بررسی کارنامه مجمع مسلمانان مجاهد و شمس قناتآبادی (1327 ـ 1334ش)
تاریخ انتشار: 03 دي 1403
مقدمه
یکی از تشکلهای سیاسی ـ مذهبی که در بستر حوادثِ بعد از شهریور1320 در ایران تأسیس شد، مجمع مسلمانان مجاهد است. چرایی و چگونگی تأسیس این تشکل دینی ـ سیاسی و همچنین بررسی اقدامات و فعالیتهای مجمع مسلمانان مجاهد، موضوعی است که توجه برخی از پژوهشگران تاریخ معاصر ایران را به خود جلب کرده است.
حجتالاسلام رسول جعفریان در کتاب سازمانها و جریانهای سیاسی درباره جمعیت فداکاران اسلام و مجمع مسلمانان مجاهد که هر دو به وسیله شمس قناتآبادی تأسیس شده بود سخن گفته است. او در کتابش به این نکته اشاره دارد که بنیادگذاری این دو جمعیت در سالهای پایانی دهه بیست و سالهای ابتدایی دهه سی شمسی پیش از آنکه در راستای تبلیغات دینی در جامعه ایرانی به حساب آید، بیشتر تحت تأثیر رویدادهای سیاسی و در جهت بهرهبرداری از مقاصد سیاسی بوده است.[1]
علاوه بر آقای رسول جعفریان، غلامرضا نجاتی نیز در کتاب «مصدق؛ سالهای مبارزه و مقاومت» به موضوع مجمع مسلمانان مجاهد اشاره کرده، مینویسد که این تشکل از جمعیت کوچکی، متشکل از برخی اصناف و کسبه طرفدار آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی و تحت رهبری شمس قناتآبادی در سال 1329 تشکیل شده بود و تا تیرماه 1331 در کنار جبهه ملی و نهضت ملی باقی ماند، اما «پس از آن تاریخ همراه با کاشانی از مصدق جدا شد» و به مبارزه با آن برخاست. نجاتی، رهبر مجمع یعنی شمس قناتآبادی را یکی از عوامل جدایی آیتالله کاشانی از نهضت برشمرده، به این نکته اشاره میکند که این جمعیت به دنبال کودتای 28 مرداد 1332 به علت فساد و بدنامی رهبرش متلاشی شد و «قناتآبادی به استخدام علنی دربار درآمد.»[2]
در مقابل این دیدگاه نیز برخی بر این باورند که «پس از کشته شدن عبدالحسین هژیر بهدست فدائیان اسلام در سال 1327ش، آیتالله کاشانی با همکاری شهید نواب صفوی، «مجمع مسلمانان مجاهد» را تشکیل داد و شمس قناتآبادی اولین رئیس مجمع شد.» کسانی که قائل به این روایت هستند، هدف از تشکیل مجمع مسلمانان مجاهد را «پیگیری منظم و آرام فعالیتهای فدائیان اسلام» در دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت عنوان میکنند.[3]
نویسنده کتاب «بیست سال تکاپو اسلام شیعی در ایران» دراین باره مینویسد: «در حدود سال 1322 گروهی به نام «جمعیت فداکاران اسلام» تشکیل شد که اعضای آن عبارت بود از نواب صفوی، سیدحسین امامی، سیدمحسن امیرحسینی و جواد ساعتساز و چند نفر دیگر. بعدها همین گروه یا از اعضای تشکیل دهنده فدائیان اسلام شدند یا از اعضای تشکیل دهنده مجمع مسلمانان مجاهد. بعضی از این اعضا نیز در هر دو گروه عضویت داشتند؛ لذا این پیوستگی موجب این بحث شده است که فدائیان اسلام در به وجود آوردن مجمع نقش داشتهاند.»[4]
آنچه در بالا بدان اشارت رفت، گویای این مسئله است که در خصوص چرایی و چگونگی تأسیس مجمع مسلمانان مجاهد و اقداماتی که اعضای مجمع در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت به انجام رساندهاند در بین تاریخپژوهان ایرانی وحدت نظر وجود ندارد. از اینرو در این نوشتار سعی بر آن است تا با تکیه بر اسناد و خاطرات برجای مانده، روایت مستندی از فعالیتهای مجمع مسلمانان مجاهد در اواخر دهه بیست و سالهای ابتدایی دهه سی ارائه شود.
اوضاع سیاسی ـ اجتماعی ایران مقارن دهه بیست
وقوع جنگ جهانی دوم و سقوط رضاشاه در شهریور1320 بهوسیلهی نیروهای متفقین، دگرگونی شدیدی در اوضاع ایران نسبت به دو دههی قبل از آن بهوجود آورد. از جنبهی سیاسی، فضای بستهی دورهی سلطنت رضاشاه، جای خود را به آزادی سیاسی داد. گروههای سیاسی مخالف، این فرصت را بهدست آوردند تا فعالیتهای خود را از سر بگیرند. جریانهای سیاسی، از گرایش محافظهکار گرفته تا تندرو نضج یافته و برای کسب نفوذ اجتماعی و سیاسی با یکدیگر به رقابت پرداختند.[5] در چنین شرایطی، اجتماعات مذهبی ـ سیاسی با آزادی زندانیان سیاسی، شروع به فعالیت نمودند، روزنامهها و کتابها بدون سانسور سیاسی انتشار یافت و مردم توانستند آزادانه و بدون ترس در خانههای خود سخن بگویند و زنان توانستند چادر بر سر کرده و بهراحتی در خیابانها رفت و آمد کنند.[6] بدینسان در ماههای نخست فروپاشی دیکتاتوری در ایران، دهها حزب، گروه و انجمن سیاسی در سراسر کشور تشکیل شد که احزاب و اتحادیههای همراهان، ملت، سوسیالیست، عدالت، استقلال، وطن، پیکار، دموکرات و... از جمله آنها بودند.[7]
مهمترین حزبی که در این زمان با تشکیلات گستردهی خود و با پشتیبانی اتحاد جماهیر شوروی در کشور فعالیت میکرد، حزب توده بود. این حزب، در ابتدا به ظاهرِ یک حزب سوسیال دموکرات با آرمانهای تودهای و کارگری در میان جامعه ایرانی جلوهگر شد. از اینرو خیلی زود توانست در بین کارگران، کشاورزان، تحصیلکردگان، نظامیان و سیاستمداران که از نابسامانیهای دو جنگ جهانی و هجوم و نفوذ بیگانگان به میهنشان دلخوش نبودند، میدان مناسبی برای فعالیت پیدا کنند. از سویی دیگر، فضای باز سیاسی پس از سقوط رضاشاه، موجب توسعهی اندیشههای ضداستبدادی و دموکراسیخواهی و همچنین رشد فزایندهی تفکرات ضدمذهبی شد. گسترش حزب توده و تحرکات گروههای ملیگرای معتقد به ناسیونالیسم باستانگرا در همین برههی زمانی خطری جدی برای مذهب بهشمار میرفت. همین امر موجب شد که گروههای مذهبی، برای مبارزه با این فضا، تکاپوی بیشتری از خود نشان داده و در برابر گروههای مخالف مذهب، به ویژه کمونیستها، ایستادگی نمایند. شمس قناتآبادی در خاطراتش درباره جولان اندیشههای چپ در دوران اشغال در ایران چنین مینویسد:
«در زمان جنگ پس از شهریور و هجوم ظالمانه متفقین بر ایران و اشغال مملکت و ایجاد هرج و مرج به جای یک آزادی اساسی و واقعی، ... همه روزه مردم در مرکز مملکت شاهد اجتماعات و تظاهرات تودهایها و دستجات وابسته به آنها بودند. میدیدند که چگونه یک معجون چندین رنگ به نام کمیته مرکزی حزب توده و شورای متحده عدهای از محرومین اجتماع و طبقات زحمتکش را با شعارهای فریبنده به دور خود جمع نموده تظاهرات خیابانی و نمایشات اجتماعی برپا میسازند. من درآن روزها به عنوان یک طلبه در قم به تحصیل اشتغال داشتم، ولی از دیدن این تظاهرات و نمایشات که با کمال وقاحت در مرکز یک کشور اسلامی برپا میگردید و علناً و رسماً خود را به یک کشور کمونیستی منسوب مینمودند و تحت عنوان بلشویکی یا تعالیم لنین و استالین میتینگ برپا میکردند، خون دل خورده و رنج میبردم که چرا در یک کشور اسلامی]و[جامعه مسلمان بایستی با سکوت خود اجازه اینگونه نمایشها داده شود و چرا در قبال این بلشویک بازی و اتکاء به لنین و استالین و کارل مارکس ملّت ایران عکسالعملی از خود نشان نمیدهد تا دنیا بداند با وجود این سر و صداها و جار و جنجالها اکثریت قاطع مردم ایران مسلمان و زیر لوای پرچم مقدس اسلام به وطن و رژیم و دیانت خود علاقهمند و وفادار میباشند. این تحرک تودهایها و سکوت و عدم واکنش مردم در من که در بحبوحه هیجان جوانی بودم عقدهای بس دردناک ایجاد کرده بود که همیشه در عالم تصور آرزوی روزی را داشتم که در همین تهران به مناسبتی یک اجتماع بزرگ و باشکوه اسلامی ایجاد نمایم که تا دنیا بداند اجتماعات و تظاهرات حزب توده و شورای متحده در مقابل دریای بیکران جنبش ملت مسلمان ایران قطره]ای[ بیش نیست.»[8]
بدینسان نیروهای مذهبی که در دوره رضاشاه سرکوب شده بودند، وارد میدان شدند و گرد شخصیتهای مذهبی چون آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی گروهها، تشکلها و انجمنهای مذهبی ـ سیاسی را شکل دادند. از جمله این تشکلها که در این دوره تأسیس شد «مجمع مسلمانان مجاهد» بود که در رأس آنها شمس قناتآبادی قرار داشت.
