امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: مردم! براى شما در تاریخ گذشته عبرت‌ها وجود دارد. نهج البلاغه، خطبه 182.

تاریخ، روشنگر نسل‌های آینده است و امروز قلم‌های مسموم در صدد تحریف واقعیات هستند، باید نویسندگان امین این قلم‌ها را بشکنند. امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 3، ص 434.

مقالات با درج سند

گذری بر انقلاب اسلامی در استان کردستان به روایت اسناد ساواک- بخش اول


تاریخ انتشار: 02 بهمن 1403

نقشه استان کردستان

مقدمه

با شروع نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی و همراهی اکثر نقاط کشور با آن، شرایط در کردستان به گونه دیگری رقم خورد. از ابتدای دهه 1340 تا سال 1357، حکومت در آرام نگه‌داشتن کردها موفق بود. این موفقیت از طریق حضور نظامی و امنیتی گسترده در مناطق کردنشین، مسلح کردن کردهای وفادار به حکومت و تبعید رهبران ایلی مظنون به فعالیت‌های ضدحکومتی محقق شد. کما اینکه رژیم پهلوی تلاش‌های بسیاری در جلب روحانیون منطقه نمود.[1] از طرف دیگر، اختلاف زبانی و مذهبی مردم کردستان یکی از عوامل تأثیرگذاری بود که همراهی مردم این منطقه با نهضت اسلامی را محدود می‌کرد. چنانکه در این منطقه قدرت جریان چپ و سازماندهی آن‌ها در برابر جریان نهضت اسلامی به مراتب قوی‌تر بود.

علیرغم محدودیت‌ها و شرایط ویژه‌ای که در کردستان حاکم بود، شهرهای شیعه‌نشین کردستان و افراد غیربومی مبارزی که در این استان تبعید یا به علل مختلف در این منطقه ساکن شده بودند، در حمایت و پشتیبانی از نهضت اسلامی کوتاهی نکردند. البته برخی شخصیت‌ها و مردم بومی منطقه به‌خصوص در سال 1357، همراهی خود را با نهضت امام خمینی نشان دادند و نقش تأثیرگذاری در فعالیت‌های ضدرژیم در منطقه ایفا نمودند. در واقع، روند فعالیت‌های انقلابی در کردستان در نتیجه بازتاب خیزش شهرهای دیگر کشور بوده است و این منطقه دیرتر وارد عمل شد.

حضور علما و روحانیون تبعیدی به استان کردستان و روحانیونی که از طرف مراجع تقلید برای پیش‌نمازی مساجد شیعیان در استان ساکن شده بودند، نقش مهمی در افزایش فعالیت‌های انقلابی در منطقه داشت. روحانیون و علمای کرد اهل تسنن کردستان و پشتیبانی آن‌ها از امام خمینی به‌خصوص در سال 1357 و علما و روحانیون شیعه مقیم استان به‌خصوص در شهرهای شیعه‌نشین قروه و بیجار، نقش مؤثری در همراهی مردم بومی منطقه با نهضت اسلامی داشتند. در همین زمینه هسته‌های مبارزی در لشکر 28 سنندج به‌وجود آمده بود که با نیروهای مذهبی مخالف حکومت در ارتباط بودند.[2]

یکی از مراکز تأثیرگذار در روند پیروزی انقلاب اسلامی، مساجد و حسینیه‌هایی بودند که محل سخنرانی و تجمع مخالفان و نقطه آغاز تظاهرات‌ها علیه رژیم به‌حساب می‌آمدند و در ایجاد هسته‌های نخستین نهضت اسلامی نقش به‌سزایی داشتند. در شهرهای مختلف استان کردستان مساجد و حسینیه‌ها حلقه ارتباطی رهبران و مردم بودند و نقش مهمی در برپایی تظاهرات‌های مردمی علیه حکومت پهلوی ایفا می‌کردند.

 

خلاصه‌ای از پیشینه تاریخی کردستان از صفویه تا پهلوی

استان کردستان دارای وسعتی معادل 28203 کیلومترمربع در غرب ایران و در مجاورت بخش شرقی کشور عراق قرار دارد. شهرستان‌های این استان عبارتند از: بانه، بیجار، دیواندره، سقز، سنندج، قروه، کامیاران، مریوان، سروآباد و دهگلان.

این استان از شمال به استان‌های آذربایجان غربی و زنجان، از شرق به همدان و زنجان، از جنوب به استان کرمانشاه و از غرب به کشور عراق محدود است.[3]

همسایگی استان کردستان با عراق- که زمانی جزو امپراتوری عثمانی بود- باعث اهمیت فراوان آن در دوره صفویه (1148 – 907 هـ.ق. / 1114- 880 هـ.ش) شد.[4] این ایالت، به‌عنوان یکی از چهار ولایت والی‌نشین در قلمرو پادشاهی صفویه توسط خاندان بنی‌اردلان و خاندان‌های وابسته به آنان اداره می‌شد.

مناطق کردنشین به‌طور عام و امارت کردستان اردلان به‌طور خاص، در کانون درگیری پادشاهی صفویه و امپراتوری عثمانی قرار داشتند، از این منظر که تسلط هر کدام از طرفین بر معابر کوهستانی و استحکامات آن، نقش تعیین‌کننده‌ای در پیروزی طرف‌های درگیر داشت. این موضوع با توجه به محدودیت امکانات نظامی و وسایل حمل‌ونقل آن زمان و دشواری راه‌های ارتباطی منطقه، بدون کمک‌گرفتن از امرای کرد و عشایر آن حدود به دست نمی‌آمد. شاه اسماعیل اول به دلیل تعصب مذهبی، در زمینه جلب رؤسای کرد توفیق چندانی به دست نیاورد و سیاست او در انتصاب امرای قزلباش به حکمرانی مناطق مفتوحه در کردستان، عامل دیگری برای رویگردانی کردها از صفویه و اتحاد آنها با عثمانی در نبرد چالدران (920 هـ.ق /893 ش) بود. پس از این واقعه، پادشاهان صفوی به اهمیت نقش کردها در جدال با عثمانی پی بردند، بنابراین شاه طهماسب، پسر و جانشین شاه اسماعیل اول، با در پیش گرفتن سیاستی واقع‌گرایانه کوشید از طریق مماشات با رهبران کرد و شناخت برخی از حقوق موروثی آنان، حمایت‌شان را در درگیری با عثمانی به دست آورد. این سیاست در زمان جانشینان شاه طهماسب هم ادامه یافت.[5]

پس از سقوط صفویه، قلمرو والیان اردلان در کردستان ایران از دستبرد بابان‌ها- به عنوان نمایندگان عثمانی در شهر زور – در امان نماند و سنندج به دست خانه‌پاشا بابان افتاد، اما با روی کار آمدن نادرشاه افشار (1148 هـق. /1114هـ.ش)، اشغال کردستان توسط بابان‌ها خاتمه یافت و بار دیگر حکومت آنجا به اردلان‌ها سپرده شد.[6]

نادرشاه به‌منظور کاهش میزان واگرایی سیاسی و مذهبی ایالات و ولایات سنی‌نشین، تلاش کرد با سیاست تساهل مذهبی، همگرایی آنان با دولت مرکزی را تحقق بخشد. همچنین تثبیت قدرت حکام محلی در ولایات سنی‌نشین همچون کردستان و دخالت در عزل و نصب برخی از مقامات سیاسی و مذهبی، از دیگر اقدامات او بود؛ به‌طوری‌که به‌واسطه مداخله نادرشاه در کردستان، در طول 18 سال، 9 بار والی اردلان تغییر کرد.[7]

پس از مرگ نادرشاه، ایالت کردستان که خاندان اردلان بر آن حکومت می‌کردند، دستخوش تغییر و تبدیل قدرت از سوی مدعیان حکومت ایران شد، در همین راستا درگیری‌هایی بین والی کردستان و حکومت تازه ‌تأسیس زندیه (1174-1129 هـ.ش.) رخ داد، تا اینکه خسروخان اردلان، والی کردستان، تحت انقیاد کریم خان زند درآمد و به عنوان والی کردستان به حکومت خود ادامه داد. حکومت او تا زمانی ادامه داشت که سلیمان پاشا بابان حاکم شهر زور، به کریم‌خان زند پناهنده شد. پس از این واقعه، کریم خان زند، خسروخان را به شیراز فراخواند و سلیمان‌پاشا را به عنوان والی کردستان منصوب کرد. پس از قتل سلیمان پاشا به دست فقیه ابراهیم نامی از اهالی اردلان، پادشاه زند حکومت کردستان را به نام علی خان پسر خسروخان، صادر کرد. به دلیل ناتوانی علی خان در اداره امور کردستان، برخی از بزرگان اردلان راهی شیراز شدند و خواستار انتصاب مجدد خسروخان اردلان بر کردستان شدند. با موافقت کریم‌خان، حکومت اردلان‌ها بر سنندج دوباره شروع شد و تا پایان حکومت زندیه ادامه یافت.[8]

با روی کار آمدن قاجارها (1175-1304هـ.ش)، هر چند بساط بسیاری از حکومت‌های ملوک‌الطوایفی برچیده شد، اما اردلان‌ها با حفظ روابط با خاندان قاجار، ضمن کسب مشروعیت از قاجارها، توانستند نزدیک به یک سده، هم‌زمان با پادشاهان قاجار، به حکومت خود در کردستان تا سال 1284هـ.ق. /1246هـ.ش ادامه دهند.[9]

از 1284هـ.ق. /1246هـ.ش با بی‌اعتمادی شاهان قاجار نسبت به کردها، جای این والیان را افرادی از خاندان سلطنتی قاجار گرفتند، ولی خانواده‌های ولایت سابق همچنان مقام بلندپایه‌ای در دستگاه حکومت والیان داشتند و بسیاری از رؤسای کرد به شاه قاجار وفادار بودند.[10]

در سال 1285ش نهضت مشروطه به‌عنوان مهمترین تحول سیاسی ایران در دوره قاجاریه به پیروزی رسید. نقش شهرهای مختلف کشور در به ثمر رسیدن نهضت مشروطه متفاوت است، برخی شهرها همانند تبریز از نقش مهم و محوری در این رویداد برخوردار بودند و برخی دیگر نقش کم‌رنگ‌تری داشتند. در استان کردستان عواملی از قبیل بافت عشایری جامعه، محدود شدن طبقه متوسط کرد به شهر سنندج، نامتکامل بودن سیستم زمین‌داری منطقه و محدودیت مبادلات تجاری میان کردستان با دیگر بخش‌های کشور، سبب رکود فکری و در نتیجه کم‌اعتنایی به نهضت مشروطیت در این منطقه شد. با این وجود، علمای کرد، همانند همتایان شیعه‌شان، در تحولات دوران مشروطه به شکلی فعال ظاهر شدند و به همراه بازاریان، اولین انجمن‌های آزادی‌خواهی را تشکیل دادند. یکی از چهره‌های شناخته‌شده در میان مشروطه‌خواهان آن دوران، روحانی برجسته شیخ محمد مردوخ است که به قولی مؤسس اولین انجمن سنندج محسوب می‌شود.[11]

تا پیش از روی کار آمدن حکومت پهلوی، کانال مهم ارتباطی اهالی کردستان با جهان خارج- صرف‌نظر از داخل ایران – بخش کردنشین کشور عثمانی بود. با روی کار آمدن پهلوی، نواحی کردنشین ایران زیر نظارت مستقیم دولت مرکزی قرار گرفت. در نتیجه، ارتباط با کردهای آن سوی مرز قطع شد. همچنین طبقه درس‌خوانده‌ای به وجود آمد که بر خلاف روشنفکران سنتی دوران قاجار، افق‌های فکری تازه‌ای پیش رو داشت و پیدایش این طبقه تازه در کردستان ایران با رشد ملی‌گرایی کردی در عراق و ترکیه همراه بود. البته این پدیده در کردستان ایران، هیچ‌گاه به قوت کوشش کردهای عراق و ترکیه نبوده است، زیرا از یک سو، ناسیونالیسم کرد در ایران بیش از هر چیز از تمایل کردها برای اصلاحات اجتماعی و اقتصادی سرچشمه گرفته و از سوی دیگر، نزدیکی دو زبان کردی و فارسی به‌اضافه سهم چشمگیر فرهنگ ایرانی و زبان و ادبیات فارسی در ساخت و پرورش زبان، فرهنگ و ادبیات کردی همیشه توانسته است بخشی از روشنفکران و اهل علم کرد را به سوی خود جذب کند و همین امر از رویارویی ناسیونالیسم کردی با ناسیونالیسم ایرانی تا اندازه‌ای کاسته است.[12]

با این حال، گسترش ناسیونالیسم کردی در آن سوی مرزهای کشور، موجب بروز نگرانی‌هایی برای حکومت وقت بود؛ بنابراین رضاشاه برای حل این مسئله تدابیری اندیشید که مهمترین آن‌ها عبارتند از: 1- ممانعت از تردد عشایر کرد ایرانی و غیرایرانی در دو سوی مرز؛ 2- اعزام واحدهای گشتی به مناطق مرزی، ایجاد پادگان‌هایی برای نیروهای ارتش در شهرهای کردنشین، استقرار پاسگاه‌ها و قرارگاه‌های ژاندارمری یا قوای امنیه در کنار راه‌های اصلی؛ 3- خلع سلاح جنگجویان عشایر به‌طور گسترده؛ 4- تخته‌قاپو کردن یا اسکان اجباری عشایر و تبعید طایفه‌هایی که در برابر این گونه برنامه‌ها مقاومت می‌کردند.[13]

با اجرای این برنامه‌ها، نخستین نشانه‌های حضور حکومت پهلوی در کردستان با ورود نظامیان و حذف کانون‌های سنتی قدرت معنا یافت و مردم کردستان از همان آغاز کار با سیاست مشت آهنین رضاشاه روبه‌رو شدند. شیوه‌های غلط اجرای این برنامه‌ها، خشونت بیش از حد و نحوه سلوک و رفتار غیرانسانی مسئولان اجرای برنامه‌ها در طول حکومت رضاشاه از دلایل نفرت و بیزاری کردها نسبت به دولت مرکزی ذکر شده است.[14]

