امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: به سبب فرود آمدن در منازل و خانه‌های پیشینیان و بریدن و جداشدن از نزدیکترین برادران خود عبرت گیرید. المعجم المفهرس لالفاظ نهج‌البلاغه از کلام 117-2، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

قضایایی که در ایام‌الله رخ داده است، برای تاریخ انسان‌ها در طول تاریخ آموزنده و بیدار کننده است. امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 16، ص 485.

 

مقالات با درج سند

اللهیار صالح دبیرکل حزب ایران و رئیس هیئت اجرائی جبهه ملی- (2)


تاریخ انتشار: 11 فروردين 1403


سال 1342، دستگیری امام خمینی و قیام خونین 15 خرداد

 در شرایطی که رسانه‌های داخلی و خارجی در خدمت رفراندوم شاهانه ششم بهمن ماه سال 1341 و ستایش از آن قرار داشت، امام خمینی طی نشستی با مراجع تقلید و علمای قم ضمن درخواستِ در پیش گرفتنِ سیاست مشترک در جریان مقابله با این اقدام، نوروز سال 1342را عزای عمومی اعلام و در پیامی به تاریخ 22 اسفندماه که مخاطبِ آن «علمای اعلام و حجج‌اسلام» بود فرمودند:

«چنانچه اطلاع دارید دستگاه حاکمه می‌خواهد با تمام کوشش به هدم احکام ضروریه اسلام قیام؛ و به دنبال آن مطالبی است که اسلام را به خطر می‌اندازد؛ لذا اینجانب عید نوروز را به عنوان عزا و تسلیت به امام عصر عجل‌الله تعالی فرجه جلوس می‌کنم و به مردم اعلام خطر می‌کنم. مقتضی است حضرات آقایان نیز همین رویه را اتخاذ فرمایند تا ملت مسلمان از مصیبت‌های وارده بر اسلام و مسلمین اطلاع حاصل نمایند.»[1]

این اعلامیه به سرعت در شهرهای مختلف پخش شد و در موقع تحویل سال نو نیز به همراه اعلامیه‌های دیگر علما در حرم حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها توزیع گردید.[2]

رژیم شاه که این بار قصد عقب‌نشینی نداشت نیروهای نظامی و هوادار خود را راهی قم کرد و در روز دوم فروردین ماه مدرسه فیضیه که در آن به مناسبت شهادت امام صادق علیه‌السلام مجلس سوگواری برقرار بود را مورد هجوم قرار داد. در اثر آن تعدادی از طلاب و مردم شرکت کننده زخمی و شهید و تعدادی نیز دستگیر شدند. بازتاب این حادثه به میزانی بود که تمامی شهرها را تحت تأثیر قرار داد و به تعطیلی حوزه‌های علمیه و بازارها منجر شد.

در این موقعیت گزارش شد:

«در بازار شایع شده که شهرستان کاشان به وسیله طرفداران اللهیار صالح در اختیار گرفته شده و ژاندارم‌ها را خلع سلاح کرده‌اند.»[3]

حسن پاکروان در واکنش به این خبر در نامه‌ای به ساواک اصفهان نوشت:

«شایعه فوق مانند کلیه شایعاتی که اخیراً منتشر شده به کلی بی اساس است.»[4]

در این زمان که محیط‌های دانشجویی نیز تحت تأثیر نهضت امام خمینی قرار گرفته و ملتهب بود دکتر جهانشاه صالح که چند روز بعد یعنی در روز هیجدهم اردیبهشت به ریاست دانشگاه تهران رسید از پشت پرده‌ی دستگیری برادرش اللهیار صالح چنین پرده‌برداری کرد:

«دکتر جهانشاه صالح گفت: روز چهارشنبه خانم اللهیار آمده بود که اللهیارخان را برده‌اند به سازمان امنیت تا او را سر به نیست کنند و من پاسخ دادم این طور نیست و خلاصه با اصرار ایشان به آقای علم تلفن کردم. تصادفاً منزل بود. رفتم منزلش. گفتم: این طور شایع است. ایشان تلفن را برداشته از سازمان سئوال کرد. گفتند: اللهیار الساعه اینجا تشریف دارند و دارند چای میل می‌کنند و آورده‌اند راه حل جلوگیری از این شلوغی را سئوال کنند که شاید به این کار هرج ‌و مرج دانشگاه خاتمه داده شود. بعد دکتر صالح گفت من چند روز قبل از دستگیری اللهیارخان گفتم 10 روز دیگر شماها را خواهند گرفت و شما بیائید ظاهراً سکته ساختگی کنید تا شما را به بیمارستان نجمیه ببرند و ده روز استراحت کن و یا اینکه ده روزی برو کاشان ولی در حضور مهندس تبریزی فرماندار و پاشاخان صالح پاسخ داد شما طبابت خود را بکنید و من هم کار سیاسی خود را دنبال می‌کنم و بالاخره سه روز بعد ایشان را گرفتند.»[5]

در همین موقع جهانشاه صالح به دیدار اللهیار رفت که در این ملاقات یکی از مباحث مطرح شده انتقاد دکتر مصدق از شیوه‌ی سازشکارانه‌ی اللهیار صالح با رژیم شاه بود:

«اللهیار صالح در ملاقات با دکتر جهانشاه صالح اظهار نموده است که دکتر مصدق نامه‌ای ‌نوشته است که در آن عملیات افراطی دانشجویان دانشگاه تأیید گردیده و بدون اینکه اسم کسی برده شود من غیرمستقیم از من تنقید شده است.»[6]

و در همین روز نیز در دانشکده حقوق گفته شد:

«اللهیار صالح از زندان به افراد جبهه ملی دستور داده که از انجام هرگونه تظاهری در داخل دانشگاه خودداری نمایند.»[7]

و دو روز بعد هم گزارش شد:

«شورای مرکزی جبهه ملی به خصوص اللهیار صالح با دولت مشغول مذاکرات هستند و تاکنون چند جلسه ملاقات‌هایی انجام شده است و در این مذاکرات تیمسار سرلشگر پاکروان ریاست ساواک و آقای ناصر خدایار با آقای اللهیار صالح و عده‌ای از اعضاء شورای مرکزی جبهه ملی در مذاکرات بوده‌اند.»[8]

و در رابطه با بازتاب این مذاکرات حدود ده روز بعد گفته شد:

«اخیراً بین کمیته دانشجویان جبهه ملی دانشگاه و سازمان جبهه ملی استان تهران اختلاف نظرهائی ایجاد گردیده است؛ زیرا از طرفی سازمان جبهه ملی استان تهران اطلاع می‌دهد که زندانیان جبهه ملی در قصر مشغول مذاکرات دوستانه بوده و شما در اعلامیه‌های خود به شاه حمله نکنید ولی کمیته دانشجویان جبهه ملی دانشگاه اعلام می‌دارد که بایستی از شعارهای قبلی عقب نشینی نکنیم.»[9]

و این دستوری بود که از سویِ اللهیار صالح به صورت صریح اعلام شده بود:

«اللهیار صالح از محل بازداشتگاه برای فعالین کنونی جبهه ملی از جمله شمس‌الدین امیرعلائی پیغام داده است که در اعلامیه‌هایی که منتشر می‌نمائید حق هیچگونه اهانتی را به شخص اعلیحضرت ندارید و هر کس به چنین کاری مبادرت نماید از جبهه ملی اخراج خواهد گردید.»[10]

دکتر غلامحسین صدیقی نیز در رابطه با مذاکرات با دولت و نقش قیام 15 خرداد در بر هم‌ زدن این مذاکرات می‌گوید:

«در زندان شورائی تشکیل دادیم و با اکثر آقایان صاحب نظر و مسئولین که در زندان بودند تصمیم گرفتیم و پیغام دادیم ما سه چیز می‌خواهیم که دوتای آن یکی حکومت قانونی دوم اینکه قانون محترم باشد؛ ولی در این ایام جریانات 15 خرداد پیش آمد و یک دو دستگی بین زندانیان جبهه ملی که اکثراً از مسئولین بودند رخ داد. یک عده مثل مجانین طالب زدن و کشتن بودند و مرتب نامه‌هائی مبنی بر فحش می‌نوشتند و از زندان بیرون می‌فرستادند. یک عده هم بسیار محافظه‌کار شده بودند و از ترس کلمه‌ای بر زبان نمی‌آوردند و من با هر دو دسته مخالف بودم.»[11]

و البته روشِ مبارزاتی اللهیار صالح و شیوه سازشکارانه‌ی او به گونه‌ای بود که حتی برخی از سرانِ جبهه ملی نیز نسبت به آن معترض بودند:

«اللهیار صالح در اعتصاب غذای دوم در زندان بدون اطلاع قبلی اعتصاب غذا را شکسته و این موضوع باعث ناراحتی سایر سران جبهه ملی گردیده و تصمیم گرفتند پس از آزادی از زندان از نامبرده تبعیت ننموده و او را کنار گذارند.»[12]

در این شرایط در حالی که مردم متدین و مذهبی در جریان مبارزه با علماء و روحانیون همراهی داشتند و مراسم چهلمین روز شهدای حمله به مدرسه فیضیه را در شهرهای سراسر ایران برگزار و سخنرانان نیز بی پرده شاه و عوامل او را مورد حمله قرار می‌دادند اللهیار صالح به برادرش جهانشاه صالح پیغام داد:

«اگر از راه خود که انجام خواسته‌های دانشجویان است منحرف شود او را خواهند کوبید.»[13]

مبارزات روحانیت و مردم به رهبری امام خمینی منجر به دستگیری ایشان و واقعه‌ی خونین 15 خرداد شد. در این موقع نیز جبهه ملی با صراحت راه خود را از راه امام خمینی و مردم متدین و مذهبی جدا کرد:

«چند نفر از اعضاء جبهه ملی اظهار داشته‌اند که در جریان 15 خرداد جبهه ملی هیچگونه دخالتی نداشته و اگر چنانچه افرادی از این تشکیلات دستگیر شده باشند مربوط به رهبری جبهه ملی نمی‌باشد و افراد متعصبی هم در بین اعضاء جبهه ملی هستند که به اراده خودشان در تظاهرات اخیر شرکت کرده‌اند.»[14]

حدود سه سال و نیم بعد از این واقعه خونین در بهمن ماه سال 1345ش دکتر شمس‌الدین امیرعلائی در منزل اللهیار صالح پرده از این ماجرا برداشت و در رابطه با علت عدم حمایت از نهضت امام خمینی گفت:

«علیرغم فشار دانشجویان دانشگاه وابسته به جبهه ملی به ویژه ارفع زاده که اصرار داشتند 15 خرداد را تأیید و در روز مزبور افراد جبهه ملی را برای تظاهرات به خیابان بکشیم به دلیل اینکه این واقعه غیراصولی و ثانیاً شعارهای روحانیون دنیاپسند و منطقی نبود و اگر ما کوچکترین دخالتی در این جریانات می‌کردیم مسلماً جز کشته شدن تعدادی دانشجو و بالمآل ریختن آبروی جبهه ملی در انظار بین‌المللی نتیجه دیگری عاید نمی‌شد من با این پیشنهاد مخالفت کردم و اللهیار صالح ضمن تأیید نظریه وی اظهار داشت به طور حتم اگر مطابق خواسته این قبیل دانشجویان عمل شده بود علاوه بر اینکه یک عده کشته و در هیچ کجا نیز منعکس نمی‌شد با توجه به اصلاحات عمیق و اجتماعی و رفورم‌هائی که در این کشور در جریان بوده و هست مسلماً مارک ارتجاع بر پیشانی جبهه ملی نقش می‌بست.»[15]

در این زمان که جهانشاه صالح برای آزادی اللهیار صالح از زندان تلاش می‌کرد و نگرانِ «فعالیت‌های احمقانه» او پس از آزادی بود و می‌گفت: «آن وقت است که دیگر روی شرفیابی ندارم.»[16]معلوم شد که:

«تیمسار سرلشگر پاکروان و آقای جهانشاه صالح تاکنون چهار مرتبه در زندان با سران جبهه ملی ملاقات نموده و برای ترضیه خاطر آنها فعالیت می‌نمایند.»[17]

همزمان با دستگیری‌ گسترده علما روحانیون و نیروهای مذهبی اللهیار صالح در تاریخ 25 تیرماه برای معالجه ورم پروستات از زندان قزل‌قلعه به بیمارستان خصوصی مهر منتقل شد.[18] در این اوضاع و احوال رژیم پهلوی برگزاری انتخابات دوره بیست و یکم مجلس شورای ملی را سازماندهی کرد که این اقدام از سوی جامعه روحانیت ایران مورد تحریم قرار گرفت[19]و آیت‌الله‌‌العظمی میلانی نیز در پاسخ به استفتای اهالی تویسرکان در این خصوص نوشت:

«با وضع موجود و عدم آزادی قلم و بیان و زندانی بودن عده‌ای از رجال صالح هر نوع شرکت در این انتخابات حائز اهمیت نیست. شرعاً و عقلاً مبارزه با آن و مطالبه حکومت مشروع قانونی وظیفه می‌باشد.»[20]

و این در حالی بود که نمایندگان «هیئت حاکمه» در حال مذاکره با «سران جبهه ملی» برای مشخص کردنِ تعداد سهمیه آنان در مجلس شورای ملی بودند؛ مذاکرات و تفاهماتی که اللهیار صالح جزو موافقان آن بود:

