امام صادق(ع) فرمودند: از گذشته دنیا عبرت گیرید آیا دنیا برای کسی باقی مانده یا کسی از بلندپایگان یا فرودستان و دولتمندان و تنگدستان و دوستان و دشمنان در آن پایدار مانده است؟ همچنین پیوستن آیندگان به گذشتگان، همانند پیوند امواج آب‌ها به یک دیگر است. سفینه البحار، جلد 2، صفحه 146، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

ذخیره تاریخ گذشته و حوادث گذشته را از عزیزترین ذخایر بدانید. آن را مبادا مورد غفلت قرار دهید که این غفلت، خسارت‌های بزرگی به بار خواهد آورد. مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از فرماندهان سپاه- 24/6/1378

مقالات با درج سند

شاهزاده بیمار؛ زندگی احمدرضا پهلوی


تاریخ انتشار: 02 اسفند 1402

احمدرضا پهلوی

چکیده

احمدرضا دومین فرزند رضاخان از عصمت‌الملوک دولتشاهی (متولد ۱۳۰۴خ/۱۹۲۵م- تهران) تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان نظام به انجام رساند. سپس وارد دبیرستان نظام شد اما به دلیل اشغال ایران (شهریور ۱۳۲۰) و تبعید رضاخان، وی با پدرش به موریس رفت و تحصیلاتش ناتمام ماند. پس از مرگ رضاخان، مرداد ۱۳۲۳ وارد مدرسه امریکایی بیروت شد و تحصیلاتش را ادامه داد. احمدرضا پس از مدتی به ایران بازگشت و در فروردین ۱۳۲۵ با سیمین‌تاج بهرامی، دختر حسین بهرامی (احیاءالسلطنه) ازدواج کرد. سپس او را طلاق داد و در سال ۱۳۳۷ با رُزا بزرگ‌نیا ازدواج کرد. منزوی بودن احمدرضا در بین سایر اعضای خاندان که ظاهراً ریشه در نوعی بیماری روانی داشت، باعث شد که احمدرضا از موقعیتی برابر با سایر فرزندان رضاخان برخوردار نباشد. وی مانند دیگر اولاد رضاخان بر سر مسائل مختلف با برادرش محمدرضا اختلاف داشت. احمدرضا ریاست ورزش‌های زمستانی را برعهده داشت و بیشتر فعالیت‌های وی در زمینه‌های اقتصادی و سوءاستفاده از موقعیت دربار بود. احمدرضا قبل از انقلاب بدون اطلاع محمدرضا همراه خانواده‌اش از کشور فرار کرد و در سال ١٣٦٠خ /١٩٨١م به علت ابتلا به سرطان خون در فرانسه درگذشت.

کلیدواژه: احمدرضا پهلوی، فساد اقتصادی، انزوا، بیماری

 

مقدمه

تاکنون نقش برادران شاه در عرصه سیاسی و اقتصادی ایران در دوران رژیم پهلوی کمتر مورد توجه قرار گرفته است. اگر چه نقش سیاسی برادران شاه به دلیل عدم سپردن مناصب سیاسی به آن‌ها، بیشتر در حد زدوبندهای سیاسی یا شایعات جانشینی باقی ماند، اما در عرصه اقتصادی آن‌ها با سوءاستفاده از موقعیت دربار به ثروت اندوزی و کسب ثروت از روش‌های غیرقانونی پرداختند. در این نوشتار زندگی احمدرضا پهلوی به عنوان یکی از برادران شاه مورد کند و کاو قرار گرفته و بخشی از فعالیت‌های وی توصیف شده است.

 

تحصیلات

احمدرضا با این که در دبستان و دبیرستان نظام درس می‌خواند و علیرغم تمهیدات مسئولان دبستان و مدرسه نظام، پیگیری و سختگیری رضاشاه نسبت به تحصیل شاهپورها، وضعیت تحصیلی بعضی از آن‌ها مثل احمدرضا نتیجه ضعیف بود:

وزارت جنگ؛ اداره دبستان نظام

کفالت ستاد ارتش

گزارش

 ... محترماً معروض می‌دارد نتیجه امتحانات سالیانه ۱۷-۱۶ والاحضرتین شاهپور احمدرضا و محمودرضا را در یک برگ به پیوست تقدیم و خاطر مبارک را مستحضر می‌دارد با جدیت‌هایی که از طرف دبستان نسبت به پیشرفت تحصیلی والاحضرت شاهپور احمدرضا در هذا السنه معمول گردیده معهذا به واسطه کمی استعداد از دو درس حساب و هندسه ضعیف که بایستی پس از تابستان مجدداً امتحان دهند. علی هذا مستدعی است امر و مقرر فرمایید در ایام تعطیلی مشغول مطالعه دروس مزبوره گردیده که در موعد مقرره موفقیت کامل حاصل فرمایند.

 رئیس دبستان نظام- سرگرد صدوقی

عیناً از شرف عرض گذشت فرمودند مراتب مربوط به ضعف والاحضرت شاهپور غلامرضا و والاحضرت شاهپور احمدرضا به دفتر والاحضرت همایونی ولایت عهد نوشته که در تابستان باید ایشان خود را حاضر کنند که تقویت شوند و من بعد دنباله تحصیل خود را بگیرند. ۱/۴/۱۳۱۷ (اسناد دربار، ش س ۷۹۶۱؛ ۳۰/۳/۱۳۱۷)

مذاکرات «ریدر ویلیام بولارد» سفیر انگلیس در ایران، در 19 شهریور 1320 با سفیر شوروی، تحقیر نهاد سلطنت در ایران و بیانگر نگاه متفقین به خانواده پهلوی است. وی می‌نویسد:

من به جزء ابلاغ این عقیده بسیاری از ایرانیان به سفیر شوروی که سومین پسر [شاه] هم به علت شخصیت و هم به این دلیل که مادرش قاجاری است – هر چند نه از دودمان سلطنتی- برای ولیعهدی ارجحیت دارد، کار دیگری انجام نداده‌ام. یکی از بزرگترین مشکلات ما عدم وجود راه حلی است که مورد تأیید اکثریت یا حتی بخش قابل ملاحظه‌ای از ایرانیان باشد. آن‌ها فقط با این موافقند که دومین پسر، غیرقابل قبول خواهد بود. عده‌ای فکر می‌کنند که چهارمی از همه بهتر است، گروهی دیگر می‌گویند که همه آن‌ها لوس و تباه شده‌اند و تنها با اعطای سلطنت به پسر پنجم و یا ششم (به ترتیب پانزده ساله و نه ساله) تحت نظر یک نایب‌السلطنه می‌توان جلوی زوال را گرفت. (سرریدر بولارد، ۱۳۷۱: ۱۸۵، ۱۸۴)

