مروری بر زندگی و کارنامه سید حسین نصر
تاریخ انتشار: 22 دي 1403
چکیده
دکتر سید حسین نصر متولد 1312 در تهران به دنیا آمد. او در سال 1324 به آمریکا رفت و در دبیرستان پِدی و دانشگاههای ام.آی.تی و هاروارد تحصیل نمود و به فرقه مریمیه که خود را شاخهای از طریقت شاذلیه در مراکش معرفی میکرد پیوست. نصر در سال 1337 به ایران بازگشت و در مناصب مختلف دانشگاهی به فعالیت مشغول شد و در سال 1351 به نایبالتولیه دانشگاه سلطنتی آریامهر (شریف فعلی) رسید. سید حسین نصر در سال 1353 «انجمن شاهنشاهی فلسفه ایران» را با ریاست عالیه فرح پهلوی تأسیس کرد و در شهریور 1357 به ریاست دفتر فرح پهلوی منصوب شد. یک ماه و نیم پیش از پیروزی انقلاب اسلامی سید حسین نصر به خارج از ایران رفت و ابتدا دو ماه در لندن ماند و بعد در دانشگاههای آمریکا به تدریس پرداخت. نصر در ابتدای خروج محمدرضا شاه از کشور چند مرتبه با او دیدار کرد، اما پس از مرگ شاه ارتباطش با خانواده پهلوی پایان یافت. مدتی پس از مرگ رهبر فرقه مریمیه(شوان) در آمریکا، سید حسین نصر جایگزین وی شد و اکنون به عنوان استاد رشته مطالعات اسلامی دانشگاه جورج واشنگتن، فلسفهدان مسلمان و قطب طریقت مریمیه شناخته میشود.
مقدمه
سید حسین نصر از جمله افراد مطرح دوران پهلوی است که مطالب و نظریات متعدد و گاه متناقضی حول وی شکل گرفته است. بهرغم دیدگاههای متفاوت، او بیشتر به عنوان فیلسوف اسلامی و اگر دقیقتر گفته شود، فلسفهدان؛ و فردی به ظاهر با دیدگاه مذهبی شناخته میشود که در دوران پهلوی مسئولیتهایی را در نظام آموزشی برعهده گرفت، اما پس از انتصابی کوتاه مدت به عنوان رئیس دفتر فرح پهلوی، با وقوع انقلاب اسلامی مجبور به خروج از کشور شد. با این حال از سید حسین نصر مصاحبهها، مقالات و کتابهای بسیاری در ایران انتشار یافته است که اندیشههای وی را ترویج میکند. او متفکری صاحبنظر در حوزه اندیشه اسلامی است که نظرات خاص خود را دارد، اما فعالیتها و اقدامات نصر بر حوزه سیاست و سیاستِ فرهنگی نیز تأثیرگذار بوده و به دلیل اینکه با برخی از رجال سیاسی و کارگزاران حوزه فرهنگ در دوران پهلوی ارتباط داشت، سوابق و کارنامه او حائز توجه و بررسی و نقد است. این نوشتار بیشتر بر اقدامات سیاسی و فرهنگی سید حسین نصر توجه دارد و جنبههای مذهبی یا آثار و نتایج نظریات فلسفی و دینی او کمتر مورد اشاره قرار گرفته است.
دوران کودکی
سید حسین نصر فرزند سید ولیالله خان نصر و ضیاءاشرف کیا در 19 فروردین 1312 در تهران متولد شد.[1] پدر و پدربزرگ او از طبیبان کاشانی و اهل تصوف بودند. ولیالله نصر نماینده مجلس اول شورای ملی و از کارگزاران مؤثر فرهنگی دوران رضاشاه بود. عضویت ولیالله خان نصر در لژ فراماسونری بیداری ایران و انجمن اخوت و فرقه صوفیانه صفیعلیشاهی و ارتباط با رجال مطرحی مانند محمدعلی فروغی، علیاصغر حکمت، علیاکبر سیاسی و... زمینه رشد خاندان نصر را فراهم کرد.[2] ضیاءاشرف کیا فرزند ضیاء کیا پسر دوم شیخ فضلالله نوری و زنی فمنیست و غیرمتشرع بود که در دانشسرای معلمات تدریس میکرد.[3] سید حسین نصر برادری به نام مهران هم دارد که سه سال از او کوچکتر بوده[4] و بعدها در شرکت نفت مشغول به کار شد.[5]
سید حسین نصر ابتدا دو سال در دبستان نظامی درس خواند، سپس به مدرسه جشمید جم[6] رفت که ارباب جمشید جمشیدیان آن را تأسیس کرده بود. این مدرسه علیرغم اینکه توسط انجمن زرتشتیان تهران اداره میشد، اما ارتباطی با آیین زرتشتی نداشت.[7] در عوض آموزههای تئوسوفیستی[8] که از طریق پارسیان هند وارد ایران شده بود، در آنجا تدریس میگردید.[9] تحصیل حسین نصر در این مدرسه با توجه به گرایشهای پدرش سید ولیالله نصر که در طریقت صفیعلیشاهی و لژ فراماسونر بیداری ایران عضویت داشت، بیدلیل نبود.
پس از چند سال حسین نصر به مدارس منوچهری و فیروزکوهی رفت.[10] از دوستان او در دوران تحصیل در مدرسه فیروزکوهی جمشید بهنام،[11] هوشنگ نهاوندی[12] و رکنالدین سعادت [سادات] تهرانی[13] بودند که همچون نصر در بزرگسالی به مقامات بالا در رژیم پهلوی رسیدند. او مدتی کوتاه هم به دبیرستانهای فیروز بهرام[14] و شرف رفت اما از نیمه سال 1324 مهیای سفر به آمریکا شد و تحصیل خود را در دبیرستان شرف نیمهتمام گذاشت.[15]
سفر به آمریکا
در پاییز سال 1324 زمانی که حسین نصر 12 سال داشت، به تصمیم مادرش و به تنهایی برای تحصیل به آمریکا فرستاده شد. حسین نصر دلیل این سفر ناگهانی را که در میانه سال تحصیلی اتفاق افتاد، بیماری و سکته ولیالله نصر بیان میکند و اینکه در زمان فوت پدر در تهران نباشد.[16] دلیل دیگری که برای سفر به آمریکا بیان شده است پیشنهاد عماد کیا کنسول ایران در نیویورک و دایی حسین نصر بود که به دلیل نداشتن فرزند به ضیاءاشرف کیا خواهر خود نامه نوشته بود که حسین را نزد او بفرستند تا سرپرست وی شود. سرانجام ضیاءاشرف کیا «بر ضد نظر بقیه خانواده نصر و کیا» تصمیم خود را گرفت و بعد از تهیه مدارک لازم برای سفر، سید حسین نصر به قصد آمریکا از ایران خارج شد.[17]
به گفته حسین نصر در مدتی که در قاهره روزها را میگذراند تا بلیط مسافرت به آمریکا فراهم گردد، یک روز فردی مصری که نصر او را «یک آقای محترم مصری» و «یکی از وزرای کابینه مصر» مینامد که «پاشا» بوده[18] با او در هتل برخورد میکند و چون دیده بود نصر نوجوانی خارجی و تنهاست که قصد سفر به آمریکا را دارد، به وی علاقهمند شده و با او همچون فرزند خود رفتار کرده بود. این فرد مصری که تا زمانی که حسین نصر در قاهره اقامت داشت، او را به نقاط دیدنی مصر از جمله اهرام ثلاثه و مساجد بزرگ برده بود، موفق میشود بلیط کشتی سفر به آمریکا را تهیه کند.[19]
این فرد که سید حسین نصر به نام وی اشارهای نمیکند، به احتمال بسیار از دوستان پدر یا خانوادهاش بوده است. چنان که در مسیر تهران تا قاهره میزبانهای نصر در بغداد محسن رئیس سفیر ایران و محسن صدر هر دو از بستگان وی بودند و در دمشق هم یکی از افسران ارتش ایران که از آشنایان خانوادگی وی به شمار میرفت، نصر را چند روز در منزلش پذیرفت. در قاهره نیز محمود جم سفیر ایران که از دوستان نزدیک ولیالله نصر بود و به گفته حسین نصر «ما همواره او را در تهران میدیدیم» با دریافت نامهای از او استقبال کرد و در هتلی مجلل جای داد.[20]
نصر در مورد تهیه بلیط در دوران آشفته پس از جنگ جهانی دوم که نیروهای نظامی در حال بازگشت به کشورهای خود بودند، مینویسد آن فرد متنفذ مصری «زودتر از دیگر ایرانیان از جمله خانواده پناهی که منتظر بلیط آمریکا بودند، برایم بلیط تهیه کرد. پناهی در آن زمان سرکنسول ایران در نیویورک بود و همسر و فرزندانش میخواستند که به او بپیوندند. به هر روی، من به لطف این دوست مصری توانستم جلوتر از همه آنها راهی آمریکا شوم.»[21] و بدین ترتیب نصر در 17 دسامبر 1945/ 26 آذر 1324 وارد نیویورک شد و مورد استقبال داییاش عماد کیا، پسرعمویش سید تقی نصر و همسرانشان قرار گرفت.[22]
تحصیل سید حسین نصر در مدرسه پِدی
زمانی که سید حسین نصر به نیویورک رسید، کمتر از یک ماه تا کریسمس باقی مانده بود، در این مدت عماد کیا اقداماتی برای ثبتنام وی انجام داد. او از طریق یکی از دوستانش به نام مهدی جلالی[23] با دکتر رالف کوپر هاچیسون[24] رئیس دانشکده لافایت در پنسیلوانیا تماس گرفت و پس از یک ملاقات حضوری هاچیسون پیشنهاد کرد حسین به مدرسه شبانهروزی پِدی[25] در ده مایلی شهر پرینستون در ایالت نیوجرسی برود. علیرغم اینکه در میانه سال تحصیلی بود، اما هاچیسون ترتیب امور ثبتنام را داد و حسین نصر بعد از تعطیلات کریسمس برای تحصیل در این مدرسه حضور یافت.[26]