«اخیراً نمایندگان هیئت حاکمه با سران جبهه ملی در زندان تماس حاصل نموده و پیشنهادی مبنی بر اینکه چنانچه جبهه ملی انقلاب مقدس 6 ماده‌ای را که به تصویب ملی نیز رسیده قبول کند و به علاوه واقعه 15 خرداد را تحریم نماید موافقت می‌شود در توان جبهه ملی 30 نفر نماینده در مجلس دوره 21 داشته باشد و همچنین دارای کلوپ و روزنامه هم باشد. در مقابل این پیشنهاد عده‌ای موافق و بعضی‌ها مخالفت نشان داده‌اند؛ مثلاً از مخالفین داریوش فروهر و از موافقین آقای اللهیار صالح را نام می‌برند.»[21]

موافقت اللهیار صالح با این طرح به نقل از شمس‌الدین امیرعلائی که در بیمارستان با وی ملاقات کرده بود به شرح زیر نیز مورد تائید قرار گرفت:

«آقای صالح گفت که تیمسار پاکروان به مریضخانه نزد من آمده بود و گفته‌اند که آقایان قبل از انتخابات آزاد می‌شوند.»[22]

در این شرایط که بین تعدادی از سران جبهه ملی درباره‌ی شرکت یا عدم شرکت در انتخابات اختلاف نظر وجود داشت[23] اللهیار صالح نیز در روز سیزدهم شهریورماه از زندان آزاد شد.[24]

در ابتدا در جلسه سران جبهه ملی تصمیم گرفته شد تا اللهیار صالح در مصاحبه‌ای با حضور «کلیه مخبرین داخلی و خارجی»«نظریه جبهه ملی را درباره انتخابات و میتینگ 15 / 6 / 42» اعلام نماید؛[25] ولی در همین موقع گزارش شد:

«روز پنجشنبه 14 / 6 / 42 آقای اللهیار صالح کتباً به کمیته دانشگاه وابسته به جبهه ملی می‌نویسد که از اجرای برنامه میتینگ خودداری نمائید. بدین ‌جهت صبح روز جمعه 15 / 6 / 42 اعضاء کمیته دانشگاه تشکیل جلسه داده و در نظر داشته‌اند که استعفاء بدهند.»[26]

درباره علت این تصمیم نیز گفته شد:

«چون اخیراً عده‌ای از رهبران جبهه ملی از زندان آزاد شده و قرار است طی یک جلسه مشورتی هفت نفر از جمله اللهیار صالح را برای نمایندگی مجلس کاندید کنند لذا فعلاً از انجام تظاهرات خودداری گردیده است.»[27]

دستور اللهیار صالح به خودداری از برگزاری تظاهرات نیز موجب دو دستگی بین دانشجویان دانشگاه تهران شد:

«عده‌ای از دانشجویان به طرفداری از اللهیار صالح اظهار می‌کنند که در موقعیت فعلی صلاح جبهه ملی در خودداری از تظاهرات بوده و عده‌ای دیگر اظهار می‌دارند که کمیته دانشجویان جبهه ملی می‌بایست تصمیم خود را به مرحله اجرا گذارد.»[28]

تمامی تلاش اللهیار صالح در این زمان پیشگیری از همراهی جوانان دانشجو با جریان مذهبی بود؛ کما اینکه پس از مطلع شدن از شرایط حاکم بر دانشگاه تهران و حضور نیروهای انتظامی و نظامی در آن به دفاع از برادرش پرداخت و گفت:

«برادرم جهانشاه دیروز در حدود یک ساعت و نیم نزد من بود و اظهار داشت این کارهائی که در دانشگاه می‌شود خواست من نیست و من هیچکاره هستم. اعلیحضرت می‌گویند کارهایی است در مملکت شده و تنها دانشجویان مخالف آن هستند و حتی ممکن است دانشگاه را ببندند و به من گفتند که به دانشجویان بگویم اگر باز هم شلوغ کنند آنها را می‌کشند. به زندان می‌اندازند. دانشگاه را تعطیل می‌کنند. اصولاً من به شما می‌گویم مگر همین دستگاه نیست که 15 خرداد را پشت سر گذاشته؟»[29]

و پس از تجویز «سکوت موقت» برای آنان گفت:

«من از شماها تقاضا دارم فعلاً تا مدتی صبر کنید تا این وضعیت آرام شود و آن وقت دست به کار شوید و شما انتظار نداشته باشید جبهه ملی آن هم با این وضعش به شما تکلیف کند که چه کار بکنید.»[30]

این اختلاف و دو دستگی مسئله‌ای بود که در بین اعضای هیئت اجرائیه نیز بروز و ظهور یافت:

«آقایان دکتر صدیقی و اللهیار صالح از عضویت هیئت اجرائیه استعفاء داده و شورای مرکزی و هیئت اجرائیه هنوز نتوانسته‌اند به این مسائل رسیدگی نموده و جلسات منظمی تشکیل دهند.»[31]

این موضوع حتی به حذف اللهیار صالح و جایگزینی کریم سنجابی هم منجر شد اما سنجابی از پذیرش مسئولیت امتناع ورزید و گفت:

«چون من دشمن دارم و اشخاصی هستند که با من مخالفت خواهند کرد و سرنوشت من نیز مانند آقای صالح خواهد شد.»

در باره علت این تصمیم گزارش شد:

«دانشجویان دانشگاه علاقمند به انتخاب دکتر کریم سنجابی به سمت مسئول هیئت اجرائیه جبهه ملی می‌باشند لیکن سران جبهه ملی به منظور حفظ شخصیت اللهیار صالح موافق با انتخاب وی می‌باشند؛ ولی تاکنون اللهیار صالح این مسئولیت را قبول نکرده است.»[32]

به هر حال علاقه‌مندی سران جبهه ملی بر علاقه‌مندی دانشجویان غلبه یافت و اللهیار صالح به عنوان «ریاست کل جبهه ملی» انتخاب شد[33]ولی او که شخصیتی تمامیت خواه داشت می‌گفت: «تا موقعی که اختیارات کامل به وی داده نشود از قبول سمت فوق خودداری خواهد کرد.»[34]

چند رو بعد نیز به نقل از مسئول کارگری جبهه ملی گفته شد: «شورای مرکزی جبهه ملی اختیار تام به آقای صالح داده‌اند.»[35]

در این موقع ارتباط اللهیار صالح با دربار هم مطلب پوشیده‌ای نبود؛ هر چند وی در موقع بیان موضوع این مسئله را به کلیت جبهه ملی دلالت می‌داد:

«ما هیچ موضوع پنهانی نداریم و هر چه باشد خودمان به عرض اعلیحضرت می‌رسانیم.»[36]

به نظر می‌رسد به همین دلیل بود که به رغم واگذاری «اختیار تام» به صالح که شرط او برای پذیرش ریاست هیئت اجرائیه بود عبدالحسین اردلان در این باره به او گفت:

«زیر بار این مسئولیت نروید چون اینها به شما دروغ می‌گویند و اصلاً فعالیت را تعطیل کنید چون با سیاست فعلی اصولاً فعالیت مقتضی نیست زیرا نه کسی با شما همکاری می‌کند و نه مقتضی و مفید است که سر و صدا بلند شود.»[37]

نظریه‌ی عبدالحسین اردلان درباره عدم همکاری اعضای جبهه ملی با صالح کاملاً صحیح بود زیرا علی‌اصغر گیتی‌بین نیز از «امتناع اعضاء شورای مرکزی از شرکت در سازمان جدید جبهه ملی» سخن گفت و اضافه کرد: «هیچکدام از اعضاء حاضر به همکاری با آقای اللهیار صالح نیستند.» و در این شرایط در تحلیل ساواک که در میان سطوح مختلف جبهه ملی نفوذ داشت علت عدم همکاری با اللهیار صالح چنین بیان شد:

«بر اثر انتخاب آقای اللهیار صالح بین سران جبهه ملی اختلافات شدیدی بروز نموده و از طرفی افراد جبهه ملی از طرز کار سران به شدت ناراضی می‌باشند و پیش‌بینی می‌شود که رفتن افراد به منازل اعضاء فقط به منظور وجاهت ملی بوده و بر فرض هم موافقت خود را اعلام دارند نخواهند توانست با توقعات زیاد افراد به موفقیتی نائل آیند.»[38]

مخالفت اللهیار صالح با برنامه‌ریزی برای مراسم 16 آذر که ماهیتی صنفی و دانشجویی داشت مسئله‌ای بود که دانشجویان وابسته به جبهه ملی را رودرروی او قرار داد:

«درباره روز 16 آذر با ایشان صحبت شد. متذکر شدند که در این روز برنامه نبایستی برگزار شود و مصلحت نیست و من به نام رهبر جبهه ملی دستور می‌دهم که این روز برگزار نشود. بروید به دانشجویان بگوئید که صالح چنین گفته است... [سیا کزاز برلیان] پس از ترک نمودن منزل جریان را با اعضاء کمیته دانشگاه در میان گذاشت و از طرف کمیته یک نامه به مضمون زیر تهیه و به وسیله منصور رسولی و منوچهر بیات نزد آقای صالح برده شد. نامه مزبور ابتدا با این جمله شروع شده بود.(جناب آقای صالح رئیس مختار جبهه ملی) ولی بعداً از ذکر کلمه مختار منصرف شدند و آن را توهین دانستند و بالاخره مفاد نامه به این ترتیب تنظیم شد(جناب آقای صالح رئیس جبهه ملی ایران . ما دانشجویان دانشگاه و نمایندگان کمیته سیاسی دانشگاه خواستاریم که روز 16 آذر که یک سنت دانشجویی می‌باشد با جلال هرچه بیشتر برگزار شود و به هیچ وجه دانشجویان حاضر نخواهند بود که از این سنت منصرف شوند و ما اعضاء کمیته تا روز 29 آبان منتظر جواب کتبی جنابعالی خواهیم بود. واضح است که عدم جواب جنابعالی دلیل بر مخالفت می‌باشد و در این صورت ادامه کار هم برای ما غیر مقدور می‌باشد.)... آقای صالح پس از مطالعه نامه گفته است شما به من توهین کرده‌اید و مرا تهدید نمودید آن وقت در اطاق را باز نموده و آنها را از منزل خود خارج کرده و نامه را هم از ایشان نپذیرفته است و این جمله را نیز متذکر گردیده است که اگر بخواهید تظاهراتی بکنید اعلامیه خواهم داد که اینها از ما نیستند.»[39]

چند روز بعد گزارش شد:

«اللهیار صالح از طرف شورای مرکزی جبهه ملی ایران به سمت رئیس هیئت اجرائیه جدید و به طور کلی لیدر اول جبهه ملی انتخاب گردید ولی خود شخصاً از قبول این مسئولیت سر باز زده و عملاً قبول نکرد و دلیلش هم این بود که می‌گفتند می‌خواهد اصولاً از سیاست کناره‌گیری نماید و فعالیتی نداشته باشد و استنکاف اللهیار صالح از قبول مسئولیت اداره جبهه ملی و سمت ریاست و گردانندگی هیئت اجرائیه پایه‌های اساسی و اصولاً وضع جبهه ملی را متزلزل و دگرگون ساخته و اختلافات بسیار شدیدی در جبهه ملی به وقوع پیوسته و هر حزب و جمعیت و دسته‌ای برعلیه دیگری تحریک و علم مخالفت برافراشته‌اند.»[40]

البته در همین گزارش نوشته شد که با تلاش «بختیار، داریوش فروهر و صدیقی» و این استدلال که «شکست و عواقب سوئی که نصیب جبهه ملی و نهضت ملی در آینده خواهد شد مستقیماً مسئولیت آنها را به گردن وی خواهند گذاشت»؛ اللهیار صالح متقاعد شد! و به «خاطر حفظ موفقیت جبهه ملی» ریاست را پذیرفت و عباس میرعبدالباقی نیز درباره این اقدام گفت:

«بالاخره اللهیار صالح بنا به توصیه دکتر مصدق مسئولیت هیئت اجرائیه جبهه ملی را به عهده گرفت.»[41]

در زمانی که فضای سیاسی کشور تحت تأثیر اعدام شهید طیب حاج رضائی و حاج اسماعیل رضائی قرار داشت اولین جلسه شورای مرکزی جبهه ملی پس از قبول ریاست از طرف اللهیار صالح درگیر اختلافات داخلی شد:

«در مورد برنامه 16 آذر دانشگاه بین داریوش فروهر به عنوان موافق با اجرای برنامه و آقایان اللهیار صالح . دکتر کریم سنجابی و دکتر مهدی آذر مطالب تندی رد و بدل شد.»[42]

در همین موقع سفارت امریکا با ارسال کارت دعوت اللهیار صالح را برای شرکت «در مراسمی که از طرف سفارت مزبور برگزار می‌شد» دعوت کرد[43] و یک روز بعد از این دعوت باز هم از پذیرش ریاست توسط وی و روش او در اداره جبهه ملی سخن گفته شد:

«آقای اللهیار صالح که اخیراً به ریاست شورایعالی جبهه ملی انتخاب گردیده اقدامات و فعالیت‌های جبهه ملی را ترمز می‌کند و حتی از انتشار بولتن اخبار جبهه ملی که قرار بود منتشر شود فعلاً جلوگیری کرده است.»[44]

