امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: به سبب فرود آمدن در منازل و خانه‌های پیشینیان و بریدن و جداشدن از نزدیکترین برادران خود عبرت گیرید. المعجم المفهرس لالفاظ نهج‌البلاغه از کلام 117-2، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

قضایایی که در ایام‌الله رخ داده است، برای تاریخ انسان‌ها در طول تاریخ آموزنده و بیدار کننده است. امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 16، ص 485.

 

مقالات با درج سند

آیت‌الله العظمی ناصر مکارم شیرازی به روایت اسناد ساواک – (1)


تاریخ انتشار: 11 آذر 1402


آیت‌الله مکارم شیرازى در 12 آذر 1305 ش[1] در شهر شیراز، در خانواده‌ای مذهبى، متدین و معروف به فضائل نفسانى و مکارم اخلاقی،[2] دیده به جهان گشود. پدرِ ایشان حاج علی محمد و اجداد ایشان به ترتیب: حاج محمد کریم، حاج محمد باقر و حاج محمد صادق می‌باشند.

حاج محمّد باقر، از تجّار متدین شیراز بود، که در «سراى نو» فعالیت داشت و پیوسته در مسجد «مولاى» شیراز به جماعت حاضر مى‌شد و مورد تکریم و احترام و اطمینان بود.

حاج محمّد کریم، فرزند حاج محمّد باقر نیز، تاجری متدین بود که در «سراى گمرک» و سپس در «بازار وکیل» به تجارت مشغول بود و همواره در مسجد «مولاى» شیراز در نماز جماعت شرکت مى‌کرد و از مرتبطین و نزدیکان آیت‌الله حاج شیخ محمد جعفر محلاتى، پدر آیت‌الله حاج شیخ بهاءالدین محلاتى و آیت‌الله حاج سید محمد جعفر طاهرى به حساب مى‌آمد.

پدرِ آیت‌الله‌ مکارم نیز به تبعیت از پدرانِ خویش، کاسبی متدین بود که در بازار شیراز به جوراب بافی اشتغال داشت[3] آیت‌الله‌ مکارم درباره ‌ایشان می‌گویند:

«پدرم علاقۀ زیادى به آیات قرآن داشت. در دورانى که در مدارس ابتدایى تحصیل مى‌کردم، گاهى شب‌ها مرا به اطاق خودش فرا مى‌خواند و به من مى‌گفت: ناصر! کتاب آیات منتخبه و ترجمة آن را براى من بخوان (این کتاب، مجموعه آیاتى بود که توسّط بعضى از دانشمندان، انتخاب شده و در زمان رضاخان در مدارس به عنوان تعلیمات دینى تدریس مى‌شد). من آیات و ترجمه آن را براى او مى‌خواندم و او لذّت مى‌برد.»[4]

 

تحصیلات

هوش و ذکاوت آیت‌الله‌ مکارم شیرازی به میزانی بود که در سنین طفولیت راهی مدرسه شد:

«چهار یا پنج ساله بودم که به دبستان رفتم و به اصطلاح ‌امروز چون سنّ من کافى نبود، در کلاس آمادگى شرکت کردم، مدرسه ما به نام «زینت» در شیراز معروف بود، ولى در همان کلاس آمادگى، به ما تعلیماتى یاد دادند که خوب آنها را فراگرفتم و به همین دلیل بدون این که سلسله مراتب رعایت شود، مرا به کلاس‌هاى بالاتر بردند.»[5]

ایشان پس از پایان دوران ابتدایی، سیکل اول متوسطه را در دبیرستان‌های فرصت و شاهپور شهر شیراز سپری کرد[6] و در سال 1321ش فراگیری دروس حوزوی را نیز در مدرسه آقا باباخان شیراز آغاز نمود.

آیت‌الله‌ مکارم، پیرامون چگونگی شروع دروس طلبگی خود می‌گوید:

«محل بعدى ما، مدرسه خان در شیراز بود که از مدارس بسیار قدیمى ‌و بزرگ و معروف است که محل تدریس یا تحصیل فیلسوف گرانقدر صدرالمتألّهین شیرازى بود. شروع به جامع المقدّمات و شرح الأمثله کردم. استاد من، مرحوم آیت‌الله ربّانى شیرازى بود، به ایشان گفتم من جامع المقدّمات ندارم، اگر بیست و چهار ساعت‌ امانت بدهى، مطالعه مى‌کنم و ‌امثله و شرح الامثله را یک روزه با مطالعه، ‌امتحان مى‌دهم، ایشان به من دادند و تمام شب و روز را مشغول شدم و فردا ‌امتحان دادم، قبول شدم و به رتبه بالاتر ارتقاء یافتم و با ایشان خداحافظى کردم و در کلاس دیگرى شرکت نمودم.»[7]

هوش و ذکاوت ذاتی آیت‌الله‌ مکارم، به میزانی بود که دوره مقدمات و سطح حوزه را که در شرایط عادی مدت 10 سال زمان نیاز دارد، در عرض 4 سال به پایان برد.

«با جدّیتى که استاد بسیار دلسوز و پرکار (آیت‌الله موحّد) داشت، از اوّل سیوطى تا آخر کفایه را نزد او، در مدّت چهار سال خواندم، همان درسى که ‌امروز در حوزه‌ها در مدّت ده سال خوانده مى‌شود و هنگامى‌که کفایه را تمام کردم، حدود هفده سال داشتم و در همان شیراز، حاشیه فشرده‌اى بر کفایه نوشتم.»[8]

ایشان پس از چهار سال راهی حوزه علمیه قم شد و در مدرسه حجتیه ساکن گردید.[9]

خاطره‌ی ایشان از حضور در حوزه علمیه قم و شرکت در درس آیت‌الله‌ العظمی سیدحسین بروجردی به این شرح است:

«در آغاز جوانى، هیجده. نوزده ساله بودم و شرکت چنین نوجوانى در درس مثل آیت‌الله العظمى‌ بروجردى که معمّرین و بزرگان حوزه، حتّى استاد من آیت‌الله‌العظمى‌داماد و آیت‌الله العظمى‌گلپایگانى و همچنین امام راحل (قدّس سرّه) در آن شرکت داشتند، کمى ‌عجیب بود، مخصوصاً زمانى که به خود شجاعت طرح اشکال در اثناى درس را مى‌دادم، مسأله عجیب‌تر به نظر مى‌رسید و شاید بعضى به خود مى‌گفتند: این پسربچه شیرازى چرا این قدر جسور است و به خود اجازه طرح اشکال و «إن قلت»[10] را در چنین محضر بزرگى مى‌دهد؟!».[11]

آیت‌الله‌ مکارم پس از مدت چند سالی که از محضر علمای حوزه علمیه قم بهره برد، در سال 1328 ش راهی نجف ‌اشرف گردید و در مدرسه بخارایی سکنی گرفت.[12]

چگونگی ورود ایشان به نجف اشرف در بیانات معظم‌له به این شرح است:

«پس از ورود به نجف اشرف، به زودى به واسطه طرح سؤالات مختلف در بحث‌هاى اساتید بزرگ، شناخته شدم و همه جا مورد عنایت و محبّت قرار مى‌گرفتم و سرانجام در سن بیست و چهارسالگى به وسیله دو نفر از مراجع بزرگ آن زمان، مفتخر به اجازه اجتهاد گشتم؛ یکى آیت‌الله‌العظمى‌اصطهباناتى بود که از مراجع بسیار با شخصیّت و شیخ‌الفقهاء محسوب مى‌شد، ایشان لطف و محبّت فوق‌العاده‌اى به من پیدا کردند، لذا اجازه کامل اجتهاد برایم مرقوم فرمودند و دیگر آیت‌الله العظمى‌حاج شیخ محمّد حسین کاشف الغطاء بود، ایشان چون آشنایى به وضع من نداشتند، فرمودند شما را امتحان مى‌کنم! گفتم آماده‌ام، از من خواستند رساله‌اى درباره این مسأله که «آیا تیمّم، مبیح است یا رافع حدث؟» بنویسم، من هم رساله‌اى مشروح در این زمینه تهیّه کردم، خدمت ایشان دادم، ایشان علاوه بر آن، یک ‌امتحان شفاهى نیز از من به عمل آوردند و یکى از مسائل پیچیده علم اجمالى را سؤال فرمودند، وقتى جواب دادم، ایشان اجازه را مرقوم داشته و محبّت فرمودند.»[13]

آیت‌الله‌ مکارم شیرازی، پس از مدتی تحصیل در نجف اشرف و دریافت اجازه اجتهاد، در سال 1330 ش به قم بازگشت و ضمن بهره‌گیری از محضر آیت‌الله العظمی سیدحسین بروجردی و علامه سیدمحمد حسین طباطبایی، به تدریس دروس حوزوی مشغول شد و در کنار تربیت طلاب و فضلای حوزه علمیه قم، به تألیف کتاب و مقاله و همچنین سخنرانی پرداخت.

 

مبارزات سیاسی

اولین سند موجود در رابطه با فعالیت‌های سیاسی آیت‌الله‌ مکارم شیرزای، مربوط به دو ماه پایانیِ عمر دولت دکتر محمد مصدق است. در آن موقع که ‌ایشان طلبه‌ای 27 ساله بود، برای سخنرانی به شهرستان اردبیل رفت و در هفدهم خرداد ماه در مسجد بزرگ، درحالی که کشور در التهابِ درگیری بین طرفداران و مخالفان دکتر مصدق قرار داشت و حدود دو ماه قبل از این سخنرانی، محمود افشارطوس، رئیس شهربانی کل کشور به قتل رسیده بود، گفت:

«سرچشمه خراب بوده؛ چون افسران بازنشسته دانشکده افسری را تحمیل کرده‌اند؛ نتیجه همان است. ریاست شهربانی کل را از بین بردند و دولت می‌گوید در هر یک پست سرهنگ لازم نیست؛ موقعی که یک دولت قوی به خاک ما می‌آید، افسرها فرار اختیار می‌نمایند.»

همین سخنان کافی بود تا شهربانی اردبیل، ایشان را احضار و مورد بازجویی قرار داده[14]و دستور تحت نظر قرار دادنِ وی را صادر نماید.[15]

حدود یک ماه قبل از آغاز نهضت امام خمینی در جریان تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی در هیئت دولت، که ریاست آن با اسدالله علم بود، آیت‌الله‌ مکارم شیرازی به همراه حجت‌الاسلام علی حجتی کرمانی به مشهد رفت. در این موقع، «از لحاظ طرز تفکر، پیرو عقاید آقای طالقانی» معرفی گردید و سخنرانی یک ساعت و نیمه‌ی او در مورد «لزوم اتحاد»، مورد حساسیت ساواک قرار گرفت.[16]

با آغاز نهضت امام خمینی در مهرماه سال 1341ش، آیت‌الله‌ مکارم نیز با آن همراه شد و در سخنرانی دی ماه خود در مسجد میرزا یوسف آقا در شهر تبریز، که توسط انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تبریز به مناسبت نیمه ماه شعبان ترتیب داده شده بود، گفت:

«عده‌ای از اشخاص طبقات مختلف به اینجانب مراجعه و از بعضی از مأمورین دولت که محدودیت‌هایی برای آنها فراهم نموده‌اند، شکایت کرده؛ این محدودیت باعث نارضایتی و به ضرر مملکت و ملت است؛ حتی شخص اول مملکت هم به این محدودیت راضی نیستند. من این جریان را در حوزه علمیه قم مطرح خواهم نمود.»

و در همین ایام، در سخنرانی خود در مسجد جامع شهر تبریز گفت:

«شما باید گوش به زنگ باشید و هر دستوری که از حوزه علمیه قم می‌رسد از آن پشتیبانی نمایید.»[17]

آیت‌الله‌ مکارم شیرازی تحصیل علوم دینی را از مدرسه آقا باباخان شیراز آغاز نموده و با بسیاری از علماء و فضلای شهر رابطه و همفکری داشت؛ به همین دلیل بود که ساواک شیراز در جریان نهضت امام خمینی، در نامه‌ای ایشان را «وسیله ارتباط روحانیون شیراز با روحانیون قم» که «بین علمای قم نفوذ و محبوبیت» دارد، معرفی کرد[18] و در این رابطه، نامه‌ی وی به آقای مجدالدین مصباحی را که در آن، به تبیین موقعیت امام خمینی و شرایط موجود پرداخته بود، برای اداره کل سوم ساواک ارسال کرد:

«وضع قم و تهران از نظر جریان‌های روز، شل کن سفت کن دارد. دیروز یکی از دوستان ما را به نام آقای حجتی کرمانی گرفته‌اند و به تهران فرستاده‌اند. در مورد ماه محرم اوضاع خالی از ابهام نیست، موقعیت معظم له[امام خمینی] بسیار خوب، سیل تلگرافات به سوی قم سرازیر است. از نقاط مختلف، وفود و هیئت‌های با شکوهی به قم آمده و می‌آیند. چنانچه نقشه و هدف مشخص و حساب شده‌ای تعقیب گردد، افق آینده انشاءالله روشن است.»[19]

آیت‌الله‌ مکارم شیرازی به دلیل فعالیت‌های گسترده‌ای که داشت، در خرداد ماه سال 1342 دستگیر و مدت 45 روز در زندان شهربانی بازداشت گردید. پس از آزادی راهی شیراز شد و در روز ششم مرداد ماه هنگام ورود به شهر در دروازه قرآن اثاثیه‌اش مورد بازرسی قرار گرفت و 8 برگ اعلامیه با عنوان «هدف روحانیون از مبارزه اخیر» کشف گردید به همین علت مجدداً دستگیر[20] و تحویل فرماندار نظامی شد.[21] دستگیری او در این نوبت مدت زیادی طول نکشید و پنج روز بعد با «قرار اخذ کفیل به مبلغ بیست هزار ریال» آزاد شد.[22]

آیت‌الله‌ مکارم در این موقع و موقعیت، «از پیروان مکتب خمینی»،[23]«از روحانیون ناراحت و مخالف دولت»[24]و «از شاگردان مخلص مکتب خمینی که در قم موقعیت و منزلتی دارد»،[25] شناخته می‌شد؛ و این در حالی بود که ‌ایشان ضمن آسیب شناسی فعالیت‌های جزیره‌ای و جدا از هم، برای ادامه مبارزه به سازماندهی فعالیت‌های فرهنگی در راستای مبارزه با رژیم شاهنشاهی با تأکید بر مخفی بودن آن، مشغول بود.

«تاکنون هر یک از علماء و صاحبان تقلید، روش خاصی داشتند و حتی حوزههای علمیه قم مشهد و نجف، کارهای مذهبی که انجام میداده‌اند متفاوت، از دو سلیقه مختلف سرچشمه میگرفته. ما از کار مشهد و مشهدی‌ها از کار ما اطلاع نداشتند. در واقع کار ما را دو مرحله تشکیل میدهد، اول ایجاد نظم و ترتیب و هماهنگی بین خودمان و در این مدت مبارزه با دولت هم میکنیم، تنها به طور مخفی و کم و در ضمن، گسترش کارهای خود را از جهت آمادگی بین مردم نیز در همین دوره خواهیم داد و شاید ایجاد یک چاپخانه منظم هم در این مدت در تهران عملی گردد، زیرا قم و مشهد محیط کوچک است و زود کشف خواهد شد و دوم مرحله مبارزه علنی و حساب شده با دولت خواهد بود. در این مرحله هم سعی میشود[26] تنها به نیروی دینی متکی نباشیم و به وسیله مجامعی که در زمان حیات آقای بروجردی در اروپا و‌ امریکا ایجاد شده است، با اروپا و افکار مردم آن آشنا شده و خود را به آنها نزدیک کنیم و افکار خود را به آنها بگوییم و بفهمانیم.»[27]

این اظهارات، که در زمان حضور ایشان در مشهد مقدس ایراد شده بود، موجب احضار او به ساواک خراسان گردید.[28] چگونگیِ این احضار و پرسش و پاسخ صورت گرفته، به نقل از آیت‌الله‌ مکارم، به این شرح است:

«‌امروز ما را دو دفعه به سازمان خواستند و ما هم رفتیم. سؤالاتی کردند که من هم جواب دادم. موضوع اینجا بود که شما را از جانب حوزه علمیه مأموریت است در مشهد اغتشاش کنید. نمیدانند ما انقلاب میکنیم نه اغتشاش. در این مملکت که یک مشت دون همت در آن هستند و بر ما فرمانفرمایی میکنند، این مملکت را به انحطاط اخلاقی سوق داده و پلیدی گناه و فساد در این مملکت راه یافته و تاریکی تجاوز و معصیت به‌اندرونش کام کشیده. آری در این موقعیت مردانی به پا خاستند ولی آنها با زور سرنیزه‌ها نگذاشتند آنچه که باید و شاید بیان دارند.»[29]

در همین زمان بود که وی از جوارِ بارگاه ملکوتی حضرت رضا علیه‌السلام ، نامه‌ای برای اظهار ارادت به امام خمینی نوشت:

«از کنار حرم مطهر حضرت ثامن الائمه (علیه آلاف السلام و التحیه) سلام گرم خود را تقدیم داشته و در جوار مرقد مطهرش دعاگو بوده و هستم و دوام تأییدات وجود مبارک را از خداوند متعال مسئلت دارم.»[30]

پس از تصویب لایحه ننگین کاپیتولاسیون و اعتراض امام خمینی، که منجر به دستگیری شبانه و تبعید ایشان به ترکیه شد؛ حوزه‌های علمیه در سراسر کشور و علمایِ آن به مقابله با آن اقدام نمودند که یکی از این اقدامات تعطیلی نماز جماعت به نشانه‌ی اعتراض بود.

