امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند: رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرموده است: غافل‌ترین و ناآگاه‌ترین مردم کسی است که به دگرگونی و حال به حال شدن دنیا پند نگیرد. سفینه البحار، جلد 2، صفحه 146، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.*** قرار دادن اسناد متقن و جهت دهنده در فضای مجازی به بسیاری از محققان و نویسندگان کمک شایانی خواهد کرد. مقام معظم رهبری در دیدار با کارکنان مرکز اسناد انقلاب اسلامی مورخه 1390/1/31.

مقالات با درج سند

جهاد تبیین و پاسخ به شبهات تاریخی

نگاهی به زندگی و کارنامه محمود جعفریان معاون مدیرعامل سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران و قائم‌مقام دبیرکل حزب رستاخیز


تاریخ انتشار: 20 اسفند 1402

جعفریان در حال سخنرانی

مقدمه

جریان‌های معاند با انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی و برخی از ناآگاهان، در مورد بعضی از اعدام‌شدگان پس از پیروزی انقلاب اسلامی تردید، تشکیک و تحریف به عمل می‌آورند و با سبک‌نشان‌دادن جرایم و خیانت‌های اعدام‌شدگان، چنین وانمود می‌کنند که برخی از سرکردگان و تحکیم‌کنندگان رژیم ظالم پهلوی، بی‌گناه معدوم شده‌اند! آن‌ها به عمد و یا سهو به این نکته توجه ندارند که ایجاد و تحکیم رژیم کودتایی، وابسته به استعمارگران، غیرقانونی و منحوس پهلوی، معلول عوامل انسانی داخلی و خارجی بوده است و ماندگاری چنین رژیمی بدون کارسازی و کارگزاری نظامیان، دانشگاهیان، روحانیان، نخبگان، تحصیل‌کردگان و... وابسته و خائن امکان نداشت و این عوامل انسانی شریک جرائم، خیانت‌ها و جنایت‌های رژیمی هستند که دین و دنیای مردم ایران را به تباهی کشاند و بر سر ایران آن آورد که تاریخ 53 ساله دوره پهلوی اول و دوم، گویای آن است.

برخی دیگر هیجانات پس از پیروزی انقلاب اسلامی و حس انتقام‌جویی از استبداد و استعمار را عامل محاکمه و اعدام سران رژیم پهلوی می‌دانند، و بدون مطالعه و اطلاع، گمان می‌برند که عوامل رژیم پهلوی بدون دادرسی و محاکمه و بدون رعایت موازین قانونی و شرعی توسط انقلابیون کشته و اعدام شدند، در حالی که سران رژیم شاه در دادگاه و زیر نظر قضات فقیه و حقوقدان محاکمه گردیدند و بعد از جلسات دادگاه، رأی مطابق با قوانین علیه آن‌ها صادر شده است.

گمان‌کنندگان این نکته مهم را در نظر ندارند که پس از پیروزی هر انقلابی، بزرگان و رهبران انقلاب وظیفه دارند، عدالت را درباره جنایتکاران و خیانتکاران دوران ظلم و استبداد به مورد اجرا گذارند و خواست به حق مردم خویش را که سالیان دراز دچار صدمات جانی، مالی و معنوی دوران ظلم و استبداد شده‌اند را به منصه ظهور برسانند. این حق قانونی، منطقی، انسانی و مشروع هر حکومتی است که به جرایم مجرمان رسیدگی نموده و آن‌ها را به سزای اعمال خویش برساند و بدیهیست که هر چقدر جرایم سنگین‌تر و خسارات آن بر منافع ملی، استقلال کشور، حقوق مادی و معنوی یک ملت بیشتر باشد، کیفر آن سهمگین‌تر خواهد بود.

محمود جعفریان از آن دسته کارگزاران دستگاه محمدرضا پهلوی است که سیر زندگانی عجیبی دارد؛ او از علاقه به دکتر محمد مصدق، به سمت حزب توده (دشمن مصدق) تمایل پیدا می‌کند و سپس از حزب توده نیز دل می‌کند و با اعلام برائت از رفتارهای پیشین خود، از سینه‌چاکان محمدرضا شاه و رژیم پهلوی می‌شود. او در دوره سلطنت محمدرضا به مناصب بسیاری دست یافت که مهمترین آن مسئولیت در اداره رادیو و تلویزیون ملی ایران است. زندگی جعفریان حکایت از سودجویی و منفعت‌طلبی او دارد. وی برای رسیدن به قدرت دست به هر خیانتی نسبت به ملت ایران زد. در این مقاله، به‌طور اجمالی کارنامه او مورد بررسی قرار می‌گیرد.

 

ورود به جرگه امور نظامی

محمود جعفریان فرزند محمدجعفر در سال 1307ش در تهران به دنیا آمد. تحصیلات خود را در مدارس نظام و دارالفنون گذراند و سپس وارد دانشکده افسری شهربانی شد و در سال 1328 با درجه ستوانی در شهربانی گرگان به کار گماشته شد. شهرهای بهبهان، اهواز و قم، محل بعدی خدمت محمود جعفریان بود.[1] او همزمان با فعالیت در عرصه نظامی، به امور سیاسی نیز علاقه‌مند بود. به‌ویژه در دهه 20، به واسطه فضای سیاسی آن دوره، احزاب و گروه‌های سیاسی متعددی فعالیت می‌کردند. در آن دوره همچنین مسئله ملی کردن صنعت نفت ایران رونق گرفته بود و افراد بسیاری خواستار ملی شدن نفت ایران و خارج شدن آن از انحصار انگلیس بودند.

 

از علاقه به مصدق تا عضویت در حزب توده

محمود جعفریان شخصیت بسیار عجیبی است. روند زندگی او پر از فراز و فرود و مملو از تضاد است. وی در دوره جوانی شیفته دکتر محمد مصدق بود. با این وجود خیلی زود از مصدق رو برگرداند و به حزب توده تمایل پیدا کرد. یکی از علل این روگردانی، تمایلات جعفریان به مفاهیم مارکسیستی و چپ بود. همچنین تبلیغات و تحرکات حزب توده در آن دوره موجب شده بود افرادی نسبت به این حزب سمپاتی داشته باشند. حزب توده یکی از اصلی‌ترین دشمنان و مخالفان محمد مصدق بود. این حزب در نشریات خود به مصدق حمله می‌کرد و مواضع تندی در برابر ملی‌گرایان و شخص مصدق می‌گرفت. این موضوع که چرا جعفریان به یک باره با تغییر موضع، در جبهه مخالف مصدق قرار می‌گیرد و عضو حزب توده می‌شود بسیار عجیب است و نشان از روحیه متزلزل و البته حریص و منفعت‌طلبی وی دارد. جعفریان تشنه قدرت بود و هر جا به دنبال روزنه‌ای برای رسیدن به قدرت می‌گشت. وی که یک افسر نظامی بود، به عضویت سازمان افسران حزب توده درآمد.[2]