مخالفتِ آشکار و بی پرده‌ی اللهیار صالح با حرکت‌های دانشجویی در 16 آذر به میزانی بود که از ملاقات با «هفت نفر اعضاء کمیته رهبری دانشجویان دانشگاه وابسته به جبهه ملی» به بهانه کسالت امتناع کرد تا آنان در این باره بگویند:

«کسالت آقای اللهیار صالح مصلحتی است و کسی که تا دیروز به ما می‌گفت فرزندان من . پسران من از ترس هیئت حاکمه می‌خواهد خود را از جریانات و اقدامات سالروز کشته شدن دانشجویان دانشگاه کنار بکشد.»[45]

«آقای اللهیار صالح هیچ نوع جنبشی در جبهه ملی به وجود نیاورده و نخواهد آورد و دانشجویان جبهه ملی از نامبرده دل ‌خوشی ندارند و او را به ‌عنوان شخص مخالف تظاهرات می‌شناسند.»[46]

در این زمان اعضای نهضت آزادی از جمله آیت‌الله‌ طالقانی در زندان و در حال محاکمه بودند و جبهه ملی هیچگونه حمایتی از آنان نداشت و ملاقات‌های اللهیار صالح با نخست‌وزیر از سر گرفته شد.[47]

در تاریخ شانزدهم دی ماه دادرسی ویژه 1 لشگر گارد پس از 31 جلسه بررسی «مهندس مهدی بازرگان و حاج سید محمود طالقانی[را] به علت اهانت به مقام شامخ سلطنت و تأسیس جمعیتی که رویه آن برخلاف سلطنت مشروطه می‌باشد هر یک به ده سال زندان محکوم نمود»[48]و گزارش شد:

«آقای جهانشاه صالح صبح روز چهارشنبه 18 / 10 / 42 قبل از شرفیابی به حضور اعلیحضرت همایونی با آقای اللهیار صالح ملاقات نموده است و آقای اللهیار صالح مطلبی را به آقای جهانشاه صالح گفته است تا مشارالیه به عرض برساند.»[49]

همراهی و همگامی اللهیار صالح با برادرش جهانشاه صالح به اندازه‌ای بود که درباره آن گفته شد:

«اللهیار صالح به خاطر برادر خود دکتر جهانشاه صالح که رئیس دانشگاه می‌باشد به دانشجویان توصیه نموده که آرامش را رعایت نمایند.»[50]

در این موقعیت اختلافات داخلی سران جبهه ملی نیز شدت یافت تا جایی که حتی انتخاب هیئت رئیسه نیز با مشکل مواجه شد[51]و دکتر غلامحسین صدیقی نیز دیگر در جلسات شورای مرکزی حضور نیافت[52]و عده‌ای از دانشجویان در اعلامیه‌ای که علیه اللهیار صالح و سران جبهه ملی منتشر کردند با صراحت نوشتند:

«سکوت زیان ‌بخش سران جبهه ملی موجبات زنگ ‌زدگی نهضت را فراهم خواهد کرد و حالا دیگر صریحاً باید گفته شود که مدعیان رهبری جبهه ملی نمی‌توانند و شایستگی آن را نیز ندارند رهبر جبهه ملی باشند.»[53]

در این موقع که امام خمینی و یارانش به علت مخالفت با اصلاحات امریکایی در حصر و زندان به سر می‌بردند، اللهیار صالح یکی از مدافعین اصلاحات بود و ضمن به تصویب رساندن «لوایح ششگانه شاه» در حزب ایران[54]هیچگونه مخالفتی با دولت اسدالله علم را برنمی‌تابید و در مقام ریاست جبهه ملی نیز مأموریت مهار حرکت‌های انقلابی و به تعطیلی کشاندن جبهه ملی را به عهده داشت و با صراحت می‌گفت:

«فعلاً وضع دولت مستحکم است و با این وضع بهترین راه سکوت می‌باشد ... جبهه ملی احتیاج به آرامش محیط ایران دارد تا همچنان به ادامه سکوت خود بپردازد و هیچ برنامه تازه‌ای ندارد.»[55]

به همین دلیل بود که در محیط‌های دانشجویی گفته شد:

«آقای اللهیار صالح در ازاء روش و سیاستی که برای متلاشی کردن جبهه ملی در پیش گرفته است به زودی پست مهمی به عنوان پاداش به او داده خواهد شد.»[56]

در هفدهم اسفندماه دولت اسدالله علم که در نگاه اللهیار صالح «دولت مستحکم» بود مجبور به استعفاء شد و حسنعلی منصور که از مدت‌ها قبل تحت نظر گراتیان یاتسویج و با تشکیل کانون مترقی خود را برای نخست‌وزیری آماده کرده بود، جایگزین او شد.

 

سال 1343، تصویب کاپیتولاسیون و تبعید امام خمینی

در روزهای ابتدایی نخست‌وزیری حسنعلی منصور که با تغییرات وسیعی در سطوح مختلف ریاستی همراه بود، امام خمینی در نیمه‌های شب شانزدهم فروردین ماه به قم بازگردانده شد. ادعای همگامی روحانیت در اجرای برنامه انقلاب شاه و ملت! که تیتر سرمقاله روزنامه اطلاعات را در این روز به خود اختصاص داد با مخالفت تند امام مواجه شد.

بازگشت امام خمینی به قم مسئله‌ای بود که مورد توجه جبهه ملی قرار گرفت تا به نقل از دکتر مسعود حجازی که از اعضای جبهه ملی و از مشاورین نزدیک اللهیار صالح بود گفته شود:

«علت آزادی خمینی را نمی‌دانم ولی آزاد شدن او از نظر موقعیت سیاسی خیلی به نفع جبهه ملی می‌باشد. آقای خمینی هیچ نوع ارتباطی با جبهه ملی نداشت و ندارد ولی چون مردم کشور از نظر مذهبی تعصبی نسبت به ایشان دارند و علاقه‌مندی نشان می‌دهند لذا ما می‌توانیم با نزدیکی به او از اظهار علاقه مردم به نفع خود استفاده کنیم و مردم را بیشتر متشکل نمائیم.»[57]

همزمان با این اتفاق که اختلاف رو به افزایش سران جبهه ملی به برخوردهای علنی و آشکار کشیده شده بود[58] انتقاد دکتر محمد مصدق از «روش اللهیار صالح و اطرافیانش» در پیام به سازمان دانشجویان اروپا نیز این اختلاف را بیشتر کرد تا جایی که به نقل از داریوش فروهر گزارش شد:

«اگر زندگیم را فدا کنم این پیغام پیشوایم را چاپ و تکثیر نموده و در اختیار عموم مردم خواهم گذاشت.»[59]

پس از این اتفاقات نامه‌ی دیگر دکتر مصدق به سرانِ جبهه ملی و انتقادهایی که نسبت به عملکرد اللهیار صالح داشت وضعیت را بغرنج‌تر کرد[60] تا جایی که اصالت آن مورد تشکیک قرار گرفت:

«این نامه دو نکته مورد توجه داشت که برای ما قابل قبول نبود. یکی آنکه نوشته بود جبهه باید از نمایندگان احزاب تشکیل شود. دیگر اینکه از نهضت آزادی نیز اقلاً باید یک نماینده در جبهه انتخاب گردد. ما به دلیل این دو نکته به نامه ظنین شدیم حالا معلوم نیست که حامل نامه دست توی آن برده و یا مطلب به دکتر مصدق عوضی گفته شده. در شورای مرکزی عده‌ای برای احترام ایشان می‌خواستند استعفاء بدهند و می‌گفتند ما خودمان را با دکتر مصدق طرف نمی‌کنیم؛ لذا نه صلاح است که ما با نامه ایشان مخالفت کنیم و نه نمی‌توانیم نظر ایشان را قبول کنیم بنابراین استعفاء می‌دهیم؛ ولی عده‌ای دیگر از اعضای شورا با استعفاء مخالفت کرده و پیشنهاد نموده‌اند که برای دکتر مصدق جوابی منطقی به تفصیل تهیه گردد و ضمن اینکه مخالفتی نشده باشد ایشان را به جریانات کنگره و تشکیلات نیز روشن نماید.»[61]

و متعاقب آن نیز «اللهیار صالح . دکتر کریم سنجابی و دکتر شمس‌الدین امیرعلائی» از عضویت در هیئت اجرائیه جبهه ملی استعفاء دادند.[62] شرایط حاکم بر جبهه ملی در گزارشی که در این زمان به تحلیل آن پرداخته شده به شرح زیر بیان شد:

«در طول سال گذشته و چند ماه اخیر جبهه ملی در ایران با شکست‌های بی‌شماری روبرو شده است. به نظر می‌رسد که اخیراً دکتر مصدق که متوجه این اوضاع شده است خودش را داخل معرکه کرده و در نظر دارد که دوباره به سازمان جبهه سر و سامانی بدهد. در نامه اخیرش به هیئت اجرائیه جبهه ملی شدیداً به سیاست‌های آنها و بیرون نگاه داشتن سوسیالیست‌ها و توده‌ای‌ها از جبهه حمله کرده است. ولی به نظر می‌رسد که عده‌ای در داخل جبهه هنوز با ورود دستجات سیاسی به صورت احزاب واحد به جبهه مخالفند. گفته می‌شود که مصدق شخصاً می‌کوشد که سوسیالیست‌ها را وارد جبهه کند.»[63]

و موسی شیخ‌‌زادگان نیز پس از ملاقات با اللهیار صالح و کریم سنجابی درباره تغییر رفتار آنان گفت:

«آقایان اصلاً عوض شده‌اند. صراحتاً به من گفتند ما علاوه بر اینکه از جبهه ملی کناره‌گیری کرده‌ایم از حزب ایران هم استعفاء داده‌ایم یا می‌دهیم و به هیچوجه در امور سیاسی دخالتی نخواهیم کرد. جای تعجب است که از من خواستند به کلیه دوستان حزبی این جریان را بگویم.»[64]

در زمانی که دولت حسنعلی منصور در حال تهیه مقدمات لایحه مصونیت مستشاران آمریکایی موسوم به کاپیتولاسیون و تصویب آن بود فردی امریکایی که به نام «پرفسور کلوز» معرفی شده به ایران آمد و قصد ملاقات با اللهیار صالح را داشت. صالح در تماس تلفنی با وی گفت:

«من نمی‌توانم شما را ملاقات کنم و البته علتش را آقای دکتر نظام غفاری به شما خواهد گفت و دفعه بعد که تشریف آوردید ملاقاتتان خواهم کرد.»[65]

در همین زمان گفته شد: «اللهیار صالح مدتی است حالت انزوا و گوشه‌نشینی به خود گرفته است.»[66]

به همین دلیل حدود یک ماه بعد زمانی که مدیر روزنامه پیک ایران برای حسن پاکروان که در این موقع رئیس ساواک بود از تماس تلفنی اللهیار صالح با خود و تعریف وی از روزنامه پیک ایران و مقاله «ساعت تنهایی» گزارش داد موضوع مورد بررسی قرار گرفت و درباره آن نوشته شد:

«مقاله ساعت تنهائی بررسی شد. مطلبی است راجع به خوبی و تعریف از تنهائی و آقای اللهیار صالح که این مطلب را پسندیده احتمالاً در وضع حاضر از انزوا و گوشه‌گیری لذت می‌برد.»[67]

در بحبوحه‌ی این مسائل و تلاش برای «تشکیل شورای جدید جبهه ملی»[68] و در جریان مخالفت‌های آشکاری که با اللهیار صالح صورت می‌گرفت، وی که از این شرایط به شدت عصبانی بود از چگونگی ارتباط خود با آمریکایی‌ها پرده برداشت و گفت:

«من با امریکا مشغول مذاکره بودم و کم مانده بود که نظر آنها را[برای تشکیل دولت] جلب نمایم که دکتر مصدق با نامه‌اش کار را خراب کرد.»[69]

و پس از گذشت حدود دو سال از این ماجرا در رابطه با وضعیت خود و دکتر مصدق و همچنین جایگاه و سابقه‌ی دوستی و ارتباط خود با آمریکایی‌ها گفت:

«باید بگویم از روزی که من از زندان اخیر آزاد شدم، عقیده‌ام نسبت به فعالیت‌های کنونی عوض شده است؛ زیرا من در این سنم بعد از 8 ماه زندان و بعد از اینکه این همه محرومیت‌ها در راه مصدق و برافراشتن پرچم مصدق کشیدم وقتی که آزاد شدم ایشان با نامه‌هائی به تحریک افرادی نظیر هدایت‌اله متین‌دفتری پرداخت و کلیه امیدها و کوشش‌های ما را به هدر دادند و ما را دلسرد و ناامید کردند. من به آمریکایی‌ها از همه کس نزدیکتر بودم. از سن 14‌ سالگی به مدرسه آمریکایی می‌رفتم. هفت بار به آمریکا مسافرت نموده و 10 سال با آنها کار کردم؛ هر خواهشی از آنها می‌کردم عملی می‌شد ولی من نه تنها خواهشی از آنها نکردم بلکه بیشتر اوقات از آنها انتقاد نمودم و تمام این فداکاری‌ها به خاطر مصدق بود لیکن ایشان یکباره همه را نادیده گرفتند.»[70]

و در این زمان که اختلاف وی با دکتر مصدق علنی شده بود حبیب‌الله ذوالقدر که روزنامه‌نگار بود و به عنوان «شاعر جبهه ملی» شهرت داشت از تلاش برای رفع اختلاف بین دکتر مصدق و اللهیار صالح سخن گفت که در ذیل گزارش مربوط به این موضوع نوشته شد:

