گذری بر انقلاب اسلامی در استان مازندران به روایت اسناد ساواک- (2)
تاریخ انتشار: 04 اسفند 1398
پخش گسترده اعلامیه
در سال 1353 به رغم کنترل نسبی رژیم بر اوضاع و اعتماد به نفسی که سازمانهای امنیتی و نظامی رژیم به دست آورده بودند، مردم از هر فرصتی برای ابراز مخالفت استفاده کرده و حمایت خود را از حضرت امام(ره) نشان میدادند. انتشار و تکثیر اعلامیههای امام و سایر نیروهای انقلابی یکی از مهمترین فعالیتهایی بود که بارها در اسناد ساواک به آن اشاره شده است. نکتهی قابل تأمل گستردگی حوزه جغرافیایی پخش این اعلامیهها است که تقریباً تمام شهرها و روستاهای استان مازندران را شامل میشود.[1] از جمله این گزارشها باید به انتشار اعلامیه در فروردین 1353 در شهر آمل اشاره کرد:
«شب هنگام 16 / 1 / 1353 تعدادی اعلامیه مضره پلیکپی شده که ظاهراً از طرف روحانیون قم تهیه گردیده در قسمتهای مختلف شهرستان آمل کشف که بلافاصله جمعآوری گردیده است.»[2]
در میان اعلامیههای منتشر شده، اعلامیههای حضرت امام علاوه بر اینکه بیشترین حجم و تعداد را داشتند با حساسیت بیشتری نیز از سوی رژیم کنترل میشدند. این اعلامیهها شامل مواضع و دیدگاههای مختلف از جمله پیامها و فتاوی امام بودند که از طرق مختلف از عراق وارد کشور شده و به وسیلهی شبکهی گسترده و فعالی که از طرفداران امام تشکیل شده بود در شهرهای مختلف پخش میشدند.[3] علاوه بر اعلامیه،[4] پخش نوار و توضیحالمسائل حضرت امام نیز در سال 1353 با استقبال زیادی در استان همراه بوده است.[5] رساله و کتابهای ایشان نیز به وسیلهی اقشار مختلف خصوصاً روحانیون در استان پخش میشده است.[6] در سندی به تاریخ 6 / 11 / 54 آمده است:
«شخصی به نام رمضانی که از طلاب حوزه علمیه قم میباشد و از فروردین ماه سال جاری(1354) در جاده کنار بایجان نوشهر از توابع مازندران منزل یزدان یزدانی سکونت دارد مبادرت به پخش رساله توضیحالمسائل نوشته خمینی توأم با اعلامیههای مضره دیگر نموده.[است]»
در گزارش دیگری به تاریخ 5 / 3 / 1353 به پخش گستردهی رساله امام خمینی(ره) در یکی از جلسات قرائت قرآن در یکی از روستاهای ساری اشاره شده است.
«در این جلسه درباره تقلید از خمینی بحث و گفتگو گردید و آقای دیانی به حاضرین اظهار داشت: تا چند روز دیگر به همه علاقمندان خمینی رساله او را خواهم داد و خبری هم از قم به شما میدهم.»[7]
در سند دیگری به تبلیغ و حمایت از امام خمینی در شهسوار اشاره شده و از نفوذ گسترده طرفداران امام در منطقه ابراز نگرانی شده است.[8] در فریدونکنار نیز عکسها و رسالههای حضرت امام به وسیله مردم خرید و فروش میشد.[9] علاوه بر آن بارها به دستگیری افراد به دلیل حمل اعلامیه، و جستجوی منازل به ظن وجود اعلامیه و رسالهی امام اشاره شده است.
اعتراض عمومی به برنامههای ضد دینی رژیم
اسناد نشان میدهد که سیاستهای ضد دینی رژیم خصوصاً در رابطه با گسترش فرهنگ غربی که از طریق برگزاری کنسرتهای مبتذل موسیقی و اجرای برنامههای نمایشی مغایر با فرهنگ اصیل ایرانی و اسلامی دنبال میشد، در استان مازندران با مخالفتهایی همراه بوده و مردم به اشکال مختلف نسبت به آن واکنش نشان میدادهاند.[10]
در اعلامیهای که در اعتراض به اجرای کنسرتی در شهرستان بابل در اردیبهشت سال 1353 منتشر شده آمده است:
«هدف ما چیزی نیست جز از بین بردن اماکن فساد و نجات جوانان بیگناه از زیر پرچم استثمار، این مزدوران کثیف برای عوام فریبی در چند روزی از ماه رمضان و محرم برنامه مذهبیای که خودش انگیزه یک نوع استعمار است ترتیب داده[اند]»[11]
براساس اسناد، این اعتراضات بعضاً نتایج مثبتی داشته و بسیاری از افراد از رفتن به سالن امتناع و بلیطهای خود را پس میدادهاند.[12] در مواردی نیز رانندگان تاکسی از سوار کردن افراد بیحجاب خودداری و از رساندن افراد به مکانهای مغایر با شئون دینی امتناع میکردهاند:
«نامبرده[سیداحمد بدیعی] هنگامی که در شهر رانندگی میکرده مسافرین را مقابل سینماها و کافه رستورانها پیاده نمینموده و از سوار کردن خانمهای بیحجاب و افرادی که مقصد آنان سینما و کافه رستوران بوده خودداری میکرده است.»[13]
درکنار این اقدامات فردی، اعلامیههای متعددی نیز به صورت شبکهای در اعتراض به سیاستهای فرهنگی رژیم و نبود آزادیهای مدنی، بیعدالتی و فساد در سطح استان منتشر میشده است.[14]
مخالفت با جشنهای دولتی و عدم شرکت در برنامههای تبلیغات رژیم از قبیل دعا و نیایش برای سلامتی شاه، در دههی چهل و پنجاه به یکی از جلوههای بارز مخالفت با رژیم از سوی طرفداران امام(ره) تبدیل شده بود. بهرغم مخالفت اکثر نیروهای مذهبی و روحانی با این جشنها و عدم شرکت آنها در مراسمهای دولتی، بودند کسانی که بنا به دلایل مختلف نه تنها از فعالیت سیاسی دوری میجستند، بلکه با رژیم پهلوی نیز همراهی کرده و از سیاستهای رژیم دفاع میکردند. این افراد با حضور در جشنها و مراسم دولتی به شدت خشم مردم را برانگیخته و براساس اسناد ساواک مورد اعتراض عمومی بودهاند.[15] مخالفت با برنامههای تبلیغاتی رژیم محدود به محافل مذهبی و مساجد نبود و در برخی موارد به باشگاههای ورزشی و سایر مکانها نیز کشیده میشد. در سند زیر به کنارهگیری یکی از قهرمانان ورزشهای باستانی در اعتراض به تجلیل از شاه اشاره شده است:
«من دیگر به باشگاه نخواهم آمد. برای اینکه در این باشگاه شاه را دعا میکنند و در پاسخ پرسش دوستش که گفته بود دعا کردن عیبی ندارد. اظهار داشته شاه قاتل است و جوانان مردم را بدون دلیل تیر باران میکند.»[16]
در اسناد دیگری به مخالفت مردم با نصب تمثالهای محمدرضا پهلوی در مغازههای خود اشاره شده است.[17]
مبارزه با جریانهای ضداسلامی
نفوذ اعضای تشکیلات بهائیت در ساختارهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی رژیم پهلوی و رشد بیسابقهی فعالیتهای تبلیغاتی آنها یکی از مهمترین دغدغههای نیروهای انقلابی و مذهبی در همهی سالهای سلطنت محمدرضا پهلوی بود. حمایت گسترده شاه از اعضای قدرتمند این تشکیلات و وجود چندین وزیر بهایی در کابینهی هویدا، که خود بهایی بود، مردم مسلمان کشور، خصوصاً اهالی استان مازندران را نسبت به رژیم بیش از قبل بدبین میکرد. در سند زیر در یکی از مساجد «قریه چاری» گفته شده است:
«ما در دنیای بهائیت زندگی میکنیم. در همه سازمانهای دولتی و غیر دولتی و ارتش رئیس سازمان بهائی است و بهائی حکم فرمائی میکند.»[18]
در سند دیگری به گستردهگی اعتراضات علیه تشکیلات بهائیت اشاره شده است:
«اطلاع واصل حاکیست اخیراً چند نفر از متعصبین مذهبی وابسته به انجمن تبلیغات مذهبی بهشهر به دهات اطراف آن شهرستان عزیمت و جزوهایی علیه فرقه ظاله بهائی بین مردم پخش مینمایند.»[19]
سیاسی شدن جلسات مذهبی
در اواسط دههی 50 به رغم فشارهای غیر قابل تحمل رژیم برای کنترل و سرکوب نیروهای مذهبی و یاران امام(ره)، بسیاری از مساجد، هیئتهای مذهبی و اصولاً تشکلهای مذهبی استان همچنان فعالیتها و جلسات مذهبی خود را حفظ کرده بودند. در این جلسات همهی مسائل جاری داخلی و خارجی مورد بررسی قرار میگرفت. نقد اقدامات رژیم و سیاستهای آن به خصوص تصمیماتی که در ارتباط با اسرائیل، آمریکا و سایر کشورهای منطقه، مانند مشارکت در جنگ ظفار گرفته شده بود در کنار اشاره به اندیشههای سیاسی و فقهی امام از مباحث ثابت این جلسات گزارش شده است.
