نگاهی به زندگی و مبارزات دکتر طاهره صفارزاده
تاریخ انتشار: 03 آبان 1403
دکتر طاهره صفارزاده در حال پژوهش قرآنیطاهره صفارزاده از جمله نویسندگان، شاعران و مترجمانی است که سرودهها و تجربه زیستهی وی بهطور محسوسی، منعکسکننده مسائل و دغدغههای اجتماعی و سیاسی اوست. صفارزاده با توجه به داشتن اعتقادات مذهبی، در زمینههای ملی _ میهنی و دینی _ آیینی که جلوههای مقاومت و پایداری در آن آشکار است، اشعاری نیکو سروده است. او در دوره نهضت اسلامی، همپای مردان به مبارزه فرهنگی با رژیم پهلوی برخاست و اقدامات مهمی در این زمینه صورت داد. در مقاله پیشِ رو، پس از شرح زندگینامه وی، ابعاد شخصیتی و مبارزاتی وی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و فعالیتهای علمیاش پس از پیروزی انقلاب اسلامی در راستای اهداف انقلاب بیان میشود.
خاستگاه اجتماعی
طاهره صفارزاده، فرزند درویش در ۲۷ آبان ۱۳۱۵ در سیرجان از توابع کرمان به دنیا آمد. پدرش مردی آگاه به علم قضا بود و در عدلیه وکالت میکرد. مادرش رُباب، زنی متدین و مذهبی بود. بررسی خاستگاه اجتماعی و پیشینه خانوادگی وی که در ادامه میآید، بازتابدهنده روحیهی معنوی و علمی خاندان صفارزاده است. نیاکان او از بزرگان شهر کرمان و عموماً اهل زهد و سلوک عرفانی بودند. جد پدریاش، حاج اسماعیل جهرمی، تاجر گلابتون بود و مکتب قرآن داشت و از او کراماتی نقل شده است. مادربزرگش همسر حاج اسماعیل، زنی با ایمان و به قول طاهره «مستجابالدعوه» بود.[1]
جد بزرگ طاهره، میرزا علیرضای بزرگ نیز اهل سلوک عرفانی بود و در عین مُکنت، زندگی سادهای داشت و هر روز عده کثیری از سفره اطعام او بهرهمند میشدند. دختر میرزا، بیبی حسنیبیگم، مادر مادربزرگ طاهره، زنی عالم و آگاه به علم طبابت و سجایای اخلاقی و کرامات بود و در حمایت و دفاع از مردمی که از جور حاکم وقت، شاهزاده عبدالحسین میرزا فرمانفرما در رنج و سختی بسر میبردند، از شوهرش اصغربیگ خواست تا از مقام و منصبی که در دستگاه حکومت کرمان داشت، کناره بگیرد. روحیه مذهبی بیبی حسنیبیگم و مردمْدوستیاش در فرزندان و بازماندگان نیز تداوم یافت.[2] مادربزرگ طاهره، بیبی مرصع، نیز زنی شاعر و چشم پزشک بود. طاهره با از دست دادن مادر و پدر خود در پنج سالگی، توسط داییاش به کرمان برده شد و بدین ترتیب تحت سرپرستی مادربزرگش، بیبی مرصع پرورش یافت. در شش سالگی به مکتب رفت و تجوید و قرائت قرآن را نزد ملاباجی آموخت. خانم صفارزاده در این مورد گفته است: «تجوید را پیش از مدرسه در شش سالگی در مکتبخانه محلهمان آموختم. نماز و روزه هم که به طریق رسم و عادت در بین همه افراد خانواده معمول بود. گویا من از هفت سالگی روزه میگرفتهام دوست داشتهام با بزرگترها به مجالس روضهخوانی بروم.»[3]
از زمانی که خواندن و نوشتن را آموخت، چشمههای جوشان واژهها در ذهن جستجوگرش میتراوید و او آن کلمات را بر دفتری جاری میساخت. او از همکلاسیهایش با هوشتر به نظر میرسید و انشاهایی که در دوران دبستان مینوشت دست به دست میگشت و همیشه مورد توجه همکلاسیها و مایۀ تحسین آموزگارانش بود. با ورود به دوره دبیرستان، محیط آموزشی بزرگتری را تجربه کرد.[4] صفارزاده نخستین شعرش را با عنوان «بینوا و زمستان» در 13 سالگی سرود و اولین جایزه شعر را که یک جلد دیوان جامی بود، در چهارم دبیرستان به پیشنهاد دکتر باستانی پاریزی که آن زمان از دبیران دبیرستان بهمنیار بود، از رئیس آموزش و پرورش استان دریافت کرد.[5] اینها همه در حالی بود که خانوادهی وی بضاعت مالی و مادی چندانی نداشتند و به گفته خودش، بیشتر اموال پدرش به دلیل بیکفایتی قیم آنها از بین رفته بود. دوری از تجملات مادی جزو لاینفک اندیشه زندگی او شده بود.[6] در 1333 دیپلم دوره متوسطه را با رتبه اول از دبیرستان بهمنیار کرمان اخذ کرد و در امتحان ورودی دانشگاه در سه رشته حقوق قضایی، زبان و ادبیات فارسی و ادبیات انگلیسی همزمان قبول شد. اما با راهنمایی یک از استادان دانشگاه، رشته زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه شیراز را برای تحصیل برگزید. با ورود به دانشگاه شیراز، به محیطی پای گذاشت که توانست اندیشههای خود را بارور و آنچه را در سر داشت، به واقعیت مبدل کند.[7] طاهره در این دوران اندیشههای خود را در قالب واژههای موزون بیان میکرد و اشعار و داستانهای کوتاه او در روزنامهها و مجلات مختلف به چاپ میرسید. مضمون اشعارش بهتدریج از بن مایههای عاشقانه به موضوعات طنز سیاسی و اجتماعی تمایل یافت. بهطوری که گاه از وضعیت اجتماعی جامعه انتقاد میکرد. شعر «کودک قرن» او در اعتراض به رفتار مادران اشرافی و بیاعتنا به خانواده و فرزند، با اقبال خوبی مواجه شد. اما اعتراض خانوادهها و محافل اشرافی و سیاسی را نیز در پی داشت: «آن گونه که مورد اعتراض فرح پهلوی قرار گرفت و ممنوعالانتشار شد؛ زیرا این شعر در واقع ناسزایی بود علیه دربار و اشراف.»[8]
صفارزاده در سال 1337 موفق به اخذ دانشنامه کارشناسی خود از دانشگاه شیراز شد. پس از اقامت در تهران، اندکی بعد در یک شرکت بیمه مشغول به کار شد و همزمان نیز در یک مؤسسه زبان انگلیسی فعالیتش را بیشتر کرد. چندی بعد با کمک یکی از دوستانش در شرکت نفت در مقام کارمند دفتری به عنوان مترجم متون فنی به استخدام در آمد.[9] نخستین مجموعه شعرش را با عنوان رهگذر مهتاب با تخلص «مردمک» در 1341 ش انتشار داد. اولین مجموعه داستان کوتاه او نیز با عنوان پیوندهای تلخ در همین سال منتشر شد.[10] در همینجا بود که به دنبال یک سخنرانی در اردوی تابستانی فرزندان کارگران مجبور به ترک کار شد. ماجرا از این قرار بود که او از سوی مسئولان شرکت نفت مأموریت یافته بود تا در گردهمایی سالانه فرزندان کارگران شرکت نفت (که تابستان هر سال در یکی از شهرهای ساحلی شمال کشور برگزار میشد) حضور یابد و از فعالیتهای این گردهمایی گزارشی تصویری تهیه کند. او در این اردو همنشین فرزندان کارگران و همصحبت درد دلهای آنان شد و از مشکلات و رنجها و بیعدالتیهایی که به آنان تحمیل شده بود، خبر یافت و سخت متأثر شد و در مراسمی که در شامگاه برپا بود، در حضور مسئولان و مربیان، دادِ سخن داد و فرزندان کارگران را از دعا کردن و آرزوی سلامتی خواستن برای ولیعهد برحذر داشت و از آنها خواست تا از حق خود در برابر بیعدالتیها دفاع کنند.[11] با بروز این رویداد، ادامه کار در آن محیط برای وی سخت و تحملناپذیر شد. زیرا آنچنان که خودش بیان داشته، هر روز دچار مرافعات و کشمکشهای غیر واقعی علیه خود بود. با وجود این موضوع و محسوس بودن خلأ فرزندش در زندگیاش که همسرش او را از وی جدا کرده بود، برای ادامه کار در آن شرکت بیمه دیگر رغبتی نداشت.[12] شیوه رفتار عدالتخواهانه و معترضانهی وی علیه ظلم رژیم و اشعار اعتراضی او، همچون سرودن شعر کودک قرن و سخنرانی افشاگرانهاش در جمع فرزندان کارگران شرکت نفت او را به چهرهی سیاسی روز مبدل کرد. بهطوری که ساواک او را زیر نظر داشت یا به نقل از او: «گاهی هم از سوی آنها تهدید به مرگ میشد.»[13]
