امام صادق(ع) فرمودند: از گذشته دنیا عبرت گیرید آیا دنیا برای کسی باقی مانده یا کسی از بلندپایگان یا فرومایگان و دولتمندان و تنگدستان و دوستان و دشمنان در آن پایدار شده است؟ همچنین پیوند آیندگان به گذشتگان همانند پیوند امواج آب‌ها به یک دیگر است. سفینه البحار، جلد 2، صفحه 146، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

ذخیره تاریخ گذشته و حوادث گذشته را از عزیزترین ذخایر بدانید. آن را مبادا مورد غفلت قرار دهید که این غفلت، خسارت‌های بزرگی به بار خواهد آورد. مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از فرماندهان سپاه- 1378/6/24

مقالات با درج سند

مروری بر انقلاب اسلامی در همدان و تشکیل و پایان گروه حدید


تاریخ انتشار: 19 آبان 1401


اشاره

گروه حدید در ماه‌های آخر عمر رژیم پهلوی در همدان شکل گرفت. یکی از اقدامات مهم گروه حدید، ترور سرهنگ منوچهر کازرونی افسر شهربانی همدان بود اقدامی که بر روند مبارزات انقلابی در همدان اثرگذار بود. فعالیت‌های گروه حدید بر تحدید خشونت مخالفان سخت مؤثر بود و این گروه در دوران انتقال قدرت سیاسی و تغییر نظام حکومتی در همدان عنصری اثرگذار محسوب می‌شد. با این حال حدید در فضای سیال اوایل انقلاب، به سرنوشت برخی گروه‌های تندرو و افراطی دیگر دچار شد و پس از زاویه پیدا کردن با انقلاب اسلامی و آشکار شدن ماهیت آن، با اقدام انقلابی مردم همدان به پایان راه خود رسید.

حدید در برابر پژوهش تاریخی مقاومت نشان می‌دهد و سخت می‌توان درباره آن به یک پژوهش تاریخی دست زد. این موضوع معلول دلایل مختلفی است که در این نوشتار به آن‌ها اشاره شده است. در چنین وضعیتی که با کمبود منابع درباره گروه حدید روبرو هستیم، نوشتار پیش‌رو می‌کوشد پرتوی بر تاریخ این گروه بیفکند. اساس کار در این باره اسناد منتشر شده ساواک است و کوشش شده با استفاده از داده‌های سندی و با ترسیم فضای سیاسی-اجتماعی شهر همدان در سال 1357، زمینه‌های شکل‌گیری این گروه توضیح داده شود. با توجه به اهمیت ترور سرهنگ کازرونی، این واقعه، مورد توجه بوده است. برای پر کردن حفره‌های اطلاعاتی که درباره گروه حدید به مقدار فراوانی وجود دارند و برای جبران کمبود داده‌ها، تلاش شده است از برخی خاطرات و تواریخ شفاهی مربوط به همدان استفاده شود. امید است این نوشتار لمعه‌ای هر چند کوچک بر بخشی از تاریخ شهر همدان افکنده باشد.

 

مقدمه

برای فهم چرایی تشکیل گروه حدید و اقدامات این گروه، نخست باید به خشونت‌های مأموران شهربانی نسبت به مردم همدان توجه کرد. این خشونت‌ها در گزارش‌های متعددی از سوی مأمورین امنیتی و انتظامی ثبت و ضبط شده‌اند. مطالعه این اسناد و گزارش‌ها ما را با حجم وسیعی از خشونت‌ها و برخوردهای تند و سخت شهربانی با مردم روبرو می‌کند. پاسخ طبیعی مردم به این خشونت‌ها، خشونت متقابل بود. اقدام پلیس و ساواک در ابراز و اعمال خشونت، سازمان‌یافته، هدفمند و برنامه‌ریزی شده بود. اما در مقابل، بیشتر پاسخ‌های مردمی، سازمان‌یافته و برنامه‌ریزی شده نبود؛ اما این واکنش‌ها کم کم هدفمند شد و به یک سازماندهی رسید. نکته مهم در باره روند این واکنش‌ها، استمرار و پررنگ شدن تدریجی و افزایش بار خشونت آن‌ها بود. تشکیل گروه حدید را باید در چنین فضایی بررسی و تحلیل کرد.

