امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند: رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرموده است: غافل‌ترین و ناآگاه‌ترین مردم کسی است که به دگرگونی و حال به حال شدن دنیا پند نگیرد. سفینه البحار، جلد 2، صفحه 146، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.*** قرار دادن اسناد متقن و جهت دهنده در فضای مجازی به بسیاری از محققان و نویسندگان کمک شایانی خواهد کرد. مقام معظم رهبری در دیدار با کارکنان مرکز اسناد انقلاب اسلامی مورخه 1390/1/31.

مقالات با درج سند

نقش پزشکان و کادر درمانی استان خراسان در انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک


تاریخ انتشار: 31 خرداد 1402


مقدمه

از جامعه پزشکان و کادر درمان می‌توان همچون دیگر اقشار مختلف جامعه به عنوان گروه‌های اجتماعی فعال در پیروزی انقلاب اسلامی ایران یاد کرد. آن‌ها علاوه بر حضور در عرصه مبارزه سیاسی، وظیفه خطیر درمان و مداوای بیماران را برعهده داشتند. با شدّت گرفتن اختناق رژیم و ضرب و شتم معترضین و مبارزین سیاسی، بر تعداد مجروحین هم افزوده شد. مراقبت و مداوای این افراد که اغلب از سوی سازمان اطلاعات و امنیت کشور تحت تعقیب بودند نیاز به جان‌فشانی و از خودگذشتگی داشت که توسط برخی از پزشکان و کادرهای درمانی انجام می‌گرفت. ضمن این که پزشکان هم به مانند دیگر اقشار جامعه با اعلام همبستگی با روحانیت و نهضت حضرت امام، در تظاهرات‌ها و راهپیمایی‌ها حضوری گسترده داشتند. تحصن و اعتصاب‌های به هم پیوسته بیمارستان‌های استان خراسان و از جمله در شهرهای بجنورد، بیرجند و به ویژه مشهد که اغلب از نیمه دوم سال 1357 آغاز و در اسناد ساواک با عنوان کم کاری از آن یاد شده است، نمونه بسیار خوبی برای نشان دادن نقش پزشکان در رویداد انقلاب اسلامی است. حادثه بیمارستان شاهرضای مشهد (امام رضای کنونی) نقطه عطفی در مبارزات مردم مشهد بود. حمله به بخش اطفال بیمارستان و آزار و اذیت بیماران که خود به خاطر بیماری دل آزرده بودند، عواطف توده‌های مردمی را تحت تأثیر قرار داد. بعد از اعلام تحصن روحانیت مشهد در 23 آذرماه 1357 در بیمارستان شاهرضای مشهد، این مرکز به یکی از پایگاه‌های مهم انقلاب شهر مشهد تبدیل شد که همه روزه با تجمع دانشجویان، دانشگاهیان و دیگر اقشار مردم، تظاهرات خیابانی از آنجا شروع می‌شد. در این مقاله با بررسی و کاوش در اسناد ساواک؛ به نقش و جایگاه پزشکان و کادر درمان استان خراسان در انقلاب اسلامی پرداخته شده است.

 

اعتصاب پزشـکان بهداری و شیر و خورشید بجنورد

همراه با آغاز اعتصاب‌ها در ماه‌های مهر و آبانِ سال 1357، در مراکز پزشکی نیز اعتراض‌ها و اعتصابات آغاز شد. در هفدهم مهرماه ساواک خراسان در گزارشی که برای بخش 312 آن سازمان تهیه کرد اطلاع داد که «حـدود 300 نفـر دانـش‌آمـوز و دانشـجو پشـت دانشکده پزشکی اجتماع و مبـادرت بـه دادن شـعار مضره نموده‌‌اند.»[1] در سی‌ام مهرماه خبری مهم مبنی بر آغاز اعتصاب پزشکان در شهرستان بجنورد منتشر شد. قرار بود پزشـکان و کارکنان بهداری و بیمارستان آزاد بجنورد از روز شنبه مورخ ششم آبان‌ماه دست به اعتصاب بزنند.[2] مهرآموز، رئیس اداره ساواک بجنورد، در گزارشی خیلی فوری به مرکز درباره مهمترین درخواست‌ پزشکانی که تصمیم به اعتصاب گرفته بودند، اعلام کرد: «اولین خواسته آنان تعویض دکتر علی اصغر رضایی، رئیس بهداری و شیر و خورشید[3] بوده» او در ادامه این را هم اضافه کرد که «در این کم کاری، ممکن است داروخانه‌های شهر و پزشکان آزاد، محل خود را تعطیل نمایند.»[4] نظر ساواک مرکز این بود که در صورتی که تغییر ریاست بهداری باعث پایان یافتن اعتراض‌ها خواهد شد، ضروری است که این کار با سرعت بیشتری انجام شود تا اعتراضات به بخش‌های دیگر سرایت نکند. نکته دیگری که درباره وضعیت درمانی شهر بجنورد وجود داشت این بود که وضعیت بهداری و درمانگاه‌های شهرستان به هیچ وجه خوب نبود، این مساله طوری بود که فرماندار وقت بجنورد در روز چهاردهم آبان، در نامه‌ای گلایه‌آمیز برای نهادهای ذیربط و از جمله وزیر بهـداری و بهزیستی، استانداری خراسان و دکتـر خسروشـاهی، مـدیر عامـل سـازمان بهداری و بهزیستی استان، از این وضعیت نابسامان شکایت کرد. او در بخشی از این نامه نوشت: «اکنـون مـدت 9 روز از اعتصــاب تعداد زیادی از پزشکان بهداری و شیر و خورشـید و کلیـه کارکنـان اداره بهـداری و بهزیسـتی بجنـورد می‌گذرد، متأسفانه تا این تاریخ اقدام عاجلی در رسیدگی به خواسـته پزشـکان و کارکنـان بهـداری توسط مدیرعامل استان به عمل نیامده و به نامه‌های فرمانداری نیز در خصوص رسـیدگی سـریع و دقیق به وضع نابسامان بهداری، توجّهی نشده و وضع درمانی شهر از چند روز قبـل دچـار اخـتلال شده و عدّه‌ای از اهالی شهرستان، خواستار رفع مشکلات موجـود و اعـاده وضـع درمـانی شـهر بـه صورت اولیه شده‌اند. بدین وسیله یک بار دیگر به عنوان یک مقام مسئول محل و جوابگوی خواسـته‌هـای مـردم، وضـع نابسامان بهداری و درمانگاه‌های موجود شهرستان را به استحضار می‌رساند. استدعا دارد فـوراً اقـدام عاجل معمول و نتیجه را به فرمانداری اعلام تا بیش از این مردم در ناراحتی به سر نبرند، وضع درمانی شهر از چند روز قبل دچار اختلال شده و عدّه‌ای از اهالی شهرسـتان، خواستار رفع مشکلات موجود و اعاده وضع درمانی شهر به صورت اولیه شده‌اند.»[5] هرچند فرماندار در این گزارش تلاش کرد که مشکل عمده را به وضعیت نابسامان مراکز بیمارستانی بجنورد نسبت دهد؛ اما واقع این است که از مدتی قبل اعتصاب پزشکان و کادر درمانی در اغلب مراکز پزشکی شهرهای مختلف آغاز شده بود. در مشهد همزمان با 25 مهرماه مراکز پزشکی مربوط به دانشگاه فردوسی در اعتصاب به سر می‌بردند و بیشتر اوقات تعدادی از دانشجویان در محوطه دانشگاه تجمع و از حضور در کلاس‌ها خودداری می‌کردند.[6] در همین روز در دانشــــکده دندانپزشــــکی نیز کارمنـدان و مسـتخدمین «بـه اعتصـاب خـود ادامـه و دانشجویان به تعداد کم، اجتماع و از پذیرفتن بیمـاران خودداری کردند.»[7] در دو بیمارستان شاهرضا و شهنازِ مشهد(قائم کنونی) نیز هرچند پرستاران و کارمندان کار را تعطیل نکرده بودند، اما آن‌ها اعلام کردند در صورتی که خواسته‌هایشان تا ساعت 10 شب مورخ 25 /7 /1357 برآورده نشود؛ دست به اعتصاب خواهند زد.[8] شهربانی مشهد در روز هشتم آبان‌ماه درباره اعتصابات این شهر نوشت: «از سـاعت 8 روز جـاری تعـدادی از اسـتادان و پزشـکان، آسیستان‌ها[دستیاران پزشک]، پرسـتاران و کارمنـدان و مستخدمین و دانشجویان دانشکده‌ها و مؤسسات و مراکز پزشکی دانشگاه پزشکی فردوسـی، بـا نصـب شـعار پارچـه‌ای و پلاکاردهای متعدّد که به نظر مضرّه می‌آید، در محوطه باشگاه دانشگاه و مرکز پزشکی شهناز اعتصاب غذای 48 ساعته خود را شروع نمودند.»[9]

در شهر بیرجند هم در تاریخ پنجم آبان، دانشجویان مؤسسه شوکت‌الملک، به بیمارستان خزیمه علم رفتند و با اهـدای خون، در بین بیماران شیرینی توزیع کردند.[10] روز پانزدهم آبان نیز تمامی تابلوهای بیمارستان که به نام خاندان عَلَم بود در بیرجند شکسته شد.[11] این در حالی بود که تعدادی از کارکنان بخش‌های درمانی این شهرستان به انقلاب پیوسته بودند. در بین آن‌ها دو تن از کارکنان بیمارستان متعلِّق به خاندان علم اعلامیه‌هایی را در بین اهالی خیابان اسدآباد این شهر توزیع کردند.[12] گرایش پزشکان در پیوستن به نهضت در ماه‌های منتهی به پیروزی انقلاب افزایش یافت. مهرآموز، رئیس ساواک بجنورد، در گزارشی دیگر در تاریخ 22 /9 /57 به ساواک خراسان نوشت که دکتر حسن هاشمیان[13] رئیس وقت بهداری با شیخ حبیب‌الله مهمانواز، روحانی مخالف دولت، نهایت همکاری و همراهی را داشته است.[14]

 

