ سلطنت شاهان هخامنشی تغییر داد. اما این بار نیز با مخالفت سرسختانۀ امام خمینی مواجه شده و حضرت امام خمینی آن را رسماً حرام اعلام کرد.[60]
یکی دیگر از محورهای اساسی پیامهای حضرت امام در این مقطع زمانی لزوم وحدت جناحهای روحانی و دانشگاهی بهعنوان ضرورت اجتنابناپذیر پیشرفت نهضت اسلامی است. طرح این مطلب اگرچه تازگی نداشت اما در آن برهه از تاریخ از اهمیت خاصی برخوردار بود. رژیم سفاک که مرگ خویش را در وحدت جناح های مبارز روحانی و دانشگاهی می یافت مترصد بود به انحا ممکنه راه اتحاد را سد نماید و با ایجاد سؤظن و بدگمانی در هر جناح نسبت به جناح مقابل، به این آرزوی شوم دست یابد.[61]
ب- راههای ارتباطی امام خمینی با ایران
مأموران ساواک با لباسهای مختلف و مبدل، ملاقاتهای امام را در تمام مدت تحت نظر و کنترل داشتند اما اکثراً مردم و نیروهای انقلابی از ایران و کشورهای دیگر در حرم به خدمت ایشان رسیده و رهنمودهای لازم را میگرفتند.[62] نامههای امام از طریق زائران ایرانی که با دشواریهای زیادی به دیدار ایشان میآمدند، با مرارتهای فراوان به ایران برده میشد و به دست مردم میرسید. علاوهبر آن گروهی افراد ناشناخته داشتند که نه سفارت ایران آنها را میشناخت و نه کسانی که در نجف در اطراف امام مراقب بودند. افرادی مانند آقایان ابوترابی و محمدی یزدی که در بدترین شرایط با ایثار و فداکاری، پیامهای امام را به ایران میرساندند. به طور کلی فعالیت سیاسی در عراق بسیار سخت و دشوار بود به ویژه این که عوامل رژیم به همراه افرادی از سازمان امنیت عراق در نجف همواره مراقب رفتارها و حرکات امام و یارانشان بودند.[63] آیتالله سید مصطفی خمینی مدیر امور اداری و تبلیغاتی فعالیتهای امام خمینی در نجف بود. ایشان شروع به ارتباطگیری با افرادی کرد که موظف بودند اخبار و رهنمودها را به مردم ایران منتقل کنند. او شبکه وسیعی از نمایندگان ایجاد کرد که متعلق به تمام اقشار اجتماع ایران بودند. آنان رهنمودها، دستورالعملها، پیامها و اعلامیههایی را که امام خمینی دربارۀ مسائل گوناگون ایران صادر میکرد، با سرعت و دقت بسیاری به آگاهی طبقات مختلف ایران میرساندند.[64]
آیتالله طاهری خرمآبادی در این زمینه میگوید: «البته آن تشکیلاتی و سازماندهی که در ذهنتان هست شاید آن جور نبود ولی بالاخره به وسیله مسافرینی که آمد و رفت میکردند بدون این که طرف امضا کند حتی گاهی امام نامه میداد و برای این که آن کسی که پیک هست و مسافر هست و واسطه هست خود امام هم امضا نمیکرد اما خط امام بود. من هم خودم از امام نامه داشتم بدون امضا ولی میدانستم نامه امام است. جواب سؤالی بود که کردم و مکرر بود این طور آن طرفی که میرود سر مرز گیر نیفتد هم خودم یک بار از نجف میآمدم و امام یک نامهای نوشتند به حاج احمد آقا و به من دادند که به ایشان برسانم ظاهراً نامه را امضا نفرمودند به خاطر مسائل حفاظتی که البته نزدیک بود گیر بیفتم ولی خدا خواست گیر نیفتم و در عین حال مسائل مربوطه به وسیله مسافرین رد و بدل میشد. من از نجف میآمدم و خدمت امام رسیدم که شما راجع به ایران مطلبی یا کاری دارید، ایشان نامهای نوشتند من نامه را آوردم ولی در پاکت باز بود و بیامضا و از مضمون هم یادم نیست.»[65]
همچنین یاران امام در داخل کشور از طرق غیر قانونی و یا سفر به کشور دیگر و بعد رفتن به عراق یا از طریق مراسم حج، به نجف میرفتند[66]. آیتالله جمی میگوید: «آبادان شهرى مرزى است که فاصلهاش با عراق رودخانهاى است به نام اروند. در آن زمان [دوران پهلوی] رفتن به عراق خیلى مشکل نبود، قاچاقى رفتن خیلى سخت نبود. عدهاى بودند که پول مىگرفتند و افراد را با بلم و لنج به آن طرف اروند مىبردند و از آنجا هم ماشینهایى داشتند که تا بصره مىبردند. چند نفر از اینها با آیتالله عبدالرسول قائمى در ارتباط بودند. آقایان و علمایى که با حضرت امام مرتبط بودند و مىخواستند به نجف بروند، از همین طریق و به وسیله آقاى قائمى به نجف مىرفتند. پایگاهشان هم مدرسه علمیه آقاى قائمى بود. من خودم در جریان آمد و شد آقایان به نجف بودم. افرادى مثل آیتالله حسینعلی منتظرى، آیتالله ناصر مکارم شیرازى، آیتالله جعفر سبحانى و خود مرحوم حاج احمد آقا، فرزند امام، شهید آیتالله سید محمدرضا سعیدى و دیگران. این آقایان به آقاى قائمى خبر مىدادند که قصد رفتن به نجف را دارند. آقاى قائمى هم ترتیب رفتن آنها را مىداد. نوارهاى سخنرانى و اعلامیههاى امام را نیز از این طریق منتقل مىکردند. آقایان اعلامیههاى حضرت امام را از نجف مىآوردند و از طریق آبادان و خرمشهر به قم و تهران و سایر نقاط کشور منتقل مىکردند.»[67]
ج- تنظیم مواضع با حکومتهای مستقر در عراق
