بررسی اهداف و تلاشهای دکتر شاپور بختیار برای ملاقات با امام خمینی
تاریخ انتشار: 03 اسفند 1403

مقدمه
در طول تاریخ معاصر ایران، مباحثی وجود دارد که پس از گذشت دههها، همچنان ابهام و سردرگمیهایی را در اذهان پژوهشگران و علاقمندان ایجاد کرده است. برای آنکه بتوان به چنین شبهههایی پاسخ گفت و معمای آنها را ـ که لاینحل به نظر میرسند ـ حل نمود، بایستی با دیدی عمیق به بررسی آنچه که روی داده مبادرت ورزید و از منابع گوناگون اعم از اسناد، خاطرات، تاریخ شفاهی، جراید و... بهره گرفت. جریان درخواست بختیار و سپس ایجاد شایعه دیدار امام خمینی با دکتر شاپور بختیار نخستوزیر در بحبوحه پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1357، یکی از این رویدادهای شبههبرانگیز تاریخ معاصر است. دکتر بختیار تلاش داشت به هر طریق ممکن زمان به دست آورد تا بتواند از ورود امام خمینی به ایران جلوگیری کند و در نهایت مسیر انقلاب را آنطور که خود میخواهد تغییر دهد. او برای این مقصود به اقدامات گوناگونی دست زد که میتوان به اعزام سید جلالالدین تهرانی رئیس شورای سلطنت برای دیدار با امام، بستن فرودگاههای کشور جهت به تأخیر افتادن سفر امام و تلاش برای دیدار با امام در پاریس اشاره کرد. با توجه به اهمیت موضوع تلاش و اصرار دکتر بختیار برای دیدار با امام خمینی، نوشتار کنونی به شرح جزئیات وقایع و بررسی علل و اهداف دکتر بختیار برای سر گرفتن این ملاقات در بهمن 1357 میپردازد.
نخستوزیری دکتر شاپور بختیار
پس از استعفای تیمسار ارتشبد غلامرضا ازهاری[1] از نخستوزیری در 11 دیماه 1357، محمدرضا شاه آخرین تلاشهای خود را معطوف به یافتن گزینهای مناسب برای تصدی مقام نخستوزیری از جبهه ملی کرد. پس از مذاکره با شخصیتهایی چون دکتر کریم سنجابی[2] و دکتر غلامحسین صدیقی[3] سرانجام توانست با دکتر شاپور بختیار دبیرکل حزب ایران و نفر دوم جبهه ملی به توافق برسد.[4] دکتر بختیار با قبول پیشنهاد نخستوزیری شاه نهتنها خود را در مقابل ملت انقلابی ایران ـ که یکپارچه خواهان برچیده شدن بساط سلطنت بودند ـ قرار داد، بلکه با خیانت خود به مردم و نهضت ملی ـ اسلامی، کلیه سوابق قابل اعتنای خود را که بسیار به آن افتخار میکرد را زیر سؤال برد.
دکتر بختیار در طول مدت کوتاه نخستوزیری خود تلاش میکرد اصلاحاتی را در چارچوب قانون اساسی صورت دهد تا بدین وسیله بتواند خشم مردم را کاهش دهد. او با تأکید بر قانون اساسی و اصول مشروطیت، گرفتن رأی تمایل از مجلس، آزاد کردن زندانیان سیاسی(که بسیاری از آنان قبلاً آزاد شده بودند)، انحلال ساواک(که تا 22 بهمن 57 فعال بود!) و...[5] مدعی شد که تمام خواستههای مخالفین رژیم را برآورده ساخته و اصرار آنها بر ادامه مبارزه بیمعنا است. اما او خواستههای اصلی مردم را درک نکرده بود: مردم انقلابی ایران به هیچ اصلاحاتی در ساختار نظام شاهنشاهی تن نمیدادند و تنها خواهان استقرار حکومتی مبتنی بر قوانین اسلامی با ساختار جمهوری بودند.
از میان اقدامات بختیار، تلاش او برای ملاقات با امام خمینی جالب توجه است. او تمامی همّ خود را برای تحقق بخشیدن به این دیدار مصروف داشت، لیکن امام خمینی با روشن بینی خاص خویش و قاطعانه با این ملاقات مخالفت نمود و شرطی که برای دکتر بختیار گذاشت این بود که از سمت نخستوزیری استعفا دهد. با این وجود، هرچند که امام بهطور واضح و مشخص اعلام نمودند که تا زمانی که بختیار از سمت خود استعفا نداده او را نمیپذیرد، اما در برخی منابع ـ که عمدتاً در تاریخ شفاهی و خاطرات شخصیتهایی چون خود بختیار بازتاب داشته است ـ چنین عنوان میشود که امام در ابتدا موافق دیدار با بختیار بوده اما پس از چندی، تحتتأثیر شرایط و اطرافیانش حرف خود را پس گرفته و به نوعی خلف وعده کرده است. با توجه به اهمیت این موضوع و لزوم شفافسازی در این زمینه، لازم است که به شرح ماجرا پرداخته شود و آنگاه اهداف دکتر بختیار از اصرار بر این ملاقات و البته علل ایجاد شایعات مطرح شده درمورد این دیدار بررسی گردد.
شرح شایعه
مضمون اصلی شایعه به این شرح است که دکتر شاپور بختیار تصمیم میگیرد برای مذاکره با امام خمینی راهی پاریس شود و با ایشان به گفتگو بنشیند. در ابتدا امام خمینی با این درخواست موافقت میکند، اما پس از آنکه دکتر بختیار موضوع را علنی میکند، اطرافیان امام و بهطور مشخص روحانیون، ایشان را تحت فشار قرار میدهند تا از تصمیم خود منصرف شود و پذیرش بختیار را مشروط به استعفای او از مقام نخستوزیری بکند.
ویلیام سولیوان آخرین سفیر ایالات متحده آمریکا در ایران مینویسد: «در همین روزها بختیار اعلام کرد که قصد دارد برای ملاقات با آیتالله خمینی به پاریس برود و مقدمات امر هم ظاهراً فراهم شده بود. اما پس از آنکه بختیار برنامه خود را برای مسافرت به پاریس و ملاقات با آیتالله خمینی علنی ساخت، آیتالله هم شرایط خود را اعلام کرد. یکی از این شرایط استعفای بختیار از نخستوزیری بود که خود به خود موضوع ملاقات را منتفی میساخت. این واقعه فقط چند روز قبل از بازگشت پیروزمندانه آیتالله خمینی به ایران بیش از پیش بر ابهام و آشفتگی اوضاع افزود.»[6] جیمی کارتر رئیسجمهور وقت ایالات متحده آمریکا نیز در خاطرات خود مینویسد: «دولت ایران تمام فرودگاهها را برای جلوگیری از بازگشت خمینی بسته بود و بختیار اعلام کرد که در عوض او به پاریس خواهد رفت. هنگامی که یاران نزدیک خمینی این ملاقات را قبول کردند، بختیار گفت که اجازه خواهد داد تا آیتالله خمینی به ایران برگردد، به این امید که با این کار بتواند نظم را برقرار سازد. در آخرین لحظه خمینی تغییر عقیده داد و ملاقات با بختیار را در پاریس رد کرد.»[7]
