گذری بر انقلاب اسلامی در استان سیستان و بلوچستان به روایت اسناد ساواک - بخش دوم
تاریخ انتشار: 17 مهر 1404
تقسیمات سیاسی استان سیستان و بلوچستانتبعید آیتالله طالقانی به زابل
در سال 1350، کمیسیون امنیت اجتماعی تهران، پرونده آیتالله طالقانی را مورد بررسی قرار داد. ایشان سابقه بازداشت در سال 1342 را داشت و به ده سال زندان محکوم شده و تا سال 1346 در زندان رژیم بسر برده، سپس آزاد شده بود. فعالیتهای تبلیغی و انقلابی آیتالله طالقانی باعث شد تا دیگر بار پرونده مفتوح وی در ساواک مورد بررسی و بازبینی قرار گیرد. طبق رأی کمیسیون قرار شد: به مدت سه سال به زابل تبعید گردد. با انتشار این تصمیم در فروردین ماه این سال، شهربانی زابل که از این خبر و حضور آیتالله طالقانی در این شهر هراس داشت، در نامهنگاری با وزارت کشور اعلام کرد: چون مردم زابل شیعه هستند و ساواک این شهر امکانات لازم برای کنترل وی را در اختیار ندارد، تبعید آیتالله طالقانی اصلاً به صلاح نیست. پیشنهاد شهربانی زابل این بود که ایشان به سراوان که مردمانش اغلب اهل سنت هستند منتقل گردد، ضمن اینکه با تأسیس ساواک ایرانشهر بهراحتی میتوان تبعیدی مورد نظر را به این شهر انتقال داد.[1] آیتالله طالقانی در تاریخ 30 / 9 / 1350 به زابل تبعید شد و در منزل اجارهای حاج اسماعیل شهابی، از مأمورین بازنشسته شهربانی اقامت گزید.[2]
ساواک استان، نامههای ارسالی برای آیت الله طالقانی را توقیف و اجازه نمیداد به دست ایشان برسد.[3] همچنین چون احتمال داشت او با کتابفروشی آقای محمود ارتباط برقرار کند، موضوع را تحت کنترل قرار داد.[4] در 23 دیماه 1350 خانواده آیتالله طالقانی با همراهی مأمورین شهربانی به زابل رفتند.[5] این رفت و آمدها کارهای شهربانی زابل را دوچندان کرد و باعث گرفتاری آنها شد؛ لذا این اداره خواستار تغییر محل تبعید ایشان شدند. [6] نظر ساواک مرکز این بود که ایشان به ایرانشهر تبعید گردد.
به این ترتیب موضوع تغییر تبعیدگاه در کمیسیون حفظ امنیت اجتماعی تهران مجدداً بررسی و با آن مخالفت شد.[7] اما سرانجام با انتقال ایشان به شهرستان بافت موافقت شد.
حضور آیتالله طالقانی در این مدت در استان سیستان و بلوچستان و بهویژه در زابل پیامدهای بسیار مثبتی به همراه داشت. ایشان در مدت حضورشان در زابل با علمای استان از جمله آیتالله کفعمی ارتباط گرفت. در 23 خرداد 1351 این دو بزرگوار در زاهدان با هم دیدار کردند؛ ولی حضور و همراهی مأمورین ژاندارمری، برخی از فرصتها را برای تبادل نظرات سیاسی و حوادث کشور از بین برد.[8]
آیتالله طالقانی نه تنها با تبعیدیهای استان مراوده و رفاقت داشت، بلکه با تبعیدیهای شهرهای دیگر نیز ارتباط دوستانهاش را حفظ کرده بود. از جمله اینها آیتالله سید مرتضی پسندیده، برادر امام بود که برای مدتی کوتاه به انارک کرمان تبعید شده بود. وی پس از بازگشت به خمین در تلگرافی از محبتهای وی تشکر و قدردانی کرد.[9] ضمن اینکه با وجود آیتالله طالقانی در زابل، نزدیکان، بستگان و همفکرانش در نهضت آزادی و مریدانش در مسجد هدایت تهران نیز به این خطه سفر و با ایشان دیدار و گفتگو میکردند.[10]
برپایی مراسم ترحیم برای فرزند امام خمینی(ره)
درگذشت مشکوک فرزند امام در اول آبانماه 1356ش هر چند برای ایشان و ملت ایران، حزن و اندوه فراوان به همراه داشت، اما همچنان که امام در سخنرانی خود در تاریخ دهم آبان و به مناسبت وفات حاج آقا مصطفی فرمود از الطاف خفیهی الهی بود؛[11] زیرا در برابر مصیبتهایی که بر سر اسلام و مسلمین وارد شده و میشود، چیزی نیست.[12]
با وفات فرزند امام، در سیستان و بلوچستان همچون دیگر شهرهای کشور مجالس یادبود برگزار شد. روز هشتم آبان سال 1356ش، عدهای از روحانیان و انقلابیون ـ برای چگونگی برپایی مراسم ترحیم حاج آقا مصطفی خمینی ـ در منزل آیتالله کفعمی دعوت شدند. در این جلسه حجتالاسلام سید عبدالله حسینی[13] پیشنماز یکی از مساجد زاهدان با بیان اینکه فرزند امام خمینی در نجف رحلت کردند، در ابتدای مجلس از حضار خواست که برای ایشان فاتحه بخوانند. در ادامه جلسه، در خصوص پاسداشت یاد و نام امام و فرزند ایشان صحبت شد. بعد از سخنان مختلفی که در این باره مطرح شد، روحانیهای حاضر در جلسه، به تصمیم خاصی نرسیدند و جلسه پایان یافت. در نتیجه برداشت ساواک از جلسه برپاشده این بود که علت اصلی برپایی جلسه، فاتحهخوانی برای فرزند امام بوده است.[14] اما کمتر از دوماه حوادثی در کشور رخ داد که فضای اغلب شهرهای کشور را به فضای انقلاب و دگرگونی تغییر داد.
واکنش به حوادث شهرهای قم، تبریز و یزد
در 30 دیماه 1356 اعلامیهای با محتوای انقلابی در مسجد جامع شیعیان زاهدان توزیع شد. چون که در روزهای قبل تعدادی از طلبههای قم و مشهد جهت ملاقات با تبعیدشدگان به زاهدان رفته بودند، ساواک حدس زد که انتقال اعلامیه و توزیع آن در مسجد کار آنها بوده است. از جمله این تبعیدشدگان آیتالله مکارم شیرازی بود که در تاریخ 21 / 10 / 1356 و بعد از حوادث شهر قم، به مدت سه سال به چابهار تبعید شده بود. با تبعید ایشان به چابهار، پرویز ثابتی مدیر اداره کل سوم ساواک در 22 دیماه 1356ش به ساواک استان دستور داد:
«ناصر مکارم شیرازی فرزند علیمحمد یکی از روحانیون افراطی قم میباشد که به علت تحریک مردم به تظاهرات ضدمیهنی و ایجاد زمینههای اخلال در نظم عمومی برابر رأی کمیسیون امنیت اجتماعی به سه سال اقامت اجباری در چابهار محکوم و قرار است به آن منطقه اعزام گردد. مراقبتهای لازم معمول و نتیجه اعلام گردد »[15]
در گزارش ساواک قم اطلاعات بیشتری درباره فعالیتهای غیرقانونی او ارائه شده بود. در این گزارش آمده بود که او از طرفداران خمینی است و امتیاز انتشار مجله مکتب اسلام را هم دارد، همچنان که مدیریت مدرسه علمیه امیرالمومنین(ع) برعهده اوست.[16] با تبعید آیتالله مکارم شیرازی به چابهار، جمعی از شاگردانش که طلبههای ساکن قم بودند برای دیدار با وی، راهی زاهدان شدند. عمده آنها در مدرسه علمیه زاهدان سکونت کردند تا بعداً به چابهار سفر کنند. در این سفر آنها با آیتالله کفعمی هم دیدار کردند.[17] دیدارها و ملاقاتهای صورتگرفته با آیتالله ناصر مکارم شیرازی، باعث شد تا ساواک استان پیشنهاد نماید جهت مراقبت بیشتر و نظارت بر اعمال او، از دستگاه شُنود مکالمات وی استفاده شود.[18] در تاریخ 13 / 12 / 1356 محل تبعید ایشان به مهاباد تغییر کرد، اما همچنان ارتباط ایشان با چابهار قطع نشد و به عنوان نمونه با ارسال نامهای برای شیخ حسین عمادی با بیان گزارشی از وضعیت خودش، جویای احوال او شد.[19]
درباره پخش اعلامیهای که از آن یاد شد، سه نفر از جمله فرزند آیتالله کفعمی، حجتالاسلام امیر مجد از وعاظ مشهد و فردی به نام حجتالاسلام ربانی مدرس قرآن در مظان اتهام بودند.[20] در گزارشهای بعدی ساواک درباره محتوای اعلامیه توضیح بیشتری داده شده است. محتوای اعلامیه درباره حوادث قم و پیامدهایش بود. در بخشی از اعلامیه چنین آمده بود:
«متأسفانه در روز 19دی مأمورین مسلح دولتی برخلاف هرگونه اصل اخلاقی و انسانی و برخلاف صریح اصل نهم متمم قانون اساسی به افراد بیسلاح و بیپناه حمله کردند و با تیراندازی وحشیانهای که با هیچ منطقی قابل توجیـه نیسـت، دهها نفر از طلاب جوان و مردم مسلمان کشته و عده زیادی را مجروح ساخته و آنگاه مانند فاتحین به رژه شرمآوری در جلو صحن مطهر پرداختند. این فاجعه دلخراش که در صفحات تاریخ ثبت خواهد شد و موجب تأثر و تأسف هر انسان با احساسی است، سودی جز افزودن به کینه و نفرت مردم مسلمان بر عاملین آن نخواهد داشت و مایه اندوه است که هنوز اجساد مقتولین از طلاب و مردم مسلمان را به صاحبان آنها تحویل ندادهاند و امکان ملاقات زخمیشدگان را از ما سلب کردهاند و با محاصره منازل مراجع ارتباط آنان را با حوزه علمیه و مردم قطع کردهاند و عدهای از فضلا و مدرسین حوزه را نیز دستگیر و تبعید نمودهاند.»[21]
در روزهای بعد هم مجدداً اعلامیههایی از شهرستان قم برای آیتالله کفعمی ارسال شد، اما چون ساواک نسبت به آنها مشکوک بود، از توزیع آن جلوگیری کرد.
با نزدیک شدن به چهلم شهدای قم، آیتالله شریعتمداری در تماسی با آیتالله کفعمی و حجتالاسلام معین الغربائی از آنها خواست به خاطر اربعین شهدای حادثه دردناک شهر قم، از اقامه نماز جماعت خودداری و بازار نیز تعطیل شود. بعد از این گفتگوی تلفنی بود که روز 28 / 11 / 1356 در بین نماز مغرب و عشا، حجتالاسلام سید علی فخر موسوی از طرف آیتالله کفعمی اعلام کرد که روز 29 بهمن نماز جماعت برگزار نخواهد شد و همینطور هم شد.[22] همچنین فرزند استوار رضامندی استوار بازنشسته ارتش ساکن زاهدان با صدای بلند از صاحبان بازار و مغازهها خواست که مغازههای خود را ببندند. در ادامه هم نوار سخنرانی یکی از روحانیون قم برای حضار و نمازگزاران پخش شد.[23] طبق گزارش ساواک، آیتالله کفعمی در این روز از منزل خارج نشد و مردم برای عرض تسلیت به او مراجعه میکردند. در این گزارش آمده که روز 26 / 11 / 1356 شیخ محمد کفعمی یکی از روحانیان سرشناس به علت حوادث دیماه شهر قم از برگزاری نماز جماعت در مسجد جامع خودداری کرده است.[24]
در دوم بهمن هم ساواک سیستان و بلوچستان از نصب اعلامیهای در سلف غذاخوری دانشگاه سیستان و بلوچستان خبر داد. اعلامیه از سوی سه تن از مراجع و علمای قم (شریعتمداری، مرعشی و روحانی) امضا شده بود.[25] متن اعلامیه فوراً از سوی ساواک استان برای اداره کل سوم ساواک ارسال شد تا در این باره تصمیمات مقتضی گرفته شود. در گزارش دیگری هم در تاریخ ۱۸ اسفند ۱۳۵۶ آمده که ایشان از بازاریان شهر دعوت کرد تا روز نوزدهم اسفند به منظور مشارکت در امر خیر در مسجد جامع اجتماع کنند. در این روز در فاصله بین نماز جماعت ظهر و عصر او در سخنانی از بازاریان خواست برای تکمیل کتابخانه مسجد جامع زاهدان کمک کنند. ایشان در ادامه سخنرانی خود اضافه کرد:
«امسال عید نداریم. لذا کارت تبریک برای من نفرستید. گول تلویزیون و روزنامهها را نخورید. همین روزنامهها بودند که نوشتند علما مرتجع هستند و در نتیجه فجایع شهرهای قم و تبریز را به وجود آوردند. او در پایان سخنان خود اینطور گفت که چون ما سر و صدا نمیکنیم بعضیها پشت سر ما میگویند که وابسته به دستگاه هستیم و یا از جایی حقوق میگیریم، ولی خدا میداند به چه علتی سکوت کردهایم.»[26]
