تنگناهای روزهداری در زندان سیاسی و اعتراض شهید علیاصغر وصالی تهرانیفرد به دادستانی ارتش در این باره
تاریخ انتشار: 27 آبان 1402
شهید علیاصغر وصالی تهرانیفرد (معروف به اصغر وصالی) در ١۵ مهر ماه سال ۱۳۲۹ در منطقه دولاب تهران به دنیا آمد. پدرش اهل ورزش باستانی و به حسن چرخی معروف بود و اصغر نیز به این ورزش میپرداخت.
اصغر در سن نوجوانی در چاپخانهای مشغول به کار بود و ۱۳ ساله بود که قیام ۱۵ خرداد سال 42، جرقههای فعالیت سیاسی را در ذهنش روشن کرد. ایشان در آن سالها فعالیت خود را با پخش اعلامیههای امام خمینی(ره) آغاز نمود تا این که در سال 1351 به عضویت سازمان مجاهدین خلق درآمد و مصطفی جوان خوشدل مسئول سازمانی اصغر بود.
همان سالها بود که با مشقت زیاد از ایران خارج شد و دورههای چریکی را در فلسطین گذراند و کار آزموده و آبدیده به ایران بازگشت و مبارزاتش را به نحو جدیتری پیگیری کرد. تا این که با دستگیری یکی از اعضای سازمان که با او قرار ملاقات داشت، لو رفت و پس از مدتی تعقیب و گریز، در خردادماه 1352 دستگیر و تازه معلوم شد، شش نفری که ساواک در تعقیب آنها بوده، همه یک نفرند و او کسی نبود جز اصغر وصالی که با نامهای مستعار در استانهای مختلف کشور اقداماتی ضد رژیم شاهنشاهی انجام میداده است.
پس از دستگیری و تحمل شکنجههای بسیار و تکمیل پرونده، دادگاه حکم ابتدایی اصغر را اعدام تعیین نمود که این حکم در مرحله تجدید نظر به حبس ابد تقلیل یافت. بعد از آن هم به خاطر ضعیف شدن فعالیتهای سازمان، حکم او را به ۱۲ سال کاهش دادند. اصغر از همان سالی که به زندان افتاد، تا 28 مرداد 1356 که به مناسبت سالروز کودتای 28 مرداد مشمول عفو ملوکانه! گردید، در حبس بود و به خاطر رکگویی و اعتراضاتش، مدام مورد شکنجه قرار میگرفت. ایشان با ایمانی که به آرمانهایش داشت، مقاومت را در مقابل ساواک به التماس ترجیح داد و ساواکیها بر اثر این مقدار از استقامتش به او «اصغر پررو» میگفتند! او کل دستگاه عریض و طویل امنیتی شاه را با مقاومتش خسته کرده بود. بهمن نادریپور معروف به تهرانی شکنجهگر معروف ساواک بعدها در اعترافاتش گفت: «ما در کمیته مشترک از دست دو نفر خسته شدیم. یکی عزت شاهی و یکی هم اصغر وصالی که با وجود شکنجههای زیاد از موضعشان دست بردار نبودند. مثلاً من پنجشنبه وصالی را به پنکه سقفی میبستم و میرفتم، شنبه برمیگشتم.» ساواکیها او را به حدی شکنجه کرده بودند که ۲۷ کیلو وزن کم کرده بود و استخوان سینهاش را شکسته بودند.