سازمان افسران حزب توده، شاخه نظامی این حزب بود که به صورت مخفیانه فعالیت می‌کرد. این شاخه در سال 1323 توسط عبدالصمد کامبخش، عزت‌الله سیامک و خسرو روزبه تأسیس شد. شاخه نظامی حزب توده با جذب نظامیان می‌کوشید خود را در دستگاه نظامی کشور نفوذ دهد، اما هنگامی که در بهمن 1327 و در پی سوءقصد به محمدرضا پهلوی در دانشگاه تهران، فعالیت حزب توده غیرقانونی اعلام شد، شاخه نظامی حزب نیز با خطر جدی روبرو گشت. بعد از وقوع کودتای 28 مرداد 1332، حساسیت در ارکان نظامی کشور بیشتر شد و کم‌کم فعالیت شاخه نظامی حزب توده لو رفت و عده‌ای از اعضای آن دستگیر شدند. در 21 مرداد 1333 با دستگیری سروان ابوالحسن عباسی و اعترافات وی، دستگیری اعضای تشکیلات مزبور سرعت گرفت.[3]

 

بازداشت جعفریان به جرم همکاری با حزب توده

به دنبال این دستگیری‌ها، از منزل یکی دیگر از اعضای شاخه نظامی حزب توده یعنی سروان نظام‌الدین مدنی مدارکی به دست آمد که نشان می‌داد محمود جعفریان نیز با تشکیلات حزب مزبور در ارتباط است. منابع امنیتی رژیم شاه در این باره گزارش دادند: در 3 شهریور 1333 «در نتیجه بهره‌برداری از مدارک مکشوفه از منزل سروان شهربانی نظام‌الدین مدنی... نامه ستوان‌یکم شهربانی محمود جعفریان که تقاضای عضویت در حزب توده نموده است» به دست آمد. بدین ترتیب، دستور دستگیری وی صادر شد.[4]

در مهرماه آن سال، نخستین جلسه دادگاه افسران سازمان نظامی حزب توده به صورت غیرعلنی آغاز بـه کار کرد. 26 افسر به اعدام محکوم شدند و حکم درباره آن‌ها اجرا شد. 50 افسر دیگر که به اعدام محکوم شده بودند، حکمشان با یک درجه تخفیف به حبس ابد تخفیف یافت. 376 افسر هم به زندان‌های کوتاه مدت و بلند مدت و برخی به حبس ابد محکوم شدند.[5]

محمود جعفریان نیز به جرم شرکت در فعالیت‌های مخرب و عضویت در سازمان نظامی حزب توده که در آن برهه گروهی معاند شناخته می‌شد، به پنج سال زندان محکوم شد. اما به مانند برخی از اعضای حزب توده به سرعت نادم شد و شروع به نوشتن توبه‌نامه کرد. او در زندان از اعمال و اقدامات پیشین خود تبری جست و به بدگویی از حزب متبوعش پرداخت. او برای رسیدن به عفو ملوکانه، حتی به حمد و ثنای محمدرضا شاه و رضاخان مبادرت کرد و در سالروز تاجگذاری رضاخان، شعری در وصف او سرود و مراتب اخلاص و نوکری خود را اعلام کرد. وی در توبه‌نامه خود اعلام نمود که آماده هرگونه همکاری با رژیم پهلوی است و تعهد داد تا هرگز عملی خلاف از او سر نخواهد زد.[6]

محمدعلی عمویی از اعضای مرکزی حزب توده در خاطرات خود که با عنوان «دُرد زمانه» منتشر شده است، با اشاره به خیانت محمود جعفریان به هم‌حزبی‌هایش در زندان، وی را «از کثیف‌ترین و رذل‌ترین نادم‌های خودفروخته» می‌خواند که «برای رهایی خود به هر پستی و ذلت تن دادند.» او جعفریان را «چشم و گوش زندانبان» لقب می‌دهد که «به بهای نجات خود، بار هم‌زنجیران خود را سنگین و سنگین‌تر کرد.»[7] بدین ترتیب، محمود جعفریان با کرنش و چاپلوسی توانست حکم زندان خود را از پنج سال به دو سال تقلیل داده و در 6 آبان 1335 از زندان آزاد شود.

 

همکاری با ساواک

تنها پنج ماه بعد از آزادی جعفریان از زندان، در اسفند 1335 سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) تأسیس شد. محمود جعفریان به دلیل توانایی بالا در نوشتن مقالات و برخورداری از قدرت تحلیل و فن بیان، مهره‌ای مطلوب برای دستگاه امنیتی رژیم شاه به شمار می‌آمد. از این رو به همکاری با ساواک مبادرت ورزید. با این وجود، طبیعی بود که دستگاه امنیتی رژیم همچنان به او مظنون باشد و اقدامات و تحرکاتش را رصد کند.[8]

محمدعلی عمویی با اشاره به همکاری جعفریان با دستگاه امنیتی رژیم شاه می‌نویسد: «کسانی از همان بدو دستگیری، در پی رهایی خود از فشار شکنجه و درد شلاق، زبان به گفتن ناگفتنی‌ها می‌گشودند و پس از دوران بازجویی و محکومیت در دادگاه، راه خلاصی از بند و زندان را تسلیم شدن به خواست‌های نامشروع رژیم مبنی بر تخلیه اطلاعات و زیر ضربه قرار دادن هر کس و هر آنچه از حزب و سازمان‌های وابسته‌اش که تا آن زمان از آسیب دشمن در امان مانده بود می‌دیدند. اینان از لطمه زدن به هم‌رزمان سابق و هم‌زنجیران کنونی‌شان نیز ابایی نداشتند و با تنظیم گزارشاتی از فعالیت‌ها، ارتباطات و حتی چگونگی تفکرات و نظرات آنان، و بدین‌سان سنگین کردن بار اتهام دیگران، راه خروج خود از زندان را هموار می‌کردند. ابوالقاسم قره‌گوزلو و محمود جعفریان ... از آن جمله بودند.»[9] او جعفریان را در زمره کسانی معرفی می‌کند که «به تبی تند مبتلا بودند که به همان تندی به عرق نشست.»[10] به اعتقاد او، جعفریان در چپ‌روی همتا نداشت ولی آن‌گاه که از نفس افتاد، در سراشیبی سقوط به‌عنوان کارشناس جریانات چپ به خدمت ساواک در آمد.[11]

نورالدین کیانوری دبیرکل حزب توده نیز در خاطرات خود با اشاره به محمود جعفریان و ارتباط او با ساواک می‌گوید: «در زندان چند نفر از افسران ما همکار ساواک شدند که یکی از آن‌ها همین آقای جعفریان بود. او در زندان همکاری با ساواک را شروع کرد و پس از آزادی، ساواکی مطلق شد و مدارج ترقی را طی کرد.»[12]

جعفریان که فردی جاه‌طلب بود، در ابتدا برای ساواک اقدام به تولید محتوای ضد کمونیستی کرد. وی به خاطر پیشینه خود، اشراف خوبی نسبت به این موضوع داشت. ساواک در این زمینه نشریه‌ای با عنوان «عبرت» منتشر می‌کرد که جعفریان با این نشریه همکاری داشت و برای آن مطلب می‌نوشت. ساواک در تحلیلی پیرامون نشریه عبرت و عملکرد جعفریان در همکاری با آن نشریه می‌نویسد: «مجله ضد کمونیستی عبرت با وجود این‌که مقالات بسیار مستدل و عالی اخیراً از طرف آقای محمود جعفریان (ستوان‌یکم سابق) ترجمه و در این مجله چاپ می‌شود و واقعاً فعالیت‌های این فرد در خور هرگونه تشویق و ترغیبی است، ولی چون ابتدای آن از زندان منتشر شده زیاد در طبقه جوان کشور خواننده ندارد و میلی به مطالعه این مجله از طرف مردم نشان داده نمی‌شود...»[13]