در این موقع که آیت‌الله مکارم شیرازی در شیراز بود و به همراه دیگر علمای شهر مانند: شهید آیت‌الله‌ سید عبدالحسین دستغیب و آیت‌الله‌ حاج سید محمدباقر حاج عالم، برای تصمیم‌گیری پیرامون چگونگی واکنش به تبعید‌امام در منزل آیت‌الله‌ حاج شیخ بهاءالدین محلاتی حضور پیدا کرد؛[31] و ساواک شیراز در این خصوص نوشت:

«جای تردید نیست که اکثر اعلامیههای منتشره به نام روحانیون شیراز در قم، وسیله آقای ناصر مکارم تهیه و چاپ میشود.»[32]

پیگیری‌های ساواک برای روشن نمودن نقش آیت‌الله‌ مکارم در جریان تهیه و توزیع اعلامیه روحانیون شیراز به جایی نرسید تا اینکه پس از گذشت حدود پنج ماه، ساواک قم اعلام کرد:

«نامبرده فوق چندین ماه است که فعالیتی ندارد و اصولاً از طلاب فاضل و معتدل می‌باشد.»[33]

این درحالی بود که در همین موقع، با فاصله پنج روز، ساواک شیراز در گزارشی نوشت:

«این سازمان اطمینان کامل دارد که ناصر مکارم، عامل منحصر و تهیه کننده کلیه اعلامیههایی است که از طرف روحانیون به شیراز ارسال میگردد.»[34]

این اظهار نظر، موجب شد تا بار دیگر ساواک قم، بنا به دستور اداره کل سوم، ایشان را احضار و مورد بازجویی قرار دهد؛ ولی او «از تهیه و چاپ اعلامیههای مذکور» اظهار بی‌اطلاعی نمود.[35]

اداره کل سوم ساواک که از این پاسخ ناراحت شده بود، از شیوه‌ی برخورد ساواک قم گلایه کرد و نوشت:

«منظور این اداره کل این بود که به طور غیرمحسوس توسط ساواک قم تحقیق گردد که آیا نامبرده در تهیه و پخش اعلامیههای مضره دست دارد یا خیر؟ زیرا طبیعی است که شخص مزبور ضمن مصاحبه اگر خطایی داشته به آن اعتراف نخواهد کرد.»[36]

آیت‌الله‌ مکارم با سخنرانی‌های روشنگرانه خود در شهرهای آبادان و خرمشهر به مقابله با رژیم شاهنشاهی مشغول بود و در 13 تیر ماه سال 1344 برای زیارت عتبات عالیات به کشور عراق رفت، این مسافرت به مدت 16 روز به طول انجامید[37]و ساواک قم پس از گذشت حدود 38 روز از بازگشت وی از عراق، ایشان را دستگیر و به تهران اعزام نمود.[38]

در این نوبت نیز اداره کل سوم ساواک از شیوه‌ی برخورد با ایشان ابراز ناراحتی کرد و در نامه‌ای نوشت:

«با توجه به اهمیت موضوع و اینکه در نامه پیروی بالا و طی مذاکرات حضوری با نماینده آن ساواک خاطرنشان شده بود که به منظور پی بردن به فعالیتهای مضره ناصر مکارم و نحوه فعالیت وی در تهیه و چاپ و توزیع نشریه نجات نسل جوان و سایر نشریات مضره اصلح است ترتیبی داده شود که اقدامات عملیاتی آن ساواک کاملاً غیر محسوس انجام گیرد خواهشمند است دستور فرمایید چگونگی احضار ناصر مکارم و نتیجه اقدامات آن ساواک را اعلام فرمایند.»

سرهنگ مولوی، رئیس ساواک تهران در ذیل آن نوشت:

«گزارش شهربانی حقیقت ندارد. مکارم شیرازی فقط چند ساعت برای ادای توضیحات به ساواک احضار شده اگر واقعاً موضوع دستگیری بود، حتماً به اطلاع شما میرساند.»[39]

و براساس بازجویی انجام شده، اعلام کرد:

«به منظور پی بردن در تهیه و چاپ نامه هدف‌های مجمع علمی نجات نسل جوان ضمن تماس با ناصر مکارم وی اظهار داشته چنین کتابی تاکنون منتشر نشده بلکه نامه مزبور به صورت متحدالمآلی بوده است که برای فروشندگان این کتابها ارسال گردیده است تا در فروش کتاب‌ها تسریع نمایند. ضمناً از طرف این ساواک به نامبرده ابلاغ گردید که [برای] تهیه هر نوع کتاب باید قبلاً از طریق وزارت فرهنگ کسب اجازه نموده سپس در نشر آن اقدام نماید.»[40]

محل تبعید امام خمینی در 13 مهرماه سال 1344ش از ترکیه به عراق تغییر داده شد، که ‌این انتقال با سیل تلگرافاتی خطاب به ‌ایشان همراه گردید و آیت‌الله‌ مکارم نیز یکی از‌ امضاءکنندگان این تلگراف‌ها بود:

«محضر مقدس حضرت آیتالله آقای خمینی نجف. انتقال آن مرجع عالیقدر به جوار ائمه اطهار دلهای مشتاقان را تسکین موقتی بخشید. در انتظار بازگشت آن حضرت مستطاب عالیقدر دقیقه ‌شماری میکنیم. از طرف طلاب قم. شیرانی. ناصر مکارم. یحیی انصاری. حسین شب زندهدار. ربانی شیرازی.»[41]

فعالیت‌ها و اقدامات آیت‌الله‌ مکارم که اکثر آنها نیز در قالب فعالیت‌های فرهنگی و انتشار نشریات و مقالات و کتاب بود، موجب شد تا اداره کل سوم در ارزیابی از شخصیت ایشان بنویسد:

«از جمله افرادی است که در رهبری عوامل افراطی مذهبی در حوزه استحفاظی آن ساواک نقش مؤثری دارد. با توجه به اینکه در غالب نشریات مضره تهیه شده در قم منجمله نامههای سرگشاده که اخیراً به طرفداری از خمینی چاپ و توزیع شده دست دارد و همچنین طبق اطلاعات رسیده با عناصر افراطی در شهرستانها نیز مراوده و مکاتبه داشته و در سال گذشته نیز به طور غیرمجاز و پنهانی از مرز خوزستان به عراق عزیمت و مراجعت نموده است لذا خواهشمند است دستور فرمایید به نحو غیر محسوس و دقیق اعمال وی را وسیله منابع نفوذی و نزدیک به وی تحت کنترل قرار داده و ... کسب اطلاع نموده و مراتب را اعلام نمایند.»[42]

در تاریخ بیست و هفتم بهمن ماه سال 1344ش، که مصادف با روز شهادت ‌امام صادق علیه‌السلام بود، مجلس بزرگداشت شهدای مدرسه فیضیه قم، با سخنرانی انقلابی حجت‌الاسلام شیخ شهاب اصفهانی و پخش اعلامیه همراه بود؛[43] که در جریان آن، آیت‌الله‌ مکارم نیز در کنار آقایان: «سید محمود دعایی. علی مشکینی. شهاب اشراقی و مؤیدی» «از محرکین اصلی وقایع» معرفی شد.[44]

این فعالیت‌ها، موجب کنترل مستمر و دائمی ایشان گردیده بود و در هر جایی که حضور می‌یافت، اخبار فعالیت‌ها و اقدامات و اظهارات وی در سخنرانی‌ها مورد گزارش قرار می‌گرفت.

آیت‌الله‌ مکارم شیرازی ضمنِ تلاش در راستایِ عمق بخشیدن به فعالیت‌های فرهنگی دینی و تقویت بنیه اعتقادی مردم، خصوصاً جوانان و دانشجویان، با تألیف کتاب، نوشتن مقالات علمی و مستدل و ایجاد مؤسسات فرهنگی، در ایام تعطیلی حوزه‌های علمیه در ماه‌های رمضان و محرم و صفر، سفرهای تبلیغی فراوانی به شهرهای مختلف نیز انجام می‌داد.

 

فعالیت‌های آیت‌الله‌ مکارم شیرازی در شیراز

همان‌گونه که قبلاً به آن اشاره شد به دلیل ارتباط ایشان با علمای شیراز، فعالیت‌ها و اقدامات وی به صورت گسترده‌ای در این استان جریان و ادامه یافت. ایشان در تیرماه سال 1345ش به شیراز رفت؛[45] دیدار گسترده علمای شیراز در محل سکونت وی و همچنین آمد و شدهایی که در این راستا صورت گرفت، به صورت دقیق و با اشاره به ساعت خروج و بازگشت، ثبت[46] گردید:

«حدود یک هفته است که ناصر مکارم از قم به شیراز‌ آمده و مرتباً با وی در تماس می‌باشم. آقای مکارم در محل و منزل به خصوص توقف ننموده و مرتب به منزل علماء رفته و دید و بازدید مینماید... آنچه من احساس نموده‌ام، قصدش ایجاد تحرکی در جامعه روحانیون تندرو و مخالف سیاست روز میباشد. کما این که... به اینجانب اظهار داشت اوضاع شیراز بسیار بد است، خمود و سستی همه را فرا گرفته، در صورتی که نباید چنین باشد. وی تأسف میخورد که چرا باید ملت در این پژمردگی سیاسی به سر برند.»

به همین علت بود که در ملاحظات این گزارش نوشته شد:

«بدون تردید ناصر مکارم از عناصر ناراحت و ماجراجو است که بین جامعه روحانیت ایران به خصوص قم، مقام و موقعیتی دارد و چنانچه شرایط زمان و مکان ایجاب نماید، از هیچگونه تحریکی فروگذار نخواهد بود.»[47]

آیت‌الله‌ مکارم شیرازی در تاریخ 14 / 4 / 1345 به قم بازگشت[48] و از نامه‌ای که به حجت‌الاسلام خادمی نوشت، معلوم شد که یکی از آثار حضور وی در شیراز، کمک به تأسیس دبیرستانی به نام «مهدی» می‌باشد[49] و از سوی دیگر نیز، در نامه‌ای که برای آیت‌الله‌ شهید سید عبدالحسین دستغیب ارسال نمود، دریافت پول و تقسیم «شهریه طلاب شیرازی» را به اطلاع ایشان رساند.[50]

آیت‌الله‌ مکارم در ماه مبارک رمضان همین سال، برای تبلیغ به بندرعباس رفت که در آغاز، از منبر رفتن وی ممانعت به عمل آمد؛ ولی پس از پیگیری‌هایی که صورت گرفت، اداره کل سوم دستور داد:

«با اخذ تعهد، که برخلاف مصالح مطلبی عنوان نکند، اجازه رفتن به منبر به وی داده شود و چنانچه برخلاف تعهد اقدام نمود، نامبرده را به مرکز اعزام دارند.»[51]

پس از پایان ماه رمضان، ایشان از بندرعباس به شیراز‌ آمد؛ که دستور «تعقیب و مراقبت» 15 روزه وی صادر گردید؛[52] ولی حضور ایشان در شیراز، بیشتر از چهار روز طول نکشید و در تاریخ 28 / 10 / 1345 ش به قم بازگشت.[53]

تشکل طلاب شیرازی در قم در سال 1346ش، با عنوان «جلسه بحث و انتقاد»؛ که در آن به مباحث سیاسی نیز پرداخته می‌شد، حرکتی بود که توسط آیت‌الله‌ مکارم شیرازی سازماندهی شد.[54] این جلسات و محتوای آن مورد حساسیت ساواک واقع گردید و پس از پیگیری‌های صورت گرفته، درباره آن نوشته شد:

«مراقبت از تشکیل جلسات ... طلاب شیرازی پی گیری خواهد شد. ضمناً به نظر می‌رسد با دستگیری ربانی شیرازی و دیگر متهمین و اثرات مطلوبی که از این اقدام در منطقه به جا مانده، زمینهای برای فعالیت طلاب شیرازی نباشد.»[55]

علت اصلی حضور آیت‌الله‌ مکارم در مرداد ماه سال 1347ش در شیراز، در کنار جلسات سخنرانی ایجاد اتحاد و اتفاق و تقویت روحیه مبارزاتی بود. در گفتگویی که در این زمان بین او و آیت‌الله‌ مجدالدین محلاتی صورت گرفت، زمانی که آقای محلاتی گفت:

«اوضاع شیراز از هر شهرستانی بدتر است. دستگاه برای منکوب کردن عموم، به خصوص جامعه روحانیت پافشاری عجیبی مینماید. همین گرفتاری صدرالدین حائری خود مؤید این است که میخواسته و میخواهند اصلاً کمال بیشرمی را به کار برند. مردم هم حال ندارند و روحانیون هم از هم فاصله میگیرند.»

پاسخ داد:

«آنچه را که قبلاً میگفتم، باید اتحاد کلی بین علماء، به خصوص رهبران و طرفداران خمینی باشد؛ به خاطر همین بود که‌امروز همه چیز که اطراف کلمه خمینی دور میزند باید سانسور و کنترل شود.»[56]

آیت‌الله‌ مکارم در این زمان، مخاطبان خود را به «علم و دانش» توصیه می‌کرد و معتقد بود:

«تا زمانی که مملکتی از لحاظ علم و دانش روی پای خود نایستد، استقلال حقیقی و معنوی نصیبش نمیشود. چرا ما باید احتیاج به متخصص خارجی داشته باشیم و برای بستن چند پیچ و مهره، متخصص از خارج بیاوریم و دست پیش این و آن دراز کنیم.»[57]

و برای رسیدن به این هدف توجه به نسل جوان را یکی از اصلی‌ترین مبانی این تغییر می‌دانست و با سخنانی تحریک‌آمیز خطاب به همشهریان خود، مبنی بر این که: «شما شیرازی‌ها از نظر دین و عقاید دینی از سایر شهرستانها عقب ماندهاید؛ در صورتی که روزی شیراز دارالعلم بوده است.»[58] می‌گفت:

«امروز تنها مسجد درد اجتماع را دوا نمیکند، جوانان میدان ورزشی. استخر شنا. کتابخانه میخواهند تا سرگرمی داشته باشند و دنبال لهو و لعب نروند.»[59]

حضور ایشان در شیراز، به علت علقه‌هایی که در این شهر داشت، به تناسب موقعیت، به طور متوسط هر شش ماه یک بار صورت می‌گرفت که در هر نوبت نیز، ضمن سخنرانی در مساجد و مجالس مختلف[60] به سازماندهی فرهنگی و اجتماعی نیز توجه وافر می‌نمود؛ که این توجه، «استقبال دانشجویان و طبقه روشنفکر» را نیز به دنبال داشت.[61]

استقبال دانشجویان از سخنرانی‌های آیت‌الله‌ مکارم به میزانی بود که درباره آن گفت:

«این‌گونه جلسات در دنیای ‌امروز و در جهان ما درخشندگی فوق‌العاده زیادی دارد. جلساتی که به نام اسلام و به منظور آشنا شدن با عقاید اسلام از طرف نسل جوان مخصوصاً جوانان تحصیل کرده باشد، درخشندگیش فوق‌العاده زیاد است. به عقیده من سرنوشت آینده‌این اجتماع [را] در اینگونه جلسات باید تعیین کرد و اینگونه جلسات است که می‌تواند آینده‌این اجتماع را از خطر نجات دهد و استقلال ما و عظمت ما و مسلمین و قرآن در تمام اینگونه جلسات و به وسیله توجه خاص نسل جوان به عقاید اسلام تأمین خواهد شد. بارها آرزو می‌کردم که بتوانم در چنین جلسه‌ای شرکت کنم، زیرا در شهرهای مختلف این کشور، به خصوص در تهران، در جلسات متعددی که از طرف دانشجویان و یا طبقات دیگر تحصیل‌کرده تشکیل می‌شد، من شرکت کردم و برخی از دوستان بارها این گله را داشتند که شما چرا در شهر خودتان در اینگونه جلسات شرکت نمی‌کنید. من ‌امیدوارم بتوانم در آینده، دِین خودم را به جوانان همشهری عزیز ادا کنم؛ گرچه به وسیله قلم و نوشته‌ها با افکار این جوانان عزیز همیشه ارتباط داریم،‌ اما به عقیده من اثری که در سخن است در بعضی موارد به وسیله قلم تأمین نمی‌شود.»[62]

در همین جلسه بود که جوانی به نام عبدالرسول عدلو فرزند احمد، به علت صلوات فرستادن برای امام خمینی دستگیر و زندانی شد.[63]

تأکید بر تأسیسِ «کانون اسلامی» برای جوانان، با توجه به آسیب‌های فراوان اجتماعی از قبیل «سیل فساد. سیل مواد مخدر. سیل مطبوعات جنایت‌آمیز. سیل مراکز قمار. سیل فیلم‌های جنایی جاسوسی. سیل بی ‌بند و باری‌های گوناگون»؛ یکی از مسائلی بود که در سفر مرداد ماه سال 1349 ایشان به شیراز مطرح شد:

«باید برای جوانان کانون اسلامی درست کنید. مسجد ساختن کافی نیست... اگر سه هزار متر زمین برای کانون اسلامی پیدا کردید، من قول می‌دهم به شیراز بیایم و پول ساختمان آن را پیدا کرده، تمام کنم.»[64]

در سفر مهر و آبان سال 1350ش ایشان به شیراز، که مصادف با ماه مبارک رمضان بود، با توجه به شرایط سیاسی کشور و حضور نیروهای مذهبی در عرصه مبازرات مسلحانه، توجه به مسئله جهاد از جمله مسائلی بود که در سخنرانی آیت‌الله‌ مکارم نِمود داشت:

«جهاد به معنای جنب و جوش است و من و شما و حتی سیاره‌هایی که ما آنها را ثابت می‌دانیم، همه و همه در حال حرکت و جنب و جوش هستند... باید حق مظلوم را از ظالم گرفت.»[65]

و این نکته‌ای بود که برای آزاد‌ سازی سرزمین فلسطین از اشغال صهیونیست‌ها نیز مورد توجه قرار داشت:

«هفتصد میلیون مسلمانان دنیا، این همه منابع طبیعی و مراکز جغرافیایی حساس دارید. این همه نیرو دارید. دست به دست هم بدهید تا این دولت دو میلیونی اسراییل در قلب ممالک اسلامی جای نکند و صاحب خانه را از خانه بیرون ننماید و بیتالمقدس شما را به آتش نکشد.»[66]

و چون این ایام همزمان با برپایی جشن‌های 2500 ساله شاهنشاهی با آن هزینه‌های سرسام‌آور بود، ایشان نیز با کنایه به فقر و فلاکت مردم در کشور اشاره داشت و می‌گفت:

«یکی از دوستان اظهار داشته در اثر خشکسالی در دهات شهرستان داراب، آب لوله‌کشی کم شده و با نظارت ژاندارم، روزانه یک حلب آب برای مصرف هر نفر داده می‌شود و حتی اگر بخواهند غسل هم بکنند، باید با همین یک حلب آب غسل نمایند. پس فلسفه روزه در اسلام مفید است برای اینگونه روزها.»[67]

در این سفر، تلاش‌های اولیه‌ای که برای تأسیس کانون جوانان صورت گرفته بود، در مسجد شکرالله خان شیراز به اطلاع مردم رسانده شد:

«درباره تأسیس کانون جوانان، مبلغی در حدود 13 هزار تومان جمعآوری شده. ما محلی را تعیین نموده‌ایم که زبان انگلیسی توأم با دروس اسلامی تدریس خواهد شد. این اولین قدم است. چنانچه دیدید[68] برای جوانان شما خوب است بعداً تکمیل خواهد شد.»[69]

و با این حرکت مقدماتِ تشکیل حسینیه‌ای به نام «حسینیه هدایت» فراهم شد و در منزلی اجاره‌ای، هیئت ‌امنای آن تشکیل گردید تا با راه‌اندازی کلاس‌های مختلف درسی به جذب جوانان اقدام نماید.[70]

این حسینیه در تاریخ 29 / 8 / 1350 (مصادف با عید سعید فطر)، با حضور «تعدادی از مردم، کسبه، بازاری، دانشجو و آموزگار» توسط آیت‌الله‌ مکارم افتتاح شد؛[71] که در مورد تشکیل آن گفته شد:

«تشکیل حسینیه موصوف توسط یادشده بالا، به احتمال قوی موجب گرایش گروهی از دانشجویان دانشگاه پهلوی شیراز، که زمینه و آمادگی دارند به سمت روحانیون افراطی منطقه فارس خواهد شد و در آینده نیز ‌امکان فعالیتهای مضره به طور پنهانی در این حسینیه بعید نیست.»[72]

و بر این اساس، دستور «نفوذ و رخنه در حسینیه» توسط پرویز ثابتی صادر گردید.[73] جالب این بود که در سفر بعدی، که در اردیبهشت ماه سال 1351 صورت گرفت، آیت‌الله‌ مکارم با موضوع فرار مغزها، در حسینیه هدایت سخنرانی نمود[74] و در جلسه دیگری به تفاوت رهبریِ حق و باطل اشاره کرد و با بر شمردن خصوصیات هر یک گفت: «نقش رهبری وقتی غلط بود جامعه لگدمال خواهد بود.»[75]

 

آیت‌الله‌ مکارم شیرازی در آبادان و خرمشهر

یکی از پایگاه‌های مبارزاتی آیت‌الله‌ مکارم شیرازی در دوران انقلاب اسلامی، شهر آبادان بود که در طول سال‌های مبارزه، بارها در ایام ماه مبارک رمضان و محرم به آن دیار رفت و ضمن همراهی با آیت‌الله‌ شیخ عبدالرسول قائمی و حجت‌الاسلام شیخ غلامحسین جمی به روشنگری و هدایت مردم و افشاگری علیه رژیم شاهنشاهی پرداخت.

