امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند: رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرموده است: غافل‌ترین و ناآگاه‌ترین مردم کسی است که به دگرگونی و حال به حال شدن دنیا پند نگیرد. سفینه البحار، جلد 2، صفحه 146، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.*** قرار دادن اسناد متقن و جهت دهنده در فضای مجازی به بسیاری از محققان و نویسندگان کمک شایانی خواهد کرد. مقام معظم رهبری در دیدار با کارکنان مرکز اسناد انقلاب اسلامی مورخه 1390/1/31.

مقالات با درج سند

برگی از تاریخ مبارزات مردم همدان در انقلاب اسلامی، شهیدان سیدرضا و سیدحسین دیباج


تاریخ انتشار: 28 شهريور 1401


اسناد و تاریخ‌نگاری محلی

تاریخ‌نگاری در جوامع اسلامی و ایران به عنوان بخشی از این جامعه بزرگ، گونه‌های مختلفی داشته است و طیف متنوعی از تاریخ‌های تک‌نگاری، دودمانی، محلی و جهانی را در برمی‌گرفته است. مقدم بر شکل‌گیری تاریخ‌نگاری اسلامی، نقل روایی گذشته در قالب متون دیگری چون سیَر، مغازی، مقاتل و مانند آن به تألیف در می‌آمد که هر یک بر وجهی از گذشته تأکید می‌کردند. گستردگی گونه‌های این متون چه در شکل‌های پیشاتاریخ‌نگاری و چه در قالب گونه‌های مختلف تاریخ‌نگاری (تواریخ تک نگاری، خاندانی و محلی مانند شهرنامه‌ها و تواریخ ولایات) تمرکز مورخ از تمام گذشته بر محدوده خاصی از جامعه معطوف بود. این عطف توجه مورخان و تمرکز ایشان بر موضوعات محدود از نظر دایره زمانی و مکانی، برای آنها فرصتی فراهم می‌کرد تا وقایع و رویدادها را با دقت و اشتمال بیشتری ثبت کنند و بر برخی جزئیات تأکید بیشتری داشته باشند. در مقام قیاس باید گفت که این فرصت در تواریخ عمومی مانند جامع التواریخ رشیدی و ناسخ التواریخ مورخ‌الدوله سپهر که اغلب تاریخ جهان و انسان از خلقت تا روزگار مؤلف بودند کمتر فراهم می‌شد و بخش قابل توجهی از این تواریخ، رونویسی از متون پیشین بود.

با شروع تاریخ‌نگاری نوین در ایران و رواج آن که نتیجه آشنایی ایرانیان با غرب و تاریخ‌نگاری غربی بود کم‌کم گونه‌های متنوع تاریخ‌نگاری، شکل سنتی خود را از دست داده یا به کناری نهاده شدند و اکنون تحقیقات تاریخی در قالب مقاله و کتاب‌های تخصصی تدوین می‌شوند؛ در روزگار کنونی تأکید بر محدود و مشخص بودن دامنه پژوهش، از ویژگی‌های مورد تأکید تاریخ‌نگاران است.

معمولاً چنین گفته می‌شود که تاریخ‌نگاری ایرانی نوین منبعث از غرب، واجد ویژگی‌های بینشی و روشی خاص و تازه‌ای است؛ مانند توجه به تاریخ اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی. همچنین به شکل‌های مختلف بر این موضوع تأکید می‌شود که متون تاریخ‌نگاری سنتی اسلامی-ایرانی مملو از رویدادهای سیاسی و نظامی و وقایع محور بوده و از توجه به وجوه دیگر زندگی انسان مانند فرهنگ و اجتماع خالی هستند. همچنین در تشریح خصوصیات و تکامل ویژگی‌های تاریخ‌نگاری نوین غربی و بالتبع تاریخ‌نگاری نوین ایرانی بر اصطلاحاتی چون تاریخ از پایین و تاریخ خرد نیز تأکید می‌شود.

قصد این نوشتار دفاع از تاریخ‌نگاری ایرانی-اسلامی در برابر تاریخ‌نگاری نوین نیست که این موضوع جای دیگر و مجال خاص می‌طلبد. اما باید گفت که تاریخ‌نگاری سنتی ایرانی-اسلامی از توجه به وجوه مختلف زندگی انسان خالی نبوده و این توجه را می‌توان در طیف متنوعی از متون دید که از قرون اسلامی تاریخ ایران باقی مانده است. این که محققان تاریخ اجتماعی و فرهنگی اطلاعات مورد نیاز خود را از دل متون دوره سنت بیرون می‌کشند نشان می‌دهد که مورخان ما به وجوه گوناگون تاریخ انسانی توجه داشته اند. مثلاً ولی‌قلی شاملو و اسکندربیگ منشی در شرح وقایع هر سال به رویدادهای سیاسی، نظامی، اقلیم (باران و خشکسالی) و فرهنگی (زندگی دانشمندان، هنرمندان و.....) توجه داشته‌اند. از سوی دیگر در تاریخ‌های محلی مانند تاریخ سیستان، فارسنامه، شیرازنامه، و..... تمرکز ویژه مورخان بر خاندان‌ها و مشاهیر و زندگی افراد نخبه و ویژگی‌های اقلیمی و کشاورزی، راه‌ها و مانند آن بوده است. کتاب‌هایی که در موضوع مزارات، راه‌ها، زندگینامه شعرا و علما (تذکره‌ها و تراجم)، کشاورزی، پرورش و تربیت اسب و آداب جنگ و.... به تألیف درآمده گرچه در سنت فرهنگی مکتوب ایرانی-اسلامی در شمول تاریخ‌نگاری به معنای خاص قرار نمی‌گیرد اما نشان از توجه نخبگان ما به زمینه‌ها و وجوه مختلف حیات انسان است. بنابر این سنن مکتوب ما خالی از پرداختن به زندگی اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی انسان نبوده و این رویکرد موضوعی تازه و نتیجه آشنایی ما با روش‌های مورد استفاده در تاریخ‌نگاری غربی نیست.

سابقه و نشان تاریخ‌نگاری خرد، را می توان در تاریخ‌نگاری محلی ایرانی-اسلامی دید. تاریخ‌نگاری خرد به مورخ این امکان را می‌دهد که به جای حرکت در طول وقایع، به روایت خود عرض بدهد و به جای حرکت بر سطح، در عمق وقایع خوض نماید. این روش در سنت تاریخ‌نگاری ما در قالب تاریخ‌نگاری محلی و خاندانی بازتاب یافته است.

اقدام مرکز بررسی اسناد تاریخی در انتشار اسناد ساواک، بر تاریخ‌نگاری محلی و خرد ایران اثر گذار است. این اسناد مصالح لازم برای تحقیق در تاریخ نواحی، استان‌ها، شهرها و روستاها را فراهم می‌آورند. انتشار اسناد شخصیت‌ها مانند مجموعه یاران امام به روایت اسناد ساواک، امکان نگارش تاریخ زندگی افراد و خانواده‌های آن‌ها را فراهم می‌آورد. اکنون در نتیجه انتشار اسناد ساواک، می‌توان به روایت تاریخ اجتماعی و فرهنگی ایران پرداخت. این اسناد امکان تحقیق در تاریخ مساجد، روستاها، نواحی دورافتاده، قشرهای مختلف اجتماعی مانند معلمان، روستاییان و گروه‌های دیگر را فراهم کرده‌اند.

سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی تاکنون مقالاتی را در زمینه تاریخ روستاها، اقشار مختلف جامعه، زندگی افراد و مانند آن منتشر کرده است. در نوشتار حاضر، تاریخ یک خانواده موضوع پژوهش قرار گرفته است. این نوشتار می‌کوشد با استفاده از اسناد ساواک به ارائه روایتی از مبارزات انقلابی خانواده دیباج بپردازد. دو فرزند این خانواده در جریان مبارزات انقلابی در دهه 1350 به شهادت رسیدند. شهادت این دو بردار در دوران بازداشت و شرایط سختی که خانواده آن‌ها تجربه کردند، آن‌ها را در موقعیتی ویژه قرار داده است. از این رو پرداختن به رویدادها و شرایطی که خانواده شهیدان دیباج تجربه کردند، ضرورت دارد.

 

منابع

این گزارش بر اساس اسناد منتشر شده ساواک تنظیم شده و با کنار هم نهادن داده‌های سندی، از آنها روایتی خطی ساخته است. اسناد مورد نظر در کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: روز شمار استان همدان[1] منتشر شده‌اند و گزارش‌هایی کوتاه و اطلاعاتی منقطع و البته جانبدارانه و مغرضانه از رویدادها ارائه می‌کنند و محصول مکاتبات ادارات و دوایر داخلی ساواک هستند و اغلب در یک سوی آنها ساواک فرمانداری کل /  استان همدان (13 ه‍)[2] قرار دارد. با این حال لایه‌های پنهان محذوف این اسناد دست یافتنی و قابل تفسیر هستند؛ مثلاً می‌توان استیصال ساواک و درماندگی این سازمان را در موضوع جنایات مأمورانش مشاهده کرد. همچنین انکار واقعیت‌ها، تحریف رویدادها، فرار از مسئولیت در قبال جنایت انجام شده و سرانجام پیگیری‌ها و آلام و رنج‌های اعضای این خانواده را می‌توان از لابه لای این اسناد دریافت. این نوشتار را می‌توان کوششی در ادامه تاریخ‌نگاری محلی و خاندانی ایرانی-اسلامی دید؛ هر چند که از نظر حجم داده‌ها و دوره رویدادهای مورد بحث با تاریخ‌های محلی قابل قیاس نیست اما امید است که در مسیر یک سنت تاریخ‌نگاری بومی تعریف شود.