«با اینکه عوامل دولت آمریکا معناً جبهه ملی را تأیید می‌نمایند بعید نیست که در بهبود روابط آقای دکتر مصدق و اللهیار صالح از طرف آنها اعمال نفوذی شده باشد.»[71]

در گزارش دیگری نیز نوشته شد:

«با توجه به مقام پرستی و توسعه‌طلبی اللهیار صالح و نیز شکست نسبی که دکتر مصدق از مخالفت با عناصری مانند صالح و همفکران او یافته و توفیقی هم در اعمال تز خود نسبت به جبهه ملی به دست نیاورده بعید به نظر نمی‌رسد که با برانگیختن عواملی مجدداً موجبات جلب همکاری مشارالیه را با قید شرایطی فراهم آورده باشد.»[72]

در این شرایط که سران جبهه ملی و اعضای آن درگیر حل و فصل اختلافات داخلی و تعیین رئیس و خط مشی آینده بودند[73] لایحه مصونیت مستشاران آمریکایی در ایران در مجلس شورای ملی به تصویب رسید و در همین اوضاع و احوال اللهیار صالح برای داریوش فروهر و شاپور بختیار پیغام فرستاد که:

«من مدتی کنار رفتم تا با خیال راحت فعالیت کنید؛ ولی اگر حال قبول دارید پس از مدتی نتوانستید اقدامی انجام دهید بگذارید ما کارمان را بکنیم و اخلال و کارشکنی نکنید.»[74]

امام خمینی در جریان تصویب لایحه کاپیتولاسیون در پیامی خطاب به علما و روحانیون فرمود:

«آیا ملت ایران مى‌داند در این روزها در مجلس چه گذشت؟ مى‌داند بدون اطلاع ملت و به طور قاچاق چه جنایتى واقع شد؟ مى‌داند مجلس به پیشنهاد دولت سند بردگى ملت ایران را امضا کرد اقرار به مستعمره بودن ایران نمود؟ سند وحشى بودن ملت مسلمان را به امریکا داد؟ قلم سیاه کشید بر جمیع مفاخر اسلامى و ملى ما؟ قلم سرخ کشید بر تمام لاف و گزاف هاى چندین ساله سران قوم؟ ایران را از عقب افتاده‌ترین ممالک دنیا پست تر کرد؟ اهانت به ارتش محترم ایران و صاحب‌منصبان و درجه داران نمود؟ حیثیت دادگاه‌هاى ایران را پایمال کرد؟ به ننگین‌ترین تصویبنامه دولت سابق با پیشنهاد دولت حاضر بدون اطلاع ملت با چند ساعت صحبت‌هاى سرّى رأى مثبت داد؟ ملت ایران را در تحت اسارت امریکایى‌ها قرار داد؟ اکنون مستشاران نظامى و غیر نظامى امریکا با جمیع خانواده و مستخدمین آنها آزادند هر جنایتى بکنند هر خیانتى بکنند؛ پلیس ایران حق بازداشت آنها را ندارد. دادگاه‌هاى ایران حق رسیدگى ندارند. چرا؟ براى آنکه امریکا مملکت دلار است و دولت ایران محتاج به دلار! به حسب این رأى ننگین اگر یک مستشار امریکایى یا یک خادم مستشار امریکایى به یکى از مراجع تقلید ایران به یکى از افراد محترم ملت به یکى از صاحب منصبان عالى رتبه ایران هر جسارتى بکند هر خیانتى بنماید پلیس حق بازداشت او را ندارد؛ حاکم ایران حق رسیدگى ندارد. ولى اگر به یک سگ آنها تعرضى بشود پلیس باید دخالت کند؛ دادگاه باید رسیدگى نماید!...»[75]

به دنبال این پیام در ساعات اولیه‌ی بامداد سیزدهم آبان سال 1343ش نیروهای امنیتی رژیم به بیت امام حمله کردند و پس از دستگیری و انتقال ایشان به تهران قبل از طلوع آفتاب ایشان را به ترکیه تبعید کردند. عکس‌العمل جبهه ملی در برابر این اقدام رژیم شاهنشاهی چنین گزارش شده است:

«سران گروه‌های مختلف(جبهه ملی) که به منظور رفع اختلاف جلساتی تشکیل می‌دادند پس از تبعید آقای خمینی تصمیم گرفته‌اند تا مدتی جلسات خود را تعطیل کنند تا تشکیل این جلسات به موضوع تبعید آقای خمینی تعبیر و تفسیر نشود.»[76]

از این پس فعالیت‌های اللهیار صالح به رفت و آمدهای دوستانه تقلیل یافت:

«دکتر محمدعلی اسلامی ضمن مذاکراتی از اللهیار صالح خواسته است چنانچه مشارالیه وقت دارد روز یکشنبه 17 بهمن به منزل وی برود و اسلامی اظهار داشته که آقای حسین نواب هم تشریف می‌آورند و قرار شد که ساعت 4 بعدازظهر ایرج افشار به دنبال اللهیار صالح برود و به اتفاق به منزل دکتر محمدعلی اسلامی بروند.»[77]

در اولین روز بهمن ماه سال 1343 حسنعلی منصور به جرم تصویب لایحه کاپیتولاسیون و تبعید امام خمینی توسط گروهی از اعضای هیئت‌های مؤتلفه اسلامی ترور شد و پس از چند روز از دنیا رفت. در این موقع نیز به رغم عدم حضور اللهیار صالح در صحنه‌های سیاسی باز هم نام وی در کنار علی امینی به عنوان یکی از افراد کاندیدای نخست‌وزیری مطرح شد.[78]

 

سال 1344، جبهه ملی سوم

 فروردین ماه سال 1344ش با حادثه سوء قصد به محمدرضا پهلوی در کاخ مرمر آغاز شد. حادثه‌ای که شاه از آن جان سالم بدر برد و اللهیار صالح درباره آن گفت:

«خداوند بزرگترین تفضل را به 25 میلیون نفر مردم ایران نمود و اگر دست خدا سپر شاه نبود جوی خون در مملکت جاری می‌شد و باید در این باره شکر خدا را به جا آورد.»[79]

در سی و یکم فروردین ماه آرمین مایر به عنوان سفیر کبیر امریکا برای شروع مأموریت خود وارد تهران شد[80] و بلافاصله برای ملاقات با اللهیار صالح برنامه‌ریزی کرد که این ملاقات به دلیل امتناع صالح صورت نگرفت:

«چون در جریان فعالیت‌های سیاسی نیستم و شغل و عنوان اداری و یا سیاسی نیز ندارم این ملاقات ضرورتی ندارد.»[81]

این ادعا درحالی است که حدود 14 ماه بعد درباره‌ی ارتباط خود با سفارت امریکا گفت:

«از روزی که مایر سفیر جدید آمریکا وارد شد در میهمانی‌های بزرگش از من دعوت کرد؛ حتی مایر یک ‌دفعه منزل ما آمد من نبودم و کارتی نوشت و گذاشت.»[82]

در همین ایام در جلسه حوزه کارمندی جامعه سوسیالیست‌های نهضت ملی ایران(نیروی سوم) گفته شد:

«در چند روز اخیر به شدت شایع شده که اللهیار صالح نخست‌وزیر می‌شود و ملاقاتی هم با شاه صورت گرفته بود ولی بعد معلوم نشد که چرا جریان متوقف ماند.»[83]

خبر نخست‌وزیری اللهیار صالح در این نوبت نیز به واقعیت نزدیک نشد؛ و حدود 2 ماه پس از آن تلاش وی برای تجدید سازمان جبهه ملی مورد توجه قرار گرفت:

«اللهیار صالح سران گروه‌های مختلف جبهه ملی را به منزل خود دعوت کرده است تا پیرامون مسائل مربوط به جبهه ملی و وضع فعلی کشور و خط‌مشی آینده مذاکراتی به عمل آورند.»[84]

در این موقع سیزده نفر از اعضای هیئت‌های مؤتلفه اسلامی که به اتهام ترور حسنعلی منصور دستگیر شده بودند به اعدام محکوم شدند و پس از تلاش‌هایی که صورت گرفت در نهایت چهار نفر از آنان در روز 26 خردادماه به شهادت رسیدند و این درحالی بود که این اتفاق در بین اعضای جبهه ملی هیچگونه بازتابی نداشت.

پس از جلسات متعددی که بین سران جبهه ملی برگزار شد در نهایت «شورای مرکزی جبهه ملی سوم اعلامیه‌ای صادر و موجودیت جبهه سوم را اعلام نمود.» درباره علت نامگذاری آن به جبهه ملی سوم گفته شد:

«تشکیل این جبهه به علت حمایت و رهبری شدید دکتر مصدق بوده و او گفته است جبهه ملی را تا 28 مرداد جبهه ملی اول و از 28 مرداد تا تیر ماه 43 را جبهه ملی دوم و بالاخره جبهه فعلی را باید جبهه ملی سوم نام‌ گذارید.»[85]

در همین زمان از منتفی شدنِ ملاقات اللهیار صالح با محمدرضا پهلوی به علت «انتشار اعلامیه‌ اول جبهه ملی سوم» گفت‌وگو شد[86] و متعاقب آن باز هم شایعه نخست‌وزیری او در جلسات حزب ملت ایران مطرح شد[87] و این درحالی بود که وی برای سکونت به منزل برادر خود جهانشاه صالح در شمیران رفته و به ساکنین منزل خود گفته بود: «به افراد غریبه محل سکونت وی را اظهار نکنند.»؛[88] ولی حدود یک ماه بعد از انزوا خارج شد و تصمیم به برگزاری کنگره‌ای با شرکت اعضای حزب ایران و رفع «رنجش و دل ‌آزردگی» گرفت؛ که اصغر گیتی‌بین در رابطه با این تصمیم گفت:

«چه شده؟ ایشان که تا یک هفته پیش از سیاست دور بود دوباره وارد معرکه شده است. حتماً دو سه نفر از آدم‌های ناباب مثل مهندس فریدون امیرابراهیمی و ناصر موسوی دوباره می‌خواهند پستی بگیرند و کلاه سر ما بگذارند.»[89]

در یکی از روزنامه‌های آن روز که نام آن مشخص نیست و بریده آن در سوابق بایگانی است و دارای تاریخ 17 / 5 / 44 می‌باشد نوشته شد:

«گفته ‌شده اللهیار صالح از انزوای خود درآمده است و او را هفته گذشته در انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی دیده بودند که در یک کنفرانس شرکت کرده بود.»[90]

در همین زمان که شایعه‌ی «استعفای کابینه هویدا» بر سر زبان‌ها بود، گفته شد:

«نام اللهیار صالح و دکتر معظمی از نظر سیاست امریکا و نام پروفسور یحیی عدل از نظر مجلسین و دکتر علی امینی از نظر نقش بازی کردن برای کاندیدای نخست‌وزیری برده می‌شود.»[91]

در این ایام روش اللهیار صالح که خود هیچگونه فعالیتی نداشت پرهیز دادن اعضا و وابستگان جبهه ملی از هرگونه فعالیت بود و این شیوه‌ای بود که تعدادی از افراد با آن مخالف بودند:

«اللهیار صالح دانشجویان را از انتشار دریافت و توزیع و مطالعه نشریه[پیام دانشجو] منع نموده؛ لیکن دانشجویان حاضر در جلسه و همچنین دکتر سنجابی و دکتر آذر با نظر اللهیار صالح در این مورد مخالفت نموده‌اند.»[92]

در این زمان اللهیار صالح سفری به دزفول داشت و مهمان سید محمدکاظم قطب از خوانین با نفوذ دزفول بود. وی در این سفر پرده از مکنونات قلبی خود در رابطه با دکتر محمد مصدق برداشت و گفت:

«دکتر محمد مصدق به ملت ایران خیانت کرده است. اگر دکتر مصدق زمانی که اعلیحضرت همایونی به خارج رفته بودند کار را تمام می‌کرد کی آمریکایی‌ها با او مخالفت می‌کردند. آمریکایی‌ها می‌دانسته‌اند که مصدق نظرش چیست و از این جهت از فرصتی که در اثر هرج‌ و مرج و اوضاع خراب آن موقع که فقط به دست خود مصدق ایجاد شده بود استفاده کردند و اوضاع را برای بازگشت اعلیحضرت همایونی به ایران آماده نمودند. هرچه اعلیحضرت همایونی بکنند حق دارند و هرچه نیز انجام دهند باز کم است تا چشم همه ملت کور بشود که تمام کارها را می‌خواستند در میدان‌ها و خیابان‌ها انجام بدهند ... ما جلسه‌ای گرفتیم و بنده را به رهبری انتخاب نمودند. بعد دکتر مصدق به این کار ما اعتراض نموده و من جواب این شخص پست را داده‌ام. چند روز بعد از آن جلسه غلامحسین پسرش را به خانه من فرستاد؛ من او را به طور غیر معمولی از خانه بیرون راندم و به او اظهار داشتم که حق نداری قدم در خانه من بگذاری و این آخرین دفعه‌ات باشد. کاری که مصدق به ضرر ملت ایران انجام داده و لطمه‌ای که به ملت ایران وارد نموده به هیچ وجه حتی چند اسبه هم به جلو برویم غیرقابل ‌جبران است.»[93]

