تشنج در بند سیاسی زندان قصر در سال 1355
تاریخ انتشار: 26 فروردين 1404

در مرداد 1355 به دلیل تنبیه یکی از زندانیان سیاسی زندان قصر به نام مرتضی احمدی، زندانیان سیاسی اقدام به تحصن و اعتصاب نمودند. این تشنج در عرض 24 ساعت با برخورد خشن و ضرب و شتم و تنبیه زندانیان دخیل در موضوع، خاتمه یافت، ولی شکنجه و آزار و اذیت آن به یاد زندانیان سیاسی باقی ماند. آیتالله غلامعلی نعیم آبادی[1] که جزو زندانیان مذکور بود در این باره میگوید:
«در یکی از بندها که ما بودیم، در درون زندان یک شورشی شد، پلیس وارد شد و با بچههای زندان درگیر شد. تعدادی را گرفت. آن کسانی که به تشخیص خودشان در این قضیّه موثّر بودند. من را هم گرفتند. باز از زندان به زندان دیگری بردند. یکجایی بود که مثلاً شاید چیزی حدود بیست متر فضا داشت. گفتند: سر خود را به دیوار بزنید. زدیم. دستها را هم در پشت کمرتان گره کنید و تکان نخورید. ما را 24 ساعت محکوم کردند به اینکه اینطوری باشیم. آقای احمد توکّلی[2] هم یکی از ما بود. پاهای بنده خدا ناراحت بود، حالا نمیدانم وضع پاهای او چطور بود. منتها در آن زمان بهشدّت پاهای او ناراحت بود. چند ساعتی که ایستاد افتاد. یعنی واقعاً بیماری او اجازه نمیداد و افتاد. دستشویی هم که میرفتیم، در کمال گستاخی در را باز میکردند و میگفتند: اینجا را بهانه قراردادی که رفع خستگی کنی؟! برای هر نماز هم سه دقیقه وقت میدادند. بعد از 24 ساعت سرگرد یحیایی[3] که آن زمان مسئول زندان بود، بعد از انقلاب هم اعدام شد، آمد قدم میزد و یکی از زندانیها یک پسری بود، آقای ریگی (از بچههای چپ بود) به او خطاب کرد و گفت: «ریگی! اگر ریگی در کفش تو نبود، اینجا پیدا نمیشدی.» کاملاً به یاد دارم، به من هم گفت: «نعیمآبادی، ما به روحانیت ارادت داریم امّا تو خائن هستی!» بعد از 24 ساعت تمام، اصلاً همه بیهوش افتادند. مثل بقیه از خستگی در یک خوابی عمیق و طولانی فرو رفتم.»[4]
*****
از: 302 تاریخ: 6 / 6 / 2535[1355]
به: عرض میرسد شماره: 3552 / 302
درباره: ایجاد تشنج وسیله زندانیان ضد امنیتی در زندان
در مورخه 30 / 5 / 35 زندانی ضدامنیتی مرتضی احمدی فرزند علی در اتاق ملاقات با پدرش با لهجه محلی صحبت میکرده و چون حرفهای نامبردگان برای مأمور مراقب مربوط قابل فهم نبوده به زندانی مذکور اظهار میدارد که با لهجه محلی صحبت نکند، ولی زندانی مزبور به مأمور مورد بحث اعتراض و توجهی به دستور مأمور نمیکند. بعد از خاتمه ملاقات ستوان یکم ژیانپناه[5] زندانی خاطی را به اتاق نگهبانی احضار و چون زندانی در آنجا نیز مرتکب اعمال بیادبانهای میشود، افسر مذکور، یادشده را تنبیه و به داخل اندرزگاه میفرستد. به همین علت در ساعت 0830 مورخه 31 / 5 / 35 اکثر زندانیان اندرزگاه شماره 4 ضد امنیتی دور تا دور بند یک نشسته و سکوت اختیار نموده که از رفتن به داخل حیاط امتناع میکردند و با وجود اینکه چندین بار به آنها دستور داده شده که هر یک به بند مربوط برود و کسی توجه نکرده؛ و مراتب به رئیس ندامتگاه اطلاع و سرهنگ محرری[6] به اندرزگاه وارد و متعاقب وی در حدود یکصد و پنجاه نفر پاسبان و سرباز با باطون و سپر وارد اندرزگاه میشوند که زندانیان فوراً به داخل حیاط اندرزگاه رفته و در ضلع شمالی حیاط مجدداً تجمع و مأمورین نیز به داخل حیاط رفته و مقابل زندانیان ایستادهاند. در این موقع سرهنگ محرری با سخنانی قاطع شروع به سخنرانی و اظهار داشت: شما همگی خائن و وطنفروش هستید. هرگونه اعمال زشت شما را با عکسالعمل شدید جواب میدهیم. ضمن سخنرانی رئیس ندامتگاه یکی از زندانیان به نام غلامرضا جودی خسروشاهی کفش دمپایی خود را به طرف مأمورین پرتاب که فوراً نامبرده وسیله مأمورین از بین زندانیان خارج و به همین علت تعدادی از زندانیان شروع به هیاهو میکنند.1
پس از سخنرانی سرهنگ محرری تعدادی از زندانیان که محرک شناخته شدهاند، به اندرزگاه مجرد منتقل و تنبیه گردیدهاند. ضمناً وضع اندرزگاه در حال حاضر آرام و معمولی میباشد و اسامی زندانیان مورد بحث به شرح زیر به پیوست میباشد.