ایشان در جلسات دیگری هم که با مردم داشت، همچنان بر عدم برگزاری عید نوروز در سال 1357 تأکید ورزید. ایشان همچنین در سخنانی و در جمع بازاریان زاهدان، اعلام کرد که امسال عید نوروز برگزار نخواهد شد و نباید برای او کارت تبریکی ارسال گردد. وی در ادامه، از عملکرد روزنامهها و مجلاتی که علما را مرتجع خوانده بودند انتقاد کرد.[27] در این زمان شورای هماهنگی استان سیستان و بلوچستان که در اوایل فروردین سال 1357 با حضور بسیاری از مسئولین و مقامات استان و با حضور استاندار تشکیل شد، اعضای حاضر ضمن بررسی علل کمبود برق و خاموشیهای پی در پی در زابل، به فعالیتهای انقلابی آیتالله کفعمی پرداختند و تصمیم نهایی این شد که او را از عواقب کار بترسانند.[28]
با این حال آیتالله کفعمی در دهم فروردین سال 1357 باری دیگر برپایی هرگونه مراسم جشنی را تحریم کرد.[29] علاوه بر اقدامات حکومت، این ایام مصادف با حملات وحشیانه رژیم غاصب اسرائیل علیه مردم جنوب لبنان بود. ارتش این رژیم غاصب در تاریخ در 23 اسفند 1356 برابر با 14 مارس 1987م به جنوب لبنان حمله کرد در این حمله آنها توانستند جنوب لبنان را تا رودخانه لیتانی اشغال کنند. ضمن اینکه تعداد زیادی از مردم بیگناه کشته و مجروح شدند. وقوع این حادثه تلخ باعث شد تا در سراسر ایران، مردم به فکر کمک به مردم لبنان بیفتند. لذا وعاظ و علما تصمیم گرفتند با جمع آوری کمکهای نقدی و جنسی به مردم لبنان، از برپایی عید و مجالس شادی پرهیز کنند.[30] همچنین ساواک شهرستان ایرانشهر اعلام کرد که سه روحانی در تعطیلات نوروز سال 1357 به آن شهرستان سفر و در منزل مولوی قمرالدین ملازهی، پیشنماز اهل تسنن ایرانشهر چنین بیان کردند: «شیعه و سنی برادران دینی بوده و هیچگونه اختلافی بین آنها موجود نمیباشد، لذا مولویها و پیشوایان مذهبی تسنن در این موقعیت که ملت ایران در زیر پرچم اسلام بر علیه دولت اقداماتی معمول میدارد (اشاره به واقعه تبریز و قم و سایر شهرستانها) بایستی شیعیان را همراهی نموده و با آنها داخل یک سنگر شده و به مبارزه ادامه دهند.» این سه روحانی با بیان اینکه قصد دارند به شهرهای اهل سنتنشین مراجعه و با دیگر مولویها هم در این باره صحبت و گفتگو کنند، از مولوی قمرالدین ملازهی دعوت کردند که در تابستان به قم مسافرت و همواره با آنها تماس داشته باشد.[31]
دهم فروردین مصادف با چهلم شهدای تبریز بود. به این مناسبت از سوی آیات و مراجع عظام قم
اعلامیههایی با هدف بزرگداشت شهدای تبریز به سراسر کشور صادر شد. این مسئله باعث شد تا در روز اول فروردین جلسه شورای هماهنگی استان سیستان و بلوچستان در استانداری برگزار گردد. مقامات امنیتی استان که وضعیت انقلابی استان را درک کرده بودند به این رضایت دادند که مراسم در داخل مساجد و حسینیهها برگزار شود تا شاید بدین واسطه از ناامنیهای خیابانی و خارج از اماکن مذهبی جلوگیری گردد. در نتیجه شهربانی استان «تجمع احتمالی افراد در مساجد و اماکن مذهبی زاهدان» را بلامانع اعلام کرد.[32] در این روز آیتالله کفعمی در منزل ماند و مریدانش برای عرض تسلیت به منزل او مراجعه کردند. همچنین از مسجد جامع زاهدان قرآن پخش شد. از آنجا که مراسم شهدای تبریز با برپایی جشن به مناسبت 17 ربیعالاول مصادف بود، در سالهای قبل در این روز و به مناسبت روز تولد پیامبر(ص) مراسمها و جشنهای باشکوهی در سراسر استان برپا میشد. اما در این سال ایشان به صراحت از مردم خواست که از تعارف کردن شیرینی به یکدیگر خودداری کنند.[33]
با نزدیک شدن به روز 13 فروردین، همچنان وضعیت ماتم و عزا در زاهدان برقرار بود. آیتالله کفعمی روز دوازدهم فروردین، در بین دو نماز ظهر و عصر در مسجد منبر رفت و از سرو مشروب و دیگر امور خلاف شرع انتقاد کرد. ایشان با تکیه بر فقدان آزادی بیان و انجام فسق و فجور در سینماها و... دعا کرد که خداوند ظلم و ستم را از سر آنها کوتاه نماید. او در حالی که گریه میکرد از منبر پایین آمد و مشغول ادامه نماز عصر شد.[34] ایشان در روز سیزدهم در مسجد جامع از کسانی که در این روز از رفتن به طبیعت خودداری و در مسجد حضور پیدا کرده بودند تشکر کرد. آیتالله کفعمی در بخشی از سخنانش اینطور دعا کردند:
«خدایا این جوانان رشید و برومند را که به خاطر حق و حقیقت کشته شدهاند و یا در گوشههای زندانها بسر میبرند از جمله یکی هم پسر خودم میباشد که در زندان است. خدایا ظلم و ظلم کننده را از صفحه روزگار برانداز (مردم هم آمین گفتند) و هر کس به جای این جوانان باشد بایستی شیشههای مغازه مشروب فروشیها و تلویزیون فروشیها را بشکنند. من هم به جای آنها باشم این کار را میکنم. سزاوار است که در چند قدمی مسجد اهل تسنن مشروبفروشی دایر باشد و مولوی عبدالعزیز هم جهت برداشتن مشروبفروشیها نامهای نوشته و من هم آن را امضا کردم و این وعاظی که بهخاطر حق، تبعید و یا از منزلشان دور شدهاند آنها را حفظ نگهدار.»[35] در نوزدهم اردیبهشت، به مناسبت چهلمین روز شهادت مردم شهرهای یزد، جهرم و اهواز که در فروردین ۱۳۵۷ رخ داده بود، آیتالله کفعمی در مسجد جامع زاهدان سخنان اعتراضآمیزی نمود:
«میخواستم به مناسبت چهلم کشتهشدگان یزد اعلامیه بدهم ولی منطقه زاهدان ایجاب نمیکند، لذا شما را دعوت کردم... پس از خاتمه نماز هر یک سورهای از قرآن را برای شادی روح شهدای یزد قرائت نمایید. حادثه یزد به خاطر چهلم شهدای تبریز بود و قیام تبریزیها برای چهلم شهدای قم بود... خواندن قرآن ایرادی ندارد. درود به روان شهدای یزد، تبریز و قم و لعنت بر ظالمین»[36]
واکنش مردم زابل به حوادث قم و تبریز
اما در زابل حجتالاسلام سید محمدتقی حسینی طباطبایی[37] به همراه 7 تن دیگر از علمای دیگر این شهر در اعتراض به وقایع قم به مدت چند روز از ادای نماز جماعت خودداری کردند.[38] مسجد حکیم پایگاه انقلابی شهرستان زابل که تحت نظر حجتالاسلام حسینی طباطبایی اداره میشد، از جمله پایگاههای فعال انقلابیون بهشمار میرفت. فعالیتهای انقلابی در این مسجد از ابتدای سال ۱۳۵۷ اوج گرفت. در گزارش ساواک در تاریخ نهم فروردین این سال، به سخنرانی طلبه جوانی به نام شیخ ناجی اشاره شده که در صحبتهایش به «جوانان قم و دانشجویان تهران و جوانان تبریز درود فرستاده و اعمال تروریستی و خرابکارانه مارکسیستهای اسلامی و آشوبگران در قم و تهران و تبریز را تأیید نموده است.»[39]
در یکی از گزارشها آمده که چهار روحانی از جمله حجج اسلام سید محمدتقی حسینی طباطبائی، سید محمدعلی حسینی طباطبائی، سید زینالعابدینی و سید حسین قریشی در اعتراض به وقایع اخیر قم از شرکت در نمازهای جماعت در مساجد خودداری کردند. پیرو ارائه این گزارش به ساواک مرکز، پرویز ثابتی، رئیس اداره کل سوم ساواک به رضوانی رئیس ساواک سیستان و بلوچستان دستور داد هرگونه واکنش این 4 نفر روحانی، به آن اداره کل گزارش شود.[40] خودداری از اقامه نماز حدود یک هفته به طول انجامید. این در حالی بود که در شهرستان قم هم، کلاسهای درس حوزه تعطیل بود و نمازهای جماعت در مساجد برگزار نمیشد. در روز 23 / 2 / 1357 اغلب مغازههای شهر قم هم تعطیل بود.[41] ساواکِ مرکز، بخشنامهای به همه مراکز ساواک در 8 بند ارسال کرد. در بند اول کلیه فعالیتهایی که در قلمرو اهداف تروریستی انجام میشود، در بند دوم فعالیتهای کمونیستی از تبلیغ شفاهی گرفته یا به صورت نوشته که بهطور فعالیتهای عملی انفرادی و گروهی بود. [در بند] سوم هر اقدامی در رژیم کشور شاهنشاهی از شعار دادن علیه مقام شامخ سلطنت یا هر اقدام دیگر در این زمینه [صورت بگیرد. در بند] چهارم، ایجاد تزلزل در روحیه و تحریک پرسنل نیروهای مسلح شاهنشاهی، پنجم، فعالیتهایی که در قلمرو مذهبی علیه رژیم شاهنشاهی انجام میشود، از جمله: صدور نشریه و سخنرانی روی منابر و تشکیل گروههای برانداز مذهبی. ششم، تخریب و اشغال و آتشسوزی در اماکن و مؤسسات دولتی و حساس ملی به ترتیبی که در شماره پیرو اشاره شده است. هفتم حمله، تخریب و ایجاد آتشسوزی نسبت به شخص یا خانه، وسایل حساس ملی و دولتی و انتظامی و نظامی، هشتم، کوششهای تجزیهطلبانه ضد ملی بهوسیله ساواک گزارش و عامل یا عاملین را دستگیر خواهد کرد.[42] همچنان که در یکی دیگر از گزارشهای ساواک، به مراقبت شدید از اماکن مذهبی و مشکوک در زابل تأکید شده است. در این گزارش آمده است:
«ضمن مراقبتهای معموله از اماکن مذهبی مشکوک که احتمال تشکیل جلسات و مجالس در محلهای فوقالذکر به خصوص مسجد مهدیه حکیم به سرپرستی و پیشنمازی سید محمدتقی حسینی طباطبایی و نیز منزل نامبرده و همچنین منزل حاج محمد عارفی محل تشکیل جلسات قرائت و تفسیر قرآن که همه روزه بعد از نماز مغرب، اجتماعی حداقل حدود ۱۰ نفر و حداکثر حدود ۳۰ نفر به منظور قرائت قرآن و تحت تعلیم حاج سید محمدتقی حسینی طباطبائی یا برادرش سید صادق تشکیل میگردد، متصور بوده است.»[43]
در تأیید این گزارش نظریاتی که اعلام شده است این خبر مورد تأیید قرار گرفته و تأکید شده که شیخ عباس پورمحمدی از وعاظ تبعیدی رفسنجان به زابل سفر و در منزل حجتالاسلام طباطبائی سکونت دارد. در تاریخ 14 / 2 / 1357 ه .ش شیخ محمدرضا خراسانی دیگر تبعیدی زابل هم با کمک حجتالاسلام حسینی طباطبائی در مسجد حکیم مراسم سخنرانی داشت. در این جلسه جمعی از علمای زابل از جمله حجتالاسلام حسینی و پسرش نجمالدین و همچنین برادرانش و شیخ عباس پورمحمدی شرکت داشتند. محورهای سخنان سخنران از نظر ساواک تحریکآمیز بود؛ چراکه در روشن کردن افکار عمومی مردم شهرستان نقش داشت. شیخ محمدرضا خراسانی در سخنانی با تشویق مردم به اعلام همبستگی و همکاری با یکدیگر آنها را از اینکه زندگی و جان و مالشان از سوی حکومت به تاراج برود، هشدار داد.[44] خودداری از اقامه نماز جماعت گویا در زابل بسیار طولانی شده است. چراکه در 27 خردادماه سال 1357همچنان روحانیون زابل از اقامه نماز جماعت خودداری کردند.[45]
سیستان و بلوچستان؛ تبعیدگاه مخالفین حکومت
دور بودن سیستان و بلوچستان از مرکز و دیگر شاخصهایی چون فقر و عدم دسترسی به امکانات رفاهی، موجب شده بود تا از سوی حکومت مرکزی، به عنوان منطقهای مناسب برای تبعید نیروهای مخالف حکومت در نظر گرفته شود. شاید اولین تبعیدی به استان، آیتالله سید حسن طباطبائی قمی از مراجع مقیم مشهد بود. او در تاریخ نهم فروردین 1346 در اعتراض به قانون لایحه حمایت از خانواده بازداشت گردید. ساواک ابتدا ایشان را در منزلش ممنوعالخروج کرد و روز بعد تحتالحفظ مأمورین ساواک به زاهدان انتقال داد. وی در ساعت 22:30 مورخ 10 / 1 / 1346 به خاش تبعید شد. به دنبال دستگیری و تبعید آیتالله قمی، اساتید و علما و طلاب حوزه علمیه مشهد و جمعی از ائمه جماعات مساجد اقدام به تعطیل دروس و نمازهای جماعت کردند. تبعید او به خاش، واکنشهای مختلفی را به دنبال داشت. امام خمینی در تلگرافی به آیتالله سید محمدهادی میلانی، با ابراز تأثر از تبعید ایشان، از وی خواست که خبر سلامتِ آیتالله طباطبایی را اطلاع دهد. در همین راستا بود که آیتالله میلانی با آیتالله کفعمی تماس گرفت و از او خواست که در اولین فرصت، با رفتن به خاش از آیتالله قمی اطلاعی حاصل نماید.[46] آیتالله کفعمی با همه علمای تبعیدی ارتباط داشت. با توجه به پایگاه اجتماعی و نفوذی که او در ادارات دولتی و در تمامی منطقه سیستان و بلوچستان داشت، همواره سعی میکرد از فشارها و ایجاد محدودیتهایی که برای تبعیدیها در نظر گرفته شده بود، بکاهد.[47] او به همراه حجتالاسلام معینالغرباء از دیگر روحانیون مقیم زاهدان با آیتالله قمی دیدار کردند. دیداری که بهموقع و البته لازم بود، چراکه حال آیتالله چندان مساعد و رضایتبخش نبود. تغییر آب و هوا او را ناخوش احوال کرده بود. آنها از شهربانی استان خواستند که در اسرع وقت پزشکی او را معاینه کند.[48]