در دورانی که امام خمینی در عراق اقامت داشت(1344-1357) رئیس جمهورهای عراق عبارت بودند از: عبدالسلام عارف، عبدالرحمن عارف، کودتای حزب بعث، حسن البکر. بعد از ورود امام به شهر نجف، عبدالرزاق (وزیر مشاور در امور وحدت عراق) برای بار دوم با امام دیدار و احترام رئیس جمهور عراق (عبدالسلام عارف) را ابلاغ کرد و اعلام نمود که دولت عراق آمادگی دارد به نحو مطلوب از ایشان پذیرایی کند. امام در پاسخ اظهار داشتند: «سرزمین اسلام متعلق به مسلمانان است و احساس غربت نمیکنم. از اظهار لطف رئیس جمهور متشکرم. در حدود امکان، همشهریها جور ما را میکشند. تاکنون احتیاجی نبوده و امیدوارم ایجاد مزاحمتی نکنم.» رابط امام خمینی و دولت عراق، حجتالاسلام سیدمحمود دعایی بود. در زمان اقامت امام در عراق، دولت این کشور با دولت پهلوی در ایران اختلاف پیدا کرده بودند.[68] حجتالاسلام دعایی در مورد این اختلاف میگوید: «در آن زمان ایران به ملا مصطفی بارزانی پناه داده بود و ایران پایگاهی برای کُردهای عراقی ایران شده و دولت امکانات و تسهیلات لجستیکی و تبلیغاتی فراوانی در اختیار کُردهای عراق قرار داده بود. یک جنگ فرسایشی خونین دراز مدت بین کُردهای عراق و رژیم عراق به وجود آمده و شمال عراق نا امن شده بود. عراقیها هم به دلیل ضرورت مقاومت و مقابله با کُردها چندین لشکر نیرومند خودشان را درگیر کرده بودند و دایماً این لشکرها تلفات میدادند و در حال آماده باش کامل بودند و هزینههای سنگینی را دولت عراق متحمل میشد. دولت ایران هم علیرغم این که در برابر کُردهای ایران با نفاق برخورد میکرد، معذلک کُردهای عراق را در مبارزه با دولتشان تقویت کرده بود و سعی میکرد که خواستههای آنها را در هر حدی که هست برآورده کند. بنابر این عراقیها هم متقابلاً تصمیم گرفتند به مبارزین ایرانی خارج از کشور و مبارزین ایرانی درون کشور خودشان کمک کنند، برای آنان پایگاهی درست کنند و مساعدت کنند. آنها از هر کسی که حاضر بود در مسیر مبارزاتیاش از امکانات عراق علیه ایران استفاده کند، استقبال میکردند. البته خیلی علاقمند بودند که از وجود حضرت امام هم بهره ببرند، اما امام اجازه ندادند که از ایشان به این شکل بهرهبرداری شود.»[69]
محور مبارزات دیگر امام مقابله با سیاستهای حزب بعث بود، سید صالح حسینی، داماد مرحوم شیخ حسین تهرانی در این زمینه میگوید: «در مسئله مبارزه با باطل، همانگونه که امام با حکومت شاهنشاهی ایران مبارزه شدید داشت با حکومت بعث عراق هم به همین شکل مواجهه میکرد. این طور نبود که بعضیها فکر میکردند امام آنجا دربست در اختیار حکومت عراق است و در مقابل اعمال خلاف آنها ساکت میباشد. به خاطر دارم وقتی دولت عراق نفت را ملی کرد و تبلیغات حکومت عراق زیاد شد، توانستند از بعضی آقایان تأییدیه بگیرند. در آن زمان تنها کسی که هیچگونه عکسالعملی نشان نداد، امام بود. بعضی از سردمداران و اعضای شورای انقلاب رژیم بعث خدمت امام آمده بودند که از امام هم تأییدیهای برای ملی کردن نفت بگیرند، ولی امام جواب رد داده بود.»[70]
اوج مخالفتهای امام با سیاستهای حزب بعث را در جریان اخراج ایرانیان از عراق مشاهده میکنیم.[71] در این زمان حضرت امام خمینی ضمن محکوم کردن اقدامات رژیم حزب بعث بهعنوان اعتراض به شرایط پیش آمده تصمیم به خروج از عراق گرفت اما حکام بغداد با آگاهی از پیامدهای هجرت امام خمینی در آن شرایط، اجازه خروج ندادند.[72] امام خمینی تلگرامی برای احمد حسن البکر رئیس جمهور عراق فرستاد و خواستار لغو آن مصوبه شد و شرحی از روابط تاریخی میان دو کشور نوشت و رنجهایی را که از این مهاجرت بر سر ایرانیالاصلها میآید، برشمرد. امام خمینی یک سخنرانی هم در مسجد شیخ انصاری کرد و با حاضران که تعدادشان به دو هزار نفر میرسید، وداع کرد و گفت عزم سفر به لبنان دارد. ایشان دولت عراق را از خطرات آن سیاست بر حذر داشت و از آن دولت خواست که سیاست خود را تعدیل و اصلاح کند. حمله سختی هم به دولتیان عراق به خاطر رفتار خشن و قساوت آمیزشان با شیعیان عراق و ایران و آن طرز اخراج مردم کرد که وقت کافی به هیچکس ندادهاند تا به تصفیه کاروبار و حساب و کتابشان با افراد طرف معامله خویش بپردازند.