اعتصاب غذا در بیمارستان شهناز مشهد

همانطور که گفته شد؛ در هشتم آبان، جمعی از پزشکان و کادر درمان در مرکز درمانی شهناز پهلوی اجتماع و اعتصاب غذای 48 ساعته خود را شروع کردند.[15] شیخان، ریاست ساواک خراسان، در گزارشی با عنوان «محرکین دانشگاه فردوسی» از سه تن از اساتید(دکتر حدیدی، جلالی و دکتر صفار) که نقش اساسی در اعتصابات دانشگاه فردوسی و اعتصاب کارکنان بیمارستان نقش داشتند، نام برد.[16] با آغاز اعتصاب، هرچند فرماندار نظامی مشهد تلفنی بـا رئـیس وقت بیمارسـتان صـحبت و این اقدام را خلاف اصـول پزشـکی اعـلام کرد؛[17] اما پزشکان و کادر درمان مرکز با قطعیت اعلام کردند که اعتصاب آن‌ها لطمه‌ای به مداوای بیماران نخواهد زد. با آغاز یک اعتصاب، گستره‌ی آن تنها به افراد اعتصاب کننده محدود نبود، بلکه با شروع اعتصاب یکی از قشرهای اجتماعی، دیگر گروه‌ها و صنوف به آن‌ها پیوسته و مکان اعتصاب به پایگاه انقلاب تبدیل می‌شد. همچنان که در سوم آذرماه حسینعلی علیزاده، دبیر طبیعی در شهرستان اسفراین، در بیمارستان شیر و خورشید و بعد از عیادت از مجروحین روستای زرق‌آباد، با انتقاد شدید از رژیم پهلوی، با صدای بلند اعلام کرد که «با رفتن به زرق‌آباد از مردم بی‌پناه حمایت و در این راه کشته شویم و یا همگی استعفا دهیم.»[18] نکته دیگری که با آغاز اعتصاب‌ها اتفاق می‌افتاد این بود که کارکنان و کادر پزشکی مراکز اعتصاب کننده از این پس خود جلودار راهپیمایان و معترضین در تظاهرات قرار داشتند.[19]

صد البته که محدود کردن فعالیت‌های پزشکان به مسائل پزشکی محض بی‌انصافی است. پزشکان انقلابی استان علاوه بر فعالیت‌های سیاسی، دست به خدمات اجتماعی و درمانی هم زدند. به عنوان نمونه آن‌ها مکان‌هایی را به مداوای مجروحین اختصاص دادند. از جمله این اماکن، مسجد رضوی واقع در پایین خیابان، کوچه چهنو و مسجد و حسینیه فاطمی واقع در محله دیدگاه مشهد بود که جهت درمان مجروحین در تظاهرات اختصاص یافت. همچنین در راستای حمایت‌‌های مالی هم صندوق تعاونی برای تأمین هزینه‌های رفاهی دانشجویان تشکیل شد. البته در بُعد سلبی هم پزشکان در اعلامیه‌ای از تمامی پزشکان، بیمارستان‌ها و داروخانه‌ها خواستند که قرارداد خود را با نیروهای مسلح فسخ کنند.[20]

با اعتصاب پزشکان مرکز درمانی شهناز پهلوی، در همان ساعات اولیه ساواک خراسان گزارش داد که؛ «سید علی خامنه‌ای، شیخ علی تهرانی، عباس واعظ طبسـی، شیخ محمدرضا محـامی، بـه بیمارسـتان شهناز پهلوی عزیمت و قرار است سید علی خامنه‌ای در صورت مساعد بودن اوضاع در آن محل سخنرانی نماید.»[21] با آغاز به کار کادر درمانی مرکز شهناز، ابتدا عدّه‌ای از مردم مشهد در بیوت آیت‌الله مرعشی و آیات قمی و شیرازی اجتماع و به طرف بیمارستان شهناز حرکت کردند.[22] از سوی دیگر گروه‌های مختلف دانشگاهی هم ابتدا در سالن باشگاه دانشگاه فردوسی اجتماع کردند. در محل اجتماع تصاویری از امام خمینی، دکتر علی شریعتی، آیت‌الله طالقانی، حاج آقا مصطفی خمینی، شهید آیت‌الله سید محمدرضا سعیدی و همچنین شعارهای «استقلال، آزادی، حکومت اسلامی»، «آزادی کلیه زندانیان سیاسی» و «لغو حکومت نظامی» نصب شده بود. دیگر اقشار مختلف مردم مشهد هم در حالی که پلاکاردهایی از حضرت امام و دکتر علی شریعتی در دست داشتند پس از تجمع در چهار راه نادری(چهار راه شهدای فعلی) در حالی که شعار می‌دادند به ‌سوی اعتصاب‌کنندگان در مرکز پزشکی شهناز حرکت کردند. بنابر برخی از منابع تعداد جمعیت بالغ بر پنج هزار نفر تخمین زده شده است. در صف جلو راهپیمایان، تعدادی از علمای مشهد از جمله آیت‌الله جواد تهرانی، (میرزا جواد تهرانی) آیت‌الله سید کاظم مرعشی، محمدمهدی نوغانی و فرزندان آیت‌الله شیرازی(سید محمدعلی) و آیت‌الله قمی(سید محمود) حضور داشتند. سخنران جلسه آیت‌الله خامنه‌ای بودند که سخنرانی خود را از مدتی قبل از ورود جمعیت آغاز کرده بود، ایشان ضمن بررسی خطوط اساسی جنبشی که مردم به رهبری امام آغاز کرده بودند؛ حرکت‌های مردمی را حرکتی مذهبی- سیاسی و برگرفته از ایدئولوژی اسلامی قلمداد کردند. ایشان در این سخنرانی هدف نهایی نهضت را رسیدن به آزادی، استقلال و نظام عادلانه اسلامی بیان و هرگونه دسیسه و توطئه‌ که به منظور منحرف ساختن نهضت مردم ایران صورت گیرد را تخطئه و توصیه کردند که بایستی در این راه از هرگونه اختلاف و دودستگی اجتناب کرد.[23] با پایان یافتن سخنرانی، نماز جماعت به امامت آیت‌الله سید کاظم مرعشی اقامه گردید و در ادامه هم جمعیتی که به اعتصاب‌کنندگان بیمارستان ملحق شده بودند، با خروج از بیمارستان در خیابان‌ها تظاهرات کردند. بعدازظهر این روز هم حدود 20 هزار نفر از مجموعه اصناف، فرهنگیان، کارگران و توده‌های مردم در محوطه بیمارستان شهناز جمع شدند، بعد از پخش نوار سخنرانی دکتر علی شریعتی، یکی از علما درباره مسائل سیاسی، اقتصادی و مذهبی سخنرانی کرد. پس از اقامه نماز مغرب و عشاء هم، شهید حجت‌الاسلام سید عبدالکریم هاشمی‌نژاد درباره نظام‌های مختلف سیاسی موجود در دنیا سخنرانی کردند.[24]

در روز دوم اعتصاب، مجدداً بیش از 20 هزار نفر از دانش‌آموزان، روحانیون و دیگر افراد در باشگاه و محوطه سازمان مرکزی و بیمارستان شهناز تجمع کردند.[25] ضمن این که حدود 600 نفر از فرهنگیان بعد از پیوستن به دانشگاهیان و بعد از تایید حکومت اسلامی، به طرف بیمارستان شهناز حرکت کردند.[26] در همین روز با موافقت ریاست مرکز پزشکی شهناز، آمفی تئاتر بیمارستان در اختیار اعتصاب کنندگان دانشگاه قرار گرفت.[27] ساواک در گزارش نوبه‌ای خود نوشت که در دو روز نهم و دهم آبان جمع زیادی از دانشگاهیان، و فرهنگیان در داخل باشگاه دانشگاه و بیمارستان شهناز گردهم آمده و مأمورین امنیتی جهت متفرق کردن آن‌ها از گاز اشک‌آور و آب رنگ استفاده کردند.[28] اعتصاب پزشکان بیمارستان شهناز از سوی روحانیت و مراجع مشهد مورد حمایت قرار گرفت. در حمایت از اعتصاب‌کنندگان، آیت‌الله سید عبدالله شیرازی و آیت‌الله سید حسن طباطبایی قمی اطلاعیه‌هایی صادر کردند.[29]

بعد از اولین اعتصاب در مرکز درمانی شهناز، این بیمارستان به مرکز تجمع معترضین به نظام سلطنت و حکومت پهلوی تبدیل شد. شیخان، رئیس سازمان اطلاعات و امنیت خراسان، در تاریخ 25 /8 /1357 در گزارشی به اداره کل سوم ساواک اعلام کرد: «در روز جاری با مراقبت مأمورین فرمانداری نظامی حدود 600 نفـر از دکترهـا، آسیستان‌ها و انترن‌ها و کارمندان اداری مراکز پزشکی شاهرضا و شهناز در آمفی تئاتر بیمارستان شهناز اجتماع و در نظر دارند ضمن مذاکره از قبول بیماران در مراکز مذکور خـودداری و آنـان را در مسـاجد مـداوا نموده و ترتیبی بدهند که از پذیرائی بیماران در مطب‌هایشان نیز امتناع و سـعی نماینـد کـه سـایر پزشکان شهر را وادار نمایند که با آنان هم گام و هم عقیده گردند.»[30] این در حالی بود که روز قبل دکتر محمود روحانی[31] و علی محمد برادران رفیعی عکس‌هایی از کشته‌شدگان روز هفده شهریورِ تهران تهیـه و همراه با دکتـر هنـری، از پزشکان انقلابی بیمارستان شهناز، از همگان دعوت کردند که از عکس‌ها دیدن کنند.[32] بازداشت دکتر محمود روحانی، فعالیت‌های انقلابی پزشکان مشهد را وارد مرحله جدید کرد، به طوری که تعدادی از اساتید پزشکی از جمله دکتـر مرشـد، دکتـر فخـار، دکتـر رحمـت‌الله اشراقی و دکتر حسن‌زاده راد در دفتر رئیس دانشکده(آقای دکتر ثانی) اجتماع و جویای علـت دسـتگیری دکتر محمود روحانی شدند.[33] در یکی دیگر از گزارش‌های ساواک آمده که قرار است «150 نفر در مرکز پزشـکی شـهناز اجتمـاع و در نظر دارند ضمن مذاکره از روز 29 /8 /57 مرکز مذکور را تعطیل نماید.»[34]