بعد از اینکه برخی از شهرهای استان به عنوان مراکز تبعید انتخاب شدند، بهتدریج تعداد بیشتری واعظ و مخالف حکومت به این استان تبعید شدند. خبر تبعید تعدادی از روحانیون به استان سیستان و بلوچستان بازتاب وسیعی در بیوت مراجع داشت.[49] در سال 1349ش، دو اتفاق رخ داد: اول وفات آیتالله سید محسن حکیم و دوم شهادت آیتالله سیدمحمدرضا سعیدی که از طرفداران پر و پا قرص امام خمینی بود. با وفات آیتالله حکیم در عراق، اعلام مرجعیت آیتالله خمینی در حوزه علمیه قم و در جلسات منازل و حوزوی و محافل علمایی شنیده میشد. نام امام به عنوان مرجع تام شیعه برده شد. این موضوع به مذاق نهاد امنیتی کشور چندان خوش نیامد و لذا اداره کل سوم ساواک به ادارات تابعه دستور داد که برای افراد فعال در این زمینه و بعد از تشکیل کمیسیون امنیت اجتماعی در محل، تشکیل پرونده داده و آنها با سرعت به سیستان و بلوچستان تبعید گردند.[50] در بولتن سه ماههای هم که اداره امنیت داخلی ساواک با عنوان «روحانیون» تهیه کرد این موضوع دوباره مورد تأکید قرار گرفت. متن دستور به این قرار بود: «فعالیت طرفداران آیتالله خمینی در خلال سه ماه اخیر به منظور شناساندن وی بهعنوان مرجع تقلید شیعیان و جانشین آیتالله حکیم در نقاط مختلف کشور ادامه یافت و تبلیغاتی به نفع مشارالیه صورت گرفت و بعضاً ضمن سخنرانیهای مذهبی و همچنین در مذاکرات خصوصی خمینی را شایسته احراز مقام مرجعیت قلمداد میکردند و از طرفی عدهای از وعاظ نیز سایر مراجع از جمله حضرات آیات: خوئی، شریعتمداری و شاهرودی را جانشین آیتالله حکیم معرفی نمودهاند. ضمناً طی سه ماه گذشته 15نفر از عناصر افراطی مذهبی به اتهام اقدام بر ضد امنیت کشور، تهیه و توزیع اعلامیههای مضره، تحریک افکار عمومی و اخلال نظم، دستگیر و تحت تعقیب قانونی قرار گرفتند و عدهای از آنان طبق رأی کمیسیونهای امنیت اجتماعی به اقامت اجباری از شش ماه تا سه سال در شهرستانهای زابل و ایرانشهر استان سیستان و بلوچستان محکوم و رأی صادره به مورد اجرا گذاشته شد.»[51]
در همین سال 1349 سه طلبه دیگر به نامهای ابراهیم معدنی، علی مرادخانی النگهای معروف به شیخ علی تهرانی و حبیبالله آشوری به ایرانشهر تبعید شدند.[52] ساواک استان آنها را مجبور کرد که همه روزه صبح شخصاً به شهربانی محل مراجعه کنند و حضورشان را اطلاع دهند. از دیگر کسانی که به ایرانشهر تبعید شد، حجتالاسلام مجدالدین محلاتی شیرازی فرزند آیتالله بهاءالدین محلاتی شیرازی بود. او با آغاز نهضت امام خمینی(ره) در سال 1342 به جمع مبارزین و مخالفین حکومت پیوست. استقامت و پافشاری ایشان در مسیر مبارزه موجب شد به ایرانشهر تبعید شود. مسئلهای که واکنش شدید پدر را به دنبال داشت.[53] پدر در این باره با آقای شریعتمداری و آیتالله نجفی مرعشی در قم مشورت کرد. حجتالاسلام محمدتقی فلسفی هم در نامهای به آیتالله محلاتی درباره حادثه رخ داده برای فرزند ایشان ابراز نگرانی کرد.[54] در تاریخ 20 / 3 / 1351 آیتالله کفعمی برای دیدار با تبعیدی جدید به ایرانشهر رفت.[55]
تبعید انقلابیون در سالهای نزدیک به پیروزی انقلاب اسلامی اوج گرفت. از مهمترین و معروفترین تبعیدشدگان به ایرانشهر، آیتالله خامنهای بود که در 23 / 9 / 1356 تبعید شد. اسناد گویای آن است که تبعید معظمله با پیشنهاد شیخان، رئیس ساواک خراسان بوده است. او در 12 آذرماه به اداره کل سوم ساواک پیشنهاد بازداشت سه نفر از روحانیون مشهد را ارائه کرد. آنها متهم به طرفداری از امام خمینی و تفکرات دکتر علی شریعتی بودند. چون این پیشنهاد به اداره کل سوم رسید، مقامات این اداره کل بازداشت را بیفایده دانستند. شاید یکی از دلایل این پیشنهاد این بود که دلایل مستدل و متقنی برای تعقیب قانونی افراد وجود نداشت، اما طرح موضوع در کمیسیون امنیت اجتماعی و تبعید مخالفین بهترین راهی بود که به نظر میرسید. پرویز ثابتی، ریاست اداره کل سوم ساواک هم این نظر را پسندید و دستور اجرای آن را صادر کرد. بهانه برای بازداشت چند تن از روحانیون، سابقه مخالفت آنها با حکومت بود. چون ماههای محرم و صفر در پیش بود ساواک مطمئن بود که شرایط مناسبتتری برای انجام تحریکات از سوی این افراد فراهم خواهد شد، بنابراین تصمیم بر آن شد که 5 روحانی از شیراز و مشهد تبعید گردند. حجج اسلام سید علیاصغر دستغیب و علیمحمد دستغیب از شیراز، سید علی خامنهای، شیخ علی مرادخانی ارنگه و حسین عمادی از روحانیون مشهد از جمله کسانی بودند که بایستی تبعید میشدند. نکته جالب این است که قبل از تشکیل کمیسیون حفظ امنیت اجتماعی در شهرهای مشهد و شیراز، حکم تبعید از تهران صادر و ابلاغ گردید. اداره کل سوم ساواک برای سرپوشیده نگهداشتن این مسئله از ساواک خراسان خواست که با تشکیل کمیسیون، سه نفر روحانی اهل و ساکن مشهد به مدت سه سال به شهرهای بد آب و هوا تبعید گردند. شیخان، مدیرکل ساواک استان خراسان هم دقیقاً این برنامه را اجرایی کرد و در 23 آذرماه سال 1357 با تشکیل جلسه کمیسیون تصمیم گرفت که آیتالله خامنهای به سه سال تبعید به ایرانشهر، شیخ علی تهرانی به سه سال تبعید به چابهار و شیخ حسین عمادی هم به سیرجان تبعید گردند.[56]
همچنین حکم تبعید آیتالله ناصر مکارم شیرازی به همراه حجج محمدعلی گرامی و مرتضی فهیم کرمانی در تاریخ 21 / 10 / 56 و از طرف کمیسیون حفظ امنیت اجتماعی شهر قم صادر شد. آیتالله مکارم شیرازی با اقشار مختلف مردم در چابهار ارتباط صمیمانهای برقرار کرد. او با روحانیون شیعه و سنی این شهر رابطه دوستانه داشت و از آنها دعوت به همبستگی کرد. جمعی از دانشجویان و هنرآموزان هنرستانهای استان برای دیدار با وی به چابهار رفتند، آنها جهت ادامه روند نهضت با او مشورت کردند. از جمله اقدامات ایشان در زمان تبعید، مقابله با تحرکات بهائیان بود. از جمله ایشان نسبت به اقدامات ادارات حکومتی اعتراض و از اقدام شهرداری چابهار در توزیع زمین بین بهائیان به شدت انتقاد کرد.[57]
در 18 / 12 / 1356 هم طبق نظر کمیسیون امنیت اجتماعی شهر شاهپور (شهر سلماس کنونی) در استان آذربایجان غربی، حجتالاسلام محمد غفاری[58] به سه سال اقامت اجباری در ایرانشهر محکوم شد.[59] او بهوسیله مأمورین هنگ ژاندارمری مشهد به ایرانشهر اعزام و تحویل فرمانداری شهرستان شد. شهربانی شاهپور رفتارهای سیاسی او را به ساواک خوی گزارش کرد و توضیح داد که او به همراه برخی از همفکرانش در مسجد جامع مغازهداران را برای تعطیل کردن در مورخ 27 / 3 / 1357 تحریک و تشویق کردند. همچنین اطلاعیههای حاوی مطالب مضره در بین افراد حاضر در مسجد پخش شده است.[60]
در فرودین ماه 1357 هم حجتالاسلام شیخ کاظم راشدپور یزدی از یزد به 3 سال اقامت در ایرانشهر تبعید شد. او نقش مهمی در حوادث روزهای نهم و دهم فروردین ماه استان یزد داشت.[61] حجتالاسلام راشد در 13 / 1 / 1357 تبعید شد.[62] همچنین در همین تاریخ حجتالاسلام سیدمحمدعلی موسویان از سمنان به مدت یک سال به ایرانشهر تبعید گردید.[63]
شیخ عباس پورمحمدى ماهونکى دیگر واعظ تبعیدى به زابل بود. او در این شهر دست به تبلیغات وسیعی زد. ایشان حتی با مراجعه به شهربانی زابل تعدادی از کتابهای دینی و توضیح المسائل را هدیه داد.[64] او ابتدا در منزل حجتالاسلام سید محمدتقى حسینى طباطبائی سکونت داشت و سپس با انتقال خانواده، منزل مستقلی اجاره و شروع به فعالیتهای دینی و فرهنگی در این شهر کرد.
بعد از برپایی مراسم چهلم شهدای یزد و جهرم، حجج اسلام سید فخرالدین رحیمی و محمدمهدی روشنی، دو تن از روحانیون خرمآباد که با ایراد سخنرانی و پخش اعلامیه یاد و نام شهدای این حوادث را گرامی داشته بودند،[65] طبق رأی کمیسیون اجتماعی شهرستان خرمآباد و در مورخ 20 / 2 / 1357 به ترتیب به سه سال اقامت اجباری در ایرانشهر و زابل محکوم شدند.[66] مدت زمان تبعید حجتالاسلام رحیمی به ایرانشهر زیاد طول نکشید و در مردادماه، پرویز ثابتی دستور داد که محل تبعید او به اقلید فارس تغییر یابد.[67]
از شهرستان نهاوند هم حجتالاسلام علی حیدری به اتهام بر هم زدن نظم و آرامش در اردیبهشت1357 به چابهار تبعید شد. تصمیم به تبعید وی پس از گزارشی بود که اداره ساواک همدان برای پرویز ثابتی، رئیس اداره کل سوم ارسال کرد. ساواک همدان طی گزارشی درباره پیامدهای فعالیتهای روحانیون و وعاظ منطقه هشدار داده بود. آنها گفته بودند که شیخ علی حیدری از روحانیون منطقه در شهر نهاوند و با استفاده از احساسات مردم آنها را تحریک میکند و لذا وقوع حوادث جدید دور از انتظار نیست.[68] ساواک مرکز با ارسال تلگرافی خیلی محرمانه به ساواک استان سیستان و بلوچستان اطلاع داد که شیخ محمدعلی حیدری یکی از روحانیون افراطی استان همدان است که به علت بیان سخنان تحریکآمیز به یک سال اقامت اجباری در چابهار محکوم شده است و ضروری است از او مراقبتهای لازم انجام گیرد.[69] علاوه بر حجتالاسلام حیدری، در خردادماه 1357، دیگر مبارز نهاوند یعنی شیخ احمد زمانیان از سوی مأمورین ژاندارمری نهاوند بازداشت و به چابهار اعزام شد.[70]
در 15 آذرماه سال 1357کمیسیون امنیت اجتماعی قم در مرکز فرمانداری تشکیل جلسه داد و تصمیم گرفت تا 5 نفر از روحانیون را حداقل برای مدت سه سال تبعید کند، از جمله تبعیدشدگان حجتالاسلام محمدجواد حجتی کرمانی بود که به ایرانشهر تبعید شد. آنها متهم شده بودند که در مراسم چهلم وفات آیتالله حاج آقا مصطفی خمینی سخنان تحریکآمیزی ایراد کردهاند که در اثر آن مردم به خیابانها ریخته و ضمن ایجاد اختلال در نظم عمومی شهر، شیشههای برخی از بانکها را هم شکستهاند.[71]