چنان که پیداست، آمریکاییها نیز در انتشار این شایعه نقش قابل ملاحظهای ایفا نمودند، اما این ادعاها تنها منحصر به آنان نبود بلکه عناصر داخلی وابسته به رژیم (و مخالف انقلاب اسلامی) نیز همین ایده را مطرح میکردند. عباس قرهباغی رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران مینویسد: «آقای بختیار تلفن زده با خوشحالی اظهار داشت که تصمیم گرفته است برای ملاقات آیتالله خمینی به پاریس برود. وی اطمینان داشت که موفق خواهد شد آیتالله را راضی کند. بعد از استعفای آقای سید جلال تهرانی از ریاست شورای سلطنت و عدم موفقیت وی در مذاکرات با آقای خمینی، آقای بختیار خواست که شخصاً برای ملاقات با نامبرده به پاریس برود. آقای خمینی ابتدا با ملاقات آقای بختیار موافقت [نمود] ولی پس از انتشار خبر از وسائل ارتباط جمعی، آن را موکول به استعفای نخستوزیر نمود که در نتیجه آقای بختیار موفق به مسافرت و مذاکره نگردید.»[8]
بختیار نیز در این هنگام از شرایط سوءاستفاده کرده و سعی در تخریب چهره امام و انقلاب نمود. او در تهران ضمن مصاحبههای مکرر به خبرنگاران تأکید کرد که او برای مذاکره و مصالحه منتهای کوشش خود را کرده است: «ایشان [امام خمینی] قبول کردند، بنده هم قبول کردم. ولی حالا کی در آنجا یا از اینجا این برنامه را به هم زد برای من اهمیت ندارد. تأسفآور این است که یک شخصیتی مثل آیتالله خمینی پس از اینکه قبول کرد یک موضوعی را، چند ساعت بعد عدول بکند. این قابل تأسف است. ولی من برنده اصلی بودم برای اینکه هم حُسن نیتم را ثابت کردم و هم آمادگی خودم را برای حل مسائل مملکت، هم ایشان قبول کرد و بعد باز خود ایشان عدول کرد.»[9]
مهندس مهدی بازرگان هم معتقد است اعضای شورای انقلاب با ترتیب سفر دکتر بختیار به پاریس موافق بودند: «توافق شده بود که ایشان یک شرحی در رادیو تلویزیون بدهد بخوانند و در واقع تأیید و تجلیل خودش را از رهبر انقلاب بیان بکند، آنوقت به پاریس برود... حتی آن متنی که قرار بود ایشان در رادیو بگوید یا بخواند، آن متن در شورای انقلاب خوانده شد و تصویب کردند و به او دادیم که این را کار بکند و فردایش بتواند برود به پاریس. آنوقت آنجا بعد از مذاکره با آقای خمینی استعفایش را در اختیار ایشان بگذارد. ولی در نتیجه القاها یا صحبتهایی که بعضی از آقایان خارج شورای انقلاب با پاریس کرده بودند، این توافق تأیید نشد. بنابراین ایشان نرفت.»[10] همچنین بازرگان در کتاب «انقلاب ایران در دو حرکت» چنین نوشت:
«... [بختیار] حتی در مذاکرات خصوصی قول داده بود از شاه استعفای کتبی بگیرد که اگر به همین ترتیب عمل میشد خدا میداند چه صرفهجوییها و چه احترازها از مکافاتها و خونریزیها و خرابیهای بعدی میداشتیم! اما بعضیها جنگ و جدالها بیشتر مطلوبشان بود تا حل مسائل و حصول مقاصد.»[11]
واقعیت چه بود؟
امام خمینی پس از نخستوزیری بختیار، موضعگیریهای مشخص و واضحی درباره دولت او و لزوم سقوط سلطنت اظهار نمودند. برای نمونه در مصاحبه خود به تاریخ 15 دی 1357 در پاریس با تلویزیون C.B.S آمریکا بیان کردند: «ما با بودن رژیم سلطنتی هیچ دولتی را به رسمیت نخواهیم شناخت.»[12] و یا در مصاحبه خود به تاریخ 18 دی 1357 با روزنامه انگلیسی فایننشال تایمز فرمودند: «بختیار هیچ قانونیتی ندارد. او خائن است؛ زیرا مجلسین که به او رأی اعتماد دادهاند، قانونی نیستند. مردم ایران حتی یک وکیل را بهطور آزاد انتخاب نکردهاند. هر حکومتی با بودن شاه مورد قبول ما نیست.»[13] همچنین ایشان در مصاحبه خود به همان تاریخ با تلویزیون سوئیس بیان نمودند: «حکومت بختیار متکی به شاه است که شاه سلطنتش غیرقانونی است.»[14]
حال با توجه به این بیانات مبرهن و بیابهام، چگونه امام خمینی راضی به دیدار با دکتر بختیار تحتعنوان نخستوزیر میشد، در حالی که دولت او را غیرقانونی میدانست؟
ماجرا به ملاقات دکتر بختیار و مهندس بازرگان برمیگردد. بازرگان نتیجه مذاکرات خود را به پاریس مخابره کرد. مهندس بازرگان پنج پیشنهاد را مطرح نمود:
1. بعد از ورود امام به ایران، بختیار در فرودگاه به حضور امام برسد و اعلام کند در اختیار امام است و هر چه ایشان مصلحت میدانند عمل نمایند.
2. بختیار در فرودگاه از امام بخواهند چنانچه اجازه دهید به کار خود ادامه دهم و امام هم به بختیار اجازه ادامه کار تا اطلاع بعدی را بدهند.
3. بختیار به پاریس بیاید و استعفای کتبی بدهد، امّا امام استعفای او را نپذیرند و وی را مأمور ادامه کار نمایند.
4. بختیار بیاید پاریس استعفای کتبی بدهد و امام استعفای او را بپذیرد؛ ولی مجدداً او را به نخستوزیری موقت منصوب نمایند.
5. شورای انقلاب بر کار دولت بختیار نظارت کند و چهار وزیر نیز توسط شورای انقلاب تعیین شود.
این پیشنهادها توسط دکتر ابراهیم یزدی به اطلاع امام خمینی رسید. امام فرمودند: «هیچ یک از فرمولها قابل قبول نیست، امّا چهارمی قابل بحث و تحت شرایطی قابل قبول است.»[15] پاسخ امام تلقی به قبول واقع شد و آقای یزدی ـ البته با حسن نیت و جهت پیروزی فوری انقلاب ـ خبر ملاقات بختیار با امام خمینی را منتشر کرد. بازرگان نیز پاسخ امام را حمل بر قبول کرد و موافقت امام را به بختیار اعلام کرد. بختیار موضوع سفر را در شورای امنیت مطرح نمود و شورای امنیت با رفتن بختیار به پاریس موافقت کرد. مهندس بازرگان طوری با بختیار صحبت کرده بود که دکتر بختیار به طمع نخستوزیری از سوی امام افتاده بود. بختیار نیز در همان زمان به ارتشبد قرهباغی در این باره گفت: «نمایندگان ایشان[امام خمینی] در تهران پیشنهاد میکنند که من استعفا بکنم و اطمینان میدهند که مجدداً آیتالله خمینی مرا به نخستوزیری منصوب نماید.»[16]
بختیار به امید گرفتن حکم نخستوزیری از امام خمینی به مذاکرات خود با بازرگان ادامه داد و متنی را تهیه کرد تا بهعنوان پیام و خبر ملاقات با امام خمینی از طریق رسانهها منتشر شود. مهندس بازرگان عصر روز 7 بهمن با دکتر یزدی در پاریس تماس گرفت و نتیجه مذاکرات شورای امنیت و متن نامه بختیار را مخابره کرد. متن نامه دکتر بختیار به شرح زیر بود: «من بهعنوان یک ایرانی وطندوست که خود را جزء کوچکی از این نهضت و قیام عظیم ملی و اسلامی میدانم، اعتقاد صادقانه دارم که رهبری و زعامت حضرت آیتالله العظمی امام خمینی و رأی ایشان میتواند راهگشای مشکلات امروزی ما و ضامن ثبات و امنیت کشور گردد، تصمیم گرفتم که ظرف 48 ساعت آینده شخصاً به پاریس مسافرت کرده و به زیارت معظمله نائل آیم. با گزارشی از اوضاع خاص کشور و اقدامات خود، ضمن درک فیض درباره آینده کشور کسب نظر نمایم.»[17]
