امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: به سبب فرود آمدن در منازل و خانه‌های پیشینیان و بریدن و جداشدن از نزدیکترین برادران خود عبرت گیرید. المعجم المفهرس لالفاظ نهج‌البلاغه از کلام 117-2، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

قضایایی که در ایام‌الله رخ داده است، برای تاریخ انسان‌ها در طول تاریخ آموزنده و بیدار کننده است. امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 16، ص 485.

 

مقالات با درج سند

جهاد تبیین و پاسخ به شبهات تاریخی

بررسی نمونه‌های از عملکرد حکومت پهلوی در ایجاد تفرقه بین مراجع عظام و روحانیت


تاریخ انتشار: 14 بهمن 1402


چکیده

ایجاد تفرقه و اختلاف از جمله شگردهای رژیم پهلوی و سازمان اطلاعات و امنیت کشور(ساواک) جهت مقابله با مراجع و علما و فعالیت‌های فرهنگی و انقلابی آن‌ها بود. مهاجرت علمای سرشناس شهرستان‌های مختلف به تهران بعد از قیام 15 خرداد 1342 به منظور آزادی امام خمینی و جمعی از روحانیونی که بازداشت شده بودند، اختلاف‌افکنی بین دو بیت آیت‌الله سید محمدهادی میلانی و آیت‌الله سید حسن قمی در مشهد، تأسیس دارالتبلیغ و انتشار کتاب شهید جاوید از نمونه‌هایی است که حکومت از آن در جهت ایجاد تفرقه استفاده کرد، به لحاظ جغرافیایی هم این موضوع در بین علمای اصفهان، قزوین، فارس، خوزستان، آذربایجان شرقی، کرمان و ... اتفاق افتاد. یافته‌های پژوهش بیانگر آن است که متأسفانه در برخی از مواقع رژیم توانست با ایجاد تفرقه بین روحانیت، جهت رسیدن به اهدافش که از جمله کُند کردن جریان وقوع انقلاب بود، بهره‌برداری کند، هر چند که در بیشتر مواقع هوشیاری و تیزبینی روحانیون انقلابی این فرصت را از حکومت سلب کرد.

توجه به این نکته ضروری است که:

این مقاله صرفاً در صدد بیان روش‌ها و شیوه‌های ساواک در ایجاد اختلاف بین مراجع و روحانیت است و نتیجه عملکرد ساواک و عکس‌العمل مراجع نامبرده به دلیل طولانی شدن مقاله، توضیح و تبیین نشده است. عملکرد و وضعیت هر یک از مراجع عظام که در این مقاله به آن پرداخته شده است، در مقالات و مطالب متعدد منتشره در باره ایشان، در کتاب‌های منتشره مرکز بررسی اسناد تاریخی و سایت این مرکز قابل دسترسی و پیگیری خواننده محترم است.

 

مهاجرت علما به تهران در سال 1342ش

بهره‌گیری از سیاست تفرقه‌افکنی بین روحانیت، یکی از سیاست‌های همیشگی رژیم پهلوی بود که بارها در اسناد ساواک به آن اشاره شده است.[1] پس از دستگیری امام و چند تن از علما در جریان قیام 15خرداد 1342ش،[2] تعدادی از مراجع و علمای سرشناس کشور تصمیم گرفتند جهت رهایی بازداشت‌شدگان و از جمله امام خمینی به تهران سفر کنند. هدف عمده از این تجمع اعتراضی آزاد ساختن امام خمینی و دیگر آیات عظام و وعاظ دستگیر شده، اعتراض به کشتار مردم در تهران و سایر شهرستان‌ها و همچنین اعتراض به تصویب قوانین خلاف شرع توسط حکومت بود.[3] در این راستا آیات عظام سید محمدهادی میلانی، حاج شیخ علی‌اصغر]صالحی[ کرمانی، آخوند ملاعلی همدانی، نصرالله بنی‌صدر، حاج سید محمود ضیابری، سید کاظم شریعتمداری، سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی، شیخ مرتضی حائری و محمد صدوقی برخی از روحانیون مهاجر بودند.[4]

حکومت که قصد داشت ابتدا با بی‌اعتنایی از کنار این موضوع عبور و در حقیقت جایگاه و این که آن‌ها با چه هدفی در تهران جمع شدند را نادیده بینگارد، با گذشت مدتی از حضور علما در تهران، تعلّل و انفعالی عمل کردن بیشتر را صلاح ندانست و دست به اقداماتی جهت ایجاد تزلزل در بین علما و مراجع و تغییر تصمیم آن‌ها زد.[5] براساس گزارش‌های ساواک، حکومت پیش از آن که وارد گفتگو و مذاکره بـا علمای مهـاجر شود درصدد برآمد تا با مراجعی که به دلایلی از همراهی با مهاجران خودداری کرده‌اند، ارتباط پیدا کند و در صورت لزوم، با توسّل و تمسک به آن‌ها جبهه‌ای قوی در مقابـل علمایی که به تهران آمده بودند تشکیل دهد. دیدارهای متعدّد شیخ باقر انصاری به نمایندگی از شاه و پاکروان رئیس وقت سـاواک بـا آیت‌الله سید محمدرضا گلپایگانی در قم که یکی از آن‌ها در تاریخ 1 /4 /1342 رخ داد از آن جملـه اسـت. براسـاس گـزارش سـاواک درباره عکس‌العمل آیت‌الله گلپایگانی آمده که ایشان «به هیچ وجه حاضر به عدول در اقدامات خـود نیـستند و فقـط آزادی آیت‌الله خمینی را بدون قید و شرط خواستارند.»[6] در گزارش مدیریت کل اداره سوم ساواک به ریاست آن سازمان در تاریخ 3 /4 /1342 ضمن اشـاره به افزایش تعداد علمای مهاجر در تهران، برای رفع این بحران پیشنهاد می‌دهد که با استفاده از برخی از علمای بی‌طرف از جملـه آیت‌الله زنجانی، سید محمدرضا بهبهانی، شیخ مهـدی مهـدوی، شـیخ ابوالقاسـم تویـسرکانی، شـیخ عبدالحسین قمی(ابن‌الدین) و آیت‌الله میـرزا خلیـل کمـره‌ای میـانجی‌گـری انجام شـود و یـا حتی از بازاریان مذهبی برای میانجی‌گری کمک گرفته شود.[7] همچنان که شایع بود که از ظرفیت‌ و جایگاه آیت‌الله سید محسن حکیم به عنوان میانجی و ارتباط بین امام خمینی و حکومت استفاده گردد.[8] در راستای نفوذ در بین علمای مهاجر، در تاریخ 4 /4 /1342 سلیمان بهبودی نماینده دربار، در منـزل آیت‌الله سید احمد خوانساری با آیـات مرعـشی نجفـی و سید محمدرضا بهبهـانی دیدار کرد. در این دیدار علمای مهاجر خواستار «برکناری دولت علم» شدند. هر چند برای حفظ اقتدار دولت پیشنهاد گردید که شاه، دولت علم را بـه عنـوانی غیـر از خواسته‌ی علما مثلاً به عنوان عدم تعادل بودجه مملکتی یا تزلزل سطح اقتصادی و غیـره بـرکنار سازد. همچنین نخست‌وزیـر جدیـد بنا بـه مـصالح مملکتـی دسـتور آزادی علمـا و مبلغـین و همچنین بازگشت طلاب علوم دینی از سربازی را صادر کند تا از این طریق بـاب مـذاکره بین دولت و روحانیون باز گردد.[9] در گزارشی دیگر، از تهیه نامه‌ای به قلم آیات عظام شریعتمداری، نجفى مرعشى، حاج شیخ مرتضی تنکابنى، سید محمدرضا بهبهانى و حاج میرزا احمد آشتیانى برای شاه سخن گفته شده و این که با وجود پادرمیانی دامادِ آیت‌الله خوانساری و این که اگر ایشان نامه را امضاء نکند، طرفدارانش را از دست خواهد داد، اما ایشان همچنان رضایت ندادند که آن را امضاء کند. در پایان این گزارش آمده که نماینده دربار قصد دارد از آیت‌الله خوانساری وقت ملاقات بگیرد.[10]

در اسناد ساواک به حضور نماینده دربار نـزد آیت‌الله شـریعتمداری جهـت کـسب نظر علما و حتی تقاضای مذاکره و آشتی هم اشاره شده و این که از طرف دربـار بـه شریعتمداری پیشنهاد شد تا «با وساطت چند نفر از علمای نجـف کـه بـه عنـوان حَکَـم تعیین خواهند شد، به اختلافات موجود خاتمه داده شود. اما ایـشان مـذاکره بـا دولـت را بدون حضور آیت‌الله خمینی منتفی دانست.»[11] در همـین سـند از مـتن نامه ارسالی آیت‌الله شریعتمداری به سید محمدرضا بهبهانی سخن گفته شده است؛ مبنی بر این که در مـذاکرات بعـدی میان علما و نماینده دربار توافق‌هایی شده و دولت حاضر شده فقط دو اصل از اصـول ششگانه را قبل از افتتاح مجلس اجرا نماید، همچنین موافقت شده کـه آیت‌الله خمینـی را به شرط این که اعلامیه‌ای علیه دربار و دولت صادر نکند آزاد نماینـد؛ هر چند علما این پیشنهادات را نپذیرفتـه و گفتـه‌انـد: «اولـین شرط الغاء اصول ششگانه است که آن هم مـورد موافقـت دربـار و دولـت نمـی‌باشـد. همچنین اظهار شده که بالاخره توافق شـد عـدّه‌ای از علمـا از مراکـز روحانیـت در ایـن مذاکرات شرکت نمایند، از آن جمله آیت‌الله میلانی است.»[12] در گزارش مورخ 13 /4 /1342 از تشکیل جلسه‌ای با شرکت اکثریت علمـای مهـاجر جهـت بحث بر سر پیشنهاد آیت‌الله سید احمد خوانساری، مبنی بر شروع مذاکره با دولت سخن رفته است، هرچند بـا پیشنهاد مذاکره موافقت نشد.[13] در گـزارش دیگری در همان تاریخ، از ارسال خواسته‌های شفاهی علما توسط آیت‌الله شریعتمداری بـه شـاه از دو طریق پاکروان و سید حسن امامی امام جمعه تهران سخن به میان آمده است، اما تأکید دارد کـه علمـا در این باره پاسخی دریافت نکرده‌اند.[14]

