بررسی نقش کارمندان و کارگران استان خراسان در انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک
تاریخ انتشار: 02 خرداد 1402
چکیده
پیروزی انقلاب اسلامی ایران نتیجه تعامل و همکاری همه گروهها و طبقات اجتماعی بود. یکی از طبقات اجتماعی مهم کارمندان و کارگران بودند. پرسش اصلی در این پژوهش این است که این دو قشر چگونه و چرا به نهضت امام خمینی پیوستند؟ نتایج پژوهش بیانگر آن است که علیرغم وعدههای رفاهی و اقتصادی رژیم برای افزایش حقوق کارکنان و کارگران و از سویی ارعاب آنها به اخراج از کار و قطع پرداخت حقوق و اضافه کار؛ نتوانست آنها را از پیوستن به انقلاب باز دارد. تعطیل کردن کار و اعتصاب و همچنین حضور گسترده آنها در راهپیماییها، باعث اختلال در نظام اداری و کاری سازمانهای دولتی و غیر دولتی و در نتیجه افزایش نارضایتی مردم از حکومت گردید.
اعتراض نسبت به عملکرد رژیم
کارمندان و کارگران دو گروهی بودند که نقش آنها در روند پیروزی انقلاب اسلامی قابل انکار نیست. حکومت همواره سعی کرد با تطمیع مالی و رفاهی و همچنین ارعاب، آنها را جذب حکومت کند تا علاوه بر مهار توان بالقوه آنها در راستای سیاستهایش، از نیروی آنها هم بهره ببرد. شاه همواره طبقه کارگر را حامی خود میدانست که حکومت به آنها سهام کارخانه عطا کرده است، در نتیجه پیوستن آنها به انقلاب امری بسیار ناگوار برای شاه و حکومت پهلوی بود. هویدا نخست وزیر، در این باره میگوید: «مسئله اعتصاب کارگران، شاه را به شدت آزرده خاطر ساخت و هرگز نمیتوانست قبول کند همان کسانی که هنگام دریافت اسناد مربوط به شرکت در سود کارگاهها، مراتب سپاس بیپایان خود را از ذات مبارک شاهانه اعلام داشته بودند، اینک علیه او دست به اعتصاب بزنند.»[1]
با شروع نهضت امام خمینی، کارمندان و کارگران همچون دیگر اقشار مختلف جامعه با ایشان همراه شدند. آنها همواره پای ثابت اعتراضها و حاضر در تظاهرات بودند.[2] در ادارات و سازمانها کارمندان همواره از سوی نیروهای امنیتی و نفوذی تحت مراقبت قرار داشتند و هر گونه سخن و رفتار آنها که جنبه انتقادی و اعتراض به رژیم داشت از سوی ساواک رصد و مورد پیگیری قرار میگرفت، حتی اگر این سخنان درباره رؤسای جمهور دیگر کشورها، چون آمریکا و اسرائیل بود، هم باز مستوجب عتاب بود.[3] با این وجود در
محیطهای کارمنـدی و کارگری ادارات مختلـف در سراسر کشور و از جمله در استان خراسان، مبارزه کارگران و کارمندان با رژیم پهلوی مشهود بود.
در بیرجند به صورت کاملاً جدّی از امام خمینی طرفداری و درباره سرنگونی رژیم شـاه صحبت میشد؛ تا جائی که برخی از کارمندان ادارات معتقد بودند به زودی رژیم سـلطنتی ایـران تغییر خواهد کرد. در همین راستا دو نفر از کارکنان مخابرات هم با طرفداری از امام خمینی و توهین به شاه، دوران حکومت سلطنتی را در ایران پایان یافته اعلام کردند.[4] در موردی دیگر عبدالله خزاعی، رئیس وقت مخابرات، در جمع کارکنان این اداره از عملکرد نهاد امنیتی کشور به علت برخورد شدید آنها علیه انقلابیون و بازداشتهای افراد به جرم «مسلمان بودن» انتقاد کرد.[5]
همراهی قشر کارمند با انقلاب تا میزانی بود که حکومت از درگیری بین موافقین و مخالفین حکومت در کوی آب و برق مشهد که محل سکونت کارکنان بود، واهمه داشت. در تاریخ 24 آبانماه 1357 وقتی نهادهای امنیتی اطلاع پیدا کردند که مردم قصد دارند جهت شرکت در راهپیمایی در این محله شرکت کنند؛ ساواک مشهد در نامهای به فرمانداری نظامی اعلام کرد که به علت سکونت تعدادی از کارکنان دولت در کوی آب و برق احتمال برخورد بین موافقین با مخالفین وجود دارد، لذا بایستی مراقبت شدیدی نسبت به این مساله اعمال گردد.[6] فرمانداری نظامی برای جلوگیری از برپایی تظاهرات در آن منطقـه، صبح روز بیست و چهارم کلیه راههای ورودی بـه این منطقـه را مسدود کرد.[7] با این وجود کارمندان با شرکت در تظاهرات و راهپیماییها همواره اعتراض خود را نسبت به اقدامات حکومت اعلام میکردند. ضمن این که حضور فعال آنها در تظاهرات که همراه با شعارها تند علیه حکومت بود پیشبرنده انقلاب در شهرهای تربت حیدریه و کاشمر بود.[8] در پنجم آذرماه کارکنان ادارات دولتی و از جمله کارکنان دادگستری مشهد با انقلابیون همراه شدند. «کلیه کارمندان و کارکنان دادگستری خراسان قصد دارند از سـاعت 830/ 5 /9 /1357 دست از کار کشیده و در دادگستری اجتماع سپس به طور دسته جمعـی بـه منـزل شیرازی و قمی رفته و ضمن اعلام همبستگی خود مبادرت به راهپیمایی نمایند.»[9] ده روز بعد نیز حدود 10 هزار نفر از کارکنان ادارات مخابرات، مایکروویو، دارایـی، گمـرک، پست، قند و شکر و طبقات مختلف مجدداً در مقابل دادگستری اجتماع و شعارهایی مبنی بر «مرگ بر سلسله پهلوی»، «درود بـر مجاهـد» و «درود بـر خواهر مجاهد» سر دادند.[10] شهربانی خراسان اعلام کرد که متحصنین در دادگستری حدود 3000 نفر بودند که در حمایت از امام و علیه شاه شعارهایی سر دادند. در شهرستان سبزوار برخی از کارکنان حتی پا را فراتر نهاده و با مراجعه به بیت عالم اول شهر، محمدحسن علوی[11] از ایشان درخواست کردند که با پوشیدن کفن در تظاهرات شرکت کنند.[12]
اما در حوزه اعتراضات طبقه کارگر چنانچه بخواهیم به مصادیقی عینی از مخالفت آنها با حکومت اشاره کنیم؛ اعتراض و اعتصاب کارگران و کارکنان کارخانه قند شیروان نمونه خوبی برای این موضوع است. در سال 1355 فروش و واگذاری کارخانه به هژبـر یزدانـی، از سران بهائیت در ایران، کار را برای کارگران مسلمان این شهرستان سخت کرد. قبل این سکونت تعداد زیاد افراد بهائی در این منطقه و در بجنورد باعث شده بود تا جریانهایی با هدف مقابله با آنها تشکیل گردد.[13] با توجه به کثرت ساکنین بهائی و از سوی دیگر نفوذ و فعالیت آنها در بدنه حکومت پهلوی، میتوان این طور نتیجه گرفت که؛ خرید کارخانه قند شیروان از سوی هژبر یزدانی به علت حمایت از بهائیان و وارد کردن فشار به کارگران مسلمان بود. این موضوع با اقدامات و سیاستهایی که او بعدها در قبال کارگران مظلوم کارخانه در پیش گرفت تقویت میگردد. او و هم مسلکانش در اولین گام جهت وارد کرد فشار به کارگران مسلمان و فراهم کردن زمینه اخراج و جایگزین کردن افراد بهائی، از پرداخت حقوق به آنها خودداری کردند. عدم پرداخت حقوق در شب عید سال 1356 شرایط را برای زندگی بسیاری از کارگران بینوا که محتاج نان شب بودند دشوار کرد. هرچند این مساله به طور موقت و با پیگیری نوروزیان، مدیرکلّ کار خراسان و عظیمی، رئیس فنـی اداره کار، حل و حقوق کارگرانِ کارخانه قند شیروان بعد از گذشت چند ماه در خردادماه 1356 پرداخت شد؛ اما این تغییر رفتار موقتی بود، چرا که حدود دو ماه بعد مجدداً فشارها بر کارگران مسلمان افزایش یافت و برخی از آنها اخراج شدند. اطلاع یافتن شهربانی خراسان از این موضوع باعث شد تا مساله را از شهربانی شیروان جویا و در نامهای بنویسد: «اخیراً مسئولین کارخانه قند شیروان تعدادی حدود 120 نفر از کارگران مسلمان خود را اخراج و به عوض آنان، افراد فرقه بهایی را استخدام کرده و روی هم رفته وضـع را بر کارگران مسلمان سخت گرفتهاند. دستور دهید در این مورد بررسی، نتیجه را ضمن هرگونه خبر یا شایعهای در این زمینه، سریعاً گزارش دهید.»[14] شهربانی شیروان هم بعد از انجام تحقیق در این خصوص موضوع را تایید کرد و این طور پاسخ داد: «اخراج عدّه زیادی از کارگران سابق که مسلمان هستند و تعداد آنها دقیق مشخص نیست، مورد تأیید قرار گرفته است و نیز عدهای از بستگان آقای هژبر یزدانـی سـهامدار اصـلی کارخانه قند که از فرقه بهایی هستند در کارخانه استخدام و مشاغل حساس کارخانـه بـه نامبردگان واگذار گردیده است.»[15] کارمندان و کارگران مسلمان کارخانه که به این موضوع معترض بودند، با پیوستن به انقلاب، اعتراض خود را علنی کردند. در مهرماه سال1357 تعدادی از این کارگران با توزیع اعلامیه، دوستان و همکاران خود را به اعتصاب و تظاهرات علیه رژیم پهلوی فراخواندند.[16] آنها در ماه محرم سال 1357 به اعتصابی گسترده دست زدند و چون جهت احقاق حق خود قصد داشتند کارگران بهایی را از کارخانه اخراج کنند، با دخالت مأمورین و مرخصی دادن بیست روزه به کارگران بهایی موضوع به طور موقت حل و فصل شد.[17]