هنوز چهار ماه از آغاز نهضت‌امام خمینی سپری نشده بود که حضور ایشان در شهر آبادان برای سخنرانی در ایام ماه مبارک رمضان مورد حساسیت شهربانی قرار گرفت و در نامه‌ای به ساواک خوزستان نوشت:

«نامبرده شخص بسیار ناراحتی به نظر میرسد توقف ایشان در آبادان به هیچ وجه صلاح نمیباشد.»[76]

نظریه شهربانی آبادان کاملاً درست بود زیرا ایشان در سخنرانی‌های خود با مورد اشاره قراردادنِ نارسایی‌های موجود، اساسِ اصلاحات ادعایی حکومت شاه را مورد سئوال قرار داده و با صراحت با آن مقابله می‌نمود:

«می‌گویند بایستی برای فاضلاب شهر آبادان مهندس از خارج بیاورند. آقایان پول‌های گزافی در رامسر خرج می‌کنند ولی در این گوشه مملکت مردم باید در حصیرآباد و تنورآباد با چه بدبختی زندگانی کنند.»[77]

«اصلاحات شروع شده است؛ اگر این مطلب درست باشد، چرا وضع آبادان اینطور است، اطفال که به مدرسه می‌روند از سرایت میکروب فاضلاب شهر مریض میشوند. در این مورد چشم شهرداری و شهربانی روشن.»[78]

«خانم‌های تهران که ادعا میکنند ما نماینده زن‌های ایران هستیم؛ چه کسی به آنها نمایندگی داده است. آقایان این مسخره نیست، خانم‌هایی که تا به حال برای فرزندان خود لباس زمستانی تهیه نکرده و منتظرند که مدل آن از طرف مد‌سازان پاریس آماده و ارسال گردد، می‌خواهند نماینده مجلس شورای ملیشوند و در پشت کرسی مجلس برای این مملکت کار بکنند.»[79]

شهربانی آبادان که از این سخنرانی‌ها نگران و عصبانی شده بود، در اظهار نظر خود نوشت:

«با توجه به سخنرانیهای از بدو ورود نامبرده به آبادان، ملاحظه میفرمایند که روز به روز بر شدت و تندی اظهارات خود افزوده و با نزدیک شدن ایام قتل به نظر میرسد چنانچه به وی تذکرات لازم داده نشده و جلوی اظهاراتش گرفته نشود در ایام قتل از احساسات مذهبی مردم سوء استفاده کرده، ناراحتیهایی ایجاد نماید.»

این نگرانی با فرماندار شهر آبادان در میان گذاشته شد و قرار شد تا او با «روحانیون مذاکره» نماید[80] و «تذکرات لازم» به وی داده شود.[81]

در تاریخ 16 بهمن ماه جلسه‌ای با حضور فرماندار؛ رئیس ساواک خوزستان؛ آیت‌الله‌ مکارم شیرازی و آیت‌الله‌ قائمی تشکیل و به ‌ایشان تذکر داده شد[82] و بر اساس آن در ذیل گزارش دیگری از سخنان انتقادی ایشان که «رجال مملکتی را دلال قاچاق مواد مخدر» معرفی نموده بود، نوشته شد:

«به ریاست شهربانی پاسخ داده شود در مورد اظهارات آقای مکارم شیرازی به‌ ایشان توصیه شد که از اظهارات خارج از مطالب مذهبی خودداری نمایند.»[83]

ولی این تذکرات مفید واقع نشد و آیت‌الله‌ مکارم دو روز بعد در سخنرانی خود در مسجد سنابادی، شاه را به راننده‌ی بی‌تجربه‌ای تشبیه نمود که ملت را به سویِ سراشیبی سقوط می‌برد و گفت: «حالیه آزادی را از ما گرفته‌اند و زنان برهنه و لخت و عور و هر جایی[را] به رُخمان می‌کشند.»[84] و در ادامه گفت:

«اینها مانند طایفه بنی‌امیه که حکومت را بین خانواده خود تقسیم کرده بود، پستها را بین خود و فامیل‌هایشان تقسیم می‌کنند... ‌اما تمام این جریانات تقصیر خود ما است که با این اعمال مبارزه نمی‌کنیم و خودمان می‌خواهیم به گردن ما سوار شوند. شما کمی به خود تکان بدهید و ببینید چطور حساب خود را میکنند.»[85]

پس از این که تذکرهای داده شده، مفید واقع نگردید به شهربانی آبادان دستور داده شد سخنرانی‌های ایشان ضبط شود تا برای تصمیم‌گیری درباره وی، در کمیسیون‌ امنیت اجتماعی مورد استناد قرار گیرد.[86]

در این موقع، آیت‌الله‌ مکارم شیرازی که بسیار تحت فشار قرار داشت، تا پایان ماه مبارک رمضان در مساجد مختلف شهر سخنرانی نموده و در تاریخ 10 / 12 / 1341 به شهر قم بازگشت.[87]

در دومین روز فروردین ماه سال 1342ش، مدرسه فیضیه قم مورد حمله قرار گرفت. بازتاب این حمله، اعلامیه ‌امام خمینی تحت عنوان «شاه‌دوستی یعنی غارتگری» بود که در سطح وسیعی پخش گردید. اعلامیه‌هایی نیز در یکی از محلات شهر آبادان در رابطه با این موضوع پخش شد که ارسال آن به‌ آیت‌الله‌ مکارم نسبت داده شد:

«به طوری که از متن نامه پیداست، گویا اعلامیههای مزبور یا توسط ایشان یا با اطلاع نامبرده ارسال گردیده.»[88]

آیت‌الله‌ مکارم در زمان‌هایی هم که در آبادان حضور نداشت از طریق مکاتبه با آیت‌الله‌ حاج شیخ عبدالرسول قائمی در ارتباط بود و با ایشان تبادل فکری می‌نمود:

«در قم خبر تازه‌ای نیست، درس‌ها ادامه دارد و سربازگیری طلاب هم موقتاً موقوف شده است و وضع آرام است‌ اما معلوم نیست تا کی ادامه یابد. به طوری که رفقا اطلاع دادند اعلامیه دیگری از حضرت آقای خمینی به زودی منتشر خواهد شد (راجع به چهلم شهداء قم) و ممکن است در مقابل آن عکس‌العملی نشان بدهند. لابد به عرضتان تاکنون رسیده که حضرت آقای گلپایگانی هم در پاسخ تلگراف حضرت آقای حکیم اعلامیه‌ای دادند و اخیراً از طرف آقای نجفی هم اعلامیه‌ای که حاکی از پشتیبانی از سایر علماء اعلام است انتشار یافته است و لحن آن هم نسبتاً تند است. این بود خلاصه وضع فعلی قم. حضرت آقای کمالوند هم پس از یأس از مذاکرات مجددی که بنا بود بشود به خرمآباد مراجعت نمود.»[89]

سفر بعدی ایشان به آبادان در ماه مبارک رمضان سال 1342ش که مصادف با دی و بهمن بود، صورت گرفت که مانند گذشته در مساجد مختلف شهر به تبلیغ و ارشاد مشغول گردید. پرداختن به مسائل ملموس و عینی شهر یکی از شیوه‌های انتقادی او بود که همواره نیز مورد حساسیت ساواک قرار داشت:

«بروید در تهران ببینید در سر چهارراهها مغازهها ساخته و یا چراغهای رنگی گذاشته که هر کدام یک میلیون تومان خرج کردهاند ‌اما بیایید ببینید در تنورآباد و چادرآباد آبادان را که آدم از آنجا عبور میکند وحشت می‌کند.»[90]

«تاکنون بیش از هزاران نفر از والدین بچهها که در دبیرستان سپهر تحصیل میکنند به من شکایت کرده‌اند که وضع دخترمان رو به خطر میرود. فساد در بین دختران دبیرستان سپهر زیاد شده من اعلام خطر به رئیس فرهنگ میکنم چنانچه رئیس فرهنگ اقدامی برای جلوگیری از فساد ننمود ما اقدامات اساسی خواهیم کرد ولی بهتر است رئیس فرهنگ برای خود کسب شهرتی بنماید و قبل از این که ما دست به اقدامات اساسی بزنیم خود بانی این کار نیک شود.»[91]

‌امام خمینی در 16 فروردین سال 1343ش پس از حبس و حصری که از شامگاه 15 خرداد سال 1342 آغاز شده بود به قم بازگشت. حدود یک ماه پس از این بازگشت حضور مجدد آیت‌الله‌ مکارم در آبادان به ‌امام خمینی نسبت داده شد:

«از طرف خمینی، ناصر مکارم که مدیر مجله مکتب اسلام قم است، به آبادان...اعزام شده است.»[92]

و به همین دلیل، مراقبت از وی که از تاریخ 23 / 2 / 1343 (مصادف با اولین روز ماه محرم‌الحرام) وارد آبادان گردید[93] در دستور کار قرار گرفت.[94]

در این نوبت مساجد مختلف شهرهای آبادان و خرمشهر و همچنین جلسات خانگی به محل تبلیغ و ارشاد مردم و مخالفت با رژیم شاهنشاهی و انتقاد از آن تبدیل گردید. نمونه‌هایی از این انتقادات که مورد حساسیت منابع شهربانی و ساواک قرار گرفت و به ثبت رسید، به ‌این شرح است:

«این چه مسلمانی است که عدهای از گرسنگی بمیرند و عدهای از سیری. عدهای شب‌ها کنار دیوارها بخوابند و عدهای کاخهایشان سر به فلک کشیده. این چه مسلمانی است که عدهای بیکارند و عدهای ده دوازده رشته کار در دست دارند و باز هم حرص کار میزنند. عدهای دارای وسایل خانه مرتب، آبگرمکن، کولر، یخچال و حقوق زیاد، عدهای در زمینهای مرطوب میخوابند. این چه مسلمانی است. تمام تقصیرات به گردن اولیای ‌امور است. تمام این‌ها حقکشی است و حسین برای این حقکشیها بود که طاقت این گونه ظلم و جور را نداشت و در راه حق سر داد و این همه تبعیض و حق‌کشی را که در دین دید برای اصلاح دین شمشیر کشید.»[95]

« تا بوده و نبوده، مبارزه تاریکی و روشنی وجود داشته؛ باید برای مبارزه آماده شد... ما مسلمانان باید رفتارمان را عوض نماییم. علم[را] با علم جواب دهیم. کتاب[را] با کتاب جواب دهیم. روزنامه[را] با روزنامه جواب دهیم. منطق[را] با منطق جواب دهیم. هر چیزی[را] از همان طریق جواب دهیم.»[96]

«در پایتخت کشور، 12 هزار مشروب فروشی است؛ وقتی حرف میزنیم میگویند آقا، فروش مشروب در سال 50 میلیون به اقتصاد این کشور اضافه میکند. از طرف دیگر میبینیم روزنامهها مینویسند چند نفر کارشناس خارجی برای دیدن راه‌های ایران آمدند، نظر خودشان را نوشتند و مبلغ 380 میلیون تومان مزد آنها شده. آیا این رقم را برای چه به آنها میدهند مگر ایرانی نمیتواند راه را ببیند.»[97]

«استعمار و استعمارگران نمیگذارند طبقه روحانیون با زحمتکشان متحد شوند. استعمارگران میگویند روحانیون مفتخورند و سربار اجتماع هستند و انگل اجتماع میباشند. آقایان! همین روحانیون بودند که با تودهایها مبارزه کردند. همین روحانیون بودند که در همه مبارزات پیشقدم شدند و میشوند. رهبر عالیقدر آقای خمینی (مردم مکرر صلوات فرستادند ) برای اینکه با استعمارگران مبارزه کرد به زندان رفت؛ پس از مدتها که آزاد شد، سیل جمعیت آقای خمینی را بدرقه کردند. (مردم صلوات فرستادند) روحانیون مفتخورند.

 آن قدح بشکست و آن پیمانه ریخت. دیگر شما استعمارگران نمیتوانید شکاف بین صفوف منظم روحانیون و کسبه و ادارات دولتی بیندازید. ما دوشادوش هم به خواست خدا بر علیه استعمارگران مبارزه خواهیم کرد.‌ امیدوارم که خانه ظلم و استبداد خراب شود.»[98]

این سخنرانی‌های انتقادآمیز و تند، موجب گردید تا در گزارشی خطاب به رئیس ساواک خرمشهر، مستند به سخنرانی ایشان در حسینیه اصفهانی‌ها و جلسه منزل فردی به نام آقای شکرایی، علیه بهائیت و حمایت رژیم شاهنشاهی از آنان، در نامه‌ای هشدار دهند:

«اگر آقای ناصر مکارم به اینگونه سخنان ادامه دهند، ممکن است در خرمشهر خطری متوجه شود.»[99]

این هشدار باعث شد تا آیت‌الله‌ مکارم در روز 17 / 3 / 1343 به ساواک خرمشهر احضار و به مدت یک ساعت مورد تذکر قرار گیرد تا مواظب گفتار خود باشد.[100]

با وجود این تذکرات آیت‌الله‌ مکارم فردایِ این روز در مسجد جامع خرمشهر به منبر رفت و باز هم نسبت به اوضاع درهم ریخته‌ی فرهنگ و عدم تدریس صحیح و همچنین علیه بهائیان صحبت کرد. شهربانی باز هشدار داد:

«ادامه چنین سخنرانیها که جز تجرّی مردم نسبت به طبقات دیگر این شهر چیزی در برنخواهد داشت... به نظر این شهربانی صلاح نمیباشد.»[101]

فشارهای وارده در این زمان به حدّی رسید که آیت‌الله‌ مکارم در منبرهای خود به نوشته‌های روزنامه استناد می‌نمود و به طور مکرر و با کنایه می‌گفت:

«روزنامهها نوشته‌اند، اگر نه من اظهار نمیکردم.»[102]

ایشان با بهره گرفتن از تمثیل‌های تاریخی به سخنرانی‌های خود ادامه داد و ساواک خوزستان به ساواک خرمشهر نوشت:

«دستور فرمایید به وسایل ممکنه در جریان اظهارات نامبرده بوده و بلافاصله بعد از گفتههای خلاف، حضوراً به وی تذکرات لازم داده شود، چنانچه مؤثر واقع نشد به صاحبان مجالس به نحو مقتضی دستور داده شود از دعوت مشارالیه خودداری نمایند.»[103]

ساواک خرمشهر در پاسخ نوشت:

«تاکنون چندین مرتبه تذکر داده شده؛ چه به خود آقای مکارم و چه به آقای شیخ محمدطاهر شبیری که نامبرده در منزل او می‌باشد، البته مؤثر بوده و کم شده ولی قطع نگردیده. باز هم تذکرات لازم داده خواهد شد و درباره صاحبان مجالس آن هم تذکرات تلفنی [داده]شده است.»[104]

این احضارها و تذکرات هرچند موجب رعایتِ جانب احتیاط اجباری از سویِ ایشان شده بود ولی هر از چندی، این مسئله را رعایت نمی‌کرد و باز به صراحت لهجه روی می‌آورد و می‌گفت:

«در مملکت قوانین زیادی داریم ولی هیچ کدام به مرحله اجرا در نمیآید رشوهخواری و فساد در همه جا رخنه کرده و کسی نیست که توجهی کند روز به روز بر بدبختی این مملکت اضافه میشود تا برسد روزی که مهدی موعود ظهور کند و این فساد را از میان بردارد... در این مملکت دشمنان اسلام آزادند؛ نشریات آنها آزاد است؛ ولی با اسلام مخالفت میکنند. اسلام میگوید مرگ شرافتمندانه هزار بار از زندگی ننگین بهتر است.»[105]

به همین دلیل، اخراج ایشان از خرمشهر در دستور کار قرار گرفت. رئیس ساواک شخصاً به منزل آیت‌الله‌ حاج شیخ محمدطاهر شبیری رفت و گفت:

«چون حفظ شئون شخص شما که از علمای به نام خرمشهر هستید مورد نظر است؛ رأساً اقدام برای خارج کردن آقای مکارم ننمودم و چنانچه علاقمند به آبروی وی هستید، خود شما او را روانه شهرستان خودش نمایید. آقای شبیری تعهد اخلاقی نمودند که پس از پنج روز دیگر، یعنی روز 6 / 4 / 43 از خرمشهر حرکت نماید. ضمناً تعهد نمودند غیر از موارد دینی صحبت دیگری ننماید.»[106]

در این مدت آیت‌الله‌ مکارم در مسجد آذربایجانی‌های خرمشهر به منبر می‌رفت و نسبت به شرایط موجود و حمایتی که در شهر از بهائیان صورت می‌گرفت، شدیداً اعتراض داشت و با صراحت می‌گفت:

«من در اینجا از هیچ مقامی و هیچ کسی واهمه ندارم و کسی نمیتواند مرا از برادران مسلمان خود جدا نماید.»[107]

با نزدیک شدن زمان تعهدِ خروج از شهر، در منبر مسجد جامع با شجاعت به این موضوع اشاره نمود و گفت:

«مردم توجه کنید، اشتباه نشنوید؛ من اگر خواستم بیشتر از این در این شهر بمانم، بنا به مصلحت عمومی دیگر منبر نمیروم؛ و الاّ از هیچ مقامی نمیترسم و به دستور هیچ مقامی نیستم. من به دستور روحانیون و آیتالله شیخ محمدطاهر منبر نمیروم و اگر دستور فرمایند منبر خواهم رفت.»[108]

فردایِ این روز عده‌ای از کسبه و طبقات مختلف مردم که تعداد آنان را 1500 نفر نوشته‌اند به منزل آیت‌الله‌ شبیری‌ آمدند و با امضاء نمودن طوماری خواستار ادامه منبر ایشان شدند. این حرکتی بود که درباره آن نوشته شد:

«این عمل ممکن است خطر ایجاد نماید. چنانکه در بازار صفا ایستاده بودم و با عدهای حرف میزدیم، شخصی به نام یاسین فیصلی گفت مثل[اینکه] میخواهند کسبه اعتصاب نمایند و دکانها را تعطیل کنند و به منزل شیخ محمدطاهر بروند.»[109]

آیت‌الله‌ مکارم در بعد از ظهر روز ششم تیرماه به آبادان رفت؛ ولی با اقداماتی که صورت گرفت و تماسی که تعدادی از کسبه شهر با ریاست ساواک خوزستان برقرار نمودند، در همان شب، به خرمشهر بازگشت و در مسجد جامع به منبر رفت.[110]

منبرهای ایشان تا پایان ماه صفر در آبادان و خرمشهر ادامه یافت و پس از آن، در ساعت 25 / 19مورخه 19 / 4 / 1343 از خرمشهر راهی قم گردید[111] و برای ماه مبارک رمضان (دی ماه سال 1343ش) به خرمشهر بازگشت؛[112] ولی این بار قبل از آغاز جلسات سخنرانی، «کمیته اطلاعاتی» شهرستان آبادان در تاریخ 14 / 10 / 43 در فرمانداری تشکیل جلسه داد و در گزارش آن نوشته شد:

«ساعت 20 شب گذشته تذکر داده شد که از رفتن به منبر خودداری و از آبادان خارج شود.»[113]

آیت‌الله‌ مکارم پس از پایان ماه مبارک رمضان به قم بازگشت، ولی در اردیبهشت ماه سال 1344ش که مصادف با ایام محرم بود، دوباره به آبادان آمد و سخنرانی‌های ایشان در مخالفت با بهائیت و توصیه به مردم در عدم مصرف نوشابه پپسی کولا و انتقاد از ادارات دولتی که‌این نوشابه را خریداری می‌نمایند، مورد توجه قرار گرفت؛[114] به همین دلیل به ساواک خرمشهر احضار و مورد تذکر قرار گرفت.[115]

آیت‌الله‌ مکارم که برای دهه پایانی ماه صفر در همین سال، دوباره به خرمشهر‌ آمده بود، در مسجد آذربایجانی‌ها ضمن انتقاد از تشکیلات بهائیت و جاسوس اسراییل معرفی نمودنِ آنان، با شادمانی از سلامتی‌ امام خمینی سخن گفت:

«شب گذشته گفتم مژده‌ای دارم که فردا شب برایتان میگویم؛ این مژده بزرگ در مورد آقای خمینی است. تلگراف سلامتی ایشان از ترکیه به آقای آیتالله گلپایگانی رسیده که برای من نوشته و به وسایلی فرزند آقای خمینی را برای دیدار پدرشان به ترکیه فرستادهاند و ایشان کاملاً سلامت میباشند.»

باز هم داستانِ احضار ایشان به ساواک تکرار و در ذیل همین گزارش نوشته شد:

«به ساواک احضار و تذکرات لازم داده شد.»[116]

و دو هفته بعد، گزارش گردید که ‌ایشان به طور غیرمجاز از طریق اروندکنار به عراق رفته است.[117]

حضور آیت‌الله‌ مکارم در ایام محرم سال 1345ش در خرمشهر و آبادان، باز هم مورد حساسیت بود. ایشان با ذکر نام ‌امام خمینی در سخنرانی خویش در مسجد نو، که با صلوات مردم همراه بود، نسبت به شرایط اجتماعی و بی‌عدالتی‌های حاکم بر مردم نیز انتقاد می‌نمود.[118] و این شیوه‌ای بود که در منابر دیگر ایشان نیز تکرار می‌گردید:

«آقای ناصر مکارم در مسجد صاحبالزمان پس از خاتمه سخنرانی جهت آقای آیت‌الله حکیم و خمینی دعا نمود.»[119]

زمانی که احضارها و تذکرات مکرر به‌ایشان مؤثر واقع نشد، تهدید افرادی که از او برای سخنرانی در مجالس خود دعوت می‌نمودند در دستور کار قرار گرفت تا ایشان در جریان سخنرانی خود در مسجد صاحب الزمان(عج) خرمشهر بگوید:

«دستگاهی که اسم آن را نمیبرم، مردم را احضار کرده و میگوید مکارم را دعوت نکنید. در حالی که مردم به حرف آنها بیاعتنایی کرده بیشتر مرا دعوت میکنند. دیگر اینکه یک کارآگاه گذاردهاند که هرچه من میگویم برود بگوید، در حالی که مأمور دیگری عین حرفهای کارآگاه را به من میگوید.»[120]

در ایام ماه محرم سال 1346ش که مصادف با فروردین و اردیبهشت بود، انتقادات آیت‌الله‌ مکارم صراحت بیشتری داشت، کما اینکه در مسجد سنابادی شهر آبادان گفت:

«تا در سایه‌ایمان، عدالت اجتماعی برقرار نشود، منتشر کردن کتاب انقلاب سفید بیهوده است و اضافه نمود: در پایتخت این مملکت، جلوی بیمارستان، بچه یک ‌آموزگار که بیمار بود به علت بیتوجهی اولیاء روی دستش جان داد.»[121]

در خردادماه همین سال، (مصادف با ایام ماه صفر) که جنگ اعراب و اسراییل شدت گرفت، در مسجد نو آبادان به این مسئله اشاره نمود و گفت:

«این جنگ، نه جنگ با عرب است؛ بلکه با مردم مسلمان تمام جهان میباشد. باید برعلیه یهود جنگید. پیروزی با مسلمانان است. شنیده‌ام عدهای یهود در آبادان دور هم جمع میشوند و دعا برای دولت اسراییل میکنند. آقایان ببینید آنها در این مملکت ثروت[جمع کرده] و زندگی میکنند و سربازان و پاسبانان این مملکت از آنها حفاظت می‌کنند، ولی برای دولت اسراییل پول جمع میکنند و دعا میکنند که در جنگ بر علیه مسلمانان پیروز بشوند. در پایان برای خمینی دعا نمود.»[122]

در شب بعد نیز به ‌این شیوه‌ی گفتار ادامه داد:

«برای ما ننگین نیست که رادیو به نفع و به لهجه اسراییلیها سخن پراکنی کند. ما از خداوند بزرگ میخواهیم که هر کس بر ضد اسلام فعالیت میکند نابود کند و ‌امیدواریم هرچه زودتر خبر پیروزی برادران مسلمان عرب خود را از دستگاههای فرستنده بشنویم.»[123]

 

آیت‌الله‌ مکارم شیرازی در تهران

اولین سند موجود در رابطه با حضور آیت‌الله‌ مکارم شیرازی در تهران، دارای تاریخ اردیبهشت ماه سال 1342ش، مصادف با ماه ذی‌الحجه و مربوط به سخنرانی ایشان در مسجد ‌امام زمان (عج) در خیابان آزادی است.[124]

در همین ایام بود که در جریان حمله‌ی نیروهای ‌امنیتی و نظامی رژیم شاه به مدرسه فیضیه و ضرب و جرح و دستگیری طلاب، به سربازی فرستادن طلاب نیز آغاز شد. ایشان در تاریخ ششم محرم‌الحرام در نامه‌ای به ‌امام خمینی نوشت:

«بسمه تعالی

حضور انور حضرت آیتاللهالعظمی آقای خمینی دام ظله العالی

پس از تقدیم سلام، دوام تأییدات و سلامتی وجود مبارک را از درگاه خداوند متعال مسئلت مینمایم. لطفاً مستفسر حالات دعاگو باشید. در تهران در چندین مجلس حساس به انجام وظیفه اشتغال داشته و تا آنجا که ‌امکانات اجازه میدهد، در روشن ساختن افکار کوشش دارم.

دیروز به دیدن رفقای طلاب به سربازخانه رفته بودم. حالشان بحمدالله خوب بود، ولی از آقایان خیلی گله داشتند. گویا این ماه حتی شهریه معمولی آنها نرسیده. این نگرانی در متأهلین آنها آشکارتر بود گرچه گرفتاریها[ی]حضرت مستطاب عالی خیلی زیاد است، ولی بسیار به موقع است که اظهار مرحمت و لطفی درباره ‌ایشان بفرمایید و آنها را دلگرم فرمایید. در انجام اوامر مفتخرم.»[125]

و فردایِ آن روز، که مصادف با دهم خرداد ماه بود، در منزل آیت‌الله‌ بهبهانی به منبر رفت و ضمن صحبت پیرامون فاجعه‌ی حمله به مدرسه فیضیه، گفت:

«ما آزادی نداریم. باید قیام کنیم. نظیر قیام‌ امام حسین. دستگاه ظالم و جبار از روحانیون چه میخواهد. ما از ستم به جانآمده‌ایم. حریت و آزادی اسلام را می‌خواهیم. از مملکت ما چه میخواهند. ما آزادی زبان نداریم. آزادی روزنامه نداریم. رادیو نداریم.»[126]

روزهای 12 و 13 خرداد ماه، مصادف با ایام تاسوعا و عاشورای حسینی بود، در این زمان انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران از ایشان دعوت کرد تا در مسجد هدایت برای آنان سخنرانی نماید.[127]

در روز اولِ این سخنرانی که در ساعت 17:30 آغاز شد و تعداد شرکت کنندگان آن را 1000 نفر از دانشجویان نوشته‌اند، سخنان ایشان بسیار صریح و انقلابی بود:

«به شما می‌گویم در این مملکت اسلامی، چگونه حکومت می‌کنند. اکنون دشمنان اسلام کمتر از زمان بنی‌امیه نیستند. اکنون بین هیئت حاکمه و روحانیون اختلاف پیدا شده که اسم اختلاف را نمی‌شود روی آن موضوع گذاشت؛ بلکه باید گفت ما روحانیون با یک عده شمر و یزید قدیم طرف هستیم. با منطق ثابت می‌کنم که‌ این رژیم فاسد چگونه مردم را گول می‌زند... در ایران مسیحی‌ها. بهایی‌ها. زردشتی‌ها و اسراییلی‌ها هر یک دارای نشریه‌ای می‌باشند و در محلی تجمع می‌نمایند و ما که در این کشور اکثریت داریم و ملت مسلمان هستیم، حتی دارای یک نشریه دینی نیستیم.»[128]

این سخنرانی، در روز عاشورا حالت تهاجمی‌تری داشت و به طور مستقیم هیئت حاکمه را به محاکمه کشید:

«این عزاداری که شما در تهران، ‌امروز به چشم خودتان در این مجالس دیده‌اید و این خود مشت محکمی بود که بر دهان هیئت حاکمه زد که بداند روحانیون و دانشجویان و کسبه تهران برای احیاء دین، تا آخرین قطره خون خود پایداری خواهند کرد و از هیچ چیزی ترس و وحشت ندارند. آقایان! شما دیدید که در مدرسه[129] فیضیه قم، عده‌ای طلبه بیگناه را کشتند؛ بعد گفتند اینها را دهقانان کشتند. آخر دهقان مگر تاکتیک نظامی دیده. دهقان مگر کلاه نظامی در سر دارد و یا اینکه ورزشکار می‌باشد. پس اینها عمّال خود شما بودند که رفقای ما را کشتند. آخر مگر مملکت قانون ندارد. چطور موقعی که یک نفر جسدش[را] در بیابانهای مهرآباد پیدا میکنند، باید پزشک قانونی و کارآگاهان شهربانی حضور داشته باشند؛ ولی این همه طلبه را کشتند، بدون اینکه کسی خبر داشته باشد یا در روزنامه بنویسند. ما می‌دانیم این روزنامه‌ها و مجلات مزدوران شما هستند، هرچه شما بگویید، آنها عمل می‌کنند؛ ولی حق و حقیقت این است.»[130]

و در شام غریبان نیز در ساعت 20:30 در مسجد جامع سخنرانی نموده و گفت:

«دولت، طلاب مدرسه فیضیه قم را کشته است ... هزاران اعمال وحشیانه درباره آنها انجام دادند. این یک جنایتی بود که دولت با این عمل زشت و ندادن آزادی به ‌اندازه 200 سال مقام روحانیت را بالا برد، هم چنانچه خداوند خواست با دست یزید، مقام‌ امام حسین را بالا ببرد.»[131]

این سخنرانی‌ها، در شامگاه روز 15 خرداد، که قیام خونین مردم در اعتراض به دستگیری ‌امام خمینی شکل گرفته بود، منجر به دستگیری ایشان گردید.[132]

نحوه دستگیری آیت‌الله‌ مکارم به این صورت بود که وقتی در ساعت 2130 منبر ایشان در مسجد جامع به پایان رسید و برای مجلس دیگری که در‌ امامزاد قاسم شمیران داشت، راهی آنجا گردید، در خیابان گلاب‌دره زمانی که از تاکسی پیاده شد دستگیر و به زندان شهربانی منتقل شد.[133]

شرایط به گونه‌ای نبود که‌ امکان بازداشت دراز مدت وی وجود داشته باشد به همین علت پس از حدود 45 روز دستور آزادی او به علتِ «رفع مظنونیت» صادر[134] و قرار بازداشت موقت «به قرار التزام مبلغ ده هزار ریال صادر و اعلام»[135] و «دستور آزادی» داده شد.[136]

فعالیت‌های آیت‌الله‌ مکارم شیرازی در جغرافیایی وسیع در شهرهای: قم، شیراز، آبادان، خرمشهر، اهواز، جزیره خارک و... ادامه داشت و همواره نیز منجر به برخوردهایی با ایشان می‌گردید. این فعالیت‌ها در تهران، به علت مرکزیتِ آن بیشتر مورد توجه قرار داشت؛ از این رو در شهریور ماه سال 1344ش گزارش شد:

«ناصر مکارم طلبه ساکن قم و سرپرست نشریه نجات نسل جوان اخیراً منزلی در تهران جهت سکونت خانواده خود تهیه نموده و خود شخصاً در قم اقامت نموده و به فعالیتهای سابق خویش مشغول است.»[137]

حضور آیت‌الله‌ مکارم و سخنرانی‌های وی در تهران به میزانی تأثیرگذار بود که استقبال از آن در سند زیر منعکس است.

«جلسه‌این هفته مسجد جلیلی به علت اینکه عدهای از افراد شرکتکننده به محل کانون نشر حقایق علوی جهت استماع سخنرانی ناصر مکارم شیرازی رفته بودند، رونق نداشت؛ لذا افرادی که به کانون نشر حقایق علوی رفته بودند، در ساعت 2130 تا 2200 به مسجد جلیلی آمدند تا از آخرین قسمت برنامه که بحث و انتقاد دینی بوده استفاده کنند.»[138]

در شهریور ماه سال 1347ش روزنامه اطلاعات تقویم برنامه‌های حسینیه ارشاد را به چاپ رساند که در ردیف ششم آن نوشته بود:

«شب‌های شنبه سخنرانی علمی و دینی توسط اساتید و دانشمندان. در این برنامه تا اعلام ثانوی جناب آقای ناصر مکارم در ساعت 8 بعدازظهر تحت عنوان (ایمان به خدا عامل بزرگ پیشرفت و تمدن است) سخنرانی می‌فرمایند.»[139]

در اولین جلسه این سخنرانی که در تاریخ 8 / 6 / 1347 صورت گرفت، برنامه‌ریزی استعمار برای جدایی جوانان از ایمان مورد بحث قرار گرفت و در ضمن آن گفته شد:

«باید حاشیه بروم و بگویم که استعمار در بین جوانان مسلمان تبلیغ میکند و می‌خواهد ایمان را از جوانان ما بگیرد. یک نفر از طرف وزارت اوقاف کویت در قم پیش من‌ آمد و مجلهای آورد نشان داد. در این مجله طرز تبلیغات مسیحیان نوشته شده بود. مسیحیان در هر یک از کشورهای اسلامی سالیانه پانصد میلیون تومان خرج تبلیغ مینمایند، حتی رفتهاند در آفریقا برای سیاه‌پوستان هزاران پارک کودک درست کردهاند که در کشور ما یک پارک برای نمونه نیست که کودکان ما بروند آنجا. این تبلیغات مسموم که از طریق استعمار بین مسلمین می‌شود باعث شده که یهودیان شش روزه شرق بیتالمقدس را بگیرند در حالی که دویست سال جنگیدند و نتوانستند پرچم یهود را در آنجا به اهتزاز درآورند.»[140]

حسینیه ارشاد به دلیل فعالیت‌هایی که داشت و اختلافاتی که پیرامون آن شکل گرفت، در آبان ماه سال 1351ش تعطیل گردید و در همین سال سخنرانی آیت‌الله‌ مکارم در مسجد ارک مورد توجه ساواک قرار گرفت.

