عدم استقبال مردم از حزب رستاخیز به روایت اسناد
تاریخ انتشار: 02 مهر 1403
در اواخر سال 1353 شمسی، رژیم پهلوی با هدف چیره شدن بر مشکلات سیاسی، همه احزاب را منحله اعلام کرده، نظام تکحزبی را بنیان نهاد و مردم را به نام نویسی در «حزب رستاخیز ملت ایران» فراخواند. ارکان حزب تـازه تأسیس عبـارت بود از: کنگرهی حزب، شورای مـرکزی، هیئت اجـرایی، دفتر سیاسی، دبیرکل و کانون.
بر اساس آنچه محمدرضا پهلوی در «پاسخ به تاریخ» نوشته است، این حزب با توصیه شخص او تشکیل شد. جالب این که پیش از اسفند 53، شاه بارها بر مسئله تعدد احزاب تأکید میکرد و تک حزبی را نشانه استبداد میدانست. شاه در «مأموریت برای وطنم» خود را پادشاه کشوری مشروطه قلمداد میکند؛ پادشاهی که همواره مشوق تأسیس و فعالیت احزاب بوده و از این منظر، با حمایت از یک حزب خاص هرگز به جایگاه «دیکتاتورها» تنزل مقام نخواهد یافت. به تعبیر آقای مظفر شاهدی: «شاه این عقیده خود را درباره لزوم حمایت و پشتیبانی از نظام دو حزبی حاکم بر کشور در سراسر دهه 1340 بارها تکرار کرد و هر از چند گاهی به دستاندرکاران فعالیت حزبی و نمایندگان مجلس شورای ملی دستور میداد قاعده بازی سیاسی را مراعات کرده، در حفظ نظام دو حزبی حاکم بر کشور بکوشند.» شاه در نیمه آبان 51 (کمی بیش از دو سال قبل از بنیانگذاری حزب رستاخیز) طی یک سخنرانی تأکید کرده بود: «از لحاظ سیاسی، مملکت یک حزبی نیست؛ یعنی دیکتاتوری یک حزبی نیست و نخواهد بود.»[1] با این حال او در اواخر زمستان 53 نظرات خود را تغییر داد و اقدام به تأسیس و حمایت از نظام تک حزبی نمود.
محمدرضا پهلوی در «پاسخ به تاریخ» میگوید هدف وی از تأسیس حزب رستاخیز آن بود که «همه گروههای صنعتی و اجتماعی بتوانند آزادانه در این حزب عقاید و نظریات و انتقادهای سازنده خود را ابراز دارند و از طریق این حزب همگان در اداره امور مملکتی شـریک و سهیم شـوند و امکان شناسایی استعـدادها فراهم شود.»[2] اما واقعیت چیز دیـگری بود.
به اعتقاد آبراهامیان، اهداف حزب رستاخیز «تقویت رژیم، نهادینه کردن هرچه بیشتر سلطنت و فراهم ساختن پایگاه اجتماعی گستردهتری برای دولت بود.»[3] سفارت آمریکا در تهران نیز در 10 جولای 1975 با اشاره به راهاندازی «سیستم تکحزبی» توسط شاه تحلیل کرد: «ما معتقدیم این عمل عمدتاً از تمایل شاه به تسلط بیشتر و کم کردن انتقادهای داخلی برخاسته اگر چه چنین اقدامی در دوران رشد ناسیونالیسم و اعتماد به نفس ایران غیرضروری به نظر میرسد... حزب رستاخیز حائز مکانیسمی است که علاوه بر ایجاد امکان راهیابی در فعالیت سیاسی، وسیلهای قانونی نیز برای شناسایی مخالفین نامطلوب میباشد. بنای حزب رستاخیز بر این نظریه شاه است که معترضان به برنامه او در ایران باید بین زندان، تبعید یا محو شدن یکی را انتخاب کنند.» همین گزارش درباره آیندهی حزب پیشبینی کرد: «احتمال میرود که حزب رستاخیز به صورت سازمان سیاسی فراگیر و ناموفق درآیـد کـه تـمام زمینههای زندگی کشور را در برگیرد و به این ترتیب به یک ارگان سیاسی بیمعنی تبدیل گردد. به هر حال ما معتقدیم که شاه میخواهد حزب جدید، کنترل سیاسی او را در جامعه ایرانی باز هم توسعه دهد.»