برای تکمیل این اسناد و حرکت در عرض و عمق رویدادها، از دیگر مجموعه‌های سندی مانند اسناد متعلق به حجت‌الاسلام و المسلمین محمدتقی فلسفی و استاد شهید مرتضی مطهری استفاده شده است. به این موارد باید کتاب دانشگاه پهلوی به روایت اسناد را افزود. مدخل پژوهشی این کتاب برای شناخت فضای فرهنگی و سیاسی دانشگاه پهلوی شیراز –محل تحصیل سیدرضا دیباج و پیوند خوردن بیشتر وی با مبارزات سیاسی- مهم است. هر چند نویسنده بر شهادت سیدرضا دیباج دانشجوی دانشگاه پهلوی تأکید چندانی نکرده است. در بخش اسنادی این کتاب، سندی که ارتباط جدی با موضوع پژوهش حاضر داشته باشد، وجود ندارد. همچنین در اسناد هوشنگ نهاوندی و فرهنگ مهر که دوره ریاست آنها بر دانشگاه پهلوی با دوره مورد نظر این پژوهش همزمان است، اطلاعات خاصی دیده نمی‌شود.

سیدمرتضی دیباج برادر شهیدان دیباج در سال‌های اخیر در مصاحبه‌هایی با خبرگزاری‌های ایکنا و ایسنا برخی رویدادها درباره مبارزات و شهادت آنها را بازگو و به چگونگی دستگیری برادران و پیگیری‌ها و رنج‌ها و آلام خانواده اشاره کرده است.

 

 خانواده

پدر خانواده، حجت‌الاسلام سید مهدی از سادات دیباجی است.[3] بنابر مصاحبه سیدمرتضی دیباج، پدر اصالتاً اهل اصفهان بود که برای تبلیغ به همدان آمده و پس از ازدواج در این شهر ماندگار شد.[4] همسر وی حاجیه خانم فاطمه سادات فقیه بود که فرزندانی انقلابی در دامان خویش پرورد و سرانجام در سال 1394ش روح بزرگش، به جهان برین پرکشید و پیکرش در شهر همدان به خاک سپرده شد.[5]

در اسناد به نقش پدر و مادر خانواده در تربیت انقلابی فرزندان اشاره نشده زیرا بعد امنیتی و اطلاعاتی رویدادها برای ساواک مهم بوده است؛ اما این که فرزندان خانواده (سه برادر و یک خواهر) دارای تحصیلات دانشگاهی بوده‌اند، جایگاه و نقش پدر و مادر در پرورش فرزندانی جویای علم و تخصص دانشگاهی به خوبی آشکار است. موضوع دیگر تربیت انقلابی فرزندان خانواده است؛ تقدیم دو فرزند شهید به انقلاب اسلامی حاکمیت فضای انقلابی بر این خانواده را نشان می‌دهد.

در اسناد ساواک به این نکته اشاره شده که خانواده دیباج پیگیر وضعیت فرزندانشان در دوره دستگیری و بازداشت بوده‌اند. در دی و بهمن 1351 که چند ماه از دستگیری و شهادت سیدرضا دیباج می‌گذشت، خانواده بی‌اطلاع از شهادت فرزند، پیگیر وضعیت وی بودند. آنها خواستار فراهم شدن امکان ملاقات حضوری یا مکاتبه با وی بودند. این موضوع در مکاتبات داخلی ساواک (مانند مکاتبه ساواک فرمانداری کل همدان با اداره کل سوم 323)[6] مطرح شده است.[7]

در بهمن 1352 سیدمهدی دیباج طی تلگرافی به رئیس کل ساواک (سپهبد نعمت‌الله نصیری)[8] خواستار تعیین وضعیت فرزندش شد.[9] بنا بر متن سند 8098 / ه‍، خبر شهادت سیدرضا، یک سال بعد به پدرش داده شد و بر روحیه وی مؤثر افتاد.[10] در ادبیات اسناد ساواک، به موضوع روحیات افراد / سوژه‌ها توجه خاص می‌شد؛ مثلاً پس از طرد افراد از محل اقامتشان (تبعید)، ساواک اثرگذاری این حکم بر روحیه آن‌ها را مورد توجه قرار می‌داد و در گزارش‌ها به این نکته توجه می‌شد که آیا تبعید بر روحیه فرد اثرگذار بوده است یا خیر؟ معمولاً منظور از اثرگذاری، تنبه افراد و دست برداشتن آنها از فعالیت‌های انقلابی به دلیل شرایط سخت و تنگناهای تبعید بود. درباره روحیه حجت‌الاسلام سیدمهدی دیباج به این نکته اشاره شده که خبر شهادت سیدرضا بر روحیه وی مؤثر بوده است؛ گرچه تهیه‌ کننده گزارش دقیقاً موضوع را توضیح نداده اما حتماً داغ از دست دادن فرزند بر پدر گران آمده است. با این حال پیگیری‌ها و مداومت حجت‌الاسلام سید مهدی دیباج در امر مبارزه را می‌توان در گزارش‌های بعدی ساواک دید و این وضعیت به معنای دلسردی از مبارزه و گوشه‌نشینی و حالات شبیه به آن نبود.  

هنوز داغ شهادت سیدرضا التیام نیافته بود که پسر دوم خانواده نیز دستگیر شد. مراجعات مکرر خانواده دیباج به ویژه پدر و مادر خانواده به ساواک و دیگر مراجع امنیتی و انتظامی برای کسب اطلاع از سرنوشت فرزندشان ادامه داشت. در آذر 53 ساواک همدان به اداره کل سوم اطلاع داد که خانواده دیباج متوالیاً به آن سازمان مراجعه و ضمن اظهار ناراحتی تقاضای ملاقات با سید حسین دیباج را دارند.[11]

در شهریور 1356ش، مهدی دیباج به همراه فرزندش مرتضی برای پیگیری سرنوشت سیدرضا و سیدحسین به کمیته مشترک ضدخرابکاری[12] مراجعه کرد؛ اما کمیته نسبت به وضعیت آن دو اظهار بی‌اطلاعی کرد.[13] در حالی که در سند 8098 / ه‍ ، تاریخ 30 / 9 / 1353 اشاره شده که خبر شهادت سیدرضا به پدرش داده شده اما در شهریور 1356ش ایشان را پیگیر سرنوشت فرزندانش می‌یابیم. آیا در این دو خبر تناقضی است؟

مصاحبه سیدمرتضی دیباج که در این پیگیری‌ها همراه پدر بوده، موضوع را حل خواهد کرد و حفره موجود در گزارش‌های منقطع ساواک را پر می‌کند که در این مورد خاص، در دادن اطلاعات، امساک و خست عمدی خاصی دارند. به خانواده دیباج گفته شده بود که شناسنامه سیدرضا را باطل کنند و این به معنای خبر شهادت وی بود؛ اما در برابر اصرارها، جسد وی را به خانواده تحویل ندادند. با شهادت سیدحسین نیز جسد وی را به خانواده تحویل ندادند و پیگیری‌های پدر خانواده به این موضوع (یافتن جسد و محل دفن آن) اشاره دارد.[14] 

تداوم روحیه انقلابی و استقامت پدر خانواده در مبارزه را می‌توان در یکی از گزارش‌های ساواک دید. در اسناد به یکی از جلسات قرائت قرآن اشاره شده که حجت‌الاسلام دیباج در آنجا به سخنرانی پرداخته است. این جلسه در دوم فروردین 1356ش در منزل عباس شاه‌حسینی واقع در محله کمال‌آباد[15] همدان برگزار شد و سید مهدی دیباج پس از قرائت قرآن، به ذکر مصیبت پرداخت.[16] این جلسه چند سال پس از شهادت دو فرزند ایشان برگزار شد و گرچه ما اسناد و گزارش‌هایی درباره دیگر فعالیت‌ها و جلسات ایشان نداریم و با انقطاع داده‌های اطلاعاتی مواجه هستیم اما می‌توان گفت که روحیه مبارزه و فعالیت انقلابی در خانواده همچنان جاری و برقرار بوده است.

در این گزارش‌ها خبری از مادر شهیدان دیباج ثبت نشده است. این موضوع به ماهیت اسناد مربوط است زیرا برای ساواک جنبه‌های امنیتی اخبار اهمیت داشت ضمن آن که این سازمان و منابع آن به کلیه اخبار و اطلاعات امنیتی مربوط به افراد و سوژه ها دسترسی نداشتند. اما مادر شهیدان دیباج، در دامان خویش فرزندانی مبارز و انقلابی پرورده بود که از آن روز تا کنون افتخار شهر و دیارشان هستند. در مصاحبه سید مرتضی دیباج به مقاومت‌های مادر به هنگام دستگیری سیدحسین اشاره شده است؛ وی که داغ پسر بزرگ‌تر را دیده بود تلاش می‌کرد مانع دستگیری فرزندش شود اما از سوی مأموران رژیم تهدید شد و به ناچار سکوت کرد.