البته این را هم باید یادآور شد که تجمعات همیشه موفقیت آمیز نبود و نیروهای امنیتی در برخی از مواقع موفق گردیده و مانع تجمع متحصنین در بیمارستان می‌شدند.[35] در یک مورد وقتی «تعدادی از استادان و آسیستان‌ها و کـادر پزشـکی بیمارسـتان شـهناز و دانشـگاه فردوسی قصد داشتند در آمفی تئاتر بیمارستان شهناز اجتماع نمایند»[36] از این اقدام ممانعت شد. با این وجود و بعد از این آمفی تئاتر بیمارستان شـهناز شـاهد تجمـعات 600 نفـری از پزشکان، آسیستان‌ها و دیگر کادر درمان و همچنین کارمندان اداری مراکز پزشکی شاهرضا و شهناز بـود. هدف از گردآمدن آن‌ها این بود که درباره اعتصاب در مراکز پزشکی و مطب‌های سطح شهر و همچنین معاینه و مداوای بیمـاران در مساجد تصمیم‌گیری نمایند. شهربانی خراسان در گزارشی پیرامون این موضوع این طور نوشت: «کادر بیمارستان شهناز تصمیم گرفته‌اند از روز 27 /8 /57 فعلاً به مدت یک هفته امور درمانی را متوقف و بیمارستان را تعطیل و از ویزیت بیماران خودداری و در حال حاضر تا حدّ امکان بیماران بستری شده را مرخص می‌کنند.»[37] در دیگر مراکز پزشکی هم «حدود 500 نفر از اسـاتید و کادر دانشکده پزشکی و دانشجویان به رهبری دکتر محمود روحانی در دانشکده پزشـکی تشـکیل، پس از اخذ بلندگو از دکتر ثامنی رئیس دانشکده از طرف اجتماع کنندگان شعار مرگ بر کد 66[شاه] نیز داده شد.»[38] بر طبق اسناد روز 2 /9 /1357 هم وضعیت مرکز پزشکی شهناز غیرعادی اعلام شد.[39]

در چهارم آذرماه؛ اعلامیه‌ای از آیت‌الله سید حسن طباطبایی قمی در مرکز پزشکی شهناز پهلوی توزیع شد. محتوای اعلامیه درباره حمله مدمورین نظامی به حرم مطهر رضوی و هتک حرمت این مکان شریف بود. ایشان از همه اقشار و صنوف مشهد درخواست کرده بودند در اعتراض به این موضوع، روز یکشنبه مورخ 5 /9 /1357 تعطیل عمومی اعلام گردد. در پی این درخواست در دو مرکز پزشکی شهناز و بیمارستان شاهرضا تنها افراد کشیک حضور یافتند و بقیه کادر درمان کار را تعطیل کردند.[40] اخبار حاکی از آن بود که قرار است در آمفی تئاتر بیمارستان شهناز اجتماع اعتراضی برپا گردد.[41] این جلسات در روزهای آتی هم تکرار شد. در تاریخ 9 /9 /1357 جلسه‌ای با حضور حدود 1000 نفر اعـمِّ از دانشجو، کادر اداری، اسـاتید و همچنین افراد غیردانشـگاهی در مرکـز پزشـکی شـهناز گرد هم آمدند. در این جلسه شیخ علی تهرانی مطالب تحریک‌آمیزی علیـه رژیم پهلوی بیان کرد. سوالات مختلفی در این جلسه مطرح شد، این که حکومت اسلامی چگونه حکومتی است؟ چـرا دسـتور درگیری مسـلّحانه داده نمـی‌شـود؟ آزادی زنـان در حکومـت اسلامی به چه ترتیـب اسـت؟ آیـا حکومـت اسـلامی تـرور افـراد را جـایز می‌داند و... در همین جلسه بعد از این که یکی از پزشکان حاضر درباره لزوم ادامه مبارزه با رژیم صحبت کرد؛[42] سوال کنندگان درخواست کردند تا نـام بیمارستان تغییـر کنـد.[43] درخواست تغییر نام بیمارستان زیاد طول نکشید و دو روز بعد، یعنی در روز یازدهم آذرماه این اتفاق مبارک افتاد.[44] در این روز تعداد زیادی از دانشگاهیان و دانشجویان در مقابل بیمارستان شهناز اجتماع کردند. بعد از پایان سخنرانی، جمعیت در خیابان‌ها به حرکت درآمدند و تظاهرات کردند. پایین آوردن تابلو بیمارستان توسط همین افراد انجام گرفت و نام بیمارستان شهناز به بیمارستان محبوبه متحدین[45] و شهیدیه تغییر یافت. سربرگ‌های بیمارستان هم به نام «گروه امدادی دانشگاه» تغییر کرد.[46]

در این اقدام ارزشمند دکتر خسرو آروند، رئیس وقت بیمارستان و همسرش و همچنین دکتر حسین سازگار نقش اساسی داشتند. آن‌ها از قبل مقدمات کار را فـراهم کرده بودنـد. ساواک اعلام کرد که خانم دکتر سازگار از افراد سابقه‌دار بوده و حتی در دوران دانشجویی سابقه زندانی شدن نیز داشته است.[47] این در حالی بود که روز قبل گزارش شده بود که قرار است: «روز شـنبه 11 /9 /57 جمعیتـی حدود یکصد هزار نفر در میدان پارک آریامهر تجمع و ضمن راهپیمایی در بیمارستان شهناز تظاهرات نمایند.»[48]

ساواک خراسان درباره تجمع عظیم مردم در مقابل بیمارستان در روز یازدهم آذرماه و نقش شیخ علی تهرانی در تحریک و تشویق راهپیمایان چنین گزارش داد: «شیخ علی تهرانی از ساعت 9 روز 11 /9 /57 در بیمارستان شهناز مشهد عـدّه‌ای حدود 30 هزار نفر را دور خود جمع کرده ضمن پـایین کشـیدن عکس‌های خانـدان سلطنت، به جای آن عکس‌های خمینی را نصب نموده‌اند و ضمن سخنرانی که حـدود 3 ساعت به طول انجامیده به مردم اظهار می‌داشته که بایـد تمـام سـران و رهبـران شاهدوست را شناسایی کنیم و آن‌ها را ترور نماییم، نتیجه این خواهد شد که کسانی که پشت سر این‌ها هستند به ما ملحق خواهند شد کما این که اکنون دولت وحشت کرده و مأمورین سوراخ موش اجاره می‌کنند و رکیک‌ترین اهانت‌ها را به شخص اعلیحضـرت همایونی و خاندان سلطنتی نموده، به طوری که عدّه‌ای از مـردم شـاهدوسـت دچـار وحشت شده و به کلّی از دولت قطع امید نموده‌اند.»[49]

از دیگر حوادث روز یازدهم آذرماه می‌توان به اجتماع تعداد زیادی از دانشجویان و دانشگاهیان دانشگاه فردوسی در مقابل محوطه بیمارستان اشاره کرد. از آنجا که دانشگاه نیمه تعطیل بود، جمعیت قابل ملاحظه‌ای از دانشجویان و کارکنان اداری دانشگاه جمع شده بودند. در این اجتماع دو – سه نفر از دانشجویان زندانی که اخیراً آزاد شده بودند درباره مقوله آزادی صحبت کردند. در ادامه هم جمعیت محوطه بیمارستان را ترک و در خیابان‌ها دست به راهپیمایی زدند.[50] این اولین و آخرین حضور دانشجویان و همراهی آن‌ها با پزشکان نبود. بلکه همه روزه تعدادی از دانشجویان دانشگاه فردوسی در این مرکز پزشکی تجمع و از آنجا دست به اعتراض می‌زدند.

در مورخ 16 /9 /57 مجدداً «جماعتی از کلیه طبقات مختلف[علی] الخصوص دانشگاهیان و اطباء و خانواده‌های معـدومین در سـالن آمفـی تئـاتر بیمارسـتان شـهناز در روز جـاری اجتمـاع و در آنجـا اسـلایدها و فـیلم‌هـای مونتاژ شده‌ای از کشته شدگان دسته جمعی به معرض نمایش برای اجتماع کننـدگان گـذارده و قصـد داشته‌اند که مجسمه کد 66 را که در داخل بیمارستان برپا است پایین بیاورند و با سخنرانی و ایراد مطالبی در مورد دستگیری‌هایی که به وسیله ساواک انجام شده و همچنـین انجـام انـواع شـکنجه برای حاضرین ایجاد تحریک و برانگیختن احساسات آن‌ها نموده‌انـد کـه از کارگردانـان اصـلی دکتـر محلاتی و دکتر عظیمی و بصیری دبیر آموزش و پرورش را می‌توان نام برد. ضمناً اجتماع کننـدگان یادآور شده‌اند که در ساعت 22 روز جاری در بیمارستان شـهنار جهـت تظـاهرات و راهپیمـایی اجتماع که در نتیجه ساعت 45 /21 عدّه‌ای در حدود 5000 نفر در بیمارستان شهناز اجتمـاع و بـه طرف احمدآباد به راهپیمایی پرداخته، مراتب به فرمانداری نظامی اعلام گردید. ضـمناً گروهـی کـه تعدادشان به 200 نفر می‌رسید با موتور و دوچرخه و وانت در ساعت 30 /21 از جلو درب اداره واقـع در ضلع شمالی عبور نموده‌اند.»[51] در گزارشی دیگر درباره حوادث این روز آمده که «دانشجویان و اسـاتید و کارکنـان دانشـگاه فردوسـی در مرکز پزشکی شـهناز اجتمـاع و ضـمن دیـدن عکس‌‌های حـوادث 17 شـهریور سـخنان احمـد طاهرزاده[طاهر احمدزاده] را اسـتماع کـرده‌انـد و قصـد راهپیمـائی بـه طـرف مدرسـه نـواب را داشته‌اند.»[52]

با فرا رسیدن ماه محرم تمهیداتی از سوی نیروهای انقلاب در نظر گرفته شد. در اخبار مربوط به این برهه آمده که « تعدادی از پزشکان مخالف طی اعلامیه‌ای از کلیه پزشکان و بیمارستان‌ها و داروخانه‌ها خواسته‌اند که قراردادهای خود را با سازمان خدمات درمانی نیروهای مسلّح فسخ نمایند.»[53] نقطه اوج حرکت انقلاب پزشکان و کادر درمان مرکز درمانی شهناز پایین کشیدن مجسمه شاه در شب عاشورا در تاریخ19 /9 /1357 و به ‌آتش کشیدن آن بود.[54]

 

اعتصاب در بیمارستان ششم بهمن مشهد

آغاز اعتصاب در مراکز درمانی بجنورد و مرکز درمانی شهنازِ مشهد؛ سرآغاز اعتصابات پزشکان و کادر درمان در دیگر بیمارستان‌های استان بود. در روز دهم آبان در گزارشی ذیل حوادث و وقایع شهرهای مشهد و سبزوار نوشته شد: «از صبح روز 10 /8 /57 (2537شاهنشاهی)، کارمندان بیمارستان ششم بهمن شهر مشهد به تبعیت از کارکنان دانشگاه و مرکـز پزشـکی شـهناز پهلوی، به مدت 48 ساعت دست به اعتصاب غذا زده‌اند. قرار است کارمندان مرکز پزشکی شهناز پهلوی، به سوی بیمارستان مذکور راهپیمایی و به جمع اعتصابیون بپیوندند و عدّه‌ای از روحانیون و قشریون مذهبی من جمله سیدعلی خامنه‌ای و شیخ علی تهرانی به اعتصاب کنندگان پیوسته و ضمن سخنرانی، نماز ظهر را در بیمارستان مذکور برگزار نمایند. به قرار اطـلاع روز 10 /8 /57 سید علی خامنه‌ای که یکی از وعاظ قشری شهر مشهد می‌باشد، ضمن گفتگو با محمود قمی(فرزند آیت‌الله قمی) اظهار داشته؛ چنانچه دولت بخواهد عدّه‌ای را تحت عنوان موافقین به جان تظاهرکنندگان بیاندازد، ما نیـز فرمانـدار نظامی و یا مقامات دولتی را به انجام اقدامات حادتری تهدید می‌نمائیم.»[55]

