فراماسونرهای انگلیسی و آمریکائی در ایران
تاریخ انتشار: 10 آذر 1397
فراماسونری به عنوان تشکیلاتی منسجم، مرموز و درهم پیوسته با مراکز جهانی قدرت سیاسی، پدیدهای است که از قرن هجدهم به بعد و در پیوند با رویکرد استعماری تمدن غرب و مراحل تاریخی شکلگیری آن به وجود آمده است. این تشکیلات در سازگاری با نقش تاریخی ویژهای که در لوای شعار «برادری، برابری، آزادی»، و در مراحل بعدی «ایجاد حکومت واحد جهانی» ایفاگر آن بود، گام به گام با نفوذ استعماری دول غربی در عالم توسعهیافته و به سازمانی جهانی بدل شده است.
فراماسونری شالودهی نظری خود را بر مبانی فکری بورژوازی غربی و تضادهای نظری و عملی آن با فئودالیته استوار گردانیده است؛ به طوری که سابقۀ مخالفت آن با قید و بندهای نظام فئودالی در قلمرو سیاست و مذهب (مسیحیت ارتدوکس و کلیسا)، وجههای انقلابی و تحولطلب بدان میبخشید. اما این وجهۀ انقلابی، اگرچه در متن تحولات اجتماعی جامعۀ غربی، آن هم در قرن هجدهم از دید قاطبۀ ناظران و مورخان رویدادی مترقی بود و از همین دیدگاه نتایج مثبتی به دنبال داشت؛ اما همین خصوصیات به هنگامی که در کشورهای دیگر مؤثر واقع میشد، دیگر رویدادهای مترقی و سودمند به حساب نمیآمد. بلکه ترفندی برای گسترش قلمرو و نفوذ دول استعماری بود. با تکیه بر همین وجهۀ انقلابی بود که فراماسونری طی دورۀ اولیۀ نفوذ خود در کشورهای دیگر و به خصوص مستعمرات، توانست با طرح شعارهای جذاب بسیاری از نیروهای موثر اجتماعی کشورهای تحت سلطه را به سوی تشکیلات رمزی بکشاند و آنان را به منظور برآورده ساختن اهداف استعماری سازماندهی کند. درحقیقت دورۀ اولیۀ فعالیت فراماسونری در همۀ کشورهای عالم با همین نشانه و ترفند همراه بوده است.
همزمان با تغییر و تحولاتی که در شیوۀ عمل کشورهای استعمارگر رخ داد و به پیدایش دوران استعمارنو، مبتنی بر غیر انسانیترین روابط میان کشورهای صنعتی (استعمارگر) و بازارهای کشورهای پیرامونی(مستعمراتی) انجامید؛ فراماسونری نیز مطابق مقتضیّات دوران جدید به سازماندهی نوینی روی آورد که در پی آن هم ترکیب اعضای مؤثر فراماسونری و هم روشها و عملکرد آن متفاوت از دورۀ پیش بود. به طوری که رویکرد انقلابی از فهرست روشهای فراماسونری حذف شد و نفوذ در ساختار سیاسی موجود کشورهای متبوعه و بهرهبرداری از آن در رأس برنامهها قرار گرفت. به همین دلیل است که میبینیم مثلاً در کشور ایران، همان سازمان فراماسونری که روزگاری مطرود ناصرالدین شاه قاجار بود و به انحلال آن دستور داد، در دورۀ بعد و البته با ترکیبی از نیروهای جدید، توسط رضا پهلوی تا حدودی تحمل میشود و در دورۀ حکومت پسرش محمدرضا، به عنوان یک سازمان منسجم تشکیلاتی زیر چتر حمایتی رژیم قرار میگیرد.
فراماسونری از همان بدو تشکیل در ایران همواره تحت مراقبت دستگاه حکومتی قرار داشت. نزدیکی کارگردانان اصلی فراماسونری به هیئت حاکمه از یک سو و ارتباط ویژه آنان با عوامل کشورهای بیگانه از سوی دیگر، ظن هیئت حاکمه و خصوصاً رقیبان درونی را برمیانگیخت و آنان را نسبت به فعالیتهای تشکیلاتی رقبای خود حساس مینمود. به همین جهت، در تمام دورهها طی سالهای دهۀ پیش از اعلام مشروطیت تا سالهای اولیۀ تأسیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور، جواسیس، خفیهنویسان، و نیروهای بلدیه و شهربانی متصدی مراقبت از تحرکات و فعل و انفعالات فراموشخانهایها و فراماسونهای ایرانی در داخل و خارج از کشور بودند. با توجه به این که موقعیت کارگردانان فراماسونری در سطحی بود که رویههای عادت مراقبت را بر نمیتافت؛ پیگیریها غالباً به دستور شخص اول مملکت یا مقامات سطوح عالیه صورت میگرفت و مراحل حساس کار زیرنظر آنان دنبال میشد.
مطالعۀ نتایج پیگیریهای مراقبتی و اطلاعاتی که در دورههای مختلف صورتگرفته و نحوۀ تاثیرگذاری آن بر روند مناسبات جاری مملکتی نشاندهندۀ نوعی تعامل دوجانبه میان محافل پرنفوذ فراماسونری و هیئت حاکمه بوده است. رگههایی از این تعاملات را میتوانیم در رویدادهای مهمی چون اکثر قراردادهای استعماری دوره ناصری و بعد از آن، حوادثی پس از مشروطیت، روی کار آمدن رضاخان و انقراض سلسلۀ قاجاریه، اتفاقات شهریور بیست و سلطنت محمدرضا پهلوی، قضیۀ ملی شدن صنعت نفت و سقوط دولت مصدق، و بالاخره تشکیل دولت شریفامامی در تابستان 1357 ببینیم. به گواهی خاطرات و اعترافات بسیاری از چهرههای مؤثر و نیز اسناد تاریخی، فراماسونها بهطور پنهان و آشکار در همۀ این رویدادها بر حسب امکانات و تواناییهای خود نقش ایفا نمودهاند. برخی از این رویدادها به تنهایی مسیر تحولات تاریخی جامعه ایران و سرنوشت ملی را دگرگون کردهاند و برخی دیگر در راه شکوفایی جامعه سد زدند و آن را از حرکت در مجرای طبیعی منحرف ساختند.
اسناد مربوط به مراقبت از محافل ماسونی در دورههای قاجار و پهلوی تا پیش از تشکیل ساواک، پس از بروز تحولاتی در ساختار تشکیلات حکومتی و نحوۀ تعامل آنان با فراماسونری، بارها و به طرق گوناگون در معرض مطالعه و بهرهبرداری قرارگرفته است.