با تبعید رضاخان به موریس، احمدرضا که شانزده سال داشت وی را همراهی کرد. او که تحصیلاتش ناتمام مانده بود در این دوره تحصیلاتش را زیر نظر «امیل لاوال» ادامه داد. (مرکز اسناد مؤسسه تاریخ معاصر ایران، سند شماره ۲- ۳۲۲۶- ۱۱۲ الف) از اوایل سال ۱۳۲۲ رضاخان اصرار داشت فرزندانش را بـه بـهـانه ادامـه تحصیل به ایران بازگرداند، اما با مخالفت دولت انگلستان مواجه شد و تقاضاها و تلاش‌های وی در این زمینه بی‌نتیجه ماند. از سوی دیگر محمدرضا پهلوی نیز چندان تمایلی به بازگشت برادران خود به ایران نداشت و در پاسخ به درخواست‌های مکرر رضاخان اعلام می‌کرد که اوضاع ایران برای بازگشت آن‌ها مساعد نیست و نمی‌توان تحصیلات و اقدامات شاهپورها را در ایران به خوبی کنترل کرد. (حدیدی و فرهمند، ۱۳۸۴: ۲/۵۰۳) برای رفع این معضل ابتدا به رضاخان پیشنهاد شد که معلمان با تجربه‌ای برای تعلیم فرزندان وی به موریس اعزام شوند که رضاخان با این پیشنهاد مخالفت کرد. در اسناد به «آلفرد بودر روزه» اشاره شده که ارنست پرون وی را به عنوان معلم فرزندان رضاخان به آفریقای جنوبی اعزام کرده است؛ با توجه به سابقه وابستگی پرون به سازمان‌های اطلاعاتی غرب، به نظر می‌رسد دولت بریتانیا علیرغم برکناری رضاخان از پادشاهی و تبعید او به دوردست‌ترین نقطه باز هم او را رها نکرده و در پوشش معلم به کنترل رضاخان و فرزندانش پرداخته است.

ژوهانسبورگ

شاهپور علیرضا پهلوی

امیدوار است که سلامت کامل داشته باشید. نامه‌های شما را با علاقه به مقصد رسانیدم. خیال شما راجع به وضعیت مستخدمین آسوده باشد. اقدام لازم به عمل می‌آوریم. تصمیم داریم-الفرد بودر روزه- را به سمت معلمی والاحضرت‌های جوان با هزینه دربار شاهنشاهی اعزام نماییم. خواهشمند است فوراً نظر خودتان را به اعلیحضرت، تهران مخابره نمایید. تقدیم احترام به اعلیحضرت پدرتان، بهترین یادگارها برای شاهپورها برادرتان، علاقه محترمانه برای خود والاحضرت.

 ارنست پرون

 (رستمی، ۱۳۸۴: ۳/۱۹۵، ۱۹۴).

علیرغم این اقدامات موضوع اعزام شاهپورها به ایران همچنان مطرح بود تا این که راه سومی پیشنهاد شد و آن اعزام فرزندان رضاخان به قاهره یا بیروت جهت ادامه تحصیل بود. از این‌رو پس از ورود آنان به ایران و توقف کوتاه مدت در کشور، احمدرضا و محمودرضا در مرداد ۱۳۲۳ به بیروت و حمیدرضا و فاطمه پهلوی به مصر فرستاده شدند. احمدرضا در بیروت در مدرسه امریکایی ثبت نام کرد.(همان: ۲/۵۰۴، ۵۰۳).

 

تنش‌ها

رابطه عاطفی رضاشاه با همسرش عصمت دولتشاهی، موجب بروز حسادت شدید در تاج‌الملوک شده بود به طوری که وی ندیمه‌هایش را وادار می‌کرد با چوب و چماق عصمت‌الملوک را کتک بزنند؛ احمدرضا و حمیدرضا - فرزندان خردسال وی- که ظلم و جور تاج‌الملوک را نسبت به مادرشان می‌دیدند، در ذهن و روح خود از اعمال تاج‌الملوک ناراحت بودند و طبعاً حقد و کین وی را به دل داشتند. احمدرضا از کودکی نسبت به تاج‌الملوک بدبین بود و در برخورد با او بسیار سرد و حتی از دیدن او عصبی می‌شد. تاج‌الملوک نیز با دیدن احمدرضا فریاد می‌زد که او را از من دور کنید! احمدرضا با شمس، اشرف و غلامرضا میانه خوبی نداشت و با آن‌ها طوری رفتار می‌کرد که همه متوجه می‌شدند بین آن‌ها کدورت و اختلاف وجود دارد. (پیرانی، 1382: 317، 316)

 

ازدواج

احمدرضا در فروردین ۱۳۲۵ با سیمین‌تاج بهرامی ازدواج کرد.[1] دکتر حسین بهرامی پدر همسر وی نماینده مجلس شورای ملی در دوره‌های مختلف بود. وی در مجلس پنجم در جریان مبارزات شهید مدرس با رضاخان، نسبت به شهید مدرس اسائه ادب نموده به صورت ایشان سیلی نواخته بود. فرج‌الله (دبیر اعظم) که مدتی ریاست دفتر رضاخان را بر عهده داشت نیز برادر حسین بهرامی بود. شاهرخ (متولد ۱۳۲۶) و شهلا (متولد ۱۳۲۷)، ثمره زندگانی احمدرضا و سیمین‌تاج بودند. (حدیدی- فرهمند، ۱۳۸۴: ۵۰۴)

هشت سال پس از ازدواج، روابط احمدرضا با همسرش تیره شد و سیمین بهرامی با متهم کردن احمدرضا به بی‌وفایی از او طلاق گرفت. پس از آن احمدرضا پهلوی، ۴ سال را در تجرد گذراند؛ اما چون شایعات زننده‌ای در مورد روابط او و میگساری‌های شبانه‌اش در میان مردم منتشر شده بود، در سال ۱۳۳۷ با فشار محمدرضا شاه، با رُزا بزرگ‌نیا ازدواج کرد. (پیرانی، ٣١٤:١٣٨٢) شاهین (متولد ۱۳۳۸) شهرناز (متولد ۱۳۴۳) و پری ناز(متولد ۱۳۴۹) ثمره این ازدواج بودند. عبدالحسین تهرانی (بزرگ‌نیا) تاجری ثروتمند و از ملاکین خراسان بود و خانواده‌اش نیز از دیرباز در آن جا شهرت داشتند.[2] به گفته فردوست بیشتر فرزندان رضاخان به ویژه احمدرضا را موجوداتی بی‌اثر و بی‌فایده و اهل عیش و نوش و سوءاستفاده و فاقد عرضه معرفی کرده است. ولی در کنار آن‌ها عده‌ای بودند که از وجودشان سود می‌بردند.(فردوست، ۱۳۹۳: ۲۴۲) لذا انتساب به خانواده سلطنتی برای خانواده بزرگ‌نیا امتیازاتی در برداشت. حسین بزرگ‌نیا، سال‌ها منشی دفتر احمدرضا بود. (همان، حدیدی، فرهمند: ۵۰۴)

 

اختلافات خانوادگی

رُزا بزرگ‌نیا ظاهراً از وضع خود در دربار رضایت نداشت و همین امر منجر به بروز اختلاف وی با همسرش شده بود. منزوی بودن احمدرضا که گویا ریشه در نوعی بیماری روانی داشت و تا پایان عمر وی نیز ادامه داشت، باعث شد که احمدرضا در بین برادران شاه از موقعیتی برابر با سایر شاهپورها برخوردار نباشد. از دعوت کردن وی به میهمانی‌های دربار خودداری می‌شد و حقوق مختصری برای او در نظر گرفته شده بود؛ این وضعیت برای بزرگ‌نیا که با یک شاهزاده ازدواج کرده و انتظارات خاصی از موقعیت او داشت، قابل تحمل نبود، لذا یک اختلاف دائمی در این رابطه بین وی و احمدرضا وجود داشت. (حدیدی و اندرمانی‌زاده ۱۳۷۸: ۷- ۶)