نظریه شنبه: ستوان یکم ژیان یکی از شایستهترین و فداکارترین افسران اندرزگاه ضد امنیتی میباشد که به منظور حفظ انضباط و حفاظت مجبور به تنبیه زندانی مرتضی احمدی شده است.
نظریه یکشنبه: شنبه کاملاً توجیه شده و در کلیه جریانات حضور داشته و به احتمال زیاد مفاد خبر و اظهار نظر وی صحت دارد. در صورت تصویب خبر فوق و پیوست مربوط به اداره یکم (312ـ 311) ارسال شود%س
پینوشت مدیریت کل اداره سوم.
به عرض میرسد:
اداره یکم در پرونده افراد منعکس کند 4 / 6 / 35
در پرونده کلاسه 77259 بایگانی شود 11 / 8 / 35
صورت اسامی زندانیانی که در ایجاد تشنج دخالت داشتهاند
1ـ رحیم نخبه
2ـ حسن اسدی لاری
3ـ حمید عبدالحسین مهین
4ـ یعقوب ریگی
5ـ علیرضا ترملکار
6ـ سیدجواد مدنی تنکابنی
7ـ مجتبی ثبوت
8ـ مسعود نوری
9ـ جلال قربانی
10ـ احمد توکلی
11ـ مرتضی احمدی
12ـ غلامرضا جودی خسروشاهی
13ـ قدرتالله روشن منبری
14ـ غلامرضا فروتن فومنی
15ـ یعقوب سیدرسولی
16ـ مصطفی راستگردانی
17ـ غلامحسین مرشدی مهر
18ـ سیروس مادائی
19ـ غلامعلی نعیمآبادی
20ـ تورج بنیصدر
21ـ بهمن هاشم زنوزی
22ـ سیدجلال معافی مدنی
پینوشتها:
[1] . آیتالله غلامعلی نعیمآبادی فرزند حجتالاسلام قدرتالله نعیمآبادی در خانوادهای روحانی در چهارم اردیبهشت سال 1323ﻫ ش در نعیمآباد دامغان به دنیا آمد. آیتالله نعیمآبادی تحصیلاتش را در مکتبخانه «ملا بوالقیس» آغاز کرد و نزد مرحوم کربلایی محمدابراهیم نعیمآبادی و کربلایی علی، مقدمات ابتدایی تحصیل را فرا گرفت. در سال 1336 پس از پایان دوره ابتدایی برای ادامه تحصیل علوم دینی به قم رفت و در 13 سالگی در مدرسه علوم دینی حاج سید صادق در خیابان چهارمردان پذیرفته شد.
آیتالله نعیمآبادی در سال 1347 ازدواج کرد. همسرش از خانوادهای روحانی بود. مادر ایشان نوه آیتالله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی و خواهرزاده آیتالله مرتضی حائری بودند. حجتالاسلام طاهری پدر خانم آیتالله نعیمآبادی از طرف آیتالله العظمی بروجردی برای تبلیغ به بردسیر کرمان رفته و بیش از نیم قرن در این منطقه به فعالیت مذهبی و فرهنگی پرداخته بود.
بر اساس اسناد ساواک آیتالله نعیمآبادی فعالیت سیاسی خود را از هیئتهای مذهبی شروع کرد و در این جلسات با طرح موضوعات مختلف به انتقاد از سیاستهای فرهنگی و مذهبی رژیم پرداخت. اولین دستورها برای کنترل و مراقبت از منابر و سخنرانیهای آیتالله نعیمآبادی از سال 1346 شروع شده است. ظاهراً ساواک شناخت چندانی از ایشان نداشته و به همین دلیل چندین بار نام ایشان را اشتباه گزارش کرده است. اولین گزارشها درباره فعالیتهای ایشان به سال 1346 مربوط است. لازم به توضیح است که در این زمان نهضت حضرت امام خمینی(ره) با وجود تبعید معظمله، به وسیله نیروهای مذهبی در حال تثبیت و گسترش بوده و ساواک بهشدت یاران امام را تحت فشار قرار میداد. به همین دلیل بسیاری از انقلابیون مانند آیتالله نعیم آبادی میکوشیدند ضمن انجام فعالیتهای مخفی سیاسی، در صورت بازداشت، در بازجوییها ارتباط خود با حضرت امام(ره) را انکار کنند. آیتالله نعیمآبادی تا پیش از بازداشت، در ماههای محرم و رمضان در مناطق جنوبی تهران مانند نازیآباد، خزانه، میدان غار، شوش و میدان خراسان سخنرانی میکرد. با این وجود ایشان در شهرهای دیگر نیز مجالس سخنرانی و موعظه داشت و به مناسبتهای مختلف به حفظ یاد و اندیشههای امام میپرداخت. شهرهای سمنان، شاهرود، شیراز، دامغان، آبادان و... از شهرهایی بودند که ایشان برای سخنرانی به آنجا دعوت میشد. وی بهرغم تعهداتش به شهربانی و ساواک مبنی بر عدم طرح مباحث سیاسی، به مناسبتهای مختلف به راه خود در مخالفت با رژیم در منابرش ادامه میداد.