با بروز حوادث فوق، صفارزاده تصمیم گرفت با درخواست مرخصی بدون حقوق عازم انگلستان شود و تحصیلات خود را ادامه دهد. او با معرفینامهای از فریدون رهنما، کارگردان و نمایشنامه نویس معاصر، ابتدا به قصد گذراندن دوره فیلمنامهنویسی در یکی از مؤسسات آموزشی تلویزیون بی.بی.سی ثبت نام کرد؛ اما وقتی مطلع شد که نوع آموزش در مؤسسه صرفاً کارگردانی است و نه نویسندگی، از ادامه تحصیل انصراف داد و در همان زمان در یک جشنوارهی شعر، که در لندن برگزار میشد، حضور یافت. او در این جشنواره، با شماری از نویسندگان و شاعران خارجی آشنا شد. در میان آن نویسندگان و شاعران، شاعر و استادی آمریکایی وقتی علاقهی صفارزاده را به فن ترجمه دریافت، او را برای ادامه تحصیل در انجمن بینالمللی نویسندگان در دانشگاه آیووا ترغیب کرد. او برخی از آثارش را برای نمونه به انگلیسی ترجمه کرد و آن را به دانشگاه آیووا فرستاد. پس از مدت کوتاهی، دانشگاه وی را برای تحصیل دعوت کرد و بدین ترتیب برای ادامه تحصیل به انگلستان و سپس به آمریکا رفت و در دانشگاه آیووا در گروه نویسندگان بینالمللی پذیرفته شد.
در مدت تحصیل در آن دانشگاه، توانست با ترویج اندیشههای ضد امپریالیستی و افشاگری وضعیت سیاسی ـ اجتماعی جامعه ایران، از طریق اشعارش، دانشگاهیان را متوجه مقاصد خود کند. تفکرات او دفاع از حقوق اجتماعی همه انسانها بود.[14] صفارزاده در این باره میگوید: «علاوه بر نوع شعر سیاسی که مینوشتم و نوشتن آن را به عنوان یک سبک بین جوانان باب کردم، مورد دیگری که موقعیت مرا خاص و متفاوت میکرد، یکی سازشناپذیری فطری من و داشتن صراحت در ابراز عقیده بود که همواره اسباب زحمت من میشد و مسئله دیگر مربوط میشد به افشاگریهایی که نسبت به رژیم در جهان خارج و در یک مجمع هنری و روشنفکری بینالمللی پیش آمده بود که این افشاگری با نوع افشاگریهایی که در بین ایرانیان مبارز مقیم خارج متداول بود از لحاظ کیفی و ضربه زدن، اهمیت و تفاوتهای فاحشی داشت.»[15]
ادامه تحصیل وی در دانشگاه مذکور، منجر به دریافت مدرک MFA شد.[16] برای اخذ این مدرک، دانشجویان دانشگاه ملزم بودند تا رشته دومی را نیز برگزینند و امتحان دهند. صفارزاده ضمن فراگیری تدریس کاربردی نقد ادبی و بر عهده گرفتن رسالهی شعر امروز جهان، دو فیلم کوتاه (8 و 16 میلی متری)، به ترتیب در مدت 5 و 15 دقیقه، برای تحقق آن شرط دانشگاهی تدوین کرد و بسیاری از واحدهای درسی کارگاه ترجمه و تدریس کاربردی ترجمه را نیز با موفقیت گذراند.[17] آنها پس از گذراندن این دوره میتوانستند رشته مربوط به خود را در دانشگاه، هم به صورت نظر و هم در کارگاهها به صورت عملی تدریس کنند.[18] دوران حضور طاهره صفارزاده در آمریکا و در گروه نویسندگان بینالمللی فرصتی برای آشنایی او با نویسندگان مشهوری از آسیا، اروپا، اروپای شرقی، آمریکا، آمریکای لاتین و برخی مناطق دیگر جهان بود. این آشناییهای صمیمانه هم، آگاهیها و افقهای بازتری را در شناخت استعمار و مسائل پشت پرده کشورهای جهان سوم فراروی او نهاد، هم باعث شد که آشناییهایی درباره واقعیت اوضاع ایران به خارجیان منتقل شود و هم ارتباطهای ادبی متقابلی را میان او و شاعران و هنرمندان دیگر کشورها پدید آورد. او که چند سال قبل از ترک ایران، مطالعاتی را در زمینه یافتن یک زبان خاص شعری آغاز کرده بود، در آمریکا نیز بهطور جدی و مستمر به این کار ادامه داد و به یک سلسله تعاریف و نظریات جدید در زمینه هنر به ویژه شعر رسید. نخستین نمونه این قبیل شعرهایش که در محافل شاعران خوانده شد، توجه همه را جلب کرد و در مدتی کمتر از دو سال به شهرت رسید. شاعران و نویسندگان برجسته و متعهد، با تواضع و ستایشی خاص باشعر او مواجه میشدند. در آن امید جهانیشدن میدیدند و آن را به زبانهای خود ترجمه میکردند. به نظریات ادبی او در قامت یک منتقد احترام میگذاشتند و حتی برخی از آنها، آثارشان را قبل از چاپ به نظر او میرساندند. به همان اندازه نیز که شعر او اوجی مییافت، نسبت به سخنها، دیدگاهها و نظرهای او بازتابهای جدی و مثبت نشان داده میشد. سرودههایی با موضوعها و درونمایههایی فراتر از مرزهای جغرافیایی و با محتوا، قالب و پیامی که از اندیشه، احساس و تخیلی ژرف و پیچیده بر میآمدند. چنانکه در سال 1347، انتشارات ویندهوور وابسته به دانشگاه آیووا، نخستین مجموعه شعر انگلیسی او با نام چتر سرخ را منتشر کرد و در اندک زمانی این اشعار به زبانهای آلمانی، فرانسوی، اسپانیولی، عربی، چینی، ژاپنی و اردو ترجمه شد. حتی دو تن از موسیقیدانان آلمانی و آمریکایی به نامهای یوآخیم ف.و. اشنایدر[19] و دیوید فدرولف[20]، با الهام از مضمون اشعار وی قطعاتی در موسیقی ساختند.[21] سرودههای انگلیسی طاهره صفارزاده در برخی کشورها مانند بنگلادش تدریس میشد.[22]
صفارزاده در 1349، با اتمام تحصیلاتش به ایران بازگشت. مدتی کوتاه در راه بازگشت به ایران، در هندوستان توقف داشت و با چهرهای دیگر از تبعیضهای اقتصادی جهان سوم آشنا شد که در شعرِ «سفر اول» به آنها اشاره کرده است. صفارزاده در ایران، مدتی را در مؤسسهای به کار ترجمه و ویراستاری پرداخت، تا اینکه به واسطه و پیشنهاد یکی از دبیران سابقش، احمد کریمی، که در وزارت علوم منصبی داشت، به عنوان استاد کاربردی فن ترجمه برای تدریس در دانشگاه شهید بهشتی(ملی سابق) دعوت به همکاری شد. او آموزش علمی فن ترجمه را در این دانشگاه با برگزاری کارگاه ترجمه به صورت نقد علمی بنیان نهاد.[23]
صفارزاده در همان سال (1349) مجموعه شعر طنین در دلتا را منتشر کرد. در این مجموعه شعر، صفارزاده برای بیان اندیشههایش، در قالب شعر، دست به نوآوری زد و خود را از شکل و ساختار و وزن شعر رها کرد. او همچنین در این شعر، مقاومت را به تصویر کشید. در بخشی از این شعر آمده است:
من زادهی دلتا هستم / من زادهی دلتا / و زخم خورده از توفان
و ریشهدار در آب/ من زادهی دلتا هستم/ و چون نی میلرزم/ ولی نمیشکنم
دشمن به خانهام آمد/ به خانهام آمد / و در به روی خود بست/ و بر سرم آتش بارید/ آتش بارید/ و در خرابهی سوختهام/ تنها مرا گذاشت/ با خاطرهی ستارهها/ و آینهی شکستهام/
ولی من زندهام/ زندهام و زادهی دلتا / و بر لبم فریاد/ و در دلم طنینیست/ طنینیست از برادری/ که تا ابد / زمزمهی آزادیست / زمزمهی آزادی[24]
صفارزاده با شناخت بحران سیاسی در جامعه، به توصیف و بیان نمونههایی از آن در شعر خود میپردازد، که از آن جمله استبداد است. او در این سروده، در اعتراض به جشنهای شاهنشاهی، با تشبیه شه به ضحّاک ماردوش، فضای نظام استبدادی را به تصویر میکشد:
ما ایستادهایم/ در رهگذار دود
در خواریِ هنر، در ارجمندیِ جادو؛/ و مغزهای مضطرب بیمار
اندام ماردوش را/ تصویر میکنند.[25]
صفارزاده در جایی دیگر نیز این استبداد را با پلیدی پیوند میزند:
ایوان سپید نیست./ ایوان سپید نیست.
چرا؟/ شاید که موبدان/ دستی به روی سپیدی کشیدهاند.[26]
از دیگر نمونههای بحران سیاسی که صفارزاده، در شعر خود، بازگو میکند، حضور نخبگان فاسد و دستنشانده است. تملّق، وابستگی، ریاکاری، بیدردی و امثال آن، از جمله ویژگیهایی است که صفارزاده در اشعار خود به سردمداران نظام نسبت میدهد. وی از آنان با تعبیر «مستعمرات نفس» یاد میکند:
ما روبه روی جعبههای حماقت نشستهایم/ و میبینیم
مستعمرات نفس/ چون که دهن باز میکنند
دهانشان/ همچون دهان استعمار
حریص و یاوهباف و کثیف است.[27]
از جمله دیگر جلوههای بحران از دیدگاه صفارزاده در پیش از انقلاب اسلامی، فقر و تبعیض است. نابسامانی اوضاع اقتصادی ایران در آن روزگار بهویژه فاصله طبقاتی و شرایط اسفبار کشاورزانی که بر اثر اصلاحات ارضی به مهاجرت ناخواسته و حاشیهنشینی تن داده بودند، باعث توجه بسیاری از منتقدان و متفکران به مقوله فقر، به مثابه یکی از شاخصههای بارز جامعه، شده بود. صفارزاده نیز در شعر خود به شکلی چشمگیر به مسئله فقر میپردازد و یکی از علل آن را در تبعیض و فاصله طبقاتی میان کاخنشینها و کوخنشینها عنوان میکند:
در روستا/ هر کاخگونه/ قدّارهایست
در پیش روی کپرها و زاغهها/ در پیش روی کپرها و زاغهها
مسافتیست میان نشستنها/ کپرنشین/ کلبهنشین/ چادرشنین / ویلانشین.[28]
او در ادامه، حاصل و بازتاب این همه تبعیض را در نابودی و سرنگونی پیشبینی میکند:
میدانم/ یقین میدانم که اختلاف نشیمنها/ آن پلّکان خموشیست/ که سرنگونیها را در خود دارد.[29]
او با سرودن شعرِ «سفر اول» و «سفر زمزم» بر آن شد تا به نوعی با سرودن شعر ضد استعماری نقش امپریالیسم بینالملل را پر رنگتر کند. این شعر در محافل ادبی و سیاسی مورد بحث و انتقاد قرار گرفت. او در شعر «مه در لندن» به بیان شاعرانهای از رابطه استعمارگر و مستعمره میپردازد و علت آن را در نیاز استعمارگر به مستعمره مییابد و آن را به نیاز مشتاقانه ساکنان شهر مهآلود لندن به هوای آفتابی تشبیه میکند. وی در عین صحّه گذاشتن بر وجود چنین نیازی، از نگاه حقارت آمیز استعمارگران به مستعمره سخن میگوید و البته آن را رابطهای یک طرفه میداند که صرفاً استعمارگر از آن بهره میجوید:
غروبها وقتی به اتاقم در الزکورت برمی گردم، جاده مخدّر مه
حافظه قدمهایم را مخدوش میکند/ و من تلوتلو خوران ساختمان اداراتی را تنه میزنم
که با وجود عشق عظیمشان به مستعمرات آفتابی/ اسم مرا غلط تلفّظ میکنند.
لندنیها با مه میزیند/ و با آفتاب عشق میورزند.
یک روز که روی سکوی مترو قدم میزنی، با انتظار «خطّ کمربندی» در چشمانت،/ مردم را میشنوی که به هم میگویند: «چه روز آفتابی قشنگی؛ این طور نیست؟!»
تو به طرف بالا نگاه میکنی/ و میبینی
سقف دارد روی سرت فشار میآورد.[30]
آنچه صفارزاده از این دوران و درباره رابطهی خود با رسانهها و مطبوعات یاد میکند چیزی جز تخطئه کردن عقاید هنری او نیست. آن هم بیشتر مربوط به اشعار سیاسی اوست که مطبوعات وابسته به دربار همچون روزنامه اطلاعات، با انتشار اخبار و شعرهای جعلی و با استفاده از تخلص شعری او ـ «مردمک» ـ درصدد برآمدند که اشعار او را مثله کنند و مقالات توهینآمیزی علیه وی انتشار دهند. بهویژه پس از چاپ شعر سیاسی «سفر عاشقانه» که در مجلهی آیندگان در 18 اردیبهشت 1354 منتشر کرد. در بخشی از این شعر آمده است:
سُپور صبح مرا دید/ که نامه را به مالک میبردم/ سلام گفتم
گفت سلام/ سلام بر هوای گرفته/ سلام بر سپیدهی ناپیدا
سلام بر حوادث نامعلوم/ سلام بر همه/ اِلاّ بر سلامفروش
سراغ خانهی مالک میرفتم/ به کوچههای ثابت دلتنگی برخوردم
خاک ستاره دامنگیر/ صدای یورتمه میآمد/ صدای زمزمهی میراب
صدای تَبَّت یَدا/ درخت را بردند/ گوش را بردند/ گوشواره را بردند
دستان زیر ساحت قرآن را بردند/ اما جدِّ جدِّ مرا / عشق را / نبردند[31]
به دلیل چاپ این شعر، ساواک برای او گزارشی تنظیم کرد و او را تحت مراقبت نیروهای امنیتی قرار داد.[32] ساواک در زندانی کردن او رغبت و تمایلی نداشت، ولی او را به زنده به گور شدن تهدید میکرد.[33]
در 1355، به جرم سرودن شعر سیاسی و تمایلات شدید مذهبی و سرایش شعر سفر عاشقانه و خودداری از امضای برگهی عضویت در حزب رستاخیز، مدتی حقوق وی قطع و به مدت یک سال ممنوعالتدریس شد.[34] خانهنشینی صفارزاده در این دوران فرصتی برای او فراهم آورد تا دامنهی مطالعات خود را درباره علوم دینی و تفاسیر قرآنی گسترش دهد. یکی از مجموعه اشعار مهم او با عنوان سفر پنجم در سال 1356 منتشر شد. این کتاب با اقبال عمومی مردم مواجه گردید. بهطوری که طی دو ماه، با شمارگان سیهزار نسخه، به چاپ سوم هم رسید.