در اولین روز شروع اعتصاب کارکنان و پزشکان بیمارستان ششم بهمن؛ پس از پایان سخنرانی یکی از پزشکان، یکی از اعتصاب‌کنندگان قطعه شعری راجع به حادثه سینما رکس آبادان خواند که باعث تأثر زیاد جمعیت شد. در گزارش ساواک مشهد درباره این اعتصاب چنین آمده است: «از صبح روز 10 /8 /57 حدود 20 هزار نفر از طبقات مختلف مردم به منظور اعلام همبستگی با افرادی که در بیمارستان ششم بهمن اعتصاب غذا نموده‌اند در جلوی بیمارستان ششم بهمن اجتماع و چند نفر از روحانیون در این اجتماع سخنرانی، تابلوی بیمارستان پائین کشیده شده و نوشته‌اند بیمارستان هفده شهریور؛ سپس اجتماع کنندگان در 13:30 آن محل را ترک و به سه گروه تقسیم و در بعضی از نقاط شهر مشهد منجمله خیابان سیلو، احمدآباد، میدان دقیقی، مبادرت به تظاهرات نموده و مأمورین فرماندار نظامی مشغول متفرق کردن تظاهرکنندگان می‌باشند.»[56] صحبت‌هایی هم درباره پیوستن چند تن از علما به متحصنین و اعلام همبستگی با آن‌ها مطرح بود. آنچه در تظاهرات این روز مهّم بود حضور گسترده زنان در تظاهرات بود. در خلاصه گزارش اطلاعاتی شماره 55 فرماندار نظامی مشهد و حومه، درباره چگونگی حضور زنان در راهپیمائی روز دهم آبان ماه چنین آمده است: «در ساعت 40 /9 ، 10 /8 /57 تظاهرکنندگان در صفوف به شرح زیر به طرف بیمارسـتان ششـم بهمن رفتند و رهبری این عدّه را آقای خامنه‌ای و آقای غزنوی و آقای هاشمی‌نژاد و علی تهرانی به عهده داشتند. وسـیله فرماندار نظامی دستور داده شد از رهبران آنان تعهد اخذ گردد که راهپیمائی به صورت آرام برگزار شود. صف اول روحانیون، صف دوم دانشگاهیان، صف سوم زنان، صف چهارم اصناف، صف پنجم دانش‌آموزان، صف ششم مردم عادی.»[57] از دیگر مسائل مهمّی که در این روز اتفاق افتاد تغییر نام بیمارستان از «ششم بهمن»، به بیمارستان «هفده شهریور» بود. با تغییر نام بیمارستان و تبدیل آن به یکی از پایگاه‌های انقلاب در مشهد، در همان اولین روز اعتصاب «حدود 600 نفر از دانشگاهیان و دانش‌آموز تحت عنوان داشتن روزه سیاسی در باشگاه دانشگاه اقامت و صبح روز جاری با صرف صبحانه به اصطلاح افطار و در حال حاضر نوار قرائت قرآن و سخنرانی خمینی پخش و حدود 25000 نفر از طبقات مختلف مردم به خصوص دانش‌آموزان به دانشگاهیان پیوسته و پس از تأیید حکومت اسلامی، به طرف بیمارستان ششم بهمن حرکت و در نظر دارند در آنجا به اعتصابیون پیوسته و پس از سخنرانی در بیمارستان مزبور نماز گزارده و متفرق گردند.»[58]

در دومین روز اعتصاب هم دکتر محمود روحانی، نماینده دانشگاهیان، و تعدادی از روحانیون در جمع اعتصاب‌کنندگان سخنرانی کردند. در همین روز کارمندان مرکز پزشکی شهناز پهلوی هم به ‌سوی بیمارستان راهپیمایی و به جمع اعتصاب‌کنندگان پیوستند و تعدادی از روحانیون از جمله آیت‌الله خامنه‌ای و شیخ علی تهرانی که در جمع اعتصاب‌کنندگان حضور داشتند، سخنرانی کردند.[59] عصر همین روز هم حدود 5 هزار نفر از فرهنگیان مشهد جهت اعلام همبستگی با افرادی که در بیمارستان اعتصاب غذا کرده بودند در مقابل بیمارستان تجمع کردند.[60] در حمایت و همدردی با اعتصاب‌کنندگان، همچنین گروه‌های دو تا سه هزار نفری از نقاط مختلف شهر به‌ سوی بیمارستان حرکت کردند. آن‌ها در حالی که بالغ بر چهل هزار نفر می‌شدند، در مقابل بیمارستان اجتماع کردند. «از صبح روز 11 /8 /57 دسـتجات دو تـا سـه هـزار نفــری از نقــاط مختلــف شــهر مشــهد بــه منظــور همدردی بـا اعتصـاب کننـدگان بیمارسـتان ششـم بهمن به طرف خیابان کوهسنگی حرکـت و حـدود 40 هـزار نفـر در جلـو و داخـل بیمارسـتان مـذکور اجتماع و عده‌ای از روحـانیون و دانشـگاهیان بـرای مـردم سـخنرانی و شــعارهای مـذهبی و انقلابــی و همچنین عکس‌هائی از روح‌الله خمینـی و عـدّه‌ای از خرابکاران معدوم مانند حنیف‌نژاد و رضائی را در محوطه بیمارستان نصب نموده‌اند.»[61]

در این اجتماع با شکوه گروهی از دانشگاهیان با سردادن شعارهایی علیه رژیم؛ عکس‌هایی از امام خمینی را به در و دیوار نصب کردند.[62] در همین روز فرهنگیان مشهد هم بعد از اجتماع در سالن تربیت بدنی واقع در خیابان دانشسرای مقدماتی و در حالی که جمعیت آن‌ها بالغ بر 5 هزار نفر می‌شد، پس از سخنرانی و خواندن قطعنامه تصمیم گرفتند که از شنبه مورخ سیزدهم آبان به مدت یک هفته کلاس‌ها را تعطیل و جهت همدردی و همبستگی با دانشگاهیان، کارکنان، روحانیون و... از روز دوشنبه مورخ 15 /8 /57 به مدت 48 ساعت به اعتصاب غذا (روزه سیاسی) در محل استادیوم سعدآباد دست بزنند. آن‌ها ضمن راهپیمایی در خیابان‌های مشهد، به اعتصاب‌کنندگان بیمارستان هفده شهریور پیوستند.[63] در ساعت هشت صبح سومین روز اعتصاب، با اجازه آیت‌الله سید کاظم مرعشی و بنابر تقاضای اعتصاب‌کنندگان در بیمارستان هفده شهریور، اعتصاب پایان یافت و اعتصاب کنندگان پراکنده و به دو گروه تقسیم شدند؛ گروهی به منظور عیادت از مجروحین راهپیمایان گناباد[64] که در بیمارستان شاهرضا بستری بودند، به آنجا رفتند و عدّه‌ای هم جهت ملاقات با آیت‌الله قمی، به سوی بیت ایشان روانه شدند.[65]

روز 22 آذرماه روز درگیری بین موافقین و مخالفین نظام سلطنت در مشهد بود. در این روز حدود 70 درصد از مغازه‌های شهر مشهد تعطیل بود و از صبح تعدادی از موافقین و مخالفین در مقابل بیمارستان ششم بهمن تجمع کرده بودند. درگیری از آنجا آغاز شد که موافقین با حمایت نیروهای امنیتی به صاحبان مغازه‌هایی که عکس‌های امام خمینی را نصب کرده بودند تذکر دادند که با سرعت عکس‌ها را بردارند و در غیر این صورت با آن‌ها برخورد خواهد شد. موافقین نظام سلطنت همچنین قصد داشتند تابلو بیمارستان را که با نام «هفده شهریور» تغییر یافته بود را پایین بکشند. بازتاب این خبر باعث شد تا 2000 نفر از مقابل بیت آیت‌الله شیرازی به طرف بیمارستان حرکت کنند.[66] در همین زمان به فرمانداری نظامی اطلاع داده شد که «عدّه‌ای از مخالفین با در دست داشتن میله‌های آهنی در بیمارستان ششم بهمن و تعدادی در دانشکده ادبیات و چهارراه نادری و بیمارستان شهناز تجمع و عده[ای] دیگر نیز در حال پیوستن به این افراد می‌باشند؛ تصمیم دارند پس از تشکل کامل به طور دسته‌جمعی به همدیگر ملحق و با در نظر گرفتن این که تعدادی چوب در بیمارستان شهناز تهیه نموده‌اند، مبادرت به اخلالگری بنمایند.»[67] در بعد از ظهر هم اعلام شد که مخالفین بیمارستان ششم بهمن را اشغال و در آن تجمّع کردند.