اجرای سیاست تبعید از سوی حکومت دو وجهه داشت. حکومت تلاش فراوانی بکار برد تا با دور کردن افراد سیاسی و انقلابی به دورترین شهرها که دسترسی اندکی با مراکز شهری داشتند، فعالیتهای آنها را خنثی کند یا حداقل کاهش محسوس دهد؛ اما این مسئله به دلایلی محقق نشد. اول آنکه خود اشخاص تبعیدی که بیشترشان جزو وعاظ و روحانیون بودند با مردم و هملباسهای خود در استان ارتباط گرفتند و البته این رابطه دو طرفه بود و به مرور زمان تقویت هم شد. دوم آنکه به واسطه حضور آنها در تبعیدگاهها، جمعی از بستگان، نزدیکان، اقوام و مریدانشان راهی شهرهای جدید شدند که تا این زمان تنها اسمی از آن شنیده بودند. نمونههایی از این دست بسیار است. از جمله آیتالله محلاتی برای دیدن فرزندش، شیراز را در تاریخ 22 دیماه 1351 ترک کرد. ساواک حدس میزد که قصد او علاوه بر دیدار با فرزندش، عدم شرکت در جشنهای هنر در شیراز است.[72] صرف حضور او در ایرانشهر باعث شد تا چند تن از علمای آن منطقه به دیدنش بشتابند، که همین حضور گستره و دایره فعالیتها و گفتمان نهضت و انقلاب را گسترش داد.[73] افراد تبعیدی بعد از گذشت زمان دلبسته محیط جدید شده و ارتباط تبعیدیها با محل تبعید چه بسا بعدها هم ادامه مییافت و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم هیچگاه قطع نشد.[74]
حضور آیتالله خامنهای و حجتالاسلام محمد جواد حجتی کرمانی در ایرانشهر فضای شهرستان را به کلی تغییر داد. برخی از افراد به واسطه ارتباط با این دو در سِلک افراد انقلابی درآمدند، بهطوری که ساواک آنها را در ذیل متعصبین مذهبی جایگذاری کرد.[75] نمونه واضح آن محسن و علی رئوفی، دو برادر ساکن در ایرانشهر بودند که به اتفاق حسن زهرائی که شغلش بزازی بود و همچنین ترابی، کارمند سازمان شیر و خورشید، تسهیلات لازم را برای وعاظ تبعیدی فراهم و با آنان معاشرت و ارتباط گرفتند.[76] آنها خود بعد از مدتی به افراد انقلابی در استان تبدیل شدند.
افزایش رفت و آمد جهت دیدار با تبعیدشدگان
افزایش رفت و آمد افراد به ایرانشهر جهت ملاقات با تبعیدشدگان باعث شد تا مسئول انتظامی و امنیتی این شهر مستأصل شود. وقتی که مأمورین مانع دیدار افراد با تبعیدیها میشدند، دلخوری افراد ملاقات شونده را به دنبال داشت. پیشنهاد مشخص شهربانی ایرانشهر این بود که دو تبعیدی به استان دیگری اعزام گردند.[77]
در 12 بهمنماه سال 1356 حجج اسلام سید عبدالکریم هاشمینژاد و عباس واعظ طبسی از مشهد برای دیدار با آیتالله خامنهای و دیگر تبعیدشدگان به ایرانشهر سفر کردند.[78] آنها روز دهم بهمن از مشهد وارد زاهدان شدند. مدت اقامت آنها در این شهر حدود 4 روز بود.[79] ساواک زاهدان اعلام کرد که آنها قصد دارند با تبعیدشدگان در شهرهای ایرانشهر و چابهار دیدار کنند و لازم است رفتارهای سیاسی آنها تحت مراقبت شدید قرار گیرد.[80] خبر عزیمت آنها به ایرانشهر، واکنش شیخان، ریاست وقت ساواک مشهد را هم به دنبال داشت. او به ساواک زاهدان نوشت که این دو قصد دارند برای دیدار با آیتالله خامنهای و شیخ علی تهرانی به ایرانشهر و چابهار سفر کنند. چون این اتقاق افتاد، گزارشش را به آن اداره هم ارسال نمایند تا تصمیمات در این باره اتخاذ گردد.[81] در تاریخ 1 / 11 / 36 [1356] هم حجج اسلام سید یحیی جعفری و محمدکافی فضیلت از طلبههای مدرسه معصومیه کرمان جهت دیدار با همشهریشان، حجتالاسلام محمدجواد حجتی کرمانی، واعظ تبعیدی به شهرستان ایرانشهر مسافرت کردند. حجتی کرمانی در 15 / 9 / 1356 به ایرانشهر تبعید شده بود.[82] اسناد فراوانی درباره عزیمت افراد به شهرهای تبعیدی و دیدار با تبعیدشدگان وجود دارد.[83]
تنها در فاصله 26 بهمن تا 8 اسفند، 29 نفر از شهرهای دور و نزدیک به دیدن دو روحانی تبعید شده در ایرانشهر رفتند.[84] کثرت سفر تبعیدیها به ایرانشهر نگرانی سرهنگ جواهری، ریاست شهربانی استان را به دنبال داشت. رئیس شهربانی به ساواک نوشت که نزدیکی مسافت شهرهای کرمان، یزد و مشهد به ایرانشهر باعث شده بود تا دوستان نزدیک و همفکران تبعیدیها برای دیدن آنها رهسپار شوند. راهکار او این بود که دو نفر از تبعیدیهای معمم (آیتالله خامنهای و حجتالاسلام راشدپور یزدی) به استان دیگری تبعید شوند.[85]
یکی از پیامدهای مثبت حضور تبعیدیها در شهرهای مقصد این بود که افزایش رفت و آمد به شهرهای تبعیدگاهی باعث دلگرمی افراد انقلابی شد. ضمن آنکه این سؤال را برای ساکنین ایجاد کرد که به چه علت حکومت آنها را از شهر و دیارشان آواره و به شهرهای دور دست تبعید کرده است؟ این اولین قدم در مسیر خودآگاهی انقلابی بود. علاوه بر آن بهتدریج افراد بومی از هر قشر و صنفی با آنها ارتباط برقرار میکردند. در یکی از اسناد آمده که تعدادی از فرهنگیان و مستخدمین مدرسه راهنمایی کورش زاهدان از جمله کسانی بودند که با تبعیدیهای استان ارتباط عاطفی برقرار کردند.[86] به همین دلیل تماسهای افراد مبارز با آنها و تأثیراتی که افراد تبعیدی بر مردم منطقه برجا میگذاشتند از جمله نگرانیهای دستگاه امنیتی بود. به عنوان مثال سیدحسن رضوانی، رئیس ساواک سیستان و بلوچستان در نامهای به شماره 11318 / 11ه ـ در تاریخ 13 / 11 / 36 این طور نوشت: «با توجه به این نکته که تعدادی از روحانیون، طلاب و افراد عادی متعصب مذهبی ساکن نقاط مختلف کشور بهویژه مشهد و قم مستمراً برای ملاقات روحانیون محکوم به اقامت اجباری به حوزه استحفاظی آن سازمان وارد میگردند و احتمال دارد حامل پیامهای سوء، اعلامیه، نشریات و کتب مضره باشند، لذا دستور فرمایید با همکاری سازمانهای انتظامی ترتیبی اتخاذ شود تا یادشدگان به نحو غیر محسوسی شناسایی و تا حد امکان اعمال و رفتار آنان تحت مراقبت قرار گرفته و نتیجه در هر مورد به این سازمان اعلام گردد. ضمناً بدیهی است که مراقبت از خود محکومین در درجه اول اهمیت قرار دارد.»[87] از دیگر مصوبات مصوبات شورای هماهنگی استان سیستان و بلوچستان هم این بود که از تبعید افراد انقلابی به زابل که مردمانش شیعه هستند جداً خودداری و این قبیل افراد به مناطق سنینشین تبعید گردند.
تبعیدیها از هر فرصتی برای اطلاعرسانی و روشنگری افکار عمومی مردم بهره میگرفتند. در نوروز سال 1357 شیخ حسین عمادی تبعید شده به چابهار در پشت کارت پستال ارسالی به همبستگان و خویشانش، جملهای مختصر و پرمعنا از حادثه خونین نوزدهم دیماه قم را نگاشت. او با صراحت اشاره کرد که بعد از این حادثه، رژیم وی را تبعید کرده است.[88] آیتالله صدوقی در نامهای به آیتالله خامنهای از او خواست که درباره رویدادهای جاری کشور با او در تماس باشد. ایشان هم استقبال کرد و در نوزدهم فروردین 1357 طی نامهای طولانی به شرح دیدگاههای خود درباره امور سیاسی کشور پرداخت. در فرازی از آن این طور آمده است:
«بر خاطر مبارک پوشیده نیست که حوادث مزبور که بهطور پیوسته در فاصلههای چهل روز در پی یکدیگر اتفاق افتاده و کم کم به همه جای کشور و در ابعادی گسترده کشیده شده است، دو موضوع اساسی را آشکار میسازد و از دو تصمیم قاطع پرده بر میدارد: نخستین موضوع، نارضایی دستگاه حکومت ایران از خودآگاهی ملت است و تصمیم بر سرکوب عامه خلق و بالخصوص عناصری که آنان را در این آگاهی و درک موقعیت مدد میدهند. و دومین موضوع، نارضایی ملت از این دستگاه جابر و جائر است و تصمیم بر یکسره کردن کار خویش و گسستن ریسمانی که هر لحظه بر گردن او محکمتر میشود و گلوی او را بیشتر میفشارد...»[89]
گزارشها بیانگر آن است که دوری مسافت هم نتوانست از فعالیتهای انقلابی تبعیدیها بکاهد. به عنوان نمونه در 4 / 3 / 1357 حجج اسلام محمدجواد حجتی کرمانی، سیدعلی خامنهای، راشدپور یزدی و سیدعلی موسوی با ارسال تلگرافی به آیتالله شریعتمداری در قم، هجوم وحشیانه مأمورین به منزل او را محکوم کردند.[90]
جاری شدن سیل در ایرانشهر
یازدهم تیرماه 1357 و در اوج گرمای تابستان، سیلی مهیب و ویرانگر در ایرانشهر جاری شد. بعد از جاری شدن سیل، غم و اندوهی سهمگین بر ایرانشهر حاکم شده بود. در این اوضاع روحانیون تبعیدی ساکن در ایرانشهر که از نزدیک شاهد ماجرا بودند، بایستی کاری انجام میدادند. از جمله تبعیدیهای این شهرستان، آیتالله خامنهای بود. معظمله به همراه دو نفر دیگر از تبعیدشدگان، روز بعد از حادثه برای تخمین و برآورد شدت تخریب و خانههایی که صدمه دیده بود به بیرون شهر رفتند. صحنههای غمباری به وجود آمده بود. برخی از کودکان و زنان زیر آوار مانده و تلف شده بودند. سیل بسیاری از منازل گِلی مردم بلوچ را از بین برده بود. نانواییها تعطیل و انبارهای مواد غذایی زیر آب رفته بود. برخی از اهالی، فرزندان و زنانشان را از دست داده و عزادار بودند. در اولین گام بایستی فکری برای رفع گرسنگی که در کمین مردم سیلزده بود، میشد. لذا در اولین اقدام حضرت آیتالله خامنهای برای کمک به مردم سیل زده، به آیتالله کفعمی تلفن زده و از ایشان خواست با آیتالله صدوقی در یزد و نیز شهرهای مشهد و تهران تماس گرفته و نیاز شدید مردم منطقه به مواد اولیه غذایی را به اطلاع آنها برساند. در تماسهای تلفنی که او با چند تن از روحانیون شیعه زاهدان داشت هم همفکری لازم صورت گرفت. زمان زیادی از تماسها نگذشت که چند ماشین باری آذوقه و کمکهای جنسی مردمی برای تقسیم بین اهالی به ایرانشهر ارسال شد.[91] اولین کمکها از شهرهای همجوار و یزد به ایرانشهر رسید. آیتالله صدوقی برای جمعآوری کمکهای مردمی پا به میدان گذاشت و شخصاً به شهرهای اطراف یزد رفت و در جلساتی که با مردم داشت آنها را برای کمک به سیلزدگان ایرانشهر ترغیب و تشویق کرد.[92]
چند روز که گذشت برای ساکنین بومی ایرانشهر معلوم شده که نهادها و دستگاههای دولتی توان و یارای کمک به سیلزدگان را ندارند. آنها از سوی دیگر بعینه تلاشها و زحمات روحانیون تبعیدی را دیدند. خبر اقدامات خیرخواهانه آیتالله خامنهای و دیگر دوستانش در تمام شهر و حتی روستاهای اطراف پیچید. بعد از جاری شدن سیل، مسجد آل رسول در ایرانشهر مرکز و پایگاه امدادرسانی شده بود. آیتالله خامنهای موفق شد بحران را تبدیل به فرصت کند. کارها بعد از مدتی مدیریت شد و ماشینهای پُر از آذوقه و نان و خرما از دیگر شهرهای استان هم بهتدریج رسید. گروهی با استقرار در مسجد، مردم سیلزده را ساماندهی میکردند. به محض اینکه کالاهای کمکی میرسید، از بلندگوی مسجد اعلام میشد تا اهالی برای گرفتن غذا مراجعه کنند. خبر اقدامات علمای تبعیدی و به خصوص آیتالله خامنهای بهزودی در تمام شهر کوچک ایرانشهر پیچید. رضوانی رئیس ساواک استان به تهران نوشت:
«روحانیون تبعیدی مقیم ایرانشهر به سرپرستی سیدعلی حسینی خامنهای ضمن تماس با اهالی شهرستانهایی نظیر یزد و زاهدان، آرد، برنج، نان و غیره تهیه و با در اختیار گذاردن حوالهای به شرح مسجد آل رسول ـ گروه امداد علمای اسلامی ـ سید علی خامنهای، مواد مزبور را بین سیل زدگان توزیع مینماید.»[93]
امدادرسانی روحانیون تبعیدی برای دستگاه امنیتی بسیار گران تمام شد، زیرا از یک طرف ضعف حکومت را در رسیدگی به آسیبدیدگان سیل آشکار میکرد و از طرف دیگر ماهیت مخالفت تبعیدیان را با سیاست حاکم نشان میداد. رضوانی، رئیس اداره ساواک سیستان و بلوچستان در نامهای به ساواک مرکز نوشت که آیتالله خامنهای مواد غذایی را بین سیلزدگان توزیع میکند:
«وعاظ تبعیدی شهرستان [ایرانشهر] که در رأس آنها سیدعلی حسینی خامنهای بوده، با راه افتادن در پیشاپیش مردم جهت کمک به سیلزدگان، خود را حامی سیلزدگان قلمداد و اظهار داشتهاند کمکهای دولت مؤثر نخواهد بود. روحانیون مزبور درصدد بودند رأساً نسبت به توزیع آذوقه بین اهالی اقدام نمایند. لکن از طریق شهربانی از این کار جلوگیری و به آنها تذکر داده شده کمکهای آنان بایستی از طریق کمیته امداد در اختیار سیلزدگان قرار گیرد. علیهذا چون امکان دارد اقدام شهربانی محل با عکسالعمل روحانیون مورد بحث از قبیل مخابره تلگراف به آیات و مراجع مختلف مواجه گردد، لذا مراتب جهت استحضار اعلام میگردد.»[94]
مقام معظم رهبری در خاطراتشان دربارهی سیل ایرانشهر چنین فرمودهاند:
«...در سال ۵۷ در ایرانشهر سیل آمد و هشتاد درصد شهر قطعاً خراب شد؛ یعنی من یک به یک تمام مناطق شهر را با پای خودم رفتم و دیدم. پنجاه روز ما امداد و پشتیبانی میکردیم. یک نفر از مرکز که هیچ، از زاهدان هم یک نفر آدم برجستهی متشخص به ایرانشهر نیامد که بگوید چه خبر است اینجا! به صورت ظاهری هدایایی بهوسیلهی «شیر و خورشید» فرستادند که اولاً اگر به دست مردم میرسید، یکدهم نیازهایی که مردم داشتند و یکدهم آنچه که ما تبعیدیها برای مردم فراهم کرده بودیم، نمیشد؛ ثانیاً همان را هم نمیدادند و از آن هدایای ناچیز، مبالغی هم برای خودشان لازم داشتند تا بخورند. یعنی اصلاً ایرانشهر که مرکز جغرافیایی و به یک معنا مرکز فرهنگی بلوچستان بوده، همیشه در طول زمان، به کلی مغفولٌعنه بود؛ زاهدان هم همینطور.»[95]
اسناد و گزارشها حاکی از آن است که شهربانی و ساواک نتوانستند در کمکرسانی تبعیدیان به مردم ایرانشهر وقفه ایجاد کنند. روحانیون تبعیدی با سر زدن به خانوادههای بلوچ و کسانی که در کپرها زندگی میکردند، آمار و تعداد هر خانواده را تهیه و لیستبرداری میکردند تا بتوانند امکانات را بهتر توزیع کنند. بهتدریج به ساکنین و مردم بومی ایرانشهر با تبعیدیها علقه و رفاقت برقرار شد و اعتماد بین طرفین بهوجود آمد. این مسئله باعث شد تا بعد از مدتی شهربانی ایرانشهر چاره کار را در تغییر محل تبعید آیتالله خامنهای تشخیص داد. روز نهم مرداد 1357 ثابتی، مدیر کل اداره سوم به ساواک زاهدان دستور داد که محل تبعید آقای خامنهای از ایرانشهر به جیرفت تغییر پیدا کند. روز 15 مرداد هم کمیسیون امنیت اجتماعی مشهد تشکیل جلسه داد و تغییر محل تبعید وی را تصویب کرد. با این حال کمکرسانی تا آخرین روز اقامت ادامه یافت.
یاری رساندن آیتالله کفعمی به تبعیدیها
ضروری است در پایان این بخش به نقش و جایگاه آیتالله کفعمی، روحانی معروف و تقریبی شیعه در زاهدان هم اشاره شود. وی نقش مهمی در کمک به تبعیدشدگان برای استقرار در سکونتگاه جدیدشان داشت. ایشان شخصاً به دیدار آنها میرفت و ضمن تماس با آنها اظهار میکرد که «هر کاری داشته باشید من و سایر دوستان در اختیار شما هستیم و خاطرتان از هر نظر جمع بوده و ما تماس خود را با شماها قطع نخواهیم نمود.»[96] ساواک زاهدان در 20 فروردین 1357ش به ادارات ساواک تابعه استان اعلام کرد که ایشان در 19 / 1 / 1357 به منظور ملاقات با روحانیون تبعیدی زاهدان را ترک کرده است. این بار مقصد او چابهار و دیدار با شیخ حسین عمادی، روحانی تبعیدی بود.[97] طبق گزارش دیگری او در همین سفر به ایرانشهر رفت[98] و با روحانیون تبعیدی دیدار و سپس به سراوان و دیدار با حجتالاسلام سید علیاصغر دستغیب شتافت.[99] او طبق حکم کمیسیون اجتماعی شهر شیراز در تاریخ 26 / 11 / 1356 به سه سال اقامت اجباری در سراوان تبعید شده بود.
دیدارهای او تنها سر زدن نبود؛ بلکه سعی میشد در این دیدارها مشکلاتی که تبعیدیان با آن مواجه بودند نیز حل شود. حجتالاسلام محمدجواد حجتی کرمانی که به ایرانشهر تبعید شده بود، به عارضه چشم مبتلا شد. چون امکانات و وسایل پزشکی کم بود تصمیم بر آن شد به علت تجهیزات پزشکی بهتر به زاهدان انتقال یابد. آیتالله کفعمی با پزشک معالج ایشان در این باره گفتگو کرد. هرچند ساواک زاهدان انتقال او به این شهر را به صلاح نداست و از پزشک معالج وی خواست با درج این نظر در پرونده پزشکی نامبرده مبنی بر اینکه زاهدان فاقد تجهیزات چشم پزشکی لازم است، قید کند در مجموع آب و هوای استان به مزاج تبعید شده سازگار نیست و باید به مکانی که دارای تجهیزات پزشکی معتبرتری دارد انتقال پیدا کند.[100]
تبعید و دستاوردهای آن
روحانیت از جمله گروههای مخالف با حکومت پهلوی بودند که از مراکز شهری به مناطق دور افتاده و بد آب و هوا تبعید شده بودند. هدف حکومت از تبعید بهویژه تبعید روحانیون مبارز این بود که شأن علمی و سیاسی آنان را پایین بیاورد. در تبعید حضرت امام به نجف به دنبال این موضوع بود.[101] رژیم همواره سعی داشت آنها را از منبر و حضار و مریدانشان دور سازد. اما آنچه در واقع رخ داد نشان از آن دارد که حکومت در این مسیر موفق نبود. پرویز ثابتی مدیر کل سوم ساواک در تاریخ 31 / 6 / 1352 در مکاتبه با ریاست وقت ساواک، اعلام کرد که افراد تبعیدی درصدد انجام فعالیتهای قبلی خود در تبعیدگاهها هستند و همچنان به فعالیتهای تبلیغی خود ادامه داده و «مترصّد اوضاع زمان و مکان هستند تا به نفع خود و افکاری که دارند بهرهبرداری نمایند.»[102] شاید به همین دلیل بود که وی در ادامه، دستور داد تا محل سکونت تبعیدیها در نزدیک مراکز شهربانی، ژاندارمری و در مناطق روستایی در نزدیک پاسگاهها یا در نزدیکی محل سکونت یکی از منابع ساواک باشد تا رفت و آمد آنها تحت کنترل شدید قرار گیرد.[103] همچنین ساواک از رفت و آمد افراد بومی و غیر بومی به منزل تبعیدیها جلوگیری و این موضوع به کرات در اسناد بازتاب پیدا کرده است.[104] چون هدف حکومت این بود که از گسترش دامنه فعالیتهای آنها ممانعت کند؛ لذا همواره این مسئله مدنظر قرار داشت که از انتقال مبارزین به برخی از مناطق وشهرهای حساسیتزا حتیالامکان خودداری کند. در مکاتبهای که ثابتی با ساوک تهران در تاریخ 25 / 2 / 1356 داشت، آمده: «برخی شهرها از موقعیت حساس برخوردار است، لذا اعزام این افراد به آن منطقه به مصلحت» نیست.[105] چتر امنیتی که روی سر تبعیدیها پهن شده بود حتی بعد از پایان دوران محکومت آنها هم ادامه مییافت.[106]
از نکات مهم و قابل طرح درباره تبعید، بیمار شدن تبعیدیها به علت شرایط بد آب و هوایی بود.[107] معمولاً وضعیت بهداشت مناطق تبعید چندان خوب نبود و گاه آلودگی باعث بیماریهای مسری برای فرد میشد. به عنوان نمونه این وضعیت برای آیتالله ربانی املشی در شوشتر اتفاق افتاد.[108] این موضوع حتی باعث میشد که ساواک محل تبعید، به مقامات مافوق خود درخواست تغییر محل تبعیدی را پیشنهاد کنند.[109]
تبعید هرچند در ظاهر امر دارای سختی زیاد برای افراد تبعیدی و خانوادههای آنها بود، اما دارای برکاتی هم بود. چنانکه گفته شد حکومت برای ایجاد محدودیت برای وعاظ و افراد انقلابی و بازداشتن آنها از ادامه مخالفت با رژیم، آنها را به شهرهای دوردست تبعید میکرد. در نتیجهی این سیاست، بسیاری از آنها به شهرهایی تبعید شدند که در شرایط عادی هیچگاه به آن شهرها مسافرت نکرده و با مردم و ساکنین آن ارتباط برقرار نمیکردند. تبعید روحانیون و وعاظ انقلابی به شهرهای مختلف، باعث گستردهتر شدن شبکه پیامرسانی انقلاب شد. اگر قبلاً پیامهای انقلاب و امام تنها به نخبگان و طیفهایی خاص از ساکنین در شهرها میرسید، با تبعید شبکه پیامرسانی نهضت از این فراتر رفت و به تمام شهرهای دورافتاده و حتی روستاها هم رسید.
مبارزین تبعید شده چون به محل تبعید انتقال مییافتند در اولین مرحله سعی میکردند با مردم بومی آن محل ارتباط برقرار کنند. با گذشت زمان، آنها اعتماد عمومی مردم را جلب و در مساجد و محافل مذهبی حضور و به اقامه نماز و سخنرانی میپرداختند. در این میان پوشیدن لباس دین توسط روحانیت باعث میشد تا مردم از آنها انتظار رفع مسائل دینی را داشته باشند. آنها با حضور در مساجد و تکایا بیواسطه با مردم ارتباط میگرفتند و جدای از اقامه نماز جماعت، سخنرانیهای دینی، رفع شبهات، پاسخ به سؤالات شرعی و اعزام مبلغ به روستاها، در کارهای عمومی و خیریه هم مشارکت فعال داشتند. اسناد بیانگر آن است که آنها در این کار موفق عمل کردند. نمونه آن تبعید آیتالله خامنهای به ایرانشهر است. او بعد از انتقال به این شهر در مسجد شیعیان به اقامه نماز پرداخت و بعد از مدتی تعداد نمازگزاران در این مسجد افزایش چشمگیری یافت.[110] تنها آیتالله خامنهای نبود که در ایرانشهر موفق شد. ساواک که از تدریس آیتالله ربانی املشی در مدرسه علمیه شوشتر ممانعت کرد، او را به فردوس منتقل کرد تا ارتباط وی با شاگردانش قطع گردد. این ترفند مفید نبود و با حضور ایشان در شهرستان فردوس، بر تعداد نمازگزاران افزوده شد. بهطوری که به شهربانی فردوس دستور داده شد تا مانع اقامه نماز جماعت توسط آیتالله گردند.[111]
از دیگر کارکردهای حضور تبعیدیها در مناطق محروم، تشریح وضعیت فقر و محرومیت این مناطق به مسئولین و مردم دیگر شهرها بود. یکی دیگر از برکات حضور تبعیدیها، افزایش تحرکات دانشجویان، کسبه و مغازهداران این مناطق بود.[112] حکومت هر چند تلاش کرده بود با تبعید یاد و نام این افراد را در زادگاهشان کمرنگ کند، اما تبعیدها با ارسال نامه و تلگراف با انقلابیون شهرهای خود در ارتباط بودند و نسبت به حوادث شهرهای خود واکنش نشان میدادند. در مجموع و برآیند اسناد و مطالبی که درباره تبعید در دوران نهضت امام خمینی مطرح است، این است که روحانیون و انقلابیون مبارز در این دوره با سیاست ورزی هر چه تمام، دوران تبعید را به دورانی پر از فرصت در جهت مبارزه با حکومت تبدیل کردند.
رمضان سال 1357ش