 

فساد اقتصادی

در مورد فساد مالی تعبیرهای گوناگونی وجود دارد. یک تعریف عمومی از آن، استفاده از منصب دولتی برای منفعت شخصی است. (کافمن، ١٣٧٨: ٧٨) که به طور اخص بر رشوه‌گیری و اخاذی دلالت دارد. از سوی دیگر انواع تخلف‌ها چون کلاهبرداری، اختلاس، استفاده از دارایی‌های دولتی برای منفعت شخصی و حیف و میل کردن وجوه دولتی که سیاستمداران و مسئولان عالی‌رتبه انجام می‌دهند نیز در این تعریف می‌گنجد. اگر فساد مالی ناچیز باشد شناسایی و مجازات آن نسبتاً ساده خواهد بود، اما در صورت نهادینه شدن آن احتمال تشخیص، شناسایی و مجازات کاهش می‌یابد و انگیزه‌های افزایش فساد در آینده بیشتر می‌شود. (همان: ۷۸، ۷۹) هلیدی چند نوع فساد در دستگاه حکومتی پهلوی بر می‌شمارد؛ اختصاص پول و تسهیلات دولتی به خود و شراکت با اشخاص ثالث در معاملات دولتی و اخاذی و رشوه‌گیریهای فراوان که فرصت طلایی پول‌اندوزی در اختیار خویشان شاه قرار می‌داد. (هلیدی، ١٣٨٥: ٦٥)

قرار گرفتن شاه در رأس هرم قدرت در ایران، خاندان پهلوی را در موقعیتی برتر از دیگران قرار داده بود و افراد این خاندان از این موقعیت برای تسلط بر تمامی جنبه‌های سیاسی، اقتصادی، تجاری، مالی، اطلاعاتی و... استفاده می‌کردند. تسلط بر تمامی جنبه‌های قدرت، ثروت و همه ابزارهای لازم این امکان را به آنان می‌داد که نفوذ خود را در همه امور و فعالیت‌هایی گسترش دهند که بویی از سود پول و منفعت از آن به مشام می‌رسید. آن دسته از فعالیت‌های تجاری و اقتصادی که سود زیاد و سریع داشت مورد توجه خاص آنان قرار گرفته بود و تقریباً تمامی اعضای خاندان پهلوی، وابستگان و نزدیکان آنان نیز در این خوان گسترده دستی داشتند و هر جا که احتمال سودی و منفعتی می‌رفت می‌توان دست یک یا چندین تن از آنان را در میان دید. دربار و خاندان پهلوی برای امور شخصی اعضای خود به پول و خرج دلار نیاز داشتند. از این رو باید پذیرفت که فعالیت‌های تجاری، اقتصادی و حتی خیریه و عام‌المنفعه که اعضای خاندان پهلوی انجام می‌دادند به تمامی برای کسب سود مادی بوده است و نمی‌توان انتظار هدف و نیتی خارج از موضوع برای آن تصور کرد. اگر در ماهیت برخی فعالیت‌های به ظاهر خیریه اعضای این خاندان دقت شود، می‌توان دید که این اقدامات نیز خود مقدمه، بستر یا بهانه‌ای برای سودجویی یا جلب حمایت و نظر خارجیان بوده است. چنین اقداماتی زیر فشار خارجی یا داخلی، وسیله‌ای برای عوام فریبی و انحراف اذهان و افکار عمومی از فساد موجود بود که می‌توانست بستری مناسب برای جلب کمک‌ها و دریافت وام‌های خارجی و جلب حمایت قدرت‌های جهانی به ویژه آمریکا باشد و از انتقادات داخلی و خارجی بکاهد.

برادران شاه، از فعالیت‌های اقتصادی سودده مانند مقاطعه‌کاری‌های دولتی، خریدهای داخلی و خارجی صنایع غذایی، کشاورزی و دامپروری، معادن، خدمات مؤسسه‌های مالی و اعتباری، صنایع عظیم صنعتی مانند سیمان، شرکت‌های کشت و صنعت و مؤسسه‌ها و تیم‌های ورزشی، ساختمان‌سازی، هتل‌داری و مؤسسه‌های بازرگانی و تجاری (رواسانی، ۱۳۶۷: ۲۵۲، ۲۵۷) گرفته تا کشت خشخاش و قاچاق مواد مخدر و دریافت حق دلالی‌های کلان دست داشتند و کسب درآمد می‌کردند. احمدرضا با سوءاستفاده از موقعیت دربار، به روش‌های مختلف مشغول جمع کردن ثروت بود؛ وی، همسر و فرزندانش سهامدار عمده مؤسسات کشاورزی: شرکت کشت و صنعت شاهین‌کی (با بیست میلیون سرمایه) و شرکت کشاورزی شهرناز (برای اراضی جنگلی و قلمستان‌ها)، شرکت کشاورزی شهپرن و شرکت تهران بوره، مرکز بین‌المللی پروژه‌های ایران، شرکت توسعه تجارت شهاوران و کارخانه‌های نان ماشینی کانوش بودند.(همان) به دلیل کمبود مواد غذایی، تقاضای زیاد و سوددهی فراوان و مطمئن، شوق خاندان پهلوی برای سرمایه‌گذاری در این عرصه زیاد بود.[3] احمدرضا پهلوی، «شهپرن» و «تهران بوره» را برای واردات غله و گوشت دایر کرده بود. (بهنود، ١٣٨١: ٦٦٠، مفاسد پهلوی بختیاری، ٧٢)

سند زیر موقعیت احمدرضا و همسرش در هیأت مدیره شرکت بلوجین را نشان می‌دهد؛

جلسه مجمع عمومی عادی شرکت سهامی خاص بلوجین ایران ثبت شده به شماره ۴۶۸۹۰۰۰۰۸۲ مجمع عمومی عادی سهامداران شرکت خاص بلوجین ایران طبق دعوت‌نامه‌ای که برای بار دوم اعلام گردیده است با حضور امضاءکنندگان زیر در ساعت ۱۷ روز ۲۳ تیر ماه ۲۵۳۶ شاهنشاهی در محل شرکت تشکیل است… پس از رسمیت جلسه آقای مهندس اصغر پناهی رئیس هیئت مدیره به سمت ریاست جلسه و خانم فرود و آقای ابوالقاسم توکلی به سمت ناظر و خانم اقدس لقمان اهم به عنوان منشی انتخاب گردیدند. پس از بررسی دستور جلسه و مطالعه گزارش مدیرعامل و بازرس قانونی و تصویب بیلان و ترازنامه سال مالی ۱۳۵۵ شاهنشاهی، شرکت نسبت به موارد زیر اتخاذ تصمیم و به اتفاق آرا حاضرین در جلسه تصویب گردید. اعضای جدید به شرح زیر انتخاب و اعلام گردیدند: ١) والا حضرت شاپور احمدرضا پهلوی ٢) والاحضرت رزا پهلوی ٣) قدسی فرود جلسه در ساعت ۱۹ ختم گردید. ضمناً اعضای شرکت کننده در جلسه متفقاً به آقای محمد ناصر مشاور در وکالت و اختیار دادند که دفاتر ثبت شرکت را امضا نمایند. این صورت‌مجلس در ۵ نسخه تنظیم و به امضای حضار در جلسه رسید. احمدرضا پهلوی رزا پهلوی. (irdc، ۴۶۸۹، ص ۸۲، نیز، نک: همان، ۵۹۹۷، ۹۲)