درگیری‌ها بین موافقین و مخالفین در مقابل بیت آیت‌الله شیرازی و چهار راه نادری و چهار راه دروازه طلائی هم ادامه داشت. در اسناد بعدی هر چند درباره پیامدهای درگیری صحبتی به میان نیامده است، اما تنها در گزارش ساواک خراسان که برای دو بخش 312[68] و 346[69] سازمان ساواک آماده گردید، آمده که حمایت موافقین از حکومت اثرات نیکوئی برجا گذاشته به طوری که شعارهایی در طرفداری از شاهنشاه روی دیوارها نوشته شده است.[70]

 

زمینه‌های وقوع حادثه بیمارستان شاهرضا(امام رضا علیه‌السلام)

هر چند در تاریخ 23 /8 /1357 از سوی نهادهای رسمی دولتی اعلام شد که دانشکده‌های دندانپزشکی، پزشکی و بینائی سنجی باز و کادر آن مشغول کار هستند،[71] اما شش روز بعد در تاریخ 29 /8 /1357 در محوطه بیمارستان شاهرضای مشهد تظاهرات و راهپیمایی اعتراضی برپا شد. «ساعت 30 /8 روز جاری کارمندان و اعضاء آموزشی مجتمع آموزشی مرکـز پزشـکی شاهرضا و همچنین مرکز پزشکی شهناز پهلوی در محل بیمارستان شاهرضا اجتماع و هدف از اجتماع، اعلام هفته جاری به نام هفته مقاومت می‌باشد. مراتب به فرمانـداری نظامی اعلام و به موقع تدابیر لازم در اطراف بیمارستان به عمل آمـد تـا از پیوسـتن گروه‌های دیگر به آنان جلوگیری به عمل آید، لکن علیرغم کوشش مأمورین، عـدّه‌ای مرد و زن چادری از نرده‌ها گذشته و به آنان پیوستند. در اجتماع که با قرائـت قـرآن شروع شد دو نفر دانشجو سخنرانی و از ساعت 12 در اطراف میله‌هـای بیمارسـتان مشرف به خیابان‌ها مبادرت به دادن شـعارهائی از قبیـل (الله اکبـر، خمینـی رهبـر) نمودند. عدّه‌ای از اجتماع کنندگان متفرق و تظاهرات تا این ساعت ادامـه دارد. ضـمناً دکتر روحانی و پروفسور رضوانی از طرف فرمانـداری بازداشـت و اجتمـاع کننـدگان خواستار آزادی آنان می‌باشند.»[72] در این زمان نیروهای امنیتی با محافظت از بیمارستان، مانع ورود افراد شده و برگزاری برنامه می‌شدند. از جمله وقتی چند تن از اساتید بیمارستان شاهرضا قصد داشتند نمایشگاهی از عکس‌های کشته‌شدگان حوادث تهران و همچنین زلزله زدگان طبس را در این بیمارستان برپا کنند، مأمورین فرمانداری نظامی از پیوستن مردم به آن‌ها ممانعت و آقایان دکتر هادی رضوانی و دکتر محمود روحانی، را به بهانه تحریک کارکنان و دیگر پزشکان بیمارستان‌ها بازداشت کردند.[73] این در حالی بود که در جلسه شورای تأمین استان، استاندار درباره تداوم عواقب بازداشت این دو هشدارهای لازم را داده بود و این که در صورتی که این دو به هر دلیلی آزاد نگردند؛ تمامی کارکنان بیمارستان اعتصاب خواهند کرد.[74] قطعنامه‌ای که در این خصوص توسط کادر درمانی و متحصنین مرکز پزشکی شاهرضـا، کـادر درمانی و متحصنین مرکز پزشکی شهناز پهلوی، کادر درمانی و متحصنین بیمارسـتان هفده شـهریور، جامعه فرهنگیان متحصن و جامعه داروسازان و داروفروشان صادر گردید، صحّت این مطلب را تایید می‌کرد:

«بسمه تعالی

 از آنجا که دستگاه حاکم روز به روز بر تجاوزات خود بـه حـریم آزادی فردی و اجتماعی مردم ایران می‌افزاید و بدین نیز اکتفـا نکـرده و تجـاوز بـه حـریم مقدس دانشگاه را مجـاز دانسـته حتـی تعـدادی از همکـاران عزیـز دانشـگاهی و دانشجویان مبارز را به زنجیر اسارت کشـیده اسـت؛ جامعـه دانشـگاهیان دانشـگاه فردوسی، به خصوص هیئت علمی دانشکده و مراکز پزشـکی، دندانپزشـکی، پزشـکان منتسب به وزارت بهداری و بهزیستی، داروسازان و داروفروشان و سایر کادر درمـانی شهرستان مشهد و دیگر طبقات وابسته به آن‌ها اعلام می‌دارند: در صـورتی کـه تمـام اسیران دانشگاهی تا ساعت 5 بعـدازظهر روز سـه شـنبه 30 /8 /1357 آزاد نگردنـد، علاوه بر این که تحصن 24 ساعته خود را به مدت نامحدود ادامه می‌دهنـد، اقـدام بـه تعطیل کلیه مراکز درمانی، بیمارستانی، خصوصی و داروئـی در سـطح شـهر مشـهد خواهند نمود. اما از آنجا که ما همگی در خدمت مردم هستیم، مراکز اورژانس در تمام ساعات شبانه روز آماده خدمت به مردم عزیز و مبارز مشهد خواهند بود.»[75] افزایش تعداد متحصنین در دانشکده‌های پزشکی باعث شد تا استاندار خراسان در نامه‌ای به ارتشبد اویسی فرمانده نیروی زمینی، از آن‌ها بخواهد که دکتر رضوانی و دکتر روحانی آزاد گردند. آن‌ها بعد از آزاد شدن در بیمارستان شاهرضا حضور یافتند و بعد از استقبال خوبی که از آن‌ها انجام شد، برای حاضرین سخنرانی کردند.[76]

در روز سی‌ام آبان تحولاتی در بیمارستان شاهرضا به وقوع پیوست که روند پیوستن این مرکز به انقلاب و تبدیل آن به پایگاه انقلاب مردم مشهد را تسریع کرد. در صبح این روز، مأمورین فرمانداری نظامی با ورود به بیمارسـتان شاهرضـا، کسانی را که از روز قبل در این مکان متحصن شده بودند، اخراج و دربِ آن را بسـتند؛ ولـی در ساعت 9 افرادی که داخل محوطه بیمارستان حضور داشتند و آیت‌الله سید کاظم مرعشی نیز جزو آنان بود، به تظاهرات پرداختند. آن‌ها شعارهای «ملت چرا نشستین، ایران شده فلسطین، الله اکبر، خمینی رهبر» سر دادند.[77] در این زمان در بیمارستان ششم بهمن (هفده شهریور) نیز با وجود استقرار نیروهای نظامی، دانشجویان دانشکده علوم و ادبیات در محل مزبـور اجتمـاع تعـداد دیگـری از دانشـجویان در دانشکده داروسازی تجمع کردند و کادر دانشکده مهندسی و دانشکده علوم و دانشجویان نیـز در محوطه دانشکده علوم اجتماع کردند. دانشجویان دندانپزشکی دانشگاه فردوسی نیز بـرای پیوسـتن بـه تحصن کنندگان راهی بیمارستان شاهرضا شدند.[78]

 

یورش به بیمارستان شاهرضای مشهد

با آغاز آذرماه نشست‌های اعتراضی در بیمارستان افزایش چشمگیری یافت. در دوم آذرماه جمعی از پزشکان و کادر درمانی بیمارستان در آمفی تئاتر رادیولوژی اجتماع کردند. هدف آن‌ها تبادل نظر درباره قطعنامه‌ای بود که قبل از این در بیمارستان شهناز تهیه شده بود. از نکات قابل اعتنا در این قطعنامه، خارج شدن بیشتر پزشکان از بیمارستان و مداوی بیماران در درمانگاه‌ها و منازل بود. در این جلسه جمعی از پزشکان تصمیم گرفتند که این طرح در بیمارستان شاهرضا هم اجرا گردد. همچنین اعلامیه آیت‌الله قمی درباره تعطیلی در مورخ 5 /9 /57 خوانده شد و در همین راستا تصمیم گرفته شد که پزشکان هم مطب را تعطیل و پرچم‌های سیاه در دانشکده‌ها نصب گردد.[79] در تاریخ 14 /9 /57 بیمارستان شاهرضا ناآرام بود.[80] همچنین «تعـداد زیــادی از پزشــکان و پرســتاران و کارکنــان مراکــز پزشکی شاهرضا و شهناز در محوطه مرکـز پزشـکی اجتمــاع و بــه تظــاهرات و راهپیمــائی بــه طــرف دادگستری مبـادرت
کـرده‌انـد.»[81]

در تاریخ 23 آذرماه و به دنبال اعلام همبستگی پزشکان و کارکنان بیمارستان شاهرضا با انقلاب و سرنگون‌ کردن مجسمه شاه در داخل محوطه بیمارستان، عدّه‌ای از نیروهای ساواک از درب جنوبی بیمارستان با شکستن نرده‌های آهنی وارد محوطه بیمارستان شدند. آن‌ها با تیراندازی و حمله به بخش‌های داخلی و اطفال زمینه آزار و اذیت بیماران را فراهم کردند. شهربانی خراسان در گزارش اولیه خود از حادثه چنین نوشت: «به علت غیرعادی بودن وضعیت بیمارستان مذکور امکان بررسی و تعیین تعداد مجروحین و زخمی‌ها میسر نبوده و نتیجه قطعی پس از تحقیقات معموله اعلام خواهد شد... وضعیت در روز جاری غیرعادی‌تر از روز گذشته بوده و حملات عناصر مخالف و اخلالگر به نیروهای نظامی و انتظامی شدید و انتقام‌جویانه بوده و اضطراب [و] تشویش از عدم آرامش در شهر در سطوح مختلف به ویژه خانواده‌ها کاملاً حکمفرما گردیده است. ضمناً متعاقب تیراندازی در بیمارستان شاهرضا، آیت‌الله‌زاده شیرازی [و]آیت‌الله مرعشی به اتفاق چند نفر دیگر از روحانیون و افراد مخالف حدود هزار نفر راهی بیمارستان شاهرضا گردیده و هم اکنون در بیمارستان هستند.»[82] طبق لیست اسامی که در تابلو اعلانات بیمارستان نصب شده بود، در این حمله حدود هجده نفر مجروح شدند.[83] در گزارشی دیگر هم تعداد مجروحین 18 نفر و اعلام شد که حال یکی از آن‌ها وخیم است و همگی در بیمارستان بستری هستند.[84] اخبار از حمله چماقداران رژیم به بیماران و کادر پزشکی بیمارستان حکایت داشت. این موضوع چنین عیان و آشکار بود که در گزارش ساواک خراسان برای اداره کل سوم به آن اشاره شده است. « قبل از ظهر روز 23 /9 /57 عده‌ای از موافقین در بیمارسـتان شاهرضـا مبـادرت بـه شکستن شیشه‌هایی که دارای عکس خمینی و خرابکاران بوده و شیشه ماشین بعضی دکترهای مخالف را می‌شکنند، لذا مخالفین با چوب و چماق و اسلحه سرد از منزل قمی و شیرازی و مرعشی به طرف بیمارستان شاهرضا عزیمت، در ساعت 30 /10 درگیری بین موافقین و مخالفین ایجاد و فرمانداری نظامی برای متفرق کردن آنان از گاز اشک‌آور و تیراندازی هوایی استفاده، در نتیجه چند نفر از مخالفین مورد اصابت گلوله واقع، گویا یکی از آنان به نام هروی دبیر دبیرستان به قتل رسیده.»[85]

 