مجلس شورای ملی نیز در دوره ریاست رضا حکمت در بودجهای که برای سال 1328ش در نظر گرفته شده بود، تصویب کرد «مادامی که آقایان حسین و مهران نصر فرزندان مرحوم دکتر ولیالله نصر به تحصیل اشتغال دارند، وزارت فرهنگ ماهیانه به هر یک مبلغ پنج هزار ریال از محل بودجه وزارت فرهنگ کمک خرج پرداخت مینماید.»[27]
مدرسه پِدی مدرسهای مذهبی و متعلق به فرقه مسیحی باپتیست[28] بود. قوانین مدرسه همه دانشآموزان به غیر از کاتولیکمذهبها را ملزم به حضور در کلیسای پروتستانها و شرکت در مراسم مذهبی باپتیستی میکرد. حسین نصر چهار سال و نیم هر یکشنبه به کلیسا میرفت و در مراسم دعای شامگاه یکشنبه با دیگر دانشآموزان سرودهای مذهبی میخواند. در ابتدای حضور نصر در پدی جز او یک دانشآموز دیگر مسلمان وجود داشت که شاهزادهای افغان بود. نصر مدعی است به دلیل پیشینه کودکیاش که تربیتی غیرمتشرعانه و صوفیانه بود و «تأکید موجود در اشعار حافظ و دیگران بر وحدت ادیان»، پذیرش برنامههای مسیحی مدرسه هیچ تنشی در وی ایجاد نمیکرد و در برخورد با مسیحیت نسبت به آن شاهزاده افغان بسیار گشودهتر بوده است. بدین ترتیب به تدریج سید حسین نصر از فرهنگ ایرانی اسلامی فاصله گرفت و «به راحتی» توانست با شرایط جدید کنار بیاید. به طوری که در دوران تحصیل در مدرسه پدی با وجود اینکه خود را مسلمان میدانست، اما جز دعا به چیزی از ایمان اسلامی پایبند نبود[29] و به مرور بسیاری از اشعار فارسی را فراموش کرد و در نگارش مطالب به زبان فارسی ناتوان شد.[30]
تحصیل سید حسین نصر در دانشگاه
بعد از فارغالتحصیلی از دبیرستان در سال 1950م / 1329ش سید حسین نصر برای تحصیل در رشته فیزیک به دانشگاه ام.آی.تی (در شهر کمبریج در ایالت ماساچوست) رفت و در سال 1954م/ 1333ش دوره لیسانس را تمام کرد. سپس بلافاصله دانشگاه هاروارد را برگزید و در سال 1956م/ 1335ش در رشته زمینشناسی و ژئوفیزیک مدرک فوقلیسانس گرفت.[31] او تحصیلاتش را برای مقطع بعدی در رشته فلسفه و تاریخ علوم در دانشگاه هاروارد ادامه داد و در سال 1958م/ 1337ش موفق به کسب درجه دکتری شد.[32]
یکی از فعالیتهای سید حسین نصر در دوران دانشجویی، مشارکت در سمینار بینالمللی هاروارد بود. برنامهای تابستانی در دانشگاه هاروارد که در آن از نویسندگان، اساتید و فعالان سیاسی و اجتماعی دیگر کشورها دعوت میشد تا در جلسات بحث و سخنرانی شرکت کنند. مدیریت این برنامه با هنری کیسینجر[33] استاد علوم سیاسی دانشگاه هاروارد بود و نصر بهرغم اینکه کلاسی با وی نداشت، اما دستیار اجرایی او در این برنامهها بود.
در دوران جنگ سرد چنین برنامههایی در چارچوب مجموعه فعالیتهای فرهنگی و سیاسی آمریکا برای مقابله با بلوک شرق صورت میگرفت. حسین نصر نیز بعدها به نحوه انتخاب افراد دعوت شده که طبق پروتکلهای خاصی انجام میشد، اذعان کرده و گفته بود: «نکته قابل توجه اینکه همیشه کسانی را میآوردند که با دولت آن مملکت مخالف بودند؛ مثلاً اگر از غنا کسی میآمد کسی را پیدا میکردند که با حکومت وقت غنا مخالف است، حتی از اروپای غربی هم همینجور بود، مثلاً اگر گُلیستها در قدرت است، یک کسی را میآورند ضد گلیستها. این است که میگویم این چیزها آنقدر پیچیده است.»[34]
حسین نصر از گرایش به تصوف تا رهبری فرقه مریمیه
سید حسین نصر در دوران لیسانس در دانشگاه ام.آی.تی به مطالعه فلسفه و عرفان شرقی علاقه نشان داد. او از طریق جورج سانتیانا استاد مدعو فلسفه به مطالعه فلسفه شرقی مشغول شد که تمرکزش بر فلسفه «هندوستان و چین بود و نه فلسفه اسلامی و ایرانی» و در کنارش به مطالعه «کمدی الهی دانته و جوانب فلسفی عرفانی تمدن غرب» پرداخت. نصر فلسفه شرق را با کتابی از رنه گنون با عنوان «مقدمهای بر مطالعه آموزههای هندو و انسان و صیرورت مطابق با ودانتا» آغاز کرد و از این طریق با گنون که متفکری اسلامی بود و گرایشهای سنتگرایانه داشت آشنا شد.[35]
در دوران تحصیل در دانشگاه هاروارد نیز نصر از طریق شاگردان و همسر آناندا کوماراسوامی با نوشتههای وی آشنا شد[36] که در آن زمان درگذشته بود. همچنین کتابخانه کوماراسوامی مجموعهای غنی از کتابهای سنتگرایانه داشت که حسین نصر با گذراندن مدت زیادی از زمان خود در آنجا و مطالعه آثار رنه گنون، فریتیوف شوان،[37] تیتوس بورکهارت و دیگران جذب این اندیشه شد.
تعریف سنتگرایان از جمله سید حسین نصر از سنت با آنچه که ایرانیان و اکثر مسلمانان به طور عمومی به آن معتقدند متفاوت است. از نگاه این مشرب فکری سنت آن حقایق دارای «خاستگاه قدسی» و با «منشأ وحیانی» است که در زمانها و جوامع مختلف به اَشکال مختلفی چون «اشراق بودا، نزول آواتارهای آیین هندو، و دریافت نبوی در ادیان توحیدی و مانند اینها از خدا سرچشمه گرفته است.» این سنت در طول زمان «پیوستگی» دارد و منتقل میشود. از این منظر یکی پنداشتن دین و سنت اشتباه است بلکه دین، «قانونی سنتی» است که در کنار «هنر سنتی، پوشش سنتی، موسیقی سنتی، معماری سنتی و علوم سنتی» جزئی از سنت محسوب میشود.
سنتگرایان، مدرنیسمِ فعلی را مخالف با سنت مدنظر خود میدانند. چرا که معتقدند اومانیسمِ عقلگرای دوره رنسانس، حقیقت مطلقی که فراتر از سطح انسانهاست را انکار نموده و از نظام الهی خارج شده و به نظام انسانی نزول کرده است. سنتگرایان معتقدند نتیجه تجددگرایی، «پرستشِ» زمان و امور گذرا، و الوهیت بخشی به زمان و همه چیزهایی است که در تاریخ جریان دارد.[38]
بنابر عقاید سنتگرایان، ادیان بزرگ دنیا چه توحیدی و چه غیر آن منشأ یکسانی دارند و پیروان خود را به حقیقت رهنمون میکنند. سید حسین نصر هم که در فضایی غیردینی رشد کرد (از 12 تا 25 سالگی) و در مدت زندگی در آمریکا از فضای ایرانی فاصله گرفت، از طریق تعابیر مثبت افرادی مانند آناندا کوماراسوامی از تصوف، به اسلام جذب شد و در این رابطه تلاش کرد زبان فارسی را به طور جدی فرا بگیرد و بعد از مدت کوتاهی نیز تصمیم گرفت «یک شیخ معنوی و یک مرشد» برای خود انتخاب کند و به سلک تصوف درآید.[39]
در تابستان سالهای 1957م و 1958م/ 1336ش و 1337ش، سید حسین نصر به مراکش سفر میکرد و در این مدت به سلسله علاویه که شاخهای از طریقت شاذلیه بود پیوست.[40] او در سال 1957م/ 1336ش سفری هم به شهر لوزان در سوییس داشت و با فریتیوف شوان رهبر فرقهای که در آن زمان جزئی از سلسله علاویه معرفی میشد دیدار کرد و به آن فرقه پیوست؛ فرقهای که از سال 1965م/ 1344ش و پس از مکاشفات شوان، مریمیه[41] نامیده شد.[42]
سید حسین نصر در مدت هشت ساله دانشجوییاش با متصوفه و سنتگرایان مطرحی ارتباط داشت، اما در سالهای منتهی به بازگشت به ایران به یک طریقت اسلامی پیوست. او آموزش جدی و متمرکز معارف اسلامی را در ایران آغاز کرد و با شرکت در برخی جلسات درس آیتالله سید محمدکاظم عصار، علامه سید محمدحسین طباطبایی، آیتالله سید ابوالحسن قزوینی، استاد مهدی الهی قمشهای و جواد مصلح فلسفه و حکمت اسلامی را آموخت.[43]
بازگشت به ایران و فعالیت در نظام دانشگاهی
سید حسین نصر پس از پایان دوره دکتری در تابستان سال 1958م/ 1337ش به ایران بازگشت. او ابتدا منزلی جدا برای خود تهیه کرد و مستقل شد[44] سپس در پاییز 1337ش با سوسن دانشوری[45] دختری که خانواده نصر معرفی کرده بودند ازدواج کرد و صاحب دو فرزند به نامهای ولیرضا[46] و لیلی[47] شد.