سیاست فرهنگی رضاشاه در قالب سیاست متحدالشکل کردن لباس، عامل دیگری در بروز نارضایتی مردم ایران از جمله منطقه کردستان بود. در اجرای این قانون، مأموران تضییقاتی را برای مردم، به‌خصوص مردم کردستان فراهم نمودند، چون می‌بایست همه کت و شلوار بپوشند و کلاه لبه‌دار پهلوی یا شاپو بر سر بگذارند. زنان هم می‌بایست لباس محلی را دور انداخته و لباس اروپایی بپوشند. به همین سبب «در برابر دستور تغییر لباس، عکس‌العمل‌های شدیدی از سوی مردم کردستان نشان داده شد، زیرا علاوه بر مقید بودن به رسم و عادت محلی، پوشیدن لباس‌های خارجی را گناه می‌دانستند. عده‌ای جلای وطن کردند و گروهی هم در منطقه سردشت و اطراف مهاباد به رهبری ملاخلیل به قیام مسلحانه دست زدند.»[15]

همچنین تشکیل ادارات ثبت املاک و اسناد، شهرداری‌ها، مراکز آموزشی، دادگستری و... از دیگر اقدامات حکومت در کردستان بود. اگرچه این اقدامات از لحاظ ایجاد کار برای جوانان و شکل دادن به طبقه متوسط شهرنشین از نظر اصولی کاری درست بود، ولی در کردستان از شمار کارگزاران بومی در ادارات کردستان کاسته شد و خانواده‌های ذی‌نفوذ سابق رفته‌رفته جای خود را به کارمندان اعزامی از مرکز دادند و اگر در دوره قاجار، حاکم ولایت عامل ایجاد ارتباط کردها با مرکز بود، اکنون گروهی از فارس‌ها و آذری‌ها با سلیقه‌های گوناگون این مسئولیت را بر عهده گرفته بودند و طبعاً توجه زیادی به منافع، ویژگی‌های فرهنگی و عواطف و احساسات کردها نداشتند.[16]

سقوط رضاشاه در شهریور 1320، زمینه‌ را برای بروز نارضایتی‌های گسترده فراهم آورد که تا پیش از آن به دلیل سیاست سرکوب رژیم مجالی برای بیان نداشت. در همین راستا، در بسیاری از نقاط کشور که ساختار ایلی و عشایری داشتند، طغیان‌های مسلحانه صورت گرفت. یکی از این  مناطق کردستان بود. مهمترین این حوادث بعد از سقوط رضاشاه و روی کارآمدن محمدرضاشاه، جمهوری خودمختار مهاباد به سرکردگی قاضی محمد بود. جمهوری مهاباد به لحاظ جغرافیایی شامل مناطق مهاباد، بوکان، نقده و اشنویه از شهرهای استان آذربایجان غربی می‌شد و سران جمهوری برای الحاق دیگر شهرهای کردستان از جمله سنندج، سقز، بانه، مریوان و سردشت نیز برنامه‌هایی را طرح‌ریزی نمودند.[17] اما عمر یک ساله جمهوری مهاباد در آذر 1325 به پایان رسید.[18]

پس از روی کارآمدن محمد مصدق و اوج‌گیری مبارزات مردم ایران علیه انگلستان بر سر مسئله نفت (1329هـ.ش)، در کردستان هم فعالیت‌هایی صورت گرفت و مردم با تشکیل اجتماعاتی در خارج شهرهایی چون سنندج و بانه، مخابره تلگراف و تنظیم طومار، پشتیبانی خود را از نخست‌وزیر اعلام کردند. همچنین در جریان همه‌پرسی برای انحلال مجلس هفدهم که مانع تفویض اختیارات به مصدق بود، مردم کردستان آرای موافق خود را به صندوق انداختند تا از نخست‌وزیر حمایت کنند.[19]

دلیل حمایت کردها از مصدق این بود که سر کار آمدن دولت مصدق را نقطه عطفی در سیاست ایران می‌دانستند و برنامه کار ملی‌گرایی و آرمان‌ها و ایده‌ال‌های دموکراتیک و لیبرالی دکتر مصدق و تمایل او به حکومت بر کشور از طریق انتخابات آزاد، اشتیاق و شوری را در میان روشنفکران کرد برانگیخت.[20]

 پس از کودتای 28 مرداد 1332، امیدی را که کردها به تغییر ناشی از سیاست‌های لیبرالی و مشارکت‌گرایانه دولت مصدق بسته بودند، از دست رفت و در کردستان به‌شدت با طرفداران مصدق و فعالان حزبی برخورد شد.[21] نیروهای ارتش به اتفاق گروه زیادی از اوباش به تعقیب و آزار مخالفان رژیم پرداختند و مردم ناگزیر بازار را بسته و به خانه‌ها و  کوه‌ها و دهات اطراف پناه بردند. پس‌ از آن، کسانی که متن تلگراف پشتیبانی از دکتر مصدق را امضاء کرده بودند، دستگیر شدند.[22]

از این مقطع عدم پاسخگویی حکومت به مطالبات مردم، مسدود شدن بیشتر فضای سیاسی و عدم وجود فضایی مناسب برای طرح مطالبات باعث عمیق‌ترشدن شکاف میان مردم و حکومت شد که نتیجه آن شکل‌گیری پیکارهای سیاسی در قالب احزاب سیاسی چپ‌گرای مخالف دولت است. از دهه 40 و بعد از قیام 15 خرداد 1342 نیز به‌تدریج جریان مذهبی مخالف حکومت در این منطقه از کشور شروع به فعالیت کرد.

با این اوصاف، مخالفان حکومت پهلوی در استان کردستان شامل گروه‌های غیرمذهبی و چپ‌گرا هم می‌شد، اما در ادامه مقاله تنها نقش نیروهای مذهبی هوادار نهضت امام خمینی در استان کردستان بررسی خواهد شد.

 

قیام 15 خرداد 1342 و بازتاب آن در کردستان

پس از برکناری دکتر علی امینی، امیر اسدالله علم از 30 تیر 1341 تا 17 اسفند 1342 بر مسند نخست‌وزیری نشست. او نخستین گام را با تصویب لایحه‌ انجمن‌های ایالتی و ولایتی در هیئت دولت در تاریخ 16 مهر 1341 برداشت که مفاد آن شامل اصلاح قانون انتخابات، دادن حق رأی به زنان و نیز حذف قید اسلامیت و سوگند به قرآن برای انتخاب‌شوندگان بود. این اقدام واکنش سریع علما را به‌دنبال داشت[23] و آغازگر نهضت امام خمینی بود که طی آن امام تلگراف‌هایی در اعتراض به این لایحه، خطاب به محمدرضا پهلوی و اسدالله علم در تاریخ 17 و 28 مهرماه 1341 ارسال کردند.[24]

مردم در سراسر ایران به پیروی از مراجع تقلید و علما در مخالفت با این لایحه به پا خاستند. در پی اعلامیه‌ها و سخنرانی‌های امام خمینی و همراهی مراجع و مردم، رژیم مجبور به عقب‌نشینی شد و پس از دو ماه مقاومت در ۱۰ آذر ۱۳۴۱ لایحه را لغو کرد.

این شکست برای رژیم شاهنشاهی سنگین بود؛ به همین دلیل شاه در دی‌ 1341 در نخستین جلسه «کنگره ملی دهقانان» اعلام کرد که قصد اجرای یک رفراندوم را دارد.[25] پس از آن، امام خمینی اعلامیه‌ای مبنی بر تحریم رفراندوم شاهانه صادر نمودند.[26]

برنامه لوایح شش‌گانه و رفراندوم در تاریخ ششم تا چهاردهم بهمن 1341 در حوزه‌های مختلف انتخاباتی برگزار شد. پس از آن امام خمینی با صدور اعلامیه‌ای خطاب به علما و روحانیون، نوروز سال 1342 را عزای عمومی اعلام کرد.[27] پس از تحریم عید نوروز سال 1342 توسط امام خمینی، نیروهای نظامی و امنیتی روز دوم فروردین 1342 به مدرسه فیضیه حمله کردند.[28]

توضیح آنکه عصر جمعه دوم فروردین سال ۱۳۴۲ (۲۵ شوال ۱۳۸۲ق) در سالروز شهادت امام جعفرصادق(ع)، مجلس سوگواری از سوی آیت‌الله ‌العظمی سید محمدرضا گلپایگانی در مدرسه فیضیه برگزار شد. سخنران نخست این مراسم حجت‌الاسلام سید محمد آل‌طه و سخنران بعدی حجت‌الاسلام حاج شیخ مرتضی انصاری قمی بود.[29]

در میانه سخنرانی حجت‌الاسلام شیخ مرتضی انصاری کماندوها و نیروهای امنیتی به مردم و روحانیون حاضر در مجلس عزاداری حمله کردند. آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی بعدها درباره آن روز چنین نوشت: «... حادثه فجیعه مدرسه فیضیه که در مجلسی که از جانب حقیر به‌منظور عزاداری تشکیل شده بود، پیش‌آمد کرد و خود به چشم خود دیدم که مأمورین جنایتکار بی‌جهت به طلاب و علماء و مسلمانان بی‌دفاع که از نقاط مختلفه آمده بودند، حمله برده و آن اعمال وحشیانه را مرتکب شدند.»[30]

سیزدهم خرداد سال 1342 مصادف با روز عاشورای حسینی(ع) بود. در بعدازظهر این روز امام خمینی در مدرسه فیضیه یک سخنرانی اعتراضی خطاب به شاه ایراد نمودند.[31] در پی این سخنرانی در ساعت سه بامداد 15 خرداد 1342 مأموران مسلح به قم آمدند و ضمن محاصره خانه امام خمینی، ایشان را دستگیر و راهی تهران نمودند.

یکی از موضوعاتی که بعد از قیام 15خرداد 1342 مطرح شد، طرح تبعید امام خمینی به سنندج بود. در این رابطه نامه‌هایی در مورد تعیین منزل مسکونی، ملاحظات حفاظتی و امنیتی داخل و خارج از منزل و تعداد همراهان امام بین ساواک مرکز، قم و سنندج ردوبدل گردید؛ اما در نهایت سرلشکر حسن پاکروان رئیس ساواک، به ساواک سنندج می‌نویسد: «چون در مورد آزادی خمینی در روز جمعه 11 /5 /1342 در مرکز اقداماتی شده است در نتیجه کلیه دستورات قبلی کان لم یکن می‌باشد.»[32]

در هر صورت، بر اثر تلاش علما و مردم مناطق مختلف کشور که پس از دستگیری امام خمینی فعالیت‌های خود را شروع کرده بودند، امام خمینی در 15 فرودین 1343 به قم بازگشت.

یکی از پیامدهای قیام 15 خرداد 1342 این بود که کشور با رویکرد جدید مبارزاتی مواجه شد. حرکتی که دوران ملی‌گرایی و چپ‌گرایی را پشت سر گذاشت و از پایگاه دین برمی‌خواست و از همان آغاز هدف خود را شاه، آمریکا و اسرائیل قرار داد. این حرکت تمام نگاه مبارزان ملی و چپ و مذهبی را به‌سوی خود جلب کرده بود؛[33] اما این حرکت در کردستان از درخشش زیادی برخوردار نبود؛[34] از جمله علل آن عبارتند از:

1- نبود ارتباط دوجانبه مردم کردستان و مبارزان مذهبی با مراکز کشور که ناشی از درون‌گرایی کردها بود؛

2- کنترل شدید ارتباطات توسط نیروهای امنیتی؛

3- تفاوت در مذهب و فرق مذاهب و نبود رابطه تشکیلاتی روحانیت اهل تسنن کردستان با روحانیت شیعه کشور؛

4- حاکمیت روح ناسیونالیسم محلی و کشاکش‌های مرزی در این استان؛

5- تفاوت زبانی که اندکی تأثیر داشته است؛

6- فقر شدید اقتصادی مردم و توسعه‌نیافتگی عمومی؛

7- پایین بودن سطح تحصیلات دانشگاهی و حوزوی در این استان در آن دوران؛

8- سرمایه‌گذاری عوامل خارجی برای انحراف خط مبارزاتی مردم.[35]

لازم به ذکر است که در همین زمان (15 خرداد 1342) وزیر کشور به سنندج سفر کرد و روزنامه اطلاعات با انتشار تصویری از علمای کردستان در کنار وزیر کشور سعی داشت نشان دهد که روحانیت اهل سنت مخالف با برنامه‌های همتایان شیعی خود و در رأس آن‌ها امام خمینی هستند.[36]

در خبر روزنامه اطلاعات با عنوان «روحانیون آمادگی خود را در راه خدمت به شاه و میهن اعلام داشتند» آمده است: «... آقای دکتر سید مهدی پیراسته وزیر کشور، به منظور رسیدگی به امور آبادانی و بازدید از کارهای انجام‌شده استان کردستان با هواپیما وارد سنندج شد. در این مسافرت، آقایان روحانیون کردستان در سالن استانداری با آقای دکتر پیراسته ملاقات کردند و آقایان ملا محمد صدیق مجتهدی (صدرالاسلام) و حبیب‌الله امام مردوخ امام جمعه سنندج، مطالبی دائر بر آمادگی اهالی کردستان در راه خدمت به شاه و میهن و فداکاری و از جان‌گذشتگی در راه اجرای لوایح شش‌ماده‌ای شاهنشاه ایراد نمودند و اضافه کردند ما روحانیون کردستان با دل‌وجان برای اجرای اوامر شاهانه که خیر و صلاح ملت ایران در آن است، کوشا هستیم....»[37]

همچنین برخی از روحانیون وابسته کردستان طی نامه‌ای به روزنامه اطلاعات از جنایت حکومت در 15 خرداد حمایت کردند.[38]

از طرف دیگر، کردستان در دوران نهضت اسلامی بیشتر توجه خود را به مردم کردستان عراق و احزاب دموکرات معطوف ساخته بود،[39] احتمالاً به همین سبب امام خمینی توجه ویژه‌ای به این منطقه از کشور داشت و خطر تجزیه‌طلبی در این منطقه و تأکید بر حفظ تمامیت ارضی کشور را گوشزد می‌کردند؛ در همین زمینه در تاریخ اول خرداد 1342 (دو هفته پیش از شروع نهضت 15 خرداد 1342) در پاسخ به نامه آیت‌الله سید محمدهادی میلانی،[40] ایشان را به وضع داخلی کشور به‌ویژه اوضاع کردستان و خوزستان توجه دادند؛ در بخشی از این نامه آمده است: «... مطالب به نظر حقیر در پرده عجیبی است و مسائل روز به‌هیچ‌وجه روشن نیست و اخبار گوناگون داخل و خارج موجب نگرانی شدید اینجانب است و خوف آن است که دست‌های خبیث ناپاکی بخواهند به تمامیت ارضی مملکت خدای نخواسته لطمه‌ای وارد کنند. اولیای امور یا غافل هستند یا معذور، در عین‌حال وضع خارجی خصوصاً مطالبی در موضوع خوزستان و کردستان گفته می‌شود... حضرتعالی با توجه و تعمقی که به اطراف مسائل دارید لازم است در این موضوعات فکری بفرمایید یا به‌وسیله‌ای اولیای امور را متذکر فرمایند. دست زدن به کارهای تحریک‌آمیز در این موقعیت خطرناک است...»[41]