یکی دیگر از مصادیق حضور فعال کارگران، در جریان وقوع زلزله در بیسـت و پـنجم شـهریور 1357 به بود، زمانی که زلزلهای مهیب شهرستان طبس را لرزاند. زلزله هرچند تبعات زیانآوری برای مردم منطقه به همراه داشت، اما حضور روحانیون و طلاب علوم دینی در طبس با هدف کمکرسانی و همچنین برگزاری مراسم ترحیم برای درگذشتگان این حادثهی دردناک، فرصت ذیقیمتی را جهت مبارزه با رژیم پهلوی فراهم کرد. گزارشها بیانگر آن است که بعد از زلزله طبس سردادن شعار علیه رژیم و نیروهای نظامی مستقر در طبس صورت علنی به خود گرفت؛ به طوری که اداره ساواک خراسان به شهربانی دستور داد تا افرادی که به دادن شعارهای ضد ملی و برخلاف مصالح کشور مبادرت میکنند بازداشت گردند.[18] نارسائیهای موجود در جریان کمکرسانی به مردمی که خانههای آنها ویران شده بود و از آن مهمتر عزیزانشان را از دست داده بودند باعث شد تا مردم نسبت به آنچه در کشور در حال رخ دادن بود آگاهتر شده و حکومت و مسئولین را آماج حمله قرار دهند. تظاهرات عدّهای از کارگران با بیل و کلنگ، از جمله نکات منحصر به فـردی بود که در شهرستان طبس اتفاق افتاد و در تـاریخ مبـارزات این شهرستان ثبت و ضبط گردید. در گزارشی که از این حادثه ثبت شده این طور روایت آمده است: «در مورخه 29 /6 /57 عدّهای از روحانیون تربت حیدریه جهت کمک به زلزلهزدگان طبس با یک دستگاه اتوبوس به طبس آمده که عدّهای از کارگران بیل و کلنگ به دسـت، همـراه این عدّه شده و شعارهایی برعلیه مملکت داده و اظهار داشته که رهبر ما خمینی اسـت و مذهب ما جعفری است که پس از مدتی متفرق گردیده و پی کار خود رفتهاند.»[19]
نمونههای همراهی کارگران و کارمندان با روحانیت و انقلاب بسیار است.[20] طبق گزارش ساواک خراسان در 7 /9 /1357، کارگران کارخانه قند نیشابور هم ضمن گفتگو با یکدیگر به جایگاه شاهنشاه توهین کردند.[21] در گزارشی دیگر در 9 /9 /1357 این سازمان، کارگران کارخانه پروفیل طوس با گوشدادن به نوارهای سخنرانی امام خمینی، نوار سخنرانی دیگر علما از جمله شهید حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمینژاد را به منزل برده و گوش میدادند.[22] کارگران ساختمانی آستان قدس رضوی هم در تاریخ 28 /9 /1357 اعلامیههایی به در و دیوار صحنهای حرم مطهر رضوی الصاق کردند که نشان از مخالفت آنها با رژیم داشت.[23] در بین کارگران کارخانه قند در تربت جام هم زمزمههایی مبنی بر مخالفت با رژیم شاه به گوش میرسید.[24]
نکته مهمّی که بایست به آن اشاره کرد سرایت این نارضایتیها به کارگران دیگر شهرهای استان است.[25] چنان که همراه با اعتصاب کارگران کارخانه قند شیروان، کارگران کارخانه قند چناران هم در سیزدهم آبان 1357 دست به اعتصاب زدند.[26] در دهم آبان ماه، شهرستان فریمان شاهد اعتصاب کارگران روزمزد کارخانه قنـد بـود.[27] البته حکومت کوشید برخی از این اعتصابها را به مساله صنفی جهت افزایش مسائل حقوقی و رفاهی کارکنان و کارگران ارتباط دهد. اما باید گفت که حتی وعدههای حکومت در این زمینه نیز توخالی بود و هیچ گاه جامه عمل نپوشید. در سالهای ١٣٥٥ تا اواخر ١٣٥٦، شمار بیکاران چهارصد هزار نفر رسید و حقوقها حدود 30 درصد کاهش یافت.[28]
با افزایش تورم و گرانی که در سالهای منتهی به حکومت پهلوی بیشتر نمایان شد، محمدرضا شاه هم از وعدههایش در حمایت از قشر کارمند و کارگر عقب نشینی کرد. او حتی طی کنفرانس مطبوعاتی چنین عنوان کرد: «دولت رفاه کارگران را با پشم نرم پوشانده است. این قابل تحمّل نیست. آنهایی را که کار نمیکنند دُمشان را میگیریم و بیرون میاندازیم.»[29] این در حالی است که او حتی در سال ١٣٥٣ در سخنانی اعلام کرده بود: «تا آنجا که به رفاه کارگران مربوط است، ما همواره چند گام از آنان پیشتر خواهیم بود؛ مزایایی به آنان خواهیم داد که هرگز تصورش را نمیکردند.»[30] وعدههای پوچ رژیم کارگران را بیش از پیش از وضعیت کشور ناراضی کرد. در حوزه مسکن هم وضع بهتر نبود و وعدههای حکومت تحقق نیافت. شاه در کتاب «پاسخ به تاریخ» این طور اعتراف کرده است: «باید قبول کنیم که برنامه تأمین مسکن برای کارگران از نقاط ضعف سیاسی ما محسوب میشد، چرا که با تمام کوششهایی که انجام گرفت، موادی مثل سیمان و آجر و امکانات کافی برای نیل به همه برنامههای خود در اختیار نداشتیم.»[31]
در هر حال مردم کوچه و بازار و حتی صاحبان مشاغل آزاد به این مساله پی برده بودند و میدانستند که منتسب کردن اعتراضات و نارضایتیها به مسائل صنفی و معیشتی چندان صحیح نیست. به عنوان نمونه و برطبق یکی از اسناد، جواد فکوری که در شهرستان تایباد مغازه عکاسی داشت در سخنانی درباره اعتصاب کارکنان در نقاط مختلف کشور و حمایت آنها از امام خمینی، اقدامات دولت در راستای برآورده شدن خواستههای این دو قشر را «بلوف» دانست.[32]
وحشت حکومت از اعتراضات کارگران
حضور فعال طبقات کارگری که عمدتاً جزو طبقات تهیدست جامعه به شمار میآمدند در این گونه حوادث و پیوستن آنها به مخالفین حکومت، باعث هراس رژیم از شورشهای کارگران در دیگر محیطهای کار داشت. رژیم همواره از این که سندیکای کارگران در کشور تشکیل گردد واهمه داشت و تمهیداتی را هم در این باره اندیشیده بود. در طول سالهای بعد از 1320 که حزب توده سربرآورد و به لحاظ تشکیلاتی توانست در کشور یارگیری کند، رژیم مراقب بود که طبقه کارگر به کمونیسم نپیوندد. با همین تفکر کوچکترین زمینههایی که میتوانست موقعیت را برای گرایشهای کمونیستی کارگران فراهم سازد به شدّت زیرنظر داشت. در بهمنماه 1355 ساواک بجنورد، در خصوص احداث واحدهای صنعتی بزرگ در اسفراین گزارش داد که به علت رفت و آمد افراد روسی به این منطقه امکان دارد تماسهایی از سوی مردم منطقه و یا افراد مهاجر با آنها گرفته شود و لذا ژاندارمری اسفراین بایستی نسبت به این تماسها و فعالیتها مراقب باشد.[33] همچنین در بُعد ایجابی، ساواک خراسان توصیه کرد که دو طبقه روستایی و کارگران مورد حمایت قرار گیرند و ضمن جلب توجه آنها، از افتادن به دامن آشوبگران و احزاب حفظ گردند.[34] هرچند اغلب طبقه کارگران در ایران از خانوادههای مذهبی و سنتی بودند و این اتفاق قطعاً رخ نمیداد.
آگاهی بخشی به تودههای مردم (توزیع کتاب، عکس امام، سخنرانی و ...)