بازتاب گسترده حادثه

حمله به بیمارستان بازتاب‌های فراوانی داشت. اعضای نظام پزشکی مشهد با صدور اعلامیه‌ای در اعتراض به حمله مأموران به بیمارستان سه نکته اساسی را متذکِّر شدند: «1. عدم پذیرش نیروهای مسلّح؛ 2. تنها افراد عادی ارتش مانند سایر بیماران معالجه می‌شوند 3. از 25 آذرماه، کلیه مطب‌ها و بیمارستان‌های شخصی تا اطلاع ثانوی تعطیل خواهد بود.»[86] همچنین در بیانیه اعضـاء هیئـت علمـی، آسیستان‌ها[دستیاران] انترن‌ها و دانشجویان، پرستاران و کارکنان اداری بیمارستان، درباره وقوع حادثه توضیحات مفصل ارائه و اقداماتی که بایستی انجام گیرد تشریح گردید.[87] بعد از ظهر روز حادثه نیز فروشگاه اتکا لشکر 77 از سوی مردم به آتش کشیده شد. روز بعد از حادثه نیز جمعیت بیشتری در اطراف بیمارستان تجمع کردند. مردم خشمگین یکی از افسران لشگر 77 که با لباس شخصی در بیمارستان حاضر شده بود را به قتل رساندند[88] و روی در و دیوارهای بیمارستان شعارهایی حاوی جنایات دولت و مأموران نظامی نوشتند. وسعت حادثه بیمارستان باعث شد تا در تهران جلسه‌ای با شرکت بیش از دو هزار نفر در سالن غذاخوری بیمارستان پهلوی تهران تشکیل گردد. پس از سخنرانی نمایندگان مشهد که در جلسه حضور داشتند، محمدرضا راشد از طرف دانشگاه جندی شاپور، آقای ابوالفضل قاسمی از طرف جبهه ‌ملی، علی‌اصغر حاج سید جوادی از طرف کانون نویسندگان، حسن نزیه، رئیس کانون وکلا و فردی دیگر به نمایندگی از دانشگاه ملی مطالبی بیان کردند. این جلسه با قرائت قطعنامه پزشکان مشهد پایان یافت.[89] در دوم دی ماه در شهر کرمان نیز پزشکان بهداری و بهزیستی و جمعیت شیر و خورشید سرخ راهپیمایی کردند.[90] در سوم دی ماه پزشکان و مدیران داروخانه‌های تبریز در اعتراض به این موضوع دست از کار کشیدند.[91] جامعه پزشکان، دندانپزشکان، داورسازان، پرستاران، بهیاران و سایر صنوف وابسته به پزشکی کرمانشاه نیز ضمن اعتصاب، به راهپیمایی پرداختند.[92]

از آنجا که احتمال حمله چماقداران به دیگر بیمارستان‌ها و مراکز درمانی وجود داشت، گروهی از مردم انقلابی مشهد برای حفاظت از مراکز درمانی شهناز و ششم بهمن با هر گونه وسیله دفاعی حاضر و به دفاع پرداختند. «از بعدازظهر روز جاری تعدادی از مخالفین مسلّح به چوب، میله آهنی، اسلحه سرد و کوکتل مولوتوف در بیمارستان ششم بهمن مستقر و تعدادی نیز در بیمارستان شهناز نمایشگاه عکس و اسلاید تشکیل و گروه زیادی از مخالفین در این محل اجتماع[کردند] و منتظر بودند موافقین به آن محل وارد و درگیری ایجاد نمایند؛ گروه زیادی نیز از منزل شیرازی و مرعشی به آن محل اعزام تا در صورت درگیری آسیب نبینند. مرتب از منزل شیرازی و مرعشی گروه‌های مذکور را تقویت و کنترل می‌کردند و تماس می‌گرفتند و گروه‌های مذکور ساعت 30 /20 در خیابان‌ها به حرکت درآمده تعداد مخالفین حدود سی هزار نفر و به طرف خیابان محمدرضاشاه که اکثراً درجه‌داران و افسران در آنجا منزل دارند حرکت و با موافقین درگیری به وجود که با دخالت فرماندار نظامی متفرق گردیدند. مخالفین یک ماشین سواری که عکس کد 66 به شیشه زده بود آتش زدند و تمام ماشین سوخت و تا ساعت 30 /23 در جلو منازل درجه‌داران مانور دادند. مأمورین از گاز اشک‌آور استفاده کردند.»[93]

 

حمایت روحانیت از متحصنین بیمارستان شاهرضا(امام رضا علیه‌السلام)

با اطلاع علما از این موضوع؛ آیت‌الله خامنه‌ای، حجت‌الاسلام عباس واعظ طبسی، آیت‌الله حسنعلی مروارید و تعدادی دیگر از علما با پای پیاده به‌ سوی بیمارستان حرکت کردند، آن‌ها ضمن حرکت در خیابان‌های منتهی به بیمارستان، از مردم کوچه و بازار خواستند تا به آن‌ها بپیوندند، لذا به تدریج جمعیت بسیاری پشت سر آن‌ها حرکت کردند. پس از نزدیک شدن جمعیت به بیمارستان، با وجود این که مأموران راه را سدّ کرده بودند، آن‌ها همچنان به حرکت خود ادامه و وارد بیمارستان شدند. بعد از ورود به محوطه بیمارستان آن‌ها اعلام کردند که جهت همبستگی با پزشکان و کارمندان بیمارستان و برآورده شدن خواسته‌های آن‌ها در این مکان متحصن می‌گردند. آیت‌الله خامنه‌ای در خاطراتشان درباره چگونگی شکل‌گیری تحصن علما در بیمارستان چنین بیان می‌کند: «با چند نفر از روحانیون به یک اطاقی رفتیم تا ببینیم چه کار باید کرد، در حالی که معلوم نبود تهاجم ادامه دارد یا خیر؟ من آنجا پیشنهاد کردم که اعلام کنیم همین‌جا متحصن می‌شویم و تا خواسته‌هایمان برآورده نشود آنجا را ترک نمی‌کنیم. در آن جلسه که حدود هشت تا ده نفر از اهل علم مشهد حضور داشتند، من برای این که هیچ‌گونه تزلزل و خدشه‌ای به مطلب وارد نشود، بلافاصله یک کاغذ آوردم و نوشتم: ما امضاکنندگان زیر اعلام می‌کنیم تا برآورده شدن خواسته‌هایمان در اینجا خواهیم بود. یکی از خواسته‌ها عزل فرماندار نظامی و یکی دیگر محاکمه عامل گلوله‌باران بیمارستان امام رضا(ع) بود. بدین وسیله اعلام تحصن کردیم. این تحصن هم در مشهد و هم در خارج از مشهد اثر مهمّی بخشید و از نقاط عطف مبارزات مشهد بود که بعداً هیجان‌های بسیار و تظاهرات پرشور و کشتار عمومی مردم مشهد را به دنبال داشت.»[94] ایشان نقش اساسی در تحصن و راهبری اعتراضات در بیمارستان را برعهده داشتند. در اسناد ساواک درباره سخنرانی در بیمارستان و نقش مؤثر ایشان چنین آمده است: «خامنه[ای]که یکی از روحانیون مخالف دولت و هم اکنون در بیمارستان شاهرضا مشغول سخنرانی می‌باشد، مردم را تحریک می‌نماید که پس از سخنرانی به اجتماع افرادی که با موافقین دولت در زد و خورد هستند به کمک آنان بروند.»[95]

در برهه‌ای که تحصن ادامه داشت هر شب یک نفر از علما در جمع تحصن‌کنندگان سخنرانی می‌کرد. در اولین شب تحصن، سرهنگ طباطبایی، فرمانده نظامی مشهد، از پیوستن مردم به متحصنین ممانعت به ‌عمل آورد. با این وجود مراجع عظام مشهد از تحصن‌کنندگان حمایت کردند. حمایت آیت‌الله قمی و حضور در بیمارستان باعث افزایش روحیه متحصنین شد.[96] آیت‌الله سید عبدالله شیرازی با صدور اعلامیه‌ای در 24 /9 /57 برابر با چهارده محرم 1399ق حمله چکمه‌پوشان نظامی و چماق‌به دستان به بیمارستان را که منجر به زخمی شدن تعدادی از بیماران و پرستاران شد محکوم و از مردم مشهد خواست تا همچنان اتحاد خود را حفظ نمایند.[97] علمای دیگر شهرها هم این حادثه را محکوم کردند. شهید آیت‌الله محمد صدوقی از علمای یزد، علی‌اصغر صالحی کرمانی، شهید سید محمدعلی قاضی طباطبایی و سید حسن انگجی در تلگراف‌هایی که رونوشت آن‌ها برای آیت‌الله قمی ارسال شد، مراتب تأسف خود از این حادثه اعلام و از خواسته‌های متحصنین در بیمارستان حمایت کردند. آیت‌الله شیرازی در تلگرافی به آیت‌الله صدوقی از ابراز همدردی ایشان تشکر و درباره حادثه حمله مأموران به حرم رضوی و بیمارستان شاهرضا توضیحاتی داد.[98] عدّه‌ای از طلاب و فضلای حوزه علمیه مشهد[99] هم که در بیمارستان متحصن شده بودند، با صدور اعلامیه‌ای در 25 /9 /57 مصادف با 15 محرم 1399، اقدام عاملان حادثه را محکوم و آن را ناشی از انحطاط و توحّش سران رژیم و کینه پایان‌ناپذیر آن‌ها نسبت به ملت مسلمان ایران دانستند. در بخشی از این اعلامیه آمده بود: «اینجانبان به مسئولان نظام اخطار می‌کنیم که باید هر چه زودتر عناصر مزدور و اوباش چوبدست از تمام سطح استان خراسان ازاله شده و مسئولان دولتی مورد توبیخ قرار گیرند و اعلام می‌کنیم تا هنگامی که این عناصر از مشهد و سایر بخش‌های استان جمع‌آوری نشوند، در این بیمارستان متحصن خواهیم بود.»[100] واکنش‌ها به این جا ختم نشد، در یکی از جلسات سخنرانی که در بیمارستان انجام گرفت؛ آیت‌الله خامنه‌ای و حجت‌الاسلام هاشمی‌نژاد در سخنانی خواستار خروج شاه از ایران شدند. در پایان سخنرانی آن‌ها، پس از شکستن تمثال شاه که در مقابل بیمارستان نصب شده بود، به صورت نمادین تا بهشت رضا تشییع گردید.[101]