بازرگان در تماس با پاریس توضیح داد که اعضای شورای انقلاب «هنوز فرصت تشکیل جلسه را پیدا نکردهاند، اما مطلب را گزارش میدهند تا آقا هم نظر خودشان را بدهند و جلسه که تشکیل شد همه مسائل را با هم بحث خواهند کرد و نتیجه را باز گزارش خواهند داد.» از اطلاعات بعدی به دست میآید که بازرگان اصل ملاقات را هرگز در شورای انقلاب به تصویب نرساند. آن را طوری مطرح میکرد که مورد موافقت امام قرار گرفته است. وی بعداً نوشت: «شورای انقلاب در جریانش بود و همکاری داشت.»[18] این جمله میرساند که اصل موضوع در شورا به بحث گذاشته نشده، بلکه فقط در جریانش بوده است.[19]
مهندس بازرگان به دلیل خصلت تکروی و احتمال مخالفت اعضای شورای انقلاب چندان بر طرح این موضوع در شورا راغب نبود؛ ولی موضوع به این مهمی را نمیشد بدون نظر شورای انقلاب قطعی کرد. وی ناچار شد موضوع را در شورا مطرح نماید. بدیهی بود موضوع به این اهمیت در شورا به سادگی به نتیجه نمیرسید. وقتی خبر پذیرش ملاقات در تهران به گوش شورای انقلاب و جامعه روحانیت رسید، همگی تعجب کردند و آیتالله سید محمد بهشتی و شیخ صادق خلخالی با پاریس تماس گرفتند و نظریه شورای انقلاب و جامعه روحانیت را ابلاغ کردند. به این صورت بود که آیتالله بهشتی در جلسه روحانیون در همان شب موضوع ملاقات و اتفاقات شورای انقلاب را مطرح کرد. عدهای از روحانیون این اقدام را با اصول امام سازگار نیافتند و گفتند: «حتماً در آن یک خلافی روی داده است.» آیتالله بهشتی توضیح دادند که چون آقایان مدعی هستند که واسطه اینها در پاریس (دکتر یزدی) با امام هماهنگ کرده است، مخالفت ما با این ملاقات موجب تضعیف رهبری است؛ پس بهتر است یکی از آقایان با پاریس تماس بگیرد تا نظر امام خمینی را مستقیماً جویا شویم.[20] امام خمینی در پاسخ، جواب دادند که آنچه ذکر شده است که شاپور بختیار را در سمت نخستوزیری میپذیرم دروغ است. بلکه تا استعفا نداده است، او را نمیپذیرم. شیخ صادق خلخالی شرح این ماجرا را در خاطرات خود نوشته است:
«تعداد زیادی از علما از جمله: آقای [مرتضی] مطهری، آقای [حسینعلی] منتظری، آقای [سید محمد] بهشتی، آقای [سید علی] خامنهای، آقای [اکبر] هاشمی، اینجانب [صادق خلخالی]، علی آقا تهرانی، آقای [سید محمد] ابطحی کاشانی و حدود دویست نفر از روحانیون بعد از نماز مغرب و عشا در مدرسه علوی حضور داشتیم. در آنجا اعلام شد که حضرت امام حاضر شده است که با بختیار بهعنوان نخستوزیر ملاقات کند. این امر مورد مخالفت بعضی و موافقت تعدادی دیگر از علمای حاضر قرار گرفت. سرانجام، تصمیم گرفته شد که آن را به رأی بگذارند. اکثریت قریب به اتفاق، رأی به ملاقات دادند؛ ولی آقای منتظری و آقای ربانی و آقای طاهری اصفهانی و اینجانب، مخالفت کردیم... شب هنگام پس از صرف شام، به مدرسه رفاه که در آن نزدیکی و نزدیک خیابان عینالدوله (ایران) بود، رفتیم. ساعت حدود 10:30 و شاید 11 بود که تصمیم گرفته شد در این باره تلفنی با حضرت امام صحبت کنیم. وقتی که تلفن کردند، آقای [اسماعیل] فردوسیپور از دفتر امام در نوفللوشاتو گوشی را برداشت، ما به ایشان گفتیم که تمام مطالب ما را ضبط کند و خدمت امام ببرد و جواب آن را تلفنی به ما بگوید... حدود یک ساعت بعد، تلفن به صدا درآمد و آقای فردوسیپور پاسخ امام را بیان کرد. ما ابتدا مطالب را روی نوار پیاده کردیم و سپس با فرصت کافی آن را خواندیم. مضمون تلفن چنین بود که حضرت امام فرمودهاند: من هرگز حاضر به ملاقات با بختیار نیستم و هر مطلبی که در این باره گفته شده، به من مربوط نیست. تمامی این صحبتها در زمانی ردوبدل میشد که ابراهیم یزدی طرفدار ملاقات، به تهران اعلام کرده بود که حضرت امام حاضر به ملاقات با بختیار است. آقای بهشتی و دیگران تصور میکردند که ایشان نظرات امام را بیان میکند.»[21]
امام خمینی با توجه به این شرایط، بلافاصله یک بیانیهای خطاب به علمای ایران صادر نمودند:
«بسم الله الرحمن الرحیم
حضرات حجج اسلام تهران و سایر شهرستانها ـ دامت برکاتهم
آنچه ذکر شده است که شاپور بختیار را با سمت نخست وزیری من می پذیرم، دروغ است بلکه تا استعفا ندهد او را نمیپذیرم؛ چون او را قانونی نمیدانم. حضرات آقایان به ملت ابلاغ فرمایید که توطئهای در دست اجراست و از این امور جاریه گول نخورید. من با بختیار تفاهمی نکردهام و آنچه سابق گفته است که گفتگو بین او و من بوده، دروغ محض است. ملت باید موضع خود را حفظ کنند و مراقب توطئهها باشند.
والسلام علیکم و رحمهالله
28 شهر صفر 99 [26 دی 1357]
روحالله الموسوی الخمینی»[22]
خاطرات آیتالله اسماعیل فردوسیپور نیز دلالت دارد که بعضی از اطرافیان امام خمینی سعی در ابهام ملاقات داشتهاند. آیتالله فردوسیپور نقل میکند: «وقتی خبر موافقت امامخمینی با ملاقات بختیار را از رادیوهای خارجی شنیدیم به سرعت خودمان را به محل استقرار امام رساندیم. آقای یزدی کیفش را برداشته، عازم رفتن بود. پرسیدم این خبری که پخش شد درست است یا نه؟ جواب داد: بله مسئله تمام شد. بختیار تقاضای ملاقات کرده بود و امام هم پذیرفتند. من مصاحبه کردم، آقای قطبزاده هم مصاحبه کرد و خبر هر دو پخش شد. سؤال کردم مشروط یا مطلق، به شرط استعفا یا بدون شرط؟ سری تکان داد و گفت: دیگر پذیرفتند... [یزدی] حاضر نشد توضیح بدهد.»[23]
شهید آیتالله فضلالله محلاتی نیز در خاطرات خود میگوید: «اینها بدون اینکه امام مطلع شود، بعضی از همین شاید ملیگراها ـ من از قضیه هم کاملاً سر در نیاوردم ـ گفتند بله، امام حاضر است او را بپذیرد. با اینکه امام فرموده بود هیچکس را من نمیپذیرم، تا وقتی که استعفا بدهد و شاه را نفی کند. البته این نقشه را داشتند که به بختیار بگویند که امام او را میپذیرد و او از اینجا برود و دورهاش کنند و آنجا از او استعفا بگیرند و گفته بودند که بله امام میپذیرد. بختیار که میخواست برود امام اعلام کردند که من او را هیچ به رسمیت نمیشناسم و قبل از استعفا نمیپذیرم.»[24]