 

 سال 1345، حمایت از اصلاحات آمریکایی

در این موقع که «افراد حزبی به نوعی سرخورده و یا گرفتار زندگی بودند و تعدادی نیز به هدف خود رسیده و صاحب مقام و مالی شده بودند»؛ رکود حاکم بر فعالیت‌های سیاسی و سکوت سران جبهه ملی از جمله اللهیار صالح و دکتر غلامحسین صدیقی به میزانی بود که برخی از دانشجویان وابسته به جبهه ملی معتقد بودند:

«دیگر امیدی به اللهیار صالح و دکتر غلامحسین صدیقی و امثال ایشان نمی‌توان داشت و بایستی منتظر فرصت مناسبی بود که فقط افراد رده ‌پائین جبهه ملی بتوانند بدون وابستگی به سرقفلی‌هائی همچون صالح و صدیقی‌ها فعالیت خود را آغاز نمایند.»[94]

در جلسه‌ای که در نیمه اردیبهشت‌ماه سال 1345 در منزل اللهیار صالح تشکیل شد ابوالفضل قاسمی دکتر مصدق را مسئول شرایط نابسامان این ایام دانست و خطاب به اللهیار صالح گفت:

«درست است که نتیجه وقفه کار سیاسی جبهه ملی نود درصد به گردن دیگران و دکتر محمد مصدق است ولی نسل آینده و تاریخ ما و جنابعالی را بی‌تقصیر نخواهد شمرد و چون شما تنها نور امید فعالیت مجدد هستید خدمتتان آمدیم هر طور که صلاح بدانید و هر کار از دست ما ساخته باشد در آغاز فعالیت مجدد انجام دهیم.»[95]

اللهیار صالح که شرایط کشور را در جریان اصلاحات آمریکایی مناسب می‌دانست معتقد بود: «اهداف و کلیه شعارهای جبهه را اخیراً دولت به رهبری خردمندانه اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر انجام می‌دهد دیگر برای [ما] امکان هیچگونه فعالیتی نیست مگر اینکه برنامه دولت با شکست روبرو گردد.»؛[96] و با «اشاره به تاریخچه کارشکنی و نامه و اقدامات دکتر محمد مصدق» در پاسخ به ابوالفضل قاسمی گفت:

«با عملی که دکتر مصدق نموده و می‌کند دیگر امکان فعالیت مجدد برای ما وجود ندارد و ما به میدان نخواهیم آمد. آنهائی که ادعا داشتند بهتر رهبری می‌کنند به کار خود ادامه دهند و ما ببینیم و تماشا کنیم.»[97]

به همین دلیل بود که اداره کل سوم ساواک طی نامه‌ای به شعبه 7 بازپرسی خواستار مختومه کردنِ پرونده او شد:

«مدتی است از اللهیار صالح فرزند حسن فعالیتی به سود جبهه ملی مشاهده نگردیده. خواهشمند است دستور فرمایید تا انجام کار وی را به این سازمان اعلام فرمایند.»[98]

در این دوره که کشور به سوی ثبات و آرامش ظاهری در حرکت بود و محمدرضا پهلوی نیز از لزوم وجود احزاب سیاسی در کشور سخن می‌گفت شایعه تشکیل حزبی توسط حسن ارسنجانی و اللهیار صالح نیز مطرح شد. یکی از دانشجویان دانشکده حقوق درباره آن گفت:

«اللهیار صالح خطری برای دستگاه ندارد و مرام و ‌رویه حزبی آنان هم انقلابی نمی‌تواند باشد. همین اللهیار صالح بود که در زمان فعالیت جبهه ملی اظهار می‌کرد من دیگر پیر شده‌ام و نمی‌خواهم مبارزه کنم. ولی اکنون همین شخص به دستور شاه و موافقت امریکا می‌خواهد حزب درست کند و شاید هم نخست‌وزیر شود زیرا اوضاع مملکت طوری است که شاه می‌تواند کسی را که به اصطلاح وجیه المله می‌باشد در رأس کاری قرار دهد. ارتش که در اختیار شاه است و صالح و امثال او هم که خطری محسوب نمی‌شوند و احیاناً مثلاً اگر روزی اعلان میتینگی کنند عکس شاه هم پیشاپیش مردم در حرکت خواهد بود و در زمان فعالیت جبهه ملی که عده‌ای از جوانان در آن رخنه کردند و شعارهائی بر ضد شاه می‌دادند همین صالح موجبات انحلال جبهه را به وجود آورد.»[99]

میزان ارتباط اللهیار صالح با دربار و درباریان از گفت‌وگوی وی با ابراهیم کریم‌آبادی به شرح زیر قابل فهم است:

«اللهیار صالح به ابراهیم کریم آبادی گفت از قول من به آقای ابتهاج سلام برسانید و چون قبلاً روزنامه واشنگتن پست برای او فرستاده می‌شد نمی‌دانم باز هم ارسال می‌گردد یا خیر. اللهیار صالح ادامه داد شخصی به نام فرندلی که به ایران آمده بود و مصاحبه‌اش را با شاه در روزنامه‌های تهران چاپ کردند معترضانه مطالبی در روزنامه مذکور نوشته و بدین جهت اخیراً روزنامه پیغام امروز و خواندنیها در نشریات خود به اعتراض او جواب داده‌اند.»[100]

به همین علت بود که شاپور بختیار نیز نسبت به شرایط موجود انتقاد داشت و معتقد بود:

«دیگر وضع مملکت ایجاب می‌نماید که دکتر صدیقی. صالح و امثال آنها کنار بروند زیرا نمی‌توانند کاری از پیش بردارند. کار مملکت هم با دادن اعلامیه و میتینگ و تشکیل جلسه درست نمی‌شود. افرادی هستند که فقط می‌خواهند خوشنام بمانند و خوشنام بمیرند و این تنها کافی نیست. افتخار آقای صالح این است که مثلاً صبح زود پیاده‌روی می‌کند و یا شب فقط با یک سیب به سر می‌برد. خوب است؛ به سرنوشت مملکت چه ارتباطی دارد؟»[101]

و ضمن اظهار نظر در رابطه با «بی لیاقتی» وی می‌گفت:

«من خیلی خوشحال شدم که این شخص تاکنون نتوانسته نخست‌وزیر شود زیرا هویدا در مقابلش خیلی بهتر است.»[102]

درگذشت دکتر محمد مصدق در چهاردهم اسفندماه سال 1345ش و مراسم تشییع و دفن او در احمدآباد مستوفی که با حاشیه‌هایی همراه شد فصل دیگری در فعالیت‌های جبهه ملی بود که اللهیار صالح نیز به دلیل جایگاهی که در این میان داشت در این دوره هم نقش‌آفرین بود.[103]

 

سال 1346، درگذشت دکتر محمد مصدق

در جریان برگزاری مراسم ترحیم و شب هفتم دکتر مصدق در فروردین ماه سال 1346 غیبت اللهیار صالح محسوس بود.[104] این عدم حضور واکنش‌های تندی به همراه داشت و او را مجبور به شرکت در مراسم چهلمین روز درگذشت مصدق کرد:

«اللهیار صالح که روز هفتم مصدق نیامده بود گفت: اینقدر در منزل من نامه پرتاب نموده و به وسیله تلفن فحش و تهدیدم نمودند که مجبور شدم بیایم.»[105]

در این زمان که تنها فعالیت اللهیار صالح به دید و بازدیدهای دوستانه می‌گذشت و در حال بازسازی خانه پدری‌اش در کوی سرسنگ کاشان بود[106] و کتاب «انقلاب سپید شاهنشاه» را به نوه‌اش آموزش می‌داد و براساس آن معتقد بود که «نسل آینده طور دیگری فکر خواهد کرد»[107]جنگ بین سوریه و مصر و اردن با رژیم اشغالگر قدس نیز آغاز شد؛ جنگی که اللهیار صالح حدود یک سال بعد درباره آن گفت:

«اعراب توقع داشتند که ایران بدون جهت پا به پای آنها در جنگ شرکت کند و یا لااقل از اعراب حمایت نماید ولی این کار صحیح به نظر نمی‌رسید چون جنگ بین اسلام و یهود نبود بلکه جنگ بین اعراب و اسرائیل بود و ایران چرا مداخله بیجا کند.»[108]

مسافرت‌های پی‌درپی او به کاشان در این موقع به‌رغم اینکه برای ساخت و ساز خانه بود به انتخابات دوره بیست و دوم نیز نسبت داده شد:

«هر چه تاریخ شروع انتخابات نزدیک می‌شود مسافرت صالح به کاشان بیشتر می‌گردد و اغلب ایام هفته را وی در کاشان می‌گذراند ولی تا به حال حرفی در مورد انتخابات نزده ولی طبق شایعات موجود مسافرت‌های متوالی او به خاطر انتخابات مجلس به نفع برادر خود آقای نادر صالح است.»[109]

مهم‌ترین گزارش خبری که در سال 1346ش در رابطه با اظهارات و فعالیت سیاسی اللهیار صالح تهیه شد گفت‌وگوی وی درباره «مقاله مجله نیوزویک راجع به وضع ایران»[110]و شرکت در مراسم ختم غلامرضا تختی بود.[111]

 

سال 1347 . توصیه به سازشکاری آشکار

 در زمانی که دولت امیرعباس هویدا به‌رغم شایعاتی که نسبت به تغییر آن وجود داشت دارای ثبات به نظر می‌رسید و محمدرضا پهلوی نیز در گفت‌وگو با نمایندگان مجلس شورای ملی گفته بود: «دولت ایران را فقط شاه ایران تعیین می‌کند» اقدامات اللهیار صالح نیز ادامه داشت و با صراحت می‌گفت:

«افراد حزبی بایستی به اشخاصی از قبیل دکتر محمدعلی خنجی. داریوش فروهر. حسن میرمحمد صادقی فشار بیاورند تا از سرسختی خود نسبت به دستگاه دست بردارند و تا اندازه‌ای کارهای دولت را بپذیرند تا شاید بتوان فعالیتی نمود در غیر این صورت نمی‌توان با وضع فعلی فعالیت کرد.»[112]

در 15 خرداد سال 1347ش رابرت کندی برادر جان. اف. کندی که کاندیدای ریاست جمهوری آمریکا بود در یک عملیات ترور مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به قتل رسید. در این موقع گزارش شد:

«شرکت سناتور رابرت کندی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و پیشرفت‌های مقدماتی او در بین عناصر جبهه ملی با خوشحالی و علاقمندی روبرو گردیده بود؛ زیرا سران و فعالین جبهه ملی معتقد بودند که در صورتی که سناتور کندی در انتخابات موفقیت به دست می‌آورد از احزاب و دستجات ملی کشورها که متکی به توده مردم باشند حمایت می‌نمود و گویا دکتر شایگان که از رهبران جبهه ملی در آمریکا می‌باشد تماس‌هائی هم در این زمینه با کندی داشته است ولی قتل سناتور کندی نگرانی شدیدی در بین این عناصر به وجود آورده و در ملاقات‌هائی که بین افراد صورت می‌گیرد این نگرانی خود را ابراز می‌دارند.»[113]  

و این درحالی بود که در رابطه با حضور سران جبهه ملی در دیوانسالاری رژیم پهلوی به نقل از مرتضی بیوک افشاری گزارش شد:

«دکتر کریم سنجابی . مهندس علیقلی بیانی . حسین رازی . مهندس حسن ایزدی که از رهبران جبهه ملی بودند هر کدام پست‌های حساس دولتی را در اختیار دارند و در رأس دستگاه به دولت خدمت می‌کنند. علی اصغر گیتی‌بین که عضو شورای جبهه ملی و حزب ایران بود اکنون در اغلب مراسم از جمله مراسم شکرگزاری به مناسبت سلامت شاهنشاه شرکت می‌کند و برای ایشان دعا می‌نماید.»[114]  

اداره کل سوم ساواک نیز در رابطه با وضعیت جبهه ملی در این زمان نوشت:

«در حال حاضر فاقد سازمان منظم در داخل کشور می‌باشد و عناصر وابسته به آن ضمن تماس‌های انفرادی ارتباطات خود را به منظور همبستگی برقرار نموده و در انتظار فرصت مناسب جهت تجدید فعالیت هستند. لذا جبهه مزبور در ایران موجودیتی ندارد.»[115]

در این روزها که از سوی برخی از افراد رده دومی جبهه ملی برای به میدان کشیدن سران جبهه ملی مانند اللهیار صالح و غلامحسین صدیقی دیدارها و تلاش‌هایی صورت می‌گرفت اللهیار صالح در اسفند ماه ضمن اشاره به اختلال حافظه خود و گفتن این مطلب که «فکر می‌کنم در زندان بلائی به سرم آورده‌اند چون حافظه‌ام بسیار ضعیف شده و تمرکز حواس ندارم.» در رابطه با ادامه فعالیت اظهار داشت:

«خواهش می‌کنم از سیاست مطلقاً صحبت نکنید و تأکید کرد از سیاست بیزار شده‌ام... من برای عدم شروع مجدد فعالیت‌های سیاسی دلایلی دارم. اول اینکه در سال 41 دکتر مصدق از احمدآباد نامه‌ای جهت من فرستاد که طی آن متذکر شده بود که فلانی تو دیگر پیر شده‌ای. وزیر می‌خواستی بشوی که شدی. وکیل هم شدی. سفیر هم شدی حالا برو کنار بگذار جوان‌ها کار کنند ... دوستان هیچ کدام حتی حزب ایرانی‌ها هم به دیدنم نمی‌آیند و تنهائی بسیار رنجم می‌دهد.»[116]

 

سال 1348، سیاستِ سیاست گریزی

رویه‌ی اللهیار صالح در این موقع نه ‌تنها پرهیز از فعالیت بود که از مباحث سیاسی نیز دوری می‌کرد.[117] به همین علت بود که درباره او نوشته شد: «در حال حاضر از اللهیار صالح فعالیت‌های مشکوکی به ظاهر مشاهده نمی‌شود.»[118]

در این ایام روابط ایران و عراق به علت حمایتی که توسط شاه از رژیم اشغالگر قدس صورت می‌گرفت به شدت رو به تیرگی نهاد؛ تا جایی که ارتش ایران در حالت آماده باش قرار گرفت و در این رابطه آیت‌الله‌ حاج شیخ حسین لنکرانی معتقد بود:

«رادیوی ایران بلندگوی جهود است و هیچ وقت در اخبار خود به نفع اعراب صحبت نمی کند.»[119]

روز سی‌ام شهریور ماه 1348شمسی نیز بخشی از مسجدالاقصی در فلسطین اشغالی توسط تعدادی از صهیونیست‌های متعصب به آتش کشیده شد و خسارات قابل توجهی به بار آورد. وزارت دربار شاهنشاهی در روز اول مهرماه تحت تأثیر نفرت شدید افکار عمومی نسبت به این اقدام با انتشار بیانیه‌ای که در آن هیچگونه‌ای اشاره‌ای به مسبّبِ آتش‌سوزی نشده بود اظهار تأسف کرد.

