امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: خدای بیامرزد آن بنده‌ای را که بیندیشد و عبرت گیرد، و پشت کردن‌ها و روی‌آوری آنچه حاضر است را با دیده اعتبار(پند و اندرز) بنگرد. بحارالانوار، جلد 70، صفحه 119، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.***

تاریخ و آنچه که به ملت‌ها می‌گذرد، این باید عبرت باشد برای مردم. از جمله تاریخ عصر حاضر... امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 8، ص 348.

 

 

مقالات با درج سند

سرباز دیرین اسلام و مبارز سختکوش شهید سید اسدالله لاجوردی


تاریخ انتشار: 30 مرداد 1402


از تولد تا دوران مبارزه

شهید سید اسدالله لاجوردی فرزند مرحوم حاج‌ سید‌علی‌اکبر در 1314 ه‌ ش در یکی از محلات جنوب شهر تهران به دنیا آمد. نام مادر بزرگوارشان خانم قمر قائم‌الصباحی بود. حاج‌سید‌ علی‌اکبر هیزم‌فروش و مردی عائله‌مند بود؛ او چهار پسر و چهار دختر داشت.[1] شهید لاجوردی تحصیلات دوران ابتدایی را طی سال‌های پرآشوب 1320 تا 1327 در یکی از مدارس تهران گذراند و در سال اخیر وارد دبیرستان شد و دو سال در این مقطع به تحصیل پرداخت. پس از آن نزد پدر به کار مشغول شد؛ اما از علاقه ایشان به تحصیل و پیگیری کسب علم کاسته نشد. ایشان به همراه حاج‌ صادق امانی و شهید محمدصادق اسلامی در مسجد شیخ‌علی ادبیات عرب و علوم حوزوی را در حد کفایه فراگرفت.[2][3]

شهید لاجوردی در سال 1340، با خانم زهرا گل‌گل ازدواج کرد. نام فرزندان ایشان در اسناد به ترتیب محمد، زهره، حسین و حسن ثبت شده ‌است.[4] شهید لاجوردی در یک منزل اجاره‌ای (هبه‌ای) در خانی‌آباد (خیابان مولوی، کوچه وزیر‌نظام) زندگی می‌کردند.[5] در اسناد موجود، شغل ایشان چوب‌فروشی، روسری‌فروشی، فروشندگی پوشاک، روسری و ملیله‌دوزی، و محل کارشان هم بین بازار مشیرخلوت و جعفری ثبت شده ‌است.[6] شهید لاجوردی برای انجام امور شغلی خود به برخی شهرها سفر می‌کردند.[7] در یکی از اسناد درباره فعالیت‌های شغلی ایشان آمده ‌است:

[پس از آزادی از زندان مشهد] به دکان رفتم و از آن روز تاکنون شب و روز مشغول فعالیت‌های کسبی بوده‌ام و شاهد زنده‌اش هم چرخ‌های خیاطی است که در منزل گذاشته‌ام؛ حتی روزهای جمعه خودم و خانمم از طلوع فجر تا به آخر شب خیاطی می‌کردیم و حتی همین شب گذشته، من آخرین طاقه پارچه را برای دوخت روسری بریده ‌بودم.[8]

همسرشان نیز ایشان را در انجام کارها یاری می‌کردند. به گواهی یکی از اسناد:

با کمک خانمم که در منزل کار می‌کند و روسری‌های ما را می‌دوزد، بحمدالله توانستیم تقریباً در مدت 6 ماه، سه قطعه فرش بخرم. اگر همچنان که کار می‌کردم به کارم ادامه می‌دادم، بدون شک امسال مکه می‌رفتم و در ظرف کمتر از 5 سال می‌توانستم خانه بخرم.[9]

البته شهید لاجوردی مبارزی خستگی ناپذیر بود و این اظهارات را در شرایط سخت بازجویی بر زبان آورده بود. اما در آن واقعیت‌هایی نهفته است؛ یک مورد آن، این است که ایشان پس از سال‌‌ها فعالیت در بازار تهران، هنوز صاحب‌خانه نشده بودند. در حالی که اسناد نشان می‌دهد ایشان اهل انجام کارهای خیر و عام‌المنفعه و کمک به دیگران بوده‌اند. بلندای طبع و قناعت ایشان را می‌توان در عبارات زیر یافت:

بحمدالله در هر وضعی که هستم، بی‌نیازم...[از نظر مالی] در هر وضعی که باشم، بی‌نیازیَم آرامش می‌بخشد.[10]

 

مبارزات

مبارزات انقلابی، اسلامی مردم ایران علیه حکومت پهلوی به‌ صورتی قاطع از سال‌های نخست دهه 1340 ه‌ ش ‌به رهبری امام خمینی(ره) شروع شد. رژیم برای انجام تغییرات مورد نظر آمریکایی‌ها، ابتدا بخشی از این تغییرات را در قالب تصویب‌نامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی مطرح کرد. تصویب‌نامه با مخالفت شدید روحانیون به ویژه حضرت امام خمینی رو‌برو شد. روحانیت به درستی پی ‌برده ‌بود که هدف اصلی، ایجاد تغییر به سود مردم نیست، بلکه هدف واقعی ایجاد تغییرات گسترده اقتصادی و فرهنگی و وابسته کردن کشور به محصولات بیگانگان و به حاشیه راندن اسلام است. دولت اسدالله علم سرانجام مجبور شد در برابر مقاومت روحانیون عقب نشینی کند. اما رژیم بار دیگر این تغییرات را در قالب برنامه موسوم به انقلاب ـ به اصطلاح ـ سفید به یک همه‌پرسی نمایشی گذاشت.

روحانیت مبارز و مردم متدین ایران، این بار نیز به رهبری حضرت امام خمینی رو ‌در ‌روی رژیم قرار‌ گرفتند. این به اصطلاح انقلاب، تغییرات عمیقی در فرهنگ و اجتماع ایران ایجاد می‌کرد و حضرت امام با درک اهمیت موضوع از همان آغاز به مخالفت با اصول ششگانه پرداختند. ادامه این رویارویی‌ها با حمله کماندوهای رژیم به مدرسه فیضیه قم و سخنرانی کوبنده امام خمینی در عاشورای سال 1342 ادامه‌یافت. دستگیری حضرت امام خمینی و قیام مردم انقلابی در 15 خرداد 1342 نقطه عطفی در روند نهضت انقلابی مردم ایران به شمار می‌رود.

واقعه دیگری که روند مبارزات مردم را وارد مراحل جدیدی کرد، تصویب لایحه کاپیتولاسیون و دادن حق مصونیت به آمریکایی‌ها در ایران بود(سال 1343ش). این لایحه استقلال ایران را زیر سؤال می‌برد و لکه‌ای ننگین در تاریخ کشورمان بود. حضرت امام خمینی که تازه از بازداشت رژیم آزاد شده ‌بودند، طی یک سخنرانی قاطع و کوبنده، وابستگی و سرسپردگی رژیم و خیانت آن به استقلال ایران را فریاد کردند. پس از این سخنرانی، رژیم که تحمل انتقادات کوبنده و افشاگری امام را نداشت، ایشان را به ترکیه تبعید کرد.

در سال 1343، مبارزه وارد مراحل حساس خود شده بود. رویارویی مردم انقلابی با رژیم و مقاومت علیه خیانت‌های آن، شدت گرفت. در چنین شرایطی، چند تن از مبارزان هیئت‌های مؤتلفه اسلامی، حسنعلی منصور نخست وزیر وقت را در تاریخ 1 / 11 / 1343 هدف گلوله قرار ‌دادند.[11] پس از کشته‌ شدن منصور، تلاش‌های حکومتی برای دستگیری مظنونین شدت گرفت و برخی از اعضای هیئت‌های مؤتلفه دستگیر شدند. شهید ‌لاجوردی که عضو این هیئت‌ها بود و با واسطه شهید صادق امانی (داماد خانواده لاجوردی) با این گروه پیوند یافته ‌بود، دستگیر و بازداشت شد.[12]

به روایت اسناد موجود، شهید لاجوردی در اسفند 1343، به اتهام اقدام بر ضد امنیت، عضویت در هیئت مؤتلفه اسلامی، فعالیت مضره و همکاری با روحانیون مخالف دستگیر شد و شعبه 7 بازرسی دادستانی ارتش برای ایشان قرار بازداشت موقت صادر کرد. این اتهامات مربوط به اقدام هیئت‌های مؤتلفه در قتل حسنعلی منصور بود.

 

هیئت‌های مؤتلفه اسلامی

در بازجویی‌هایی که از شهید لاجوردی به عمل ‌آمده، برخی اطلاعات درباره ارتباط ایشان با مؤتلفه و نقشی که در ساختار آن داشته‌اند، وجود دارد.