منوچهر آزمون[14] در نامه‌ای به نعمت‌الله نصیری رئیس وقت ساواک، محمود جعفریان را «مأمور ساواک» معرفی می‌کند.[15] آن‌چنان که از خاطرات برخی کارگزاران رژیم پهلوی مشخص است، محمود جعفریان در ساواک با نام مستعار «صابری» شناخته می‌شد. منوچهر هاشمی، مدیرکل اداره ضدجاسوسی ساواک در خاطراتش با اشاره به فعالیت‌های خود در تأسیس ساواک فارس و بوشهر و کنترل شیخ‌نشین‌های خلیج فارس، درباره آشنایی خود با محمود جعفریان و خوش‌خدمتی او به شاه و همکاری‌اش با ساواک می‌گوید: «در یک نیمه شبی، دو نفر به محل سکونتم در بوشهر مراجعه و معرفی‌نامه ساواک مرکز را که به امضای شخص سپهبد [تیمور] بختیار رسیده بود ارائه دادند و اظهار داشتند مأموریت داریم به شیخ‌نشین‌ها برویم و به صورت مأمور اطلاعاتی سازمان امنیت عمل کنیم. به ما گفته شده که ساواک فارس کلیه امکانات و تسهیلات لازم را فراهم خواهد آورد. در نامه سپهبد بختیار دستور همه نوع همکاری در اعزام آن دو نفر به بحرین و قطر داده شده بود. این همکاری، شامل اخذ پروانه کسب و کار از گمرک و شهرداری و پاس عبور (پروانه علم و خبر) از شهربانی و برقراری خط ارتباطی و تعیین پیک مطمئن بین بوشهر ـ قطر و بوشهر ـ بحرین برای مبادله اطلاعات و کسب دستور و غیره بود که توسط عوامل ما بدون این‌که آن دو نفر شخصاً به ادارات یادشده مراجعه و احتمالاً شناخته شوند، انجام گرفت. تسهیلات دیگر مورد نظر از جمله تأمین پول کافی برای عزیمت آنان و تهیه کالاهای باب بازار شیخ‌نشین‌ها، از قبیل برنج و قالیچه و غیره بود... هر کدام از مأمورین به محل مأموریت خود، یکی به بحرین و دیگری به قطر به وسیله موتور لنج رهسپار شدند... مدت زمانی که آن‌ها در انتظار تدارک کار بودند، فرصتی بود که من با آن‌ها مصاحبه بکنم، با مشخصاتشان آشنا بشوم و نیز برنامه کار مبادله اطلاعات و نحوه همکاری آینده را با آن‌ها پی‌ریزی بکنم. با آشنایی بیشتر که با دو مأمور یاد شده پیدا کردم، معلوم شد که هر دو نفر آنان از افسران شاخه نظامی حزب توده بوده‌اند که دوران محکومیتشان به پایان رسیده و به جبران اشتباهات گذشته‌شان، همکاری با ساواک را پذیرفته و قصد دارند از این طریق به مملکت خدمت کنند. یکی از آن‌ها افسر شهربانی بود که خود را به نام صابری [نام مستعار محمود جعفریان بود] معرفی می‌کرد و آن دیگری از افسران ارتش بود که نام فامیلی خود را احمدزاده گذاشته بود. مأموریت نفر اول قطر و نفر دوم بحرین بود... من می‌خواستم درجه آمادگی و میزان ایمان آنان را ارزیابی بکنم. از جمله این‌که مسافرت با موتور لنج روباز، در زیر آفتاب سوزان و شب به مدت بیست ـ سی ساعت یا بیشتر را یادآوری کردم و گفتم شما که تاکنون از این قبیل مأموریت‌ها نداشته و تمرینی برای این قبیل امور ندارید، چگونه پای در این راه نهاده‌اید و به مناطقی می‌روید که هرگز در آنجا نبوده‌اید و احتمال انواع خطرات برای شما وجود دارد؟ هر دو جواب دادند ما برای اثبات درجه میهن‌پرستی و به جبران اعمال خلاف مصالح ملی و میهنی که در گذشته داشته‌ایم، این مأموریت را پذیرفته‌ایم و اطمینان داریم که موفق هم خواهیم شد. صابری (یا همان محمود جعفریان) پس از مدت کوتاهی اقامت در قطر، به سمت منشی در میدان خواربار و میوه‌فروشی قطر، که صاحب آن یک نفر ایرانی و اهل جهرم بود، استخدام شد و به تقاضای او دو پیک مورد اعتماد از پیله‌وران ایرانی انتخاب و رابط بین او و ساواک بوشهر شدند. پس از چند ماه یک دستگاه فرستنده نیز که مورد تقاضای او بود، تهیه و با خدمه مربوطه در اختیار او گذاشته شد. او با استفاده از این امکانات ارتباطی، اطلاعات بسیار ارزنده‌ای از مجامع و محافل ناصری‌ها و فلسطینی‌ها می‌فرستاد که سخت مورد توجه مرکز قرار می‌گرفت. او با سواد و هوش و استعداد سرشاری که داشت، زبان عربی را در مدت کوتاهی آموخت. به زبان‌های انگلیسی و فرانسه هم تا حدودی از قبل آشنایی کافی داشت. با پشتوانه قوی معلومات و صمیمیت و پشتکارش در انجام مأموریت و نیز سوابق و تجاربی که در فعالیت‌های حزب توده داشته، توانست به زودی با محافل و مجامع محل مأموریت خود ارتباط ایجاد کند و شناخت بسیار زیربنایی از قطر، حتی سایر شیخ‌نشین‌ها پیدا کرده و به راه‌های متعدد کسب خبر دسترسی پیدا کند. او هر از چندی مقالات مستند و تحقیقی تهیه و به شیراز می‌فرستاد که در روزنامه پیک خجسته، چاپ شیراز، با نام مستعار چاپ می‌شد. این روزنامه به تمامی شیخ‌نشین‌ها ارسال می‌شد و اکثر ایرانی‌های مقیم آن نواحی آن را می‌خواندند. مقالات صابری بیشتر درباره خطرات گسترش فعالیت عوامل ناصر (جمال عبدالناصر، رئیس‌جمهور مصر) و فلسطینی‌ها و نفوذ آن‌ها در دستگاه‌های حکومتی و اداری شیخ‌نشین‌ها بود...»[16]

 

خوش‌خدمتی به رژیم پهلوی

محمود جعفریان در اواخر دهه 30 برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و موفق به اخذ مدرک دکتری جامعه‌شناسی از دانشگاه سوربن شد و در سال 1343 به ایران بازگشت. وی پس از بازگشت به ایران همکاری خود را با ساواک ادامه داد و به‌عنوان یک عنصر رسانه‌ای، به تبلیغ فعالیت‌های شاه پرداخت. او در سال 1345 به استخدام اداره تلویزیون دولتی ایران درآمد. جعفریان مسئولیت‌های دیگری نیز داشت که از آن جمله می‌توان به این موارد اشاره کرد: عضویت در هیئت امنای دانشکده علوم سیاسی و اجتماعی، معاونت رادیو ـ تلویزیون ملی، سرپرستی خبرگزاری پارس، مدیریت اطلاعات و اخبار رادیو تلویزیون، قائم‌مقامی دبیرکل حزب رستاخیز. او همچنین با نشریاتی مانند تماشا و خواندنی‌ها نیز همکاری داشت. جعفریان دو کتاب نیز در راستای توجیه اقدامات شاه به رشته تحریر درآورد. عنوان کتاب نخست، «کمونیسم در خاورمیانه عربی» بود و کتاب دیگر با عنوان «در ظفار خبری نیست» منتشر شد.[17] هدف از نگارش این کتاب، توجیه حضور نظامی ایران در جنگ ظفار بود. جعفریان در انعکاس اخبار رسمی جنگ ظفار براساس دیدگاه‌های دستگاه تبلیغاتی رژیم پهلوی عمل کرد. کتاب مزبور در سال 1355 منتشر شد.[18] این کتاب اولین و آخرین اثری بود که از سوی یکی از مقامات ارشد حکومت در ارتباط با جنگ ظفار در ایران منتشر شد و در اختیار مردم قرار گرفت.[19] جعفریان به پاس این خوش‌خدمتی‌ها چند بار موفق به دریافت نشان‌های ملی شد که از آن جمله می‌توان به نشان درجه 3 تاج، نشان همایونی، نشان کوشش، نشان انقلاب شاه و ملت و... اشاره کرد.[20] همچنین ساواک در سال 56 با عضویت نامبرده در هیئت امنای دانشکده علوم سیاسی و اجتماعی و بنیاد پهلوی و تدریس وی در اداره کل چهارم ساواک بنا بر تقاضای اداره هدایت رادیویی موافقت نمود.[21]