[4] یک پژوهشگر دیگر نیز معتقد است: «مهمترین دلیل تأسیس حزب رستاخیز، در روند رو به تزاید خوی استبدادی شاه نهفته است.» و از این رو «هرگز نمیتوان پذیرفت که شاه به نظام سیاسی مبتنی بر مبارزات حزبی اعتقاد داشت و احزاب خود ساختهاش فقط تا هنگامی مجاز به فعالیت بودند که احساس میکرد میتواند توجیهی برای اعمال قدرت رو به تزاید استبدادی او باشد و وقتی درک کرد که حیطه فعالیت این احزاب دیگر نمیتواند تا بلندای خواستههای وی گسترش یابد» به از میان برداشتن آن احزاب و تأسیس حزب جدید دست یازید. بنابراین از همان ابتدا، تأسیس حزب واحد رستاخیز در میان مردم به نمود خصایل مستبدانه شاه تعبیر شد.[5]
شاه در یازدهم اسفند سال 53 ضمن انتصاب امیرعباس هویدا به دبیرکلی حزب رستاخیز، گفت: «امروز یک تشکیلات جدید سیاسی را پایهریزی میکنیم که تمام کسانی که به نظام شاهنشاهی، قانون اساسی، به انقلاب شاه و ملت معتقد و مؤمن باشند در آن وارد میشوند تا در لوای یک پرچم و با یک فلسفه و یک تشکیلات بسیار منظم، منافع حال و آینده مملکت را حفظ کنند.»[6]
اما چندی نگذشت که کار از «دعوت» فراتر رفت و جملات عملاً رنگ و بوی تهدید به خود گرفت. شخص محمدرضا پهلوی که پیش از این مخالف سرسخت نظام تکحزبی بود، عضویت در حزب جدید را اجباری خواند و در یک مصاحبه تهدید کرد: «کسی که وارد حزب جدید سیاسی نشود دو راه پیش رو دارد: چنین شخصی یا وابسته به یک سازمان غیر قانونی است، یا به حزب غیر قانونی توده و به بیان دیگر، یک خائن است. این چنین فردی جایش در یکی از زندانهای ایران است. یا اگر مایل باشد میتواند همین فردا کشور را ترک کند، بیآن که عوارض خروج بدهد و هر جا که بخواهد برود زیرا ایرانی نیست و جزء ملت ایران نیست و فعالیتهای او طبق قانون، غیرقانونی و مستوجب مجازات است.»[7] سفارت آمریکا با اشاره به این نطق تند شاه، بهکارگیری شیوههای استبدادی در جذب اعضاء را «سبب تشدید بدبینی ایرانیان» قلمداد میکرد.
نخستین مسئلهای که دبیرخانه حزب با آن دست به گریبان شد، مشکل ثبت نام و عضویت در حزب بود. چنان که پیداست، لزوم عضویت در حزب جدید با رپرتاژ بالا در رسانهها، جراید و مطبوعات تبلیغ شد. بلافاصله دفترهای احزاب سابق در محلهای مختلف شهرها و استانها موظف شدند تا مشکل عضویت در حزب رستاخیز را حل کنند. سازمانهای کارگری و کشاورزی، اتاقهای اصناف، سازمان زنان، کارخانهها، ادارات، کانون وکلا، کانون بازنشستگان، دانشگاهها، مدارس و... هم وظیفه یافتند برای حزب جدید عضوگیری کنند.
در مرامنامه حزب نیز شرایط سادهای برای عضویت پیشبینی شده بود تا جذب حداکثری صورت گیرد. براساس ماده 33 اساسنامه حزب رستاخیز، شرایط عضویت در حزب عبارت بود از: 1- تابعیت ایرانی؛ 2- سن 18 سال تمام؛ 3- عدم محرومیت از حقوق اجتماعی. همچنین عضویت در حزب کاملاً رایگان بوده و پرداخت حق عضویت جزء شرایط آن نبود، اما باز هم مردم هیچ علاقهای به عضویت در آن حزب نداشتند و از سوی دیگر عضویت اجباری در حزب تازه تأسیس هم چندان کارساز نبود.