آخرین این بهرهبرداریها نحوۀ استفاده اسماعیل رائین مؤلف کتاب فراموشخانه و فراماسونری در ایران از بقایای اسناد مربوط به شکلگیری و فعالیت فراماسونری ایران در دورههای قاجاریه و پهلوی تا قبل از تشکیل لژ بزرگ بوده است. البته برخلاف رویۀ جاری در بهرهبرداری از اسناد مربوط به فراماسونری موجود در بایگانی مراکز امنیتی رژیم گذشته که به طور آشکار از ذکر مشخصات دقیق منبع طفره رفته و به همین جهت، نقش ساواک در ورای آن و در هالهای از ابهام قرار گرفته است. در عین حال به جز نمونۀ اسماعیل رائین مورد دیگری سراغ نداریم که ساواک آشکارا به افشاگری علیه فراماسونری بپردازد، یا این که مخفیانه از جریان افشاگری پشتیبانی نماید و در تجهیز آن قدم بردارد. از اینرو، بخش اصلی اسناد مربوط به فراماسونری در بایگانی ساواک بهخصوص اسناد مربوط به فعالیتهای فراماسونری ایران پس از تشکیل لژ بزرگ، تا پیروزی انقلاب در صندوقخانههای بایگانی اسناد باقی ماند و جز در مجرای بهرهبرداریهای مأموران ساواک در معرض استفاده عمومی قرار نگرفت.
بر مبنای گزارشهای ساواک، فراماسونری (دستکم تا سال 1348) تشکیلاتی انگلیسی است و در پیوند با سیاستهای استعماری انگلستان در ایران عمل میکند. این تلقی از فراماسونری با آگاهی از این واقعیت که نخستینبار آمریکاییها در ساواک به حساسیت روی فراماسونری دامن زدند؛ قابل توجیه است و جای تعجب نیست وقتی میبینیم در گزارش ساواک هدف تکاپوهای مقطعی ماسونها مثلاً کسب نفوذ قابل ملاحظه در کنگره آینده حزب رستاخیز و دراختیار گرفتن سکّان رهبری حزب در رقابت با «گروه طرفدار سیاست آمریکا» عنوان میشود. در عین حال، تلقی از فرماسونری به مثابۀ تشکیلاتی انگلیسی که در رقابت با «گروه طرفدار سیاست آمریکا» عمل میکند، محصول دورهای است که دو حزب حکومتی ایراننوین و مردم، در رقابت مهار شده با یکدیگر انتخاب نمایندگان مجالس شورای ملی و سنا را در قبضه گرفته بودند. ولی این تلقی هنگامی که بخواهیم براساس آن، به تحلیل دوقطبی دولت ـ دربار، و به موازات آن فضای رقابتی «فراماسونری ـ گروه طرفدار سیاست آمریکا» در شرایط ادغام دو حزب مزبور و تشکیل حزب رستاخیز بپردازیم، سادگی و القاپذیری اولیۀ خود را از دست میدهد. میدانیم که قبل از تشکیل حزب رستاخیز (1353) و انحلال حزبهای ایراننوین و مردم در آن؛ لژ بزرگ ایران تأسیس گردید و سازمانهای ناحیهای فراموسونری جهانی در آن ادغام شدند. ادغامی که جز به معنای فشردهتر شدن رقابتها در چارچوب همان تعاملات پیشگفته میان فراماسونری و حکومت نبود. اگر این دو رویداد را در کنار یکدیگر بگذاریم، نحوۀ تلقی ساواک از فراماسونری الگویی برای تبیین این تعاملات و رقابتها در چارچوبی فشرده و واحد ارائه نمیدهد. به همین دلیل است که میبینیم در میان اسناد موجود و در دسترس، حجم انبوه گزارشهایی که ساواک از فعالیتهای فرماسونری در سالهای پس از تشکیل لژ بزرگ تهیه کرده، جز سیاههای از اسامی اعضای حاضر در جلسات لژهای فراماسونری و نسخههای عکسبرداری شده اسناد مربوط به مکاتبات ماسونی نیست. مطالبی که غالباً از طریق سانسور مکاتبات تهیه شدهاند. گویی در این دوره ساواک مأموریت خود را پایان یافته تلقی کرده و از آن پس بیشتر فراماسونری روی ساواک فعّال بوده است، نه ساواک روی فراماسونری.
از آنجا که هدف اصلی ماسونها از دیرباز، قبضۀ قدرت و تشکیل حکومت فراماسونری بود، آنان همواره میکوشیدند تا با تفویض بالاترین درجۀ افتخاری به شاه، و عضویت او در لژ فراماسونری، هرچه بیشتر به قدرت تقرب جویند. این نکته در شناخت ماهیت تعاملات دوجانبه میان فراماسونری و قدرت بسیار حائز اهمیت است. درپی انتشار کتاب فراموشخانه و فراماسونری در ایران، بحث عضویت شاه در لژ فراماسونری چنان بالا گرفته بود که در گزارشهای ساواک نیز انعکاس یافت. در گزارشی پیرامون علل انتشار کتاب اسماعیل رائین بحث مزبور به عنوان شایعه چنین مطرح شده است: «چون دشمنان ایران شاهنشاه آریامهر را از افراد وابسته و طرفدار دیپلماسی انگلستان میشمارند روی این اصل اجازه داده شده است چنین کتابی که حاوی دقیقترین اسناد سیاسی مربوط به طرفداران سیاست انگلستان در ایران است انتشار یابد تا معلوم شود نام شاهنشاه جزء این طبقه قرار ندارند.»[1]
یکی از مشهورترین چهرههایی که ساواک با بهرهجویی از سوابق مفید مطبوعاتی و علایق بارزش به کارهای تحقیقاتی مورد بهرهبرداری قرار داد، اسماعیل رائین بود. کیفیت و نحوۀ رابطۀ رائین با ساواک و چگونگی همکاریاش با ساواک علیرغم وجود انبوه اسناد، هنوز آنقدر پیچیده است که نتوان در آن به نتیجهگیری نهایی رسید. آنچه مسلم است؛ بهرغم ادعای رائین در مقدمۀ جلد اول کتاب فراموشخانه و فراماسونری در ایران، مبنی بر «ارائه مدارکی که با صرف یک عمر و متجاوز از بیست سال تلاش مداوم گردآوردی شده»؛ بخش عمدۀ اسناد، بهخصوص اسناد مربوط به فعالیتهای فراماسونری در دورۀ متأخر (پس از شهریور بیست)، از سوی ساواک تهیه و در اختیار رائین قرار میگرفت.