سال 42 یک هیئت تفسیر قرآن داشتیم که در آنجا اعلامیه‌ای از روحانیون آورده می‌شد و بالاخره این هیئت با دو هیئت دیگر که آن‌ها هم هیئتی به نام اصفهانی‌ها و دیگری به یک نام دیگر بود، رابطه برقرار کردند و اعلامیه از آن‌ها می‌گرفتند و سرانجام دستگیر شدیم.[13]

شهید لاجوردی در بازجویی‌ها، منکر نام و عنوان خاصی برای این گروه (هیئت‌های مؤتلفه) بود:

«این اسم (هیئت‌های مؤتلفه) برای اولین بار به گوش من می‌خورد... من جزء افراد بوده‌ام ولی من با اسم داشتن برای جلسه مخالف بوده‌ام در جلسه هیچ‌وقت اسم برای جلسه نمی‌گذاشتم.»[14]

هیئت‌های مؤتلفه شامل هیئت مرکزی، هیئت مالی، تبلیغات و سه گروه بود. شهیدصادق امانی، اسلامی، مدرسی و شهید لاجوردی با هم در یک گروه بودند. شهید لاجوردی عضو کمیته تبلیغات بود ولی در بازجویی‌ها هرگونه اقدام درباره چاپ اعلامیه‌های مؤتلفه را تکذیب کرد.[15] مؤتلفه علاوه بر روحانیون تهران (مانند استاد شهید مرتضی مطهری و هاشمی رفسنجانی) با مراجع قم نیز در ارتباط بود. اگر کسی عازم قم بود، توسط او از مراجع سؤال می‌شد.[16]

یکی از دغدغه‌های عمده مؤتلفه، بررسی دردهای ناشی از خرافات و درمان آن بود. روی این موضوع تقریباً یکسال کار شد. تفسیر قرآن، بحث درباره انسان و سرنوشت او (قضا و قدر، جبر و تفویض) از دیگر موضوعات مورد توجه مؤتلفه بود. برای این کار از روحانیون تهران مانند استاد شهید مرتضی مطهری جهت سخنرانی دعوت به عمل می‌آمد.[17]

درباره چگونگی ورود شهید لاجوردی به مؤتلفه نیز اطلاعات مهمی وجود دارد. بنابر این آگاهی‌ها، شهیدلاجوردی در جلسه‌ای که با حضور آقایان رضائی، رحمانی، حاج‌عبدالله مهدیان، مدرسی، صادق امانی و صادق اسلامی تشکیل شد، به سایر اعضا معرفی شد.[18] وی درباره شرکت خود در نشست‌های مؤتلفه آورده ‌است:

«من و صادق امانی که داماد ماست با هم و با اسلامی و مدرسی سابقاً رفیق بودیم و برای تشکیل جلسه با هم مشورت می‌کردیم و بعداً با دو نفر دیگر از آقایان که الآن درست در نظر ندارم که چه شد، شناس شدیم. همین‌قدر می دانم امانی با عسکری رفیق بود. کم کم با هم آشنا شدیم و تشکیل جلسه دادیم و فقط به منظور تعلیم و یاد گرفتن مسائل مذهبی و دستور گرفتن از مراجع با هم جمع شدیم که اقایان میرفندرسکی و میر محمدصادق و بهادری و خلیلی هم با ما بودند و من هم در جلسه‌ای که با رضائی داشتم در آنجا تفسیر قرآن و مسئله می‌گفتم و در [آن]جلسه هم بحث سرنوشت انسان[را] مطرح می‌کردیم.»[19]

درباره نقش شهید لاجوردی در ساختار و فعالیت‌های مؤتلفه آمده ‌است:

«من در هیئت مؤتلفه سمتی نداشتم. من جلسه‌ای اختصاصی داشتم به نام مخصوص معروف نبود و نام نداشت و تعداد چهار نفر در آن جلسه شرکت می‌کردند. جلسات شبانه بود و من تفسیر قرآن می‌گفتم و مسائل دینی؛ برادران نوری، رضائی و لباسچی. این جلسه در منزل اقای رضائی منعقد می‌شد در خانه ما هم شرکت داشتند.»[20]

 

محکومیت و آزادی

دادرسی نیروهای مسلح به ریاست اداره زندان شهربانی کل کشور اطلاع داد: دادستانی ارتش با رأی دادگاه تجدید‌نظر شماره 2، درباره اسدالله لاجوردی متهم به اقدام بر ضد امنیت داخلی(فعالیت مضره) و اهانت به رئیس مملکت، به هیجده ماه حبس تأدیبی با احتساب بازداشت قبلی موافقت نموده و به دلیل عدم تصویب فرجام خواهی وی، در 7 / 12 / 44 قطعیت آن اعلام می‌گردد.

اسناد موجود رفتار سخت و خشن مأمورین و بازجوها با مبارزان انقلابی را نشان می‌دهد. شهید لاجوردی به شکل‌های مختلف به موضوع شکنجه در بازجویی‌ها و رفتارهای غیر انسانی در زندان‌ها اشاره کرده‌اند.[21] ایشان در 2 شهریور 1345، پس از 18 ماه بازداشت و حبس، آزاد شدند. اداره کل سوم در سال‌های 1345 و 1347، از ساواک تهران خواست با استفاده از امکانات موجود و منابع مربوطه اعمال، رفتار و تماس‌های سید اسدالله لاجوردی، تحت مراقبت قرار‌گیرد.[22]

 

دستگیری و بازداشت دوباره (سال 1349)

اداره کل 316، در خرداد 1348 به ساواک تهران خبر داد هر هفته روزهای یکشنبه جلسات مذهبی به سرپرستی شهید لاجوردی به‌طور سیار و در منزل افراد تشکیل می‌شود. بنا بر اخبار واصله، حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی سخنران این جلسات بود. این جلسات به صورت محرمانه و با مدیریت شهید لاجوردی برگزار می‌شد و نشانی محل تشکیل جلسه تلفنی به افراد مورد نظر اطلاع داده می‌شد و ورود به جلسات برای اشخاص آزاد نبود.[23]

در سال 1348، تیم فوتبال رژیم صهیونیستی در تهران به مصاف تیم ملی فوتبال کشورمان ‌رفت. در این سال‌ها اعتراضات ضد رژیم در کشورمان بالا گرفته بود. مردم مسلمان ایران بر خلاف رژیم پهلوی، خود را بخشی از جبهه جهان اسلام در برابر رژیم صهیونیستی می‌دانستند. شکست کشورهای عربی از اسرائیل و عدم دخالت ایران در این جنگ‌ها، احساسات مردم مسلمان را جریحه‌دار کرده ‌بود. اکنون ملت مسلمان ایران که از سال‌های پیش، انقلاب خود را به رهبری امام خمینی(ره) علیه رژیم آغاز کرده بود، یکپارچه اعتراض و خشم بودند. در چنین فضایی، پخش اعلامیه و تراکت بالا گرفته بود. حمله به دفتر شرکت اِل‌عال نیز از دیگر کارهایی بود که در این زمان انجام شد.

در اردیبهشت 1349، محمدعلی هاشم‌بیگ لشکری در این رابطه دستگیر شد. درباره آشنایی شهید لاجوردی با محمد (امیر) لشکری آمده است:

«آقای لشکری اول در بازار جامع دکان داشت و همکار ما بود و بعداً زیگزال‌دوزی[زیگزاگ‌دوزی] تشکیل داد و ما هم روسری‌هایمان را می‌دادیم به ایشان زیگزال می‌کرد و برای ما می‌آورد و همین الان هم مقداری روسری نزد ایشان داریم. روسری‌ها را به‌صورت پارچه به ایشان می‌دادم و ایشان می‌دوخت و به ما می‌داد و یا احیاناً من می‌رفتم و خودم با موتور می‌بردم. ایشان روسری را هر یک جین، 5 ریال می‌گیرد و می‌دوزد و حسابش را هر دو سه روز یک مرتبه و احیاناً هر روز تصفیه[تسویه] می‌کند.»[24]

لشکری در بازجویی‌ها گفته ‌بود که برای چاپ اعلامیه‌ها با شهید لاجوردی تماس گرفته و ایشان 2500 برگ اعلامیه را پس از تهیه به وی داده ‌است. همچنین شهید لاجوردی قول داده‌ بود، لشکری را در تهیه تراکت یاری کند. موضوع دیگر حمله به دفتر شرکت ال‌عال بود. معترضین قصد شکستن شیشه‌های ال‌عال را داشتند، اما شهید لاجوردی به لشکری گفته ‌بود برای این کار بهتر است از بطری‌های آتش‌زا استفاده کنند. در همین زمان شهید لاجوردی جزوه‌های پلی‌کپی شده ولایت فقیه[25] را نیز به لشکری داده ‌بود.[26]

در 23 اردیبهشت 1349 شهید لاجوردی به اتهام اقدام علیه امنیت داخلی کشور دستگیر شد و منزل ایشان مورد بازرسی قرار ‌گرفت. در این بازرسی هیچ‌گونه مدرک قابل توجهی برای بازرسی‌کنندگان به دست نیامد. ساواک پرونده شهید لاجوردی را به اداره دادرسی نیروهای مسلح ارسال کرد و شعبه 7 بازپرسی دادرسی نیروهای مسلح برای ایشان، قرار بازداشت موقت صادر کرد.[27]

دستگیری لشکری و اعترافات وی، افزون بر بازداشت شهید لاجوردی، زمینه دستگیری شیخ‌ محمد نصیری را هم فراهم کرد. ساواک در بازجویی‌ها، متوجه شد که پای شیخ‌ محمد نصیری نیز در میان است. شهید لاجوردی در توضیح چگونگی آشنایی خود با شیخ‌ محمد نصیری، به حسینیه ارشاد و نقش استاد شهید‌مرتضی مطهری در این زمینه اشاره کردند؛ ایشان در بازجویی‌ها کمترین اطلاعات را درباره شیخ‌محمد نصیری دادند و گفتند که شیخ نصیری را فقط چند بار دیده و اطلاعاتی میان ایشان رد و بدل نشده و حتی نشانی محل کار و زندگی وی را ندارند:[28]

«متهم به جهت فرار از کیفر و همچنین معرفی ننمودن همکاران خود از اعتراف طفره رفته است.»