در جلسهای که به مناسبت شهادت حضرت فاطمه(س) در بابل در اواخر اردیبهشت سال 1353برگزار شده بود، یکی از سخنرانان پس از ذکر مصیبت به موضوع عدالت و سپس شخصیت حضرت امام خمینی پرداخته و اوضاع کشور را اینگونه تحلیل کرده است:
«در حال حاضر عدالتی وجود ندارد زیرا حق و ناحقهایی که امروزه میشود و کسی جرات حرف زدن ندارد و یا این وضع که جوانان ما را کشتند و یا تحت شکنجه فرار میدهند کدام عدالت رعایت میشود و سپس دربارهی خمینی اظهار میدارد ایشان یک شخصیت جهانی است[و] مردم جهان به وجودش افتخار میکنند.»[20]
در گزارشی از ساواک با عنوان «صورت مجامع و محافل و جلساتی که در پوشش دینی ولی باطناً در تحریک مردم علیه دولت و برخلاف مصالح عالیه مملکتی» تهیه شده است، به تعدادی از جلسات مذهبی برگزار شده در مساجد و منازل بابل اشاره و برخی از فعالین آنها معرفی شده است. این گزارش دامنهی فعالیت هیئتها و جلسات مذهبی را بسیار گسترده توصیف کرده و تا درون روستا معرفی میکند. در انتهای این گزارش که بیانگر قدرت و نفوذ نیروهای مذهبی در استان است میخوانیم:
«آنچه در بالا به عرض رسیده به آن اطمینان دارم به خصوص عدهای در شاهی فعالیت دارند در انحراف جوانان سادهلوح و سادهدل و تشویق به ترغیب آنان به مخالفت با دستگاههای دولتی سخت استوار و خطرش بسیار است و روی هم رفته نامبردگان که به فعالیتهای آنان اشاره شده هر کدام به نوبه خود عناصری مضره میباشند.»[21]
در سند دیگری به سیاسی شدن جلسات مذهبی و حضور گسترده نیروهای جوان در آن اشاره شده است:
«دو نفر از وعاظ شهرستان ساری به اسامی حاج شیخ عبداله نظری و حاج شیخ عبدالوهاب قاسمی که هر دو اهل حومه سوادکوه و ساکن ساری هستند عدهای از جوانان شهر ساری را که تعداد آنها از هزار نفر تجاوز میکنند و اکثر محصل و کمتر از 20 سال دارند مرتب در منازل و مساجد جمع نموده و ظاهراً برای شناخت خدا و تبلیغ دین اسلام آنها را تشویق مینمایند.
هدف نامبردگان ابتدا نزدیکی به افراد کم سن و سال و بعد اعمال نفوذ و تخریب افکار آنها بوده و در کار خود نیز موفقیتی به دست آوردهاند.
در حال حاضر قشریون مذهبی در این شهر پراکنده شده و در هر گوشهای از شهر برای خود انجمنهای مذهبی تشکیل و غالباً شبهای پنجشنبه و جمعه تحت[عنوان] قرائت قرآن و بحثهای مذهبی جلسه منعقد و درباره مطالبی که عموماً جنبه تحریکآمیز دارد بحث و تبادل نظر میگردد و حتی این جلسات به شهرستانهای مجاور نیز کشانده شده است.»[22]
بر اساس اسناد ساواک زنان نیز دراین مقطع زمانی، دوشادوش مردان در نشر معارف اسلامی و مبارزه با مفاسد رژیم فعالیت میکردهاند. برگزاری جلسات دینی و تشکیل انجمنهایی مانند «انجمن بانوان» محفلی بود برای دفاع از اندیشههای امام(ره).[23]
افزایش شعارنویسی و پخش اعلامیه
یکی از متداولترین روشهای ابراز مخالفت با رژیم پهلوی شعارنویسی در سطح شهر، مدارس، دانشگاهها, ادارات و سایر امکان عمومی مانند پارکها و سرویسهای بهداشتی بود.[24] این روش مبارزه بهرغم واکنش سریع رژیم در پاک کردن آنها و تأثیرات روانی کوتاه مدتی که داشت، بیانگر فقدان آزادیهای فردی و اجتماعی در سراسر کشور بود. موضوع اکثر شعارنویسیها توهین به محمدرضا پهلوی بود:
«روی دیوار غربی کارخانه نساجی شاهی شعار مضرهای علیه شخص اول مملکت نوشته شده بود.»[25]
حمایت از امام خمینی(ره) و سایر چهرههای انقلابی نیز از دیگر محورهای دیوارنویسیها محسوب میشد.
«در مورخه 9 / 10 / 53 روی دیوار داخلی دبیرستان رازی شاهی شعارهایی به مضمون درود بر دانشآموزان انقلابی وابسته به آیتاله خمینی و اهانت به مقامات عالی کشور با قلم ماژیک نوشته شده بود.»[26]
اسناد نشان میدهد که بسیاری از کسانی که به اتهام پخش اعلامیه و شعارنویسی دستگیر میشدهاند، پس از آزادی همچنان بر مخالفتهای خود با رژیم ادامه میدادهاند.
«طبق اطلاع واصله احمد اولاد اعظیمی و مهدی قلیپور که در تاریخ 11 / 11 / 52 به اتهام دادن شعار و پخش اعلامیه مضره و نوشتن شعار روی دیوار به همراهی چند نفر دیگر تحویل ساواک استان مازندران گردیدهاند چندی است از زندان آزاد و عدهای دیگر را به طور مخفیانه به دور خود جمع و شبها جلسات محرمانهای تشکیل و به خواندن کتب مضره مبادرت میورزند.»[27]
مخالفت با حزب رستاخیز
محمدرضا پهلوی که زمانی در کتاب «مأموریت برای وطنم» از سیستم تک حزبی انتقاد کرده بود، در 11 اسفند سال 1353 ایجاد نظام تک حزبی را در کشور اعلام کرد. این اقدام رژیم که به معنای پایان حداقل فعالیتهای سیاسی در کشور بود از همان ابتدا مورد مخالفت گسترده قرار گرفته و حضرت امام(ره) در پیامی شرکت در آن را حرام اعلام کردند. به پیروی از موضع روشن و قاطع امام از همان زمان نیروهای مذهبی با آن مخالفت کرده و علیه آن اعلامیه منتشر میکردند:
«روز 3 / 2 / 54 تعدادی اعلامیههای استنسیل شده علیه حزب رستاخیز ملی به امضا؛(جمعی از مسلمانان ایران) در مسجد جامع ساری و در دانشسرای راهنمائی تحصیلی و در مسجد نصیرخان بهشهر پخش شده است.»[28]
از اسناد اینگونه مستفاد میشود که شرکت یا عدم شرکت در حزب رستاخیز در سال 1354 یکی از محورهای اصلی گفتوگوی مردم استان بوده است:
«روز 1 / 2 / 54 در آرایشگاه حسین علیپور و رضا گریبان شغل راننده در حضور اسماعیل قاریان و ناصر خاکساریان درباره حزب رستاخیز ملی اظهار داشته که فعلاً باید منتظر بود که فتوای مجتهدین درباره حزب رستاخیز ملی چیست. اگر آنها فتوا ندادند نمیتوان در این حزب شرکت کرد.»[29]
در روستاها نیز به رغم تبلیغات گستردهی رژیم، مردم از شرکت در حزب خودداری کرده و با آن مخالفت میکردهاند:
«بر اثر تبلیغات سوء دو نفر غیرنظامیان به اسامی میرتقی و میرمصطفی قادری در قریه آراء از دهات چهاردانگه ساری اسامی مشروحه زیر که از اشخاص سرشناس و معتبر قریه مزبور میباشند از امضاءکردن دفتر رستاخیز ملی خودداری و عدهای از اهالی نیز از آنان پیروی نمودهاند.»[30]
اسناد زیادی نیز وجود دارد که نشان میدهد بسیاری از جوانان با ارسال نامه برای مراجع عظام در مورد شرکت در حزب رستاخیز سوال پرسیدهاند.
نقش روحانیت در گسترش اعتراضات
روحانیت به دلیل داشتن پایگاه عمیق مردمی بیشترین تأثیر را در سیر مبارزاتی مردم استان بر عهده داشته است. روحانیت استان از اوایل دهه 40 حفظ نام و اندیشه امام را مهمترین هدف خود قرار داده و بیشتر از سایر گروههای مخالف رژیم که فاقد پایگاه مردمی بودند ایفای نقش کرد.[31] به دلیل پایگاه مردمی روحانیت، رژیم بیش از سایر گروهها در صدد کنترل و ایجاد فشار بر آنها بود. با افزایش نقش روحانیون در رهبری اعتراضات، مقامات امنیتی و نظامی رژیم مبادرت به ممنوعالمنبر کردن، دستگیری و تبعید تعدادی از علمای استان نمودند.[32] روحانیون و نیروهای مذهبی از طریق جذب مردم در مساجد و انتقال اعلامیههای امام، توزیع رساله، پاسخ به سوالات سیاسی و مذهبی مردم و حتی ایجاد صندوقهای قرض الحسنه، فقدان رسانههای فراگیر برای انتقال پیام انقلاب را جبران میکردند. نفوذ روحانیون در استان به حدی بود که در برخی موارد به تقابل آنها با متولیان آموزشی رژیم در مدارس منتهی میشد:
«نامبرده بالا [حاج نقیپور] که پیشنماز مسجد جامع عباسآباد شهسوار است مدتی است به طور غیرمستقیم تبلیغات سوء علیه تعلیم وتربیت در کلاس درس مدارس را شروع کرده و همسرش نیز در بین زنان و دختران جوان به شیوه شوهرش از نظریات او حمایت میکند. روی همین اصل تعدادی دختر سال اول و دوم و سوم راهنمایی مدرسه عباسآباد مشغول تحصیل هستند با نقاب مخصوص وارد مدرسه میشوند...
نظریه شنبه: این عمل باعث دلسردی مدیر و دبیران مدرسه مذکور گردیده و چنانچه از ادامه آن جلوگیری به عمل نیاید باعث تقلید سایر دختران نیز قرار خواهد گرفت.»[33]
برگزاری مجالس ترحیم برای آیتالله سیدمصطفی خمینی
در آبان 1356 خبری غافلگیرکننده فضای سیاسی کشور را به شدت ملتهب کرد و رژیم را در موقعیتی غیرقابلکنترل قرار داد. در اول آبان فرزند ارشد حضرت امام(ره)، آیتالله سیدمصطفی خمینی به طرز مشکوکی در عراق به شهادت رسید. انتشار این خبر که امام آن را از الطاف خفیهی الهی دانست، موجی از تأثر و اندوه در سراسر کشور ایجاد کرد. در کشور ایران اسلامی مردم و روحانیون به صورت خودجوش اقدام به برگزاری مراسم ترحیم برای شهید مصطفی خمینی کردند. این واکنش مردمی نشان داد، به رغم سیاستهای رژیم پهلوی در محو نام و یاد امام و دستگیری و سرکوب شدید یاران ایشان خصوصاً در دههی 50، مردم نه تنها حضرت امام را فراموش نکرده بودند، بلکه ایشان را تنها نیروی قابل اتکاء در میدان مبارزه میدانستند. مراسم ترحیم شهید مصطفی خمینی در واقع نوعی اعتراض سیاسی به رژیمی بود که از دههی 40 و 50 گمان میکرد که با انجام برخی اصلاحات موفق به تغییر نگرش و سبک زندگی مردم شده است. در حقیقت این اجتماعات که در آن وعاظ و مردم بدون هراس از مؤاخذه شدن از سوی رژیم شرکت میکردند. به گردهماییهایی تبدیل شدند که در آنها شدیدترین موضعگیریها علیه رژیم انجام میگرفت.
