نقش روابط ایران و اسرائیل در ناسازگاری داخلی و منطقهای علیه دولت پهلوی
تاریخ انتشار: 05 مهر 1403
مقدمه
محمدرضا پهلوی بهخوبی میدانست که اگر با رژیم صهیونیستی آشکارا و به صورت رسمی ارتباط برقرار کند با دو مسئله جدی: یعنی ناخشنودی روحانیت و روشنفکران و نارضایتی همگانی مردم ایران و نیز دولتهای منطقه مواجه خواهد شد؛ این مقاله با تمرکز بر گزارشهای ساواک در پی بررسی چرایی و چگونگی وقوع این دو مسئله ـ که کاهش سرمایه اجتماعی را به همراه داشت ـ میباشد.
در ادامه خواهیم دید که این اسناد بهخوبی نشان میدهد دولت پهلوی با وجود آگاهی از عواقب ناگوار این رابطه، همچنان بر تداوم این رابطه اصرار میورزید و همواره ریاکارانه میکوشید وضعیت موجود را پنهان دارد. اما غافل از آنکه عمق و سطح رابطهی مذکور چنان بود که نه نیروهای داخلی و نه دولتهای منطقه حاضر به تغییر موضع خود نشدند. تا جایی که در داخل، یکی از مهمترین مسائل مورد توجه جریان نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی مسئلهی نفوذ و نقش اسرائیل در ایران دوره پهلوی بود. در این میان قدرتگیری رو به افزایش بهائیان در ایران را که تحت تأثیر این رابطه بود، نباید از نظر دور داشت؛ چراکه این موضوع نگرانی مضاعف نیروهای اجتماعی در ایران را به همراه داشت. به عبارت دیگر برآیند بررسی این مقاله نشان میدهد که بخش زیادی از ناسازگاری عمومی و اجتماعی در ایران علیه پهلوی ناشی از ناخرسندی مردم از رابطه دولت با رژیم صهیونیستی بود. همچنین اسناد و گزارشها نشان میدهد، رابطه دولت پهلوی و اسرائیل، دولتهای منطقه را نسبت به ایران و دولت آن بدبین کرده بود.
روابط ایران و اسرائیل در دوره پهلوی
روابط ایران و اسرائیل در دوره پهلوی، داستان پنهانکاری سیاسی و ظاهرسازی عوامفریبانه است. صهیونیستها از اواخر قرن 19 مهاجرت خود به فلسطین را شروع کردند. در این میان آژانس یهود نقش اساسی را در انتقال یهودیان از نقاط مختلف جهان به فلسطین ایفا میکرد. دولت و دربار پهلوی نیز از همان ابتدا نهایت همکاری را برای انتقال یهودیان ایران به فلسطین داشت. با تأسیس رژیم صهیونیستی در اردیبهشت ۱۳۲۷، حکومت ایران با وجود تظاهر به مخالفت اولیه، در ۲۳ اسفند ۱۳۲۸ به صورت دوفاکتو (موقتی و غیر رسمی)، اسرائیل را به رسمیت شناخت. دولت پهلوی در ابتدا با تسهیل موج مهاجرت یهودیان از شوروی، افغانستان و عراق به ایران و سپس انتقال به سرزمینهای اشغالی به منظور تغییر بافت جمعیت فلسطین اشغالی به نفع صهیونیستها عمل کرد.[1] همکاری دربار با این انتقال طوری بود که ریشون لزیون خاخام بزرگ صهیونیستی در نامهای خاص و ویژه به محمدرضا پهلوی از او بابت همکاریاش صمیمانه تشکر کرد.[2]
یهودیان به امید رهایی از فشارهایی که در کشورشان به آنها میآمد، راهی فلسطین شدند. با وجود چنین رویکردی در همان نخستین روزهای مهاجرت مسئله بر برخی از یهودیان خاصه یهودیان ایرانی آشکار شد. اینکه داستان مهاجرت یهودیان ناشی از دسیسههای انجمنهای صهیونیستی است. بنابراین تصمیم به بازگشت گرفتند. اما چون گذرنامههای آنان توسط نیروهای امنیتی صهیونیستی ضبط شده بود، برای بازگشت دچار مشکل بودند. در سندی مربوط به وزرات خارجه ایران به تاریخ 3 /3/ 1328 این مسئله چنین منعکس است:
«از یک ماه به این طرف روزانه در حدود بیست الی سی نفر از جوانان کلیمی ایرانی به عنوان مهاجر از ایران وارد خاک اسرائیل میشوند. این جوانان بین 18 و 25 سال عمر دارند و از نقاط مختلف کشور مخصوصاً از تهران وارد اینجا میشوند. به طوری که چند نفر از اینها اظهار میدارند مشوق آنها در این کار شخصی است یهودی به نام حاجی صیون عزری (ازری) که در بازار تهران به شغل دلالی اشتغال دارد و از هر یک از این اشخاص در حدود بیست هزار ریال پول میگیرد و وسائل مسافرت آنان را به فلسطین فراهم میکند و خودش هم با وسائلی که دارد دارایی خود را به فلسطین منتقل کرده و چند خانه و ملک در اینجا خریده است. دو نفر از پسرهای حاجی صیون مزبور نیز اخیراً به فلسطین آمدهاند و پسر بزرگ او که در تهران است، نماینده آژانس یهود در آنجا است. نظر به اینکه از چندی به این طرف دولت ایتالیا اعلام کرده است که مهاجرت یهود به آن کشور بلامانع است، این اشخاص با روادید سفارت کبرای ایتالیا در تهران به آن کشور رفته و پس از یکی دو ماه اقامت به فلسطین میآیند. به نظر این اشخاص خاک اسرائیل که موطن اصلی و ارض موعود میباشد بهشت برین است ولی پس از دو سه هفته اقامت در اینجا از کردهی خود پشیمان شده و در صدد بازگشت به ایران بر میآیند. روش مأمورین اسرائیل نسبت به یهودیانی که به عنوان مهاجرت وارد فلسطین میشوند این است که به مجرد ورود، گذرنامههای آنان را ضبط، و ورقهی هویت اسرائیلی به آنها میدهند و ایرانیان مزبور پس از چندی که از اقامت در اینجا خسته شدند به سرکنسولگری شاهنشاهی مراجعه و تقاضا میکنند برای استرداد گذرنامهی آنها از مأمورین اسرائیل اقدام رسمی به عمل آید.»[3]
در اسفند ۱۳۲۸ با وجود مخالفت عموم مردم و نخبگان اجتماعی و برخی رجال سیاسی، حکومت پهلوی در حالی که هنوز عمر اسرائیل به دو سال نرسیده بود، آن را به صورت دوفاکتو به رسمیت شناخت.[4] تا پس از ترکیه دومین کشور منطقه باشد که چنین اقدامی را صورت داده است.
با وجود این در فروردین 1329 در مجلس شورای ملی بحثی درباره این موضوع درگرفت. اینکه دولت پهلوی چطور و متکی به چه اصلی و بنیادی و با مشورت به چه کسانی به چنین کاری دست زده است؟ اسلامی[5] یکی از نمایندگان مجلس شانزدهم به بهانه اینکه در هنگام این اعلان، شاه در پاکستان که کشوری اسلامی است، حضور داشت، این اقدام دولت را تخطئه کرد.[6] در جلسه دیگر سید محمدعلی شوشتری نیز به این کار دولت، اعتراض کرد. تأکید شوشتری آن بود که در این تصمیم (یعنی به رسمت شناختن رژیم صهیونیستی) با کمیسیون امور خارجه مجلس مشورتی صورت نگرفته است.[7]
بعد از به رسمیت شناختن اسرائیل توسط دولت پهلوی، روابط دو کشور عمیقتر شد. دربارهی رابطه دولت پهلوی و شخص شاه با اسرائیل عبارت مئیر عزری[8] گویای همه چیز است. وی در مراسمی در خرداد 1352 در یوسفآباد تهران در جمع عدهای حدود ۴۰۰ نفر از مجامع مختلف یهودیان، کارمندان نمایندگی اسرائیل و اسرائیلیهای مقیم تهران، چنین گفت: «قریب به ۱۵ سال است که در ایران انجام وظیفه مینمایم و با یک یک آقایان آشنا و به روحیات همگی وارد هستم و در عرض این مدت که در ایران بودهام، روابط ایران و اسرائیل بسیار خوب و حسنه بوده و شاهنشاه آریامهر کمکهای زیادی به اسرائیل نمودهاند. دلم میخواست عموم اطلاع داشته باشند، ولی وضع طوری بوده که در جراید منعکس نگردیده است.»[9]
روابط نظامی و امنیتی
شاه و رژیم صهیونیستى براى تأمین منافع مشترک و مقابله یا تهدیدات مشترک، بر ضروت تماس دستگاههای اطلاعاتی دو کشور تأکید داشتند. زمینهها و عوامل دیگری نظیر همکاری با سازمان سیا و سرویسهای امنیتی برای مقابله با شوروی و رصد نیروهای قومگرای عرب، در توسعه ارتباطات امنیتی و اطلاعاتی میان دو کشور مؤثر بود. در این میان موساد (دستگاه امنیتی رژیم صهیونیستی) به آموزش نیروهای ساواک همت گماشت. یکی از بخشهای بسیار فعّال دفتر نمایندگی یا سفارت مخفی اسرائیل در ایران، حوزه نظامی بود. یعقوب نیمرودی اولین وابسته نظامی اسرائیل در ایران، مشهورترین مأمور فعال صهیونیست بود که علاوه بر حوزه نظامی، در حوزههای اطلاعاتی و جاسوسی، اقتصادی و... نیز فعالیت گستردهای داشت.[10] رژیم صهیونیستی به سبب نقاط ضعف استراتژیک و آسیبپذیری ناشی از تهدیدات امنیتی و نیز تحقق اصل راهبردی امنیتی خود مبنی بر برتری نظـامی بـر سـایر کشـورهای منطقه خاورمیانه، به ارتباط امنیتی و اطلاعاتی با یکی از کشورهای منطقه نیـاز مبـرم داشـت؛ ایران از یکسو به دلیل همجواری با کشورهای عربی و از سوی دیگر به دلیل سکونت اقلیتی یهودی در آن، مناسبترین کشور برای هرگونه فعالیت اطلاعاتی و عملیاتی اسرائیل بود. گرچه سازمان اطلاعات و امنیـت کشـور (سـاواک) را سازمان «سیا» پایهگذاری کرد، اما برنامـهریـزی هـدایت شونده آن را سـازمان جاسوسی اسرائیل (موساد) سازماندهی و تقویـت کـرد. ایجـاد ارتباط میان ساواک و موساد، میتوانست چندین دلیل داشـته باشـد:
نخست: اینکـه محمدرضا پهلوی و مشاوران وی به این نتیجه رسیده بودند که بهمنظور حفـظ روابـط ایـران و اسـرائیل، سرویسهای اطلاعـاتی هـر دو کشـور بایـد روابـط را اداره و کنتـرل کننـد.[11] دوم: به جای تمرکز روی «سیا» و رقابتهای دوقطبی جنگ سرد، فعالیت باید در سطح منطقهای و برای مهار و شناسایی انقلابیون عرب و چریکهای اسلامی باشد.[12] سوم: آنکه شماری از رؤسای ساواک از آموزش کادرهای خود زیر نظر «سیا» شکایت داشتند و بر این نظر بودند که برای حفظ امنیت داخلی، مهارتهای بسیار فنی «موساد» بسیار ارزشمندتر از هر سازمان اطلاعاتی دیگر است.[13]
در سال 1353 موساد و ساواک عملیات مشترک ویژهای را علیه مقاومت فلسطین آغاز کردند و با تعلیم نیروهای مخصوص مقابله با فلسطینیها، درصدد نفوذ در گروههای چریکی فلسطینی و ضربه زدن به مبارزان فلسطینی برآمدند.[14]
روابط اقتصادی و تجاری
صهیونیستها روابط اقتصادی خود را به مرور از سطح خُرْد به سطح کلان افزایش دادند. روند این روابط طوری بود که در ظاهر دولت پهلوی از این رابطه بیشتر سود میبرد اما در عمل اتفاق دیگری رخ داد. مهاجرت یهودیان ایران که صاحب سرمایه بودند به اسرائیل، خطرات اقتصادی را متوجه ایران میکرد. روزنامه نیویورک تایمز در گزارشی از روند مهاجرت یهودیان ایران به فلسطین در 15 اکتبر 1950 (۲۳ مهر ۱۳۲۹) چنین نوشت:
«ایران و اسرائیل طبق برنامهای برای مهاجرت یهودیها از ایران به اسرائیل تشریک مساعی بسیار نزدیکی با هم مینمایند. به این ترتیب که این عمل فشار کمی بر اسرائیل وارد و حداقل ضرر به حال بازرگانی و وضع مالی ایران داشته باشد. نمایندگان(jewise agency) [آژانس یهود] فلسطین و جامعه یهودیهای تهران هر دو مکرراً تأیید کرده و مصرّند به اینکه سلسله پهلوی و جناب آقای نخستوزیر[سپهبد حاجعلی رزمآرا][15] دوستان یهودیها میباشند. سیاست متخذه دولت ایران اینست که مایل نیست اتباع یهودی ایران مملکت را ترک کنند، اما اگر بخواهند بروند آزاد میباشند، ولی میخواهند که مهاجرت بطئی[آهسته] و منظم باشد. به شکلی که فروش و تصفیه دارایی آنها در ایران در وضع اقتصادی کشور بیترتیبی ایجاد نکند.»[16]
آژانس یهود سازمانی که وسائل مهاجرت یهودیان را به اسرائیل فراهم میکرد در ایران به نام سوخونت معروف بود. سازمان مذکور در 1900م (1279ش) تشکیل و از سال 1336ش در ایران شروع به فعالیت کرد.[17] سازمان، جوانهای تحصیلکرده به خصوص فارغالتحصیلان دانشگاه تهران و سایر دانشکدهها را به اسرائیل اعزام میکرد. فارغالتحصیلان هنرستان صنعتی بدون طی تشریفات و معطلی به اسرائیل اعزام میشدند.[18] به عبارت دیگر مهاجرت یهودیان از ایران، بخشی از اقتصاد این کشور و حتی نیروی انسانی متخصص آن را دچار مشکل و ضعف میکرد. بعداً این رابطه سطح وسیعیتری به خود گرفت؛ بهگونهای که نیازمندیهای اسرائیل در بخش انرژی، سوخت و مواد اولیه از طریق ارسال نفت ایران تأمین میشد. به این بهانه، میلیونها دلار اقلام غیرضروری، از سلاحهای جنگی تا فرآوردههای غذایی اسرائیلی وارد بازار ایران میشد. به عبارت دیگر اسرائیلیها هم نفت و انرژی مورد نیاز خود را از این راه تأمین میکردند و هم برای عرضه و فروش کالاهای خود، بازار آماده و تضمین شده داشتند. با وجود این محاسبات اقتصادی، رژیم پهلوی حفظ و گسترش رابطه با اسرائیل را توجیه میکرد. به این صورت که اسرائیل بازار بسیار خوبی برای نفت ایران بود و این کشور ۷۵ درصد از نفت مورد نیاز خود را از ایـــران تأمین میکرد.
مجتمعهای کشت و صنعت یا کیبوتصها و گاوهای اسرائیلی، به عنوان نمود پیشرفت یهودیان فلسطین همواره چشم مسئولان ایرانی را خیره میکرد و بسیار مشتاق بودند تا رمز اینگونه پیشرفتها را بدانند. ولی این رمزگشایی از عهده کسی برنمیآمد مگر کارشناسان اسرائیلی که بعدها به مسافران آشنای مسیر تلآویو تهران تبدیل شدند. البته شاه در محاسبات و ملاحظات خود از این نکته هم آگاه بود که حفظ و گسترش رابطه با این اشغالگران یکی از کلیدهای اصلی تقویت رابطه با امریکا است. او که به نفوذ بسیار مؤثر محافل یهودی در امریکا به ویژه سیاست خارجی این کشور پی برده بود، احساس میکرد که به واسطه برقراری روابط نزدیک با اسرائیل حسن نیت جامعه یهودیان امریکا را جلب و بیش از پیش به کاخ سفید نزدیک خواهد شد.[19]
روابط فرهنگی و تبلیغاتی
اسرائیل در رابطهی استراتژیک با ایران، نگاه ویژهای به مقولـهی فرهنـگ و آمـوزش داشت. آنها با شناخت تمایلات محمدرضا پهلوی در باستانگرایی، به کوروش، همچون نجاتدهندهی قوم ستمدیدهی یهود میپرداختند و با ظرافت و شگردهای خاص تبلیغاتی، از محمدرضا پهلوی همچون «کوروش دوم» یاد میکردند. البته این شبیهسازی نیز با توجه به ویژگیهای شخصیتی محمدرضا پهلوی، در نظر او بسیار دلپـذیر و خوشـایند بود و از آن استقبال میکرد. مقامات اسرائیلی بر این باور بودند کـه عامـل «غیرعـرب بودن» در خاورمیانه، زمینه احساسی نزدیکی میان ایران و اسرائیل پدید مـیآورد. بـر همین اساس، از روشـی اسـتفاده مـیکردنـد کـه بـرای ایرانیـان خوشـایند باشـد.[20] در همانندسازی دورهی هخامنشی با پهلوی، تاریخنگـاران یهـودی نقـش مـؤثری داشـتند. حبیب لِوی (تاریخ نگار یهودی ایرانی) در مقایسـهی رضاشـاه بـا کـوروش و داریـوش بـا محمدرضـا چنین نوشـته اسـت:
«سلطنت این پادشاه بزرگ [رضاشاه] انقلاب عظیمی در بهبود وضع آزادی و آسـایش یهودیان ایران پدید آورد و اگر گفته شود که زمان رضاشاه کبیر برای یهودیـان ایـران نظیر زمان کوروش کبیر و عصر فرزند او محمدرضا شاه، نظیر عصر داریوش اول گردید، راه اغراق نپیمودهایم. آزادی یهودیان ایران و اجرای اعلامیه بالفور که در زمان رضا شاه کبیر بود و اجتماع پراکندگان در عصر محمدرضا شاه، این دو نظـر را تأییـد و تقویـت میکند. ملت ایران و خصوصاً یهودیان ایران، دیـن بزرگـی نسـبت بـه ایـن شاهنشـاه عظیمالشأن دارند»[21]
مقامهای رژیـم صهیونیستی، با جهتدهی به تشکیلات یهودیان و تحت پوشش نام کوروش، در مسیر اهداف تعیین شده برنامهریزی میکردند و سپس برنامههای خود را در تهران و تلآویو به اجـرا در میآوردند: در تلآویو، مرکز فرهنگی ایرانیان تحت عنـوان «خانـه کـوروش» تأسـیس شـد و کوشیدند بخشی از مخارج ساخت این مرکز را بر عهدهی دولت ایران بگذارند. خانهی کـوروش در تل آویو به صورت یک مرکز تبلیغاتی فرهنگی فعال بود و مسئولان رژیم صهیونیستی، بـرای گسترش روابط خود با ایران از آن بهرهبرداری میکردنـد. در تهران نیـز، یکـی از مراکـز فرهنگـی یهودیـان کـه از همـه گونـه مسـاعدت و پشتیبانی رژیم صهیونیستی برخوردار بود، تحت عنوان «کانون کـوروش کبیـر» فعالیـت میکرد. مجموعه اقدامات این کانون در زمینههای گوناگون، چندان گسترش یافت که از آن به منزلهی مرکز روابط فرهنگی ایران و اسرائیل یاد شده است: در اجتماع یهودی ایران، «کانون فرهنگی کوروش کبیـر» وزنـهی مهمـی را تشـکیل داده و تقریبـاً در تمـام فعالیتهای داخلی مستقیم و غیرمستقیم دخالت دارد. مهمترین کارکرد این نهادها ترسیم تصویری زیبا از اسرائیل برای مهاجرت یهودیان به آنجا بود.[22]
رژیم پهلوی بهشدت سعی داشت، دولت صهیونیستی و اسرائیلیها را از حصار انزوا و تحریم کشورهای اسلامی منطقه بیرون بیاورد. مبادله تیمهای ورزشی و برگزاری مسابقات گوناگون در این راستا فهم میشود. اعزام دانشجویان و کارآموزان مسلمان ایرانی به فلسطین اشغالی، برقراری تورهای سیاحتی و دعوت شماری از استادان، روشنفکران و نویسندگان ایرانی برای سفر و بازدید از مناطق اشغالی، بخشی از روابط و همکاری فرهنگی، علمی و ورزشی با هدف ایجاد زمینههای فکری، روانی و فرهنگی جهت پذیرش اسرائیل از سوی مردم مسلمان ایران بود. صهیونیستها در راستای تعقیب اهداف مزبور همهساله افراد زیادی را از میان استادان دانشگاه، نویسندگان، روزنامهنگاران، دانشجویان و... نتخاب و برای گردش، تفریح و یا بازدیدهای علمی به فلسطین اشغالی دعوت میکردند.