محمدحسین گلزارمقدم که در این روزها برای دور هم جمع کردنِ سران جبهه ملی تلاش فراوانی داشت ضمن اینکه گفت: «قرار بر این است که در آینده بسیار نزدیک از افرادی نظیر صالح. صدیقی. شمس‌الدین امیرعلائی دعوت به عمل آوریم تا اساس تشکیلات جدید جبهه ملی را پایه‌گذاری کنیم» به محمل قرار دادن آتش‌سوزی مسجدالاقصی نیز اشاره کرد و گفت:

«در نظر است به منظور جمع‌آوری افراد پراکنده جبهه ملی مسئله آتش‌‌سوزی مسجدالاقصی را بهانه قرار دهیم و به منظور همدردی با اعراب در بعضی از مساجد میتینگ‌هائی تشکیل دهیم و البته این عمل هنوز در مرحله فکر و بررسی است ولی به طور کلی می‌تواند وسیله قدرت نمایی و همچنین ایجاد دلگرمی برای افراد جبهه ملی باشد.»[120]

مشخص بود که این تلاش هیچ نتیجه‌ای ندارد کما اینکه در ذیل این گزارش نوشته شد:

«در حال حاضر احتمال موافقت اللهیار صالح. غلامحسین صدیقی و شمس‌الدین امیرعلائی با آغاز مجدد فعالیت جبهه به اصطلاح ملی سابق ضعیف است.»[121]

ارزیابی ساواک از شخصیت سیاسی اللهیار صالح کاملاً صحیح بود زیرا وی در حدود دو هفته بعد از این اظهار نظر در گفتگو با علی آل‌یاسین نه تنها از شاه و برنامه‌های او تعریف و تمجید نمود و اقداماتِ خاندان سلطنتی را هم در راستایِ بهبود وضع مردم معرفی کرد.

اللهیار صالح در این موقع به میزانی از فعالیت و اظهارنظرهای سیاسی پرهیز داشت که ساواک تهران درباره او نوشت:

«اللهیار صالح سعی می‌نماید که خود را از عناصر جبهه به اصطلاح ملی سابق دور نگه دارد.»[122]

این پرهیز به گونه‌ای بود که وقتی برای امضای اعلامیه ترحیم حسین کی‌استوان به او مراجعه شد گفت:

«من لازم نمی‌بینم در این نوع مسائل شرکت نمایم مبادا دردسر به وجود آید.»[123]

 

سال 1349، جدایی بحرین از ایران

در روزهای پایانی سال 1348 محمدرضا پهلوی از دبیرکل سازمان ملل متحد درخواست میانجیگری در مسئله بحرین را کرد و در فروردین ماه سال 1349 هیئتی از طرف سازمان ملل برای همه پرسی از مردم وارد بحرین شد. در این موقع که مسئله جدایی بحرین از ایران قطعی به نظر می‌رسید و برخی از اهالی سیاست از توافقات پشت پرده‌ی آن آگاهی یافته بودند، داریوش فروهر که از سران جبهه ملی و رهبر حزب ملت ایران بود تصمیم به صدور اعلامیه‌ای در این خصوص گرفت:

«حسین شاه ‌حسینی اظهار داشت: ابتدا داریوش فروهر می‌خواست اعلامیه‌ای را که انتشار داده به امضاء رهبران جبهه ملی باشد و گویا محمدعلی کشاورزصدر نزد اللهیار صالح و باقر کاظمی رفته ولی نامبردگان امضاء نکرده‌اند.»[124]

داریوش فروهر در سکوت سران جبهه ملی اعلامیه‌ای در رابطه با مسئله جدایی بحرین صادر کرد که به همین دلیل نیز دستگیر و زندانی شد و در زندان دست به اعتصاب غذا زد.

تعدادی از اعضای جبهه ملی که از این پیش‌آمد نگران بودند تصمیم گرفتند تا به «ملاقات سران جبهه ملی» بروند تا «آنها را وادار به عکس‌العمل» کنند. در این جریان سیدعباس میرعبدالباقی که یکی از افراد فعال در این رابطه بود درباره‌ی احتمال حضور و اقدام اللهیار صالح گفت:

«چون او مریض است فکر نمی‌کنم در شرایط فعلی اقدام حادی برای بحرین و یا در مورد بازداشت فروهر بنماید.»[125]

در تاریخ بیست و دوم اردیبهشت ماه شورای امنیت سازمان ملل گزارش نمایندگان اعزامی به بحرین را مبنی بر استقلال آن کشور تصویب کرد و حدود 10 روز بعد از آن اللهیار صالح که گویا از پشت پرده ماجرا خبردار بود در این باره گفت:

«کار استقلال بحرین دو سال قبل تمام شده بود حتی پرچم آن را هم در سازمان ملل گذارده بودند. اعلیحضرت به محض اطلاع از این مطلب شخصاً به امریکا تشریف بردند و خواهش کردند که فعلاً سر و صدای آن را بخوابانند و در سرویس اخبار نگذارند تا کم‌کم زمینه افکار عمومی در ایران آماده شود. این بود که در نطقی راه را برای رجوع به آراء عمومی باز کردند و باز فاصله‌ای رعایت شد تا به این ترتیب از آب درآمد. بنده می‌دانم هیچ وقت ممکن نبود بحرین جزء ایران شود.»[126]

همزمان با این حادثه‌ی ننگین تاریخی جنگ اعراب و اسرائیل نیز آغاز شد و در این مسئله که علما روحانیون و محافل مذهبی سخت در تلاش و رودررویی با رژیم شاهنشاهی بودند باز هم صدایی از سران جبهه ملی بلند نشد تا اینکه اللهیار صالح در جلسه منزل شمس الدین امیرعلائی نسبت به ازدیاد سگ‌های ولگرد در خیابان به انتقاد پرداخت! و گفت:

«شهرداری سگهای ولگرد را در خیابان رها کرده و در جلو منزل ما هر روز تعدادی سگ دیده می‌شود.»[127]

 

سال 1350، جشن‌های 2500 ساله

 دستگیری اعضای سازمان مجاهدین خلق که در این موقع به نام «جنبش آزادیبخش» معرفی شد در دی ماه سال 1349 و دستگیری افرادی که در ماجرای سیاهکل نقش داشتند در بهمن ماه همین سال و همچنین حضور پرویز ثابتی به عنوان «مقام امنیتی» در عرصه‌های تبلیغاتی و تلویزیونی شرایط فعالیت‌های سیاسی را مقداری دشوارتر کرد و زد و خوردهای خیابانی نیز شدت گرفت. در این شرایط اللهیار صالح مانند گذشته در حاشیه احتیاط قرار داشت و حتی از ورود به مباحث سیاسی هم امتناع می‌کرد:

«اللهیار صالح در مورد کاشان صحبت کرد. بعد حسین شاه‌حسینی گفت خوب است شما فعالیت و توجه خود را از کاشان به تمام ایران توسعه بدهید. همه مردم از شما انتظار توجه و فعالیت دارند و صالح سعی می‌نمود که موضوع صحبت به مسائل سیاسی کشانده نشود ولی شاه‌ حسینی می‌خواست بحث خود را ادامه دهد.»[128]

آغاز فعالیت‌های انتخاباتی بیست و سومین دوره مجلس شورای ملی در اردیبهشت‌ماه سال 1350 اعضای جبهه ملی را به سمت و سوی مباحث انتخاباتی سوق داد تا باز هم برای ایجاد وحدت بین سران جبهه ملی و به میدان آوردن اللهیار صالح تلاش‌هایی صورت گیرد:

«انتخابات نزدیک است اگر بتوانیم از حالا آمادگی به وجود آوریم و کاری بشود خیلی خوب خواهد شد... اگر صالح قدم پیش بگذارد دیگران نیز حاضر خواهند شد.»[129]

ولی شمس‌الدین امیرعلائی که یکی از نزدیک‌ترین افراد به اللهیار صالح بود در این باره گفت:

«صالح به قدری با فعالیت جدید مخالف است[که] اگر من به او بگویم رابطه دوستی ما قطع خواهد شد.»[130]

و ابوالفضل قاسمی که در این خصوص با اللهیار صالح ملاقات و گفت‌وگو کرده بود به نقل از او بیان داشت:

«من از دوستان خودمان آمادگی نمی‌بینم هر کدام به کار خودشان با حقوق مکفی مشغول هستند و به فکر آسایش خود می‌باشند. من مریض هستم و بایستی خود را آماده عمل ‌نمایم با این وضع گمان نمی‌کنم بتوان کاری کرد.»[131]

برگزاری جشن‌های 2500 ساله شاهنشاهی در مهر ماه با مخارج بسیار سنگین بازتاب گسترده‌ای در داخل و خارج از کشور داشت و حتی افرادی مانند ژان پل سارتر را به واکنش واداشت تا با صدور اعلامیه‌ای علیه آن این جشن را «روپوشی برای جنایات دستگاه حاکمه» معرفی کند.[132]

در این جریان نیز هیچ واکنشی از اللهیار صالح مشاهده نشد جز اینکه مسافرت وی به مشهد «به منظور دوری از تهران و جشن‌ها» تعبیر شد[133] و زمانی که درگیری‌های خیابانی نیروهای امنیتی با مبارزان مسلح شدت گرفت به نقل از اللهیار صالح گزارش شد:

«وقتی دولت اینطور خفقان به وجود می‌آورد عکس‌العمل آنها هم همین است که این کارها را انجام می‌دهند.»[134]

 

سال 1351، مرحوم اللهیار صالح!

فضای عمومی کشور در جریان مبارزات مسلحانه در این زمان به گونه‌ای بود که افراد وابسته به جبهه ملی از رهبران خود تقاضای حمایت از آن را داشتند. این مطالبه در اظهارات عباس فدائی به شرح زیر بیان شده است:

«موقعیت فوق‌العاده مناسب می‌باشد که تمام مردم با چریک‌ها همکاری داشته باشند تا بار سنگین چریک‌ها مقداری کم شود و نیروهای دولتی از تعقیب آنها خودداری کنند... اخیراً تمام رفقای ما تصمیم دارند به صورت اکیپ‌های ده‌ نفری با غلامحسین صدیقی و شاه‌ حسینی و اللهیار صالح تماس حاصل نمایند و آنها را وادار کنند که در مبارزه شرکت نموده و چریک‌ها را یاری دهند و باید تمام مردم را برای یک اعتصاب عمومی دعوت کرد.»[135]

عدم حضور اللهیار صالح در صحنه سیاسی کشور به مقداری بود که در برنامه «تقویم روز و ‌شرح کابینه حکیم‌الملک» در رادیو از وی به عنوان «مرحوم اللهیار صالح»!! یاد شد.[136]

 

سال 1352، همراهی با سناتور جهانشاه صالح

تنها گزارش خبری که در سال 1352 از اللهیار صالح ثبت شد چنین است:

«روز 1 / 9 / 52 به اتفاق سناتور جهانشاه صالح به شهرستان کاشان وارد و سپس به بخش آران آن شهرستان حرکت و ساعت 1100 پس از زیارت حضرت هلال ابن علی در آران به مزرعه تیمسار سپهبد صالح که از تاریخ 29 / 8 / 52 در مزرعه خود اقامت نموده بود رفته و با وی ملاقات و سپس به کاشان مراجعت و روز 3 / 9 / 52 به تهران حرکت نمودند.»[137]

 