حضور جوانان در جلسات سخنرانی ایشان که در آغاز با پاسخگویی به پرسش‌های مستمعین همراه بود، قابل توجه بود:

«افراد شرکتکننده، که اغلب تیپ جوان بودند، حدود 1000 نفر میشدند.»[141]

و این درحالی بود که در گزارش دیگری این تعداد، «حدود سه هزار نفر» تخمین زده شد.[142]

یکی از اقدامات بسیار مناسبی که توسط آیت‌الله‌ مکارم در این زمان صورت گرفت، تجلیل از حجت‌الاسلام و المسلمین محمدتقی فلسفی بود که در این موقع ممنوع‌المنبر گردیده بود. با توجه به اینکه در برخی محافل حضور ایشان در تهران و مسجد ارک برای مقابله با آقای فلسفی عنوان می‌شد،[143] در یکی از جلسات سخنرانی ایشان، آقای فلسفی شرکت کرد و آیت‌الله‌ مکارم نیز به تجلیل از ایشان پرداخت. گزارش این جلسه به این شرح است:

«شب پنجشنبه گذشته (15 / 6 / 51) شیخ محمدتقی فلسفی واعظ، در این جلسه شرکت نموده بود. به همین مناسبت ناصر مکارم شیرازی در پایان تدریس و بحث دینی اظهار داشت، حجتالاسلام و المسلمین خطیب شهیر جناب آقای فلسفی که از خدمتگزاران به دین و مملکت میباشند، در این جلسه تشریف دارند و مختصراً از وی تجلیل کرد. در این موقع حضار با صلواتهای ممتد، فلسفی را از مسجد ارک بیرون برده و مقابل مسجد سوار اتومبیلش نمود و رهسپار منزلش کردند. حاضرین در مسجد که در حدود یکهزار نفر از دانشجویان و افراد متفرقه بودند با فرستادن صلواتهای پی در پی میزان علاقمندی خود را نسبت به فلسفی به ثبوت می‌رسانیدند.»[144]

این خبر در گزارش روزانه مورخه 18 / 6 / 51 درج گردید و در حاشیه آن نوشته شد:

«یقیناً این کار با مقدمه و تبانی بوده به ناصر مکارم شیرازی اعتماد نکنید.»[145]

 

آیت‌الله‌ مکارم شیرازی در کرمان

حضور آیت‌الله‌ مکارم شیرازی در سال 1347ش در کرمان برای سخنرانی در ایام ماه مبارک رمضان، بنا به دعوت آیت‌الله‌ حاج شیخ علی اصغر صالحی صورت گرفت.[146]

ورود ایشان که با استقبال قابل توجه روحانیون کرمان همراه بود، حساسیت برانگیز شد[147] و به همین دلیل، «به محض ورود به شهربانی کرمان اطلاع داده شد تا نسبت به اخذ تعهد نامه از وی اقدام لازم را به عمل آورند.»[148]

سخنرانی ایشان در مسجد جامع کرمان از روز اول ماه رمضان که مصادف با اولین روز آذرماه بود با شرکت «تعداد کثیری از روحانیون و‌ امام جماعت‌های کرمان»، آغاز شد. ساواک کرمان در ذیل گزارشِ آن نوشت:

«سخنان وی تحت کنترل خواهد بود. چنانچه مطالب خلافی بیان نماید، به طرق مقتضی از منبر رفتنش جلوگیری خواهد شد.»[149]

کنترل منبرهای ایشان به گونه‌ای بود که وقتی به مسئله اشغال فلسطین اشاره نمود و گفت:

«خداوندا دست یهودیان را از بین سرزمینهای اشغالی کوتاه کن. اگر مسلمانان با هم اتحاد و اتفاق داشتند می‌توانستند از تسلط اسرائیل خلاص شوند.»[150]

اداره کل سوم ساواک طی دستوری به ساواک کرمان نوشت:

«برای آخرین بار به نامبرده بالا تذکر داده شود که در صورت ایراد مطالب خلاف مصالح کشور ممنوع المنبر خواهد شد.»[151]

آیت‌الله‌ مکارم براساس این دستور به شهربانی احضار و مورد تذکر قرار گرفت و از این پس با توجه به شرایط موجود مباحث انتقادی خود را در لفافه و پوشش‌ امثال و حِکَم مطرح می‌نمود:

«مورخه 14 / 9 / 47 از ساعت یک بعدازظهر، نامبرده بالا در مسجد جامع کرمان منبر رفته و چون روز مزبور مصادف با روز تولد ‌امام حسن مجتبی (ع) بود، تمام منبر خود را اختصاص به ذکر فضائل آن حضرت داده و درباره صبر و مقاومت و شکیبایی وی مطالب مفصلی بیان و از بی‌دادگریها و ظلم معاویه و یارانش صحبت، در آخر منبر خود میافزاید هر کس در هر مقام و لباس که بخواهد به اسلام و قرآن لطمهای وارد آورد باید با او مبارزه و ریشه‌ این عناد را نابود کرد.»[152]

در پایان ماه مبارک رمضان که آیت‌الله مکارم شیرازی کرمان را ترک نمود، در گزارش پایانی ساواک کرمان در خصوص ارزیابی حضور ایشان در این شهر نوشته شد:

«در اوایل سخنرانی خود تصمیم داشت خلاف مصالح مملکتی صحبت نماید که از طریق شهربانی استان تذکرات لازم به وی داده شد و تا آخر روز سخنرانی خود هیچگونه مطالب خلاف بیان نداشت. ضمناً اهالی کرمان از سخنرانی وی استقبال نموده تا جایی که شبانه سه الی چهار منبر سخنرانی مینمود.»[153]

هر چند در اسناد موجود، نوبت دوم حضور ایشان در کرمان، ماه مبارک رمضان سال 1349ش نقل گردیده،[154] ولی به نظر می‌رسد ایشان در ماه مبارک رمضان سال 1348ش نیز در کرمان حضور داشته است.[155]

در سال 1349 نیز ساواک کرمان ضمن اشاره به اخذ تعهد از ایشان نوشت:

«برابر اعلام شهربانی کرمان، ضمن تعهد لازم از یادشده فوق، اعمال و رفتار و منابرش در طول اقامت در کرمان تحت کنترل خواهد بود.»[156]

آیت‌الله‌ مکارم در این زمان، در مسجد جامع کرمان، «تدریس قرآن با روش جدید، برای دانش‌آموزان دبستانی و دبیرستانی» را به وسیله طلبه‌ای به نام شریفی، راه‌اندازی نمود که مورد استقبال شدید واقع شد.[157] استقبال از سخنرانی‌های ایشان به میزانی بود که در سخنرانی روز بیست و یکم ماه رمضان، «استاندار. شهردار و رؤسای ادارات» نیز حضور یافتند.[158]

حضور دو باره‌ی آیت‌الله‌ مکارم در استان کرمان در محرم‌الحرام سال 1350ش بود که در این نوبت به رفسنجان رفت[159] و در مسجد سقاخانه به سخنرانی پرداخت و در سخنرانی سوم محرم خود با اشاره به شعار پیکار با بی‌سوادی گفت:

«جهاد مبارزه با بیسوادی آن بوده که حضرت محمد (ص) برپا کرده و آن مردم عرب وحشی عربستان را از جهالت و بیسوادی نجات داد و در مکتبش تربیت نموده، آن را میگویند جهاد مبارزه با بیسوادی؛ نه‌اینکه ‌امروز برای ما مردمی که با جهاد مبارزه با بیسوادی مبارزه میکنیم، کارشناس خارجی به کشور ما بیاید. حقوق زیاد بگیرد. خارج از مرکز بگیرد. بدی آب و هوا بگیرد. از همه مهمتر حق توحش بگیرد. چرا جوانان ما خودشان نباید پیروی از دانشمندان خود کنند و اجنبی که خود زمانی وحشی بوده، بیاید برای ما مردم مسلمان کارشناسی کند و حق توحش بگیرد.»[160]

پس از این سخنرانی طبق معمول برای احضار ایشان و تذکر به وی، دستور داده شد[161] و شهربانی کرمان نیز نوشت:

«نامبرده پس از 15 روز توقف در شهرستان رفسنجان، صبح روز 23 / 12 / 50 به صوب تهران عزیمت نموده است.»[162]

 

آیت‌الله‌ مکارم شیرازی در خرم آباد

آیت‌الله‌ مکارم شیرازی در دی ماه سال 1347ش بنا به دعوت رئیس حوزه علمیه خرم‌آباد، حجت‌الاسلام و المسلمین شیخ مهدی قاضی به آن دیار دعوت شد.[163] پس از این دعوت اداره کل سوم ساواک طی نامه‌ای نوشت:

«از منابر وی دقیقاً مراقبت و نتیجه را به موقع منعکس سازند.»[164]

در این نوبت سخنرانی‌های ایشان معمولی ارزیابی شد،[165] ولی در نوبت دوم که برای ایام ماه صفر در اردیبهشت ماه سال 1348 ش به خرم‌آباد ‌آمد، در روز پایانی سخنرانی خود در مسجد جامع گفت:

«قرآن دستور داده که بتها را درهم شکنید. البته منظور قرآن تنها شکستن بت‌های سنگی و خاکی نبوده بلکه بت‌هایی است که مردم در برابر آنها سجده می‌کنند. آن بتهایی که دست ‌نشانده دول بیگانه هستند و نمی‌گذارند کشورهای اسلامی ترقی نمایند و مردم را ترغیب و تشویق میکرد که برعلیه آن‌هایی که نمی‌گذارند اسلام ترقی کند متحد شوند.»[166]

این حضور در ماه صفر سال 1349ش نیز تکرار شد و به مدت سه شب در حوزه علمیه کمالیه خرم‌آباد سخنرانی نمود.[167]

 

آیت‌الله‌ مکارم شیرازی در سبزوار

در مرداد ماه سال 1348ش، حجت‌الاسلام حاج شیخ محمد علوی،‌ امام جماعت یکی از شبستان‌های مسجد جامع سبزوار که تشکلی به نام «جمعیت خیراندیش مذهبی سبزوار» را سازماندهی کرده بود، از آیت‌الله‌ مکارم شیرازی دعوت نمود تا در ایام فاطمیه در این شهرستان سخنرانی نماید. در آگهی این سخنرانی نوشته شد:

«نظر به اینکه حضرت مستطاب حجت‌الاسلام و المسلین جناب آقای ناصر مکارم شیرازی مدظله که از علماء اعلام و بزرگان و فضلا و مدرسین حوزه علمیه قم و از اجله سخنوران و مشاهیر نویسندگان عصر می‌باشند، به دعوت جمعیت خیراندیش، در این ایام که مصادف با شهادت حضرت صدیقه طاهره علیها السلام است، به سبزوار تشریف آورده و اهالی را سرافراز فرموده‌اند لذا از شب پنجشنبه 9 / 5 / 48 (تا پنج شب) از ساعت 8 بعدازظهر در مسجد جامع سخنرانی خواهند فرمود.»[168]

از نکات قابل توجه‌این دعوت، که با جلسه‌ی هر روزه‌ی پاسخ به سئوالات و اشکالات در حسینیه‌ی عطارهای سبزوار همراه بود، استقبال و مشایعت 18 کیلومتری از ایشان بود:

«در بدو ورود وی بالغ ‌بر تعداد یکصد نفر روحانیون و وعاظ و طلاب علوم دینی شهر در باغجر واقع در 18 کیلومتری شهر از وی استقبال و در ساعت 7 صبح روز جاری به قصد عزیمت به شهرستان قم، سبزوار را به طرف مشهد ترک نموده، نیز 60 نفر از روحانیون و معممین و طلاب شهر با یک اتوبوس و 4 دستگاه سواری شخصی وی را تا باغجر مشایعت نموده‌اند.»[169]

شهربانی سبزوار در ارزیابی سخنرانی‌های ایشان در این شهر نوشت:

«مراودات و رفتار وی در مدت اقامتش در شهر ظاهراً عادی و هوشیارانه بوده است و... منظورش ارشاد هدایت جوانان و طلاب جوان شهر بوده است و در منبر نیز اظهارات غیرعادی و تحریک‌آمیزی از وی مسموع نگردیده... در طول اقامت وی تماس‌ها و مراودات وی با اشخاص تحت کنترل عوامل اطلاعاتی این شهربانی بوده و مأمور اطلاعات در کلیه جلسات سئوالات عصر و شخصاً نیز در کلیه سخنرانی‌هایش در مسجد جامع شب‌ها حضور یافته‌ام... در خاتمه ناگزیر به عرض این نکته مهم و حائز اهمیت است که با آن که برابر‌امریه صادره مقررات دستورالعمل شماره 1 / 19 / 5 / 651 - 25 / 11 / 47 گروه اطلاعاتی در مورد وی کاملاً رعایت و اجرا شده و تعهد لازم برابر رویه جاری قبل از آغاز سخنرانی از سخنان مذکور اخذ گردیده، لکن نامبرده در اختتام کلیه سخنرانی‌های شبانه خود در مسجد جامع شهر، بدواً نسبت به علماء و روحانیون و سپس نسبت به سایرین طبق رویه مخصوص به خود دعا خوانی نموده و از وی نظریات خاصی که به نظر این شهربانی جز تعمد و خبث طینت نمی‌توان به چیز دیگری تعبیر نمود، آن‌طوری که لازمه ‌این‌امر بوده رعایت احترام و حق‌شناسی و سپاسگزاری را که تاکنون در پایان مجالس دینی و ضمن دعاخوانی در این شهرستان معمول بوده نسبت به خاندان جلیل سلطنت ابراز ننموده است و با آنکه به نحو مقتضی لزوم این وظیفه به‌ایشان گوشزد و شخصاً نیز مصاحبه در آخرین شب سخنرانی با وی به عمل آورده‌ام؛ تلویحاً توجیه نموده که در این 20 سالی که به منبر می‌رود در همه جا رویه‌اش همین بوده و اگر بخواهد تغییر رویه بدهد، همکاران و مستمعین وی در قم و سایر نقاط تصور خواهند کرد که وی در ازاء این اقدام پول گرفته است. علیهذا جریان از نظر وقوف به روحیه و رفتار وی معروض و بنا به مقتضیات محلی که‌ این شهرستان مذهبی و کلیه روحانیون و وعاظ و طلاب علوم دینی، که تعداد آنان به سیصد نفر بالغ می‌گردد و کلیه[آنها] حامی و پشتیبان نامبرده می‌باشند از هرگونه عکس‌العملی در این مورد در موقعیت حساس فعلی چه از نظر سیاست کلی و چه از نظر محلی که به مصلحت نبوده، خودداری گردیده است.»[170]

آیت‌الله‌ مکارم پس از پایان ایام سخنرانی در سبزوار، به منظور زیارت به مشهد مقدس رفت و در منزل حجت‌الاسلام سیدحسن ابطحی اقامت نمود.[171]

 

آیت‌الله‌ مکارم شیرازی در بهشهر

آیت‌الله‌ مکارم شیرازی در تاریخ 31 اردیبهشت سال 1349ش بنا به دعوت انجمن جوانان مسلمان بهشهر به آن شهرستان رفت و در همان روز از وی تعهد گرفتند:

«ساعت 1800 همان روز رئیس شهربانی به اتفاق رئیس اطلاعات بهشهر به منزل آقای شاهرودی رفته و با یاد شده ملاقات[داشته] و از وی تعهد اخذ گردیده است.»[172]

حضور ایشان در بهشهر مانند دیگر شهرهای کشور، تحت کنترل دقیق قرار داشت و رفت و‌ آمدهای او به دقت ثبت و ضبط می‌گردید:

«ساعت 0800 روز 1 / 3 / 49 آقای ناصر مکارم شیرازی به اتفاق شیخ محمد مهدوی اشرف و شیخ صادقی،‌ امام جماعت مسجد مهدیه و عبدالواحد بنی‌کاظمی و شیخ سلیمان اسلامی و شیخ روحانی‌نژاد از بهشهر به نکا رفته و با شیخ حسین محمدی، روحانی مقیم نکا، در منزل وی ملاقات و پس از نیم ساعت توقف به طرف شاهی حرکت و ساعت 0900 الی 1000 در منزل شیخ هاشمی، روحانی مقیم شاهی و از ساعت 1000 الی 1100 در منزل شیخ حسن فقیه، با آنها ملاقات؛ ساعت 1130 در مسجد عشقی، با شیخ حسین صبوری ابرکوه ملاقات و از کتابخانه مسجد مزبور بازدید و سپس از شاهی حرکت و به قریه ماهفروجک آمده و مسجد ماهفروجک را مورد بازدید قرار داده و به بهشهر مراجعت و ساعت 1230 به منزل شیخ محمدعلی صادقی،‌امام جماعت مسجد مهدیه با همراهان جهت صرف ناهار رفته و در منزل مشارالیه پیرامون کسالت آیتالله حکیم صحبت و ساعت 1430 همان روز جهت استراحت و خواب به منزل سیدرضا حسینی متکازینی رفته است.»[173]

جلسات سخنرانی آیت‌الله‌ مکارم در مساجد نصیرخان و ملا صفرعلی بهشهر با استقبال فراوان مردم همراه بود. در گزارش آن نوشته شد:

«سپس مقارن ساعت 2450 ناصر مکارم شیرازی به اتفاق همراهان وارد جلسه و محوطه مسجد گردیدند و مسجدی که بیش از ده هزار نفر گنجایش دارد، جای خالی وجود نداشت. نامبرده به محض ورود به مسجد پشت میکروفون قرار گرفت و مطالب پرمغزی عنوان نمود... ناصر مکارم شیرازی در پایان سخنرانی خود به همه دعا کرد؛ لیکن با اینکه همه حاضرین در جلسه مایل بودند در یک چنین محفلی به جان شاهنشاه عدالتپرور نیز دعا نماید، اسمی به زبان نیاورد.»[174]

 

مجلۀ درس‌هایی از مکتب اسلام

اولین شماره مجله مکتب اسلام، در آذرماه سال 1337ش منتشر شد. استقبال از این مجله، که دارای مباحث عمیق دینی بود، به میزانی بود که در دوره‌هایی از انتشار تیراژ آن به 000 / 120 نسخه رسید.