علاوه بر مشارکت ساواک در تهیه مواد خام تحقیقاتی برای تألیف کتاب فراموشخانه و فراماسونری در ایران، دقت در خطوط اصلی، پیشفرضها و اهداف تحلیلی و ترویجی کتاب رائین نشان میدهد که محتوای آن با اهداف ساواک به خوبی هماهنگی داشته است. در واقع دیدگاه مسلط بر تألیف کتاب رائین، همان دیدگاهی است که بر محتوای گزارشها و اسناد موجود در بایگانی ساواک اشراف دارد. روح گزارشهای ساواک بر وابستگی فراماسونری ایران به انگلیس دلالت میکند و از همین دیدگاه ساواک میکوشد تا با نفوذ در لایههای فراماسونری و شناسایی دقیق آن زمینههای تشکیل لژ بزرگ را فراهم سازد. همین مضامین در کتاب رائین به صورت محوری تکرار میشود. از دید رائین، فراماسونری به عنوان یک محفل اشرافی و تشریفاتی، که در پیوند با استعمار انگلیس و لژ اعظم اسکاتلند قابل سرزنش است. از همین دیدگاه است که رائین میکوشد تا ضمن نقل مطول و داستانی فرازهای تاریخ معاصر، خیانتهای فراماسونری در حق ملت و کشور را آشکار سازد.
این درجه از همسویی، با دیدگاههای ساواک، به همراه سکوت پرسش برانگیز رائین درخصوص فعالیتهای محافل فراماسونری وابسته به گراند لژهای آمریکا، و خاتمه یافته تلقی کردن تألیف کتاب باوجود عدم افشای فراماسونری درجات عالی (با آن که برای این کار تا سال 1359 فرصت داشت و پس از مرگ وی نیز نشانهای دال بر تألیف چنین آثاری دیده نشده است)، همگی نشانههایی است از همجهتی کار رائین با مراکز قدرت سیاسی و ساواک.
با این همه، این نکته نیز شایان یادآوری است که اثبات همجهتی کار رائین با اهداف ساواک، و نیز پشتیبانی مراکز قدرت سیاسی و دربار از تألیف و انتشار آن، نباید به منزلۀ کوششی در جهت مخدوش ساختن ارزش کار او تلقی شود.[2]
این تلاش هرچند به دستور ساواک و دربار و شخص شاه صورت گرفته و در راستای منافع آمریکا و شاه بوده است ولی در نهایت افشای چهره توطئه استعمار را درپی داشت و همین مقدار سطح آگاهی عموم را از نقشهها و حیلههای استعمار بالا میبرد.
سندی که درپی میآید گوشهای از فعالیت فراماسونهای انگلیسی را نشان میدهد که در آن به رائین تاخته و برای مقابله با رسوائی وابستگی به استعمار پیر انگلیس، اسامی تعدادی از مأمورین سیا و وابستگان آمریکایی و اعضای فراماسونرهای وابسته به آمریکا را افشا مینماید.
با مطالعه کتاب رائین و اسنادی به مانند سند زیر میتوان به این نکته پیبرد که دوره پهلوی، دورۀ تسلط وابستگان انگلیسی ـ آمریکایی در کشور ما بوده است.
*****
از : 11 / ﻫ تاریخ : 29 / 6 / 49
به : 313 شماره : 2311 / 11 / ﻫ
موضوع: گروه فراماسونهاى ایران
اخیرا گروه فراماسونهاى ایران لیستى از افراد وابسته به سازمان «سیا»[3] را انتشار دادهاند که امیرتوکل کامبوزیا لیست مذکور را در اختیار داشته و اقدام به تکثیر آن نموده است. فتوکپى لیست مذکور به پیوست تقدیم مىگردد.
نظریه یکشنبه: خبر فوقالذکر ارتباط امیرتوکل کامبوزیا را با گروههاى مختلف سیاسى مىرساند لذا نسبت به شناسایى و چگونگى ارتباط وى اقدام مقتضى به عمل آمد و نتیجه متعاقباً به عرض خواهد رسید.
نظریه چهارشنبه: نظریه دهر مورد تأیید است.
نظریه 11 / ﻫ. در مرخصى هستند.
آقایان قبادى ـ فرزانه 6 / 7
*****
آقایان محترم
شما اطلاع دارید که چندى پیش یک جلد اثر هجائى دیگر به نام (فراماسون در ایران) به نام اسمعیل رائین در شهر رم چاپ شده بود.
آقاى رائین در کتاب خود علیه عده زیادى از اشخاص و رجال سیاسى و اجتماعى محترم ما با توهین و اتهام بى اساس به قلم فرسایى پرداخته مىخیزد.
معلوم است که یک نفر مانند آقاى رائین نمىتوانست شخصاً چنین اسناد و مدارک زیادى براى نوشتن این چنین کتابى در اختیار خود داشته باشد. ما به طور دقیق اطلاع داریم که این کتاب از طرف آمریکایىها و به تحریک آنان و با مدارک و اسناد آنها نوشته شده است. هیچ لزومى ندارد که درباره مقصود واقعى سیا براى انتشار این کتاب در شهر رم و ارسال مخفى آن به ایران توضیحاتى بدهیم.
در این کتاب آقاى رائین لیست 830 نفر عضو فراماسون در ایران را ذکرمىنماید. این حقوق بگیر آمریکایى در کتاب خود چیز تازهاى درباره وجود فراماسون در ایران فاش نکرد اما واقعاً فراماسون در کشور ما وجود دارد و وظیفه واقعى این لژ براى همه معلوم است ولى آقاى رائین ذکر لژها و باشگاههاىآمریکایى را در ایران که واقعاً به ضرر ملت ایران و کشور ما عمل و فعالیت مىکنند فراموش کرده بود.