علیرغم آن‌که در اکثر نقاط کردستان با حرکت امام خمینی همراهی نشد، اما هسته‌های کوچکی به‌خصوص مناطق شیعه‌نشین نظیر بیجار و قروه، خط مبارزاتی امام خمینی را پیگیری می‌کردند. در همین رابطه سندی در دست است که طبق آن در فرودین 1342، ساواک مرکز دستوراتی برای سراسر کشور صادر می‌کند تا از وقوع حوادث امنیتی جلوگیری شود که ساواک کردستان در پاسخ می‌نویسد: «محترماً همانطور که استحضار دارند ساکنین این استان اهل تسنن بوده و فقط اهالی شهرستان بیجار و قسمتی از شهرستان قروه به‌انضمام عده معدودی از کارمندان داویر دولتی در سنندج اهل تشیع می‌باشند و توده‌های متشکلی وجود ندارد که مراسمی به عمل آورند. علی‌ای‌حال در اجرای اوامر صادر اقدام احتیاطی معمول و تا این تاریخ هیچ‌گونه تظاهر و عکس‌العملی در منطقه مشهود نگردیده است.»[42]

در سندی دیگر به تاریخ سوم خرداد 1343 آمده است: «در شهرستان سقز و بانه و سنندج اعمالی که حاکی از طرفداری افراد غیرمعمم از روحانیون باشد، مشاهده نشد؛ لکن در شهرستان بیجار پنج‌نفر از اهالی به نام‌های هوشنگ یگانه، شریف عزیزی، جلیل صادقی، حاج ابوالحسن خامسی و کرم‌علی فتح اللّه‌پور که بیشتر از طرفداران روحانیون هستند در حال حاضر از آقای شیخ حسین [حسینعلی] رحمانی[43] که در مکتب آیت‌الله خمینی و شریعتمداری فارغ‌التحصیل شده، پیروی و آماده اجرای دستورات مشارالیه می باشند.»[44]

اسناد نشان می‌دهد از آغاز نهضت امام خمینی، برخی از مردم بیجار با ایشان آشنایی داشته و حتی تصویر ایشان را پیش از نهضت 15 خرداد 1342 به شهر خود برده و توزیع کرده‌اند. در یکی از اسناد ساواک به تاریخ 25 اردیبهشت 1342، آمده است: «بدین‌وسیله یک نسخه عکس آیت‌الله خمینی که در بیجار توزیع و توسط شهربانی محل نسبت به جمع‌آوری آن اقدام شده است.» [45]

پس از گذشت یک سال از قیام 15 خرداد 1342، در شهر بیجار عده‌ای ضمن همراهی با نهضت اسلامی، به‌صورت مخفی، تبلیغاتی به نفع امام خمینی انجام می‌دادند. ساواک کردستان در تاریخ 19 خرداد 1343 گزارش داد که یک حلقه نوار سخنرانی آیت‌الله خمینی و حجت‌الاسلام محمدتقی فلسفی که توسط مأمور ویژه بیجار به‌دست آمده است، در منازل اشخاص استفاده می‌شود.[46] گزارش بعدی نشان می‌دهد که آورنده و گیرنده نوار مشخص نیست، ولی تحقیق پیرامون هویت آورنده و مسبب اصلی ادامه دارد.[47]

در همین رابطه، رئیس شهربانی بیجار[48] در تاریخ 28 خرداد 1343 طی نامه‌ای محرمانه به رئیس ساواک کردستان گزارش می‌دهد: «... گزارش‌های واصله حاکی است روحانی این شهرستان که در سر سودائی داشته باشد منحصراً آقای شیخ حسین [حسینعلی] است که به‌طور غیرمحسوس مورد مذکور، تحت کنترل بوده تاکنون شنیده نشده که نوارهای مزبور در منزل نامبرده و یا دیگری مورد استفاده قرار گرفته باشد.»[49]

همچنین اسناد بیانگر این موضوع است که در تاریخ 27 خرداد 1343 در دکان‌های برخی کسبه بیجار، تقویم‌های دیواری با تصویر امام خمینی نصب شده بود؛ به همین سبب از ساواک مرکز به ساواک سنندج ابلاغ می‌شود که تصاویر مزبور جمع‌آوری و مسببان آن معرفی شوند.[50]

پس از آن‌که خبر قیام 15 خرداد 1342 به مناطق مختلف کشور رسید، اظهارنظرها پیرامون آن آغاز شد. در اسناد ساواک راجع‌به نظر مردم سنندج درباره این حادثه آمده است: «در شهر سنندج راجع به حادثه 15 خرداد اظهارنظرهایی می‌شود. اکثر مردم معتقد هستند که تظاهرات مزبور دو علت داشته است اول آن‌که جوانان بیکار در تهران از هر طبقه‌ای زیاد هستند، دوم بازاری‌های تهران اکثراً مذهبی هستند و از دستورات آیت‌الله خمینی پیروی می‌کنند...»[51]

اسناد نشان می‌دهد که هیچ‌گونه تظاهراتی در روزهای بعد هم در کردستان انجام نشد، اما در 23 خرداد 1342 ساواک گزارش داد که در شهر سنندج طی تظاهراتی که «از طرف دهقانان و کشاورزان و کارگران و عده‌ای از کسبه و اهالی سنندج با شرکت زنان روستایی و شهری» برگزار شد «پشتیبانی خود را نسبت به اجرای مواد شش‌گانه و ابراز تنفر و انزجار از واقعه و وفاداری نسبت به مقام شامخ سلطنت» اعلام نمودند. [52]

در تاریخ 27 خرداد، تعدادی از مردم بیجار و گروس طی طوماری ضمن ابزار تأسف از «وحشیگری اخلالگران» آمادگی خود را برای جانبازی و فداکاری در راه اجرای «منویات شاهنشاه» اعلام و تقاضای تعقیب «ماجراجویان» را نمودند.[53]

 

تبعید امام خمینی به خارج از کشور

چند ماهی از آزادی امام خمینی از حصر خانگی گذشته بود که در 21 مهر 1343 لایحه‌ مصونیت امریکایی‌های مقیم ایران موسوم به «کاپیتولاسیون» در مجلس شورای ملی تصویب شد. در پی تصویب این لایحه، امام خمینی در روز چهارم آبان ۱۳۴۳ اقدام رژیم را به‌شدت مورد انتقاد قرار داد. ایشان طی سخنانی که در حضور اجتماعی از روحانیون و مردم قم در منزل‌شان ایراد کرد، گفتند: «... عزت ما پایکوب شد، عظمت ایران از بین رفت، عظمت ارتش ایران را پایکوب کردند. قانونی را به مجلس بردند که در آن ما را ملحق کردند به پیمان وین... که تمام مستشاران نظامی آمریکا با خانواده‌هایشان، با کارمندهای فنی‌شان با کارمندان اداری‌شان، با خدمه‌شان... از هر جنایتی که در ایران بکنند، مصون هستند. آقا من اعلام خطر می‌کنم، ای ارتش ایران من اعلام خطر می‌کنم، ای سیاسیون ایران من اعلام خطر می‌کنم... والله گناهکار است کسی که فریاد نکند. ای سران اسلام به داد اسلام برسید. ای علمای نجف به داد اسلام برسید. ای علمای قم به داد اسلام برسید...»[54]

امام همچنین در بیانیه‌ای که همان روز صادر کرده بودند، تأکید کردند : «دنیا بداند که هر گرفتاری‌ای که ملت ایران و ملل مسلمین دارند از اجانب است، از آمریکاست. ملل اسلام از اجانب عموماً و از آمریکا خصوصاً متنفر است.»[55]

پس از آن نیروهای امنیتی در ساعات اولیه‌ بامداد سیزدهم آبان 1343 به منزل امام خمینی حمله و پس از دستگیری و انتقال به تهران، قبل از طلوع آفتاب ایشان را به ترکیه تبعید نمودند. پس از تبعید امام خمینی به ترکیه، علما و مراجع قم و مشهد و تهران و برخی شهرهای دیگر، فعالیت‌هایی برای اطلاع از وضعیت امام خمینی آغاز کردند تا در صورت امکان با ایشان ملاقات کنند یا نمایندگانی به ترکیه اعزام کنند تا ضمن ملاقات با امام، زمینه آزادی ایشان را فراهم سازند یا حداقل رژیم را متقاعد کنند تا ایشان را به جایی منتقل کند که بتوان از احوالشان با خبر شد.[56]

یکی از حرکت‌های هواداران امام خمینی در حمایت از ایشان این بود که در اکثر استان‌های کشور، ائمه جماعات به عنوان اعتراض، نماز جماعت را تعطیل کردند تا مردم متوجه اهمیت موضوع شوند، اما در کردستان، چنین اتفاقی رخ نداد؛ به‌طوری‌که در گزارشی که شهربانی سنندج در تاریخ نهم آذر 1343 برای شهربانی کشور ارسال داشت، آمده است: «برابر گزارش شهربانی‌های تابعه و قسمت مربوطه در حوزه استحفاظی 44 این شهربانی، هیچ‌یک از پیشنمازان پس از تبعید آقای خمینی مسجد را ترک ننموده است و مانند گذشته در مساجد حاضر می‌شوند.»[57]

سند مذکور به‌خوبی گسستگی روابط روحانیت کردستان با روحانیت کشور در سال‌های ابتدایی شروع نهضت اسلامی را نشان می‌دهد.[58]

 

فعالیت‌ مبارزان مذهبی در کردستان (دهه 1340 و دهه 1350)

سخت‌گیری‌های ساواک در استان کردستان برای تبلیغ خط امام بیشتر از استان‌های دیگر بود؛ برای مثال سندی در دست است که موقعیت مرزی این استان به‌جهت نزدیکی به عراق حساسیت ساواک را برانگیخته است، چرا که امام خمینی مدت زیادی از دوران تبعید را در عراق به سر بردند و طرفداران امام خمینی از طریق کردستان و کرمانشاه به آنجا رفت‌وآمد داشته و ضمن ملاقات با ایشان،[59] نوارهای سخنرانی، اعلامیه و کتاب‌های امام خمینی را با خود به ایران می‌آوردند.

در همین رابطه در یکی از اسناد مربوط به سال 1349، ساواک مرکز به ساواک‌های کرمانشاه و سنندج دستور می‌دهد: «به قرار اطلاع رساله تحریرالوسیله خمینی با پوشش کتاب بحارالانوار از عراق به ایران وارد می‌شود. ضمن مراقبت در صورت مشاهده، جمع‌آوری و نتیجه اقدامات معموله را اعلام نمایید.»[60]

همچنین تبادل اطلاعات و پیغام بین امام خمینی و طرفداران ایشان در این دو استان مرزی مورد دیگری بود که ساواک را به کنترل بیش از پیش مرزها واداشت به‌طوری‌که ساواک مرکز در سال 1349 از ساواک‌های کردستان و کرمانشاه می‌خواهد برای جلوگیری از ردوبدل شدن پیغام بین امام خمینی و آیت‌الله عبدالجلیل جلیلی، از علمای کرمانشاه، مرزهای این دو استان به‌شدت کنترل شوند.[61]

گذشته از آنچه ذکر شد، وجود احزاب تجزیه‌طلب در کردستان، باعث حساسیت بیش‌ازبیش این منطقه می‌شد. در همین زمینه، حجت‌الاسلام شیخ علی صفدری[62] در خاطرات خود نقل می‌کند که پس از حضور در سنندج،[63] رئیس شهربانی با وی دیدار نمود و اظهار داشت: «این استان حساس است و حرف‌هایی را که در اصفهان و تهران و جاهای دیگری می‌توان زد در اینجا نباید زد، چون عده‌ای به دنبال جدایی‌طلبی هستند و استان از دست می‌رود.»[64]

علیرغم محدودیت‌ها و شرایط خاص سیاسی و امنیتی حاکم بر استان کردستان، طرفداران امام که یا از افراد بومی منطقه بودند یا به‌صورت تبعید، اعزام یا مسافرت به قصد سخنرانی در ایام خاصی از سال در کردستان حضور می‌یافتند در هر موقعیتی و در حد توان فعالیت‌هایی به نفع نهضت اسلامی انجام می‌دادند.

در یکی از اسناد ساواک به تاریخ 28 فروردین 1345، درباره فعالیت‌های تبلیغی شیخ ابراهیم فقیهی از طرفداران امام خمینی، در شهر بیجار آمده است: «طبق اطلاع، شیخ ابراهیم فقیهی سردفتر اسناد رسمی شماره سه بیجار برادر عیال شیخ حسین رحمانی که نماینده مجله مکتب اسلامی [اسلام] می‌باشد به نفع آقای خمینی تبلیغ و در دیدوبازدید عید عکس‌های قاب‌شده از آقای خمینی را به مریدان خود و طرفداران خود از جمله کرم فتح‌الله‌پور [و] رونقی‌افشار که شغل هر دو سقط‌فروش است، عیدی داده است و عکس‌ها در اتاق پذیرایی دو نفر مذکور نصب گردیده است. خواهشمند است دستور فرمایید به‌طور غیرمحسوس در این مورد تحقیق [و] در صورت صحت مراتب را به این سازمان اعلام دارند.»[65] اسناد ساواک همچنین از توزیع اعلامیه‌های امام خمینی در کردستان طی سال 1347 خبر می‌دهند.[66]

در سال 1350 که مصادف با شصت‌‌وششمین سالگرد پیروزی مشروطیت بود مقرر شد به این مناسبت مراسم جشنی در شهرهای مختلف کشور برگزار شود. گزارش‌های ساواک از عدم شرکت کسبه بازار شهرستان بیجار استان کردستان در این مراسم خبر می‌دهد: «به مناسبت سال‌روز شصت‌وششمین سال مشروطیه [مشروطه] در مورخ 14 /5 /1350جشن در شهرداری بیجار ترتیب داده شد، لکن کسبه بیجار در این جشن شرکت نکردند.»