قسمتی از فعالیتهای شهید اصغر وصالی پیش از دستگیری توسط ساواک، از زبان برادرش امیر وصالی به شرح زیر است:
1- جلسات روحانیونی را که وابسته به رژیم شاه و ساواک بودند بر هم میزد. مثلاً جلسات حاجاشرف را که از روحانیون وابسته به رژیم شاه بود بر هم میزد. یک روز حاجاشرف روحانینما روی منبر گفت: «نماینده امام زمان(ع) در این جلسه حضور دارد و برای ایشان صلوات بفرستید.» منظورش امیرعباس هویدا بود که پای منبرش نشسته بود. اصغر بسیار خشمگین شد و جلسه را بر هم زد و سریعاً از کمین ساواک متواری شد. روحانینمای دیگری به نام سید عبدالرضا حجازی[1] از طرفداران شاه بود که علیاصغر با درایت و آگاهی و هوشیاری پرده از چهره نفاق او برداشت و رسوایش کرد. در واقع او جلسات روحانیون خط نظام سلطه و سرمایهداری را به تعطیلی میکشاند؛ اما از طرفی دیگر مدافع سرسخت روحانیون مبارز خط امام بود.
2- چاپ کردن اعلامیه علیه شاه و گذاشتن آنها در جا مهری مساجد و پخش آن در مدارس را به عهده داشت.
3- آیتالله سید محمدرضا سعیدی[2] وقتی ـ در 20 خرداد ماه 1349 شمسی ـ زیر شکنجه ساواک به درجه شهادت نائل گردید، اصغر برای انتقام از ساواک و جلوه دادن ضعف امنیتی نظام و روحیه دادن به مردم برای مبارزه، مرکز آبجوسازی مجیدیه را به آتش کشید.
4- مشارکت در ترور سرتیپ سعید طاهری رئیس کل زندانهای شهربانی(21 مرداد 1351) که اکثر انقلابیون را شکنجه و اعدام میکرد. اصغر در این عملیات جمعآوری اطلاعات و شناسایی را به عهده داشت. به همین منظور برای گرفتن اصغر، ساواک اعضای خانوادهاش را دستگیر و روانه زندان کرد، به طوری که برادر ایشان از سپاه دانش اخراج و برادر دیگرش که همافر نیروی هوایی بود از کار برکنار شد. و حدود دو ماه منزل ایشان در محاصره ساواک قرار گرفت.
شهید اصغر وصالی در زندان نیز فردی پرتلاش بود و تماسهای مکرری در زندان با علمای بزرگ داشت و در زندان چندین بار با مجاهدین خلق درگیر شده و علیه آنها موضعگیری کرد. درگیری او دو علت داشت: یکی افشاگری مجاهدین خلق و برداشتن نقاب از چهره نفاق آنان، دیگری شهادت مجید شریف واقفی.
وی در زندان با آیتالله عبدالرحیم ربانی شیرازی و تعدادی دیگر از افراد سرشناس و تحصیلکرده زندان مأنوس بود و از این فرصت برای ادامه تحصیلات (البته نه به صورت آکادمیک) استفاده کرد. به طوری که ادبیات را نیز از شاعر مطرح، آقای علی موسوی گرمارودی آموخت.
اصغر وصالی با تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین در سال ۵۴ مسیر خود را در زندان از آنها جدا کرد و گفته میشود کارش به درگیری با مسعود رجوی و دیگر اعضای خط التقاط نیز کشیده شد.
وصالی با تمام استقامتش در مقابل دشمن، شخصیتی شوخ و مهربان داشت. آقای جواد منصوری از هم بندیهایش میگوید: وصالی به شوخی بعد از پایان غذا میگفت: خدایا گرسنگان را سیر کن یا بکش! به نقل از شنیدهها او بیش از آن که یک چریک با روحیه نظامی باشد، فردی اخلاقمدار با روحیات خاص بود. او به یارانش بسیار اعتماد داشت و ضمن مشورت با آنها کارهایش را انجام میداد. با پیروزی انقلاب به دلیل آشناییای که با زندان داشت، انتظامات زندان قصر را تشکیل داد و با گروهی به تعقیب و دستگیری نیروهای ساواک پرداخت. با تشکیل سپاه پاسداران به آنها پیوست و در تأسیس اطلاعات سپاه نقش مهمی ایفا کرد و در اطلاعات خارجی سپاه نیز حضور داشت. تیرماه سال ۵۸ با انتشار خبر شورش نیروهای تجزیهطلب کُرد و سر بریدن چند پاسدار، وصالی با دستور ابوشریف (عباس آقازمانی) به عنوان فرمانده عملیات سپاه راهی مریوان شد. وصالی گروهی به نام دستمالسرخها ایجاد کرد و علت انتخاب این اسم بستن دستمالسرخی بود که به دور گردنشان میبستند که هم، نماد شهادت بود و هم، نشانهای برای شناسایی همرزمانشان در هنگام جنگ و هم، به هنگام فقدان باند و وسایل پانسمان، وسیلهای بود برای بستن زخم و مجروحیت احتمالی.[3] گفته شده که با شهادت یکی از اعضای جوان گروه که هنگام شهادت، لباسی سرخ بر تن داشت، همرزمانش به عنوان یادبود او تکههایی از لباس او را بر گردن بستند و عهد کردند که تا گرفتن انتقامش آن را از خود جدا نکنند.