در نظریه رهبر عملیات آمده است:

«اسدالله لاجوردی که اصولاً فرد ناراحت و آشوبگری بوده طی مدتی که در زندان به سر برده، به اصطلاح آبدیده‌تر شده و نسبت به افکار قبلی خود راسخ‌تر گشته و پس از آزادی از زندان، جسورانه‌تر از قبل، دست به فعالیت‌های خلاف قانون زده و با تحریک عده‌ای از جوانان و در اختیار گذاردن وسایل و امکانات درصدد ایجاد بلوا و آشوب در مملکت بوده و سماجت او در انکار حقایق، معرف افکار انحرافی و افکار ضد مملکتی او می‌باشد.»[29]

نگاهی به اوراق بازجویی که در پرونده شهیدلاجوردی موجود است، نشان می‌دهد که ایشان در برابر سؤالات بازجو تلاش می‌کردند پاسخ‌ها به گونه‌ای نباشد که برای بازجو نتیجه‌ای داشته‌ باشد یا در دادگاه مورد استناد قرار گیرد. این جواب‌ها اغلب تکذیب ادعای بازجو، پاسخ منفی(نمی‌دانم، اطلاع ندارم، در نظر ندارم و مانند آن) کلی و بدون جزئیات مشخص بود.[30] ایشان در مواردی برای ندادن جواب دقیق و مشخص، از ضعف حافظه خود و یا ابتلا به بیماری و مانند آن سخن می‌گفتند.

در بازجویی سال 1349 آمده است:

«شهید لاجوردی: چون مدت زمانی است که از محکومیت من می‌گذرد و اختلالی که در دستگاه حافظه‌ام به تصدیق آقای دکتر سامی که در زندان تحت معالجه ایشان بوده‌ام و نسخه‌های مداوایی ایشان موجود است باور کنید که از جزئیات جلسات سابق چیزی به یاد ندارم.»

بازجو: «سرکار با زرنگی خاصی از پاسخ دادن به سؤالات طفره می‌روید. با توجه به وضع جسمانی شما، تصور نمی‌رود اظهارات سرکار در مورد نقص حافظه و یا کمبود آن صحیح باشد و همان‌طوری که گفته شد از پاسخ دادن به سؤالات طفره می‌روید.»[31]

ساواک در تجزیه و تحلیل این بازجویی‌ها نوشت:

«متهم مورد بحث به علت تعصب شدید نسبت به افکار و اعمال خود در تمام مدت بازجویی از بیان حقیقت خودداری نموده و در کلیه موارد ماهرانه سعی کرده که از دادن پاسخ صحیح خودداری نماید... بالاخره در سایر مواردی که از او تحقیق شد کلاً از ابراز حقیقت شانه خالی کرده در حالی که هیچ‌یک از گفتار او در بازجویی مقرون به حقیقت نیست و متهم به جهت فرار از کیفر و همچنین معرفی ننمودن همکاران خود از اعتراف طفره رفته است.»[32]

ساواک پرونده شهید لاجوردی را به اداره دادرسی نیروهای مسلح ارسال کرد. دادگاه رسیدگی به اتهامات شهید لاجوردی در 22 دی ماه 1349 برگزار شد و شهید لاجوردی را به چهار سال حبس (در برخی از اسناد شش سال ذکر شده) محکوم کرد.[33]

ندامتگاه مرکزی در 9 آذرماه 1349 در نامه‌ای به اداره کل زندان‌ها درباره 8 نفر از زندانیان از جمله شهید لاجوردی، خواستار تبعید آن‌ها از اندرزگاه شماره 3 شد.[34]

حضور سید‌ اسدالله که چون شیری شرزه می‌غرید برای زندانبانان بازداشتگاه شماره 3 قصر غیر قابل تحمل شد. روشنگری‌های او زندانیان دیگر را تحت تأثیر قرار داده و باعث شده بود حرکت‌های ضد رژیم در زندان شکل بگیرد و به همین دلیل به دنبال تقاضای وی برای انتقال دیگر، او به زندان شهربانی مشهد منتقل گردید.[35]

شهید لاجوردی در آبان ماه سال 1351، به زندان شهربانی مشهد منتقل شد. در مکاتبه اداره زندان‌ها با ریاست شهربانی‌های استان خراسان، خواسته شده ترتیبی اتخاذ شود که ایشان با زندانیان عادی تماسی نداشته ‌باشد. همچنین درباره ملاقات‌ها و مکاتبات ایشان موارد لازم تذکر داده‌ شده ‌است.[36]

شکنجه‌های دوران بازجویی و سخت‌گیری‌های دوران زندان ادامه یافت و بر اوضاع جسمانی شهید‌ لاجوردی آثار بدی گذاشت. شهید لاجوردی در ملاقات با همسرشان در زندان مشهد (1352ش) به شکنجه‌های زندان و آسیب دیدن پاهایشان اشاره‌ کرده‌اند:[37]

«با تمام بیماری‌هایی که در زندان عارضم شده (نقص چشم چپ و تقریباً از بین رفتن دید آن، درد شدید کمر، ناراحتی عصبی، سرگیجه که اخیراً در اثر مرور زمان ـ نه مداوا ـ قدری بهبود یافته و ناراحتی معده) هیچ‌گونه رسیدگی از طرف مقامات مسئول مشاهده نمی‌کنم. به عنوان نمونه برای چشمم وقتی به بهداری مراجعه کردم، ایشان لطف فرموده پس از اصرار فراوان من سه عدد قرص ویتامین  Aمرحمت کردند یا وقتی به زندان مشهد منتقل شدم از همان بدو ورود به آنفلونزا مبتلا شدم و در حدود یک ماه است که وحشتناک از سینه‌ام چرک می‌آید ولی هرگاه مراجعه می‌کنم با دو قرص یا کپسول آنتی بیوتیک مراجعت می‌کنم و کوچکترین اثری تا کنون حاصل نگشته... خلاصه انسانی سالم به زندان آمده‌ام و با کلکسیونی از مرض در صورتی که همراه با بیماری‌های ناشی از آن، جان نسپارم خارج خواهم ‌شد.»[38]

ایشان در بازجویی‌ها و تکمیل پرسشنامه‌ها این رفتارهای غیر‌انسانی را متذکر شده‌اند؛ وضع هوای داخل زندان و غذا در عبارات زیر توصیف شده ‌است:

«وضع هوای سلول‌ها چون در طبقه سوم قرار گرفته، اصولاً به درد زندگی یک حیوان هم نمی‌خورد تا چه رسد به یک انسان. هوا بسی کثیف است و پر از گازهای مسموم که همین هوای ناسالم در تشدید ناراحتی عصبیم مؤثر افتاده و ضربان قلبم را گاه‌گاهی زیاده از حد معمول می‌کند؛ مضافاً که صداهای چندین موتور جهت گرم کردن هوا و تصفیه آن مزید بر علت گشته. وضع غذای زندان اصولاً قابل ذکر نیست و به وصف نمی‌آید. فقط باید از نزدیک دید و از آن استفاده کرد تا معلوم شود چه نوع غذایی است.»[39]

مکاتبات شهید لاجوردی با اعضای خانواده، دوستان و... مورد مراقبت ساواک قرار داشت. در اسناد برجای ‌مانده به موارد متعددی از کنترل مکاتبات ایشان اشاره شده است.[40] در نامه خواهر‌زاده‌شان خانم مهین لاجوردی، با توصیف اوضاع جامعه و ستایش مبارزات شهید لاجوردی، موضوع صبر و استقامت در راه مبارزه مطرح شده است. این نامه مورد سانسور ساواک قرار گرفت و به شهیدلاجوردی تحویل داده‌ نشد:

«...ای عشق پاک ابدی و ای مظهر عالی‌ترین عواطف انسانی؛ این چه نیروی عظیمی است که در کانون وجود شما می‌جوشد و این چه قلب محتشمی است که در تنگنای سینه شما می‌تپد. عشق تو یک عشق ابدی و آسمانی است. در میان این دریای بی‌آرام زندگی که از بیدادگری و شرارت فاجعه بزرگ هستی را به خاطر می‌آورد... در عصر حاضر وجود کسانی که منشأ خالص و پاک داشته ‌باشند و این رگ‌های عصبی‌شان تشعشعات عمیق و روح‌افزا و نجات‌‌دهنده هر نوع خفت و نادانی انسان‌ها باشد از طلا و بالاتر از آنچه را که به فکر آدمی می‌رسد، نایاب‌تر است. امیدوارم از برخورد با موانع و مشکلات دامان شکیبایی را از دست ندهید و بر دشمنان حق‌کش و دنیاپرست غالب شوید. همچنان که خودتان اطلاع دارید فضیلت و برتری افرادی همچو شما از اول میزان استقامت در برابر ناملایمات زندگی است، و الله مع الصابرین.»[41]

در مکاتبه‌ای دیگر با شهید لاجوردی، برخی اطلاعات درباره خانواده، برگزاری جلسات قرآن و برخی فعالیت‌های فرهنگی دیگر که در تهران برگزار می‌شد، اطلاعاتی ارائه شده ‌است.[42]

ساواک دستور داده بود ملاقات‌های شهید لاجوردی در زندان تحت مراقبت ویژه مأمورین قرار گیرد. در تیر ماه 1352، خواهر شهید لاجوردی به ملاقات ایشان رفت. مأمورینی که مراقب این ملاقات بودند گزارش دادند که در این ملاقات، خواهر وی از وضع اقتصادی مردم به ویژه طبقات پایین صحبت نموده و شهید لاجوردی هم از ایشان خواسته‌ که ارتباط خود با خانواده‌های مبارزین را قطع نکنند:

«خواهر نامبرده بالا با وی ملاقات و اظهار داشته مردم توی آتش می‌سوزند. کارگری که روزی پانزده تومان مزد می‌گیرد، خدا می‌داند چطور زندگی می‌کند و برادرش به وی دستور داده که رابطه خود را با خانم‌های مجاهدین قطع نکند؛ مخصوصاً خانم مفیدی[43] که به نفع ماست.»[44]

چهار روز بعد از این ملاقات، همسر شهید لاجوردی با ایشان ملاقات کرد. فاصله دو ملاقات نشان می‌دهد در این زمان خانواده ایشان در مشهد به سر می‌برده‌اند.[45] مأمورینی که مراقب این گفت‌و‌گو بودند، بخش‌های حساس آن را ثبت کرده‌اند. در گفت‌و‌گوی دیگری که در ملاقات اول شهریور ماه انجام‌ شده، بر اهمیت مطالعه و شناخت اسلام و مبارزه تأکید شده‌است.[46]

در این ملاقات‌ها همچنین درباره سخت‌گیری‌های ساواک نسبت به خانواده و بستگان شهید لاجوردی اطلاعاتی رد و بدل می‌شد.[47] خانواده شهید لاجوردی در دوره اقامت در مشهد، با خانواده‌های زندانیان ضد امنیتی اهل مشهد (مانند خانواده‌های حیاتی، روزبه و رضائی) در ارتباط بودند.[48] شهید لاجوردی در زندان با افرادی نظیر اکبر فتوت ارتباط برقرار کرده بود. برخی زندانیان تحت تأثیر شهید لاجوردی قرار می‌گرفتند و دایره روابط به بیرون زندان کشیده می‌شد. فتوت (متولد1324ش- یزد) در ملاقات با پدرش گفته ‌بود:

«حتماً در تهران نزد اسدالله لاجوردی که در بازار جعفری کار می‌کند می‌روی. او آدم بسیار خوب و مطمئنی می‌باشد. چند سال زندان بوده قابل اطمینان است.»[49]

در یکی دیگر از ملاقات‌ها، شهید لاجوردی از همسرشان خواسته بودند که ارتباطشان را با خانواده برخی زندانیان قطع کنند.[50]

شهید لاجوردی پس از چهار سال، در 30 فروردین 1353 از زندان مشهد آزاد شد.[51] پس از آزادی ایشان، اداره کل سوم (312) به ساواک تهران نوشت:

«با توجه به اینکه مشارالیه فردی متعصب بوده و به احتمال قوی فعالیت‌های گذشته خود را با رعایت نهایت پنهان‌کاری و شدت هر چه بیشتر دنبال خواهد‌ نمود، خواهشمند است دستور فرمایید سریعاً نسبت به شناسایی مجدد و مراقبت کامل از اعمال و رفتار وی و افراد خانواده‌اش اقدام نموده و این اداره کل را آگاه سازند.»[52]

گزارش منبع 7617 در تیرماه 1353 نشان می‌دهد که شهید لاجوردی همچنان در خط مبارزه است. این منبع در جریان یک مذاکره خصوصی، متوجه این موضوع شده بود. در این مذاکره به مسئولیت مبارزین نسبت به مردم و اسلام اشاره شده بود. تلقی شهید لاجوردی از مبارزه، وظیفه و تکلیف بود. در گزارش مذکور، به این نکته اشاره شده که لاجوردی در جست‌و‌جوی فرصت مناسب برای مبارزه است. ساواک که به‌سختی می‌توانست منبعی را برای مراقبتِ از خانواده شهید لاجوردی به کار بگیرد، شنبه را با آموزش‌های بیشتر مأمور این کار کرد.[53] شهید لاجوردی در این روزها، در جلسات شهید آیت‌الله دکتر بهشتی شرکت می‌کرد.[54] در این دوره روابط میان مبارزان در بند و آزادشدگان ادامه داشت.[55]

علاوه بر ملاقات‌ها و نامه‌نگاری‌ها، برخی پیام‌ها با تلفن، یا ملاقات حضوری و نوشتن پیام‌های خاص انجام می‌شد:[56]

«در سال 1350 که من حسین جنتی را می‌دیدم، او می‌گفت که من در زندان قصر با اسدالله لاجوردی آشنا شدم و فعلاً هر وقت از قم به تهران می‌آیم و سری به مغازه آن‌ها می‌زنم. بعد از دستگیری من در سال 1353، که می‌خواست آزاد شود به او گفتم که هر وقت بیرون رفتی، این پیغام را بیرون، در پاکت دربسته می‌نویسی و به مغازه لاجوردی می‌دهی تا لاجوردی به حسین جنتی بدهد. متن پیام این بود که بنویسید هر گونه فعالیتی که با من و صادق کاتوزیان داشت اعتراف شده، اگر دستگیر شد کتک نخورد؛ که همین کار را کرده است.»[57]

روابط حسین جنتی با شهید لاجوردی[58]، سبب شد ساواک طی عملیاتی موسوم به نیل، مراقبت از شهید لاجوردی را در قالب عملیات تعقیب و مراقبت انجام دهد.[59] هنوز چند روز از آغاز عملیات تعقیب و مراقبت شهیدلاجوردی نگذشته بود که دستور دستگیری و بازرسی از محل کار و سکونت ایشان صادر شد. در روز 7 اسفند 1353، شهید لاجوردی دستگیر و منزل ایشان مورد بازرسی قرار‌گرفت. در صورتجلسه بازرسی به اوراق و مدارک مضره‌ای اشاره شده که از منزل ایشان به دست آمده بود.[60] شعبه 12 بازپرسی دادستانی ارتش در تاریخ 11 اسفندماه برای ایشان قرار بازداشت موقت صادر کرد و ساواک، اوراق تحقیقاتی (بازجویی‌هایی) را که از شهیدلاجوردی به عمل آمده ‌بود، به اداره دادرسی نیروهای مسلح (دادستانی) ارسال کرد و خواستار صدور قرار مقتضی برای ایشان شد.[61]

این بار، بازجوی متخصص کوچصفهانی مأمور بازجویی از شهید لاجوردی شد. شهید لاجوردی در این بازجویی اطلاعاتی را که هیچ مطلب خاصی درباره فعالیت‌های سیاسی نداشت در برگه بازجویی نوشت. مثلاً اینکه نایلون‌های مورد نیازش را از کجا می‌خرد، یا این موضوع که هنوز وقت ‌نکرده به دوستش ناصر نراقی که تازه ازدواج کرده، سری بزند. در یک مورد به این موضوع اشاره کرده که توسط دوستی برای افطار دعوت شده و دوست دیگری یک مغازه کوچک خریده ‌است. شهیدلاجوردی به نسبت خانوادگی خود با هادی قائم‌الصباح و اسدالله بادامچیان و دستگیری و زندانی شدن ایشان نیز اشاره کرده‌ است. موضوعاتی که برای بازجو، مطلب خاصی نداشت.[62] بازجو کوچصفهانی نیز به مانند بازجویان پیشین به نتیجه مشابهی رسید:

«همیشه سعی کرده‌اید با لطایف‌الحیل کتمان حقایق نموده و بدین ترتیب تعصب خود را نشان دهید. سعی نکنید با نوشتن جملاتی از قبیل پشیمانم و فراموش کرده‌ام از پاسخ دادن به سؤالات، طفره بروید. سرکار که به هیچ عنوان حاضر به حقیقت‌گویی نمی‌باشید، سعی کنید بدون داشتن تعصب حقایق را بنویسید‌... فکر نمی‌کنید کلمه پشیمانم را صرفاً به منظور فرار از مجازات می‌نویسید... جواب‌هایی که در پاسخ سؤالات از سرکار می‌شود، می‌نویسید و هم‌چنین دلایلی که ارائه می‌دهید، خیلی ابتدایی بوده و خود نشان‌دهنده این موضوع است که سرکار حاضر نیستید بدون داشتن تعصب حقایق را بنویسید.»[63]

در مرداد 1354، بازپرس شعبه 12 دادستانی، شهید لاجوردی را بزهکار تشخیص داده قرار مجرمیت برای ایشان صادر کرد.[64] جلسه مقدماتی دادگاه به ریاست سرتیپ ابوالحسن غفارزاده برای بررسی مقدماتی پرونده در دوم شهریور 1354 تشکیل شد. در 5 شهریور 1354، دادگاه عادی شماره 1، اسدالله لاجوردی را به هیجده سال حبس جنایی درجه 2 با احتساب ایام بازداشت قبلی محکوم نمود.[65] این رأی در دادگاه تجدید نظر تأیید شد.[66]

در اردیبهشت 1355ش کمیته مشترک ضد خرابکاری از اداره زندان‌ها خواست 15 نفر از زندانیان را به آن کمیته اعزام کند. نامِ شهیدلاجوردی در ردیف دوم این فهرست قرار داشت. شهید لاجوردی در 23 اردیبهشت از کمیته مشترک ضد خرابکاری به بازداشتگاه تحویل و شماره 1982 به وی اختصاص داده شد.[67] در روزهای 18 تیر، 30 مهر، 28 اسفند 1355، 25 فروردین، 11 اردیبهشت، 22 اردیبهشت، 17 خرداد، 12 تیر، 9 و 25 مرداد سال 1356، اعضای خانواده شهید لاجوردی (پدر، مادر، برادران، خواهران، خواهرزادگان، همسر و فرزندان) در بازداشتگاه اوین به دیدار ایشان رفتند.[68] ایشان در زندان اوین با دکتر عباس شیبانی هم‌بند بودند و یک منبع با نام همکار (باوند) به درون سلول ایشان نفوذ داده ‌شد. این منبع برای کسب خبر و جلب اعتماد شهید لاجوردی و دکتر شیبانی توجیه شده ‌بود.[69]

ساواک در مرداد 1356 به این نتیجه رسید که دوره زندان اخیر بر روحیه شهید لاجوردی اثر گذاشته و اداره دادرسی نیروهای مسلح نیز عفو ایشان را به مناسبت 28 مرداد 1356 مورد تأیید قرار‌داده است:

«با توجه به مدتی که تحمل کیفر نموده و نظریه ساواک با اعطاء تخفیف و تبدیل کیفر به 3 سال و 6 ماه و 9 روز حبس درجه 2 جنایی پیشنهاد می‌گردد.»

و بدین ترتیب ایشان در تاریخ 27 / 5 / 1356 از زندان آزاد شد. [70]

در آبان 1356، اداره کل سوم(312) به ساواک تهران اعلام کرد که احضار شهیدلاجوردی بلامانع است. این احضار به این دلیل صورت گرفت که ساواک منبعی برای کنترل ایشان نداشت و نمی‌توانست از شنود مکالمات تلفنی برای مراقبت از ایشان استفاده کند. بنابر‌این روش احضار و مصاحبه مورد استفاده قرار‌ گرفت.[71] ساواک تهران در 29 آبان ماه به اداره کل سوم نوشت:

«نامبرده بالا به این سازمان احضار و ضمن مذاکره با وی معلوم گردید مشارالیه مجدداً در بازار جعفری به شغل روسری ‌فروشی مشغول گردیده و بنا به اظهار خودش من بعد تصمیم دارد دیگر توجهی به مسائل سیاسی نداشته و به کار و زندگی خویش بپردازد.»[72]

 

آن سوی مبارزه

در اسناد موجود، شهید لاجوردی را فردی عاشق مطالعه می‌یابیم. این مطالعات در درجه اول به کتب اسلامی و به ویژه قرآن و نهج‌البلاغه مربوط بود. ایشان علاقه‌ای ویژه به قرآن و نهج‌البلاغه و تفسیر قرآن داشتند. دلیل اصلی این علاقه، عشق به اسلام بود.[73]

شهید لاجوردی در ایام سخت زندان نیز فرصت مطالعه و یادگیری را از دست ندادند:

«در زندان قصر کم‌کم وضع عمومی‌ام بهتر شد و قدرت روزی یکی دو ساعت مطالعه پیدا کردم؛ آن هم اوائل یک قسمتی یک نفر می‌خواند و من گوش می‌کردم. اولین کتابی که در زندان برایم خواندند، کتاب خدا در جهان آقای ناصر مکارم بود. خوشبختانه در زندان قصر چون کتاب‌های تفسیر زیادی در دست بود، اکثر وقتم را به مطالعه تفسیر پرداختم و همچنان در حالت خوابیده مطالعه کردن ادامه ‌داشت. در زندان قصر نزد آقای انواری مقداری فقه و اصول خواندم. در زندان مشهد صبح که از خواب بلند می‌شدم. به خواندن و مطالعه تفسیر قرآن و قرآن می‌پرداختم.»[74]

در مکاتبات شهربانی و ساواک از یک‌جلد کلاسور (با 150 برگ نوشته) و یک‌جلد دفترچه حاوی نوشته‌های خطی شهید لاجوردی یادشده که هنگام انتقال از زندان قزلحصار به ندامتگاه مرکزی از ایشان گرفته ‌شده است. کلاسور یاد شده تفسیر آیه شریفه «و نرید أنْ نَمُنَّ علی الّذینَ اسْتُضْعِفُوا فی‌الأرض» بود و دفترچه خطی شامل یادداشت‌های زندان و تفسیر قرآن بود.[75] این یادداشت‌ها، سیمای مبارزی را ترسیم می‌کنند که اهل مطالعه است، در جلسات درس استاد حاضر می‌شود، عاشق قرآن و نهج‌البلاغه است، به مسائل و موضوعات روز می‌اندیشد و راه کار ارائه می‌کند.

شهید لاجوردی علاوه بر تفسیر آیه مذکور، نوشته‌هایی به نام: اقیانوس بیکران طبیعت یا دریای ذهن، گره چارقد خانم باجی یا صندوق بانک و چادر، چاخچور و شلیته دارد که به ترتیب در باب موضوع فایده علم منطق و فلسفه، ربا و سود بانکی، و حجاب در جامعه و در دانشگاه است.

مطالعات شهید لاجوردی و آشنایی‌شان با موضوعات دینی، ایشان را به محل رجوع دوستان و آشنایان تبدیل کرده ‌بود. در یکی از نامه‌هایی که در دوره زندان مشهد به شهیدلاجوردی نوشته شده، نویسنده سؤالاتی را درباره موضوعاتی چون خداوند، شیطان، فرشتگان، هدف خلقت، تفاوت اسلام و مسیحیت و مسئولیت انسانی و اجتماعی انسان طرح کرده ‌است.[76]