از سویی دیگر حکومت اقداماتی جهت نفوذ در بین علمای مهاجر و از طریق نمایندگان مجمع علما یعنی آیت‌الله میلانی، آیت‌الله شریعتمداری، آیت‌الله نجفی مرعشی و آیت‌الله میرزا هاشم آملی انجام داد. هر چند که نامبردگان در نهایت، آب پاکی را روی دست حکومت ریختند و مذاکره با وی را منوط به آزادی امام خمینی و دیگر علمای بازداشت شده کردند. البته در این مسیر دولت اسدالله علم هم بیکار ننشست و بر این کار اصرار ورزید و طی چندین تماس با علما، علت تجمع آن‌ها را در تهران جویا شد. در مقابل، مجمع علمای مهاجر بعد از مشورت با یکدیگر تصمیم گرفتند که با علم و دولت وی که دست‌شان در قیام 15 خرداد 1342 به خون مردم بی‌گناه آغشته ‌شده است دیدار نکنند. در این بین حسین علاء، وزیر دربار از سوی شاه طی تماس تلفنی با علما، از آن‌ها خواست تا با شاه در حرم شاه عبدالعظیم(س) ملاقات و مذاکره نمایند، تا بدین وسیله هدف از مهاجرت علما روشن و در ضمن آن‌ها درخواست‌های خود را به گوش شاه برسانند. علما در جلسه‌ی مشورتی با یکدیگر، پیشنهاد شاه را نپذیرفتند و معتقد بودند، حضور آن‌ها در جلسه‌ای که شاه تمام قدرت را در دست دارد، هیچ ضمانت اجرایی ندارد، چرا که ممکن است وی ابتدا شرایط و پیشنهادات علما را بپذیرد اما در ادامه آن‌ها را منکر گردد. در گزارشی دیگر در تاریخ 14 /4 /1342 از پیشنهادات شیخ بهاءالـدین نـوری از روحـانیون طرفـدار دولت جهت پایان دادن به این مساله سخن گفته شده است، ایشان نیز همچون پیشنهادهای گزارشگر ساواک در تاریخ 3 /4 /1342 معتقد به رفع بحران از طریق بهره‌گیری از سیستم ریش سـفیدی بود.[15] در خاطرات فعالان دهه 1340 نیز از دیدارهای متعدّد نمایندگان دربـار با مراجع سخن گفته شده است.[16]

 

سیاست‌های حکومت در ایجاد شکاف و تفرقه بین علمای مهاجر

طبق گزارش‌های ساواک، حکومت با تأکید بر روان‌شناسی شخصیت، نوع تفکر و اندیشه و رفتارهای سیاسی هر یک از مراجـع عظام، به ایجاد تفرقه در بین علمای مهاجر روی آورد. هر چند وجود این گسست‌ها، بیانگر اخـتلاف بنیادین مراجع و علما در اصول و مبانی نیست، بلکه برخی از آن‌ها به تحلیل و بررسی مأمورین ساواک برمی‌گردد، اما مهّم این است که همین برداشت‌های نادرست ملاک عمل رفتار سیاسی حکومت پهلوی بوده است. در گزارش‌های ساواک نوعی اختلاف‌نظر بـین علمای مهاجر در تهران نشان داده شده است. اختلاف نظر آیت‌الله میلانی با آیت‌الله سید حسن قمی، امام خمینـی با آیت‌الله میلانی و آیت‌الله شریعتمداری، آیت‌الله شریعتمداری با آیت‌الله گلپایگانی، آیات عظام میلانی و قمی بـا شیخ احمد کفـایی(فرزند آخوند خراسانی)، اختلاف‌نظر مراجع مشهد و قم با آیات تهران(خوانساری و بهبهانی و آشتیانی) و اخـتلاف این سه نفر با همـدیگر که در گزارش‌های ساواک مکرر به آن اشاره شده است. حکومـت درصـدد بـود بـا بهـره‌گیـری از اختلافات و رقابت‌های احتمالی مراجع، آنان را درگیـر مـسائل شخـصی نمایـد و از این طریـق کنش‌های سیاسی آنان را کنترل کند. در یکی از اسناد ساواک در تاریخ 13 تیرماه 1342 و با موضوع «وضع علماء و روحانیون در بازار تهران» با برجسته‌سازی اختلافات عمیق بین علمای مهاجر در امضاء کردن اعلامیه‌ها، این طور آمده است: «آقاى حاج میرزا عبدالله آشتیانى[17] که فوق‌العاده مردى بانفوذ می‌باشد و تاکنون هم حتى‌المقدور خود را در سیاست آلوده نکرده است با اصرار و فشار مریدان خود و سایر علما حاضر شده است که اعلامیه‌اى بر علیه دولت امضاء نموده و در آن سقوط دولت و آزادى آقاى خمینى و طلاب علوم دینى را از سربازخانه‌ها بخواهد و قرار شد پس از آن که اغلب علما شهرستان‌ها به تهران آمدند مشترکاً این اعلامیه را که قبل از همه آقاى آشتیانى امضاء کرده، امضاء نمایند. اولین کسی که با چاپ و انتشار این اعلامیه مخالفت نموده آقاى خوانسارى و بعد از او آقاى شریعتمدارى می‌باشد و با این ترتیب اختلاف غیرمحسوس بین علما و روحانیون در تهران ایجاد شده است. اکنون که آقاى میلانى به تهران وارد شده و آقاى نجفى در منزل جداگانه مشغول فعالیت است ملاقات‌هاى جدید و بسیارى با نامبردگان اخیر به عمل آمده و از عمل آقایان شریعتمدارى و خوانسارى که حاضر به امضاء اعلامیه نیستند گلایه می‌نمایند به خصوص که اخیراً آقاى آشتیانى نیز پیغام فرستاده است من هم از امضاء اعلامیه و به چاپ رساندن آن منصرف شده‌ام. آقاى شریعتمدارى در ملاقاتی که آقایان نجفى و میلانى با او نموده‌اند اظهار داشته من تاکنون دو بار براى اعلیحضرت در مورد خواسته‌هاى علما پیغام داده‌ام یک بار به وسیله تیمسار سرلشگر پاکروان و مرتبه دوم توسط آقاى امام جمعه تهران و تاکنون جواب خواسته‌هاى شفاهى مرا نداده‌اند، اگر اعلامیه با امضاء بفرستیم و ترتیب اثر ندهند آن وقت پرستیژ علما از بین خواهد رفت و مجبور خواهیم شد که آخرین شدت عمل خود را نشان دهیم و با این ترتیب صلاح نیست، پس بهتر است منتظر جواب از طرف تیمسار سرلشگر پاکروان با آقاى امام جمعه تهران باشیم.»[18]

مثال‌های عینی در این باره بسیار است. چنانچه برای رو در رو قراردادن علمای مهاجر اعلام شد که آیت‌الله شریعتمداری و آیت‌الله میلانی توجه و اعتماد چندانی به سید محمد بهبهانی ندارند. این در حالی بود کـه بهبهـانی هم از عـدم اعتماد این دو نسبت به خود سخن گفته و در گزارش سـاواک آمده است: «آن گونه که استنباط می‌نمایم آقایان مطالب خود را به طور کامـل بـا من در میان نمی‌گذارند.»[19] در ادامه توصیه شده که «به آیت‌الله میلانى و شریعتمدارى هم نباید شدت عمل به خرج داد؛ بلکه باید آن‌ها را به نحو مقتضى مورد تحبیب قرار داد که پاره‌اى از عناصر جبهه ملى نتوانند آن‌ها را اغفال» کنند.[20] در گزارشی دیگر در اول مرداد 1342، به نقل از آیت‌الله روح‌الله کمالوند آمده که؛ ایشان محرمانه با آیت‌الله شریعتمداری از رفتارهای نسنجیده برخی از علمای مهاجر اظهار گله‌مند کرده است، در این گفتگو آیت‌الله شریعتمداری ضمن همراهی و موافقت با سخنان وی، از نامبرده می‌خواهند که این موضوع را به آیت‌الله میلانی نیز منتقل کنند.[21] در سوم مرداد بار دیگر همچنان ساواک بر وجود اختلافات عمیق در بین علمای مهاجر تأکید کرده است: «روحانیون طراز اول تهران با وجود آن که تاکنون با یکدیگر ملاقات‌ها و مشاوراتى به عمل آورده‌اند معذالک هنوز تصمیم واحدى اتخاذ نکرده‌اند و در مورد برنامه آینده خود و روش مقابله با دولت با یکدیگر اختلاف دارند... جناح تندرو آن‌ها که در آغاز نسبتاً قوى بود به تدریج حرارت خود را از دست می‌دهد و بیشتر آن‌ها در نتیجه شکست‌هاى پى در پى و اقدامات بدون نتیجه خویش خسته شده و مایل هستند حتى‌الامکان با وضع آبرومندى با دولت سازش کنند. آیت‌الله خوانسارى هر چه بیشتر خود را کنار می‌کشد. آیت‌الله مرعشى نجفى عملاً اظهار خستگى می‌کند. آیت‌الله روح‌الله کمالوند به آیت‌الله شریعتمدارى گفته است آقایان نباید راضى شوند بیش از این شکاف موجود بین دولت و روحانیون که بر اثر پاره‌اى کارهاى نسنجیده بعضى از ایشان به وجود آمده باقى بماند و به حیثیت آن‌ها لطمه وارد شود.»[22] گزارشگر ساواک همچنین درباره جدا ساختن شـریعتمداری و امام خمینـی معتقد بود «آیت‌الله شریعتمداری را می‌توان با روش صحیح از گروه خمینی جدا نمـود و گویا مشارالیه باطناً با خمینی روابط حسنه‌ای ندارد.»[23]