البته ما مىتوانستیم به آقاى رائین در وظیفه (شرافتمندانه) او براى آگاه کردن افکار عمومى کشور ما درباره عمل تخریبى بیگانگان در ایران کمک بکنیم و تعداد بیشترى از اعضاء لژهاى آمریکایى را که با سیا تماس دارند یا از عوامل و مأمورین این سازمان هستند مثال بیاوریم:
آـ آموزگار، جمشید[4] ـ وزارت دارایى
الف ـ ابوسعید صالح ـ شرکت ملى نفت
افضل منوچهر ـ دانشگاه تهران
اربابى، نصرتاللّه ـ سپهبد
امیرقاسم معینى ـ مجلس
اسکندرى، ناصرالدین ـ بانک ایران و غرب ـ
انصارى، عبدالرضا[5] ـ انجمن ایران و آمریکا
افشار، امیرخسرو ـ وزارت امور خارجه
انصارى، هوشنگ[6] ـ سفیرکبیر ایران در آمریکا
ب ـ باتمانقلیچ، داریوش ـ وزارت دارایى
بهروز، جهانگیر ـ مطبوعات
باتمانقلیچ، هوشنگ ـ وزارت امورخارجه
بهادرى، کریمپاشا[7] ـ نخست وزیرى
بکایى، مصطفى ـ سازمان برنامه
بیت منصور ویلسون ـ پزشک
بهرامزاده، ابراهیمى ـ سازمان برنامه
پاکدامن، پرویز ـ پزشک
پزشکان، فریدون ـ مطبوعات
تدین فضایى ـ سپهبد
تهرانى، احمد ـ وزارت امورخارجه
ثریا، سید مهدى ـ شوراى عالى اقتصاد
د ـ دوردیان، رضا ـ سازمان برنامه
دیبا ـ شرکت پپسى کولا
ر ـ رائین، اسمعیل ـ مطبوعات
رسایى، فرجاللّه ـ دریادار
رزمآرا،[8] خلیل اسعد ـ مطبوعات
زـ زارع، محمود ـ دانشگاه ملى
زاهدى،[9] اردشیر ـ وزارت امورخارجه
س ـ ساکینیان سواک ـ مجلس
سعدى، علی محمد ـ شرکت ملى نفت ایران
ساهاکیان، دانیل ـ کارخانه پپسىکولا
ش ـ شاشوا، ویلیام ـ شرکت فرد موتور
شهبازى شاهپور ـ بانک اعتبارات ایران
شاهنده، بهمن ـ مجلس
شیدایى ـ کارخانه کلگیت
ص ـ صنعتى،[10] همایون ـ شرکت فرانکلین
ض ـ ضرغام، علىاکبر ـ بانک اصناف
ط ـ طوفانیان،[11] حسن ـ سپهبد
ظ ـ ظفرى، یداللّه ـ وزارت بهدارى
ع ـ عالیخانى،[12] علینقى ـ وزارت اقتصاد
عظیمى، عبدالرسول ـ مطبوعات
عتیق، حسن ـ انجمن ایران و آمریکا
ف ـ فرمانفرمائیان، خداداد ـ بانک مرکزى ایران
ک ـ کمال، عزیزاللّه ـ سپهبد
م ـ مبصر، محسن[13] ـ سپهبد
مفیدى راد، پریرخ ـ جامعه دوستان آمریکایى خاورمیانه
متین، حسن ـ مجلس
معینى،[14] امیر قائم ـ مجلس
مشفق، احمد ـ بانک اعتبارات
میر احمدیان، رضا ـ شرکت پتروشیمى ایران
مرتضوى، تقى ـ سازمان برنامه
ممتاز، امیر فرهنگ ـ وزارت امور خارجه
نوائى، افراسیاب ـ وزارت امور خارجه
نیامى، على ـ وزارت کشور
وفا، حسین ـ مجلس
همایون،[15] داریوش ـ مطبوعات
اینجا با بعضى از کارمندان ادارهها و مؤسسات آمریکایى در ایران که اغلب آنهاجزء سیا هستند و با حقوق بگیران ایرانى تماس دارند شما را آشنا مىکنیم.
ANTKOWIAK R.S
ARMITAGE JOHN
ARNDT RICHARD
BERAN MILES
CONWAY ALEN C. ETC
CROOK JAY R.
COL.DU VALL. DUNCAN E.
MORRISON J.P.
RYAN JOHN
گروه فراماسونهاى ایران
_______________________________
پینوشتها:
[1] . اسناد فراماسونری در ایران، جلد دوم، صفحه 422، سند شماره 42 ـ 41 / 417016، گزارش شماره 46574 / 20 ﻫ 7 ـ 12 / 12 / 47، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.
[2] . این نوشته گزیدهای است از پیشگفتار جلد اول کتاب اسناد فراماسونری در ایران از انتشارات مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی است.
[3] . «سیا» مخفف نام انگلیسى سازمان اطلاعات مرکزى آمریکاست که فعالیتهاى جاسوسى و اطلاعاتى آمریکا را در خارج از آن کشور رهبرى مىکند. این سازمان در سال 1947 تأسیس شده و تا سال1962 مرتباً در حال توسعه بود تا این که در این سال پس از گزارشهاى نادرست به کندى رئیس جمهور وقت آمریکا، کندى محدودیتهایى در کار آن به وجود آورد و به همین جهت پس از قتل کندى در سال 1963 شایع شد که عوامل سیا در اینماجرا دست داشتهاند. میدان اصلى فعالیتهاى سازمان سیا در خارج آمریکاست و نقش اینسازمان در عملیاتى از قبیل سرنگون ساختن حکومت مصدق در سال 1953 و کودتاى شیلى در سال 1973 علنى شده است. در ماجراى کودتاى 28 مرداد 1332 این اقدام سیا موجب بازگرداندن محمدرضا شاه از رم به ایران شد و سرآغاز ظهور رژیم استبدادى شاه براى اجراى مقاصد سیاسی و اقتصادىایالات متحده آمریکا گردید. از سال 1973 به بعد موقعیت سیا به علت ناتوانى این سازمان در تشخیص آمادگى مصر براى حمله به مواضع اسرائیل در طول کانال سوئز و پیشبینى جنگ اکتبر 1973 تضعیف شد و کشف مداخله عوامل سیا در ماجراى واترگیت که به استعفاى نیکسون از مقام ریاست جمهورىآمریکا انجامید ضربه دیگرى به اعتبار این سازمان زد. یکى از نخستین اقدامات کارتر پس ازانتخاب شدن به مقام ریاستجمهورى آمریکا بر کنارى رئیس سازمان سیا و تعیین یک دریاسالار آمریکایى به ریاست سازمان بود که به علت بىتجربگى در این کار بیشترموجب تضعیف سیا گردید. سیا با وجود داشتن عوامل متعددى درایران از پیشبینى انقلاب ایران عاجز ماند و پس از بروز علائم انقلاب در تابستان 1357 نیزپیشبینى کرد که وضع رژیم سلطنتى در ایران محکم است و حوادثى که رخ داده تزلزلى در ارکان رژیم پدید نخواهد آورد. آخرین ماجرا در مورد سیا که موجب تضعیف این سازمان شد دخالت در امور انقلاب اسلامىایران است. سازمان سیا پس از چهل سال که از تثبیت انقلاباسلامى مىگذرد در صدد براندازى نظام به شیوههاى گذشته مىباشد. رجوع کنید به: مرکز بررسىاسناد تاریخى ـ ارتشبد بهرام آریانا به روایت اسناد ساواک ـتهران : مرکز بررسى اسناد تاریخى، 1381، ص 181.