«مورخ 7 / 8 / 2536 [1356] در مسجد ملاحضرعلی بهشهر با شرکت عده زیادی از روحانیون شاهی، بابل، نکا و بهشهر تشکیل گردید و در این مورد نیز اعلامیههایی به امضاء روحانیون بهشهر به دیوارهای خیابانها نیز الصاق شده بود.»[34]
موج گستردهی حمایت از امام در استان مازندران چنان زیاد بود که رژیم مجبور به جلوگیری از برگزاری مجالس ترحیم در برخی از شهرها شد:
«برابر اطلاع عدهای از متعصبین مذهبی در شهرستان چالوس در نظر دارند در مورخه 3 / 8 / 36 [1356] به علت فوت مصطفی خمینی فرزند روحاله مجلس ترحیمی برگزار نمایند. که به نحو مقتضی از برگزاری مجلس مذکور جلوگیری به عمل آمده و عاملین شناسایی خواهند شد.»[35]
در سند دیگری به دستگیری و بازداشت تعدادی از تظاهرکنندگان در شهرستان آمل اشاره شده است:
«برابر اعلام استانداری مازندران مستند به اطلاع فرمانداری آمل عدهای در حدود یکصد نفر مبادرت به شعار دادن به نفع خمینی نمودهاند که بلافاصله 20 نفر از تظاهرکنندگان با وجود کمی مأمور به وسیله کادر شهربانی آمل بازداشت شدهاند و اقدامات لازم به عمل آمده است.»[36]
در شهرستان بهشهر نیز چندین جلسه در مساجد مختلف برگزار شد. که در آنها مردم به لزوم شرکت در این مراسم تأکید کردهاند:
«مورخه 7 / 8 / 36 [1356] به مناسبت فوت سیدمصطفی خمینی مجلس ختمی که به وسیله شیخ محمود فاضلی و شیخ حسین رحمانی در مسجد قنبر بهشهر تشکیل گردیده بود ابوالحسن فاضلی فرزند محمود و شیخ محمدجعفر رحمانی فرزند حسین که اخیراً به علت دستگیری بعضی از طلاب در قم به بهشهر مسافرت کردهاند هنگام نصب پرچم سیاه به سر در مسجد به همدیگر میگفتند ... [شاه] بیدین، خمینی را تبعید کرد ما باید ختم فرزند خمینی را با شکوهتر برگزار نمائیم...»[37]
در چهلمین روز شهادت آیتالله حاج سیدمصطفی خمینی نیز مراسم مختلفی برگزار[38] و تعداد زیادی اعلامیه در سطح استان منتشر شد. در یکی از سخنرانیها واعظ در ابتدای مراسم گفته است:
«این مجلس به مناسبت چهلمین روز رحلت تأسفبار عالم صمدانی رحمتالله[علیه] حاج سیدمصطفی موسوی خمینی(صلوات بلند حضار) از طرف جامعه روحانیت شهرستان بهشهر به عنوان اظهار همدردی و تشریک مساعی نمودن در مرحله اول به عنوان تسلیت گفتن این فاجعه اسفناک به پیشگاه حجت بن الحسن عسکری ولی عصر و ثانیاً مرجع تقلید عظیمالشأن جهان تشیع پدر برومندش فقید رهرو مجاهد عصر حضرت آیتاله روحاله موسوی خمینی(صلوات بلند) و همچنین به جامعه تشیع و به طور کلی به جهان بشریت این مجلس منعقد و تشکیل یافت».[39]
سردرگمی رژیم نسبت به مباحث مطرح شده در مجالس ترحیم حاکی از غافلگیری آنها در آبان 1356 است. فرارسیدن ایام محرم و صفر برای روحانیون این امکان را فراهم میکرد که در کنار برگزاری مراسم شهادت سالار شهیدان، انگیزههای دینی مردم را برای قیام بیشتر کنند. به همین دلیل در این ایام وعاظ و سخنرانان در تمام مناطق استان پراکنده شده و به خوبی فضای استان را انقلابی کردند. براساس اسناد ساواک پخش نوارهای سخنرانی وعاظ مطرح کشور خصوصاً در مورد شهادت حاج آقا مصطفی خمینی در همین زمان با استقبال زیادی در استان مواجه شده است.
«اخیراً طلابی که به مناسبت ماه محرم به مازندران مسافرت نمودهاند نوار سخنرانیهای مجالس ختم مصطفی خمینی را به این منطقه آورده و در نشستهای خصوصی خود به آن نوارها گوش میدهند.»[40]
در ایام محرم در جریان سینهزنیها و عزاداری اشعار انقلابی به وسیلهی مداحان سروده شده و تأثیر زیادی در میان مردم باقی میگذاشت.
انعکاس قیام 19 دی قم و 29 بهمن تبریز در استان مازندران
رژیم پهلوی پس از همدردی گستردهی مردم با حضرت امام خمینی (ره) و برگزاری مراسم ترحیم برای شهید سید مصطفی خمینی در حالی که چند روزی از سفر جیمی کارتر به تهران در 10 دی ماه 1356 نگذشته بود، در اقدامی سطحی و هیجانی در 17 دی ماه اقدام به انتشار مقالهای با دستور مستقیم محمدرضا پهلوی در روزنامهی اطلاعات کرد. این مقاله با عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» با نام مستعار «رشیدی مطلق» منتشر شد.[41] در این مقاله به ساحت مقدس حضرت امام و مرجعیت اهانت شده و تهمتهای ناروایی به مراجع زده شده بود. پاسخ به این مقاله، فراتر از انتظار رژیم بود. راهپیمایی و اعتراض مردم انقلابی شهر قم در اعتراض به این مقاله در 19 دی ماه سرانجامی خونین داشت و تعدادی از مردم و طلاب به شهادت رسیدند.[42] این ماجرا نقطهی عطفی در تاریخ انقلاب به حساب میآید؛ چرا که باعث برگزاری سلسه مراسم چهلم و بزرگداشتهای مختلف در سراسر کشور شد. واکنش عصبی رژیم به این بزرگداشتها معمولاً منجر به زد و خورد شده و در نتیجهی آنها افرادی شهید و در نتیجه بستر مراسم دیگری در شهری دیگر برای انقلابیون فراهم میشد. این تسلسل مراسم ترحیم تا پایان رژیم پهلوی ادامه داشت و سران رژیم را به شدت مستأصل کرده بود. در استان مازندران واکنشها به انتشار مقاله روزنامه اطلاعات و کشتار مردم قم در 19 دی، مانند سایر شهرهای کشور شدید بود و مسئولین امنیتی و نظامی و سیاسی رژیم را به وحشت انداخته بود. در صورتجلسه شورای هماهنگی نوشهر چند روز پس از حادثهی 19 دی آمده است:
«ضروری است با توجه به وقایع اخیر شهرهای فوق به منظور حفاظت از نقاط طبقهبندی شده در شهرهای نوشهر و چالوس و حفظ جان پرسنل انتظامی و همچنین مراقبت از نمایندگیهای روزنامه اطلاعات آموزشهای لازم به مأمورین مربوط صادر و طرح مورد نیاز تهیه شود.»[43]
در بابل واکنش به انتشار مقاله روزنامه اطلاعات و شهادت مردم قم بسیار شدید بود و به زد و خورد مردم با مأمورین رژیم انجامید. در شهرهای دیگر استان نیز واکنشهایی نسبت به انتشار این مقاله صورت گرفت. در مسجد ملاصفرعلی بهشهر تصمیم گرفته شد که «نماز را تعطیل کرده و از برگزاری مجالس سوگواری خودداری نمایند.»[44] در نظریه یکی از مأمورین ساواک آمده است:
«در تمام مجالس و محافل حتی قراء صحبت از کشتار و تظاهرات قم میباشد همه مردم عامل اصلی را روزنامه نویسان دانسته و اعتقاد دارند این افراد دشمن استقلال و امنیت مملکت هستند.»[45]
مراسم چهلمین روز شهدای قم از دیگر برنامههایی بود که در سراسر کشور با حضور گسترده مردم برگزار شد. در شهرستان آمل در 26 / 11 / 1356 مردم دست به تظاهرات زده و علیه رژیم شعار دادند. در گزارشی راجع به این ماجرا آمده است:
«تظاهر کنندگان که عده آنان در حدود سی الی چهل نفر بود به تدریج در جلوی دبیرستان طبری ایران و سبزه میدان حرکت مینمایند و در مسیر راه از دبیرستان پهلوی تا مقابل بانکها که حدود صد متر میباشد شیشههای بانکهای صادرات و تهران را میشکنند. تظاهر کنندگان دارای ماسکهای پارچهای مشکی و شعار پارچهای و اعلامیههای مضره و پاکتهای سنگ بودهاند که به محض اطلاع از حضور مأمورین آنها در خیابان پخش و متواری میشوند... تمام کسبه و مردمی که ناظر بر این تظاهر بودهاند کوچکترین عکسالعملی از خود نشان نداده و هیچگونه همکاری ننموده و حاضر نمیگردند کمترین اظهاری در مورد شناسایی عاملین بنمایند.»[46]
در گزارش دیگری در مورد همین روز به شعارهای تظاهر کنندگان اشاره شده است:
«مرگ بر خائن 66[شاه]، ننگ و نفرین بر دودمان پهلوی، دودمان پهلوی رو به نابودی است، زنده باد خمینی، ما خواهان بازگشت خمینی بزرگ هستیم ... زنده باد خمینی و چهلمین روز کشتهشدگان قم، مرگ بر 66 خائن».[47]
در اسناد ساواک به مراسم چهلمین روز شهدای قم در شهرهای مختلف استان بارها اشاره شده است.[48] تعدادی از این مجالس در روزهای 28 و 29 بهمن برگزار شده است. در یکی از این مجالس واعظ به حادثهی قم اشاره کرده است:
«این مجلس به مناسبت چهلمین روز کشتهشدگان فاجعه خونین قم برگزار میگردد. این مجلس به یاد انسانهایی است که دنبال معنویت رفته و کشته شدهاند ... آنهایی که در قم کشته شدهاند مگر چه میخواستند؟»[49]
شدیدترین واکنش به مراسم شهدای 19 دی قم، در شهر تبریز بود. در جریان این تظاهرات مأمورین رژیم پهلوی در 29 بهمن 1356 با حمله به مردم، تعداد زیادی را به شهادت رسانده یا زخمی کردند. واکنش به این اقدام رژیم، در استان مازندران بسیار شدید بود، به طوری که در یکی از نظریههای ساواک آمده است:
«این روزها در هر مجلسی صحبت راجع به وقایع اخیر تبریز میباشد.»[50]
در برخی از شهرهای استان، مردم و بازاریها «با نصب پرچم سیاه بر سر درب مغازهها اقدام به تعطیل مغازههای خود»[51] کرده بودند. در سندی آمده است:
«در مسجد جامع بابلسر متفقاً به امامزاده ابراهیم بابلسر عزیمت و با صلوات و دادن شعار و درود بر شهدای وقایع تبریز در ساعت 30 / 15 محل را ترک نمودند.»[52]
حمله و تخریب نمادهای مربوط به رژیم پهلوی
پارهکردن عکسهای شاه و خانواده پهلوی در مدارس و ادارات و شکستن و تخریب تندیسها و نمادهای این رژیم که در میادین قرار داشتند در سال 1356 افزایش چشمگیری یافت.