در گزارش دیگر ساواک در تاریخ 30 /3 /42، رابطه آیت‌الله بهبهـانی با آیت‌الله شریعتمداری و امام خمینی در حرکـت مهـاجرین چنین تحلیل شده است: «مهمترین خبر مذهبى که در هفته گذشته مورد توجه محافل روحانى و مردم متدیّن و متعصب قرار گرفته خبر مسافرت آیت‌اللّه‌ شریعتمدارى از قم به شهر رى بوده که تا اندازه‌اى بین عدّه‌اى از روحانیون تهران من جمله آیت‌اللّه‌ بهبهانى با تعجب و تردید تلقى شده است و عده‌اى اظهار عقیده نموده‌اند که نامبرده با دولت سازش کرده و احتمالاً سیاست دولت را اجراء خواهد کرد و آیت‌الله بهبهانى در این مورد به یکى از روحانیون گفته است اگر ثابت شود که آیت‌اللّه‌ شریعتمدارى با دولت مربوط است باید به کلّى او را ترک نمود و مردم هم از اطراف او پراکنده خواهند شد. روحانیون چنین مى‌پندارند که آیت‌الله شریعتمدارى بدون موافقت دولت نمى‌توانست از قم خارج شود و احتمالاً وى را به شهر رى آورده‌اند تا با وساطت او آیت‌اللّه‌ خمینى و سایر روحانیون بازداشتى آزاد گردند و بدین ترتیب نفوذ و شخصیت وى بالا رفته، نفوذ خمینى را تحت الشعاع قرار دهد. آیت‌اللّه‌ بهبهانى به یکى از نزدیکان خود گفته است آمدن آیت‌اللّه‌ شریعتمدارى مطابق برنامه‌اى است که از سال‌ها قبل براى از بین بردن حوزه علمیه قم تهیه شده و علت تنظیم چنین برنامه‌اى آن است که بودن مرکزیت روحانى در قم با مصالح دولت مطابق نیست و قدرتى در برابر قدرت دولت است که نمی‌گذارد دولت به میل خود رفتار کند.»[24] در گزارش مورخ 13 /4 /1342 هم درباره بروز اختلاف غیرمحسوس بین علما در تهـران سـخن گفته شده است.[25]

امتناع آیات شریعتمداری و خوانساری از تائید ‌نامه اعتراض‌آمیـز حـاج میـرزا احمد آشتیانی، امتناع آیات خوانساری و گلپایگانی از امضای نامه علمـا بـه شـاه در تـاریخ 5 /4 /1342، امتناع آیت‌الله بهبهانی از شرکت در جلسه عمومی مورخ 13 /4 /1342 مسجد حاج افضلی به بهانه درد پا،[26] امتناع آیات خوانساری و بهبهـانی از امـضاء نامـه مرجعیـت امـام خمینی، امتناع خوانساری از امضاء اعلامیه علمای مهاجر بـه شـاه در تـاریخ 1 /4 /1342 بـه بهانه خوب نیامدن استخاره، امتناع آیت‌الله گلپایگانی از مهـاجرت، نـشانه‌هـایی است که بر وجــود اخــتلاف بــین مراجــع و علما دلالت دارند.[27] همچنان که وقتی برای رفع اختلاف نظر سعی شد تا بین علما مودّت ایجاد گردد، مقرر گردید جلسه‌ای جهت همفکری برای ادامه مبارزه در منـزل آیت‌الله شـریعتمداری تشکیل شود. اما هیئت علمیه تهران که در رأس آن آیت‌الله خوانـساری قرار داشـت ایـن جلسه را تحریم کرد.[28]

از دیگر راهکارهای رژیم در کنترل رفتار سیاسی علمای مهاجر، انتشار جزوات تـوهین‌آمیز با هدف انتقاد از امام خمینی، لکه‌دار کردن نام ایشان و تحقیر مسلمانان بود.[29] همچنان که نوشتن شعارهایی رکیک علیه ایشان بر روی در و دیوار از سوی مأمورین فرمانداری نظامی و شب هنگام صورت می‌گرفت. حکومت با وجود ابراز ناراحتی شدید مردم از ادامه این روند، نه تنها این کار را متوقف نکرد، بلکه دستور داده شد که این اقدام بایستی ادامه یابد.[30]

اسناد بیانگر آن است که متأسفانه ایجاد اختلاف و تفرقه‌افکنی تا حدودی مؤثر واقع شد و سبب نزدیکی مواضع بین علمای مهاجر و دولت گردید، به طوری که در هـر دو طـرف از برخی از خواسته‌های خـود عـدول کـردنـد. در گـزارش تاریخ 15 /4 /1342 صحبت از تعیین دو نماینده از طرف روحانیون برای مذاکره با دولت وجود دارد کـه احتمـالاً آیات خوانساری و کمالوند می‌باشند.[31] آیت‌الله خوانساری با آیت‌الله خمینی در زندان دیدار کـرد و خبـر سلامتی ایشان را به مراجع اعلام رساند. اجازه دادن دیـدار با آیت‌الله خمینـی از مواضع جدید حکومت و گشودن باب مذاکره حکایت داشت. آیت‌الله کمالوند نزد شاه رفت و پیام علما را به او رساند. در این ملاقات شاه قول داد که به زودی آیت‌الله خمینی را آزاد کند.[32] همچنان که اصرار حکومت جهت ملاقات با علمای مهاجر و با نفوذی که توانست در برخی از علما ایجاد کند باعث شد تا آن‌ها در جلسه مشورتی که با یکدیگر داشتند به این نتیجه رسیدند که بالاخره آن‌ها باید اهداف خود را به ‌گوش مقامات برسانند، لذا خوب است که مذاکره با پاکروان را بپذیرند. بر اساس اسناد موجود بین پاکروان و علمای مهاجر، چندین بار ملاقات و مذاکره صورت گرفت. از جمله در ملاقاتی که بین پاکروان و آیت‌الله میلانی و به مدت دو ساعت به طول انجامید؛ پس از گفتگو و تبادل‌نظر؛ درخواست‌های علما به شرح زیر مطرح گردید: 1. مشخص شدن تکلیف مردم با حکومت چرا که دیگر مردم تحمل حکومت فردی را ندارند. 2. برکناری دولت علم به علت فراهم آمدن زمینه‌های بهتر مذاکرات

3. خودداری از شکنجه و آزار زندانیان بی‌گناه[33]

متأسفانه هیچ یک از این بندها اجرایی نشد. با طولانی شدن توقف علمای مهاجر در تهران، نوعی رخوت و روزمرگی در بین آن‌ها به وجود آمد و به تدریج علما به شهرهای خود بازگشتند؛ اما مهم‌ترین دستاورد حضور آن‌ها در تهران، ممانعت از سوءقصد به جان امام خمینی و آزادی ایشان در فروردین سال 1343 بود.

 

اختلاف‌افکنی بین مرجعیت و روحانیون مشهد

حکومت همیشه از وجود اختلاف بین مراجع و علما سخن می‌گفت و تأکید می‌کرد که همواره بین علما و مراجع مشهد اختلاف عقیده وجود داشته و دارد. ساواک برای نشان دادن تضاد و اختلاف بین علما و روحانیت مشهد، آن‌ها را به لحاظ دارا بودن جایگاه مردمی دسته‌بندی می‌کرد. تقسیم آن‌ها به علمای درجه اول و دوم و سوم، علمای دارای مأموم کم و بسیار، پیشنمازان دارای مسجد و غیر آن، آخوند مرتبط با دربار و غیر مرتبط از جمله این تقسیمات بود.[34] در یکی از اسناد ساواک بعد از معرفی کاملی که از مشخصات شناسنامه‌ای و سابقه علمی آیت‌الله سید محمدهادی میلانی ارائه شده است، به وجود اختلاف میان میرزا احمد کفائی و حاج میرزا حسین فقیه سبزواری و طرفداران آن‌ها با دیگر علما و همچنین حاج شیخ مجتبی قزوینی به علت دارا بودن مشرب فلسفی وی سخن گفته شده است.[35]