در ادامه این گزارش علت عدم شرکت بازاریان در این جشن، «انتخاب نشدن وکیل ‌آن‌ها آقای اوسط یگانه» ذکر شده که موجب نارضایتی آن‌ها شده است.[67]

در گزارش دیگری در مورد علت شرکت نکردن کسبه چنین آمده است: «یدالله صفاریان، کارمند آمار بیجار، گفته است علت شرکت نکردن مردم در جشن فوق، ناراحت بودن مردم می‌باشد»[68]

ساواک کردستان هر نوع ردپایی از طرف یاران امام در منطقه را با دقت پیگیری و از آن جلوگیری می‌نمود. در یکی از اسناد ساواک به تاریخ 13 بهمن 1353، ساواک کردستان نسبت به پخش نوار سخنرانی حجت‌الاسلام محمدتقی فلسفی در ایام سوگواری تاسوعا و عاشورا که از طریق بلندگو از منزل یکی از ساکنان شهر به نام امجد، پخش شده است، نظرخواهی کرده است. نکته قابل تأمل حضور تعدادی از رؤسای ادارات دولتی در مجلس مزبور است.[69]

در بخشی از نامه ساواک مرکز در پاسخ به نامه ساواک کردستان آمده است: «غیر از سخنرانی نامبرده بالا که در روز ۲۵/۱۰/۵۲ در مسجد جامع تهران ایراد شده و حاوی مطالب مضر و تحریک‌آمیز است، سایر سخنرانی‌های مشارلیه که در روی نوارها ضبط شده مضر نیست. خواهشمند است دستور فرمایید مطالب نوارهای موجود، مورد بحث و بررسی و چنانچه نوار مورد نظر (سخنرانی مسجد جامع) موجود بود نسبت به ضبط آن اقدام و از نتیجه، این اداره را آگاه سازند.»[70]

در اواخر دهه 1350 علاوه بر مناطق شیعه‌نشین، در برخی شهرهای سنی‌نشین هم فعالیت‌های ضدحکومتی شروع شد. اسناد ساواک مربوط به تاریخ 17 دی 1356 از پخش تعداد هشت برگ «اعلامیه مضره» دست‌نویس به مضمون «زنده باد آن‌هایی که هرگز دوستان شهید و ناکام خود را فراموش نمی‌کنند، زنده باد کسانی‌که از خود می‌گذرند و منافع شخصی خود را زیر پا می‌گذارند و برای پیشرفت مردم می‌کوشند، برخیزید تا کی زیر بار ظلم و ستم مأمورین ساواک و شهربانی باشیم.» در دبیرستان فرخی شهر مریوان نام می‌برند.[71]

 

فعالیت‌های نیروهای مذهبی مخالف حکومت در کردستان (سال 1357)

همان‌طور که در بخش قبلی ذکر شد، هم شرایط ویژه امنیتی استان کردستان محدودیت‌های خاصی برای هواداران نهضت اسلامی ایجاد می‌کرد و هم این‌که تفاوت زبانی و مذهبی مردم منطقه (به‌استثنای دو شهر قروه و بیجار و ساکنان غیربومی منطقه) روند پیشرفت فعالیت‌های انقلابی در کردستان را تا حدودی کُند کرده بود، اما این وضعیت در سال 1357 تغییر یافت و استان کردستان به خصوص از نیمه دوم سال 1357، همراه با دیگر مناطق کشور وارد عرصه فعالیت‌های ضدحکومتی شد و افراد مبارز طرفدار امام خمینی از هر موقعیتی برای پیشبرد نهضت اسلامی استفاده می‌کردند. یکی از علل این امر را می‌توان استفاده رژیم از شهرهای مختلف کردستان به عنوان تبعیدگاه مبارزان مذهبی طرفدار امام خمینی دانست که باعث آشنایی بیشتر مردم منطقه با نهضت اسلامی و ایجاد اتحاد و همکاری بین علمای اهل تسنن و شیعه شد.

وجود هسته‌های مخالف حکومت در لشکر 28 سنندج، فراگیرشدن فعالیت‌های ضدرژیم در قالب برپایی راهپیمایی و تظاهرات و پخش اعلامیه و نوار سخنرانی در سال 1357 از مواردی است که نشان می‌دهد استان کردستان همانند سایر استان‌های کشور وارد عرصه مبارزه علیه حکومت شده است؛ به‌طوری‌که امام خمینی در چند نوبت با صدور اعلامیه‌هایی از مردم کردستان تقدیر نمود.[72]

 

کردستان تبعیدگاه یاران امام خمینی

در دوران پهلوی یکی از مناطقی که به عنوان تبعیدگاه مبارزان سیاسی مذهبی مدنظر بود، منطقه کردستان[73] بود. موارد زیر از عواملی ذکر شده که چرا این منطقه به عنوان تبعیدگاه مبارزان سیاسی مذهبی درنظر گرفته شده است: نداشتن راه‌های عبورومرور قابل‌قبول، اختلاف مذهبی، اختلاف زبانی، رفت‌وآمد کم از طرف کردها به شهرهای مرکزی که موجب می‌شد اطلاع‌رسانی ننمایند، گرایش چپ و مارکسیستی بر ذهن سران احزاب و گروه‌های موجود کردستان، قابل کنترل بودن شهرهای کوچک و محلی بودن همه افراد این شهرها، ساواک قوی و تجهیزشده این منطقه، نبود مراسم مذهبی پرشور شیعه چون مراسم عاشورا و نیمه شعبان و نظیر آن‌ها که تبعیدی‌ها بتوانند از آن‌ها بهره‌وری نمایند، دورشدن از حوزه‌های علمیه کارساز نظیر قم، اصفهان، مشهد، شیراز، تبریز و قطع ارتباط با سازمان سنتی روحانیت، دور شدن از مؤسسات فرهنگی به‌ویژه دانشگاه‌ها که برای تبعیدی‌ها ارزش ویژه‌ای قائل بودند و دانشجویان به دیدار آن‌ها می‌رفتند، نظامی بودن محیط این گونه شهرها به‌ویژه سنندج و مهاباد و شهرهای حاشیه مرز عراق.[74]

به‌طورکلی از دی 1356 تا خرداد 1357 تعداد پنجاه نفر در سطح کشور تبعید شدند که 15 نفر از آن‌ها به کردستان (استان‌های آذربایجان غربی و کردستان) فرستاده شدند. افرادی که به استان کردستان تبعید شدند عبارتند از: حجت‌الاسلام سید محمد احمدی (از اصفهان به سقز)؛ حجت‌الاسلام شیخ علی‌آقا تهرانی (از مشهد به چابهار- سیرجان- سقز)؛ حجت‌الاسلام محمدجواد حجتی کرمانی (از قم به ایرانشهر – سنندج)؛ حجت‌الاسلام شهاب‌الدین حسینی (از قم به سقز)؛ حجت‌‌الاسلام سید احمد سادات خراسانی (از رفسنجان به بیجار)؛ آیت‌الله صادق خلخالی (از رفسنجان به لار – بانه)؛ حجت‌الاسلام سید جلال‌الدین طاهری (از اصفهان به سقز)؛ حجت‌الاسلام شیخ مرتضی فهیم کرمانی (از قم به سقز)؛ و حجت‌الاسلام حسین تحریری (از قم به خلخال- سقز).[75]

در خرداد سال 1357 تعداد 15 نفر از قم به نقاط مختلف کشور تبعید شدند که سهم استان کردستان 3 نفر بود: حجت‌الاسلام مرتضی فهیم کرمانی(سقز)؛ آیت‌الله حسین نوری همدانی (سقز) و آیت‌الله ابوالقاسم خزعلی (بیجار).[76]

علاوه ‌بر این‌که مبارزان سایر مناطق کشور به استان کردستان تبعید می‌شدند، گاهی اوقات افرادی از کردستان هم به نقاط دیگر کشور به‌عنوان تبعید فرستاده می‌شدند. برای نمونه در گزارش‌های مربوط به سال 1357 از تبعید دو نفر از اهالی بیجار به اسامی علی‌اکبر توکلی و ابوالقاسم معمار که در مسجد، اقدام به تفسیر قرآن می‌کردند و به اتهام تحریک مردم به زابل و لار نام برده شده است.[77]

هر چند سیاست حکومت از تبعید مخالفان مذهبی به استان کردستان، دور بودن این استان از فعالیت‌های سیاسی مذهبی و انزوای تبعیدیان بود، اما روند تحولات این منطقه نشان می‌دهد که این سیاست حکومت با شکست مواجه شده است؛ چرا که حضور آن‌ها باعث تشدید فعالیت‌های انقلابی و در نتیجه همراه شدن مردم کردستان با نهضت اسلامی شد. در واقع، یکی از عواملی که در ایجاد روحیه مبارزه و اقدامات ضدحکومتی در کردستان تأثیرگذار بود، حضور علما، مبلغان، سخنرانان و تبعیدهایی با گرایش مذهبی در این منطقه بود که عامل مهمی در افزایش انگیزه‌های انقلابی مردم بود. در یکی از اسناد ساواک مربوط به فعالیت‌های آیت‌الله ابوالقاسم خزعلی ضمن تأیید ادعای فوق در مورد تأثیر او در افزایش فعالیت‌های انقلابی مردم بیجار آمده است: «نامبرده بالا پس از اسکان‌یافتن در محل شروع به فعالیت‌های سوء و سم‌پاشی در بین مردم می‌نمایند از طرفی شهرستان‌های بیجار و قروه به‌علت شرایط خاصی که دارند اهالی آن آمادگی بیشتری دارند تا احتمالاً تحت تأثیر تبلیغات این افراد قرار گیرند و لذا پس از پایان گرفتن مدت اقامت فرد تبعیدی هسته‌های براندازی در آنجا نضج گرفته و به‌مرور محیط آلوده می‌گردد...»[78]

همچنین در مورد حجت‌الاسلام سید احمد سادات خراسانی که در شهر بیجار تبعید بود، آمده است: «سید احمد سادات خراسانی چند روز دیگر در بیجار بماند تمام جوان‌های بیجار را از نظر فکری مسموم می‌کند و بهتر است که به‌جای دیگری منتقل شود.»[79]

در سند دیگری ضمن اشاره به فعالیت‌های آیت‌الله حسین نوری همدانی تبعیدی در سقز و تلاش او برای همراه نمودن علما و روحانیون اهل تسنن شهر با نهضت اسلامی آمده است: «به‌طوری‌که استنباط می‌گردد آخوندهای تبعیدی قصد دارند با مراجعه به مساجد شهر سقز ذهن روحانیون و طلبه‌های دینی منطقه سقز را مشوش و علیه دولت تحریک و بدبین نمایند.»[80]

در نتیجه فعالیت‌های حجت‌الاسلام شیخ علی تهرانی، حجت‌الاسلام سید شهاب‌الدین حسینی، آیت‌الله سید علی‌محمد دستغیب، حجت‌الاسلام سید محمد احمدی فروشانی، حجت‌الاسلام مرتضی فهیم کرمانی، آیت‌الله حسین نوری همدانی در شهر سقز و تحریک مردم، به آن‌ها ابلاغ شد که از برگزاری نماز جماعت و ایراد وعظ و سخنرانی در حسینیه (اعم از نشسته یا ایستاده) و تفسیر قرآن و مطرح نمودن مسائل مذهبی خودداری نمایند و به گردانندگان حسینیه هم ابلاغ شد که نامبردگان را به حسینیه دعوت نکنند.[81]

سند دیگری به تاریخ 12 شهریور 1357 در تأیید نقش علمای تبعیدی در افزایش فعالیت‌های انقلابی کردستان آمده است: «اخیراً اغتشاشات و ناراحتی‌هایی از طرف برخی از اهالی مناطق کردنشین مشاهده گردیده که برابر سوابق موجود تحریک روحانیون تبعیدی در این قبیل موارد بی‌تأثیر نبوده است.»[82]

علما و روحانیون تبعیدی به کردستان، به‌خصوص در خنثی کردن جوسازی‌ها علیه شیعه مؤثر بودند.[83] در اسناد ساواک ضمن اشاره به روابط دوستانه آیت‌الله صادق خلخالی با ملا سید جلال حسینی از روحانیون بانه، آمده است: «روی‌هم‌رفته با توجه به شگرد کار روحانیون افراطی شیعه در زمینه برقراری ارتباط نزدیک و جلب‌نظر روحانیون اهل تسنن این شخص [آیت‌الله صادق خلخالی] هم از این رویه پیروی کرده است».[84]

در واقع سیاست سازمان امنیت با این تصور که تبعید علما و روحانیون شیعه به منطقه سنی‌نشین کردستان باعث می‌شود که به علت تفاوت مذهبی، مردم محلی اعتنایی به آن‌ها نداشته باشند، برعکس عمل کرد؛ به‌طوری‌که در فعالیت‌های فرهنگی و سیاسی علما و روحانیون تبعیدی به منطقه کردستان که نقش مهمی در ایجاد اتحاد بین شیعیان و اهل تسنن داشتند، باعث شد که سازمان‌های امنیتی و انتظامی کردستان حضور آن‌ها را در منطقه سنی‌نشین کردستان را به مصلحت ندیده و درخواست تغییر محل تبعید آن‌ها را از مرکز داشته باشد. در همین رابطه با توجه به فعالیت‌های آیت‌الله سید علی‌محمد دستغیب و حجت‌الاسلام رمضان جنتی رضوی که از طرف کمیسیون‌های حفظ امنیت اجتماعی شهرستان‌های شیراز و کرج به سه سال اقامت اجباری در سقز محکوم شده بودند، و همبستگی‌هائی بین اهل تسنن و تشیع به‌وجود آورده بودند، ساواک کردستان در هفتم آذر 1357 درخواست تغییر محل اقامت آن‌ها را به مرکز اعلام کرد.[85]

تبعید علما و روحانیون به مناطقی از جمله کردستان به قصد منزوی کردن آن‌ها، حتی باعث اعتباربخشی به آن‌ها شد؛ چنان‌که حجت‌الاسلام مرتضی فهیم کرمانی که به علت حادثه ۱۹ دی 1356 شهر قم به سقز تبعید شده بود، ضن اشاره به این موضوع که سیاست دولت، تفرقه انداختن بین طبقات مختلف اجتماع بوده است، در مورد تبعید روحانیون به کردستان می‌گوید: «به تصور دولت، تبعید روحانیون به منطقه کردستان برای آنان یک نوع تنبیه تلقی شده، اما برعکس تبعید آنان به این‌گونه مناطق مانند طی دوره عالی از لحاظ سیاسی، اجتماعی و مذهبی می‌باشد، زیرا آنان توانستند در این منطقه دوستان خوبی به دست آورند.»[86]

