امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: حکمت و زیرکی برای هرکس آشکار گردد عبرت را می‌شناسد و هرکس عبرت را بشناسد چنانست که در میان پیشینیان زندگانی کرده باشد. قصارالحکم، 31-5، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش. *** تاریخ باید سرمشق ما باشد. امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 7، ص 67.

شرحی بر اسناد

نگاهی به نقش چماقداران در مقابله با انقلاب اسلامی


تاریخ انتشار: 30 آبان 1402


مقدمه

از جمله پدیده‌های اجتماعی که در تاریخ معاصر ایران به‌ ویژه در دوران پهلوی به ایفای نقش پرداختند لُمپَن‌ها بودند. این گروه در سپهر سیاست ایران در دوران دو پهلوی جایگاه خاصی دارند. آنان در دوران رضاخان به‌ عنوان اهرم فشار علیه مردم به ‌کار گرفته می‌شدند و در دوران محمدرضا پهلوی نیز به ‌‌عنوان پیاده ‌نظام رژیم عمل می‌کردند. گرچه موضوع اصلی این نوشتار، بررسی نقش لمپن‌ها در مواجهه با انقلاب اسلامی ـ در پاییز و زمستان 57 ـ است، اما با این ‌وجود به ‌صورت گذرا نقش لمپن‌ها در سیاست عصر پهلوی را خواهد کاوید. در ابتدا برای ورود به بحث، لاجرم باید به یک تعریف مشخص از «لمپن» برسیم.

 

لمپن کیست؟

«لومپن» یا «لمپن» یک اصطلاح آلمانی است که معمولاً به ‌طور عام برای افراد رانده‌ شده از طبقه، وازده، به فساد کشیده شده و فاقد جایگاه و هویت طبقاتی به کار می‌رود. آن‌ها همواره با توسل به زور بازو و اعمالی چون چاقوکشی، درگیری، دعوا، ارعاب، باج‌گیری و... گذران زندگی می‌کنند.[1]

لمپن در ازای دریافت اندک پولی، قدرت بازوی خود را در اختیار ارباب قرار می‌دهد. به تعبیر یرواند آبراهامیان، آنان «اوباش جوان قلچماقی معروف به چاقوکشان هستند که می‌توانند برای هر نوع عمل فاسد یا وحشت‌افزا به ‌کار گرفته شوند.»[2] لمپن درک صحیحی از اوضاع سیاسی ندارد، اما با اندک تحریکی وارد میدان سیاست شده و در راستای امیال شخصی و نه اجتماعی گام برمی‌دارد.[3] به تعبیری بهتر: «معمولاً دخالت لمپن‌‌ها در جریانات سیاسی از روی آگاهی و تشخیص منافع و حقوق سیاسی نیست. به همین علت در اکثر موارد و در شرایط خاص، تحت تأثیر و تحریک نیروهای ارتجاعی به حوادث و جریانات سیاسی می‌پیوندند؛ به ‌طوری ‌که ارتجاع ـ استعمار در حساس‌ترین و طوفانی‌ترین روزهای تاریخی، به ‌منظور مرعوب کردن نیروهای انقلابی و برپا کردن آشوب و تخریب و ایجاد رعب و وحشت، با پول و وعده و وعید از نیروهای لمپن استفاده می‌کند.»[4] ازاین‌رو می‌توان گفت تعاریفی چون چماق‌دار، جاهل، اوباش و اراذل، گوشه‌ای از خصوصیات اجتماعی لمپن‌ها را در ذهن تداعی می‌کنند.

چنان‌ که آمد، در دوران پهلوی، این گروه با اندک پولی به اجاره صاحبان قدرت درآمده و در راستای امیال و خواسته‌های آن‌ها گام برمی‌داشتند. آن‌ها در این مسیر کمترین توجهی به خواست عمومی نداشتند و فقط زور بازوی خود را در راهی که اربابان زر و زور از آنان خواسته بودند به کار می‌بستند.

در آخرین سال‌های حیات دولت قاجار، دولت انگلیس با استفاده از لمپن‌ها، زمینه را برای روی کار آمدن دولت حسن وثوق‌الدوله فراهم کرده بود. چالرز مارلینگ وزیر مختار انگلیس در ایران با هزینه 10 تا 15 هزار لیره، گروهی از چماقداران را اجیر کرد تا علیه صمصام‌السلطنه بختیاری که در آن هنگام نخست‌وزیر بود و رابطه خوبی نیز با انگلیسی‌ها نداشت، به تظاهرات خیابانی بپردازند. این گروه با حمله به بازار، دکان‌ها را بستند و بازار را به تعطیلی کشاندند. این تظاهرات ساختگی یکی از عوامل سقوط دولت صمصام‌السلطنه بود.[5]

این اقدام آزمایش مناسبی بود تا چماقداران برای کودتای انگلیسی سوم اسفند 1299 تجهیز شوند. در پی این کودتا، لمپن‌ها با حمایت قزاقان و در معیت «مأموران تأمینات» (آگاهی)، ضمن بازداشت مخالفان کودتا، فرصت اقدام را از دیگر جریان‌های سیاسی گرفتند.[6] ازاین‌رو، این گروه چماق‌دار نقش تعیین ‌کننده‌ای در تثبیت کودتا بر عهده داشتند.