پاکروان رئیس وقت ساواک، در دستورالعملی در تاریخ 22 /1 /1342 به ساواک مشهد دستور تنظیم طرحی را صادر کرد که طی آن مبارزات علما را با برنامه‌های بلندمدت و طراحی شده تحت کنترل کامل خود درآورد و در عین حال با محدود ساختن و منزوی کردن علما، موقعیتی به وجود آید تا ارتباط میان آن‌ها و نیروهای مبارزِ مردمی قطع، و در این میان مجبور به تسلیم و یا مجبور به خروج از کشور گردند. هدف این طرح خنثی‌سازی فعالیت‌های دو مرجع عالیقدر مشهد، آیت‌الله میلانی و آیت‌الله قمی و پراکنده شدن طرفداران آن‌ها اعلام شده است.[36] طرح مذکور با عنوان «بت شکن» نام‌گذاری شد. در این راستا خبرچینانی خبره توانستند در بیوت این دو مرجع نفوذ کنند، همچنان که با توطئه، فرزندان آن‌ها در مقابل یکدیگر قرار داده شدند.[37] گزارشگر ساواک در تکمیـل جبهـه‌بنـدی بـین مراجـع مشهد و یارگیری آن‌ها تأکید می‌کند که بایـستی بـین آیت‌الله احمـد کفـایی، حـامی حکومت و آیت‌الله میلانی روابط حسنه‌ای برقرار و با در پیش گرفتن این سیاست، جبهه علمای تندرو یعنی آیت‌‌الله قمی به شـدت تـضعیف و به تدریج از صحنه خارج گردد.[38]

 

هجمه شدید تبلیغاتی علیه آیت‌الله میلانی و آیت‌الله قمی

حکومت سال‌های متمادی جهت تضعیف جایگاه آیت‌الله میلانی تلاش کرد. آن‌ها در این مسیر شگردهای مختلفی به کار گرفتند، از جمله عملکرد ایشان را باعث و بانی نارضایتی طلاب حوزه علمیه خراسان و به ویژه مشهد عنوان کردند.[39] در برخی از گزارش‌ها تأخیر در پرداخت شهریه علت ناراحتی عنوان شده است.[40] در پایان گزارشِ ساواک خراسان برای ریاست سازمان و اطلاعات امنیت کشور در تاریخ 3 مردادماه 1345 به صراحت قید گردیده که «ساواک از این جریان استفاده و سعی می‌نماید اختلاف طلاب و میلانی را دامن زده و نظرات خود را عملی نماید.»[41] دو روز بعد هم مجدداً ساواک مشهد این طور نوشت: «طلاب حوزه علمیه مشهد در حال حاضر نظر خوبی نسبت به میلانی نداشته و از او بدگوئی می‌نمایند. ساواک نیز به این آتش دامن زده طبق طرحی که در دست اجرا است از آن بهره برداری خواهد نمود.»[42] حال آن که علت اصلی تأخیر در پرداخت شهریه؛ خرید مسافرخانه امیرکبیر[43] و تبدیل آن به مدرسه علمیه به منظور تأمین محل سکونت طلبه‌ها بود. از سویی دیگر چون ساواک همواره در پی آن بود که زمینه انسجام و نظمی که بر حوزه‌های علمیه حکمفرما بود از بین برود، به دنبال مقررات زدایی از حوزه‌ها بود، برگزاری امتحان از طلاب امری رایج و جزء مقررات قانونی برخی از مدارس علمیه در کشور بود، اما ساواک تلاش کرد از این موضوع جهت ایجاد اختلاف بین علما بهره ببرد،[44] ساواک برای دامن زدن به موضوع به توصیه آیت‌الله گلپایگانی، آیت‌الله مرعشی و آیت‌الله قمی مبنی بر عدم لزوم اخذ امتحان استناد و آن را در سطح حوزه‌ها رواج داد، قصد آن‌ها گسترش دامنه اختلافات در حوزه‌های علمیه بود.[45] همچنان که در پی‌نوشت یکی از اسناد آمده که «هرچه اختلاف دامنه پیدا کند به نفع است به شرط این که اداره کل اوقاف هم درباره سایر طلاب اقداماتی کند و آن‌ها را متمرکز نماید و مزایائی قائل شود.»[46]

از دیگر شگردهای ساواک توهین و لکه‌دار کردن شخصیت علما و تضعیف جایگاه آن‌ها نزد مردم بود. ساواک برای پایمال کردن شخصیت آیت‌الله میلانی و فرزند ایشان، آن‌ها را به ثروت‌اندوزی و خریدن مستقلّات، متهم و مجمع مبلغین را علیه ایشان شوراند.[47] در همین راستا سعی کرد جهت تخریب چهره موجّه آیت‌الله میلانی، اشعار و ترانه‌های زشت و موهن درباره ایشان ساخته شود. اداره کل سوم ساواک در چهارم مرداد 1346 با بی‌شرمی تمام به ریاست ساواک دستور داد تا درباره آیت‌الله میلانی و فرزندش(محمدعلی) «با توجه به سوابق و اعمال نامبردگان فوق اشعار موهنی علیه آنان (بر وزن آهنگ‌های محلی که توسط تصنیف فروشان محل انتشار می‌یابد.) تهیه و چاپ و حتی ترتیبی داده شود که روی نوار ضبط و منتشر شود.»[48] هر چند ساواک خراسان معتقد بود که این روش چندان نتیجه بخش نیست و انجام آن باعث تحریک نیروهای مذهبی شده و برعکس آن‌ها را مظلوم و بی‌گناه جلوه خواهد داد. این اداره با این که بهترین راه ممکن را ایجاد تفرقه می‌دانست؛ اما با این وجود جهت چاپلوسی اعلام کرد که «معذلک سراینده شعر و ترانه در اختیار این ساواک هست چنانچه تیمسار ریاست معظم معتقد به سرودن اشعار باشند مجدداً مراتب را ابلاغ تا اقدام شود.»[49] اسناد بعدی بیانگر آن است که متأسفانه این اشعار مبتذل علیه آیت‌الله میلانی ساخته شد.[50] همچنین ساواک خراسان که از نپذیرفتن ملاقات آیت‌الله میلاتی با شاه در عید مبعث دلخور بود، به ایجاد محدودیت‌های بیشتر برای بیت ایشان پرداخت. در همین راستا محدودیت‌های ششگانه‌ای را در تاریخ 21 /8 /1346 با عنوان «اقدامات معموله درباره آیت‌الله میلانی و پسرش» طراحی کرد تا بعد از انجام این مجموعه فعالیت‌ها، بیت ایشان و کسانی که با او مرتبط هستند جایگاه خود را از دست بدهند.[51]

درباره آیت‌الله قمی نیز با متهّم ساختن فرزند و بازداشت ایشان[52] ریاست سازمان ساواک دستور داد: «اگر واقعاً می‌شود بـه ایـن وسـیله برای همیشه پدرش را کوبید که دیگـر حیثیتـی در اجتمـاع نداشـته باشـد، چـرا عملـی نکنیـد؟ و اگـر بخواهید به دست او میلانی را بکوبید، از شما طلبکار خواهد شد. به هرجهت بـا تیمسـار عزیـزی مـذاکره نمایید؛ طبق مصلحت و سیاست محل اقدام نماییـد.»[53] ساواک برای تخریب ایشان به برنامه‌های دیگری هم متوسّل شد. تصویب طرح ده ماده‌ای[54] و شایعه خواب‌نما شدن ایشان نمونه‌هایی جهت تخریب بیت آیت‌الله قمی و فرزندان ایشان بود.[55] حکومت و سازمان امنیت همواره با انتشار «اعلامیه‌های مجعول» مبنی بر طرفداری از آیت‌الله قمی و بی‌اعتنایی به آیت‌الله میلانی به دنبال اختلاف‌ا‌فکنی بین این دو مرجع بودند.[56] زیر یکـی از اعلامیه‌های مجعول که به ساواک اصفهان ارسال شد، ساواک مرکز این چنین نوشت: «انتشار این اعلامیه دنباله طرحی است که چندی قبل سـاواک خراسـان پیشـنهاد نموده بود و طی آن پیش‌بینی شده بود از وجود ایادی میلانی و قمی به منظور ایجـاد اختلاف بیشتر بین آن‌ها استفاده گردد. توزیع نشریه مزبور بلامانع است.»[57]

 

ایجاد کدورت بین بیوت آیات عظام میلانی و قمی

از شگردهای ساواک در مواجهه با بیوت روحانیت و مرجعیت در مشهد، ایجاد کدورت و دامن زدن به اختلافات و ایجاد فضای بدبینی بین آن‌ها و طرفدارانشان بود.[58] ساواک سعی می‌کرد اختلافات را برجسته و نمایان سازد[59] و از سویی تداوم یابد.[60] در یکی از اسناد درباره این اختلافات این طور آمده است: «اختلاف این دو روحانی به دست ساواک خراسان ریخته شده، این اختلافات با وضعی که پیش آمده التیام‌پذیر نیست و ساواک به نحو مقتضی دامنه آن را توسعه خواهـد داد.»[61] حال آن که طراح و نویسنده این اعلامیه‌ها خود ساواک بود. آن‌ها با صدور اعلامیه علیه یک مرجع، آن را به دیگر بیوت منتسب می‌کردند.[62] در یکی از اسناد این طور درج گردید: «با دستیاری ایادی ساواک بر علیه یکدیگر اعلامیه می‌دهند.»[63] گاه صدور اعلامیه‌های مجعول متأسفانه کارساز می‌افتاد و باعث می‌شد که «هر یک از آن‌ها[این کار را] از ناحیه دیگری بداند که در نتیجه اختلاف بین نامبردگان به مرحله حادی رسیده است.»[64] از دیگر شگردهای حکومت جهت ایجاد تفرقه، دامن زدن به شایعات و ایجاد تبلیغات منفی بود. در گزارش ساواک آمده که علت تنزّل مقام و موقعیت مردمی آیت‌الله میلانی به علت شایعه سازش او با دولت و ارتباط فرزندانش با نیروهای امنیتی و ساواک بوده است. مسافرت او به تهران براساس برنامه‌های ساواک و نه به خاطر آزادی امام خمینی دیگر شایعه رایج بود. در پایان یکی از همین گزارش‌ها آمده که «چنانچه از اختلاف حاصل بین آیات‌اللّه قمی و میلانی خوب استفاده شود کاملاً بین این دو نفر جدائی خواهد افتاد و خود طرفداران هر یک دیگری را منفور خواهند کرد.»[65] در گزارشی دیگری هم به صراحت آمده که «هر چه بیشتر موقعیت میلانی متزلزل بشود؛ و از ردّه روحانیون مخالف دولت خارج شود.»[66]