نگاهی به زندگی شمس قناتآبادی
سیدشمسالدین، معروف به شمس قناتآبادی فرزند سیدمحمدحسین در خلال سالهای(1298 ـ 1301ش) در قناتآباد تهران و در یک خانواده روحانی به دنیا آمد. او تحصیلات متوسطه را در دارالفنون گذراند[9] و پس از چندی برای فراگیری تحصیلات دینی راهی حوزه علمیه قم شد.[10] حجتالاسلام شیخ غلامرضا فیروزیان که در آن زمان در مدرسه فیضیه به تحصیل علوم دینی اشتغال داشت، در خاطراتش پیرامون چگونگی آشنایی وی با شمس چنین میگوید:
«قبل از سال 1326 در مدرسهی فیضیه حجرهای داشتم. روزی دیدم پیرمرد سیدی با کمی خمیدگی و عصایی به دست و در پشت او جوان سید معمم قد بلندی، در حالی که عمامهاش را مثل کلاه شاپو و دورگرد، که تلویزیون از داش مشتیها و لوطیهای قدیم نشان میدهد، تا روی پیشانی آورده بود وارد شد. همهی طلبهها و غیره با تعجب نگاه میکردند. آن سید پیرمرد که پدر آن جوان بود از طلبهها پرسید: «بچههای تهران کجا حجره دارند.» مرا معرفی کردند. پیرمرد جلو آمد، سلام کردم. فرمود: «هم حجره لازم داری.» گفتم: «مانعی ندارد.» معلوم شد بچهی محلهی قناتآباد نزدیک محله خودم ساعت مشیر السلطنهی تهران است. هر دو وارد شدند، اثاثیهاش را آورد و روز بعد برای استراحت تختی هم آورد که آن زمان و در آن مدرسه برای طلاب معمول نبود... او به دیوار بالای تختش عکس سیدضیاء را که نخستوزیر قبل از رضاشاه بود نصب کرد. پرسیدم: «این کیست؟ و به چه مناسبت در حجرهی طلبگی نصب کردی؟» گفت: «به این سید ارادت دارم. چون در زمان نخستوزیریاش برای پذیرایی سفرای خارجی به جای شراب از دوغ استفاده میکرد!» به هر حال آقای شمس به خاطر فهم و درک دروسی که میخواند، بسیار پیشرفت داشت و چون به مناسبت محلهی زندگیاش قناتآباد جنبه لوطیگری داشت، خوشمشرب بود و رفقای زیادی پیدا کرد. آن زمان شهریهی من در ماه پانزده ریال (روزی نیم ریال) بود... که آیتالله حائری میداد. ولی شمس قناتآبادی فرزند روحانی پولداری بود و غالباً ناهار و شام را موقعی که او سفره میانداخت به بهانهای بیرون میرفتم. چون او فوق طلبه بود. او استعداد تحصیلی خوبی داشت ولی زیاد پایبند معنویات نبود و به عبادات و رعایت آداب طلبگی غیر از ادای نمازهای واجب توجه نداشت و جوانی و شهوت صیغه کردن هم که ممدوح و مشروع بود، او از این مشروعیت خوب استفاده میکرد.»[11]
شمس قناتآبادی همزمان با تحصیل در حوزهی علمیه قم فعالیتهایی را در خصوص بازنگری و اصلاح حوزه به انجام رساند که این اقدامات با برخورد شاگردان آیتالله العظمی سید حسین بروجردی در قم مواجه شد و این مسئله زمینههای مهاجرت او به نجف اشراف را فراهم ساخت. بدینترتیب او برای تحصیل دروس دینی به حوزهی علمیه نجف اشرف رفت اما دوران تحصیل او در آنجا مدت زمان زیادی به طول نینجامید و پس از چندی به تهران بازگشت.[12]
حجت الاسلام فیروزیان در این باره میگوید: «یادم نیست چه شد و چه دسیسهای در کار بود که بعضی از طلاب سر و صدایی علیه آیتالله بروجردی راه انداختند و آقای شمس را هم به سوی خود کشاندند که چون ایشان هوچیگرتر و قلدرتر از بقیه بود، بیشتر به جار و جنجال پرداخت و این در سالهایی بود که آیتالله کاشانی در تهران در اوج شهرت در مبارزه با انگلیسیها و در ارتباط با ملی شدن صنعت نفت بود. اکنون آقای شمس بعد از گذشت مدتی از درس و بحث گاهی هم پای درس خارج مینشست. کمکم ایشان بهعنوان سرپرست طلاب مخالف آیتالله بروجردی شناخته شد... شنیدم ایشان به علت مخالفت آیتالله بروجردی و جبههگیری سخت طلاب علیه او از ترس، قم را ترک کرده است. من که در ارتباط با کارهای فدائیان اسلام و آیتالله کاشانی سفرهای مکرر از کرمان به تهران داشتم، در یکی از سفرها مصادف با جریان شمس شدم، لذا خدمت آیتالله کاشانی رسیدم و عرض کردم: «شمس با ترک قم و با روحیهی جار و جنجالی که دارد یقیناً به شما میپیوندد چون کاملاً روحیهای متفاوت با نواب صفوی دارد. نواب از شما جدا میشود و این مطلب در اذهان مردم ایران سؤال برانگیز خواهد شد.» ایشان فرمودند: «با اوضاع و احوال فعلی مملکت و کثرت رفت و آمد در منزل، نمیتوانم روی افراد کنترلی داشته باشم.» اتفاقاً پیشبینی من به جا بود و آقا شمس را از قم بیرون کردند و او با آن روح عنوانخواهی و برتریجویی به آیتالله کاشانی پیوست و با سر پرشور و سخنرانیهای داغی که داشت طرفدارانی پیدا کرد.»[13]
شمس قناتآبادی در خاطرات خود درباره چگونگی آشنایی خود با آیتالله کاشانی مینویسد:
«آشنایی من با آیتالله کاشانی در ابتدای تشکیل حکومت هژیر[14] صورت گرفته بود. من تازه از نجف به تهران مراجعت کرده بودم که ]آیتالله[ کاشانی به دیدارم در منزل پدرم آمد و چون کم و بیش از مبارزات من در حوزه علمیه قم برای ایجاد تشکیلات در سازمان روحانیت شیعه آگاهی داشت و پس از جستجو و تفحص در افکارم، مورد قبول او واقع شده بودم به پدرم گفت خوب است که «آقا شمس» را به من واگذار نمایی تا من از او یک مبارز و مرد اجتماعی بسازم و پدرم ـ که خدای رحمتش فرماید ـ بهشوخی به ]آیتالله[ کاشانی گفت قابلی ندارد. بدین طریق من در زمره یاران ]آیتالله[ کاشانی درآمدم بدون اینکه هیچگونه نسبت سببی یا نسبی با او داشته باشم.»[15]
قناتآبادی در دوران حضورش در تهران دست به تأسیس تشکلهایی چون جمعیت فداکاران اسلام و سپس مجمع مسلمانان مجاهد زد و اقداماتی را در جهت تقویت اندیشه ملی شدن صنعت نفت به انجام رساند. انتشار جرایدی چون «ملت ما» و «آتش» و نیز نمایندگی مجلس شورای ملی در ادوار هفدهم، هجدهم و نوزدهم گوشهای از فعالیتهای سیاسی ـ اجتماعی و فرهنگی شمس قناتآبادی در این دوره به شمار میرود.[16]
تأسیس مجمع مسلمانان مجاهد
حجتالاسلام سیدهادی خسروشاهی پژوهشگر تاریخ معاصر، درباره چگونگی تأسیس مجمع مسلمانان مجاهد بر این باور است که فدائیان اسلام به همراه دیگر تشکلهای مذهبی برای آنکه فعالیتهای «علنی و آرام» خود را بتوانند بهراحتی و در کمال نظم و ترتیب و برنامهریزی به انجام رسانند، در سال 1327ش دست به تشکیل جمعیت و تشکلی به نام «مجمع مسلمان مجاهد» زدند که با تعیین هیئتمدیره، بنیان آن در بهمن ماه آن سال رسماً پایهگذاری شد. آنها برای انجام اقدامات لازم و سخنرانیها، محلی را در سرچشمه تهران اجاره کردند که گویا نواب صفوی نیز در تعیین هیئتمدیره نقش اساسی داشته است.[17]
برخلاف نظر حجتالاسلام خسروشاهی، شمسالدین قناتآبادی، اولین رهبر مجمع مسلمانان مجاهد در خاطرات خود درباره ایده تأسیس این گروه بر این باور است که فکر تأسیس این سازمان سیاسی از وی بوده است و حتی پیش از تشکیل «مجاهدان اسلام» و «فدائیان اسلام» او جمعیتی با نام «فداکاران اسلام» را بنا نهاده بود.[18] او همچنین به این نکته تأکید میورزد که ایده تأسیس این تشکل را او به آیتالله کاشانی پیشنهاد داد که این موضوع با تأیید آیتالله کاشانی مواجه شد. او در این باره مینویسد:
«]از آیتالله کاشانی خواستم[ بهطور کلی از من برای ایجاد یک تشکیلات مدرن و متناسب با زمان در زیر عنوان مذهب حمایت جدی و قطعی نماید. مرحوم کاشانی با حسن نیت کامل با پیشنهادات من موافقت نمود و باید اقرار نمایم که در آینده هم تا سرحد امکان به قول خود عمل نمود... ]در این دوره[ موضوع اصلی برای ما و سایر دستجات مخالف حکومت هژیر، این بود که میگفتیم هژیر یک سرسپرده استعمار انگلستان است و چون تازه کم و بیش زمزمهی استیفای حقوق ملت ایران از کمپانی نفت جنوب آغاز شده بود ما و همه دستجات دیگر... که در مبارزه برای سقوط حکومت هژیر، از ما ـ یعنی آیتالله کاشانی و دار و دسته او ـ متابعت میکردند... من تمام کوشش و تلاشم از همان ابتدای کار بر این محور قرار گرفت که مبارزات و اجتماعات ما به نحوی آبرومند و منظم و تشکیلاتی برگزار گردد و از صورت مبارزات آخوندی خارج شده و رنگ و شکل یک مبارزه اجتماعی صحیح و متین را به خود بگیرد و بدیهی است که از داشتن رنگ مذهب و دیانت بههیچوجه و عنوان ابایی نداشتم، زیرا به هر صورت در رأس این مبارزات یک عنصر روحانی و مذهبی قرار داشت... توضیح این مطلب ضروری است به هنگامی که آیتالله کاشانی پرچم مبارزه با حکومت هژیر را برافراشت و من هم عملاً وارد معرکه شده، تمام تظاهرات و اجتماعات خارج را به کمک عدهای از یاران قدیم (اعضای سابق جمعیت فداکاران اسلام) و چند نفری از ارادتمندان ]آیتالله[ کاشانی رهبری و هدایت مینمودم و شاید روزانه به مناسبتهای مختلف دهها سخنرانی ایراد میکردم.»[19]
با وجودی که شمس قناتآبادی خود را پایهگذار مجمع مسلمانان مجاهد مینامد، منابع فدائیان اسلام، وی را شخص گمنامی مینامند که بهوسیله شهید نواب صفوی به آیتالله کاشانی معرفی شده بود.[20] شهید حاج مهدی عراقی درباره چگونگی آشنایی نواب صفوی با شمس قناتآبادی در خاطراتش میگوید:
«در سال 25 وقتی مرحوم نواب میرفت قم و میآمد، با یک مشت طلبههای جوان آنجا آشنا میشده، از جمله، این آقای شمس قناتآبادی که یک طلبهای بوده آنجا درس میخوانده، خلاصهاش آنجا آشنا میشود و غافل از اینکه این، چه جور آدمی است، آیا بیوگرافی خوبی دارد، شخصیت خوبی هست، شخصیت خوبی نیست. در یکی از میتینگها که مسجد شاه اینها میدادند، این هم میآید جلوی در مسجد شاه برخورد میکند با مرحوم نواب، میگوید پسرعمو اجازه بدهید من هم یک چند کلمهای صحبت کنم. او هم رو میکند به آسید حسین ]امامی[اینها، امامی اینها میگوید: بلندش کنید پسر عمو را. بلند میکنند سر دست و خلاصهاش شمس شروع میکند به صحبت کردن. «به سیدها میگفتند پسر عمو.» خُردهخُرده از آنجا میآیند خانه ]آیتالله[کاشانی و شمس را معرفیاش میکند به ]آیتالله[کاشانی. بعد از اینکه بچههای قم، طلبهها میآیند اعتراض میکنند به مرحوم نواب که این آدم سالمی نیست و آدم کثیفی است. تو آوردهایش توی دست و بالت؟ بعد ایشان میگوید که حالا ممکن است تغییرکرده، ممکن است توبه کرده باشد. حالا که اینجاست اگر کار خلافی کرد که ما جلویش را میگیریم. اگر نه که ]هیچ[. خردهخرده آنجا میماند و چون فدائیان اسلام یک تشکیلات زیرزمینی و مخفی بودند، با پیشنهاد این شمس میگوید که اگر صلاح بدانید ما یک تشکیلات علنی به نام مجمع مسلمانان مجاهد تأسیس بکنیم که در کارهای علنی، ]که[ بچهها در این لباس ظاهر بشوند و این کار هم میشود دیگر. مجمع مسلمانان مجاهد در سال 27 تقریباً تأسیس میشود با موافقت نواب. تا آخرین روزی که بهحساب ]آیتالله[کاشانی بود، شمس با ]آیتالله[کاشانی کار میکرد و از آن روزی هم که بهحساب مرحوم نواب با ]آیت الله[کاشانی اختلاف پیدا کرد، شمس طرف ]آیتالله[کاشانی بود.»[21]