 

شهید سیدرضا دیباج

سیدرضا دیباج پسر بزرگ خانواده بود. در اسناد منتشر شده ساواک اطلاعاتی درباره زندگی و تحصیلات وی وجود ندارد. این موضوع به دلیل شهادت وی در دوره بازداشت است و ادارات و دوایر ساواک نمی‌خواستند کمترین اطلاعاتی در این باره به دست دهند. به ویژه آن که اکنون با شهادت او در بازداشتگاه مواجه شده بودند؛ هیچ اداره و سازمانی نمی‌خواست مسئولیتی به گردن بگیرد و مهم‌تر آن که نباید مدرک و سندی مکتوب از این واقعه به جا می‌ماند. بنابر این درباره شهادت سیدرضا دیباج با وضعیت خاصی روبرو هستیم؛ کمترین اطلاعات درباره دوره بازداشت و بازجویی و شهادت وی وجود دارد. این اطلاعات جسته و گریخته و در قالب مکاتباتی درباره خانواده وی و مراجعات ایشان ثبت شده است.

اطلاعات ما درباره زندگینامه ایشان در نوشتار حاضر، از دو محل اخذ شده است: نخست توضیحات مصحح و ناشر کتاب روزشمار استان همدان به روایت اسناد ساواک؛ که در مقدمه کتاب و پاورقی اسناد و برای گویاسازی آنها آمده است و دوم مصاحبه سیدمرتضی دیباج که بالاتر به آن اشاره شد. با ترکیب این اطلاعات بخشی از زندگی سیدرضا دیباج را می‌توان بازسازی کرد.

سیدرضا دیباج در 1327ش در همدان به دنیا آمد. وی تحصیلات دوره ابتدایی را در مدرسه علمی که مدرسه‌ای مذهبی بود، گذراند. از دبیرستان ابن سینا[17] در رشته ریاضی دیپلم گرفت و در سال 1347 در دانشگاه شیراز (دانشگاه پهلوی) پذیرفته شد و در رشته روانشناسی در دانشکده ادبیات و علوم به تحصیل پرداخت.[18]

 

دانشگاه پهلوی

دانشگاه پهلوی[19] همزمان با ایام تحصیل سیدرضا دیباج (1347-1351ش)، ریاست هوشنگ نهاوندی (1347-1350)[20] و فرهنگ مهر(1350-1357ش)[21] را تجربه کرد. درباره سال‌های 1347 و 1348 گفته شده است که این مقطع، سال‌های تغییر بافت دانشجویی دانشگاه پهلوی بوده است؛ خاستگاه اجتماعی داوطلبان ورود به این دانشگاه از طبقه اشراف و اریستوکراسی هواخواه حکومت به نفع طبقه متوسط جامعه در حال تغییر بود. این اوضاع درست مقارن همان سال‌هایی بود که سیدرضا دیباج تازه وارد دانشگاه پهلوی شده بود. در این دوران روابط دانشجویان با هسته‌های دانش آموزی، روحانی و بازاری شکلی معناداری یافته بود و دانشگاه پهلوی که قرار بود دانشگاهی متفاوت و فرمانبردار در برابر رژیم باشد به دانشگاهی سیاسی تبدیل شد؛ در چنین شرایطی دانشجویان این دانشگاه با مسائل سیاسی و اجتماعی فعالانه برخورد می کردند.[22]

 

جشن‌های حکومتی

از یک منظر دیگر، این سال‌ها مقارن با برگزاری جشن‌های سلطنتی (جشن‌های تاج‌گذاری و جشن‌های 2500 ساله) بود. علاوه بر آن شیراز، محل برگزاری جشن هنر هم بود و بنابر این مخالفت‌ها با این جشن‌ها در این شهر بارزتر بود. این موضوع درباره دانشگاه پهلوی نمود بیشتری داشت؛ زیرا دانشگاه به شکل‌های مختلف با این جشن‌ها در ارتباط بود[23] و دانشجویان نسبت به این جشن‌ها مخالفت بیشتری ابراز می‌داشتند.

در سال 1349، دانشگاه پهلوی درگیر ساخت تاریخ مفصل و مستند کوروش و ترجمه منشور وی به زبان‌های دیگر و تهیه آلبومی از شاهان ایران از عصر هخامنشی تا دوره پهلوی بود[24]و سال بعد به انتشار کتاب‌هایی درباره جشن‌های شاهنشاهی پرداخت.[25] موضوعات عمرانی در شیراز و تلاش شرکت‌ها برای برنده شدن در مناقصه ها اوضاعی آشفته داشت. ادارات و شرکت‌ها هر کدام از خزانه بیت‌المال به نام جشن‌ها برای خود کلاهی می‌بافتند. در این زمان وضع زاغه‌نشین‌های شیراز به گونه‌ای بود که موضوع ساخت خانه برای آن‌ها مطرح بود.[26]

از این رو جشن‌های شاهنشاهی در سراسر کشور با اعتراضات زیادی روبرو شد.[27] در شیراز از قحطی و از بین رفتن احشام عشایر و گرسنگی آن‌ها و مقایسه آن با هزینه‌های جشن‌های 2500 ساله انتقاد می‌شد.[28] جشن‌های تاجگذاری حتی در روستاهای همدان زادگاه شهید دیباج نیز حواشی خاص خودش را داشت. در ابتدای سال 1349، برخی نشان‌ها و تمثال‌های سلطنتی مانند نشان شاه، فرح و رضا پهلوی را به تهدید به زارعان روستای جورقان همدان فروختند.[29] در برخی موارد فروش عکس‌ها و.... با تهدید و خشونت همراه بود و مانند جمع‌آوری اجباری پول در روستاهای کرمانشاه، نارضایتی مردم را در پی داشت.[30]

در این اوضاع، حضرت امام خمینی(ره) در اعلامیه‌ای برگزاری این جشن را تقبیح و مورد انتقاد قرار دادند.[31] طلاب علوم دینی و روحانیون نیز با ارسال تلگراف‌هایی خواستار خودداری حکومت از برگزاری جشن‌ها بودند. دانشجویان دانشگاه‌ها در اعتراض به صرف بودجه کشور برای برگزاری این جشن‌ها و عدم اختصاص آن به کارهای تولیدی و معیشت مردم دست به اعتصاب و تظاهرات زدند و اعلامیه‌های متعددی در دانشگاه‌های مختلف کشور چون صنعتی آریامهر (دانشگاه شریف کنونی)، تهران، و فضاهای غیردانشگاهی توزیع می‌شد. ادبیات برخی از این اعلامیه‌ها بسیار تند و خشم‌آلود بود.. مأموران امنیتی، سخنرانی مخالفین و منتقدین را محدود می‌کردند؛ ساواک از دستگیری موزعین و عاملان پخش نشریات و اعلامیه‌ها خبر می‌داد و شهربانی و ژاندارمری، مأمور مراقبت و شناسایی مخالفین می‌شدند.[32]

طی سال‌های 1347 تا 1351، روحانیون انقلابی مانند آیت‌الله شهید استاد مرتضی مطهری و حجت‌الاسلام محمدتقی فلسفی در شیراز و دانشگاه پهلوی برای دانشجویان به ایراد سخن پرداختند.[33] سید مرتضی دیباج به رفت‌وآمدهای سیدرضا به مسجد جامع و مسجد شمشیرگر شیراز اشاره کرده است. آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب در این سال‌ها در مسجد جامع شیراز به انتقاد از اوضاع فرهنگی جامعه می‌پرداخت؛ انتقاداتی که بیشتر ناظر به سیاست‌های فرهنگی رژیم بود. در برخی مجالس ایشان، جمعیت چند هزار نفری (از 2500 تا 8000 نفر) گرد می‌آمدند.[34] با این حال، این گزارش‌ها اطلاعات چندانی از شرکت‌کنندگان در مراسم و برنامه‌های مسجد جامع ارائه نمی‌کنند و نمی‌توان در آنها ردی از سید رضا دیباج پیدا کرد.

 

فعالیت‌ها و مبارزات دانشجویی

اعتصابات و اعتراضات دانشجویی از رویدادهای این دوره (1347-1351ش) بود.در اعتراضات دانشجویی دانشگاه پهلوی در 1349، سالن شمس پهلوی در دانشکده ادبیات به آتش کشیده شد و مأموران رژیم فرصت را برای برخورد با دانشجویان مناسب دیدند. در خرداد ماه اعتصاب دیگری برپا شد و به دلیل مقارن بودن آن با درگذشت آیت‌الله سید محسن حکیم، با حمله پلیس، دستگیری و اخراج برخی دانشجویان همراه شد.[35]

در این سال‌ها دانشجویان دانشگاه پهلوی، فعالانه در برابر رویدادهای سیاسی و اجتماعی موضع می‌گرفتند. آن‌ها نسبت به برنامه‌های رژیم حساسیت خاص داشتند. بخشی از این حساسیت‌ها را انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه هدایت و سازماندهی می‌کرد.[36] یکی از اقدامات انجمن بر هم زدن برنامه‌های مربوط به جشن‌ها بود. این فعالیت‌ها منجر به دستگیری و اخراج برخی دانشجویان مانند احمد توکلی[37] شد.