فرح پهلوی در مورد رفتار و برخورد او با درباریان و فعالیت‌های اقتصادی احمدرضا پهلوی چنین اظهار داشته است: «شاهپور احمدرضا آدم توداری بود و حتی‌الامکان می‌کوشید در مجالس و محافل دربار حاضر نشود و دور از چشم همه باشد. او بیشتر سرمایه‌گذاری‌های خود را در خارج از کشور انجام می‌داد و از نظر مالی وضع خوبی داشت، اما هیچ کس از میزان واقعی ثروت او با خبر نبود. شاهپور احمدرضا از درآمد بنیاد پهلوی و املاک خالصه و دارایی‌های به جامانده از اعلیحضرت رضاشاه نیز سهم خود را به طور مرتب دریافت می‌کرد و شاه در مورد امور تجاری و بازرگانی او سختگیری نمی‌کرد.» (پیرانی، 1382: 323)

اگر چه روابط احمدرضا با شاه سرد بود اما بارها از حاتم‌بخشی برادر تاجدار خود از بیت‌المال برخوردار می‌شد. در یک مورد، با دستور شاه سرلشکر مزین 300 هکتار از اراضی حاصل‌خیز بخش هفت گنبد را با سند به احمدرضا تحویل داد،

پیشگاه مبارک اعلی حضرت همایون شاهنشاه آریامهر با نهایت احترام به شرف عرض پیشگاه مبارک می‌رساند جان نثار پس از آن که در مورد زمین مورد سند والاحضرت شاپور احمدرضا پهلوی توضیحاً به شرف مبارک رسانیدم که سرهنگ ۲ سوادکوهی موقعی که فرمانده پادگان گنبد می‌بود از شغل خود سوءاستفاده نموده و بدون مراجعه به جان‌نثار ۳۰۰ هکتار از اراضی حسابداری اختصاصی گنبد را مورد تصرف قرار داده است در صورتی که زمین مفروض به موجب سند به والاحضرت اختصاص داده شده بود و والاحضرت هم حاضر نمی‌شوند زمین خود را به سرهنگ معروض واگذار نمایند. مقرر فرمودند جان‌نثار زمین را به خود والاحضرت تحویل نموده و زمین دیگری با تخفیف قیمت به سرهنگ ۲ معروض تحویل نمایم که اوامر شاهانه به سرهنگ دو معروف و حسابداری اختصاصی گنبد و برادر سرهنگ دوم که دائماً در محل اخلال می‌نمود به منظور اجرای اوامر مبارک ملوکانه ابلاغ گردید و نماینده والاحضرت هم اخیراً زمین را تحویل گرفته و مشغول شخم گردید. در این موقع سرهنگ ۲ نام برده در عوض اجرای اوامر ملوکانه شرحی به دادستان و فرشید نامی که وکیل دادگستری است مخابره نموده و از هرگونه توهین و افترا به جان‌نثار فروگذار نکرده است که رونوشت تلگرام سرهنگ معروض را بدینوسیله از لحاظ خاطر خطیر ملوکانه می‌گذراند تا هر قسم که رأی مبارک اقتضا فرماید در مورد این افسر اقدام نمایند.

نماینده مخصوص اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر جان‌نثار سرلشکر مزین

تاریخ ۹ دی ۱۳۴۷

فریده دیبا، کشتار حیوانات وحشی و فروش گوشت آن‌ها را یکی از منابع درآمد احمدرضا پهلوی دانسته استک

احمدرضا و محمودرضا پهلوی به چند عمده فروش چهارراه استانبول تهران، مجوز روزانه شکار می‌دادند و این افراد با سلاح‌های خودکار به شکارگاه می‌رفتند و حیوانات را می‌زدند و آن‌ها را برای فروش به خیابان استانبول که در آن زمان مرکز خرید اعیان و اشراف تهران بود می‌آوردند! آتابای با خشم و عصبانیت می‌گفت این کارها باعث آبروریزی خانواده سلطنتی است، اما محمدرضا بازتابی نشان نمی‌داد و می‌گفت من از برادرانم تحقیق کردم و موضوع این است که آن‌ها شکارهای مازاد به مصرف خودشان را به این افراد می‌دهند تا بین مردم نیازمند تقسیم شود! (دیبا، ۱۳۸۰: ۲۸۲)

بروز و تشدید روزافزون فساد در خاندان پهلوی و تلاشی که خانواده شاه با قبضه کردن و به انحصار در آوردن ارکان اقتصادی داشتند نارضایتی و اعتراضات مردمی را در داخل و خارج از ایران سبب شد. (هویدا، ١٣٧٤: ١٤٨) اردشیر زاهدی سفیر ایران در آمریکا در خاطراتش، برادران شاه را به مثابه دشمنان او معرفی می‌کند که با اعمال و رفتار غیرقانونی و سوءاستفاده‌های کلان از اموال عمومی و رانت‌خواری موجبات نارضایتی مردم را فراهم می‌آوردند و مردم هم گناه آن‌ها را به پای شاه می‌نوشتند. آن‌ها اعتراض داشتند که چرا شاه جلوی غارت و چپاول و زورگویی برادرانش را نمی‌گیرد:

یکی از این حقه‌های روزگار شاهپور احمدرضا پهلوی بود که در دربار به او شاهپور مارمولک می‌گفتند. خود اعلیحضرت شاه با زبان مبارک خود یک بار به من اردشیر زاهدی فرمودند این احمدرضا از آن مارمولک‌ها است. شگرد شاهپور احمدرضا این بود که شرکت‌های مختلفی را تأسیس می‌کرد که این شرکت‌ها به اسامی اشخاصی بودند که هیچ کس تصور هم نمی‌کرد که به نوعی وابسته به شاهپور احمدرضا باشند. آن وقت این شرکت‌ها را در مناقصه‌ها و مزایده‌های کلان دولتی شرکت می‌داد و از پشت پرده به سازمان برنامه و وزارتخانه‌ها و دولت فشار می‌آورد که شرکت مورد نظر او را برنده مناقصه و یا مزایده اعلام کنند. سپس با گرفتن حق و حساب کلانی مزایده و یا مناقصه‌ای را که برنده شده بود به سایر شرکت‌ها و اشخاص واگذار می‌نمود. بدین ترتیب والاحضرت با ثبت تقریباً مجانی یک شرکت و بدون هیچ هزینه‌ای میلیون‌ها به جیب می‌زد و بدنامی این کارها به حساب اعلیحضرت شاه نوشته می‌شد... یکی دیگر از شگردهای والاحضرت شاهپور احمدرضا قرض گرفتن‌های کلان او از سرمایه‌داران بزرگ بود. مثلاً علی رضایی را که از سرمایه‌داران طراز اول کشور بود به اقامتگاه خود دعوت می‌کرد و به او می‌گفت فلان مبلغ پول نیاز دارد و به هر حیله‌ای بود این پول را از آن‌ها می‌گرفت و در مقابل به آن‌ها چک و سفته‌هایی می‌داد که قابل وصول نبودند. کدام تاجری بود که جرأت داشته باشد چک برادر شاه مملکت را به بانک ببرد و برگشت بزند؟!».(زاهدی، ۱۳۸۰: ۴۵)