از جمله فعالیتهای کارمندان طی نهضت حضرت امام، توزیع کتابها و نوارهای سخنرانی مذهبی در بین مردم با هدف بالابردن آگاهیهای دینی و سیاسی آنها بود.[35] طبق گزارش نیروهای امنیتی در 28 /10 /1357 فرزند یکی از کارکنان شهرداری اسفراین از جمله کسانی بود که 40 کتاب که از نظر حکومت جزو کتب مضره بود در اختیار داشت. طبق همین گزارش او جهت دور ماندن از تعقیب ساواک این کتابها را در منزل پدرش در روستای پرتان،[36] نگهداری میکرد. همچنین وی سابقه فعالیتهای سیاسی و مذهبی هم داشت و زمانی که در مشهد به سر میبرد با روحانیون و بیوت مراجع در ارتباط بود و با دانشجویان دانشگاه فردوسی شبها جلسات محرمانه برگزار میکردند.[37]
در مرداد 1356 حسین سحرخیز، کارمند دادگاه اسفراین، از دیگر افرادی بود که کتاب «حکومت اسلامی» حضرت امام را برای مطالعه دوستانش و آگاهی آنها نسبت به فجایع شاه ایران در اختیار علاقمندان قرار میداد.[38] ساواک خراسان علاوه بر کتاب امام، حداقل از سه کتاب دیگر از جمله «یک جلوش تا بی نهایت صفرها» اثر دکتر علی شریعتی، «انقلاب تکاملی اسلام» اثر استاد جلالالدین فارسی و کتابهای شعر نام برده که در زمره کتابهای ممنوعه است.[39] سیدحسین موسوی، از کارکنان اداره تـأمین و خـدمات درمـانی شهرستان مشهد، تعدادی عکس از امام خمینی را به روستای مهموئی[40] برد و ضمن توزیع آن در بین مردم، روستائیان را به تظاهرات علیه رژیم شاه فرا خواند: «نامبرده در محلی در همان قریه که تمام مردم جمع بودهاند اظهار داشته که خمینی به ما دستور داده تمام مردم ایران بایستی در عزای ملی قیام و نسـبت بـه کـد 66[41] و دیگر خاندان اهانت نموده است و نیز غیرنظامی حسن اعتمادی ساکن قریه مهموئی با وی همفکری و همکاری در پخش عکسها نموده است.»[42] ابراهیم عرب، کارگر چاپخانه زرین شهرستان بیرجند و از اهالی خوسف[43] اهالی را در روزهای تاسوعا و عاشورا بر ضد رژیم تحریک و تشویق به شعار دادن میکرد.[44] شیخ حبیبالله عزیزی، کارمند اداره اوقاف بجنورد، در روستای کیلی کس بایر[45] اعلام کرد که حکومت حق روحانیت و امام خمینی است که شاهنشاه آن را غصب کرده است و بایستی از دستور امام پیروی کرد.[46] محمد فلاح، هوشـنگ خزاعـی و ارشـد ریـاحی، کارمندان اداره تعاون امور روستاها، عـدّهای از وعـاظ و طـلاب مخــالف را جهت تبلیغ و تحریک علیه دولـت بــه روستاها اعزام کردند.[47] یکی از کارمندان دادگاه شهرستان باخرز با صراحت از مظالم حکومت پهلوی سخن میگفت.[48] در تربت جام هم دو تن از کارمندان شهرداری و دادگستری طی گفتگوهایی اعلام کردند که رژیم نفسهای آخر را میکشد.[49] اینها تنها بخشی اندک از فعالیتهای کارکنان دولت در یاری رساندن به نهضت امام بود که به آنها اشاره شد.
اعتصابات سراسری کارگری و کارکنان دولتی
پیوستن به اعتصابات سراسری، یکی از کارهای اساسی و بنیادین در دوران انقلاب اسلامی بود که به سرنگونی رژیم سرعت بخشید. امام خمینی در پیامی در تاریخ 16 مهرماه سال 1357ش، خطاب به دانشجویان این طور فرمودند: «شما دانشجویان، موظّف هستید که از قیام حق طلبانه و مردانه قشرهاى کارگر و کارمندان محروم و مسلمان ایران که به اعتصاب کشیده شده است پشـتیبانى کنید. اینان مسلمانان محرومى هستند که از حقکشى رژیم شاه به تنگ آمدهاند و براى احقاق حق و همگامى و همدردى با سایر برادران خود بپاخاستهاند و همه میدانید تا رژیم فعلى سر کار است، عدالت اجتماعى و رسیدگى به حال زحمتکشان محروم، امرى است که جامه عمل به خود نمیپوشد. به آنان از من بگویید که گول دستگاه فریبکار را نخوریـد و دسـت از اعتصابات نکشید و نهضت اسلامى خود را ادامه دهید، تا با خواست خدا، دست غارتگران حقوق شما و سایر ملت را قطع و به برکت حکومت اسلامى، به عدالت حقیقى و برخوردارى از نعمتهاى الهى نایل شوید؛ و به آنان تذکر دهید در اعتصـابات خود پشتکار به خرج دهید و شعارهاى اسلامى خود را هر چه بیشتر گسترش دهید، و اتکـال بـه خـداى تعـالى نمـوده و مطمئن باشید پیروزمندانه به حقوق حقّه خود میرسید.»[50] به دنبال این پیام درسآموز بود که اعتصابهای کارکنان و کارگران نهادهای مختلف دولتی و غیردولتی شدّت یافت. تنها دو روز بعد از پیام امام، کارمندان اداره بهداری و بهزیستی فردوس در 18 مهر 1357 اعتصاب کردند.[51] در مجموعه اسناد ساواک سرفصلی با عنوان: «وضعیت اعتصاب کارمندان وزارتخانهها و مؤسسات دولتی و نیمه دولتی» وجود دارد که به پوشش اخبار اعتصابها در سراسر شهرهای ایران اختصاص دارد. در یکی از این گزارشها در تاریخ 16 /8 /1357 لیست ادارات و کارکنان استان خراسان که دست از کار کشیدند را چنین بیان کرده است: «ادارات کار و امور اجتماعی، امور اقتصـادی و دارائـی، استاندارد، بازرگـانی و فرهنـگ و هنـر مشـهد، راه و ترابری مشهد و تربت حیدریـه، بهـداری و بهزیسـتی مشهد، بیرجند و بجنورد، تعاون روستائی استان»[52] چند اداره و دستگاه دولتی و غیر دولتی در شهرهای بیرجند، بجنورد و تربت حیدریه و مشهد هم از روز قبل دست به اعتصاب زده بودند.[53] آنها در زمانهای استراحتشان در مراسم راهپیمایی شرکت میکردند. در سال 1357 کمکاری و اعتصاب کارکنان نهادی مختلف اعمّ از دولتی و غیردولتی به امری معمول و رایج در همه استانها تبدیل شده بود.[54] در اول آذرماه کارکنــان واحــد اکتشافی ذوب آهن طبس اعتصاب کردند، هر چند در گزارش ساواک خراسان اعتصاب آنها تنها به منظور تأمین امکانات رفاهی خلاصه شده بود؛ اما منبع ساواک در ذیل گزارش نوشت که دستاندرکاران اعتصاب قصد دارند خواستههای سیاسی خود را هم مطرح سازند.[55] به دنبال این تحرکات، شیخان، رئیس ساواک خراسان، به شهربانی استان دستور داد که طی 24 ساعت اسامی کارکنان آموزش و پرورش و دیگر ادارات و همچنین دانش آموزان و دیگر اقشاری را که در شهرهای مختلف استان نقش رهبری در تظاهرات و تشنجات را داشتند به آن سازمان اعلام کند[56] در راستای همین دستور بود که شهربانی سیاههی اسامی افرادی را در شهرهای بجنورد، بیرجند و سبزوار به تفکیک برای ساواک خراسان ارسال کرد.[57]
اما روز پنج آذرماه 57 روز ویژهای در تاریخ انقلاب مشهد بود. در این روز قرار بود کارمندان دولتی از حضور در سر کار خودداری کنند و به اعتصاب عمومی دست بزنند. کارکنان دادگستری خراسان از اولین کارکنانی بودند که قصد داشتند دست از کار بکشند، گفته میشد آنها قصد دارند در بیوت آیتالله عبدالله شیرازی و آیتالله سید حسن قمی حضور پیدا کنند و با انقلابیون اعلام همبستگی نمایند.[58] دلیل این که روز پنجم آذرماه انتخاب شده بود به این خاطر بود که مراجع و علمای مشهد این روز را به مناسبت حمله نظامیان به حرم مطهر رضوی و هتک حرمت امام هشتم(ع) تعطیل عمومی اعلام کرده بودند. حادثه حمله به حرم رضوی در تاریخ 29 آبان رخ داد. پس از برگزاری مراسم ختم یکی از کشتهشدگان حوادث مشهد در مدرسه عباسقلی خان؛ جمعیت شرکت کننده وارد حرم مطهر شده و شروع به راهپیمایی کردند. با ورود نیروهای امنیتی به حرم بین طرفین درگیری ایجاد شد و حرمت حرم رضوی شکسته شد.[59] این حادثه، حوادث ناگوار حمله روسها به حرم در 1330ق /1291ش و همچنین واقعه گوهرشاد در 1314ش را در اذهان زنده کرد. امام در اعلامیهای در تاریخ 3 /9 /57 برابر با 23 ذیحجه 1398ق، با محکوم کردن این حادثه، اطاعت از رژیم را اطاعت از طاغوت و حرام اعلام کرد. به همین مناسبت روز یکشنبه پنجم آذرماه را عزای عمومی اعلام شد. در بخشی از پیام امام چنین آمده بود: «یکی از بزرگترین ضربههای این جنایتکار به اسلام، به مسلسل بستن بارگاه قدس حضرت علی بن موسی الرضا ـ صلواتالله علیه ـ است. این بارگاه مقدس در زمان رضاخان به مسلسل بسته شد و قتل عام مسجد گوهرشاد به وجود آمد و در زمان محمدرضاخان آن جنایت تجدید و دژخیمان شاه در صحن و حریم آن حضرت ریخته و کشتار کردند...»[60] به دنبال صدور اعلامیه امام، آیتالله شیرازی[61] و آیتالله قمی[62] طی اعلامیههای جداگانهای ضمن محکومت حادثه، این روز را تعطیل اعلام کردند. پس از صدور اعلامیههای علما مبنی بر تعطیلی عمومی و اقامه عزا، راهپیماییها و اعتصابها به نحو چشمگیری در مشهد گسترش یافت.