سال 1353، حزب رستاخیز

با اوج‌گیری فعالیت‌های چریکی و زد و خوردهای خیابانی و دستگیری‌هایی که منجر به خودکشی و یا اعدام می‌شد، در میانِ برخی از افرادی که با رژیم شاه مبارزه می‌کردند پیرامون شیوه‌ی مبارزه و نفی مبارزه مسلحانه بحث‌هایی در جریان بود. در این موقع اعضای جبهه ملی نیز به دنبال فعالیت انتخاباتی و مبارزه پارلمانی بودند و برای حرکت در این مسیر اللهیار صالح را که به هیچ وجه حاضر به شرکت در فعالیت‌های سیاسی نبود بهترین فرد می‌دانستند:

«سپس مسئله اقدامات افراد جبهه ملی برای فعالیت انتخابات پیش آمد. شاه‌ حسینی اظهار نمود: تمام کوشش ما از این جلسات و رفت و آمد این است که چند نفر مثل اللهیار صالح را جلو بیندازیم. اگر صالح حاضر به فعالیت شود کار تمام است، دیگران هم می‌آیند.»[138]

با تغییر چهره سیاسی کشور و اعلام سیستم تک حزبی توسط محمدرضا پهلوی در اسفند ماه سال 1353 امام خمینی در پاسخ استفتای گروهی از روحانیون درباره‌ی روشن کردنِ وظیفه مردم نوشت:

«نظر به مخالفت این حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران شرکت در آن بر عموم ملت حرام و کمک به ظلم و استیصال مسلمین است؛ و مخالفت با آن از روشن‌ترین موارد نهى از منکر است.»[139]

و اللهیار صالح نیز معتقد بود:

«اغلب آقایان کارمند دولت هستند و ممکن است چنانچه مخالفتی بشود تضییقاتی برایشان به وجود آید ولی اگر بتوانند عضو نشوند بهتر خواهد بود.»[140]

جبهه ملی تصمیم به صدور اعلامیه‌ای علیه حزب رستاخیز گرفت که مانند سال‌های قبل به علت عدم هماهنگی و اختلاف نظری که وجود داشت این اعلامیه صادر نشد:

«در جریان تشکیل حزب رستاخیز، صالح در نظر داشت اعلامیه‌ای علیه تشکیل این حزب بدهد و از رهبران سابق جبهه ملی خواست دور هم گرد آیند و اعلامیه را امضاء کنند؛ ولی به جز دکتر سنجابی و چند نفری بقیه حاضر نشدند امضاء کنند. عده‌ای از رفقا آماده بودند که آن را امضاء کنند ولی صالح اظهار داشت: می‌خواهم از افرادی باشند که سرشناس و سوابقی در رهبری جبهه ملی داشته باشند و به همین جهت مشارالیه از صدور اعلامیه خودداری کرد.»[141]

 

سال 1354ـ 1355، پیروزی جیمی کارتر

 سال 1354 نیز رفت و آمدهای دوستانه تعدادی از اعضای سابق جبهه ملی ادامه یافت و بحث جلسات نیز فعالیت‌های چریکی و شیوه دستگیری‌ها و اوضاع احوال دستگیرشدگان در زندان بود. در این سال رابطه رحمت‌الله مقدم مراغه‌ای با اللهیار صالح نیز مورد توجه ساواک قرار گرفت.

پیروزی جیمی کارتر در انتخابات ریاست جمهوری امریکا در آبان ماه سال 1355 و مصاحبه وزیر امور خارجه امریکا «راجع به اوضاع ایران» و اظهار نگرانی از «فساد و ناپایداری»؛ برای بار دیگر اعضای سابق جبهه ملی را برای ورود به صحنه فعالیت‌های سیاسی ترغیب و تشویق کرد:

«در تهران فعالیت شدیدی از طرف ملیون می‌شود. مهندس بازرگان و سحابی به دیدن صالح رفته‌اند ولی او آمادگی خود را اعلام نکرده و عده‌ای نیز از صالح دیدن کرده‌اند.»[142]

در این شرایط که صحبت از بی توجهی کارتر به محمدرضا پهلوی نیز مطرح بود باز هم شایعه نخست‌وزیری اللهیار صالح شنیده شد:

«حتی می‌گویند به اللهیار صالح و دکتر کریم سنجابی برای تشکیل دولت مراجعه شده است.»[143]

 

سال 1356، فضای باز سیاسی

 فضای باز سیاسی عنوانی بود که در سال 1356 در بین سیاسیون مطرح شد و نوشتن برخی مقالات توسط احسان نراقی و اسماعیل خوئی و دیگران نیز در برخی از مطبوعات آغاز گردید و متعاقب آن گفته شد:

«می‌گویند هیئتی از طرف قضات و وکلای بین‌المللی برای بازدید زندان‌ها آمده‌اند، با آقایان صالح و مهندس بازرگان و دکتر دفتری تماس گرفته اند.»[144]

در 15 خردادماه به مناسبت سالگرد قیام خونین 15 خرداد در سال 1342 در کوی دانشگاه تهران تظاهراتی صورت گرفت[145]و حدود دو هفته پس از آن نیز در روز 29 خرداد دکتر علی شریعتی در شهر لندن از دنیا رفت. مرگ ناگهانی دکتر شریعتی که مشکوک به نظر می‌رسید محیط‌های دانشجویی را تحت تأثیر قرار داد. شرایط سیاسی کشور به گونه‌ای بود که رژیم شاهنشاهی تصمیم به برکناری امیرعباس هویدا که حدود 13 سال بر کرسی صدارت تکیه زده بود گرفت و در این موقعیت باز نام اللهیار صالح به عنوان یکی از کاندیداهای نخست‌وزیری که از قبول آن امتناع کرده بود، مطرح شد:

«عبدالمجید گودرزی‌پور حتی تهیه اعلامیه کانون وکلاء را از ناحیه خود و دوستانش دانسته و افزوده از استعفای هویدا و پیشنهاد پست نخست‌وزیری به اللهیار صالح، دکتر امینی و سنجابی مطلع است که از ناحیه آنها رد شده. وی عقیده دارد در آینده نزدیکی آنچنان جنجال و آشوبی در کشور به راه بیفتد که سابقه نداشته و در آن زمان است که می‌توان حداکثر استفاده را از موقعیت نمود.»[146]

رحلت شهادت گونه آیت‌الله‌ حاج آقا مصطفی خمینی در اول آبان‌ماه به نقطه عطفی در تاریخ مبارزات مردم ایران به رهبری امام خمینی مبدل شد و تمامی حرکت‌های سیاسی را تحت تأثیر خود درآورد و رژیم شاهنشاهی پهلوی را در سراشیبی سقوط قرار داد. در این موقع نجات محمدرضا پهلوی از سقوط به یکی از برنامه‌های سران جبهه ملی تبدیل شد. در این موقعیت دکتر علی امینی تقاضای ملاقات با اللهیار صالح را کرد که در ارزیابی ساواک «با توجه به جریانات اخیر حائز اهمیت» تشخیص داده شد[147] و در راستایِ اقدامات جهت فروپاشی نظام شاهنشاهی قابل تحلیل است.

از انجام یا عدم انجام این ملاقات و همچنین عکس‌العمل اللهیار صالح در جریان قیام 19 دی قم گزارشی در سوابق موجود نیست. تنها گزارش موجود در سوابق ایشان در این زمان تشکیل جلسه در منزل وی می‌باشد که یکی از مباحث بحث و گفت‌وگو پیرامون «وقایع روز 29 / 11 / 2536 [1356] تبریز» است.[148]

 

سال 1357، پیروزی انقلاب اسلامی

 انقلاب اسلامی به گونه‌ای فراگیر بود که صدای آن حتی از روستاهای دور دست به گوش می‌رسید. ترفندهای رژیم شاهنشاهی مبنی بر دستگیری رجال سیاسی و تغییر و تحول و جابه‌جایی‌ها هیچ تأثیری در عزم مردم نسبت به سرنگونی رژیم شاهنشاهی و برپایی حکومت اسلامی نداشت و این درحالی بود که هنوز در بین سران جبهه ملی درباره‌ی چگونگی مبارزه در گذشته! بحث و جدل وجود داشت:

«بین اعضای جبهه ملی و هیئت گردانندگان جمعیت نهضت آزادی اختلاف شدید بروز کرده اما تاکنون این خبر در بین مردم شایع نگردیده و در ماه رمضان گذشته مذاکراتی بین افراد مؤثر دو حزب سیاسی صورت گرفته و به علت نزدیکی هدف مبارزه هر دو گروه سیاسی و با توجه به اعلامیه‌های آیت‌اله خمینی که در آن تأکید می‌شد از هرگونه اختلاف و تفرقه احتراز[149] گردد قرار بر این بوده که جبهه ملی و جمعیت نهضت آزادی به صورت یک حزب واحد قوی شروع به فعالیت نمایند[150] در نتیجه جلسات مکرری که تشکیل می‌شود از مذاکرات سودی حاصل نشده و موضوع مسکوت مانده است و مجدداً تماس‌هائی بین مهندس بازرگان و دکتر سنجابی صورت گرفته که در آن نحوه مبارزه با دولت کاملاً روشن گردد و شنیده ‌شده یکی از علل اختلاف، سکوت جبهه ملی در سال‌های گذشته و مبارزه جمعیت نهضت آزادی از بدو پیدایش بوده که مبارزات نهضت موجب زندانی‌ شدن مهندس بازرگان و دکتر سحابی و آیت‌اله سیدمحمود طالقانی برای مدت چند سال شده که در حال حاضر سیدمحمود طالقانی هنوز در زندان به سر می‌برد. عامل دیگر اختلاف حزب ایران از جمله دکتر شاهپور بختیار در هیئت اجرائی جبهه ملی است که نهضت آزادی اطلاع داشتند بعد از سقوط کابینه دکتر علی امینی قرار بوده تیمور بختیار کابینه را تشکیل دهد و دو تن از وزرای دولت او دکتر بختیار و اللهیار صالح بودند. گرچه اللهیار صالح در جبهه ملی نیست ولی آنان روی شاهپور بختیار انگشت گذاردند و نهضت آزادی به وی مشکوک می‌باشد.»[151]

در زمانی که اضمحلال رژیم شاهنشاهی قطعی به نظر می‌رسید و به‌رغم تغییراتی که نو به نو در نخست‌وزیران داده می‌شد و امیدی به نجات آن نبود، اللهیار صالح با هدف پیشگیری از فروپاشی نظام شاهنشاهی پیشنهاد داد تا آقایان: «نجم‌الملک . محمد سروری . دکتر علی اکبر سیاسی . محمدعلی وارسته و دکتر علی‌آبادی» نزد شاه بروند و او را برای روی کار آوردن «دولتی که مورد تائید قاطبه مردم و جامعه روحانیت» باشد ترغیب کنند.[152]

 

پس از پیروزی انقلاب اسلامی

از اللهیار صالح پس از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیتی ثبت نشده جز اینکه در همه‌پرسی جمهوری اسلامی شرکت کرد و در مصاحبه‌ای گفت:

«خوشوقتم که قبل از مردن به جمهوری اسلامی رأی می‌دهم.»[153]

وی در روز دوازدهم فروردین‌ماه سال 1360در تهران درگذشت و طبق وصیتش که گفته بود:

«از دعوت اشخاص برای تشییع جنازه خودداری و جسد مرا در اسرع وقت در نزدیکترین گورستان عمومی زیر آسمان باز بدون اتاق و سرپوش دفن کنید.»

در بهشت زهرای(س) تهران به خاک سپرده شد.

 

پاورقی‌ها:


[1]. صحیفه امام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، ج 1، ص 256.

[2]. روزشمار تاریخ ایران باقر عاقلی، ج 2، ص 153.

[3]. سند شماره: 35 / 311 / د3- 11 / 1 / 42، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد دوم، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[4]. امام خمینی در آینه اسناد، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج 1، ص 259، سند شماره: 1538- 22 / 1 / 42.

[5]. سند شماره: 205 /  بخش312- 24 / 1 / 42، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد دوم، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[6]. سند شماره: 1754 / 20 الف- 29 / 1 / 42، همان.

[7]. سند شماره: 1627 / س ت- 29 / 1 / 42، همان.

[8]. سند شماره: 364 / 311 / د3- 31 / 1 / 42، همان.

[9]. جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، ص 163.

[10]. سند شماره: 3740 / س ت- 24 / 2 / 42، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد دوم، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[11]. سند شماره: 27934 / 20 ﻫ 2- 20 / 2 / 48، همان.

[12]. سند شماره: 2147 / س ت- 4 / 2 / 42، همان.

[13]. سند شماره: 733 / بخش311- 30 / 2 / 42، همان.

[14]. جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 164.

[15]. سند شماره: 441 / د ع- 4 / 12 / 45، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد دوم، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[16]. سند شماره: 9150 / س ت- 26 / 4 / 42، همان.

[17]. سند شماره: 5709 / س ت- 22 / 3 / 42، همان.

[18]. سند شماره: 613 / 611- 27 / 4 / 42، همان.

[19]. امام خمینی در آینه اسناد، همان، ج 2، ص 154.

[20]. آیت‌الله سید محمدهادی میلانی به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 349، سند شماره: 5696 / 16ج- 21 / 6 / 42.

[21]. سند شماره: 9797 / س ت- 7 / 5 / 42 رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد دوم، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[22]. سند شماره: 11049 / س ت- 21 / 5 / 42، همان.

[23]. سند شماره: 12185 / س ت- 3 / 6 / 42، همان.

[24]. سند شماره: 3347 / 7 / 11 / 19658- 13 / 6 / 42، همان.

[25]. سند شماره: 2107 / د 3- 16 / 6 / 42، همان.