«تمثالهایی که به مناسبت یکصدمین سالروز تولد اعلیحضرت رضاشاه کبیر در مدارس موصوف نصب گردیده به وسیله افراد ناشناسی پاره گردیده است.»[53]
علاوه بر تخریب نمادها و تمثالهای خانواده پهلوی، مردم مراسم معمول رژیم را که از نظر تبلیغی تأثیر فراوانی داشت در سال 1356 بارها مورد حمله قرار میدادند.
«روز 6 / 11 / 36[1356] افراد ناشناسی شعارهای پارچهای مربوط به بزرگداشت سالروز انقلاب شاه و ملت را که بر سر در اداره مخابرات و روی دیوارها و مغازه بخش گلوگاه از توابع شهرستان بهشهر آویخته شده بود، آتش زدند.»[54]
پخش اعلامیه در سطح شهر
اعلامیه نویسی و پخش شبنامه از روشهای قدیمی مبارزه در ایران و جهان است.[55] در این روش انقلابیون با انتشار اعلامیههای مختلف در سطح شهر، سایه سنگین دیکتاتوری حاکم را به تدریج شکسته و زمینهی ذهنی مبارزه را فراهم میکردند. در استان مازندران شعار نویسی و اعلامیه نویسی رواج زیادی داشت. اعلامیهها و شعارها به تدریج و با گسترش قیام تندتر شده و در ماههای پایانی حیات رژیم به صورت علنی منتشر میشدند. علاوه بر اعلامیههای امام (ره) که بیشترین حجم را به خود اختصاص داده بودند، اعلامیههای فراوانی نیز در حمایت از نهضت و مخالفت با رژیم و تحلیل اوضاع سیاسی کشور و چگونگی ادامه مبارزه منتشر میشد.
«اطلاع واصله حاکیست شب هنگام 16 و 17 / 10 / 2536 [1356] وسیله اشخاص ناشناس مقادیر زیادی اعلامیه مضره پلیکپی شده و دستنویس تحت عنوان «زنده باد خمینی ـ مرگ بر دودمان پهلوی و مضامین ششم بهمن در دبستان سنائی فریدونکنار از توابع بابلسر [پخش شده است].»[56]
تخریب مراکز فسق و فجور
به دلیل ماهیت دینی نهضت، در جریان رویدادهای سال 1356 در برخی موارد مردم با حمله به مشروب فروشیها و مراکز فسق و فجور اقدام به تخریب آنها میکردند. علاوه بر آن ارسال نامه برای افراد فاسق و تهدید آنها نیز گزارش شده است. براساس سندی به تاریخ 30 / 8 / 56 حمله کنندگان به چند مشروب فروشی در بابلسر همزمان شعارهای «زنده باد خمینی ـ اللهاکبر» سر میدادهاند:
«ساعت 11.30 مورخه 24 / 8 / 36 عدهای دانشجو که صورت خود را پوشانده و لباس کهنهای به تن کرده بودند و با گفتن هو هو، الله الله، پیروز باد خمینی زنده باد خمینی به دو مشروب فروشی در میدان بابلسر و یک مشروب فروشی دیگر که صاحب آن شخصی به نام رسولی است با سنگ حمله کرده و شیشه مغازه و بطریهای مشروبات را شکستهاند سپس با ماشینی محل را ترک و شهربانی بابلسر نیز چهار نفر را مظنوناً بازداشت مینماید.
نظریه شنبه: خبر صحت دارد.
نظریه یکشنبه: خبر مورد تایید است اصولاً مأمورین شهربانی همیشه بعد از تظاهرات در محل حاضر و به خاطر اینکه از مسئولیت شانه خالی نمایند چند نفر را بدون مدرک و دلایل بازداشت و تحویل سازمان میدهند که در بازجوئی از این قبیل افراد نتیجه گرفته نمیشود. ضعف مأمورین در این قبیل عملیات دستگیری از آن جهت محسوس است که عدهای در حدود 20 الی 25 نفر تظاهراتی به راه انداخته و شیشههای چند مغازه مشروبفروشی را در مرکز شهر و در روز روشن شکسته و محل را ترک نمودهاند.»[57]
فعالیت دانشجویان و دانش آموزان
عموم دانشجویان مراکز آموزشی استان دارای گرایشهای مذهبی بوده و در جریان نهضت، ماهیت فکری و اعتقادی خود را نشان میدادند. دانشجویان از طریق برگزاری راهپیمائی، عدم شرکت در کلاسها،[58] تهدید اساتید و مسئولین وابسته به رژیم، دفاع از اندیشههای حضرت امام[59]، انتشار کتابهای مذهبی و سیاسی، انتشار اعلامیه و شعارنویسی و شرکت در تظاهرات نقش بسیار مهمی در ایجاد فضای انقلابی در استان داشتند.
در سندی به تاریخ 14 / 9 / 56 درباره شرکت نکردن دانشجویان در کلاسها و شعارهای آنها گزارشی آمده است که فضای مذهبی مدرسه عالی بابلسر را نشان میدهد:
«دانشجویان مدرسه عالی بابلسر تا ساعت اختتام (35 / 17) کلاسهای درس از حضور در کلاسها خودداری و در محوطه مدرسه مبادرت به دادن شعارهائی تحت عنوان مرده باد امپریالیسم، مرگ بر دوستان اسرائیل، زنده باد خمینی نمودند. تعداد 42 نفر از دانشجویان اخلالگر توسط مسئولان شناسائی که متعاقباً معرفی خواهند شد. ضمناً شورای عالی مدرسه تشکیل و بنا به تجویز وزارت علوم تصمیم گرفته شد تا اطلاع ثانوی مدرسه تعطیل گردد.»[60]
یک روز بعد از این واقعه در 15 / 9 / 1356[61] مسئولان مدرسه عالی بابلسر مدرسه را تعطیل، ولی در 20 / 9 / مجدداً دستور بازگشایی صادر شد.[62] شعارهای دانشجویان دانشگاه بابل نیز ماهیتی مذهبی دارد.
«در محوطه دانشسرا اجتماع و مبادرت به دادن شعارهایی به مضمون «مرگ بر ساواک، پیروزی و آزادی صادقی[63] را میخواهیم، زنده باد پیروزی و استقلال، زنده باد خمینی و نیز اهانت به مقدسات ملی و میهنی نموده و سپس متفرق گردیدهاند.»[64]
اوضاع کلی کشور در بهار سال 1357
گزارش ردههای بالای ساواک در بهار 1357برای محمدرضا پهلوی، به خصوص درخواستهای مکرر پرویز ثابتی مبنی بر دستگیری سران انقلاب و شدتالعمل نسبت به تظاهرکنندگان، بیانگر تعمیق نگرانی از غیر قابل کنترل شدن اوضاع در میان مسئولین امنیتی رژیم پهلوی است. تغییر تیمسار «نعمتالله نصیری» (بهمن 1343- خرداد 1357) از ریاست ساواک و انتخاب «سپهبد ناصر مقدم» (خرداد 1357- بهمن 1357) به جای وی بیانگر تغییر روش و استراتژی رژیم برای برخورد با انقلابیون است.