از هیئتهایی که ایشان در تهران سخنرانی میکرد نیز باید به «هیئت جوانان فدائیان علیاکبر(ع)»، «هیئت جوانان بنیالزهرا(س)»، و «هیئت خامس آلعبا(ع)» اشاره کرد. دفاع از آرمانهای فلسطین و حمله به رژیم صهیونیستی از جمله موضعگیری و اظهاراتی بود که ساواک را نسبت به منابر ایشان حساس میکرد.
آیتالله نعیمآبادی در سال 1347 در اوج کنترل و نظارت ساواک، به عراق رفته و با حضرت امام(ره) ملاقات کرد.
اولین دستور کنترل و مراقبت آیتالله نعیمآبادی در خرداد 1347 ثبت شده است.
عمده مطالب آقای نعیمآبادی در این زمان انتقاد از اقدامات ضدمذهبی رژیم و دفاع از آرمانهای فلسطین بوده است.
از سال 1351 به دلیل موضعگیریهای آیتالله نعیمآبادی، ساواک مراقبت از ایشان را بیشتر کرده و در راستای کنترل و مراقبت یاران امام دستور داد که منابر ایشان کنترل و ضبط شود.
کنترل این مجالس نهایتاً منجر به بازداشت آقای نعیمآبادی در تاریخ 10 / 2 / 1353 به دلیل ایراد سخنان تحریکآمیز شد. اولین دستور بازداشت به شرح زیر صادر شده است:
«خواهشمند است دستور فرمایید واعظ نامبرده بالا را که ساکن تهران خیابان خزانه فرحآباد فلکه چهارم مقابل گرمابه صدف اتاق بالای دفتر ازدواج و طلاق میباشد و اخیراً تحریکاتی در مورد تحریم گوشت سرد در بالای منبر به عمل آورده دستگیر و تحت تعقیب قرار دهند.»
به این ترتیب آیتالله نعیمآبادی بازداشت و به کمیته مشترک ضدخرابکاری اعزام شد.
«روز جاری نامبرده بالا دستگیر و بدینوسیله توسط مأمورین شهربانی شهرستان قم اعزام و معرفی میگردد.»
آیتالله نعیمآبادی پس از حدود دو ماه بازداشت نهایتاً با قید التزام از زندان آزاد شد:
«قرار بازداشت مورخ 15 / 2 / 53 صادره درباره نامبرده به قرار التزام عدم خروج از حوزه قضایی تهران به قید وجه التزام مبلغ یکصد هزار ریال تبدیل گردید استدعا دارد مقرر فرمایید با ابلاغ قرار صادره در صورتی که به اتهام دیگری بازداشت نباشد از زندان آزاد و نتیجه را ضمن برگشت دادن پرونده اعلام دارند.»
گزارشهای ساواک از تندتر شدن بیانات آیتالله نعیمآبادی حکایت دارند. وی مسئله ضرورت انقلاب را مطرح و به نقد شرایط اجتماعی کشور پرداخته است.
به این ترتیب در فروردین 1354 منزل آیتالله نعیمآبادی مورد بازرسی قرار گرفته و ایشان نیز بازداشت شد:
«در اجرای امریه شماره 231 / 312 ـ 20 / 1 / 54 نامبرده بالا در تاریخ 30 / 1 / 54 دستگیر و از منزل مسکونی مشارالیه بازرسی، لکن مدارک مضرهای کشف نگردید. لذا یاد شده در تاریخ 31 / 1 / 54 به شهربانی قم تحویل گردید که به تهران بدرقه و به آن کمیته معرفی نمایند»
در شهریور 1354 پس از چند ماه بازجویی فشرده و اعمال فشارهای روحی و جسمی شدید، نهایتاً دادگاه حکم به محکومیت آیتالله نعیمآبادی داد. اعتراض آیتالله نعیمآبادی نیز تأثیری نداشت و در دادگاه تجدیدنظر در 11 / 8 / 1354 محکومیت ایشان قطعی اعلام گردید:
«هیئت دادرسان با بررسی محتویات پرونده و مداقه کامل اوراق آن بعد از اجرای مقررات ماده 209 قانون دادرسی و کیفر ارتش رأی شماره 232 مورخه 30 / 6 / 1354 دادگاه عادی شماره 2 تهران که برابر آن غیرارتشی غلامعلی نعیمآبادی فرزند قدرتالله را از لحاظ اتهام اقدام علیه امنیت کشور (تبلیغ) به استناد ماده 5 قانون مجازات مقدمین علیه امنیت و استقلال مملکتی مصوب خرداد ماه 1310 به سه سال حبس جنحهای با احتساب ایام بازداشت قبلی (متهم از تاریخ 2 / 2 / 1354 تاکنون در بازداشت میباشد) محکوم نمودهاند از هر لحاظ مدلل و موجه تشخیص و به اتفاق آرا آن را تأیید مینمایند. در اجرای ماده 87 قانون دادرسی و کیفر ارتش از کتاب و مدارک مکشوفه آنچه مضره است معدوم گردد. این رأی در محضر رسمی دادگاه با حضور اصحاب دعوی قرائت و ابلاغ گردید که از تاریخ اعلام رأی لغایت ده روز قابل فرجامخواهی میباشد.»