در خاطرات رجبعلی طاهری (1315-1392ش)[38] به فعالیت سیدرضا دیباج در این برهه و ارتباط وی با گروه مهندس طاهری از بنیان‌گذاران انجمن اسلامی اشاره شده است. اما اطلاعات رجبعلی طاهری چندان دقیق نیست. وی دیباج را دانشجوی رشته راه و ساختمان معرفی کرده، در حالی که وی دانشجوی رشته روانشناسی بود. گویا این بخش از خاطرات وی درباره شهید سیدرضا دیباج، با زندگی برادرش سیدحسین دیباج در هم آمیخته باشد؛ که در رشته راه و ساختمان در دانشگاه پلی تکنیک (امیر کبیر) تحصیل می‌کرد. همچنین در خاطرات طاهری به این موضوع اشاره شده که دیباج در نتیجه شکنجه‌های شدید ساواک در زندان عادل‌آباد به شهادت رسید و مأموران برای مخفی ماندن جریان قتل وی، جسدش را در حیاط زندان دفن کردند. این موضوع نیز با روایت اسناد همخوانی ندارد؛ دیباج در همدان دستگیر شد و توسط شهربانی به تهران اعزام گردید. بنابر این شهادت و دفن مخفیانه وی در تهران اتفاق افتاده است. اما یک نکته از خاطرات طاهری قابل توجه است و می‌تواند با بخشی از مصاحبه سید مرتضی دیباج همخوانی داشته باشد؛ سید رضا دیباج در شیراز فعالیت سیاسی داشت و می‌دانست که دستگیر خواهد شد. بنابر این به همدان رفت و وقتی مأموران برای دستگیری وی آمدند، از اعضای خانواده خواست در مقابل تهدیدها و فشارهای ساواک، فعالیت‌های وی را لو ندهند. هر دو روایت این موضوع را تأیید می‌کنند که وی در شیراز با برخی گروه‌ها یا افراد، روابطی هدفمند در راستای مبارزه علیه رژیم داشته است. روایت طاهری، دیباج را با انجمن اسلامی مرتبط می‌کند و مصاحبه سیدمرتضی دیباج، دلیل دستگیری وی را روابط با آیت‌الله شهید دستغیب و آیت‌الله حائری و فعالیت‌های دانشگاهی می‌داند. دیگر نقطه اشتراک هر دو روایت متواری بودن وی است.[39]

تا زمان نگارش نوشتار حاضر، اسناد ساواک شیراز منتشر نشده است. واقعه دستگیری و شهادت سیدرضا دیباج موضوعی کوچک نبوده و رد آن به ویژه در مکاتبات داخلی ساواک برای دستگیری وی احتمالاً در اسناد ساواک شیراز موجود باشد؛ مگر آن که به دلیل شهادت وی، آن ساواک نیز اسناد و مدارک موجود را به نحوی امحاء کرده یا قضیه را به سکوت گذرانده باشد. همچنین محقق تاریخ در صورت دسترسی به پرونده تحصیلی وی در دانشگاه شیراز احتمالاً برخی نکات را برای پژوهش خویش سودمند خواهد یافت؛ البته اگر این پرونده نیز موجود باشد. اما در کتاب رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک: دکتر فرهنگ مهر اشاره‌ای به واقعه شهادت سیدرضا دیبا نشده است. این موضوع وقتی اهمیت پیدا می‌کند که به بخشی از مصاحبه سیدمرتضی دیباج درباره مراجعه خانواده وی به دانشگاه پهلوی توجه کنیم. آنها پس از دستگیری فرزندشان، به ادارات و مراجع مختلف مانند ساواک همدان و بعد کمیته مشترک ضد خرابکاری در تهران رجوع کردند و کوشیدند از طریق دانشگاه پهلوی و رئیس آن اطلاعی در این باره کسب کنند؛ اما فرهنگ مهر رئیس دانشگاه پیگیری جدی انجام نداد و از سرنوشت وی اظهار بی‌اطلاعی کرد.[40] محققان باید امیدوار باشند که با انتشار اسناد ساواک فارس (7ه‍) اطلاعات جدیدی از این دوره به دست بیاید.

جستجو در اسناد منتشر شده آیت‌الله شهید دستغیب نیز اطلاعات تازه‌ای به محقق ارائه نمی‌کند. حتی در میان اسناد سال 1351ش نشانه‌ای از اعتراض یا اشاره آیت‌الله دستغیب به شهادت سیدرضا دیباج دیده نمی‌شود. با این حال خاطرات سیدعلی اصغر دستغیب (متولد 1324ش) برای فهم بسترهای فعالیت دانشجویان مذهبی و روابط آنها با مساجد شیراز مهم است. حجت‌الاسلام سیدعلی اصغر دستغیب، در مسجدالرضا که خود بانی آن بود، نماز و فعالیت‌های فرهنگی برپا می‌کرد. این مسجد به جهت نزدیکی به خوابگاه‌های دانشجویی دانشگاه پهلوی، یکی از مکان‌های تجمع دانشجویان مبارز در بیرون از دانشگاه بود. با رفت‌وآمدهای دانشجویان شیرازی و غیر شیرازی و برگزاری نمازهای جماعت، کم‌کم این مسجد به محلی برای فعالیت‌های سیاسی دانشجویان تبدیل شد؛ از این رو مأموران رژیم به شکل‌های مختلف دانشجویان را تحت فشار می‌گذاشتند.[41] این خاطرات تنها در همین حدود به سیدرضا دیباج نزدیک می‌شود و اطلاعات بیشتری به ما ارائه نمی‌کند. وی در ادامه خاطراتش به سید رضا دیباج از دانشجویان مسلمان دانشگاه شیراز از خانواده‌ای متدین، روحانی و اهل همدان یاد کرده که زیر شکنجه مأموران به شهادت رسیده و آگاهی بیشتری درباره سیدرضا دیباج، ارتباط خاص وی با مسجد یا آیت‌الله دستغیب یا موضوعات دیگر بیان نکرده است.

اکنون می‌توان یک جمع‌بندی از فعالیت‌های سیدرضا دیباج در دوران دانشجویی در دانشگاه پهلوی ارائه کرد؛ وی همزمان با تغییر بافت دانشجویی این دانشگاه وارد آن شد. این سال‌ها مقارن با برپایی جشن‌های مختلف حکومتی بود. مخالفین رژیم به ویژه گروه‌های مذهبی به اشکال مختلف به مبارزه مشغول بودند. سیدرضا دیباج در این فضا زیست، بالید و همراه دیگر دانشجویان عضوی از جبهه مبارزه علیه رژیم بود. در این دوران فضای مذهبی بر مبارزات دانشجویان دانشگاه شیراز غلبه داشت و انجمن اسلامی آن بخشی از این مبارزات را سازماندهی می‌کرد. شیراز نیز کانون فعالیت‌های انقلابی روحانیونی بود که این مبارزات را راهبری می‌کردند. شهید دیباج در چنین فضایی می‌توانست با مبارزات دانشجویی در دانشگاه به ویژه انجمن اسلامی همراه شود و در بیرون از دانشگاه نیز با کانون‌های انقلابی مانند مساجد شیراز پیوند داشته باشد.

 

ازدواج و شهادت

سیدرضا در دوران دانشجویی در سال 1350ش با بانویی از یک خانواده مذهبی اهل شهر ری ازدواج کرد. حاصل این ازدواج دختری به نام عطیه بود که در ایام دستگیری پدر تازه به دنیا آمده بود. سال 1351ش سالی سخت برای خانواده دیباج بود. در حالی که مدتی کوتاه از ازدواج سیدرضا نگذشته بود، وی توسط مأموران رژیم دستگیر شد؛ درباره محل دستگیری وی دو روایت وجود دارد؛ روایت نخست در مقدمه کتاب همدان به روایت اسناد ساواک آمده است؛ زمانی که سیدرضا از شیراز عازم همدان بود در میان راه توسط مأموران ساواک دستگیر و به زندان عادل‌آباد شیراز برده شد. روایت دوم می‌گوید که وی از احتمال دستگیر‌شدن خود مطلع بود؛ بنابر این به همدان آمد و مأموران وی را در منزل پدری دستگیر کردند.[42]

اسناد ساواک نشان می‌دهند دستگیری سیدرضا در 17 تیرماه 1351 صورت گرفته است. در مکاتبه ساواک فرمانداری کل همدان با اداره کل سوم (323) به دستگیری رضا دیباج (برابر امریه 1222 / 353 تاریخ: 17 / 4 / 1351) و اعزام وی به ساواک مرکز اشاره شده است.[43] بنابر این دستگیری وی در همدان صورت گرفته و شهربانی وی را پس از دستگیری به مرکز اعزام کرده است؛ از این رو قول سیدمرتضی دیباج درباره دستگیری برادرش در همدان بر روایت دوم ارجح است و شواهد سندی آن را تأیید می‌کنند.