همان شب (8 بهمن 1357) امام در سخنرانی عمومی خود که معمولاً شبها برای ایرانیان ایراد میکردند، جریان سفر و دیدار احتمالی بختیار را توضیح دادند: «من گفتم که اگر دولت بیاید اینجا یعنی رئیس دولت بیاید ـ به قول خودشان ـ بیاید اینجا، تا استعفایش را قبلاً ننویسد و اعلام نکند با من ملاقات نمیتواند بکند. این هم که من میگویم استعفا، نه اینکه این معنای واقعی استعفا دارد؛ این نیست. این نخستوزیر نیست نه اینکه نخستوزیر است و استعفا کند؛ لکن برای حفظ ظاهری که حالا کلمه استعفا را ما هم ذکر میکنیم والاّ استعفا یعنی چه! تو نخستوزیر اصلاً نیستی! اعلام بکند من نخستوزیر نیستم. اگر این را [اعلام] کرد، چون مثل بعضی از آنها که بودند که خیلی جنایاتشان فوقالعاده بود و نمیتوانستم من حتی با استعفا یا با [توبه] هم قبولشان بکنم، این به آن اندازه [هنوز] نرسیده؛ اگر عاقل باشد استعفا میکند و میآید اینجا توبه میکند، میشود مثل سایر مردم. اگر فطرتش را این هم از دست داده است، آن دیگر با خودش است.»[25]
گرچه در نهایت امام خمینی با ملاقات بختیار موافقت نکردند؛ ولی این موضوع تا سالها یکی از بگومگوهای انقلاب بود. حتی مهندس بازرگان بسیار از وضعیت پیشآمده ناراحت شده بود و همواره از آن واقعه با تأسف یاد میکرد. ابراهیم یزدی مینویسد:
«روز بعد در 8 بهمن 1357، آقای مهندس بازرگان تلفن زدند و از بیانیه اظهار ناراحتی کردند. ناراحتی ایشان بیشتر از این بود که «اولاً چرا خلف عهد شده است و در دستگاه امام زیر قول و قرار میزنند و آبروی خودشان و ما را میبرند. ثانیاً چرا فرصت و یک امکان عالی پیروزی بدون خونریزی را از دست دادیم. آقای مهندس بازرگان همچنین اظهار داشتند که: این کار نتایج بسیار بدی برای ما خواهد داشت. حالا خواهند گفت که بازرگان میخواسته است بختیار را به پاریس ببرد و با آقا آشتی بدهد!» پس از صحبت با آقای مهندس بازرگان، ناراحتی و نگرانی ایشان را با امام مطرح ساختم و نظر خود را نیز برای امام توضیح دادم. آقا گفتند به آقای مهندس بازرگان پیغام بدهید که: «فقط در صورت اعلام استعفای بختیار قبل از دیدار، خواه در تهران خواه در پاریس ملاقات امکانپذیر است. صحیح نبود نخستوزیر (بختیار) را بپذیرم و درست هم نبود که بیاید و نپذیرم. با شما هم اگر میآمد و نمیپذیرفتم بدتر میشد...»[26]
مهندس مهدی بازرگان شم سیاسی قابل توجهی نداشت و عمق مسئله را درک نمیکرد. او سادهاندیشانه میگفت: بختیار قول داده بود «از شاه استعفای کتبی بگیرد»[27] امّا درست تحلیل نمیکرد که بختیار چهکاره بود که چنین قدرتی را داشته باشد. شاه به بختیار تنها بهعنوان یک محلل و ابزار مینگریست نه کس دیگر. به علاوه، بازرگان پیامدهای چنین راهحلّی را مورد دقت قرار نداده است. اگر بختیار واقعاً استعفا میداد، ارتش در غیاب او برای کودتا خود را آماده کرده بود و مشکلات سختتری به دنبال میآورد. حتی اگر مهندس بازرگان و دکتر یزدی استعفای بختیار را میگرفتند، این قطعی بود که امام خمینی مجدداً به او مأموریت نمیداد؛ در این صورت همیشه در تاریخ میماند که با یک تزویر و زدوبندسیاسی قدرت را از خاندان پهلوی ربودند و این برای انقلابی که تا پیروزی از طریق حرکت خودش فقط پانزده روز مانده بود، هیچ شایسته نبود.[28]
اهداف دکتر بختیار از ملاقات با امام خمینی
مصاحبهها و مواضع امام در قبال دولت بختیار و عدم مشروعیت دولت او بر همگان مبرهن بود. از سوی دیگر، عملکرد امام در روزهای گذشته با سید جلالالدین تهرانی (رئیس شورای سلطنت) و مطرحنمودن شرط استعفا برای پذیرفتن ملاقات با او، نشان میداد که امام خمینی به هیچعنوان بختیار را نیز تحتعنوان نخستوزیر نمیپذیرد. حتی پیش از آن نیز در آبانماه 1357، حضرت امام پذیرفتن دکتر کریم سنجابی رهبر جبهه ملی ایران را مشروط بر اعلام صریح مواضعاش در مورد سلطنت و شاه نمودند. در این زمان بود که دکتر سنجابی متن سه مادهای خود را تهیه کرد و برای امام ارسال نمود و سپس امام با اضافه کردن یک یا دو کلمه به متن، آنرا پذیرفتند:
«بسمه تعالی
یکشنبه چهاردم ذیحجه 1398، مطابق با چهاردهم آبانماه 1357
1- سلطنت کنونی ایران با نقض قوانین اساسی و اعمال ظلم و ستم و ترویج فساد و تسلیم در برابر سیاستهای بیگانه فاقد پایگاه قانونی و شرعی است.
2- جنبش ملی اسلامی ایران با وجود بقای نظام سلطنتی غیرقانونی، با هیچ ترکیب حکومتی موافقت نخواهد کرد.
3- نظام حکومت ملی ایران بر اساس موازین اسلام و دموکراسی و استقلال بهوسیله مراجعه به آرای عمومی تعیین گردد.
دکتر کریم سنجابی»[29]
با این حال بختیار امیدوار بود که از طریق ملاقات با امام بتواند قدری زمان ورود ایشان به خاک ایران را به تعویق بیندازد. لذا میتوان گفت هدف اساسی بختیار، جلوگیری از بازگشت امام یا لااقل به تعویق انداختن آن بود. چنانکه او در 6 بهمن در مصاحبه با رادیو فرانسه گفته بود: «برای بازگشت آیتالله خمینی به ایران هنوز خیلی زود است. آیتالله باید به من فرصت بدهد تا برای ورود او و تضمین امنیت این کار، برنامهریزی کنم.»[30] علت اینکه بختیار مهلت میخواست معلوم بود. او امیدوار بود با اصلاحاتی که انجام داده، نظر مردم را جلب کند و از انقلاب جلوگیری نموده و خود اعلام جمهوری نماید.[31] اطلاعات و شواهد حاکی از آن بود که آمریکاییها و بختیار و ارتش بعد از رفتن شاه از ایران، میخواستند با سرعت و با اعلام برخی تغییرات نظیر انحلال ساواک و... حتی انحلال شورای سلطنت و اعلام جمهوری از بالای سر انقلاب پل بزنند و به این ترتیب به اصطلاح جلوتر از انقلاب حرکت کنند و شعارها را از انقلاب گرفته و آن را خلع سلاح ساخته و مهار نمایند. اما آنها خیلی دیر جنبیده بودند و لذا برای اجرای این برنامهها نیاز به زمان داشتند.