وصالی با دو تانک و گروه چریکیاش راهی کردستان شد و توانست نیروهای تجزیهطلب ضد انقلاب را در سنندج، کامیاران و مریوان و پاوه شکست دهد و پس از آن دولت با فرستادن تیمهایی در تلاش برای گفت وگو و مذاکره بود. وصالی به همراه دستمالسرخها عملیاتهای فراوانی در مقابله با ضدانقلاب انجام داد. او در همان مبارزه در کردستان با خانم مریم کاظمزاده، خبرنگار روزنامه انقلاب اسلامی، ازدواج کرد. اوج کار اصغر وصالی در عملیات پاوه به همراه شهید دکتر مصطفی چمران بود که در نهایت غائله پاوه نیز با پیام امام راحل به پایان رسید و ضد انقلابها تار و مار شده و از آن منطقه فرار کردند.[4]
متن پیام امام به این شرح است:
«از اطراف ایران، گروههای مختلف ارتش و پاسداران و مردم غیرتمند تقاضا کردهاند که من دستور بدهم به سوی پاوه رفته و غائله را ختم کنند. من از آنان تشکر میکنم و به دولت و ارتش و ژاندارمری اخطار میکنم اگر با توپها و تانکها و قوای مجهز تا ۲۴ ساعت دیگر حرکت به سوی پاوه نشود، من همه را مسئول میدانم. من به عنوان ریاست کل قوا به رئیس ستاد ارتش دستور میدهم که فوراً با تجهیز کامل عازم منطقه شوند و به تمام پادگانهای ارتش و ژاندارمری دستور میدهم که ـ بیانتظار دستور دیگر و بدون فوت وقت ـ با تمام تجهیزات به سوی پاوه حرکت کنند و به دولت دستور میدهم وسایل حرکت پاسداران را فوراً فراهم کنند. تا دستور ثانوی، من مسئول این کشتار وحشیانه را قوای انتظامی میدانم و در صورتی که تخلف از این دستور نمایند، با آنان عمل انقلابی میکنم. مکرر از منطقه اطلاع میدهند که دولت و ارتش کاری انجام ندادهاند. من اگر تا ۲۴ ساعت دیگر عمل مثبت انجام نگیرد، سران ارتش و ژاندارمری را مسئول میدانم.
والسلام
روحالله الموسوی الخمینی
۲۴ شهر رمضان ۹۹ ، ۲۷ مرداد ۵۸»[5]
اختلاف سلیقهها در آن زمان باعث میشود حکم بازداشت وصالی صادر شود؛ اما این حکم پس از شهادتش به کردستان میرسد. به گفته یکی از هم رزمانش: یک روز آمدند برای بازداشت اصغر، یکی از همرزمان اصغر میگوید اگر به دنبال اصغر وصالی میگردید، بروید بهشت زهرا دنبالش بگردید، او شهید شده، بروید آنجا دستگیرش کنید. بله مبارز نستوه شهید اصغر وصالی در ظهر 28 آبان ۱۳۵۹ (عاشورای 1401 هجری قمری) هنگام تدارک عملیاتی در تنگه حاجیان شهر گیلانغرب از ناحیه سر مورد اصابت گلوله ضد انقلاب قرار گرفت و بر اثر همین جراحت، در چهلمین روز شهادت برادرش اسماعیل به شهادت رسید و در قطعه ۲۴ بهشت زهرا(س) در کنار برادرش و در میان گروه دستمالسرخها به خاک سپرده شد.[6]
در سندی که در زیر ملاحظه میکنید، شهید وصالی در ماه مبارک رمضان سال 1355به تنگناهایی که از طرف مسئولین زندان سیاسی برای روزهداران پیش آمده، به دادستانی ارتش شکایت نوشته و خواستار رسیدگی و رفع موانع شده است. نوشتن چنین نامهای علیه مسئولین زندان گوشهای از جرأت و شجاعت شهید وصالی را در معرض دید خوانندگان قرار میدهد.