 

خشونت‌های شهربانی و ساواک

در نیمه دوم سال 1357 روزبروز بر خشونت‌های مأموران ساواک و شهربانی همدان افزوده می‌شد. شهر همدان از روز 6 مهر 1357 در وضعیت زرد به سر می‌برد.[1] با افزایش دامنه اعتراضات، تظاهرات و اعتصابات مردمی، نیروهای شهربانی همدان با خشونت تمام با مردم روبرو می‌شدند و اجتماعات مردمی را با گلوله و ریختن خون معترضان پاسخ می‌دادند. این موضوع در گزارش‌های شهربانی و ساواک بازتاب یافته است. در روز 30 مهرماه 1357ش وضعیت زرد پایان یافت. این روز نقطه عطفی در تاریخ مبارزات انقلابی در شهر همدان به شمار می‌رود. در این روز مردم برای اعتراض به فاجعه مسجد جامع کرمان (24 مهر 1357ش)[2] تظاهرات گسترده‌ای برپا کردند. پلیس اجتماع معترضین را به خشونت کشاند؛ پس از مبادرت پلیس به تیراندازی و شلیک گاز اشک‌آور، خشونت‌ها بالا گرفت و شورای تأمین که در استانداری همدان تشکیل شده بود، در این شهر وضعیت قرمز اعلام کرد. منابع حکومتی تعداد کشته‌شدگان این اعتراضات را سه نفر اعلام کردند. شغل و سن این سه نفر نشان‌دهنده ترکیب قشرهای شرکت‌کننده در اعتراضات بود؛ نفت‌فروش و عطار 50 ساله و یک کاسب 60 ساله. در میان اسامی 18 نفر از مجروحین نیز نوجوانان 16-17 ساله تا مردان 49 ساله دیده می‌شوند. برخی از دستگیرشدگان نیز جوشکار، دانش‌آموز، نجار و قصاب بودند. این گزارش‌ها نشان می‌دهند تجمعات آن روزهای همدان را ترکیبی از مشاغل و سنین مختلف جامعه تشکیل می‌داد. روزنامه‌ها در گزارش رویدادها، نتیجه خشونت مأموران را بیشتر از گزارش‌های رسمی شهربانی و ساواک، اعلام کرده‌اند. این اوضاع با صدور اطلاعیه جامعه روحانیت همدان پیچیده‌تر شد. در این اطلاعیه از مردم خواسته شده بود که سه روز عزای عمومی برپا کنند و اماکن کسب خود را تعطیل نمایند. این تظاهرات تأثیر مهمی بر افکار مردم گذاشت و در محیط‌های مختلف مانند مدارس، درباره خشونت مأموران در این روز سخن‌ها گفته می‌شد. پس از واقعه 30 مهر 57، مدارس همدان تقریباً تا پیروزی انقلاب اسلامی تعطیل شد. ادارات استان نیز به وضعیت تعطیل یا نیمه تعطیل (کم‌کاری) درآمدند.[3]

روز بعد بار دیگر مأموران انتظامی، تجمع مردمی در خیابان شاهپور را به خشونت کشاندند و شهربانی یازده نفر از معترضان را دستگیر و به ساواک همدان تحویل داد.[4] برخوردهای خشونت‌بار شهربانی با مردم معترض در روزهای بعد نیز ادامه یافت. برگزاری مجلس ختم شهدای 30 مهر، بستری برای تشکیل اجتماعات مردمی علیه حکومت بود. این اجتماعات غالباً توسط مأموران انتظامی به خشونت کشیده می‌شد. در اجتماع چند هزار نفری مردم در گورستان همدان، پلیس به خشونت متوسل شد و از گاز اشک‌آور استفاده کرد.[5]