بنابر گزارش ساواک درخواست فرجامخواهی آیتالله نعیمآبادی از سوی محمدرضا پهلوی مورد تأیید قرار نگرفت.
«از شرف عرض پیشگاه شاهانه گذشت رسیدگی فرجامی را تصویب نفرمودند.» به این ترتیب آیتالله نعیمآبادی به «سه سال حبس جنحهای محکوم و قطعیت آن نیز اعلام گردید.»
در خرداد 1355 پدر آیتالله نعیمآبادی درخواست آزادی فرزندش را داشت که با این درخواست نیز موافقت نشد.
آیتالله نعیمآبادی در زندان ضمن ارتباط با طرفداران حضرت امام(ره) به مبارزه با اعضای سازمان مجاهدین خلق(منافقین) پرداخت که تغییر موضع ایدئولوژیک خود را اعلام کرده بودند. ایشان در بسیاری از مباحث و جریانهای زندان حضور فعالی داشت.
ایشان در 30 / 5 / 1355 در تشنج ایجاد شده در زندان، جزو کسانی بود که در مقابل زندانبانان ایستاد و به همین دلیل نیز تنبیه شد.
در دی ماه 1356 ایشان درخواست انتقال به قم را داشت که با وجود موافقت دادستانی ارتش مورد تأیید قرار نگرفت. سرانجام آیتالله نعیمآبادی در 25 / 12 / 1356 از ندامتگاه مرکزی تهران آزاد شد. آیتالله نعیمآبادی پس از آزادی، در رمضان 1357 بنا به فرموده حضرت امام(ره) مبنی بر افشاگری روحانیت علیه رژیم پهلوی به شاهرود رفت. در شاهرود به همراه حاج محمدتقی علیآبادی و آقای ابراهیم خادم در مساجد صاحبالزمان(عج) و مصلی به بیان مطالب تندی علیه رژیم پرداخت.
در روز 21 رمضان بعد از سخنرانی ایشان در شاهرود تظاهرات شدیدی به وقوع پیوست که همین موضوع زمینهی بازداشت سوم ایشان را فراهم کرد.
بنابر اسناد ساواک و خاطرات آیتالله نعیمآبادی ایشان در هنگام بازداشت به شدت شکنجه شده و حتی هنگام انتقال به تهران به دلیل ضربه سنگین به سر از هوش رفته است. وی در بازجویی در ساواک به این موضوع اشاره کرده است:
«بعد از اینکه به وسیله مأمورین در منزل بازداشت شدم درون اتومبیل مورد حمله یک نفر پاسبان قرار گرفتم که در نتیجه بیهوش شدم.»
در گزارشهای ساواک در همین زمان «غلامعلی نعیمآبادی از طرفداران سرسخت خمینی و از عناصر ناراحت» معرفی شده است. وی فعالیتهایش را در این مقطع تا پیروزی انقلاب با شور و حرارت بیشتری دنبال کرده و برای سخنرانی به شهرهای مختلف سفر میکرد. وی به دعوت حجتالاسلام عبدوست به شوشتر رفت و در گتوند به مدت 5 شب به سخنرانی علیه رژیم شاه پرداخت. بعد از گتوند وی به بردسیر کرمان رفت و در آنجا فضای انقلابی منطقه را تشجیع کرده و در بیشتر روستاها به ایراد سخنرانی و برگزاری تظاهرات اقدام نمود.
در بهمن 1357 به گرمسار رفت و در مناطق روستایی و شهری گرمسار بهرغم مخاطرات و تهدیداتی که از سوی برخی وابستگان رژیم صورت میگرفت، حرکت انقلابی در آن جا را توسعه بخشید. در همین زمان ایشان با مقام معظم رهبری آیتالله سید علی خامنهای که در گرمسار بودند دیدار کرد.
پس از پیرروزی انقلاب اسلامی، ایشان در بسیاری از شهرهای استان کرمانشاه حضور پیدا کرده و با برگزاری جلسات مختلف به نقد دیدگاههای مخالفین نظام پرداخت. سپس برای رسیدگی به پروندههای اعضای شهربانی دامغان از طرف آیتالله محمد مؤمن به این شهر رفت و به عنوان گرداننده کمیته انقلاب اسلامی در دامغان به فعالیت پرداخت. از دیگر مسئولیتهای آیتالله نعیمآبادی باید به فرماندهی سپاه و امامت جمعه دامغان اشاره کرد. در استان سمنان مانند بقیه نقاط کشور در این زمان گروههای مخالف نظام فعال بودند و ماهیت بسیاری از این گروهها و سازمانها برای مردم هنوز کاملاً آشکار نشده بود؛ به همین دلیل مبارزه با افکار طرفداران رژیم سابق و سازمانهایی مانند مجاهدین خلق (منافقین) و چریکهای فدایی خلق در اولویت برنامههای ایشان قرار گرفت.
با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، آیتالله نعیمآبادی در تریبونهای نماز جمعه به دفاع از انقلاب اسلامی و حمایت از رزمندگان پرداخت و بارها نیز در جبهههای جنگ حضور پیدا کرد. آیتالله نعیمآبادی در 13 آذر سال 1369 از طرف مقام معظم رهبری به امامت جمعه بندر عباس و نمایندگی ولیفقیه در استان هرمزگان منصوب شد.