کارمندان اداره مخابرات مشهد که به تحصن 72 ساعته در بیت آیتالله سید کاظم مرعشی دست زده بودند در چهارم آذرماه تحصن آنها پایان یافت. یکی از اقداماتی که نیروهای انقلابی معمولاً در این مواقع انجام میدادند، استقبال و تکریم متحصنین بود. این مساله ضمن دلگرمی و تمجید از اقدام متحصنین، باعث همبستگی بیشتر بین اقشار و صنوف مختلف در یک شهرستان میشد. به عنوان نمونه وقتی در مشهد تحصن کارکنان اداره مخابرات پایان یافت، عده زیادی از مردم با حضور در بیت آیت الله مرعشی از اقدام شجاعانه آنها تقدیر کردند: «تحصن 72 ساعته کارمندان مخابرات در منزل مرعشی خاتمه و ساعت 0930حـدود پانصد نفر از طبقات مختلف مردم در جلو منزل مرعشی اجتماع و شیخ جواد حـافظی برایشان درباره حوادث اخیر و کشتار وسیع دولت و اعتصـاب کارمنـدان سـخنرانی، متذکر شد چنانچه روز 5 /9 /57 توسـط مقامـات از راهپیمـائی جلـوگیری شـد، بـه دستههای کوچک تقسیم و اجتماعات خود را تشکیل دهند. سپس یکی از کارمنـدان ماکروویو ضمن تشکر از آیت الله مرعشی و قرائت قطعنامه تحصن کننـدگان در حـالی که مرعشی، شیخ علی تهرانی، حافظی، شیخ صفائی در پیشاپیش در حرکـت بودنـد، فاصله کوتاهی را راهپیمائی و گوسفندی در جلو آنان ذبح کردند.»[63] کارمندان و کارکنان آستان قدس هم در واکنش به این حادثه اعلام کردند که«ما کارمندان و کارکنان آستان قدس که خود از خدمتگزاران دربار علی ابن موسی الرضا میباشیم و مسئولیت بیشتری در این مورد خواهیم داشت به خاطر توهین و اهانتی که به اسلام و مسلمین در حرم مطهر رخ داده است مطابق خواست آیات عظام و مراجع تقلید شیعیان جهان همراه با سایر طبقات مردم و ادارات سراسر کشور روز یکشنبه را تعطیل خواهیم نمود.»[64]
در دی ماه 1357 ماه اعتصابها نه تنها کاهش نیافت؛ بلکه اکثر مراکز دولتی تعطیل شدند. ساواک حدس زد که شهر مشهد آبستن حوادث و رخدادهای ناگواری خواهد بود.[65] بنا بر گزارش رکن دوم ژاندارمری کل کشور در دی ماه تمامی کارکنـان دادگسـتری شهرسـتانهای کاشـمر، تربت حیدریه، تربت جام و تایباد دست به اعتصـاب عمومی زدند.[66] کارکنان اداره پست و تلگراف مشهد در ششم دی ماه 1357 عکـسهـای شاه را که روی در و دیوار اداره نصب شده بود پـائین آوردند و تصـاویری از امام خمینی را روی شیشهها و دیوارها نصب کردند.[67] آنها از هفتم دی ماه اعتصاب را آغاز کرده بودند[68] در این روز همچنین کارمندان شهرداری مشهد هم به جمع اعتصاب کنندگان پیوستند.[69] آتشنشانهای مشهد هم چون دیگر کارکنان به اعتصاب پیوستند. فردی به نام مدهوش از جمله آتشنشانهای مشهد در پیوستن همکارانش به اعتصابهای عمومی در ماههای منتهی به پیروزی انقلاب در این شهر نقش داشت. او خود به صراحت به شاه توهین و در حمایت از همکاران خود که گرفتار نیروهای امنیتی و زندانی شده بودند تلاش میکرد.[70]
در همراهی کارکنان دولتی با نهضت امام، حتی کارمنــدان گمرک دوغارون که به لحاظ مسافت با مرکز شهر دور بودند و در منطقه صفر مرزی قرار داشتند نیز در صف مخالفین با حکومت قرار گرفتند.[71] کمکـاری کارکنـان گمـرک مـرزی دوغارون به خاطر این بود که تا جای ممکن «از صدور نفت و مواد سوختی به افغانستان جلوگیری» گردد. آنها با اعتصاب و کارشکنی هر چند صادرات نفت را متوقف نکردند، حداقل جلو سرعت صادرات نفت را گرفتند، در نتیجه تانکرهای سوختی که آماده صادرات به افغانستان بود در روز سوم دی ماه 1357 در تایباد متوقف شد تا اجازه خروج برای آنها صادر گردد.[72] علاوه بر این دست کشیدن کارکنان گمرک باعث ایجاد خلل در ورود و خروج مسافر و کالاهای تجاری شد. اعتصاب آنها باعث شد که رئیس گمرک اعلام کند: «امور گمرک از دست وی خارج گردیـده و کارمنـدان گمرک اعتصاب نموده و به منظور راهپیمایی به مشهد رفتهاند و لـذا عبـور تانکرهـای نفـت مقـدور نیست.»[73] وضعیت در گمرک مرزی باجگیران[74] هم به همین منوال بود.[75] در گزارشی که فرمانداری نظامی مشهد در 13 آذرماه 1357 برای سازمان اطلاعات وامنیت خراسان تهیه کرد تشریح شد که وقتی دو نفر از انقلابیون در گمرک باجگیران سخنرانی کردند و فرمانداری نظامی مستقر در گمرک قصد داشت آنها را بازداشت کند آنها توسط حامیانشان فراری داده شدند. کارکرد دیگر نقاط مرزی و گمرک علاوه بر اعتصاب و اختلاف در ورود و خروج مسافر و کالا، تجهیز کردن انقلابیون به اسلحه بود. هر چند این مساله را بر طبق اسناد ساواک نمیتوان درست دانست اما در هر حال در ادامه یکی از گزارشها آمد که ریاست گمرک از شوروی اسلحه وارد کشور کرده و در اختیار طرفداران انقلاب قرار میدهد.[76]
در همین روز همچنین گزارش شد که کارمنـــدان اداره تعـــاون و امـــور روســـتاهای شهرســتان نیشــابور از 16 تا 19 آذرماه دست از کار کشیده و اعلام کردند در صورتی که خواستههای آنها برآورده نشود همچنان به اعتصاب خود ادامه خواهند داد.[77] تحصن یک هفتهای کارمندان دادگستری و قضات در مشهد هم از صبح روز چهـارم دی ماه آغـاز شـد. در ادامه توضیح داده شد که نیروهای مذهبی و انقلابی گروههای سهگانهای به شرح زیر تشکیل دادهاند: «الف: گروه ضربت، جهت کارهای اجرائی، ب: گروه انتشار اخبار، به منظور چاپ و پخش خبر و جمعآوری پول، پ: کمیته 7 نفری، به منظور اخذ تصمیم صدور دستورات به گروه ضربت»[78] با نزدیک شدن به پیروزی انقلاب، نه تنها کارکنان رتبههای پایین، بلکه رؤسای برخی از ادارات و نهادهای دولتی هم به انقلاب پیوستند. در یازدهم دی ماه و قبل از فرار شاه از کشور، شهردار بجنورد به طرفداران و حامیان انقلاب پیوست. «آقای سنگچولی شهردار بجنورد با پیوستن به گروه خرابکاران و مخالفین، همبستگی خود و کارمندان شهرداری را رسماً اعلام و شهرداری بجنورد را تعطیل نموده. مراتب به استانداری اعلام گردید.»[79]
جدای از اعتصاب، کارکنان مراکز دولتی همه روزه در تظاهرات هم شرکت داشتند. در نیشابور رؤسای ادارات و کادر اداری از جمله دادستان و حتی رئیس دادگسـتری در راهپیمایی شرکت کردند.[80] این حضور باعث تعجب مسئولین و مقامات حکومت شد، چرا که آنها انتظار داشتند لااقل کارکنان دولت از شرکت در اعتراضها خودداری کنند، نه این که همراه و همگام با مردم به صف مخالفین رژیم بپیوندند: «در تظاهرات ضدملی و میهنی که در شهرستان نیشابور تشکیل گردیده اکثر رؤسای ادارات و مسئولین و کارمندان عالیرتبه آن شهرستان شرکت داشتهاند از جمله کارمندان و قضات دادگستری که خود آنان برابر مقررات باید متخلفین را مجازات نمایند در این گونه تظاهرات شرکت و باعث تشویق محرکین و افراطیون میگردند.»[81]