در روز 5 آبان، مأموران ژاندارمری کبودرآهنگ، جمعیت مردان و زنان معترض را به گلوله بستند و دست کم 5 تظاهرکننده کشته و 16 نفر از جمله دو خانم که یکی از آن‌ها 21 ساله بود، یک کودک 9 ساله و یک نوجوان 14 ساله مجروح شدند.[6] ناآرامی‌ها در همدان و شهرهای دیگر مانند نهاوند ادامه یافت و مأمورین انتظامی تلاش می‌کردند با خشونت اعتراضات مردمی را سرکوب کنند. در حمله پلیس به مردم معترض در روز 16 آبان، 4 نفر کشته و 18 نفر مجروح شدند؛ کلیه مغازه‌ها و فروشگاه‌های شهر همدان تعطیل و پس از آن، پلیس بر شهر مسلط شد.[7] در روز 18 آبان، معترضانی که در گورستان عمومی شهر تجمع کرده بودند علیه حکومت شعار سر دادند. در همین روز اعلام شد که 20 نفر از معترضان دستگیر و با تقاضای قرار از دادسرای نظامی سنندج تحت تعقیب قانونی قرار گرفته‌اند. در فهرست نام این افراد، واعظ، امام جماعت، طلبه، فروشنده لوازم اتومبیل، کاسب، دبیر، زرگر، کفاش، بزاز، خامه‌فروش، کارمند، سقط‌فروش و کشاورز دیده می‌شود.[8] در روز 28 آبان، تظاهرات مردمی که از مسجد جامع شهر همدان شروع شده بود با تیراندازی نیروهای پلیس و شلیک گاز اشک‌آور به خشونت کشیده شد.[9]

در دهم آذر 1357، مأموران انتظامی تجمع مردمی در مسجد جامع همدان را به خشونت کشاندند. روز بعد نیز این خشونت‌ها ادامه یافت.[10] در تلفنگرام 9263 /13ه‌، مورخه: 11 /9 /1357 به تظاهرات و درگیری‌ها در شهر همدان اشاره شده است. در این درگیری‌ها مأمورین پلیس به تیراندازی و پرتاب گاز اشک‌آور پرداختند و در نتیجه محمدرضا زمانی/ زمانیان کارمند مخابرات و محمدرضا توپچی آموزگار و دانشجوی علوم سیاسی به شهادت رسیدند. محمدرضا زمانی (فرزند محمدیوسف، متولد: 1323ش) کارمند اداره مخابرات همدان، در اول خیابان سیروس از سوی سرگرد کازرونی مورد هدف گلوله قرار گرفت و با اصابت دو گلوله به سر و بدنش به شهادت رسید و در مراسم خاصی توسط مردم همدان تشییع و در بهشت زهرای این شهر به خاک سپرده شد.[11]

در 14 آذر 1357، نیروهای انتظامی اجتماع مردم معترض در مسجد میرزا داود را با خشونت متفرق کردند.[12] روزنامه ندای میهن گزارش داد که بعد از ظهر روز 17 آذر 1357 پلیس با مردم معترض درگیر شده است. این درگیری‌ها پس از فروکش کردن تظاهرات مردمی روی داد و تقی رحمانی، به هنگام مراجعت از بیمارستان با گلوله اعضای کمیته به اصطلاح ضدخرابکاری مورد هدف قرار گرفت. دو زخمی دیگر این حادثه نیز به بیمارستان اکباتان شهر همدان منتقل شدند. در همین روز مأموران پلیس اعتراضات مردمی در ملایر و سرکان را به خشونت کشاندند و در اثر تیراندازی مأمورین چند نفر از مردم ملایر مجروح شدند.[13] شهربانی تویسرکان در 19 آذر، 6 نفر از معترضان را دستگیر و به ساواک همدان تحویل داد. دستگیرشدگان به دادسرای سنندج اعزام شدند تا از آن طریق تحت تعقیب قانونی قرار گیرند.[14]