[73] آیتالله سیدمحمد بجنوردی در این مورد میگوید: «در سال 1350 بود که حکومت بعث شروع به اخراج ایرانیان از عراق نمود. آنها با این کارشان ـ به خصوص ـ در صدد تخریب حوزه علمیه نجف بودند. حضرت امام به حکومت عراق پیغام داد که چنین کاری را نکنید، سپس بهعنوان اعتراض گذرنامهاش را فرستاده و از آنها خروجی خواست تا خاک آن کشور را ترک کند. بعثیها از این حرکت امام ترسیدند و کسانی را برای وساطت به خدمتشان فرستادند البته ابتدا به پدر من متوسل شدند که شما از آقا بخواهید تا از رفتن منصرف شوند و ما تصفیه و تسفیر ایرانیان را متوقف خواهیم کرد. مرحوم پدرم مرا به خدمت امام فرستاد تا به ایشان عرض کنم که: آقا شما از عراق خارج نشوید چون با خروج شما حوزه نجف متلاشی خواهد شد. اینها قول دادهاند که اخراج ایرانیان را متوقف کنند. امام فرمودند: بعثیها دروغ میگویند، من پافشاری خواهم کرد و اگر پایم به بیروت برسد، حیثیتی برای آنها باقی نخواهم گذاشت و پدرشان را درخواهم آورد. من مجدداً پافشاری کردم و امام ادامه دادند: من مصلحت اهم را در نظر میگیرم به آقای بجنوردی سلام رسانده و بگویید من مصالحی را میدانم که به نفع حوزه است.»[74] سید صالح حسینی نیز میگوید: «وقتی مجلس برگزار میشد امام معمولاً تشریف میآورد و سپس بعد از خواندن فاتحه و یک جزء قرآن تشریف میبرد. در تمام مجالس ختم چنین بود. در مجلس ختم آیتالله حکیم، استاندار کربلا و نجف و تعداد زیادی از مسئولین رژیم بعث وارد مسجد هندی شدند. جمعیت موج میزد، کنار در، همه علما و فضلا ردیف نشسته بودند. امام هم تقریباً در وسط قرار گرفته بود. وقتی اینها آمدند همه علما جلوی پای آنها بلند شدند، تنها کسی که از سر جای خود تکان نخورد امام بود اما اگر یک طلبه فاضل و با تقوا میآمد تمام قامت بلند میشد. ولی در مقابل سردمداران حکومت تکان نخورد.»[75]
د- حمایت و پشتیبانی از فلسطین
امام خمینی در کنار مبارزات خود علیه رژیم شاه، نسبت به مسائل جهان اسلام نیز موضعگیریهای مهم و قاطعانهای داشتند. یکی از این مسائل موضوع فلسطین بود. امام خمینی در خلال سالهای تبعید، پیشگام، پیشقدم و حامی انقلاب فلسطین و از این نظر در بین تمام مراجع عظام بینظیر بود. امام ضمن تأیید حرکت مسلحانه فلسطینیها خواهان کمک مالی به مبارزان فلسطینی شدند.[76] او اجازه داده بود که از مالیات اسلامی شیعه (خمس) فعالانه در جهت آموزش رزمندگان و حمایت از پناهندگان فلسطینی استفاده شود. امام در بیانیهای در یازدهم اکتبر اعلام کرد: «امروز بر همه مسلمین عموماً و بر حکومتها و مسئولین کشورهای عربی خصوصاً واجب است که از استقلال خودشان محافظت نموده، خود را در حمایت و یاری این گروه شجاع ملزم نمایند. آنها نباید از هرگونه تلاشی در فراهم نمودن تسلیحات، غذا و امکانات مورد لزوم رزمندگان کوتاهی نمایند، همچنین بر این رزمندگان شجاع واجب است که بر خدا توکل نموده، پایبند به تعلیمات و دستورات قرآن بوده و با استقامت و ثبات قدم در رسیدن به هدف مقدسشان تلاش نمایند».[77]
ایشان در حمایت از نهضت فلسطین، در بین شخصیتهای روحانی و مراجع مذهبی پیشگام بود. حجتالاسلام دعایی میگوید: «امام اولین مرجع تقلیدی بود که به حمایت از آنان برخاست و بعد از امام بود که دیگر شخصیتهای مذهبی، جنبش الفتح و فلسطینیان را تأیید کردند. حتی در بین اهل سنت، کسی زودتر از امام اعلام نظر نکرده بود.»[78]
پس از حمله رژیم صهیونیستی به کشورهای عربی در پنجم ژوئن 1967م، (15 خرداد 1346) امام خمینی فتوا به حرمت هرگونه رابطه سیاسی یا تجاری کشورهای اسلامی با رژیم صهیونیستی داد و خریدن کالاهای صهیونیستی را حرام دانست و ملل اسلامی را به وحدت فراخواند[79] و از کشورهای اسلامی خواستند که برای از بین بردن اسرائیل اقدام کنند.[80] امام خمینی از آنجا که از روابط سیاسی، نظامی و اقتصادی تنگاتنگ دولت وقت ایران با رژیم صهیونیستی آگاهی کامل داشت و میدانست که حکومت شاه، نیاز اسرائیل به نفت را تأمین میکند لذا در اعلامیه خود رابطه داشتن با اسرائیل و فروش نفت به آن رژیم را حرام دانست و اعلان کرد که این کارها منافی اسلام است. این فتوا ضربه نیرومندی به روابط فزاینده بین رژیم شاه و رژیم صهیونیستی زد و نیز علما و طلاب علوم دینی در ایران از طریق صدور اعلامیه و پخش شبنامه به شاه فشار آوردند. حکومت شاه نیز انتقام گرفت و به منزل امام خمینی در قم هجوم برد و بسیاری از اسناد و کتابهای شخصی ایشان را مصادره کرد. سپس به مدارس دینی آن شهر حمله کرد و آثار و عکسهای امام خمینی را جمع نمود و سیداحمد خمینی و چند تن از شاگردان و نمایندگان امور شرعیه امام خمینی را دستگیر کرد. پس از شکست نظامی سنگینی که عربها در ژوئن 1967م (خرداد 46) از اسرائیل خوردند و به جنگ شش روزه معروف گشت، امام خمینی در دیداری با اندیشمند اسلامی برجسته شهید آیتالله سید محمدباقر صدر به گفتوگو درباره نتایج جنگ شش روزه و سرنوشت جهان اسلام و روشهای احیای اسلام و نشر و گسترش دوباره اسلام پرداخت و بر نقش علمای دین در امر سیاست تأکید کرد و گفت که عقیده دینی باید در مرکز امور جهان قرار گیرد تا دین، بزرگترین قدرت در عرصه سیاست، ایدئولوژی و فرهنگ جهان باشد.[81] حجتالاسلام اختری در این زمینه میگویند: «...اطلاعیه امام درباره فلسطین و تشویق برای مقابله با اسرائیل (قبل از جنگ اعراب با اسرائیل) را ما پخش کردیم. امام از مدتها پیش حتی قبل از فوت آیتالله بروجردی در مورد فلسطین و اسرائیل موضعگیری داشتند که الآن در کتابی به نام فلسطین از دیدگاه امام به چاپ رسیده است. امام در آن علیه دولت اسرائیل و اقدامات آن صحبت کرده است. من با یکی از دوستانم که از طلبههای سمنان بود و با من به نجف آمده بود به بغداد میرفتیم و این اطلاعیهها را به دانشگاهها یا جاهای دیگر میبردیم و پخش میکردیم».[82]