در سال 56 و 57 و با شکوفا شدن حرکت‌های مردمی در نهضت اسلامی شهید لاجوردی با دیگر همرزمان خود در تکثیر و پخش اعلامیه‌ها فعال بود. جزء کمیته استقبال از امام در ورود ایشان به خاک وطن بود و پس از پیروزی انقلاب مسئولیت سنگین دادستانی انقلاب اسلامی به عهده ایشان گذاشته شد. در این دوره مسئولیت با تلاشی شبانه روزی در پی جنایتکاران رژیم پهلوی از سویی و از سوی دیگر در پی کشف و خنثی‌سازی توطئه وطن‌فروشانِ سلطنت‌طلب و منافقین و گروه‌های مارکسیستی بود. اقدامات بسیار مؤثر و مدبرانه آن شهید در دوران این مسئولیت خود حدیث مفصلی است که در این مختصر نمی‌گنجد. بعد از آن، مسئولیت سازمان زندان‌ها را بر عهده گرفت و با کمال سعه صدر از هر فرصتی برای آگاهی افرادی که فریب ریاکاری و دروغ‌بافی گروهک‌های ملحد و یا التقاطی را خورده بودند، استفاده می‌نمود و از همین رهگذر تعداد قابل توجهی از این زندانی‌ها به دامان اسلام بازگشته و هدایت خود را رهین روشنگری‌ها و برخورد صمیمانه و پدرانه شهید لاجوردی هستند. این دوران مسئولیت شهید لاجوردی و مبازات سابق ایشان در زندان‌های تهران و مشهد با تفکر التقاطی و کافرانه منافقین، موجب شده بود که سردمداران خط نفاق کینه و بغض او را به دل گرفته و در صدد قتل وی بر آیند. یک بار به قصد به شهادت رساندن او اقدام نمودند ولی فقط توانستند جوانمرد بزرگوار محمد کچوئی را به شهادت برسانند. در اواخر سال 1376 شهید سید اسدالله لاجوردی از ریاست سازمان زندان‌ها استعفا داد و با کناره‌گیری از مسئولیتی سنگین، بار دیگر به حجره‌ کوچکش در بازار تهران بازگشت. او در اول شهریور 1377، سوار بر دوچرخه ـ مرکب راهوارش ـ به سوی بازار بزرگ تهران رفت تا در حجره‌ کوچکش مشغول کار شود. نزدیک ظهر، دو تن از دوستان قدیمی به نام آقای فاضل و آقای رئیس‌اسماعیلی برای احوالپرسی و دیدار با شهید لاجوردی به مغازه او رفته بودند و در لحظه‌ شهادت لاجوردی در آنجا حضور داشتند که آقای رئیس‌اسماعیلی، معاون سابق طرح و برنامه‌ی وزارت دادگستری هم به همراه آقای لاجوردی به شهادت رسید.

دقایقی پس از حادثه‌ ترور، یکی از مهاجمان توسط نیروهای انتظامی ‌دستگیر و بازداشت شد. یک روز پس از حادثه گروهک منافقین ترور شهیدلاجوردی را به‌ عهده گرفت. به گزارش خبرگزاری فرانسه، سخنگوی این گروهک در تماس تلفنی با خبرگزاری مذکور در نیکوزیا اعلام کرد که ‌این گروهک حاج‌ اسدالله لاجوردی و دو تن دیگر از همراهان وی را ترور کرده است.

سه روز بعد نیز هویت تروریست اعلام شد. یک مقام امنیتی در وزارت اطلاعات اعلام کرد: عامل ترور شهیدلاجوردی «علی‌اصغر غضنفرنژاد» نام دارد که خود را با نام مستعار «سیاوش» معرفی کرده است. تروریست مذکور اعتراف کرده بود که دوره‌های مختلف آموزش تروریستی، از جمله، نحوه‌ ترور شهید لاجوردی را در عراق و در مقرهای گروهک منافقین گذرانده است.

مقام امنیتی وزارت اطلاعات اعلام کرد: «سیاوش»، تروریست دستگیر شده که در واقع سر تیم عملیاتی این جنایت بود، پس از ترور شهید لاجوردی توانست به نحوی خود را از معرکه خارج کرده و فرار کند اما از آنجا که توسط مردم مورد شناسایی قرار گرفته بود، به هنگام خروج از کشور و زمانی که قصد داشت خود را به پایگاه تروریستی منافقین در خاک عراق برساند، شناسایی و دستگیر شد. غضنفرنژاد در اسفند همان سال از جانب دادگاه انقلاب اسلامی ‌محاکمه و به اعدام محکوم گردید و چندی بعد حکم اعدام به اجرا در آمد.[77]

در پی شهادت مظلومانه شهید لاجوردی مقام معظم رهبری پیامی به شرح زیر صادر فرمودند:

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌

من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدّلوا تبدیلا

شهادت سید بزرگوار و مجاهد فی سبیل‌الله مرحوم آقای حاج‌ سید اسدالله لاجوردی که از چهره‌های منور انقلاب و پیشروان جهاد فی سبیل‌الله بود بار دیگر ارج و قدرِ سربازان دیرین اسلام و مبارزان سختکوش راه آزادی را در خاطره‌ها زنده ساخت. منافقان کور دل و خیانت‌پیشه با این جنایت عمق کینه‌ی خود را نسبت به یاران صادق امام امت و خدمتگزاران حقیقی مردم آشکار کردند و چهره‌ی منفور خود را تیره‌تر و منفورتر ساختند.

این شهید عزیز در تمام دوران مبارزات اسلامی به اخلاص و صبر و مقاومت و روشن‌بینی شناخته شده بود. در راه خدا بلاهای بزرگ را به جان می‌خرید و در میدان‌های سخت حاضر بود. پس از پیروزی انقلاب در همه‌ی مسئولیت‌هایی که در راه خدمتگزاری به مردم و کشور به او محول شد با قدرت و ایثار و بدور از اغراض و مطامع مادی ادای وظیفه کرد و هیچ‌گاه خستگی به خود راه نداد.

شهادت در راه خدا اجر بزرگی است که خدای شاکر علیم به این انسان مؤمن و با اخلاص مرحمت فرمود. خداوند روح مطهر او را با اجداد طیبین و طاهرینش محشور فرماید.

این‌جانب شهادت این برادر ارجمند را به خانواده‌ی گرامی و دوستان همرزم و همسنگرش و به همه‌ی ملت ایران تبریک و تسلیت عرض می‌کنم.

والسّلام علی عبادالله الصالحین

سید علی خامنه‌ای    

2 / 6 / 77

 

پی‌نوشت‌ها:


[1] یاران امام به روایت اسناد ساواک(6)، شهید اسدالله لاجوردی، به همراه یادداشت‌های زندان، تهران، 1377، ص 1 و 309، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[2] همان، ص ده و یازده. اسناد به ویژه اوراق بازجویی، میزان تحصیلات شهید لاجوردی را علوم قدیمی، ششم ابتدایی و دوم متوسطه ثبت کرده‌اند. ص 33، 105، 120، 232.

[3] همان.

[4] همان، ص دوازده، 156، 232.

[5] همان، ص 2، 135.

[6] همان، ص 1، 2، 105، 222، 268، 322، 323.

[7]این سفرها بیشتر به موضوع مبارزه مربوط بود و در پوشش کارهای تهیه و خرید جنس و مانند آن صورت می‌گرفت: یک بار برای تهیه پارچه از کارخانه‌های اصفهان به یکی از کارخانه‌های اصفهان (کارخانه نجف آباد) رفتم. همان، ص240.

[8] همان، ص 237.

[9] همان، ص 243.

[10] همان، ص 135، 139.

[11] همان، ص سیزده- چهارده.

[12] از میزان و چگونگی فعالیت‌های شهید لاجوردی طی سال‌های 1330 تا 1341 اطلاعی در دست نیست. همان، ص دوازده.

[13] همان، ص 254.

[14] همان، ص 9، 12.

[15] همان، ص 13، 15 و 16 درباره بخش مالی مؤتلفه آمده است: یک صندوق مالی وجود داشت که آقای شفیق مسئول آن (صندوقدار) بود و من و اسلامی و مدرسی و امانی توسط رحمانی به آقای شفیق پول‌هایی که می‌دادیم، می‌رسید و به منظور کمک کردن به مستمندان و صرف امور خیریه از قبیل خاکه و ذغال و دارو برای بیماران و رسیدگی به بینوایان بود. همان، ص 19، 48.

[16] همان، ص 50.

[17] همان، ص 47 و 50، شهید لاجوردی درباره رواج خرافات در محیط‌های مذهبی اظهار داشته‌اند: در جلساتی که من شرکت می‌کردم عمده‌اش در مسجد بینایی واقع در کوچه وزیر‌نظام بوده... در مسجد بینایی مباحث عمومی و روضه‌خوانی مطرح بود. اما در جلسه اخیر چون مدت‌ها بود که درک کرده‌ بودم مسائل دین را با خرافاتی توأم کرده و بعضی افراد بی‌سواد به مردم تلقین می‌کنند لذا در صدد شرکت در جلسه‌ای بودم که حتی‌الامکان خالی از خرافات باشد. لذا در جلسه مذکور بحث قضا و قدر (انسان و سرنوشت) که از مباحث عالی اسلامی است توسط یکی از علماء [استاد شهید مرتضی مطهری] تهیه می‌شد در آنجا به بحث آن می‌پرداختیم و فقط منظور خوب شناختن مسائل دینی بوده، منظور از خرافات، نظیر دخیل بستن به سقاخانه یا شمع روشن کردن در آن‌ها یا قفل کردن قفل‌ها به ضریح امامزادگان یا اینکه هر بدبختی و هرگونه گرفتاری را خدا اجباراً برای مردم خواسته و از این قبیل مسائل که تعدادش متأسفانه از کثرت زیادی قابل شمارش نیست و مردم ساده‌‌دل چون وحی و الهام الهی به آن معتقد بودند و بعضی‌ها هم برای اینکه از این راه امرار معاش می‌نمایند، صحت این گونه مطالب را تأیید می‌نمودند. همان، ص 44، 45.