در عرصهی بینالمللی، همچنان اوضاع کاملاً به سود رژیم در جریان بود. کشورهای اروپایی به خصوص انگلیس و فرانسه همچنان در گزارشهای خود شاه را قادر به مهار انقلاب دانسته و تظاهرات مردمی را تا پایان بهار جدی و برانداز تصور نمیکردند. دیدارهای «آنتونی پارسونز» سفیر انگلیس با شاه و خاطرات «پرویز راجی» آخرین سفیر رژیم در انگلیس این دیدگاه را تایید میکند. در آمریکا و کاخ سفید نیز محمدرضا پهلوی همچنان فردی قدرتمند و دوست نزدیک آمریکا به حساب میآمد. نهادهای امنیتی و اطلاعاتی آمریکا نیز حضور شاه در قدرت را برای چندین سال دیگر حتمی میدانستند. رابطهی شاه و کارتر نیز پس از سفر وی به ایران در دی ماه سال 1356 و سفر شاه در سال 1357 به آمریکا عمیقتر شده بود. جیمی کارتر در سالهای (1356 ـ 1357) از کشتارها و قتل عامهای شاه دفاع و خواهان سرکوب و کشتار مردم ایران بود. حتی در آخرین روزهای حاکمیت پهلوی ژنرال رابرت هایزر فرمانده نظامی نیروهای امریکا در اروپا را برای کودتا و کشتار وسیع مردم راهی ایران نمود که روند انقلاب به آن ژنرال چند ستاره امکان آن جنایات را نداد و حتی در جریان همین سفر بود که هنگام سخنرانی شاه در محوطه کاخ سفید، در زد و خوردی که میان مخالفین و طرفداران شاه درگرفته بود استفاده پلیس از گاز اشکآور چشمان شاه را پر از اشک کرد. انتشار تصاویر مربوط به این واقعه از شبکههای تلویزیونی سراسر جهان بازتاب زیادی به دنبال داشت. با وجود مسائلی از این دست، این سفر یک موفقیت برای شاه بود، چرا که از نظر روحی و سیاسی تاییدی از سوی واشنگتن بر ادامهی سلطنتش به دست آورد. در داخل کشور به طور اعم و استان مازندران به طور اخص اوضاع به گونهای دیگری در حال رقم خوردن بود. تظاهرات، شعارنویسی، انتشار اعلامیههای امام (ره)، سخنرانی وعاظ در مساجد، برگزاری مراسم ختم شهدا، دستگیری، شکنجه و زندانی انقلابیون، فضایی کاملاً ضد رژیم ایجاد کرده بود. در ادامه به برخی از مهمترین رویدادهای استان مازندران در بهار سال 1357 نگاهی خواهیم انداخت.
تظاهرات علیه رژیم
از اوایل سال 1357 در اکثر شهرهای استان تظاهرات به صورت پراکنده علیه رژیم آغاز شده بود. این اجتماعات به دلیل نداشتن انسجام و سازماندهی قوی معمولاً با دخالت سریع مأمورین نظامی و امنیتی رژیم پراکنده و با دستگیری تعدادی به پایان میرسید. در این تظاهرات که به صورت خودجوش صورت میگرفت، رژیم همچنان اعتماد به نفس و تسلط خود را حفظ کرده و به همین دلیل بعضی از تظاهرکنندگان برای اینکه شناسایی نشوند از ماسک استفاده میکردند.
«روز 5 / 1 / 37[57] حدود 25 نفر ناشناس که چهره خود را پوشانده بودند، در شهرستان شاهی مبادرت به دادن شعار مضره نموده[اند.]»[65]
در سند دیگری به تظاهرات مشابهی در بابل اشاره شده است:
«ساعت 2010 روز جاری 50 نفر افراد مهاجم از باغ طاهری واقع در کمربندی شهداء بابل انتهای فرح شرقی در حالیکه نقاب به صورت داشتند ضمن توزیع اعلامیه مضرّه... و دادن شعار زنده باد خمینی با پرتاب سنگ مبادرت به شکستن شیشه بانکهای بازرگانی 5 جام، تهران 14 جام، صادرات 5 جام، حزب رستاخیز 4 جام و شکستن تمثال رضا شاه کبیر که روی دیوار ساختمان حزب نصب شده بود نموده و از چهارراه شهدا و خیابان شاه به طرف بازار وارد که با حضور پلیس از محل متفرّق و متواری گردیدهاند و شش نفر مظنوناً توسط مأمورین شهربانی دستگیر گردیدهاند مراتب استحضاراً اعلام و نتیجه متعاقباً به عرض خواهد رسید.»[66]
سند زیر نیز به همین موضوع می پردازد:
«حدود یک ساعت قبل از شروع تظاهرات درشاهی مشاهده شد که یک اتومبیل فولکس واگن استیشن و یک اتومبیل پیکان نزدیک هتل بنیادشاهی و در ابتدای خیابان تهران شاهی در تردد میباشند و چند نفر جوان که به نظر اهل شاهی نبودند از آن پیاده شدند هنگام شروع اخلال نظم و تظاهرات که توسط این عده که حدود بیست نفر بودند در فلکه شاهی و مقابل کافه چهارفصل انجام شد و افراد منحرف یک مرتبه به صورت خود ماسک زدند و شروع به دادن شعار و با صدای اللهاکبر به راه خود ادامه میدادند. چند دقیقه بعد از خاتمه ماجرا تعدادی از افراد که معمولاً در اطراف فلکه و رستوران چهارفصل شاهی نمیآمدند مشاهده شدند، عبارت بودند از هدایتیان برادر کوچک محمدحسین هدایتیان و فریبرز خزائلی بیکار که پدرش دکتر بوده و فوت نموده است، عادل آبروش و اسدالله (بهروز) اولاداعظمی و شریعتی فرزند ضیاء شریعتی و احمد مطیعی و جمال میرخرم.»[67]
با این وجود به تدریج بر تعداد این تظاهرات اضافه شده و با رسیدن به اواسط فروردین ماه شاهد افزایش تعداد تظاهر کنندگان و بیشتر شدن برخوردها هستیم. در بابل تقویت شهربانی با تجهیز 2 تانک در دستور کار قرار گرفته و در سایر شهرها نیز شوراهای تأمین خود را برای برخوردهای خشن آماده میکردند:[68]
از اواخر فروردین موج تظاهرات به دانشگاههای استان رسیده و دانشجویان فعالیت خود را افزایش دادند. در سند زیر به تظاهرات دانشجویان دانشکده کشاورزی ساری اشاره شده است:
«روز دوشنبه 21 / 1 / 2537 عدهاى حدود شصت نفر از دانشجویان اخلالگر در محوطه دانشکده مزبور به تظاهرات پرداخته و با دادن شعارهاى: اللهاکبر، اتحاد، مبارزه، پیروزى ـ باعث تعطیل کلاسها گردیدند و بقیه دانشجویان که وضع را چنین دیدند دانشکده را ترک نمودند.»[69]
در دانشسرای فنی بابل نیز در حمایت از امام (ره) حدود 150 نفر از دانشجویان در سلف سرویس ضمن قاشق زدن شعارهایی له امام خمینی داده و اقدام به تظاهرات نمودند.[70] در کنار دانشجویان فرهنگیان استان نیز به تدریج وارد میدان شده و با شرکت در تظاهرات، آگاهیدهی در کلاسهای درس، و عدم شرکت در مراسم دولتی رژیم را با چالش مواجه کردند. در سندی راجع به معلمان شهرستان قائم شهر آمده است:
«ساعت ده صبح روز 1 / 1 / 37 که به مناسبت عید سعید نوروز آیین سلام رسمی در برابر تمثال اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر در محل سالن پیشاهنگی برگزار گردید با وجودی که وسیله فرمانداری شاهی از کلیه رؤسا و کارمندان ادارات دعوت به عمل آمده بود معهذا دوازده نفر از دبیران آموزش و پرورش شاهی به نامهای 1ـ حسن قلیپور. 2ـ موسی خواصی. 3ـ محمدعلی صالحی. 4ـ شجاعی بزرگی. 5ـ خیراله دانا. 6ـ روحاله روحالهی. 7ـ محمود ترویجی. 8ـ حسامالدین پرواز. 9ـ احمدعلی میری. 10ـ شیداله حامدی. 11ـ سید ابوالفضل عمادی. 12ـ میرکرامت جلالت که در کسوت روحانیت هستند و قبلاً نیز وسیله رئیس آموزش و پرورش شاهی به آنان تذکر داده شده بود در مراسم سلام رسمی شرکت نکردهاند.»[71]
همدردی و بزرگداشت شهدای شهرهای کشور
گزارشهای شورای هماهنگی استان نشان میدهد که در شهرهای مختلف استان مازندران، رژیم خود را برای برخورد با معترضین آماده کرده و از فروردین 1357 در آمادگی کامل قرار داشته است. وضعیت امنیتی استان به صورتی بود که از شهربانی خواسته شده بود که «به محض وقوع هرنوع حادثه فوراً از ژاندارمری کمک بگیرد.»[72] برخورد شدید رژیم با برگزارکنندگان چهلم شهدای تبریز در شهرهای مختلف کشور این فضای امنیتی را تشدید میکرد. در شهرهای یزد و جهرم برخورد رژیم با شرکتکنندگان در مجالس ترحیم به شهادت و مجروح شدن تعداد زیادی انجامید که بازتاب زیادی به دنبال داشت.[73] همدردی عمومی با شهدای دیگر شهرها و آمادگی برای برگزاری مجالس ترحیم در استان به حدی بود که در سندی به تاریخ 8 / 1 / 57 رژیم میکوشد تا از نیروهای طرفدار خود به خصوص در حزب رستاخیز برای کنترل این مجالس استفاده کند:
«اجتماعات در مورد چهلم کشتهشدگان حوادث تبریز در مساجد و اماکن مذهبی بلامانع و هرگونه تظاهرات و اخلالگری در خیابانها و خارج از اماکن مذهبی و بستن دکاکین به مصلحت نیست، ممکن است از طرف حزب رستاخیز ملت ایران به برخی از شهرها دستوراتی برای شرکت در مجالس و مقابله با اخلالگران داده شود. چنانچه در منطقهای حزب رستاخیز دارای شرایط لازم و کافی برای مبارزه با اخلالگران باشد و دبیر یا مسئول آن شخصاً در این زمینه اعلام آمادگی نماید از طریق ساواک راهنمائی شود ولی ساواک مستقیماً مداخله ننماید.»[74]
وسعت مجالس و مراسم برگزار شده برای چهلم شهدای تبریز چنان بود که رژیم قادر به هیچ گونه کنترل و دخالتی نبود، و نتوانست از طریق نیروهای خود در حزب رستاخیز این مراسم را کنترل کند. سند زیر حضور گسترده مردم و روحانیون در چهلمین روز واقعهی تبریز در مسجد جامع نکا را در 10 / 1 / 1357 نشان میدهد:
«مورخه 10 / 1 / 37[57] مجلس ختمی در مسجد نکاء برگزار و عده کثیری از مردم و نیز در حدود صد نفر روحانی از قراء و شهرهای ساری و بهشهر در این ختم شرکت کرده بودند.»[75]
علاوه بر تشکیل مجالس ترحیم در برخی موارد مردم و بازاریان اقدام به تعطیل مغازههای خود کرده و از این طریق با مردم سایر شهرهای کشور همدردی میکردند. تعطیل بازار هفتگی شهرستان قائم شهر در 9 / 1 / 1357 به همین دلیل بود. در گزارش ساواک «انگیزه عدم مسافرت روستائیان به شهر، همبستگی با متعصبین مذهبی به مناسبت چهلمین روز وقایع تبریز»[76] عنوان شده است. در سند دیگری در مورد فعالیت اهالی روستای «افراتخت» در مسجد روستا آمده است:
«اظهارات و کتابهای تبلیغاتی آنان به قدری در کودکان و نوجوانان دبستان و دبیرستان راهنمایی و کشاورزان مؤثر واقع شده که فضای روستاهای اطراف را نیز آلوده ساخته است و مضافاً به آنان تلقین گردیده باید مثل امام حسین که در مقابل حق شهید شد باید در مقابل رژیم و قوای انتظامی نیز برای احقاق خود جان فدا کنند.»[77]
مراسم بزرگداشت شهدای جهرم، یزد و اهواز نیز در استان برگزار و در صورت جلسهی شورای هماهنگی بهشهر به کنترل آن اشاره شده است:
«چون در تاریخ 19 / 2 / 2537[1357] مجلس ختمی به مناسبت کشتهشدگان یزد و جهرم و اهواز در مسجد جامع برگزار میگردد ضمن اعزام تعداد قابل توجهی از عوامل اطلاعاتی نیز تعداد پنج نفر از اعضاء نیروی پایداری در مجلس شرکت نمایند.»[78]
در برخی شهرهای استان در اعتراض به حوادث و رویدادهای کشور پخش اذان و برگزاری نماز جماعت تعطیل میشد.[79] از مهمترین برنامههای اوایل خرداد سال 1357 بزرگداشت قیام 15 خرداد بود که در اکثر شهرهای استان صورت گرفت. در بهشهر در 14 خرداد تعدادی از جوانان استان با دادن «شعارهای درود برخمینی»[80] دست به تظاهرات زدند که تعداد 19 نفر از آنها دستگیر شدند.[81] افزایش تظاهرات و تنشها باعث شد تا هوشنگ سمیعی استاندار مازندران در نامهای به جمشید آموزگار از روحیه متزلزل مأمورین ابراز نگرانی کند. وی مینویسد: «نگرانی اینجانب بیشتر از تزلزل روحیه مأمورین انتظامی است.»[82]
پخش گسترده اعلامیه، شعارنویسی و تحریم مراسم دولتی
در یکی از اعلامیههای مهم روحانیون مازندرانی مقیم قم از مردم استان به دلیل حمایت از امام و همدردی با شهدای قم و تبریز تشکر شده است. در این اعلامیه از مردم خواسته شده بود ضمن تحریم سال نو، از حضرت امام خمینی حمایت کرده و برتظاهرات خود بیفزایند:
«درود بر شما مردم شرافتمند و آزاده مازندران، ملتی که با آن همه اختناق سیاسی و فشاری که ایادی مزدور ایجاد نموده، انزجار خویش را زیر سایه سرنیزه نشان دادن و با تعطیل کسب و اقامه مجالس در شهرستانها و بخشها و تظاهرات مذهبی و ملی و زنده بودن خویش را تثبیت نمودهاند.»[83]
اعلامیهی دیگری که در 8 فروردین در چالوس منتشر شد، نشان میدهد که همهی اقشار مردم با شهدای شهرهای دیگر کشور همدردی کرده و به دنبال برگزاری مراسم با شکوه برای آنها بودهاند. در انتهای این اعلامیه آمده است:
«از کلیه مجاهدین مبارزین اعم از روحانی ـ بازاری ـ دانشجو ـ کشاورز و کارگر خواسته شده تا با پوشاندن کفن و با سرخی خون خود عاشورای دیگری ساخته و حرکتی حسینی اتخاذ نمایند.»[84]
در شهر ساری نیز در تاریخ 10 / 1 / 1357، شش نفر به جرم پخش اعلامیه دستگیر شدند. این موضوع نشان میدهد که روند حرکت انقلابی مردم از فروردین 57 در استان فراگیر شده و در قالب تظاهرات خود را به تدریج نشان داده است:
«مدتی است (تاریخ دقیق نامعلوم) عدهای از اهالی قراء دهکلا، موزیکتی، سفلاکلاه و جاهلکلاه از توابع شهرستان آمل در محلهای مختلف اجتماع نموده و شب هنگام اعلامیههای مضره را که از قبل تهیه نمودهاند به دیوار الصاق مینمایند.»[85]
در سند دیگری به عمومیت یافتن انقلاب و ماهیت کاملاً دینی آن اشاره شده است. در این سند که تاریخ 17 / 1 / 57 دارد آمده است که اهالی روستای «دهکلا» همگی عید نوروز را تحریم کرده و به جای مراسم جشن به عزاداری پرداختهاند. در این گزارش آمده است:
«در روستای دهکلا واقع در جاده آمل امسال را تمام آن روستا عید نداشتند و در خانههای (دهکلا) به جای عید دیدنی در هرخانه مراسم عزاداری و روضهخوانی و شاید هم تبلیغات برپا مینمودند. قریه (دهکلا) تقریباً محلی گمنام و دور دست [است.]»[86]
در گزارش دیگری به تحریم عید نوروز در یکی از روستاهای استان اشاره شده که در نوع خود جالب است:
«به قرار اطلاع تعداد از اهالی قریه افراتخت (واقع در جاده شاهی، ساری) به شرح زیر در مسجد قریه و بین دانشآموزان تبلیغات شدید مذهبی و ضد ملی مینمایند و با ایراد سخنرانی و پخش کتب اذهان اهالی قریه و کشاورزان را نیز منحرف نمودهاند. نامبردگان اهالی قریه را وادار نموده بودند که در ایام نوروز مراسم عید را تحریم کنند و با پوشیدن لباس سیاه برای وقایع تبریز و قم عزاداری نمایند.»[87]
در همین زمان روحانیون استان نیز با عدم حضور در مراسم دولتی و جشنهای رسمی مانند جشن شکرگزاری علیه رژیم مبارزه میکردند. در شهر آمل ده نفر از روحانیون در مراسم سلام نوروزی شرکت نکردهاند.[88] «کلیه روحانیون بهشهر نیز به جز چند نفر در ایام عید نوروز بهشهر را ترک»[89] و در شهسوار نیز به همین ترتیب بسیاری از روحانیون و شخصیتهای سرشناس شهر از حضور در مراسم نیایش روز 21 فروردین به بهانهی مخالفت خودداری کردند. در نظریه یکشنبه در همین مورد آمده است:
«موضوع عدم شرکت و اجرای مراسم نیایش وسیله وعاظ مذکور در شهر شایع و چنانچه نسبت به ممنوعالمنبر نمودن آنان حتی برای مدتی کوتاه اقدام شود اثر مطلوبی در منطقه خواهد داشت.»[90]
تعطیل کردن مساجد و برگزار نشدن نماز جماعت از دیگر اقداماتی بود که نیروهای مذهبی در اعتراض به جنایات رژیم انجام میدادند. تقریباً در تمام شهرهای استان این موضوع انعکاس یافته است.[91]
شدت عمل مأمورین رژیم در برخورد با موزعین اعلامیه و شعارنویس بسیار شدید بود و در صورت مشاهده، فرد دستگیر و در صورت فرار به وی شلیک میشد. در اسناد بارها به دستگیری و زخمی شدن این افراد که عمدتاً نوجوان بودند، اشاره شده است:
«شب هنگام مورخه 13 / 1 / 37[57] چهارنفر از دانشآموزان دبیرستانهای شاکری و طبری شهرستان مذکور در حال توزیع اعلامیههای مضره و نوشتن شعارهای ضدملی به دیوارهای معابر عمومی توسط مأمورین شهربانی محل مشاهده و به ایست مأمورین توجهی ننموده و فرار مینمایند که در نتیجه با تیراندازی مأمورین دو نفر از آنان از ناحیه پا مجروح و به بیمارستان 25 شهریور آمل منتقل، نفر سوم بازداشت و نفر چهارم نیز متواری گردیده است. این حادثه تاکنون تلفات جانی نداشته است.»[92]
پاره کردن عکسها و تمثالهای شاه نیز در گزارشهای ساواک در بهار 1357 بارها آمده است.[93]
در جریان تظاهرات 24 / 3 / 57 یک نفر از انقلابیون به نام «ایوب معادی» پس از دستگیری در بیمارستان به شهادت رسید[94] که در سطح استان اعلامیههای فراوان در مورد شهادت وی پخش شد.[95] وی از نیروهای مذهبی بود که در تظاهرات محصلین و دانشجویان مذهبی حضور مییافت.
از اسناد جالب میتوان به جلسات شورای هماهنگی در شهرهای مختلف استان اشاره کرد که در آنجا چگونگی برخورد با انقلابیون طراحی میشد. محور عمده این جلسات نشان میدهد که رژیم به شدت در مواجهه با انقلاب اسلامی دچار استیصال شده و بعضاً خواستار برخورد شدید با تظاهرکنندگان و تبعید و دستگیری چهرههای برجسته انقلابی شده است. در جلسه شورای هماهنگی شهرستان آمل در 7 / 1 / 1357 از نیروهای نظامی و انتظامی خواسته شده است تا خود را برای برخورد با مجالس ترحیم شهدای استان در روزهای 7 / 1 / 1357 الی 11 / 1 / 1357 آماده کنند.[96] درصورتجلسه شورای هماهنگی شهرستان شهسوار نیز در این مورد آمده است:
«موضوع تحریکات روحانیون و وعاظ در منطقه مطرح و مقرر گردید چنانچه هر یک از وعاظ مبادرت به تحریک و اخلال نظم در بین مردم نمایند با جمعآوری مدارک مثبت نسبت به تبعید آنان به مناطق سنینشین با مطرحنمودن در کمیسیون امنیت اجتماعی اقدام نمایند.»[97]
در پایان ذکر این نکته لازم است که به دلیل وجود تعدادی از کاخها و مراکز تفریحی رژیم در استان مازندران، مردم در برخی موارد به این مراکز حمله کرده و قصد تخریب آنها را داشتهاند. از جمله این موارد میتوان به حمله «به کاخ ییلاقی کلاردشت.» اشاره نمود[98] .