چنان که مشخص است اندک کسانی که جذب حزب رستاخیز میشدند سه دسته بودند: گروهی تنها به خاطر ترس از اولتیماتوم و تهدیدها به عضویت حزب در آمدند. این گروه کاملاً فاقد انگیزه حزبی بودند. دسته دوم کارکنان ادارات و مشاغل وابسته به دولت را در برمیگرفت که به ناچار به حزب ملحق میشدند و دسته سوم شامل کسانی بود که با انگیزه جاهطلبانه در حزب نام نویسی میکردند و هدفی جز منفعت شخصی، سودجویی و فرصتطلبی نداشتند.
در اصل حزب رستاخیز ملت ایران فاقد پایگاه اجتماعی حقیقی بود و اعضای آن بدون انگیزه سیاسی به عضویت حزب مزبور درآمده بودند. علاوه بر این، آمار نیز نشانگر عدم استقبال از حزب بود. مسئولان حزب ادعا میکردند تعداد کانونهاى حزبى تا اواخر خرداد 1355، به رقم 32 هزار رسیده و تعداد اعضاى آن در حدود سه میلیون نفر هستند. در سال 1357، تعداد اعضای حزب 5 میلیون نفر ادعا شد ولى این تعداد با پیشبینى امیرعباس هویدا درباره عضویت هفت میلیونى فاصله زیادى داشت و نشاندهندهى این واقعیت بود که پیشرفت حزب از نظر جذب مردم به کانونها به کندى صورت مىگرفت. همچنین بنا بر اظهارات دبیران استانها، تعداد جلسات مداوم کانونها در سطح کشور خیلى کم بود. این کمبود در روستاها و بخشها بیشتر محسوس بود و از تشکیل جلسات هم خبرى نبود و بدون اغراق، عمده فعالیت این اعضاء فقط «ثبت نام» بود. از این رو وطندوست (معاون تشکیلات حزب رستاخیز) حق داشت بگوید: «افراد تحصیل کرده و فهمیده به حزب نمیآیند.» در واقع منظور او از «افراد تحصیل کرده و فهمیده» کسانی بود که نه بیم از دست دادن موقعیت اداری و شغلی خود را داشتند و نه رؤیای رسیدن به موقعیت بالاتر را در سر میپروراندند.
به روایت اسدالله علم، تجمعات در نخستین جلسات حزب کاملاً ساختگی و ظاهری بود. او در ذیل خاطرات روز 10 اردیبهشت 54 مینویسد: «صبح کنگره انتصابی حزب نهضت رستاخیز برای تصویب مرامنامه موقت افتتاح شد. چهار هزار و پانصد نفر از ولایات آمده بودند. حسبالامر شاهانه من حضور یافتم. به صحنه سازی بیشتر شباهت داشت تا یک جریان واقعی...»[8]
بررسی اسناد، روایت شفافی از پایگاه اجتماعی حزب رستاخیز ملت ایران به دست میدهد. گزارشهای ساواک اغلب از رکود فعالیتهای حزب و یا نمایشی بودن تجمعات آن حکایت دارد. مردم به آن تشکیلات بیعلاقه بودند و از حزب جدید با عنوان «رسواخیز» یاد میکردند. یک گزارش خیلی محرمانه به تاریخ 20 دی ماه 54 حکایت از «عدم مراجعه مردم» به حزب داشت و گزارشی دیگر در همان مقطع بیان میکرد که «حزب رستاخیز ملت ایران در رکود کامل است.»[9] در تهران، مردم هیچ استقبالی از نظام تکحزبی نکردند.
ساواک در 27 مهر 56 گزارش داد:
«موضوع: حزب رستاخیز ملت ایران
فعالیت کانونهای حزبی در سطح تهران کاملاً کاهش یافته است.
نظریه شنبه: نظری ندارد.
نظریه سهشنبه: با توجه به دسترسی شنبه خبر صحت دارد.
نظریه چهارشنبه: نظریه سهشنبه مورد تأیید است.»