بعد از تأسیس حزب واحد رستاخیز،[22] محمود جعفریان به عضویت این حزب درآمد و به‌عنوان قائم‌مقام دبیرکل حزب فعالیت کرد. نشریات مختلف حزب شامل روزنامه رستاخیز، مجلات رستاخیز جوان، رستاخیز روستا، رستاخیز کارگران و اندیشه‌های رستاخیز با نظارت مستقیم جعفریان منتشر می‌شد.[23] او رکورددار سخنرانی حزبی برای حزب رستاخیز بود.[24]

محمود جعفریان و دیگر رؤسای حزب رستاخیز نسبت به روحانیت مخالف و مبارز مواضع روشنی اتخاذ می‌کردند و خواستار اعمال قدرت نسبت به مخالفان حکومت بودند. در یکی از صورتجلسات حزب رستاخیز که پس از واقعه 19 دی قم نوشته شده و امضای محمود جعفریان نیز در آن دیده می‌شود، آمده است: «آنچه بیش از هر چیز در شرایط کنونی فضای سیاسی کشور ضرورت دارد این است که مسئله روحانیت با اولویت در کانون توجه قرار گیرد.» در این صورتجلسه تأکید شده است که باید «روحانیت از جریان‌های سیاسی بر کنار بماند.»[25]

در دوره فعالیت جعفریان در حزب مزبور، ظاهراً بین وی و برخی مسئولین حزب اختلافاتی هم وجود داشته است. در گزارشی به تاریخ 10 تیر 1357 در این باره آمده است:

«محمدرضا عاملی تهرانی در جلسه هیئت اجرایی که در تاریخ 10 /4 /37 با شرکت 48 نفر از اعضا و قائم‌مقام‌های دبیرکل در محل نخست‌وزیری تشکیل گردیده، در پاسخ اظهارات احمد برزیده مدیرکل امور اداری وزارت آموزش و پرورش و محمدحسین موسوی قائم‌مقام دبیرکل که حزب پان‌ایرانیست و محسن پزشکپور را مورد حمله قرار داده‌اند، اظهار داشته «این‌گونه مطالب خارج از موضوعات و وظایف هیئت اجرایی می‌باشد، پان‌ایرانیست‌ها رستاخیز و اصول آن را قبول دارند ولی دستگاهی که این بار را می‌کشد قبول ندارند، باید با آنان مذاکره گردد.» در این هنگام جلسه متشنج و چند نفر از شرکت‌کنندگان جلسه را ترک نموده‌اند سپس محمود جعفریان قائم‌مقام دبیرکل، دکتر عاملی را مورد حمله قرار داده که در این اثنا چند نفر از شرکت‌کنندگان در جلسه برخاسته و اظهار داشته‌اند، این چه نوع حزبی است که بین قائم‌مقام‌های آن هماهنگی و اتفاق‌نظر وجود ندارد.

ارزیابی خبر: اظهار مطالب فوق از جانب نامبردگان صحت دارد.»[26]

این تنش درون‌حزبی نشان روشنی بر فروپاشی حزب رستاخیز بود و حکایت از گسل‌های عمیقی داشت که در این تشکیلات بروز یافته بود.

 

حضور در تلویزیون ملی و خبرگزاری پارس

محمود جعفریان در سال 1345 در اداره تلویزیون دولتی ایران مشغول به کار شد و همزمان سمت رابط ساواک و تلویزیون را نیز عهده‌دار بود. پس از مدتی در اواخر 1347 به مدت دو سال مدیریت تلویزیون آبادان را به عهده گرفت. جعفریان که در دهه 50 به خاطر فعالیت‌هایش در عرصه رسانه و فرهنگ به‌عنوان یکی از تئوریسین‌های رژیم شاه شناخته می‌شد، با ادغام رادیو و تلویزیون در سال 1350 و تأسیس سازمان رادیو ـ تلویزیون ملی ایران، به تهران رفت و تا تابستان 1357 در سمت‌های کارشناس مسائل و مناطق عربی، مدیر اطلاعات و اخبار، مدیر کمیته تحقیقات سیاسی، مدیر واحد برنامه‌ریزی و بخش افکار و تحقیقات اجتماعی، معاونت اداری و معاونت سیاسی در تلویزیون ایران به ایفای نقش پرداخت. گفته می‌شد یکی از حامیان جعفریان در اداره رادیو و تلویزیون، رضا قطبی بود. قطبی پسر دایی فرح دیبا(پهلوی) بود و به واسطه رابطه خویشاوندی با ملکه، نفوذ زیادی در دستگاه‌های دولتی داشت. اقدامات محمود جعفریان در این حوزه بارها تحسین مسئولین ساواک را برانگیخت. در سندی در این رابطه آمده است: «آقای محمود جعفریان معاون تلویزیون ملی ایران... با توجه به نظرات ساواک و بر اساس تأکیدی که به وی شده است به‌طور بسیار فعال در تهیه و انتشار سلسله مقالات مستند و جالبی تحت عنوان «کمونیسم و خاورمیانه» همت گماشته که قریباً به صورت کتابی نیز چاپ و منتشر خواهد شد... علی‌هذا نظر به این‌که آقای جعفریان همواره خواست‌های ساواک را در زمینه مسائل کمونیستی با علاقه وافر به مورد اجرا درآورده و نیز در به وجود آمدن کمیته تحقیقات سیاسی تلویزیون و همکاری با ساواک با ایمان خاص فعالیت چشم‌گیری داشته است، در صورت تصویب، امر و مقرر فرمایند به‌طور کتبی از زحمات ایشان قدردانی و مراتب به تلویزیون ملی ایران منعکس گردد تا بدین‌وسیله موجبات دلگرمی هر چه بیشتر وی فراهم شود.»