البته از خیل میهمانان ایرانی، بودند کسانی که در مدح و ستایش از میزبانان اسرائیلی سنگ تمام میگذاشتند و مبلّغ دو آتشه اسرائیل میشدند. سعید نفیسی پژوهشگر و نویسنده پرآوازه ایرانی، تنها یک نمونه از این میهمانانی بود که زحمات میزبان را پاس داشت. او در آذرماه سال 1336 از طریق مئیر عزری نماینده سیاسی اسرائیل در ایران و به دعوت وزارت امور خارجه رژیم صهیونیستی به فلسطین اشغالی رفت. وی طی این سفر یادداشتی مینویسد که در آن از سرزمین فلسطین به عنوان «یک توده خاک» و از اسرائیل به عنوان «تمدنی بر ویرانه فلسطین» یاد میکند. نفیسی مینویسد:
«مشکلات کشور اسرائیل امروز در جهان متمدن، یکی از مهمترین مسائل جهان است. سرزمینی که نُه سال پیش (قبل از تأسیس اسرائیل) یک توده خاک از آسیا بود که در آن قدری بیش از یک میلیون مردم سیهْروزگار واپسرانده زندگی میکردند... تا چندی پیش جز سرزمین بایر خشکی نبود؛ اینک خانهها، کارخانهها، بنگاههای علمی، مدارس، بیمارستانها، شهرها، مؤسسات فرهنگی، گویی در اندک مدت از زمین روییدهاند.»[23]
همچنین در آبان ماه 1346 گروه باله و هنرمندان اسرائیل به سرپرستی ابراهام گریوویچ (Abraham Griowich ) با هواپیمای إلعال به تهران آمدند. تا در جشن تاجگذاری ایفای نقش کنند.[24]
اسرائیلیها با دعوت بسیاری از دانشگاهیان، صاحبمنصبان، روزنامهنگاران، روشنفکران و دانشجویان ایرانی در پی چنین دستاورد تبلیغاتی صهیونیسم پسندی بودند، تا از قِبَل این ترفندهای تبلیغاتی و دروغین میزان نفرت و خشم مردم مسلمان ایران و منطقه را نسبت به مهاجمان سفاک صهیونیست کاهش دهند. اما جز عدهای معدود، عموم مردم مسلمان ایران هیچگاه تحت تأثیر تبلیغات دروغین اسرائیل و مبلغان دستپروردهی آنها قرار نگرفتند و همواره مواضع و گرایشهای ضد صهیونیستی عمیق و شدید خود را حفظ کردند.
با تأسیس رادیو اسرائیل، این بخش از دستگاه تبلیغاتی اسرائیل سعی داشت هزینهاش را از ایران دریافت کند. مئیر عزری در این باره بسیار تلاش کرد. وی در اسفند 1338 با نصرتالله معینیان[25] مدیرکل اداره انتشارات و تبلیغات ملاقات و درباره نحوه کمکهای اداره انتشارات و تبلیغات ایران به برنامههای فارسی رادیو اسرائیل مذاکراتی صورت داد. بنا به گزارش ساواک: «[نصرتالله]معینیان با کمک اداره انتشارات و تبلیغات ایران به برنامههای فارسی رادیو اسرائیل موافقت کرد.»[26]
صهیونیستها با یاری بهائیان نفوذ خود را در مطبوعات نیز گسترش دادند. حبیبالله القانیان در ماجرای جنگ شش روزه مبلغ سه میلیون تومان پول برای کمک به اسرائیل جمع آوری کرد. در این اتفاق نیز حبیب ثابت (بهائی معروف) او را همراهی کرد و مبالغ زیادی به جراید ایران داد که اخبار جنگ را به نفع اسرائیل تنظیم کنند.[27]
طبق سند دیگری مئیر عزری اظهار داشت: «داریوش همایون از او خواسته است که در روزنامهی در شُرُفِ تأسیس (آیندگان) تا حدود دو میلیون تومان سرمایهگذاری نمایند. او ضمناً گفته است در صورتی که این سرمایهگذاری عملی شود، تعهد مینماید که برای همیشه مطالب روزنامه را علیه اعراب و به نفع اسرائیل تنظیم نماید. داریوش همایون یازده شماره نشریه بامشاد را که در آن تفسیرهایی در مورد اعراب و اسرائیل، [که همگی] له اسرائیل و علیه اعراب نوشته شده بود، ارائه داد. وی همچنین خواهش کرد که آنها را به وزارت امور خارجه اسرائیل بفرستد. وی اضافه نموده در سفری که به تلآویو کرده با مقامات وزارت امور خارجه اسرائیل راجع به این موضوع صحبت کرده است. در آن وقت آنها از او پشتیبانی کرده و وعده کمک دادهاند.»[28]
عزری خود به این مسئله اذعان داشت که وقتی به ایران آمده اسرائیل نزد مردم این کشور نام نیکی نداشت.[29] و متأثر از چنین جو سنگینی او تصمیم به نفوذ در مطبوعات ایران برای تغییر این نگاه شد. مراوده پهلوی با اسرائیل چنان قوت گرفت که کوچکترین نقد اسرائیل در مطبوعات و محافل از سوی سازمان امنیت مورد بررسی و تحقیق قرار میگرفت. مثلاً در تیرماه 1346 که جلال آل احمد در «مجله دنیای جدید» مطلبی در نقد اسرائیل نوشت. ساواک او را احضار و به او تفهیم اتهام کرد.[30]
تداوم رابطه ایران با اسرائیل در دوره پهلوی با وجود آنکه مردم و نخبگان در ایران، همسایگان به خصوص کشورهای اسلامی و حتی برخی از عناصر قدرت نیز با آن مخالف بودند، از جمله مسائل پیچیده ایران معاصر است. رابطهای که تداوم آن نه تنها سودی برای پهلویها نداشت بلکه به شدت بر ناسازگاری داخلی و خارجی علیه آنان افزود.
نقش مهم بهائیان در ایجاد ارتباط بین اسرائیل و رژیم پهلوی
در این میان بهائیان نیز نقش مهمی در این معادله داشتند. رشد و نفوذ بهائیان بعد از تأسیس اسرائیل به خوبی نشان دهنده نقش آنان در معادله رابطه پهلوی و اسرائیل است. ارتباط سه گانه پهلوی، اسرائیل و بهائیان را میتوان در جشنی که به مناسبت تاجگذاری شاه در سال 1346 در فلسطین اشغالی برگزار شد مشاهده کرد. «بهائیهای اسرائیل در بیت المقدس به مناسبت تاجگذاری شاهنشاه آریامهر جشن گرفتند. وزیر پست و تلگراف اسرائیل در این جشن سخنرانى کرده و گفته است که دولت وى تلگرام تهنیت آمیزى براى اعلیحضرت مخابره نموده و شلومو صلیل از کارمندان عالى رتبه وزارت خارجه اسرائیل در این جشن، ایران را به عنوان یکى از کشورهاى دوست اسرائیل معرفى کرده است.»[31] دو سال بعد(آذر 1348) در یک سند با طبقهبندی حفاظتی گزارش شد: «چند تن از افراد فرقه بهائی در کشور اسرائیل سکونت داشته و چند نفر نیز از جمله شخصی به نام روحالله مشتاق اهل قریه سیسان در اطراف تبریز به آن کشور تردد داشته و کمکهایی که از طرف فرقه مذکور به کشور اسرائیل میگردد، توسط آنها انجام میگیرد. ضمناً بهائیانی که در آذربایجان و در سایر شهرستانها دارای تأسیسات و کارخانههایی هستند از وسایل و آلات ساخت اسرائیل استفاده و با خرید آن به اقتصاد کشور مورد بحث به طور غیرمستقیم کمک مینمایند.»[32]
بهائیان در ماجرای جنگهای اعراب و اسرائیل نیز همواره طرف اسرائیل بودند. در سندی به این مسئله چنین اشاره شده:
«بهائیان رضائیه، از اینکه جنگ اعراب و اسرائیل ممکن است به ارض اقدس و اماکن مقدسه آنها در خاک اسرائیل لطمه وارد سازد، نگران و ناراحت هستند و عقیده دارند: در صورت غلبه اعراب بر اسرائیل، مرکز جهانى بهائیت در خاک اسرائیل از بین خواهد رفت.»[33]
ترس از افشای علنی روابط دولت پهلوی و با رژیم صهیونیستی تا سال آخر سلطنت پهلوی وجود داشت. در آبان سال 1357 مناخیم بگین قصد داشت دیداری با شاه داشته باشد تا درباره تحولات کمپ دیوید با او مذاکره کند. بعد از چند رفت و برگشت پیامهای محرمانه، در نهایت سپهبد ناصر مقدم رئیس ساواک درخواست دیدار اسرائیلیها را اینطور پاسخ داد: «در زمان حال به مصلحت نیست. امکان علنی شدن وجود دارد. در آینده اقدام خواهد شد.»[34]
رژیم شاه به دلیل اینکه فاقد سفارت رسمی با اسرائیل بود و از طرفی برای حفظ ظاهر در داخل کشور، بین همسایگان و منطقه خاورمیانه ناگزیر از پنهانکاری بود، این ارتباط را از طریق افراد، تشکیلات، سازمانها، شرکتها و افراد وابسته به بیگانگان عملی میساخت. تشکیلات بهائیت، فراماسونری و لژهای آن، کلوپ و باشگاههای لایِنْز و روتاری، ساواک، سازمان کوک و گروههای صهیونیستیِ فعال در آن دوره در پوشش انجمن کلیمیان ایران مسئول این روابط بودند.[35] چنین رویکردی باعث نفوذ این جریانها در ساختار سیاسی کشور نیز میشد.
بازتاب داخلی رابطه پهلوی و اسرائیل
علما و مردم علیه صهیونیسم و اشغالگری
در ایران از همان لحظهای که نسبت به مسئله فلسطین شناخت و آگاهی به وجود آمد یک مقاومت عمومی علیه صهیونیسم صورت گرفت. اوج این مسئله در سال 1327 و با اعلام موجودیت رژیم صهیونیستی نمایان شد. کار به جایی رسید که در خانه آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی دفتری برای ثبت نام داوطلبان جهاد برای اعزام به فلسطین ایجاد شد.[36] حتی در مجلس شورای ملی دوره پانزدهم برخی از نمایندگان علیه این وضعیت اعلام موضع کردند. از جمله این نمایندگان، محمدرضا آشتیانیزاده، سلطانالعلماء، عباس اسکندری، محمدابراهیم امیرتیمور، نصرتالله اسکندری و جلال عبده بودند.[37] با وجود چنین مواضع و اقداماتی از سوی مردم ایران، دولت پهلوی اسرائیل را متحد خود، به طور خاص در رویارویی با اعراب به شمار میآورد. حکومت پهلوی با توجه به باورها و رویکردهای دینی و ضدصهیونیستی مردم، تمایلی به ابراز آشکار این ارتباط نداشت.[38] در چنین وضعیتی که دولت پهلوی با اسرائیل همدل و با آن منافع مشترک تعریف کرده بود، حکومت پهلوی بهشدت روبهروی مردم قرار گرفت. در این میان علما همواره نسبت به مسئله فلسطین و رابطه دولت پهلوی با اسرائیل بهشدت حساس بودند.