پس از درگذشت آیتالله انواری در سال 1381، ایشان در دورههای سوم و چهارم مجلس خبرگان به عنوان نماینده هرمزگان حضور داشت. آیتالله نعیمآبادی اقدامات فرهنگی و اجتماعی فراوانی برای استان هرمزگان انجام داده است. از خدمات برجسته وی میتوان به ساخت و بنای تعداد زیادی مسجد در هرمزگان، ایجاد بنای مسجد جامع بندرعباس به عنوان یکی از بزرگترین مساجد جهان اسلام، و تأسیس و ساخت چندین حوزهی علمیه اشاره کرد.
آیتالله نعیمآبادی پس از سالها تلاش و مجاهدت وکوشش در راه اعتلای اسلام و مسلمانان در 21 تیر 1398 از نمایندگی مقام معظم رهبری و امام جمعه بندرعباس کنارهگیری و حجتالاسلام محمد عبادیزاده به جای ایشان منصوب شد.
آیتالله نعیمآبادی در زمینههای تدریس، تحقیق و تألیف هم فعالیتهای ارزشمندی دارد که برخی از آنها به زیور طبع آراسته شده است. از مهمترین تألیفات ایشان میتوان به آثار زیر اشاره کرد:
1)نماز زیباترین الگوی پرستش 2)نماز درمانی 3)نماز در آئینه وحی 4)نخستین گام در نماز 5)نماز جماعت 6)روزه در آیینه وحی 7)زمزمه روزهداران (شرح دعاهای ایام رمضان) 8)زکات در آیینه وحی 9)زکات سهمی برای شکوفایی 10)خمس 11)خمس سهمی برای شکوفایی 12)امر به معروف و نهی از منکر 13)روششناسی و آسیبشناسی امر به معروف و نهی از منکر 14)آسیبشناسی: خواص، زمینهها، عوامل و راههای پیشگیری از تحریف در آموزههای دینی 15)آیین پارسایی: شرح خطبه همام 16)شرحی بر خطبه امام سجاد(ع) 17)غدیر در آیینه تاریخ 18)قرآن در نهجالبلاغه 19)عاشورا در عاشورا 20)شب عاشورا 21)صلیب خونین 22)احسان 23)شکر در آئینه وحی 24)رشوه 25)تفسیر سوره فجر و تین 26)امامت عصاره رسالت 27)سیاست علوی 28)توسل 29)زیارت و توسل از منظر اسلام 30)نقدی بر وهابیت 31)بهائیت دین نیست 32)داورنیسم از دیدگاه دانش و مذهب 33)حق و باطل 34)مبانی دینی اقتصاد و اقتصاد دینی. (.برگرفته از کتاب: یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیتالله غلامعلی نعیمآبادی، تهران، 1398، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول)، همچنین بنگرید به مقاله: گذری به زندگی و فعالیتهای آیتالله غلامعلی نعیمآبادی به روایت اسناد ساواک، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی)
[2] . احمد توکلی در سال 1330 در بهشهر متولد شد. جدش از تجار اصفهان بود که در اواخر حکومت تزاری با قفقاز و روسیه مراوده تجاری داشت و با هدف تجارت به مازندران آمده بود که انقلاب بلشویکی درگرفت و او که در پی این انقلاب شکست خورده بود در شمال ایران ساکن شد.
در سال 1348 تحصیلاتش را در رشته برق در دانشگاه پهلوی -دانشگاه شیراز فعلی- آغاز کرد، اما در سال 1350 پیش از فارغ التحصیلی به دلیل اعتصاب و فعالیتهای علیه رژیم پهلوی از دانشگاه اخراج شد. در سال 1368 دوباره به دانشگاه رفت و در رشته اقتصاد به تحصیل پرداخت.
او بعد از دوران کارشناسی، در سال 1375 مدرک دکترای اقتصادش را از دانشگاه ناتینگهام انگلستان گرفت و از پایاننامهاش با عنوان «دلایل تورم در اقتصاد ایران، 1972-1990» با حمایت مالی وزارت فرهنگ و آموزش عالی ایران دفاع کرد.
توکلی در دانشکده علوم اقتصادی و سیاسی دانشگاه شهید بهشتی استادیار بوده است و در سال 1392 بازنشسته شده است.
احمد توکلی پسر دخترخاله ناتنی برادران لاریجانی و همسرش نیز دخترخاله آنهاست. وی هفت فرزند دارد، که دو نفر از آنها دختر و پنج نفرشان پسر هستند. یکی از پسران او زهیر نام دارد که داماد آقای صادق زیباکلام است. محمد توکلی نیز پسر دیگر او بود که از طراحان مشهور گرافیک ایران بود و در 34 سالگی به علت نارسایی کبدی درگذشت.
احمد توکلی از مبارزان سیاسی پیش از انقلاب است و در دانشگاه شیراز علیه رژیم پهلوی فعالیتهایی مثل اعتصاب، برهم زدن سخنرانی مسئولین دانشگاه، پخش اعلامیه علیه جشنهای 2500 ساله را انجام میداد. به همین خاطر بارها دستگیر و زندانی شد. او در دوران تحصیل در دانشگاه شیراز با برخی از اعضای سازمان مجاهدین خلق آشنا شد و از طریق سیدرضا دیباج با آن سازمان مرتبط شد. او عضو سازمان مجاهدین خلق بود و با مهندس رجبعلی طاهری (فرمانده سپاه و نماینده دور اول مجلس از کازرون) و اکبر حدادی در ارتباط بود. دیباج از دستگیرشدگان شهریور ماه سال 1350 بود که زیر شکنجه جان باخت. آنان گروهی را نیز به نام مجاهدین اسلام راه اندازی کرده بودند که از طریق آقای دیباج و سعید شاهسوندی با مجاهدین خلق در ارتباط بودند.