[4] . جمشید آموزگار در سال 1302 شمسى در تهران متولد شد. پدرش حبیباللّه آموزگار اهل اصطهبانات فارس و از شخصیتهاى فرهنگى و مدافع سیاست آمریکا در ایران بود. او پس از تحصیلات متوسطه دررشتههاى مهندسى و حقوق تحصیل کرد و در سال 1323 با یک کشتى بارى از طریق بندرعباس به آمریکا رفت و در دانشگاه کرتل و واشنگتن با درجات تحصیلى فوقلیسانسدر مهندسى بهداشت و در رشته هیدرولیک دکترا گرفت و چون تحصیلات را با درجه عالى به پایان رساند در آنجا مشغول تدریس شد. در سال 1330 به ایران بازگشت و به عنوان رئیساداره مهندسى آژانس عمران بینالمللى وابسته به اداره اصل4 ترومن شروع به کار کرد و در سال 1334 دکتر جهانشاه صالح وزیر وقت بهدارى او را به معاونت انتخاب کرد. او نخستینبار در سال 1347 در کابینه اقبال به سمت وزیر کار و سپس به سمت وزیر کشاورزى معرفىشد و در کابینه منصور و اولینکابینه هویدا وزارت بهدارى را به عهده داشت. در نخستین ترمیم کابینه هویدا به وزارت دارایىنقل مکان کرد. تا اوایل سال 1353 قریب 9 سال وزیر دارایى بود. او ریاست هیات نمایندگى ایران در سازمان اوپک را نیز به عهده داشت. هویدا که نسبت به موفقیت او حسادت مىکرد در سال 1353 او را به عنوان وزیر کشور معرفى نمود اما شاه در جلسه معارفه مسؤلیت هیات نمایندگى را همچنان به عهده آموزگار گذاشت. در سال 1353 شاه تشکیل حزب رستاخیز را اعلام کرد و وظیفه دشوار انجام انتخابات رستاخیز بهعهده آموزگار بود. در سال 1355 شاه براى ایجاد تحرکى در حزب رستاخیز از آموزگار خواست که دبیر کلى آن را به عهده گیرد. وى باطناً تمایلى به این کار نداشت ولی به محض ورود به حزب به شدت به فعالیت پرداخت و به عنوان رئیس جناح مترقى حزب مشهور و در وضع رقابت غیرخصمانه با هوشنگ انصارى وزیر اقتصاد و دارایى و رئیسجناح دیگر قرار گرفت آنها به رقابت پرداختند تا پس از کنارهگیرى هویدا یکى از آنها نخستوزیر شود. شاه در سال1356 در صدد بر کنارى هویدا بر آمد و آموزگار را جانشین او کرد. با توجه به دوران اوجگیرى انقلاب اسلامى و حوادثى چون تظاهرات در شهرها، آتشسوزى سینما رکس آبادان؛ در چهارم شهریور 1357 استعفا داد و در دى ماه ایران را ترک کرد و به آمریکا رفت و دفتر مشاوره انرژى را در واشنگتن تأسیس کرد. بازیگران عصر پهلوى، محمود طلوعى، ص 49، 539.
[5] . عبدالرضا انصارى در سال 1304 شمسى متولد شد، او تحصیلات متوسطه خود را در دبیرستانهاى فیروز بهرام و البرز انجام داد و در سال 1325 به دانشکده کشاورزى کرج وارد گردیده و پس از گذرانیدن دوره مهندسى زراعى، عنوان مهندسىکشاورزى را به دست آورد. وى خدمات دولتى خود را درسال 1325 (پائیز آن سال) دراداره کل تبلیغات و رادیو آغاز نموده و در اداره اخبار رادیو (خبرنگار ورزشى) شد. نامبرده پس از دو سال خدمت در اداره کل تبلیغات و وزارت کار براى ادامه تحصیلات دررشته اقتصاد عازم آمریکا شد و پس از اخذ درجه فوق لیسانساز دانشگاه یوتاى آمریکا و گذرانیدن دوره اقتصاد در سال1330 به ایران مراجعت کرده، از طرف وزارت اقتصاد ملی، مأمور خدمت در هیئت عملیات اقتصادى آمریکا در ایران شد. انصارى در سال 1336 به سمت وزیر کار وارد کابینه دکتر اقبال گردید و در شهریور 1339 با عنوان مدیرعامل سازمان آب و برق خوزستان به کار اشتغال ورزید و سپس در تیر ماه سال1343 استاندار خوزستان گردید. عبدالرضا انصارى در کابینه دوم هویدا که از 27 مهرماه سال 1346 تا شهریور سال1350 دوام یافت وزیر کشور شد. وى چند سالى را در مسند وزارت کشور گذراند و در زمان این وزارت بود که در داستان تاجگذارى که در کاخ گلستان برقرار گردید نقش مؤثرى داشت. وقتى عمر وزارت مهندس عبدالرضا انصارى در وزارت کشور به سر آمد وى با اشرف روابطى بر قرار کرد و مدیر عامل سازمان شاهنشاهىخدمات اجتماعى شد که مدتها در این سمت انجام وظیفه نمود. وى نشانهاى مختلفى چون جاوید، تاج و همایون از رژیم پهلوى دریافت داشته است. مرکزبررسى اسناد تاریخى ـ مطبوعات عصر پهلوى (تهرانمصور)، مرکز بررسىاسناد تاریخى، 1379، ص 321.
[6] هوشنگ انصارى در 1306ش در اهواز به دنیا آمد و تحصیلات مقدماتى و متوسطه را در این شهر به پایان رساند. در دوران دبیرستان و پس از آن براى مدتى خبرنگار جراید چاپتهران در اهواز بود او براى ادامه تحصیل به انگلستان رفت مدتىهم براى کار و تحصیل در ژاپن بود. سمتهاى او در رژیم پهلوى از این قرار بود: وابسته مطبوعاتى ایران در ژاپن(1333). مستشار اقتصادى ایران در خاور دور (1335). سفیر سیار ایران در کشورهاى افریقایى (1334). سفیر ایران در پاکستان و سیلان (1344). وزیراطلاعات و جهانگردى (1335). سفیر ایران در امریکا (1346). وزیر دارائى و امور اقتصادى(1348). هوشنگ انصارى شم اقتصادى و تجارى خوبى داشت او سرمایه فراوانى اندوخت و پیش از بقیه دولتمردان وقوع انقلاب را حدس زد. و به همین جهت به آمریکا پناهنده و با سرمایههاى به یغما برده یکى از سرمایهداران مطرح آن کشور شد..جمشید آموزگار به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسىاسناد تاریخى، 1382، ص 156.
[7] . کریم پاشا بهادرى فرزند محمد متولد 1305، در سال 1335 پس از اخذ فوق لیسانس در رشته حقوق عمومى و روابط بینالملل از فرانسه به ایران بازگشت. در سند بیوگرافى ساواک چنین آمده است: نامبردهاز خانواده بهادرىهاى معروف تبریز و از عناصر وطنخواه و شاهدوست و طرفدار سیاست غرب بوده و مردى است درویشمسلک و اهل قمار و عیاش و به امور سیاسى چندان علاقهاى ندارد. وى در سال 1340 به عضویت باشگاه لاینز در آمده و سپس عضو شوراى مرکزى حزبایران نوین گردید. وى مشاغلىمنجمله معاونت نخستوزیر و رئیس دفتر پهلوى و وزارتاطلاعات و جهانگردى را به عهده داشت. ر. ک: وقایع اتفاقیه و شرحاحوال، ج 2، ص 154.