در زیر مختصراً به نمونههایی اشاره میگردد:
آیتالله شیخ عبدالکریم حائری یزدی
از سال 1312 که دولت انگلستان بر اساس تمهیدات از پیش تعیین شده، اجازه عبور کلیمیان را از ایران به فلسطین صادر کرد، خیل این مهاجرین به فلسطین باعث اعتراض مسلمانان شد.[39] در این میان آیتالله حائری مسألهی فلسطین را مورد توجه قرار داد. او به دفتر مخصوص شاهنشاهی تلگراف ارسال کرد و از دولت خواست تا از خروج یهودیان از ایران جلوگیری کند و برای حمایت از مردم مسلمان فلسطین اقداماتی انجام دهد.[40]
آیتالله سید محمدتقی خوانساری
وقتی در دیماه 1326 بیانیه آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی در حمایت از فلسطین منتشر شد. آیتالله خوانساری نیز همنوا با این فریاد، فتوایی در لزوم فداکاری و کمک در موضوع فلسطین و جنگ با یهود میدهند.[41] صدور فتوا چیزی غیر از نامه و اعلامیه و بیانیه است. فتوا جنبه شرعی به قضیه میدهد و آن را در راستای احکام دین و شارع مقدس قرار میدهد. آیتالله خوانساری به همراه حرکت آیتالله کاشانی زمینهی جوشش عمومی را علیه سیاست انگلیس در فلسطین برانگیخت. این جریان جدید در سال 1327 با تشکیل متینگها و اجتماعات بزرگ تا تبعید آیتالله کاشانی ادامه یاقت.[42] آیتالله خوانساری معتقد بود فلسطین تحت تسلط کفار و اجانب قرار گرفته است. وقتی فدائیان اسلام دفتر حمایت از فلسطین را در فیضیه برای نامنویسی مجاهدین دایر کردند آیتالله خوانسازی از آنها حمایت کرد.[43]
آیتالله سید حسین بروجردی
«به دنبال تشکیل رژیم صهیونیستی و جنگ بین دولتهای عربی و رژیم غاصب، آیتالله سید حسین طباطبایی بروجردی در حمایت از فلسطینیان اطلاعیهای صادر کردند و ضمن محکوم کردن دولت غاصب اسرائیل، از مردم خواستند تا با اجتماع در خیابانها، حمایت خود را از مردم مظلوم فلسطین نمایان کنند. همچنین در این اطلاعیه، ضمن اشاره به رفتار انسانی مسلمین با یهودیان و رفتار ددمنشانه یهودیان در فلسطین، از مردم ایران خواستند تا جهت دعا برای پیروزی مسلمانان فلسطین و شکست یهودیان اجتماع کنند.»[44] اگرچه آیتالله بروجردی با حمایتهای اینچنینی از فلسطین بر اهمیت این مسئله تأکید داشت اما با اعزام نیرو به فلسطین برای مبارزه با اسرائیل مخالفت کرد.[45] موضع و رویکرد آیتالله بروجردی هیچگاه برپایه مبارزهی مسلحانه استوار نبود. وی این روش را غیر لازم و ناکارآمد میدانست؛ بهویژه در حیطهی حوزههای علمیه نسبت به آن مخالفت جدیتری مینمود. ایشان معتقد به مبارزهی علنی و جهادی از طرف طلاب نبود، چرا که از نظر ایشان ممکن بود در صورت ثبتنام و اعزام نیرو به فلسطین جو حوزه به هم بریزد و نظم آن مختل شود. آیتالله بروجردی که حساسیت فراوانی نسبت به ایجاد نظم در حوزهها داشت،
تحت تأثیر این مسئله نسبت به حتی مطرح کنندگان طرح اعزام نیرو به فلسطین اشغالی، قرار نمیگرفت و موافق این امر نبود.[46] از سوی دیگر با توجه به موضع دولت پهلوی در قبال این بحران، ممکن بود چنین تصمیمی به رویارویی با دولت پهلوی نیز منجر شود، که در آن زمان چنین ظرفیتی در حوزه علمیه نبود.[47] به علاوه در آن زمان مبارزه مسلحانه علیه رژیم صهیونیستی با وجود سلطنت رژیم وابسته به غرب نمیتوانست موضوعیت داشته باشد.
آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی
آیتالله کاشانی هیچگاه از مسائل جهان اسلام غافل نبود. پس از آنکه رژیم غاصب اسرائیلی در اردیبهشت 1327 اعلام موجودیت کرد، اعلامیهای خطاب به مسلمانان جهان صادر کرد و مسلمانان را جهت مخالفت با دسیسههای استعمار در روی کار آوردن صهیونیستها دعوت به تظاهرات و اعتراض نمود. وی از آنان خواست تا تمام کوشش خود را برای ریشهکن کردن غده سرطانی صهیونیست در اراضی اشغالی فلسطین به کار گیرند و خود در تهران با بیش از سیهزار تن به تظاهرات پرداخت.[48]
آیتالله کاشانی به موازات مبارزه با انگلیسیها در قضیه ملی شدن نفت، خطر صهیونیستها را مورد بحث قرار داد. چون ایشان عقیده داشت که این نقشهی انگلیسیهاست که میخواهند یهودیان ساکن در کشورهای مختلف جهان را به فلسطین بیاورند و در نتیجه در یکی از نقاط حساس که مرکز کشورهای اسلامی است، بذر نفاق و خیانت بیفشانند و مسلمانان را در مضیقه بگذارند. به همین خاطر تصمیم گرفت که مجلسی برای اظهار تنفر از صهیونیستها بگیرد تا با این وسیله مسلمانان را متوجه این خطر کند. لذا از خطیب توانایی چون حجتالاسلام محمدتقی فلسفی خواست که سخنران این مجلس باشد. سخنرانی فلسفی در نقد یهودیان اسرائیل و جریان صهیونیسم بود. وی با تفکیک میان یهویان ایران و صهیونیستها سخنرانی خود را پایان داد.[49]
بعد از اجتماع مردم و نامنویسی برای اعزام به فلسطین برای جهاد، شهید حجتالاسلام نواب صفوى با نخست وزیر وقت ابراهیم حکیمى(حکیم الملک) ملاقات کرد. وی در این ملاقات گفت: مردم آماده حرکت به سوى فلسطین هستند. جایى که ارتش شما از مسلمانان مظلوم دفاع نمىکند، دستور دهید اسلحه و وسیله حرکت در اختیار مردم گذاشته شود. پس از مدتى مذاکره و رفت و آمد، دولت با حرکت آنها موافقت نکرد.[50]
آیتالله سید محمود طالقانی
آیتالله طالقانی با مبارزان و مجاهدان نهضت رهاییبخش فلسطین نیز پیوند یافت و از مبارزات آنها پشتیبانی کرد. از برنامههای هر شب او گوش سپردن به رادیوهای عرب به ویژه صوتالعرب یا رادیو قاهره بود. مصر کشوری بود که تا آن هنگام همچنان پرچم مبارزات ناسیونالیستی عرب و رهبری آن را علیه صهیونیسم و امپریالیسم در دست داشت. به همین جهت نطقهای جمال عبدالناصر را گوش میداد. از سوی دیگر وی نگران جریان اخوانالمسلمین بود که از سوی ناصر سرکوب میشد. آیتالله طالقانی حتی هنگامی که در زندان بود از تعقیب اخبار جنگ اعراب و اسرائیل باز نمیماند.[51]
در اوایل سال 1333 هنگام بازگشت شهید حجتالاسلام نواب صفوی از سفر مصر با وجود حکومت نظامی و محدودیتهای ناشی از آن، آیتلله طالقانی در فرودگاه مهرآباد به استقبال نواب رفت. نواب در این سفر که به دعوت جنبشهای اسلامی مخالف صهیونیسم شکل گرفته بود، به آنجا دعوت شده بود. او در حاشیه این دیدار با یاسر عرفات رهبر مبارزان فلسطین گفتوگو کرد و در دانشگاه قاهره علیه بریتانیا سخن گفت. طالقانی در این پیشواز نواب را تأیید کرد.[52]
فعالیتهای گسترده طالقانی در دفاع از مبارزات مردم فلسطین در رمضان (آبان و آذر 1349) ابعاد تازهای یافت. در شبهای رمضان این سال سخنرانیهای تخصصی فراوانی در مسجد هدایت در باب اعراب و اسرائیل ایراد شد. در این سال جمالعبدالناصر پیشوای ضد اسرائیلی مصر درگذشت. آیتالله طالقانی برای او در مسجد هدایت مراسم هفتم گرفت و حجتالاسلام مصطفی رهنما در مجلس او به منبر رفت.[53]
طالقانی به عنوان یکی از پیشگامان دفاع از حقوق فلسطینیان در برابر اشغالگران صهیونیستی پس از سفرهای خود به مصر و ممالک عربی و بازدید از خط مقدم نبرد و دیدار با مجاهدان و رهبران مبارز عرب فلسطینی به یک رشته اقدامات عملی در این راستا دست زد. که در حقیقت تکمیل کنندهی حلقه فعالیتهای سیاسی و فکری او بود. بارزترین نمونه این تلاشها اقدام نمادین اختصاص فطریهها به مبارزین فلسطینی بود که در سال 1348 صورت پذیرفت. او روز عید همین سال خطبههای نماز را به طرح دردها و رنجهای ملت فلسطین اختصاص داد و در پایان از نمازگزاران خواست فطریهی خود را به فلسطین هدیه کنند. این موضوع با استقبال گستردهی حاضران مواجه شد. مبالغ قابل ملاحظهای پول نقد و زیورالات زنان گردآوری شد و با کمک بارزگان و طالقانی به سفارت مصر اهدا شد.[54]
وی با کمک شهید آیتالله مرتضی مطهری برای کمکرسانی مستمر و مستقیم به فلسطینیان یک شماره حساب بانکی گشود تا به همت هوادارانِ این حرکت، مبالغی به حساب مزبور واریز شود. بدین ترتیب نهضت اسلامی ایران با نهضت اسلامی فلسطینیان گره خورد. اما ساواک این تلاشها را زیر نظر داشت و فوراً تهدید کرد که حساب را مسدود نموده، مبالغ واریز شده را به سازمان امنیت تحویل دهند.[55]
رویارویی امام خمینی با اسرائیل
در غالب بیانات امام خمینی(ره) علیه رژیم پهلوی، مسئله فلسطین برجسته بود. در شهریور 1341 امام خیلی صریح رابطه دولت پهلوی، بهائیان و اسرائیل را افشا و دولت را ـ در صورتی که رابطه خود را با اسرائیل قطع نکند ـ به برپایی قیام تهدید کرد.[56]
امام خمینی در اولین سالگرد قیام 15 خرداد در سال 1343، در اعلامیهای مشترک با آیات عظام، کشتار و سرکوب 15 خرداد را ننگ بزرگی برای هیئت حاکمه و فراموش نشدنی دانست. امام در همین پیام، نسبت به عدم استقلال ایران و دخالت کشورهای خارجی در آن و بازیچهشدن کشور برای اسرائیل ابراز نگرانی شدید میکند:
«علمای اسلام وظیفه دارند از احکام مسلّمهی اسلام دفاع کنند. از استقلال ممالک اسلامی پشتیبانی نمایند. از ستمکاریها و ظلمها اظهار تنفر کنند. از پیمان با دشمنان اسلام و استقلال و ممالک اسلام اظهار انزجار کنند. از اسرائیل و عمال اسرائیل ـ دشمنان قرآن مجید و اسلام و کشور ـ برائت جویند...[57] آیا برای مملکت کهنسالی مثل ایران ننگ نیست که دولت اسرائیل بگوید ما حمایت از ایران میکنیم؟ ایرانِ بزرگ تحتالحمایه اسرائیل است؟... ما برای دفاع از اسلام و ممالک اسلامی و استقلال ممالک اسلامی در هر حال مهیا هستیم. برنامهی ما، برنامه اسلام است. وحدت کلمهی مسلمین است. اتحاد ممالک اسلامی است. برادری با جمیع فرق مسلمین است در تمام نقاط عالم. همپیمانی با تمام دوَل اسلامی است در سراسر جهان، مقابل صهیونیسم، مقابل اسرائیل، مقابل دُوَل استعمارطلب، مقابل کسانی که ذخایر این ملت فقیر را به رایگان میبرند و ملت بدبخت در آتش فقر و بیکاری و بینوایی میسوزد.»[58]
در خرداد 1346 و در جنگ اسرائیل علیه کشورهای عربی موسوم به جنگ شش روزه امام خمینی در عراق با تشکیل مجالس سخنرانی و همراهی علمای نجف، اعلامیهای 8 مادهای درباره جنگ تهیه کردند. در این اعلامیه تأکید شد: «دولت ایران باید صریحاً روشن کند که جانب اسلام است یا از اسرائیل طرفداری میکند؟»[59] در گزارشی از ساواک مربوط به شهریور و مهرماه 1347 مربوط به ملاقات امام خمینی با شخصی در عراق، آمده است: «دولت پهلوی علیالظاهر از اعراب پشتیبانی میکند ولی در پنهان طرفدار اسرائیل میباشد.»[60] در گفتار علمای شیعه خاصه امام خمینی(ره) دولت پهلوی از آن روی مورد حمله قرار گرفته که ارتباط گسترده با اسرائیل دارد و به آلت دست آن بدل شده است.