نعمت‌الله نصیری[27] رئیس وقت ساواک در حاشیه می‌نویسد: «خواهشمند است دستور فرمایند به نحو مقتضی از خدمات و فعالیت‌های پیگیر آقای محمود جعفریان معاون محترم آن سازمان و نویسنده مقالات مذکور که در راه خدمت به شاهنشاه آریامهر و پیشبرد آرمان‌های ملی انجام می‌گیرد، به نحو مقتضی تقدیر به عمل آورند.»[28]

ارتباط نزدیک رضا قطبی و محمود جعفریان با دستگاه پهلوی موجب حساسیت رسانه‌ها به این موضوع نیز شده بود. ساواک در گزارشی 21 بهمن 1351 نوشت:

«محترماً به‌عرض می‌رساند: در تاریخ 18 /11 /51 محمود جعفریان معاون سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران در یک صحبت خصوصی با اشاره به مندرجات روزنامه فرمان مورخه 11 /11 /51 دائر بر این‌که نامبرده برای تکمیل تحصیلات به فرانسه خواهد رفت اظهار داشت: وزیر اطلاعات و معاون وی محمود پورشالچی به علت کار کم و فرصت کافی مرتباً شایعاتی در مورد آقای قطبی و اینجانب در افواه پخش می‌نماید از جمله این‌که شایع کرده‌اند آقای قطبی به سرپرستی والاحضرت ولایتعهد در اروپا منسوب و اینجانب نیز جهت تحصیلات به فرانسه خواهم رفت. که این امر با توجه به مسئولیت زیاد کار، قسمتی از افکارمان را نیز در پیشبرد برنامه‌های مربوط خنثی خواهد ساخت.

اقدامات انجام شده: به منظور پی بردن به منبع خبر تحقیقات لازم معمول و برابر اظهار مسئولین روزنامه فرمان آقای جعفریان در سخنرانی که در حضور آقای نخست‌وزیر در جشن تأسیس فروشگاه تعاونی کارمندان تلویزیون ابراز نموده به مسافرت یک ماهه خود به فرانسه اشاره کرده است لیکن هنگام درج در روزنامه مدت یک ماهه اشتباهاً یکساله ذکر شده است. ضمناً عباس شاهنده صاحب امتیاز روزنامه فرمان اضافه نمود: چند روز پیش محمود پورشالچی معاون وزارت اطلاعات درباره مسافرت آقای جعفریان اظهار عقیده نمود که پس از عزیمت وی به فرانسه فرهاد نیکخواه را به معاونت سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران منصوب خواهند کرد.

نظریه: به نظر می‌رسد که مطالب بالا توسط شخصی به نام بلور که کارمند سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران بوده و در اوقات فراغت خود با روزنامه فرمان همکاری می‌کند به اطلاع آقای جعفریان رسیده که مشارالیه پخش این قبیل شایعات را از ناحیه وزیر اطلاعات و معاون وی قلمداد نموده است.[29]

جعفریان در 12 آبان 1355 با حفظ سمت در اداره تلویزیون، به سرپرستی سازمان خبرگزاری پارس منصوب شد. این خبرگزاری در سال 1354 تأسیس شد. در اساسنامه سازمان مزبور آمده بود: «در اجرای ماده 4 قانون تأسیس وزارت اطلاعات و جهانگردی و تبصره ذیل آن مصوب تیر ماه ۱۳۵۳ به منظور گردآوری و انتشار خبرها،‌ گزارش‌ها و مقالات و عکس‌های مربوط به ایران و سایر کشورهای جهان، سازمانی به نام سازمان خبرگزاری پارس» تشکیل شد.[30] براساس این اساسنامه «سازمان دارای شخصیت حقوقی و استقلال مالی و وابسته به وزارت اطلاعات و جهانگردی می‌باشد.»[31] به واسطه ارتباط جعفریان با ساواک و پیشینه وی، او بهترین گزینه برای اداره این سازمان بود. گفته می‌شود جعفریان بیش از هزار تفسیر برای رادیو و تلویزیون رژیم پهلوی نوشت.[32]

پس از قیام 29 بهمن 1356 در تبریز، جعفریان به این منطقه سفر کرد و در یک سخنرانی، تظاهرات مردم این شهر در 29 بهمن را منتسب به افراد خارجی کرد. این اظهار نظر موجب خشم مردم و واکنش روحانیون شد.[33] حتی ساواک در بولتن ویژه از این موضع‌گیری جعفریان انتقاد کرد و نوشت: «محمود جعفریان قائم‌مقام دبیرکل حزب رستاخیز ملت ایران اظهار داشته است: کسانی که حوادث تبریز را به وجود آورده‌اند از خارج از کشور آمده بودند. اظهار مطلب به این صورت صحیح نیست و می‌توانسته بگوید این افراد فریب خارجیان را خورده بودند.»[34]

مواضع امثال جعفریان موجب شد کانون نویسندگان ایران در اعلامیه‌ای، وی و دیگر کارگزاران رسانه‌ای رژیم را مورد انتقاد قرار داده، آن‌ها را «روسپی‌های مطبوعاتی» بخواند. ساواک در گزارشی نوشت:

«تاریخ گزارش: 15/ 11/ 36 (1356)

اخیراً اعضای کانون غیرقانونی نویسندگان ایران اعلامیه‌ای بدون امضا علیه اقدامات دولت در مورد کانون و همچنین فرهاد نیکخواه ـ امیر طاهری ـ علی شعبانی ـ محمود جعفریان ـ داریوش همایون[35] تهیه و منتشر ساخته‌اند. یک نسخه از اعلامیه پیوست است.[36]

ملت ایران در مقابل روسپی‌های مطبوعاتی

«آن‌ها که شرف و آبروی خود را در مقابل چندهزار تومان می‌فروشند که حکومت جابر چون استخوانی به دهانشان می‌اندازد، کسانی نیستند که در لباس پاسبان و افسر پلیس به سوی مردم شلیک می‌کنند. آن‌ها کسانی هستند که پشت درهای بسته تمامی احساسات انسانی و معیارهای شرف و آبرو را زیر پا می‌گذارند و از طرف سازمان امنیت و وزارت اطلاعات دولت آموزگار مقاله‌های دستوری می‌نویسند و حقایق تاریخی گذشته را قلب می‌کنند و به مردان شریفی که با استعمار در راه ملی شدن نفت مبارزه کرده‌اند دشنام و ناسزا می‌دهند. آزادی‌خواهان و روشنفکران مبارز و مخالف با رژیم فساد و غارتگری ایران را مخالف با آزادی زنان و اصلاحات ارضی می‌نامند و کسانی را که در تمام دوران زندگی شرافتمندانه خود با فساد رژیم و نفوذ بیگانه و خودکامگی دست بوسان و چاکرهای خانه‌زاد و غلامان جان‌نثار سر مخالفت برداشته‌اند، مرتجع و مزدور بیگانه می‌نامند. حکومت ایران از سویی با گلوله و شلاق و چماق مردم بی‌گناه و آزادیخواه را در خیابان‌ها قتل‌عام می‌کند و از سوی دیگر با دست و قلم ناپاک این روسپی‌های مطبوعاتی، تمام آثار شرافت و پایداری ملت ایران را تخطئه می‌کند.» [37]