*****
تاریخ: 9 / 6 / 2535 از: زندان شماره (1) بند: 6
نام و شهرت فرستنده: اصغر وصالى تهرانى فرد نام پدر: حسن صادره: از تهران
بسمالله الرّحمنالرّحیم
تیمسار معظم ریاست محترم دادستانى ارتش مسلح شاهنشاهی
محترماً به عرض میرسانم که اینجانب اصغر وصالى تهرانى فرد که محکوم به دوازده سال زندان میباشم. اخیراً با مشکلى روبرو شدهام که تاکنون سابقه نداشته؛ موضوع از این قرار است که جناب سرگرد یحیائى رئیس زندان شماره (یک) دستور دادهاند که هر کس مىخواهد روزه بگیرد، حق خوابیدن در حیاط زندان را ندارد و اگر کسى بخواهد سحر براى سحرى خوردن بلند شود، میباید در دورن بند در اتاقى بخوابد و اینجانب نیز براى روزه بالاجبار چند شبى در اتاق بند خوابیدم اما به علت گرمى زیاد هوا دیگر برایم مقدور نبود. لذا بعد از چند شب مجبوراً به حیاط زندان آمده و در آن جا خوابیدم. منتهى اجازه بلند شدن در سحر را براى خوردن سحرى انتظامات زندان نمىدهند و اجباراً بدون سحرى روزه مىگیرم و این کار باعث شده که سلامتىام به خطر بیفتد و اختلالى در دستگاه هاضمه و گوارشى اینجانب به وجود بیاید و با توجّه به اینکه در تابستان علاوه بر گرمى هوا تشنگى شدید میآورد و باعث کم شدن آب بدن مىشود روزها نیز طولانى است از طرفى روزه یک فریضه واجب است و ترک آن گناه کبیره به حساب مىآید و هرگز ترک نخواهم کرد و از طرف دیگر با محدودیتى که قائل شدن عملاً من را بین حیاط خوابیدن و روزه گرفتن قرار دادهاند در صورتی که حق قانونى یک زندانى است که در حیاط زندان بخوابد و جزء آییننامه زندان است و هم چنین روزه گرفتن نه تنها مغایر با قوانین زندان نیست بلکه قوانین زندان در تأیید آن نیز مىباشد ولى متأسفانه شرایطى که اکنون حاکم است این حق را از من سلب کرده و مقامات زندان مىگویند که از نظر مدیریت امکان ندارد در حالى که در سالهاى پیش چنین مسئله[ای] وجود نداشت. لذا اینجانب محترماً از آن ریاست محترم تقاضا دارم که عاجلاً به این مشکل رسیدگى نمایید. متشکرم
با کمال احترامات فائقه
پینوشتها:
[1] . سید عبدالرضا حجازى، فرزند سید محمدطاهر در سال 1313 ﻫ ش در شهرضا متولد شد. پس از اتمام دروس ابتدائى و متوسطه وارد شهر اصفهان شد و به مدت دو سال در حوزه اصفهان از محضر آیتالله شیرازى استفاده نمود. سپس در سال 1329 براى ادامه تحصیل به شهر قم سفر کرد. وی پس از تکمیل سطوح از محضر آیتالله العظمی بروجردى و آیتالله مجاهدى و شرکت در درس تفسیر علامه طباطبائى، در سال 1340 به تهران آمد و به تبلیغ دین پرداخت. حجازی در دانشکده الهیات دانشگاه تهران در رشته فلسفه موفق به اخذ لیسانس شد و سپس دکتراى خود را در آنکارا دریافت کرد. پرونده موجود در ساواک نشان مىدهد که سید عبدالرضا حجازى از روحانیون ثابت قدم میدان مبارزه نبود و به رغم این که چندین نوبت از سوى ساواک به علت مبارزه و فعالیتهاى سیاسى مؤاخذه، دستگیر و یا ممنوعالمنبر شده بود، ولى هر بار با درخواست مساعدت و اظهار تمایل به همکارى با ساواک و تقاضاى عفو و پناهندگى به فعالیتهاى خود ادامه میداد. ساواک او را به تزلزل فکرى مىشناخت و از او بهره مىبرد. وى پس از پیروزى انقلاب اسلامى در حدود سال 1361 همراه با صادق قطبزاده و همکارانش به اتهام اقدام علیه امنیت کشور و توطئه علیه جمهوری اسلامی در دادگاه انقلاب محاکمه و محکوم به اعدام شد. وى داراى تألیفاتى همچون کتاب سیستم اقتصادى اسلام و کتاب رسالت قرآن مىباشد.
[2] . شهید آیتالله سید محمدرضا سعیدى خراسانى در دوم اردیبهشت ماه 1308 ﻫ ش در منطقه «نوغان» مشهد دیده به جهان گشود. دروس ابتدایى را نزد پدرش سید احمد آموخت و در دوران نوجوانى به لباس روحانیت درآمد. او براى ادامه تحصیل به مشهد رفت و منطق و اصول را نزد عالمان برجستهاى چون ادیب نیشابورى، شیخ هاشم قزوینى، شیخ کاظم دامغانى و شیخ مجتبى قزوینى فرا گرفت. پس از پایان دروس سطح به شهر قم هجرت کرد و از محضر آیات عظام بروجردى و میرزا هاشم آملى کسب فیض نمود. با راه یافتن به محضر درس حضرت امام خمینى(ره)، جزو نامدارترین شاگردان ایشان شد و با دریافت لُبّ اسلام ناب محمدى(ص) تلاشهاى سیاسى خود را آغاز کرد.
اولین دستگیری آیتالله سعیدی در آبادان به خاطر سخنرانى علیه حکومت بود که با وساطت آیتالله العظمى بروجردى آزاد شد. پس از آن به فرمان ایشان براى تبلیغ و تدریس به کویت رفت و چند سال در این کشور اقامت گزید. در حادثه 15 خرداد 1342 که منجر به دستگیرى امام خمینى(ره) گردید، در کویت رژیم شاه را به باد انتقاد گرفت و با ارسال نامه براى مراجع مقیم نجف آنان را از خطرى که جان امام را در ایران تهدید مىکرد، مطلع نمود.