اختلاف نظری که بین آیت‌الله‌ مکارم شیرازی و آیت‌الله‌ شریعتمداری در جریان اداره‌ این مجله وجود داشت، موجب گردید تا آیت‌الله‌ مکارم به صورت مستقل به این فعالیت ادامه دهد و بر این اساس درخواست ‌امتیاز مجله‌ای با عنوان «درس‌هایی از مکتب اسلام» را مطرح نمود. ‌این درخواست در جلسه کمیسیون مطبوعات روز 23 دی ماه سال 1340ش مورد بررسی و موافقت قرار گرفت.[175]

هنوز مدت یک سال از صدور مجوز این مجله سپری نشده بود که در آبادان به‌ ایشان خبر داده شد که مجله توقیف شده است.[176]

این توقیف ادامه داشت تا ایشان در ایام محرم‌الحرام (خرداد ماه 1342ش) که در تهران در منزل آیت‌الله‌ بهبهانی به منبر رفته بود، نسبت به آن اعتراض نموده و گفت:

«چرا یک مجله اسلامی را در قم توقیف می‌کنند ولی این همه مجله‌های خلاف اسلام آزاد است.»[177]

و دو روز بعد در سخنرانیِ مسجد هدایت تهران در خصوص چگونگیِ توقیف این نشریه گفت:

«در گذشته نشریه‌ای به نام مکتب اسلام منتشر می‌شد که توقیف گردید و نشریه دینی دیگری منتشر شد ولی آن را هم توقیف کردند و حتی بنده به رئیس آگاهی شهربانی قم مراجعه نمودم و گفتم شما نشریه مکتب اسلام را توقیف نمودید این یکی را دیگر برای چه توقیف کردید. ایشان گفتند برای اینکه پشت جلد نوشته بود مکتب اسلام. آیا این منطق برای توقیف یک نشریه دینی کافی است. سپس به دادگستری مراجعه نمودم و گفتم به چه دلیل شما نمی‌گذارید نشریه منتشر شود. در دادگستری به من گفتند ما توقیف نکردیم، شما می‌توانید آن را چاپ و منتشر نمایید ولی مجدداً چاپ و مأمورین آگاهی از انتشار آن جلوگیری نمودند.»[178]

مدت زمان توقیفِ مجله درس‌هایی از مکتب اسلام حدود یک سال به طول انجامید و در شرح وضعیتی که در فروردین ماه سال 1344ش پیرامون آن تهیه گردید، نوشته شد:

«مجله درس‌هایی از مکتب اسلام دارای‌ امتیاز بوده که به علت عدم رعایت مواد لایحه قانونی مطبوعات چون وارد مباحث اجتماعی و انتقادی میگردید و تذکرات مقامات در وی مؤثر واقع نمیشد، وزارت کشور در تاریخ 13 / 10 / 41 به فرمانداری قم اعلام نمود از انتشار آن جلوگیری و مراتب را به دادسرای محل جهت اقدام قانونی ارجاع نمایند و ساواک به منظور لغو ‌امتیاز مجله درسهایی از مکتب اسلام، مکاتباتی با وزارت کشور نمود، لیکن در تاریخ 7 / 10 / 42 به دستور آقای علم نخست وزیر وقت وزارت کشور اجازه انتشار آن را صادر نمود.»[179]

دعوت از تعدادی از روحانیون و وعاظ توسط هیئت مدیرۀ مجلة درس‌هایی از مکتب اسلام در مهر ماه سال 1344ش،[180]حساسیت برانگیز بود ولی ساواک قم باوجود دستوری که در رابطه با شناسایی افراد دعوت شده و زمان و محتوای جلسات دریافت نمود،[181]‌ امکان پیگیری آن را نداشت و تنها اعضای هیئت مدیره مجله درس‌هایی از مکتب اسلام را به این شرح معرفی کرد:

«1. ناصر شهرت مکارم شیرازی فرزند علی محمد شناسنامه 20934 شیراز متولد 1305 صاحب‌امتیاز. 2. سیدهادی شهرت خسروشاهی فرزند سیدمرتضی شناسنامه 55295 تبریز متولد 1317. 3. علی شهرت دوانی فرزند اسماعیل شماره شناسنامه 1335 قم متولد 1308. 4. علی شهرت حجتی کرمانی فرزند آیتالله جدیدالاسلام کرمانی. 5. حسین نوری»[182]

ساواک در تیر ماه سال 1345ش درباره تاریخچه و وضعیتِ موجود این مجله نوشت:

«درسهایی از مکتب اسلام در حدود سال 1337 به منظور تبلیغ دین اسلام و آشنا نمودن مردم به قوانین اسلام زیر نظر ناصر مکارم شیرازی در قم تأسیس شد و اعضای هیئت تحریریه سابق آن آقایان موسی صدر. مجدالدین محلاتی. مرتضی جزایری. شیخ حسین نوری. سید عبدالکریم موسوی اردبیلی. محمد واعظزاده خراسانی. دکتر محمد مفتح بودند و فعلاً تعداد آنان 11 نفر و عبارت از آقایان ناصر مکارم شیرازی (صاحبامتیاز). جعفر سبحانی تبریزی. علی دوانی. محمد مجتهد شبستری. سیدهادی خسروشاهی. عبدالمجید رشیدپور. محمد حقانی زنجانی. زین‌العابدین قربانی گیلانی. محمد کرمی (اهل خوزستان). رضا گلسرخی کاشی و علی حجتی کرمانی می‌باشند. مکتب اسلام در سابق مقدوراتی در اختیار نداشته و مخارج چاپ و نشر مجله توسط آقای شریعتمداری و بعضی از تجار تهران تأمین میشد ولی فعلاً در اغلب از شهرستانها و حتی کشورهای خارج شعبه دارد و مخارج چاپ و نشر آن از فروش مجله که تیراژ آن بالغ بر 25 هزار جلد است به دست می‌آید. مسئول مستقیم چاپ و توزیع مجله آقای ناصر مکارم و رئیس دفتر حاج محمد حسین احسن میباشند. محل چاپ مجله چاپخانه حکمت قم به مدیریت یحیی برقعی میباشد. مجله معمولاً پس از چاپ در دفتر بسته بندی شده و سپس به نمایندگیهای شهرستانی و خارج از کشور که عموماً افتخاری هستند، ارسال می‌گردد. ضمناً دفتر مجله مکتب اسلام از نظر تبادل نظر با سایر مجامع علمی و دینی منجمله شرکت انتشار در تهران خیابان باب همایون تماس دارد و اغلب با هم کتب علمی و دینی مبادله مینمایند.»[183]

فعالیت مجله درس‌هایی از مکتب اسلام ادامه داشت و در برخی مواقع که با اشکالی مواجه می‌شد از طریق مکاتبه‌ی آیت‌الله‌ مکارم با آقای سید محمد موسوی واعظ نسبت به رفع آن اقدام می‌گردید:

«حضور محترم واعظ شهیر جناب آقای حاج سید محمد موسوی واعظ دامت برکاته

پس از اهدای سلام، اخیراً از فیروزآباد فارس به ما اطلاع داده‌اند که از طرف سازمان‌ امنیت جلو انتشار مجله مکتب اسلام در آن نقطه گرفته شده است و این مایه نهایت تأسف است زیرا مجله مکتب اسلام با‌ امتیاز رسمی که دارد در همه جا منتشر می‌شود و در هیچ نقطه مزاحمتی برای آن فراهم نشده است.

خواهشمند است با مقامات مربوطه تماس گرفته چنانچه سوء تفاهمی در این زمینه به وجود آمده مرتفع فرمایید. قبلاً از اقدامات سرکار تشکر می‌کنیم و توفیق جنابعالی را از خداوند بزرگ می‌خواهیم. در انتظار اقدامات جنابعالی. با تقدیم احترامات فائقه. ناصر مکارم»[184]

پس از گذشت حدود یک سال از این تاریخ، به دلیل شرایطی که پیش آمد نمود، موضوع مجله درس‌هایی از مکتب اسلام در کمیسیون مطبوعات مطرح گردید و نماینده ساواک در این کمیسیون پیرامون آن گفت:

«ناصر مکارم شیرازی صاحب‌امتیاز و مدیر این مجله با توجه به سوابقی که دارد فاقد صلاحیت می‌باشد و ادامه انتشار نشریه مزبور به مصلحت نیست. چون این نشریه در قم منتشر میشود و نقطه حساسی است و با توجه به وابستگیهای مکارم شیرازی با روحانیون قم، خوب است یک بررسی مجدد به عمل آید و اگر بتوان این مجله را از قم به تهران منتقل نمود بهتر خواهد بود، چون در این صورت کنترل مطالب مجله آسانتر خواهد بود.»[185]

متعاقب آن ساواک در نامه‌ای به وزارت اطلاعات نوشت:

«با بررسیهای مجددی که در مورد سوابق نامبرده بالا، صاحب‌امتیاز مجله درس‌هایی از مکتب اسلام چاپ قم به عمل‌آمد، فعالیت مطبوعاتی وی از نظر مصالح کشور به مصلحت تشخیص داده نشد. علیهذا خواهشمند است دستور فرمایید نسبت به لغو ‌امتیاز نشریه مزبور اقدام مقتضی معمول و نتیجه را اعلام دارند.»

ولی در در ذیل این نامه نوشته شد: «مذاکره شد. فعلاً تأمل شود.»[186]

این زمان نقطه‌ی اوج اختلاف آیت‌الله‌ مکارم شیرازی با آیت‌الله‌ شریعتمداری در رابطه با دارالتبلیغ و چگونگی اداره مجله بود؛ که در جریان آن، نوشتجاتی تحت عنوان «اساسنامه» مبنی بر اینکه «ناصر مکارم حق ‌امتیاز خود را به هیئت علمیه که متصدی مجله مکتب اسلام و در رأس آن کاظم شریعتمداری است، واگذار کرده.»[187] و همچنین نامه‌هایی به نام آیت‌الله‌ مکارم نیز منتشر گردید که ‌ایشان درباره آن نوشت:

«انتشار جزوه مزبور بدون کوچکترین اطلاع و موافقت اینجانب که صاحب‌امتیاز رسمی این مجله هستم صورت گرفته است و من هم مانند سایر مردم پس از انتشار مطلع شدم. به علاوه من مدتی است کنارهگیری خود را از جمیعت مزبور کتباً اعلام داشته‌ام و همکاری مقاله‌ای خود را هم قطع میکنم. نامههایی که به من نسبت داده‌اند مطلقاً بیاساس و عاری از حقیقت است.»[188]

متعاقب این اختلافات طبق دستور ریاست ساواک چنین ابلاغ شد:

«‌امتیاز مجله مزبور که به نام آقای ناصر مکارم شیرازی میباشد لغو و به نام دارالتبلیغ اسلامی قم صادر شود.»[189]

چند ماه پس از اجرای این دستور، آیت‌الله‌ مکارم در خصوص چگونگی این اتفاق گفت:

«حاضر نیستم مجله مکتب اسلام را مستقلاً منتشر کنم، چون در مقابل دارالتبلیغ واقع میشود و مردم میگویند آخوندها دعوایشان شده و صلاح نیست و افزود که شریعتمداری برای گرفتن‌امتیاز مجله به نام دامادش که برادر زن شیخ غلامرضا زنجانی است، اقدام کرده و گویا کارش تمام شده؛ منتها‌ امتیاز ما به نام درسهایی از مکتب اسلام است ولی اینها به نام مکتب اسلام ‌امتیاز گرفته‌اند.

مکارم گفت دستگاه شریعتمداری در حوزه شایع کرده‌اند که مکارم اصلاح کرده و دو مرتبه آمده ولی من ناراحت نشدم زیرا این اتهام را میشود رفع کرد زیرا وقتی که من در مجله مکتب اسلام مقاله ننویسم و در دارالتبلیغ درس ندادم، همه میدانند که‌این دروغ است و اضافه کرد من فعلاً تصمیم دارم خدمات دیگری غیر از مجله بکنم از جمله چند کتاب نوشتم که هنوز چاپ نشده است.»[190]

پس از آن طی تماس تلفنی با آیت‌الله‌ شریعتمداری، گفت: «حاضرم‌ امتیاز مجله مکتب اسلام را واگذار کنم.» که شریعتمداری پاسخ داد: «ما مشغول گرفتن ‌امتیاز هستیم و تقریباً کارش تمام شده است.» و آقای مکارم گفت: «باشد، دو ‌امتیاز داشته باشید.»

آیت‌الله‌ مکارم در این موقع، تقاضای تغییر نام مجله از «درس‌هایی از مکتب اسلام» به «پیام به نسل جوان» را به وزارت اطلاعات ارائه نمود[191] که در جریان بررسی آن در ساواک، نوشته شد:

«به فرموده تیمسار مدیریت کل، مقرر است که فعلاً جواب داده نشود و اگر مجدداً سئوال گردید، جواب داده شود موضوع تحت بررسی است.»[192]

مسکوت گذاردن این درخواست موجب شد تا حجت‌الاسلام و المسلمین حاج شیخ محمدتقی فلسفی ضمن تماس با ساواک این تقاضا را پیگیری نماید. ساواک این پیگیری را به اطلاع آیت‌الله‌ شریعتمداری رساند و در پاسخ نوشت:

«مشارالیه نیز با این‌امر، مشروط به اینکه ناصر مکارم با هزینه شخصی مجله را منتشر و از پرسنل مجله درس‌هایی از مکتب اسلام استفاده ننماید، موافقت کرده است.»[193]

و چند ماه بعد نیز، ثبت مؤسسه‌ای به نام «جمعیت خیریه مرکز مطالعات اسلامی و نجات نسل جوان حوزه علمیه قم» مورد تقاضای آیت‌الله‌ مکارم قرار گرفت.[194]

ساواک برای تأسیس این مؤسسه نیز از آیت‌الله‌ شریعتمداری سئوال کرد و در پاسخ نوشت:

«مشارالیه عقیده دارند جمعیت فوق‌الذکر منبعد اسباب زحمت خواهد شد.»[195]

و در پیگیری بعدی در تماسی که با اطرافیان آیت‌الله‌ شریعتمداری پیرامون این مؤسسه گرفته شد، گزارش گردید:

«ابهری در مورد جمعیت فوقالذکر اظهار داشت که تشکیل این جمعیت به دو دلیل به مصلحت نمیباشد؛ یکی اینکه عدهای از هواداران خمینی اطراف ناصر مکارم شیرازی را احاطه و او را تقویت میکنند که در آینده از وجود این کانون به نفع خمینی بهرهبرداری نمایند و دیگر اینکه با تشکیل این جمعیت، ناصر مکارم در صدد قد علم کردن در مقابل دستگاه‌ آیتالله شریعتمداری و مقابله با ایشان است.»[196]

و بر همین اساس با تشکیل این جمعیت مخالفت گردید.[197]

 

مجمع علمی نجات نسل جوان

آیت‌الله‌ مکارم شیرازی که در جبهه مبارزات فرهنگی، تلاشی گسترده و چشمگیر داشت، در کنارِ انتشار مجله درس‌هایی از مکتب اسلام، در سال 1343ش، با کسب مجور از اداره کل تألیف و ترجمه وزارت‌ آموزش و پرورش، گروهی را تحت عنوان «مجمع علمی نجات نسل جوان» سامان‌دهی نمود تا از این طریق ضمن چاپ نشریات و کتب سودمند و مورد نیاز نسل جوان، به پاسخگویی شبهاتی که در این دوران از طریق نشریات و مجلات و مجامع مختلف مطرح می‌گردید، اقدام نماید.[198]

این حرکت نیازمند سازماندهی در شهرهای مختلف بود که از طریق کتابفروشی‌های مذهبی، صورت گرفت. در اعلامیه‌ای که به این منظور و برای اخذ تعهد از فروشندگان نشریات این گروه، تحت عنوان «هدف‌های مجمع علمی نجات نسل جوان» توزیع گردید، آمده است:

«برای اینکه بتوانیم به فعالیت خود در راه‌ این هدف عالی و مقدس توسعه بدهیم، تصمیم گرفتیم از نمایندگان محترم خواهش کنیم که پیمان مقدسی با ما ببندند و تعهد زیر را امضاء کرده برای ما ارسال دارند...»[199]

در سال 1344ش، مقاله‌ایت‌الله‌ مکارم در این نشریه که دارای عنوان «رهبری‌های غلط و رهبران گمراه» بود، به علت اینکه نوشته بود:

«رهبرانی که خود گمراه و منحرف هستند، جوانان را به راه‌هایی سوق میدهند که ارزشهای انسانی ابداً در آن مفهوم ندارد... جوانان ما باید در برابر رهبران گمراه دست به مبارزه منطقی دامنه داری بزنند و جامعه آباد و با فضیلتی بر اساس ارزش‌های واقعی انسانی بسازند.»

و همچنین مقاله‌ی «اندلس سرزمین خاطرهها» به قلم سید علی محقق، که در آن «قسمتی از مبارزات مسلمانان را در برابر مسیحیان تشریح نموده» و « در حاشیه سطور، به طور کنایه وضع‌امروز ایران را با مسلمین آن روز تشبیه نموده و علل شکست اسلام را عدم اتحاد. انحراف. اختلاف و دو دستگی تلقی نموده» بود؛ مورد حساسیت قرار گرفت و از توزیع آن جلوگیری گردید و دستور داده شد:

«نشریاتی که به قلم ناصر مکارم به چاپ میرسد، قبل از چاپ توسط مسئولین اداره کل سوم بررسی شود.»[200]

به همین دلیل آیت‌الله‌ مکارم دستگیر و به ساواک تهران اعزام گردید[201] و مورد بازجویی قرار گرفت. ایشان در رابطه با هدف از انتشار این نشریات و چگونگی آن گفت:

«کتاب‌های کوچکی که در بالا اشاره شد (بحث‌هایی درباره جوانان)، برای مبارزه با مفاسد اخلاقی نسل جوان مانند اعتیاد به مواد مخدره و الکل و آلودگیهای جنسی و اجتناب از نشریات مضره و رمان‌های عشقی و جنایی و پلیسی و ‌امثال آن تاکنون منتشر ساخته‌ایم و آنچه در بالا ذکر شد، نامه متحدالمآلی بوده است که برای فروشندگان این کتابها ارسال گردیده، نه اعلامیه است و نه نشریه، بلکه یک نامه چاپی برای فروشندگان. و ‌اما هدف این کتاب‌ها در خود آنها نوشته شده و اگر لازم باشد کتابهایی که تاکنون تحت این عنوان منتشر شده ارائه داده میشود. جمعیت و اساسنامهای هم در کار نیست فقط چند نفر نویسنده به نوبت هر یک کتابی می‌نویسند برای جوانان و هدایت آنها که همان طور که اشاره شد کتاب‌های آن تماماً موجود است.»[202]

دو ماه پس از این بازجویی، نشریه‌ای به نام «مولود» که وابسته به مسجد اعظم قم و درباره میلاد حضرت پیامبر صلی‌الله علیه و آله بود، مورد حساسیت قرار گرفت و پس از بررسی، «مطالب آن تحریککننده و خلاف مصالح عمومی کشور» عنوان گردید و در گزارش آن نوشته شد:

«چندی است پارهای از طلاب قم که غالباً سابقه مضره دارند، نظیر هاشمی رفسنجانی. ناصر مکارم. سیدهادی خسروشاهی. حجتی کرمانی و چند نفر دیگر مبادرت به تهیه یک سری نشریات تحریکآمیز نموده و با تعیین نمایندگانی در شهرستان‌ها و تهیه صندوقهای پستی مختلف در شهرستان قم، تقریباً با عناصر مخالف در سرتاسر کشور تماس ایجاد نموده و به نشر و توزیع این قبیل کتب و مجلات که جز مشوب کردن اذهان عمومی و منفی‌بافی و تحریک افکار نتیجه دیگری ندارد، پرداختهاند.»[203]

این مسئله موجب گردید تا شناسایی تمامی عوامل نشریات نجات نسل جوان در دستور کار قرار گیرد[204] و «به نحو مقتضی به کلیه فروشندگان این قبیل نشریات... تذکر لازم مبنی بر عدم فروش نشریات مورد بحث داده شود و به آنان تفهیم گردد که ادامه ‌این روش در آینده متضمن زیان‌های مالی و معنوی برای آنها خواهد بود.»[205]

و در کنار آن، برای کنترل بیش از پیشِ آیت‌الله‌ مکارم، به ساواک قم دستور داده شد:

«نامبرده بالا که در شرایط فعلی عضو هیئت مدیره مجله مکتب اسلام در قم میباشد و نشریه مجمع علمی نجات نسل جوان که بعضاً حاوی مطالب انتقادی و تحریکآمیز است زیر نظر وی در قم تهیه و توزیع میگردد؛ از جمله افرادی است که در رهبری عوامل افراطی مذهبی در حوزه استحفاظی آن ساواک نقش مؤثری دارد. با توجه به اینکه در غالب نشریات مضره تهیه شده در قم، منجمله نامههای سرگشاده که اخیراً به طرفداری از خمینی چاپ و توزیع شده دست دارد و همچنین طبق اطلاعات رسیده با عناصر افراطی در شهرستانها نیز مراوده و مکاتبه داشته و در سال گذشته نیز به طور غیرمجاز و پنهانی از مرز خوزستان به عراق عزیمت و مراجعت نموده است، لذا خواهشمند است دستور فرمایید به نحو غیر محسوس و دقیق اعمال وی را وسیله منابع نفوذی و نزدیک به وی تحت کنترل قرار داده و نسبت به موارد خواسته شده ذیل کسب اطلاع نموده و مراتب را اعلام نمایند.