در پاییز 1337 و در دوران ریاست دکتر احمد فرهاد بر دانشگاه تهران و دکتر علیاکبر سیاسی بر دانشکده ادبیات، سید حسین نصر در 25 سالگی به عنوان دانشیار فلسفه و تاریخ علم در دانشگاه تهران جذب شد.[48] این استخدام که چند ماه بعد از بازگشت نصر به کشور صورت گرفت، آغازی بر رشد سریع وی در فضای فرهنگی و آکادمیک رژیم پهلوی بود. او مدارج ترقی و حضور در جمع درباریان را به سرعت طی کرد و به ریاست کتابخانه دانشکده ادبیات، ریاست دانشکده ادبیات، معاونت علمی دانشگاه تهران و نایبالتولیه[49] دانشگاه آریامهر (صنعتی شریف فعلی) رسید.
در دوران ریاست حسین نصر بر دانشکده ادبیات برخی از افراد وارد فضای دانشگاهی شدند از جمله منوچهر بزرگمهر از اعضای فرقه قادیانیت (احمدیه) در ایران[50] برای تدریس درس فلسفه آنگلوساکسون دعوت شد. نصر علت دعوت از بزرگمهر را مقابله با جریان راسیونالیسم (خردگرایی) در بین اساتید فلسفه دانشگاه تهران عنوان میکند. همچنین با تلاشهای او در کنار تدریس فلسفه غربی، تدریس فلسفه هندی نیز در گروه فلسفه آغاز شد که به این منظور از داریوش شایگان به عنوان استاد دعوت به عمل آمد.[51]
به دستور محمدرضا شاه در سال 1351 سید حسین نصر به نیابت تولیت دانشگاه آریامهر (صنعتی شریف فعلی) انتخاب شد. او در دوره سه ساله مدیریتش بر دانشگاه آریامهر به منظور آشنایی دانشجویان فنی و مهندسی با مفاهیم علوم انسانی و نسبت با آن با علوم فنی، دپارتمان علوم انسانی را تأسیس کرد[52] و قصد داشت گروه فلسفه علوم از دیدگاه اسلامی را هم تأسیس نماید که مقدمات کار طولانی شد و عملی نگردید.[53]
در دانشگاه آریامهر فعالیت گروههای سیاسی مخالف رژیم پهلوی رو به تزاید بود و به مرور فضای آن ملتهبتر میشد. به دلیل اینکه نام سید حسین نصر به عنوان رئیس دانشگاه آریامهر در لیست ترور سازمان مجاهدین خلق قرار داشت، ساواک برای او محافظی در نظر گرفته بود، اما این محافظ به نام سروان نوروزی ترور شد و این تأثیر بدی روی نصر گذاشت. چند روز بعد هم در دفتر کارش بمبی منفجر شد که به دلیل دیر آمدن وی به محل کار از آن حادثه جان سالم به در برد. مجموع این حوادث نصر را به سمت استعفا برد.[54] او در تابستان 1354 از مقامش کنارهگیری کرد و برای درمان بیماری قلبی به خارج از کشور رفت.[55]
انجمن شاهنشاهی فلسفه ایران
در اواخر سال 1352 سید حسین نصر پیشنهاد تأسیس یک آکادمی فلسفه را به فرح پهلوی داد. این مؤسسه پس از تصویب و طی مراحل کاری در بهار 1353 و با نام «انجمن شاهنشاهی فلسفه ایران» در خانه تاریخی لقمانالملک و با ریاست عالیه فرح پهلوی[56] افتتاح شد. انجمن شاهنشاهی فلسفه ایران مرکزی با عقاید سنتگرایانه خاص فرقه مریمیه بود. به باور برخی از کارشناسان فرقه مریمیه، این انجمن بزرگترین نهاد سنتگرای سده بیستم محسوب میشد و یکی از اهدافش «تربیت گروهی کوچک از نخبگان بود که در نهادهای دیگر، در ایران و خارج از ایران، شاغل شوند.»[57]
البته تمام اساتید و دانشجویان حاضر در آنجا، سنتگرا یا عضو فرقههای صوفیانه نبودند، و انجمن افراد مختلفی از طیفهای گوناگون فکری را میپذیرفت مانند سید جلالالدین آشتیانی یا هانری کربن که سنتگرا نبودند یا دانشجویانی که بیشتر «در پی تصدی مشاغل مهم بودند». اما به طور کلی میتوان انجمن شاهنشاهی فلسفه ایران را مرکزی سنتگرا دانست که در مرکز آن هستهای از افرادی مرتبط با فرقه مریمیه در جهت تبلیغ آن فعالیت میکردند.[58]
فعالیتهای سیاسی در ایران
سید حسین نصر در حکومت پهلوی هیچگاه به مقامات دولتی منصوب نشد، او مدعی است علیرغم اینکه بارها در دولتهای مختلف خصوصاً دولتهای علی امینی و حسنعلی منصور پیشنهاد وزارت علوم، وزارت فرهنگ و سفارت به وی شده است، اما تمام آنها را رد کرده و حضور در دانشگاه را ترجیح داده است،[59] با این حال در برخی از موارد، فعالیتهای سیاسی نصر مشهود است. به طور مثال در سال 1351 محمدرضا شاه به دنبال تأسیس یک حزب جدید بود و از محمدمهدی سمیعی از رجال اقتصادی دوران پهلوی خواست تا پایههای تأسیس یک حزب را شکل دهد. سمیعی نیز به این منظور جمعی دوازه نفره[60] را تشکیل داد که سید حسین نصر نیز عضو آن بود و هفتهای یک مرتبه جلساتی را تشکیل میداد. این جلسات شش ماه ادامه یافت اما بعد موضوع تشکیل حزب منتفی شد و شاه به سمت سیستم تک حزبی و تأسیس حزب رستاخیز رفت.[61]
سید حسین نصر تحرکات سیاسی به نتیجه نرسیده مهدی سمیعی را با هدف تشکیل دولتی میداند که خودش نیز در آن به وزارت میرسید. نصر میگوید: «یکسری جریانی در ایران پیش آمده بود که اگر آن جریان شده بود، او [مهدی سمیعی] دولت را به دست میگرفت. من هم برای او حاضر بودم بیایم در کار سیاست ولی [با خنده] خوشبختانه نشد.»[62]
ریاست دفتر فرح پهلوی
شهریور 1357 که جعفر شریفامامی برای نخستوزیری انتخاب شد، هوشنگ نهاوندی رئیس دفتر فرح پهلوی را به وزارت علوم و آموزش عالی انتخاب کرد.[63] فرح پهلوی هم که از قبل با سید حسین نصر آشنایی داشت و نصر مسئول بخشی از برنامههای فرح بود، وی را برای ریاست دفتر خود انتخاب نمود.[64] در آن زمان که فضای انقلاب و گفتمان مذهبی روزبهروز گسترش مییافت، فرح پهلوی تصمیم گرفت فضای دربار را تغییر دهد و از افراد جدیدی که سوء شهرت ندارند استفاده نماید. انتخاب سید حسین نصر که فردی با دغدغههای مذهبی و سنتی شناخته میشد و چهرهای آکادمیک بود، در این راستا انجام شد.[65]
سید حسین نصر علت قبول ریاست دفتر فرح پهلوی را در شهریور 1357 زمانی که نفرت از رژیم پهلوی در اوج بود و عدهای از کارگزاران این رژیم در حال فرار یا انجام مقدمات فرار خود بودند، میانجیگری بین روحانیون انقلابی و رژیم پهلوی، ترس از قدرت گرفتن کمونیستها و مجاهدین خلق و حفظ نهادها و فعالیتهای فرهنگی رژیم پهلوی که زیر نظر دفتر فرح اداره میشد بیان میکند.[66]
ملاقات با آیتالله سید ابوالقاسم خویی
در مدت زمان کوتاهی که سید حسین نصر ریاست دفتر فرح را برعهده گرفت، ارتباط خاصی بین روحانیون پیشرو در انقلاب و رژیم پهلوی برقرار نشد. مهمترین نقش نصر در این موضوع حضور در هیئت همراه با فرح پهلوی برای ملاقات با آیتالله سید ابوالقاسم خویی در نجف بود. این دیدار در 28 آبان 1357 انجام شد و نصر مدعی است علت این سفر دریافت پیام آیتالله خویی برای شاه بوده است.