بعد از قدرت‌گیری رضاخان، او در راستای دستیابی به اهداف بعدی خود که مهم‌ترین آن تغییر سلطنت در ایران بود، باز هم از لمپن‌های اجیر شده استفاده کرد. در هنگام نخست‌وزیری وی این گروه‌ها زمینه افکار عمومی را برای به قدرت رسیدن رضاخان فراهم کردند و در ماجرای جمهوری‌خواهی نیز اوباش فعال بودند. عبدالله مستوفی از این گروه با تعبیر «بچه لات‌ها» یاد کرده و درباره فعالیت آنان در ماجرای جمهوری‌خواهی می‌نویسد: «در بعد از ظهر 27 حوت (27 اسفند) در دیوان محاکمات مالیه مشغول کار بودیم که یک‌مرتبه صدای جنجال و هیاهوی زیادی از بیرون شنیده شد. این ملت بود که جمهوری می‌خواست؟! پس از پایان کار، هنگام عصر برای دیدن این دستجات و تماشای این جمهوری‌خواهی مصنوعی، عمداً پیاده از خیابان‌های لاله‌زار، شاه‌آباد و جلوی مجلس و خیابان نظامیه آمدم. در بین راه جمعیت‌های 200-300 نفری که در میان آن‌ها بچه‌لات‌هایی هم مشاهده می‌شدند، دیدم. این‌ها بیرق‌های سرخی در دست گرفته و عده‌ای هم پیراهن سرخ در دست داشتند ... و در خیابان‌ها گردش می‌کردند.»[7]

علاوه بر این، رضاشاه به‌ منظور به زیر کشیدن کابینه قوام نیز از چماقداران استفاده کـرد و با راه‌اندازی دسته‌های اوباش، وانمود کرد که دولت قوام قادر به برقراری امنیت در پایتخت نیست.[8] در دوران نخست‌وزیری رضاخان نیز هنگامی ‌که مجلس قصد استیضاح او را داشت بار دیگر اوباش مجهز وارد صحنه شدند تا با راه‌اندازی تظاهرات ساختگی، مانع از اقدام مجلس شوند. این اوباش با حمله به شهید آیت‌الله سید حسن مدرس، حائری و کازرونی، آن‌ها را زیر ضربات مشت و لگد و چماق گرفته و مضروب کردند. در اثر این اغتشاش و در اثر بیم جانی برخی نمایندگان، مجلس استیضاح را پس گرفتند.[9]

اما بدون شک مهم‌ترین عرصه فعالیت لمپن‌ها در تاریخ معاصر ایران در 28 مرداد 1332 رقم خورد. در این روز این گروه که با پول اجیر شده بودند، ب ه‌عنوان بازوی اجرایی کودتا عمل کردند. در ساماندهی و تجهیز گروه اوباش، برادران رشیدیان نقش اصلی را بر عهده داشتند. آن‌ها با دادن پول به سران اوباش، آن‌ها را روانه خیابان‌ها کردند.[10] طیب حاج رضایی (که بعداً توبه کرد و به دلیل حمایت از نهضت امام خمینی در سال 1342 اعدام شد) و شعبان جعفری(شعبون بی‌مخ) دو تن از افرادی بودند که سرکردگی گروه‌های چماق‌دار را در آن روز بر عهده داشتند. روز 28 مرداد، چهارستون از اوباش چاقوکش از چهار محله جنوب تهران به راه افتادند. این چهار نقطه در محور خیابان مولوی بود. آنان وظیفه داشتند به نقاط استراتژیک شهر حمله برده و مقدمات زمین‌گیر شدن دولت مصدق را فراهم کنند.[11] خانه دکتر محمد مصدق نخست‌وزیر قانونی وقت، یکی از نقاطی بود که در آن روز با هجوم اوباش ویران شد.[12] کرمیت روزولت رئیس شعبه خاورمیانه سازمان سیا از این افراد با عنوان «زورخانه‌ای‌ها» یاد می‌کند که با فریاد «زنده باد شاه» و «مرگ بر مصدق» در خیابان‌ها در تردد بودند.[13]

طولی نکشید که بعد از کودتا لمپن‌ها به دریافت لقب «تاج‌بخش» مفتخر شدند و امتیازهای فراوانی را کسب کردند. به تعبیر علی رهنما، بسیاری از اوباش بعد از کودتا به کارگزاران محترم دولتی تبدیل شدند و از طریق بودجه‌های سرّی سازمان‌هایی همچون اداره دخانیات، راه‌آهن، تربیت‌بدنی و شهرداری به ‌طور منظم حقوق می‌گرفتند.[14]

طی سال‌های بعد از کودتای سال 32، رژیم شاه بارها از اوباش به سود خود بهره برد که از آن جمله می‌توان به حمله چاقوکشان به دانشگاه تهران در بهمن 1341 و فعالیت اوباش در جریان مسافرت شاه به قم در همان سال اشاره کرد.[15] اما در پاییز سال 57، با اوج‌گیری انقلاب بار دیگر اوباش اجیر شده به صحنه آمدند تا در برابر موج خروشان انقلاب مردم ایران صف‌آرایی کنند. غافل از این که دیگر دوران صحنه‌گردانی آنان به سر آمده بود.