[18] همان، ص 19.

[19] همان، ص 12.

[20] همان، ص 19.

[21] روزی که به حمام رفته بودم و آقایان مأمورین به دکانم تشریف آورده ‌بودند و پس از مقداری توقف ایشان آمدم و به اتفاق ایشان به قزل قلعه رفتم. به مجرد ورود در قزل قلعه، حضرات آقایان بازجوها چنان با کابل سه فازی مرا می‌زدند که از حال رفتم و از من می‌خواستند که بگویم نام این جلسه هیئت مؤتلفه بوده ‌است و بالاخره چون در جلسه‌های بازجویی چاره‌ای نداشتم و برای استخلاص از شکنجه نام مذکور را که آقایان اصرار به پذیرشش را داشتند، پذیرفتم. همان، ص 45.

[22] همان، ص 53، 57، 58، 59، 73.

[23] همان، ص 75-76؛ آقای هاشمی در این زمان ممنوع المنبر بود.

[24] همان، ص 84-85، این موضوع با عزت‌ شاهی نیز ارتباط داشت: «من اسدالله لاجوردی را در مغازه مصدقی دیدم و از آنجا او را شناختم. او چند مرتبه به مغازه مصدقی آمد و پارچه روسری را با ماشین ما برید و برد. در سال 49 که دوستان من در جریان مسابقات ایران و اسرائیل دستگیر شدند، او هم در ارتباط با محمدعلی لشکری دستگیر شد و به چهار سال زندان محکوم شد.» همان، ص 223.

[25] حسین دانشپور ضمن یک مذاکره اظهار داشته: «اخیراً اسدالله لاجوردی و چند نفر دیگر را که اسمشان را نمی‌دانم به علت توزیع کپی درس‌های خمینی در مورد حکومت اسلامی دستگیر کرده‌اند.» همان، ص 104.

[26] همان، ص 77. محمدعلی (معروف به امیر) هاشم‌بیک لشکری (متولد 1315ش، تهران) به همراه عزت شاهی در رابطه با تهیه تراکت و اعلامیه در رابطه با بازی فوتبال ایران و رژیم صهیونیستی و ورود سرمایه‌داران آمریکایی، تهیه کوکتل مولوتف برای آتش زدن شرکت ال‌عال فعالیت گسترده داشت. وی در 22 اردیبهشت 1349 به همین اتهام دستگیر و به شش سال حبس مجرد محکوم شد و تا 8 اسفند 1355 در زندان بود.

[27] همان، ص 79، 80.

[28]نحوه دوستی من با ایشان (آ‌شیخ حسن نصیری) از حسینیه ارشاد شروع شد. بدین نحو که یک دفعه من به آقای مطهری در حسینیه سلام کردم و همین شخص هم با ایشان مشغول صحبت بود. آقای مطهری مرا به نام صدا کرده و احوال پرسی نمودند. پس از اینکه از ایشان خداحافظی کردم، همین آقا شیخ‌حسن به دنبال من آمد و گفت: شما را مثل اینکه وقتی در زندان شماره 4 به ملاقات آقای طالقانی می‌آمدم، دیده‌ام و من هم گفتم درست است. ایشان اظهار محبت فراوانی کرد و گفت ما یک جلسه مذهبی داریم که گاهی جزوه‌هایی پلی‌کپی می‌کند و به مستمعین در جلسه می‌دهد و هم اکنون یک دانه از آنها نزد من است، مطالعه کنید. عبارتی پشت جزوه بود که خود عبارت را به یاد ندارم ولی معنایش این بود: اسلام و تبعیضات نژادی؛ که واقعاً به قدری جالب بود که مرا شیفته کرد... اوقات دیگر هم که به حسینیه می‌رفتم باز گاهی ایشان را می‌دیدم... آشنایی ما در محرم سال جاری بود. همان، ص 89.

[29] همان، ص 108-109.

[30] همان، ص 14-16.

[31] همان، ص 82- 83.

[32] همان، ص 108.

[33] همان، ص 110، 111-113، 118، 120، 126، 131، تأکید رئیس ساواک آن بود که مقرر است که آقای اسدالله (لاجوردی) که در دادگاه بدوی به شش سال حبس محکوم گردیده، مورد عفو واقع نشود. همان.

[34] ...از جمله زندانیان ناراحت و محرکین و مسببین اصلی بی‌نظمی در اندرزگاه مذکور (شماره 3) بوده و سایر زندانیان را با افکار پلید خود گمراه‌تر و به طور پنهانی آن‌ها را اغوا و اغفال و علاوه بر تحریک افکار آنان موجبات تشنج و ناراحتی زندانیان را فراهم می‌نمایند که برای چاره‌جویی، تقاضای تبعید آنان را مطرح نموده. همان، ص123، نیز نک: ص 118، ساواک در دهم بهمن ماه 1349 موافقت خود را با این انتقال اعلام کرد. همان، ص 124.

[35] همان، ص پانزده.

[36] نامبرده بالا که به اتهام اقدام علیه امنیت کشور به چهار سال حبس محکوم گردیده، که محکومیت او نیز از تاریخ 24 / 2 / 49 شروع و در تاریخ 30 / 1 / 53 خاتمه می‌یابد به فرموده بایستی به ندامتگاه آن شهربانی منتقل گردد. بدینوسیله زندانی مذکور با کارت عکس به وسیله مأمورین ژاندارمری مرکز اعزام و معرفی می‌گردد. خواهشمند است دستور فرمایند زندانی نامبرده بالا را برابر مقررات تحویل گرفته و ترتیبی داده ‌شود که با زندانیان عادی در تماس نباشد. ملاقات او با بستگان درجه یک زیر نظر مأمور انجام و نسبت به مکاتباتش با نظر ساواک محل اقدام نمایند. همان، ص 148-149.

[37] در گزارش شهربانی خراسان درباره این ملاقات آمده است: همسر زندانی می‌پرسد: پاهایت چطور شده؟ زندانی می‌گوید: اینها یادگار اوین است و تمام پایم اثراتی دارد. همان، ص 185.

[38] همان، ص 141-142، اشاره به بیماری‌های دوره زندان؛ ص 156-157.

[39] همان، ص 141-142.

[40] در نامه خواهرشان فخری، که مورد سانسور ساواک قرار گرفته به موضوع مبارزه، سختی‌ها و اهمیت آن اشاره شده‌ است. این نامه از سوی ساواک خراسان، حاوی مطالب مضره تشخیص داده ‌شد و ضبط گردید. در این نامه آمده‌است: «مملکت ما به وجود افرادی همچون شما نیازمند است؛ امیدوارم که با رنج‌ها و مجاهداتِ دشمن‌کش و حق‌پرور این آیینه درخشان و روشنایی روزافزون را هر آن بیشتر نمایید. چنان‌که خطر صعود انحراف ملت ما را فراگرفته و شمایید که می‌توانید با بهترین مجاهدات بهترین عواطف انسانی را بیدار سازید. چنان‌که آیه شریفه [32، سوره توبه] می‌فرماید: یریدون ان یطفئوا نور الله بافواههم و یأبی اللهُ [إلا] ان یتم نوره و لو کره الکافرون. همان، ص 163، 164، 165-166، 167.

[41] همان، ص 168، 169، 170، نیز نک: ص 171.

[42] همان، ص 194.

[43] شناسایی ما با خانواده مفیدی از آن‌جاست که خواهرم ناظم بود. او (مفیدی) معلم بود تا قبل از اینکه طیبه شوهر کند، نظامت مدرسه را به عهده داشت و گاهی رفت ‌و ‌آمدی داشتند. ولی از وقتی که شوهر کرده است، به کلی رابطه‌شان قطع شده ‌است. همان، ص 246، در جای دیگر: مفیدی‌ها که در سال 42، زندان بودند و در رفت ‌و ‌آمدهای ملاقات با آن‌ها آشنا شده ‌بودم. ص 257.

[44] همان، ص 175، در اسفند 1353، شهیدلاجوردی مورد بازجویی قرار گرفت. یکی از سؤالات بازجو درباره این ملاقات بود. نک: همان، ص 246.

[45] مدت اقامت خانواده شهید لاجوردی (همسر و فرزندان، خواهر و خواهرزاده) به درازا کشیده بود. در آبان ماه، اداره کل سوم(312) به ساواک مشهد نوشت: دستور فرمایید ترتیبی اتخاذ نماید تا طی مدت اقامت یادشدگان [همسر و خواهر شهید لاجوردی] در منطقه، از طریق منابع و همکاران افتخاری اعمال و رفتار آنان تحت مراقبت قرار گیرد. همان، ص 191 و 195.

[46] همان، ص 177.

[47] همان، ص 178.

[48] همان، ص 196، 199.