هیئت همراه فرح پهلوی 27 آبان 1357 با هواپیما به بغداد پرواز کردند و شب را در آنجا ماندند و صبح روز بعد ابتدا با صدام حسین دیداری داشتند و بعد با هلیکوپتر به نجف رفته و پس از زیارت حرم حضرت علی (ع) به منزل آیتالله خویی رفتند. در این ملاقات که در روز عید غدیر و در قالب عیادت از آیتالله خویی صورت گرفت، به ادعای سید حسین نصر، آیتالله خویی ابتدا یک انگشتر نقره با نگین عقیق به فرح داد که روی آن نوشته شده بود «یدالله فوق ایدیهم».[67] سپس دستش را به عمامهاش زده و به فرح گفته بود: «به شاه بگویید عمامه ما علما را بگیرید ببندید به لوله تفنگهای ارتش ایران» و منظورش این بوده است که «اتحادی پیدا بشود بین علما و حکومت ایران و نگذارید که همه نظام به هم بخورد وگرنه یک فاجعه بزرگی برای شیعه، برای عراق، برای ایران خواهد بود.»[68]
با بازگشت فرح و همراهانش به ایران، خبر این ملاقات به گونهای منتشر شد که حمایت آیتالله خویی از محمدرضا شاه را نشان میداد. این خبر واکنشهای بسیاری را برانگیخت و انقلابیون مذهبی در جهت اطلاع از جزئیات این دیدار با نمایندگان آیتالله خویی در ایران تماس گرفتند که تکذیب حمایت ایشان از رژیم پهلوی را به همراه داشت. آیتالله خویی در 7 آذر 1357 از طریق آیتالله محمدباقر آشتیانی نماینده خود در ایران با صدور پیامی ضمن اعلام غیرمترقبه بودن دیدار، حمایت از اقدامات رژیم پهلوی در سرکوب انقلابیون را تکذیب کرد و اعلام نمود در این دیدار او «مقاصد مشروعه و خواستههای ملت نجیب و مسلمان ایران را تذکر داده و شدیداً نسبت به حوادث ناگوار و فجایعی که در کشور ایران رخ داده اعتراض» کرده است. [69] او در پیامی دیگر اهدای انگشتر به شاه را نیز تکذیب نمود و «جعل محض» دانست.[70]
طبق گفته سید حسین نصر یکی از اهداف او برای پیوستن به دفتر فرح پهلوی ایجاد ارتباط بین دربار و روحانیون بود. در همان دوره نیز دولت شریفامامی برخی از برنامهها مانند تعطیلی کابارهها و کازینوها را در پیش گرفت[71] که حاکی از طرحی برای تقویت جنبه مذهبی برای رژیم پهلوی بود. بر این اساس میتوان دیدار فرح پهلوی و آیتالله خویی را به نوعی تلاش این رژیم برای نشان دادن حمایت بخشی از علما و مراجع از حکومت پهلوی و ایجاد اختلاف بین روحانیون دانست که با توجه به آشنایی نصر با مناسبات و فضای فکری مذهبیها، طراحی و برنامهریزی آن مانند دیدار با سادات در روز عید غدیر بر عهده نصر گذاشته شده بود. طرحی که اگرچه توانست تا حدودی موجب ایجاد نگرانی بین مذهبیها شود،[72] اما به نتیجه مدنظر طراحان آن نرسید.
خروج از ایران
قرار بود سید حسین نصر در اوایل ژانویه 1979/ اواسط دی ماه 1357 به نمایندگی از فرح پهلوی در نمایشگاه هنر ایران در ژاپن حضور یابد، او در 16 دی 1357 همسر و دخترش را به لندن، جایی که پسرش در آنجا به مدرسه میرفت، برد تا دخترش را هم در آنجا ثبتنام کند و بعد به ژاپن سفر نماید. اما دولت ژاپن احتمالاً به دلیل وقوع انقلاب، برگزاری نمایشگاه را به تأخیر انداخت. نصر مدعی است پس از منتفی شدن سفر به ژاپن، تصمیم به بازگشت به ایران را داشته است، اما فرح با او تماس گرفته و میگوید در لندن بماند و او را از قصد شاه برای «سفرِ تعطیلات به قاهره» مطلع میکند. در این زمان خانه نصر در تهران مورد حمله انقلابیون قرار میگیرد و او دیگر به ایران بازنمیگردد.[73]
پس از دو ماه اقامت در لندن، سید حسین نصر با مشکل مالی مواجه شد و با مساعدتهای دیوید گاردنر رئیس دانشگاه یوتا که از دوستان نصر بود، برای اقامت و تدریس همراه با خانواده به آمریکا مهاجرت کرد. او چند ماه در دانشگاه یوتا به تدریس پرداخت[74] سپس به دانشگاه تمپل در شهر فیلادلفیا در ایالت پنسیلوانیا رفت و از سال 1979م/ 1358ش به مدت پنج سال در این دانشگاه مشغول بود.[75] سید حسین نصر از سال 1984م/ 1363ش استاد مطالعات اسلامی دانشگاه جرج واشنگتن در شهر واشنگتن شد و در همین جایگاه ادامه کار داد.[76]
دیدار با محمدرضا شاه در خارج از کشور
زمانی که محمدرضا شاه از کشور خارج شد و به کشورهای مختلفی رفت، سید حسین نصر چندین مرتبه در مراکش، مکزیک و آمریکا با او دیدار کرد.[77] نصر در صحبتهایش تلاش میکند این ملاقاتها را به مسائل غیرسیاسی مانند مشورت در مورد تحصیلات بچهها و عیادت از شاه مرتبط کند. اولین دیدار او در مراکش و چند روز پس از ورود امام خمینی به ایران بود. نصر علت سفر را دعوت فرح از وی به عنوان رئیس دفتر خود عنوان میکند زمانی که هنوز سلطنت پهلوی از بین نرفته و نصر همچنان مسئولیت رسمی دارد و خانواده سلطنتی برای تعطیلات میهمان پادشاه مراکش هستند. او دو مرتبه با شاه در مراکش دیدار داشته است، اما در مورد موضوعات مطرح شده با وی چیزی نگفته است.
ملاقات بعدی سید حسین نصر با شاه سال 1358 در مکزیک اتفاق افتاد. این بار هم فرح با نصر تماس گرفته و از وی خواست به دیدنشان در شهر کورناواکا برود. شاه از 20 خرداد تا 30 مهر 1358 در مکزیک به سر برد و در این زمان دیگر نصر به طور رسمی رئیس دفتر ملکه نبود، اما به مکزیک سفر کرد تا در مورد تحصیلات بچهها مشورت دهد. در این سفر هم دو سه مرتبه با شاه دیدار کرد و یک بار هم در مهمانی ناهار شاه با یکی از مسئولین محلی شهر شرکت نمود.[78]
احمدعلی مسعود انصاری از نزدیکان فرح که همراه آنها در مکزیک بود، مدعی است سید حسین نصر و هوشنگ نهاوندی برای ترجمه کتاب «پاسخ به تاریخ»[79] شاه به مکزیک احضار شدند و قرار بود نهاوندی این کتاب را به فارسی و نصر به انگلیسی ترجمه کند.[80] انصاری همچنین مدعی است همزمان با حضور نصر در مکزیک بحث تشکیل شورایی برای «برنامهریزی و اقدام» جهت مبارزه با جمهوری اسلامی مطرح شد و او از طرف شاه مأمور ارتباط با هوشنگ انصاری، شاهپور بختیار، تیمسار غلامعلی اویسی، تیمسار عزیزالله پالیزبان، سید حسین نصر و هوشنگ نهاوندی جهت مشورت در مورد تشکیل شورای مذکور شد. مسعود انصاری معتقد است دلیل وجود نام نصر و نهاوندی در این فهرست به دلیل حضور آنها در مکزیک بود و اگر آنها در مکزیک نبودند، طرف مشورت قرار نمیگرفتند. به همین دلیل در صحبت با این افراد وارد جزئیات نشد و نظرات کلی آنها را گرفت.[81]
سید حسین نصر تمام صحبتهای مسعود انصاری را انکار کرده و مدعی است در سفرش به مکزیک کتاب «پاسخ به تاریخ» و ترجمهاش را دیده و در مورد آن با شاه صحبت هم کرده است، اما بحث ترجمه یا مشورت در مورد مطالب مطرح شده در کتاب پاسخ به تاریخ را تکذیب میکند. نصر همچنین در مورد تشکیل شورایی برای مبارزه با جمهوری اسلامی که آن را «شورای سلطنت» مینامد خود را بیاطلاع نشان میدهد و عضویت در آن یا حتی مشورت در مورد تشکیل آن را رد میکند.[82]
با این حال نصر در بیان دلایل سفرش به مکزیک به جز دعوت فرح برای مشورت درباره تحصیلات بچهها دلیل دیگری ذکر نمیکند. خصوصاً اینکه در این زمان با مشکلات مالی شدیدی مواجه بود و سفر از انگلستان به مکزیک با دلیلی که ذکر شد و زمانی هم که مسئولیت رسمی نداشت، چندان معقول به نظر نمیرسد.
دیدارهای حسین نصر با شاه در آمریکا هم ادامه یافت. زمانی که شاه طی روزهای 30 مهر تا 11 آذر 1358 در نیویورک بستری بود، چندین بار به عیادتش رفت و یک مرتبه هم در شهر سنت آنتونیو در ایالت تگزاس قبل از سفر شاه به پاناما با او در بیمارستان نیروی هوایی آمریکا ملاقات کرد و دیگر او را ندید. نصر علت این دیدارها را هم عیادت ذکر میکند.[83] با مرگ شاه و شکل گرفتن رقابتهایی درون جریان سلطنتطلبی برای نزدیکی به ولیعهد،[84] به تدریج بین سید حسین نصر و خانواده پهلوی فاصله افتاد.