توکلی 4 بار توسط ساواک دستگیر شد، و سومین و چهارمین بازداشت او طولانی مدت بود، دفعه سوم 8 ماه و چهارمین بار به مدت حدوداً 2 سال زندانی شد. در زندان هویت واقعی سازمان مجاهدین خلق را شناخت و به همین خاطر در فعالیتهای سازمانی آنان در زندان شرکت نمیکرد و از آنها جدا شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی رئیس شهربانی، رئیس کمیته انقلاب اسلامی و دادیار و دادستان انقلاب بهشهر بود. در آن زمان بهشهر به جهت اجرای دقیق حکم قصاص و قطع دست دزد شهرت داشت. در اولین دوره مجلس شورای اسلامی او نماینده مردم بهشهر و عضو هیئت رئیسه بود و در سال 1359 وزیر پیشنهادی شهید رجایی به بنیصدر بود.
توکلی در کابینه مهندس میرحسین موسوی وزیر کار و سخنگو بود و بعد از استعفا از سمتش، روزنامه رسالت را بنا نهاد و پس از آن بود که برای ادامه تحصیلات به انگلستان رفت و در سال 1376 پس از بازگشت به ایران روزنامه فردا را بنیانگذاری کرد.
در سال 1380 آقای توکلی نماینده مردم تهران بود و در مجلس هفتم، هشتم و نهم شورای اسلامی رئیس مرکز پژوهشهای مجلس نیز بود.
او در دو دوره در انتخابات ریاست جمهوری نامزد شد و هر دوبار پس از مرحوم هاشمی رفسنجانی و سیدمحمد خاتمی نفر دوم انتخابات شد.
وی در انتخابات نهم ریاست جمهوری نیز از کاندیداها بود، اما به نفع آقای محمدباقر قالیباف کنارهگیری کرد.
آقای توکلی مؤسس و اولین مدیرمسئول وبگاه الف است و مؤسس و رئیس هیئت مدیره دیدهبان شفافیت و عدالت است. او همچنین رئیس هیئت امنای مجتمع فرهنگی و آموزشی پسرانه معلم است که در 17 شهریور ماه سال 1369 تأسیس شده است. (زندگینامه احمد توکلی، سایت جماران)
[3] . «سرگرد بیژن یحیایی افسر بازرسی اداره زندانها و از رئیسان زندان سیاسی قصر در آخرین سالهای حکومت پهلوی بود. بیژن یحیایی، فرزند محمد، دانش آموخته دانشکده افسری در اواخر مرداد ۱۳۵۵ در دوره ریاست سرهنگ منصور محرری بر زندان قصر، بهرغم بیتجربگیاش در زمینه مدیریت زندان، ریاست زندان سیاسی آن زندان را بعد از برکناری سرهنگ زمانی بر عهده گرفت. وی برای جبران نقیصه کمتجربگی و ناآشناییاش درباره نحوه مدیریت زندان سیاسی، به پشتیبانی سرهنگ محرری پدر همسرش، رفتارهای خشونت آمیزی در برخورد با زندانیان سیاسی، به ویژه زندانیان مسلمان در پیش گرفته بود. اشتباهات و ضعف مدیریت وی را در زندان سیاسی، سرهنگ محرری جبران میکرد.
به گفته برخی از زندانیان سیاسی حکومت پهلوی، یحیایی از بزرگترین دژخیمان زندان قصر بود که از شکنجه زندانیان سیاسی لذت میبرد و دوره ریاست او بر زندان سیاسی قصر یکی از وحشتناکترین دورههای تاریخ زندان بود. همچنین گفته شده که وی با ایجاد اخلال برای زندانیان مسلمان مانع انجام فرائض مذهبی آنان میشد و هیچگونه حق و حقوقی برای زندانیان قائل نبود. از دیگر اعمال غیرانسانی نسبت داده شده به سرگرد یحیایی جلوگیری از ملاقات خانوادههای زندانیان سیاسی، توهین و ضرب و شتم آنها و خوراندن غذای مسموم به زندانیان سیاسی بود.