سند یا نوشته‌ای درباره سیدرضا دیباج در دوره بازداشت وجود ندارد. این موضوع به‌ ویژه به دلیل شهادت وی در دوره بازداشت است. ساواک در برخورد با بازداشت شدگان و دستگیر شده‌ها شدت عمل و قساوت به خرج می‌داد. در خاطرات افرادی که در ساواک بازجویی و شکنجه شده‌اند، مکرر به این موضوع اشاره شده است. این شکنجه‌ها اشکال مختلف داشت و از شکنجه فیزیکی تا شکنجه روحی و روانی و تحقیر و تخریب افراد را شامل می‌شد.[44]

در مصاحبه سیدمرتضی دیباج به نقل از آقای حدادی که همان زمان بازداشت شده بود، کمانگر را یکی از اعضای گروه شکنجه‌گر معرفی و محل بازجویی را زندان عادل‌آباد شیراز ذکر کرده است. به نظر می‌آید دستگیری و شهادت سیدرضا دیباج با شیراز ارتباطی ندارد؛ در اسناد ساواک به دستگیری شهید دیباج و اعزام وی به مرکز اشاره شده و نکته‌ای دال بر اعزام وی به شیراز و یا شهادت وی در آنجا یافت نمی‌شود. با توجه به این که پیکر شهید دیباج در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شده؛ احتمال این که پیکر وی را پس از شهادت از شیراز به تهران آورده باشند کم است زیرا رژیم در چنین موضوعاتی دست به مخفی‌کاری می‌زد و این انتقال احتمال تولید گرفتاری برای رژیم داشت. بنا بر این بهتر است بپذیریم سیدرضا دیباج در همدان دستگیر و به تهران اعزام شده و در اثر شکنجه ساواک تهران به شهادت رسیده است. سیدمرتضی دیباج در مصاحبه‌اش به ما نمی‌گوید آقای حدادی کیست و چه ارتباطی با سیدرضا دیباج داشته است.

بنا بر همین مصاحبه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، جستجوها و پیگیری‌های خانواده دیباج نشان داد که سید رضا دیباج در ۲۴ سالگی که ترم آخر دانشگاه را می‎گذراند و در تاریخی که در جواز دفن او درج شده بود، در ۳۰ تیرماه ۱۳۵۱ به شهادت رسیده است. با این حال ساواک و دستگاه‌های انتظامی خبر شهادت سیدرضا دیباج را از خانواده وی مخفی داشتند. قدرت این سازمان و دیگر دستگاه‌ها به گونه‌ای بود که خود را مسئول نمی‌دانستند. با این حال آن‌ها در موقعیت دشواری قرار گرفته بودند و شاید می‌خواستند با مماطله و سرگردان و خسته کردن خانواده دیباج از تبعات اجتماعی این خبر بکاهند؛ زیرا اگر چه رژیم و دستگاه‌های امنیتی و انتظامی آن در برخورد با مردم، احساس قدرت بلامنازع می‌کردند اما از باز بازتاب این خبر در افکار مردمی می‌ترسیدند و نمی‌خواستند سند قاطع دیگری بر خوی وحشیگری و روحیه استبدادی خود به افکار عمومی ارائه کنند.

در بهمن 1351 که بیش از شش ماه از شهادت سیدرضا دیباج می‌گذشت خانواده وی با مراجعه به ساواک همدان پیگیر وضعیت فرزندشان شده و خواستار ملاقات با وی بودند. آن ساواک نیز موضوع را با اداره کل سوم (323) و اداره یکم عملیات و بررسی[45] در میان نهاد.[46]

در بهمن 1352 اداره کل سوم در نامه 10949 / 312 به ساواک همدان به این نکته اشاره شده که قبلاً طی مکاتبه 9547 / 312 تاریخ: 19 / 9 / 52 از آن ساواک خواسته شده وضعیت سیدرضا دیباج را به همسر وی اطلاع دهند. آن گونه که از متن سند برمی‌آید تا بهمن 1352، ساواک همدان این کار را انجام نداده بود و از این رو سیدمهدی دیباج طی تلگرافی به رئیس کل ساواک خواستار تعیین وضعیت فرزندش شده بود. اداره کل سوم این بار نیز از ساواک همدان خواست وضعیت رضا دیباج را به همسر وی اطلاع دهد.[47] گویا خانواده دیباج در سال 1353 خبر شهادت سیدرضا را از ساواک گرفتند.[48]

ساواک، شهادت سید رضا دیباج را خودکشی اعلام کرد. این موضوع در اسناد و مکاتبات این سازمان چنین بازتاب دروغینی یافته و محقق نباید روایت جعلی ساواک را بپذیرد. جعل این خبر برای فرار سازمان امنیت از شهادت یک فعال انقلابی بود. به روایت مقدمه کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: روزشمار استان همدان، سیدرضا دیباج به دلیل جراحات وارده در اثر شکنجه مأموران به شهادت رسیده است.[49] در اواخر سال 1355ش ساواک همدان از اداره ثبت احوال آن استان خواست با توجه به خودکشی رضا دیباج در زمان دستگیری، نسبت به ابطال شناسنامه وی و هرگونه اقدام مقتضی درباره همسرش اقدام نماید.[50] در 20 شهریور 1356ش، کمیته مشترک از سرنوشت سیدرضا دیباج اظهار بی‌اطلاعی کرد و پیگیری‌های خانواده برای یافتن نشان محل دفن وی به جایی نرسید.[51]

 

شهید سیدحسین دیباج

سال تولد شهید سید حسین دیباج را 1330 و محل تولدش را همدان و کربلا نوشته‌اند. وی در همدان از دبیرستان رضاشاه (شریعتی فعلی) دیپلم گرفت و در رشته راه و ساختمان در دانشگاه پلی‌تکنیک تهران (امیرکبیر فعلی) پذیرفته شد.[52] در اسناد موجود، اطلاعات خاصی درباره فعالیت‌های انقلابی سیدحسین دیباج دیده نمی‌شود؛ اما وی در خانواده‌ای مذهبی و انقلابی پرورش یافته بود. ساواک نیز درباره خانواده‌های انقلابی –به ویژه خانواده شهدای انقلابی- حساسیت ویژه داشت و مراقب دیگر اعضای خانواده بود. این موضوع درباره خانواده دیباج نیز صادق بود و فرزندان خانواده تحت مراقبت مأموران آن سازمان قرار داشتند.

در 23 بهمن 1352 اداره کل سوم ساواک از ساواک استان همدان خواست به نحو مقتضی و با استفاده از منابع و امکانات موجود نسبت به شناسایی سیدحسین دیباج و تعیین نشانی وی در تهران و همدان اقدام کند. همچنین از آن ساواک خواسته شد در صورت شناسایی، وی را دستگیر نمایند.[53] چهار ماه بعد حسین دیباج در 22 اردیبهشت 1352 با قرار تأمین 1 / 10227 / 66 / 401 بازداشت شد. در مصاحبه سیدمرتضی دیباج، آمده است که وی را به محل کمیته ضدخرابکاری (موزه عبرت فعلی) انتقال دادند. پنج روز بعد وی به علت بیماری به بیمارستان 501 اعزام شد اما طبق اعلام پزشک معالج به علت بیماری ریوی درگذشت. پس از آن جسد وی برای کالبد شکافی به بیمارستان شهربانی منتقل شد و به موجب نامه شماره: 6256 تاریخ: 11 / 3 / 1353 برای وی پروانه دفن صادر گردید.[54] اما در مقدمه کتاب روزشمار انقلاب اسلامی در استان همدان آمده است که وی در 20 خرداد 1353 به وسیله مأموران ساواک دستگیر و به زندان منتقل شد و در اثر شکنجه شدید مأموران در 28 خرداد 1353 به شهادت رسید و در قطعه 37 ردیف 3 بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.[55] شش ماه بعد (آذر 1353ش) ساواک همدان به اداره کل سوم اطلاع داد که خانواده دیباج متوالیاً به آن سازمان مراجعه و ضمن اظهار ناراحتی تقاضای ملاقات با فرزندشان را دارند؛ ساواک همدان هنوز مردد بود که باید چه جوابی به آنها داده شود؛ بنابر این از اداره کل سوم تقاضای تسریع در اعلام نظریه کرد.[56]

 

خانم بتول دیباج

نامه ساواک همدان به ساواک نهاوند[57] (مهر 1354) درباره خانم بتول دیباج خواهر شهیدان دیباج است. خانم بتول دیباج، فارغ‌التحصیل دانشسرای راهنمایی (تربیت دبیر همدان) بود و از اول مهر 1354 به استخدام آموزش و پرورش درآمد و به نهاوند اعزام شد. ساواک همدان از ساواک نهاوند خواست ضمن تعیین محل خدمت بتول دیباج، با استفاده از کلیه امکانات موجود نسبت به مراقبت از وی اقدام شود.[58] در آبان 1355 ساواک همدان به اداره کل سوم (324)[59] اطلاع داد محل اشتغال بتول دیباج از ابتدای مهر 1355 به همدان منتقل شده و وی در مجتمع ابن‌سینا، مدرسه راهنمایی اوحدی مشغول تدریس است. در این مکاتبه همچنین به ازدواج خانم دیباج با محمدحسن موسوی فرزند ابوالقاسم (متولد 1331- ملایر، شغل: کاسب در شهر ری) اشاره شده است. نامه مشعر بر آن بود که ضمن اعمال مراقبت‌های لازم درباره وی، نتایج حاصله به موقع به آن اداره اعلام خواهد شد.[60] بنابر این وی نیز تحت مراقبت مأموران و منابع آن سازمان قرار داشته است.

 

برادر سوم: سیدمرتضی دیباج؛ در جستجوی برادران

آقای سید مرتضی دیباج دستگیری برادران را دیده و سال‌ها غم از دست دادن آن‌ها را در درون خویش نگه داشته است. وی حزن و اندوه پدر و مادر داغدار و سوگواری‌های خواهر را در شهادت دو بردار دیده و خود بخش مهمی از این سوگ و حزن بوده است. سید مرتضی دیباج متولد 1336ش در شهر همدان است و هنگام دستگیری سیدرضا، 15 سال و هنگام دستگیری سیدحسین 17 سال داشته است. بنابر این به روایت یک نوجوان 15 تا 17 ساله می‌توان اعتماد کرد و برای بازسازی رویدادها از آن استفاده کرد.