اقدامات رژیم پهلوی علیه امام خمینی در نجف
سختترین دورۀ زندگی سیاسی امام خمینی، سالهای اقامت در عراق بود. مقابلۀ جدی شاه با نهضت اسلامی در داخل و خارج از کشور، کارشکنیهای مقدسمآبان مرتجع، فشارهای دولت عراق و ... غربت و مظلومیت ویژهای را برای امام به وجود آورد. به همین دلیل تغییر شیوۀ مبارزه امری اجتنابناپذیر مینمود. امام خمینی در دوران حضور در نجف، علاوهبر پیگیری تحولات سیاسی و ارائه رهنمودهای لازم برای ادامۀ مبارزه، حوزۀ تدریس پر رونقی یافت و برخلاف گمان دستگاه حاکم ایران که تصور میکرد امام در میان علمای بزرگ حوزۀ علمیۀ نجف، منزوی و به فراموشی سپرده خواهد شد، مرکز توجه طلاب فاضل و انقلابی گردید. ایشان در کنار تدریس و تألیف، همچنان مسائل سیاسی ایران و جهان اسلام را به دقت زیر نظر داشت و از طریق نامهها و پیامهای محرمانه، رهنمودهای لازم را مطرح میکرد. بهعلاوه، امام در دوران سیزده سالۀ اقامت در نجف، با وجود تحمل فشارهای فراوانی که از سوی مرتجعین حوزه بر او وارد میشد و نیز کارشکنیهای عمّال ساواک و نیروهای امنیتی عراق، توانست از طریق ارسال پیام و ارتباط با برخی از نخبگان و انقلابیان جهان اسلام، زمینههای اولیۀ بیداری امت اسلامی را فراهم سازد.[83]
در طول سالهایی که امام در نجف بود، رژیم پهلوی سعی میکرد تا از هر طریقی جنگ تبلیغاتی علیه امام به راه بیندازد. برای مثال، وقتی که در محرم سال ۱۳۴۶ یکی از پیامهای امام از رادیو پیک ایران قرائت شد، ساواک سعی کرد این گونه جلوه دهد که کمونیستها طرفدار امام هستند تا از این طریق، جایگاه ایشان را در ایران تضعیف کند. همچنین دستگیری و شکنجۀ یاران امام یکی دیگر از روشهای ساواک برای مقابله با امام در طول سالهای اقامت ایشان در نجف بود. یکی دیگر از سیاستهای رژیم در این سالها تلاش برای ایجاد اختلاف بین علمای نجف با امام بود تا از این طریق جایگاه ایشان را تضعیف کند. علاوهبر این، در سالهایی که امام در نجف بودند، رژیم پهلوی تمام تلاش خود را میکرد تا از رسیدن وجوه شرعی از ایران به امام جلوگیری کند و با تجسس از افرادی که از عراق برمیگشتند، سعی داشت تا از توزیع کتابها و اعلامیههای امام جلوگیری کند. رژیم در این سالها با تحت فشار قرار دادن هر شخصی که با امام در ارتباط بود، سعی میکرد تا با افزایش هزینههای ارتباط مبارزان با ایشان، افراد را مجبور کند تا قید ارتباط با امام را بزنند.[84]
شهادت آیتالله سید مصطفی خمینی
یکی از اتفاقات ناگواری که در طی اقامت امام خمینی در عراق پیش آمد درگذشت مشکوک آیتالله سید مصطفی خمینی بود. ایشان از آغاز نهضت امام خمینی در سال 1341 به روحانیون مبارز و سیاسی پیوست و همواره یار و همدم و همراه پدر بود. پس از دستگیری امام خمینی در شب 14 خرداد 1342 وی اولین کسی بود که صبح به حرم حضرت معصومه(س) آمد و با سخنرانی پر شور خود مردم را از ماجرای دستگیری پدر آگاه کرد و در مدت حصر امام خمینی در خانهای در شمال تهران، رابط پدر با دیگر علما بود. پس از دستگیری و تبعید امام در 13 آبان 1343 حاج آقا مصطفی را نیز دستگیر و ابتدا در شهربانی قم و سپس در زندان قلعه تهران زندانی کردند و بعد از 57 روز آزاد کردند. چند روز پس از آزادی در 13 دیماه 1343 توسط سرهنگ بدیعی رئیس ساواک قم دستگیر و به تهران اعزام و از آنجا هم به ترکیه تبعید شد و سرانجام در روز 13 مهرماه 1344 به همراه پدر از ترکیه به عراق تبعید شد. او همواره مشاور و یاوری استوار برای پدر و هم رزمی وفادار برای روحانیت مبارز عراق به شمار میرفت. حاج آقا مصطفی نقش مهمی در پیشبرد مبارزات بر عهده داشت و بعد از امام، فرد اول محسوب میشد و مسئولیت فعالیتهای مبارزاتی خارج از کشور بر عهده ایشان بود.[85]
سرانجام آیتالله حاج مصطفی خمینی در اول آبان 1356 بهطور ناگهانی و به طرز مشکوکی از دنیا رفت. معروف است که توسط عوامل رژیم پهلوی مسموم شد. رژیم پهلوی وجود حاج مصطفی را برای تداوم نهضت امام خطرناک میدانست. همچنین برای اختلال در شبکههای ارتباطی امام و یاران و شکستن روحیۀ امام، تصمیم گرفت ایشان را به شهادت برساند.[86]