حضور فعال در فرقه مریمیه
فریتیوف شوان رهبر فرقه مریمیه در سال 1981م/ 1360ش به آمریکا مهاجرت کرد و در اینوِرنِسفارم در شهر بلومینگتن ایالت ایندیانا ساکن شد و با اقامت گروهی از پیروان فرقه در اطراف شوان، کلنی مریمیها در آمریکا شکل گرفت. سید حسین نصر هم سالی یک بار به بلومینگتن میرفت و با شوان و دیگر اعضای جامعه مریمی دیدار میکرد.[85] با مرگ فریتیوف شوان در 5 مه 1998/ 15 اردیبهشت 1377 و مرگ مارتین لینگز یکی از نمایندگانش در 12 مه 2005/ 22 اردیبهشت 1384 سید حسین نصر به مهمترین چهره و «شیخ» مریمیه بدل شد. به طوری که امروزه میتوان گفت تمامی شاخههای مریمیه حول جایگاه نصر به اتفاق نظر رسیدهاند.[86]
با توجه به قرار گرفتن سید حسین نصر در مقام شیخ طریقت مریمیه، ادعاهای اغراقگونهای که وی بعضاً در مورد خود مطرح کرده است، معنای خاصی مییابند. از جمله اینکه او مدعی است هادی حائری از دوستان پدرش که «عارف بود و بصیرت عرفانی داشت» پیشبینی کرده بود که با ازدواج سید ولیالله نصر «کسی زائیده خواهد شد که نورش دنیا را میگیرد.» نصر روز تولدش 19 فروردین 1312 را هم «از لحاظ تمثیلی خیلی قابل توجه» میداند و در تشریح آن میگوید: «چون نوزده فروردین در فرشتهشناسیِ قدیمِ زرتشتی، روزی است که فروهرها بر روی کره زمین نازل میشوند و خود ماه فروردین، ماه فروهر است. این است که روز نوزدهمین از قدیم روز فرشتگی بوده؛ در واقع روز منور شدن این عالم بوده. خیلی مهم است، جنبه تمثیلی دارد.»[87]
ادعاهای نصر در مورد خود، او را شخصی منحصربهفرد نشان میدهد، به طور مثال نصر مدعی است مشیت الهی بر این بوده است که از آغاز عمر وضعیت زندگیاش استثنایی باشد، در یک سالگی به موسیقی اصیل ایرانی علاقه داشته است، در سه سالگی توانایی محدودی در خواندن را فرابگیرد و از چهار سالگی به مدرسه برود. در هفت هشت سالگی با محمدعلی فروغی ذکاءالملک مشاعره کند و شکستش بدهد، در هشت، نه سالگی با پدرش بحثهای عمیق فلسفی بکند، در هشت سالگی و زمان حمله متفقین به ایران استعداد استثنایی خدادادی برای درک دوران رضاشاه داشته باشد.[88]
باید توجه داشت این ادعاها توسط شیخ یک طریقت صوفیانه بیان شده است، طریقتی که پیروانش معتقدند شیخ در مسیر سلوک به غایت رسیده[89] و در دستورالعملهای داخلی طریقت نیز ذکر شده است «فقرا نیازی نیست که اعتبار و لیاقت شیخ را محدود کنند، این شیخ است که بسته به وضعیت با اقتدار خود چنین میکند. [...] دست کم گرفتن هر کس همیشه مسئلهای جدی است، و جدیتر از آن دست کم گرفتن افراد مافوق است. دست کم گرفتن نشانه غرور است که بدترین و شدیدترین گناهان است.»[90]
زندگی در آمریکا
سید حسین نصر در سالهای اقامت در آمریکا توانست به مدارج سطح بالای دانشگاهی، فرهنگی و مذهبی راه یابد. دکتر سید حسین نصر استاد فلسفه دانشگاه جورج واشنگتن است و در جلسات و کنگرههای مربوط به ادیان حضور فعال دارد، به طوری که مدعی است «هیچکس مثل من نه نفوذش را دارد نه قدرت کلامش را دارد، نه دعوت میشود این طرف آن طرف برای اینکه راجعبه اسلام صحبت کند.»[91]
پذیرفته شدن نصر به عنوان فیلسوف اسلامی و رهبر مذهبی در جلسات بینالمللی دینی بیارتباط با فرقه ثروتمند و قدرتمند مریمیه و ارتباط با کانونهای خاص قدرت در غرب نیست. فرقه مریمیه در دوران شوان از طریق پیروان ثروتمند خود تقویت مالی شد و توانست با راستگرایان آمریکایی ارتباط خوبی برقرار کند.[92] این میراث شوان در اختیار نصر قرار گرفت و موجب رشد وی در حوزه کاری خود شد. به طوری که از او برای سخنرانی در حضور پاپ دعوت به عمل میآید[93] یا در اجلاس داووس[94] در سوئیس شرکت میکند.[95]
نتیجه
سید حسین نصر در خانوادهای به دنیا آمد که سیاستهای فرهنگی حکومت پهلوی در آن پذیرفته شده بود و پدر و مادرش هر یک در سطحی با مراکز فرهنگی دولتی همکاری میکردند. صوفی و فراماسونر بودن پدر نصر و داشتن روابط خوب با رجال فرهنگی و سیاسی زمان خود، در ارتقای وی اهمیت به سزایی داشت. چرا که در کنار استعدادها و تواناییهای فردی که قابل انکار نیست، بدون حمایتهای پیدا و پنهان از افراد، که حاصل روابط محفلی و غیررسمی است، ارتقای سریع و بدون مانع در ساختار رسمی فرهنگ و سیاست چندان ممکن نبود.
زمانی که حسین نصر برای تحصیل به خارج از کشور رفت، با مشاورهها و کمک افرادی در نظام آموزشی آمریکا، در بهترین مدارس و دانشگاهها جذب شد، دولت ایران به طور موردی کمک هزینه تحصیلی برای وی در نظر گرفت و پس از بازگشت به ایران نیز بلافاصله در دانشگاه تهران مشغول به تدریس شد و مدارج ترقی را به سرعت پیمود و به ریاست دانشکده و دانشگاه رسید.
پیوستن سید حسین نصر به فرقه مریمیه بیانگر تعلق خاطر وی به مسیری است که پدر و پدربزرگش با عضویت در طریقتهای صوفیانه پیمودند. نصر پس از بازگشت به ایران و قبول مسئولیتهای مختلف، مجری سیاستهای مدنظر حکومت و فرقه متبوعش شد. او نوع خاصی از سنتگرایی را تبلیغ میکرد که هم مروج نظریات صوفیانه، مانند اتحاد ادیان بود و هم اسلام سلطنتی را بر اسلام سیاسی و عدالتخواه ترجیح میداد. از این منظر رژیم پهلوی نیز با حمایت از نصر و همفکرانش، او را در مقابل رجال سیاسی و مذهبی مخالف رژیم تقویت و برجسته میکرد و نظرات او را مقوم شاخصههای دینی ایدئولوژی سلطنت پهلوی میدانست.
دوره اقامت سید حسین نصر در آمریکا، فصل دیگری از زندگی اوست. در این دوره حمایتهای پیدا و پنهان از نصر ادامه یافت و او توانست پس از مدت کوتاهی در دانشگاههای برتر این کشور تدریس را آغاز کند و به مرور به عنوان یکی از فلسفهدانهای مطرح اسلامی و رهبر یک طریقت مذهبی در رسانهها و مراکز فرهنگی شناخته شود و در کنگرهها و جلسات متعدد دینی در کشورهای مختلف به سخنرانی یا مناظره بپردازد. او همچون زمانی که در ایران بود، در آمریکا نیز مبلغ اسلام غیرانقلابی با نگرش صوفیانه و سنتگرا است و ضمن اعلام دوری از سیاست، روابط خود را با برخی محافل خاص سیاسی حفظ کرده است.
پینوشتها:
[1] حکمت و سیاست: گفتگو با دکتر سید حسین نصر، به کوشش حسین دهباشی، سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، تهران، چاپ اول، 1393، ص 2.
[2] برای مطالعه بیشتر درباره سید ولیالله نصر بنگرید به: مروری بر زندگی سید ولیالله نصر نماینده دوره اول مجلس شورای ملی و از اعضای فرقه صوفیه و فراماسونری، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[3] حکمت و سیاست، همان، ص 7.
[4] همان، ص 30.
[5] همان، ص 221.
[6] ارباب جمشید جمشدیان از دوستان نزدیک و اقوام نسبی اردشیر ریپورتر از عوامل اصلی استعمار انگلستان در ایران بود. (ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، عبدالله شهبازی، انتشارات اطلاعات، تهران، 1386، چاپ بیست و یکم، ج 2، ص 155) او در ابتدا ثروت چندانی نداشت، اما در مدت زمانی کم به چنان ثروت انبوهی رسید که تجارتخانه وی در زمره بزرگترین صرافیهای ایران قرار گرفت. (سهم زرتشتیان در انقلاب مشروطیت ایران: سخنرانی دکتر فرهنگ مهر در دانشگاه اصفهان، 1348، مجله هوخت، ضمیمه شماره سوم، سال بیستم، ص 7 - 8) در جریان گروش دستهجمعی برخی از یهودیان و زرتشتیان به بهائیت، ارباب جمشید از حامیان این گروه بود و آنها را در املاک خود اسکان میداد و در تجارتخانهاش به کار میگرفت. (تاریخ ظهور الحق، اسدالله فاضل مازندرانی، مؤسسه ملی مطبوعات امری، 132 بدیع، ج 8، قسمت دوم، ص 950 – 951) ارباب جمشید، دبستان «جمشید جم» را در سال 1325ق/ 1286ش در زمینی متعلق به خود ساخت (تاریخ پهلوی و زرتشتیان، جهانگیر اشیدری، انتشارات ماهنامه هوخت، تهران، 2535 [1355ش]، چاپ اول، ج 1، ص 362) مدیریت دبستان جمشید جم که به پارسیان هندی وابسته به استعمار انگلستان تعلق داشت، به محلی برای تحصیل و رشد فرزندان رجال و اشراف دوره پهلوی بدل گشته بود. چنان که برخی از دانشآموزان این مدرسه بعدها به درجات بالای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی رسیدند. از جمله دانشآموزان مدرسه جمشید جم میتوان به حسنعلی منصور نخستوزیر، فرهنگ مهر رئیس دانشگاه پهلوی شیراز و معاون نخستوزیر در دوره امیرعباس هویدا، بوذرجمهر مهر نماینده مجلس شورای ملی، هژبر یزدانی کلان سرمایهدار معروف، مهرداد نبیلی روزنامهنگار، مترجم و همکار رادیو بیبیسی اشاره کرد.