امام خمینی در مصاحبهای با مجله لبنانی در آذر ماه 1357 چنین گفت:
«یکی از جهاتی که ما را در مقابل شاه قرار داده است، کمک او به اسرائیل است. من همیشه در مطالبم گفتهام که شاه از همان اول که اسرائیل به وجود آمد با او همکاری کرده است و وقتی که جنگ بین اسرائیل و مسلمانان به اوج خود رسیده بود، شاه همچنان نفت مسلمین را غصب کرده و به اسرائیل میداد و این امر، خود از عوامل مخالفت من با شاه بوده است.»[61]
لازم به ذکر است صرف بررسی مواجههی علما با مسئله فلسطین و رابطه دولت پهلوی و اسرائیل خود بررسی جداگانهای را میطلبد؛ چرا که در این باب با طیف وسیعی از بیانیهها و اقدامات اجتماعی علما و مجتهدین شیعه مواجه هستیم.
مسابقات ورزشی و بروز احساسات ضد اسرائیلی مردم ایران
نفرت و انزجار مردم ایران از رژیم صهیونیستی به شیوههای مختلفی بروز و ظهور مییافت از جمله عرصههای بروز این ناسازگاری عرصه ورزش بود. در 29 اردیبهشت 1347 تیمهای فوتبال ایران و اسرائیل در رقابتهای آسیایی روبهروی هم قرار گرفتند. یک روز قبل از این مسابقه شایع شده بود که حبیبالله القانیان سرمایهدار مطرح یهودی، 10 هزار بلیط این مسابقه را تهیه کرده تا بهطور رایگان در اختیار یهودیان قرار دهد. چنین اتفاقی خود نشان دهنده حساسیت موضوع بود. در حالت عادی چنین عملی در هیچ یک از بازیهای بینالمللی ایران رقم نخورده بود. این مسئله نشان از حساسیت بالای مسئله مذکور نزد صهیونیستها داشت. چنین مسئلهای در گزارش خیلی محرمانه نهادهای امنیتی وقت نیز منعکس است:
«برابر اطلاع، آقای حبیب القانیان قبلاً ده هزار بلیط مسابقات جام آسیایی را خریداری و بین یهودیان تقسیم نموده است.»
همین گزارش از احتمال بروز درگیری در جریان این مسابقه خبر داد و نوشت:
«... درصورت بروز عکسالعمل از طرف کلیمیان، به احتمال قوی ممکن است تضادی بین ایرانیان و اقلیت یهودی به وقوع بپیوندد.»[62]
سرانجام ساعت 18 روز 29 اردیبهشت 1347 دو تیم ملی ایران و اسرائیل در حضور حدود 40 هزار تماشاچی در ورزشگاه امجدیه رو در روی هم قرار گرفتند و در نهایت تیم فوتبال ایران توانست با دو گل حریف را شکست دهد. روزنامه اطلاعات از احساسات زایدالوصف مردم در پی شکست اسرائیل خبر داد و نوشت: «تهران دیشب بیدار ماند و پیروزی قهرمانان ملی را جشن گرفت.»[63]
انزجار و نفرت مردم ایران نسبت به اسرائیل اینبار در زمین فوتبال خود را نشان داد. براساس اسناد موجود قبل از برگزاری این بازی، اعلامیهها و تراکتهایی در ضدیت با رژیم صهیونیستی در اطراف ورزشگاه امجدیه توزیع شد. مأمور مخفی ساواک به نقل از یک منبع ناشناخته در این رابطه گزارش داد:
«... من نزدیک امجدیه بودم. تراکتهای زیادی پخش شد که علیه اسرائیل بود و نشان دادند در واقع چقدر با اسرائیل مخالف هستند.»
این گزارش میافزاید: «مردم ناراحتی خود را به نام فوتبال، علیه اسرائیل ابراز نمودند.»[64] دو سال بعد، در 21 فروردین 1349 بار دیگر فوتبال محل بروز تمایلات ضد صهیونیستی مردم ایران شد. در این روز دو تیم تاج تهران و هاپوئل تلآویو، برای تعیین قهرمان مسابقات باشگاهی قهرمانی آسیا در ورزشگاه امجدیه تهران مقابل هم قرار داشتند. جدا از نتیجه بازی که به سود تیم ایرانی رقم خورد، باز هم احساسات ضد صهیونیستی مردم ایران خودنمایی کرد:
«پس از خاتمه بازی و شکست تیم اسرائیل، جمعیت تماشاگر از میدان امجدیه به حرکت درآمد و پس از سنگباران کردن دفتر هواپیمایی العال و با شعارهای ضد آمریکایی و ضد اسرائیلی و به طرفداری از فلسطینیان، با پلیس درگیر شدند.»[65]
بروز تمایلات مردم صرفاً معطوف به ضدیت با اسرائیل نبود بلکه کنش آنها به نوعی مقاومت و ناسازگاری با دولت پهلوی نیز محسوب میشد. زیرا همانطور که خاطرنشان شد اساساً در ایران دهه 1340 و 1350 از آن روی که منافع پهلوی با منافع اسرائیل گره خورده بود، هرگونه حمله به اسرائیل نیز حمله علیه پهلوی تعبیر میشد. این اتفاق شاه را نگران و عصبی کرد. به روایت اسدالله علم، شاه فوقالعاده ناراحت بود. وقتی علت را جویا شد. متوجه نگرانی و عصبانیت شاه از واقعه فوتبال دو تیم ایرانی و اسرائیل شد. شاه گفته بود: «یک فتح فوتبال که این همه سر و صدا ندارد. آن همه شعارهای زنده باد خلق فلسطین و مرگ بر یهود، عوامل امنیتی هم نمیدانند ریشه کار چیست؟»[66]
پنجمین دوره مسابقات بوکس قهرمان آسیا که از 5 الی ۱۰ شهریور ۱۳۵۰ برگزار شد باز هم شاهد رویکرد ضد صهیونیستی مردم ایران بود. گزارش ساواک تأکید دارد:
«احساسات بسیار خصمانهای از طرف تماشاچیان نسبت به [حضور اسرائیلیها در مسابقات] ابراز میشود؛ بهطوری که در مسابقه دیروز چون امکان میرفت از طرف مردم ناراحتی برای آنها به وجود آید، تیم اسرائیل کمی زودتر از موعد مقرر از محل مسابقات خارج و به هتل راهنمایی شد.»[67]
بازتاب روابط در سطح منطقه و کشورهای عربی
در روزگاری که دولتهای اسلامی، اسرائیل را به رسمیت نمیشناختند، ارتباط گسترده و پنهانی دولت پهلوی با اسرائیل باعث بدبینی کشورهای اسلامی نسبت به ایران شد. افشای روابط ایران با اسرائیل روابط آنها با ایران را تحت تأثیر قرار میداد. در این میان اسرائیل که در انزوای سیاسی شدیدی در منطقه بود، از هر فرصتی برای عادی سازی روابط خود با دولتهای مختلف خاصه دولتهای منطقه استفاده میکرد. به عبارت دیگر اسرائیل سعی میکرد در تبلیغات، به روابط خود با دولتهای منطقه، ضریب مضاعف دهد و تا جایی که شرایط اجازه دهد این رابطه را خیلی وسیعتر و بیشتر از آن چیزی که هست نشان دهد. در چنین مختصاتی، دولتهای اسلامی منطقه هرگونه ارتباط با رژیم صهیونیستی را نفی و رد میکردند. همچنین آنها نسبت به گسترش روابط پهلوی با اسرائیل نگران بودند. در حالی که دولت پهلوی به طور خاص در تقابل با اعراب منافع خود را در حمایت از اسرائیل و در ارتباط با آن تعریف کرده بود. خاطر نشان شد که در چنین شرایطی مردم ایران نیز با فلسطین همدل و نسبت به هرگونه رابطه دولت پهلوی و اسرائیل حساس بودند.