در دوازدهم مرداد سال 1357 چند روز قبل از فرارسیدن ماه مبارک رمضان، از سوی ساواک مرکز به رؤسای ادارات تابعه اعلام شد که با روحانیون طراز اول هر منطقه تماس بگیرند و از طریق روابط دوستانه و استمرار این تماسها، اهداف مورد نظر حکومت را پیگیری کنند. در پینوشتی هم که ریاست وقت ساواک کشور در هامش یکی از گزارشها نوشت، دستور داده شد بود که: «تلاشها جهت ایجاد ارتباط باید ادامه پیدا کند و رؤسای اداره هر ماه گزارش کار خود را به مرکز ارسال کنند.» به دنبال این دستور صریح و قاطع بود که ریاست ساواک استان سیستان و بلوچستان به مدیر اداره کل سوم ساواک اعلام کرد که در ذیل حوزه استحفاظیاش روحانیون افراطی درجه اول وجود ندارد و تنها شیخ محمد کفعمی خراسانی از ساکنین زاهدان است که در بین شیعیان استان نفوذ دارد و روحانی اول منطقه محسوب میگردد. در این گزارش هرچند سعی شد تا از بیان واقعیتهایی که در استان وجود داشت خودداری گردد، اما در حین گزارش و بناچار اعلام شد که نامبرده از دیماه 1356 به طیف روحانیون افراطی گرایش پیدا کرده است. رضوانی، رئیس ساواک سیستان و بلوچستان در این گزارش اعلام کرد که شیخ محمد معینالغرباء از دیگر علمای زاهدان با علمای قم در ارتباط است و به فعالیتهای افراطی دست میزند. در ادامه جهت نشان دادن اینکه بین این دو اختلاف و نقار وجود دارد، اضافه شد که آنها برای حفظ وجهه خود در راستای خواستههای آیات و مراجع قم گام برمیدارند.[113] اسناد بعدی که فضای سیاسی حاکم بر استان را ترسیم کرده است، نشان از آن دارد که مأمورین مخفی اداره امنیت کشور، معمولاً گزارشهای نادرست به مرکز مخابره میکردند. فضای سیاسی استان سیستان و بلوچستان در سال 1357 تقریباً انقلابی بود. درج شعارهای انقلابی از جمله «درود بر خمینی» بر روی تابلوهای راهنمایی و رانندگی و در مسیر جاده خاش ـ زاهدان و همچنین سطح شهر خاش موضوع این را تأیید میکند.[114]
ماه رمضان سال 1357 از پانزدهم مرداد آغاز مىشد و دستگاههای امنیتى با شناخت خود از این ظرفیتِ زمانىِ ویژه به عنوان بسترى براى شیوع و تسری مخالفتها، این دستورالعمل را به مسئولین و مأمورین خود در سراسر کشور اعلام کردند: «روحانیون و وعاظ افراطى در منابر خود در ماه مبارک رمضان به احتمال زیاد سخنان تحریکآمیزى ایراد خواهند کرد. عنوان طرفدارى یا احیاناً تعریف از روحانیون افراطى آن هم در داخل مساجد و تکایا بلامانع است، لکن چنانچه سخنگویان مذهبى در گفتار خود مردم را تحریک به قتل و یا انقلاب مسلحانه و آشوب نمایند با همکارى مأمورین انتظامى و دور از انظار، چنین وعاظی دستگیر و به کمیته مشترک ضد خرابکارى اعزام گردند.»[115]
برپایی نماز عید فطر
در آخرین عید فطر قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، روحانیون زاهدان تصمیم گرفتند جهت حفظ وحدت و ایجاد انسجام و همبستگی بیشتر نماز عید فطر را در یک مکان و پشت سر یکی از روحانیون محل اقامه کنند. این در حالی بود که در سالهای قبل اینطور نبود و هر یک از امامان جماعت به همراه نمازگزاران، دوستان و مریدانشان از مسجد محل خود به طرف مصلی حرکت و نمازها به صورت جداگانه برگزار میشد. در روز عید فطر مصادف با 13 / 6 / 1357 مردم از مساجد و تکایای مذهبی مختلف از جمله مساجد حسینی، جامع صاحبالزمان، امام جعفر صادق، مسجد سجادیه و موسی بن جعفر به طرف مصلی حرکت کردند. آنها بعد از عبور از خیابان پهلوی و چهارراه مهران، وارد مصلی شدند. با تجمع مردم، ابتدا حجتالاسلام سید عبدالله حسینی و در ادامه هم حجج اسلام سید ضیاءالدین طباطبائی و شیخ محمد معینالغربائی سخنرانی کردند. آنها علاوه بر بیان مطالب دینی، تعدادی از خواستههای فوری که روحانیت از دولت داشتند را بیان کردند. در همین زمینه یکی از سخنرانان اظهار داشت که «ما خواستار اجرای قانون اساسی و حکومت اسلامی هستیم.»[116]
حکومت که از تظاهرات در روزهای عیدفطر و 16 شهریور احساس نگرانی و به معنای واقعی کلمه احساس ترس و هراس کرده بود، در تهران و چند شهر دیگر حکومت نظامی اعلام کرد. تاریخ اجرای حکومت نظامی روز هفدهم شهریور اعلام شد. مردم تهران که از موضوع اطلاع نداشتند، روز 17 شهریور در میدان ژاله گرد هم آمدند تا تظاهرات کنند، اما بناگاه با تیراندازی مستقیم مأمورین به سوی جمعیت مواجه و تعداد مجروح و شهید شدند. این حادثه دردناک واکنش گسترده مردم سراسر ایران را به دنبال داشت. در این راستا آیتالله شریعتمداری از مراجع قم با آیتالله کفعمی تماس و در گفتگو با ایشان پیشنهاد گردید که روز 19 شهریور در استان سیستان و بلوچستان عزای عمومی اعلام گردد.[117] روز 20 شهریور هم جلسهای با حضور افراد انقلابی زاهدان و دیگر شهرهای استان در منزل حجتالاسلام معینالغرباء برگزار شد. در این جلسه برای اقداماتی که قرار بود در آینده انجام گیرد تصمیمگیری شد. این در حالی بود که ساواک استان در 18 شهریور اعلام کرد که هیچ اتفاق سوئی رخ نداده و مغازهها همچنان به روال سابق باز بودند.[118]
ادامه دارد....
پینوشتها:
[1]. آیتالله سید محمود طالقانی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1383، ج 3، ص 105.
[2]. همان، ص197.
[3]. آیتالله سید محمود طالقانی به روایت اسناد ساواک، همان، ج 3، ص 219.
[4]. همان، ص 334.
[5]. همان، ص 203؛ در تاریخ 20 / 12 / 1350 هم دو تن از دختران ایشان برای ملاقات پدرشان به زابل رفتند. (همان، ص 225 و 227)
[6]. همان، ص 200.
[7]. همان، ص 216.
[8]. همان، ص253 و 356.
[9]. آیتالله محمد کفعمی خراسانی به روایت اسناد ساواک، همان، ص 361؛ آیتالله سید مرتضی پسندیده به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1380، ص 377.
[10]. آیتالله سید محمود طالقانی به روایت اسناد ساواک، همان، ج 3، ص 208-203.
[11]. صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، 1389، ج 3، ص233.
[12] . همان، ص 254. (پیام به یاسر عرفات، 13 آبان 1356)
[13]. حجتالاسلام سید عبدالله حسینی فرزند سید محمد علی (مشهور به حاج آقا بدر) در سال 1320ش در یکی از روستاهای زابل بدنیا آمد. تحصیلات خود را نزد یکی از روحانیون محل با دروس حوزه و طلبگی شروع کرد. وی در سن 13 سالگی با توجه به علاقه خودش و اصرار یکی از معلمین روستا به مدرسه رفت و در بدو ورود سر کلاس چهارم نشست. سید عبدالله 15 ساله بود که به اتفاق خانواده به مشهد مقدس رفت و در آنجا به درس و تحصیل در کسوت طلبگی ادامه داد. در سال 1338 پدرش را از دست داد و به همین علت و به دلیل اینکه فرزند ارشد خانواده بود، برای تأمین معاش مجدداً به زابل برگشت. او پس از ازدواج در سال 1343 در شهر زاهدان ساکن شد و مسجد امام جعفر صادق(ع) را در زاهدان بنیاد نهاد.
[14]. امید اسلام، شهید آیتالله حاج سید مصطفی خمینی به روایت اسناد ساواک، همان، ص 417.
[15]. آیتالله العظمی ناصر مکارم شیرازی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1396، ج2، ص 425.
[16]. همان، ص 426.
[17]. همان، ص 431.
[18]. همان، ص 432.
[19]. همان، ص 457.
[20]. آیتالله محمد کفعمی خراسانی به روایت اسناد ساواک، همان، ص271.
[21]. همان، ص273.
[22]. نوزده دی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1382، ص 287؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج3، ص 11.
[23]. آیتالله محمد کفعمی خراسانی به روایت اسناد ساواک، همان، ص277.
[24]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج ۳، ص ۱۹.
[25]. نوزده دی به روایت اسناد ساواک، همان، ص 162؛ کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج2، ص 168.
[26]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج ۳، ص 268؛ مسعود مرادی، همان، ص ۱۳۰.
[27]. آیتالله محمد کفعمی خراسانی به روایت اسناد ساواک، همان، ص 292 و 295.
[28]. همان، ص 301.
[29]. همان، ص 300.
[30]. همان، ص 303.
[31]. پایگاههای انقلاب اسلامی؛ مدرسه فیضیه به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1380، ص 367.
[32]. آیتالله محمد کفعمی خراسانی به روایت اسناد ساواک، همان، ص 305.
[33]. همان، ص 283.
[34]. همان، ص 313.
[35]. همان، ص 316؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378، ج ۴، ص ۱۸۳.
[36]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378، ج ۵، ص ۳۲۸. همچنین جهت اطلاع بیشتر ر.ک به: آیتالله محمد کفعمی خراسانی به روایت اسناد ساواک، همان، ص 348.
[37]. ایشان در سال ۱۳۰۷ش در روستای چلنگ از توابع زابل به دنیا آمد. پدرش سید علی و جد پدری او حجتالاسلام سید حسین حسینی معروف به سید چلنگی بود که از آیتالله سید حسن صدر اجازهنامه داشت. جد مادری او میرسید علیآبادی از علمای معروف سیستان بود. آموزش علوم دینی را از ۵ سالگی آغاز کرد. در ۱۶ سالگی به حوزه علمیه زابل رفت و در سال ۱۳۲۵ برای ادامه تحصیل به مشهد رهسپار شد. او در مشهد از محضر اساتیدی چون ادیب نیشابوری، حاج میرزا احمد مدرس، شیخ کاظم دامغانی، شیخ هاشمی قزوینی و میرزا جواد آقا تهرانی بهره برد. وی همچنین درس خارج فقه و اصول را نزد آیتالله سید محمدهادی میلانی فرا گرفت. در ۱۳۳۹ش با توصیه آیتالله میلانی برای تبلیغ به زادگاهش زابل برگشت و به امور دینی و فعالیتهای فرهنگی پرداخت. در اوایل دهه ۴۰ با تأسیس کتابخانهای در مسجد حکیم زابل و شرکت فعال در جلسات ضد بهائیگری این شهر فعالیت خود را آغاز کرد. او در اوایل دهه ۵۰ به علت گسترش فعالیتهای انقلابی از سوی ساواک ممنوعالمنبر شد. او که ممنوعالمنبر بود در سفری که به قم داشت از علمای آن شهر برای سخنرانی در زابل دعوت کرد، از جمله آیتالله احمد جنتی با نام مستعار حبیبی به زابل آمد و دهه اول محرم سال ۱۳۵۶ را در مسجد حکیم زابل که از جمله پایگاههای انقلابی این شهرستان به شمار میرفت سخنرانی کرد. (مسعود مرادی، همان، ص ۱۴۶.) از جمله فعالیتهای او به همراه آیتالله کفعمی، کمک به مبارزین برای خروج از مرزهای شرقی کشور بود، چنانکه در خروج مبارزین انقلابی، حججالاسلام: سید علی اندرزگو و محمد منتظری از کشور نقش داشت. حجتالاسلام حسینی طباطبائی در ۲۲ اردیبهشت ۱۳۵۲ از سوی ساواک به اتهام جمعآوری کتب مضره، ارتباط با تبعیدشدگان در سیستان و بلوچستان، پخش رساله حضرت امام و همچنین برپایی تشکیلات و جلسات علیه حکومت پهلوی دستگیر و به تهران فرستاده شد. بعد از بازداشت حجتالاسلام حسینی طباطبائی تا مدتی کسی از او اطلاع نداشت. ایشان حدود یک سال بعد از زندان قصر در تهران آزاد شد. (خداداد خدایار و علیعبد، سیدالشهدای سیستان و بلوچستان، شرحی بر زندگی و مجاهدت شهید آیتالله سید محمدتقی حسینی طباطبائی، زاهدان، انتشارات دانشگاه سیستان و بلوچستان، ۱۳۹۶، ص ۳۶.) وی در زندان با آیتالله خامنهای و حجتالاسلام علیاکبر هاشمی رفسنجانی و دیگر انقلابیون هم زندانی بود. در سالهای ۱۳۵۶ و ۵۷ و با اوجگیری انقلاب او پرچمدار انقلاب در زابل بود. او بعد از پیروزی انقلاب به عنوان اولین رئیس کمیته انقلاب اسلامی شهرستان زابل انتخاب گردید. ریاست دادگاه انقلاب سیستان و مسئولیت حزب جمهوری اسلامی زابل از دیگر مسئولیتهای او بعد از پیروزی انقلاب بود. او همچنین در اولین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی از زابل به نمایندگی مجلس انتخاب شد. ایشان از جمله شهدای حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیرماه ۱۳۶۰ میباشد. (جهت اطلاع بیشتر از زندگینامه سیاسی و انقلابی او ر.ک به: حجتالاسلام سید محمدتقی حسینی طباطبائی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ۱۳۸۸.)