[35] دلیل اقبال به این اثر را میتوان در ترکیبی از عوامل محتوا، فرم، زمانهی سرایش و شخصیت خود شاعر جستجو کرد. صفّارزاده در این شعر، مفاهیم عمیق عرفانی و قرآنی (مانند سفر معنوی، تجلیّات الهی، وحدت وجود) را با زبان و تصاویر مدرن در هم آمیخت. همچنین استفاده از نمادهایی مانند کعبه، نی، آینه و کوه در قالبی نوین، برای مخاطب امروزی جذاب و قابل درک بود. افزون بر این برخلاف پیچیدگیهای رایج در شعر مدرن، زبان سفر پنجم شفاف، روان و مملو از احساس اصیل انسانی بود. صفّارزاده با مهارت، مفاهیم انتزاعی عرفانی را به تصاویر ملموس (مثل: پا در کفش دل کردم و راهی شدم) تبدیل میکرد. انتشار این شعر در اوایل دههی 50 آن را به آیینهی آرمانها و رنجهای جامعه تبدیل کرد. درونمایههای ایثار، ایمان، مقاومت و جستجوی حقیقت در شعر، با روحیهی جمعی آن دوران همسو بود. صداقت و پرهیز از شعارزدگی در اشعارش، اعتماد مخاطب را جلب میکرد. محوریت شعر بر سفر درونی انسان به سوی خدا (با الهام از آیات قرآنی مانند سورهی مبارکهی نور)، آن را از مرزهای جغرافیایی فراتر برد. مفاهیمی مانند جستجوی معنا، مبارزه با نفس و عشق متعالی، مخاطبان گستردهای را درگیر میکرد. صفّارزاده هنر متعهد را بدون قربانی کردن ارزشهای زیبایی شناختی ارائه میداد. شعر او هم ندای عدالتخواهی بود و هم تجلی هنر ناب. افزون بر همه این عوامل، شخصیت طاهره صفّارزاده به عنوان زنی تحصیلکرده، مذهبی و متعهد که همزمان مترجم قرآن و پژوهشگر ادبی بود، اعتبار اجتماعیِ ویژهای داشت که در سرودن این شعر نمایان شده است.[36]
بنا به روایت خود صفارزاده: «در شبکهای از توطئهها قرار داشتم. تمام ارتباط من با رسانههای گروهی در سالهای پیش از انقلاب محدود شده بود به نوشتن تکذیبنامه. شایعه میساختند، خبر جعل میکردند، دروغ مینوشتند، عکسم را مونتاژ میکردند، شعرم را مثله چاپ میکردند و بسیاری شرارتهای دیگر.»[37]
صفارزاده در سال 1356 دوباره برای تدریس به دانشگاه بازگشت، اما همواره تحت نظر ساواک بود. در گزارشهای متعدد ساواک، در سال 1356، از وی به عنوان «شاعرهی چپگرا و افراطی»[38] نام برده شده بود و بر اساس همین اسناد، رایزنیهایی درباره عدم صلاحیت وی برای تدریس در دانشگاهها از طرف ساواک آغاز شد. عضویت او در کانون نویسندگان نیز به این موضوع دامن زد. اسناد بهجای مانده از ساواک درباره صفارزاده و حضور وی در کانون نویسندگان تصریح میکند که او از اعضای فعال آن تشکل بوده است؛ بهگونهای که نام او در ذیل دو نامه سرگشاده اعضای کانون در 23 خرداد 1356 و 28 تیر ماه همان سال خطاب به امیرعباس هویدا، نخست وزیر وقت، آمده است. در این نامه، اعضای کانون درخواست کرده بودند مطابق اساسنامه کانون ثبت رسمی و در اختصاص محلی برای اجتماع اعضا موانع رفع شود و کانون اجازه داشته باشد که نشریهای منتشر کند.[39] صفارزاده با شعرخوانی در جلسات شب شعر کانون ـ که در مؤسسه گوته انجام میشد ـ فعالیتش را جلوهی بیشتری بخشید. گزارشهای ساواک از کانون چنین مینمایاند که او همراه شمس آل احمد، سیمین دانشور، علیاصغر حاج سیدجوادی و اسلام کاظمیه، در کنار هم، گروه ویژهای را در میان دستهبندهای موجود در کانون تشکیل داده بودند.[40] اما متعاقب گزارشهای ساواک که در آن به فعالیت مداوم صفارزاده و شرکت وی در جلسات کانون نویسندگان اشاره شده و نیز آمده بود که علیه رژیم مطالبی بیان کرده است. ادارهی کل سوم سازمان ساواک در نامهای خطاب به نخستوزیر وقت (هویدا) در اول اسفند 1356 مخالفت خود را با ادامه فعالیت صفارزاده در وزارتخانهها و سازمانهای دولتی اعلام کرد.[41] از دفتر نخستوزیر نیز نامهای در تاریخ 5 اردیبهشت 1357 به وزارت فرهنگ و آموزش عالی ارسال شد که در آن آمده بود تدریس نامبرده در نیمسال دوم تحصیلی ممنوع است و به او فرصت داده میشود تا پایان نیمسال اول به تدریس خود ادامه دهد.[42] اما وی همچنان به فعالیت در کانون اصرار ورزید تا اینکه سرانجام در تیر 1357 از دانشگاه اخراج شد.
او در جلسات متعدد کانون و در کنار علیاصغر حاج سیدجوادی، شمس آل احمد، اسلام کاظمیه و سیروس مشفقی همواره حاضر میشد و فعالیت کانون و اخبار و حوادث مرتبط با آن را تجزیه و تحلیل میکرد. رضا براهنی هم که در آن زمان در آمریکا بسر میبرد، اظهار امیدواری میکرد تا آثار اعضای کانون نویسندگان و اخبار و مطالب این کانون را در خارج از کشور منتشر کند.[43] اما آنطور که به نظر میرسید فعالیتهای کانون تأمینکننده اهداف صفارزاده و دوستانش نبود و در جهت خواستههای آنان پیش نرفت. بر اساس گزارش ساواک، در جلسهی انتخاب هیئتمدیرهی کانون در 31 فروردین 1357 که با حضور هوشنگ گلشیری برگزار شد، محمود اعتمادزاده (بهآذین)، مهدی پرهام، منوچهر هزارخانی، فریدون آدمیت و فریدون نجفی تنکابنی به عنوان اعضای هیئتمدیره و علیاصغر حاج سیدجوادی و شمس آل احمد به عنوان اعضای علی البدل انتخاب شدند.[44] طاهره صفارزاده از جمله افرادی بود که به این انتخابات اعتراض و نارضاتی خود را از آن اعلام کرد. او بر این نظر بود که مخالفان رژیم پهلوی، از جمله مبارزان مذهبی و مسلمان، با این هیئتمدیره ارتباطی برقرار نخواهند کرد.[45]
او همچنین بهشدت از جو حاکم بر کانون نویسندگان که افراد تودهای همچون محمود اعتمادزاده(بهآذین) ایجاد کرده بودند، ناراضی بود و در جلسهای که در 31 اردیبهشت 1357 برگزار شد، صفارزاده، بهآذین را سانسورچی خطاب کرد و بحث بین آنها بالا گرفت[46] و در چند مرحله تماسهای مکرری با اعضای دیگری که مخالف انتخاب بهآذین بودند، گرفت.[47] صفارزاده طی گفتگوهایی که با شمس آل احمد داشت، به این موضوع نیز اشاره کرد که انتخاب هیئترئیسه جدید کانون بیشتر از اینکه کمونیستی باشد، دولتی است. او در این باره گفت: «البته از نظر من کاملاً معلوم است که شکل جدید کانون دولتی است. چون از منزل دو سه وزیر سرچشمه گرفته، ظاهر کمونیستی و باطن دولتی. مسئله این است که اینها ناموفق خواهند بود. به دلیل آنکه هیچ نوع رابطه دیگر با جبهههای دیگر نخواهند داشت. جبهه ملی و مسلمانها امکان ندارد با اینها رابطه برقرار کنند.»[48]
به نظر میرسد که پس از آن انتخابات، صفارزاده از ادامه فعالیت ضد رژیمی کانون ناامید شد و به نحوی تصمیم گرفت تا به اتفاق شمس آل احمد تأسیس کانون دیگری را در جهت برآوردن مقاصد خود پی بگیرد. از سوی دیگر، همکاری و همراهی صفارزاده با گروه انقلابیون مسلمان و مبارز در همین سالها درخور توجه است. او در 1356، «کانون فرهنگی نهضت اسلامی» را با همکاری علی موسوی گرمارودی و تنی چند از نویسندگان مسلمان بنیان نهاد. هدف از تأسیس این کانون رفع خلأ فرهنگی بود. این کانون با هدف آموزش و تربیت هنرجویان جوان در رشتههای مختلف هنری از جمله: نقاشی، عکاسی، فیلمسازی و ادبیات (شعر و داستان) بهوجود آمد. اما آنچه صفارزاده را برای تشکیل این کانون بیش از همه ترغیب کرده بود، حضور وی در یکی از شبهای شعر شاعران در انستیتوی گوته بود که پیشتر به آن اشاره شد. صفارزاده برای نخستین بار و به اصرار اعضای کانون در آن شب، شعری را قرائت کرد. اسلام کاظمیه در همین خصوص چند روز بعد در جلسه اعضای کانون گفته بود: «طاهره صفارزاده شاعر خوب ما تا کنون هر پیشنهادی برای شعرخوانی به او شده نپذیرفته و بار اولش بود که با اصرار کانون شرکت کرد.»[49]