اختلال در امور روزمره اداری و کاری باعث شد تا در 23 آذرماه 1357 از سوی ارتشبد غلامرضا ازهاری، نخست وزیر، بخشنامهای برای کلیه وزارتخانهها و سازمان های دولتی درباره اعتصابها و کم کاریها ارسال گردد. بر طبق محتوای مندرج در این بخشنامه، اعتصابها باعث «اختلال در قسمتی از عرضه خدمات اداری، اجتماعی و فنی جامعه شده و زیانهای بالنسبه عظیمی را در زمینه مالی، اقتصادی و خصوصاً تولیدی به بار آورده و ناراحتی و نارضائی مردم» شده بود، و «قطع نفت و گاز و بنزین و خاموش ساختن برق و عدم انجام پارهای امور اداری که باز مستلزم تأمین رفاه عمومی است زندگی عمومی را مختل» شده بود. لذا دولت تصمیم گرفت از طریق روسای سازمانها مقررات استخدامی را با شدّت رعایت کند، از جمله در پرداخت حقوق و دستمزد به کارکنان دقت به عمل آورده شود، چرا که دولت نباید به کسانی که اعتصاب کردند حقوق و اضافه کار پرداخت کند، ضمن این که«هر یک از کارکنان دولت سر کار خود حاضر نشوند و یا با حضور در محل، کاری انجام ندهند و یا کم کاری کنند، وزراء و یا سایر مقامات مسئول مکلّفند با استفاده از مقررات مربوط آنها را برکنار سازند.»[82]
از جمله نکاتی که درباره اعتصاب کارکنان بخشهای دولتی و خصوصی بایستی به آن اشاره کرد حمایت روحانیت از اعتصابها است. شاید همین حمایتها بود که قشر کارمند و کارگر را به ادامه راهی که انتخاب کرده بود، امیدوارتر ساخت. به عنوان نمونه حجتالاسلام عبدالله امامی در شهرستان تربت حیدریه و روی منبر اعلام کرد: «من از شما کارمندان شرکت نفت، کارکنان دیگر ادارات دولتی و کارگران که با ما همیشه همگام بودهاید ممنونم و از شما میخواهم که همچنان در اعتصاب باقی بمانید و از این حکومت نظامی هراسی نداشته باشید و از این توپ و تانکها نترسید، از دستورات شاه خائن و مأمورین خائنش نترسید.»[83] نکته بعدی سرایت اعتصابها از مراکز استان به شهرهای همجوار و کوچکتر و همهگیری آن[84] و همچنین سرایت اعتصاب کارکنان یک سازمان به سازمانهای مشابه آن در شهرستانها است. ابراز همبستگی و پشتیبانی کارکنان بانک سپه در تربت جام با کارکنان اداره منطقه مرکزی خراسان نمونه بسیار خوبی برای این مثال میباشد.[85]
در تحلیل نهایی ساواک در تاریخ 3 /10 /1357 راجع به تعطیلی و اعتصاب کارکنان بخشهای دولتی و راهکار مقابله با آن چنین آمده است: «لکن در مورد به خصوصی باید بیتفاوتی دستگاههای امنیتی و دولتی را نسـبت به تعطیل عمومی ادارات که به موازات تعطیل بازار صورت میگیرد مورد انتقاد قرار داد، زیـرا وقتـی ادارات به دستور روحانیون مخالف تعطیل میکنند مردم فکـر مـیکننـد کـه روحـانیون مخـالف از حمایت کارمندان ادارات دولتی برخوردار بوده و این عمل را یـک موفقیـت بـرای روحـانیون بـه حسـاب میآورند و هر چه بیشـتر ایـن موفقیتهـای تصـنعی نصـیب روحـانیون شـود خـود را بـه موفقیـتهـای موهومی نزدیکتر یافته و جریتر شده و کار برقراری نظم به تأخیر میافتد. در مورد کارکنان دولت در هر اداره؛ دو یا سه نفر فریب خورده، سایرین[را] تحریـک میکنند و کارمندان دیگر هم به عنوان آینده نگـری با آنان همگام میشوند. برای جلوگیری از این عمـل بـه نظـر مـیرسـد کـه لااقـل هفتـهای یـک نفـر از کارمندان استانداری به منظور کنترل ادارات آمـده و دفتر حضور و غیاب کارمنـدان را چـک نمایـد. ایـن عمل باعث میشود کـه کارمنـدان فکـر نکننـد کـه رشته کارها از هم گسیخته و حساب و کتابی وجـود ندارد، نیامدن کارمند در حالت عادی چندان مهم نیست، لکن در موقعیت کنونی غیبت آنان به نفع روحانیون مخالف و دشمنان تلقی میگردد.»[86]
برپایی جلسات مذهبی- سیاسی
در تیرماه سال 1356ش تعدادی از کارکنان ادارات مختلف دولتی در شهرستان طبس از جمله؛ اداره کشاورزی و بانک سپه جلساتی با یکدیگر برگزار کردند. این جلسه که چند نفر زن نیـز در آن شرکت داشتند باعث واکنش دستگاه امنیتی در شهرستان شد. واحد ضد اطلاعات ژانـدارمری طبس گزارشی پیرامون این موضوع و بـا عنـوان «جلسـه مشکوک در شهرستان طبس»[87] تهیه و به ساواک خراسان ارسال کرد. بعدها در گزارش کاملتری که شهربانی خراسان درباره این موضوع تهیه کرد چنین آمد: «شخصی به نام غلامزاده کارمند اداره ثبت احوال شهرستان طبس که قبلاً کارمند بهداری بوده، از طرفداران آیتالله خمینی میباشد و قبلاً با سید علی سجادی[88] زندانی ضدامنیتی که از طلبههای ناراحت بوده، ارتباط داشته و حالیه هم مرتب با طلبهای به نام محمد ملکزاده که در شهرستان قم تحصیل میکند و سالی یکی دو مرتبه جهت دیدن پدر و مادر و دوستان به طبس میآید و از همدرسان و هم مسلکان طلبه فوق میباشد، رفت و آمد مینماید و در چند سال قبل هم به اتهام پخش اعلامیه برعلیه شرکت زمزم در این شهربانی پیشینه دارد.»[89] این جلسات چنانچه در گزارشهای ساواک هم به آن اشاره شده است در پوشش جلسات مذهبی برگزار میشد، حال آن که عمدتاً مباحث محوری در این جلسات مباحث سیاسی بود. در گزارش ساواک خراسان به فرماندار نظامی مشهد از شخصی به نام حصاری یاد شده است که در جلسات مذهبی تحت عنوان آموزش قرآن کریم، حاضرین در جلسه را علیه دولت تحریک میکرده است.[90]
همدردی با حادثه بیمارستان شاهرضا(امام رضا علیه السلام)
روز چهاردهم آذرماه 1357 مجسمهی محمدرضاشاه در مشهد سرنگون شد. بعد از این حادثه فرمانداری نظامی مشهد به دنبال شناسایی افرادی بود که در این موضوع نقش داشتند. به دنبال اعلام همبستگی پزشکان و کارکنان بیمارستان شاهرضای مشهد با انقلابیون، در مورخ 23 /9 /1357 تعدادی از نیروهای نظامی با شکستن نردههای آهنی و ورود از درب جنوبی بیمارستان، با تیراندازی و حمله به بخشهای داخلی و اطفال به آزار و اذیت بیماران پرداختند. در جریان این حمله بیماران بستری در بیمارستان مورد آزار و اذیت قرار گرفتند و تعدادی از آنها کشته و مجروح شدند. در بخشی از بیانیهای که از سوی برخی از پزشکان و کارکنان بیمارستان صادر شد درباره چگونگی حادثه چنین ذکر شد: «هموطن در ساعت 45 /10 دقیقه صبح روز پنجشنبه 23 /9 /57 عمال مزدور رژیم جنایتکار حاکم ایران در حالی که توسط سربازان مسلّح راهنمایی و حمایت میشدند و چماق نیز به دست داشتند با نقشه قبلی از درب جنوبی بیمارستان شهدا [بیمارستان امام رضا(ع) صحیح است](شاهرضای سابق)به منظور تخریب بخشهای بیمارستان که در آن بیماران بستری بودند و سرکوب نمودن گروه پزشکی و اداری بیداردل بیمارستان شهدا که همواره پشتیبان مردم مبارز و شرافتمند ایران بوده و خواهند بود، ناگهان وارد بیمارستان گردیدند و پس از آسیب رساندن به اتومبیلهای جلوی بخشهای کودکان و داخلی مبادرت به حمله با سنگ و چوب و پرتاب گاز اشکآور به داخل دو بخش مذکور نمودند که منجر به مصدوم شدن شدید و خفگی دو طفل بیمار بیگناه بستری در بخش اطفال نیز شد و آثار حمله وحشیانه آنان به عنوان سندی ننگین بر در و دیوار این دو بخش نیز منقوش است.»[91] در نقلی دیگر طی این یورش تعداد 18 نفر مجروح شدند.[92] گستره جنایات رژیم در این حادثه واکنش شدید روحانیون و دیگر افراد جامعه را به دنبال داشت.[93] این حادثه بازتاب وسیعی در بین کارکنان بخشهای مختلف داشت.