رُزا بزرگ‌نیا همسر احمدرضا در زدوبندهای اقتصادی و کسب ثروت و زمین‌خواری از شوهرش عقب نمی‌افتاد؛ او با استفاده از قدرت دربار به تصاحب زمین و املاک مردم پرداخت و در این فعالیت پول‌ساز فعال بود. یکی از اسناد حکایت از فعالیت‌های زمین‌خواری رُزا دارد. او در این زمینه سر دوستان و مربیان فرزندانش کلاه می‌گذاشت:

واگذاری زمین به والاحضرت رُزا همسر والاحضرت شاپور احمدرضا پهلوی

حدود سه ماه قبل سروان خسرو مسگرا که افسر راهنمایی در تهران می‌باشد به خانم مینایی مسئول ورزش فرزندان والاحضرت رزا مراجعه و اظهار داشت که: چون می‌خواهم پولدار شوم نقشه‌ای را طرح نمودم و می‌خواهم شما را توجیه بکنم تا بدین وسیله بتوانم به مقصود نهایی خودمان برسیم و اضافه نمود که در ۴۵ کیلومتری بالای کرج شهرکی ساختند به نام شهر کوروش و برادرم یک سال پیش زمینی خریده و من در نظر گرفته‌ام که به صاحب آن زمین تفهیم نمایم که در حدود ۱۵ قواره از زمینه‌های خود را به یکی از والاحضرت‌ها بدهد تا بدین وسیله بورس اراضی آنجا رونق بگیرد. در نتیجه من هم می‌بایستی زحماتی که نسبت به والاحضرت در مورد اخذ زمین کشیده‌ام چند قطعه از اراضی واگذاری را بگیرم و به همین منظور من چند بار این مطلب را به والاحضرت رزا گفتم ولی چون فرصت توضیح بیشتر را نداشته نتوانستم موضوع را به نحو مطلوب‌تری به عرض برسانم. شما خانم مینایی که بیشتر به کاخ سعدآباد می‌روید در فرصت مناسب چگونگی را به عرض والاحضرت برسانید. خانم مینایی هم این مطلب را در کاخ سعدآباد به والا حضرت رزا گفته و ایشان ضمن اظهار تمایل گفتند که: در این زمینه با آقای دکتر شایان که نماینده من هستند تماس بگیرید. اظهار نظر والا حضرت رُزا را خانم مینایی به سروان مسگرا گفته و ایشان پیشنهاد دادند که برای این که صاحب زمین‌ها زودتر آمادگی پیدا بکنند بهتر است والاحضرت یک هفته جمعه برای دیدن زمین‌ها به محل بیایند و خانم مینایی موضوع را به والاحضرت رزا گفته والا حضرت گفتند موقعی من می‌توانم به محل بیایم که تمام اراضی مورد نظر مال من و به نام خودم باشد و من مثلاً به عنوان سرکشی به آنجا بیایم و یک روز خانم مینایی به اتفاق سروان مسگرا و آقای دکتر شایان برای دیدن زمین‌های مورد نظر به شهرک کوروش رفته‌اند و بعد از تمام این کارها مدتی هیچگونه خبر از آقای مسگرا و شایان نشد. خانم مینایی می‌گوید بعداً چند بار که به کاخ سعدآباد رفتم ولی والاحضرت رزا به بهانه‌های مختلف حاضر نشدند وی را بپذیرند و چون خانم مینایی تصور می‌کرد که عکس‌العمل والاحضرت به خاطر بدقولی سروان مسگرا بوده بعد از مدتی یکی از دوستان مادری مادر خانم مینایی به نام خانم کنی که کارمند شهرداری ناحیه ۱ می‌باشد به مادرش اظهار نموده که من در فروردین سال جاری یک قطعه از زمین‌های شهر کوروش را خریده بودم و چون والاحضرت رزا مقدار زیادی از آن زمین‌ها را خریداری نموده روی قیمت اراضی آن محل خیلی تأثیر گذاشته است و هم اکنون دارند چاه عمیق می‌زنند.

نظریه چهارشنبه: امکان دارد به منظور پنهان داشتن موضوع زمین‌ها از واسطه اولیه خانم مینایی، والاحضرت رزا از پذیرفتن خانم مذکور خودداری می‌نماید ضمناً هرگونه اشاره مستقیم باعث شناسایی منبع خواهد شد. (آی آر دی سی، ۲۹۴۰، ج ۳۴، ص ۴۹۴، همان، ۴۶۸۹، ص ۸۲)

رُزا پهلوی با این که از وضعیت خودش در بهره‌مندی از امتیازات درباری ناراضی به نظر می‌رسید اما در بهره‌برداری از جواهرات دربار موقعیتی تقریباً برابر با دیگر زنان خاندان پهلوی داشت:

جناب آقای سمیعی رئیس بانک مرکزی ایران

...جواهرات مشروحه زیر متعلق به خاندان جلیل سلطنت: ۱- نیم‌تاج برلیان اختصاصی علیاحضرت فرح پهلوی شهبانوی ایران ۲. سینه‌ریز برلیان سه رشته‌ای اختصاصی علیاحضرت فرح پهلوی شهبانوی ایران... ۸- نیم‌تاج برلیان زمرد اختصاصی والاحضرت رُزا پهلوی. (مرکز بررسی اسناد تاریخی، فرح پهلوی...، ۱۳۸۷: ۳۲۳)

 

اختلاف با شاه

احمدرضا چون سایر برادران و خواهران شاه بر سر مسائل مختلفی با شاه اختلاف و درگیری داشت. تاج‌الملوک برادران ناتنی محمدرضا را به خاطر اعمالشان محکوم می‌کند. فومیکا پهلوی (متولد ۱۳۳۹) که خود را دختر نامشروع «محمدرضا پهلوی» می‌خواند، شخصاً شاهد یکی از دعواهای شدید و درگیری لفظی شاه با احمدرضا بوده است. او اظهار داشته که احمدرضا و محمودرضا از این که شاه برادر آن‌ها یعنی شاهپور حمیدرضا را از کاخ سلطنتی اخراج و از کلیه مناصب و القاب سلطنتی خلع کرده بود به شدت از محمدرضا ناراضی بودند و می‌کوشیدند شاه را به تغییر تصمیمش وادار کنند. (پیرانی، ١٣٨٢: ٣٢٦)