[7] حکمت و سیاست، همان، ص 28.
[8] تئوسوفیسم نام جریانی فکری با پیوندها و مناسک ماسونی است که در سال 1875م/ 1254ش با تأسیس «انجمن جهانی تئوسوفی» در نیویورک بنیان نهاده شد و در سال 1879م/ 1258ش به هند انتقال یافت. تئوسوفیسم تأثیرات فکری بزرگی بر جای نهاد که تا به امروز ادامه داشته است. به دلیل جایگاهی که تئوسوفیستها برای «نژاد آریایی» در «تمدنسازی» قائل بودند و این ایده را به شکل گسترده تبلیغ میکردند، موجب تقویت آریاییگرایی در اروپای غربی و به تبع آن ظهور نازیسم شدند. (مریمیه؛ از فریتیوف شوان تا سید حسین نصر، عبدالله شهبازی، تیسا، تهران، 1393، چاپ اول، ص 43 – 44) متولیان این فرقه به مناسبات جهانی قدرت توجه داشته و در صدد تأثیرگذاری بر «تمدنهای آینده» و «مقدرات بشر» بودند. (مجله ایرانشهر، محمدحسین کاظم زاده ایرانشهر، سال چهارم، بهمن 1305، شماره 11، ص 643 – 644)
[9] مریمیه؛ از فریتیوف شوان تا سید حسین نصر، همان، ص 252.
[10] در جستوجوی امر قدسی: گفتوگوی رامین جهانبگلو با سید حسین نصر، ترجمه سید مصطفی شهرآیینی، نشر نی، تهران، چاپ پنجم، 1385، ص ۲۹ – 30.
[11] جمشید بهنام دکترای اقتصاد و دیپلم جامعهشناسی از مدرسه مطالعات عالی دانشگاه پاریس داشت. او مشاور شورای عالی اقتصاد، مشاور عالی وزارت کار، مشاور عالی وزارت اقتصاد، دبیرکل شورای عالی فرهنگ، استاد دانشگاه تهران، عضو شورای مرکزی آموزش کشور، رئیس دانشکده علوم اجتماعی و تعاون، رئیس دانشگاه فارابی بود. در سال 1352 هوشنگ نهاوندی درخواست عضویت جمشید بهنام را به لژ فراماسونری امیرکبیر ارائه داد که با اکثریت آرا رد شد. (هوشنگ نهاوندی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1384، چاپ اول، ص 313)
[12] هوشنگ نهاوندی در پاریس دکترای اقتصاد دولتی گرفت. از مناصب او میتوان به وزارت آبادانی و مسکن، وزارت علوم، ریاست دانشگاههای پهلوی (شیراز) و تهران و ریاست دفتر فرح پهلوی اشاره کرد. (شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، باقر عاقلی، نشر گفتار با همکاری نشر علم، تهران، 1380، چاپ اول، ج 3، ص 1675 - 1676) نهاوندی در سال 1344 از جانب حسینعلی شیخالاسلامی برای پیوستن به لژ فراماسونری آفتاب پیشنهاد شد. (هوشنگ نهاوندی به روایت اسناد ساواک، همان، ص 62) او بعدها به عضویت لژهای فارابی، شیراز، ژاندارک، بزرگ ایران، امیرکبیر، فروغی و... درآمد. (همان، ص 15)
[13] رکنالدین سادات تهرانی دکترای اقتصاد خود را از آمریکا گرفت. او مدیرکل بازرگانی خارجی وزارت اقتصاد و معاون علینقی عالیخانی وزیر اقتصاد در دولت حسنعلی منصور بود. (کابینه حسنعلی منصور به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1384، چاپ اول، ج 2، ص 262)
[14] دبیرستان فیروز بهرام با هزینه بهرام بیکاجی یکی از زرتشتیان سرشناس هند و به نام فرزندش فیروز بهرام بیکاجی در زمینی متعلق به انجمن زرتشتیان تهران ساخته شد. از جمله دانشآموزان دیگر این دبیرستان میتوان به هژبر یزدانی، علینقی عالیخانی، حسنعلی منصور، پرویز ثابتی، شاپور ریپورتر، عزتالله مینباشیان (پهلبد) و... اشاره کرد.
[15] حکمت و سیاست، همان، ص 31.
[16] همان.
[17] همان، ص 45.
[18] معرفت جاودان، سید حسین نصر، ترجمه سید رضا ملیح، به اهتمام سید حسن حسینی، انتشارات مهر نیوشا، تهران، 1386، چاپ اول، ج 3، ص 58.
[19] حکمت و سیاست، همان، ص 56.
[20] در جستوجوی امر قدسی، همان، ص 46.
[21] همان، ص 48.
[22] معرفت جاودان، همان، ص 60.
[23] دکتر مهدی جلالی متولد 1287 در تهران، روانشناس و استاد دانشکده ادبیات و از مؤسسان گروه روانشناسی دانشگاه تهران بود. او پس از قبولی در مسابقه دانشجویان اعزامی در سال تحصیلی 1311 – 1312 با هزینه دولت، به آمریکا رفت. ابتدا در «کالج واشنگتن و جفرسون» در ایالت پنسیلوانیا به تکمیل زبان پرداخت و بعد در «دانشسرای عالی کلمبیا» در نیویورک به تحصیل رشته روانشناسی پرداخت. سپس با کمک هزینه تحصیلی دانشگاه پیتسبورگ در ایالت پنسیلوانیا دوره دکتری خود را در آن دانشگاه گذراند و در سال 1317 به ایران بازگشت و در دانشسرای عالی و دانشکده ادبیات به تدریس مشغول شد. (زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، حسن مرسلوند، انتشارات الهادی، تهران، 1373، چاپ اول، ج 3، ص 16 – 17)
[24] رالف کوپر هاچیسون (Ralph Cooper Hutchison) متولد 27 فوریه 1898/ 9 اسفند 1276 به مدت هفت ماه در سال 1918م/ 1297ش در یگان هوایی نیروی دریایی آمریکا خدمت کرد. بعد از دریافت مدرک کارشناسی ارشد خود از دانشگاه هاروارد به حوزه علمیه مسیحی در پرینستون رفت و در 21 آوریل 1922/ 31 فروردین 1301 به عنوان واعظ در کلیسای پرسبیتری منصوب شد. هاچیسون در سال 1925م/ 1304ش از دانشگاه پنسیلوانیا مدرک دکترا دریافت کرد و در همین سال به ایران رفت و در کالج آمریکاییها در تهران (دبیرستان البرز فعلی) به عنوان معلم فلسفه و دینی مشغول به تدریس شد و از سال 1926م تا 1931م/ 1305ش تا 1310ش مدیریت بخش مذهبی آنجا را برعهده گرفت. او پس از ابتلای همسرش به وبا از مقام خود استعفا داد و به آمریکا بازگشت. با بازگشت به آمریکا، رالف هاچیسون در 2 آوریل 1932/ ۱۳ فروردین ۱۳۱۱ به ریاست دانشکده واشنگتن و جفرسون منصوب شد و از سال 1945م تا 1957م/ 1324ش تا 1336ش به ریاست دانشکده لافایت رسید.
هاچیسون از دوستان ژنرال دوایت آیزنهاور بود و در 1 نوامبر 1946/ 10 آبان 1325 به عنوان رئیس دانشکده لافایت دکترای افتخاری حقوق به ژنرال آیزنهاور که در آن زمان فرمانده ستاد مشترک ارتش آمریکا بود اعطا کرد. هاچیسون با اشاره به نقش آیزنهاور در جنگ جهانی دوم از وی با عبارت «سربازی توانا در هدفی بزرگتر از پیروزی نظامی، در راه پیروزی بشر و دموکراسی و عدالت جهانی» تمجید کرد. دوایت آیزنهاور بعدها دو دوره رئیس جمهور آمریکا شد. (The Lafaytte Alumnus, Volume XVII, 11 November 1946, p3)
هاچیسون از سال 1949م/ 1327ش با توصیه آیزنهاور به عضویت غیرنظامی هیئت برنامهریزی آکادمی نیروی هوایی آمریکا درآمد. او از سال 1957م/ 1336ش به مدت دو سال مشاور آموزشی کنسرسوم نفت ایران بود و در دانشکده نفت آبادان نیز فعالیت میکرد. رالف کوپر هاچیسون در 15 مارس 1966/ ۲۴ اسفند ۱۳۴۴ در آمریکا درگذشت. (Ralph Cooper Hutchison Papers, A Finding Aid to the Collection in the Library of Congress, Manuscript Division, Library of Congress, Washington, D.C., 2012. https://lccn.loc.gov/mm78054411 )
[25] Peddie School.
[26] حکمت و سیاست، همان، ص 57.