با تحصن فرهنگیان، بسیاری از اقشار مختلف مردم با آنها اعلام همبستگی کردند. از جمله 109 نفر از قضات دادگستری و کارکنان اداره دارایی و دانشگاهیان با آنها همراه شدند.[94] همچنین به دنبال تحصن عدّهای از روحانیون در بیمارستان شاهرضا؛ تعدادی از کارمندان دانشگاه و پزشکان نیز با روحانیون متحصن گردیدند. بعد از این حادثه، بیمارستان شاهرضا به یکی از پایگاههای انقلاب در مشهد تبدیل شد. چنان که شیخان، رئیس وقت ساواک خراسان، در گزارشی که برای مرکز تهیه کرد از بیمارستان شاهرضا به عنوان «مرکز فعالیت اخلالگران» یاد کرد.[95]
در ساعت 8 شب روز 25 آذرماه نیز کارکنان استانداری خراسـان و فرمانـداری مشـهد طـی اعلامیهای که فرماندار مشهد و قریب یک صد نفر دیگر آن را امضاء کرده بودند، همبستگی خود را با مراجع تقلید اعلام و آن را جهت آگاهی مردم به منـازل آیـات مشـهد ارسـال کردنـد تـا در محـل مناسبی نصب گردد.[96] این درحالی بود که پیش از آن هم کارمندان اسـتانداری، شـرکت واحـد، فرهنگ و هنر، توانیر، راهآهن، دادگستری، مخابرات و نیروگاه برق نیز همبستگی خود را با جامعـه روحانیت اعلام کرده بودند.[97] در تاریخ 26 آذرماه هم کارمنــدان اداراتمخــابرات، نیروگــاه بــرق، دادگسـتری، اسـتانداری و فرمانـداری مشـهد در قطعنامهای همبستگی خـود را بـه روحـانیون اعـلام کردند.[98]
در روز 27 آذرماه نیز اکثر کارمندان ادارات شهر مشهد کار خویش را رها کردند و در مراسم سخنرانی و راهپیمایی شرکت نمودند، که از آن جمله میتوان به کارمندان ادارات استانداری، شهرداری، دادگستری، بهداری، بهزیستی، راهآهن، مخابرات، کشاورزی و عمران روستایی، تعاون روستایی، راه و ترابری، کار، شرکت نفت و گاز و... اشاره کرد.[99] کارکنـان اداری دانشگاه فردوسی هم با اجتماع در باشگاه دانشگاه و به منظور همدردی با کارکنان بیمارستان شاهرضا در تا بیمارستان راهپیمایی کردند.[100] کارکنان راهآهن نیز ضمن اعلام همبستگی با روحانیون به بیت آیت الله سید عبدالله شیرازی رفتند و قطعنامهای را در اعتراض به اقدامات رژیم امضا کردند.[101]
در این شرایط که اعلام شده بود «وضعیت بیمارستان شاهرضا همچنان غیرعادی و بـه طور کلّی تحت کنترل مخالفین و اوباش میباشد.»[102] کارکنان رادیو و تلویزیون خراسان از توزیع اعلامیههای فرمانداری نظامی در روزهای گذشته امتناع کرده بودند و رژیم از انتشار اخباری از رادیو و تلویزیون در حمایت از انقلابیون نگران بود.[103] در این زمان اغلب کارکنان این سازمان در صف مخالفین قرار گرفته بودند. آنها در پوشش کارهای مختلف مخالفت خود را ابراز میکردند. مسئول پخش برنامه «عصر ما» که برنامهای با محتوای شاد و ترانه بود از پخش برنامه ممانعت و برنامههای دیگری را پخش کرد. خواهران یکی از زنان شاغل در این سازمان هم توانست با بیوت آیتالله سید حسن طباطبایی قمی و آیتالله شیرازی ارتباط بگیرد.[104]
همچنین «عدّهای از کارکنان مرکز فرستنده رادیو تلویزیون خراسان در تایباد» که از نظر رژیم جزو متعصبین مذهبی بودند در روز 21 آذرماه مصادف با روز 11 محرم «بعد از شنیدن خبر پائین آوردن مجسمههای رضاشاه کبیر و شاهنشاه آریامهر در شهر مشهد در مرکز فرستنده رادیو و تلویزیون جشن گرفته و به رقص و پایکوبی» پرداختند.[105] رضـا خزئـل، ایـرج زمردنیـا، حسـن حق شناس، علی رمضانی و غلامحسین توتونچی اسامی کارکنانی بودند که نام آنها به عنوان «متعصبین مذهبی» ثبت گردید. در فریمان در روز 29 آذرماه گزارش شد که«کارمندان شرکت مخابرات فریمان مکالمات تلفنی دستگاههای انتظـامی را اسـتراق سمع و مطالب را در اختیار مخالفین میگذارند.»[106]
حمایت از کارکنان شرکت نفت
در پی اعلام حمایت امام خمینی از کارکنان و کارگران شرکت نفت، حمایت از آنها به یکی از دغدغههای انقلابیون در خراسان و شهرهای مختلف استان تبدیل شد. اعتصاب مراکز نفت خیز به سرعت به کارکنان شرکت نفت در دیگر مراکز شهرها هم سرایت کرد، همچنان که اخباری از تحصن کارکنان پالایشگاه تهران و همراهی آنها با انقلاب و استفاده رژیم از گاز اشکآور برای متفرق کردن آنها به گوش میرسید.[107] درباره پیام امام خمینی به کارگران و کارکنان شرکت نفت، اعلامیههای مختلفی در شهرهای استان خراسان توزیع شد.[108] روز هشتم دی ماه 57 نماینده کارگران شرکت نفت آغاجاری در اجتماع دو هزار نفری در مسجد گوهرشاد حاضر شد و در سخنانی بیان کرد که رژیم آنها را مورد شکنجه قرار داده است به طوری که حدود هفتاد درصد کارگران مجبور به استعفا شدند.[109]
حمایتهای مردم استان خراسان بیشتر در قالب کمک مالی انجام گردید، به طوری که تا روز هفتم دی ماه 1357، 20 میلیون تومان در مشهد جمع آوری شد. اساتید دانشکده علوم تربیتی دانشگاه فردوسی نیز مبلغ 150000 تومان برای کارگران شرکت نفت حواله کردند.[110] برای تسریع و سهولت در کار قبضهایی چاپ و در مکانهای مختلف شهر مشهد به فروش میرسید، ضمن این که اعلامیه امام در حمایت از کارکنان شرکت نفت در اغلب جلسات و محافل انقلابی قرائت گردید. از جمله در جلسه سخنرانی آیتالله خامنهای در بیمارستان شاهرضا، اعلامیه امام مبنی بر استفاده از سهم امام و خمس به کارکنان شرکت نفت که در اعتصاب به سر میبردند قرائت شد.[111] ایشان که در اجتماع باشگاه دانشگاه و در اجتماع کارکنان شرکت ملی نفت و دانشگاهیان صحبت میکرد بعد از شنیدن گلایههای آنها مبنی بر مورد آزار و اذیت قرار گرفتن از سوی رژیم و نیازهای مادیشان، محوریت سخنانش را به این مساله اختصاص دادند.[112]
واکنش به محاصره بیت امام خمینی در عراق
در آغاز مهرماه سال 1357ش، حزب بعث بیت امام خمینی را محاصره کرد. این موضوع در خبرگزاریهای فرانسه و یونایتدپرس هم بازتاب پیدا کرد.[113] انعکاس خبر محاصره بیت امام خمینی در نجف اشرف، اعتصاب همگانی و اعتراضات مردمی بسیاری را در سراسر کشور به دنبال داشت. خبر این اقدام در استان خراسان، در نامه ساواک مشهد به اداره کل سوم به شرح زیر منعکس شده است: «اخیراً از طرف افراطیون مذهبی اعلامیههای تحریکآمیزی جهت برخی از کارمندان مؤسسات دولتی و خصوصی در شهرستانها ارسال و از کلیه کارمندان به خصوص از کارکنان رادیو و تلویزیون ملی ایران خواسته شده است که به منظور همدردی و همفکری روزهای 1 و2 دست از کار بکشند.»[114]
در این وضعیت ساواک خراسان در بخشنامهای عمومی بـه سـاواکهـای شهرسـتانهـای تابعـه چنین نوشت: «به قرار اطلاع، اخیراً دولت عراق محدودیتهایی برای خمینی فراهم نموده؛ متعاقب آن عوامل خمینی از عراق با عدّهای از روحانیون در ایران تماس گرفته، تصمیم دارند بـه منظور اعتراض به اقدامات دولت عراق، دست به تظاهرات و احیاناً یک سلسله اقدامات ایذایی از جمله خرابکاری و آتش سوزی در مراکز مختلف بزنند. سریعاً با همکاری مراجع انتظامی، پیشبینی و مراقبت لازم معمول، هرگونه اقدامی در این مورد به موقع خنثی، نتیجه سریعاً اعلام»[115]