رژیم که در کنترل اوضاع توفیقی نیافته بود تلاش کرد گروه‌هایی از طرفداران خود را به صحنه بیاورد؛ بنابراین شاهدوستان تجمعاتی برگزار کردند. در پشت پرده این تجمعات سازمان‌ها و ادارات حکومتی مانند ژاندارمری و ساواک قرار داشتند اما به گونه‌ای رفتار می‌کردند که نشان و ردی از آن‌ها دیده نشود. برگزاری چنین اجتماعاتی به محمل و ابزار رژیم برای حمله به مخالفان تبدیل شد؛ در روز 24 آذر ماه، در حمله شاهدوستان به مردم دو نفر از آن‌ها مجروح شدند.[15]

خشونت‌های مأموران انتظامی در حمله به تجمعات مردمی مخالف حکومت در روزهای بعد در همدان و شهرهای دیگر مانند نهاوند، ملایر و تویسرکان (29 آذر و 3 ، 4 و 7 دی) ادامه یافت. این خشونت‌ها با کشته و مجروح شدن مردم معترض همراه بود و اعتصابات کارمندان ادارات را هم در برمی‌گرفت. در 22 دی 1357، علی بیگدلی‌جو(فرزند عیسی، متولد 1314-همدان) در جریان یک تظاهرات مردمی علیه رژیم، با گلوله گروه ضربت شهربانی کشته شد.[16]

 

مردم در برابر شهربانی

خشونت‌های شهربانی علیه مردم بی‌پاسخ نماند؛ کلوخ‌انداز را پاداش سنگ بود! رفتارهای تند و قساوت‌های خونبار شهربانی با واکنش مردم روبرو شد. اگر به میزان خشونت‌ها و شهادت و مجروح شدن مردم توجه کنیم، واکنش‌های مردمی را پاسخی طبیعی خواهیم یافت. این واکنش ها کم‌کم به شکل تهدید و حمله به مأموران شهربانی درآمد. تهدیدهایی که گونه‌های مختلف داشت و از درگیری های ساده تا بمب انداختن به منازل مأمورین رژیم و نهایتاً حمله مسلحانه و سازمان یافته به افراد هدف را شامل می‌شد. میزان اثرگذاری این حملات را می‌توان در اسناد و گزارش‌های ساواک مشاهده کرد.

از فروردین 57، درگیری‌های مردم با مأموران انتظامی روزبروز بیشتر می‌شد. در دهم این ماه، هادی خضریان (متولد 1335-همدان) با یک مأمور اطلاعات شهربانی درگیر شد در نتیجه این درگیری خضریان از ناحیه پا و کتف مورد اصابت گلوله قرار گرفت و سرپاسبان اورکی نیز مجروح شد.[17] در حالی که گزارش‌های متعددی درباره پخش اعلامیه‌های انقلابی علیه رژیم و دستگیری و بازداشت مخالفان در این ایام در دست است، در 27 فروردین یک منبع ساواک قم، اظهارات یک طلبه همدانی درباره سروان هاشمی افسر اطلاعات شهربانی را ثبت کرده است. این اظهارات سخت‌گیری‌های وی بر انقلابیون را نشان می‌دهد و اراده جوانان همدان برای ساختن کار او را نشان می‌دهد.[18] در 19 اردیبهشت شهربانی همدان شش دانشجوی مدرسه عالی کشاورزی همدان را دستگیر کرد. آن‌ها به مناسبت چهلمین روز شهادت شهدای یزد، در مسجد جامع و خیابان‌های اطراف آن تظاهراتی برپا کرده بودند. چند روز بعد چهار دانشجوی دیگر این مدرسه دستگیر و دو دانشجوی دیگر به اتهام اخلال نظم و توهین به مأمور دولت در حین انجام وظیفه بازداشت شدند.[19]