[8] خلیل اسعد رزمآرا فرزند شفیع در سال 1294 ش در ملایر متولد شد. نامبرد دوره ابتدائى را در شهر ملایر و دوران متوسطه را در همدان و تهران به پایان رساند. مشارالیه در سال1320 به استخدام وزارت فرهنگ در آمد و ناظم و مدیردبستان سلطانى در ملایر شد. وى مدتى دبیر دبیرستان پهلوى ملایر و در سال 1325 رئیس فرهنگ تویسرکان و در سال 1326رئیس فرهنگ نهاوند و در سال 1328 رئیس اوقاف ملایرگردید. نامبرده مدیر روزنامه هفتگى مرد مبارز در ملایر بود که به طرفدارى از مصدق در سال 31 مقالاتى در این روزنامه چاپ کرد. وى همچنین در احزاب ملیون و مردم و دمکرات عضویت داشت و دو بار از طرف این احزاب کاندید نمایندگىمجلس شورایملى در شهرستان ملایر شد ولى موفق به راه یافتن به مجلس نشد. خلیل اسعد رزمآرا در ملایر به سوءپیشینه اخلاقى شهرت داشت و داراى چندین پرونده در دادگسترى در رابطه با فساداخلاق و معاونت در سرقت بود. پدر نامبرده یکى از دوستان رضاشاه بود که در این رابطهچنین مىگوید: «به مناسبت دوستى پدرم با رضاشاه کبیر در مأموریت به همدان در سال 1306 رضاشاه در شهر ملایر به منزل ما آمد و شب را منزل ما بود و براى بهبود امور تحصیلى من و برادرانم دستور اکید و اوامر صریح صادر فرمودند.»
در ارزیابى ساواک در رابطه با وى و روزنامه مرد مبارز در سال 38 چنین آمده است: «روزنامه مرد مبارز توسط اسعد رزمآرا مدت کمى است که امتیاز گرفته و در مدت انتشار کوچکترین انحرافى نداشته [وى ] مردى متدین و قانع و باهوش است، روزنامه وى با وجود مدت کم تیراژ خوبى دارد. شاه پرست و مخالف جدى کمونیسم است از نظر داخلى همگام دولت بوده و خود را با سیاست دولت وفقمىدهد.»
مشارالیه در سال 32 به تهران آمد و به عنوان بازرسى کل اوقاف در مرکز به کار مشغول شد ولى درسال 1335 براى روزنامه نگارى از وزارت فرهنگ استعفا داد.
وى از سال 38 خزانهدار کانونروزنامه نگاران تهران و در سال 45 خزانهدار انجمن مطبوعات ایران و در سال 48 در سندیکاى صنعت چاپ و در حزب ایراننوین قائممقام مسئول حوزه مدیران روزنامههاى حزب بود.
نامبرده از خبرنگارانى بود که در سال 44 به نمایندگى از طرف مطبوعات ایران به اسرائیل مسافرت کرد. در سال 45 به همراه ناصر رنجبین و مهدى سعید شرفشاهى مخبرین جراید باندى را تشکیل داد که با ارعاب اشخاص، از آنها اخاذى مىکردند با این حال ساواک در همین سال با حضور وى در مراسم شرفیابى موافقت نموده است. ساواک نقاط ضعف وى را چنین ثبت کرده است: «فعال و خوش برخورد و متظاهر و هوچى و فاقد عفت کلام و بد دهن و بد چشم و اهل زدوبند و دستهبندى و شایعاتى به میزان وسیع مبنى برهمجنس بازى و انحراف جنسى وى در افواه وجود دارد.»
وى همچنین پروندهاى در دادگاه داشته که قصد دخول به عنف به حمام زنانه را داشته که نگهبان از او جلوگیرى مینماید اما نامبرده کارگرحمام را ضرب و شتم نموده است. به علاوه مشارالیه داراى مفاسد دیگرى بوده که قلم از درج آن شرم دارد.
در همین راستا در سال 50 مردم ملایر در اعتراض به انتخاب نامبرده به عنوان نماینده مجلسشورای ملى از شهرستان طى نامهاى به مسئولین وقت او را فردى که در طفولیت بدنام بود به دزدى مال و ناموس پرداخته و باعث متلاشى نمودن چند خانواده به علت تجاوز به عنف به آنها، قاچاق فروشی و جمعآورى میلیونها ریال ثروت از راه حرام و نامشروع و کلاشیهاى بارز، معرفى کردهاند. رزم آرا همچنین مدیرعاملشرکت ام (کشت و صنعت) و عضو حزب رستاخیز بود و در زمان نمایندگى مجلسشورای ملى در مناقصهاى جهت احداث اسفالت جاده ملایر ـ توره توسط شرکت داس با تبانى با شرکت مذکور از یک طرف و شالچیان از طرف دیگر مبالغ زیادی اختلاس داشتند. نامبرده چندین بار از طرف رژیم محمدرضا پهلوى مفتخر به دریافت نشانهاى اصلاحاتارضى ـ تاجگذارى ـ سپاس و ...گردید. مشارالیه بهائى مذهب و عضو لژ فراماسونى آمریکا و نام وى جزء لیست، اعضاى سازمان سیا درسال 48 منتشر گردید. در عین حال وى با نام مستعاررزمجو به شماره رمز 1555 با ساواک نیز همکارى داشت.
[9] . اردشیر زاهدى، فرزند فضلاللّه در مهر ماه 1307 درت هران به دنیا آمد. او پس ازت حصیلات ابتدایى در تهران و اصفهان تحصیلات متوسطه را در سال 1325 در دبیرستان اسلامیه بیروت به پایان برد و راهىآمریکا شد وى در سال 1328 گواهینامه کشاورزى را از کالج کشاورزى یوتا آمریکا دریافت داشت. او در سالهاى تحصیل در بیروت با کرمیت روزولت آشنایى یافت و پس از بازگشت به آمریکا روابطه دوستانهاى با آمریکاییان مقیم تهران داشت. او در سال 1331 به استخدام وزارت کشاورزى در آمد و در پست معاونت و خزانهدارى کمیسیون مشترک ایران و آمریکا بهبود امور روستایى (اصل 4ترومن) قرار گرفت. در سال1331 از طرف وزارت کشاورزى به مدت یک سال براى آموزش به آمریکا اعزام شد و در سال 1332 آجودان کشورى شاهنشاه شد با برکنارى فضلاللّه زاهدى، اردشیر با حمایت سرویس اطلاعاتىآمریکا در ایران ماند و شاه در سال 1335 دخترش شهناز را به نامزدى او در آورد و در آبان 1336 با او ازدواج کرد و در سال 1343 به متارکه انجامید. درسال 1338 ابتدا به عنوانن ماینده شاه براى تماس با دانشجویان ایرانى به اروپا رفت و در اسفند 1338 سفیر ایران در واشنگتن شد و در شهریور1341 به عنوان سفیرکبیر ایران عازم لندن گردید و تا آذر 1345 در این سمت بود. وى در بهمن ماه 1345 در دولت امیرعباسهویدا وزیر امورخارجه شد و تا سال 1350 در پست وزارت بود که یکى از بدنامترین دورانهاىتاریخى وزارت خارجه مىباشد و پس از برکنارى از وزارتخارجه در اسفند ماه 1351 به سفارت ایران در واشنگتن رفت تا زمان دولت شاپور بختیار در آمریکا بود و در دى ماه 1357 از این سمت بر کنار شد. ظهور و سقوط پهلوى، ج 2، ص258؛ اردشیر زاهدى به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[10] . همایون صنعتىزاده در سال 1304 در شهر کرمان متولد شد. تحصیلات ابتدایى و متوسطه خود را در شهرهاى کرمان و اصفهان به پایان رسانید. جهت ادامه تحصیلات به تهران آمده و در دانشکده حقوق ثبت نام نمود. هنوز 3 سال از تحصیلات عالى وى نگذشته بود که کنارهگیرىکرد. ابتدا در تجارتخانه پدرش به کار اشتغال داشت. وى در بین سنوات 1321 الى 1325 درحزب منحله توده عضویت و فعالیت داشته و زمانى منشىکمیته مرکزى حزب منحله توده بوده است. پس از انحلال حزبتوده بلافاصله در سفارت انگلیس با سمت منشى استخدام شد و یکى از عناصر ارتباطى سفارت انگلیس با دستجات و عناصر سیاسى ایرانى محسوب مىگردید.