صفارزاده در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، در رایزنیهایی با آیتالله سید محمود طالقانی، تشکیل کانونی اسلامی را به منظور تربیت هنرجویان متعهد و مسلمان پایهریزی کرد. او در تحقق این هدف از مساعدت شهید حجتالاسلام دکتر محمدجواد باهنر نیز برخوردار شد.[50] با پیروزی انقلاب اسلامی محل کانون، با موافقت شهید آیتالله مرتضی مطهری، به ساختمان انجمن شاهنشاهی فلسفه انتقال یافت.[51]
حیات فرهنگی و اجتماعی صفارزاده پس از پیروزی انقلاب اسلامی
در سال 1358، از صفارزاده کتاب اصول و مبانی ترجمه و مجموعه شعر بیعت با بیداری منتشر شد. مجموعه شعر بیعت با بیداری اثری متفاوت از آثار قبلی شاعر بود. مضامین اشعار کتاب مایههای انقلابی و حماسی داشت و در قالب شعر نو سروده شده بود. انگیزهی سرایش این منظومه را باید همراهی وی با مردم در روزهای پر التهاب پیروزی انقلاب اسلامی دانست. در یکی از این مجموعه اشعار ـ که در شهریور 1357 سروده شده ـ وی نمایندگان مجالس شورای ملی و سنا را مورد انتقاد قرار میدهد:
این مردمان سست عناصر/ فسیلهای سنا/ شورا
در این عمارت محکم چه میکنند
وجدان مردمی اینان/ در خواب رفته است
و خانههای گلی
در باد میرود/ در باران/ در سیل/ در زلزله/
یک روز حکم فلان مستر/ مجلس را بست
امروز حکم مستر دیگر وا میکند
همیشه این مسترها/ زمامِ دار الشوری را دارند
و هر نماینده/ یک مستعمره است
مستعمرات نَفس فراوانند
امروز هم به دعوت شوستر/ مستعمرات آمدهاند
در واپسین دم مجلس/ حرفی بزنند
مرثیهای برای طبس بسرایند
ما روبروی جعبههای حماقت نشستهایم/ و میبینیم
مستعمرات نفس/ چون که دهن باز میکنند
دهانشان/ همچون دهان استعمار
حیص و یاوهباف و کثیف است.[52]
در 1359 طاهره صفارزاده به ریاست دانشگاه ملی منصوب شد، اما به دلیل آنکه رئیس پیشین دانشگاه ـ که منتصب ابوالحسن بنی صدر بود ـ حاضر به ترک شغل خود نشد. صفارزاده از تصدی ریاست دانشگاه صرف نظر کرد و ریاست دانشکده ادبیات دانشگاه شهید بهشتی را برعهده گرفت. او بلافاصله پس از تصدی این سمت، اجرای طرح بازآموزی دبیران در حین خدمت را به ستاد انقلاب فرهنگی پیشنهاد داد. مسئولان ستاد انقلاب فرهنگی با اجرای این طرح موافقت کردند و صفارزاده به عنوان مجری این طرح انتخاب شد.
طرح بازآموزی دبیران یا «بازآموزی معلمان» که تحت نظارت طاهره صفارزاده اجرا شد، بخشی از برنامههای او برای تحول در نظام آموزشی ایران پس از انقلاب بود. این طرح در چارچوب فعالیتهای صفارزاده در شورای عالی انقلاب فرهنگی و بهویژه در نقش او به عنوان عضو کمیته برنامهریزی درسی طراحی و پیادهسازی شد. اهداف اصلی طرح اینگونه بود: ۱. همسوسازی معلمان با ارزشهای انقلاب: بازتعریف نقش معلمان به عنوان «مبلغان فرهنگ انقلابی و اسلامی»، ترویج مفاهیمی مانند استکبارستیزی، عدالتخواهی و هویت اسلامی ـ ایرانی در محتوای آموزشی، ارتقای محتوای ادبیات و علوم انسانی با تأکید بر تدریس ادبیات متعهد، شعر مقاومت و متون مذهبی به جای آثار «غربزده» پیشین، معرفی شاعران انقلابی (مانند خود صفارزاده، حمید سبزواری و...) در کتب درسی. ۳. مهارتافزایی در ترجمه و نگارش: استفاده از تخصص صفارزاده در ترجمه برای آموزش روشهای دقیق ترجمه متون عربی و انگلیسی (بهویژه متون مذهبی). ۴. مقابله با «تهاجم فرهنگی»: آموزش معلمان برای شناسایی و نقد الگوهای فرهنگی غربی در متون درسی پیش از انقلاب. ساختار اجرایی طرح: مخاطبان: دبیران ادبیات فارسی، علوم انسانی و معارف اسلامی. روش اجرا: برگزاری کارگاههای فشرده در دانشگاهها و مراکز تربیت معلم. تدوین جزوات آموزشی توسط صفارزاده و همکارانش (از جمله کتاب اصول و مبانی ترجمه). تأکید بر نقد عملی متون درسی قدیم و جدید. محتوا: تحلیل اشعار انقلابی و مذهبی معاصر. آموزش ترجمه قرآن و نهجالبلاغه با روشهای سادهسازی برای نوجوانان. بررسی تطبیقی متون غربی و اسلامی (مثلاً مقایسه تی.اس. الیوت با شعرای ایرانی). صفارزاده شخصاً در طراحی سرفصلها و تدریس در کارگاهها مشارکت داشت و از ترجمه قرآن خود به عنوان منبع آموزشی برای معلمان استفاده کرد و بر نقش زن معلم به عنوان «پاسدار ارزشها» تأکید ویژه داشت. این طرح موجب گنجاندن اشعار انقلابی در کتب درسی دهههای ۶۰ و ۷۰ شد و شبکهای از معلمان متعهد در سراسر کشور ایجاد کرد.[53]
او همزمان با اجرای طرح بازآموزی دبیران در حین خدمت با هدف علمیسازی فن ترجمه، طرح آموزش زبان تخصصی برای کلیه رشتههای دانشگاهی را پیشنهاد کرد که مسئولان ستاد انقلاب فرهنگی از این طرح مهم استقبال کردند. با تصویب این طرح، کمیته طرح و برنامهریزی زبانهای خارجی به سرپرستی صفارزاده، در دی ماه 1359 تشکیل شد.[54]
او همچنین با همکاری استادان دانشگاه و پس از نظرسنجیهای مختلف و مطالعات گسترده، کار تألیف و تدوین کتابهای انگلیسی تخصصی رشتههای متفاوت را در حوزه علوم انسانی به مرحلهی اجرا در آورد.
یکی از نقاط عطف زندگی صفارزاده دیدارش با امام خمینی(ره) بود. او درخواست دیدار با امام را در سال 1359 به حجتالاسلام مرحوم دعایی ارائه داد و ایشان نیز با حاج احمد آقا فرزند امام، برنامه دیدار را تنظیم کرد. دعایی ورود صفارزاده به محل دیدار با امام و حس و حالی که صفارزاده پس از ملاقات امام پیدا میکند را چنین روایت میکند: «قبل از اینکه برویم داخل، کیفش را باز کرد و چادر نمازش را درآورد و سر کرد. گفت که من فکر کردم با چادری که نماز میخوانم خدمت امام برسم و این چادر هم متبرک شود و در عین حال چادر هم سرم باشد. خدمت امام(ره) رسیدیم و من برای معرفی ایشان، سروده خانم صفارزاده که برای امام سروده بودند با عنوان سروش قم را خواندم و خوب هم خواندم، اواسط شعر که رسیدم دیدم خانم صفارزاده در حال اشک ریختن است و به اواخر شعر که رسیدم دیدم آن هقهق گریه ایشان بلند شد. پس از شعرخوانی به امام گفتم که ایشان میخواهند خصوصی با شما ملاقات کنند. نزدیک نیمساعت، طول کشید و این ملاقات انجام شد و پس از آنکه بیرون آمد دیدم که حال خوشی دارد و کسی است که یک اطمینان و آرامشی به او دست داده است. سبک و راحت شده است و برای من دعا کرد و تشکر کرد که این فرصت را برای او فراهم کردم.»[55]