با اوج‌گیری انقلاب در پاییز 57، رژیم پهلوی بر آن شد تا با استفاده از این چماق به‌دست‌ها، خیزش مردم را سرکوب کند. در بسیاری از موارد اوباش در کنار مأموران به ضرب و شتم مردم می‌پرداختند. روز 24 مهرماه 1357، یکی از بزرگ‌ترین عملیات اراذل در کرمان، فاجعه آفرید. در این روز مردم‌ کرمان‌ از ساعت‌ 10 صبح به‌ دعوتِ‌ روحانیون‌ شهر، در مسجد جامع‌ تجمع‌ کردند تا یاد شهدای‌ میدان‌ ژاله تهران‌ را پاس‌ بدارند. ساعت‌ 11:30 هنوز واعظ‌‌ در حال‌ سخنرانی‌ بود که‌ عده‌ای چماق به‌ دست‌ به‌ مسجد حمله‌ کردند و در نخستین اقدام، دو درب ورودی‌ مسجد را به‌ آتش‌ کشیدند. سپس «چماق به ‌دستان در حمایت‌ پلیس‌ به‌ مردم حمله‌ کردند و عده بی‌شماری را زیر ضربات‌ چماق‌، زنجیر، پنجه‌بوکس‌ و چاقو گرفتند.»[16] آنچه در این واقعه مشهود بود، همکاری و هماهنگی نیروهای نظامی با چماقدران بود.

حجت‌الاسلام ‌عباس پورمحمدی که به هنگام حمله اوباش به مسجد جامع کرمان در آن شهر حضور داشت می‌گوید: «کولی‌ها با حمایت نیروهای نظامی رفتند روی پشت‌بام و آجرهای پشت‌بام را پرت کردند به جمعیت مردم. بعد از آن مأموران شروع کردند به تیر زدن به درها و شیشه‌ها. نیروهای ساواکی و نظامی با تیراندازی به داخل مسجد و شلیک گاز اشک‌آور موجب زخمی شدن تعداد زیادی از جمعیت شدند؛ به ‌نحوی‌که لباس اکثر افراد، اگر هم زخمی نبودند، به خون دیگران آغشته شده بود... مدت زیادی این عمل ادامه داشت و هیچ راه گریزی هم نبود...»[17] یکی دیگر از شاهدان عینی به یاد می‌آورد که گروهی «زاغه‌نشین» با شعار «جاوید شاه» به مسجد هجوم بردند.[18]

در کتاب «انقلاب اسلامی در کرمان» درباره این واقعه آمده است: «گروه مهاجم که در معیت مأمورین امنیتی رژیم بودند در لباس‌های خاص و به رنگ‌ها و هیبت‌هایی درآمده بودند که رعب و اضطراب در دل‌ها ایجاد می‌کرد و چوب و چماق‌هایی در دست داشتند که به انتهایشان قلابی نوک ‌تیز برای ایجاد زخم و جراحت متصل بود. این عده با حرکت از سوی میدان مشتاقیه به سمت درب شرقی مسجد در حالی‌ که شعار «جاوید شاه» را سر می‌دادند، در حدود ساعت 11:30 هجوم خود را به مسجد آغاز کردند. این عده بعد از پایین آمدن از پلکان شرقی چون با درِ بسته مسجد مواجه شدند، ابتدا به آتش زدن موتورسیکلت‌ها و دوچرخه‌های متعلق به مردم در پشت درب شرقی مسجد اقدام کردند که در جلوی این درب پارک شده بود؛ در اثر این آتش‌سوزی به ‌یک‌باره شعله‌های آتش زبانه کشید و ستونی از دود غلیظ به هوا برخاست. مشاهده‌ این ستون آتش و دود، وحشت زیادی در افراد پناه گرفته در مسجد ایجاد کرد اما آنچه بر این وحشت و ترس مردم افزود، ظهور یک‌باره‌ این گروه هراس‌انگیز بر پشت‌بام‌های مسجد بود، این کولی‌ها از پشت‌بام مسجد با سنگ و آجر و هر آنچه به دستشان می‌آمد، مردمی را که در صحن مسجد حضور داشتند هدف قرار دادند. آنان سپس با شکستن درب راه‌ پله مسجد از پشت‌بام وارد صحن شده و مردم را مورد ضرب و شتم قرار دادند.»[19] در این حادثه تعداد زیادی از مردم مجروح و یک‌ نفر به نام «محمد باقدرت جوپاری» در صحن مسجد توسط یکی از نیروهای شهربانی با شلیک مستقیم گلوله به سرش شهید شد. یکی دیگر از شهدای این فاجعه «غلامرضا یزدان‌شناس» نام داشت که بر اثر ضربات چماق و چاقوی اوباش به ‌شدت زخمی شد و دو روز بعد به شهادت رسید.[20]