با این حال در تاریخ ۵ و ۶ مهرماه ۱۳۵۷ حدود سه هزار نفر، از جمله روحانیون، کارمندان، اصناف و دانش آموزان در مسجد جامع شهرستان نیشابور تجمع و پس از سخنرانی دو تن از علمای شهر بعد از خروج از مسجد مزبور مبادرت به تظاهرات و دادن شعار نمودند. در این روز «حسام الدین رئیسی، رئیس انجمن شهر و وکیل دادگستری نیشابور و حسین بلالی، کارمند آموزش و پرورش از دیگر افرادی بودند که جمعیت را تحریک به تظاهرات میکردند.» [116] همچنین با آغاز سال تحصیلی جدید، در مهرماه همزمان با اعتصاب دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد، کارمندان دانشگاه و کادر اداری نیز در باشـگاه دانشـگاه تجمع اعتراضی برپا کردند.[117] این مساله در اغلب دانشکدههای دانشگاه هم حکمفرما بود. در اغلب این دانشکدهها، کارکنان و مستخدمین از حضور در سر کار طفره رفته و در دانشکده دندانپزشکی کارکنان اعتصاب کردند. اعتصاب آنها موضوع معالجه بیماران را با مشکل مواجه کرد و مردم کم کاری کارکنان را از چشم رژیم میدیدند.[118]
روز دهم مهرماه 1357 را میتوان روز اعتصابات کارمندان و کارگران در ایران نام برد. در بولتن خلاصه اطلاعاتی فرمانداری نظامی مشهد و حومه این طور آمده است: «برابر اطلاع تیم تانک مستقر در شرکت توانیر، کارگران توانیر به صورت اعتصاب گردهم اجتماع نموده، وضع آنها غیرعادی و بین آنها گفتگو در مورد کمبود حقوق میباشد... حدود 60 الی70 نفر کارگران توانیر که در شیفت استراحت هستند، به منظور حمایت از اقدامات کارگران توانیر ایران در مورد پیاده شدن ماده واحده، از صبح روز جاری در محوطه نیروگاه تحصن و منتظر پاسخ مرکز و یا خبر واصله از کارکنان توانیر ایران میباشند... کارکنان بانک ملی شعبه مشهد در حال اعتصاب به سر میبرند.»[119] همزمان با گسترش اعتصابات در ادارات دولتی و بخشهای خصوصـی، کـه شـامل تعـدادی زیادی از ادارات و کارخانهها از جمله« کارمندان مخابرات مشهد، کارمندان و کارکنان شرکت توانیر، کارگران کارخانه نخریسی، کارکنان شهرداری مشهد، کارکنان پستخانه مشهد، کارکنان آمـوزش و پرورش مشهد، کارمندان اداره دارائی و بیمارستان شهناز، کارمندان و کارکنان رادیو تلویزیون» بود. در گزارش نوبهای اطلاعاتی شماره 13 در برهه زمانی10 /7 /1357 تا 12 /7 /1357 نیز به تفکیک، کارکنان که دست به اعتصاب زدند و همچنین کارکنانی که قصد اعتصاب دارند لیست شده است.[120]
در بخشهای کارگری هم که اعتراضات از مدتها قبل شروع شده بود. در چهارم شهریور تابلوی سندیکای کارگران در خیابان دانش مشهد پایین کشیده شد.[121] عدّهای از کارگران و کارکنان شرکت تعاونی سازمان آب هم در محل کار تجمع و به سخنان حبیــبالله افشــار صــالح، مســئول منبــع آب کوهسنگی، در انتقاد از اقدامات غیر دینی رژیم و دولت شریف امامی گوش دادند.[122]
در شهرستان بجنورد، آیتالله حبیبالله مهماننواز که هدایت و راهبری تظاهرات را در این شهر برعهده داشت با صدور اعلامیهای در هشتم مهرماه با ابراز ناراحتی از ایجاد محددیت برای حضرت امام در عراق، روز نهم مهرماه را تعطیل و از اقامه نماز جماعت خودداری کرد. اقدامات ایشان باعث شد تا به تلافی این اقدام نیروهای امنیتی، نظامی و انتظامی که از تظاهرات روزهای تاسوعا و عاشـورا در بجنـورد عصبانی بودند، بـه منـزل شـهید حسن حسنآبادی، از شهدای روز دوازدهم آذرماه 1357، حمله و همچنین منزل آیتالله مهماننواز را آتش بزنند. حمله به منزل آیتالله مهماننواز باعث شد تا در روز بیست و پـنجم آذر، تعـدادی از رؤسای ادارات بجنورد از جمله سالاری، رئیس اداره تعاون و امور روستاهای بجنورد، مهندس ارجمندی، رئیس اداره کشاورزی و تعدادی دیگر از کارمندان، با برپایی جلسهای، نامـهای تهیـه و بـه دادسـتان بجنورد ارسال کنند. آنها در این نامه از دادستان خواسته بودند با«تحت تعقیب قرار دادن عاملین تظاهرات موافقین در شهر بجنورد را که منجر به شکستن شیشههای مغازهها و آتش زدن منزل حاج حبیبالله مهماننواز و چند تن دیگر» به موضوع رسیدگی شود.[123] نکته جالب توجه این که حبیبالله سالاری قبل از این مسئولین امور سیاسی حزب رستاخیز را برعهده داشت که در این زمان تغییر رویه داده و به عنوان یکی از مخالفین رژیم پهلوی فعالیت میکرد. بیاحترامی به بیوت عالمی چون آیتالله مهماننواز اعتراضها را از حیطه کارکنان دولت هم فراتر برد، به طوری که محمدجواد امینی، معاون فرمانداری بجنورد، نیز که با روحانیون مبارز و از جمله آیتالله مهماننواز ارتباط داشت، در جلسات خصوصی ضمن ابراز مخالفت با رژیم شاهنشاهی، اعلام کرد: «10 هزار نفر سرباز اسراییلی به ایران آوردهاند و جایگزین سربازان فراری مینمایند و برای هر نظامی، مبلغ هزار تومان حق وفاداری آمده است.»[124] همچنین کارکنان اداره تعاون روستایی مشهد هم عکسهای شاه را از دیوارهای سازمان پایین کشیدند.[125] در اسفراین کارکنان این اداره با فرهنگیان اعلام همبستگی کردند.[126]
پینوشتها:
[1] . فریدون هویدا، سقوط شاه، تهران، اطلاعات، 1388، ص 54.
[2] . به عنوان نمونه رجوع کنید به کتاب؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 21، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1400، ص 199.
[3] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، ج 1، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1401، ص 432.
[4] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، ج 2، ص 72.
[5] . همان، ص 71.
[6] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 17، ص 124.
[7] . همان، ج 17، ص 178.
[8] . همان، ج 19، ص 7 و 24.
[9] . همان، ج 18، ص 11.
[10] . همان، ج 18، ص 421.
[11] . آیتالله سیدمحمدحسن علوی، فرزند سید محمدمهدی، در بهمـن 1309ش در شهرستان سـبزوار متولـد شـد. تحصـیلات مقدماتی را در سبزوار گذراند. برای ادامه تحصیل راهی حوزه علمیه مشهد و قم شد و از محضر اساتیدی چون آیات عظام میرزا علی مشکینی اردبیلی، میرزا محمد مجاهدی تبریزی، سیدمحمد باقر سلطانی، سید محمد محقق داماد، حاج شیخ مرتضی حائری و آقا میرزا هاشم آملی کسب فیض کرد. وی در سال 1348به سبزوار مراجعت نمود و در آنجا به تبلیـغ و نشـر معـارف اسلامی پرداخت. با شروع نهضت امام خمینی (ره) در صف مبارزین قرار گرفت و در این مسیر فعالیت نمود. ایشان در بهمن سال 1399 درگذشت و در جوار گلزار شهدای سبزوار به خاک سپرده شد. مقام معظم رهبری طی پیامی ضمن گرامیداشت زحمات آن عالم ارجمند، درگذشت ایشان را به خانواده آن مرحوم و مردم سـبزوار تسـلیت گفتند. (جهت اطلاع از زندگی و فعالیتهای ایشان رجوع کنید به؛ حسن شمسآبادی، انقلاب اسلامی در سبزوار، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1390.)
[12] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 18، ص 191.
[13] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، ج 1، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1401، ص 54.
[14] . همان، ص 447.
[15] . همان، ص 457.
[16] . همان، ج 3، ص 84.
[17] . همان، ص 69 مقدمه؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 18، ص 412.
[18] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، خراسان جنوبی، ج 2، ص 23.
[19] . همان، ص 76.
[20] . به عنوان نمونه رجوع گردد به کتاب؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، ج2، ص139؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 20، ص 302.
[21] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 18، ص 95.
[22] . همان، ج 18، ص 159.
[23] . همان، ج 20، ص 175.
[24] . همان، ج 18، ص 100.
[25]. در کارخانه قند تربت حیدریه هم شیخ محمد رئیسی که از گرگان تبعید شده بود در جلسات خانگی بین کارگران شرکت و توانست آنها را در خصوص رخدادهای سیاسی کشور آگاه سازد. (همان، ج 14، ص 320.)