گرچه درباره تأسیس مجمع مسلمانان اختلاف نظر وجود دارد اما آنچه مسلم است، قناتآبادی در نیمه نخست سال 1327 به آیتالله کاشانی بسیار نزدیک شد و سر رشته بسیاری از فعالیتهای سیاسی این پیشوای مذهبی را در دست گرفت؛ بهطوری که برگزاری مراسم نماز عید فطر ـ که در شانزدهم مردادماه 1327 به امامت آیتالله کاشانی در دولاب برگزار گردید ـ برعهده او گذاشته شد.[22]
قناتآبادی در این زمینه مینویسد:
«در مدت بیست و دو روز زندانی فرصت آن را داشتم که برای مبارزات آینده طرحهایی تهیه نمایم. یکی از آن طرحها و برنامهها انجام مراسم مذهبی با شکوه و عظمت هر چه تمامتر بود و اکنون من از فرصت استفاده کرده پس از اینکه در شب ۱۹ ماه رمضان از شهربانی آزاد شدم، در منزل آقای کاشانی پس از اظهار تشکر از محبتهای مردم اعلام نمودم که امسال حضرت آیتالله کاشانی نماز عید فطر را در خارج شهر (بیابان دولاب) برگزار مینمایند. شما از همین امشب این موضوع را به همه اعلام دارید و سعی نمایید با دعوت از مردم برای اقامه نماز عید سعید فطر یکی از فرائض اسلام را با شکوه هر چه تمامتر برگزار نمایید... نماز عید فطر سال یک هزار و سیصد و شصت و هفت هجری قمری [۱۶ مرداد ۱۳۲۷ خورشیدی] در صحرای دولاب بیرون دروازه خراسان با شرکت چندین ده هزار نفر از مردم تهران که جامعه روحانیت و اصناف مختلف و بازاریها و مردم محلات جزء آنها بودند، با شکوهی بینظیر تشکیل گردید.»[23]
شهید حاج مهدی عراقی در خاطراتش بر این باور است که پس از نزدیکی شمس قناتآبادی به آیتالله کاشانی، آیتالله پس از توافق با شهید نواب صفوی و قناتآبادی ابتدا درصدد توسعه فعالیت تشکیلاتی گروههای مذهبی هوادار خود برای کمک به نهضت ملی شدن صنعت نفت برآمد، اما کم کم با ایجاد شکاف بین او و نواب به تقویت تشکیلات تازه تأسیس «مجاهدین اسلام» یا «مجمع مسلمانان مجاهد» پرداخت.[24]
بدینسان شمس قناتآبادی و یارانش در 14 بهمن 1327 کمیته مرکزی «مجمع مسلمانان مجاهد» را انتخاب کردند. قناتآبادی در این زمینه مینویسد:
«چون افراد و اعضای مجمع مسلمانان مجاهد به حد لازم رسیده بود تشکیلات را هیئت اجرائیه موقت تحت رهبری من اداره میکرد. لذا مشغول تدارکات حزبی برای انتخابات کمیته مرکزی، جهت مجمع مسلمانان مجاهد شدیم. سرانجام روز ۱۴ بهمن یک هزار و سیصد و بیست و هفت ساعت شش بعدازظهر را برای انتخاب کمیته مرکزی اعلام نموده و از افراد خواستیم که در وقت اعلام شده در سازمان مرکزی مجمع در بالا[ی] سرچشمه حضور به هم رسانند... ما تمام کارهای مقدماتی را از قبیل تعیین هیئت نظار و پخش اوراق انتخاباتی انجام داده و درصدد شروع انتخابات بودیم که صدای «صلوات مخصوص» فدائیان اسلام که با آهنگ خاص و عجیبی بهطور مقطع صلوات میفرستادند به گوش رسید و ما دیدیم مجتبی نواب صفوی و ابوالقاسم رفیعی و عدهای در حدود بیست نفر به محل حزب ما وارد شدند. من سؤال کردم که نواب برای چه به حزب ما، آن هم در این موقع آمده است. ما درصدد انجام انتخابات هستیم. ابوالقاسم رفیعی گفت حضرت نواب برای شرکت در انتخابات مجمع آمده است. گفتم مگر نواب عضو و رهبر جمعیت فدائیان اسلام نیست؟ نواب در جواب من گفت: «آن یک تشکیلاتی است که خاصیت سنگر را برای همه و شما دارد.» من گفتم که اولاً من از این سنگر نمیخواهم استفاده کنم و در ثانی اگر تو بخواهی در انتخابات مجمع شرکت نمایی بایستی عضو مجمع مسلمانان مجاهد باشی. گفت اشکال ندارد عضو میشوم و من هم یک برگ تقاضای عضویت را به او دادم او پر و امضاء نمود.... البته مقصود نواب صفوی و فدائیان اسلام از این عمل، این بود که خیال میکردند تمام اعضای مجمع مسلمانان مجاهد به نواب رأی میدهند و او علاوه بر فدائیان اسلام سمت رهبری حزب ما را هم پیدا خواهد نمود تا به قول خودشان بعداً دست مرا از کارها کوتاه نمایند... انتخابات حزبی آغاز و نتیجه حاصله موفقیت من و یاران من بود و نواب صفوی از آرای حاضر که از یک هزار[و] هشتصد نفر بیشتر بودند فقط در حدود هشتاد رأی به دست آورد که نزدیک بیست رأی را خود و یارانش داده بودند. پس از قرائت آرا و اعلام نتیجه که من به اتفاق آرا انتخاب شده بودم... نواب صفوی و یارانش محل حزب ما را ترک نمودند و از همان لحظه کمر به مخالفت و مبارزه با من بهطور علنی و جدی بستند.»[25]
برخلاف روایت شمس قناتآبادی، محمدمهدی عبدخدایی بر این عقیده است که طرح تأسیس مجمع مسلمانان مجاهد، با توافق نواب صفوی، آیتالله کاشانی و شمس قناتآبادی صورت گرفت که با ایجاد شکاف بین آیتالله کاشانی و نواب این جمعیت مورد سوءاستفاده شمس و هوادارانش قرار گرفت.[26] حجتالاسلام شیخ غلامرضا فیروزیان در خاطرات خود در این باره میگوید:
«نواب صفوی که اعمال و رفتار و گفتار او]قناتآبادی[ را مضّر به روحیهی طرفداران خود میدید، بهخصوص وقتی آقا شمس حزبی به نام مجمع مسلمانان مجاهد راه انداخت(که جنبهی مذهبی آن تحتالشعاع مادی و سیاسی و موجب تضعیف روح شهادتطلبی یاران نواب صفوی بود). نواب برای نجات یاران خویش از دنیاطلبی، نه به جهت مخالفت با آیتالله کاشانی اعلامیهای که توأم با احترام بود، جدایی فدائیان اسلام را از بیت ایشان اعلام کرد. بدیهی است در آن بحران سیاسی عجیب و دستهبندیهای مخالف و تحریک دشمنان داخلی و خارجی که مردم چشم به اقدامات آیتالله کاشانی و جانفشانیهای فدائیان اسلام برای نجات کشور داشتند. این جدایی بسیار سؤال برانگیز بود.»[27]
تبعید آیتالله کاشانی و شمس قناتآبادی
شمس قناتآبادی در نخستین انتخابات مجمع مسلمانان مجاهد بهعنوان رهبر این تشکل برگزیده شد؛ اما این موضوع در سایه یک حادثه مهم که فضای سیاسی ایران را بهشدت امنیتی نمود، قرار گرفت. موضوع از این قرار بود که در 15 بهمن 1327 وقتی محمدرضا پهلوی قصد شرکت در سالروز تأسیس دانشگاه را داشت، هدف گلوله عکاس جوانی به نام ناصر فخرآرایی قرار گرفت. شاه در این حادثه جان سالم بدر برد، ولی محافظانش ضارب را در دم کشتند. در بازرسی بدنی او کارتی با عنوان «مخبر روزنامه پرچم اسلام» پیدا شد. روزنامه فوق که توسط فقیهی شیرازی، داماد آیتالله کاشانی منتشر میشد، باعث شد تا شاه دستور دستگیری فعالان مذهبی را صادر کند. از طرف دیگر، انتساب فخرآرایی به حزب توده باعث غیرقانونی اعلام شدن حزب فوق شد. در واقع شاه از این ترور نافرجام استفاده کرد و بر قدرتش افزود. شاه سپس مخالفان خود از جمله آیتالله کاشانی را ابتدا از پایتخت و سپس از کشور تبعید کرد و دستور دستگیری شمس قناتآبادی و نواب صفوی، رهبر جمعیتهای مسلمانان مجاهد و فدائیان اسلام را صادر کرد.[28]
یکی از اتفاقاتی که در این دوران روی داد و تأثیر زیادی بر روابط آتی فدائیان اسلام با مجمع مسلمانان مجاهد گذاشت، پنهان شدن دو رهبر مذهبی در منزل یکی از مذهبیون تهران به نام حاج دولابی بود. مجتبی نواب صفوی رهبر فدائیان اسلام و شمس قناتآبادی رهبر مجمع مسلمانان مجاهد، در دوران اختفا درباره مشی و عقیده شان درباره مبارزه با هم گفتگو کردند و در این جا بود که بیش از پیش بر دوگانگی اعتقاداتشان واقف شدند. یکی با عِرْقِ شدید مذهبی و تعصب فوقالعاده دربارهی دین و دیگری با محافظهکاری شدید که در نهایت، به بیاعتنایی به مذهب ختم میشد و طبیعی بود که این دو نمیتوانند همکاری طولانیمدتی با هم داشته باشند. در هر صورت، آن دو پس از یک روز با هم بودن، از هم جدا شدند. شمس دستگیر و به کرمانشاه تبعید شد و نواب صفوی زندگی مخفیانه را در پیش گرفت.[29]
ترور نافرجام شاه در ایران، اعلام حکومت نظامی و حاکمشدن خفقان سیاسی بر کشور را به دنبال داشت و باعث فروکش کردن فعالیتهای سیاسی گروههای سیاسی ـ مذهبی شد؛ بهخصوص در این میان فعالیت «مجمع مسلمانان مجاهد» با رکود بیشتری مواجه شد. چرا که رهبران آن در تبعید بودند، ولی اعضای آن بهصورت انفرادی به همکاری با «فدائیان اسلام» میپرداختند. در طول این مدت و در غیاب شمس و آیتالله کاشانی که هنوز در تبعید بودند، فرزند آیتالله، سیدمحمد کاشانی از تیرماه 1328 مسئول سازماندهی تشکیلات مجمع مسلمانان مجاهد شد.[30] در این دوره اعضای مجمع میکوشیدند با حمایت از آیتالله کاشانی حکومت را مجبور به بازگرداندن ایشان از تبعید نمایند. در سندی در این باره میخوانیم:
«تاریخ: 23 /5 /1328
شهربانی
طبق گزارش کلانتری بخش 3، ساعت ۲۱ روز گذشته مأمورین کلانتری مزبور سیداحمد هاشمی، پسر سیدابوالقاسم (۱۸ساله محصل مدرسه مروی) را که در خیابان لالهزار بیانیه تحت عنوان «استنصار از عموم مسلمین جهان» بر له سیدابوالقاسم کاشانی و علیه تضییقات وارده از طرف دولت نسبت به مشارالیه و به امضای مجمع مسلمانان مجاهد در بین مردم پخش مینمود، جلب و به اداره کارآگاهی اعزام و پس از بازجویی، پرونده به نظر دادستان نظامی رسیده و طبق قرار صادره از طرف بازپرس دادرسی ارتش فعلاً بازداشت و تعقیب قضیه ادامه دارد.»[31]
این شرایط ادامه داشت تا اینکه در آستانهی انتخابات شانزدهمین دوره مجلس شورای ملی، مجمع مسلمانان مجاهد فعالیتهای خویش را تشدید کرد. یکی از دلایل این امر به بحث نفت و زمزمههای تصویب قرارداد گس ـ گلشائیان در مجلس شانزدهم باز میگشت. از اینرو آیتالله کاشانی با دستورهایی که از لبنان به گروههای مذهبی ارسال میکرد، آنان را به حضور گرم در انتخابات تشویق مینمود تا با جلوگیری از راهیابی افراد طرفدار سیاست انگلیس در ایران از انعقاد قرارداد گس ـ گلشائیان جلوگیری به عمل آورد.[32]
ترور عبدالحسین هژیر و دستگیری اعضای مجمع مسلمانان مجاهد
پس از تقلبهای گسترده در انتخابات شانزدهم، تقریباً همه گروههای سیاسی ـ مذهبی فعال در ایران، همرأی و همنظر بودند که عامل اصلی تقلبات در انتخابات، شخص وزیر دربار یعنی عبدالحسین هژیر است. بنابراین جمعیت فدائیان اسلام تصمیم به قتل هژیر گرفت. بدین ترتیب روز 13 آبان 1328 وزیر دربار وقتی برای شرکت در مراسم عزاداری روز عاشورا به مسجد سپهسالار میرفت، سیدحسین امامی از اعضای فدائیان اسلام او را به قتل رساند. حسین امامی که سابقه همکاری و نیز عضویت در جمعیت فداکاران شمس قناتآبادی را داشت، بعدها به فدائیان اسلام پیوسته بود و حتی به همراه برادرش محمدرضا قناتآبادی در قتل کسروی نیز نقش داشت.[33]