گزارشهای ساواک حاکی از آن است که مردم در تهران کاملاً از عملکرد حزب واحد رستاخیز «دلسرد» شدهاند. در یک گزارش به تاریخ 21 آذر 1356 آمده است:
«موضوع: حزب رستاخیز ملت ایران
فعالیت حزب رستاخیز ملت ایران در سطح کانونها کاهش یافته و کانونهایی که در تهران تشکیل میگردد حدود 50 الی 70 کانون میباشد.
نظریه شنبه: نظری ندارد.
نظریه سهشنبه: با توجه به دسترسی شنبه خبر به احتمال قوی صحت دارد. ضمناً چون تا این تاریخ مردم از کانونهای حزب رستاخیز شاهد عمل مثبتی نبودهاند، بدین جهت کمکم دلسرد گردیده و از مراجعه به کانون خودداری مینمایند.
نظریه چهارشنبه: نظریه سهشنبه مورد تأیید است.»
این وضع (عدم استقبال مردم از حزب رستاخیز) نه تنها در تهران، بلکه در سایر استانها هم وجود داشت. بنا بر اظهارات دبیران حزب رستاخیز در استانها، تعداد جلسات مداوم کانونها در سطح کشور بسیار کم بود. این روند در روستاها و بخشها بیشتر محسوس بود و از تشکیل جلسات مداوم خبرى نبود. در روستاهای دور افتاده بعضاً ساکنین حتی نام حزب رستاخیز را هم نشنیده بودند. «در میان آحاد ملت، قریب به اتفاق روستاییان ایران که هیچ بهرهای از ثمرات تمدن بزرگ ادعایی شاه و حاکمیت او نبرده بودند، هرگز در جریان حزب رستاخیز و رسالتهایی که شاه و حاکمیت برای آن قائل بودند قرار نگرفتند.»[10] در شهرهای کوچک نیز روند نامنویسی در حزب از نظر سران رژیم چندان راضی کننده نبود. در همین رابطه، ساواک در گزارشی نوشت:
«خیلی محرمانه
تاریخ گزارش: 13 / 10 / 2535 [1355]
موضوع: وضع کانونهای حزبی
وضع تشکیل کانونهای حزب رستاخیز ملت ایران در مرحله نسبتاً خوبی نمیباشد. در تهران تعداد کمى از کانونها تشکیل میگردد. با اینکه مجدداً تاریخ تشکیل جلسات کانونها در روزنامه رستاخیز درج میشود ولى استقبال مردم در این مورد بسیار ناچیز و در شهرستانها در حالت رکود میباشد.
نظریه شنبه: ضمن تأیید خبر، خواستههای اعضای کانونها اکثراً مطالبی است که در کانونها عنوان و در صورت جلسات درج میگردد و به لحاظ این که مسئولان حزبی توجهی به این قبیل نوشتهها نمینمایند، افراد از شرکت در جلسات کانونها خودداری [کرده] و در آنان حالت بیتفاوتی به وجود آمده است.
نظریه سهشنبه: با توجه به دسترسی شنبه مفاد گزارش و نظریه شنبه درخور بررسی میباشد.
نظریه چهارشنبه: نظریه سهشبه تأیید میگردد.»
یا در گزارش دیگری در همان سال آمده است:
«خیلی محرمانه
تاریخ گزارش: 6 / 10 / 36 [1356]
موضوع: حزب رستاخیز ملت ایران
با توجه به این که حزب رستاخیز یک حزب فراگیرنده [است] و از این پروژه بایستی آگاه سازی و مهار کردن نیروهای ملی و جلوگیری از هدر رفتن این نیرو[ها] به نفع توسعه ملی استفاده نمود، متأسفانه به علت آن که مسئولین حزب در اغلب استانها فاقد شرایط لازم میباشند، مردم و به خصوص جوانان از آن استقبال به عمل نیاورده و به جز تعداد محدودی که کارمندان حقوق بگیر این تشکیلات شدهاند، سایرین فقط اسماً عضو حزب بوده و تشکیل دهندگان جلسات هر دفعه چهرههای گوناگون مستخدمین دولت میباشند که آنان را به زور به جلسه میبرند.
نظریه شنبه: واضح است که گردآوری مردم و متشکل ساختن آنان برای هدف معینی کاری بس دشوار [بوده] و نیاز به طرح و اجرای دقیق با ظرافت خاص دارد.