در فستیوال شعر آسیایی داکا که در سال 1365 ـ 1987م برپا شد ـ دکتر طاهره صفارزاده درباره روش ترجمه و تحولات آموزش زبانهای خارجی پس از انقلاب اسلامی ایران سخنرانی داشت. در نشست اختتامیه این جشنواره از مقام هنری و علمی وی تجلیل شد و مسئولان برگزاری جشنواره او را به عنوان یکی از پنج عضو اصلی کمیته ترجمه آسیا انتخاب کردند. رئیس فستیوال درباره این انتخاب گفت: «ما معتقدیم که یک نفر آن هم در این سر دنیا از علم ترجمه حرف زده و اصولی عرضه کرده و آن یک نفر، خانم دکتر صفارزاده است.»[56]
پس از چاپ دو دوره از متون نیمه تخصصی به زبان انگلیسی، با تأسیس سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت) صفارزاده به عنوان مسئول برنامهریز آموزش زبانهای خارجی این سازمان مشغول به کار شد.[57]
مهمترین و چالش برانگیزترین دوره زیست علمی دکتر صفارزاده، زمانی بود که به ترجمه دو زبانه قرآن کریم همت گماشت. سرانجام تلاشهای او در این زمینه در سال 1380 به بار نشست. البته پیش از آن ترجمه مفاهیم بنیادی قرآن مجید (فارسی و انگلیسی) را به چاپ رسانده بود. همین تلاشهای دینی وی، سبب شد به افتخار عنوان «خادم القرآن» نایل آید. ادامه مسیر علمی وی در حوزه مذهبی سپری گردید. ترجمه دعای ندبه و دعای کمیل (متن عربی با ترجمه فارسی) در سال 1383 و مفاهیم قرآنی در حدیث نبوی: گزیدهای از نهج الفصاحه با ترجمه فارسی و انگلیسی را یک سال بعد ـ در 1384 ـ منتشر کرد. در سال 1385 ترجمه دعای جوشن کبیر را روانه نشر کرد. تا کنون افزون بر مقالات و مصاحبههای علمی، ادبی، دینی و اجتماعی، در مجموع از طاهره صفارزاده یک مجموعه داستان[58]، 12 مجموعه شعر، 4 گزیده اشعار و 12 اثر ترجمه یا درباره نقد ترجمه در زمینههای ادبیات، علوم، قرآن، علوم قرآن، حدیث و علوم حدیث منتشر شده است. افزون بر این، 36 عنوان از کتابهای زبان تخصصی دانشگاهها (مشهور به کتابهای سمت) را در عین سرپرست اجرایی بودن، ویراستاری کرده است.[59]
طاهره صفارزاده پس از عمری مجاهدت علمی و فرهنگی در سال 1387 به علت بیماری تحت عمل جراحی قرار گرفت و چند ماه پس از آن در حالت کما در بیمارستان بستری شد و در روز شنبه 4 آبان 1387 درگذشت.[60]
«مقاومت» در شعر طاهره صفارزاده
جدال تاریخی حق و باطل و غلبهی یقینی حق در ادبیات پایداری، بازتاب فراوانی دارد. صفارزاده تنها قدرت حقیقی را خدای یکتا میداند و حکومتهای غاصب را مستکبر معرفی کرده و در این باره اینچنین میگوید:
در منتهای صبر و ستیز/ باید دانست
که در مقام قادر یکتا/ قدرت وجود ندارد
یگانه ابر قدرت اوست/ سوداگر جنگافزار
قدّارهبندهای غاصب وطن و مال/ مستکبرند، نه قدرتمند
و باید دانست/ مطیع حاکمیت غیبند
و دستبندهای الهی/ در وعدهی مقرّر نزدیک میشوند
به دستهای مجرم شیطان/ به دستهای دشمنی با قرآن.
صفارزاده با الهام از آیهی 55 سوره یونس: «ألا إنّ وعدالله حقٌ» وعده الهی را حق میداند:
وعدهی حق، حق است/ آنان که در نهاد/ حقطلب و بیدارند/ پروردگار/ بر نعمت هدایتشان افزون میفرماید/ و قدرت پرهیزشان عطا میفرماید.[61]
[1]. صفارزاده، طاهر، مردان منحنی، شیراز، 1366، انتشارات نوید، ص 65.
[2]. همان، ص 67.
[3]. صفارزاده، طاهره، در کتاب: بیدارگری در علم و هنر، (شناختنامه طاهره صفارزاده)، به کوشش سید علیمحمد رفیعی، تهران، 1386، انتشارات هنر بیداری، ج 1، ص 35.
[4]. حبیبینژاد، ذبیحالله، شخصیتهای مانا؛ طاهره صفارزاده، تهران: 1395، سوره مهر، ص 41.
[5]. همان. مطلع شعر این بود: طبیعت بار دیگر با زمستان / هماهنگ ستم بر بینوا شد.
[6]. صفارزاده، مردان منحنی، همان، صص 62 - 63.
[7]. جلالی، نادره، زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی مرحومه دکتر طاهره صفارزاده، تهران، 1398، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ص 34.
[8]. بخشی از این شعر چنین است:
شام دیگر چون که خواب آید درون دیدهی او/ پرسد از خود باز امشب مادرم کو
بانگ آرامی درون گوش او آهسته لغزد: / مادرت اینجاست...
در سرای رنگی شب زندهداران / در هوای گرم و عطرآمیز یک زندان
قامت آن مادر زیبا به گرد قامت بیگانهای / پیچان و دستش گردنآویز است» (آرمین، منیژه، «پیوندان جاوید» تأملی در شعر طاهره صفارزاده، در کتاب: بیدارگری در علم و هنر، همان، ص 143.)
[9]. حبیبینژاد، همان، ص 43.
[10]. صفارزاده، مردان منحنی، همان، ص 74.
[11]. «گفتگو با طاهره صفارزاده»، مجله دانشگاه انقلاب، ش 46، 15 مهر 1366، ص 32.
[12]. همان.
[13]. آرمین، منیژه، «نبضم را بگیر...»، در کتاب: بیدارگری در علم و هنر: شناختنامه طاهره صفارزاده، همان، ص 46.
[14]. «در مسیر حقگرایی» (گفتگوی بهرام قاسمی با طاهره صفار زاده)، در کتاب: بیدارگری در علم و هنر(شناختنامه طاهره صفارزاده)، همان، ج 1، صص 42 - 43.
[15]. همان، ص 39.
[16]. MFA درجهای مستقل است که به نویسندگان و هنرمندانی که داوطلب تدریس در دانشگاه باشند، اعطا میشود و نویسندگان به جای محفوظات و تاریخ ادبیات به آموختن و نقد به صورت تئوری و عملی و... میپردازند.
[17]. «در مسیر حقگرایی»، در کتاب: بیدارگری در علم و هنر، همان، ص 61.
[18]. همان، ص 18.
[19] . Jouchim F. W. Schneider.
[20] . David Federolph.
[21]. حبیبینژاد، همان، ص 46.
[22]. بیدارگری در علم و هنر، همان، ص 19.
[23]. صفارزاده، طاهره، «آموزش زبان علم و ترجمه تخصصی در خدمت استقلال علمی، صنعتی، و اقتصادی کشور» در کتاب: بیدارگری در علم و هنر، همان، صص 403 - 404.
[24]. همان، ص 350.
[25]. صفارزاده، همان، ص 99.
[26]. همان، ص 14.
[27]. همان، ص 23.
[28]. صفارزاده، همان، ص 14.
[29]. همان، ص 15.
[30]. همان، صص 72 - 73.
[31]. صفارزاده، بیدارگری در علم و هنر، همان، ص 291.
[32]. اسناد محفوظ در آرشیو مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، به نقل از: حبیبی نژاد، همان، ص 48.
[33]. «در مسیر حقگرایی»، همان، صص 44-49.
[34]. همان، صص 50 و 51.
[35]. همان، ص 51.
[36]. حبیبینژاد، همان، ص 53.
[37]. همان، ص 49.
[38]. کانون نویسندگان ایران به روایت اسناد ساواک، تهران، 1382، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 220.