 

ادامه سیاست اختلاف‌افکنی بین مراجع و روحانیون (سال‌های 1343-1357)

همانطور که اشاره شد سیاست تفرقه‌افکنی بین روحانیت از سیاست‌های ثابت حکومت برای پیشبرد اهدافش بود. در جریان انقلاب سفید و انتقاد امام و اغلب علما از تصویب انجمن‌های ایالتی و ولایتی، برخی از نیروهای ساواک تلاش کردند تا طی دیدار با برخی از مراجع، چنین القا کنند که تصویب این لایحه هیچ‌گونه تعارضی با اسلام ندارد. هدف اصلی این بود که علما را از حامیان مالکان و خوانین قلمداد کرده و آن‌ها را در مقابل مردم قرار دهند.[67]

در گزارشی به تاریخ 8 /3 /1343 ساواک خراسان به ساواک قوچان دستور داد ضمن تذکر شدید به روحانیون و وعاظ مخالف حکومت «سعی شود میان این افراد اختلاف انداخته و قـدرت آنـان را متزلزل سازند.»[68] در این راستا در تاریخ 15 /6 /1343 به نقل از یکی از روحانیون اعلام شد که بین روحانیون ایران و عراق اختلاف شدیدی به وجود آمده است و چنانچه از روحانیون معتدل دلجویی شود، موفقیت‌های بزرگی نصیب حکومت خواهد شد.[69] در تحلیلی هم که ساواک بعد از آزادی امام و آیت‌الله قمی در سال 1343ش ارائه کرد، به دسته‌بندی روحانیون موافق و مخالف حکومت در شهرهای قم، تهران، تبریز، شیراز و ... پرداخته است. از جمله راهکارهای ارائه شده در ذیل این گزارش «ایجاد تفرقه بین صفوف روحانیون و حداکثر بهره‌برداری از اختلافات موجود و ایجاد شده بعدی» اعلام گردیده است.[70]

در 14 تیرماه 1345 ساواک با هدف ایجاد اختلاف بین روحانیت، طلبه‌های حوزه علمیه قم را از منظر طرفداری از مراجع به سه دسته تقسیم کرد. دسته اول حامیان آیت‌الله گلپایگانی بودند که آیت‌الله میلانی را قبول نداشتند. دسته دوم طلبه‌های طرفدار آیت‌الله شریعتمداری که نسبت به آیت‌الله میلانی بدبین هستند و از سویی با امام خمینی هم مخالفند و دسته سوم طلبه‌های طرفدار آیت‌الله مرعشی که به آیت‌الله میلانی خوشبین و از امام خمینی تمجید می‌کنند. در پایان این سند بیان شده که سه دسته مذکور، هیچ‌کدام مرجعیت آیت‌الله قمی طباطبایی را قبول ندارند.[71] در تاریخ 19 مرداد 1345 رئیس ساواک اصفهان با ارائه گزارشی به اداره کل سوم ساواک از طراحی برنامه‌ای منظم برای ایجاد اختلاف بین طرفداران آیت‌الله حاج حسین خادمی و منسوب کردن وی به حکومت پرده برداشت. «پس از ایجاد چند دستگى در بین عدّه‌اى از وعاظ و روحانیون اصفهان عده‌اى از طلاب هم به خادمى و عواملش در مورد پرداخت وجوه شرعى براى احمدیه[72] اعتراض کردند. چون ایجاب مى‌نمود ساواک از اختلاف موجود بهره‌بردارى لازم را نموده و با روش متخذه از نفوذ روحانیون مخالف بکاهد؛ به همین جهت طبق طرح قبلى روش ملایمى را در مقابل وعاظ و روحانیون احمدیه پیش گرفته و اغلب آنان را با تذکر و نصیحت وادار به دعا کردن به ذات اقدس شاهنشاه آریامهر روى منابر نموده، در نتیجه بر مخالفین و مردم محقق شد که خادمى و عواملش و همچنین مؤسسات احمدیه دولتى هستند و به نفع دولت کار مى‌کنند و از این رو از اطراف آنان پراکنده گردیدند.... همچنین دعوت اخیر مشارالیه در استاندارى و اعطاى قرآن پهلوى به وى طرح مورد نظر به خوبى اجرا و مى‌توان به طور محقق اعلام داشت که اقدامات معموله مفید واقع و سبب ایجاد چند دستگى و اختلاف‌نظر شدید بین او و مخالفینش گردیده و مسلّم است در ایجاد تفرقه و کاهش نفوذ طرفداران خمینى نیز تأثیر مطلوب را خواهد داشت.»[73]

 

تأسیس دارالتبلیغ و بهره‌برداری رژیم

درباره سوءاستفاده حکومت از آیت‌الله شریعتمداری موارد و مصادیق بسیار است.[74] مثلاً گاه سعی می‌شد که دامنه اختلافات بین آیت‌الله شریعتمداری و آیت‌الله گلپایگانی پر رنگ شود.[75] یا از اختلاف نظر و روش و مشی امام خمینی با آقای شریعتمداری بهره‌برداری گردد و گاه به اختلافات ترک‌ها و فارس‌ها تقلیل داده می‌شد. در پی‌نوشت یکی از گزارش‌های ساواک در این باره، ثابتی دستور داد که تا حدّ ممکن به این اختلافات دامن زده بشود.[76] از جمله اقدامات آیت‌الله شریعتمداری که زمینه را برای ایجاد تفرقه بین علما فراهم کرد، راه‌اندازی مرکزی به نام دارالتبلیغ بود. این مرکز در مهرماه سال 1344 افتتاح شد. حکومت از این مرکز بسیار به نفع خود سود برد و در واقع ابزاری برای سودجویی‌اش شد. در گزارشی در تاریخ 21 دی ماه 1343 و قبل از تأسیس دارالتبلیغ، ساواک لرستان به اداره کل سوم ساواک گزارش داد که چون حاج سید حسین جزایری از سوی آقای شریعتمداری مأمور اخذ وجوهات شرعی برای احداث دارالتبلیغ گردید، فرزند امام با ارسال نامه‌ای برای طرفدارانش در استان سفارش کرد که از گردآوری وجوهات خودداری کنند. نظر ساواک این بود که می‌تواند از این مساله بهترین بهره‌برداری را بکند: «وضع و موقعیت حاج آقا سید حسین جزایری به نحو مطلوب استفاده در نتیجه وضع خاصی که متضمن آرامش کامل منطقه است ایجاد گردیده است. چنانچه ترتیبی داده شود که دولت از فرصت و شکافی که بین مراجع ایجاد گردیده به صورت شایسته استفاده نماید این احتمال است که نتیجه مساعد و مطلوبی عاید گردد.»[77] همچنان که در گزارشی دیگر عدّه‌ای از بازاریان با توجه به معیشت نامناسب طلاب و اکثر روحانیون، اعلام کردند که بایستی پول خمس و دیگر وجوهات شرعی به مصرف این‌ها برسد و تأسیس دارالتبلیغ در حال حاضر ضرورتی ندارد.[78] بعد از تأسیس دارالتبلیغ نیز مخالفت شدید برخی از مراجع را به دنبال داشت که آیت‌الله حاج سید محمدرضا گلپایگانی از جمله این افراد بود.[79]

با انتشار کتاب «سیمای اسلام» از سوی دارالتبلیغ، در گزارشی در تاریخ 14 تیرماه 1348، اعلام شد که آیت‌الله گلپایگانی و آیت‌الله مرعشی نجفی به علت محتوای کتاب آن را تحریم کردند و این مساله باعث تیرگی روابط آن‌ها با شریعتمداری شده است. در پایان این گزارش، رئیس ساواک مجدداً اعلام کرد که؛ «از اختلافات بین گلپایگانی، نجفی و شریعتمداری باید حداکثر استفاده بشود.»[80] در یک مورد دیگر با سخنرانی آقای فخرالدین حجازی در مسجد جامع تبریز، چون از طرفداران آیت‌الله قاضی طباطبایی کسی شرکت نکرد، ساواک اعلام کرد که چون سخنران از طرف شریعتمداری به تبریز آمده و هدفش این بود که مسجد جامع همچون دارالتبلیغ در اختیار آن‌ها قرار گیرد، آن‌ها از حضور در جلسه خودداری کردند.[81] در گزارشی دیگر در تاریخ 20 بهمن 1347 آمده که چون محمد مفتح دعوت آقای شریعتمداری جهت تدریس در دارالتبلیغ را نپذیرفته و از طرفداران امام خمینی است، لذا روابط نامبرده با ایشان تیره و تار است.[82]

به نظر می‌رسد آنچه این موضوع را ختم به خیر کرد، مواضع هوشیارانه امام خمینی در مقابل تأسیس دارالتبلیغ بود.[83] موضع‌گیری ایشان باعث شد تا به تدریج از تب و تاب فعالیت‌های دارالتبلیغ کاسته شده و به این ترتیب انسجام درونی حوزه علمیه حفظ گردد.