[49] اکبر فتوت دارای لیسانس حسابداری بود و به دلیل ارتباط با حبیب‌الله رهبری که در درگیری با مأمورین کمیته مشترک ضد خرابکاری کشته شد، مورد شناسایی و تعقیب قرار گرفت. وی پس از دستگیری به 4 سال زندان با اعمال شاقه محکوم شد و به زندان مشهد منتقل شد. همکار ساواک در زندان، فتوت را فردی مذهبی معرفی کرده است. نک: همان، ص 215.

[50] در گزارش شهربانی خراسان درباره این ملاقات آمده است: «زندانی ضد امنیتی سید اسدالله لاجوردی، ضمن ملاقات با همسرش اظهار نموده: با خانواده چهرازی (زندانی امنیتی) معاشرت نکن. به کسی که نسبت به چنین مسائلی این طور باشد، اصلاً نباید اطمینان کرد.» همان، ص 185.

[51] همان، ص 206، 207، 208، 209، 210-211، 213، 214.

[52] همان، ص 218 و 219.

[53] ...ضمن یک مذاکره خصوصی به دوستش اظهار داشته: به خدا قسم شما در مقابل مردم و دین اسلام مسئول هستید؛ چون از اوضاع و احوال آگاهید. پس بنابر این بایستی به وظایف خود عمل کنید. به خدا قسم اگر یک عمر در زندان باشیم به اندازه یک روز اباذر غفاری زجر نکشیده‌ایم. اسدالله لاجوردی که اخیراً از زندان آزاد شده، همچنان به افکار و عقاید افراطی و مخالف سابق خود پابرجاست و به طور حتم چنانچه فرصت مناسبی به دست آورد به فعالیت‌های خود ادامه خواهد داد. به شنبه آموزش داده شد که همچنان تا حدود امکان اعمال و رفتار یادشده فوق را تحت نظر داشته باشد و به محض مشاهده عمل بر خلافی از وی، مراتب را به موقع گزارش نماید. همان، ص 220 و 221.

[54] همان، ص 238.

[55] افرادی که در زندان همدیگر را شناخته بودیم و پس از آزادی از زندان به دیدنم آمده بودند: ناصر نراقی که بعد از حاج‌امیری بیش از همه بدیدنم می‌آمد. حاج‌امیری که از همه بیشتر می‌آمد. قریشی، قاسم‌زاده، ستاری، رضا مقدم... وقتی محمد صادق از زندان آزاد شده ‌بود، به دیدن او رفتم ...شخصی گفت: یک نفر از زندان قصر آزاد شده است و من می‌خواستم حال و احوالی از زندانیان قصر که سابق با آن‌ها بودم، بگیرم، برای اطلاع از وضع او و حال هم زندانیان سابقم به دیدن آن شخص رفتم (در گزارش ساواک، نام این فرد، علی اکبر مهدوی عضو فعال و دستگیر شده گروه به اصطلاح مجاهدین خلق ذکر شده است. همان، ص 264) جباری‌ها دو برادر بودند که در سال 49 در زندان قصر بودند و تقریباً شاید یک ماه به دستگیری‌ام که یکی از آن‌ها به دکانم آمد. همان، ص 240، 255، 257، 354-355 درباره حاج‌امیری، ص 239-240 صادق هم در حدود پانزده شانزده سال قبل در همسایگی ما منزلشان بود و من با پدرش آشنایی داشتم. ولی هیچ یک از پسرانش را نمی‌شناختم و در زندان مشهد با محمد صادق آشنا شدم. (ص257) آنها مشتری دکان نجاری و هیزم ‌فروشی‌ام بودند. (ص 260) در گزارش ساواک، محمد صادق به عنوان عضو محکوم سازمان آزادیبخش وابسته به جمعیت به اصطلاح آزادی معرفی شده‌است. ص 264.

[56]در هنگام آزادی شهید لاجوردی از زندان مشهد (سال 1353) یک شماره تلفن به دست مأمورین بازرسی افتاد. این موضوع و تلاش‌های مأمورین برای کسب اطلاعات بیشتر در این باره در اسناد منعکس شده است. همان، ص 207، 209، 210-211.

[57] همان، ص 223، در بازجویی که سال 1353ش از شهید لاجوردی به عمل آمده، می‌خوانیم: «یک روز پیغامی به من داده‌بود که به جنتی بدهم و... یادم نیست که به او گفته‌ام یا نه و اصلاً به خاطر ندارم آن پیغام در چه زمینه بوده‌است. نک: همان، ص244، نیز ص 248-252.

[58] از کسانی که بدیدنم آمد، جنتی بود و چند دقیقه‌ای با هم دیدار کردیم... و گفت: من در اصفهان در یک شرکت ساختمانی کار می‌کنم و گاه‌گاهی برای انجام کارهای شرکت تهران می‌آیم. یک‌بار دیگر هم پس از مدتی که شاید در حدود سه چهار ماه قبل بود باز به دیدارم آمد. ‌همان، ص 240.

[59] این عملیات قرار بود 15 روز انجام شود و پس از آن، با دستگیری شهید لاجوردی تحقیقات لازم از ایشان به عمل بیاید. با این حال سه گزارش عملیات تعقیب و مراقبت درباره شهیدلاجوردی طی روزهای 26، 27 و 28 بهمن 1353 ثبت شده ‌است. همان، ص 224، 225، 226، 227.

[60] همان، ص 228، 229، 230، این آثار عبارت بودند از: فرهنگ و ایدئولوژی(دکتر علی شریعتی)، دید و بازدید (جلال آل‌احمد) و چند نوشته از صمد بهرنگی(‌مثل ماهی سیاه کوچولو و قصه‌های بهرنگ)

[61] همان، ص 231، 235.

[62] همان، ص 233-234، ایشان در بازجویی‌ها اعلام می‌کردند که دوست صمیمی ندارند و کسی را به دوستی نگرفته‌اند. این پاسخ‌ها از باب احتیاط بود که مبادا ساواک به سراغ برخی نام‌ها و اسامی برود و به دلیل ارتباط آن‌ها با شهید لاجوردی برایشان مشکلی ایجاد کند. در بازجویی سال 1353، ایشان برخی از دوستان خود در محل کار را معرفی کردند. این کار به گونه‌ای بود که مدرک محکم و قابل استنادی دست ساواک نیفتد یا اسرار مبارزه لو برود. در این فهرست اسامی افرادی را می‌بینیم که چندان مورد توجه ساواک نبودند. اشعری آیینه فروش، آقای معافی و دانش کفش فروش، حاج محمد تاجیک، حاج مصطفی تاجیک همکار و دکاندار بازار جامع. ناصر تحصیلداری و نعمت‌الله حاج امیری... همان، ص 135 ، 233-234.

[63] همان، ص 242، 248، 249، 251، 256.

[64] همان، ص 269.

[65] همان، ص 280-282، 284.

[66] همان، ص 285، 286، 287، 288، 289، 290-292، 293، وزارت جنگ در 13 دی 1354 اعلام کرد فرجام خواهی غیر نظامی اسدالله لاجوردی پذیرفته نشده و پس از آن قطعیت رأی صادره جهت اجرا اعلام شد. همان، ص 295، 296، 297.

[67] همان، ص 303، 304، 305، 306.

[68] همان، ص 307، 309، 311، 312، 314، 315.

[69] همان، ص 308.

[70] همان، ص 316، 317-318، نیز نک: ص 320، 321.

[71] همان، ص 323، 324، 325، 326.

[72] همان، ص 327، آخرین سند درباره شهید لاجوردی دارای تاریخ 11 اردیبهشت 1357 است. همان، ص 329.

[73] همان، ص 136.

[74] همان، ص 236-237، 242.

[75] همان، ص 146، 147، ساواک درباره این نوشته‌ها اعلام کرد: این نوشته‌ها حاوی مطالب مضره هستند و استرداد آن‌ها به مصلحت نیست. ص 154.

[76] سرور گرامی‌ام برای من توضیح دهید که چه کار کنم تا سود بیشتری برای جامعه جهانی و خصوصاً برای وطنم داشته باشم و بهتر بگویم مسئولیتی که اکنون بر دوش من گذاشته شده‌ است، به عقیده شما چیست و چه کار کنم تا به بهترین وجهی از عهده این مسئولیت‌های پرارزش برآیم. سرور گرامی و ارجمندم خواهش می‌کنم به سؤالات فوق به طور کاملاً واضح جواب بدهید؛ زیرا من قادر به درک سخنان نغز و پرمغز شما نیستم. ضمناً مرا از نصایح خود مستفیض گردانید تا بتوانم با انجام دادن آن‌ها به طور صحیح وجدان خویش را آسوده سازم و بهتر بگویم زمانی که قدم برمی‌دارم سربلند باشم. ضمناً از این که قسمتی از وقت عزیز شما را به خود اختصاص دادم مرا ببخشید. همان، ص 301-302.

[77] . نک: مقاله: جزئیاتی از نحوه شهادت مرد پولادین انقلاب، سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی به نشانی: http: /  / www.irdc.ir=5127






































 

تعداد مشاهده: 5599


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.