سعیدی پس از چند ماه به قصد زیارت حضرت امام خمینی با لباس مبدل وارد ایران شد و به دنبال تبعید ایشان از ترکیه به نجف، خود را به آنجا رسانید و براى بهتر شناساندن امام به علما و مدرسین حوزه علمیه و مردم تلاش فراوانى کرد. او در مسیر مبارزه علیه رژیم شاه بارها توسط ساواک تحت تعقیب قرار گرفت، دستگیر و ممنوعالمنبر گردید. در ماجراى کاپیتولاسیون (1343)، به شدت علیه مستشاران آمریکایى به انتقاد پرداخت. پس از بازگشت به قم، به دعوت عدهاى از مؤمنین جنوب شرقى تهران، به مسجد موسىبن جعفر (علیهماالسلام) آمد و ضمن اقامه جماعت، مسجد را به صورت پایگاهى قوى علیه رژیم شاه درآورد. در سال 1345 به اتهام اقدام علیه امنیت کشور دستگیر و 66 روز بازداشت بود. سال بعد به طور مخفیانه به عراق رفت. در سال 1347 به فرمان امام مأمور جمعآورى کمک براى فلسطینیان شد. در اردیبهشت 1349 در اعتراض به مشارکت سرمایهداران آمریکایى در اقتصاد ایران سخنرانى کرد. او ورود سرمایهگذاران آمریکایى به ایران را خیانتى بزرگتر از کاپیتولاسیون و قراردادى استعمارىتر از تنباکو مىدانست و با سخنان تند، نامهها و بیانیههاى افشاگرانه، رژیم شاه را سخت به وحشت مىانداخت. به همین دلیل در روز 11 خرداد 1349 مأموران با هجوم به منزل وى، او را دستگیر و به زندان قزلقلعه بردند. مدت 10 روز تحت شدیدترین شکنجهها قرار گرفت و استقامت نمود تا آن که سرانجام مأموران ساواک با طرح مرموزى در روز 20 خرداد 1349 با قطع برق زندان و یورش به سلولش، با پیچیدن عمامه به دور گردنش، ایشان را به شهادت رساندند.
در تاریخ 21 خرداد، جنازه شهید براى مراسم کفن و دفن به قم انتقال یافت. ساواک براى جلوگیرى از حرکت مردم به طور مخفیانه جنازه را دفن کرد. در مراسم دفنِ شهید، به غیر از چند نفر ساواکى و شاهد محلى و حجتالاسلام و المسلمین سید محمد سعیدى، فرزند آن شهید کس دیگری حضور نداشت. رئیس ساواک براى جلوگیرى از شرکت مردم و روحانیون در مراسم ترحیم شهید آیتالله سعیدى، دستور داد کسانى که در این زمینه تبلیغ یا فعالیت کنند به مدت سه سال تبعید گردند. در حالى که جو خفقان و وحشت در همه جا حاکم بود و ساواک از تشکیل مجالس ترحیم براى شهید ممانعت مىکرد، جمعى از مردم تهران در حالى که روحانى مجاهد آیتالله سید محمود طالقانى و دکتر عباس شیبانى در جلو جمعیت در حرکت بودند، با بازگشایى مسجد موسى بن جعفر(علیهماالسلام) که از تاریخ بازداشت شهید بسته بود، اولین مجلس ترحیم را براى او برگزار کردند. به همین علت در تاریخ 22 خرداد، آیتالله سید محمود طالقانى و دکتر عباس شیبانى بازداشت شدند و در قم، طلاب حوزه علمیه با انتشار اطلاعیهاى از کیفیت شهادت مرحوم شهید آیتالله سعیدى، توطئهها و اقدامات رژیم پرده برداشتند.
[3] . اصغر وصالی در آغاز فعالیتش در کردستان برای این که دیگران نیروهای تحت فرمان وی را از نیروهای گروهک ضد انقلاب که مانند آنان از پوشش کردی استفاده میکردند تشخیص دهند به فکر افتاد با بستن دستمالسرخ برگردن میتواند به این تفاوت کمک کند. اما بعد از چند روز به این فکر افتاد که این دستمال میتواند به عنوان سمبل زیبایی از معرفت و تعهد نسبت به خون شهدا از ابتدای تاریخ تا پیروزی انقلاب اسلامی بر گردن خود و همقطارانش باشد. از آن به بعد این دستمال تا پایان جنگ تحمیلی مشخصه تعهد این گروه به خون شهدا بود.
[4] . ماجرای آزادسازی پاوه در فیلمی به نام «چ» به کارگردانی آقای ابراهیم حاتمیکیا در سال ۱۳۹۲ به صحنه نمایش آمد. این فیلم داستان دو روز از زندگی شهید دکتر مصطفی چمران طی نبرد پاوه را به تصویر میکشد. این فیلم برنده شش سیمرغ بلورین از سی و دومین جشنواره فیلم فجر شده است. در این فیلم آقای بابک حمیدیان نقش شهید اصغر وصالی را اجرا نموده است.