 

ماجرای کتاب شهید جاوید

نعمت‌اللّه صالحی نجف‌آبادی در سال 1349 کتابی با نام شهید جاوید نوشت. در این کتاب نویسنده معتقد بود که امام حسین(ع) هر چند در ابتدا برای تشکیل حکومت و اصلاح جامعه قیام کردند، اما با تغییر وضعیت سیاسی، از ادامه قیام منصرف و قصد داشتند به مکه برگردند، اما با ممانعت لشکریان یزید، ناچار به جنگ با آنان شد و به شهادت رسیدند. مخالفین این عقیده بر آن بودند که امام قبل از حرکت از ماجرا اطلاع داشت و برای انجام تکلیف الهی و به جا آوردن عهدی که با خداوند بسته بود به کربلا آمد. پس از انتشار کتاب مذکور، نظرات مختلفی از سوی علما و صاحبنظران ارائه شد و به تدریج این مساله در شهرهای مختلف و در مجالس مذهبی و روی منابر مطرح گردید.[84] ساواک با مشاهده اختلاف علما و از فرصتی که پیش آمده بود استفاده نمود و به منظور شعله‌ور کردن این شکاف در بین روحانیان وارد میدان شد. در این راستا ساواک تمام تلاش خود را به کار برد تا انتشار کتاب را به موضوعی برای ایجاد اختلاف بین طرفداران امام خمینی به عنوان موافقان کتاب و طرفداران آیت‌الله گلپایگانی به عنوان مخالفان تبدیل کند.[85] در سندی دیگر موافقین و مخالفین به طرفداران عقاید دکتر شریعتی و شهید جاویدی‌ها و معتقدین به روحانیون سنتی تقسیم بندی شدند.[86] در ذیل یکی دیگر از گزارش‌های ساواک با موضوع «اختلاف عدّه‌ای از روحانیون بر سر کتاب شهید جاوید» این طور آمده است: «در حال حاضر اگر اختلاف این عدّه از روحانیون به نحوی بیشتر شود و به خصوص که ماه رمضان در پیش است می‌توان بهره‌برداری نمود چون تمام طرفداران خمینی سعی می‌نمایند که این اختلاف را از بین ببرند.»[87] بعد از تقریظی که آیت‌الله علی مشکینی و آیت‌الله حسینعلی منتظری بر کتاب شهید جاوید نوشتند، ساواک شایع کرد که با این کار دیگر آبرویی برای آن‌ها نمانده است.[88] ساواک اختلاف بین موافقین و مخالفین را به حدّی اعلام کرد که «احتمال دارد در مدرسه فیضیه و دارالشفاء بین طلاب زد و خورد شود.»[89] حال آن که حکومت از تجدید چاپ کتاب خرسند و با تایید آن در جهت اوج‌گیری اختلاف کوشش کرد.[90]

 

تدوام اختلاف‌انگیزی در سال‌های پایانی حکومت پهلوی

در نوزدهم مهرماه 1351، ساواک تهران خبری مبنی بر سخنرانی علما به اسامی: مرتضی مطهری، محمد امامی کاشانی، دکتر جواد مناقبی، ناصر مکارم شیرازی، ابوالقاسم خزعلی و سید عبدالکریم هاشمی‌نژاد به مدت 5 شب در تلویزیون ملی ایران منتشر کرد. این اظهارات چالش‌های زیادی به دنبال داشت، برخی معتقد بودند که نباید این افراد، دعوت را قبول کرده و سخنرانی کنند، آقای امامی کاشانی طرح این بحث را به خاطر ایجاد تفرقه بین جامعه روحانیت دانست. ساواک جهت جایگزین کردن فلسفی در مسجد سید عزیزالله پیشنهاد کرد از وعاظ نزدیک به حکومت چون دکتر جواد مناقبی، کمال سبزواری و شیخ باقر نهاوندی در ماه مبارک رمضان استفاده شود.[91]

در هشتم آذرماه 1351 اداره کل سوم ساواک جهت خنثی کردن فعالیت‌های انقلابی شیخ بهاءالدین محلاتی، به ساواک استان فارس دستور داد تا بین آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب و ایشان تفرقه ایجاد کند، به طوری که «موجبات تضعیف او را فراهم و ضمناً از ناحیه وعاظی که در اختیارند من غیرمستقیم و بدون ذکر نام به عنوان یک نفر روحانی خودخواه و متظاهر که بی‌توجه به مصالح مسلمین سعی در بزرگ ساختن خود دارد مورد حمله و انتقاد قرار گیرد.»[92] ضمن این که تلاش کرد تا دیدار سید ابراهیم دستغیب از روحانیون درباری با شاه در شاهچراغ را به دروغ به آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب نسبت داده و به این وسیله از میزان اعتماد مردم به طرفداران امام بکاهد، هرچند امام خمینی با درک این مطلب و ارسال نامه‌ای به علمای شیراز باعث برملا شدن این توطئه گردید.[93]

در قزوین هم ساواک به دنبال ایجاد تفرقه بین آیت‌الله سید عباس ابوترابی و دیگر علمای شهر بود.[94]

همچنان که قبلاً اشاره شد متهم کردن روحانیون به ارتباط با دربار و حکومت یکی از حربه‌های آن‌ها جهت کاستن از جایگاه روحانیون در بین مردم و ایجاد اختلاف بین آن‌ها بود. در گزارشی در 15 دی ماه 1356 درباره موضوع اعلام مرجعیت حضرت امام بعد از بررسی علل افزایش محبوبیت او در بین توده‌های مردم، و این که ایجاد محدودیت برای ایشان برعکس پاسخ داده است، راهکاری که برای کاهش جایگاه امام خمینی پیشنهاد شد، رواج شایعه ارتباط او با دولت بود. از آنجا که متن گزارش از اهمیت بسیار برخوردار است متن کامل آن به شرح زیر آورده می‌شود: «با تحقیقاتی که در منطقه استحفاظی به عمل آمد تاکنون مطلبی از طرف طبقات مختلف در زمینه مرجع تقلید شدن وی شنیده نشده، لکن تبلیغاتی که بر له خمینی می‌شود روز بروز به محبوبیت وی اضافه می‌شود و چنین به نظر می‌رسد در حال حاضر تنها روحانی که بین طبقات مختلف به خصوص جوانان و متعصبین مذهبی و بازاریان از محبوبیت خاصی برخوردار است خمینی می‌باشد که دلیل آن نیز محدودیتی است که جهت عنوان نمودن نام خمینی و طرفداری از او برای طبقات مختلف به وجود آمده که خود این ممنوعیت مرغوبیت پیدا کرده و موجب تهییج و تجری مردم در زمینه طرفداری از خمینی گردیده است و چنین متصوّر است که تاکنون هر اقدامی که بر علیه خمینی به عمل آمده نتیجه آن در متن طبقات معکوس بوده است. از سوی دیگر عدم تقویت آیات مقیم ایران برای رقابت با خمینی میدان را برای شخص فوق بی‌رقیب گذاشته؛ مضافاً این که پشتیبانی و تبلیغ گروه‌های خرابکار و کمونیست و ضد مذاهب از شخص موصوف به عنوان فرد مخالف با دستگاه مزید بر علت محبوبیت وی گردیده است که به نظر اینجانب بهترین راه‌حل این است که وی را به نحوی جزء عاملین دولت معرفی نمایند؛ زیرا این عمل را در مشهد با آیت‌الله میلانی عملی و نتیجه مثبت به دست آمد و خیلی از افراد از اطراف وی متفرق گردیدند و از وجوه وی به حدّ قابل ملاحظه‌ای کاسته شد.»[95]

از دیگر مصادیق این تفرقه‌افکنی‌ها، پاسخ به یحیی لیقوانی، رئیس ساواک استان آذربایجان شرقی، در هفتم اسفند ماه 1356 بود. وقتی نامبرده از تکرار اقدامات انقلابی مردم تبریز در شهرهای اردبیل، مراغه و میاندوآب خبر داد؛ حاجعلی‌لو، رئیس سازمان اطلاعات و امنیت اردبیل، چاره کار را در «ایجاد تفرقه و دودستگی بین طرفداران محمد مسائلی از روحانییان افراطی این شهر» دانست.[96]

در یکی از اسناد ساواک در تاریخ 29 تیرماه 1357 پرویز ثابثی این طور پاراف کرد که جهت ایجاد اختلاف بین آیت‌الله حسن طباطبایی قمی و امام خمینی «نامه‌ای برای آیت‌الله قمی ارسال و در آن نوشته شود که خمینی، روحانیت و مرجعیت تو را به رسمیت نمی‌شناسد، ولی پسر تو در بین اهل علم به نفع خمینی تبلیغ
می‌کند..»[97] زمانی هم که آیت‌الله بهاء‌الدین محلاتی شیرازی به منظور زیارت حضرت رضا(ع) به مشهد مسافرت کرد، دیدارهایی او با آیت‌الله میلانی و آیت‌الله قمی باعث هراس ساواک و حکومت شد. آن‌ها سعی کردند با ایجاد تفرقه از ایجاد همفکری ایشان با مراجع مشهد ممانعت کنند. راهکار ساواک مشهد ورود از طریق فرزند قمی و الغاء این شبهه بود که «محلاتی از طرف نهضت آزادی و جبهه ملی مأموریت دارد که در مشهد تحریکاتی بنماید.» لذا بایستی تا جای ممکن از او دوری کرد. ساواک مدعی است که این ترفند عملیاتی شد چرا که وقتی آیت‌الله میرزا حسین فقیه سبزواری از آیت‌الله محلاتی و آیت‌الله قمی برای شرکت در جلسه دعوت کرد، آیت‌الله قمی در جلسه شرکت نکرده است.[98]