نظریه یکشنبه: خبر قابل بررسی و در محل شایع است که محمد باهری دبیرکل حزب بیشتر صفحات روزنامه رستاخیز را به عکس و تفسیر و تعریف از خود اختصاص داده و بیشتر از هر شخصیت مملکتی عکس او در جراید و تصویر او در تلویزیون به چشم میخورد.
نظریه چهارشنبه: خبر قابل بررسی و انتخاب مسئول و دبیر کاردان در مرکز استان و شهرها حائز اهمیت میباشد.
نظریه جمعه: نظریه چهارشنبه مورد تأیید است.»
ساواک در گزارش دیگری با اشاره به اظهارات نماینده سابق اصفهان در مجلس شورای ملی، درباره عدم استقبال مردم از حزب رستاخیز نوشت:
«خیلی محرمانه
تاریخ گزارش: 29 / 1 / 2535 [1355]
منشأ: حزب رستاخیز ملت ایران
موضوع: اظهارات دکتر توانا نماینده سابق اصفهان در مجلس شورای ملی
نامبرده بالا درمورد کانونها در یک گفت و شنود خصوصی اظهار داشت: استقبال مردم جهت شرکت در کانونها فوقالعاده بد [است] و اصولاً افراد و اعضا در جلسات کانونها شرکت نمینمایند. چندی قبل از طرف کارکنان وزارت بهداری و پزشکان، کانونی تشکیل [شد] لکن در جلسات بعدی کسی شرکت ننمود.
نظریه شنبه: نظری ندارد.
نظریه سهشنبه: شنبه عین اظهارات دکتر توانا را گزارش کرده است.
نظریه چهارشنبه: نظریه سهشنبه تأیید میشود.»
رکود فعالیتهای حزب رستاخیز مختص یک استان نبود. نمونههای بسیاری از این دست در اسناد و گزارشهای ساواک مشاهده میشود. براساس گزارش ساواک در سال 1356، وضع حزب در اهواز نامطلوب ارزیابی شده بود. در این گزارش «خیلی محرمانه» به تاریخ 2 / 8 / 2536 [1356] آمده بود: «وضع حزب در اهواز نامطلوب بوده و فعالیت چندانی ندارد. چند نفری هم که به صورت ظاهری به عنوان مسئولین شاخهها انتخاب گردیدهاند، چندان کار مثبتی انجام نداده و اعتنایی به وظایف خود ندارند. اکثر کانونها جلسهای تشکیل نداده و اگر صورتجلسهای هم تشکیل شود جنبه ظاهری دارد. کمیتهها هم جلسهای ندارند و اگر داشته باشند فقط جملاتی است که روی کاغذ آورده میشود و با عمل تطابق ندارد.»
عدم استقبال ایرانیان و بدبینی مردم از حزب رستاخیز دلایل متعددی داشت اما این بدبینی اغلب ناشی از ناامیدی آنها نسبت به آینده سیاسی کشور و عملکرد منفی احزابِ سیاسیِ دولتی در گذشته بود. سفارت آمریکا با تأکید بر این موضوع گزارش داد: «برای ایرانیهای عامی که ما با آنها صحبت کردهایم، از جمله مغازهداران، تجار جزء و ... احزاب سیاسی اسبق فاقد تأثیر لازم بوده و نتوانستند آزادی بیان سیاسی را تحقق بخشند و به نظر آنها حزب جدید نیز همین نتایج را به دست خواهد داد.» از سوی دیگر از آنجا که مردم به کلیت حاکمیت پهلوی بدگمان بودند، طبیعی بود که نسبت به احزاب دستپروردهی دربار نیز بدبین باشند. به تعبیر مظفر شاهدی: «نفس رویگردانی و مخالفت با اصل حاکمیت، موجبات عدم استقبال از حزب رستاخیز را فراهم آورده بود و سالها بیتوجهی به خواستههای سیاسی و اجتماعی مردم و گسترش جو خفقان و فشار، هر انگیزهای را برای مشارکت در امور اجتماعی و سیاسی از مردم سلب میکرد.»[11] همین نویسنده با اشاره به تحلیل فؤاد روحانی ـ از کارگزاران آن دوره ـ در همین رابطه مینویسد: مردم به خاطر نارضایتی از دستگاه حاکم، «درباره حزب رستاخیز نیز پیشاپیش تصمیم خود را گرفته بودند؛ مردم تمام برنامهها و اقدامات رژیم ازجمله تأسیس حزب رستاخیز را در راستای محدود کردن هرچه بیشتر آزادیهای فردی و اجتماعی و نیز سیاسی تعبیر میکردند و بنابراین اظهار انزجار از حزب و عدم تمایل برای عضویت در آن کمترین واکنشی بود که در آن روزگار میشد از مردم انتظار داشت.»[12]