[26] . همان، ج 16، ص 310.
[27] . همان، ج 16، ص 246.
[28] . یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی، تهران، انتشارات نی، 1378، ص 631.
[29] . همان.
[30] . حبیب لاجوردی، اتحادیههای کارگری و خودکامگی در ایران، ترجمه ضیاء صدیقی، تهران، انتشارات نو، 1369، ص ٤٢٢.
[31] . محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، به کوشش شهریار ماکان، تهران، انتشارات شهر آب، 1371، ص 165.
[32] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 16، ص 36.
[33] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، خراسان شمالی، ج 12، ص 55، مقدمه.
[34] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 18، ص 306.
[35] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 14، ص 235؛ همان، ج 13، ص 186.
[36] . روستای پرتان یا فرطان، از توابع بخش مرکزی شهرستان اسفراین مـیباشـد کـه جمعیـت آن در سرشـماری سـال 1385ش، 403 خانوار (1749نفر) برآورد شده است.
[37] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، ج 1، ص 395.
[38] . همان، ص 443.
[39] . همان، ص 472.
[40] . روستای مهموئی، از توابع بخش مرکزی شهرستان بیرجند، در بین راه بیرجند به قاین واقع شده است. مهموئی شکل تغییر یافته کلمه مَهمَه است که بنا بر لغتنامه دهخدا به معنای دشت دوردست و زمین خالی و ویران است. اولین ساکنانی که در این منطقه ساکن شدند نام روستا را به دلیل واقع شدن در زمین خالی و دشت مانند مهموئی نهادند. طبق سرشماری سال 1395ش، جمعیت این روستا 750 نفر(221خانوار) اعلام شده است.
[41] . محمدرضاشاه
[42] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، ج 2، ص 418.
[43] . خوسْفْ، یکی از شهرهای استان خراسان جنوبی و مرکز شهرستان خوسف است.
[44] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، ج 2، ص 359.
[45] . همان گونه که در اسـناد بعد مشاهده خواهد شد، نام این روستا، گلی بوده است.
[46] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، ج 1، ص 104.
[47] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 20، ص 72.
[48] . همان، ج 19، ص 406.
[49] . همان، ج 19، ص 213.
[50] . صحیفه امام، ج 3، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1387، ص 487 و 488.
[51] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، ج 2، ص 81 مقدمه.
[52] . همان، ج 2، ص 141.
[53] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، ج 3، ص 124.
[54] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، ج 2، ص 400-402.
[55] . همان، ص 205.
[56] . همان، ص 160.
[57] . همان، ص 344-350.
[58] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 17، ص 466.
[59] . رمضانعلی شاکری، انقلاب اسلامی و مردم مشهد از آغاز تا استقرار جمهوری اسلامی، مشهد، چاپ دوم، 1362، ص 101.
[60]. صحیفه امام، ج 5، ص 93.
[61] . اسناد انقلاب اسلامی، ج 3، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1374، ص 576، 578. آیتالله شیرازی همچنین در اعلامیه دیگری در هفدهم ذیحجه الحرام 1398ق هم این حادثه را محکوم کردند.
[62] . آرشیو مرکز اسناد آستان قدس رضوی، سند شماره 3 /28786.
[63] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 17، ص 465.
[64] . همان، ج 17، ص 359.
[65] . همان، ج 20، ص 357.
[66] . همان، ج 21، ص 181.
[67] . همان، ص 67.
[68] . همان، ص 27.
[69] . همان، ص 2.
[70] . همان، ص 155.
[71] . همان، ص 144.
[72] . همان، ج 20، ص287؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج 21، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 278.
[73] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 20، ص 414.
[74] . باجگیران شهری در نقطه صفر مرزی ایران و ترکمنستان که فاصله آن با قوچان 78 کیلومتر میباشد.
[75] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 19، ص 15.
[76] . همان، ج 18، ص 325.
[77] . همان، ج 20، ص 336.
[78] . همان، ج 20، ص 366.
[79] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، ج 3، ص 424.
[80] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج 23، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1386، ص 55.
[81] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 20، ص 325.
[82] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج 20، پیشین، ص 309.
[83] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 17، ص 395.
[84] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 16، ص 290.
[85] . همان، ج 16، ص 398.
[86] . همان، ج 20، ص 284 و 285.
[87] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، ج 1، ص 414.
[88] . حجتالاسلام سید علی سجادی فرزند سیدهاشم در سال 1325ش در طبس به دنیا آمد. او که دارای پدری مقنـی بود، تا کلاس هشتم دبیرستان در طبس درس خواند و سپس به علوم حوزوی روی آورد که این گرایش، تحت تأثیر حضور آیتالله شیخ حسینعلی منتظری که در طبس تبعید بود، قرار داشت. ابتدا در مدارس علمیه دومنار و حسینیه خان در یزد مقدمات را فراگرفت و سپس راهی قم شد و در مدرسه حجتیه ساکن گردید. در سال 1355ش در طبس دستگیر و پس از انتقال به مشهد، به سه سال حبس محکوم شد که این مدت به علت اوجگیری انقلاب اسلامی در آبان ماه سال 1357ش پایان پذیرفت. (اسناد ساواک. پرونده انفرادی)
[89] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، ج 1، ص 416.
[90] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 15، ص 344.
[91] . همان، ج 19، ص 364. (جهت اطلاع بیشتر درباره این حادثه و واکنش روحانیون مشهد رجوع گردد به؛ حسن شمسآبادی، نقش علمای مشهد در انقلاب اسلامی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1389.)
[92] . رمضانعلی شاکری، پیشین، ص 109.
[93] . ابوالحسن شیرازی، شیخ علی تهرانی، محمدمهدی نوغانی، جواد تهرانی، محمدباقر حکمت، سید کاظم مرعشی، حسنعلی مروارید، مصباح مولوی، عباس واعظ طبسی و سید علی خامنهای در اعلامیهای در تاریخ 25 /9 /57 مصادف با 15 محرم 1399، عاملان این حادثه را محکوم و این اقدام را ناشی از انحطاط و توحّش سران رژیم و کینه پایانناپذیر آنها نسبت به ملت مسلمان ایران دانستند.(اسناد انقلاب اسلامی، ج 3، ص 492 ـ 493.)
[94] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 19، ص 43.
[95]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج 21، پیشین، ص 59.
[96] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 20، ص 216.
[97] . همان، ص 69.
[98] . همان، ج 20، ص 74؛ نقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج 23، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1386، ص 40.
[99] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج 21، ص 275 ـ 276. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 21، ص 275 ـ 276؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج 21، پیشین، ص 274.
[100] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 20، ص 112.
[101] . همان، ص 114.
[102] . همان، ج 20، ص 9.
[103] . همان، ج 20، ص 3.
[104] . همان، ج 20، ص 131.
[105] . همان، ج 20، ص 53.
[106] .همان، ج 20، ص 205.
[107] . همان، ج 21، ص 60.
[108] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، ج 3، ص 243؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 18، ص 134.
[109] . همان، ج 21، ص 31.
[110] . همان، ج 20، ص 221.
[111] . همان، ج 21، ص 24.
[112] . همان، ج 21، ص 108.
[113] . هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی، غلامرضا کرباسچی، ج 2، تهران، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، 1378، ص 943-945.
[114]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، خراسان شمالی، ج 3، ص 6؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 14، ص 375.
[115] . همان، ج 14، ص 398.
[116] . آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی ۱۴۹، ص ۶۵.
[117] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 16، ص 37.
[118]. همان، ج 16، ص 73.
[119] . همان، ج 15، ص 67.
[120] .همان، ج 15، ص 78 و 116.
[121] .همان، ج 14، ص 46.
[122] .همان، ج 14، ص 159.
[123] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، ج 3، ص386، 393؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 20، ص 403.
[124] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، ج 3، ص392.
[125] . همان، ج 3، ص 265.
[126] . همان، ج 3، ص303.
بهمن 1357. نمایی از تحصن علمای مشهد در آستان قدس رضوی(ع) در اعتراض به تعویق بازگشت امام خمینی به ایران
تظاهرات مردم مشهد در اعتراض به حمله نیرویهای مسلح رژیم پهلوی به حرم امام رضا(ع) در آبان 1357
حضور آیتالله سیدعبدالله شیرازی در مراسم تحصن در بیمارستان امام رضا(ع) در شهر مشهد. در تصویر آیات و حجج اسلام شیخابوالحسن شیرازی، شیخعباس واعظ طبسی و سیدعبدالکریم هاشمینژاد دیده میشوند. سال 1357
گوشهای از تظاهرات مردم مسلمان و انقلابی مشهد
گوشهای از تظاهرات مردم مسلمان و انقلابی مشهد
یکی از راهپیماییهای انقلاب در شهر مشهد. در تصویر آیات و حجج اسلام سیدکاظم مرعشی، شیخابوالحسن شیرازی، سیدعلینقی طبسی حائری و محمدمهدی نوغانی دیده میشوند. سال 1357
یکی از راهپیماییهای انقلاب در شهر مشهد، 1357
یکی از راهپیماییهای انقلاب در شهر مشهد، سال 1357
تعداد مشاهده: 11004