یکی از اقدامات رژیم شاه پس از قتل هژیر، دستگیری و بازداشت صدها فعال سیاسی ـ مذهبی بود. تقریباً تمام اعضای «مجمع مسلمانان مجاهد» بلافاصله پس از آن دستگیر شدند و مورد بازجویی قرار گرفتند. رژیم شاه فکر میکرد سیدحسین امامی از اعضای مجمع مسلمانان مجاهد است، از اینرو آنان را زیر شدیدترین شکنجهها و آزارها قرار داد تا رابطهی بین آنان و مجمع را پیدا کند، ولی تمامی افراد عضو مجمع با تشریح تشکیلات و هیئت مدیره، هرگونه ارتباط با سیدحسین امامی را انکار کردند. پس از تحقیقات زیاد و روشن شدن قضایا و نیز با اعترافات صریح شخص سیدحسین امامی مبنی برعدم ارتباط سازمانی وی با مجمع مسلمانان مجاهد، بخش قابل توجهی از اعضای مجمع از زندان آزاد شدند.[34]
پس از ترور هژیر، علیرغم اعتراضات گسترده به اعلام نتایج انتخابات در تمام کشور از جمله تبریز، در نهایت فقط انتخابات تهران ابطال شد و مقرر گردید تا بهمن ماه همان سال انتخابات تهران برگزار شود. در چنین شرایطی مجمع مسلمانان مجاهد با وجودی که تعداد قابل توجهی از یارانش در زندان بودند، به واسطهی حضور رهبر سابق آن، یعنی شمس قناتآبادی ـ که تازه از تبعید بازگشته بود ـ فعالیت شدیدی در این انتخابات نمود. یکی از شیوههای مبارزاتی مجمع مسلمانان مجاهد برگزاری میتینگها بود. برگزاری این میتینگها، در ابتدا مورد موافقت جبهه ملی نبود اما وقتی آنها موفقیت این میتینگها را دیدند، متمایل به شرکت در آن شدند. تظاهراتها تا زمان برگزاری انتخابات دوره شانزدهم مجلس تهران در 19 بهمن 1328 تداوم یافت و نتیجهی آن، برگزیده شدن نامزدهای جبهه ملی و نیز شخص آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی توسط مردم بهعنوان نمایندگان تهران در این دوره مجلس شورای ملی بود.[35]
با بازگشت آیتالله کاشانی و شمس قناتآبادی از تبعید، نامنویسی از اعضای جمعیت، توسعه تشکیلات و عملیاتی کردن فعالیتهای سیاسی با تأیید آیتالله کاشانی در دستور کار رهبران مجمع مسلمانان مجاهد قرار گرفت و بدینسان دکتر محمود شروین و فرزندان کاشانی با همکاری شمس قناتآبادی در سازماندهی فعالیتهای مجمع نقش موثری ایفا نمودند.[36] مجمع در این برهه تلاش میکرد در تمام رخدادهای سیاسی ـ اجتماعی فعال باشد؛ نمازهای عید فطر و قربان آیتالله کاشانی با ساماندهی مجمع برپا میشد و اکثر تظاهرات ضددولتی که به خواست آیتالله کاشانی برقرار میشد، مجمع، هدایت آن را برعهده داشت و از سوی دیگر آیتالله کاشانی نیز فعالیتهای مجمع را تأیید مینمود.[37] آیتالله کاشانی در سال 1329 در اعلامیهای به مناسبت میتینگ «مجمع مسلمانان مجاهد» نوشت:
«به عموم براداران دینی علاقهمندان به نجات ایران و ملت وفقهمالله تعالی پس از سلام توصیه میشود که در میتینگ مجمع مسلمانان مجاهد برای استرداد نفت از دشمنان دیانت و مملکت و ملی نمودن نفت، سه بعد از ظهر جمعه اول دی ]1329ش[(13ربیع الاول)]1370ق[ در مسجد شاه شرکت نمایند و مراقبت کامل از حفظ انتظام باید بشود. موفقّیت ملّت را از خداوند متعال خواهانم.»[38]
در این دوره علاوه بر مجمع مسلمانان مجاهد، اتحادیه مسلمین و همچنین فدائیان اسلام از تشکلهای فعالی به شمار میآمدند که زیر نظر آیتالله کاشانی به فعالیت میپرداختند. در سندی در این باره میخوانیم:
«شرح اتحادیه و کمیته و شبکههای منتسب به آیتالله کاشانی را به شرح زیر به عرض میرسانم: سید کاشانی دارای سه اتحادیه میباشد: ١ ـ اتحادیه مسلمین که به سرپرستی سیدهدایتالله تقوی شیرازی[39] میباشد. ۲ ـ مجمع مسلمانان مجاهد که به سرپرستی شمس قناتآبادی اداره میشود. ۳ ـ فدائیان اسلام که به سرپرستی نواب صفوی میباشد و قریباً بیوگرافی و مشخصات و قسمتهای مهم هر سه اتحادیه و همچنین در شهرستانها از طرف سید، رهبرانی برای تشکیل کمیته میباشد که جریان کامل آنها گزارش عرض خواهد شد.»[40]
همکاری با جبهه ملی در جهت ملی شدن صنعت نفت
با آغاز مجلس شانزدهم جبهه ملی همراه با آیتالله کاشانی و نیروهای مذهبی ـ سیاسی بر شدت مبارزات خود علیه سلطه انگلیس بر صنعت نفت ایران افزودند. در چنین شرایطی رژیم پهلوی با هدایت انگلیس به نخست وزیری حاجیعلی رزمآرا به این امید که چشمانداز بهتری برای حل مسئله نفت پدیدار شود، رضایت داد اما این انتخاب با مخالفتهای جبهه ملی و آیتالله کاشانی مواجه شد. مجمع مسلمانان مجاهد و جمعیت فدائیان اسلام هم که پیرامون آیتالله کاشانی قرار داشتند، تحت ارشادات ایشان همنوا با جبهه ملی، در جریان مبارزه علیه دولت و شرکت نفت انگلیس و سلطهاش بر منابع نفتی کشور قرار گرفتند. در این باره در اسناد میخوانیم:
«تاریخ: 7 /4 / 1329
جلسه خصوصی مجمع مسلمانان مجاهد دو شب است در یکی از اتاقهای منزل کاشانی مرتباً از ساعت ۱۲ الى ۲ بعد از نیمه شب تشکیل میشود. بنده هم در این جلسات دعوت داشتهام. اینک عین تصمیمات جلسه... (سخنرانی نواب صفوی): رفقا بدانید و آگاه باشید که فعلاً دستهایی در کار هست که میخواهند زمینه دیکتاتوری سیاه را فراهم سازند ولی اگر شما ایمانتان قوی باشد، میتوانید تمام این خرافات را از بین ببرید و انشاءالله که چنین باشد. (حضار «بله همینطور است») این... خائن و مزدور اجنبی (تیمسار رزمآرا) میخواهد مملکت را به سوی نیستی سوق دهد. هیچ فکر نمیکنید که اشخاص مانند شماها هستند و مانع مقصود پلید او میشوند. پس آقایان همت کنید و نگذارید که منظور شوم او عملی شود.»[41]
در سند دیگری در این باره میخوانیم:
تاریخ: 18 /4 /1329
«دیشب تمام افراد هیئت مدیره سابق مجمع مسلمانان مجاهد در حیاط اندرونی کاشانی جمع و کاشانی به آنها اظهار نمود بارکالله؛ تمامتان خوب امتحان دادید. چه موقعی که من بودم و چه موقعی که نبودم؛ اما بعضی از شماها قدری ترسو هستید، در صورتی که مجاهدت در راه خدا ترس و بیمی ندارد و من به سهم خود سه مرتبه با آن طرز فجیع تبعید و سختترین شکنجهها را دیدهام ولی باز هم از میدان در نرفته و تا جان دارم، فداکاری و مبارزه خواهم کرد. حضار: ما هم به همچنین تا پای جان حاضریم. کاشانی گفت انشاالله میبینیم و راست میگویید. پس حالا که حاضرید به فداکاری و مجاهده خود ادامه دهید، خداوند متعال یک فرجی خواهد کرد. اصناف بازار همه روزه مرتب به منزل کاشانی میروند و میگویند شما تکلیف ما را در برابر دولت رزمآرا معلوم کنید که عکسالعمل مخالف نشان دهیم یا خیر. کاشانی فعلاً آنها را دعوت به سکوت مینماید.»[42]
علی رهنما در کتاب خود درباره اقدامات مجمع مسلمانان در جهت ملی شدن صنعت نفت مینویسد:
«مجمع مسلمانان مجاهد، در سال 1330، نه به مثابه حزب، بلکه بیشتر به مثابه پیاده نظام آیتالله کاشانی، گاه در کنار و اغلب چون پیشآهنگ نیروهای ملی به نهضت ملی مدد میرسانید و در جامعه سیاسی ایران ریشه دوانیده بود. در این مقطع، «مجمع مسلمانان مجاهد» بر این باور بود که تحکیم همکاری با مصدق و نیروهای ملی هم به نفع نهضت میباشد و هم در جهت منافع سیاسی دراز مدت کاشانی. وحدت عمل و اشتراک مساعی با احزاب «جبهه ملی» در برگزاری تظاهرات وسیع بر اعتبار و نفوذ سیاسی کاشانی... میافزود... در طول این سال، «مجمع مسلمانان مجاهد»، در کنار حزب جدیدالتأسیس «زحمتکشان ملت ایران» که در 26 اردیبهشت 1330 به رهبری مظفر بقایی پا به عرصه حیات سیاسی ایران گذارده بود و با حزب با سابقه «ایران»، سه پایه مهم، فعال و همیشه در صحنه جمعیتها و احزاب وابسته به «جبهه ملی» بهحساب میآمدند. در این برهه تاریخی هیچ میتینگ، تظاهرات و اجتماعی نبود که نام «جبهه ملی» برآن باشد و نیروهای «مجمع مسلمانان مجاهد» در آن شرکت نداشته باشند. میتینگ و تظاهراتی نیز گزارش نشده است که توسط سایر نیروهای عضو یا هوادار«جبهه ملی» به تنهایی و در غیاب مجاهدین اسلام برگزار شده باشد. در این تظاهرات کاشانی و متحدانش همواره از دولت مصدق و کوششهای او در صحنههای داخلی و خارجی برای استیفای حقوق ملت ایران جداً دفاع میکردند. در این دوره، چنین به نظر میرسد که مصدق، تکلیف ساماندهی و سازماندهی بسیج مردم و کنترل خیابانها را به عهده کاشانی و مجاهدین اسلام او و نیز متحد نزدیک آنها، «حزب زحمتکشان ملت ایران» گذاشته و خود بیشتر سرگرم مسائل خارجی مربوط به نفت و اداره وزارتخانهها بود.»[43]
در سندی درباره اقدامات مجمع مسلمانان مبارز در حمایت از دولت مصدق در زمینه خلع ید از شرکت نفت انگلیس میخوانیم:
«تاریخ: 22 /3 /1330
مذاکرات در منزل کاشانی راجع به برنامه میتینگ روز جمعه ۲۴ خرداد که از طرف هیئت مجمع مسلمانان مجاهد داده خواهد شد... چنین تصمیم گرفته شده است: شرکتکنندگان در این میتینگ، ١ـ اتحادیه مسلمین، ۲ـ حزب زحمتکشان، 3ـ حزب ایران، ۴ـ مجمع مسلمانان مجاهد، 5ـ اصناف و طبقات مختلف. [میباشند] و از هر دسته یک نفر نماینده صحبت میکند. میتینگ پشتیبانی از دولت جناب آقای دکتر مصدق و خلع ید میباشد. روز جمعه ۳ بعدازظهر عدهای کثیر در منزل سید کاشانی جمع و از آنجا با شعار و پرچم به میدان بهارستان خواهند رفت.»[44]
پایگاه اجتماعی مجمع مسلمانان مجاهد
یرواند آبراهامیان، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در مورد پایگاه اجتماعی مجمع مسلمانان مجاهد مینویسد: «مجاهدین اسلام را آیتالله کاشانی، خانواده او، سه تاجر ثروتمند بازار و واعظی به نام شمسالدین قناتآبادی رهبری میکرد. این مجمع ساختار سنتی داشته و بیشتر مورد حمایت بازاریان به ویژه رؤسای اصناف، طلاب و مغازهداران جزء بود و با وجود ویژگیهای برجسته مذهبی، سازمان بنیادگرای متعصبی نبود. هدف اصلی مجاهدین اسلام؛ تقویت مواضع سیاسی کاشانی، اجرای شریعت، لغو قوانین غیردینی رضاشاه، رعایت حجاب و حفظ صنایع ملی و اتحاد ملی در برابر غرب بود.»[45]
بدینسان میتوان گفت بیشتر اعضای مجمع را طبقه متوسط و پایینشهر، کسبه، اصناف و بازاریان تهران تشکیل میداد.این افراد در تأمین منابع مالی، نیروی انسانی، تدارکات و اجرای راهپیماییها و اعتصابات مجمع مسلمانان مجاهد نقش مؤثری داشتند. محل فعالیت و سکونت بیشتر اعضای مجمع مسلمانان مجاهد محلات پایین شهر و اطراف بازار بود و محل کارشان در سراها، تیمچهها، دکانها، مغازههای اصحاب اصناف و... قرار داشت. مکانهایی مانند سرچشمه، ناصرخسرو، سرای امیر، سرای حاج علینقی، دروازه نو، دولاب، قناتآباد، بازارچه سعادت، و برخی سراها و سوقهای مختلف محل رفت و آمد و فعالیت آنان بود.[46] محور تجمع و هماهنگی و اتحاد این اقشار مختلف نیز کسی جز شخصیت والای مرحوم آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی نبود.