پس از این واقعه نیز بارها شاهد قدرت‌نمایی اوباش در سایه حمایت مأموران رژیم شاه هستیم. آن‌ها با چماق و چاقو مردم را تهدید می‌کردند و از آسیب زدن به آن‌ها نیز هیچ ابایی نداشتند. بر اساس خاطرات شعبان جعفری، در آستانه خروج شاه از کشور، دستگاه پهلوی کوشید تا با تجهیز اوباش، در برابر انقلاب بایستد. شعبان بی‌مخ می‌گوید: «... این سری آخر، همان موقعی که شاه می‌خواست نخست‌وزیر تعیین کند و برود بیرون و این پیشامدها شد، تازه فرستاد عقب [فتح‌الله] فرود. فرود رفت آنجا. فردایش آمد من را خواست. رفتم پهلویش. گفت: چند تا این صنف‌ها را... اسم‌هایشان را داد و گفت: «...این‌ها را خبر کن، خودت هم برو و بچه‌هایت را بیاور، فردا می‌خواهم میتینگی، چیزی راه بیندازیم.» ما آمدیم و این‌ها را خبر کردیم...»[21]

در همین رابطه گروهی از اوباش بعد از پیروزی انقلاب، با ارسال یک دست ‌نوشته به دادستانی و امضای آن اعتراف کردند که: «بدین‌وسیله به اطلاع می‌رساند که ما افراد امضا کننده زیر را آقای ... تعلیم می‌دادند که با به دست‌گرفتن چماق، تظاهرکنندگان را سرکوب نماییم و برای انجام این وظیفه دستور داده بودند که هر وقت من دستور دادم آماده‌ها با چماق حاضر باشند و چند مرتبه تمرین داشتیم...»[22]

بعد از فرار محمدرضا پهلوی از کشور در 26 دی‌ماه 57، تحرکات اوباش در سطح وسیع ادامه یافت. دستگاه پهلوی کوشید تا با بهره گرفتن از ظرفیت اوباش، با انقلاب مردم ایران مقابله کند. استفاده از اوباش به ‌منظور مقابله با انقلاب، در این برهه علاوه بر این که می‌توانست توان گروه‌های نظامی را دوچندان کند، به ‌نوعی برای رژیم پهلوی مشروعیت‌زا نیز تلقی می‌شد چرا که این افراد در محافل سیاسی به‌ عنوان گروه‌های سلطنت‌طلب معرفی می‌شدند که خواستار ابقای رژیم شاهنشاهی بودند

بر اساس مدارک موجود هرچه به روزهای منتهی به پیروزی انقلاب نزدیک می‌شویم، برخورد این قشر با مردم خونین‌تر می‌شود. یکی از این برخوردهای خونین، در 27 دی‌ماه 57 در اهواز رخ داد. بنابر گزارش‌های موجود از ساعت 10:30 صبح روز چهارشنبه 27 دی گروهی از اوباش اجیر شده که از سوی نظامیان مسلح حمایت می‌شدند، به اجتماع مردم که خروج شاه از کشور را جشن گرفته بودند حمله کرده و ضمن ضرب و شتم مردم، آنان را مجبور کردند شعار «جاوید شاه» سر دهند. این گروه عامل بسیاری از خرابکاری‌ها و خسارات بودند. چنان ‌که خبرنگار روزنامه اطلاعات خبر می‌دهد، اوباش روی پل اهواز جلوی اتومبیل‌ها را می‌گرفتند و از سرنشینان می‌خواستند که تصویر امام خمینی(ره) را برداشته و عکس شاه را به ‌جای آن نصب کنند و بوق‌زنان فریاد «جاوید شاه» سر دهند.[23] در گزارش دیگری مربوط به همان روز 27 دی، با اشاره به ضرب و شتم مردم در دانشگاه جندی‌شاپور آمده است: «جمعیتی نزدیک به 35 هزار نفر در دانشگاه جندی‌شاپور جمع بودند؛ ابتدا مورد حمله چماق به‌ دستان قرار گرفته و سپس مأموران گارد دانشگاه به دانشجویان و مردم حمله کردند. مأموران و چماق به ‌دستان آنگاه به اتومبیل‌هایی که در محوطه دانشگاه قرار داشت حمله کردند و نزدیک به 35 اتومبیل دولتی و شخصی را به آتش کشیدند...»[24] نکته بارز در این ماجرا، همراهی کامل مأموران رژیم با چماقداران بود. مأموران نه ‌تنها دست اوباش را در حمله به مردم و ضرب‌وجرح آن‌ها باز گذاشته بودند، بلکه در مواقعی آن‌ها را نیز حمایت و یاری می‌کردند. (برای اطلاعات بیشتر درباره این واقعه و مشاهده اسناد مرتبط، به این لینک مراجعه کنید.) همان روز گروه اوباش در میدان فوزیه تهران (میدان امام حسین فعلی) در حالی‌ که شعارهایی در حمایت از شاه سر می‌دادند، به ماشین‌هایی که تصاویر امام خمینی را نصب ‌کرده بودند حمله کرده و شیشه‌های اتومبیل‌ها را می‌شکستند.[25] بر اساس اسناد، اتفاق مشابهی در دیگر شهرهای کشور مانند کرمانشاه و خوی نیز رخ‌ داده بود و اتومبیل‌هایی که تصاویری از امام را بر روی شیشه‌های خود نصب ‌کرده بودند مورد تعرض اوباش چماق به ‌دست قرار گرفتند. البته این وحشی‌گری اوباش بدون تلفات هم نبود؛ چنان ‌که در 30 دی، در حمله اوباش به مردم قوچان جوانی 24 ساله شهید و 10 نفر مجروح شدند و یا در شیروان شخصی به نام رمضان‌علی خوش‌قامت به دست چماقداران به شهادت رسید.[26]