این بیانیه در ادامه، به معرفی برخی از عوامل رسانه‌ای رژیم پهلوی پرداخته و اطلاعاتی درباره داریوش همایون، فرهاد نیکخواه، امیر طاهری و علی شعبانی ارائه داده بود و درباره آنها دست به افشاگری زده بود. در ادامه این بیانیه درباره محمود جعفریان آمده بود: «محمود جعفریان ستوان‌یکم سابق شهربانی عضو حزب توده و یکی از مفتشان عقاید و سخنران پرورش افکار حکومت جبار و قائم‌مقام کنونی حزب رستاخیز که نامه‌اش به کمیته مرکزی حزب توده با درود آتشین به حزب قهرمان و افراد محترم کمیته مرکزی حزب توده ایران ختم می‌شود. این جاسوس دوجانبه پس از سال 32 ظاهراً توبه کرد و صد و هشتاد درجه چرخید تا امروز قیافه فربه شده و خر گردن خود را هر روز در تلویزیون دولتی و روزنامه‌های مزدور به رخ مردم بکشد و به اعمال ضد مردمی حکومت رنگ تئوریک بزند و به امید روزی باشد که به مصداق هر کس به عشق اولش برمی‌گردد، در همین تلویزیون بگوید: به سینه زدن سنگ این حکومت وسیله بوده است برای پوشش و نفوذ بیشتر، تا از سنگر مؤثرتری خبر بدهد. مگر دیگر جاسوسان به چه وسیله طی سی سال جاسوسی از ستوانی به سرلشگری می‌رسند؟ مگر هر گاه بیگانه‌ای می‌خواست از جزئیات دخالت ارتش در ظفار با خبر باشد بهتر از جعفریان هفت خط کسی را می‌یافت که با سابقه و آشنائی نظامی به‌عنوان رئیس خبرگزاری دروغ‌پرداز پارس هر هفته از زوایای محل دیدن می‌کرد؟»[38]

در ادامه این بیانیه تصریح شده بود: «محصول آلوده و کثیف این مغزهای علیل و قلم‌های هرجایی به دست داریوش همایون وزیر فاشیست و جاسوس به روزنامه‌های کیهان و اطلاعات تحمیل می‌شود. مسلماً ادامه چاپ و انتشار محصولات توطئه این روسپی‌های قلم به مزد حکومت جبار به جایی می‌رسد که ملت ایران خریدن و خواندن این روزنامه‌ها را تحریم کند، زیرا در این مبارزه مقدس ملی تمام سازمان‌ها و افراد که به نوعی کارشان با منافع ملت ایران رابطه دارد از امکانات این مردم مظلوم و غارت‌زده استفاده می‌کنند باید تکلیف خود را صاف و صریح روشن کنند. امروز که دولت به اعتراضات آرام و منطقی مردم با گلوله و چوب و چماق جواب می‌دهد، امروز که تمام سلاح‌های ضربتی و تبلیغاتی در دست دولت است، ملت ایران نیز سلاح برنده مقاومت منفی را در دست دارد که می‌تواند با همبستگی کامل ابتدا مطبوعات مزدور و وسایل نشر اکاذیب بند مردمی را تحریم کند و سپس استعمال کلیه محصولات کسانی را که ارکان اقتصادی حکومت زورند و چون زالو خون مردم را می‌مکند و آب به آسیاب ظلم می‌ریزند تحریم نماید. این مقاومت منفی دست کمکی است که در مقابل خوش‌رقصی‌های مطبوعاتی و اعمال سایر آتش بیاران معرکه از سوی مردم شریف و آزادیخواه به سوی مبارزان راه آزادی و استقلال سیاسی و اقتصادی ایران دراز می‌شود.»[39] چنان که از این بیانیه مشخص است، در بین جامعه نیز روشن شده بود که محمود جعفریان با کمک دیگر عناصر رسانه‌ای رژیم شاه به دنبال تطهیر پهلوی هستند.

محمود جعفریان، در یک سخنرانی به تاریخ 19 فروردین 1357، با اغراق و چاپلوسی فراوان درباره محمدرضا پهلوی گفت: «وقتی می‌گوییم شاه، یعنی ایران. وقتی می‌گوییم رضایت خاطر شاه، یعنی رونق و آبادانی و روشنی ایران، یعنی تأمین مصالح و منافع جمعی. شاه در ایران مظهر قدرت ملت است.» جعفریان در این سخنرانی با کاربرد تعبیر متناقض «دمکراسی نظام شاهنشاهی» گفت: «درهای رحمت به روی ملت ایران باز است؛ یکی درهای آسمان‌ها که درهای رحمت الهی است و دیگری درهای خانه شاه که به روی هر ایرانی گشاده است. در دمکراسی نظام شاهنشاهی کوچک‌ترین فرد می‌تواند از عالی‌ترین قدرت که دولت است به خانه شاه تظلم برد.»[40] وی در حالی این سخنان را به زبان می‌آورد که زندان‌های شاه از مخالفان پر بود، مخالفانی که بسیاری از آنان به جرم خواندن کتاب و اعلامیه و یا همراه داشتن این گونه موارد و یا انتقادی حتی سطحی و نرم، به مجازات می‌رسیدند.

 

بازداشت، اعترافات، محاکمه و اعدام

با پیروزی انقلاب اسلامی، برخی از سران و کارگزاران رژیم به خارج از کشور فرار کردند، اما عده‌ای دیگر مثل محمود جعفریان توسط نیروهای انقلاب دستگیر شدند. جعفریان در 25 بهمن دستگیر و یک ماه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در دادگاه محاکمه شد. در جریان محاکمه، اعترافات زیادی از وی ثبت شد. او تلاش کرد شیوه قدیمی خود که اعلام برائت از اعمال گذشته‌اش بود را در پیش بگیرد اما دیگر کار از کار گذشته بود و او باید عقوبت کارهای گذشته‌اش را می‌دید.

روزنامه اطلاعات روز دوشنبه 21 اسفند 1357، در مطلبی به قلم رسول صدرعاملی، با اشاره به خیانت‌های محمود جعفریان و پرویز نیکخواه نوشت: «محمود جعفریان و پرویز نیکخواه در انتظار سرنوشت به سر می‌برند؛ سرنوشتی که بی‌شک تلخ و عبرت‌آموز خواهد بود. بلندگوهای رژیم منحله که صدای دفاعیاتشان از رژیم، گوش فلک را کر کرده بود و غرور و تبخترشان بر زمین و زمان ارزانی می‌شد، مغموم و سرافکنده در برابر دادگاه انقلاب در انتظار سرنوشت نهایی لحظه‌شماری می‌کنند. جرم جعفریان و نیکخواه، ترور افکار و اندیشه‌هاست. جرم آن‌ها رواج فرهنگ منحط و پوسیده استعماری به قصد تحمیق مردم و توجیه جنایات رژیم پهلوی است. جرم آن‌ها دشمنی آشتی‌ناپذیر با هر جنبش آزادی‌خواه در پهنه گسترده میهن ما است؛ پهنه‌ای به گستردگی شعاع امواج رادیو و تلویزیون. جعفریان و نیکخواه که هر دو زمانی ماسک انقلابی و طرفداری از طبقات محروم جامعه به چهره داشتند خیلی زود نقاب از چهره برداشتند و سیما و سیرت واقعی خود را نشان دادند. این سخن جعفریان هنوز در ذهن خیلی‌ها مانده که در توجیه تمدن بزرگ آریامهری گفته بود: «برای درک و فهم هر سطر از کتاب تمدن بزرگ باید ساعت‌ها فکر کرد و کتاب‌ها نوشت.» جعفریان و نیکخواه مأموران بزرگ سانسور و اختناق و ترور فکری با همه وابستگی‌های ناپاکشان به سازمان‌های پلیسی و اطلاعاتی داخل و خارج و با همه غرور و تبخترشان، سرافکنده و شرمگین و پشیمان به لحظه‌های سرنوشت چشم دوخته‌اند. این پشیمانی، نخستین پشیمانی نیست؛ آن‌ها قبلاً نیز پشیمان شده بودند و به اتکا همان به دامان رژیم زور و ستم و خفقان و سانسور افتادند. این بار اما پشیمانی‌شان دردی را درمان نمی‌کند. زیرا توبه گرگ مرگ است. از فساد و آلودگی و حاتم‌بخشی رژیم منحله هم خبری نیست. جامعه انقلابی ایران دیگر نیاز به توبه‌نامه‌های آن‌چنانی ندارد.»[41]