به دنبال ادامه تحصن علما در بیمارستان شاهرضا، هیأتی از سوی دولت برای بررسی وضعیت به مشهد اعزام شد. سرپرستی هیات را تیمسار بـاقر کاتوزیـان، وزیر کار و امور اجتماعی برعهده داشت. بعد از ورود هیأت به مشهد، آن‌ها نه تنها نتوانستند با آیت‌الله قمی دیدار کنند، بلکه فرزند ایشان، سید محمود قمی، به شکل زننده‌ای با آن‌ها برخورد کرد. «شخصی به نام اسدی ساعت 45 /14 روز جاری با محمود قمی مذاکره و اظهار داشت یک هیئت پنج نفری به سرپرستی تیمسار کاتوزیان جهت ملاقات با آقا آمده‌اند. محمود قمی گفت این هیئت را مثل هیئتی که از طرف نخست وزیری و شاهنشاهی چند روز قبل آمده بودند نخواهیم پذیرفت و نیز مجدداً شخصی با محمود قمی تماس و اظهار داشت تیمسار کاتوزیان گفته‌اند من به حرم می‌روم به آقا بگویید به حرم بیایند تا آنجا ملاقات کنیم. قمی دو مرتبه عنوان نمود تیمسار غلط کرده‌اند. در ساعت 16 روز جاری تیمسار کاتوزیان شخصاً با منزل قمی تماس[گرفت]و اظهار داشت من از طرف آیات عسگری و روحانی جهت ملاقات با آقا آمده‌ام، شخصی به نام قاسمی اظهار داشت آقا به حرم مشرف شده‌اند.»[102] هیات حتی از بیمارستان شاهرضا اخراج شدند. با گذشت زمان، با حضور چند نماینده که از سوی پزشکان بیمارستان تعیین شدند؛ در جلسه‌ای مشترک کیفیت وقوع حادثه به هیأت ارائه شد. در این جلسه رژیم و دولت عاملین اصلی حادثه و جلسه با شعار مرگ بر شاه پایان یافت. اعضاء هیأت اعزامی هم به ناچار مجبور به عذرخواهی شدند.

 

تداوم بازتاب حادثه بیمارستان شاهرضا

دو روز بعد از حادثه بیمارستان، شایعات مختلفی بر سر زبان‌ها افتاد. این که موافقین انقلاب چند نفر از نیروهای امنیتی که در بیمارستان شاهرضا بستری هستند را در اثر شکنجه از بین بردند و کشته شدگان به صورت مخفیانه دفن می‌گردند. در همین روز گزارش شد که نام بیمارستان به بیمارستان شهدا تغییر یافته است.[103] به همین دلیل بود که اعلام گردید: «وضعیت بیمارستان شاهرضا همچنان غیرعادی و بـه طور کلی تحت کنترل مخالفین و اوباش می‌باشد.»[104] بعد از حرکت‌های انقلابی پزشکان و کادرهای درمانی سه بیمارستان شهناز، ششم بهمن و شاهرضا به محل تجمع مردم و نیروهای مذهبی تبدیل گردید و فعالیت‌های انقلابی در آن‌ها انجام می‌گرفت: «عدّه‌ای از اخلالگران مسلح به چوب و چماق و ظاهراً اسلحه سرد در راهرو درمانگاه بیمارستان شهناز پهلوی مستقر و در همان محل استراحت می‌نمایند و یکی از آنان اشعاری قرائت و بقیه نوحه سرائی می‌کنند و عدّه نسبتاً زیادی نیز در زمین همان محل مستقر و یک نفر با در دست داشتن اسلحه کمری اشعار حماسه مقاومت را برای آنان قرائت بقیه نیز عین گفتار وی را تکرار می‌نمایند... سایر بیمارستان‌های مشهد (ششم بهمن، شاهرضا) محل استقرار و فعالیت و تعلیمات افراد اخلالگر قرار گرفته.»[105]

روز 26 آذرماه هم اغلب بیمارستان‌ها، داروخانه‌ها و درمانگاه‌ها تعطیل بود. اعلامیه‌های متحصنین در بیمارستان شاهرضا هم در روی در و دیوارهای شهر مشهد نصب و تأکید شده بود که به تحصن تا زمان برطرف شدن سلطه کامل دژخیمان آدم‌کش ادامه خواهیم داد.[106] در همین روز حادثه غم‌انگیز بیمارستان باعث شد تا کارکنان بیمارستان شهناز جهت همدردی با آسیب دیدگان به سوی بیمارستان حرکت کنند، آن‌ها هر چند با برخورد خشونت آمیز نیروهای نظامی روبرو شدند؛ اما توانستند در خیابان‌ها تظاهرات کرده و شعارهایی چون (دکتر و بیمار را به آتش کشیدند، طفل شیرخوار را به آتش کشیدند، هوا بارانی است. کشتن 66 قانونی است، ارتش آزادگان با رهبری خمینی) سر دادند.[107] در 27 آذرماه نیز با اعلام عزای عمومی قرار شد تمامی بازار مشهد و حتی نانوائی‌ها هم تعطیل و در سه بیمارستان تجمع صورت گیرد.[108] همچنین راهپیمایان پس از تجمّع در بیوت آیت‌الله قمی و آیت‌الله شیرازی به‌ سوی بیمارستان به حرکت درآمده و عکس‌هایی از کشته‌شدگان اخیر و پلاکاردهایی علیه رژیم را حمل ‌کردند. آن‌ها قصد داشتند جنازه محمد منفرد را که بر اثر اصابت گلوله در حوادث اخیر شهید شده بود از بیمارستان تشییع کنند.[109] در این روز حجت‌الاسلام هاشمی‌نژاد به پزشکان توصیه کرد که کارکنان ارتش را بدون دفترچه قبول کنند و در صورت نداشتن پول ویزیت و دارو، علما هزینه آن را پرداخت خواهند کرد. ایشان همچنین اعلام کرد گروهی توسط علما سازماندهی شده و آن‌ها هر دو شب یک بار بیست لیتر نفت به‌طور رایگان به خانواده‌ها تحویل خواهند داد.[110] در این روز همچنین کارمندان ادارات مشهد از جمله استانداری، شهرداری، دادگستری، بهداری، بهزیستی، راه‌آهن، مخابرات، کشاورزی و عمران روستایی، تعاون روستایی، راه و ترابری، کار، شرکت نفت و گاز و کار را تعطیل و در مراسم سخنرانی و راهپیمایی شرکت کردند.

پس از حوادث دوم دی ماه مشهد که به کشته و مجروح شدن تعدادی از مردم مشهد[111] انجامید، آیات عظام شیرازی و قمی در تاریخ 3 /10 /57 مصادف با 23 محرم 1399 اعلامیه‌ای خطاب به مردم ایران صادر کردند. در اعلامیه صادر شده به‌ حوادث بیمارستان و تحصن علما اشاره، مسبب حادثه یک جانی دیوانه و به او اخطار داده شده بود که بایستی هر چه زودتر مشهد را ترک کند. درباره کیفیت وقوع حادثه چنین بیان شده بود: «مأموران حکومت نظامی در چند نقطه شهر بدون جهت به روی مردم آتش گشودند و آنان را از دم درو کردند و تا پاسی از شب تیراندازی و رگبار مسلسل ادامه داشت که نتیجه آن ده کشته و بیش از شصت زخمی گزارش شده است. این رقم بیش از مقتولین و مصدومین اکثر حوادث سابق مشهد است.» آن‌ها در پایان بر ادامه تحصن علما و جامعه روحانیت مشهد در بیمارستان امام رضا(ع) و حمایت کامل مراجع تقلید و مسلمانان از آن‌ها تأکید، روزهای 24 و 25 محرم را روزهای عزا و تعطیل عمومی همراه با راهپیمایی اعلام می‌کنند.[112] در سوم دی ماه هم بازار مشهد تعطیل بود و مجدداً تعدادی زیادی از مردم در جلو بیوت آیات شیرازی، قمی، مرعشی، میدان شاه، چهارراه دروازه طلایی(چهار طبقه فعلی) و مقابل بیمارستان شاهرضا اجتماع و شعارهایی علیه رژیم سر دادند. تجمع کنندگان در مقابل بیمارستان شاهرضا خواستار تشییع جنازه کشته‌های دیروز شدند. در داخل بیمارستان، آیت‌الله خامنه‌ای در جمع متحصنین راجع به اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران سخن گفت. در پایان مقرر گردید تا سه روز عزای عمومی در مشهد اعلام گردد. آن‌ها همچنین تصمیم گرفتند با دفن تعدادی از کشته‌شدگان در میدان شاه، نام میدان به شهدامیدان شهدا تغییر پیدا کند.[113]

نکته پایانی که باید به آن اشاره کرد این است که؛ پس از تحصن علما و پزشکان، بیمارستان شاهرضا به کانون مبارزه با رژیم تبدیل شد؛ در گزارش شیخان، رئیس ساواک خراسان، از این مرکز به «مرکز فعالیت اخلالگران» یاد شده است.[114]

 

 

پی‌نوشت‌ها:


[1] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، ج 2، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1401، ص 64.

[2]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 16، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1400، ص 76.

[3]. در سال 1864 میلادی(1243ش) به ابتکار هانری دونان سوئیسی، جمعیتی به نام صلیب سرخ در ژنو تشکیل شد که هدفش کمک به زخمی‌شدگان و آسیب دیدگان جنگ بود و به تدریج خدمات خود را در زمینه کمک به آسیب دیدگان از حوادث تـوسعه داد و در کشورهای دیگر نیز انجمن‌هایی به همین منظور تشکیل شد که در بعضی ممالک اسلامی به نام هلال احمـر و در ایران شیر و خورشید سرخ نامیده شد. جمعیت شیر و خورشید سرخ ایران در سال 1302خورشیدی رسماً تشکیل یافـت. پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، این جمعیت با نام هلال احمر مشغول به فعالیت گردید.

[4] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، ج 3، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1401، ص 93.

[5] . همان، ص 116.

[6] . همان، ص 75.

[7] .همان، ص 76

[8] .همان، ص 76.

[9] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 16، ص 195.

[10]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، ج 2، ص 103.

[11] . همان، ص 189.

[12] . همان، ص 27.