روز 30 دی اوباش در درگیری با انقلابیون نجف‌‌آباد اصفهان، 14 نفر را شهید کرده و حدود 150 نفر را مجروح کردند. در این روز گروهی از اوباش به سرکردگی علی شهبازی معروف به «علی قواد» به مردم حمله می‌کنند و ضمن ضرب و شتم بسیاری از انقلابیون، جوانی به نام علی‌مراد غفوریان را نیز به ضرب گلوله به شهادت می‌رسانند. همچنین در همان روز، هجوم اوباش به مردم در مشکین‌شهر بیش از 50 کشته برجای گذاشت.[27]

از دیگر اهداف رژیم در تجهیز و راه‌اندازی گروه چماق به‌ دست، سلب آسایش و امنیت مردم بود. به ‌طوری‌ که اوباش با ایجاد ناامنی، مردم را به ستوه بیاورند. اقدام چماقداران به مغازه‌ها و مردم عادی، قطع راه‌های ارتباطی، آسیب زدن به ماشین‌ها و بیت‌المال، در این مسیر بود. البته غارت مردم نیز از اهداف دیگر اوباش بود. آن‌ها با حمله به مغازه‌ها، بانک‌ها، پاساژها و... درصدد غارت بودند و بدین ترتیب خوی لمپنیستی خود را بار دیگر به رخ کشیدند. علی‌اکبر اکبری در کتاب «لمپنیسم» این خصلت اوباش را به‌ خوبی تفسیر کرده است: «درست است که لمپن‌ها در این مواقع با گرفتن چند تومان دست به آشوب و حریق و تخریب و کشتار می‌زنند، ولی منظور اساسی و مهم آن‌ها از آشوب و بلوا، غارت و چپاول مراکزی است که با فروش اموال و ثروت‌های آن، پول قابل ‌توجهی به دست آورند.»[28]

با شروع ماه بهمن نیز همچنان تحرکات اوباش ادامه داشت. روزنامه اطلاعات در اول بهمن 57 طی گزارشی با عنوان «چماق به ‌دست‌ها جاده‌های کرمانشاه را قرق کردند»، از هم‌دستی نیروهای حکومتی و اوباش برای مقابله با جریان انقلاب پرده برداشت. در این گزارش آمده بود: «از عصر پریروز در کرگاه بین راه کرمانشاه به شاه‌آباد و راه کرمانشاه به همدان، پاوه و کامیاران، عده‌ای چماق به‌ دست با قرق کردن جاده‌ها راه را بر اتومبیل‌ها بسته‌اند و ضمن شکستن شیشه اتومبیل‌ها، سرنشینان آن‌ها را مورد ضرب‌وجرح قرار داده‌اند. ضمناً آن‌ها داخل اتومبیل‌ها را بررسی کردند تا اگر عکسی از امام خمینی بود شدت عمل بیشتری به خرج دهند و به زور کتک و نابود کردن اتومبیل، سرنشین آن را وادار به طرفداری از رژیم نموده و از او بخواهند که جاوید شاه بگوید. شاهدان عینی می‌گویند که چماق به ‌دست‌های جاده‌ها به تحریک ژاندارمری دست به این کار می‌زنند؛ به دلیل این که اولاً این گروه در نزدیکی ژاندارمری مستقر هستند و دوم این که در بعضی نقاط عده‌ای از سرنشینان اتومبیل‌ها، عده‌ای از ژاندارم‌ها را در میان آن‌ها دیده‌اند.»[29]

در پی تحرکات لمپن‌ها در اول بهمن نیز، تیتر اخبار آن روز این ‌چنین بود: «تلفات‌ِ آشوب‌ چماقداران‌ در چند شهر»؛ «در حمله‌‌ چماق ‌به ‌دستان‌ به‌ صحنه‌ 3 نفر شهید شدند»؛ «در حمله‌ چماق به ‌دستان به‌ مشکین‌شهر 50 نفر شهید شدند»؛ «چماق به‌ دستان در خوی‌ یک‌ روحانی‌ را شهید کردند»؛ « چماق به ‌دستان جاده‌های‌ کرمانشاه‌ را قرق کرده‌اند...»[30]