این روزنامه گفتگویی با محمود جعفریان در داخل زندان قصر انجام داده بود که حاوی نکات جالبی است. جعفریان در ابتدای این مصاحبه، با اعتراف به سانسور حقایق در دوره شاه گفت: «دستگاه فاسد شاه خائن که تمام جنایاتش و کارهای کثیفی که کرده است و دزدی‌هایی که کرده است برای همه افراد ملت ایران روشن شده و به خصوص در ماه‌های اخیر و زمانی که انقلاب مقدس اسلامی به نتیجه رسید و مطبوعات کشور ما توانستند در یک محیط آزاد از این مفاسد پرده بردارند، معلوم شد سانسور به چه دلیل بود و چرا شاه یک دستگاه عظیم سانسور به وجود آورده بود. به این دلیل بود که مردم از مفاسدی که داشت، آگاه نشوند و اگر هم آگاه می‌شدند یک سازمان مخوف و ترسناک دیگر به وجود آورده بود به نام سازمان اطلاعات و امنیت کشور و مردم از ترس آن سازمان جرأت حرف زدن نداشتند. یکی از مطالبی که می‌بایستی در تاریخ ایران ضبط شود این است که مطبوعات در ایران در دوران پهلوی و وسایل ارتباط جمعی... دستگاه‌های سانسور شونده بودند نه سانسور کننده.»[42]

جعفریان درباره فشار ساواک و دستگاه امنیتی رژیم به مطبوعات و رسانه‌ها گفت: «هر هفته یک بار در دفتر وزیر اطلاعات جلسه تشکیل می‌شد که سردبیرها را می‌خواستند و آن‌ها را به انواع و اقسام وسایل تهدید می‌کردند.» وی اضافه کرد: «این چند ماه پیش که شاه خائن ایران را ترک نکرده بود هیچ کس جرات نداشت درباره ثروت افسانه‌ای او مطالبی بنویسد یا از القاب او بکاهد و خوب یادم هست روزی که شاه برای همیشه ایران را ترک کرد، آن تیتر بزرگ و معروف شاه رفت به وجود آمد. یعنی القاب افتاد. این چنین سیستم سانسوری بود.»[43] معاون اداره رادیو و تلویزیون دوره شاه با اشاره به این‌که دولت‌ها نیز در سانسور مطبوعات و رسانه‌ها نقش داشتند، از اقدامات نخست‌وزیرهای شاه در سانسور در ایران صحبت کرد و گفت حتی شاپور بختیار ـ آخرین نخست‌وزیر رژیم پهلوی ـ هم با وجود شعار آزادی مطبوعات، به شدت رسانه‌ها را محدود کرده بود.[44]

جعفریان درباره نقش خاندان سلطنتی در سانسور نیز اعتراف کرد که همیشه اخبار مربوط به برادران و خواهران و اقوام شاه با حساسیت بسیار در رسانه‌ها نقل می‌شد و «تمام اخبار مربوط به شاه خائن و عائله‌اش و فامیلش و معاملاتی که داشتند و سخنرانی‌هایی که داشتند به وسیله دربار و وزیر دربار و عده‌ای که در دربار بودند کنترل می‌شد. در مورد مطبوعات هم همین‌طور. یادم هست حتی یک بار از نزدیک دیدم عکس‌هایی را که می‌بایست از این خاندان در مطبوعات چاپ شود، این‌ها نظر می‌دادند که این عکس در کجای روزنامه چاپ بشود و اگر نمی‌شد، روزنامه چاپ نمی‌شد یا افرادش زیر فشار قرار می‌گرفتند و شب‌ها به دام سازمان لعنتی می‌افتادند.» وی با اشاره به دستگاه عظیم سانسور در حکومت پهلوی و نقش خانواده شاه در این موضوع گفت: «مهمترین دفتر سانسوری که وجود داشت در این مملکت، مال اشرف بود.» و تصریح کرد: «سازمان سانسور مملکت عبارت بود از آن سیستم فاسدی که بر این مملکت حکومت می‌کرد و برای این‌که بتواند آن حکومت فاسد را ادامه بدهد ضرورت داشت که کسی چیزی نداند و اگر هم چیزی می‌داند جرأت اظهارش را نداشته باشد.»[45]

بر اساس کیفرخواست، محمود جعفریان محکوم بود به «اقدام علیه استقلال مملکت و اقدام علیه حاکمیت ملی و نقض مکرر آزادی‌های اساسی انسانی مورد قبول تمام جهان. مشارکت در جنایات رژیم و اقدام فعّال در گسترش سلطه فرهنگی اجانب از طریق رسانه‌های گروهی بر مردم مطلوم و ایجاد فساد در زمین.» با این همه، او چنان که شیوه‌اش بود تلاش کرد تقصیرهایش را به گردن بالادستی‌ها بیندازد و خود را تبرئه کند. وی گفت که مقصر ارکان حاکمیتی و شخص شاه است و بارها عنوان کرد که «من قربانی هستم.»[46] در این‌که مسئول تمامی جنایت‌ها در دوره شاه شخص محمدرضا پهلوی است شکی نیست، اما هر یک از ارکان آن حکومت نیز به اندازه خود در آن جنایات سهیم بودند. البته جعفریان در دادگاه پس از قرائت کیفرخواست گفت: «قبلاً در بازجویی‌ها، گناه خود را پذیرفته‌ام.» [47] او در جلسات دادگاه اعتراف کرد که محتوای تلویزیون، محتوای نامناسبی بود و شاه اجازه نمی‌داد تا برنامه‌های مذهبی در تلویزیون پخش شود. او از نقش و قدرت بهائیانی چون ایادی و هویدا در رادیو و تلویزیون ایران سخن گفت و در پایان صحبت‌هایش تأکید کرد: «با همه اطلاعاتی که امروز از رژیم کثیف شاه دارم معتقدم هر زحمتی که من برای این رژیم کشیدم، جنایت بوده و برای هر زحمتی که کشیدم پشیمانم... هر مجازاتی که برایم تعیین شود اعتراضی نخواهم داشت... تمام کسانی که در آن رژیم مشارکت و فعالیت داشته‌اند مرتکب جنایت شده‌اند.» [48] سرانجام در نیمه‌شب سه‌شنبه 22 اسفند 1357 محمود جعفریان به همراه گروهی از کارگزاران رژیم شاه از جمله نادر جهانبانی (معاون فرماندهی نیروی هوایی شاه و رئیس سازمان تربیت بدنی)، پرویز نیکخواه (از تئوریسین‌های دستگاه پهلوی)، میراحمد کوچصفهانی (شکنجه‌گر ساواک)، حسین فرزین (سردسته اشرار تهران) و... تیرباران شدند. خبرنگار روزنامه اطلاعات درباره لحظه تیرباران نوشت: «گلوله تفنگ پاسداری که مأمور تیرباران محمود جعفریان بود در لوله گیر کرد و شلیک نشد. وقتی محکومین بر اثر اصابت گلوله روی زمین افتادند، جعفریان کماکان سر پا ایستاده بود. جعفریان چند لحظه بعد تیرباران شد.»[49] روزنامه اطلاعات در شماره 22 اسفند با اشاره به اعدام محمود جعفریان و یازده تن از عمّال شاه تیتر زد: «تیرباران 12 دژخیم و عمال خائن رژیم سابق».[50] و روزنامه کیهان در صفحه نخست خود با خط درشت نوشت: «تیرباران 12 عامل سانسور، شکنجه و کشتار».[51]

 

پی‌نوشت‌ها:


[1]. قزوینی، حمید، «بازخوانی پرونده محمود جعفریان»، فصلنامه مطالعات تاریخی، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، شماره 19، زمستان 1386، ص 185.