در 20 شهریور 1356ش، سیدمرتضی (دانش‌آموز سال دوم هنرستان صنعتی)[61] پدر را برای پیگیری سرنوشت برادران شهیدش همراهی کرد و با وی به کمیته مشترک ضدخرابکاری رفت؛ اما آن جا جواب سر بالا شنیدند و کمیته نسبت به وضعیت آن دو اظهار بی‌اطلاعی کرد. اداره کل سوم در این زمان نگران آن بود که مرتضی دیباج نیز مانند برادران خود به فعالیت‌های انقلابی علیه رژیم دست بزند؛ از این رو از ساواک همدان خواست به طور غیرمحسوس اعمال و رفتار وی را تحت مراقبت قرار دهد.[62]

بنا بر مکاتبه ساواک همدان با اداره کل سوم (381)، مرتضی دیباج پس از فارغ التحصیلی از هنرستان صنعتی همدان، در آزمون ورودی انستیتو تکنولوژی آن شهر در رشته برق پذیرفته شد و از مهر 1357 در آن مرکز به تحصیل پرداخت. منبع 11120 ساواک همدان در این مرکز و در رشته برق به تحصیل مشغول بود و می‌توانست مراقب اعمال و رفتار مرتضی دیباج باشد.[63]

 

نسیم پیروزی

خانواده دیباج، به ثمر نشستن خون شهیدان و فروریختن کاخ ستمشاهی را به چشم خویش دیدند. سیدمرتضی دیباج هم در جست‌وجوی محل دفن برادران شهیدش برآمد. وی با مأموران ساواک که در این زمان توسط نیروهای انقلابی دستگیر شده بودند، به گفت‌وگو نشست و سرانجام مزار برادران شهیدش را در قطعه 39 بهشت زهرای تهران یافت. وی شاهد سوگواری مادر بر مزار فرزندانش بود. بانو فاطمه سادات فقیه به جای فرزندان شهیدش، سنگ مزار آنها را آغوش گرفت و گریست؛ اکنون جای آن بود تا مورخان بنویسند که: «او زنی بود سخت جگرآور و بگریست به درد چنان که حاضران از درد وی خون گریستند. پس گفت: اینان پسران من بودند و ماتم ایشان سخت نیکو بداشت و هر خردمند که این بشنید بپسندید و جای آن بود.»[64] مردم قدرشناس همدان نیز برای پاسداشت شهدای دیباج، نام این دو برادر را بر خیابان هنرستان این شهر نهادند.[65]

 

سخن پایانی

برای فراهم آوردن مصالح بیشتر به منظور غنی‌سازی تاریخ‌نگاری محلی و خانوادگی به عنوان بخشی از تاریخ انقلاب اسلامی، لازم است با اعضای خانواده شهید دیباج- به ویژه سید مرتضی دیباج و خواهرشان بانو بتول دیباج- گفت‌وگویی در قالب تاریخ شفاهی صورت گیرد. نتیجه این گفت‌وگو به غنی شدن آگاهی‌های ما از مبارزات انقلابی خانواده دیباج منتج خواهد شد. گویا خانواده شهیدان دیباج خود اقدام به تدوین زندگینامه این شهیدان کرده‌اند؛ اما اگر این کار به صورتی حرفه‌ای و توسط نهادها و سازمان‌های مسئول و متخصص انجام شود، ادای دین به شهیدان و خانواده‌های ایشان نیز خواهد بود.

در پرونده تحصیلی دانشجویی سیدرضا و سیدحسین دیباج احتمالاً اسناد و مدارکی برای غنی‌سازی مصالح تاریخ‌نگاری وجود داشته باشد. امید است مسئولان دانشگاه‌های شیراز و امیرکبیر برای در اختیار گذاشتن این پرونده‌ها همکاری کنند.

امید است انتشار اسناد ساواک شیراز و اسناد دانشگاه پهلوی به زودی انجام شود؛ این کار احتمالاً پرتوهایی تازه و پررنگ‌تر بر زندگی شهید سیدرضا دیباج خواهد افکند.

احتمالاً شهیدان دیباج پرونده‌هایی جداگانه در آرشیوهای ساواک داشته‌اند. امید است که در صورت وجود چنین مدارکی، مرکز بررسی اسناد تاریخی آنها را به نحو مقتضی در اختیار محققان قرار دهد؛ ان شاءالله.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

[1] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: روزشمار استان همدان، 3 جلدی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1389.

[2] ساواک فرمانداری کل / استان همدان در 1339 کار خود را آغاز کرد و سرتیپ وکیلی (1339-1340ش)، سرهنگ کبیری (1340-1342)، سرهنگ هوشمند (1342-1346)، طباطبایی (1346-1347)، سرتیپ ترابی (1347-1348) و سرهنگ منشی /  بزرگ‌منش (1349-1357) ریاست آن را بر عهده داشتند. این ساواک در مکاتبات از شناسه 13‌ه‍ استفاده می‌کرد. نک: همان، ج 1، ص 31.

[3] سید زین‌الدین علی فرزند مرحوم سیدمحمدجعفر (1103-1183ق) سرسلسله سادات دیباجی از فرزندان امامزاده محمد دیباج (س- قرن دوم هجری) فرزند امام جعفر صادق (ع) است. زندگی سید زین‌الدین مقارن با اواخر حکومت صفویان، روی کارآمدن افشاریه و زندیه بود. وی در دوره حکومت کریم‌خان زند (وکیل‌الرعایا) از دنیا رفت. مزار وی در خمینی شهر (سده) اصفهان است. نک:

http: /  / www.mahdiehisfahan.com /  

http: /  / farsi.dibajiesfahani.ir /  

[4] به روایت یک مبارز انقلابی: شهیدان دیباج؛ دو برادر انقلابی که ساواک آنها را کشت و بی خبر دفن کرد.

https: /  / hamedan.iqna.ir /  تاریخ انتشار: ۲۲ بهمن ۱۳۹۹.

[5] https: /  / www.irna.ir / . تاریخ انتشار خبر: 11 اردیبهشت 1394.

[6] اداره دوم عملیات و بررسی از زیر مجموعه‌های اداره کل سوم (امنیت داخلی) و دارای 4 بخش بود. بخش سوم ویژه مراکز عالی آموزش شهرستان‌ها و شامل چهار دایره عملیات و بررسی بود. شاهدی، مظفر، ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور: 1335-1357ش)، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، تهران، 1386، ص 117. در مکاتبات داخلی ساواک، کد 323 به این بخش اشاره داشت.

[7] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: روزشمار استان همدان، ج 1، ص 350، 356.

[8] در این زمان سپهبد نعمت‌الله نصیری رئیس ساواک بود. وی از بهمن 1343 تا خرداد 1357 رئیس ساواک بود. قبل از وی تیمور بختیار (1335-1339ش اولین رئیس ساواک بود. درباره وی نک: سپهبد تیمور بختیار به روایت اسناد ساواک، 3 جلدی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378) و بعد سرلشکر حسن پاکروان (1340-1343ش) رؤسای ساواک بودند. نصیری در واپسین سال‌های حکومت محمدرضا پهلوی، در ردیف بدنام‌ترین کارگزاران حکومت محسوب می‌شد. وی به طور گسترده به فساد مالی آلوده بود و در برخی سرمایه‌گذاری‌های کلان اقتصادی مشارکت می‌کرد. در این دوره علاوه بر افزایش نیروهای رسمی ساواک، جاسوسان و خبرچینان غیررسمی آن قابل توجه بود و گفته می‌شد ساواک در روستاها هم منابع اطلاعاتی-امنیتی در اختیار دارد. مخالفان و مظنونان سیاسی همواره تحت تعقیب و کنترل ساواک بودند و بسیاری از مردم عادی کشور نیز تحت فشارهای مختلف ساواک، دچار بحران‌های روحی شدند و روابط حکومت و مردم از هم گسیخته شد. نک: شاهدی، مظفر، همان، فصل دهم، ص 339- 343.

[9] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: روزشمار استان همدان، ج 1، ص 379.

[10] همان، ج 1، ص 404.

[11] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: روزشمار استان همدان، ج 1، ص 404.

[12] پس از وقایع سال 1349، ساواک کمیته ویژه‌ای از نیروهای امنیت داخلی (اداره کل سوم) برای پیگیری اقدامات مسلحانه گروه‌های مخالف ایجاد کرد. در بهمن 1350ش شاه فرمان تأسیس کمیته مشترک ضد خرابکاری ساواک و شهربانی را صادر کرد. در 1352 شاه پیشنهاد سازمان جدید کمیته مشترک ضدخرابکاری را تأیید کرد. بنابر این رئیس کمیته از بین امرای ساواک انتخاب می‌شد، بولتن‌های ویژه کمیته از طریق ساواک به شرف عرض ملوکانه می‌رسید و محل استقرار کمیته‌ها در شهربانی بود، اعتبارات مالی آن از بودجه نخست‌وزیری بود و کلیه عملیات به صورت مشترک انجام می‌شد. نک: شاهدی، مظفر، همان، ص 124-125.