امام با وجود غم سنگین و عمیقی که داشتند به همسر و عروس خویش فرمودند: «این امانتی بود که خداوند به شما داد و حال امانت خود را پس گرفت. شما صبر کنید و صبرتان هم برای خدا باشد.» ده روز پس از این واقعه، حوزه علمیه همچنان در تعطیلی مطلق به سر میبرد. شاگردان و دوستداران حضرت امام و شهید حاج مصطفی نیز در عزاداری و برگزاری مجالس سوگواری بودند در این زمان امام فرمودند: «درسها نباید تعطیل باشد... شما باید زندهساز باشید و در اینگونه امور بیتابی نکنید، به درس و بحث و تزکیه نفس و خودسازی بپردازید. شما به عنوان اولین گام در حوزه نجف درس خود را شروع کنید.» امام(ره) با وجود از دست دادن فرزندشان هیچگاه تزلزل و ضعفی در ادامۀ راه مبارزه در ایشان به وجود نیامد. ایشان در پاسخ به نامهها و پیامهای تسلیت، ضایعۀ اندوهبار فرزندشان را در مقابل مصائب امت اسلام و مسلمین ناچیز دانستند.[87] حجتالاسلام سیدمحمود دعایی در این زمینه میگوید: «معمول است که بعد از خاک سپاری سراغ صاحب عزا میآیند. آنها هم آمدند. در خانه امام همه به سختی گریه میکردند و اشک میریختند ولی امام مثل کوه استوار و راضی به رضای الهی بود. اتفاقاً وقتی از تشییع جنازه برگشت، وقت مطالعات متفرقه امام بود. امام به محض رسیدن هیچ تفاوتی قائل نشد و در اتاق شروع به مطالعه کردند. امام در هیچ یک از مراسم، از حادثه شهادت فرزندشان یاد نکردند. تنها در اولین جلسه شروع درس به عنوان تشکر و تقدیر از کسانی که ابراز احساسات و همدردی کردند، از این حادثه یاد کردند. بدیهی است که شروع جلسه درس برای امام که جای فرزندش را خالی میبیند بسیار سنگین است. امام جای آن دلاور قهرمان حوزه علمیه را خالی دید. مع ذلک خیلی عادی و طبیعی با پدیده برخورد کردند و گفتند: «مصطفی امید آینده اسلام بود و فقدان او از الطاف خفیه الهی است». الان هم من تصور میکنم که آن واقعه از الطاف خفیه الهی بود. گویی مقدّر بود تا حادثهای دردناک رخ بدهد و این بُعد از شخصیت استوار امام هم که کسی از آن مطلع نبود شناخته شود. اگر این اتفاق نمیافتاد ما نمیدانستیم که یک انسان چقدر در مقابل پدیدههایی که رخ میدهد تسلیم مشیت و رضای الهی است.»[88]
شهادت آیتالله سیدمصطفی خمینی روح تازهای در کالبد انقلاب دمید و مجالس ختمی به همین مناسبت در اکثر نقاط ایران برپا شد و فرصت مناسبی را پدید آورد تا فضای خفقان حاکم که از آغاز سال 56 در حال شکسته شدن بود، در سطح کشور بشکند و جو انقلابی در سرتاسر ایران رخنمایی کند. در این مجالس نام امام خمینی که مرجع دینی بلامنازع بودند، آشکارا در مساجد و محافل برده شد و بیدادگریهای رژیم شاهنشاهی مطرح گردید و انقلاب اسلامی در مسیری افتاد که برای هیچکس قابل تصور نبود.[89]
خروج امام خمینی(ره) از عراق
بحران روزافزون رژیم در سال 1357 و تداوم تظاهرات و راهپیماییها و برگزاری مراسم بزرگداشت شهدا و چهلمها و اعتراضات در شهرها و همچنین حجم ورود اعلامیهها و نوارهای سخنرانی امام از عراق به ایران که در ماههای پایانی سال زیادتر از گذشته شده بود، در تحریک و تهییج مردم و آوردن مردم به صحنۀ تظاهرات اعتراض آمیز علیه رژیم تأثیر انکار ناپذیری داشت. این مسئله مقامات امنیتی و اطلاعاتی را به فکر چارهجویی اساسی انداخت. براساس مفاد قرارداد الجزایر در سال 1975 میلادی(1354 شمسی) دو کشور ایران و عراق علاوهبر تعیین خطوط مرزی، در امور سیاسی نیز متعهد شدند از فعالیت ضد یکدیگر دست برداشته و گروههای معارض را حمایت نکنند. بنابر این مقامات ایرانی از مقامات عراقی خواستند تا محدودیتهای بیشتری برای فعالیتهای امام اجرا کنند و هربار که نوار و اعلامیهای به ایران میرسید، این درخواست تکرار میشد. این در حالی بود که انجام مصاحبۀ امام خمینی با نشریه فرانسوی لوموند، در اردیبهشت 1357 و انعکاس آن در اروپا صدای اعتراضات علیه رژیم پهلوی را جنبه فرا ملی بیشتری داد.