اعتبار و پایگاه اجتماعی مجمع مسلمانان مجاهد در جذب نیروهای اجتماعی بیشتر به شخصیت و آوازه آیتالله کاشانی متکی بود و مجمع در بیشتر فعالیتهای خود به ایشان اتکا داشت. بنابراین پایگاه اجتماعی هواداران مجمع بیشتر از کسانی تشکیل میشد که بهصورت احساسی و با علایق مذهبی و تحت تأثیر فضای سیاسی ـ اجتماعی آن زمان با آیتالله کاشانی پیوند داشتند و حمایتها، بیانیهها، اعتصابات و میتینگهای آنان به سبب علاقه و اعتماد به ایشان بود. تمام اعضای مجمع، تابع افکار و برنامههای آیتالله کاشانی بودند: شمس قناتآبادی، سیدمصطفی کاشانی، سیدمحمد کاشانی، دکتر محمود شروین،[47] احمد رسولی و سایر رهبران اصلی مجمع، همه پیرو شخصیت آیتالله کاشانی بودند.[48]
مجمع مسلمانان مجاهد هواداران سازمانی درست و تشکیلات قوی نداشت. مهمترین مرکز تشکیلاتی آنان در تهران بود اما با وجود این در شهرستانهایی چون ساری، کاشان، تربت حیدریه و... شعبههایی دایر کرده بودند که انسجام و تشکیلات قوی نداشتند؛ بهطوری که بیشتر جلسات آنها بهصورت سنتی در منازل اشخاص و هواداران که بیشتر اصناف و مغازهداران و فروشندگان خردهپا بودند تشکیل میشد.[49] گاهی نیز تأسیس شعبات مجمع در شهرستانهای مختلف با واکنش برخی از چهرههای صاحب نام شهر مواجه میشد.
با استناد به سندی به تاریخ 3 /6 /1330 میتوان گفت که بعد از تشکیل شعبه مجاهدین اسلام در تربت حیدریه با تحریک عمادالدین تربتی تعدادی از اهالی شهر با تأسیس شعبه مجمع مسلمانان مجاهد در آن شهرستان مخالفت کردند. آنها حتی یک روز با هجوم به ساختمان مجمع، درب و پنجرههای آن را شکسته و آن را به آتش کشیدند.[50]
مجمع مسلمانان مجاهد در تمام دورهی مبارزات آیتالله کاشانی در رهبری نهضت ملی نفت به ایشان وفادار ماند. مجمع مسلمانان مجاهد از لحاظ مطبوعاتی نیز، قدرتمند بود و در زمان فعالیت به تناوب، یک روزنامه به عنوان ارگان رسمی منتشر میکرد. روزنامه «مهرمیهن» به صاحبامتیازی دکتر محمود شروین و مدیریت شمس تا 1330 فعالیت داشت و پس از توقیف، به نام «مجمع مسلمانان مجاهد» منتشر شد. روزنامه «دموکراسی اسلامی» با مدیریت شمس و صاحبامتیازی رضا عبدالمجیدی نیز در این راستا در سال 1331 منتشر میشد. علاوه بر آن روزنامه «ملت ما» نیز با مدیر مسئولی شمس، به عنوان ارگان مجمع از سال 1331 تا سال 1332 منتشر شده است.[51]
کنشگری مجمع مسلمانان مجاهد، منحصراً به فعالیتهای سیاسی، اجتماعی ایران در دوره نهضت ملی نفت محدود نمیشد و سران مجمع در دوره فعالیتهایشان در مجمع میکوشیدند موضعگیریهایی را در خصوص تحولات جهان مخصوصاً جهان اسلام داشته و فعالیتهای ضد استعماری کشورهای دیگر را نیز مورد حمایت قرار دهند. برپایی میتینگ مجمع مسلمانان مجاهد در 15 شهریور 1330 در اعتراض به رأی شورای امنیت علیه مصر به واسطه الغای قرارداد 1936م انگلیس و مصر در خصوص کانال سوئز که با حمایت آیتالله کاشانی در این باره همراه بود، نمونهای از این اقدامات به حساب میآمد. پیام آیتالله کاشانی که در این خصوص منتشر شد بدین شرح است:
«بسماللهالرحمنالرحیم
پس از سلام به عموم برادران عزیز و مجاهدین گرامی و اعتماد و عنایت خداوندی و تبعیت از قرآن، لازمالاذعان قرآن کریم «محمدٌ رسولُالله و الذین معه أشِدّاءُ على الکفار رحماء بینهم» از عموم طبقات پایتخت، از دانشجویان و کارمندان و کارگران و بازرگانان و اصناف دعوت میشود در مظاهره [تظاهراتی] که از طرف مجمع مسلمانان مجاهد و سایر جمعیتهای ملی در عصر جمعه ۱۵ شهریور پنجم ذیالحجه در میدان فوزیه (سابق) مبنی بر اظهار همدردی با برادران مصری و ابراز تنفر از مظالم استعمار و رأی ظالمانه شورای امنیت و سایر مطالب ملی ـ اسلامی تشکیل میگردد، شرکت نمایند. بدیهی است شرکت برادران گرامی در این اجتماع بزرگ، قطع نظر از تعظیم شعائر الهی، مشت محکم و قاطعی به دهان استعمارچیان و دلیل زنده هماهنگی و اتحاد مسلمانان در سراسر عالم میباشد توفیق همه را در راه خدمت به اسلام و ممالک اسلامی از ایزد توانا خواهانم.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته
سید ابوالقاسم کاشانی»[52]
در این خصوص سرتیپ عظیمی فرمانده دژبان مرکز در گزارشی به ریاست رکن دو ستاد ارتش شاهنشاهی مینویسد:
«تاریخ: 15 /6 /1330
دژبان پادگان مرکز
موضوع: پیرو شماره ۶۵۷ ـ 15 /6 /30 رکن ۲ پیام آیتالله کاشانی که در صفحه ضبط شده بود، بهوسیله بلندگو ]در میتینگ مجمع مسلمانان مجاهد[ پخش گردید. در این پیام برای شورای امنیت در مورد مصر اعتراض نموده و گفتند رأی شورای امنیت، مسلمانان جهان را جریحهدار ساخته بعداً کلیه مسلمین را به وحدت و اتحاد تشویق نمود.
از طرف فرمانده دژبان مرکز ـ سرتیپ عظیمی[53]
اختلافات مجمع مسلمانان مجاهد و فدائیان اسلام
یکی از موضوعاتی که زمینههای اختلاف مجمع مسلمان مجاهد و فدائیان اسلام را در دوران نهضت ملی شدن نفت پدید آورد، موضوع حمایت از دولت دکتر محمد مصدق بود. این موضوع به واسطه دستگیری اعضای فدائیان اسلام بهخصوص حجتالاسلام مجتبی نواب صفوی پس از ترور حاجیعلی رزمآرا شدت یافت. اعضای فدائیان اسلام که از اقدام دولت مصدق در خصوص دستگیری رهبر فدائیان، ناراضی بودند، خواستار آزادی نواب شدند. این امر باعث شد تا به آیتالله کاشانی متوسل شوند؛ اما آیتالله کاشانی حمایت از مصدق را مهمتر از فشار بر او برای آزادی نواب تشخیص داد. این امر بر فدائیان اسلام قابل قبول نبود و آنان علاوه بر مخالفت با مصدق، به مخالفت با آیتالله کاشانی نیز پرداختند. صدور اعلامیهی آنان علیه آیتالله کاشانی، باعث شد تا مجمع مسلمانان مجاهد که نسبت به آیتالله کاشانی حساسیت خاصی داشتند، واکنش نشان دهند و این امر اختلاف دو تشکل مذهبی ـ سیاسی فعال را دامن زد. بدینسان فدائیان، مجمع مسلمانان مجاهد و در رأس آنها شمس قناتآبادی را متهم میکردند که مجاهد حقیقی نیستند و از اسلام مثل پوششی برای جاهطلبیهای سیاسی خود و تضعیف فدائیان اسلام بهرهبرداری میکنند.[54]
فدائیان اسلام در سال 1330، به سبب اصرار بر مرام خود، باعث ناخشنودی آیتالله کاشانی و نهضت ملی شدند. در پی این اقدامات، آیتالله کاشانی حمایتهای خود را از فدائیان اسلام برداشت و بیاعتنایی خود را به آنان آغاز کرد. با کاهش حمایت آیتالله کاشانی از فدائیان اسلام، «مجمع مسلمانان مجاهد» با حمایتهای روزافزون آیتالله کاشانی رشد چشمگیری پیدا کرد.[55] بدینترتیب مجمع مسلمانان مجاهد از این زمان تا سی تیر و کودتای بیست و هشت مرداد 1332، از سازمانها و تشکلهای بسیار فعّال و عمده سیاسی در تحولات آن زمان بود که با برخورداری از حمایتهای آیتالله کاشانی و زیر چتر حمایتی و معنوی ایشان نقش مؤثری در دستهبندیهای سیاسی ـ اجتماعی این دوره ایفا کرد.[56]
بدینترتیب هر قدر بر انتقادات فدائیان اسلام از دولت مصدق و آیتالله کاشانی افزوده میشد، به همان مقدار بر حمایت مجمع مسلمانان مجاهد از دولت مصدق و آیتالله کاشانی افزوده میشد. در واقع حمایت مجمع از دولت مصدق، به موضع آیتالله کاشانی نسبت به آن دولت بستگی داشت و تحولات آتی، درستی این موضوع را نشان داد. حمایت مجمع مسلمانان مجاهد از دولت مصدق تنها به مقابله با اقدامات فدائیان اسلام و تشکیل میتینگهای سیاسی محدود نمیشد، بلکه وقتی موضوع رأی اعتماد مجدد مجلس به دولت مصدق در 24 آذر 1330 مطرح شد، آنان به مجلس شورای ملی رفته با ایجاد فضای رعب و وحشت در رأی نمایندگان به مصدق نقش داشتند. سرتیپ درخشانفر کفیل اداره آگاهی، در گزارشی که در این زمینه به ریاست ادارهی انتظامی تهران فرستاده مینویسد: «بنابر اطلاع واصله، فردا 24 آذر 1330 چند نفر از اعضای جمعیت مسلمانان مجاهد با اسلحهی گرم و سرد در جلسهی علنی مجلس شورای ملی بهعنوان تماشاچی حضور خواهند یافت تا نمایندگان را مضروب نمایند.»[57]
یکی دیگر از عرصههایی که در آن مجمع مسلمانان مجاهد به حمایت از دولت مصدق پرداخت، انتخابات دورهی هفدهم مجلس شورای ملی بود. در این انتخابات مجمع به توصیه آیتالله کاشانی و همراه جبهه ملی حضوری فعّال داشت، اما این حضور مانع از شکست جبهه ملی نشد. در این دوره شمس قناتآبادی، رهبر مجمع مسلمانان مجاهد از شاهرود و آیتالله کاشانی از تهران به نمایندگی برگزیده شدند. این در حالی بود که فدائیان همچنان به مخالفت با دکتر محمد مصدق و آیتالله کاشانی ادامه میدادند و به تبع آن اختلافات شدیدی بین آنها و مجمع وجود داشت.[58]
مجمع مسلمانان مجاهد و اختلافات آیتالله کاشانی و دکتر محمد مصدق