[38]. آیتالله محمد کفعمی خراسانی به روایت اسناد ساواک، همان، ص 359.
[39]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج ۴، ص ۱۱۰.
[40]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج 5، ص 398.
[41]. همان، ص 410.
[42]. همان، ص 421؛ کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، روزشمار استان مازندران (ساری)، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1390، ج 1، ص 255.
[43]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج ۴، ص ۱۵۵.
[44]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج ۵، ص ۱۳۲.
[45]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج6، ص 422.
[46]. آیتالله العظمی سید محمدهادی میلانی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1381، ج 3، ص 10.
[47]. از دیگر کسانی که در این موضوع نقش داشت، حجتالاسلام حسینی طباطبائی بود. او همچون آیتالله کفعمی هوادار و حامی تبعیدیهایی بود که به استان سیستان و بلوچستان تبعید شده بودند. شیخ محمدمهدی روشنی از جمله این افراد بود. در مجموعه مکاتباتی که بین افراد تبعید شده به این استان با سایر انقلابیون در شهرهای دیگر رد و بدل شده، بر جایگاه و نقش بیبدیل حجتالاسلام حسینی طباطبائی و نقش او در انقلاب تأکید شده است. از جمله در نامهای که از زابل برای آیتالله محمدمهدی ربانی املشی که در شهر بابک تبعید شده بود ارسال و این طور آمده که فعلاً در منزل سید محمدتقی حسینی طباطبائی اقامت دارد. در ادامه همین نامه ذکر شده که زابل شهر خوبی است کنار و دست نخورده و حدود ۲۰ نفر روحانی دارد... زابل ۳۵ هزار نفر جمعیت و ۷ الی ۸ نفر پیشنماز و چند منبری دارد.» (انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج ۳، ص 349.) ساواک از آنجا که حدس میزد این نامه توسط شیخ عباس پورمحمدی که در زابل تبعید بود و در منزل حجتالاسلام حسینی اقامت داشت، ارسال شده است، حضور او را در زابل به مصلحت ندانست و توصیه کرد که به نقطه دیگری منتقل و همچنین از اعمال و رفتارش مراقبت گردد. (همان)
[48]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، همان، ج 5، ص 439.
[49]. آیتاللهالعظمی حسین نوری همدانی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1396، ص 231.
[50]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، همان، ج6، ص 302.
[51]. همان، ص 398.
[52]. همان، ج7، ص 85.
[53]. آیتالله شیخ بهاءالدین محلاتی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1390، ج 2، ص 164.
[54]. همان، ص 178.
[55]. آیتالله محمد کفعمی خراسانی به روایت اسناد ساواک، همان، ص 200.
[56]. بهبودی، هدایتالله، همان، ص 574-573.
[57]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج3، ص 135.
[58]. حجتالاسلام محمد غفاری از روحانیون مبارز و انقلابی سلماس در قبل از پیروزی انقلاب بود. گزارشهای متعددی از ساواک درباره فعالیتهای انقلابی ایشان وجود دارد. وی که امام جماعت مسجد جامع سلماس بود، برخلاف رویه معمول، در پایان خطبهها برای شاهنشاه دعا نمیکرد. پس از سخنرانی او در اوایل مهرماه 1356، کمیسیون امنیت اجتماعی شهر شاهپور (سلماس) وی را به اتهام مطالب خلاف مصالح ملی و تحریکآمیز در محافل و مجالس مذهبی و اخلال در نظم عمومی به سه سال اقامت اجباری در ایرانشهر (استان سیستان و بلوچستان) تبعید کرد. در 23 مردادماه 1357 اسناد ساواک به سخنرانیهای تحریکآمیز و دستگیری دوباره اروج محمد غفاری اشاره دارند. ظاهراً آزادی وی به درخواست آیتالله شریعتمداری صورت گرفته بود. در مهرماه 1357 واعظ مسجد جامع شاهپور (سلماس) از مداحان و روضهخوانها خواست به دلیل تقارن ولادت امام رضا(ع) با تولد فرح پهلوی، مغازهداران از نصب پرچم و پخش شیرینی منع کنند. در گزارش دیگری، سخنرانی تند و صریح وی علیه حکومت و مقامات مملکتی بازتاب داده شده است. وی در این سخنرانی (3 / 9 / 57) چنین گفت: «من به شما قول میدهم که در این مدت کوتاه رژیم سرنگون خواهد شد و قدرت خمینی است، هر کس خمینی را دوست دارد، صلوات بفرستد.» سخنرانی ایشان در روز تاسوعا و در خیابانهای شهر سلماس هم سرنگونی حکومت بود: « ما این قاتل را از میان خواهیم برداشت و خدا این ظالم را بهزودی به خاک بسپارد.»
[59]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج3، ص 260؛ پایگاههای انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک؛ مساجد استان آذربایجان غربی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1401، ج 1، ص 133.
[60]. همان، ص 173.
[61]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج4، همان، ص 167.
[62]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان یزد، همان، ج 2، ص 360.
[63]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج4، ص 315.
[64]. بدون شرح به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1394، ج 2، ص 420.
[65]. نگاهی بر زندگی برادران شهید رحیمی؛ شهید حجتالاسلام و المسلمین سید فخرالدین رحیمی، شهید حجتالاسلام و المسلمین سید نورالدین رحیمی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1381، ص214.
[66]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج5، ص 357.
[67]. نگاهی بر زندگی برادران شهید رحیمی، همان، ص 232.
[68]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج5، ص 492.
[69]. حجتالاسلام محمدعلی حیدری به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1381، ص 102.
[70]. همان، ص 101.
[71]. آیتالله محمدصادق خلخالی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1384، ص 233 و 237.
[72] . آیتالله شیخ بهاءالدین محلاتی به روایت اسناد ساواک، ج2، ص 178.
[73]. همان، ص 192.
[74]. همان، ص 248.
[75]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج6، ص 55.
[76]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج7، ص295؛ نگاهی بر زندگی برادران شهید رحیمی، همان، ص 231.
[77]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج6، ص 251.
[78]. آیتالله حاج شیخ عباس واعظ طبسی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1394، ص 442.
[79]. شهید حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمینژاد به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1377، ص 711.
[80]. همان، ص 714.
[81]. آیتالله حاج شیخ عباس واعظ طبسی به روایت اسناد ساواک، همان، ص 440.
[82]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج 2، ص 162.
[83]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان اصفهان، همان، ج1 ، ص 333.
[84]. بهبودی، هدایتالله، همان، ص 581.
[85]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، همان، ج12، ص 323.
[86]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج6، ص 372.
[87]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج 2، ص 162، (پاورقی).
[88]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج6، ص 304.
[89]. جهت اطلاع از متن نامه ر.ک به: بهبودی، هدایتالله، همان، ص588-584.
[90]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج6، ص61.
[91]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان یزد، همان، ج 3، ص 378.
[92]. شهید آیتالله حاج شیخ محمد صدوقی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1388، ص 231.
[93]. بهبودی، هدایتالله، همان، ص601.
[94]. آیتالله محمد کفعمی خراسانی به روایت اسناد ساواک، همان، ص 363.
[95]. بیانات آیتالله خامنهای در دیدار نخبگان استان سیستان و بلوچستان، مورخ 5 / 12 / 1381.
[96]. آیتالله محمد کفعمی خراسانی به روایت اسناد ساواک، همان، ص 282.
[97]. همان، ص324 و 325.
[98]. در این زمان تبعیدشدگان در ایرانشهر عبارت بودند از: آیتالله سید علی حسینی خامنهای، حجتالاسلام شیخ محمد غفاری، حجتالاسلام محمدکاظم راشدپور یزدی و آقای علی خلخالی(از اهالی نقده) در این دیدارها او از تبعید شدهها خواست که به شهرها و مناطق محروم استان سفر و مردم را با مسائل دینی و شرعی آگاه نمایند. به همین منظور آنها هم، سفرهایی مخفیانه به بزمان از توابع ایرانشهر داشتند. لازم به ذکر است دوران تبعید علی خلخالی چندان طول نکشید و دو ماه بعد از ایرانشهر به نقده برگشت. گزارش روزنامه اطلاعات در مورد آزادی وی چنین است: «علی خلخالی، اهل و ساکن نقده که دو ماه پیش، به اتهام ایجاد بلوا و آشوب، با رأی کمیسیون حفظ امنیت اجتماعی شهرستان نقده، به مدت دو سال به اقامت اجباری در ایرانشهر محکوم شده بود، دیروز بار دیگر بهطور غیابی در شعبه 2 دادگاه شهرستان رضائیه محاکمه شد و دادگاه او را از اتهامات وارده، تبرئه کرد... و او به نقده بازگشت.» (مقاله گذری بر انقلاب اسلامی در استان آذربایجان غربی به روایت اسناد ساواک ـ بخش پنجم، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی، منتشر شده در مورخ 20 / 3 / 1404 به نقل از روزنامه اطلاعات، 25 خرداد 1357، ش 15637، ص4).
[99]. آیتالله محمد کفعمی خراسانی به روایت اسناد ساواک، همان، ص 329.
[100]. همان، ص 304.
[101] . خاطرات آیتالله خاتم یزدی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1399، ص70.
[102]. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی2554، ص21.
[103]. همان.
[104] . همان آرشیو، شماره بازیابی1021، ص 38 ـ 46.
[105] . همان آرشیو، شماره بازیابی 2558، ص37 و 38.
[106]. همان آرشیو، شماره بازیابی 1790، ص 4.
[107] . همان آرشیو، شماره بازیابی 1789، ص 76.
[108] . یاران امام به روایت اسناد ساواک، شرح مبارزات آیتالله محمدمهدی ربانی املشی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1380، ص 11.
[109]. همان آرشیو، شماره بازیابی 2554، ص34.
[110] . همان آرشیو، شماره بازیابی 576، ص62.
[111] . یاران امام به روایت اسناد ساواک، شرح مبارزات آیتالله محمد مهدی ربانی املشی، همان، ص 11.
[112] . آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی83332، ص12.
[113]. آیتالله محمد کفعمی خراسانی به روایت اسناد ساواک، همان، ص 374.
[114]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج 9، ص 251.
[115]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج 8، ص 17.
[116]. آیتالله محمد کفعمی خراسانی به روایت اسناد ساواک، همان، ص 407.
[117]. همان، ص 410.
[118]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج 11، ص 94.