[2]. همان. همچنین بنگرید: چپ در ایران به روایت اسناد ساواک، سازمان افسران حزب توده، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1380.

[3]. قنبری، آرش، «پایان نافرجام سازمان افسران حزب توده ایران»، فصلنامه تاریخ نو، شماره 8، تابستان 1393، ص 10.

[4]. چپ در ایران، سازمان افسران حزب توده به روایت اسناد ساواک، همان، ص 69.

[5]. رهبانی، مجید، سازمان افسران حزب توده ایران، منتشر شده در تارنمای مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، مرکز پژوهش‌های ایرانی و اسلامی.

[6]. قزوینی، حمید، همان، ص 186-185.

[7]. عمویی، محمدعلی، دُرد زمانه (خاطرات محمدعلی عمویی از 1320 تا 1357)، تهران: انتشارات آنزان، 1377، ص 131.

[8]. قزوینی، حمید، همان، ص 186.

[9]. عمویی، محمدعلی، همان، ص 161.

[10]. همان، ص 276.

[11]. همانجا.

[12]. کیانوری، نورالدین، خاطرات نورالدین کیانوری، تهران: انتشارات اطلاعات، 1371، ص 358.

[13]. چپ در ایران، سازمان افسران حزب توده به روایت اسناد ساواک، همان، ص 280.

[14]. برای شناخت منوچهر آزمون به مقاله «نگاهی به زندگی سیاسی دکتر منوچهر آزمون» مندرج در همین سایت مراجعه شود. همچنین کتاب رجال عصر پهلوی - منوچهر آزمون به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1382، حاوی اسناد و اطلاعات فراوان و ارزنده‌ای درباره این شخصیت است.

[15]. مطبوعات عصر پهلوی – کتاب ششم - روزنامه آیندگان، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1382، ص 76.

[16]. هاشمی، منوچهر، داوری، لندن: نشر ارس، 1994 (1373)، ص 181 تا 186.

[17]. قزوینی، حمید، همان، ص 187.

[18]. جعفریان، محمود، در ظفار خبری نیست، انتشارات اندیشه‌های رستاخیز، 2535 (1355)، ص 5.

[19]. چمنکار، محمدجعفر، پنهان‌کاری رژیم پهلوی در مورد جنگ ظفار، منتشر شده در سایت پژوهشکده تاریخ معاصر، 16 اردیبهشت 1394.

[20]. رجال عصر پهلوی - منوچهر آزمون به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1382، ص 143.

[21]. مطبوعات عصر پهلوی – کتاب ششم - روزنامه آیندگان ، همان، ص 76.

[22]. شاه با تأسیس حزب رستاخیز ملت ایران، به طور رسمی سیاست تک حزبی را در ایران اعمال کرد و از همه مردم خواست به عضویت این حزب درآیند. برای کسب اطلاعات بیشتر درباره این حزب به مقالات مندرج در این سایت مراجعه کنید: «حزب رستاخیز به روایت اسناد ساواک- بخش اول تا سوم»؛ «بازخوانی سیستم‌های تک‌حزبی و بررسی عملکرد حزب رستاخیز در ایران» و «عدم استقبال مردم از حزب رستاخیز به روایت اسناد». گفتنی است کتاب دو جلدی با اطلاعات کتاب‌شناسی: حزب رستاخیز به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1401. نیز در این رابطه مفید خواهد بود.

[23]. قزوینی، حمید، همان، ص 200.

[24]. رجال عصر پهلوی - منوچهر آزمون به روایت اسناد ساواک، همان، ص 143.

[25]. نوزده دی به روایت اسناد ساواک تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1382، ص 219.

[26]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، جلد 7، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1379، ص 91.

[27]. برای آشنایی بیشتر با نعمت‌الله نصیری به مقاله «نگاهی کوتاه به نعمت‌الله نصیری رئیس ساواک» مندرج در همین سایت مراجعه کنید.

[28]. قزوینی، حمید، همان، ص 193-192.

[29]. مطبوعات عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک – کتاب نهم - روزنامه فرمان، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 373.

[30]. اساسنامه سازمان خبرگزاری پارس، مرکز پژوهش‌های مجلس. لینک: https://rc.majlis.ir/fa/law/show /97281

[31]. همان.

[32]. رجال عصر پهلوی - منوچهر آزمون به روایت اسناد ساواک، همان، ص 143.

[33]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، جلد 10، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1381، ص 170.

[34]. نوزده دی به روایت اسناد ساواک، همان، ص 383.

[35]. برای آشنایی با این شخصیت، به مقاله مندرج در این سایت با عنوان « مروری بر زندگی داریوش همایون مدیر روزنامه آیندگان و وزیر اطلاعات و جهانگردی به روایت اسناد ساواک» و کتاب رجال عصر پهلوی – داریوش همایون به روایت اسناد ساواک، منتشر شده از سوی مرکز بررسی اسناد تاریخی مراجعه نمایید.

[36]. رجال عصر پهلوی - داریوش همایون به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378، ص 230.

[37]. همان.

[38]. همان.

[39]. همان.

[40]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، جلد 4، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378، ص 274.

[41]. روزنامه اطلاعات، دوشنبه 21 اسفند 1357، شماره 15806، ص 5.

[42]. همان.

[43]. همان.

[44]. همان.

[45]. همان.

[46]. همان.

[47]. همان، پنجشنبه 24 اسفند 1357، شماره 15809، ص 5.

[48]. همان.

[49]. همان، چهارشنبه 23 اسفند 1357، شماره 15808، ص 5.

[50]. همان، سه‌شنبه 22 اسفند 1357، شماره 15807، ص 1.

[51]. روزنامه کیهان، سه‌شنبه 22 اسفند 1357، شماره 10660، ص 1.



بیانیه کانون نویسندگان ایران درباره محمود جعفریان و عناصر رسانه‌ای رژیم شاه


گزارش ساواک از اظهارات محمود جعفریان برگ 1


گزارش ساواک از اظهارات محمود جعفریان برگ 2


گزارش ساواک از توزیع بیانیه کانون نویسندگان


گزارش ساواک درباره جلسات حزب رستاخیز


واکنش سیدهادی خسروشاهی به سخنان محمود جعفریان بعد از قیام مردم تبریز


جعفریان در دفتر حزب رستاخیز


جعفریان


محمود جعفریان


محمود جعفریان در دادگاه انقلاب


جعفریان در دادگاه انقلاب


تیتر روزنامه اطلاعات درباره اعدام محمود جعفریان و 11 تن دیگر


تیرباران 12 عامل سانسور، شکنجه و کشتار - تیتری که کیهان بعد از اعدام جعفریان و همدستانش زد


روزنامه اطلاعات 21 اسفند 57


روزنامه اطلاعات 22 اسفند 57


گزارش روزنامه اطلاعات از جریان محاکمه جعفریان


گزارش روزنامه اطلاعات


گزارش کیهان از اعدام جعفریان و هم بندانش


 

تعداد مشاهده: 1194


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.