[13] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: روزشمار استان همدان، ج 2، ص 139.

[14] پس از یک‌ سال و نیم جست‌وجو سرانجام به ما گفتند شناسنامه‌اش را باطل کنید اما از محل دفن چیزی نگفتند. نک: خبرگزاری ایسنا  /  https: /  / isna.ir / ؛ تاریخ انتشار :21 بهمن 1395.

[15] کمال‌آباد یکی از خیابان‌های منشعب از خیابان میرزاده عشقی در شهر همدان است. مقر ساواک همدان در فاصله‌ای حدوداً 200 متری از این محل قرار داشت. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: روزشمار استان همدان، ج 2، ص 197. نک: نقشه ضمیمه نوشتار حاضر.

[16] همان، ج 2، ص 122.

[17] از مدارس قدیمی شهر همدان که توسط مسیون‌های آمریکایی ساخته و در 1312ش به دولت ایران واگذار شد. این مدرسه در 1386ش به شماره 21654 در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده و اکنون به صورت موزه درآمده است. مصطفی رحماندوست شاعر و نویسنده معاصر (متولد 1329ش) از فارغ التحصیلان این مدرسه است.

[18] دانشکده ادبیات و علوم به ریاست تراب بصیری در حقیقت دانشکده پایه دانشگاه پهلوی بود. دانشجویان این دانشکده دو سال نخستین تحصیل خود را به فراگیری معلومات عمومی می‌پرداختند و پس از تکمیل مواد برنامه مقرر در هر بخش- ازجمله روانشناسی- به دریافت درجه لیسانس نائل می‌شدند. دوره تحصیل برای اخذ درجه لیسانس چهار سال بود. سلیمانی، فرزاد، سلطانی احمد، مجتبی، دانشگاه پهلوی به روایت اسناد، تهران، مؤسسه فرهنگی هنری و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1397، ص 54-55.

[19] دانشگاه شیراز در 1336 با دانشکده‌های ادبیات، کشاورزی و علوم کار خود را آغاز کرد. اولین رئیس آن ذبیح‌الله قربان (متولد 1284- آباده) عضو کلوپ روتاری و لژ فراماسونری حافظ شیراز و بهائی مسلک بود. در 1341 دانشگاه پهلوی تأسیس و جایگزین دانشگاه سابق شیراز شد. اسدالله علم وزیر دربار شاهنشاهی از 1343 تا 1347ش رئیس این دانشگاه بود. در اسفند 1346ش، اعتصابات و اعتراضات دانشجویی بالا گرفت و دانشجویان معترض برخی مسئولین دانشگاه را حبس کردند. علم دستور برخورد شدید با معترضین را صادر کرد و برخی از دانشجویان به سربازی فرستاده شدند. علم معترضان را ترکیبی از کمونیست‌ها، ناراضی‌ها و عده‌ای مغرض معرفی کرد. یادداشت‌های امیر اسدالله علم، ویراستار علینقی عالیخانی، تهران، معین، چاپ اول، 1393، ج 7 (سال 1346-1347)، ص 288-289، 301، 305، 307. نیز نک: دانشگاه پهلوی به روایت اسناد، ص 29، 39، 40-42، 98-102. کلوپ روتاری به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1390، ج 2، ص 168، 183، 184. نیز نک: شاهدی، مظفر، مردی برای تمام فصول: اسدالله علم و سلطنت محمدرضا پهلوی، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، تهران، 1379، فصل دوازدهم، ص 471-486.

[20] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک (15): هوشنگ نهاوندی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1384، ص 192، 193، 194، 203، 204، 205. نهاوندی نیز عضو لژ ژاندارک بود. همان، 225-228. در اسناد موجود به عضویت نهاوندی در لژ شیراز اشاره شده و این که وی برخی رؤسای دانشکده‌ها را برای عضویت در لژ شیراز معرفی می‌کرد. همان، اسناد سال 1349ش، نک: ص 239، 240، 241، 242-243.

[21] فرهنگ مهر (متولد 1302- 1396) عضو لژ فراماسونری کاوه و فروغی و کلوپ روتاری و زرتشتی بهائی مسلک بود. نک: رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک (34): دکتر فرهنگ مهر، تهران مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1399، ص 224، 225، 228، 229، 233، 234، 236، 237، 238، 253، 254. دانشگاه پهلوی به روایت اسناد، ص 105.

[22] دانشگاه پهلوی به روایت اسناد، ص 58-59.

[23] برخی دانشجویان بهایی دانشگاه پهلوی مأمور راهنمایی میهمانان جشن‌ها شدند. علاوه بر آن قرار شد که مأمورین از خوابگاه‌های دانشجویان دانشگاه پهلوی استفاده کنند. بزم اهریمن (جشن‌های دو هزاروپانصد ساله شاهنشاهی) به روایت اسناد ساواک و دربار، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1378، ج 4، ص 150، 205- 206. نیز نک: جشن هنر شیراز به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1381، ص60، 93-94.

[24] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک (15): هوشنگ نهاوندی،ص 237، بزم اهریمن، ج 3، ص 242.

[25] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک (34): دکتر فرهنگ مهر، ص 265. دیگر وزارتخانه‌ها، ادارات، مؤلفان و ناشران نیز اقدام به انتشار کتاب‌هایی در این زمینه می‌کردند و گوی سبقت از هم می‌ربودند. نک: جشن تاجگذاری به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1385، ص 483. بزم اهریمن، ج 3، ص 67-70، 77، 97، 197-198، 199، 228، 248-249، ج 4، ص 2.

[26] بزم اهریمن، ج 3، ص 183، 191، ج 4، ص 3، 6، 7-8، 11، 68.

[27] مردم نظر مساعدی درباره جشن‌ها ابراز نمی‌کردند؛ مثلاً از خرید اسب از کشور مجارستان برای مراسم جشن‌ها و پرداخت نشدن اضافه حقوق معلمین انتقاد می‌شد. در چنین اوضاعی در جلسه شورای جشن‌های 2500 ساله در گرگان، تعداد زیادی از مدعوین حاضر نشدند. بزم اهریمن، ج 4، ص 15، 37، 48-49.

[28] اصناف فیروزآباد در شرایط سخت خشکسالی و خرابی بازار و کسب، توسط فرماندار تحت فشار قرار گرفته بودند تا به یادبود این جشن‌ها یک باشگاه ورزشی بسازند. نک: بزم اهریمن، ج 4، ص 9، 54.

[29] جشن تاجگذاری به روایت اسناد ساواک، ص 482.

[30] بزم اهریمن، ج 4، ص 167، 251-252. درباره اقدام مأمورین ژاندامری بسطام برای جمع‌آوری پول از روستاییان نک: همان، ص 306.

[31] «شماها راه دارید و آن این است که یکی یک کاغذ بنویسید. کاغذ که اینقدر پولش زیاد نیست؛ و لو مئونه شما کم است؛ لکن یک کاغذ برای خاطر خدا بنویسید به حکومت ایران به این که آقا! این جشن را دست از آن بردار. مردم گرسنه‌اند؛ گرسنه‌ها را سیر کنید.... این دارد پدر مردم را در می‌آورد... هر روز جشن درست می‌کنند و هر روز بساط درست می‌کنند. به این‌هایی که می‌خواهند در این جشن زهرماری شرکت کنند و در خون ملت ایران شرکت کنند، به این‌ها نوشته بشود که آقا نروید در این جشن؛ این جشن، جشن کثیفی است... کارشناس‌های اسرائیل در اطراف شیراز دارند بساط جشن را درست می‌کنند.» نک: صحیفه امام؛ مجموعه آثار امام خمینی (س)، جلد دوم (آبان 1344-شهریور 1352)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، تهران، پنجم، 1389، ص 368-369.

[32] بزم اهریمن، ج 4، ص 151، 159-162، 180.

[33] دانشگاه پهلوی به روایت اسناد، ص 131-132، 135. یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب سی و یکم: عالم جاودان استاد شهید مرتضی مطهری، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1382، ص 190، 381-382، 383. یاران امام به روایت اسناد ساواک (کتاب نهم): زبان گویای اسلام حجت‌الاسلام محمدتقی فلسفی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378، ص378-379، 380-388، 389، 390، 391.

[34] یاران امام به روایت اسناد ساواک؛ کتاب دهم، نفس مطمئنه: شهید آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، اول، 1378 ص 389، 390، 397-398، 399، 412.

[35] دانشگاه پهلوی به روایت اسناد، ص 102-103.

[36]انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه شیراز را در سال 1338ش محمدحسن طاهری (پزشکی) سیدمحمد مهدی جعفری(ادبیات) سیدجعفر هاشمی و سیدابوطالب مرتضوی(پزشکی) و فضل‌الله روحانی (کشاورزی) بنیان نهادند. بعدها نیروهای مذهبی بسیاری به این انجمن پیوستند. محور اصلی فعالیت‌های این انجمن، فرهنگی و مذهبی بود. از سخنرانان اصلی انجمن، حجت‌الاسلام مجدالدین محلاتی و دکتر علی شریعتمداری بودند. نک: دانشگاه پهلوی به روایت اسناد، ص 79-80.

[37] احمد توکلی متولد 1330ش بهشهر، طی سال‌های 1348 تا 1351ش دانشجوی دانشگاه پهلوی بود و در رشته برق و الکترونیک تحصیل می‌کرد. این سال‌ها با دوره تحصیل شهید دیباج همزمان بود.