[39]. بخشهایی از نخستین نامه به تاریخ 23 خرداد 1356 به شرح زیر است:
جناب آقای امیرعباس هویدا، نخست وزیر
اطلاع دارید که گهگاه و به مناسبتهای مختلف جلسات پرصدایی حتی با شرکت شخص جنابعالی تشکیل میشود، به عنوان رایزنی در راه ترویج کتاب و بهتر از دیگران میدانید که طنین گفتگوها چون بسیاری از کارهای دیگر دولتی همزمان با آخرین جلسه خاموش میشود و هیچکس اثری از پیگیری و گرهگشایی مشاهده نمیکند. گزارشهای رسمی و دولتی نشان میدهد که در کمیسیونها و سمینارهایی از این دست، تنها دستاندرکاران سانسور و تجارت کتاب و امور گفتگوها از حدود اشاره به مشکلات و تنگناهای چاپ و توزیع و گرانی دستمزدها و هزینه مواد اولیه فراتر نمیرود... آقای نخستوزیر... فرهنگ و خلاقیت فکری و هنری در جامعه ما دچار توقف و رکود شده است و حتی به جرأت میتوان گفت که نشانههای بسیار نگرانکنندهای از انحطاط فرهنگی نیز پیداست که ابعاد آن هر روز گسترده میشود. به عقیده ما این وضع ناشی از عوامل پیشپا افتاده فنی و مالی در زمینه نشر کتاب نیست که در مجامع رسمی و دولتی عنوان میشود، بلکه در درجه اول بسته به محدود بودن شدید شرایط تفکر خلاق و آزادانه برای نویسندگان، شاعران، اندیشمندان و کلیه کسانی است که در عرصه فکر و هنر صلاحیتی بالفعل یا بالقوه دارند. سپس مربوط به ضوابط شدید سانسور است که دستگاههای مختلف دولتی اعمال میکنند و سومین مسئله در زمینه مشکل کتاب ناشی از محدودیتهای شدیدی است که در جهت مطالعه کتاب برای مردم اهل مطالعه بخصوص جوانان و دانشجویان به وجود آمده است. محدودیتها، فشارها و سایر عوامل بازدارندهای که در برابر خلاقیتگریِ هنری وجود دارد، نه تنها ناشی از مقررات و ضوابط قانونی و دمکراتیک نیست، بلکه مطلقاً دلخواسته دستگاهها و اشخاص مختلف و ناشی از بیاعتنایی آنها به قوانین رسمی و آزادیهای انسانی است.
بخش هایی از دومین نامه سرگشاده کانون نویسندگان ایران[ 28 تیر 1356] نیز به شرح زیر است:
جناب آقای نخستوزیر
در تاریخ بیست و سوم خرداد ماه گذشته نامه سرگشادهای به امضای چهل تن از نویسندگان و شاعران و دیگر اهل قلم برای جنابعالی فرستاده شد و ضمن اشاره به تضییقات گوناگونی که در دولت آن جناب فرا راه فعالیتهای فکری و فرهنگی کشور ما نهاده شده، خواسته شد که با به رسمیت شناختن کانون نویسندگان ایران و برداشتن آن دشواریها در جهت تحقق بخشیدن به اصول آزادی مصرح در قانون اساسی و متمم آن و اعلامیه جهانی حقوق بشر گامی برداشته شود. به نامه مزبور هنوز پاسخی نرسیده است. از آن گذشته نه روزنامهها و نه دستگاه رادیو تلویزیون که رونوشتی از آن نامه را دریافت داشته بودند هیچ اشارهای به آن نامه و محتوای آن نکردهاند. این خود میرساند که دستگاههای خبری مملکت در چه فضای دربسته، با چه محدودیت و تحریمهایی دست به گریبانند... آقای نخستوزیر... گذشته به جای خود. اگر امروزه سیاست دولت جنابعالی اقتضای بازگشت در جهت محترم شمردن آزادی اندیشه و بیان دارد، انتظاری که از شما میرود آن است که در این تغییر مصمم باشید... آقای نخستوزیر! گذشته از این مطالبات که همگانی است و ما و دیگر اهل قلم در آن سهیم و شریکیم و به یک اندازه از برآورده شدن آنها برخوردار خواهیم بود، در پایان بار دیگر به شرح مطالبات اختصاصی خود میپردازیم و انتظار داریم دستور فرمایید تا:
۱ـ تقاضای ثبت رسمی کانون نویسندگان ایران که رونوشت اساسنامه آن به ضمیمه نامه پیشین تقدیم شده است، به جریان بیفتد و کانون چنان که حق قانونی آن است امکان فعالیت آزاد رسمی بیابد.
۲ـ هرگونه مانعی در راه تأسیس محل یا باشگاهی برای اجتماع اعضای کانون در تهران و شهرستانها رفع شود.
۳ـ برای انتشار نشریهای از سوی کانون نویسندگان ایران و توزیع بلامانع آن در سراسر کشور تسهیلات قانونی فراهم گردد.
امضاکنندگان این نامه انتظار دارند که به عنوان نشانه کوچکی از صداقت شما در نطق باشگاه رادیو تلویزیون ملی ایران، متن این نامه که رونوشت آن در اختیار مطبوعات و رادیو تلویزیون قرار میگیرد بیکم و کاست منتشر گردد. کانون نویسندگان ایران ـ تهران
[40]. کانون نویسندگان ایران به روایت اسناد ساواک، همان، صص 203 - 207.
[41]. به نقل از : حبیبینژاد، همان، ص 49.
[42]. همان.
[43]. حبیبینژاد، همان، ص 50.
[44]. کانون نویسندگان به روایت اسناد ساواک، همان، صص 239، 338، 433، 435 و 438.
[45]. حبیبینژاد، همان، ص 51.
[46]. کانون نویسندگان ایران به روایت اسناد ساواک، همان، ص 433.
[47]. همان، ص 452.
[48]. همان، ص 438.
[49]. کانون نویسندگان به روایت اسناد ساواک، همان، ص 247.
[50]. «پاسخهای مکتوب دکتر طاهره صفارزاده به پرسشهای شاهد یاران»، شاهد یاران، ش 22، شهریور 1386، ص 118.
[51]. «ایمان به غیب»، گفتگو با طاهره صفارزاده، در کتاب: بیدارگری در علم و هنر، همان، صص 65 - 67. باتوجه به پناهنده شدن دکتر حسین نصر در انگلیس، انجمن شاهنشاهی فلسفه مکان مناسبی برای کانون اسلامی شد.
[52]. صفارزاده، طاهره، بیعت با بیداری، تهران، 1358، انتشارات همدمی، صص 21 - 22.
[53]. «نقش طاهره صفارزاده در تحول آموزش ادبیات پس از انقلاب»، فصلنامه پژوهشهای ادبیات معاصر، ش ۲۸، ۱۳۹۵، صص ۴۵–۶۲.
[54]. حبیبینژاد، همان، ص 53.
[55]. دعایی، محمود، در همایش: یادواره روانشاد دکتر طاهره صفارزاده، انجمن زنان پژوهشگر تاریخ با همکاری سازمان اسناد ملی، در سایت خبرگزاری مهر:
https://www.mehrnews.com/news /3694133
[56]. بیدارگری در علم و هنر، همان، ص 24.
[57]. صفارزاده، «آموزش زبان علم...»، همان، صص 405 - 407.
[58]. کتاب پیوندهای تلخ (1341) مجموعه داستانهای کوتاهی از طاهره صفارزاده، یکی از آثار شاخص خودزندگینامهای-تخیلی اوست که در قالب رمان نوشته شده است. این کتاب روایتی تلخ و صریح از تجربیات شخصی، اجتماعی و سیاسی صفارزاده در دهههای ۱۳۳۰ تا ۱۳۵۰ است و مضامینی چون مبارزه با استبداد، مقاومت زنانه، انتقاد از سنتهای سرکوبگر و پیوند ادبیات با سیاست را در هم میتند.
[59]. بیدارگری در علم و هنر، همان، ص 26.
[60]. «طاهره صفارزاده صبح امروز درگذشت». خبرگزاری تابناک. ۴ آبان ۱۳۸۷.
[61]. مدرسی، فاطمه و زهرا خجستهْمقال، «جلوههای مقاومت و پایداری در اشعار طاهره صفارزاده»، نشریه ادبیات پایداری، س 5، ش 9، پاییز و زمستان 1392، صص 367 - 368.