[27] قانون اجازه پرداخت دو دوازدهم حقوق و هزینه کل کشور بابت دو ماهه اول 1328، مصوب 29 /01 /1328.
https://rc.majlis.ir/en/law/show /94119
حسین نصر در بیان علت پرداخت کمک هزینه تحصیلی میگوید: «وقتی پدرم فوت کردند، دولت ایران یک لایحه از مجلس گذراند که به علت خدمات دکتر ولیالله خان نصر به فرهنگ ایران، من و برادرم و دو پسر داور که اسماً ذکر شده بود، تا وقتی اینها دارند تحصیلات میکنند، دولت ایران موظف است که شهریه مثلاً ماهی 120 دلار، آن وقت 120 دلار خیلی پول بود، پول تحصیلات اینها را بدهد.» (حکمت و سیاست، ص 67 – 68) ماده نوزدهم این قانون مربوط به فرزندان سید ولیالله نصر و ماده بیستم مربوط به خانواده علیاکبر داور است و در علت بیان آن آمده «به پاس خدمات مرحوم داور دولت مجاز است پرویز پسر ارشد ایشان را برای تکمیل تحصیلات به اروپا اعزام داشته و هزینه تحصیل او را تا ده سال همه ساله از اعتباری که برای هزینه اعزام دانشجویان به خارجه در اختیار وزارت فرهنگ است بپردازد و مدتی که مشارالیه با هزینه دولت مشغول تحصیل میباشد و همچنین پس از خاتمه تحصیلات حقوق وظیفه او از محل اعتبار شهریه مادامالحیات به مادر ایشان (عیال مرحوم داور) پرداخت گردد.
[28] فرقه باپتیست (Baptists) از اولین فرقههای مسیحی صهیونیست به شمار میآید. واواسور پاول (1617 – 1660)، متنفذترین رهبر این فرقه در دوران نخستین پیدایش آن، پیشگویی میکرد که یهودیان سرزمین کنعان را از «عثمانیها» خواهند گرفت و دولت خود را اعاده خواهند کرد. امروزه، باپتیستها بزرگترین فرقه پروتستان در ایالات متحده آمریکا به شمار میروند. (زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران، عبدالله شهبازی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران، 1377، ج 2، ص 328)
[29] در جستوجوی امر قدسی، همان، ص 54 – 57.
[30] معرفت جاودان، همان، ص 64 – 65.
[31] همان، ص 65، 66، 79 و 81.
[32] همان، ص 99 – 100.
[33] هنری کیسینجر در سال 1923م/ 1302ش در خانوادهای یهودی در آلمان به دنیا آمد و در دوران هیتلر به همراه خانواده به آمریکا مهاجرت کرد. او استاد دانشگاه، سیاستمدار، مشاور امنیت ملی و وزیر امور خارجه در دولتهای ریچارد نیکسون و جارالد فورد بود. کیسینجر پیش از انتخاب به عنوان مشاور امنیت ملی، در اتاقهای فکر و کمپینهای انتخاباتی نلسون راکفلر و ریچارد نیکسون کاندیداهای جمهوریخواه حضور داشت. او در دوران حیات خود نقشی تعیین کننده در شکلدهی به سیاست خارجی آمریکا ایفا کرد و همواره به عنوان یکی از تصمیمسازان دولت آمریکا شناخته میشد. هنری کیسینجر از اعضای دائمی گروه بیلدربرگ بود. مجمعی پنهانی شامل قدرتمندترین و با نفوذترین افراد در حوزههای مختلف که هر سال طی اجلاسی محرمانه در مورد مسائل پیش روی جهان مذاکره و تصمیمگیری میکنند. او در دوران جنگ سرد نیز نقشی اساسی در مقابله با بلوک شرق ایفا کرد که برگزاری سمینار بینالمللی هاروارد با هدف جلب آرای روشنفکران و متفکرین دیگر کشورها به آمریکا و سیاستهای آن از جمله اقدامات وی بود.
[34] حکمت و سیاست، همان، ص 307.
[35] در جستوجوی امر قدسی، همان، ص 64 – 65.
رنه گنون محقق سنتگرای فرانسوی بود که در سال 1886م/ 1265ش در فرانسه به دنیا آمد. او از ابتدا به عرفان علاقه داشت در سال 1911م/ 1290ش اسلام آورد و به طریقت شاذلیه عربیه پیوست و نام اسلامی عبدالوحید یحیی را انتخاب نمود. پس از مرگ همسرش گرایش او به تصوف بیشتر شد. در سال 1930م/ 1309ش برای تحقیق عمیقتر در مورد تصوف به مصر رفت و با دختر یکی از اساتید الازهر ازدواج کرد و در مصر ساکن شد. مراسم تدفین او به شیوه اسلامی انجام گردید و در مقبره خانوادگی همسرش در قاهره به خاک سپرده شد. (مریمیه؛ از فریتیوف شوان تا سید حسین نصر، همان، ص 68 و مسلمانان در کشورهای فرانسه زبان، محمدرضا رضوانطلب، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، تهران، 1385، چاپ اول، ص 103 - 104)
[36] نصر، کوماراسوامی را «از مشاهیر محققان در زمینه متافیزیک و تاریخ هنر و از نخستین مروجان حکمت جاودانی و سنت – به مفهوم گنونی آن- در آمریکا» معرفی میکند. معرفت جاودان، همان، ص 72.
[37] فریتیوف شوان در ابتدای فعالیتهای خود با رنه گنون ارتباط برقرار کرد و توانست نظر وی را به خود جلب کند، تا جایی که گنون علاقهمندان به اسلام را به شوان معرفی میکرد، اما به تدریج رابطه آنها تیره شد. خصوصاً از سال 1948م/ 1326ش گنون مخالفت خود با شوان را آشکارا اعلام کرد. عمده مخالفت گنون به دلیل عدم پایبندی شوان و پیروانش به مناسک اسلامی و ظواهر شریعت بود. (مریمیه؛ از فریتیوف شوان تا سید حسین نصر، همان، ص 95 - 97.)
[38] در جستوجوی امر قدسی، همان، ص 259 – 260.
[39] گفتگو با سید حسین نصر، برنامه تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران، بیجا، بیتا، ص 13 - 14.
[40] معرفت جاودان، همان، ص 92.
[41] فرقه مریمیه از این جهت که خود را شاخهای از سلسله علاویه میدانست، فرقهای سنتگرا بود که بر «وحدت متعالی ادیان» تأکید داشت و تجلی آن را در ادیان بزرگ مانند اسلام میدید، اما در ادامه از اسلام فاصله گرفت و برای ایجاد عقاید و مناسکی که جامع ادیان باشند تلاش کرد. شوان اسلام را صرفاً «ابزاری برای نیل به غایت» یعنی «حکمت خالده» یا «دین خالده» میدانست. او معتقد بود «دین خالده» فراتر از «قوانین مقدس» ادیان است و خود را در قالبهایی که برایش اعتبار نداشتند، محصور نمیکرد.
فریتیوف شوان مدعی بود در سال 1965م/ 1343ش در حالت رویا و مکاشفه مریم مقدس (ع) بر او ظاهر شده و چندین مرتبه دیگر نیز این مکاشفه تکرار شده است. از آن زمان او برای خود مأموریت یا نقشی جدید قائل شد که جامع و فراتر از اسلام بود. شوان «مریم باکره» را تجلی رحمت الهی و دین خالده میدانست و معتقد بود با او دارای رابطه خاصی است و بر این اساس خود را نه منادی اسلام بلکه حامل «دین خالده» میدید. از این زمان شوان دارای دو نقش بود: اول شیخ طریقتی اسلامی و دیگری رهبر فرقهای فرادینی که مناسک سرخپوستان را نمادی از دین ناب و جلوهای از دین خالده میدانست. به مرور در شوان نقش اول کمرنگتر و نقش دوم پررنگتر شد. (مریمیه؛ از فریتیوف شوان تا سید حسین نصر، همان، ص 40 و 113 – 114)
[42] همان، ص 240.
[43] گفتگو با سید حسین نصر، برنامه تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران، همان، ص 11 – 12.
[44] در جستوجوی امر قدسی، همان، ص 96 – 97.
[45] سوسن دانشوری فرزند دکتر مسیح دانشوری است. حسین نصر مادر سوسن دانشوری را «دختر یکی از بازرگانان به نام کشور در اوایل دوران پهلوی» میداند، اما نامی از وی نمیبرد. سوسن دانشوری پس از چند سال تحصیل در انگلستان و آمریکا به ایران بازگشته بود و قبل از ازدواج تصمیم داشت برای ادامه تحصیل به فرانسه برود. حسین نصر خانواده دانشوری را مانند خانواده خود نیمه متجدد، نیمه سنتی معرفی میکند. (معرفت جاودان، همان، ص 101).
[46] ولیرضا نصر استاد اندیشه سیاسی در دانشگاه سندیگو (همان، ص 102).
[47] لیلی نصر مورخ هنر در گالری ملی هنر (National Gallery of Art) در واشینگتن (همان).
[48] همان، ص 102.
[49] دانشگاه آریامهر دانشگاهی سلطنتی محسوب میشد و ریاستش با شخص شاه بود و او فردی را به عنوان نایبالتولیه انتخاب میکرد که عملاً مدیریت دانشگاه با وی بود. (مصاحبه با محمدعلی مجتهدی، پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، 1986، بیجا، نوار شماره 5، ص 7)
[50] منوچهر بزرگمهر و میدان فلسفه: به مناسبت بیست و یکمین سال درگذشت بزرگمهر، عزتالله فولادوند، ماهنامه بخارا، آذر و دی 1385، شماره 57، ص 190. او در 76 سالگی در آمریکا درگذشت.
[51] حکمت و سیاست، همان، ص 146 - 147.
[52] در جستوجوی امر قدسی، همان، ص 172.
[53] حکمت و سیاست، همان، ص 121.
[54] همان، ص 123 – 124.
[55] همان، ص 119 و 172.