[32] رژیم تا آنجا به فروپاشی نزدیک شده بود که حتی طرح ایجاد کودتا ـ که یکی از اهداف سفر ژنرال آمریکایی رابرت هایزر به ایران بود ـ نیز با شکست مواجه شد. شاه در این زمان امیدوار بود که آمریکا و نظامیان کودتا کرده و نظیر 28 مرداد 1332 او را به سلطنت برگردانند. به همین دلیل، پس از خروج از کشور به جای سفر به آمریکا، به مصر رفت و مدتی در آنجا و بعد در مراکش به انتظار توقف کرد. ژنرال هایزر نهتنها تلاش کرد که نظامیان همزمان با خروج شاه از ایران، وحدت خود را حفظ نموده و با دولت بختیار همکاری کنند، بلکه عملاً آنها را تشویق کرد که انفعالی عمل نکنند و در برخی از موارد حالت فعال به خود بگیرند؛ از جمله او نظامیان را به اشغال مراکز مهم اقتصادی که بهخاطر اعتصابات فلج شده بود نظیر مراکز نفتی، بانکها و گمرک، تشویق و بسیج کرده بود. اما دیگر کار از کار گذشته بود؛ زمانی واشنگتن به هایزر دستور کودتا را داد که قرهباغی به او گزارش داد که نیروهای ارتش مرتب به ملت میپیوندند و دیگر ارتشی نمانده که کودتا کند. وقتی کار به اینجا رسید، هایزر ایران را ترک کرد و ارتش شاهنشاهی و ژنرالهایش را به حال خود رها کرد تا در دفاع از خود هر کاری میتوانند، انجام دهند.[33]
شاپور بختیار به مسئله ملاقات با امام خیلی دلبسته بود و تصور میکرد که معظمله به محض ابراز تمایل و درخواست، سریعاً او را میپذیرد و با وی به گفتگو مینشیند. از این رو، موضوع ملاقات با امام را با برخی از دوستان و مشاورانش در میان گذاشت و از آنان در این مورد نظرخواهی کرد. مهندس مهدی بازرگان، یکی از کسانی بود که بختیار مدعی است با او پیرامون مسئله ملاقات با امام گفتگو کرد و نظرش را جویا شد.[34] بختیار در خاطرات خود مینویسد:
«من فکر کردم که اگر هیچ قدمی به سوی خمینی برندارم، ممکن است تاریخ مرا محکوم کند که: چرا کوشش نکرد شخصاً او را ببیند؟ چرا دو به دو با او به صحبت ننشست؟... حدود 12 سطری نوشتم که بازرگان چندینبار بالا و پایینش کرد. این متن هنوز موجود است. با کلمات «اینجانب شاپور بختیار...» شروع میشد و بعد به شرح خلاصهای از فعالیتهایم تا زمان نخستوزیری میپرداخت و در پایان با کمال احترام پیشنهاد اینکه به پاریس بروم تا درباره مسائل بسیار حیاتی آینده کشور و حتی دنیای اسلام، با او دو به دو به گفتگو بنشینیم. مقصود از دو به دو این بود که نه من بهعنوان رئیس دولت با او حرف خواهم زد و نه او بهعنوان رهبر مذهبی با من طرف خواهد شد و افزوده بودم که من میتوانم ظرف 48 ساعت پس از دریافت جواب، نزد او بروم و با میل پیشنهادهای او را در جهت منافع ملت ایران بشنوم. متن را تلفنی به خمینی رساندند و او قبول کرد. تاریخ اگر با غرضورزی نوشته نشود باید این واقعیت را ثبت کند.»[35]
بدون شک این گفتههای بختیار هیچ پایه و اساسی ندارد و در هیچیک از منابع تاریخی نیامده که امام با متن بختیار و ملاقات با او موافقت کرده است. چنانکه پیشتر نیز گفته شد، امام به محض اطلاع از این شایعه بلادرنگ بیانیه دادند و واقعیت را آشکار ساختند. از سوی دیگر، روشن بود که بختیار نمیتوانست در تهران استعفای علنی بدهد و بعد به پاریس بیاید. اگر او استعفا میداد دیگر نخستوزیر نبود و آنوقت دیگر دیدارش با امام فایده و معنایی نداشت. در ضمن او نمیتوانست از تهران خارج شود؛ زیرا در آن روزها برای آنکه امام نتوانند به تهران بروند، دولت و ارتش فرودگاهها را بسته بودند و رفتوآمد تمامی هواپیماها متوقف شده بودند و بختیار قرار بود با یک هواپیمای اختصاصی ارتشی به پاریس بیاید. اگر بختیار در تهران استعفای خود را منتشر میساخت و بعد میخواست از تهران خارج شود، به احتمال قوی در تهران کودتا میشد.[36]
همچنین ادعای بختیار ـ که در خاطراتش منتشر شده و در بالا به آن اشاره گردید ـ جالب است؛ اگر او واقعاً فقط به این دلیل تصمیم به دیدار امام گرفته که تاریخ در موردش اشتباه قضاوت نکند، چرا در ابتدای نخستوزیریاش چنین کاری نکرد؟ چرا درست زمانی تصمیم به این کار گرفت که اوضاع مملکت آشفته بود و سقوط رژیم امری قطعی به نظر میرسید؟ آیا او قصد نداشت که تنها خود را نجات دهد و با نزدیکشدن به امام آینده سیاسی خود را بهعنوان رئیسجمهور انقلاب تضمین نماید؟[37]
پس از انتشار بیانیه امام و منتفیشدن سفر بختیار به پاریس، وی در تهران مصاحبه کرد: «چند روز قبل خدمت آیتالله خمینی که احترام بسیار برایشان قائل هستم و ایشان را یکی از عوامل به حرکت درآوردن انقلاب با شکوه ملتمان میدانم، نامهای نوشتم. در این نامه جزء و کل وضع موجود کشور را بیان کردم. برای ایشان نوشتم که آمدن ایشان در آن موقعیت خطرناک است، چرا که دستهای توطئهگر ممکن است علیه جان ایشان توطئهای طرحریزی کرده باشند... بعد مقدمات سفر به پاریس هماهنگ شد؛ چرا که گمان میکردم در یک دیدار حضوری و بدون واسطه بهتر بتوانیم مسائل را با یکدیگر بررسی کنیم. در آن لحظه که من اعلام کردم به خدمت ایشان میرسم حضرت آیتالله خمینی نامه مرا خوانده بودند و از تمام جریانات اطلاع داشتند و خیلی خوشحال شدم وقتی نخستین واکنشها از سوی اطرافیان ایشان و نیز نمایندگانشان در تهران در جهت تأیید این اقدام بود. اما ناگهان در یکی از روزنامههای صبح دیدم که ایشان دیدار با مرا مشروط به استعفای من از سمت نخستوزیری دانسته بودند و این در حالی بود که من میخواستم بهعنوان یک ایرانی در برابر یک ایرانی بنشینم و مشکلات مملکتم را حل کنم. من بهعنوان نخستوزیر نزد ایشان نمیرفتم که شرط ایشان شامل من شود. باید از همین جا اعلام کنم من به هیچوجه سنگر خود را بهعنوان نخستوزیر قانونی ترک نمیکنم.»[38] همچنین او در مصاحبه مطبوعاتی دیگری گفته بود: «... بعد در روزنامه خواندم که شرط مذاکره با من این است که از سمت نخستوزیری استعفا دهم. مثل این که در این مورد بین ایشان [امام خمینی] و اطرافیان اختلافنظر پیدا شده است. از این رو، من تا رفع اختلافات به پاریس نمیروم... من حاضر به استعفا نیستم، ولی حاضر به مذاکره هستم.»[39] بختیار همواره تلاش داشته چنان نشان دهد که دولتی مستقل دارد و تمام مسئولیتها به وی محول شده است. حتی او در خاطرات خود چنین ادعا میکند که از سفر ژنرال هایزر به ایران هم اطلاع نداشته است![40] اما واقعیت این است که بختیار هماهنگ با ایالات متحده آمریکا برای به تعویق انداختن سفر امام به طرق گوناگون وارد عمل شده بود که در هیچیک از آنها موفق نگردید.