در بعضی مواقع عدم استقبال مردم از مراسمها و مجالسی که حزب رستاخیز ترتیب میداد، رسوایی به بار میآورد. در یکی از گزارشهای ساواک در این باره آمده است: «در مراسم روز 21 / 1 / 2535 ] 1355[ که مراسم ویژهاى به مناسبت 21 فروردین، در سالن اجتماعات سازمان جوانان حزب رستاخیز ملت ایران تشکیل شد، حدود 70 نفر از مسئولان حزبى شرکت کردند ولى قسمت بیشتر سالن خالى بود. قبل از حضور دبیرکل در جلسه، سرهنگ شایستهپور ـ مسئول کشتارگاه تهران ـ به یکى از مدارس جنب ساختمان سازمان مراجعه کرد و با رضایت رئیس مدرسه، چندین کلاس تعطیل و دانشآموزان به سالن سازمان منتقل شدند. به محض ورود نخستوزیر به جلسه و مشاهدهى دانشآموزان، از محیط مراسم ناراحت شد و از دکتر مهاجرانى (واعظ) خواست که سخنان کوتاهى ایراد نماید.»[13]
در حالی که اوضاع جذب اعضای جدید برای حزب در سطح ناچیزی قرار داشت، شاه خوشباورانه و تحت تأثیر القائات اطرافیان خیال میکرد «ملت ایران پاسخ خیلی گویا و خیلی زیبندهای به رستاخیز داده باشند. [و این] یعنی یکپارچگی ملت و شرکت آنها در سرنوشت مملکت خویش.»[14] شاید شاه از شدت انزجار مردم نسبت به حزب جدید بیاطلاع بود یا میل داشت در مواجهه با این موضوع، خود را به بیخبری بزند. تنفر مردم از حزب رستاخیز به حدی بود که در مواقع مقتضی در سال 56 و 57 دفاتر این حزب را مورد حمله قرار میدادند تا بدین نحو، نفرت خود از حزب را نمایان کنند. مثلا در دی ماه 56 دفتر حزب رستاخیز در قم مورد هجوم مردم قرار گرفت. سید حسین شریفی «مسئول حزب رستاخیز ملت ایران در شهرستان قم» طی گزارشی به دبیرکل حزب مذکور در 20 دی ماه نوشت: «حدود ساعت 5 بعدازظهر روز دوشنبه 19 / 10 / 36 تعداد زیادی در حدود ده هزار نفر ماجراجو و اخلالگر به قصد آتش زدن و تخریب ساختمان مرکزی حزب به طرف حزب هجوم آورده، در این موقع مأمور حفاظت که جلوی درب حزب انجام وظیفه مینمود به محض مشاهده ماجراجویان و اطلاع از نیت آنها درب حزب را بسته و به کلیه کارمندان حزب مراتب را اعلام نمود که مراقب اوضاع و احوال خودشان باشند.» براساس این گزارش، مردم پس از پرتاب سنگ و چوب به طرف ساختمان حزب، با دخالت مأمورین انتظامی متفرق شدند. گفتنی است در جریان درگیری و زد و خورد مأمورین با مردم شش نفر جان خود را از دست دادند و عدهای نیز مجروح شدند.[15] یا مثلاً در اول اسفند همان سال، مسئولان حزب رستاخیز در آذربایجان شرقی از نارضایتی مردم نسبت به حزب مذکور گزارش دادند. [16]