گزارش مفصل شهربانی زابل جهت انتقال آیتالله طالقانی از آن شهر به سراوان به علت کمبود امکانات و کنترل و مراقبت بیشتر از فعالیتهای وی. صفحه 1

گزارش مفصل شهربانی زابل جهت انتقال آیتالله طالقانی از آن شهر به سراوان به علت کمبود امکانات و کنترل و مراقبت بیشتر از فعالیتهای وی. صفحه2

درخواست شهربانی زابل از ریاست ساواک در خصوص انتقال آیتالله طالقانی به سراوان.

برپایی مجلس ترحیم به مناسبت وفات حاج آقا مصطفی خمینی در منزل آیتالله کفعمی. صفحه 1

برپایی مجلس ترحیم به مناسبت وفات حاج آقا مصطفی خمینی در منزل آیتالله کفعمی. صفحه2

دستور ثابتی به ساواک استان سیستان و بلوچستان جهت مراقبت از اعمال و رفتار آیتالله مکارم شیرازی (تبعیدی به چابهار).

گزارش آرشام، رئیس ساواک استان سیستان و بلوچستان درباره فعالیتهای تبلیغی آیتالله خامنهای در زاهدان و بازداشت وی.

گزارش ساواک درباره متن اعلامیه ارسالی برای آیتالله کفعمی درباره حادثه نوزدهم دیماه قم.

درخواست رضوانی رئیس ساواک استان سیستان و بلوچستان جهت استفاده از شنود مکالمات آیتالله مکارم شیرازی.

عدم اقامه نماز جماعت در مسجد جامع زاهدان به مناسبت چهلم شهدای قم.

صدور حکم تبعید حجتالاسلام محمد غفاری به سه سال اقامت اجباری در ایرانشهر.

اجتماع تعداد زیادی از مردم در مسجد حکیم زابل و سخنرانی حجتالاسلام سید محمدتقی حسینی طباطبایی.

سفر آیتالله کفعمی به ایرانشهر و سراوان جهت دیدار با تبعیدشدگان. صفحه 1

سفر آیتالله کفعمی به ایرانشهر و سراوان جهت دیدار با تبعیدشدگان. صفحه 2

بخشنامه ارسالی ساواک به همه مراکز و ارائه نمونهای از نسخه مربوطه به ابلاغ بخشنامه توسط ساواک سیستان و بلوچستان.

ارتباط ساکنین زاهدان با تبعیدشدگان به استان و اعتراض به نحوه رفتار حکومت در قبال آنها.

گزارش اداره ساواک ایرانشهر درباره کمکرسانی روحانیون تبعیدی به سیلزدگان.

برپایی نماز عید فطر در زاهدان.

بیانیه جامعه روحانیت زاهدان در خصوص کمک به زلزلهزدگان طبس.
تعداد مشاهده: 314