هرچند اکثر روحانیون و واعظان شیعه که برای سخنرانی و فعالیت‌های تبلیغی به کردستان می‌آمدند، راهی شهرهای شیعه‌نشین قروه و بیجار می‌شدند و کمتر به شهرهای سنندج و مریوان و سقز و بانه می‌رفتند،[87] اما افراد مبارزی که معمولاً به شهرهای سنی‌نشین کردستان تبعید می‌شدند، علیرغم سختی‌ها و تنگناهایی که سازمان امنیت برای آن‌ها ایجاد می‌کرد، ارتباط خود را با اقشار مختلف مردم و مبارزان منطقه کردستان و دیگر شهرهای مرکزی قطع نمی‌کردند؛ حجت‌الاسلام محمدجواد حجتی کرمانی که در تاریخ 17 فروردین 1357 به سنندج تبعید شد، از داشتن روابط صمیمانه با ملا احمد مفتی‌زاده[88] و مریدان و خواهرزاده‌های ایشان یاد می‌کند.[89]

او همچنین از ارتباط صمیمانه خود با مردم سنندج و سربازان لشکر 28 می‌گوید: «... در ایامی که من در سنندج بودم، از محبت و احترام بسیار صادقانه‌ای از طرف مردم خونگرم سنندج برخوردار شدم.... ظرف مدت کمی من با افراد غیربومی شهر سنندج، از جمله ارتشی‌های آنجا که دوره سربازی خود را به طور موقت در آنجا می‌گذراندند و به عنوان سرباز وظیفه بعد از دوران دانشجویی در آنجا خدمت می‌کردند، آشنا شده و ارتباط گرمی پیدا کردم...»[90]

اسناد ساواک همچنین از فعالیت‌های حجت‌الاسلام سید احمد سادات خراسانی که در شهر بیجار تبعید بود و ارتباط او با امام جمعه این شهر، حجت‌الاسلام سید محمد امامی، گزارش می‌دهد؛ به همین سبب چون بیجار شهری شیعه‌نشین بود و مقامات محلی از تحریکات حجت‌الاسلام سید احمد سادات خراسانی ابا داشتند، پیشنهاد شد تا به یکی از شهرهای سنی‌نشین نظیر سقز، بانه، مریوان یا سنندج تبعید شود،[91] اما تداوم فعالیت‌ها و «تحریکات» او سبب تبعید او به انارک نائین شد.[92]

آیت‌الله حسین نوری همدانی که در سقز تبعید بود، با همه اقشار جامعه و به‌ویژه دانش‌آموزان در ارتباط بود.[93] آیت‌الله سید کاظم نورمفیدی که در تاریخ 19 تیر 1357 به مریوان تبعید شده بود، به علت ارتباطی که با روحانیون اهل سنت برقرار کرد و مردم فقیر آنجا را تحریک می‌کرد که شما در فقر هستید و حکومت جشن‌های 2500 ساله برگزار می‌کند؛ به بندرلنگه تبعید شد.[94]

شهید حجت‌الاسلام مهدی شاه‌آبادی که در 20 دی 1355 به سه سال اقامت اجباری در شهر بانه محکوم شده بود،[95] در زمان تبعید در این شهر با جمع‌آوری تعدادی دانش‌آموز که روزانه بر تعدادشان افزوده می‌شد، اقدام به تعلیم و تفسیر قرآن مجید می‌نمود.[96]

ارتباط نیروهای انقلابی مرتبط با افراد تبعیدی با خارج از استان در گسترش فعالیت‌های انقلابی در استان کردستان تأثیرگذار بود، به این معنا که اگر چه تبعیدی‌ها به علت محدودیت‌های سازمان امنیت قادر به خروج از تبعیدگاه نبودند، اما نیروهای مرتبط با آن‌ها ضمن رفت‌وآمد با دیگر شهرهای کشور، اخبار و اطلاعات و اعلامیه‌ها را با خود به کردستان آورده و به نشر آن‌ها می‌پرداختند. در همین زمینه زمانی که جشن‌های سوم و نیمه شعبان 1398ق (18 و 30 تیرماه 1357) توسط امام خمینی و علما تحریم و اعلامیه‌هایی در این زمینه صادر شد، تعدادی از آن‌ها به استان کردستان هم رسید و تعداد دو برگ از آن‌ها به درب ورودی و داخل کتابخانه حسینیه[97] سنندج الصاق شد. تحلیل ساواک این بود که اعلامیه‌های مزبور «به‌احتمال قوی توسط محمد رحمانپور فرزند منصور... که ظرف یک ماهه اخیر دوبار به قم و اقلید فارس (جهت بردن خانواده و ملاقات شیخ حسینعلی صفدری) مسافرت نموده و یا اشخاصی که از قم و سایر شهرها به منظور ملاقات [محمدجواد] حجتی کرمانی به سنندج مسافرت می‌نمایند به سنندج آورده شده است.»[98]

در اسناد دیگر هم از رفت‌وآمد افرادی از شهرها و استان‌های همجوار و سایر شهرهای کشور با تبعیدی‌ها استان کردستان سخن به میان آمده است؛ چنان‌که افرادی از شهرهای مهاباد، سردشت، سقز و بوکان و نیز سایر شهرهای کشور با حجت‌الاسلام محمدجواد حجتی کرمانی نام برده شده است.[99] هنگام تبعید حجت‌الاسلام سید محمد احمدی فروشانی افرادی از شهر ری و اصفهان با او ملاقات می‌کردند که گزارش این دیدارها در اسناد ساواک مربوط به سال 1357 ذکر شده است.[100]

بازدید از افراد تبعیدی نیز در افزایش روحیه انقلابی مردم تأثیرگذار بود، زیرا بازدید از آن‌ها از جانب افراد خارج از استان کردستان، نوعی کنش انقلابی به‌حساب می‌آمد که به این وسیله هم ارتباط خود را با یاران امام حفظ می‌کردند و فعالیت‌های مبارزاتی و فرهنگی خود را تداوم می‌بخشیدند و هم وسائل مورد نیاز آن‌ها را تأمین می‌کردند. در واقع وجود افراد تبعیدی در کردستان، وسیله‌ای شد که مبارزان دیگر مناطق به آن استان رفت‌وآمد داشته باشند. در همین زمینه، سید محمدسعید جعفری از مبارزان کرمانشاهی از جمله افرادی بود که برای تبعیدی‌های کردستان نفت و مواد غذایی می‌برد[101] و به احتمال زیاد در مورد فعالیت‌های انقلابی رایزنی می‌کردند؛ چرا که سید محمدسعید جعفری از مبارزان نزدیک به آیت‌الله عبدالجلیل جلیلی، روحانی مبارز کرمانشاهی بود.[102]

آیت‌الله صادق خلخالی که طبق رأی کمیسیون امنیت اجتماعی شهرستان قم در 11 اردیبهشت 1357 از لارستان به بانه تبعید شد و در تاریخ 28 اردیبهشت 1357 به‌وسیله مأموران ژاندارمری به بانه اعزام گردید،[103] در شهر بانه علیرغم کنترل شدید رفت‌وآمدهای او از سوی ساواک، افرادی از اقشار مختلف مردم (طلبه، کارگر، محصل، کشاورز) از همایونشهر(خمینی‌شهر فعلی)، کرمانشاه،[104] ابهر، همدان،[105] کرمان[106] و قم با وی ملاقات می‌کردند و خود او نیز «شدیداً مشغول تبلیغات مضره علیه رژیم و دولت» بود و با «بیانات ضد ملی خود اهالی را تحریک» می‌نمود.[107] او حتی در برخورد با زنان و دختران در شهر از آنان می‌خواست که از روسری و چادر برای حجاب استفاده کنند.[108]

زمانی که ساواک بانه او را به علت فعالیت‌هایش احضار کرد و به او تذکر داد، به طور آشکار اعلام کرد با دولت مخالف است و در این زمینه نیز اعلامیه صادر نموده و به همین علت فعلاً در تبعید به سر می‌برد.[109]

بنابراین با وجود سختگیری‌های شهربانی و سازمان امنیت فعالیت‌های سیاسی و فرهنگی تبعیدیان در کردستان ادامه داشت و حضور آن‌ها در منطقه، مردم محلی را هم به سمت فعالیت‌های سیاسی کشانده بود؛ برای نمونه در اسناد ساواک به تاریخ مرداد 1357 آمده است که جوانی به نام عبیدالله قریشی از منزل ملا احمد مفتی‌زاده خارج شده و به منزل حجت‌الاسلام محمدجواد حجتی کرمانی می‌رود، وقتی منزل قریشی را بازرسی می‌کنند اسناد و مدارک و کتاب‌های زیادی به دست می‌آورند.[110] همچنین از منزل حجت‌الاسلام محمدجواد حجتی کرمانی تعدادی اعلامیه امام خمینی و ملا احمد مفتی‌زاده را پیدا کردند که منجر به دستگیری حجت‌الاسلام محمدجواد حجتی کرمانی و مریدان ملا احمد مفتی‌زاده شد، اما با پادرمیانی عده‌ای از ارتشیان، کاسبان و اصناف و مریدان مفتی‌زاده، حجت‌الاسلام محمدجواد حجتی کرمانی آزاد شد، اما به وی تذکر داده شد که در جلسه حسینیه سنندج شرکت و سخنرانی نکند.[111]

آیت‌الله سید حبیب‌الله طاهری گرگانی که در سال 1357 مدتی را در سقز تبعید بود، در مورد تبلیغ علیه شیعیان و تلاش برای ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی و تلاش روحانیون تبعیدی شیعه برای خنثی نمودن این دیدگاه و همراه نمودن مردم با نهضت اسلامی می‌گوید که مردم منطقه به روحانیون شیعه تبعیدی سوءظن داشتند و می‌گفتند: «این آخوندهای شیعه در اینجا امنیت ما را بر هم خواهند زد»، اما بر اثر فعالیت‌های فرهنگی و سیاسی روحانیون تبعیدی به کردستان، به‌تدریج جمعی از جوانان و مبارزان منطقه که از تبعیدی‌ها تأثیر پذیرفته بودند، در تظاهرات‌های شهری پیشگام شدند و شعارها را تغییر دادند و طیفی از روحانیت کردستان هم از این موضع پیروی کردند و در جلساتی که آنان برای اتخاذ تصمیمات لازم برای برپایی تظاهرات و صدور قطعنامه برگزار می‌کردند، روحانیون تبعیدی هم شرکت و اظهار نظر می‌نمودند.[112]

در اسناد از کشف اعلامیه از منزل حجت‌الاسلام سید محسن میرغفاری، از تبعیدیان به شهر سقز، و دستگیری او سخن به میان آمده است[113] که روز 23 مهر 1357، ساواک برای دستگیر وی در سقز اقدام می‌کند و در حین دستگیری، شخصی به نام اصغر مهرآمین کارگر تأسیسات که برای حجت‌الاسلام سید محسن میرغفاری، نوارهای سخنرانی آورده بود، توسط ساواک دستگیر می‌شود.[114]

تبعیدیان ضمن ارتباط با همدیگر، در خصوص تداوم مبارزه و گسترش آموزه‌های نهضت اسلامی با هم رایزنی می‌کردند. در واقع فرستادن چند تبعیدی با یک گرایش خاص به یک تبعیدگاه مانند کردستان از سیاست‌های اشتباهی بود که رژیم برای مجازات انقلابیون در نظر گرفته بود؛ چرا که این افراد در تبعیدگاه با یکدیگر رفت‌وآمد داشتند و احتمالاً با همدیگر رایزنی می‌کردند. آیت‌الله صادق خلخالی در خاطرات خود از رفت‌وآمد خود با آیت‌الله عبدالرحیم ربانی شیرازی و آیت‌الله هادی باریک‌بین که در سردشت به سر می‌بردند، یاد می‌کند.[115]

تبعیدیان در کردستان حتی گاهی به‌صورت مشترک اعلامیه صادر می‌کردند؛ صدور دو اعلامیه جمعی از سوی تبعیدیان سقز (علی تهرانی، سید محمد احمدی، سید علی‌محمد دستغیب، مرتضی فهیم کرمانی، سید اسدالله مدنی، سید محسن موسوی، حسین نوری، جلیل معطری و رمضان جنتی رضوی) بیانگر انسجام و هماهنگی میان آن‌ها است. اعلامیه نخست در 28 اردیبهشت 1357 صادر شد. در این اعلامیه ضمن افشاگری ابعاد مختللف اقدامات هیئت حاکمه، آمده است: «... ایجاد فاصله‌های طبقاتی عمیق عرصه زندگانی را بر اکثریت محروم تنگ کرده و به‌صورت عاملی خطرناک برای رواج نادرستی و فساد اداری و انتشار بی‌نظمی و فراهم‌کردن زمینه برای پیشرفت نقشه‌های شوم و مرموز استعماری در آورده است، باز هم می‌گوید و توسط وسایل ارتباط‌جمعی تبلیغ می‌کنند و به خیال شیطانی خود می‌خواهد به خورد این ملت ستمدیده و ورشکسته بدهند که در همه چیز سرآمد ملت‌هاست و حتی با قلدری و دیکتاتوری می‌خواهند ملت را وادار کنند که آزادی و آزادگی و در کمال رفاه و آسایش بودن خود را با فریادهای زیر تازیانه استبداد اعلان نماید، چه در غیراین‌صورت و اعمال بینش در سیاسی و اقتصادی و اجتماعی‌اش باید در زیر رگبارهای مسلسل از زمین و هوا در آید و یا در زیر شکنجه‌های وحشتناک و در سلول‌ها و زندان‌های قرون وسطایی باشد، یا در بلاد دور از وطن و خانواده خود تبعید شود و در محل تبعید تمام حقوق فردی و اجتماعی از او سلب گردد...»[116]

اعلامیه دوم در محکومیت محاصره منزل امام در نجف از سوی دولت عراق و انتصاب آن به رژیم پهلوی بود. اسامی امضاءکنندگان این دو اعلامیه عبارتند از: علی تهرانی، سید محمد احمدی، سید علی‌محمد دستغیب، مرتضی فهیم کرمانی، سید اسدالله مدنی، سید محسن موسوی، حسین نوری، جلیل معطری و رمضان جنتی رضوی.[117]