[56] زنان دربار به روایت اسناد ساواک: فرح پهلوی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1393، چاپ اول، ج 3، ص 496.
[57] مریمیه؛ از فریتیوف شوان تا سید حسین نصر، همان، ص 269.
[58] همان، ص 269 – 270.
[59] در جستوجوی امر قدسی، همان، ص 184.
[60] از جمله افراد شرکت کننده در جلساتی که با محوریت مهدی سمیعی برگزار میشد، داریوش اسکویی، سیروس سمیعی، نادر حکیمی، ابوالقاسم خردجو، منوچهر آگاه، ناصر عامری، سیدحسین نصر، پرویز اوصیا و علی هزاره بودند. (مصاحبه با محمدمهدی سمیعی، پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، بیجا، بیتا، ص 16)
[61] مصاحبه با محمدمهدی سمیعی، پروژه تاریخ شفاهی هاروارد، 1985، بیجا، ص 13.
[62] حکمت و سیاست، همان، ص 86.
[63] روزشمار تاریخ ایران: از مشروطه تا انقلاب اسلامی، باقر عاقلی، نشر گفتار، تهران، 1370، چاپ اول، ج 2، ص 356.
[64] حکمت و سیاست، همان، ص 187 – 189.
[65] در جستوجوی امر قدسی، همان، ص 187.
[66] حکمت و سیاست، همان، ص 186 – 189 و 195.
[67] حکمت و سیاست، همان، همان، ص 327.
[68] همان، ص 256 – 257.
[69] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، چاپ اول، 1384، ج 17، ص 407.
[70] متن پیام آیتالله سید ابوالقاسم خویی به این شرح است:
«بسمه تعالى
جناب مستطاب ثقهالاسلام آقاى شیخالاسلام آقاى شیخ حسن ابراهیمى دامت تأییداته به عرض مىرساند انشاءالله تعالى در کمال صحت و سلامتى موفق بوده و خواهید بود، مرقوم مورخ 8 /2 /61 که حاکى از سلامتى بوده در ماه مبارک واصل و موجب خوشوقتى گردید. قبوض مطلوبه لفّاً ارسال مىشود، امّا موضوع انگشتر و نامه افترا و جعل محض است و انشاءالله تعالى در برابر محکمه عدل الهى مفترى و جعل کننده به جزاى خود خواهد رسید. در خاتمه از دعا فراموشتان نمىنماییم. والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته. الخوئى. فى 12 رمضان المبارک 1407.»
غروب خورشید فقاهت: نگرشی بر زندگینامه و آثار و مبارزات مرحوم حضرت آیتالله العظمی آقای خوئی، غلامرضا اسلامی، دارالکتب اسلامیه، تهران، چاپ اول، 1373، ص 135. همچنین بنگرید به: مروری بر زندگانی سیاسی - اجتماعی آیتالله العظمی سیدابوالقاسم موسوی خویی، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[71] روزشمار تاریخ ایران، باقر عاقلی، نشر گفتار، تهران، چاپ اول، 1370، ج 2، ص 356
[72] آیتالله العظمی علیاکبر فیض مشکینی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، چاپ اول، 1393، ص 414 و 416.
[73] حکمت و سیاست، همان، ص 374 - 375.
[74] همان، ص 380.
[75] در جستوجوی امر قدسی، همان، ص 195 – 196.
[76] همان، ص 195 – 196.
[77] حکمت و سیاست، همان، ص 399.
[78] همان، ص 282 - 384.
[79] این کتاب را یک نویسنده فرانسوی به نام کریستین میلارد (Christian Millard) نخستین باز به زبان فرانسه بنا به خواسته و تقریر شاه نوشته بود. (پس از سقوط: سرگذشت خاندان پهلوی در دوران آوارگی، خاطرات احمدعلی مسعود انصاری، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران، 1384، چاپ هفتم، ویرایش دوم. ص 184)
[80] همان، ص 169.
[81] همان، ص 183 – 185.
[82] حکمت و سیاست، همان، ص 386.
[83] گفتگو با سید حسین نصر، برنامه تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران، همان، ص 66.
[84] پس از سقوط: سرگذشت خاندان پهلوی در دوران آوارگی، همان، ص 313 – 314 و 322.
[85] مریمیه؛ از فریتیوف شوان تا سید حسین نصر، همان، ص 143 - 146.
[86] همان، ص 266 – 267.
[87] حکمت و سیاست، همان، ص 11.
[88] همان، ص 2، 11، 21، 23، 5، 40.
[89] مریمیه؛ از فریتیوف شوان تا سید حسین نصر، همان، ص 147.
[90] همان، ص 170.
[91] حکمت و سیاست، همان، ص 397.
[92] مریمیه؛ از فریتیوف شوان تا سید حسین نصر، همان، ص 166.
[93] حکمت و سیاست، همان، ص 22.
[94] اجلاس داووس با نام رسمی «اجلاس اقتصاد جهانی» سالانه با حضور رهبران اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در سطح جهانی در دهکدهای کوهستانی به همین نام در سوئیس برگزار میگردد و در مورد مسائل مهم سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در جهان بحث و تصمیمگیری میشود. (جهانیسازی، هادی رحمانی، امید انقلاب، شهریور 1384، شماره 358، ص 26 – 27)
[95] حکمت و سیاست، همان، ص 154.
تدوین اساسنامه بنیاد سلطنتی تحقیقات اسلامی در 4 مهر 1352
فهرست اسامی همراهان فرح پهلوی در مسافرت به انگلستان در اردیبهشت 1355 ص 1
فهرست اسامی همراهان فرح پهلوی در مسافرت به انگلستان در اردیبهشت 1355 ص 2
پاسخ هوشنگ نهاوندی به تبریک سید حسین نصر بابت انتخاب به عنوان وزیر علوم و آموزش عالی در شهریور 1357
نظر منفی نسبت به انتصاب عبدالله شیبانی به ریاست دانشگاه تهران در شهریور 1357
ارسال نامه هژبر یزدانی از دفتر مخصوص فرح پهلوی به دولت در 23 مهر 1357
تهیه کاتالوگ ساعتهای سوئیسی Jean Lassale برای ارائه به فرح پهلوی در 25 مهر 1357
فهرست مدیران عامل سازمانهای تحت ریاست عالیه فرح پهلوی ص 1
فهرست مدیران عامل سازمانهای تحت ریاست عالیه فرح پهلوی ص 2
مکاتبه با انجمن ملی مبارزه با سرطان جهت رسیدگی به شکایات از این انجمن
ابلاغ رضایت از مدیر حفاظت دفتر مخصوص فرح پهلوی به دلیل وظیفهشناسی در 9 دی 1357
اعلامیه آیتالله ابوالقاسم خویی در تکذیب حمایت از رژیم پهلوی در 24 ذیالحجه 1398 / 7 آذر 1357
تکذیب اهدای انگشتر به محمدرضا شاه توسط آیتالله ابوالقاسم خویی در 24 رجب 1402 / 28 اردیبهشت 1361
سید حسین نصر در کودکستان تهران در سال 1315
سید حسین نصر در دبستان فیروزکوهی
سید حسین نصر در دبستان نظامی در سال 1321
سید حسین نصر و ولیالله نصر در سال 1324
سید حسین نصر در مدرسه پدی در نیوجرسی در سال 1326
سید حسین نصر سال اول دانشگاه در ام.آی.تی در سال 1329
سید حسین نصر هنگام اخذ مدرک دکتری در سال 1337
سید حسین نصر هنگام بازگشت به ایران در سال 1337
علینقی عالیخانی، فرح پهلوی و سید حسین نصر در دانشگاه تهران
کنفرانس استراسبورگ، همراه با هانری کربن در سال 1968م / 1347ش
سید حسین نصر در لباس ریاست دانشگاه آریامهر و مادرش ضیاءاشرف کیا در سال 1353
غلامعلی حداد عادل، سید حسین نصر و احسان نراقی
سید حسین نصر همراه با دوستان
سید حسین نصر و علیاکبر مختار تجویدی
هانری کربن و سید حسین نصر در جمع دوستان
سیامین سال تأسیس سازمان ملل با حضور کورت والدهایم دبیرکل و نمایندگان ادیان و فرهنگهای مختلف از جمله مادر ترزا در نیویورک سال 1354
سید حسین نصر و فرح پهلوی
از راست شجاعالدین شفا، کریمپاشا بهادری، علیرضا هروی راد، سید حسین نصر، عبدالعلی بختیار، رضا قطبی و داریوش همایون در سفر به مصر
از راست فرح پهلوی، سیدحسین نصر، علیرضا هروی راد، کریم پاشا بهادری و رضا قطبی در سفر به مصر
پاپ پل ششم، سید حسین نصر و سید جعفر شهیدی
واتیکان پس از دیدار با پاپ
از راست ناشناس، محمد الفهام شیخ الازهر، سید حسین نصر، سید جعفر شهیدی
اعطای نشان به سید حسین نصر توسط تیمسار غلامرضا ازهاری
از راست فرح پهلوی، محمدرضا شاه، جعفر شریفامامی و سید حسین نصر در سال 1357
کاشت درخت در مقابل کلیسای جامع ملی آمریکا با حضور شاهزاده فیلیپ دوک ادینبرو همسر ملکه الیزابت در سال 1369
حج عمره در سال 1370
سید حسین نصر و دالای لاما
پاپ فرانسیس و سید حسین نصر
سخنرانی در دانشگاه جورج تاون
سمینار مقابله با اسلام هراسی در سازمان ملل دسامبر 2004 / آذر 1383
سید حسین نصر و ابراهیم کالین در سال 2024م/ 1403ش
تعداد مشاهده: 83