سخنرانی صفارزاده در شب شعر گوته در سال 1356. ص1.

سخنرانی صفارزاده در شب شعر گوته در سال 1356. ص2.

فعالیتهای صفارزاده در کانون نویسندگان به گزارش ساواک

نامه ساواک به وزارت آموزش عالی و اعلام صلاحیت نداشتن صفارزاده برای ادامه خدمت

نامه وزیر علوم و آموزش عالی به ساواک جهت تعیین تکلیف صفارزاده

گزارشی دیگر از ساواک برای استعلام عدم صلاحیت صفارزاده

اعلام نظر پرویز ثابتی ، رئیس اداره کل سوم ساوک درباره عدم صلاحیت صفارزاده

نارضایتی صفارزاده از نتایج انتخاب هیئت مدیره کانون در سال 1357

گفتگوی صفارزاده و دانشور درباره اخراج صفارزاده از دانشگاه

تماس صفارزاده با کاظمیه علیه انتخاب به آذین در خرداد 1357

جر و بحث صفارزاده و به آذین در جلسه کانون

عضویت صفارزاده در کمیته ترجمه آسیا در فستیوال شعر آسیایی داکا در سال 1365 (1987م)

صفارزاده در حال پژوهش در اواخر عمر

تشییع جنازه طاهره صفارزاده در سال 1387

تشییع جنازه صفارزاده در دانشگاه تهران

تصویر دیگری از حضور مردم در تشییع جنازه دکتر صفارزاده
تعداد مشاهده: 568