در بولتن ویژه با شماره 6774 /312 مورخ 15 /6 /1357 ساواک با عنوان «درباره روابط دولت و روحانیون» برنامه‌ای را برای ایجاد تفرقه بین مراجع طراحی کرد. طبق این برنامه قرار بود که اعلام گردد که برای بازگشت امام به کشور ممانعتی وجود ندارد و با انتشار به تنی چند از مراجع اعلام نماید که بین دولت و آن‌ها تفاهم وجود داشته و توصیه‌های آن‌ها مورد عمل قرار گرفته است.[99]

در 29 آذرماه 1357 در سندی با موضوع «دکتر سید محمد حسینى بهشتى، واعظ» نظر رئیس عملیات ساواک جهت خنثی‌سازی فعالیت‌های ایشان و دیگر روحانیون، ایجاد شکاف و نفاق به نفع حکومت بیان شده است.[100] ساواک همچنین برای تضعیف جایگاه حجت‌الاسلام عباس پورمحمدى ماهونکى، امام جماعت شهر رفسنجان، طرح جامعی را طراحی کرد. از جمله بندهای این طرح رواج شایعه از طریق دیگر علمای محل مبنی بر حیف و میل اموال شرعی و سهم امام، انحراف جنسی و اخلاقی و ارتباط ایشان با دستگاه‌های دولتی بود، تا بدین وسیله بین روحانیون و نیروهای مذهبی و حجت‌الاسلام پورمحمدی تفرقه ایجاد کنند.[101]

سیاست ایجاد تفرقه و اختلاف‌افکنی بین روحانیت تا روزهای پایانی عمر حکومت همچنان ادامه داشت. در 27 دی ماه 1357 و بعد از خروج شاه از کشور، در گزارشی اعلام گردید که بین مراجع و روحانیون ایران همواره اختلاف وجود داشته و همچنان هم ادامه دارد.[102] در دوم بهمن ماه هم با استناد به مطلب روزنامه آیندگان مبنی بر این که شریعتمداری از طرفداران آمریکاست، آمده که «با انتشار خبر مراجعت خمینی، اختلافات قبلی بین روحانیون و طلاب فارس و ترک زبان تشدید و از هم اکنون قابل پیش‌بینی است که در صورت مراجعت خمینی اختلافات شدت یافته و امکان بروز برخوردهائی وجود دارد.»[103] در 12 بهمن‌ماه هم در سندی آمده که آیت‌الله گلپایگانی و آیت‌الله مرعشی نجفی از این که امام در تصمیم‌گیری‌ها با آن‌ها مشورت نمی‌کند گلایه‌مند هستند.[104]

 

واکنش روحانیون به عملکرد تفرقه‌انگیز حکومت

جهت خنثی‌سازی تفرقه‌افکنی‌های حکومت و نیروهای نفوذی ساواک، اعلامیه‌هایی با امضاء «فضلا و مدرسین حوزه علمیه قم» در شهر قم پخش شد که تأکید شده بود «دولت برای منصرف ساختن اذهان عمومی و ایجاد اختلاف در بین گروه‌های مختلف اجتماعی مبادرت به انتشار اعلامیه‌های گوناگون نموده، از مردم دعوت شده به مفاد این گونه اعلامیه‌ها توجهی ننمایند و مبارزه فرسایشی خود را به رهبری روح‌الله خمینی تا اخذ نتیجه نهائی، علیه رژیم ایران ادامه دهند.»[105] در نامه‌ای هم که از سوی آیت‌الله گلپایگانی صادره شده، بر اجتناب از تفرقه تأکید شده است.[106] آیت‌الله محمد صدوقی نیز در اعلامیه‌ای از اصناف و بازاریان خواست که به تقاضای دولت مبنی بر معرفی نمایندگانی برای مذاکره با دولت اعتنا نکنند چرا که «این حیله شیطانی دولت و دسیسه‌ای است که می‌خواهد به وسیله آن بین صفوف محکم اصناف تفرقه اندازد.»[107] در سی‌ام آذرماه 1357 هم اعلامیه‌ای از طرف فضلا و محصلین قم در مورد اعلامیه‌های جعلی که از طرف حکومت شاه برای تفرقه‌افکنی میان مردم و یا بین روحانیان صورت می‌گیرد توزیع شد که در آن آمده بود «در یکی دو ماه گذشته اعلامیه‌ای علیه آیت‌الله العظمی خویی و منسوبین ایشان منتشر نمودند. سپس آژیر خطری در 30 صفحه علیه آیت‌الله العظمی شریعتمداری تحت عنوان دفاع از اهداف امام خمینی در خارج از کشور چاپ و در ایران منتشر ساختند و اکنون اعلامیه‌ای در چهار صفحه به صورت پلی‌کپی به عنوان انتقاد از آیت‌الله العظمی امام خمینی و به عنوان طرفداری از آیت‌الله شریعتمداری و آیت‌الله گلپایگانی پخش نموده‌اند تا به خیال خود هواداران این مراجع را حداقل در حوزه‌های علمیه به جان هم بیندازند. برای همین منظور اعلامیه‌ای در اصفهان به وسیله هلی‌کوپتر علیه آیت‌الله شریعتمداری پخش نموده‌اند. در مشهد خوابنامه‌ای به نام آیت‌الله قمی جعل نمودند و در تهران تلگرافی ساختگی به امضای امام خمینی علیه حضرت حجت‌الاسلام آقای قاضی تبریزی فتوکپی کردند و اعلامیه‌ای تایپ شده به امضاء یکی از وعاظ درباره امام خمینی منتشر نمودند. این اقدامات... هدفی جز این ندارد که افکار مسلمانان مبارز ایران را از هدف اصلی دور سازند و با ایجاد اختلافات داخلی آنان را از هم جدا کنند.»[108]

 

پی‌نوشت‌ها:


[1]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1386، ج 24، ص 54؛ و همان، 1379، ج 7، ص 372 به نقل از اسناد انقلاب اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1374، ج 2، ص 326 و 327.

[2] . جهت اطلاع از اسامی بازداشت شدگان رجوع کنید به کتاب؛ قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1378، ج 3، ص 75.

[3]. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی 982، سند شماره 51؛ شماره بازیابی 949، سند شماره 6؛ شماره بازیابی 116، سند شماره 81.

[4] . ابوالفتح مومن، «در آن هوای گرگ و میش، دستگیری امام خمینی و مهاجرت علما به تهران در سال 1342»، نشریه زمانه، شماره 9، خرداد 1382، ص 30؛ غلامرضا سلیمانی، «مهاجرت سال 1342ش علما به تهران و تلاش برای آزادی حضرت امام خمینی، نشریه پانزده خرداد، دوره اول، شماره 26 و 27، تابستان و پاییز 1376، ص 198 و 199.

[5] . قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، همان، ج 3، ص 382.

[6] . همان، ص 322.

[7] . همان، ص 337-338.

[8] . همان، ص 270.

[9] . همان، ص 345.

[10] . همان، ص 355.

[11] . همان، ص 294.

[12] . همان، ص 295.

[13] . آیت‌الله العظمی سید محمدهادی میلانی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1388، ج 1، ص 159؛ ابوالفتح مؤمن، همان، ص 30.

[14] . قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، همان، ج 3، ص 396.

[15] . قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، همان، ج 3، ص 418.

[16] . خاطرات علی‌اکبر مـسعودی خمینـی، تدوین جواد امامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، ص 274-272؛ خاطرات 15 خرداد، مصاحبه صادق خلخـالی، تدوین‌گر علی باقری، تهران، دفتر ادبیات انقلاب، دفتر پنجم و ششم، 1376، ص187؛ خاطرات 15 خرداد، مصاحبه سید محمود مرعشی نجفی، همان، ص 236-237.

[17] . هر چند در سند حاج میرزا عبدالله آشتیانى قید شده، اما حاج میرزا احمد آشتیانى صحیح است.

[18] . قیام 15 خرداد به روایت ساواک، همان، ج 3، ص 396.

[19] . همان، ص 417.

[20]. همان.

[21] . همان، ص 515.

[22] . همان، ص 537.

[23] . همان، ص 275.

[24] . همان، ص 303.

[25] . همان، ص 396.

[26] . آیت‌الله العظمی سید محمدهادی میلانی به روایت اسناد ساواک، همان، ج 1، ص 159.

[27] . اسماعیل حسن‌زاده، «تحلیل رفتار سیاسی عالمان شیعی، مطالعه موردی: پدیده مهاجرت چهل روزه 1324، نشریه مطالعات تاریخ اسلام، شماره 3، زمستان 1388، ص 55 .

[28] . قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، همان، ج 3، ص 431.

[29] . همان، ص 392.

[30] . همان، ص 251 و 252.

[31] . ابوالفتح مومن، همان، ص 31.

[32] . حمیدرضا دالوند، انقلاب اسلامی در لرستان، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، ص 70.

[33] . جهت اطلاع بیشتر رجوع کنید به حسن شمس‌آبادی، نقش علمای مشهد در انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1389.