لازم به ذکر است که در این رابطه نه تنها ایران سودی نبرد بلکه همواره به لحاظ اقتصادی نیز متضرر بود. حتی مسئله توازن قوای منطقه برای ایران نیز چیزی نبود که از همسویی با اسرائیل برای آن حاصل شود. به این معنا که رابطه با آمریکا به اندازه کافی میتوانست در مسئله توازن قوا توجیه کننده باشد. اما رابطه با اسرائیل با وجود چنین مشکلاتی اصلاً به صرفه نبود. تنها مقولهای که میتوان در آن این رابطه را صورتبندی و توجیه کرد، مسئله وابستگی است. به این معنا که دولت پهلوی به دلیل وابستگی به بلوک غرب مجبور به همراهی با دیگر عنصر غرب در منطقه یعنی اسرائیل بود. یکی از نگرانیهای نیروهای ساواک برون مرزی خاصه کسانی که در حوزه منطقه اسلامی و عربی کار میکردند، آن بود که رابطه ایران و اسرائیل چهرهی ایران را نزد اعراب و مسلمانان منفی کرده است. در گزارش بخش 326 که درباره انجمن کلیمیان تهیه و برای مقامات ساواک به ترتیب سلسله مراتب فرستاده بود. چنین قید شده است:
«محترماً اطلاعات واصله حاکی است که فعالیتهای اجتماعی کلیمیان ایران اکثراً در دست یهودیانی است که یا عضو احزاب سیاسی اسرائیل هستند یا تبعه دولت اسرائیل میباشند. کما اینکه در جشنهای 25 شهریور [به سلطنت رسیدن محمدرضا پهلوی در سال 1320] گرچه فعالیت انجمن کلیمیان ایران، منظمترین فعالیتها بود، لیکن تحتنظر مستقیم (عزری)[مئیر عزری] دبیر سفارت اسرائیل و دکتر دوریل نماینده سیاسی آن دولت انجام میگردید و موضوع حائز اهمیت اینکه گفتار رادیویی که به وسیله امیدوار تبعه اسرائیل و عضو سازمان جوانان اسرائیل و گوینده فارسی رادیو تلآویو ایراد شده است، میتواند بهترین وسیله تبلیغاتی علیه ایران به دست اعراب بدهد. مراتب جهت استحضار به عرض میرسد.»[68]
خاطر نشان شد که کشورهای منطقه نسبت به روابط ایران و اسرائیل به شدت حساس بودند. حتی کشورهای عربیای که رابطه با اسرائیل داشتند نسبت به روابط ایران و اسرائیل نگرانی داشتند. برای مثال در یک مورد در آبان 1338، عباس شاهنده و کاظم مسعودی روزنامهنگاران ایرانی که به علت چاپ و انتشار بروشورها و کتب و یادداشتهای تبلیغاتی به نفع اسرائیل، توسط کشور اردن ممنوعالورود قلمداد شدند. بهطور خاص عباس شاهنده به علت کمکهای تبلیغاتی به اسرائیل، ممنوعالورودِ به تمام کشورهای عربی بود.[69] حتی وقتی مقامات اسرائیلی سعی داشتند رضایت سید ضیاءالدین طباطبائی را برای مشارکت او به منظور ایجاد ارتباط با مقامات عالیه ایران برای بسط روابط ایران و اسرائیل جلب کنند، طباطبائی قبول کرد که در صورت اطمینان به اختفای فعالیتهای وی در این زمینه از کمک به این امر کوتاهی ننماید و منظورش از محرمانه بودن این ارتباط جلوگیری از رنجش دوستان عرب او میباشد.[70]
کشورهای عربی نیک میدانستند که اسرائیل از ایران به عنوان پایگاه مشروعیتساز و نفوذ، استفاده خواهد کرد. رابطه نزدیک و عمیق بین دو رژیم، باعث رشد هرچه بیشتر صهیونیسم در ایران شد. این توسعه نفوذ چنان گسترده و عمیق شد که رژیم صهیونیستی از ایران به عنوان پایگاهی جهت جاسوسی علیه کشورهای مسلمان عرب بهره برد و به لحاظ سیاسی نیز آن رژیم تمام روابط سیاسی و دیپلماتیک خود را در منطقه از تهران هدایت میکرد. چنانکه در آن دوران مشهور بود و اسناد ساواک مؤید آن است، سفارت غیر رسمی رژیم صهیونیستی در تهران مهمترین سفارتخانهای بود که سیاستهای منطقهای را شکل میداد.[71] در واقع حساسیت کشورهای عربی به رابطه پهلوی و اسرائیل به نوعی ناشی از تهدید منافع آنها و خطر نفوذ و جاسوسی اسرائیل در کشور آنها نیز بود.
در نخستین روز مرداد ۱۳۳۹، شاه در مصاحبه مطبوعاتی از شناسایی اسرائیل به صورت رسمی سخن گفت. چند روز پس از مصاحبه مطبوعاتی مذکور، ناصر در ۴ مرداد ۱۳۳۹، طی یک سخنرانی پرشور در بندر اسکندریه مصر، شاه را مورد حمله قرار داد و به بهانه اینکه دولت شاهنشاهی [ایران ] به تازگی اسرائیل را به رسمیت شناخته، روابط سیاسی خود با دولت شاهنشاهی را قطع کرد. به این ترتیب روابط ایران و اسرائیل بحران و کشمکش سیاسی ـ دیپلماتیک شدیدی بین ایران و مصر پدید آورد که تعدیل و رفع آن سالها به طول انجامید. ایران بلافاصله به اظهارات ناصر واکنش نشان داد و از طرف وزارت خارجه به سفیر کبیر مصر ابلاغ شد که ظرف ۲۴ ساعت از ایران برود و تا وقتی رژیم ملی و قانونی مطابق مصالح ملت مصر در آن کشور برقرار نشود، دولت ایران نمایندهای به آنجا اعزام نخواهد داشت. ناصر که از روابط دوستانه شاه با اسرائیل آگاه بود در پی فرصت و بهانهای میگشت تا مساعدتهای رئیس یک کشور اسلامی را به اشغالگران صهیونیست برملا سازد. او همچنین پی برد که میتواند از این فرصت پدید آمده برای تثبیت رهبری و پیشتازی خود در جهان عرب بهره برداری کند. [72] بنابراین بعد از این ماجرا به شدت بر این مسئله تأکید کرد و توانست در منطقه دولتهای بیشتری را علیه ایران با خود همسو کند. در همان دوره مجله اللواء لبنان خبر دیدار شش روزنامهنگار ایرانى را از اسرائیل درج کرده است و از دولتهاى عربى خواست که این اسامى را حفظ نموده و نسبت به مراوده با آنها تمهیدات ویژهای لحاظ کنند.[73]
وزارت خارجه ایران گزارشی به تاریخ 8 /4 /1342 تهیه کرد که به صراحت مسئله حساسیت کشورهای عربی نسبت به مسئله رابطه ایران و اسرائیل در آن هویدا است. در گزارش مذکور تأکید شده «همانطور که مطبوعات اسرائیل اخبار مربوط به روابط آن کشور را با ایران منتشر میسازند مطبوعات ایران نیز گاه به گاه اخبار مربوط به این روابط را منتشر میسازند که در کشورهاى عربى اثر سوئى دارد. از اینرو چنانچه موافقت فرمایند براى جلوگیرى از انتشار این قبیل اخبار اداره اطلاعات و مطبوعات اقدام لازم به عمل آورند.»[74] در پاراف همین گزارش نیز تأکید شده: «در حدودى که لازم است از انتشار اخبار مربوط به موضوع مورد نظر جلوگیرى نمایند. به خصوص سعى شود اسامى ایرانیانى که به اسرائیل میروند در جراید انتشار نیابد... و هیچگونه اخبار مطلقاً در مطبوعات ایران منتشر نشود.»[75] چنین حساسیتی از آن روی بود که درز کردن کوچکترین خبری مبنی بر همکاری یا ارتباط ایران و اسرائیل باعث تیرگی روابط ایران با کشورهای اسلامی میشد.
حساسیت کشورهای منطقه نسبت به رابطه ایران و اسرائیل معطوف به روابط ورزشی نیز بود. ساواک در سندی به تاریخ 17 / 3/ 1343 گزارش دهد که در نیمه دوم فروردین 1343 تیم تاج ایران به اسرائیل عزیمت کرد. در گزارش تأکید شده با وجود آنکه این سفر جهت انجام پارهای مسابقات ورزشی بود، انعکاس این خبر در جراید عربی موجبات تهییج افکار عمومی و ازدیاد نارضایتیهای مردم عرب را علیه این مسافرت فراهم آورد. به عبارت دیگر سفر ورزشی تیم ایرانی به اسرائیل بازتاب منفی گستردهای در مطبوعات عربی داشت.[76] لازم به ذکر است که تیم تاج یک تیم عادی نبود. از آن روی که مؤسس این تیم پرویز خسروانی از بهائیان معروف بود و این تیم به نوعی تیم دربار شمرده میشد. سفر تیم تاج به اسرائیل بهواقع به معنای سفر تیم دربار ایران به آنجا تعبیر شده بود. متکی به چنین بازتاب و تأثیری بود که گزارشگر ساواک چنین تحلیلی داشت:
«به طور کلی محافل عربی نسبت به هرگونه روابط ایران و اسرائیل و تماسهای مختلفه در کادرهای اداری و غیراداری حساسیت آشکاری از خود نشان داده و بلندگویهای مزدور و دستگاههای تبلیغاتی کشورهای عربی که مخالف سیاست دولت شاهنشاهی میباشند، تماسهایی نظیر عزیمت تیم تاج به اسرائیل را دستاویز حملات شدید مطبوعاتی قرار داده و با استفاده از احساسات عربیت مردم آن منطقه، افکار عمومی آنان را علیه دولت شاهنشاهی تحریک مینمایند.»[77]
در واقع انتشار این خبر، حساسیت کشورهای عربی را برانگیخته بود و دستگاه ساواک از این بابت احساس نگرانی کرد.
همزمان با بازتاب منفی این سفر در مطبوعات عربی و در حالی که ایران سعی در مسکوت گذاشتن این مسئله داشت. اسرائیل با انعکاس مثبت سفر مزبور، سعی در استفاده سیاسی و تبلیغاتی خود از آن داشت. متأثر از چنین رفتارهایی بود که در گزارش ساواک چنین آمده:
«اسرائیل نیز مدتی است که اخبار مربوط به اینگونه تماسها را با آب و تاب فراوان منتشر مینماید و بدین وسیله قصد دارد با تیره ساختن روابط ایران و اعراب دولت شاهنشاهی را وادار به گرایش بیشتر به سوی خود نماید.»[78]
به عبارت دیگر آنچه برای اسرائیل در چنین روابطی مهم بوده به رسمیت شناخته شدن، حتی اگر به واسطه آن روابط ایران و کشورهای منطقه تیره شود.