هرچه زمان بیشتر سپری میشد، به تدریج علایم آشکارتری از عدم رغبت مردم نسبت به حزب رستاخیز پدیدار میگشت. در شرایطی که مقامات رژیم از این وضع نگران بودند، خود شاه کم کم دریافت «آن هیجانات و تبلیغات گسترده روزها و ماههای نخست تأسیس حزب رستاخیز، نمیباید انطباق کاملی با واقعیت داشته باشد و بر همین اساس تقریباً از اواخر سال 1355 به تدریج لحن شاه درباره میزان موفقیت حزب رستاخیز در جذب مشارکت عمومی تغییر یافت و برخلاف اظهارات پیشین خود، غالباً اظهار امیدواری میکرد که در آینده حزب برای جلب حمایتهای عمومی موفقیت بیشتری کسب کند. وی طی سالهای بعد متقاعد شد که حزب در جلب مشارکت عمومی با ناکامی روبرو شده است و دیگر نمیتوان به موفقیت آن امید چندانی داشت.»[17]
حزب رستاخیز هیچگاه نتوانست مورد استقبال قرار گیرد و سرانجام با شکستی رقتانگیز روبرو شد؛[18] تا جایی که شاه تشکیل حزب رستاخیز را «یکی از اشتباهات دوران سلطنت» خود خواند و اعتراف کرد: «متأسفانه این تجربه با ناکامی روبرو شد... قدر مسلم این است که حزب رستاخیز ملت ایران در تحقق هدفهای خود توفیق نیافت و نتوانست به آرمان همکاری و گفت و شنود ملی و بسیج همه نیروهای جامعه در راه ترقی وطن، جامه عمل بپوشاند.»[19]
از همین رو بود که گزارشگر سفارت آمریکا در 4 اکتبر 1978 (12 مهر 57) درباره نتایج تأسیس حزب رستاخیز خطاب به وزارت امور خارجه این کشور نوشت: «نگاهی به گذشته نشان میدهد که شکست در سر و صورت دادن به حزب رستاخیز، بزرگترین شکست شاه به شمار میرود.»[20]
پینوشتها:
[1] مظفر شاهدی، حزب رستاخیز؛ اشتباه بزرگ، ج 1، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص 125.
[2] محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، تهران: نشر البرز، ص 317.
[3] یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران: نشر نی، ص 548.
[4] اسناد لانه جاسوسی آمریکا در ایران، کتاب اول، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص 282 تا 288.
[5] مظفر شاهدی، همان، ج 1، ص 147.
3- اصغر صارمی شهاب، حزب رستاخیز ملت ایران به روایت اسناد، جلد اول، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 43.
[7] نطق شاه در مورخ 12 اسفند 1353، جزوه منتشر شده وزارت اطلاعات و جهانگردی، ص 11.
[8] یادداشتهای علم، (سال 1354)، ویرایش علینقی عالیخانی، ج 5 ص 65.
[9] اصغر صارمی شهاب، همان، ج 1 ص 225 و 226.
[10] مظفر شاهدی، همان، ج 1، ص 285.
[11] مظفر شاهدی، همان، ج 1، ص 289 و 291.
[12] همان، ص 288.
[13] اصغر صارمی شهاب، همان، ج 1، ص 104.
[14] مظفر شاهدی، همان، ج 1، ص 325.
[15] ایرج محمدی، اسنادی از حزب رستاخیز ملت ایران، جلد دوم، مرکز پژوهش و اسناد ریاست جمهوری، ص 421 و 422
[16] همان، ص 544.
[17] مظفر شاهدی، همان، ج 1، ص 326.
[18] روحالله حسینیان، چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 259.
[19] محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، ص 319.
[20] اسناد لانه جاسوسی آمریکا در ایران، همان، کتاب اول، ص 809.
امیرعباس هویدا اولین دبیر کل حزب رستاخیز
جمشید آموزگار دومین دبیر کل حزب رستاخیز در حال سخنرانی در کنگره دوم، سال 1355
داریوش همایون قائم مقام حزب رستاخیز در جلسه گفت و شنود اعضای کانونهای حزبی شهرستان بابل سال 1356
سخنرانی محمد باهری معاون وزارت دربار در کنگره فوقالعاده حزب رستاخیز پس از انتخاب شدن به سمت دبیرکلی حزب در سال 1356
تعداد مشاهده: 10913