بیژن یحیایی سه هفته پس از پیروزی انقلاب توسط یک تیم از پاسداران انقلاب اسلامی به سرپرستی یکی از زندانیان سیاسی دوره پهلوی بازداشت شد. وی در دادگاه انقلاب اسلامی تهران که در تاریخ ۲۲ و ۲۳ فروردین ۱۳۵۸ تشکیل شد به ایذا و شکنجه زندانیان سیاسی، اهانت به زندانیان مسلمان، ممانعت از انجام وظایف دینی، انجام اعمال غیر انسانی شکنجه منجر به قتل و نقص عضو، ایجاد اختناق و خفقان در زندان، محاربه با خدا و رسول خدا و نائب امام، سرکوب زندانیان سیاسی، محارب و فساد در ارض متهم شد. وی در جلسه دادگاه هیچ یک از این اتهامات را نپذیرفت. سرانجام بیژن یحیایی به حکم دادگاه انقلاب مفسد فیالارض شناخته و محکوم به اعدام شد. حکم صادره در ۲۴ فروردین ۱۳۵۸ به اجرا درآمد.» (دانشنامه زندان سیاسی دوره پهلوی، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری، چاپ اول، سال 1401، ج 2، ص 424 و 425)
[4] . خاطرات آیتالله نعیمآبادی، محمدمهدی عبداللهزاده، انتشارات سوره مهر، چاپ اول، سال 1401، ص 65. همچنین بنگرید به: یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیتالله غلامعلی نعیم آبادی، پیشین، ص 192 تا 194.
[5] . «منظور قاسم ژیانپناه، شکنجهگر و معاون زندان سیاسی قصر است که به دلیل اعمال شکنجههای شنیع روی زندانیان سیاسی، رفتارهای خشونت آمیز با آنان سلب حقوق انسانی زندانیان پس از پیروزی انقلاب اعدام گردید. قاسم ژیانپناه معروف به قاسم سیاه فرزند حمزهعلی متولد ۱۳۲۳ بود. وی از عناصر شرور خیابان «جمالالحق» نزدیک میدان راه آهن تهران بود. پیش از سال ۱۳۴۰ در جنوب تهران رشد کرد و به قاسم سیاه شهرت یافت. تمام افراد خانوادهاش بدنام بودند. وی بعدها وارد دانشکده افسری شد.
با انتصاب سرگرد منصور زمانی به ریاست زندان سیاسی قصر در تیر ۱۳۵۲، قاسم ژیانپناه نیز کار خود را در بندهای سیاسی این زندان آغاز کرد و با درجه سروانی معاون سرگرد زمانی گردید. وی در غیاب رئیس زندان برای نشان دادن وفاداری خود و خوشخدمتی، افراد را تا سرحد مرگ شکنجه میداد. شکنجههای اعمال شده به دست او موجب شهادت آیتالله حسین غفاری گردید.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی وی در اواسط اسفند ۱۳۵۷ دستگیر شد و به تعدادی از شکنجههایی که بر زندانیان سیاسی حکومت پهلوی اعمال کرده بود اعتراف کرد. در یکی از جلسات محاکمه اعلام شد که ژیانپناه در بازجویی اعتراف کرده است که: «۱- کتک میزدم؛ ۲- زندانیها را آویزان میکردم؛ ۳- در ماتحت آنها باتوم و چیزهای دیگر فرو میکردم؛ ۴- مأموران را وادار به تجاوز به زندانیها میکردم؛ ۵- ادرار میکردیم و به صورت زندانیها میریختیم و گاهی به خورد آنها میدادیم.» البته ژیانپناه در جلسه محاکمه خود اتهام تجاوز با باتوم را نپذیرفت.
در متن کیفرخواست صادره از سوی دادستان انقلاب اسلامی ایران علیه قاسم ژیانپناه، وی علاوه بر آنچه که خود اعتراف کرده بود به مواردی چون «جلوگیری و اشکالتراشی برای انجام فرائض نماز و روزه و حتی خواندن قرآن، سلب طبیعیترین حقوق انسانی زندانیان» متهم گردید. دلایل دادستان نیز برای این اتهامات «اقاریر صریح متهم، شهادت شهود زندانی، شکایت کتبی دو تن از شکنجه شدگان و تجاوز دیدگان و مواجهه حضوری دو تن از شکنجه دیدگان و مورد تجاوز قرار گرفتگان» اعلام شد. در جلسه دادگاه ژیانپناه، یکی از شهود گفت که پاسبانان شش بار وی را لخت کردند و ژیانپناه دستور داد تا پاسبانها به او تجاوز کنند، اما چون پاسبانها از این کار سر باز زدند، ژیانپناه پاسبان مجردی را آورد و او این کار را با زندانیان کرد. گفتنی است که در یک مورد ژیانپناه تنها به این دلیل که زندانی سیاسی به وی سلام نکرده بود، زندانی را به زمین کوبیده و با انگشت به وی تجاوز کرده است. از دیگر اقدامات ژیانپناه در زندان، اعزام برخی زندانیان سیاسی به دیوانهخانه بود تا آنها مورد آزار و اذیت دیوانگان قرار گیرند.
قاسم ژیان پناه در جلسه رسیدگی به اتهامات خود، ضمن پذیرش تمام اتهامات و تأیید مطالب کتبی و شفاهی شهود، به غیر از تجاوز با باتوم، اعلام کرد که او به دلیل کار در زندان به یک «آدم وحشی» تبدیل شده بود و «حالت جنون» داشت. به گونهای که رفتارش در خارج از زندان نیز «خشونت آمیز» بود. وی همچنین اعلام کرد که این قوانین را سرگرد زمانی رئیس وقت زندان سیاسی قصر، وضع کرده بود و آنها تنها مأمور اجرای این مقررات بودند. در پایان نیز از کسانی که وی شکنجهشان داده، تقاضای عفو نمود.