نتیجه
با اتکا به گزارشها و مطالب فوق میتوان چنین نتیجه گرفت که حکومت پهلوی در مهاجرت یهودیان از ایران به فلسطین نقش جدی ایفا کرد. از آن روی که یهودیان ایران در مشاغل پرسودی کار میکردند، مهاجرت آنها از این کشور، ایران را با خسارت اقتصادی مواجه ساخت. با وجود آنکه ایرانیانِ یهودیِ بسیاری بعد از مهاجرت به فلسطین، به علت مشاهدهی خلف وعدههای آژانس یهود سعی در بازگشت به ایران داشتند، اما صهیونیستها به شیوههای مختلف نظیر ضبط گذرنامههای آنان، مانع از بازگشتشان میشدند.
با وجود آنکه دولت ایران همواره سعی میکرد رابطه عمیق خود با رژیم صهیونیستی را پنهان نگهدارد، اما اسرائیل از هر فرصتی برای علنی کردن این رابطه استفاده میکرد. بیشترین منافع از رابطه اسرائیل و ایران در دوره پهلوی نصیب اسرائیل میشد. این در حالی بود که ایران همواره تأمین کننده منابع انرژی و در حکم تسهیل کننده نفوذ امنیتی اسرائیل در منطقه بود. متأثر از چنین رابطهای کشورهای منطقه بهشدت با دولت پهلوی مسئله داشتند. بخش زیادی از نگرانی آنان ناشی از بهرهی امنیتی و اطلاعاتیای بود که اسرائیل از ایران میبرد. رابطه ایران و اسرائیل در دوره پهلوی هزینههای زیادی برای دولت و قدرت ایجاد کرد. بخش زیادی از ناسازگاری عمومی مردم و علما علیه دولت به این دلیل بود. ایران همواره به علت همراهی با اسرائیل مورد اتهام کشورهای منطقه بود. با آنکه دولت پهلوی هیچگاه نتوانست این رابطه را علنی کند ولی مسئله بر همگان عیان بود. با وجود آنکه ایران سودی از این رابطه نمیبرد اما اسرائیل بهشدت از این ارتباط در حوزه سیاسی و امنیتی استفاده میکرد. خاطرنشان شد که در روابط اقتصادی نیز اسرائیل سود مضاعفی میبرد. در سال 1347 سالانه به طور متوسط پنج میلیون تن نفت از ایران به اسرائیل صادر میشد.[79]
در چنین شرایطی علمای شیعه از آیتالله شیخعبدالکریم حائری تا امام خمینی(ره) و دیگر مجتهدین نظیر آیتالله کاشانی و آیتالله طالقانی نسبت به این رابطه ابراز انزجار میکردند و بهشدت علیه آن اعلان موضع داشتند. مسئله ایشان صرفاً ظلمی نبود که به مردم فلسطین میرفت ـ که این در جای خود بسیار حائز اهمیت بود ـ بلکه مهمتر خسرانی بود که از ناحیه این رابطه متوجه ایران و مردمش میشد. در کنار ضررهای مالی و اقتصادی، انزوای سیاسی در منطقه نیز متوجه ایران بود. از همه مهمتر آلت دست شدن دولت پهلوی توسط جریان نفوذی وابسته به اسرائیل یعنی بهائیت بود. در یک رابطه معنادار هر چه مراودهی دولت پهلوی با اسرائیل بیشتر میشد، نفوذ و تأثیرگذاری فرقه بهائیت نیز در ایران افزایش مییافت. این مسئله نیز در نگرانی علمای شیعه برجسته است. بهائیت نشان داده بود که نسبت به قوامِ کیانِ ایران کمترین همتی و تلاشی ندارد بلکه در صورت نیاز این مهم را قربانی منافع خود خواهد کرد.
متأثر از چنین شرایطی بود که مردم ایران از هر فرصتی برای بروز تمایلات ضد اسرائیلی خود استفاده میکردند. چه وقتی که برای جهاد در فلسطین اعلام آمادگی کردند و چه در حوزههای عمومی دیگر، نظیر ورزش که تمایلات سیاسی بروز کمتری دارد. وقتی که تیم ایران در برابر تیم اسرائیل قرار میگرفت یا آنکه ورزشکار ایرانی رویاروی ورزشکار اسرائیلی میایستاد، در مقام تماشاچی تمایلات و دغدغههای خود مبنی بر نفی اسرائیل را نشان میداد.
پینوشتها:
[1]. یزدانی، مرضیه، اسناد مهاجرت یهودیان ایران به فلسطین. 1330 ـ 1300، سازمان اسناد ملی ایران، ص 25 ـ 50.
[2] . بنگرید به: تمجید و تشکر بزرگان صهیونیست از محمدرضا پهلوی به دلیل مهاجرت و کوچاندن یهودیان به فلسطین اشغالی، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[3] . بنگرید به: آمار ورود یهودیان ایران به اسرائیل در سال 1328 و سراب اقامت در ارض موعود، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[4]. روابط ایران و اسرائیل (۱۳۵۷-۱۳۲۷هـ.ش) به روایت اسناد نخست وزیری، تهران، مرکز اسناد ریاست جمهوری، 1377، ص 9.
[5]. در جلسه مذکور دو نماینده به نامهای سیدعباس اسلامی و موسی ثقهالاسلامی حضور داشتند که به احتمال زیاد نطق مورد نظر مربوط به سیدعباس اسلامی است.
[6]. مذاکرات مجلس شورای ملی/ دوره ۱۶/ جلسه ۱۰: ۲۰ فروردین ۱۳۲۹.
[7]. همان، جلسه ۱۲: ۲۴ فروردین ۱۳۲۹.
[8]. مئیر عزری در سال 1300ش در شهر اصفهان به دنیا آمد. پدرش صیون از صهیونیستهای فعّال و دوآتشه در ایران بود که در مسیر آرمان صهیونیسم و برپایی دولت یهودی در فلسطین از هیچ تلاشی فروگذار نکرد. وی در ایران با برخی مقامات بلندپایه ارتباط بسیار نزدیک داشت. بعدها خود و فرزندانش به فلسطین اشغالی کوچ کردند و با اشغالگران صهیونیست همکاریِ سازمانی پیچیده و همهجانبهای داشتند. مئیر عزری در دوران اقامت در فلسطین اشغالی به عنوان عضو فعال حزب صهیونیستی «ماپای»، همچون پدرش در خدمت به اهداف صهیونیسم سر از پا نمیشناخت. آنچنان که خود مئیر عزری گفته است در ۱۹۵۵ یکی از کاندیداهای این حزب برای انتخابات مجلس سوم اسرائیل بود. عزری پروانه انتشار هفتهنامه «ستاره شرق» را در ژوئیه ۱۹۵۵ به کمک حزب ماپای از وزارتخانه مربوطه دریافت کرد و با کمک صیون رکنی و آبراهام حاخامی و... آن را در دوهزار نسخه منتشر میکرد که چهارصد نسخه آن به ایران فرستاده و توزیع میشد. وی در ۱۹۵۶ نماینده حزب ماپای در هشتمین کنگره سندیکای کارگران و کارمندان(هیستادروت) بود. او در همان سال عضو شورای عالی هیستادروت و نماینده «جنبش کارگران صهیونیست» در کنگره جهانی صهیونیسم بود. به گفته خودش، وی در ۱۹۵۸ دبیرکل حزب ماپای در «استان دان» و عضو شورای عالی یهودیان خاورزمین و وابسته به هیئت اجرایی هیستادروت برگزیده شد و از آن پس سرپرستی امور جذب مهاجران یهودی در سراسر فلسطین اشغالی از سوی حزب ماپای به وی سپرده شد. سرانجام مئیر عزری از سوی حزب حاکم صهیونیستی «ماپای» برای حضور و استقرار در ایران به عنوان نماینده سیاسی اسرائیل انتخاب و در سال ۱۹۵۸ به تهران فرستاده شد و جای زِوی دوریئل، اولین نماینده سیاسی اسرائیل در ایران را گرفت. آمدن عزری به ایران و استقرار او در دفتر نمایندگی اسرائیل در تهران، نقطه عطفی در روابط رژیم پهلوی و رژیم صهیونیستی بود. عزری خود در اینباره میگوید: «در سال ۱۹۵۸ پس از اینکه به نمایندگی دیپلماسی اسرائیل در ایران برگزیده شدم، پدیده دوستی دو ملت ایران و اسرائیل را در نامهای به پادشاه ایران زمین در میان نهادم و هفتهنامه «ستاره شرق» را زبان گویای این آرزو خواندم.» به نقل از: فراتر از یک مأمور دیپلماتیک، سایت پژوهشکده تاریخ معاصر و بیوگرافی مئیر عزری نماینده سیاسی اسرائیل در ایران، سایت مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.
[9] . بنگرید به: شاهنشاه کمکهای زیادی به اسرائیل نمودهاند، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[10]. تقیپور، محمدتقی، ایران و اسرائیل در دوران سلطنت پهلوی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران، 1390، ج 1، ص 523.
[11]. فولادزاده، عبدالامیر، شاهنشاهی پهلوی در ایران، ج 3، تهران، کانون نشر اندیشههای اسلامی، 1369، ص 236.
[12]. آرائی، وحید و نجفپور، شعبان، «تحلیلی بر روابط ایران و رژیم صهیونیستی در دوره پهلوی؛ توازن یا وابستگی»، فصلنامه تاریخ روابط خارجی، ش 56 (پاییز 1392)، ص 128.
[13]. نجاریراد، تقی، ساواک و موساد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، ص 63.
[14] . بنگرید به: سندی سری از همکاری ساواک و موساد علیه فلسطین، سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
[15]. در متن انگلیسی اینگونه آمده است: «نخست وزیر فعلی، ژنرال علی رزمآرا».
[16] . بنگرید به: همکاری نزدیک رژیم پهلوی و آژانس یهود، سایت مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.
[17]. مسئول این سازمان با نام «لوانون» مشهور بود.
[18] . بنگرید به: آژانس یهود(سوخونت) و اعزام متخصصان ایرانی به اسرائیل، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[19]. احمد گل محمدی، «روابط ایران و اسرائیل به روایت اسناد نخست وزیری»، پژوهش حقوق و سیاست، 1381، شماره 6.
[20]. وحید آرائی و شعبان جعفری، «تحلیلی بر روابط ایران و رژیم صهیونیستی در دوره پهلوی؛ توازن یا وابستگی»، فصلنامه تاریخ روابط خارجی، سال چهاردهم، شماره 56 ـ پاییز 1392، ص 139 -121.
[21]. همان، ص 139 -121.
[22]. همان.
[23]. تقیپور، محمدتقی، «ایران، اسرائیل و سقوط رژیم پهلوی». مندرج در: سقوط، ج 1، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص 118 تا 120.