شعبان جعفری درباره نحوه رفتار برادران شاه در اجتماع و نحوه عمل نامتعارف آنان اظهار داشته که برادران شاه بدون رعایت شأن سلطنت و بدون رعایت اخلاق و شرعیات مانند اراذل و اوباش در کافه‌های ساز و ضربی لاله‌زار و شاه‌آباد شب‌ها بدمستی و عربده‌کشی و حتی کتک‌کاری می‌کرده‌اند. او درباره احمدرضا گفته است که وی مدت‌ها رفیق فابریک اکرم آبگوشتی! بود و اکرم آبگوشتی را در کنار خود داخل لیموزین با نمره دربار می‌نشاند و در خیابان‌های تهران گشت می‌زد! (پیرانی، ١٣٨٢: ٣٢٦)

 

بیماری

در بهار سال ۱۳۴۲ احمدرضا به همراه همسرش جهت مداوای بیماری خود از طرف دربار به لندن اعزام شد. وی با هماهنگی اردشیر زاهدی سفیر وقت ایران در لندن تحت مراقبت دکتر روانکاو ب.ب. دوماره و گروه روانکاوی پروفسور دسموند کارن قرار گرفت. در میان اسناد پزشکی احمدرضا از بیماری همسر وی رزا بزرگ‌نیا و اختلافات آن دو بحث شده است. بنا به توصیه دکتر دوماره احمدرضا می بایست به مدت یک سال تحت روانکاوی قرار می‌گرفت، اما پس از دو ماه ابتدا موضوع عزیمت آنان به فرانسه و سپس بازگشتشان به ایران مطرح شد.[4] (حدیدی و اندرمانی‌زاده، ۱۳۷۸: ۷، ۶)

پروفسور دسموند کارن، از مدرسه طب بیمارستان سنت جرج دانشگاه لندن، در گزارش پزشکی محرمانه ۵ ژوئن ۱۹۶۳ /۱۵ خرداد ۱۳۴۲ برای زاهدی، سفیر ایران در لندن نوشته است:

از سخنان منشی شما به این نتیجه رسیدم که جناب عالی مایل به دریافت گزارش مختصری در خصوص وضعیت شاهزاده پهلوی احمدرضا پهلوی که در تاریخ بیست و هشتم مه [٧ خرداد ۱۳۴۲] ملاقات کردم هستید. از همسر ایشان نیز گزارش مستقلی دریافت کرده‌ام. در خصوص مشکلی که پیش آمده است احساس کردم جویا شدن دیدگاه دیگری مفید خواهد بود. از این رو ایشان را به همکارم، سر پاول مالینسون، به آدرس شماره ۵۰ خیابان ویمپل معرفی کردم که در روز سی‌ام مه او را پذیرفت. هر دوی ما به این نتیجه رسیدیم که در این خصوص هیپنوتیسم، که همسر ایشان به آن امیدوار است راه مناسبی نخواهد بود و با توجه به سابقه بیماری که در اختیار ما است، تأثیر روان درمانی جای تردید دارد و به یقین به زمان زیادی نیاز خواهد داشت. با وجود این به نظر ما اگر بتوان شاهزاده را متقاعد ساخت تا کمی راحت‌تر صحبت کنند امکان مرتفع ساختن نگرانی‌هایشان بیشتر خواهد بود. در نتیجه توصیه کردیم برای روان درمانی به دکتر پ دوماره به آدرس 1 .Montagu Mansions, W 6 مراجعه کنند، و من اطلاع یافته‌ام که برای ملاقات با دکتر دوماره برای چهارم ژوئن وقت گرفته‌اند. فکر نمی‌کنم در این مرحله بتوان تعیین کرد شاهزاده تا چه وقت در اینجا اقامت خواهند کرد و این امر بیشتر به نتایج تحقیقات دکتر دوماره بستگی دارد؛ با وجود این، شاید دکتر دوماره بتواند در آینده نزدیک نظر مشروط خود را در این خصوص اظهار کنند با استفاده از این فرصت رونوشتی از این نامه را برای دکتر دوماره ارسال می‌کنم.

 ارادتمند، دسموند کارن ۱۰ - ۶۴۴ - ۱۱۵ ز».

 (حدیدی و اندرمانی‌زاده، ۱۳۷۸: ۵۲۴)

دکتر دوماره نیز در گزارش پزشکی خود به اردشیر زاهدی در تاریخ اول اوت ۱۹۶۳/ ۱۰ مرداد ١٣٤٢ می‌نویسد:

چنان که مستحضر هستید شاهزاده پهلوی از چهارم ژوئن ۱۹۶۳ لغایت هفدهم ژوئیه، ۱۹۶۳ به منظور روان درمانی هفته‌ای چهار بار، نزد من می‌آمدند. در طول مدت مصاحبه‌ها برای من روشن گردید که بسیار مطلوب خواهد بود که وقتی ایشان انگلستان را ترک می‌کنند درمان خود را در محل دیگری ادامه دهند. هم شاهزاده و هم همسرشان انگلستان را مکان واقعاً مناسبی برای اقامت طولانی مدت نمی‌دانستند و بنابر این موافقت شد ایشان مداوا را به موقع در پاریس یا نیس ادامه دهند. با توجه به این موضوع با دکتر پ بنسوسان به نشانی Rue Raynouard, XVI 74 Paris که عضو انجمن روانکاوی پاریس است تماس گرفتم. من او را شخصاً می‌شناسم و کارش را تضمین می‌کنم. موافقت کرد که اگر والاحضرت خواستند مراجعه کنند او خوشحال خواهد شد که از دهم دسامبر به بعد ایشان را بپذیرد. و اما در مورد نیس اطلاع موثق حاصل کردم خانم دکتری است به نام دکتر ژوزیان گیلمو به آدرس Rue Rossini Nice 2 شماره تلفن، ۰۵-۸۸۸۲، که او نیز عضو انجمن روانکاوی است اما شخصاً او را نمی‌شناسم در صورت مراجعه والاحضرت به وی، به یقین از دیدار او خشنود خواهد شد. علت اصلی پیشنهاد این قرارها آن است که احساس می‌کنم والاحضرت شدیداً به کمک نیاز دارند و لازم است دست کم به مدت یک سال چند بار در هفته، به روانکاو مراجعه کنند. این عمل تنش موجود بین ایشان و همسرشان را نیز خواهد زدود، و از میزان وابستگی ایشان خواهد کاست. علاوه بر این هر دوی آن‌ها فرانسه را دوست دارند و احساس می‌کنند که در صورتی که نیس ممکن نباشد، اقامت در پاریس هم برای آن‌ها و هم برای پسرشان بسیار بهتر از لندن است. ایشان نیس را ترجیح می‌دهند و در مرحله دوم به پاریس می‌اندیشند. ایشان همچنین مایل بودند تنوع مطالعاتی مثلاً در زمینه جغرافی و احتمالاً موسیقی، و از این قبیل داشته باشند. با وجود این وقتی من نبودم نسبتاً با عجله از اینجا رفتند و ترتیب قرارهای نهایی با دکتر بنسوسان و دکتر گیلمو داده نشد. صمیمانه امیدوارم والاحضرت به این پیشنهادها توجه کنند. عجالتاً مایل هستم تماس خود را با ایشان ادامه دهم؛ آیا ممکن است لطفاً نشانی ایشان را به من بدهید و یا این که نامه را به توسط سفارت بفرستم؟ شاهدخت پهلوی نیز از من نظرخواهی کردند و من ایشان را به دکتر یان مک دانلد به نشانی 1 ... Harley Street 146 معرفی کردم. به ضمیمه صورت حساب خود را برای بیست و یک جلسه ویزیت والاحضرت ارسال می‌کنم. در صورت نیاز به گزارش مفصل و یا جزئیات بیشتر حتماً با من تماس بگیرید.