انجام چنین فعالیت‌هایی باعث شد که ساواک استان کردستان حضور آن‌ها در یک محل را به مصلحت نداند؛ برای نمونه در نامه‌ای که ساواک سقز در مورد محل زندگی حجت‌الاسلام سید محمد احمدی فروشانی و حجت‌الاسلام سید شهاب‌الدین حسینی برای ساواک مرکز ارسال داشته، آمده است: «برابر اعلام شهربانی سقز نامبرده بالا [سید شهاب‌الدین حسینی] به اتفاق سید محمد احمدی فروشانی ساختمانی را واقع در پایین دخانیات سقز نزدیک اداره راه‌ و ترابری به‌طور دربست اجاره و در ساختمان مذکور سکونت نموده‌اند. با توجه به دستورالعمل‌های صادره و اینکه زندگی نامبردگان در یک محل به مصلحت نمی‌باشد، نظر شهربانی سقز در این زمینه جلب گردیده است.»[118]

در مرداد 1357 در استان کردستان 16 نفر در شهرهای سقز (10 نفر)، بانه (2 نفر)، بیجار (2 نفر)، سنندج (1 نفر) و مریوان (1 نفر) در تبعید بودند[119] که تجمع آن‌ها در این منطقه باعث می‌شد که فعالیت‌های سیاسی مشترک انجام دهند. چنانکه در یکی از اسناد ساواک به تاریخ اول مرداد 1357 به درستی به این موضوع اشاره شده و آمده است: «شش نفر روحانی تبعیدی سقز که همگی از روحانیون افراطی و تندرو می‌‌باشند شبانه‌روز با هم ملاقات و در مقابل هر کاری متفق‌القول بوده و در فعالیت [برای] گرایش مردم منطقه به سوی خود هستند و از طرف دیگر شب و روز عده زیادی از شهرستان‌های مختلف از جمله طلاب علوم دینی قم به ملاقات نامبردگان می‌‌آیند و از لحاظ کمک‌های مالی آنان را یاری و احتمالاً به هر یک از روحانیون مذکور ممکن است افراد ملاقاتی حامل اعلامیه‌های مضره‌ای نیز باشند که پخش آن در سقز به مصلحت نیست. علیهذا تغییر سکونت چند نفر از روحانیون یاد شده و جدائی آن‌ها از یکدیگر کاملاً ضرورت دارد.»[120]

سکونت چند تبعیدی در یک جا باعث تسهیل در رفت‌وآمد بازدیدکنندگانی می‌شد که قصد داشتند به دیدن چند نفر از آن‌ها بروند، زیرا با سفر به یک استان می‌توانستند با افراد بیشتری دیدار کنند. حجت‌الاسلام محمدجواد حجتی کرمانی در خاطرات خود نقل می‌کند: «در ایام تبعید به سنندج افراد زیادی از سراسر ایران علی‌الخصوص از کرمان به دیدن ما می‌آمدند. منزل ما در واقع مدخل ورود به منطقه کردستان بود و عده‌ای از تبعیدی‌ها در سراسر کردستان علی‌الخصوص در سقز، بانه، سردشت و مهاباد به حال تبعید پراکنده بودند کسانی که به دیدن تبعیدی‌های دیگر می‌آمدند در آغاز یا پایان دیدارشان به دیدن ما هم می‌آمدند.»[121]

 هنگام تبعید حجت‌الاسلام مرتضی فهیم کرمانی در شهر سقز افرادی از قم و کرمان با وی ملاقات می‌کردند.[122] همچنین افرادی از قم با آیت‌الله حسین نوری همدانی دیدارهایی داشتند.[123] این ملاقات‌ها هم ارتباط افراد تبعیدی با سایر نقاط کشور را فراهم می‌کرد و از احوال سایر مناطق مطلع می‌شدند و هم باعث ایجاد روحیه مضاعف برای تداوم مبارزه می‌گردید.

وجود چند تبعیدی در یک منطقه باعث می‌شد که آن‌ها با همدیگر دیدارهایی داشته باشند و احیاناً برای فعالیت‌های مبارزاتی برنامه‌ریزی کنند. در اسناد از رفت‌وآمد حجت‌الاسلام مهدی شاه‌آبادی تبعیدی در بانه با حجت‌الاسلام مرتضی فهیم که در سقز تبعید بود، سخن گفته شده است.[124]

حجت‌الاسلام محمدجواد حجتی کرمانی در خاطرات خود در این زمینه می‌نویسد: «ما (حجتی کرمانی) به‌اتفاق دوستان دانشجو سفری به دور کردستان رفتیم... در آن سفر چندروزه به‌طوری‌که در ذهن دارم به دیدار آقایان نورمفیدی، مکارم شیرازی، نوری همدانی، شیخ علی تهرانی و فهیم کرمانی که در شهرهای مختلف کردستان تبعید بودند، موفق شدیم».[125]

 

اتحاد روحانیت شیعه و سنی در کردستان رمز مؤفقیت

یکی از عوامل مؤفقیت جریان مذهبی مبارز در کردستان، اتحاد و دوستی تعدادی از روحانیون شیعه تبعیدی با علمای سنی شهرهای مختلف کردستان بود. برخی از علمای سنی کردستان از جمله ملا احمد مفتی‌زاده و علمای شیعه از جمله حجت‌الاسلام شیخ علی صفدری که از طرف آیت‌الله گلپایگانی به سنندج رفته بود، در دوران نهضت فارغ از تفاوت مذهبی، با همدیگر روابط حسنه‌ای داشتند و در زمینه مبارزه با حکومت پهلوی در یک مسیر حرکت می‌کردند؛ نه‌تنها اعلامیه‌ها به امضای دو نفرشان می‌رسید، بلکه در برنامه‌ها و جلسه‌های همدیگر نیز حضور می‌یافتند. آن‌ها در این مسیر با علمای شیعه کرمانشاه از جمله آیت‌الله عبدالجلیل جلیلی در تماس بودند. در همین زمینه اعلامیه‌های زیادی از طرف آیت‌الله عبدالجلیل جلیلی برای ملا احمد مفتی‌زاده ارسال می‌شد که سید محمدسعید جعفری نقش مهمی در برقراری ارتباط میان علمای کردستان و کرمانشاه داشت.[126]

آقای مرتضی صفدری، فرزند حجت‌الاسلام علی صفدری، در مورد روابط اهل تسنن با شیعیان در سنندج می‌گوید: «... سنی‌ها می‌رفتند در مسجد امین دوروبر آقای مفتی‌زاده و حاج‌آقا [حجت‌الاسلام علی صفدری] می‌رفتند آنجا، به همین خاطر قریب به‌اتفاق همان افرادی که ما در مسجد امین می‌دیدیم، می‌آمدند در حسینیه و در جلسه ما شیعیان شرکت می‌کردند. شب‌های سخنرانی اگر محرم بود یا غیر محرم بود، حالا به هر شکلی که می‌شد حسینیه کاملاً پر می‌شد، بیرون می‌ایستادند، توی خیابان‌ها می‌ایستادند و سخنرانی را گوش می‌کردند. خوب رمز شرکت در جلسات و راهپیمایی‌ها هم همین اطلاعیه‌ای بود که دونفری امضا می‌کردند. یک اطلاعیه‌ای هم به‌عنوان روحانیون غرب کشور امضا می‌کردند که سردمداران این حرکت هم آیت‌الله [عبدالجلیل] جلیلی بودند. ایشان هم بعضی وقت‌ها پیک می‌فرستادند سنندج و حاج‌آقا اطلاعیه‌ها را امضا می‌کرد. در قبل از پیروزی انقلاب برای وحدت بین سنی و شیعه آنجا با هم کار می‌شد. چند اعلامیه مشترک داشتند. این اعلامیه‌های مشترک در مورد راهپیمایی‌ها بود که آقای مفتی‌زاده این‌ها را می‌نوشت و بعداً می‌آوردند حاج‌آقا [حجت‌الاسلام شیخ علی صفدری] این‌ها را مطالعه می‌کرد. از حاج‌آقا امضا می‌گرفتند که مثلاً حالت وحدت باشد.»[127]

آیت‌الله صادق خلخالی هنگام تبعید از لار به بانه، ابتدا وارد شهر سنندج شد و مورد استقبال ملا احمد مفتی‌زاده قرار گرفت. او در خاطراتش نقل می‌کند که پس از ورد به سنندج به منزل حجت‌الاسلام محمدجواد حجتی کرمانی که او نیز در سنندج تبعید بود، رفته و فردای آن روز ملا احمد مفتی‌زاده با دو نفر از جوانان کُرد به دیدنش رفته‌اند و طی یک نامه به دو تن از علمای بانه به اسامی «سمیعی» و «شیخ‌الاسلام» سفارش او را کرده است.[128]

او همچنین از ارتباط نزدیک خود با علمای اهل سنت بانه یاد می‌کند و می‌نویسد: « شیخ علی، امام جمعه معروف بانه بود. من با او ارتباط برقرار کردم و او نیز به دیدن من آمد. ما با یکدیگر قرار گذاشتیم که او به شاه دعا نکند و من هم به نماز جمعه او بروم. چندین جمعه او به قول خود وفا کرد، اما سرانجام، زیر فشار رژیم مجبور شد شاه را دعا کند. مردم پس از اینکه او دعا کرد، برگشتند و به من نگاه کردند. من که چنین دیدم، تصمیم گرفتم بیرون بروم و همین که به دم در و نزدیک پلیس رسیدم، گفتم: مسجد نحس شده است و باید آن را آب کشید.»[129]

اسناد ساواک همچنین از روابط دوستانه آیت‌الله صادق خلخالی با ملا سید جلال‌الدین حسینی، از علمای بانه، نام می‌برند.[130]

حجت‌الاسلام محمدجواد حجتی کرمانی که مدتی را در سنندج تبعید بود، ضمن بیان ارتباط صمیمانه خود با ملا احمد مفتی‌زاده و مریدانش می‌گوید: «آن‌ها اعلامیه‌های امام را تکثیر کرده در سطح شهر پخش می‌کردند و حتی به تأیید از امام خمینی و انقلاب اسلامی اعلامیه‌هایی در سنندج می‌دادند و چون از چهره‌های متنفذ در سنندج بودند و طرفداران جدی زیادی داشتند، مأموران دولتی جرأت تعرض به ایشان را نمی‌کردند، به‌خصوص اینکه ایشان با حزب دموکرات و کومله و توده‌ای‌ها و گروه‌های چپ کردستان مخالف بودند. مخصوصاً از نظر موضع‌گیری‌های ایدئولوژیک و جلسات قرآن و روشنگری جوان‌ها، ایشان سد محکمی در برابر افکار گروه‌های چپ به حساب می‌آمدند.»[131]

سیدهاشم هدایتی از مبارزان دوران انقلاب در مورد تلاش‌های ملا احمد مفتی‌زاده در ایجاد وحدت بین شیعه و سنی و حمایت از امام خمینی نقل می‌کند که در دوران نهضت تلاش زیادی شد که به مردم کردستان بگویند که «آیت‌الله خمینی شیعه است» تا به این وسیله مانع همراهی مردم منطقه با نهضت اسلامی به رهبری یک فرد شیعی شوند، اما ملا احمد مفتی‌زاده با طرح شعار «سنی و شیعه فرقی نیه، رهبر ما خمینیه»[132] کار آن‌ها را خنثی کرد. [133]

حجت‌الاسلام غلامرضا گل‌سرخی از دیگر روحانیون تبعیدی در سقز بود که در کردستان با علمای اهل سنت در ارتباط بود و توانست برخی از آن‌ها را با نهضت امام خمینی همراه کند. هدف او تقویت اتحاد اسلامی و همکاری نزدیک علمای اهل سنت و شیعه در دوران نهضت اسلامی بود.[134]

در اسناد ساواک مربوط به تاریخ 20 خرداد 1357، آمده است که «شهاب‌الدین حسینی و شیخ حسین نوری و سید علی‌محمد دستغیب روحانیون تبعیدی مقیم ... [سقز] متفقاً به مسجد جامع مراجعه و پشت سر آقای ملاعبد‌اله محمدی، پیشنماز و واعظ مسجد مذکور پیرو مذهب شافعی... نماز جماعت مغرب [را به جای آوردند.]»[135]

ناگفته نماند که نقش روحانیون و ماموستاهای اهل سنت کردستان، در تحولات و فعالیت‌های انقلابی استان کردستان انکارنشدنی است؛ چرا که آن‌ها در هدایت و راهبری مردم نقش پررنگی داشتند. علمای اهل سنت سنندج از جمله ملامحمد ربیعی و ملا احمد مفتی‌زاده به‌منظور اعلام همبستگی شیعه و سنی با آیتالله عبدالجلیل جلیلی در کرمانشاه ارتباط داشتند.[136]

ملا عبدالله محمدی با آیت‌الله منتظری که در سقز به تبعید بود و بعضی از روحانیون تبعیدی دیگری ارتباط بسیار دوستانه‌ای داشت.[137]

یکی از افراد تأثیرگذار، ملا احمد مفتی‌زاده است که در اسناد از او به‌عنوان «عامل اصلی» تظاهرات‌های سنندج نام برده شده است.[138] همچنین مدرسه قرآن سنندج که ملا احمد مفتی‌زاده مؤسس آن بود، به محل تجمع و گردهمایی نیروهای مذهبی مخالف حکومت و فعالیت‌های انقلابی تبدیل شده بود؛ برای نمونه، در سندی مربوط به 22 شهریور 1356، ضمن اشاره به برگزاری نمایشگاه کتاب در مدرسه قرآن سنندج آمده است: «در محل مدرسه مذکور که از روز 18 الی 28 /6 /2537 [1357] دائر می‌باشد مبادرت به ترسیم کاریکاتوری که ضمن آن دوات و قلمی را به سیم خاردار و قفل بسته و اسکلت مرده ای را داخل دوات ترسیم نموده که از نظر سیاسی مفهوم قابل توجهی دارد،[139] نموده و به تعداد زیادی در سطح شهر در اوراق کوچک و بزرگ به‌صورت پلی‌کپی شده... توزیع [می‌کنند.] ضمناً به خریداران کتب و مراجعه‌کنندگان به مدرسه قرآن که تعداد زیادی از جوانان می‌باشند از اعلامیه‌های مذکور در اختیار می‌گذارد. با نگرش به اینکه احمد مفتی‌زاده مؤسس و همه‌کاره مدرسه قرآن می‌باشد؛ لذا با تهیه و انتشار این قبیل اعلامیه‌ها و کاریکاتورها قصد جلب و جذب و تنویر منفی افکار جوانان شهر را دارد و روزبه‌روز بر تعداد هواخواهان خود می‌افزاید.»[140]

علاوه بر آنچه گفته شد، بررسی شهدای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی نشان می‌دهد که نخستین شهید استان کردستان، ماموستای شهید ملامحمد رشید علومی است که در سال 1341 در مقابله حکومت پهلوی به شهادت رسید.[141]