در زمان دکتر مصدق مدتى به علت فعالیتهاى سیاسىعلیه دولت و به نفع انگلستان تحت مراقبت و تعقیب قرار گرفته و در آن هنگام که گویندگان برنامه فارسى رادیو لندن (بى.بى. سى) اعتصاب نمودند، همایون صنعتىزاده به لندن مسافرت کرد و مدتى گویندگىرادیو لندن را به عهده گرفت و چندى نیز در اداره اطلاعات سفارت انگلیس در تهران مشغول به کار شد، سپس به آمریکا رفت و در سال 1333 درحالى که رئیس و سرپرست مؤسسه فرانکلین شده بود به ایران بازگشت.
در تاریخ 1338 که رسماً تقاضاى صدور امتیاز مؤسسه مزبور را نمود طبق مندرجات پرونده به دستورقائممقام ساواک با تقاضایشموافقت گردید. همایونصنعتىزاده با سیدحسن تقىزاده و على ایزدى رئیس دفتر اشرف پهلوى به علت شرکت در سهام چاپخانه افست روابط دوستانه و صمیمى داشته است. (پرونده مؤسسه فرانکلین در ساواک)
[11] . حسن طوفانیان فرزند مهدى، در سال 1291 ش در تهران متولد شد. او در سال 1312 به استخدام ارتش درآمد و در دوران سلطنت محمدرضاپ هلوى، مهمترین مشاغل وىچنین بود: فرمانده آموزشگاه خلبانى، رئیس دایره 2 طرحهاى استراتژیک اداره سوم ارتش، معاون هوایى اداره سوم ارتش، مدیر عامل سازمان صنایع نظامى، آجودان مخصوص شاه، رئیس اداره خریدهاى نظامىایران در سالهاى 1350 و در دوران رونق اقتصاد. ارتشبد حسن طوفانیان به عنوان مسؤول خریدهاى نظامى ایران در سالهاى 1350 و در دوران رونق اقتصاد نفتى شهرت جهانى یافت و مطبوعات غرب گزارشهای متعددى درباره معاملات تسلیحاتى ایران و کمیسیونهاى طوفانیان درج کردند. از جمله مطبوعات آلمانغربى گزارش دادند که طوفانیان در یک معامله تسلیحاتى با کمپانىهاى این کشور، مبلغ 3 میلیون مارک «کمیسیون»دریافت داشته است.
ارتشبد طوفانیان در جریان پیروزى انقلاب توسط مردم دستگیر شد ولى با حمایت مسئولین «دولتموقت» مهدى بازرگان به همراه اسناد خریدارى کلان نظامىایران فرارى داده شد. علیرغم این تمهیدات، با تسخیر «لانهجاسوسى آمریکا» توسط«دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» اسناد متعددى درباره معاملات طوفانیان، از جمله بارژیم صهیونیستى اسرائیل، به دست آمد که در اسناد لانهجاسوسى مندرج است. ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوى ـج 2 ـ نشر اطلاعات ـ ص 469.
[12] . علینقی عالیخانى در سال1307 در تهران متولد شد. پساز گذراندن تحصیلات ابتدایى و متوسطه در تهران، لیسانس علوم سیاسى را از دانشگاه تهران گرفت. دیپلم عالى حقوقبینالمللى و دکتراى اقتصاد را در دانشگاه پاریس گذراند. پس ازبازگشت به ایران، مشاور شوراى عالى اقتصاد شد. در سال 1340 ش مشاور اقتصادى شرکت نفت بود تا اینکه در اسفندماه 1341 وزیر اقتصاد و معاون دولت علم شد در کابینههاىحسنعلى منصور و امیر عباسهویدا این سمت را حفظ کرد تا اینکه پس از انتصاب هوشنگانصارى به جاى وى ریاست دانشگاه تهران را به عهده گرفت.از جمله آثار او ترکیب عواملتولید براى صنعتى کردن کشورهاى عقب مانده به زبان فارسى و ترجمه فارسى (نفت و دولت در خاورمیانه) است. جمشیدآموزگار به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسىاسناد تاریخى، 1382، ص 34.
[13] . محسن مبصر فرزند عبدالعلىدر سال 1296 در شهرستان تبریز به دنیا آمد. طبق گزارشهاى موجود در سال 1346 متهم به توطئه علیه جریان ملى کردن نفت با همکارى سازمان جاسوسىآمریکا و شکنجه مبارزان از طریق رکن دوم ارتش براساس دستورات مستقیم مستشارى آمریکا و ایجاد چندین مرکز شکنجه مخفى گردیده است. مبصر در سال 1347 طبق دعوت محرمانه پلیس فلسطین اشغالىاز آن کشور بازدید کرد و درزمان تصدى ریاست شهربانى به ساخت زندان قزل حصار اقدامکرد.
مشارالیه در زمان تصدىریاست شهربانى کل کشور به اخاذى، سوءاستفادههاى مختلف، قاچاق مواد مخدر و فساد اشتهار داشت. مشاغل و مناصب وى به شرح زیر ذیل بوده است :
رئیسسازمان بازرسى صنایع نظامى، رئیس تجسس و اطلاعات رکن 2 ستاد ارتش، رئیس هیأت وابستگى نظامى تهران در کشورهاى عربى، رئیس اداره بسیج همگانى ستاد کل، رئیسپلیس تهران، معاون و رئیسشهربانى کل کشور (هفت سال) رئیس هیات مشاوران ستاد مشترک، آجودان مخصوص شاه، معاون نخستوزیر و سرپرست سازمان دفاع غیر نظامى کشور. علىامینى به روایت اسناد ساواک (جلد دوم) ،مرکز بررسىاسناد تاریخى، 1379، ص 24.