بختیار به صراحت درباره هدفش از ملاقات با امام خمینی گفته بود: «فکر میکردم که آقای خمینی یا میگوید آره یا میگوید نه. اگر گفت بله و نشست و با من صحبت کرد نصف کاریزمایش [= جاذبه معنوی] میرود و اگر که این کار را نکرد، به مردم ایران میگویم ببینید آدم میخواهد برود با او بنشیند حاضر به هیچچیز نیست، هیچچیز سرش نمیشود.»[41] این سخنان بختیار نشان میدهد که او از این ملاقات، هدفی جز ضربهزدن به امام و انقلاب از راه تزویر و ریا نداشته است.
بختیار تلاش میکرد تا بگوید من بهعنوان یک فرد ایرانی نزد امام میروم نه بهعنوان نخستوزیر. قصد وی این بود که هم نظر رهبری را تأمین کند و چنین وانمود کند که در واقع استعفا کرده است و هم در عین حال استعفا را رسماً نپذیرفته و بدینترتیب مدرک به دست مسئولان انقلاب نداده باشد. او میخواست نزد امام رفته و خود را نزدیک به مردم و در صف انقلاب نشان دهد و موجب فروکشکردن و کاهشیافتن مبارزه مردم شود و سپس بهطور شفاهی و خصوصی نزد امام خمینی از استعفا سخن به میان آورد. اگر امام او را مجدداً به کار میگماشت، این برای بختیار یک پیروزی در کسب مشروعیت بود. و اگر چنین نمیشد، راه برای وی همچنان باز بود تا از محل اقامت رهبری خارج شده و اعلام کند که من هرگز استعفا نداده و نمیدهم! به عبارتی، امام خمینی دست بختیار را خوانده و پس از آگاهی بر شایعات منتشرشده، مجدداً با صراحت اعلام نمود که خبر پذیرش بختیار بدون استعفای قبلی وی دروغ است.
بهطور کلی استراتژی بختیار در این زمان برای مواجهه با انقلاب، بر دو اصل استوار بود: 1) سرگرمساختن روحانیون به امور جاری و روزمره به منظور تحکیم پایههای قدرتش؛ 2) جلب همکاری ارتش به منظور انجام برنامههایش. او تصور میکرد که اگر ارتش مدت بیشتری با او همکاری کند، میتواند برنامههای اساسیاش را به اجرا گذارد و امام را وادار به مصالحه کند. او تصور میکرد برنامههایش حاوی تمام مطالبات گروههای مختلف از جمله امام است و او میتواند به مصالحه با امام، خود رهبر انقلاب شده و امام را به حاشیه براند. غافل از اینکه مطالبات امام و انقلابیون فراتر رفته و خواهان برچیدهشدن نظام موجود بودند. بختیار میخواست سوار موج انقلاب شود ولی خود در آن غرق شد.[42]
یکی از نکات دیگر در این زمینه، استعفای بختیار بود. هرچند بختیار از قبول استعفا خودداری کرد اما شواهدی وجود دارد که بیان میکند او استعفایش را نوشته بود اما به دلایلی نامعلوم آن را امضا نکرد. یزدی در مورد استعفای بختیار مینویسد:
«آنچه در پاریس به ما اطلاع داده شده بود، عبارت از این بود که بختیار از برنامههای امام در مورد معرفی دولت موقت مطلع شده و میدانسته که بایستی استعفا بدهد تا بتواند با امام ملاقات کند. آیا در تهران و در تماسها و مذاکرات شورای انقلاب با بختیار واقعاً توافق شده بود که او استعفا بدهد یا خیر؟ این مسئله آن روزها برای ما مبهم ماند. سرعت وقوع حوادث هم به قدری بود که مجالی برای پیگیری این قبیل مسائل نمیگذاشت. اما وقتی به ایران آمدیم معلوم شد که وی نهتنها میدانسته است که باید استعفا بدهد تا با امام ملاقات کند، بلکه آماده استعفا هم بوده است. برخی از دوستان نزدیک وی به او توصیه کرده بودند حالا که ننگ نخستوزیری شاه را پذیرفته و بههرحال شاه از ایران خارج شده، بهتر است پیش آقا رفته و اعلام کند با انتصاب از جانب شاه و پذیرفتن این ننگ در واقع فداکاری کرده و تنها میخواسته شاه با حداقل خونریزی از ایران برود. اما حالا که شاه رفته تمام ملت امام را به رهبری قبول دارند، او وظیفه خود را تمام شده میداند و خود را کاملاً در اختیار امام قرار میدهد. به موجب اطلاعات و اخبار واصله از تهران چنین به نظر میرسید که بختیار تسلیم این نظریه شده بود و به همین دلیل نهتنها آن بیانیه را صادر و منتشر کرد، بلکه آماده برای سفر به پاریس هم بود و مهمتر آنکه استعفای خود را کتباً نوشته و به اعضای شورای انقلاب در تهران داده بود.»[43]
متن استعفای بختیار به این شرح بوده که سید احمد صدر حاج سید جوادی[44] از اعضای شورای انقلاب در 13 اسفند 1357 آن را در اختیار مطبوعات گذاشت: «از آنجا که نهضت اسلامی ملت ایران با ایثار خون جوانان عزیز خود به آستانه پیروزی رسیده است، از آنجا که اکثریت قاطع ملت ایران به رهبری عظیمالشأن خود امام خمینی ابراز اعتماد کامل نموده است، از آنجا که دولت اینجانب شاپور بختیار فعلاً از طرف اکثریت ملت ایران مورد توجه و علاقه نمیباشد، لذا این دولت استعفای خود را به پیشگاه ملت ایران به رهبری امام خمینی تقدیم میدارد و با توجه به خدماتی که این دولت در عمر بسیار کوتاه خود در راه رسیدن به اهداف عالیه ملت ایران انجام داده است، امیدوار است که بعد از این نیز همراه و همگام سایر آحاد و افراد ملت ایران بتواند بقیه راه طولانی موفقیت بپیماید.»[45]
سید احمد صدر حاج سید جوادی توضیح داد که «چون بختیار در انجام مهمترین شرط نخستوزیریاش یعنی بیرون فرستادن شاه از کشور موفق شده بود و ما فکر میکردیم دارد در مسیر خواست مردم گام برمیدارد، طرحی به نظرمان رسید به این صورت که بختیار به خدمت امام برسد و استعفای خود را تقدیم کند و امام هم موقتاً اداره امور را به خود او واگذر کنند. بختیار نگران عدم قبول امام بود، به او قول دادیم در این صورت عین نامه و امضای او را پس میدهیم، قبول کرد. متن استعفا را برایش فرستادیم و او پس از دستکاریهایی به خط خود که عین آن نزد من است، آن را فرستاد و موافقت شد. ولی وقتی که آن را برای بختیار فرستادیم حاضر به امضا نشد.»[46]