1. نشریات و کتبی که تحت نظر وی تهیه میشود در کدام یک از چاپخانههای قم تهیه میگردد.

2. نشریاتی که تحت عنوان نامه سرگشاده تاکنون تهیه شده و نامبرده نیز یکی از امضاءکنندگان بوده است، وسیله چه اشخاصی تهیه و به چه وسیله و در کجا چاپ و توزیع گردیده است.

3. نحوه ارتباط این شخص با موزعین نشریه مجمع علمی نجات نسل جوان و مجله مکتب اسلام به طور دقیق روشن و کنترل شود.

4. تماسهای این شخص با عوامل افراطی قم و طرفداران خمینی دقیقاً تحت کنترل قرار گیرد و ترتیبی داده شود که نحوه فعالیت مشارالیه و همفکران وی در شرایط موجود به نفع خمینی روشن گردد.

5. هرگونه تماسهای این شخص با چاپخانه حکمت قم و سایر چاپخانههای حوزه استحفاظی آن ساواک که مظنون به چاپ و تکثیر نشریات مضره هستند، کنترل شود.

6. با توجه به اینکه صندوق پستی شماره 6 قم آدرس مکاتباتی این شخص با نمایندگان نشریه مجمع علمی نجات نسل جوان در شهرستانها میباشد، ترتیبی اتخاذ شود که با کنترل دقیق و غیرمحسوس این صندوق و سایر آدرسهای مکاتباتی وی اقدامات زیر انجام شود.

الف. کلیه مکاتبات وی کنترل و مطالب حائز اهمیت در نامه‌ها استخراج و منعکس گردد.

ب. نمایندگان نشریات مجمع علمی نجات نسل جوان و مکتب اسلام که با وی طرف مکاتبه هستند، شناخته شوند.

7. به طور کلی با توجه به اینکه طبق مدارک موجود، قسمتی از فعالیتهای مضره عوامل افراطی در قم به رهبری این شخص انجام میگیرد، ترتیبی اتخاذ شود که اعمال وی از هر نظر وسیله منابع مورد وثوق نزدیک به وی دقیقاً کنترل و هرگونه رفت و‌ آمدها و مسافرتهای این شخص به موقع گزارش شود.»[206]

کنترل‌ها و سختگیری‌هایی که در راه انتشار اینگونه نشریات به وجود‌ آمد؛ باعث گردید تا آیت‌الله‌ مکارم در تیرماه سال 1346ش، در نامه‌ای که از طریق سید محمد موسوی واعظ برای تیمسار مقدم، مدیرکل اداره سوم ساواک ارسال گردید،[207] بنویسد:

«از مدتی پیش نشریاتی به نام مجمع علمی نجات نسل جوان از قم انتشار مییافت که اثر خوبی برای توجه دادن جوانان به مسائل اخلاقی و مبارزه با فساد اخلاق آنان داشت. نمونههایی از آن الان موجود است و این نمونه‌ها به خوبی گواهی میدهد که‌این نشریات فقط و فقط برای جلوگیری از فساد اخلاق نسل جوان تهیه شده و سرگرمی مفیدی برای جوانان محسوب میشود و مطلقاً از مسائل سیاسی دور است. در محیطی که نشریات مسیحیان آزادانه انتشار مییابد و مزاج جوانان برای گرایش به افکار انحرافی مختلف، اعم از سیاسی و مذهبی آمادگی دارد، وجود چنین نشریاتی شاید جزء لوازم اولیه اجتماعی باشد.‌ اما متأسفانه برنامه اخیری که درباره مطبوعات (اعم از کتاب و جزوه و کتابچه و...) اجرا میشود، توفیق ادامه به این خدمت را از ما سلب کرده، ما تصور میکنیم چنانچه موافقت به ادامه بلکه توسعه‌این گونه انتشارات شود به سود همه خواهد بود. طبق برنامهای که اخیراً در مورد کتابها در قم اجرا می‌شود، ممکن است تحصیل اجازه برای یک کتابچه کوچک چند ماه طول بکشد و بدیهی است با این وضع، اینگونه کتاب‌های کوچک را نمیتوان انتشار داد.‌ امید است تسهیلات لازم را برای انجام این هدف مقدس فراهم فرمایند. ناصر مکارم شیرازی»[208]

براساس این نامه در بررسی مجددی که از محتوای این نشریات صورت گرفت، با وجود اینکه فاقد «مطالب مضره» تشخیص داده شد، اعلام گردید:

«با توجه به اینکه ناصر مکارم شیرازی و مصطفی زمانی افراد صحیحالعمل نبوده و از جمله اشخاص متعصب مذهبی و طرفدار روحانیون مخالف به ویژه خمینی میباشند؛ اصلح است اینگونه نشریات با کسب مجوز از وزارت فرهنگ و هنر و همچنین قبل از انتشار مطالب آن بررسی و سپس منتشر میگردد.»[209]

 

آیت‌الله‌ مکارم شیرازی و آیت‌الله‌ شریعتمداری

اولین گزارش از نشانه‌های اختلافات فی مابین آیت‌الله‌ مکارم و آیت‌الله‌ شریعتمداری، در جریان نهضت ‌امام خمینی زمانی بروز و ظهور یافت که در فرم بیوگرافی آیت‌الله‌ مکارم شیرازی به تاریخ خرداد ماه سال 1343ش، نوشته شد:

«آقای ناصر مکارم شیرازی، غیرمستقیم در تشکیل جلسات بعضی از روحانیون مخالف دخالت می‌کند و پنهانی یکی از گردانندگان اینگونه مجالس می‌باشد. نامبرده اگرچه در ظاهر از طرفداران شریعتمداری است، لکن در باطن، هیچکدام به یکدیگر نظر خوبی ندارند و درحال حاضر فعالیت ناصر مکارم به نفع طرفداران خمینی است.»[210]

و سه سال بعد در جریان کمک به بازماندگان شهدای اعراب در جنگ با رژیم صهیونیستی در سال 1346ش مطرح شد:

«اعلامیه‌ آیتالله شریعتمداری در مورد جمع‌آوری پول برای کمک به بازماندگان شهدای اعراب در جنگ با اسراییل، در تبریز پخش گردیده و این اعلامیه وسیله سیدهادی خسروشاهی به تبریز ارسال شده است. گفته میشود آیت‌الله شریعتمداری از پخش اعلامیه مزبور ناراحت میباشد و این اعلامیه را بر اثر اصراری که ناصر مکارم و سیدهادی خسروشاهی به او نمودهاند، تهیه و سپس توزیع شده است و به قرار اطلاع بین آیتالله شریعتمداری. نجفی. سیدهادی خسروشاهی. ناصر مکارم شیرازی. حجتی کرمانی و علی دوانی اختلاف شدیدی در مورد جمع‌آوری وجوه جهت آسیب‌دیدگان اعراب بروز نموده است.»[211]

دو سال بعد از آن که جریان اختلاف در رابطه به مجله مکتب اسلام علنی گردید. در گزارشی که پیرامون این اختلاف تهیه گردید، نوشته شد:

«اخیراً اختلافات شدیدی بین آیت‌الله شریعتمداری و عده‌ای از هیئت تحریریه مکتب اسلام، از جمله ناصر مکارم شیرازی. سیدهادی خسروشاهی. رضا گلسرخی و جعفر سبحانی بروز کرده است. علت بروز این اختلاف، یکی تغییر نام کتابخانه مکتب اسلام به کتابخانه دارالتبلیغ توسط شریعتمداری می‌باشد. ضمناً چون آقای شریعتمداری مصطفی زمانی را به مدیریت کتابخانه دارالتبلیغ تعیین و نیز از هیئت تحریریه خواست که مقالات مصطفی زمانی را در مجله مکتب اسلام درج نمایند، لذا این ‌امر موجبات نارضایتی افراد فوق را فراهم و با اقدام آقای شریعتمداری مخالفت نمودند و در نتیجه مصطفی زمانی مجدداً از مدیریت کتابخانه برکنار شد و روز 24 / 3 / 48 سیدهادی خسروشاهی به منزل شریعتمداری مراجعه و با وی آشتی نمود، لکن روابط سایرین با شریعتمداری تغییری نیافته است.»[212]

و چند روز بعد، در جلسه‌ای که آیت‌الله شریعتمداری با برخی از اعضای دارالتبلیغ داشت، با صراحت گفت:

«بایستی ناصر مکارم شیرازی و جعفر سبحانی را وادار سازیم تا موافقت کنند مکتب اسلام تابع و جزیی از دارالتبلیغ اسلامی باشد. مجتبی اراکی گفت مکارم و سبحانی با این موضوع موافقت نخواهند کرد. شریعتمداری پاسخ داد در صورتی که آنان تسلیم نظریات من نشوند ناچارم افراد دیگری را به جایشان تعیین و انتخاب نمایم.»[213]

 

پی‌نوشت‌ها:


[1]. در گزارش ساواک، تاریخ تولد ایشان را «22 شعبان 1347 قمری برابر بهمن ماه 1307 شمسی» نوشته‌اند، سند شماره‌: 2635 / 21 - 1 / 7 / 47، آیت‌الله العظمی ناصر مکارم شیرازی به روایت اسناد ساواک، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[2]. این، نکته‌ای است که گزارشگران ساواک نیز در سال 1347ش بر آن تأکید نموده و نوشته‌اند: «ناصر مکارم شیرازی در شهر شیراز از میان خانوادهای متصف به فضایل و مکارم اخلاقی دیده به جهان گشود.»، سند شماره: 2635 / 21 - 1 / 7 / 47، همان.

[3]‌. پایگاه اطلاع‌رسانی، مدرسه الامام امیرالمؤمنین علیه‌السلام.

[4]. همان.

[5]. همان.

[6]. ساواک در این باره نوشته است‌: «تحصیلات ابتدایی را در دبستان (زینت) به پایان برد، از آن پس در دبیرستان (شاهپور) همان شهر تحصیلات متوسطه را به اتمام رسانید و در دوران تحصیل همواره در ردیف شاگردان ممتاز قرار داشت و با این که استعداد زیادی در تحصیل از خود نشان داد به جای آن که راه دانشگاه را پیش گیرد علاقه و توجهش به علوم اسلامی معطوف گردید.»، سند شماره‌: 2635 / 21 - 1 / 7 / 47، آیت‌الله العظمی ناصر مکارم شیرازی به روایت اسناد ساواک، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[7]. پایگاه اطلاع‌رسانی، مدرسه الامام امیرالمؤمنین علیه‌السلام.

[8]. همان.

[9]. در گزارش ساواک پیرامون تحصیلات علوم دینی ایشان نوشته شده است‌: «آقای مکارم در آغاز در یکی از مدارس دینی شیراز (مدرسه آقا باباخان) به تحصیل مقدمات علوم اسلامی پرداخت و صرف و نحو و منطق و معانی و بیان و بدیع را نزد اساتید آن سامان به پایان رسانید و آنگاه توجه خود را به فقه و اصول معطوف داشت و سطوح را در زادگاه خود به انجام برد. آقای مکارم برای ادامه تحصیلات در رشته علوم اسلامی در اواخر بهمن ماه 1324 شمسی به قم آمد و در حوزه علمیه ‌این شهر به کسب دانش پرداخت و مدت پنج سال از محضر اساتید و مدرسین بزرگ بهره‌ها برد و مورد توجه قرار گرفت.»، سند شماره‌: 2635 / 21 - 1 / 7 / 47، آیت‌الله العظمی ناصر مکارم شیرازی به روایت اسناد ساواک، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[10]. نمونه‌ای از این گونه ان قلت‌ها، به ‌این شرح است‌: «یک روز آیت‌الله العظمى‌بروجردى در درس فقه اشاره به مسأله «صید لهوى» کردند؛ یعنى شکار رفتن کسانى که براى تفریح شکار مى‌کنند. معروف میان فقها این است که سفر این گونه اشخاص تمام است، امّا شاید کمتر کسى حکم به حرام بودن چنین کارى کند. من که در آن زمان طلبه کم سنّ و سالى بودم، رفتم و مدارک زیادى براى حرمت صید لهوى از کلمات قدما و متأخّرینِ از آن‌ها، جمع‌آورى کردم و ثابت نمودم که سفر صید لهوى، یکى از مصادیق سفر حرام است که نماز در آن، باید تمام خوانده شود. هنگامى‌که آیت‌الله العظمى‌بروجردى آن نوشته را مطالعه کرد، با تعجّب پرسید که این نوشته را خود شما نوشته اید؟! عرض کردم: آرى.

[11]. پایگاه اطلاع رسانی مدرسه الامام امیرالمؤمنین علیه‌السلام.

[12]. در گزارش ساواک، درباره چگونگی حضور ایشان در حوزه علمیه نجف اشرف آمده است‌: «در سال 1328 شمسی به قصد تحصیل و تکمیل معلومات به نجف اشرف عزیمت کرد و در مجلس درس آیتالله حکیم و آیتالله خویی شرکت جست و تقریرات آن دو را نوشت و به دریافت اجازه اجتهاد نائل گشت. در سال 1330 به عزم اقامت در حوزه علمیه قم، نجف را ترک گفت.»، سند شماره‌: 2635 / 21 - 1 / 7 / 47، آیت‌الله العظمی ناصر مکارم شیرازی به روایت اسناد ساواک، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[13]. پایگاه اطلاع‌رسانی مدرسه الامام امیرالمؤمنین علیه‌السلام.

[14]. سند شماره‌: 946 /  ب - 25 / 3 / 32 و سند شماره‌: 1262 /  ب - 21 / 4 / 32، آیت‌الله العظمی ناصر مکارم شیرازی به روایت اسناد ساواک، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[15]. سند شماره‌: 3205 - 11 / 4 / 32، همان.

[16]. سند شماره‌: 7168 / م الف 11- 8 / 6 / 41، همان.

[17]. سند شماره‌: 4760 - 24 / 10 / 41، همان.

[18]. سند شماره‌: 2262 / 7 /  ﻫ - 10 / 2 / 42، همان.

[19]. نامه آیت‌الله‌ مکارم شیرازی، بخش ضمائم، همان.

[20]. سند شماره‌: 719 / 5 - 6 / 5 / 42، همان.

[21]. سند شماره‌: 7300 - 8 / 5 / 42، همان.

[22]. سند شماره‌: 1884 - 11 / 5 / 42، همان.

[23]. سند بدون شماره - 13 / 5 / 43، همان.

[24]. سند شماره: 19675 / 321- 24 / 5 / 43 بخش ضمائم، همان.

[25]. سند گزارش اطلاعات داخلی - 13 / 5 / 43، همان.

[26]. اصل: شود

[27]. سند گزارش اطلاعات داخلی - 18 / 5 / 43 و سند شماره: 8360 / 9 ﻫ – 7 / 6 / 43، بخش ضمائم، همان.

[28]. اسناد شماره‌های: 8422 /  9 ﻫ – 31 / 5 / 43 و 2- 383- 3- 5 – 4 / 6 / 43 بخش ضمائم، همان.

[29]. سند گزارش اطلاعات داخلی - 5 / 6 / 43، همان.

[30]. نامه مورخه 6 /  ع2 / 84 [23 / 5 / 1343]، همان.

[31]. سند شماره‌: 5339 - 17 / 8 / 43، همان.

[32]. سند شماره‌: 9930 / 7 / ﻫ- 19 / 10 / 43، همان.

[33]. سند شماره: 25 /  ق م- 11 / 1 / 44، بخش ضمائم، همان.

[34]. سند شماره‌: 1417 / 7 / ﻫ، مربوط به گزارش مورخه 16 / 1 / 44، همان.

[35]. سند شماره‌: 231 /  ق م - 12 / 2 / 44، همان.

[36]. سند شماره‌: 12350 / 326 - 8 / 3 / 44، همان.

[37]. سند شماره‌: 1079 - 14 / 4 / 44 و سند شماره‌: 44 / 1282 / 16 - 4 / 5 / 44، همان.

[38]. سند شماره‌: 1963 - 7 / 6 / 44 و سند شماره: 248- 7 / 6 / 44، بخش ضمائم، همان

[39]. سند شماره‌: 28306 / 316 - 13 / 6 / 44، همان.

[40]. سند شماره: 15196 / 20الف – 24 / 6 / 44، بخش ضمائم، همان.

[41]. سند مورخه 15 / 8 / 44، همان.

[42]. سند شماره‌: 54907 / 316 – 20 / 11 / 44، همان.

[43]. مدرسه فیضیه، پایگاه‌های انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ص 183 و 184، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[44]. سند شماره‌: 64038 / 316 - 30 / 11 / 44، آیت‌الله العظمی ناصر مکارم شیرازی به روایت اسناد ساواک، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[45]. سند شماره‌: 1 / 800 / 4 / 5 - 6 / 4 / 1345، همان.

[46]. سند شماره‌: ج / 56 / 146 / 5 - 11 / 4 / 1345 و سند شماره‌: ج / 56 / 146 / 5 - 14 / 4 / 1345، همان.