[24] . بنگرید به: ورود گروه هنرمندان اسرائیلی به ایران به مناسبت تاجگذاری شاه، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[25]. نصرتالله معینیان فرزند محمود در سال 1300ش در اصفهان دیده به جهان گشود. پدرش محمود از اعضای اداره اطلاعات سفارت انگلیس در ایران بود. در سال 1324ش به دعوت راهآهن تهران به این شهر رفت و به ریاست کارگزینی بخش حرکت برگزیده شد و پس از یک سال رئیس دایره تعلیمات اداره بهرهبرداری راهآهن دولتی گردید. پس از سقوط دولت مصدق و روی کار آمدن دولت قوامالسلطنه، فضلالله زاهدی، معینیان را به ریاست اداره کل انتشارات و رادیو، یکی از مهمترین مراکز تبلیغاتی رژیم پهلوی، منصوب کرد. وی پس از دو سال ریاست بر اداره انتشارات و رادیو، در سال 1335ش در زمان دولت حسین علاء به کمک فضلالله زاهدی به ریاست اداره کل تبلیغات انتخاب شد. با تشکیل سازمان اطلاعات و امنیت کشور «ساواک» معینیان خود را به این سازمان و رئیس آن، تیمور بختیار، نزدیک و سعی نمود با ارسال گزارشهایی به این سازمان، از حمایتهای بختیار نیز برخوردار شود. برای اطلاعات بیشتر درباره معینیان ر.ک: حسینینسب، مرتضی، «نصرت الله معینیان و دربار پهلوی دوم». مندرج در وبگاه مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.
[26] . بنگرید به: کمکهای تبلیغاتی پنهانی رژیم پهلوی به رادیو اسرائیل، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[27] . بنگرید به: جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل در سال 1346، طرفداری حبیبالله القانیان، حبیب ثابتپاسال و رژیم پهلوی از اسرائیل و مقابله امام خمینی(ره) و علماء، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[28]. رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، داریوش همایون، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1378، ص 86.
[29]. «کیست از شما از تمامی قوم او»، یادنامه مئیر عزری، سال 2000- اورشلیم- دفتر اول، مترجم: ابراهیم حاخامی، ص 177.
[30]. جلال آلاحمد به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول سال 1379، ص 134 تا 137.
[31] . بنگرید به: تلگرام تهنیت آمیز براى اعلیحضرت از طرف مسئولین اسرائیل و بهائیهای مقیم در آن کشور به مناسبت تاجگذاری شاه، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[32] . بنگرید به: ارتباط، رفت و آمد و کمکهای بهائیان به اسرائیل، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[33] . بنگرید به: نظر جمال عبدالناصر در باره بهائیها، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[34] . بنگرید به: شاه، دیدار با وزیر خارجه اسرائیل در حال حاضر به مصلحت نیست‼ همان.
[35] . بنگرید به: تلاش رژیم پهلوی و کمک همه جانبه برای استحکام صهیونیسم و حکومت غاصب اسرائیل، همان.
[36]. نشریه خواندنیها، 8 خرداد 1327، ص 1.
[37]. ر.ک: صورت مذاکرات مجلس پانزدهم شورای ملی، جلسههای 71، 72 و 74.
[38]. تبرائیان، صفاءالدین، سراب یک ژنرال: بازشناسی نقش ارتشبد طوفانیان در حاکمیت پهلوی دوم، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ۱۳۷۷، ص 113.
[39]. فیاضی، عمادالدین، حاج شیخ عبدالکریم حائری، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، ص 99.
[40]. کاظمی، محمد، دانشنامه مشاهیر یزد، ذیل «حائری یزدی، عبدالکریم»، یزد، بنیاد فرهنگی پژوهشی ریحانه الرسول، 1382، ص 411. درباره زندگی و فعالیتهای ایشان بنگرید به: مروری بر زندگی و رفتار سیاسی آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری و تلگراف آیتالله العظمی شیخ عبدالکریم حایری مؤسس حوزه علمیه قم به رضا شاه در آستانه اعلان رسمی کشف حجاب و جواب تهدید و توهینآمیز محمدعلی فروغی به آن حضرت، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[41]. مبرهن، شکرالله اسدی، زندگی سیاسی و اجتماعی آیتالله العظمی حاج سید محمدتقی خوانساری، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1391، ص 136.
[42]. همان، ص 137.
[43]. همان، ص 138. در این باره بنگرید به: مروری بر حیات علمی و سیاسی آیتالله العظمی سید محمدتقی خوانساری، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[44]. احمدی، مجتبی، چشم و چراغ مرجعیت، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1379، ص 250. نقل از وحید بهرانی، «نیم رخ سیاسی آیتالله بروجردی»، وبگاه مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران: iichs.ir، 7 /6 /1398.
[45]. موسوی بجنوردی، کاظم، دایره المعارف بزرگ اسلامی، تهران، 1383، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج 12، ص 32.
[46]. قربانی، سعید، «بحران فلسطین در اندیشهی آیتالله بروجردی و امام خمینی»، فصلنامه بحرانپژوهی جهان اسلام، ش 27، ص 113.
[47]. درباره زندگی آیتالله العظمی سید حسین بروجردی بنگرید به: مروری بر زندگینامه سیاسی آیتالله العظمی سید حسین بروجردی، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[48]. آیتالله حاج سید شهابالدین مرعشی نجفی به روایت اسناد ساواک، ج 1، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1388، ص 3.
[49]. فلسفی، محمدتقی، خاطرات و مبارزات حجتالاسلام و المسلمین فلسفی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1376، ص 412-411.
[50]. در باره زندگی و فعالیتهای آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی و شهید حجتالاسلام سید مجتبی نواب صفوی بنگرید به: 23 اسفند سالگرد رحلت روحانی مبارز، آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی و مروری بر زندگی مبارزاتی شهید حجتالاسلام سید مجتبی نواب صفوی، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[51]. همان، ص 210 ـ 211.
[52]. ملائی توانی، علیرضا، زندگینامه سیاسی آیتالله طالقانی، تهران، نشر نی، 1388، ص 118.
[53]. همان، ص 211.
[54]. همان.
[55]. استاد شهید مرتضی مطهری به روایت اسناد، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 147. 151-150. همچنین بنگرید به: به مناسبت سالروز رحلت ابوذر انقلاب اسلامی آیتالله سید محمود طالقانی و 11 اردیبهشت سالگرد شهادت استاد و عالم جاودان آیتالله شهید مرتضی مطهری و نگاهی به حمایتهای مرحوم علامه سید محمدحسین طباطبایی از مجاهدان فلسطینی در سال 1349. درباره حمایت برخی دیگر از علمای اعلام از فلسطین، همچنین بنگرید به: جستاری بر مواضع برخی از مراجع تقلید و آیات عظام شیعه درباره رژیم صهیونیستی، از آیتالله حائری یزدی تا امام خمینی، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[56]. صحیفه امام، ج 1، ص 77.
[57]. همان، ص 335.
[58]. همان، ص 336-337.
[59] . بنگرید به: جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل در سال 1346، طرفداری حبیبالله القانیان، حبیب ثابتپاسال و رژیم پهلوی از اسرائیل و مقابله امام خمینی(ره) و علماء، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[60] . بنگرید به: مخالفت و مقابله امام خمینی(ره) با رژیم اسرائیل، همان.
[61]. صحیفه امام، ج 5، ص 187، مصاحبه با نشریه لبنانی امل، 16 آذر 1357.
[62] . بنگرید به: بازی فوتبال ایران و اسرائیل در سال 47 و 49 و بروز خشم و انزجار مردم از رژیم غاصب صهیونیستی، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[63]. روزنامه اطلاعات، دوشنبه 30 اردیبهشت 1347، ص 1.
[64] . بازی فوتبال ایران و اسرائیل در سال 47 و 49 و بروز خشم و انزجار مردم از رژیم غاصب صهیونیستی، همان.
[65]. حسینیان، روحالله، چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 714.
[66]. یادداشتهای علم، ویراستار: علینقی عالیخانی، بیجا: انتشارات مازیار، ج 2، ص 25.
[67] . احساسات ضد اسرائیلی مردم در مسابقات بوکس در تهران در سال 1350، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[68] . نفوذ رژیم صهیونیستی در بین یهودیان ایران، همان. اگر چه تاریخ دقیقش در سند درج نشده اما از مطالب مندرج در آن میتوان فهمید که مربوط به همین دوره است.
[71] . روزنامه آیندگان ارگان دولت اسرائیل، همان.
[72]. گل محمدی، احمد، «روابط ایران و اسرائیل به روایت اسناد نخست وزیری»، پژوهش حقوق و سیاست، 1381، شماره 6.
[73] . سفر عدهای از مدیران مطبوعات به اسرائیل و طرفداری آنان از رژیم صهیونیستی، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[74]. قیام پانزده خرداد به روایت اسناد، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1378، ج 3 ص 375.
[75]. همان.
[76] . سفر تیم تاج به اسرائیل در سال 43 و استفاده تبلیغاتی اسرائیل از این سفر و انعکاس خارجی و داخلی آن، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[77] . همان.
[78] . همان.
[79] . مبادلات اقتصادی و صادرات نفت ایران به اسرائیل در سال 1347، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
تشكر ریشون لزیون خاخام بزرگ صهيونيستی از محمدرضا پهلوی
ضبط گذرنامههای يهوديان ایران توسط انجمنهای صهيونيستی
همکاری ساواک و موساد علیه فلسطین
آژانس یهود(سوخونت) و اعزام متخصصان ایرانی به اسرائیل
ورود گروه هنرمندان اسرائیلی به ایران به مناسبت تاجگذاری شاه
کمکهای تبلیغاتی پنهانی رژیم پهلوی به رادیو اسرائیل
ارتباط پهلوي، اسرائيل و بهائيان
شاه، دیدار با وزیر خارجه اسرائیل در حال حاضر به مصلحت نیست
احساسات ضد اسرائیلی مردم در مسابقات بوکس در تهران در سال 1350
نفوذ رژیم صهیونیستی در بین یهودیان ایران
ارتباط روزنامهنگاران بهنامهای عباس شاهنده و کاظم مسعودی با اسرائیل
سفر عدهای از مدیران مطبوعات به اسرائیل و طرفداری آنان از رژیم صهیونیستی
سفر تیم تاج به اسرائیل در سال 43 و استفاده تبلیغاتی اسرائیل از این سفر و انعکاس خارجی و داخلی آن
مبادلات اقتصادی و صادرات نفت ایران به اسرائیل در سال 1347
مئیر عزری در کنار فرح پهلوی
نصرتالله معینیان
حبیب القانیان و موشه دایان وزیر امور خارجه اسرائیل
آیتالله شیخ عبدالکریم حائری یزدی
آیتالله سید محمدتقی خوانساری
آیتالله سید حسین بروجردی
عباس شاهنده
داریوش همایون و روزنامه آیندگان ارگان دولت اسرائیل
بازی فوتبال ایران و اسرائیل در سال 47 و 49 و بروز خشم و انزجار مردم از رژیم غاصب
فتوای علمای شیعه برای جهاد در برابر اسراییل
تعداد مشاهده: 7765