با مراجعه به اسناد موجود، سوءاستفاده‌ی دستگاه پهلوی از چماقداران در مقابل مخالفان رژیم، بیش‌ از پیش ثابت می‌شود. گزارش بخش 341 اداره کل سوم ساواک در 10 آذر 57 از تجهیز اوباش و صدور دستور حمله چماقداران به مردم توسط ساواک حکایت دارد. [31]

روزنامه اطلاعات در 9 بهمن 57 و در آستانه بازگشت امام خمینی به کشور گزارش داد: «عده‌ای چماق به ‌دست در حالی ‌که شعار جاوید شاه و شاه باید برگردد می‌دادند، در طول خیابان آیزنهاور به راهپیمایی پرداختند. این گروه که به چوب‌دستی و قمه مجهز بودند فریادکنان وارد دانشگاه صنعتی شدند و به گروهی از دانشجویان حمله کردند. دانشجویان با دیدن چماق به ‌دست‌ها متفرق شدند و چماق به ‌دست‌ها بعد از شکستن شیشه اتومبیل‌ها و مینی‌بوس‌های داخل دانشگاه به دفتر دانشگاه حمله کردند و در و پنجره آن را شکستند. تظاهرکنندگان آنگاه در خیابان آیزنهاور کیوسک‌های فروش روزنامه اطلاعات و کیهان را به آتش کشیدند و خساراتی به کیوسک‌های تلفن و ساختمان‌های سر راه خود در خیابان آیزنهاور وارد کردند.»[32]

با وجود تحرکات اوباش و تلاش برای مقابله با جریان انقلاب، برخلاف نمونه‌های پیشین (کودتای سوم اسفند 1299 و کودتای 28 مرداد 1332) این گروه هرگز قادر نبود تا به ‌مثابه سدی در برابر سیل انقلاب مردم ایران عمل کند. مهم‌ترین علت ناکامی این سیاست رژیم، رهنمودهای رهبری نهضت و سازمان‌دهی گروه‌های مردمی در مقابل چماقداران بود.

با شدت‌ یافتن‌ عملیات‌ اوباش علیه مردم، امام خمینی در 25 آذر 57، طی یک سخنرانی، گروه‌های اوباش را اجیر شده از سوی حاکمیت دانسته و درباره نقش شاه در تجهیز اوباش فرمودند: «ایشان [شاه] به ما خیانت کرده، ایشان جنایت کرده، ایشان ذخایر ما را به شما و امثال شما داده و ما می‌خواهیم که خودمان آزاد باشیم، خودمان مستقل باشیم، خودمان مملکتمان را اداره کنیم... آیا حق ندارند اهالی یک مملکتی، آرام این حرف را بزنند که ما نمی‌خواهیم ایشان را؟! اگر دنبال این معنا که مردم روز تاسوعا و عاشورا آرام گفتند ما این [شاه] را ‌ نمی‌خواهیم و همه عالم دیدند که اکثریت قاطع قریب به ‌اتفاق است که ایشان را نمی‌خواهند، همه بازارهای ایران، همه مملکت ایران، و شهرستان[های] ایران، همه دهات ایران فریاد کردند ما نمی‌خواهیم شما را. اگر ایشان بعد از این کاری که مردم کردند و این رفراندومی که مردم [برگزار] کردند، گفته بود که بسیار خوب نمی‌خواهید، من می‌روم یک کس دیگر بیاید، جنگ و نزاع می‌شد دیگر؟ دعوا داشت دیگر؟ ایشان برخلاف قوانین بین‌المللی دنیا عمل کرده است. دنبال این معنی که مردم آرام گفتند ما شما را نمی‌خواهیم، چماق‌دار کشیده، ارتشش را و ـ نمی‌دانم ـ قوای انتظامی‌اش و همه را وادار کرده به این که مردم را بزنند و به اسم مثلاً چماق به ‌دست‌ها و... بیایند توی راه، توی شهرها بگویند «جاوید شاه»! خوب این معنا واقع شده است که مردم آرام گفتند نه و ایشان کتک زده مردم را، ایشان کشته از مردم، ایشان خانه‌های مردم ریخته، با مسلسل توی خانه‌ها هم حمله کردند. مساجد را آتش زدند. این ‌همه وحشیگری را کردند. شما می‌فرمایید که بعد از همه این وحشیگری‌ها، شما ایشان را باز پشتیبانی کردید و می‌گویید آن‌هایی که می‌گویند که چرا این کارها می‌شود، آن‌هایی که تظاهر آرام کردند، آن‌ها خلاف می‌گویند!» امام در همین سخنرانی حکم کردند: «این چماق به ‌دستان واجب‌‌القتلند؛ همه‌شان را باید کشت. هر کس پیدا کند این چماق به ‌دست‌هایی که مفسد فی الارض هستند و در زمین دارند فساد می‌کنند، هر که یکی از این‌ها را پیدا کرد بکشد او را...»[33]