[14] . امیرقاسم معینى، فرزند محمود، در سال 1304 ش متولد شد. وى از سال 1325 کارمند وزارت کار، رئیس اداره مشاغل، معاون اداره بازرسى، کفیل اداره کل استان فارس، معاون سازمان بیمههاىاجتماعى کارگران، مدیرکلمشاغل و کاریابى، معاون فنى وزارت کار، مشاور وزارتى و عضو هیئت مدیره سازمانهاى بیمههاى اجتماعى، نماینده مجلس شوراى ملى از شاهرود و رئیس کمیسیون حزب ایران نوین بود. وى در سال 1355 به عنوان وزیر کشور و در 1356 به سمت وزیر کار و اموراجتماعى در کابینه آموزگار منصوب شد. برابر تحقیقات ساواک وى با آموزگار دوست بوده و به توصیه و پافشارى سایر اعضاى جمعدوستان تحصیلى، ابتدا به ریاست اداره و سپس به سمت مدیرکلىوزارت کار رسید. همچنین تحقیقات ساواک در سالهاى 51 و 56 حاکى است که در زمان نمایندگى مجلس، به طورکلىانتصاب شهرستان حوزه انتخابیهاش با صلاحدید وى صورت مىگرفت و چنان چه یکى از رؤساى ادارات شهرستان مذکور (شاهرود) برخلاف توصیه و نظر وى رفتار مىنمود، ترتیب انتقالش را فراهم مىکرد و در وزارت کار نیز اغلب انتصاباتش به توصیه و سفارش دوستانش از جمله متنفذین سبزوار، منوچهر کلالى (دبیرکلحزب ایران نوین) عطاءاللّه خسروانى و ... صورت مىگرفت. وى داراى نشانهاى 2500 سالهشاهنشاهى، نشان بیست و پنجمین سال سلطنت پهلوى، نشان تاجگذارى، نشان درجه یک کار، نشانهاى درجه 3 و 1 همایونى بوده است. وى در سال 63 طبق اعلاموزارت اطلاعات به انفصال دائمى از خدمات دولتى محکومشد. ـ اسناد ساواک، پرونده انفرادى.
[15] . داریوش همایون فرزند نوراللّه در سال 1307 ش در تهران به دنیا آمد. پدر وى در اداره دارائى اشتغال داشت. مشارالیه تحصیلات ابتدائى را در دبستانهاى فیروز بهرام وابنسینا و متوسطه را در دبیرستانهاى البرز و دارائى گذراند. همایون که به علت چند سال مردودى، در سال 1330موفق به اخذ دیپلم شده بود، پساز اخذ دیپلم به استخدام وزارت دارائى درآمد ولى پس از یکسال جهت ادامه تحصیل به دانشکده حقوق راه یافت و درسال 1334، لیسانس قضائىگرفت و در سال 1335 در رشته دکتراى سیاسى ثبت نام کرد. داریوش همایون در دوران تحصیل در دبیرستان به فعالیتهاى سیاسى کشیده شد و در سال 1325 به گروه انجمن که توسط محسن پزشکپور و دکترعالیخانى... به وجود آمده بود، پیوست و در سال 1327 به عضویت انجمن هنرى جام جم درآمد و در سال 1328 وارد مکتب پانایرانیسمها شد.
وى که با تأسیس حزب ملتایران، به آن پیوسته بود، پس ازیکسال از این حزب هم خارج و به عضویت حزب پان ایرانیسم در آمد ولى پس از مدتى، به علت اختلاف با پزشکپور از آنهم جدا شد و در سال 1331 با شروع تحصیل در دانشگاه وارد حزب سومکا شد و پس از مدتکمى، سردبیرى روزنامه سومکا را به عهده گرفت و به معاونتحزب رسید. همایون که از مأمورین نفوذى انگلیسى بود و در دوران دولت مصدق، به سران دولت وى، نزدیک شده بود، دماز مخالفت با سلطنت مشروطه زد که به همین اتهام به دو ماه و نیم زندان محکوم شد. که به اینمحکومیت، با پرداخت پول پایان داده شد.
مشارالیه که در سال 1331 وارد حزب سومکا شده بود، به جرم حمل اسلحه غیر مجاز و غارت و آتشسوزى، 4 ماه زندانى شد. همایون که دختر فضلاللّه زاهدى را به همسرى گرفته بود، در سال 1334 در کلاس نویسندگى و خبرنگارى روزنامه اطلاعات پذیرفته شد و به عنوان مصحّح در روزنامه اطلاعات شروع به کار کرد و پس از چندى به عنوان مترجم به سرویس خارجىروزنامه راه یافت و به سردبیرى آن رسید. مشارالیه در سال 1339 که عازم آمریکا بود. در رابطه با علت سفرخود، چنین نوشت:
«اخیراً از طرف وزارت خارجهآمریکا و با موافقت روزنامه اطلاعات به مدت 4 ماه براى مطالعه در امور روزنامه نگارى و بازدید به آن کشور دعوت شدهام و تا بیستم اسفند باید حرکت کنم.»
داریوش همایون که توسط دکترغلامحسین صدیقى به جبهه ملىراه یافته بود، در سال 1340 به علت تشخیص به نفوذى بودن وى به همراه 27 تن دیگر اخراج شد و به استخدام مؤسسه آمریکائى فرانکلین در آمد و به مدت دوسال و نیم به عنوان نماینده سیار آن مؤسسه، در پوشش بازرسىشعبات فرانکلین براى تأمین نیازهاى اطلاعاتى آمریکا، بهکشورهاى مختلف سفر کرد.
مشارالیه که قبل از شروع جنگ 6 روزه اعراب و اسرائیل، به فلسطین اشغالى سفر کرده و کمکمالى گرفته بود، در سال 1346 با هدایت سازمان سیا، روزنامه آیندگان را راهاندازى کرد.
او که به عنوان چهره شاخصسازمان جاسوسى آمریکا مطرح بود، در سال 1353 به همراه جمشید آموزگار و ... طرح تکحزبى را داد و خود نیز به آن پیوست و در سال 1356 در دولت آموزگار، به وزارتاطلاعات و جهانگردى رسید.
همایون که مقاله موهن رشیدىمطلق از طرف او براى چاپ به روزنامه اطلاعات ارسال شده بود. براى عوامفریبى در دوران انقلاب دستگیر و به همراه تعدادى دیگر از مهرههاى رژیمشاه، به زندان رفت ولی در حمله تظاهرکنندگان به زندانها، اززندان گریخت و سپس از مرز ترکیه خارج شد و به فرانسهرفت. «برگرفته از مقدمه کتاب داریوشهمایون به روایت اسناد ساواک،مرکز بررسى اسنادتاریخى، 1382»
تعداد مشاهده: 7268