پینوشتها:
[1]. در این مورد ر.ک: اسناد 25 / 9 / 53، شماره: 1563 / 2 ﻫ 1- 5 / 11 / 53؛ شماره: 13-5- 521- 12 / 12 / 53؛ شماره: 11443 / 2ﻫ 2 ـ 20 / 12 / 53؛ شماره: 1128 / 5ـ 9 / 1 / 54؛ شماره: 22 / 312 ـ 7 / 5 / 54؛ شماره: 593 / 2 ﻫ 1 ـ 25 / 3 / 54؛ شماره: 14-69-521 ـ 1 / 7 / 54؛ شماره: 848 / 2 ﻫ 1، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان مازندران، جلد دوم، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[2]. سند مورخه 18 / 1 / 1353، شماره: 78 / 2 ﻫ 1، همان.
[3]. برای آگاهی از نحوهی توزیع و انتشار این اعلامیهها ر.ک: یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیتالله عبدالرسول قائمی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1392.
[4]. اسناد مورخه 11 / 2 / 54، شماره: 735 / 312- و نک اسناد: 9 / 2 / 54، شماره: 137 / 2 ﻫ 1 و 24 / 2 / 54، شماره: 1060 / 312، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان مازندران، جلد دوم، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[5]. سند مورخه 14 / 7 / 1353، شماره: 5871 / 312، همان.
[6]. سند مورخه 1 / 2 / 1353، شماره: 662 / 312، همان.
[7]. سند مورخه 14 / 3 / 1353، شماره: 1006، همان.
[8]. سند مورخه 1 / 5 / 1353 فاقد شماره مندرج در همان. همچنین نک اسناد: 24 / 7 / 1353، شماره: 5872 / 312- 20 / 8 / 53، شماره: 10944 / 2 ﻫ 3 - 28 / 8 / 53، شماره: 6844 / 312و 22 / 8 / 52، شماره: 998 / 10ﻫ به فعالیت طرفداران امام در آمل اشاره دارد.
[9]. سند مورخه 11 / 9 / 1354، شماره: 312 / 2379، همان.
[10]. سند مورخه 20 / 5 / 1353، شماره: 38-8-53 بخشی از اعتراضات عمومی را که در یک سخنرانی از سوی حجتالاسلام محمدجواد حجتی بیان شده نشان میدهد. همچنین نک: اسناد 15 / 7 / 3، شماره: 1200 / 2 ﻫ 1- 4 / 10 / 53، شماره: 735- 15 / 10 / 53، شماره: 84 / 5 ش، همان.
[11]. رک: اسناد مورخه 30 / 2 / 1353، شماره: 1-69-521، 31 / 2 / 53، شماره: 376 / 2 ﻫ 1 و اعلامیههای منتشر شده که در همان ارائه شدهاند.
[12]. سند مورخه 5 / 3 / 1353، شماره: 394 / 2 ﻫ 1، همان.
[13]. سند مورخه 23 / 2 / 1353، شماره: 1463 / 312، همان.
[14]. اسناد مورخه 4 / 10 / 1353، شماره: 735 ـ 23 / 5 / 54، شماره: 668 / 2 ﻫ 1، همان.
[15]. سند مورخه 17 / 2 / 1353، شماره: 1273 / 312 و نیز نگاه شود به سند: 11 / 4 / 1353، شماره: 654 / 2 ﻫ 1، همان.
[16]. سند مورخه 25 / 2 / 1353، شماره: 159 / 5 و همچنین نک: سند 14 / 7 / 53، شماره: 5872 / 312، همان.
[17]. سند مورخه 16 / 11 / 53، شماره: 1 / 7-5-301 / ض، همان.
[18]. سند مورخه 18 / 4 / 1353، شماره: 1 / 89-02-501-421، همان.
[19]. سند مورخه 27 / 10 / 54، شماره: 634، همان.
[20]. سند مورخه 28 / 3 / 1353، شماره: 549 / 2 ﻫ 1، همان.
[21]. سند مورخه 11 / 4 / 1353، شماره: 654 / 2 ﻫ 1، همان.
[22]. سند مورخه 26 / 4 / 1353، شماره: 1006، در سند دیگری به تاریخ 17 / 5 / 1353، شماره: 1-68-521 به برگزاری دعای ندبه در مساجد اشاره شده است. نک: اسناد 26 / 6 / 1353، شماره: 4978 / 312- 24 / 6 / 54، شماره: 922 / ن که به سخنرانیهای کانون جوانان مسجد جامع خرمآباد شهسوار اشاره دارد. همان.
[23]. اسناد مورخه 24 / 4 / 54، شماره: 523 / 3 ﻫ 1، همان.
[24]. برای آگاهی بیشتر ر.ک: اسناد مورخه 13 / 9 / 53 ، شماره: 826 / 5 - 17 / 12 / 53، شماره: 1116 / 5- 19 / 2 / 53، شماره: 1174 / 5- 23 / 12 / 53، شماره: 1127 / 5- 18 / 1 / 54، شماره: 49 / 2 ﻫ 1- 10 / 8 / 54، شماره:50 / م ک- 19 / 8 / 54، شماره: 1131 / 2 ﻫ 1- 27 / 10 / 54، شماره: 1456 / 2 ﻫ 1، همان.
[25]. سند مورخه 11 / 4 / 1353، شماره: 650 / 2 ﻫ 1و 2 / 11 / 54، شماره: 952 / 5 و 9 / 11 / 54، شماره: 672 شعار علیه حزب رستاخیز، همان.
[26]. سند مورخه 10 / 10 / 1353، شماره: 11217 / 2 ﻫ 2، همان.
[27]. سند مورخه 16 / 8 / 53، شماره: 99-50-51، همان.
[28]. سند مورخه 9 / 2 / 54، شماره: 137 / 2 ﻫ 1 و اسناد 28 / 1 / 54، شماره: 1587 / ﻫ - 14 / 2 / 54، شماره: 12-69-321 ، و 13 / 3 / 54، شماره: 365-28-57، همان.
[29]. سند مورخه 16 / 2 / 54، شماره: 182 / 2 ﻫ 1، همان.
[30]. سند مورخه 17 / 7 / 54، شماره: 102 / 4 / 02 / 501 / 421، همان.
[31]. سند مورخه 25 / 5 / 54 فاقد شماره، همچنین در سند بازجویی محسن مقدسی به نقش روحانیون در آگاهیدهی سیاسی به مردم اشاره شده است. رک: سند مورخه 9 / 6 / 54، شماره: 3887 / 312و بازجویی پیوست آن، همان.
[32]. سند مورخه 8 / 10 / 53، شماره: 7768 / 312 و نک: 13 / 6 / 54، شماره: 30-1-12-525، همان.
[33]. سند مورخه 19 / 12 / 54، شماره: 3104 / ن، همان.
[34]. سند مورخه 10 / 8 / 1356، شماره: 2 / 201 / 5. این مجالس محدود به مساجد نبود و در انجمنها و هیأتهای استان نیز به شهادت آیتالله سید مصطفی خمینی اشاره میشد. سند مورخه 7 / 8 / 1356، شماره: 96 / 5 ش به برگزاری مجلس ختم فرزند امام در «انجمن جوانان مسلمانان» بهشهر اشاره دارد. همچنین نگاه شود به سند مورخه 6 / 8 / 56، همان.
[35]. سند مورخه 2 / 8 / 1356، شماره: 2039 / 2ﻫ1، همان.
[36]. سند مورخه 20 / 7 / 1356، شماره: 8753 / 2، همان.
[37]. سند مورخه 15 / 8 / 1356، شماره: 2144 / 2 ﻫ 1 و همچنین نگاه شود به اسناد 15 / 81356، شماره: 2127 / 2ﻫ 1؛ 6 / 8 / 56؛ 7 / 8 / 56؛ 10 / 8 / 56 و 15 / 8 / 56 راجع به برگزاری مجلس ترحیم در بهشهر و شهرهای دیگر، همان.
[38]. سند مورخه 10 / 9 / 1356، شماره: 109 / 5ش ـ 10 / 9 / 1356، شماره: 5110 ش، همان.
[39]. متن سند در ضمایم همان آمده است. همچنین نگاه شود به سند مورخه 10 / 9 / 1356، شماره: 2420 / 2ﻫ 1 برگزاری مراسم چهلم در بهشهر.
[40]. سند مورخه 27 / 9 / 56 فاقد شماره، همان.
[41]. در این مورد: ر.ک: مقدمهی کتاب مسعودیها به روایت اسناد ساواک، تهران ، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1392.
[42]. ر.ک: قیام 19 دی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1382.
[43]. سند مورخه 24 / 10 / 1356، فاقد شماره، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان مازندران، جلد سوم، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[44]. سند مورخه 30 / 10 / 1356، شماره: 3100 / 2 ﻫ 1، همان
[45]. سند مورخه 10 / 11 / 1356، شماره: 3130 / 2ﻫ، همان.
[46]. سند مورخه 29 / 11 / 1356، شماره: 245ـ 5ـ 51، همان.
[47]. سند مورخه 26 / 11 / 1356، شماره: 3348 / 2ﻫ1، همان.
[48]. نک: اسناد مورخه 8 / 12 / 1356، شماره: 3537 / 1ﻫ1 و 28 / 11 / 1356، شماره: 175 / 5 ش، همان.