پس از قیام 30 تیر 1331 اختلافات آیتالله کاشانی و دکتر محمد مصدق بیش از هر زمان دیگری در کشور ظهور و بروز یافت. پس از قیام، آیتالله کاشانی اعتقاد به تعقیب و محاکمهی عوامل سرکوب مردم در سی تیر داشت اما دکتر مصدق لزوم رعایت احتیاط در این زمینه را سیاستی دوراندیشانه بر میشمرد. از اینرو مصدق، سرتیپ احمد وثوق رئیس ژاندارمری کشور و کسی را که در سرکوب مردم در قیام سی تیر دخیل بود، به معاونت وزارت جنگ برگزید. این موضوع اولین اختلاف آیتالله کاشانی با محمد مصدق را بیش از پیش علنی ساخت. این انتصاب علاوه بر آیتالله کاشانی، واکنش دیگر اعضای جبهه ملی از جمله حسین مکی را نیز برانگیخت اما مصدق بیاعتنا به این اعتراضات بر اقدامات خود اصرار میورزید. یکی دیگر از انتصابات مصدق که مورد اعتراض شدید قرار گرفت، انتصاب احمد متین دفتری به عضویت هیئت خلع ید از شرکت نفت بود. اینگونه انتصابات، آیتالله کاشانی را به این نتیجه رساند که نمیتواند چندان به دکتر مصدق اعتماد داشته باشد. در این میان هرچه بر اختلافات مصدق و آیتالله کاشانی افزوده میشد، اختلافات مجمع مسلمانان نیز با دولت فزونی میگرفت و به تبع آن رابطه آنان با فدائیان اسلام بهبود مییافت. یکی از اقدامات آیتالله کاشانی و شمس قناتآبادی در حمایت از فدائیان در این دوره تهیه و تصویب طرح عفو خلیل طهماسبی، قاتل رزمآرا بود. این طرح در سه فوریت و با امضای 27 نفر از نمایندگان تهیه و به مجلس شورای ملی ارائه شد و مجلس شورای ملی هم در 22 مرداد 1331 آن را تصویب کرد و بدینترتیب با تلاشهای آیتالله کاشانی و مجمع مسلمانان مجاهد خلیل طهماسبی از زندان آزاد شد. پس از آزادی خلیل طهماسبی که با نارضایتی محمد مصدق توأم شده بود، بر نزدیکی فدائیان اسلام و مجمع مسلمانان مجاهد و در عین حال، بر مخالفتهای هر دو گروه علیه مصدق افزوده شد. این مخالفتها پس از برکناری محمود شروین، از اعضای مجمع از ریاست ادارهی اوقاف بیشتر شد و سرانجام اختلافات آیتالله کاشانی و محمد مصدق بر سر موضوع تمدید لایحهی اختیارات فوقالعاده به دولت و نیز تلاش دکتر مصدق برای انحلال مجلس هفدهم به اوج خود رسید. این مخالفتها تداوم داشت تا اینکه مجلس شورای ملی با استعفای برخی از نمایندگان از اکثریت افتاد و عمر آن به پایان رسید. مصدق نیز با برگزاری رفراندوم در 12 و 19 مرداد انحلال مجلس را به رأی گذاشت که تصویب شد اما به واسطه کودتای 28 مرداد این امر محقق نشد.[59]
جمعیت مسلمانان مجاهد پس از کودتای 28 مرداد 1332 به واسطه روابط دوستانهای که شمس قناتآبادی با سرلشگر زاهدی نخستوزیر وقت داشت به طرف دولت کودتا گرایش پیدا کرد و روز به روز به نزدیکیشان افزوده شد. این امر باعث بروز دو دستگی در آن مجمع شد و به مرور این دو دستگی به انشقاق در صفوف مجمع انجامید. گروهی به پیروی شمس قناتآبادی، کاملاً به دولت و به تبع آن به دربار پیوستند و گروهی اندک به رهبری احمد خلیلی(خواهر زاده آیتالله کاشانی) پیرامون آیتالله کاشانی ماندند. نزدیکی قناتآبادی به دولت تا بدان حد بود که او پس از مدتی تغییر لباس داد و کت و شلوار و کراوات اهدایی دربار را پوشید و لباس روحانیت را کنار گذاشت و در مجلس به یکی از نمایندگان طرفدار دولت بدل شد.[60] در بیوگرافی تنظیمی ساواک درباره شمس قناتآبادی میخوانیم:
حاج سیدشمسالدین قناتآبادی ملقب به آقا شمس، ]فرزند[حاج سیدمحمدحسین]و[سلطان خانم، ]متولد [ تهران، بخش 5 قناتآباد، سن 38 سال، مشخصات قد بلند، هیکلمند]و[چاق جلوی سر بدون مو، بازوی دست چپ سه خال دارد. نماینده مجلس شورای ملی از ایوانکی]به آدرس[خیابان مولوی نرسیده به چهارراه شاهپور جنب کافه شاطر علی، کوچه درختی، دست چپ کوچه دوم، انتهای کوچه دست چپ یک درب به آخر. خانه ]اش[مسکونی شخصی است، مذهب مسلمان شیعه [و[ متأهل است. همسر او از اهل کرمانشاه است]و[ اولاد، یک پسر هشت ساله و یک دختر پنج ساله دارد. شغلی ندارد. ]با[آیتالله کاشانی]و[سیدآقا رضا [مراوده دارد[. دوستان او میراشرافی نماینده سابق مجلس و پورسرتیپ مدیر کل فعلی امور شهرداریها و نماینده سابق مجلس که بینهایت صمیمی و غالباً با هم هستند. وضع مزاجی خوب است. اعتیاد به سیگار و الکل دارد. ثروت او قسمتی از سهام کارخانه پشمباف اصفهان و احتمالاً دو بلکه بیشتر از پانصد هزار تومان پول نقد دارد. در تهران خانه شخصی دارد. مدارج تحصیل او فقط تا کلاس ششم ابتدایی است]و[ به زبانهای خارجی آشنایی ندارد. تألیفات]و [آثار علمی ندارد [و[ از جراید و مجلات، اطلاعات و کیهان مطالعه میکند. تفریح او خوشگذرانی و گردش است. علاقهمند به زن و تفریح با این جنس است. نقاط ضعف او شرابخوری و عیاشی است. با ماشین کرایسلر 57 دو رنگ زرد و سفید شماره 17218ط /36 دنبال زنهای هرجایی در انظار مردم و حمل اجناس قاچاق با این ماشین است. حسن شهرت و معروفیت وی به علت فعالیت در مجلس شورای ملی در گذشته و نزدیکی او با آیتالله کاشانی است. نفوذ او در فامیل کم است؛ زیرا فامیلش از وی رضایت ندارد ]و[فقط عده معدودی با او رفیق هستند. در این مدت در هیچ یک از دوایر دولتی خدمت نکرده. او قبلاً معمم بوده و بعداً به لباس شخصی ملبس شده و مدیر روزنامه مسلمانان مجاهد است که فعلاً منتشر نمیشود. جزو متهمین به قتل مرحوم فقید رزمآرا و همچنین به علت فعالیتهای سیاسی چندین بار بازداشت و زندانی و سپس آزاد شده است. در سال 1333 ]1332[ به اتفاق آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی در زمان حکومت دکتر مصدق و ابوالقاسم افشار و چند نفر دیگر به مکه معظمه مشرف و ملقب به حاجی شد.
سوابق سیاسی او ابتدا در سال 28 وارد سیاست شد و از نوچههای اطراف سید ابوالقاسم کاشانی بود و در حکومت هژیر به مجلس آمدند و جنجالی به پا نمودند از طرف رزمآرا با همین عده در مجلس به نام روزنامه نویسان متحصن شدند. در دوره هفدهم و شانزدهم به توسط آیتالله کاشانی وکیل مجلس شد ولی اکنون با کاشانی ارتباط زیاد ندارد و چندان مربوط نیست. حتی کاشانی از او کدورت هم دارد و در بین وکلا و مردم اینطور شهرت دارد که او در اواخر حکومت دکتر مصدق با دربار مربوط شد و در دستگاه مصدق به نفع دربار فعالیت میکرد. مردی است مادی حتی غالباً اشخاصی که با ادارات دولتی کار دارند وسیله دادن رشوه به او از او کمک میگیرند و او را واسطه انجام کار خود مینمایند. فعلاً به سیاست دربار و دولت اقبال، تمایل دارد. در زمان رزمآرا مجمع مسلمانان مجاهد را تشکیل داده و بدواً با جمعیت فدائیان اسلام و سپس با حزب زحمتکشان و دار و دسته کاشانی همکاری مینموده است و اغلب از دستفروشان تهران عضو این جمعیت بودند. اخیراً قناتآبادی با یکنفر خرازی و لوازم لوکس فروشی مقابل ایستگاه خط 1 مقابل سفارت انگلیس خیابان فردوسی مربوط شده و اغلب پورسرتیپ و میراشرافی در این مغازه دیده میشوند.[61]
شمس قناتآبادی در سال 1342 به معاونت نیابت تولیت آستان قدس رضوى منصوب شد. پس از پیروزى انقلاب اسلامى پرونده شمس قناتآبادی در شعبه هفده دادگاه انقلاب اسلامى تهران تحت رسیدگى بود که در سال 1367 فوت نمود.[62]
با استناد بر اسناد میتوان دریافت که مجمع مسلمانان مجاهد تا دو سال پس از کودتای 28 مرداد 1332 همچنان فعالیتهای خود را حول محور شخصیت آیتالله کاشانی به انجام میرساند و از 1334 به بعد عملاً فعالیتهای این تشکل تعطیل شد.
درباره برگزاری جلسات هفتگی اعضای مجمع با آیتالله کاشانی در منزل ایشان در سال 1334 میخوانیم:
«تاریخ: 27 /8 /1334
رکن دوم ستاد ارتش
... ساعت ۷ بعدازظهر امروز جلسه هفتگی افراد مجمع مسلمانان مجاهد در منزل آقای آیتالله کاشانی زیر عنوان تفسیر قرآن تشکیل میشود.»[63]
با وجود تعطیلی فعالیتهای مجمع مسلمان مجاهد، برخی از اعضای این تشکل همچنان تا سالها ارتباطات خود را با آیتالله کاشانی حفظ کردند که ساواک در گزارشی به سال 1337 درباره اعضا و عناصر سابق مجمع مسلمانان مجاهد مینویسد:
«اشخاص مشروحه زیر از اعضا و عناصر سابق مجمع مسلمانان مجاهد بوده و در کلیه مراسم، جشنها و اجتماعات منزل سیدابوالقاسم کاشانی شرکت و فعالیت مینمایند: ١ـ سیدمحسن امیرحسینی کارمند راهآهن ناحیه تهران. ۲ـ عباس قمی کارگر راهآهن [در] قسمت انبارها. ۳ـ شیرمحمد میرزاخانی کارگر شهر صنعتی کرج. 4ـ عباس برزو کارگر روزنامه جهان. 5ـ غلامرضا گودرزی کارگر راهآهن ناحیه تهران. 6ـ گلابچی، دروازه شمیران مغازه تراش فلزات [دارد]. 7ـ شیخ رضا فعال [دارای] مغازه آبمیوهکشی واقع در چهارراه مولوی. 8ـ ضمانتپناه کارگر راهآهن قسمت سوانح. 9ـ عباس نسترن [دارای] چوبفروشی در میدان فوزیه. 10ـ استاد پنجعلی سنگتراش واقع در پامنار.»[64]
نتیجهگیری
یکی از تشکلهای سیاسی ـ مذهبی که در نیمه دوم دهه بیست زیر نفوذ معنوی آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی شکل گرفت، مجمع مسلمانان مجاهد بود. این مجمع به دلیل قدرت و نفوذ آیتالله کاشانی با کمک بخش عظیمی از نیروهای اجتماعی خود با رهبری سیاسی سیدشمسالدین قناتآبادی به جذب طلاب، بازاریان، اصناف و پیشهوران پرداخت و در حمایت از آیتالله کاشانی و نهضت ملی نفت در تظاهراتها و اجتماعات سیاسی حضور یافته و نقش تأثیرگذاری در ملی شدن صنعت ایفا نمود. مجمع مسلمانان مجاهد در سالهای ابتدایی دهه سی به واسطه اختلافات پدید آمده بین آیتالله کاشانی و دکتر محمد مصدق، جانب آیتالله کاشانی را گرفت و پس از کودتای 28 مرداد 1332 دچار انشقاق شده و سپس در سال 1334 منحل شد.