امام‌ همچنین‌ طی پیامی از پاریس از مردم ‌خواستند تا «خودشان‌ مواظب‌ نظم‌ مملکت‌ باشند و جوانان‌ غیور کنترل‌ شهرستان‌ها و دهات‌ و قراء را به‌ دست‌ گیرند و نگذارند کسانی‌ که‌ آشوب طلبند در این‌ قراء و قصبات‌ و شهرستان‌ها دست‌ به‌ خرابکاری‌ بزنند.»[34] ایشان گروه‌های مردمی را به مقاومت در برابر اوباش تشویق کرده و فرمودند: «ملت شریف باید تا نتیجه نهایی، دست از مبارزات پرشور خود برندارند که نمی‌دارند. باید به اعتصابات و تظاهرات ادامه دهند و در صورتی ‌که چماق به‌ دستان و یا مفسدین به آنان حمله کردند، می‌توانند دفاع از خود کنند اگر چه منتهی به قتل آنان شود.»[35]

به دنبال دستور رهبری نهضت، نیروهای انقلابی به تشکیل و سازمان‌دهی کمیته‌های‌ انتظامی‌ و پاسداری‌ اقدام کردند‌. اولین‌ کمیته‌های حفاظت در شهرهای‌ زنجان‌ و آمل‌ تشکیل‌ شد. «در زنجان‌ گروه‌های ‌دانش‌آموزی‌ حفاظت‌ از بازار زنجان‌ را به‌ عهده‌ گرفتند. در این‌ طرح‌ یک‌ گروه‌ پنجاه‌ نفری ‌دانش‌آموزی‌ در هر شب‌ حفاظت‌ از بازار و اماکن‌ مردمی‌ را به‌ عهده‌ داشتند. در آمل‌ نیز پس‌ از درگیری‌های‌ خونین‌ و شایعه‌ آتش‌ زدن‌ بازار، عده‌‌ کثیری‌ از دانش آموزان‌ و جوانان‌ آمل‌ مسئولیت‌ حفاظت‌ خیابانی‌ را به‌ عهده‌ گرفتند.»[36]

در تهران نیز گروه‌های داوطلب مردمی تشکیل شد تا به حفاظت از معابر، خیابان‌ها، کوچه‌ها، محلات و... بپردازد. روزنامه کیهان در اول بهمن 57، درباره یکی از این گروه‌های مردمی گزارش داد: «... اهالی جوادیه نیز به مانند سایر محلات تهران، عده‌ای از جوانان را مسئول انتظامات و پاس شب‌ها قرار داده‌اند تا مردم بتوانند با آرامش خاطر شب را بگذرانند...» [37]

تشکیل گروه‌های مردمی برای مقابله با چماقداران تا حدود زیادی توطئه‌های رژیم شاه را خنثی کرد. این گروه‌های مردمی در ابتدا با تجهیزات اولیه در برابر اوباش ایستادند. در همین رابطه روزنامه اطلاعات در 30 دی‌ماه ذیل خبری با این تیتر: «مردم: منتظر چماق به ‌دستان هستیم.» گزارش داد: «بعدازظهر پنج‌شنبه در بین مردم تهران شایع شد که عده‌ای چماق به ‌دست می‌خواهند در محلات به مردم حمله کنند. مردم بلافاصله خود را... آماده مقابله با چماق به ‌دستان کردند. در خیابان سلسبیل و آریانا و جی و نیروی هوایی، تمام جوانان در حالی‌که آماده مبارزه با چماق به دستان بودند در سر چهارراه‌ها و جلوی کوچه‌ها اجتماع کرده بودند. در خیابان شهباز و میدان ژاله، گروه‌های مردم در بالکن خانه‌ها و پشت‌بام‌ها آماده شده بودند تا به ‌محض دیدن چماق به‌ دستان، آن‌ها را به محاصره درآورند.» همین گزارش افزود: «مردم آریانا می‌گفتند امام خمینی رهبر ما در اعلامیه‌ای گفته است: قتل چماق به ‌دستان واجب است و چنانچه ما نیز آن‌ها را پیدا کنیم به قتل می‌رسانیم همان‌طور که آن‌ها برادران و خواهران ما را می‌کشند...» بر اساس همین گزارش، «زنی که با بچه‌هایش سر کوچه‌ای در خیابان ژاله آماده مقابله با چماق به ‌دست‌ها بود می‌گفت: چماق به ‌دستان به جان و مال مردم رحم نمی‌کنند و فکر می‌کنند با به راه انداختن چند صد نفر می‌توانند انقلاب مردم را از بین ببرند در حالی ‌که ما از گلوله و مسلسل نترسیدیم [آن‌وقت] از چند نفر چماق به ‌دست واهمه داشته باشیم؟»[38]

در این میان، اقشار و گروه‌های مختلف نیز آمادگی خود را جهت مقابله با اوباش اعلام کردند. به‌ طور نمونه پس از تحرکات اوباش، بازاریان تهران اعلام کردند: «با حمله چماقداران به‌ شدت مقابله خواهند کرد.» به گزارش روزنامه اطلاعات «بازاریان گفتند در شرایطی که ساعات منعِ عبور و مرور برقرار است، چماقداران توانسته‌اند از خیابان‌ها عبور کنند و به پاساژها حمله نمایند. هرگاه چماقداران بخواهند دوباره به بازار حمله کنند، با شدت هرچه بیشتر با آن‌ها مقابله خواهد شد.»