ملا احمد مفتی‌زاده با علما و روحانیون شیعه و اهل تسنن خارج از استان کردستان هم ارتباط داشت و آن‌ها به اتحاد و تداوم مبارزه علیه دولت دعوت می‌نمود. در اسناد ساواک از تلگراف او به آیت‌الله شیخ محمد کفعمی خراسانی، پیش نماز مسجد جامع زاهدان در تاریخ 3 دی 1357 یاد شده که در آن مطالبی پیرامون اتحاد و همبستگی و ادامه مبارزه بر علیه دولت ذکر شده بود. کما اینکه ملا احمد مفتی‌زاده با مولوی عبدالعزیز پیشوای اهل تسنن استان سیستان و بلوچستان در ارتباط بوده و همواره بر اتحاد و اتفاق با همدیگر تأکید می‌کرده است.[142] بنابراین علیرغم سخت‌گیری‌های نیروهای امنیتی حکومتی و شرایط خاص اکثریت مردم و روحانیون منطقه کردستان به لحاظ تفاوت مذهبی و زبانی با دیگر مناطق کشور، برخی روحانیون و مبارزان اهل سنت کردستان با نهضت امام خمینی همراه شدند و تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی به عناوین مختلف حمایت خود را از امام خمینی و یاران ایشان نشان دادند؛ در نتیجه پشتیبانی از نهضت امام خمینی بود که هنگام بازگشت امام خمینی در 12 بهمن 1357 به کشور، مردم سنندج با ماژیک بر روی درِ بسیاری خانه‌ها نوشته بودند: «خمینی خوش آمدی به وطن»[143]

 

همراهی نظامیان با انقلابیون در کردستان (سال 1357)

در کردستان عده‌ای از نظامیان با انقلابیون همراهی کردند. در این زمینه حجت‌الاسلام شیخ علی صفدری نقش مهمی داشت. در اسناد ساواک از او با عنوان «از قشریون مذهبی و از محرکین اخیر شهر سنندج... [که] با اهانت‌های مکرر و انتقادهای شدید از شخص اول مملکت و خاندان جلیل سلطنت در حسینیه سنندج، مردم و حتی سربازان را تحریک و تشویق به ضدیت با رژیم و مبارزه در این راه می‌نمایند» نام شده است.[144]

یکی از فعالیت‌های او در راستای نهضت اسلامی و عمل به دستور امام خمینی مبنی بر فرار سربازها از پادگان‌های محل خدمت، جلب همکاری نظامیان به‌منظور همراهی با توده‌های مختلف مردم و پناه دادن به سربازان فراری لشکر 28 کردستان بود. در همین زمینه در اسناد ساواک در مورد فعالیت‌های حجت‌الاسلام شیخ علی صفدری آمده است: ««برابر گزارش یکی از منابع مورد اعتماد که دارای دسترسی لازم می‌باشد، امام جماعت تنها مسجد شیعیان در سنندج با توزیع اعلامیه و نوار سخنرانی موجبات تشویق سربازان را به ترک خدمت فراهم می‌نماید.»[145] ازجمله افرادی که در این زمینه با حجت‌الاسلام علی صفدری همراهی می‌کرد، سرهنگ محمدمهدی کتیبه بود. سرهنگ کتیبه در زمینه حضور و نحوه عملکرد نیروهای طرفدار نهضت اسلامی در میان افراد نظامی لشکر 28 سنندج می‌گوید: «پس از ورود به سنندج افسری شمالی به نام آقای پناهی را به من معرفی کردند که مورد اطمینان و با مسائل نهضت اسلامی آشنا بود. در سنندج ایشان را پیدا کردم و درباره مسائل مذهبی و سیاسی با هم صحبت کردیم. سپس به خانه من آمد و چند نفر دیگر را که تمایلات دینی و سیاسی داشتند نیز معرفی کرد و به این ترتیب دوباره تشکیلات مخفیانه و کوچکی ترتیب دادیم و برای مسائل مذهبی پادگان و آینده ارتش بررسی انجام دادیم... به تدریج کادر افسر، درجه‌دار و سرباز پادگان را شناسایی کردیم. با افرادی که عِرق مذهبی داشتند و نیز افسران غیربومی شهرستان‌های مشهد، اصفهان و جاهای دیگر ارتباط برقرار می‌کردیم... اقدام دیگر این بود که شبکه‌ای در داخل پادگان به‌وجود آوردیم تا در تمام واحدها عناصری داشته باشیم و در جایی که [از] افسران کادر نمی‌شد بهره گرفت، از درجه‌داران و سربازان استفاده کنیم. به تدریج حرکتی را در پادگان شروع و کارهای خود را با آقای صفدری هماهنگ و اخبار و مسایل پادگان را به ایشان می‌رساندم. من به وسیله استوار تهرانی با آقای صفدری ارتباط برقرار کردم...»[146]

عباس نصر که خدمت سربازی را در پادگان سنندج گذرانده است در مورد وضعیت نیروهای ارتشی که طرفدار نهضت اسلامی بودند، می‌گوید: «در این میان[147] درجه‌داران و سربازان وظیفه که گرایش انقلابی داشتند، نهایت استفاده را می‌نمودند؛ چنانچه چندین افسر وظیفه که در منطقه عملیات بودند شب و روز مشغول مطالعه کتاب‌های انقلابی و شنیدن رادیوهای خارجی به‌ویژه رادیوهایی که از عراق پخش می‌شد، بودند و با یکدیگر بحث، تحلیل و گفتگو می‌کردند. گاهی سربازان یا درجه‌داران ارتش را هدف گفتگوهای خود قرار می‌دادند و انقلابی‌ترین کتاب‌ها در این منطقه بین این افراد ردوبدل می‌شد.»[148]

او می‌افزاید: «در بین افسران ارتش کسانی یافت می‌شدند که به‌خوبی معلوم بود هیچ ایمانی به نظام شاهنشاهی ندارند، بلکه حالت مبارزه و عصیان به‌خود گرفته‌اند.»[149]

 

 

پی‌نوشت‌ها: 


[1] . حمانی، کامران، انقلاب اسلامی در کردستان، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1400، ص 203.

[2] . نک به: نصر، عباس، کردستان در روند انقلاب اسلامی، ج ۱، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ۱۳۹۹، ص 396-397 و 345-348.

[3] . زنده‌دل، حسن، گردشگری ایران، استان کردستان، تهران، ایرانگردان، 1378، ص 24-23.

[4] . کردستان فعلی در زمان صفویه با عنوان کردستان اردلان شناخته می‌شد.

[5] . منصوربخت، قباد، سعیدی، مدرس، «تأثیرات تنش میان صفویه و عثمانی بر جایگاه امیرنشین اردلان»، فصلنامه علمی پژوهشی تاریخ اسلام و ایران، سال بیست‌وچهارم، دوره جدید، شماره 22، تابستان 1393، ص 123.

[6] . رحمتی، محسن، مظفری، پرستو، «نادرشاه افشار و اعطای منصب شیخ‌الاسلامی کردستان به خاندان موالی(1160ق)»، دوفصلنامه مطالعات تاریخی جهان اسلام، سال هشتم، شماره 16، پاییز و زمستان 1399، ص 261.

[7] . سنندجی، میرزا شکرالله، تحفه ناصری در تاریخ و جغرافیای کردستان، تصحیح حشمت‌الله طبیبی، تهران، امیرکبیر، 1375، ص 144-137.

[8] . ر.ک: ثواقب، جهانبخش، مظفری، پرستو، «اوضاع سیاسی کردستان از مرگ نادر تا اواخر زندیه (سال‌های 1160 – 1200هـ.ق)، فصلنامه علمی- پژوهشی تاریخ اسلام و ایران دانشگاه الزهرا، سال بیست‌وچهارم، دوره جدید، شماره 24، زمستان 1393، ص 110-106.

[9] . همان، ص 117.

[10] . حمانی، همان، ص 105.

[11] . همان، ص 85-84.

[12] . همان، ص 122-121.

[13] . همان، ص 129.

[14] . همان، ص 129.

[15] . توکلی، محمدرئوف، جغرافیا و تاریخ بانه کردستان، تهران، توکلی، 11363، ص 190-189. همچنین بنگرید به: تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1378.

[16] . برزویی، مجتبی، اوضاع سیاسی کردستان (از سال 1285 تا سال 1325 ش) تهران، فکر نو، 1378، ص 250.

[17] . حمانی، همان، ص 170.

[18] . بنگرید به: حزب دمکرات کردستان ایران - (1) و (2)، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[19] . توکلی، همان، ص 230.

[20] . محمدیانی، آزاد و دیگران، «شکاف قومی وتأثیر آن بر شکل‌گیری گفتمان سیاسی کردهای ایران دردوره پهلوی»، پژوهش‌های جغرافیایی سیاسی، سال چهارم، شماره اول، پیاپی 13، بهار 1398، ص 138.

[21] . همان، ص 140.

[22] . توکلی، همان، صص 231.

[23] . دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، ج 3، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377، ص 42-43. همچنین بنگرید به: مروری بر حیات علمی و سیاسی امام خمینی(ره)- بخش دوم: مبارزات، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی

[24] . صحیفه امام، ج 1، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، 1378، ص 78.

[25] . بهرامی، روح‌الله، انقلاب اسلامی در کرمانشاه، ج 1، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1389، ص 447.

[26] . صحیفه امام، ج 1، همان، ص 136.

[27] . همان، ج 1، ص 156. همچنین بنگرید به: دلایل مخالفت امام خمینی(ره) و روحانیت با اصول انقلاب سفید، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[29] . حسینیان، روح الله، سه سال ستیز مرجعیت شیعه (1343- 1341)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۴، ص 251.

[30] . محمدمهدی امامی، زندگی‌نامه آیت‌الله ‌العظمی گلپایگانی به روایت اسناد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، ص ۱۸۴. همچنین بنگرید به: پایگاه‌های انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، مدرسه فیضیه، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1380.

[31] . صحیفه امام، ج 1، همان، ص 246.

[32] . نصر، ج ۱، همان، ص 219-217؛ همچنین بنگرید به: نقش بر آب: نگاهی به طرح بی‌انجام ساواک برای تبعید امام خمینی(ره) به سنندج در مردادماه 1342، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[33] . نصر، ج ۱، همان، ص 181.

[34] . برای نمونه نک: سند شماره 1، پیوست در همین مقاله.

[35] . نصر، ج ۱، همان، ص 196.

[36] . حمانی، همان، ص 206.

[37] . روزنامه اطلاعات، 15 خرداد 1342، شماره 11107، ص 10.

[38] . همان، 19 خرداد 1342، شماره 11110، ص 14.

[39] . طبق یک تحلیل که بر مبنای اسناد صورت گرفته است پس از شروع نهضت اسلامی در اوایل دهه 1340 و همراهی نقاط کشور با نهضت امام خمینی، در کردستان ماجرای دیگری می‌گذشت؛ به‌طوری‌که به ‌استثنای گروه کوچک و اندکی، بقیه از کاروان حرکت عمومی کشور خارج شده بودند. در همین زمینه اسناد نشان می‌دهد:

1- تمام توجه مردم کردستان به‌سوی عراق جلب شده است؛ چنانچه در مساجد و تکایا که پایگاه روحانیت است جمع شده و برای کردهای عراق کمک و اعانه جمع‌آوری می‌کردند یا برای پیروزی آن‌ها جشن می‌گرفتند.

2- روحانیت کردستان توجهی به حرکت درون کشور نداشتند.

3- بسیاری از روحانیون کردستان عضو حزب دموکرات بودند، به این دلیل در مبارزات محلی و قومی فرو رفته بودند.

4- کردهایی که در مرکز کشور بودند به‌جای آن‌که حامل پیام رویدادهای داخل کشور به استان خود باشند، آن‌ها نیز توجه خود را به کردستان عراق معطوف داشته و درصدد جمع‌آوری کمک از فارس‌ها برای کردستان عراق بودند. مطالب ذکر شده بدان معنا نیست که کردها مبارز نبودند؛ بلکه به‌غیر از گروه اندکی بقیه در فضای دیگری غیر از فضای عمومی کشور مبارزه می‌کردند و حتی در این راه کشته‌های زیادی دادند (نصر، ج 1، همان، ص 181-182).

[40] . آیت‌الله سید محمدهادی میلانی در تاریخ 25 اردیبهشت 1342 نامه‌ای برای علما ارسال کرده و از فعالیت‌های رژیم برای حمایت از اسرائیل سخن به میان آورده بود.

[41] . نصر، ج 1، همان، ص 193-194.

[42] . همان، ج 1، ص 200.

[43] . حجت‌الاسلام حسینعلی رحمانی فرزند محمدکریم در سال 1305ش به دنیا آمد. پس از تحصیلات مقدماتی، به تحصیل علوم دینی روی آورد و در سنگر تبلیغ و تدریس مشغول خدمت گردید. او که از روحانیون مبارز شهرستان بیجار و منشأ خدمات فراوانی بود، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در تأسیس نهادهای انقلاب در بیجار تلاش نمود و ریاست کمیته شهر را به عهده گرفت. به عضویت حزب جمهوری اسلامی درآمد و نماینده مجلس خبرگان قانون اساسی شد. در دوره‌های اول و دوم مجلس شورای اسلامی به عنوان نماینده مردم بیجار و گروس انتخاب گردید. ایشان دارای تألیفاتی نیز می‌باشد که از آن جمله است: «تهذیب الاستبصار فی تنقیح الاخبار» (آیت‌الله العظمی ناصر مکارم شیرازی به روایت اسناد ساواک، کتاب اول، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 13196، ص 445).

[44] . سند شماره 2، پیوست در همین مقاله.

[45] . نصر، ج ۱، همان، ص 196-197.

[46] . سند شماره 3، پیوست در همین مقاله.

[47] . نصر، ج ۱، همان، ص 198.

[48] . در این تاریخ ساواک در بیجار تأسیس نشده بود.

[49] . نصر، ج ۱، همان، ص 199.

[50] . همان، ج 1، ص 199-200.

[51] . قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ساواک، ج 7، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1387، ص 350.

[52] . همان، ج 7، ص 347 و 348.

[53] . همان، ج 7، ص 349.

[54] . صحیفه امام، ج ‌۱، همان، ص ۴۱۵ – ۴۲۴. همچنین بنگرید به: قیام امام خمینى علیه کاپیتولاسیون و تبعید به ترکیه در 13 آبان 1343؛ کاپیتولاسیون به روایت اسناد ساواک؛ کاپیتولاسیون، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[55] . همان، ج‌ ۱، ص ۴۱۱.