[13] . دکتر سیدحسن هاشمیان در سال 1319ش در روستای خراشاه بجنورد به دنیا آمد. تحصیلات خود را تا پایان دوره بهداری ادامه داد و از سال 1339ش به عنوان کارآموز در اداره آموزش فنی وزارت بهداری مشغول به کار شد. او مـدت 11 سال در شهرستان‌های خورموج، دیلم و گناوه با سمت بهدار و رئیس بهداری فعالیت و همزمان در رشته پزشکی نیز ادامه تحصیل داد و پس از اخذ دکترای پزشکی به مدت 13 سال به عنوان پزشک و رئیس بهداری بجنورد فعالیت کرد. ایشان در سال 1363ش راهی مشهد شد و در بیمارستان دکتر شریعتی ادامه فعالیت و در رشته تخصصی داخلی نیز ادامه تحصیل داد. از سال 1365ش، استادیار دانشگاه علوم پزشکی و پس از مدتی قائم مقام دانشگاه علوم پزشکی گردید و پس از آن نیز
در جایگاه‌های مختلف در دانشگاه و بیمارستان امام رضا(ع)خدمت کرد. دکتر هاشمیان در دی ماه سال 1380ش از دنیا رفتند.

[14] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، ج 3 ، ص 366.

[15] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، خراسان رضوی، ج 16، ص 181 و 183.

[16] . همان، ص 453.

[17] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، ج 2، ص 120؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 16، ص 204.

[18] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، ج 3، ص 374.

[19] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 16، ص 459.

[20] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، ج 2، ص 313.

[21] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 16 ، ص 181.

[22] . همان، ص 183.

[23]. روزنامه آفتاب شرق، سال 54، شماره 182، ص 6.

[24]. همان.

[25] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 16، ص 225.

[26] . همان، ص 242.

[27] . همان، ص 335.

[28] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، ج 2، ص 120؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 16، ص 237.

[29] . آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی 1567، اسناد شماره 113، 114.

[30] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، ج 2، ص 167.

[31] . دکتر محمود روحانی در سال ۱۳۱۵در یک خانواده روحانی در مشهد به دنیا آمد. در سال ۱۳۳۳در دانشگاه علوم پزشکی تهران پذیرفته شد. بعد از فراغت از تحصیل برای مدتی در اداره بهداشت استان تهران مشغول گردید. او سپس به عنوان رییس اداره بهداشت استان سیستان و بلوچستان و در ادامه هم به عنوان معاون بیمارستان شهناز مشهد(قائم کنونی) منصوب شد. دکتر روحانی در سال 1348 با خواهر دکتر شریعتی ازدواج کرد. او قبل از انقلاب از چهره‌های مبارز و انقلابی در اعتصاب بیمارستان‌ها و مراکز درمانی در مشهد نقش ایفا کرد. ایشان بعد از پیروزی انقلاب در مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی، نماینده اول مردم خراسان و عضو هیات رئیسه این مجلس بود و در فاصله سال‌های ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۱ و در دولت شهیدان باهنر و رجایی به عنوان وزیر بهزیستی خدمت کرد.

[32] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، ج 2، ص 167.

[33] . همان، ص 220.

[34] . همان، ص 168.

[35] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 16، ص 204.

[36] . همان، ج 17، ص 82.

[37] . همان، ص 187.

[38] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، ج 2، ص 168.

[39] . همان، ص 213.

[40] . همان، ص 224.

[41] . همان، ص 236.

[42] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، ج 3، ص 24؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 18، ص 173 و 186.

[43] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، ج 2، ص 261، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 18، ص 172.

[44] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، ج 3، ص 272.

[45] . محبوبه متحدین در سال 1329ش در مشهد به دنیا آمد. تحصیلات دبیرستانی را در تهران سپری و سپس به دانشکده هنرهای تزئینی رفت. در دوره دانشجوئی با حسن آلادپوش آشنا شد و به توصیه دکتر شریعتی با وی ازدواج کردند. این دو در برنامه‌های حسینیه ارشاد مشارکت فعال داشتند. وی همراه با حسن آلادپوش به سازمان مجاهدین خلق پیوست و در سال 1352ش مدت شش ماه دستگیر و زندانی شد. در جریان تغییر ایدئولوژی سازمان در سال 1354ش، به جمع مجاهدین مارکسیست شده پیوست. حسن آلادپوش در شهریورماه سال 1355 و محبوبه متحدین در بهمن ماه همان سال در جریان درگیری با مأمورین کمیته مشترک ضد خرابکاری کشته شدند. دکتر شریعتی بعد از کشته شدن آن‌ها، کتاب قصه حسن و محبوبه را تحت تأثیر آنان به رشته تحریر در آورد. این در حالی بود که یک سال قبل او و همسرش مارکسیست شده بودند. لازم به توضیح است که:

بعضی از افراد حتی افرادی که در شمار مبارزینِ مطرح بودند، از تغییر ایدئولوژی در سازمان مجاهدین و یا افرادی که مارکسیست شده بودند، خبر نداشتند و طبق سابقه مذهبی سازمان مجاهدین، افراد آن را مسلمان و متدین می‌دانستند. به عنوان نمونه از نامیدن بیمارستان شهناز مشهد، به بیمارستان محبوبه متحدین و نامیدن برخی از مدارس دخترانه تا یک سال بعد از انقلاب به نام محبوبه متحدین و نامیدن دانشگاه فرح پهلوی تا مدت کوتاهی به نام محبوبه متحدین و سپس تغییر نام آن به نام دانشگاه الزهراء(س)، می‌توان یاد نمود. دکتر علی شریعتی هم جزء افرادی بود که از مارکسیست شدن حسن آلادپوش و محبوبه متحدین خبر نداشت و شاید تا زمان درگذشتش در 29 خرداد 1356، همچنان فکر می‌کرد که این زن و شوهر مسلمان بودند. در این باره به مقاله زیر بنگرید:

این «حسن و محبوبه» فرق دارند، سایت به‌دخت، پایگاه تخصصی زنان و دختران.

[46] . در گزارشی دیگر اعلام شده که بعد از سخنرانی آیت‌الله مرعشی در دهم آذرماه و تحریک مردم، تابلو بیمارستان پایین کشیده شد. (انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، ج 3، ص 251؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 18، ص 214 و 256) در گزارش ساواک به مدیریت اداره کل سوم ساواک در مورخ 15 /8 /1357 آمده که دکتر روحانی، استاد دانشکده پزشکی بعد از سخنرانی در روز چهاردهم آبان تغییر نام بیمارستان را مطرح کردند که از سوی حاضرین مورد استقبال قرار گرفت.(انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 16، ص 354.) این بیمارستان در 23 آذرماه به نام دکتر محمد مصدق نام‌گذاری شد. (همان، ج 20، ص 75.) و پس از پیروزی انقلاب اسلامی به نام «حضرت قائم عج» تغییـر نام یافت. تغییر نام بیمارستان جند بار تکرار شد، طبق اسناد ابتدا شهیدیه، محبوبه متحدین، سپس دکتر مصدق و در ادامه قائم.

[47] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، ج 3 ، ص 253، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 18، ص 258.

[48] . همان، ص 201.

[49] . همان، ص 311.

[50] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، ج 2، ص 262.

[51] . همان، ص 294؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، ج 3، ص 311؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 19، ص 37.

[52] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، ج 3، ص 316.

[53] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 19، ص 133.

[54]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج 19، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1384، ص 252.

[55] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 16، ص 256.

[56] . همان، ص 251.

[57] . همان، ص260.

[58] . همان، ص 242.

[59]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج 15، ص 15.

[60] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 16، ص 273.

[61] .همان، ص 271.

[62]. همان، ص 15 ـ 16.

[63] . همان، ص 273.

[64]. در راهپیمایی و تظاهرات روز هفتم آبان گناباد که منجر به تیراندازی مأموران شد، چهار تن زخمی و طی انتقال به مشهد در بیمارستان شاهرضا بستری شدند.

[65]. آفتاب شرق، سال 54، شماره 186، ص 1.

[66] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، ج 3، ص 358؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 19، ص 286.

[67] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 19، ص 292.

[68] . بخـش احـزاب و دسـته‌جـات سیاسى و مذهبى افراطى

[69] . بخش عشایر و قاچاق اسـلحه و مهمـات و کـالا

[70] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، ج 3، ص 360.

[71] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، ج 2، ص 159.

[72] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 17، ص 294.

[73] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، ج 3، ص 191.

[74] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 17، ص 398.

[75] . همان، ص 313.

[76] .همان، ص 368.

[77] . همان، ص 339.

[78] . همان، ص 367.

[79] . همان، ج 18، ص 52.

[80] . همان، ص 418.

[81] . همان، ص 411.

[82] . همان، ج 19 ، ص 330.

[83]. رمضانعلی شاکری، انقلاب اسلامی و مردم مشهد از آغاز تا استقرار جمهوری اسلامی، مشهد، چاپ دوم، 1362، ص 109.

[84] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 19، ص 331 و 343.

[85] . همان، ص 333.

[86]. رمضانعلی شاکری، پیشین، ص 109ـ111.

[87] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 19، ص 364 و 365.

[88] . همان، ص 336.

[89]. جهت اطلاع بیشتر در این باره رجوع کنید به؛ حسن شمس‌آبادی، نقش علمای مشهد در انقلاب اسلامی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1389.

[90] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج 22، ص 68.

[91] . همان، ص 69.

[92] . همان، ص 70.

[93] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 19، ص 325.

[94]. خاطرات و حکایت‌ها، ج 2، (خاطرات رهبر معظم با مرکز اسناد انقلاب اسلامی سال‌های 61ـ62)، ج 2، تهران، مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، 1374، ص 11.

[95] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 19، ص 338.

[96]. آرشیو تاریخ شفاهی مرکز اسناد آستان قدس رضوی، مصاحبه با حسین شاهمرادی‌زاده، شماره پرونده 197، نوار شماره 189.

[97]. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی 1567، اسناد شماره 113، 114.

[98]. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی 1565، سند شماره 118.

[99]. ابوالحسن شیرازی، علی تهرانی، محمد مهدی نوغانی، جواد تهرانی، محمدباقر حکمت، سیدکاظم مرعشی، حسنعلی مروارید، مصباح مولوی، عباس واعظ طبسی و سید علی خامنه‌ای.

[100]. اسناد انقلاب اسلامی، ج 3، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1374، ص 492 ـ 493.

[101]. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی، 572، اسناد شماره 108 و 109؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 21، ص 123 ـ 124.

[102] . همان، ج 19، ص 387.

[103] . همان، ج 20، ص 23.

[104] . همان، ص 9.

[105] . همان، ص 19.

[106] . همان، ص 64.

[107] . همان، ص 75.

[108] . همان، ص 67.

[109]. همان، ج 21، ص 125؛ همان، ج 20، ص 120.

[110]. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی 627، سند شماره 108.

[111] . روزنامه آفتاب شرق، سال 54، شماره 310، ص 2.

[112]. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی 1566، سند شماره 2.

[113]. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی 572، اسناد شماره 110 و 111.

[114]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 21، ص 59.





































 

تعداد مشاهده: 1815


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.