[47]. سند شماره‌: 3175 / 7 / ﻫ- 16 / 4 / 45، همان.

[48]. سند شماره: ج / 56 / 146 / 5- 15 / 4 / 45 بخش ضمائم ، همان.

[49]. سند شماره‌: 1802 / 21 - 7 / 5 / 45، همان.

[50]. سند شماره‌: 2681 / 21 - 22 / 8 / 45، همان.

[51]. سند شماره‌: 156 / 316 - 28 / 8 / 45، همان.

[52]. سند بدون شماره - 27 / 10 / 45، همان.

[53]. سند شماره: 8126 / ﻫ– 1 / 11 / 45 بخش ضمائم، همان.

[54]. سند شماره‌: 4439 / 21 - 22 / 11 / 46، همان.

[55]. سند شماره‌: 85 / 21 - 29 / 1 / 47، همان.

[56]. سند شماره‌: 8174 / 7 ﻫ - 13 / 5 / 47، همان.

[57]. سند شماره‌: 8195 / ﻫ- 15 / 5 / 47، همان.

[58]. ایشان در سخنرانی دیگری در مسجد ولی عصر نیز به‌این موضوع اشاره نموده و گفته است‌: «شیراز از نظر دینی و اخلاقی در خواب فرو رفته و هر کس برای بیدار نمودن این جمعیت وظیفه دارد. شاید گفتار من هم در بیدار کردن جمعیت اثر داشته باشد.» سند شماره‌: ج / 56 / 146 / 5 - 2 / 6 / 47، همان.

[59]. سند شماره‌: 8195 /  ﻫ - 15 / 5 / 47، همان.

[60]. سند شماره‌: 183 / 531 - 6 / 11 / 1348، همان.

[61]. سند بدون شماره سخنرانی 9 / 11 / 1348 در مسجد بولوار شیراز، همان.

[62]. سند شماره‌: 183 / 531 - 15 / 11 / 1348، همان.

[63]. سند شماره: 14481 / ﻫ – 12 / 11 / 48 بخش ضمائم، همان.

[64]. سند شماره‌: ج / 56 / 146 / 5 - 19 / 5 / 1349 ایشان این مطلب را در سال 1350ش نیز تکرار کرد و گفت‌: «در تهران و اصفهان پناهگاهی مانند حسینیه ارشاد برای جوانان ساختهاند من از شما میخواهم که یکی از بین شیرازیها پیدا شود قطعه زمینی در اختیار جوانان بگذارد من آن را برای شما میسازم.» و سند شماره‌: 2126 / 28 / 54 – 3 / 8 / 50، همان.

[65]. سند شماره‌: 13439 / ﻫ- 3 / 8 / 50، همان.

[66]. سند شماره‌: 2129 / 28 / 54 - 10 / 8 / 1350، همان.

[67]. سند شماره‌: 13644 / ﻫ- 10 / 8 / 50، همان.

[68]. اصل: دید

[69]. سند شماره‌: 2129 / 28 / 54 - 22 / 8 / 1350، همان.

[70]. سند شماره‌: 14220 / ﻫ- 1 / 9 / 50، همان.

[71]. سند شماره‌: 14279 / ﻫ- 1 / 9 / 50، همان.

[72]. گزارش مورخه 11 / 9 / 50، همان.

[73]. سند شماره: 7536 / 312- 15 / 9 / 50، بخش ضمائم، همان.

[74]. سند شماره‌: 9558 / ﻫ– 17 / 2 / 51، همان.

[75]. سند شماره‌: 13309 /  ﻫ - 17 / 5 / 51، همان.

[76]. سند شماره‌: 2- 868- 3- 5 - 8 / 11 / 1341، همان.

[77]. سند شماره‌: 2- 868- 3- 5 - 13 / 11 / 1341، همان.

[78]. سند شماره‌: 2- 868- 3- 5 - 14 / 11 / 1341، همان.

[79]. سند شماره‌: 2- 868- 3- 5 - 14 / 11 / 1341، همان.

[80]. سند شماره‌: 2- 868- 3- 5 - 15 / 11 / 1341، همان.

[81]. سند شماره‌: 2- 868- 3- 5 - 14 / 11 / 1341، همان.

[82]. سند شماره‌: 2- 868- 3- 5 - تاریخ‌: 17 / 11 / 1341، بخش ضمائم، همان.

[83]. سند شماره‌: 2- 868- 3- 5 - 17 / 11 / 1341، همان.

[84]. سند گزارش سخنرانی مورخه 18 / 11 / 41، همان.

[85]. سند شماره‌: 2- 868- 3- 5 - 20 / 11 / 1341، همان.

[86]. سند شماره: 41 / 14099 / 15 ب 2- 29 / 11 / 41، بخش ضمائم، همان.

[87]. سند شماره‌: 2- 868- 3- 5 - 12 / 12 / 1341، همان.

[88]. سند شماره‌: 42 / 224 / 15 ب 2 - 7 / 1 / 42، همان.

[89]. سند شماره‌: 42 / 2103 / 15 ب 2 - 21 / 2 / 42، بخش ضمائم، نامه هفتم ذی‌الحجه 82، همان

[90]. سند شماره‌: 5- 1169- 1- 5 - 8 / 11 / 1342، همان.

[91]. سند سخنرانی مورخه 17 / 11 / 1342 در مسجد فرح آباد، همان.

[92]. سند شماره‌: 347 - 24 / 2 / 43، همان.

[93]. سند شماره: 2285- 30 / 2 / 43، بخش ضمائم، همان.

[94]. سند شماره: 10555 / 321- 26 / 2 / 43، بخش ضمائم، همان.

[95]. سند گزارش سخنرانی مورخه 26 / 2 / 1343 در حسینیه چهارمحالی‌های آبادان، خطاب به تیمسار معظم خاوری. رئیس ساواک استان خوزستان، همان.

[96]. سند گزارش سخنرانی مورخه 26 / 2 / 1343 در مسجد نو آبادان، همان.

[97]. سند گزارش سخنرانی مورخه 31 / 2 / 1343 در بازار کویتی‌های آبادان، همان.

[98]. سند گزارش سخنرانی مورخه 31 / 2 / 1343 در بازار کویتی‌های آبادان، همان.

[99]. سند مورخه 14 / 3 / 1342، همان.

[100]. سند شماره‌: 605 / 5 - 16 / 3 / 43، همان.

[101]. سند مورخه 18 / 3 / 1343، همان

[102]. گزارش سخنرانی مورخه 22 / 3 / 1343 در منزل شماره 441 محله بریم، همان.

[103]. سند شماره‌: 43 / 3153 / 6 /  ﻫ - 25 / 3 / 1343، همان.

[104]. سند شماره: 43 / 803 / 16- 1 / 4 / 1343، بخش ضمائم، همان.

[105]. سند گزارش سخنرانی‌های مورخه 27و29 / 3 / 1343 در منزل شماره 3255 در محله بوارده شمالی، همان.

[106]. سند شماره‌: 43 / 818 / 16 - 1 / 4 / 1343، همان.

[107]. سند شماره‌: 756 / 5 - 6 / 3[4] / 43، همان.

[108]. سند گزارش سخنرانی مورخه 4 / 4 / 1343 در مسجد جامع، همان.

[109]. سند مورخه 5 / 4 / 1343، همان.

[110]. سند شماره‌: 762 / 5 - 7 / 4 / 43، همان.

[111]. سند شماره 43 / 1706 / 26- 21 / 4 / 43، بخش ضمائم، همان.

[112]. سند شماره‌: 2674 – 13 / 10 / 43، همان.

[113]. سند شماره‌: 5- 1186- 1- 5 - 15 / 10 / 1343، همان.

[114]. سند شماره‌: 452 / 5 - 23 / 2 / 44 و سند شماره‌: 532 / 5 - 7 / 3 / 44، همان.

[115]. سند شماره: 44 / 612 / 16- 5 / 3 / 44، بخش ضمائم

[116]. سند شماره‌: 728 / 5 - 31 / 3 / ،44، همان.

[117]. سند شماره‌: 1079 - 14 / 4 / 44 و سند شماره‌: 44 / 1282 / 16 - 4 / 5 / 44، همان.

[118]. گزارش سخنرانی مورخه 11 / 2 / 1345 در مسجد نو، همان.

[119]. سند شماره‌: 691 / 5 - 24 / 2 / 45، همان.

[120]. سند شماره‌: 899 / 5 - 18 / 3 / 1345، همان.

[121]. گزارش سخنرانی مورخه 24 / 1 / 46 در مسجد سنابادی آبادان، همان.

[122]. سند گزارش سخنرانی مورخه 17 / 3 / 46 در مسجد نو آبادان، همان.

[123]. سند گزارش سخنرانی مورخه 18 / 3 / 46 در مسجد نو آبادان، همان.

[124]. سند شماره‌: 231 - 9 / 2 / 42، همان.

[125]. نامه مورخه 6 /  محرم الحرام / 83، همان.

[126]. سند سخنرانی مورخه 10 / 3 / 42 در منزل آیت‌الله‌ بهبهانی، همان.

[127]. سند شماره‌: 4905 /  س ت - 11 / 3 / 42، همان.

[128]. سند شماره: 457 /  س ت - 13 / 3 / 42، همان.

[129]. اصل: مسجد

[130]. سند شماره‌: 465 /  س ت / 2 - 13 / 3 / 42، همان.

[131]. سند شماره‌: 391 /  س ت / 2 - 14 / 3 / 42، همان.

[132]. سند شماره‌: 8784 / 313 - 15 / 3 / 1342، همان.

[133]. سند اوراق بازجویی، همان.

[134]. سند شماره‌: 13871 / 313 - 28 / 4 / 42، همان.

[135]. نامه بازپرسی لشگر 1 گارد - بدون شماره، بخش ضمائم، همان.

[136]. سند شماره: 1990- 28 / 4 / 42، بخش ضمائم، همان.

[137]. سند شماره‌: 28308 / 316 - 14 / 6 / 44، همان.

[138]. سند شماره‌: 8636 / 20 / ﻫ3 - 7 / 6 / 46، همان.

[139]. سند شماره‌: 20423 / 20 ﻫ 3 - 6 / 6 / 47، همان.

[140]. سند شماره‌: 1718 / ﻫ ش - 10 / 6 / 47، همان.

[141]. سند شماره‌: 12897 / 20 ﻫ 12 - 22 / 4 / 51، همان.

[142]. سند شماره‌: 13048 / 20 ﻫ 12 - 27 / 4 / 51، همان.

[143]. سند شماره‌: 12669 / 20 ﻫ 12- 11 / 4 / 51، همان.

[144]. سند شماره‌: 1956 / 20 و - 18 / 6 / 51، همان.

[145]. سند گزارش خبر روزانه مورخه 18 / 6 / 51، بخش ضمائم، همان.

[146]. سند شماره‌: 10785 / 8 ﻫ - 9 / 8 / 47، همان.

[147]. سند شماره‌: 14281 / 8 ﻫ - 2 / 9 / 47، همان.

[148]. سند شماره: 14357 / ﻫ– 5 / 9 / 47، بخش ضمائم، همان.

[149]. سند شماره‌: 14311 / 8 ﻫ - 4 / 9 / 47، همان.

[150]. سند شماره‌: 14407 / 8 ﻫ - 10 / 9 / 47، همان.

[151]. سند شماره: 84537 / 316- 19 / 9 / 47، بخش ضمائم، همان.

[152]. سند شماره‌: 14637 / 8 ﻫ - 16 / 9 / 47، همان.

[153]. سند شماره‌: 14833 / 8 ﻫ - 3 / 10 / 47، همان.

[154]. سند شماره‌: 14776 / 8 ﻫ - 10 / 8 / 49، همان.

[155]. سند شماره‌: 15316 / 8 ﻫ - 26 / 8 / 49، همان.

[156]. سند شماره 14869 / ﻫ– 16 / 8 / 49، بخش ضمائم، همان.

[157]. سند شماره‌: 14920 / 8 ﻫ - 16 / 8 / 49، همان.

[158]. سند شماره‌: 15653 / 8 ﻫ - 4 / 9 / 49، همان.

[159]. سند شماره‌: 14774 / 8 ﻫ - 30 / 11 / 50، همان.

[160]. سند شماره‌: 307 / 28 / 57 - 4 / 12 / 50، همان.

[161]. سند شماره: 14848 / 8 ﻫ – 5 / 12 / 50، بخش ضمائم، همان.

[162]. سند شماره: 307 / 28 / 57- 25 / 12 / 50، بخش ضمائم، همان.

[163]. سند شماره‌: 3071 / 15ﻫ - 21 / 10 / 47، همان.

[164]. سند شماره 100388 / 316- 25 / 10 / 47، بخش ضمائم، همان.

[165]. سند شماره‌: 100722 / 316 – 12 / 11 / 48 ، همان.

[166]. همین مجموعه، سند شماره‌: 7020 / ک507 / 24 - 28 / 2 / 48، همان.

[167]. سند شماره‌: 400 / 15 ﻫ - 8 / 2 / 49، همان.

[168]. سند بدون شماره - 8 / 5 / 48، همان.

[169]. سند شماره‌: 393 / 5 – 14 / 5 / 48، همان.

[170]. سند شماره‌: 393 / 5 – 14 / 5 / 48، همان.

[171]. سند شماره‌: 4717 / 9 ﻫ - 12 / 5 / 48، همان.

[172]. سند شماره‌: 1099 / ﻫ - 4 / 3 / 49، همان.

[173]. سند شماره‌: 1169 /  ﻫ - 6 / 3 / 49، همان.

[174]. سند شماره‌: 1172 /  ﻫ - 6 / 3 / 49، همان.

[175]. سند شماره‌: 3167 / 19 ط - 25 / 10 / 40، همان.

[176]. سند شماره‌: 2- 868- 3- 5 – 17 / 11 / 1341 دستور توقیف مجله در تاریخ 13 / 10 / 1341 صادر شده بود، همان.

[177]. سند سخنرانی مورخه 10 / 3 / 42 در منزل آیت‌الله‌ بهبهانی، همان.

[178]. سند شماره: 457 /  س ت - 13 / 3 / 42، همان.

[179]. سند گزارش مجله درس‌هایی از مکتب اسلام. بدون شماره و تاریخ، همان.

[180]. سند شماره‌: 35326 / 316 - 28 / 7 / 44، همان.

[181]. سند شماره: 35359 / 316- 3 / 8 / 44، بخش ضمائم ، همان.

[182]. سند شماره‌: 1814 / ق م - 15 / 9 / 44، همان.

[183]. سند شماره‌: 1256 / 21 - 20 / 4 / 45، همان.

[184]. سند شماره‌: 583 / الف - 21 / 5 / 48، همان.

[185]. سند صورتجلسه کمیسیون مورخ 1 / 6 / 49 متشکله در وزارت اطلاعات، همان.

[186]. سند بدون شماره - [9 / 6 / 49]، همان.

[187]. سند شماره‌: 64859 / 20 ﻫ 3 - 21 / 8 / 49، همان.

[188]. نامه مورخه 9 / 7 / 49 و سند شماره: 4136 / 21- 3 / 8 / 49، بخش ضمائم، همان.

[189]. سند شماره‌: 3910 / 316 - 1 / 9 / 49 در گردش کار مورخه 25 / 5 / 1350 درباره ‌این اقدام نوشته شد‌: «امتیاز مجله درس‌هایی از مکتب اسلام قبلاً به نام ناصر مکارم شیرازی بوده که به فرموده تیمسار ریاست ساواک امتیاز مجله مزبور لغو و به نام دارالتبلیغ اسلامی قم صادر گردیده و مراتب در کمیسیون مورخه 2 / 9 / 49 متشکله وزارت اطلاعات مطرح و ضمن تماس با تدین، معاون مدیر کل مطبوعات، امتیاز مجله به احمد عباسی داماد آیتالله شریعتمداری داده شد.»

[190]. سند شماره‌: 1218 / 21 - 19 / 1 / 50، همان.

[191]. سند شماره‌: 228 / 3 / 2152 / م د - 23 / 1 / 50، همان.

[192]. سند شماره: 978 / 312- 14 / 2 / 50، بخش ضمائم، همان.

[193]. سند گزارش مورخه 25 / 5 / 50، همان.

[194]. سند شماره‌: 5379 / 21 - 13 / 11 / 50، همان.

[195]. سند شماره‌: 5812 / 21 - 30 / 12 / 50، همان.

[196]. سند شماره‌: 307 / 21 - 4 / 2 / 51، همان.

[197]. سند شماره: 1575 / 312- 24 / 2 / 51، بخش ضمائم، همان.

[198]. سند شماره: 13027 / 20الف – 23 / 5 / 44، بخش ضمائم، همان.

[199]. سند شماره‌: 7365 / 4 ﻫ - 19 / 5 / 44 و سند شماره‌: 1603 / 14 ﻫ - 23 / 3 / 44، همان.

[200]. سند گزارش مورخه 1 / 6 / 44، همان.

[201]. سند گزارش وضعیت نشریه مجمع علمی نجات نسل جوان مورخه 4 / 7 / 44 و سند شماره: 15519 / 20الف – 28 / 6 / 44، بخش ضمائم، همان.

[202]. سند اوراق بازجویی سال 1344ش و سند شماره: 15196 / 20الف – 24 / 6 / 44، بخش ضمائم، همان.

[203]. سند گزارش مورخه 9 / 8 / 44، همان.

[204]. سند گزارش مورخه 19 / 10 / 44، همان.

[205]. سند شماره: 54637 / 316- 28 / 10 / 44، بخش ضمائم، همان.

[206]. سند شماره‌: 54907 / 316 - 20 / 11 / 44، همان.

[207]. نامه سید محمد موسوی واعظ به ناصر مقدم، بخش ضمائم، همان.

[208]. نامه مورخه 22 / 4 / 46، همان.

[209]. سند گزارش مورخه - 8 / 5 / 4، 6 و سند شماره: 32255 / 321- 21 / 5 / 46، بخش ضمائم، همان.

[210]. سند بیوگرافی آیت‌الله‌ مکارم شیرازی، بخش ضمائم، همان.

[211]. سند شماره‌: 24705 / 316 - 18 / 4 / 46، همان.

[212]. سند شماره‌: 1563 / 21 - 26 / 3 / 48، همان.

[213]. سند شماره‌: 1836 / 21 - 15 / 4 / 48، همان.




























































منبع: مقدمه کتاب آیت‌الله العظمی ناصر مکارم شیرازی به روایت اسناد ساواک، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1396، با اندکی تلخیص و ویراستاری.
 

تعداد مشاهده: 10927


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.