[56] . دوانی، ج 5، همان، ص 132.

[57] . نصر، ج 1، همان، ص 200-201.

[58] . همان، ج 1، ص 201.

[59] . بسیاری از انقلابیون ایران با کمک کردها از مرز کردستان خارج می‌شدند و به نجف نزد امام خمینی می‌رفتند. نمونه آن شهید حجت‌الاسلام محمد منتظری است که از این راه رفت‌وآمد داشته است و ساواک و شهربانی دستورات قاطع برای دستگیری او به استان‌های کردستان، کرمانشاه و خوزستان را صادر می‌کرد (همان، ج 1، ص 205)

[60] . همان، ج 1، ص 204.

[61] . همان، ج 1، ص 205.

[62] . حجت‌الاسلام علی صفدری هرسینی در سال 1311 در شهرستان دلفان استان لرستان متولد شد. او از مبلغان اسلامی است که در دوره طاغوت در چند نوبت ساواک نسبت به سخنرانی‌های وی واکنش نشان داده و با احضار و تذکر مواجه شده است. از جمله سخنرانی‌های تاسوعا و عاشورای سال 1356، سخنرانی ۲۷ اسفند 1356حسینیه سنندج و سخنرانی چهلم شهدای ۱۷ شهریور 1357 در جمع فرهنگیان و همچنین سخنرانی نماز عید قربان در آبان سال ۱۳۵۷. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی عمدتاً در مشاغل قضایی، خدمت نموده است. حاکم شرع دادگاه‌های استان چهارمحال و بختیاری، رییس کل دادگستری استان‌های اصفهان و تهران و دادستان انتظامی قضات، آخرین مسئولیت‌های ایشان را تشکیل می‌دهد. پس از بازنشستگی، امام جماعت یکی از مساجد تهران شد (انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک/ استان چهارمحال و بختیاری، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1388، ص 77).حجت‌الاسلام صفدری در چهارم اسفند 1388 دعوت حق را لبیک گفت.

[63] . حجت‌الاسلام شیخ علی صفدری در سال 1356 از طرف آیت‌الله‌العظمی محمدرضا گلپایگانی به امامت مسجد شیعیان سنندج (حسینیه) منصوب و به آن دیار عزیمت نمود.

[64] . نصر، ج 1، همان، ص 281-282.

[65] . همان، ج 1، ص 201.

[66] . همان، ج 1، ص 160-161.

[67] . همان، ج 1، ص 113.

[68] . همان، ج 1، ص 113.

[69] . سند شماره 4، پیوست در همین مقاله.

[70] . نصر، ج 1، همان، ص 203-204.

[71] . سند شماره 5، پیوست در همین مقاله.

[72] . در بخش دوم مقاله گوشه‌ای از اعلامیه‌های امام خمینی ذکر شده است.

[73] . طرح تبعید آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای به سنندج از مواردی بود که در سال 1357 پیشنهاد شد. لازم به ذکر است که ایشان در سال 1357 در ایرانشهر تبعید بود و به این علت که همه‌روزه تعداد زیادی از اهالی مشهد برای ملافات با ایشان به ایرانشهر وارد می‌شدند و ساواک ایرانشهر به علت کثرت ملاقات‌کنندگان امکان مراقبت دقیق و کنترل آنان را نداشته است و از طرف دیگر ایشان در ایرانشهر محبوبیت زیادی در میان اهالی کسب کرده و جوانان زیادی را در پوشش تعالیم مذهبی جذب نموده بود، ساواک ایرانشهر پیشنهاد داد که ایشان به یکی از شهرهای مهاباد یا سنندج منتقل شود، اما این پیشنهاد محقق نگردید (نصر، ج 1، همان، ص 220-219).

[74] . همان، ج 1، ص 215-216.

[75] . همان، ج 1، ص 220-221.

[76] . همان، ج 1، ص 222. همچنین بنگرید به: آیت‌الله العظمی حسین نوری همدانی به روایت اسناد ساواک، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی و کتاب چاپ شده همین مرکز.

[77] . روزنامه کیهان، 1 اسفند 1357، شماره 10618، ص 7

[78] . سند شماره 6، پیوست در همین مقاله.

[79] . سند شماره 7، پیوست در همین مقاله.

[80] . سند شماره 8، پیوست در همین مقاله.

[81] . یاران امام به روایت اسناد ساواک، روشنگر دوران/حجت‌الاسلام حاج سید محمد احمدی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1384، ص 234.

[82] . سند شماره 9، پیوست در همین مقاله.

[83]. نصر، ج 1، همان، ص 739.

[84] . یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت‌الله محمدصادق خلخالی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1383، ص 319.

[85] . سند شماره 10، پیوست در همین مقاله.

[86] . سند شماره 11، پیوست در همین مقاله.

[87] . نصر، ج 2، همان، ص 728-729.

[88] . احمد مفتی‌زاده در سال 1311 در سنندج به دنیا آمد. او که به علامه مفتی‌زاده شهرت داشت و در حزب دموکرات کردستان عضو بود در سال 1341 دستگیر و زندانی شد و پس از آزادی از زندان به مبارزات خود ادامه داد در زندان به مبارزات دینی علاقمند شد و مدرسه قرآن را تأسیس کرد. در ایام اوج‌گیری انقلاب اسلامی فعالیت داشت و پس از پیروزی انقلاب، در غائله کردستان ایفای نقش نمود و به همین علت دستگیر و زندانی شد. وی در سال 1371 در تهران درگذشت. (گفت و شنود، جلد دوم، شنود مکالمات شهید آیت‌الله محمد صدوقی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1395، ص 136).

[89] . حجتی کرمانی، محمدجواد. عشق و تلاش: خاطرات حجت‌الاسلام ‌و المسلمین محمدجواد حجتی کرمانی مشتمل بر زندگی خصوصی، دوران تحصیل و مبارزه، دوران زندان و تبعید (۱۳۱۱-۱۳۵۷). تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، 1395، ص 242.

[90] . نصر، ج 1، همان، ص 239.

[91] . سند شماره 12، پیوست در همین مقاله.

[92] . سند شماره 13، پیوست در همین مقاله.

[93] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، جلد سیزدهم، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1383، ص 40.

[94] . نورمفیدی، کاظم، خاطرات آیت‌الله سید کاظم نورمفیدی، تدوینگر غلامرضا خارکوهی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385، ص 258-257.

[95] . یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجت‌الاسلام مهدی شاه‌آبادی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1382، ص 215. همچنین بنگرید به: ششم اردیبهشت سالروز شهادت خدمتگزارِ مخلص، حجت‌الاسلام و المسلمین مهدی شاه‌آبادی، سایت همان.

[96] . سند شماره 14، پیوست در همین مقاله.

[97] . مسجد مخصوص شیعیان در سنندج.

[98] . سند شماره 15، پیوست در همین مقاله.

[99] . ر.ک. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، جلد ششم، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1378، ص 81.

[100] . یاران امام به روایت اسناد ساواک، روشنگر دوران/حجت‌الاسلام حاج سید محمد احمدی، همان مرکز، ص 216. همچنین بنگرید به: 10 شهریور سالگرد عالم مجاهد مرحوم حجت‌الاسلام سید محمد احمدی، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[101] . نصر، ج ۱، همان، ص 226-227.

[102] . برای اطلاع از مبارزات روحانیان و مردم استان کرمانشاه بنگرید به: گذری بر انقلاب اسلامی در استان کرمانشاه به روایت اسناد ساواک، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[103] . سند شماره 16، پیوست در همین مقاله.

[104] . سند شماره 17، پیوست در همین مقاله.

[105] . سند شماره 18، پیوست در همین مقاله.

[106] . سند شماره 19، پیوست در همین مقاله.

[107] . سند شماره 20، پیوست در همین مقاله.

[108] . سند شماره 21، پیوست در همین مقاله.

[109] . سند شماره 22، پیوست در همین مقاله.

[110] . نصر، ج ۱، همان، ص 226.

[111] . حجتی کرمانی، همان، ص 243.

[112] . حمانی، همان، ص 237.

[113] . سند شماره 23، پیوست در همین مقاله.

[114] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، جلد سیزدهم، همان، ص 379.

[115] . خلخالی، صادق، خاطرات آیت‌الله خلخالی از ایام طلبگی تا دوران حاکم شرع دادگاه‌های انقلاب اسلامی، تهران، نشر سایه، 1380، ص 222.

[116] . اسناد انقلاب اسلامی، ج ۳، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1374، ص ۳۰۱ – ۳۰۴.

[117] . حمانی، همان، ص 243.

[118] . سند شماره 24، پیوست در همین مقاله.

[119] . سند شماره 25، پیوست در همین مقاله.

[120] . آیت‌الله‌العظمی حسین نوری همدانی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1396، ص 429.

[121] . حجتی کرمانی، همان، ص 304-305.

[122] . سند شماره 26، پیوست در همین مقاله.

[123] . سند شماره 27، پیوست در همین مقاله.

[124] . یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجت‌الاسلام مهدی شاه آبادی، همان، ص 307.

[125] . حجتی کرمانی، همان، ص 309.

[126] . نصر، ج 2، همان، ص 756.

[127] . نصر، ج ۱، همان، ص 333-334.

[128] . خلخالی، همان، ص 219.

[129] . همان، ص 225.

[130] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، جلد پنجم، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1378، ص 525.

[131] . حجتی کرمانی، همان، ص 243.

[132] . شیعه و سنی فرقی ندارد، رهبر ما امام خمینی است.

[133] . نصر، ج 2، همان، ص 737.

[134] . حمانی، همان، ص 245.

[135] . آیت‌الله‌العظمی حسین نوری همدانی به روایت اسناد ساواک، همان، ص 402.

[136] . نصر، ج 2، همان، ص ۷۵۴.

[137] . همان، ج 2، ص 732.

[138] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، جلد یازدهم، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1382، ص 253.

[139] . نشان‌دهنده خفقان و سکوت اجباری.

[140] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، جلد یازدهم، همان، ص 384.

[141] . شهید ملا محمد رشید علومی در چهارم آبان 1300 در روستای قلعه کهنه از توابع دهستان گل‌تپه شهرستان سقز دیده به جهان گشود. او از محضر استاد حسام‌الدین ماجدی و ملاحسن ماجدی روخوانی و روان‌خوانی قرآن کریم را یاد گرفت. سپس راهی سقز شد و در محضر اساتیدی همچون ملا محمد امین و ملا عبدالقادر سعیدی، صرف و نحو، منطق و ادبیات فارسی و عربی را فراگرفت و اجازه تدریس پیدا کرد. ملا رشید علومی سپس به عراق مهاجرت کرد و مدت یک سال در شهر پنجوین نزد حاج ملا اسماعیل امام جمعه آن شهر و به مدت چهار سال در محضر حاج ملا عبدالله آل خلیفه علوم اصول و کلام را آموخت. او سپس به ایران بازگشت و در مقابل زورگویان رژیم پهلوی که در منطقه به‌عنوان خان و ارباب، به مردم زور می‌گفتند، ایستاد، تا اینکه توسط ساواک دستگیر و به سقز منتقل شد و تحت شکنجه قرار گرفت. بعد از مدتی در حالی‌که ممنوع‌الملاقات بود، از سوی فرمانداری سقز شهادت وی در 20 اردیبهشت 1341 به اداره ثبت احوال اعلام شد و در بین مردم اعلام کردند که ملا رشید علومی در زندان خود را حلق‌آویز کرده است. با این کار خواستند بر جنایت مرتکب‌شده خود سرپوش گذاشته و از رسوایی رژیم جلوگیری کنند. این در حالی بود که از تحویل جنازه او به خانواده و اهالی روستا خودداری کردند و پیکرش مظلومانه توسط مأموران ساواک در قبرستان آیچی به خاک سپرده شد. (کلوندی، علی، فریاد آزادی پیشمرگان مسلمان کرد، فاتحان، تهران، 1394، ص 72-73)

[142] . سند شماره 28، پیوست در همین مقاله.

[143] . نصر، ج 2، همان، ص 737.

[144] . سند شماره 29، پیوست در همین مقاله.

[145] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، جلد بیستم، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1385، ص 196.

[146] . نصر، ج ۱، همان، ص 396-397.

[147] . منظور هنگامی است که نیروهای ارتشی ایران از اوایل دهه 1350 تا زمان انعقاد قرارداد الجزایر در سال 1354 برای پشتیبانی از نیروهای مصطفی بارزانی در درگیری با دولت عراق در منطقه عملیاتی به سرمی‌بردند.

[148] . نصر، ج 1، همان، ص 345.

[149] . همان، ج 1، ص 348.



سند شماره 1


سند شماره 2


سند شماره 3


سند شماره 4


سند شماره 5


سند شماره 6


سند شماره 7


سند شماره 8


سند شماره 9


سند شماره 10


سند شماره 11


سند شماره 12


سند شماره 13


سند شماره 14


سند شماره 15


سند شماره 16


سند شماره 17


سند شماره 18


سند شماره 19


سند شماره 20


سند شماره 21


سند شماره 22


سند شماره 23


سند شماره 24


سند شماره 25


سند شماره 26


سند شماره 27


سند شماره 28


سند شماره 29


شهید ملامحمد رشید علومی




حجت‌الاسلام علی صفدری امام جماعت حسینیه سنندج


احمد مفتی‌زاده از مبارزین استان کردستان


آیت‌الله ابوالقاسم خزعلی از تبعید شدگان به کردستان


آیت‌الله حسین نوری همدانی از تبعید شدگان به کردستان


آیت‌الله سید علی‌محمد دستغیب از تبعید شدگان به کردستان


آیت‌الله محمدصادق خلخالی از تبعید شدگان به کردستان


حجت‌الاسلام حاج سید محمد احمدی از تبعید شدگان به کردستان


حجت‌الاسلام سیداحمد سادات خراسانی از تبعید شدگان به کردستان


حجت‌الاسلام حسینعلی رحمانی از مبارزین استان کردستان


حجت‌الاسلام رمضان جنتی رضوی از تبعید شدگان به کردستان


حجت‌الاسلام سید جلال‌الدین طاهری از تبعید شدگان به کردستان


حجت‌الاسلام شیخ مرتضی فهیم کرمانی از تبعید شدگان به کردستان


حجت‌الاسلام محمدجواد حجتی کرمانی از تبعید شدگان به کردستان


شهید حجت‌الاسلام مهدی شاه‌آبادی از تبعید شدگان به کردستان


شیخ علی تهرانی از تبعید شدگان به کردستان


 

تعداد مشاهده: 26


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.