 ارادتمند پ ب دوماره ۵ و ۴ - ۶۴۴ - ۱۱۵ ز».

 (حدیدی و اندرمانی‌زاده، ۱۳۷۸: ۵۲۷-۵۲۶)

علیرغم تمام هزینه‌ها جهت درمان احمدرضا و همسرش، آنان قبل از این که درمان به نتیجه قطعی برسد بدون اطلاع دکتر معالج لندن را به مقصد تهران ترک کردند و زاهدی این موضوع را طی نامه‌ای به وی اعلام کرد:

از این که نتوانستم پیش از این نامه، پاسخ نامه مورخ اول اوت شما را بدهم خیلی متأسفم، اما خارج از کشور به سر می‌بردم و تنها روز پیش، پس از بازگشت خود، آن را مطالعه کردم. از شما به خاطر تماس با آقای دکتر بنسوسان و دکتر گیلمو در خصوص ادامه مداوای والاحضرت شاهزاده پهلوی در پاریس، بسیار سپاسگزارم، اما والاحضرتان طی یادداشت اخیرشان تصمیم گرفته‌اند از لندن به تهران عزیمت کنند. آدرس آن‌ها ایران، تهران، دربار شاهنشاهی است. اجازه دهید از جانب اعلیحضرت همایون شاهنشاه به خاطر توجه حرفه‌ای صمیمانه‌تان در مورد شاهزاده پهلوی سپاسگزاری کنم...

 ارادتمند اردشیر زاهدی

 ۲-۶۴۴-۱۱۵ز، (همان، ۵۲۸، ۵۲۷)

 

 پایان زندگی

انزوای احمدرضا و فراهم نبودن امکان مداخله وی در امور سیاسی، اقتصادی و اجتماعی موجب شده است که کمتر از وی صحبتی در میان باشد.(انصاری، ١٣٧١: ١٣٣) احمدرضا قبل از انقلاب بدون اطلاع محمدرضا همراه خانواده‌اش از کشور خارج شد و به دنبال آن عده زیادی از سرمایه‌داران عمده کشور به محمدرضا شکایت کردند که احمدرضا به آن‌ها بدهی‌های کلان دارد. احمدعلی مسعودانصاری در خصوص وضعیت وی در خارج از کشور می‌نویسد «در قاهره نیز شاهد بودم که احمدرضا از نداری شکایت می‌کرد و درست هم می‌گفت و تمام درخواستش این بود که برای گذراندن زندگیش ماهی دوهزار دلار به او کمک شود...(همان) احمدرضا پهلوی سرانجام سال ١٣٦٠ در فرانسه به علت ابتلا به سرطان خون درگذشت.

 

نتیجه‌گیری

در تحلیل رفتارهای احمدرضا باید ویژگی‌های فردی و به ویژه روانی وی را در نظر گرفت. بخشی از شخصیت روانی احمدرضا در کشاکش درگیری‌های تاج‌الملوک و مادر وی عصمت‌الملوک شکل گرفته بود. بیماری احمدرضا در فهم برخی کنش‌ها و واکنش‌های وی مهم است؛ عدم موفقیت در تحصیل می‌تواند ریشه در ناتوانی و کم‌توانی جسمی و ذهنی وی داشته باشد، موضوعی که در برخی رفتارهای وی در آینده نیز اثرگذار بود. سختگیری‌ها در تربیت احمدرضا، بر شکل‌گیری شخصیت وی مؤثر افتاد و در کنار بیماری و ویژگی‌های جسمی و روانی، به نوعی کودک‌وارگی و عدم استقلال و پختگی وی منجر شد. از این منظر روابط احمدرضا با همسر و برخورد با مسئله بیماری، فقدان اراده برای پیگیری درمان و پرداختن به تفریح و ترجیح پاریس بر لندن قابل فهم است. برخی گزارش‌ها درباره رفتارهای احمدرضا که دور از شأن خانواده سلطنت پنداشته می‌شد و نیز دو ازدواج وی، نتیجه وضعیت خاص روانی وی هستند؛ نوعی از کنش‌ها برای رهایی از قیود و چارچوب‌ها، در رفتار وی دیده می‌شود و البته عضویت در خانواده سلطنتی، امکانات مالی و دیگر زمینه‌های موجود، امکان بروز این رفتارها را فراهم می‌کرد. یک وجه مثبت در رفتارهای احمدرضا، احساس وی درباره برادرش حمیدرضا و محرومیت وی از امتیازات انتساب به دربار و خانواده سلطنتی بود. این وجه از رفتارهای برادران شاه و در این مورد خاص احمدرضا عموماً نادیده گرفته شده است. توصیف احمدرضا به عنوان شخصیت تودار و عدم تمایلش به شرکت در مراسم دربار بیانی دیگر از انزوای روانی احمدرضا و البته علاقه دربار برای محدود کردن او به عنوان عنصر ناتوان و نه الزاماً نامطلوب و تهدیدکننده بود. این توداری در برخی موارد به رندی و حقه‌بازی تعبیر می‌شد. اگر بیماری و ناتوانی‌های جسمی و روانی احمدرضا را بپذیریم، این وجه اخیر از شخصیت وی احتمالاً معلول فعالیت‌های پشت پرده مشاوران، همسر یا دیگر اعضای خانواده وی است. البته رندی مورد نظر، بیش از آن که نتیجه زرنگی‌ها و توانایی‌ها احمدرضا باشد بیشتر معلول سیستم معیوب اداری ایران بود. با این حال موقعیت خانواده سلطنتی و نظام اداری ایران که مستعد و پذیرای انواع روابط پشت پرده و رفتارهای سفارشی بود، زمینه را برای فعالیت‌های اقتصادی احمدرضا و خانواده وی فراهم می‌کرد. این کنش‌ها در قالب‌ها و اشکال مختلفی چون فعالیت‌های اقتصادی، زد و بند، دایر کردن شرکت‌ها و به دست آوردن برخی حقوق ویژه در زمینه وارادت، فساد مالی، رشوه‌گیری و مانند آن بروز پیدا می‌کرد. موقعیت وی به عنوان عضوی از خانواده سلطنتی سبب می‌شد که برخی الگوهای رفتاری وی شبیه دیگر اعضای خانواده باشد. بهره بردن از اراضی و املاک سلطنتی، دریافت اراضی به عنوان عطیه و بخشش، برخورداری از درآمدهای موروثی و مانند آن در تعیین موقعیت احمدرضا و شکل‌دهی به رفتارهای وی مؤثر بود.