پینوشتها:
[1]. جعفریان، رسول، جریانها و سازمانهای مذهبی- سیاسی ایران، تهران: نشر علم، 1398، ص 123ـ 124.
[2]. نجاتی، غلامرضا، مصدق؛ سالهای مبارزه و مقاومت، ج 1، تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1378، ص 155.
[3]. برای اطلاع بیشتر نک: مقاله «بررسی و تحلیل تشکیل و سقوط دولت دکتر محمد مصدق»، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[4]. حسینیان، روحالله، بیست سال تکاپوی اسلامی شیعی در ایران، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1381، ص 65.
[5]. برزین، سعید، زندگی سیاسی مهدی بازرگان، تهران: نشر مرکز، 1374، ص 46.
[6]. تبرائیان، صفاالدین، ایران در اشغال متفقین، تهران: رسا، 1371، ص 13.
[7]. بهرامی، روحالله، احزاب سیاسی در ایران (1320ـ 1340) ، ج 1، تهران: سازمان انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1379، ص 15.
[8]. خاطرات شمس قناتآبادی (سیری در نهضت ملی شدن صنعت نفت)، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۷۷، ص 58ـ 60.
[9] .در برخی از اسناد ساواک، تحصیلات شمس قنات آبادی، ششم ابتدایی ذکر شده است.نک به: سند شماره 1 از مجموعه حاضر؛ خاطرات شمس قناتآبادی، ص 33ـ 35.
[10]. همان، ص30ـ 31.
[11]. خاطرات و اسناد حجتالاسلام حاج شیخ غلامرضا فیروزیان، تدوین: رحیم نیکبخت، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1390، ص 239ـ 241.
[12]. خاطرات شمس قناتآبادی، همان، ص 44ـ 45؛ خاطرات و اسناد حجتالاسلام حاج شیخ غلامرضا فیروزیان، ص 239ـ 241؛ آیتالله احمد صابری همدانی در خاطرات خود در این باره مینویسد: «در کنار تلاش و سعی بزرگان و مراجع برای انجام اصلاحاتی در زمینههای درسی و امور دیگر حوزهی علمیه قم، افراد دیگری هم درصدد انجام اصلاحاتی در امور حوزه برآمدند. شمس قناتآبادی و شمس گیلانی از جمله این افراد بودند که در ابتدا و پس از عدم توفیق در تحصیل علوم دینی و حوزوی به تهران رفته و مشغول فعالیتهای سیاسی و اجتماعی میشوند... اما نظر اصلاحی اینها دربارهی حوزهی علمیه قم عمدتاً به دو موضوع بر میگشت: یکی تأمین کار و شغل مناسب برای طلاب و فضلا و دیگر جمع شدن وجوهات و منابع مالی حوزه در یک صندوق و جای مخصوص و در واقع، تمرکز مرجعیت و در نهایت تقسیم و توزیع درست و عادلانه این وجوهات بین طلاب و روحانیون، ولی از آنجا که این کار بزرگ با تلاش و سعی یکی دو طلبه و روحانی و سخنرانی و اعلامیه پخش کردن به سرانجام نمیرسد، بلکه همت و عزم و تصمیم بزرگان و مراجع را میطلبد، کارها و اقدامات این دو نفر هم به نتیجه لازم نرسید. (خاطرات آیتالله احمد صابری همدانی، تدوین: سیدمصطفی صادقی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383، ص 99ـ 100).
[13]. خاطرات و اسناد حجتالاسلام حاج شیخ غلامرضا فیروزیان، همان، ص 241ـ 242.
[14]. عبدالحسین هژیر نخستوزیر، وزیر پیشه و هنر، دارایی و وزیر دربار در فاصله سالهای 1320ـ 1328 بود. به دلیل وابستگی به انگلیس و اجرای برنامههای میس لمبتون به دست فدائیان اسلام ترور شد. هژیر تحصیلات خود را در ایران و اروپا به پایان رسانده بود. وی در روز 23 خرداد سال 1327 با 66 رأی به نخستوزیری رسید. او در 13 آبان سال 1328 با گلوله سیدحسین امامی به سختی مجروح و روز بعد در گذشت. او در هنگام مرگ وزیر دربار بود. (خاطرات شمس قناتآبادی، همان، ص 41). در این باره بنگرید به: شرح زندگانی و بررسی دولت عبدالحسین هژیر، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[15]. همان، ص 45ـ 46. ضمناً خلاف واقع بودن اظهارات شمس در صفحه بعد بر اساس اظهارات شهید مهدی عراقی آشکار خواهد شد.
[16]. علی امینی به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1379، ج 2، ص 546.
[17]. مجله خواندنیها، 20 مهر1334، ش 9، ص 14.
[18]. خاطرات شمس قناتآبادی، همان، ص 67.
[19]. همان، ص 46ـ 47.
[20]. خاطرات محمدمهدی عبدخدایی، تدوین: سیدمهدی حسینی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1379، ص 67؛ با تطبیق برخی از منابع و اسناد اینگونه به نظر میرسد که زمینه آشنایی آیتالله کاشانی با شمس قناتآبادی تنها از طریق شهید نواب صفوی و فدائیان اسلام به انجام نرسیده و این تلقی نادرست به نظر میرسد.
[21]. ناگفتهها؛ خاطرات شهید حاج مهدی عراقی، پاریس- پاییز 1978ـ 1357، به کوشش محمود مقدسی، مسعود دهشور، حمید رضا شیرازی، تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1370، ص 124ـ 125.
[22]. بهرامی، روحالله و دیگران، «مجمع مسلمانان مجاهد؛ تکاپوهای سیاسی و پایگاه اجتماعی»، تاریخ اسلام و ایران، ش 9، بهار 1399، ص 23ـ 22.
[23]. خاطرات شمس قناتآبادی، همان، ص ۵۸ـ ۶۲.
[24]. ناگفتهها، پیشین، ص 134ـ 135.
[25]. خاطرات شمس قناتآبادی، همان، ص ۱۰۵ـ ۱۰۸.
[26]. خاطرات محمدمهدی عبدخدایی، همان، ص 67.
[27]. خاطرات و اسناد حجتالاسلام حاج شیخ غلامرضا فیروزیان، همان، ص 242.
[28]. شایان ذکر است قناتآبادی خود و آیتالله کاشانی را از دخالت در این حادثه مبرا میداند. (خاطرات شمس قناتآبادی، همان، ص ۱۰۹ـ ۱۱۰).
[29]. مجموعه مقالات همایش بزرگداشت پنجاهمین سالگرد شهادت نواب صفوی و فدائیان اسلام، به کوشش رحیم نیکبخت، ج 2، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، ص 265ـ 266.
[30]. بهرامی، روحالله و دیگران، پیشین، ص 24.
[31]. روحانی مبارز؛ آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1379، ج 1، ص 55.
[32]. مجموعه مقالات همایش بزرگداشت پنجاهمین سالگرد شهادت نواب صفوی و فدائیان اسلام، همان، ص 268ـ 269.
[33]. همان، ص 271ـ 272. در این باره بنگرید به: مروری بر زندگی مبارزاتی شهید حجتالاسلام سید مجتبی نواب صفوی و آشنایی گذرا و کوتاه با جمعیت فدائیان اسلام، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[34]. همان، ص 273.
[35]. همان، ص 273ـ 274.
[36]. بهرامی، روحالله و دیگران، همان، ص 24.
[37]. حسینیان، روحالله، بیست سال تکاپوی اسلام شیعی در ایران، همان، ص 65.
[38]. دهنوی، م، مجموعهای از مکتوبات، سخنرانیها و پیامهای آیتالله کاشانی، تهران: چاپخش، 1361، ج 1، ص 94.
[39]. در سند بالا از سید هدایتالله تقوی شیرازی بهعنوان رهبر اتحادیه مسلمین یاد شده است در حالی که حاج شیخ مهدی سراج انصاری، رهبر اتحادیه مسلمین بود و نـشریه دنیای اسلام به مدیریت سـید مـحمدعلی تقوی منعکس کننده مطالب و گفتارهای مرحوم شیخ سراج انصاری بود. شایان ذکر است سید هدایتالله تقوی شیرازی یکی از ائمه جماعت در خیابان ری بود که با اتحادیه مسلمین و آیتالله کاشانی همکاری نزدیکی داشته و عموماً در تظاهرات مربوط به آیتالله کاشانی شرکت مینمود. او همچنین به واسطه مبارزه با مراکز فساد در چندین نوبت با اتحادیه مذکور به مشروبفروشیهای خیابان ری حمله نموده بود. (روحانی مبارز، پیشین، ص 408؛ همچنین در این باره بنگرید به: اتحادیه مسلمین، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[40]. روحانی مبارز، همان، ص 408.
[41]. همان، ص 179.
[42]. همان، ص 204.
[43]. رهنما، علی، نیروهای مذهبی بر بستر حرکت نهضت ملی، تهران: گام نو، 1384، ص 511ـ 513.
[44]. روحانی مبارز، پیشین، ص 416.
[45]. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران: نشر نی، 1379، ص 317ـ 318.