[38] خاطرات رجبعلی طاهری با عنوان لبخند زمستانی به کوشش حسین کاشی توسط مؤسسه فرهنگی مرکز اسناد انقلاب اسلامی، در 9 فصل (چاپ اول، تهران، 1397ش) منتشر شده است.

[39] خاطرات رجبعلی طاهری؛ به نقل از: دانشگاه پهلوی به روایت اسناد، ص 88.

[40] به روایت یک مبارز انقلابی، همان، شهیدان دیباج .

[41] خاطرات سیدعلی اصغر دستغیب، ص 25، به نقل از: دانشگاه پهلوی به روایت اسناد، ص 119-120.

[42] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: روزشمار استان همدان، ج 3، مقدمه، ص 34. خاطرم هست که اعضای خانواده را جمع کرد و از ما خواست اگر ساواک ما را تحت ‌فشار قرار داد هیچ‌کدام از فعالیت‌های او را لو ندهیم در همان لحظه زنگ در به صدا درآمد و مأموران شهربانی وارد منزل شدند، بازرسی انجام دادند. در مقابل چشمان ما سید رضا را بردند و ما نمی‌دانستیم این آخرین دیدار ما با او بوده است.

 https: /  / hamedan.iqna.ir /  تاریخ انتشار: ۲۲ بهمن ۱۳۹۹.

[43] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: روزشمار استان همدان، ج 1، ص 356.

[44] شاهدی، مظفر، ساواک، فصل بیست: ساواک؛ شکنجه، قتل، جنایت، ص 631-669.

[45] اداره یکم عملیات و بررسی از ادارات زیر مجموعه اداره کل سوم بود و وظیفه تجسس، کشف، مراقبت و تعقیب فعالیت‌های براندازی را بر عهده داشت و از شش بخش تشکیل شده بود.نک: شاهدی، مظفر، همان، ص 115-116.

[46] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: روزشمار استان همدان، ج 1، ص 356.

[47] همان، ص 379.

[48] بیش از یک سال و نیم از جریان بی‌خبری ما از سید رضا گذشت، در نهایت پس از گذشت تقریباً دو سال گفتند که سیدرضا به دلیل مسمومیت در زندان درگذشته است، جنازه‌اش را خواستیم گفتند که او را دفن کرده‌اند، آدرس قبرش را خواستیم گفتند مخفی است و حق برگزاری مراسم ندارید، مراسم مختصر و مظلومانه‌ای برگزار شد. به روایت یک مبارز انقلابی، https: /  / hamedan.iqna.ir /  

[49]انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: روزشمار استان همدان، ج 3، مقدمه، ص 34.

[50] همان، ج 2، ص 119. پس از یک سال و نیم جستجو سرانجام به ما گفتند شناسنامه‌اش را باطل کنید اما از محل دفن چیزی نگفتند. نک: خبرگزاری دانشجویان ایران؛ ایسنا: https: /  / isna.ir /  

[51] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: روزشمار استان همدان، ج 2، ص 139.

[52] همان، ج 3، مقدمه، ص 34 و مصاحبه سیدمرتضی دیباج با خبرگزاری ایکنا. اختلاف درباره محل تولد سید حسین دیباج ناشی از دو روایت متفاوت اداره کل اطلاعات استان همدان در مقدمه کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: روزشمار استان همدان، ج 3 و روایت خانوادگی (مصاحبه سید مرتضی دیباج با خبرگزاری ایکنا) است. به نظر می‌آید توضیحات سیدمرتضی دیباج دقیق‌تر باشد؛ بر اساس این توضیحات، سید حسین، زمانی که پدر و مادر به زیارت عتبات رفته بودند، در آنجا به دنیا آمده است. با این حال این دو روایت قابل جمع هستند؛ احتمالاً محل تولد وی (کربلا)، در شناسنامه همدان ثبت شده و مشخصات سجلی، مبنای کار مؤلف مقدمه کتاب انقلاب اسلامی (روز شمار استان همدان) بوده است.

[53] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: روزشمار استان همدان، ج 1، ص 382.

[54] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: روزشمار استان همدان، ج 1، ص 408.

[55] همان، ج 3، مقدمه، ص 34. سید حسین تحت شدیدترین شکنجه‌ها بدنش عفونی می‌شود و به اغما می‌رود و پس از ۸ روز تحمل شکنجه در ۲۸ اردیبهشت‌ماه ۱۳۵۳ به شهادت رسیده است. مصاحبه، همان.

[56] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: روزشمار استان همدان، ج 1، ص 404.

[57] ساواک نهاوند در سال 1352 تأسیس شد و ریاست آن به سروان حشمت‌الله دارایی سپرده شد. این ساواک در مکاتبات از شناسه ن-ه‍ استفاده می‌کرد. نک: همان، ج 1، ص 31.

[58] همان، ج 2، ص 50.

[59] اداره دوم از ادارات زیر مجموعه اداره کل سوم (امنیت داخلی) بود. این اداره دارای 4 بخش بود و بخش 4 ویژه وزارت آموزش و پرورش بود. شاهدی، مظفر، همان، ص 116-117.

[60] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: روزشمار استان همدان، ج 2، ص 110.

[61] سید مرتضی دیباج در مصاحبه با ایکنا خود را چنین معرفی نموده است: متأهل و دارای ۵ فرزند، بازنشسته استانداری همدان و آموزش فنی و حرفه‌ای، لیسانس فرهنگ و معارف اسلامی و فعال حوزه‌های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی. در دو گزارش ساواک به تحصیلات وی در رشته برق (هنرستان صنعتی و انستیتوتکنولوژی همدان) اشاره شده است. این دو مقطع تحصیلی مربوط به دوره های دیپلم و فوق دیپلم هستند.

[62] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: روزشمار استان همدان، ج 2، ص 139.

[63] همان، ج 3، ص 72.

[64] اصل این عبارات در تاریخ بیهقی تألیف ابوالفضل بیهقی آمده است. بیهقی این عبارات را برای ستایش مادر حسنک (ابوعلی حسن بن محمد) میکالی وزیر غزنویان به کار برده است. حسنک وزیر سلطان محمود غزنوی بود و در دوره امارت مسعود غزنوی به دار آویخته شد. نک: مدخل حسنک وزیر ابوعلی حسن بن محمد بن عباس میکالی در دانشنامه جهان اسلام به قلم ادموند کلیفورد باسورث، ج 13، سال نشر: 1393؛https: /  / rch.ac.ir / article / Details / 12180

[65] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: روزشمار استان همدان، ج 1، پاورقی صفحه 379. نقشه‌ای از شهر همدان به ضمیمه این نوشتار است که موقعیت خیابان شهیدان دیباج را نشان می دهد.

 

منابع

انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: روزشمار استان همدان،3 جلدی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1389.

بزم اهریمن (جشن‌های دو هزاروپانصد ساله شاهنشاهی) به روایت اسناد ساواک و دربار، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1378، ج 3.

جشن تاجگذاری به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1385.

جشن هنر شیراز به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1381.

رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک (15): هوشنگ نهاوندی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1384.

رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک (34): دکتر فرهنگ مهر، تهران مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1399.

سپهبد تیمور بختیار به روایت اسناد ساواک، 3 جلدی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378.

سلیمانی، فرزاد، سلطانی احمد، مجتبی، دانشگاه پهلوی به روایت اسناد، تهران، مؤسسه فرهنگی هنری و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1397.

شاهدی، مظفر، ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور: 1335-1357ش)، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، تهران، 1386.

مردی برای تمام فصول: اسدالله علم و سلطنت محمدرضا پهلوی، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، تهران، 1379.

صحیفه امام خمینی (س)، جلد دوم (آبان 1344-شهریور 1352)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، تهران، پنجم، 1389.

کلوپ روتاری به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1390، ج 2.

یادداشت‌های امیر اسدالله علم، ویراستار علینقی عالیخانی،تهران، معین، اول، 1393، ج 7 (سال 1346-1347)

یاران امام به روایت اسناد ساواک (کتاب نهم): زبان گویای اسلام حجت‌الاسلام محمدتقی فلسفی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378.

یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب سی و یکم: عالم جاودان استاد شهید مرتضی مطهری، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1382.

یاران امام به روایت اسناد ساواک؛ کتاب دهم، نفس مطمئنه: شهید آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، اول، 1378.

 

https: /  / rch.ac.ir / article / Details / 12180.

http: /  / www.mahdiehisfahan.com /  

 http: /  / farsi.dibajiesfahani.ir /  

https: /  / hamedan.iqna.ir /  

https: /  / www.irna.ir / .

https: /  / isna.ir /  .
















شهید سید رضا دیباج


شهید سید حسین دیباج


شهید سید حسین دیباج- شهید سید رضا دیباج




شهید سیدرضا دیباج


شهید سید حسین دیباج




شهید سید رضا دیباج در سالهای متعدد








آقای سید مرتضی دیباج برادر شهیدان سید رضا و سید حسین


آقای سید مرتضی دیباج برادر شهیدان سید رضا و سید حسین




تشییع پیکر حاجیه خانم فاطمه سادات فقیه مادر شهیدان دیباج-11 اردیبهشت 1394


 

تعداد مشاهده: 1944

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.