[34] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1400، ج 4، ص 233 و 234.

[35]. آیت‌الله العظمی سید محمد هادی میلانی، همان، ج 2، ص 2.

[36] . همان، ج 1، ص 88.

[37] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، همان، ج 4، ص 182.

[38] . همان.

[39] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، تهران، سروش، 1376، ج 1، ص 489.

[40] . پرداخت شهریه از رسوم متداول حوزه‌های علمیه و علماء و خصوصاً مراجع تقلید بوده و اتفاقاً آیت‌الله میلانی به طلبه‌های مدارس خان و حقانی در قم هم شهریه پرداخت می‌کرد و لذا پرداخت شهریه به طلاب مدرسه خود ایشان شایعه‌ای بود که توسط ساواک دامن زده شد. این نکته را هم بایستی اشاره کرد که ساواک مساله پرداخت شهریه را با جدیت دنبال می‌کرد و نسبت به آن حساسیت نشان می‌داد. از جمله این که واسطه ارسال شهریه بین طلاب چه کسانی هستند؟ اسامی گیرندگان شهریه چیست؟ و عوامل جمع‌آوری پول‌ها چه کسانی هستند.(آیت‌الله العظمی سید محمدهادی میلانی، همان، ج 2، ص 464)

[41] . همان، ج 2، ص 479.

[42] . همان، ص 480.

[43] . همان، ص 432.

[44] . همان، ج 3، 1381، ص 90.

[45] . همان، ج 2، صفحات 513 ـ 514، 516، 550.

[46] . همان، ص 550.

[47] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، همان، ج 5، ص 93.

[48] . آیت‌الله العظمی سیدمحمد هادی میلانی، همان، ج 1، ص 79.

[49] . همان، ص 97؛ و انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، همان، ج 1، ص 18 پاورقی.

[50] . آیت‌الله العظمی سیدمحمد هادی میلانی، همان، ج 1، ص 107.

[51] . همان، ص 132.

[52] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، همان، ج 5، ص 34.

[53] . همان، ص 44.

[54] . آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی 122، اسناد شماره 93 ـ 94.

[55] . موضوع درباره خواب دیدن آیت‌الله حسن طباطبایی قمی است که ایشان امام زمان و همچنین امام رضا(ع) را در عالم خواب مشاهده و چون شاهنشاه در پناه آن دو امام(ع) قرار دارد، لذا بایستی مورد حمایت قرار گیرد. (انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج 20، ص 42 و 111)

[56] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، همان، ج 4، ص 181.

[57] . همان، ج 5، ص 102.

[58] . آیت‌الله العظمی میرسید علی موسوی بهبهانی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1394، ص 68.

[59] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، همان، ج 4، ص 322 و 323.

[60] . همان، ص 257.

[61] . انقلاب اسلامی به روایت ساواک، استان خراسان رضوی، همان، ج 5، ص 136.

[62] . آیت‌الله العظمی سیدمحمد هادی میلانی، همان، ج 2، ص 541.

[63] . همان، ص 512.

[64] . همان، ص 71 و 520؛ و انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، همان، ج 5، ص 92.

[65] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج 1، تهران، سروش، 1376، ص 71.

[66] . همان، ص 408.

[67] . جهت اطلاع بیشتر رجوع کنید به مقاله: «آغاز و پایان سرلشکر حسن پاکروان دومین رئیس ساواک» سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[68] . اسماعیل حسن‌زاده، همان، ص 295.

[69] . همان، ص 305.

[70] . قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، همان، ج 5، ص 207.

[71] . پایگاه‌های انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، مدرسه فیضیه، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1380، ص 208.

[72] . اشاره به تأسیس هیئت علمى و فرهنگى چهارده معصوم به نام احمدیه در اصفهان دارد. در همین باره بنگرید: مؤسسه دینی و فرهنگی و دبیرستان احمدیه اصفهان و فعالیت‌های مرحوم استاد علی اکبر پرورش و دو نامه امام خمینی به آیت‌الله سید حسین خادمی در باره مؤسسه احمدیه اصفهان، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[73] . خادم شریعت، شرح مبارزات حضرت آیت‌الله سید حسین خادمی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1388، ص 151. درباره انتشار و توزیع قرآن پهلوی و نحوه برخورد علماء با آن بنگرید به: پهلوی اول و دوم و تظاهر به دینداری؛ بررسی گونه‌ها و محتوای اسنادی پرونده موضوعی قرآن پهلوی(آریامهری) در ساواک؛ ورود قرآن آریامهری به سمنان و شرکت نکردن روحانیان در مراسم استقبال، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[74] . گفت و شنود، مکالمات بیت شهید آیت‌الله محمد صدوقی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1395، ج 1، ص 25.

[75] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج 24، ص 257.

[76] . همان، ص 88.

[77] . آیت‌الله العظمی حاج سید محمدرضا گلپایگانی به روایت اسناد ساواک، همان، ج 1، ص 157.

[78] . قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، همان، ج 6، ص 170.

[79] . آیت‌الله العظمی حاج سید محمدرضا گلپایگانی به روایت اسناد ساواک، همان، ج 1، ص 259. درباره دارالتبلیغ اسلامی و نقش آن در ایجاد اختلاف و شکاف بین روحانیت بنگرید به: تأسیس دارالتبلیغ اسلامی توسط آقای سید کاظم شریعتمداری در قم و نظر امام خمینی درباره آن؛ ماجرای میانجیگری مرحوم علامه سید محمدحسین طباطبایی در باره تأسیس دارالتبلیغ اسلامی؛ گذری بر زندگی علمی و سیاسی آقای سید کاظم شریعتمداری، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[80] . همان، ج 2، ص 320.

[81] . فخرالدین حجازی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1383، ص 103.

[82] . شهید آیت‌الله دکتر محمد مفتح به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1381، ص 208. درباره
بهره‌برداری‌های ساواک از این مساله رجوع کنید به: استاد شهید مرتضی مطهری به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1383، ص 315، آیت‌الله العظمی ناصر مکارم شیرازی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1396، ج 1، ص 367.

[83] . قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، همان، ج 6، ص 370.

[84] . شیخ حسین لنکرانی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1383، ص 335.

[85] . یاران امام به روایت اسناد ساواک‌ علی‌اکبر فیض مشکینی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1388؛ صفحات 196-198 و 205-206.

[86] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان اصفهان، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1388، ج 2، ص 100. رجوع کنید به آیت‌الله محمدصادق خلخالی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1384، ص 195.

[87] . شیخ حسین لنکرانی به روایت اسناد ساواک، همان، ص 350.

[88] . آیت‌الله العظمی علی‌اکبر فیض مشکینی به روایت اسناد ساواک، همان، ص 181.

[89] . همان، ص 189.

[90] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان،1379، ج 7 ، ص 96. در این باره همچنین بنگرید به: کتاب «شهید جاوید» و اختلاف ایجاد شده بین علماء و طلاب و دستور شاهانه برای تار و مار نمودن روحانیان مبارز، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[91] . استاد شهید مرتضی مطهری به روایت اسناد ساواک، همان، ص 403؛ آیت‌الله العظمی ناصر مکارم شیرازی به روایت اسناد ساواک، همان، ج 1، ص 533.

[92] . آیت‌الله حاج شیخ بهاءالدین محلاتی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1390، ج 2، ص 124.

[93] . یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1378، ص 276. همچنین بنگرید: نقل قول نامه‌ای از امام خمینی(ره) درباره شهید آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب در سال 1343، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[94] . یاران امام به روایت اسناد ساواک، حجت‌الاسلام حاج سید علی‌اکبر ابوترابی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1381، سند شماره: 3325 / 23 ﻫ – 28/ 8/ 1351.

[95] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج 1، تهران، سروش، 1376، ص 386.

[96] . همان، ج 3، ص 175.

[97] . همان، ج 7، ص 98.

[98] . آیت‌الله العظمی سید محمدهادی میلانی به روایت اسناد ساواک، همان، ج 2، ص 342.

[99] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج 10، ص 517 و 518.

[100] . استاد سید علی اکبر پرورش به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1394، ص 225

[101] . اتفاقات تاریخی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1386، ج 2، ص 193.

[102] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج 24، ص 145.

[103] . همان، ص 238.

[104] . همان، ج 25، ص 401.

[105] . همان، ج 21، ص 306.

[106] . همان، ج 24، ص 210، جهت اطلاع بیشتر در این باره رجوع کنید به انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج 25، ص 31.

[107] . اسناد انقلاب اسلامی، ج 2، ص 469، ص 470؛ همچنین مراجعه کنید به انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج 15، ص 405.

[108] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج 21، ص 306 به نقل از اسناد انقلاب اسلامی، ج 4، همان، ص 680 و 681. همچنین در باره ایجاد اختلاف توسط ساواک بین روحانیون و مردم بنگرید به: طرح ایجاد اختلاف بین مراجع عظام از طرف ساواک در سال 1357 و سیاست ایجاد اختلاف بین ترک‌ها و فارس‌ها توسط ساواک، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

































امام خمینی در دهه 40


آیت‌الله سید احمد خوانساری


آیت‌الله سید حسن قمی


آیت‌الله سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی. دهه 40


آیت‌الله سید کاظم شریعتمداری


آیت‌الله سید محمد بهبهانی


آیت‌الله سید محمدرضا گلپایگانی


آیت‌الله سید محمدهادی میلانی


شهید آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب


شهید آیت‌الله محمد صدوقی


 

تعداد مشاهده: 3746


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.