[90] رژیم شاه که نظارهگر مطرح شدن دوبارۀ نام و یاد امام بود، در صدد برآمد تا با سد کردن جریان انقلابی از سرچشمه، این حرکت را متوقف سازد بنابراین طی مذاکراتی با رژیم بعثی عراق تصمیم گرفتند تا محدودیتهای بیشتری برای فعالیتهای امام در نجف ایجاد کنند. در پی این مذاکرات نمایندۀ حکومت عراق دو راه را پیشِروی امام گذاشت: سکوت و ماندن در عراق؛ فعالیت سیاسی و ترک عراق. حضرت امام پاسخ این ابلاغیه را با ارسال گذرنامۀ خود و حاج احمدآقا به بغداد داد و در پاسخ آنها که گفته بودند: «ما نسبت به دولت ایران تعهداتی داریم» فرمود: «شما تعهداتی نسبت به دولت ایران، اما من نسبت به آن تعهدی ندارم؛ و ما هم تعهداتی خودمان داریم نسبت به اسلام و نسبت به ملت خودمان. ما به کار خودمان ادامه میدهیم؛ شما هم هر کاری میخواهید بکنید.». این محدودیتها و فشارها که از خرداد 1357 آغاز گردیده بود، در اواخر تابستان همان سال شکل جدیتری به خود گرفت و به حصر چند روزۀ ایشان در بیت و ممنوعیت امام از ایراد سخنرانی و صدور بیانیه منجر گردید. خبر این ماجرا به سرعت در میان مردم ایران منتشر شد و در فاصلۀ کمتر از یک روز، سیلی از تلگرامها، اعلامیهها و بیاناتِ اعلام انزجار از این عمل گستاخانۀ دولت عراق در سراسر کشور به راه افتاد و بازاریان، اعتصاب یا تهدید به اعتصاب کردند. دولت ایران و عراق در فاصلۀ کمتر از سه روز وادار به عقبنشینی شدند و در روزنامههای چهارم مهرماه اعلام شد: «محاصرۀ خانۀ حضرت آیتالله العظمی خمینی در نجف توسط ارتش عراق پایان یافت و مقامات عراق گفتند سوءتفاهم رفع شده است.». پس از این عقبنشینی، دیگر تحمل حضور امام در نجف برای رژیم عراق دشوار بود. بنابر این از طریق تشدید فشار بر نزدیکان امام، تلاش کردند تا بدون پیش قدم شدن در اخراج امام، ایشان را به ترک عراق وادار سازند. البته حضرت امام نیز شرایط را برای اقامت بیش از این در عراق مناسب نمیدید؛ زیرا قیام ملت ایران وارد مراحل حساس و سرنوشتسازی شده بود و عراق نمیتوانست پایگاه مناسبی برای هدایت و رهبری نهضت باشد. امام خمینی با درک شرایط و تشخیص نیازها یکی از مهمترین تصمیمات تاریخی خویش را گرفت که هجرت از خاک عراق بود.[91] امام از نجف خارج شد و به سمت مرز کویت حرکت کرد، دولت کویت تحت فشار دولت ایران به امام اجازه ورود به خاک آن کشور را نداد و امام کشور فرانسه را برای مقصد بعدی خود انتخاب و به پاریس هجرت کردند که گام بعدی بود برای تحقق اندیشه مطرح شده در نجف تحت عنوان «ولایت فقیه» یا حکومت اسلامی. امام در ۱۳ مهر ۱۳۵۷ از طریق فرودگاه بغداد به سمت پاریس مهاجرت کردند. امام پس از ورود به فرانسه و استقرار در حومه پاریس (نوفل لوشاتو) برنامههای انقلابی خود را بدون کوچکترین خللی دنبال کردند.[92]
پینوشتها:
[1]. حجتالاسلام سیدحمید روحانی، «بازخوانی پرونده کاپیتولاسیون»، ماهنامه زمانه، شماره 2، 1381، ص 19.
[2]. کاظم بازافکن، «تحلیلی از مبارزات سیاسی امام خمینی(ره)»، فصلنامه حضور، شماره 39، 1381.
[3]. پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی، «مروری بر واکنشهای مختلف به تبعید امام خمینی در سال43»، 12 آبان 1398.
[4]. حبیبالله مهرجو، «سیری در مبارزات امام خمینی از تبعید تا پیروزی انقلاب اسلامی(بخش دوم و پایانی)»، روزنامه رسالت، شماره 6634، 12 بهمن 1387، ص 15، بخش تاریخ.
[5]. رضا حسینیفر، امام خمینی و بیداری اسلامی، قم، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، دفتر نشر معارف، پاییز 1388، ص 57.
[6]. سیدمحسن موسویزاده جزایری، «مبارزه در تبعید»، روزنامه کیهان، شماره 20349، 15 آبان 1391، ص 12، بخش سیاسی.
[7]. گروه تاریخ مؤسسه تنظیم و نشر امام خمینی(ره)، خاطرات سالهای نجف، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر امام خمینی(ره)، چاپ و نشر عروج، جلد 1، ص 27.
[8]. عبدالرضا آقایی، «دوران تبعید امام خمینی(ره) در عراق»، فصلنامه رشد آموزش تاریخ، دورۀ یازدهم، شماره 2، زمستان 1388، ص 11.
[9]. جمعی از نویسندگان، «تبعید امام به عراق و مخالفت شدید مردم»، انقلاب اسلامی و چرایی و چگونگی رخداد آن، 1385.
[10]. حسینعلی قربانی و مهدی زمانی، «مواضع و عملکرد مراجع تقلید و روحانیت شیعه با کاپیتولاسیون و تبعید امام خمینی(ره)»، فصلنامه پژوهش در تاریخ، سال ششم، شماره 2(پیاپی 16)، زمستان، 1394، ص 107-108-109.
[11]. پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی، «مروری بر واکنشهای مختلف به تبعید امام خمینی در سال 43»، همان.
[12]. ملیحه نیکروش رستمی، منابع قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران در عراق جدید، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه مازندران، 1392، ص97.
[13]. سیدمحسن موسویزاده جزایری، «مبارزه در تبعید»، همان، ص 12.
[14]. محمد رسن دمان السلطانی، «فعالیتهای سیاسی آقای خمینی در نجف از 1965-1978م(1344-1357)»، ترجمه علی شمس، فصلنامه مطالعات تاریخی، مربوط به مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، شماره 49-50، تابستان و پاییز، ص 14.
[15]. بینام، «تبعید حضرت امام خمینی(ره) به ترکیه»، ماهنامه گلبرگ، شماره 34، مهر 1381، ص 154.
[16]. مرضیه فلاح، «امام در ترکیه»، فصلنامه حضور، شماره 42، پاییز 1381، ص 318.