[49]. سند مورخه 8 / 12 / 1356، شماره: 3537 / 2ﻫ1 در مسجد ملاصفرعلی بهشهر. همچنین نگاه شود به اسناد 15 / 12 / 1356، شماره: 3631 / 2ﻫ 1، مجلس ختم در مسجد نکاء، 10 / 12 / 1356، شماره: 5717 / 2ﻫ2، 15 / 12 / 1356، شماره: 3630 / 2ﻫ 1، مسجد صبوری قائمشهر، 4 / 12 / 1356، 2690 / 2 ﻫ در سندی به تاریخ 17 / 12 / 1356 به احتمال تحریم عید نوروز در بابلسر به خاطر حوادث قم اشاره شده است. در30 / 11 / 1356، شماره: 25578ﻫ 2 اعلامیهای در دانشسرای عالی فنی بابل راجع به حوادث قم نصب شده بود.، همان
[50]. سند مورخه 10 / 12 / 1356، شماره: 5719 / 2ﻫ2، همان.
[51]. سند مورخه 1 / 12 / 1356، شماره: 3441 / 2 ﻫ 1، همان.
[52]. سند مورخه 22 / 12 / 1356، شماره: 372 / 2 ﻫ 1، همان.
[53]. سند مورخه 24 / 12 / 1356، فاقد شماره، و نک: سند مورخه 28 / 10 / 1356، شماره: 2 / 14 / 67 / 401، همان.
[54]. سند مورخه 6 / 11 / 1356، فاقد شماره، همان.
[55]. در دورهی قاجار پخش شبنامه و شبنامه نویسی در جریان نهضت مشروطیت گسترش زیادی یافت.
[56]. سند مورخه 18 / 10 / 1356، شماره: 1039 و همچنین اسناد مورخه 8 / 10 / 1356، شماره: 1592 / ن ﻫ ، 18 / 10 / 1356، شماره: 2800 / 2ﻫ، همان.
[57]. سند مورخه: 30 / 8 / 1356، شماره: 2287 / 2ه، همان.
[58]. سند مورخه 13 / 9 / 1356، شماره: 4842 و سند 14 / 9 / 1356، شماره: 463 / 2 ﻫ 2 مندرج، جلد 2، همان.
[59]. سند مورخه 16 / 12 / 1356، شماره: 2815 / 2ﻫ ب و سند 18 / 12 / 1356، شماره: 2863 / 2ﻫ ب، جلد 3، همان.
[60]. سند مورخه 14 / 9 / 1356، شماره: 4887 / 2آ2، همان.
[61]. سند مورخه 15 / 9 / 1356، شماره: 4892 / 2ﻫ 2، همان.
[62]. سند مورخه 20 / 9 / 1356، شماره: 4949 / 2ﻫ 2 و اسامی دانشجویان اعتصابکننده در سند مورخه 15 / 9 / 1356، شماره: 1743 / 2ﻫ ب، همان.
[63]. درباره حسین صادقی افراکتی دبیر دانشسرای راهنمای تحصیلی بابل و دستگیری و زندانی شدن وی نک: سند شماره: 4170 / 324 تاریخ: 4 / 10 / 56، و سند شماره: 5079 / 2 ﻫ 2، تاریخ: 4 / 10 / 56، همان.
[64]. سند مورخه 10 / 10 / 56، فاقد شماره، همان.
[65]. سند مورخه: 5 / 2 / 1357، شماره: 1221 / 312، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان مازندران، جلد چهارم، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
2. سند مورخه: 7 / 1 / 1357، شماره: 40 / 2 ﻫ1 و سند مورخه: 7 / 1 / 1357 فاقد شماره، و همچنین سندمورخه 8 / 1 / 1357، شماره: 9925 که گزارش کاملی از این واقعه با ذکر نام دستگیرشدگان ارائه شده است. در گزارش دیگری به تظاهرات روز 14 / 1 / 1357 بابل در حمایت از شهدای یزد و جهرم اشاره شده است. بر اساس این گزارش 150 نفر از تظاهرکنندگان صورتهای خود را پوشانده بودهاند. سند مورخه: 14 / 2 / 1357، شماره: 764 / 2 ﻫ 1 و سند مورخه: 14 / 2 / 135، شماره: 768 / 2 ﻫ 1 - 16 / 2 / 1357، شماره: 149- و جلسه شورای هماهنگی بابل مورخه 16 / 2 / 1357، همان.
[67]. سند مورخه: 14 / 1 / 1357 شماره: 104 / 2ﻫ1، همان.
[68]. سند مورخه: 14 / 1 / 1357شماره: 21ـ 5ـ 1 / 04، همان.
[69]. سند مورخه: 28 / 1 / 1357شماره: 3696 / 2 / ﻫ 2، همان.
[70]. سند مورخه: 21 / 2 / 1357شماره: 3479 / 20ب ﻫ، همان.
[71]. سند مورخه: 11 / 2 / 1357شماره: 3864 / 2 ﻫ 2، همان. همچنین سند مورخه: 27 / 1 / 1357، شماره: 780 راجع به مخالفت معلمان شهر بابل با رژیم پهلوی، همان.
[72]. سند مورخه: 6 / 1 / 1357 در شاهی و سند مورخه: 7 / 1 / 57 شورای هماهنگی در آمل، 7 / 1 / 57 در شهسوار، همان.
[73]. سند مورخه: 7 / 1 / 1357، شماره: 6513 / 2ﻫ3 و سند 17 / 1 / 1357، شماره: 3115 / 2 / ﻫ، به تحریم عید نوروز در جویبار و روستای ده کلا بابل اشاره دارند. سند 9 / 1 / 1357، شماره: 1 / 7-5-301 / 3 برگزار نشدن عید در روستای پاشاکلا. همان.
[74]. سند مورخه: 9 / 1 / 57 شماره: 66 / 2ﻫ1، همان.
[75]. سند مورخه: 21 / 1 / 57، شماره: 317 / 2ﻫ1 و نگاه شود به برگزاری مجلس ترحیم در قائمشهر 10 / 1 / 57، همان.
[76]. سند مورخه: 14 / 1 / 57، شماره: 123 / 2ﻫ ؛ همچنین نگاه شود به مجالس ترحیم در مسجد حجتیه صبوری در سید محله قائمشهر 14 / 1 / 1357، شماره: 41 / 424 / 57. در همین روز هم مجلس ترحیمی در شهر ساری برای شهدای تبریز با حضور گسترده مردم و روحانیون برگزار شد.21 / 1 / 57، شماره: 318 / 2 ﻫ 1، همان.
[77]. سند مورخه: 3 / 2 / 57، شماره: 542 / 2ﻫ1، همان.
[78]. سند مورخه: 18 / 2 / 57 و همچنین سند 1 / 3 / 1357، شماره: 1088 / 2ﻫ1 راجع به مجلس ختم شهدای یزد، همان.
[79]. سند مورخه: 1 / 3 / 57، شماره: 552 / ن ﻫ، همان.
[80]. سند مورخه: 28 / 3 / 1357، شماره: 1524 / 2ﻫ1، همان.
[81]. سند مورخه: 26 / 4 / 57، شماره: 1946 / 2ﻫ1، همان.
[82]. سند مورخه 9 / 1 / 1357، شماره: 53 / م، همان.
[83]. سند در همان آمده است.
[84]. سند مورخه: 8 / 1 / 57، شماره: 3527 / 2ﻫ2، در فروردین در چالوس 15 برگ اعلامیه از امام (ره)، 6 برگ از حوزه علمیه قم، 5 برگ از آیتالله شریعتمداری و 5 برگ به مناسب چهلم شهدای تبریز کشف شده بود. 9 / 1 / 1357، شماره: 33-24-22، همان.
[85]. سند مورخه: 16 / 1 / 1357 در سند دیگری به شعارنویسی برروی تابلوهای سطح شهر در رامسر اشاره شده است. 13 / 4 / 57، شماره: 335، همان.
[86]. سند مورخه: 17 / 1 / 57، شماره: 23115 ﻫ ب همچنین نک: سند مورخه: 27 / 1 / 1357، شماره: 78 تحریم عید در روستای کیاکلا.
[87]. سند مورخه: 3 / 2 / 1357، شماره: 542 / 2 ﻫ 1، همان.
[88]. سند مورخه: 17 / 1 / 57، شماره: 6601 / 2ﻫ3، همان.
[89]. سند مورخه: 17 / 1 / 57، شماره: 230 / 2ﻫ1، همان.
[90]. سند مورخه: 30 / 1 / 57، شماره: 256، همان.
[91]. سند مورخه: 1 / 4 / 57، شماره: 15740 / 2ﻫ1، همان جلد 5.
[92]. سند مورخه: 13 / 1 / 1357 و همچنین نگاه شود به 29 / 1 / 1357، شماره: گزارش 97، همان.
[93]. نک: پارهکردن عکسهای شاه در روستای گلیرد 27 / 1 / 1357، همان.
[94]. سند مورخه: 3 / 4 / 57، شماره: 4384 / 2ﻫ، جلد 5، همان.
[95]. سند مورخه: 3 / 4 / 57، شماره: 817 / ن ﻫ-7 / 4 / 57، شماره: 1666 / 2ﻫ1-18 / 4 / 57، شماره: 4486 / 2ﻫ2، همان.
[96]. سند مورخه: 7 / 1 / 1357، جلد 4، همان.
[97]. سند مورخه: 7 / 1 / 1357 صورتجلسه شورای هماهنگی شهرستان شهسوار، همان.
[98]. سند مورخه: 16 / 1 / 57 شماره: 397 ب / ﻫ / 2، همان.
سخنرانی مرحوم ولیاله زمانی دبیر و نماینده سابق مجلس شورای اسلامی در دانشکده فنی بابل
سخنرانی یکی از روحانیون انقلابی در دانشکده فنی مصلای فعلی بابل
راهپیمایی با حضور آیتالله هادی روحانی خیابان بازار امام خمینی فعلی
تحصن مردم در دبیرستان شاهپور بابل امام خمینی فعلی
تحصن معلمان و دانش آموزان در محوطه دبیرستان شاهپور سابق امام خمینی فعلی
سخنرانی در زمین چمن دانشکده فنی
تظاهرات بانوان بابل در خیابان بازار
تظاهرات بانوان در خیابان بازار بابل
تظاهرات مردم بابل درحمایت از اعتصاب روزنامهنگاران علیه رژیم شاه
شروع تظاهرات از مسجد کاظم بیک بابل سه راهی چهارسوق
مراسم تشییع شهید ابوالقاسم نصیرایی از شهدای دروان انقلاب
تعداد مشاهده: 9986