[46]. گلمحمدی، احمد، فدائیان اسلام به روایت اسناد، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، ج 1، ص290ـ 297؛ روحالله بهرامی در پژوهشی که در خصوص پایگاه اجتماعی مجمع مسلمانان مجاهد به انجام رسانده است، اسامی حدود 123 عضو این مجمع با مشخصات شغلی آنها احصاء نموده است که در ذیل بدان اشاره میشود.1ـ ابوالقاسم کاشانی(رهبر مذهبی و رهبر واقعی مجمع) 2ـ شمس قناتآبادی (نماینده مجلس و مدیر مجمع) 3ـ محمود شروین(پزشک و عضو هیئت مدیره مجمع) 4ـ مجتبی نواب صفوی (معمم و عضو مجمع) 5ـ عبدالحسین واحدی(معمم و عضو مجمع) 6ـ محمد واحدی (معمم و عضو مجمع) [شهید محمد واحدی برادر شهید عبدالحسین واحدی معمم نبود] 7ـ احمد رسولی(عضو هئیت مدیره مجمع) 8ـ محمد نیکبین(بازاری و عضو مجمع) 9ـ سیدحسین هاشمی(بازاری و عضو مجمع) 10ـ احمد عشقی(لوازم تحریر فروش و عضو مجمع) 11ـ علی احرار(بازاری و عضو مجمع) 12ـ حسن امامی(بازاری و عضو مجمع) 13ـ واعظ نجفی(مداح و عضو مجمع) 14ـ حاجی چرمفروش(چرمفروش و عضو مجمع) 15ـ اسماعیل زرینساز(عضو مجمع) 16ـ کاظم نیکنژاد(عضو مجمع) 17ـ مداح قائمی(روضهخوان و عضو مجمع) 18ـ صادق دزفول (تاجر و عضو مجمع) 19ـ محمد شریف(مترجم و عضو مجمع) 20ـ حیدر صالحی(عضو مجمع) 21ـ شاطر کمال(نانوا و عضو مجمع) 22ـ استاد محمد پناه(عضو مجمع) 23ـ احمد لحافدوز(لحافدوز و عضو مجمع) 24ـ علیاکبر رحمتپور(عضو مجمع) 25ـ عباس کاظمی(بازاری و عضو مجمع) 26ـ احمد آنتیکچی(بازاری و عضو مجمع) 27ـ سید قائم مقامی(عضو مجمع) 28ـ ابوالقاسم اخوان( کارمند گاراژ) 29ـ احمد قربانی( عضو مجمع) 30ـ سیدروشن (روضه خوان و عضو مجمع) 31ـ مرتضی لحافدوز (لحافدوز و عضو مجمع) 32ـ اصغر خروس( عضو مجمع) 33ـ احمد نجار(نجار و عضو مجمع) 34ـ عباس رفیعی(آهنفروش و عضو مجمع) 35ـ ابراهیم کریمآبادی (عضو مجمع) 36ـ عباس لباف( عضو مجمع) 37ـ طاهر نجار( نجار و عضو مجمع) 38ـ عزیزالله بارفروش( بارفروش و عضو مجمع) 39ـ ذبیحالله خباز( خباز و عضو مجمع) 40ـ طاهر صابونپز(صابونپز و عضو مجمع) 41ـ ابوالفضل برقعه(معمم و عضو مجمع) 42ـ حسن گرامیان(عضو مجمع) 43ـ ارباب محمدآقا(عضو مجمع) 44ـ سلیمان خباز(خباز و عضو مجمع) 45ـ ذبیحالله ضرابی(نانوا و عضو مجمع) 46ـ تقی صالحی(عضو مجمع) 47ـ حسین نوروزی(بازاری و عضو مجمع) 48ـ قاسم هادیخان(عضو مجمع) 49ـ غلام پسر شیخ(عضو مجمع) 50ـ علیاصغر تنکابنی(روضهخوان و عضو مجمع) 51ـ رضا صادقی(کفاش و عضو مجمع) 52ـ جهانگیر اشتری(لاستیک فروش و عضو مجمع) 53ـ عباس انصاری(قهوهچی و عضو مجمع) 54ـ نایب اشتیاق (عضو مجمع) 55ـ عباسآقا ناجی(عضو مجمع) 56ـ رضا جهانتاب(کارمند هوایی عضو مجمع) 57ـ احمد خوشدل(شاعر و عضو مجمع) 58ـ محمود شیرازی(کوزهفروش و عضو مجمع) 59ـ حسین مؤذن (خوراک پز و عضو مجمع) 60ـ مهدی دولابی(پیشنماز دولاب و عضو مجمع) 61ـ محمود عطار(عضو مجمع) 62ـ طاهر موسویان (عضو مجمع) 63ـ پنجهعلی سنگتراش(سنگتراش و عضو مجمع) 64ـ ابراهیم آشتیانی(کارمند دادگستری و عضو مجمع) 65ـ فقیهزاده قمی(عضو مجمع) 66ـ اکبر اسماعیل زاده(بازاری و عضو مجمع) 67ـ مهدی حقپناه(عضو مجمع) 68ـ اسماعیل عصار (عضو مجمع) 69ـ مهدی رضوی(وکیل عدلیه و عضو مجمع) 70ـ محسن میرخانی(عضو مجمع) 71ـ هادی نوری(چوب فروش و عضو مجمع) 72ـ احد پناهی(کارمند روزنامه شاهد و عضو مجمع) 73ـ مصطفی مدنی(کارمند دارایی و عضو مجمع) 74ـ مهدی شریعتمدار(دلال) 75ـ محمد حدادزاده(آهنفروش و عضو مجمع) 76ـ نظام مدنی(کارمند بازرگانی و عضو مجمع) 77ـ محسن محرر(روزنامهفروش و عضو مجمع) 78ـ مهدی اصفهانی(سماور فروش و عضو مجمع) 79ـ مهدی فیروزآبادی(دفتر ازدواج و عضو مجمع) 80ـ محمدحسن دولتشاهی(کارمند دادگستری و عضو مجمع) 81ـ محمدتقی اشتیاق(بقال و عضو مجمع) 82ـ محمد شالچی(بستنیفروش و عضو مجمع) 83ـ کاذری لطفی(خیاط و عضو مجمع) 84ـ کمالزاده( لباس فروش و عضو مجمع) 85ـ کاظم میخچی(سماور فروش و عضو مجمع) 86ـ شعبانعلی (شیشهبر و عضو مجمع) 87ـ روحی تبریزی(جواهر فروش و عضو مجمع) 88ـ سیفالله شراف(تحصیل دار و عضو مجمع) 89ـ تاجر شمشیری (چلوکبابی و عضو مجمع) 90ـ خرازی مرغی (پرنده فروش و عضو مجمع) 91ـ علی زوالگر(مؤذن منزل کاشانی و عضو مجمع) 92ـ خلیل زاده(ریختهگر و عضو مجمع) 93ـ شاه حسین ( افسر اسلحهساز و عضو مجمع) 94ـ علی قمی(پیشنماز و عضو مجمع) 95ـ شفیعی( دانشجو و عضو مجمع) 96ـ عبدالله شالباف( بازاری و عضو مجمع) 97ـ ابوالقاسم عینی(نانوا و عضو مجمع) 98ـ محمد خیاطان( کارمند و عضو مجمع) 99ـ عباسعلی محمدی (کارمند و عضو مجمع) 100ـ رحیم حکیمی زنجانی(کارمند و عضو مجمع) 101ـ عباس روحافزا(عضو مجمع) 102ـ ابوالقاسم مطبوعی(بازاری و عضو مجمع) 103ـ غلامعلی شهابینژاد( عضو مجمع) 104- حسین زندیمنش(عضو مجمع) 105ـ حسین تقی(عضو مجمع) 106ـ امانالله کدخدایان( محصل و عضو مجمع) 107ـ مرتضی عشقی (عضو مجمع) 108ـ عزیزالله رنگ رز(کارمند و عضو مجمع) 109ـ سیدمحسن امیرحسینی(عضو مجمع) 110ـ بهداد(کارمند و عضو مجمع) 111ـ کوثر (عضو مجمع) 112ـ حسن شکری(دانشجو و عضو مجمع) 113ـ شیخ مؤیدی(کارمند و عضو مجمع) 114ـ حبیبالله خسروی (عضو مجمع) 115ـ عباس ایرانیان(بازاری و عضو مجمع) 116ـ حسن یوسفی(خیاط و عضو مجمع) 117ـ محمدعلی قاسمی(بازاری و عضو مجمع) 118ـ نادعلی کریمی(نماینده مجلس و عضو مجمع) 119ـ جواد یزدانی (دبیر مجمع کاشان) 120ـ عبدالحمید باقری(کارمند اداره کار و هیئت مؤسس مجمع ساری) 121ـ کریمزاده (کارمند راهآهن و هیئت مؤسس مجمع ساری) 122ـ توسلی(کارمند راهآهن و هیئت مؤسس مجمع ساری) 123ـ فروتن(خیاط و هیئت مؤسس مجمع ساری). (بهرامی، روحالله و دیگران، ص 38ـ 43).
[47]. محمود شروین در یک خانواده روحانى تهرانى در 1288ش متولد شد. تحصیلات ابتدایى و متوسطه را در تهران به اتمام رسانید و وارد دانشکدهى پزشکى شد و دورهى دانشکدهى مزبور را در سال 1317 به اتمام رسانید و به استخدام وزارت بهدارى درآمد. در 1322 توسط متفقین به جرم حمایت از آلمان نازی بازداشت گردید. چندى در اراک و مدتى در رشت در زندانهای متفقین بود. در سال 1324 از زندان آزاد شد و جزء یاران آیتالله کاشانی قرار گرفت. در همان سال امتیاز روزنامهى مهر میهن را اخذ نمود و اولین شمارهى آن را در فروردین ماه 1325 انتشار داد. او سپس به مجمع مسلمانان مجاهد پیوست و در 1329 که آیتالله کاشانى از تبعید لبنان بازگشت، در کنار آیتالله کاشانى فعالیت خود را براى ملى کردن صنعت نفت آغاز کرد. در دولت دکتر محمد مصدق به ریاست اداره کل اوقاف منصوب شد و در این سمت دست به اقداماتى زد از جمله ابوالفضل تولیت را که سالیان طولانى عهدهدار نیابت تولیت حضرت معصومه سلاماللهعلیها بود تغییر داد و به جاى وى سیدمحمد مشکوه استاد دانشگاه را گمارد ولى مسئله به اینجا ختم نشد و سرانجام دکتر مهدى آذر وزیر فرهنگ وقت به واسطه فشارهای گوناگون دکتر شروین را عزل نمود. پس از کودتاى 28 مردادماه 1332 و زمامداری سپهبد زاهدى، دکتر شروین به کار دعوت شد و ریاست هیئت مدیره و مدیرعاملى شرکت تلفن به او سپرده شد و قریب دو سال این سمت را عهدهدار بود. پس از آن به مدیریت کل بازرسى وزارت بهدارى منصوب شد و چندى هم سرپرست هیئت عالى بازرسى وزارت بهدارى با او بود. آخرین سمت دولتى او عضویت شوراى عالى بهداشت بود. دکتر شروین در اسفند 1379 درگذشت. (برای اطلاع بیشتر نک: خاطرات دکتر محمود شروین، تدوین: حمید کرمی پور، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384).
[48]. بهرامی، روح الله و دیگران، همان، ص 27.
[49]. همان، ص 27.
[50]. برای اطلاع بیشتر نک: «بررسی زندگی سیاسی و اجتماعی عمادالدین تربتی نماینده مردم تربت حیدریه در مجلس شورای ملی و سنا»، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی؛ تقویم تاریخ خراسان از مشروطیت تا انقلاب اسلامی، به کوشش غلامرضا جلالی، حسین طاهری وحدتی و عباسعلی قلیزاده، تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377، ص 122ـ 126.
[51]. حسینیان، پیشین، ص 65ـ 66.
[52]. روحانی مبارز، پیشین، ص 487.
[53]. همان، ص 487.
[54]. مجموعه مقالات همایش بزرگداشت پنجاهمین سالگرد شهادت نواب صفوی و فدائیان اسلام، همان، ص 281ـ 283؛ جعفریان معتقد است که قناتآبادی بر سر سیاست ترور با نواب صفوی مخالفت داشت و بیشتر به روشهای پارلمانی میاندیشید عاقبت نیز در همان پارلمان لباس روحانی را از تنش در آورد. (جعفریان، همان، ص 123ـ 124).
[55]. بهرامی و دیگران، همان، ص 25.
[56]. همان، ص 25.
[57]. مجموعه مقالات همایش بزرگداشت پنجاهمین سالگرد شهادت نواب صفوی و فدائیان اسلام، همان، ص 284ـ 285.
[58]. همان، ص 286.
[59]. همان، ص 288ـ 290.
[60]. همان، ص 291.
[61] . متن سند ساواک برای سهولت در خوانش، روانسازی شده است. برای اطلاع بیشتر نک: سند شماره 1 از مجموعه حاضر؛ خاطرات شمس قناتآبادی، همان، ص 33ـ 35
[62]. علی امینی به روایت اسناد ساواک، ج 2، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1379، ص 546.
[63]. روحانی مبارز، همان، ص 727.
[64]. همان، ج 2، ص 897.
تنظیم بیوگرافی شمس قناتآبادی توسط ساواک.
خاطرات دست نوشت شمس قناتآبادی درباره نهضت ملی نفت.
خاطرات دست نوشت شمس قناتآبادی درباره نهضت ملی نفت.
گزارش در خصوص گفت و گو شمس قناتآبادی با آقایان دکتر یزدی و بقراطی از سران حزب توده در خصوص برگزاری نظاممند میتینگهای گروههای اسلامگرا علیه حکومت.
گزارش به تاریخ 7 تیرماه 1329در خصوص برگزاری جلسه عمومی مجمع مسلمانان مجاهد در منزل آیتالله کاشانی.
شهید سیدمجتبی نواب صفوی، شهید سیدعبدالحسین واحدی، شهید سیدحسین امامی، شمس قناتآبادی.
شمس قناتآبادی بر مزار شهید سیدحسین امامی در ابن بابویه.
آیتالله کاشانی و شمس قناتآبادی در منزل شهید سید حسین امامی
دیدار شمس قناتآبادی و خلیل طهماسبی با آیتالله کاشانی.
پس از تحصن روزنامهنگاران در مجلس شانزدهم.
پس از تحصن روزنامهنگاران در مجلس شانزدهم.
تحصن روزنامهنگاران در مجلس.
تحصن روزنامهنگاران برای آزادی دکتر فاطمی از زندان.
دکتر مظفر بقایی، شمس قناتآبادی ، نریمان.
شمس قناتآبادی در حال ایراد سخنرانی در جلسه انتخابات مجمع مسلمانان مجاهد.
آیتالله کاشانی در بیابانهای جوادیه در حال قرائت ادعیه بعد از نماز عید قربان.
شمس قناتآبادی به همراه آیتالله تقوی شیرازی، آیتالله سرخهای، آیتالله فیروزآبادی، آیتالله خلیلی.
شمس قناتآبادی در حال سخنرانی.
شمس قناتآبادی در حال سخنرانی روی بالکن روزنامه آتش.
از سمت راست: حاج ابوالفضل صرافان، فخر قناتآبادی، شکوری، شمس قناتآبادی، عبدالله خاوری.
شمس قناتآبادی و حسین مکی.
شمس قناتآبادی
آیتالله کاشانی، شمس قناتآبادی و خلیل طهماسبی.
تعداد مشاهده: 84