علاوه بر تجهیز و ساماندهی گروه‌های ضربت در برابر اوباش، اوج‌گیری مبارزات مردمی نیز مانع از کامیابی چماقداران شد. همچنین عامل دیگری که موجب شکست سیاست‌های رژیم در استفاده ابزاری از اوباش شد، تضعیف نیروی نظامی بود. چرا که با تضعیف قوای انتظامی که پشتوانه اوباش محسوب می‌شد، چماقداران نیز ضعیف شده بودند. با تضعیف قوای نظامی که پشتوانه اوباش بودند، چماقداران راهی جز عقب‌نشینی در برابر طوفان انقلاب نداشتند. لذا استفاده از لمپنیسم به‌ عنوان ابزاری برای مهار طوفان انقلاب، سیاست نادرستی بود که هرگز بقای سلطنت پهلوی را تضمین نکرد.

 

پی‌نوشت‌ها:


[1] محمود طلوعی، فرهنگ جامع علوم سیاسی، نشر علم، ص 759.

[2] یرواند آبراهامیان، کودتا (28 مرداد، سازمان سیا و ریشه‌های روابط ایران و آمریکا در عصر مدرن)، ترجمه محمدابراهیم فتاحی، نشر نی، ص 266.

[3] فرهیخته، فرهنگ فرهیخته، نشر زرین، ص 641.

[4] علی‌اکبر اکبری، لمپنیسم، چاپ سپهر، ص 26.

[5] سهراب یزدانی، کودتاهای ایران، نشر ماهی، ص 192.

[6] علی‌اصغر شمیم، ایران در دوره سلطنت قاجار، انتشارات زریاب، ص 645.

[7] عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجار، انتشارات زوار، ج 3، ص 589.

[8] مجتبی زاده‌محمدی، لومپن‌ها در سیاست عصر پهلوی، انتشارات نشر مرکز، ص 75.

[9] محمدعلی (همایون) کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران، انتشارات نشر مرکز، ص 133-134.

[10] یرواند آبراهامیان، همان، ص 217.

[11] علی رهنما، پشت پرده کودتا: اوباش، فرصت‌طلبان، ارتشیان و جاسوسان، ترجمه فریدون رشیدیان، نشر نی، ص 292.

[12] محمد جعفربگلو، لوطی انقلابی (زندگینامه شهید طیب حاج رضایی)، انتشارات سوره مهر، ص 53.

[13] کودتا (خاطرات کرمیت روزولت از کودتای 28 مرداد)، ترجمه محسن عسکری جهقی، نشر ثالث، ص 229.

[14] علی رهنما، همان، ص 292.

[15] غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی 25 ساله ایران، نشر رسا، ص 211-221.

[16] روح‌الله حسینیان، یک سال مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 516.

[17] سه روایت از شاهدان عینی فاجعه مسجد جامع کرمان، منتشرشده در سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

[18] همان‌جا.

[19] انقلاب اسلامی در کرمان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

[20] همان‌جا.

[21] هما سرشار، خاطرات شعبان جعفری، نشر ثالث، ص 338.

[22] آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ش بازیابی 3235.

[23] روزنامه اطلاعات، چهارشنبه 27 دی 1357، ص 2.

[24] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک - کتاب 24، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 150.

[25] همان، ص 165.

[26] همان، ص 211.

[27] روزنامه اطلاعات، یکشنبه 1 بهمن 1357، ص 2.

[28] علی‌اکبر اکبری، همان، ص 27.

[29] روزنامه اطلاعات، یکشنبه 1 بهمن 1357، ص 3.

[30] روح‌الله حسینیان، همان، ص 863.

[31] آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ش پرونده 2-18147، ش بازیابی 2607.

[32] روزنامه اطلاعات، دوشنبه 9 بهمن 1357، ص 3.

[33] آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ش بازیابی 9386.

[34] صحیفه امام خمینی، جلد 5، ص 484.

[35] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک - کتاب 24 ، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 25.

[36] روح‌الله حسینیان، همان، ص 854.

[37] روزنامه کیهان، یکشنبه 1 بهمن 1357، ص 2.

[38] روزنامه اطلاعات، شنبه 30 دی 1357، ص 7.



ارومیه- 4 آبان 57. گروهی از چماق‌داران که اماکن کسب مردم را ویران کردند











آتش زدن مسجد جامع کرمان توسط عوامل رژیم پهلوی و چماقداران


تصویری از حرکت چماقی‌ها در خیابان شهرکرد- 23 آذرماه 1357


 

تعداد مشاهده: 3046


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.