در جلسه دادگاه، قاسم ژیان پناه از رئیس دادگاه تقاضا کرد که چون در راهپیماییهای منجر به پیروزی انقلاب اسلامی شرکت نکرده در آخرین لحظات عمرش به آنچه که خود انجام وظیفه مینامید عمل کند؛ وی پس از کسب اجازه از دادگاه چند لحظهای شعارهای انقلابی و دینی بر زبان راند و به سان شرکت در راهپیمایی در اتاق دادگاه چند دور زد. برخی از حاضرین معتقدند که وی برای جلب نظر دادگاه و احیاناً کسب تخفیف در مجازات خود صحنه سازی کرده است.
در پایان توضیحات متهم و شهود که پنج ساعت به طول انجامید، وی به اعدام محکوم شد و حکم صادره، ساعت 30 / 7 بامداد روز جمعه 18 / 12 / 1357به اجرا درآمد. (دانشنامه زندان سیاسی دوره پهلوی، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری، چاپ اول، سال 1401، ج 1، ص 525 و 526)
[6] . «سرتیپ منصور محرری، رئیس زندان قصر به سال ۱۳۰۸ در سنندج به دنیا آمد. پس از طی تحصیلات مقدماتی و متوسطه و اخذ دیپلم وارد دانشکده افسری گردید و پس از فارغ التحصیلی با درجه ستوان دومی وارد ارتش شد. وی در ارتش سمتهای مختلفی را تصدی کرد و تا درجه سرتیپی ارتقای مقام یافت. نام منصور محرری بیشتر با زندان قصر گره خورده است. او تا آخرین روزهای حکومت پهلوی در ریاست این زندان باقی ماند. در اواسط تابستان ۱۳۵۲ با اوجگیری مبارزات مسلحانه علیه حکومت پهلوی در جامعه، جو زندانها نیز متشنج شد و درگیریهای متعددی بین زندانبانان و زندانیان، به ویژه در زندان قصر رخ داد. در پی این وقایع رئیس زندان سیاسی و رئیس زندان قصر از کار برکنار شدند و گروه جدیدی مرکب از سرلشکر [فرجالله سیفی] کمانگر، سرهنگ منصور محرری و سرگرد منصور زمانی که بسیار خشنتر بودند روی کار آمدند. کمانگر ریاست کل زندانها، محرری ریاست زندان قصر و زمانی ریاست زندان سیاسی قصر را بر عهده گرفتند و بلافاصله سیاستهای جدید و خشنی در قبال زندانیان به اجرا درآمد.
هر چند منصور محرری بسیار سعی داشت که خود را نزد زندانیان فردی روشنفکر و دمکرات نشان دهد، اما اسناد ساواک نشان میدهد که وی گاه دستورهای مقامات مافوقش را درباره رعایت حال تعدادی از زندانیان نادیده گرفته است. وی علت این امر را رعایت عدالت و عدم تبعیض بین زندانیان عنوان میکرد. گزارشهای متعددی از زندانیان زندان قصر در دوره پهلوی دوم و در طول ریاست محرری بر این زندان وجود دارد که نشان میدهد وی دارای انضباط خشک، خشونت بسیار در برخورد با زندانیان و در عین حال مطیع بیچون و چرای دستورهای مقامات مافوقش بود و همین ویژگیها سبب شد که تا پیروزی انقلاب اسلامی در سمت خود باقی بماند.
در مرداد ۱۳۵۷ حکومت پهلوی برای فروکش کردن مخالفتهای مردمی علیه نظام شاهنشاهی تعدادی از بدنامترین عناصر حکومت را دستگیر و روانه زندان کرد. یکی از این افراد بازداشت شده سرمایهدار بدنام بهائی هژبر یزدانی بود. روابط خوب محرری با هژبر یزدانی باعث شد تا دفتر کار محرری به محل زندان و حبس هژبر تبدیل شود. هنگام پیروزی انقلاب اسلامی این دو به اتفاق یکدیگر در تاریخ ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ از زندان گریختند و مخفی شدند؛ سپس به کشور کاستاریکا در امریکای مرکزی رفتند. محرری و هژبر یزدانی در کاستاریکا با همکاری سرمایهداران امریکایی و صهیونیستها تشکیلات اقتصادی و تولیدی ایجاد کردند و سازماندهی بهائیت را در آمریکای مرکزی و آمریکای جنوبی پی گرفتند. سرگرد [بیژن]یحیایی رئیس زندان سیاسی قصر نیز که از جمله زندانبانان خشن و سختگیر زندان قصر بود، داماد سرتیپ منصور محرری بود.»(دانشنامه زندان سیاسی دوره پهلوی، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری، چاپ اول، سال 1401، ج 2، ص 302 و 303، با اندکی ویراستاری. همچنین بنگرید به: نگاهی کوتاه به زندگی سرتیپ منصور محرری رئیس زندان قصر از سال 1352 تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

آیتالله غلامعلی نعیمآبادی

آیتالله غلامعلی نعیمآبادی

سرتیپ منصور محرری- رئیس زندان قصر

سرگرد بیژن یحیایی نفر اول از سمت راست رئیس زندان سیاسی قصر؛ جلسه محاکمه در دادگاه انقلاب اسلامی

قاسم ژیان پناه (قاسم) (سیاه شکنجه گر و معاون زندان سیاسی قصر
تعداد مشاهده: 98