[17]. عبدالرضا آقایی، «دوران تبعید امام خمینی در ترکیه»، رشد آموزش تاریخ، شماره 35، تابستان 1388.
[18]. بینام، «تبعید حضرت امام خمینی(ره) به ترکیه»، همان، ص154.
[19]. حبیبالله مهرجو، «سیری در مبارزات امام خمینی از تبعید تا پیروزی انقلاب اسلامی(بخش دوم و پایانی)»، همان، ص15.
[20]. عبدالرضا آقایی، «دوران تبعید امام خمینی(ره) در عراق»، همان، ص 12.
[21]. گروه تاریخ مؤسسه تنظیم و نشر امام خمینی(ره)، خاطرات سالهای نجف، جلد 1، ص 28.
[22]. عبدالرضا آقایی، «دوران تبعید امام خمینی(ره) در عراق»، همان، ص 12.
[23]. سیدمحسن موسویزاده جزایری، «مبارزه در تبعید»، همان، ص 12.
[24]. عبدالرضا آقایی، «دوران تبعید امام خمینی(ره) در عراق»، همان، ص12.
[25]. گروه تاریخ مؤسسه تنظیم و نشر امام خمینی(ره)، خاطرات سالهای نجف، همان، جلد1، ص28.
[26]. همان، ص34.
[27]. عبدالرضا آقایی، «دوران تبعید امام خمینی(ره) در عراق»، همان، ص14.
[28]. محمدباقر پورامینی، «امام خمینی(ره) در عراق»، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره دو، تیر 1388.
[29]. عبدالرحیم اباذری، پرتو آفتاب (خاطرات حضرت آیتالله حاج شیخ علی عراقچی)، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، مؤسسه چاپ و نشر عروج، ص 274.
[30]. محمدباقر پورامینی، «امام خمینی(ره) در عراق»، همان.
[31]. گروه تاریخ مؤسسه تنظیم و نشر امام خمینی(ره)، خاطرات سالهای نجف، جلد 1، ص42.
[32]. عبدالرضا آقایی، «دوران تبعید امام خمینی(ره) در عراق»، همان، ص16.
[33]. عبدالرحیم اباذری، پرتو آفتاب(خاطرات حضرت آیتالله حاج شیخ علی عراقچی)، همان، ص 274.
[34]. سید مجید آب لشکری، «خاطرات؛ امام خمینی و سالهای حضور در نجف»، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ششم، تیر 1386.
[35]. روزنامه شرق، «مهاجرت سیدعلی خمینی به نجف»، شماره 3251، 3 مهر 1397، ص 3، بخش سیاست.
[36]. مرضیه بیگیزاده، «بانوی انقلاب در نجف»، فصلنامه حضور، شماره 99، ص38.
[37]. عبدالرضا آقایی، «دوران تبعید امام خمینی(ره) در عراق»، همان، ص16.
[38]. گروه تاریخ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، خاطرات سالهای نجف، جلد 2، ص 3-4.
[39]. غلامرضا خواجهسروی، «وحدت دین و سیاست در اندیشه امام خمینی(ره)»، فصلنامه علوم سیاسی، شماره 16، 1380، ص 92.
[40]. محمد رسن دمان السلطانی، «فعالیتهای سیاسی آقای خمینی در نجف از 1965-1978م(1344-1357)»، همان، ص 22 و 24.
[41]. آفرنگ شفیعی، اقامت امام خمینی(ره) در پاریس و پیامدهای داخلی و بینالمللی آن، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده علوم انسانی دانشگاه البرز، 1396، ص32.
[42]. محمدباقر حشمتزاده، «اقدامات و تلاشهای امام خمینی(ره) در تبعید»، چارچوبی برای تحلیل و شناخت انقلاب اسلامی در ایران، 1385.
[43]. عبدالرضا آقایی، «دوران تبعید امام خمینی(ره) در عراق»، همان، ص 15-16.
[44]. محمدباقر پورامینی، «امام خمینی(ره) در عراق»، همان.
[45]. عبدالرضا آقایی، «دوران تبعید امام خمینی(ره) در عراق»، همان، ص 15-16.
[46]. روزنامه شرق، «مهاجرت سیدعلی خمینی به نجف»، همان، ص 3.
[47]. محمدباقر پورامینی،«امام خمینی(ره) در عراق»، همان.
[48]. عبدالرضا آقایی، «دوران تبعید امام خمینی(ره) در عراق»، همان، ص 15-16.
[49]. روزنامه شرق، «مهاجرت سیدعلی خمینی به نجف»، همان، ص 3.
[50]. گروه تاریخ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، خاطرات سالهای نجف، جلد 2، ص41-42.
[51]. سیدواثق رضا نقوی، تأثیر رهبری امام خمینی در روند شکلگیری و پیروزی انقلاب اسلامی ایران، مرکز جهانی علوم اسلامی؛ مدرسه عالی فقه و معارف اسلامی، 1384، ص104.
[52]. سیدمحسن موسویزاده جزایری، «مبارزه در تبعید»، همان، ص 12.
[53]. عبدالرضا آقایی، «دوران تبعید امام خمینی(ره) در عراق»، همان، ص 15.
[54]. آفرنگ شفیعی، اقامت امام خمینی(ره) در پاریس و پیامدهای داخلی و بینالمللی آن، همان، ص 28-29.
[55]. صحیفه امام، جلد 2، ص 130.
[56]. حمید بصیرتمنش و طاهره واحدی، «برنامهها وشیوههای ساواک برای سرکوب نهضت و منزوی کردن امام خمینی(ره)»، فصلنامه حضور، زمستان 1392، پیاپی 87، ص87.
[57]. محمد رسن دمان السلطانی، «فعالیتهای سیاسی آقای خمینی در نجف از 1965-1978م(1344-1357)»، همان، ص 19-20.
[58]. صحیفه امام، جلد 3، ص 71.
[59]. محمد رسن دمان السلطانی، «فعالیتهای سیاسی آقای خمینی در نجف از 1965-1978م(1344-1357)»، همان، ص30.