اما چرا بختیار بعداً زیر بار نرفت و حاضر به امضای آن نشد بهطور قطع معلوم نیست. ظاهراً علت آن را باید در روابط بختیار و ارتش از یک طرف و رابطه هر دوی آنها با آمریکاییها جستجو کرد. مسلماً در صورت استعفای بختیار و دیدارش با امام در پاریس دولت او نیز به سرنوشت شورای سلطنت بعد از استعفای سید جلالالدین تهرانی دچار میشد، یعنی ساقط میگردید و این امر دقیقاً یک پیروزی برای ملت و انقلاب و شکست قطعی برای دشمنان انقلاب اسلامی و کنار رفتن بختیار از صحنه سیاسی کشور بود در حالی که او داعیه رئیس جمهور شدن و بلکه داعیه همطرازی با امام خمینی را داشت!.
اما بختیار در مصاحبه خود با پروژه تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد، استعفایش را کاملاً تکذیب نمود:
«حاج سید جوادی؟ من تا حال اصلاً حاج سید جوادی را در عمرم ندیدهام و هیچ نامهای را او ننوشته که من امضا بکنم و یا من ننوشتم که او امضا بکند، یعنی نفی کلی است. اما نامهای خود من به خمینی نوشتم... و این [نامه] تلاش یک مرد وطنپرستی بود که میخواست جلوی آن چیزی که پیش آمد بگیرد که فردا یا پنجاه سال دیگر که این بچهها این مدارک را میخوانند، نگویند خوب این آقای دکتر بختیار، میگفت مرغ من یک پا دارد. چه میشد میآمد و با آقای خمینی مینشستند و راجع به چیزها [صحبت میکردند]؟ این مسئله را خود من تصمیم گرفتم که بیایم به اینجا [پاریس] و با ایشان [امام خمینی] صحبت بکنم. قبلاً هم یک نامهای برای ایشان فرستادم و آن نامه عبارت است از یک نامهای که «آقا، من یک آدمی هستم که یک مبارزاتی کردم که چنین است و چنان است و خیلی خوشحال میشوم اگر شما هم مرا راهنمایی بکنید، راجع به مسائلی که مبتلا به ملت ایران است: یکی نداشتن آزادی و فلان.» کاری با آن چیزهای مذهبیشان نداشتم. آنها [روحانیون] باید کار خودشان را بکنند. به من ارتباطی ندارد، یا خیلی دور. من به حاج سید جوادی مطلقاً در مورد این مسئله، نه چیزی نوشتم و نه او چیزی به من گفت که بنویسم. و نه من او را میشناسم شخصاً.»[47]
به هر روی، بختیار نتوانست موفق به ملاقات با امام خمینی شود و از ورود امام خمینی به کشور جلوگیری به عمل آورد. بنابراین مأیوس شد و در نهایت هم ناچار به بازگشایی فرودگاههای کشور گردید. سایروس ونس وزیر خارجه سابق آمریکا در خاطراتش در این باره مینویسد: «بختیار به سرعت اعتماد و اطمینان اولیه خود را درباره امکان برقراری نظم و کنار آمدن با آیتالله خمینی از دست داد. تلاش بختیار برای یک ملاقات و مذاکره رودررو با آیتالله با شکست مواجه شد و سرانجام به این نتیجه رسید که اگر بخواهد از بازگشت خمینی به ایران جلوگیری کند، سرنگون خواهد شد. روز 29 ژانویه [9 بهمن 1357] بختیار به [ویلیام] سولیوان [سفیر وقت آمریکا] گفت که از مراجعت خمینی به ایران ممانعت نخواهد کرد.»[48]
جمعبندی
در تاریخ ایران (بهویژه مقطع انقلاب اسلامی ایران) ابهامات و شبهههای فراوانی به چشم میخورد که پژوهش و پاسخگویی به آنها برای روشنشدن حقیقت، ضروری به نظر میرسد. شایعه امکان ملاقات دکتر شاپور بختیار با امام خمینی در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 1357 از جمله موضوعات پر ابهامی است که جهت واکاوی، کمتر بدان پرداخته شده است. دکتر بختیار برای همراهی مردم با دولت خود، تلاش کرد اصلاحات متعدد و البته ساختارشکنانهای را ترتیب دهد از جمله بازگرداندن سنت پارلمانی رأی تمایل، آزادی زندانیان سیاسی، آزادی مطبوعات، انحلال سازمان اطلاعات و امنیت کشور (که هیچگاه به وقوع نپیوست) و غیره. اما هیچیک از این اقدامات بختیار ثمربخش نبود و از امواج خروشان انقلاب مردمی ایران نکاست. مردم بیصبرانه در انتظار بازگشت امام خمینی به کشور بودند و به مرور فشارها به دولت بختیار مضاعف میشد. از این رو، بختیار ناچار به بستن فرودگاهها برای جلوگیری از ورود امام شده بود. در همین زمان (یعنی اوایل بهمن 1357) بختیار تصمیم گرفت که اعلام کند میخواهد برای مذاکره با امام خمینی به سوی پاریس رهسپار شود.
هدف اصلی بختیار جز خریدن زمان و به تعویق انداختن سفر امام و البته ضربهزدن به حیثیت ایشان، چیز دیگری نبود. تا از این طریق بتواند قوای باقیمانده رژیم شاهنشاهی را ساماندهی کند و مخالفین را سرگرم کرده و مسیر انقلاب را منحرف سازد. اما حضرت امام که با هوشیاری خدادادی خود این ترفند شوم را پیشاپیش درک کرده بود، دیدار با شاپور بختیار را موکول به استعفای او از نخستوزیری و اقرار به غیرقانونی و غیرمشروعبودن سلطنت خاندان پهلوی کرد و برنامه ملاقات با وی را به هم زد. بختیار که چنین بیان مینمود: «من میخواستم بهعنوان یک ایرانی در برابر یک ایرانی بنشینم و مشکلات مملکتم را حل کنم. من بهعنوان نخستوزیر نزد ایشان نمیرفتم»، اما در این هنگام از قبول این شرط امام سر باز زد. در حالی که اگر او واقعاً به فکر مصالح مملکت بود و چشمی به مقام و منصب نخستوزیری و البته فرمان دول غرب مبنی بر حفظ رژیم شاهنشاهی نداشت، میتوانست استعفا دهد و حتی مورد اقبال، عفو و بخشش مردم ایران نیز واقع شود. اما پر واضح بود که چنین اقدامی از دکتر بختیار ـ که همگام با دولت آمریکا و عوامل باقیمانده رژیم تمام تلاش و سوابق سیاسیاش را در راه خدمت به سلطنت و به قول خودش استبداد 25 ساله (پس از کودتای 28 مرداد 1332) به کار گرفته بود ـ دور از انتظار به نظر میرسید.
پس از ردّ درخواست بختیار توسط امام، او به کوششهای خود برای حفظ سلطنت ادامه داد اما به نتیجه نرسید. امام خمینی سرانجام در 12 بهمن 1357 به میهن بازگشت و در 15 بهمن فرمان نخستوزیری مهندس مهدی بازرگان را صادر نمود. بدیهی است دو دولت در یک سرزمین نمیگنجند و پیروزی نهایی از آن دولتی است که مورد قبول اکثریت مردم باشد. از این رو، دکتر بختیار که خود را تنها دیده بود سرانجام در ظهر 22 بهمن 1357 متواری شد و دولتش به ایستگاه پایانی رسید.