 

پی‌نوشت‌ها:


[1] . در کتاب از ظهور تا سقوط (مجموعه اسناد لانه جاسوسی امریکا)، ص ۱۱۵ تاریخ ازدواج احمدرضا با سیمین‌تاج بهرامی ۱۹۴۴ ذکر شده و محل تحصیل او کالیفرنیا ذکر شده که صحیح به نظر نمی‌رسد.

[2] . عبدالحسین تهرانی، با سفر به مکه زهد و تقوای خود را ابراز کرده و با ساختن دبیرستان و کارخانه قوطی‌سازی در مشهد روحیه عام‌المنفعه خود را نشان داده بود. وی قبل از چهل سالگی درگذشت؛ فرزندانش محمد (دانش) و علی، بخش اعظم ثروت خانواده را در بازی قمار از دست دادند. محمد وارد دنیای سیاست شد و به عنوان شاعر و داستان‌سرا شهرتی به دست آورد. وی در شعر «دانش» تخلص می‌کرد. علی نیز وارد سیاست شد و چند دوره به نمایندگی مجلس شورای ملی رسید. وی در ۱۳۴۲ به وزارت کار رفت و به ریاست اداره بیمه کارگران منصوب شد.

[3] . شاه خود به تنهائی تمام سهام ۹ کارخانه قند (کرج، پارس، مرودشت، قند و شکر اهواز، شاه‌آباد، دزفول، کرمانشاه، لرستان و فسا) را داشت و در شرکت‌های کشت و صنعت (کارون، جیرفت، ایران و امریکا، ایران شل کات و ایران اسکاتیش) با آمریکائی‌ها و هلندی‌ها شریک بود و در تولید و بسته‌بندی گوشت (زیاران، عمران دشت، کشمش، تاکستان و...) فعال بود. محمودرضا علاوه بر سرمایه‌گذاری‌های کوچک، در ده‌ها شرکت و مؤسسه مواد غذائی و کشاورزی اکثریت سهام کشت و صنعت شهیاران، کیان شهر و گل تپه را داشت. غلامرضا پهلوی نیز اکثریت سهام پارسی شهر، دشت آجی، سبزدشت و سیاک را دارا بود. شهناز دختر شاه و شوهرش خسرو جهانبانی با داشتن سهام عمده «کی دشت» و «جهان مورا» در این خوان گسترده شرکت داشتند. عبدالرضا پهلوی سازمان عریض و طویل کشاورزی دشت ناز (بزرگترین مجموعه مکانیزه در کشاورزی کشور) و بذر پیشرو (بزرگترین تولیدکننده و واردکننده بذر) را داشت. (حدیدی- فرهمند، پهلوی‌ها، 3 /489، 488)

[4] . اسناد شماره ۱۸ تا ۲۱ از مجموعه اسناد، عبدالرضا پهلوی علیرضا و احمدرضا پهلوی و جعفر شاهید دودمان پهلوی بی‌جا، ۱۳۳۲، ص ۵۰۱.

 

فهرست منابع

اسناد

1. آی آر دی سی (مرکز اسناد انقلاب اسلامی)، ۲۹۴۰ ، ج ۳۴، ص ۴۹۴، آی آر دی سی، ۵۹۹۷، ۹۲ آی آر دی سی، ۴۶۸۹، ص ۸۲.

2. مرکز اسناد مؤسسه تاریخ معاصر ایران، سند شماره ۲ - ۳۲۲۶ - ۱۱۲ الف.

کتابها

3. از ظهور تا سقوط (۱۳۶۶)، مجموعه اسناد لانه جاسوسی آمریکا، ج ۱، تهران.

4. بختیاری، شهلا (۱۳۸۴)، مفاسد خاندان پهلوی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

5. بولارد، ریدر (۱۳۷۱)، نامه‌های خصوصی و گزارش‌های محرمانه، ترجمه غلامحسین میرزاصالح، تهران، طرح نو.

6. پیرانی، احمد (۱۳۸۲)، برادران شاه، تهران، نشر به آفرین.

7. شاهید، جعفر (بی‌تا)، دودمان پهلوی: جریان ملی شدن صنعت نفت در ایران و تاریخ و شرح حال خاندان سلطنتی، بی‌جا.

8. حدیدی، مختار و اندرمانی‌زاده، جلال (۱۳۷۸)، پهلوی‌ها: خاندان پهلوی به روایت اسناد؛ فرزندان رضاشاه (جلد ۲). مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.

9. دهقان، غلامعلی و دیگران (۱۳۶۲)، گذشته چراغ راه آینده است، ویراستار بیژن نیک بین، تهران.

10. دیبا، فریده (۱۳۸۰) دخترم فرح، ترجمه الهه رئیس‌فیروز، نشر به آفرین، تهران.

11. رستمی، فرهاد (۱۳۸۴)، پهلوی‌ها: محمدرضا پهلوی (ج۳)، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر.

12. رواسانی، شاپور (۱۳۶۷) دولت و حکومت در ایران در دوره تسلط استعمار سرمایه‌داری، ناشر: شمع

13. هلیدی، فرد (۱۳۵۸) دیکتاتوری و توسعه سرمایه‌داری در ایران، ترجمه فضل‌الله نیک‌آیین، امیرکبیر، تهران.

14. هویدا، فریدون (۱۳۷۴)، سقوط شاه، ترجمه ح، مهران، تهران، اطلاعات.

15. کافمن گری و دانیال (۱۳۷۸)، فساد مالی و توسعه، ترجمه محمدحسین احسان‌فر، تازه‌های اقتصادی، شماره ۷۶.

16. مسعودانصاری، احمدعلی (۱۳۷۱) من و خاندان پهلوی، تهران، نشر فاخته.

17.بهنود، مسعود (۱۳۸۱)، از سید ضیاء تا بختیار، تهران، بدرقه جاویدان.

18. مکی، حسین (۱۳۶۲)، تاریخ بیست ساله ایران، تهران.

19. مرکز بررسی اسناد تاریخی (۱۳۸۷)، زنان دربار به روایت اسناد ساواک فرح پهلوی، تهران: انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج اول، چاپ اول.

20. شهبازی، عبدالله (۱۳۹۳) ظهور و سقوط سلطنت پهلوی خاطرات ارتشبد سابق، حسین فردوست، تهران: انتشارات اطلاعات، ج اول، چاپ سی‌ودوم.

21. مرکز بررسی اسناد تاریخی(۱۳۸۲)، رجال عصر پهلوی، جمشید آموزگار به روایت اسناد ساواک، تهران: انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول ۱۳۸۲.






احمدرضا پهلوی


احمدرضا پهلوی در بازدید از اماکن مقدس


احمدرضا پهلوی در بازدید از طرح


احمدرضا پهلوی در کمپانی وارنر از شرکت‌های فیلم سازی هالیوود


احمدرضا پهلوی و پسرش


احمدرضا پهلوی و فرزندش


احمدرضا پهلوی و همسر و دو فرزندش


علی دشتی در کنار احمدرضا پهلوی

منبع: کاوشی، حسین، فصلنامه مطالعات تاریخی، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، سال بیست و یکم، بهار 1402، شماره 80، ص 126 تا 144. با اندکی ویراستاری.
 

تعداد مشاهده: 5499


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.