[60]. سیدواثق رضا نقوی، تأثیر رهبری امام خمینی در روند شکلگیری و پیروزی انقلاب اسلامی ایران، همان، ص 112.
[61]. بیژن شهرامی، «آفتاب فقاهت در منظر مراد زمان»، فصلنامه حضور، شماره 21، پاییز1376، ص163.
[62]. گروه تاریخ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، خاطرات سالهای نجف، جلد 2، ص 4-5.
[63]. آفرنگ شفیعی، اقامت امام خمینی(ره) در پاریس و پیامدهای داخلی و بینالمللی آن، همان، ص 28-29.
[64]. محمد رسن دمان السلطانی، «فعالیتهای سیاسی آقای خمینی در نجف از 1965-1978م(1344-1357)»، همان، ص18.
[65]. مصاحبه با آیتالله سید حسن طاهری خرمآبادی، «حاج احمد آقا حلقه اتصال بین انقلابیون در ایران و حضرت امام در تبعید بودند»، فصلنامه حضور، شماره 10، بهار 1374، ص177.
[66]. عبدالرضا آقایی، «دوران تبعید امام خمینی(ره) در عراق»، همان، ص16.
[67]. سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی، «روایت آیتالله جمی از نحوه توزیع رسالههای امام در آبادان»، کد خبر: 4266، 8 دی 1397.
[68]. عبدالرضا آقایی، «دوران تبعید امام خمینی(ره) در عراق»، همان، ص 14.
[69]. محمود دعایی، گوشهای از خاطرات حجتالاسلام و المسلمین سیدمحمود دعایی، تهران: نشر عروج، 1387، ص 82.
[70]. گروه تاریخ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، خاطرات سالهای نجف، جلد 2، ص 47-48.
[71]. حبیبالله مهرجو، «سیری در مبارزات امام خمینی از تبعید تا پیروزی انقلاب اسلامی(بخش دوم و پایانی)»، همان، ص 18.
[72]. سید واثق رضا نقوی، تأثیر رهبری امام خمینی در روند شکلگیری و پیروزی انقلاب اسلامی ایران، همان، ص111.
[73]. محمد رسن دمان السلطانی، «فعالیتهای سیاسی آقای خمینی در نجف از 1965-1978م(1344-1357)»، همان، ص 25.
[74]. گروه تاریخ مؤسسه تنظیم و نشر امام خمینی(ره)، خاطرات سالهای نجف، جلد 2، ص 8-9.
[75]. همان، ص 42.
[76]. حبیبالله مهرجو، «سیری در مبارزات امام خمینی از تبعید تا پیروزی انقلاب اسلامی(بخش دوم و پایانی)»، همان، ص 18.
[77]. حمید داباشی و سیدرضا میرموسایی، «شکلگیری نهضت امام خمینی(س)»، فصلنامه حضور، شماره 24، 1377.
[78]. عبدالرضا آقایی، «دوران تبعید امام خمینی(ره) در عراق»، همان، ص15.
[79]. محمد رسن دمان السلطانی، «فعالیتهای سیاسی آقای خمینی در نجف از 1965-1978م(1344-1357)»، همان، ص 18.
[80]. حبیب الله مهرجو، «سیری در مبارزات امام خمینی از تبعید تا پیروزی انقلاب اسلامی(بخش دوم و پایانی)»، همان، ص 18.
[81]. محمد رسن دمان السلطانی، «فعالیتهای سیاسی آقای خمینی در نجف از 1965-1978م(1344-1357)»، همان، ص 18-19.
[82]. گروه تاریخ مؤسسه تنظیم و نشر امام خمینی(ره)، خاطرات سالهای نجف، جلد 1، ص36.
[83]. رضا حسینی فر، امام خمینی و بیداری اسلامی، همان، ص 57-58.
[84]. سیدمحسن موسویزاده جزایری، «مبارزه در تبعید»، همان، ص 12.
[85]. بنیامین شیرخانی، «یادی از آیتالله شهید سیدمصطفی خمینی»، فصلنامه حضور، شماره هفتاد، پاییز 1388، ص 196-197.
[86]. عبدالرضا آقایی،«دوران تبعید امام خمینی(ره) در عراق»، همان، ص 17.
[87]. آفرنگ شفیعی، اقامت امام خمینی(ره) در پاریس و پیامدهای داخلی و بینالمللی آن، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشکده علوم انسانی دانشگاه البرز، 1396، ص32.
[88]. محمود دعایی، گوشهای از خاطرات حجت الاسلام و المسلمین سیدمحمود دعایی، همان، ص 155-156.
[89]. بنیامین شیرخانی، «یادی از آیتالله شهید سیدمصطفی خمینی»، همان، ص200.
[90]. آفرنگ شفیعی، اقامت امام خمینی(ره) در پاریس و پیامدهای داخلی و بینالمللی آن، همان، ص 33.
[91]. رضا حسینیفر، امام خمینی و بیداری اسلامی، همان، ص 64-65.
[92]. حبیبالله مهرجو، «سیری در مبارزات امام خمینی از تبعید تا پیروزی انقلاب اسلامی(بخش دوم و پایانی)»، روزنامه رسالت، شماره 6634، 12 بهمن 1387، ص 18، بخش تاریخ.
سخنرانی امام خمینی در عاشورای سال 1342
دیدار جمعی از علما پس از ورود امام به نجف در مهرماه سال 1344
امام خمینی در منزل، نجف
نمایی از منزل امام خمینی در نجف
امام خمینی در حال اقامه نماز جماعت در مسجد شیخ انصاری، نجف
امام خمینی در حال زیارت ضریح مطهر امیرالمؤمنین علیه السلام
امام خمینی در حال زیارت ضریح مطهر امیرالمؤمنین علیه السلام
امام خمینی در حال زیارت ضریح مطهر امیرالمؤمنین علیه السلام
امام خمینی در حال زیارت ضریح مطهر امیرالمؤمنین علیه السلام
امام خمینی در مرز کویت در مهر سال 1357
تعداد مشاهده: 16748