[26]. سند شماره: 11930 / س ت- 16 / 6 / 42، همان.

[27]. سند شماره: 12083 / س ت- 16 / 6 / 42، همان.

[28]. سند شماره: 14625 / س ت- 21 / 6 / 42، همان.

[29]. سند شماره: 16886 / س ت- 24 / 7 / 42، همان.

[30]. همان.

[31]. سند شماره: 5021- 16 / 7 / 42، همان.

[32]. سند شماره: 17961 / س ت- 6 / 8 / 42، همان.

[33]. سند شماره: 17986 / س ت- 9 / 8 / 42، همان.

[34]. سند شماره: 18012 / س ت- 14 / 8 / 42، همان.

[35]. سند شماره: 18037 / س ت - 19 / 8 / 42، همان.

[36]. سند شماره: 17983 / س ت- 9 / 8 / 42، همان.

[37]. سند شماره: 20159 / س ت- 25 / 8 / 42، همان.

[38]. سند شماره: 127 / الف 312- 26 / 8 / 42، همان.

[39]. سند شماره: 20199 / س ت- 29 / 8 / 42، همان.

[40]. سند شماره: 21711 / ر2- 2 / 9 / 42، همان.

[41]. سند شماره: 20505 / س ت- 3 / 9 / 42، همان.

[42]. سند شماره: 20516 / س ت- 4 / 9 / 42، همان.

[43]. سند شماره: 20528 / س ت- 5 / 9 / 42، همان.

[44]. سند شماره: 5812- 6 / 9 / 42، همان.

[45]. سند شماره: 5883- 12 / 9 / 42، همان.

[46]. سند شماره: 6047- 27 / 9 / 42، همان.

[47]. سند شماره: 21356 / س ت- 2 / 10 / 42، همان.

[48]. آیت‌الله سید محمود طالقانی به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 471، سند شماره: 24229 / س ت- 16 / 10 / 42.

[49]. سند شماره: 21926 / س ت- 19 / 10 / 42، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد دوم، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[50]. سند شماره: 42059 / 312-  25 / 10 / 42، همان.

[51]. سند شماره: 24339 / س ت- 1 / 11 / 42، همان.

[52]. سند شماره: 25858 / س ت- 15 / 11 / 42، همان.

[53]. سند شماره: 6400- 1 / 11 / 42، همان.

[54]. سند شماره: 14661 / 20 الف- 15 / 6 / 44، همان.

[55]. سند شماره: 878 / 322- 12 / 11 / 42 و سند شماره: 360 / الف312- 14 / 11 / 42، همان.

[56]. سند شماره: 6587- 22 / 11 / 42، همان.

[57]. جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، همان، ص 171، سند شماره: 813 / 20الف- 20 / 1 / 43.

[58]. سند شماره: شماره: 814 / 20 الف- 20 / 1 / 43، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد دوم، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[59]. سند شماره: 1498 / 20 الف- 29 / 1 / 43، همان.

[60]. سند شماره: 2291 / 20 الف- 9 / 2 / 43، همان.

[61]. جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، ص 175، سند شماره: 2114 / 20الف- 6 / 2 / 43.

[62]. سند شماره: 2572 / 20 الف- 13 / 2 / 43، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد دوم، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[63]. خلیل ملکی به روایت اسناد ساواک، ص 235، سند شماره: 399 / ک- 14 / 3 / 43.

[64]. سند شماره: 7199 / 20الف- 13 / 4 / 43، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد دوم، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[65]. سند شماره: 7848 / 20الف- 15 / 4 / 43، همان.

[66]. سند شماره: 871 / س ت شمیران- 4 / 5 / 43، همان.

[67]. سند شماره: 16744 / 325- 16 / 6 / 43، همان.

[68]. سند شماره: 11178 / 20الف- 31 / 5 / 43، همان.

[69]. سند شماره: 11166 / 20الف- 26 / 5 / 43، همان.

[70]. سند شماره: 14389 / 20ﻫ / 2- 2 / 7 / 45، همان.

[71]. سند شماره: 6824 / 7 / ﻫ- 17 / 6 / 43، همان.

[72]. سند شماره: 25140 / 312- 4 / 7 / 43، همان.

[73]. سند شماره: 25204 / 312- 11 / 7 / 43 و سند شماره: 2141- 6 / 7 / 43، همان.

[74]. سند شماره: 25172 / 312- 7 / 7 / 43، همان.

[75]. صحیفه امام، ج ‌1، ص 409.

[76]. جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، ص 191، سند شماره: 2853- 28 / 8 / 43.

[77]. سند شماره: 24291 / 20الف- 17 / 11 / 43، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد دوم، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[78]. سند شماره: 27656 / 20 الف- 26 / 12 / 43، همان.

[79]. سند شماره: 3412 / 322- 29 / 1 / 44، همان.

[80]. روز شمار روابط ایران و امریکا، غلامرضا کرباسچی، ص 176.

[81]. سند شماره: 1384- 19 / 4 / 44، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد دوم، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[82]. سند شماره: 14389 / 20 ﻫ / 2- 2 / 7 / 45، همان.

[83]. سند شماره: 195 / 20 الف- 21 / 1 / 44، همان.

[84]. سند شماره: 16512 / 312- 3 / 3 / 44، همان.

[85]. سند شماره: 9776 / 20 الف- 23 / 4 / 44، همان.

[86]. سند شماره: 10701 / 20 الف- 3 / 5 / 44، همان.

[87]. شماره: 10727 / 20 الف- 5 / 5 / 44، همان.

[88]. سند شماره: 11944 / 20 الف- 13 / 5 / 44، همان.

[89]. سند شماره: 13434 / 20 الف- 4 / 6 / 44، همان.

[90]. بخش ضمائم، همان.

[91]. سند شماره: 124 / 300- 17 / 6 / 44، همان.

[92]. سند شماره: 53494 / 312- 28 / 10 / 44، همان.

[93]. سند شماره: 44 / 3807 / 56- 14 / 12 / 44، همان.

[94]. سند شماره: 1594 / ﻫ- 27 / 1 / 45، همان.

[95]. سند شماره: 411 / د ع- 24 / 8 / 45، همان.

[96]. همان.

[97]. سند شماره: 3296 / 20 ﻫ- 15 / 2 / 45، همان.

[98]. سند شماره: 8957 / 312- 5 / 3 / 45، بخش ضمائم، همان.

[99]. سند شماره: 9428 / 20 ﻫ - 1 / 5 / 45، البته اللهیار صالح در مهر ماه سال 1345 در این‌باره به ساواک گفت: «من اکنون سنم از 70 سال گذشته مبتلا به چند مرض می‌باشم و حتی به حزب خودم (منظور حزب ایران) که اخیراً مرا به عنوان دبیرکلی انتخاب کرده بودند نوشتم که من پیر و بازنشسته شده‌ام دیگر نمی‌توانم در مبارزات شرکت کنم؛ تا چه رسد به اینکه حزب تشکیل بدهم.» سند شماره: 14389 / 20 ﻫ / 2- 2 / 7 / 45، همان.

[100]. سند شماره: 10128 / 20 ﻫ - 8 / 5 / 45، همان.

[101]. سند شماره: 10257 / 20ﻫ - 19 / 5 / 45، همان.

[102]. سند شماره: 16527 / 20ﻫ / 2- 23 / 7 / 45، همان.

[103]. سند شماره: 31161 / 20 / 7م- 16 / 12 / 45 و سند شماره: 31169 / 20 / 7 / م- 17 / 12 / 45، بخش ضمائم، همان.

[104]. سند شماره: 950 / 20 ﻫ 2- 8 / 1 / 46، همان.

[105]. سند شماره: 1317 / 20 ﻫ 2- 5 / 2 / 46، همان.

[106]. سند شماره: 22233 / 312- 15 / 3 / 46، همان.

[107]. سند شماره: 6068 / 20 ﻫ 2- 24 / 2 / 46، همان.

[108]. سند شماره: 618 / 21- 30 / 2 / 47، همان.

[109]. سند شماره: 1392 / 21- 12 / 4 / 46، همان.

[110]. سند شماره: 32391 / 20 ﻫ 2- 20 / 10 / 46، همان.

[111]. سند شماره: 32915 / 20 ﻫ 2- 24 / 10 / 46، همان.

[112]. سند شماره: 7018 / 20 ﻫ 2- 18 / 2 / 47، همان.

[113]. جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، ص 213، سند مورخه 29 / 3 / 47.

[114]. همان، ص 215، سند شماره: 13196 / 20 ﻫ 2- 5 / 4 / 47.

[115]. همان، ص 216، سند شماره: 81798 / 312 - 9 / 9 / 47.

[116]. سند شماره: 47660 / 20 ﻫ 2- 29 / 12 / 47، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد دوم، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[117]. سند شماره: 27001 / 20 ﻫ 2- 6 / 1 / 48 و سند شماره: 27034 / 20ه2- 10 / 1 / 48، همان.

[118]. سند شماره: 229 / 21- 21 / 1 / 48، همان.

[119]. شیخ حسین لنکرانی به روایت اسناد ساواک، ص 178، سند شماره: 12980 / 20 ﻫ 3- 21 / 2 / 48.

[120]. سند شماره: 30026 / 20 ﻫ 2- 6 / 6 / 48، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد دوم، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[121]. همان.

[122]. سند شماره: 33440 /  ﻫ 2- 12 / 12 / 48، بخش ضمائم، همان.

[123]. سند شماره: 32905 / 20 ﻫ 2- 20 / 11 / 48، همان.

[124]. سند شماره: 7748 / 20 ﻫ 2- 22 / 1 / 49، همان.

[125]. سند شماره: 7762 / 20 ﻫ 2- 23 / 1 / 49، همان.

[126]. سند شماره: 1012 / 21- 2 / 3 / 49، همان.

[127]. سند شماره: 10986 / 20 ﻫ 2- 10 / 8 / 49، همان.

[128]. سند شماره: 8052 / 20 ﻫ 2- 10 / 1 / 50، همان.

[129]. سند شماره: 8417 / 20 ﻫ 2- 7 / 2 / 50، همان.

[130]. سند شماره: 8519 / 20 ﻫ 2- 14 / 2 / 50، همان.

[131]. سند شماره: 8570 / 20 ﻫ 2- 19 / 2 / 50، همان.

[132]. سند شماره: 8812 / 20 ﻫ 2- 5 / 3 / 50، همان.

[133]. سند شماره: 12526 / 9ﻫ- 9 / 6 / 50، همان.

[134]. سند شماره: 12737 / 20 ﻫ 12- 24 / 7 / 50، همان.

[135]. سند شماره: 10157 / 20 ﻫ 12- 16 / 1 / 51، همان.

[136]. سند شماره: 11506 / 20 ﻫ 2- 3 / 3 / 51، همان.

[137]. سند شماره: 3713 / 21- 7 / 9 / 52، همان.

[138]. سند شماره: 21929 / 20 ﻫ 12- 26 / 9 / 53، همان.

[139]. صحیفه امام، ج‌3، ص 72.

[140]. سند شماره: 24034 / 20 ﻫ 12- 26 / 12 / 53، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد دوم، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[141]. سند شماره: 29036 /  ﻫ12- 30 / 7 / 54، بخش ضمائم، همان.

[142]. سند شماره: 25284 / 20 ﻫ 12- 6 / 11 / 35، همان.

[143]. سند شماره: 25430 / 20 ﻫ 12- 17 / 11 / 35، همان.

[144]. سند شماره: 20462 / 20 ﻫ 12- 8 / 2 / 36، همان.

[145]. روزشمار تاریخ ایران باقر عاقلی، ج 2، ص 320، همان.

[146]. سند شماره: 22401 / 20 ﻫ 12- 24 / 5 / 36، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد دوم، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[147]. سند شماره: 24469 / 20 ﻫ 12- 17 / 9 / 36، همان.

[148]. سند بدون شماره و تاریخ: [3 / 12 / 2536]، همان.

[149]. در اصل: اعتراض.

[150]. در اصل: نماید.

[151]. سند شماره: 178 / 10 / 03 / 501 / 6- 3 / 8 / 1357، همان.

[152]. خاطرات اللهیار صالح، دکتر سید مرتضی مشیر، انتشارات وحید، چاپ اول، 1364ش.

[153]. سرنوشت یاران مصدق هوشنگ مهدوی، ص 146.

































اللهیار صالح سفیر ایران در آمریکا


اللهیار صالح سفیر ایران در آمریکا


از چپ دکتر احمد متین دفتری اللهیار صالح و دکتر سنجابی اعضاء هیات حل اختلافات مساله نفت در یک جلسه


از راست اللهیار صالح دکتر غلامحسین صدیقی باقر کاظمی داریوش فروهر و دکتر مهدی آذر


خبرنگاران در حال مصاحبه با دکتر احمد متین دفتری و اللهیار صالح


از راست محمد علی وارسته احمد متین دفتری اللهیار صالح اورل هریمن سفیر آمریکا در تهران جواد بوشهری


اورل هریمن فرستاده رئیس جمهور آمریکا در تهران در حال صحبت با اللهیار صالح


دکتر محمد مصدق متنی را قرائت می‌کند اللهیار صالح و عبدالعلی لطفی نیز حضور دارند

منبع: مقدمه کتاب رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد دوم، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1398، با تلخیص و ویراستاری.
 

تعداد مشاهده: 11421


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.