همچنین کتاب «او یک دستمالسرخ بود» به قلم علیرضا محمدی و با روایتگری عبدالله نوریپور از اعضای اولیه و از معدود نفرات بازماندهِ گروه دستمالسرخها توسط سوره مهر منتشر شده است. در این کتاب خواننده با نحوه شکلگیری گروه دستمالسرخها به عنوان نخستین گردان کماندویی سپاه و حوادثی که بر این گروه در کردستان و ماههای اول دفاع مقدس رفته آشنا میشود. گروه دستمالسرخها با فرماندهی شهید اصغر وصالی در تابستان سال 58 شکل میگیرد و با شهادت وصالی در آبان ماه 1359 به خاطرهها میپیوندد. علیرضا محمدی، نویسنده کتاب درباره نحوه تدوین کتاب میگوید: آقای نوریپور راوی کتاب، زندگی سراسر جهادی را پشت سر گذاشته است، اما از همان ابتدا با ایشان توافق کردیم آن بخش از خاطراتشان را به نگارش درآوریم که مربوط به گروه دستمالسرخها است. ما میخواستیم پا به پای دستمالسرخها از مجموعه خلیج (مقر اولیه دستمالسرخها در خیابان پاسداران تهران) حرکت کنیم و با هم به کردستان آشوب زده سفر کنیم و نهایتاً هر اتفاقی که بر این گروه و نامهای سرافرازش رفته را به خواننده نسل حاضر معرفی کنیم.
[5] . صحیفه امام، ج 9، ص 285.
[6] . این مقاله با استفاده از منابع زیر و با تلخیص و ویراستاری نوشته شده است:
- روایتی ازگفت و گو با مریم کاظمزاده عکاس و خبرنگار جنگ و همسر شهید اصغر وصالی از فرماندهان جنگ در پاوه، دستمالسرخی که عاشورایی شد، حمیرا حیدریان، روزنامه ایران، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۳، شماره ۵۷۸۴.
- در گفتگو با امیر وصالی و جانباز علی بیگی مطرح شد؛ دستمالسرخها چه کسانی بودند؟، ثارالله بخارایی، روزنامه رسالت، چهارشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۴، شماره ۸۴۵۴.
- وصالی برای متهم نشدن به تکروی دستمالسرخ به گردنش نمیبست، بررسی زندگی اصغر وصالی و گروه دستمالسرخها در گفت و گو با همسرش: حکم دستگیری وصالی پس از شهادتش به کردستان رسید. گفتگو: امیرحسین جعفری، روزنامه شرق، شنبه ۱ آذر ۱۳۹۹، شماره ۳۸۶۹.
- سردار شهید اصغر وصالی؛ از مبارزه با رژیم پهلوی تا فرماندهی «دستمالسرخ ها»، خبرگزاری تسنیم، 29 آبان ۱۳۹۶.
- از بابک حمیدیان تا شهید اصغر وصالی، قبل از بازی با شهید اصغر وصالی عهد بستم، شاهد جوان، شماره 118، ص 36 و 37.
شهید علیاصغر وصالی
شهید اصغر وصالی در کنار شهید دکتر مصطفی چمران
شهید اصغر وصالی در کنار همسرش
شهید اصغر وصالی نفر وسط
شهید اصغر وصالی؛ نفر اول از سمت راست
شهید اصغر وصالی؛ نفر دوم از سمت راست
شهید اصغر وصالی؛ نفر سوم از سمت چپ
شهید اصغر وصالی؛ نفر وسط
شهید وصالی در بیمارستان
شهید وصالی در بیمارستان
مادر و خانواده در کنار پیکر پاک شهید وصالی
مراسم تشییع پیکر شهید اصغر وصالی- همسر شهید نفر بلندگو به دست
جلد کتاب او یک دستمال سرخ بود
تعداد مشاهده: 4934