[1] ر.ک: «دولت نظامی ارتشبد غلامرضا ازهاری»، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[2] ر.ک: «نگاهی به زندگی سیاسی دکتر کریم سنجابی»، همان.
[3] ر.ک: «نگاهی به حیات سیاسی دکتر غلامحسین صدیقی»، همان.
[4] برای مطالعه در مورد ابعاد گوناگون دولت دکتر شاپور بختیار، رجوع کنید به: «نگاهی به دولت دکتر شاپور بختیار» و «کارنامه سیاسی شاپور بختیار» سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[5] در زمینه اصلاحات دولت بختیار و اهداف آن رجوع شود به: «بررسی اصلاحات ادعایی دکتر شاپور بختیار در دوره نخستوزیری»، همان.
[6] سولیوان، ویلیام، مأموریت در ایران، ترجمه محمود مشرقی، چاپ سوم، تهران: 1361، سازمان انتشارات هفته، ص 167.
[7] کارتر، جیمی، ایران در خاطرات جیمی کارتر، ترجمه ابراهیم ایراننژاد و طیبه غفاری، چاپ دوم، تهران: 1394، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 39.
[8] قرهباغی، عباس، اعترافات ژنرال، چاپ سوم، تهران: 1365، نشر نی، ص 227 و 228.
[9] مهدوی، عبدالرضا هوشنگ، انقلاب ایران به روایت رادیو بیبیسی، چاپ دوم، تهران: 1396، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 357.
[10] همان، ص 355.
[11] بازرگان، مهدی، انقلاب ایران در دو حرکت، چاپ پنجم، تهران: 1363، مهندس مهدی بازرگان، ص 74.
[12] صحیفه امام، «مصاحبه با تلویزیون سی.بی.اس درباره فرار شاه و آینده اوپک»، 15 دی 1357، جلد 5، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 343.
[13] «عدم شناخت غرب از حکومت اسلامی ـ سیاستهای آینده انقلاب؛ مصاحبه با روزنامه فایننشال تایمز درباره سیاستهای آینده انقلاب»، 18 دی 1357، همان، ص 398.
[14] «مصاحبه با تلویزیون سوئیس درباره حکومت بختیار و اقلیتهای مذهبی»، 18 دی 1357، همان، ص 401.
[15] حسینیان، روحالله، انقلاب ایران (زمینهها چگونگی و چرایی)، یک سال مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه (بهمن 1356 تا بهمن 1357)، چاپ اول، تهران: 1387، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 671.
[16] قرهباغی، همان، ص 259.
[17] روزنامه کیهان، مورخ 08 /11 /1357؛ به نقل از: دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، نخستوزیران ایران؛ شاپور بختیار، جلد سوم مجموعه نیمه پنهان، چاپ هشتم، تهران: 1387، انتشارات کیهان، ص 88.
[18] بازرگان، همان، ص 74
[19] ر.ک: حسینیان، همان، ص 672.
[20] روزنامهی اطلاعات 8 /11 /1357، ص 8؛ به نقل از حسینیان، همان، ص 673.
[21] صادقی گیوی (خلخالی)، محمدصادق، خاطرات آیتالله خلخالی، جلد 1، چاپ ششم، تهران: 1381، نشر سایه، ص 272ـ270.
[22] صحیفه امام، «پیام به علما و روحانیون درباره تکذیب شایعه پذیرفتن بختیار»، 7 بهمن 1357، همان، ص 536.
[23] فردوسیپور، اسماعیل، همگام با خورشید، چاپ اول، تهران: 1372، مجتمع فرهنگی اجتماعی امام خمینی (س) فردوس، ص 485.
[24] محلاتی، فضلالله، خاطرات و مبارزات شهید محلاتی، مصاحبه از سید حمید روحانی (زیارتی)، چاپ اول، تهران: 1376، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 109.
[25] صحیفه امام، «سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج (پیوستن ارتش به ملت، اندرز و اتمام حجت»، 8 بهمن 1357، همان، ص 549.
[26] یزدی، ابراهیم، آخرین تلاشها در آخرین روزها، چاپ سوم، تهران: 1363، انتشارات قلم، ص 161.
[27] بازرگان، همان.
[28] حسینیان، همان، ص 676.
[29] همان، ص 33.
[30] کرباسچی، غلامرضا، هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی، جلد دوم، چاپ اول، تهران: 1371، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران، ص 1103.
[31] باکری، آسیه، مرغ در طوفان، چاپ اول، تهران: 1388، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 76 و 77.
[32] یزدی، همان، ص 140.
[33] یزدی، ابراهیم، بررسی سفر هایزر به ایران، چاپ اول، تهران: 1362، نهضت آزادی ایران، ص 23 و 24.
[34] دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 89.
[35] بختیار، شاپور، یکرنگی، ترجمه مهشید امیرشاهی، چاپ چهارم، پاریس: 1982 (1361-1360)، انتشارات خاوران، ص 173 و 174.
[36] همان، ص 160.
[37] باکری، همان، ص 74.
[38] همان، صص 81ـ79.
[39] روزنامه کیهان، «بختیار: در راه بازگشت امام خمینی مانعی نیست»، شماره 10624، دوشنبه 9 بهمن 1357، ص 2.
[40] ر.ک: بختیار، شاپور، خاطرات شاپور بختیار، مجموعه تاریخ شفاهی ایران، مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه هاروارد، به کوشش حبیب لاجوردی، چاپ دوم، تهران: 1386، نشر صفحه سفید، ص 119.
[41] مهدوی، همان، صص 355ـ353.
[42] باکری، همان، ص 45 و 46.
[43] یزدی، همان، ص 169.
[44] سید احمد صدر حاج سید جوادی در کابینه مهندس مهدی بازرگان به وزارت کشور منصوب گردید.
[45] ر.ک: باکری، همان، ص 81 و 82.
[46] یزدی، ص 170.
[47] بختیار (1386)، همان، ص 108 و 109.
[48] ونس، سایروس و برژینسکی، زبیگنیو، توطئه در ایران، ترجمه محمود مشرقی، تهران: 1362، انتشارات هفته، ص 47.

استعفای سید جلالالدین تهرانی از شورای سلطنت

اظهارات حسن نزیه رئیس کانون وکلای دادگستری

انتشار اعلامیه امام خمینی در تکذیب ملاقات با شاپور بختیار

برخی از شعارهای مردم علیه بختیار

دکتر شاپور بختیار

کنفرانس مطبوعاتی دکتر بختیار

بختیار در نشست مطبوعاتی

بختیار در نشست مطبوعاتی

امام خمینی

امام خمینی در نوفل لوشاتو

امام خمینی و حاج احمدآقا

امام خمینی و دکتر ابراهیم یزدی

دکتر ابراهیم یزدی

دکتر یزدی و حاج احمد خمینی

مهندس مهدی بازرگان

مهندس مهدی بازرگان

صادق قطبزاده

آیتالله حسینعلی منتظری

آیتالله اسماعیل فردوسیپور در کنار امام خمینی

شهید آیتالله سید محمد بهشتی

آیتالله صادق خلخالی
تعداد مشاهده: 87