در 15 خرداد 1357 کلیه مغازه‌های شهر همدان به حال تعطیل درآمد.[20] پنج روز بعد ژاندارمری همدان چند نفر را به اتهام اقدام علیه امنیت ملی دستگیر و تحویل ساواک داد.[21] در 4 مرداد 1357، مراسم تشییع جنازه آیت‌الله آخوند ملاعلی همدانی به صحنه تظاهرات علیه رژیم تبدیل شد. معترضان علیه رژیم شعار سردادند و به بانک‌ها، سینماها و ادارات دولتی حمله کردند. عده‌ای از معترضان به کلانتری‌های بخش 2 و 3 همدان حمله کردند و مأمورین به تیراندازی پرداختند. عده‌ای دیگر نیز به محله بدنام شهر حمله کردند. در نتیجه درگیری مأموران ژاندارمری با مردم و تیراندازی‌های آن‌ها، شش نفر از معترضان زخمی شدند. در این درگیری‌ها مردم یک گروهبان را از ماشین پایین کشیده و تفنگ ژ-3، هشتاد فشنگ‌ و یک دستگاه بی‌سیم گروهی و سرنیزه او را گرفتند. مأمورین با حمله به مهاجمین، تفنگ مزبور را از آن‌ها پس گرفتند. بنا بر گزارش روزنامه کیهان در تظاهرات این روز فرج‌الله پهلوانی شورینی و جمشید شرف خانی به شهادت رسیدند.[22]

در 24 مرداد، معترضان به دو شعبه بانک صادرات در نهاوند حمله کردند؛ حمله به یکی از این شعب با مواد آتش‌زا صورت گرفت. چند روز بعد ساختمان حزب رستاخیز در تویسرکان و بهار همدان با مواد آتش‌زا مورد حمله مخالفان قرار گرفت. قوای انتظامی برای متفرق کردن مردم به تیراندازی پرداختند. چهار روز بعد در اعتراضات مردم نهاوند، مردم به شعب بانک‌ها، سینما و پاسگاه پلیس این شهر حمله کردند.[23]

در 5 شهریور در مسجد میرزا داود، مردم با یک پاسبان شهربانی درگیر شدند.[24] یک روز بعد اتفاق مهمی افتاد و بنابر گزارش‌های موجود در 6 شهریور 1357ش (21 رمضان شهریور) محمدحسن حقگویان فارغ‌التحصیل دبیر فنی از انستیتوتکنولوژی قزوین به شهادت رسید. وی یک بمب دست ساز ساعتی را برای کار گذاشتن در شهربانی همدان به محل می‌برد، اما قبل از رسیدن به محل بمب منفجر شد.[25]

سه روز بعد در 9 شهریور در درگیری میان مردم و مأموران در تویسرکان تعدادی مجروح و زخمی شدند. اعتراضات از مسجد جامع این شهر شروع شد و پلیس برای متفرق کردن مردم به تیراندازی پرداخت. چند نفر از مأموران شهربانی کتک خوردند. سه نفر از معترضان مجروح شدند و شهربانی 7 نفر از معترضان را دستگیر کرد. یکی از مجروحان دختری پنج ساله بود.[26]

در روزهای 11، 20، 24 و 28 شهریور، اداره کل اطلاعات و جهانگردی استان همدان، اداره گمرک و مرکز آمار و اسناد شاهنشاهی پهلوی در جنب بخشداری بهار مورد حمله مردم قرار گرفتند. این حملات توأم با تخریب و آتش سوزی بود و علاوه بر آتش زدن گمرک همدان، اتومبیل جیپ اداره آبادانی و مسکن و شهرسازی همدان نیز به آتش کشیده شد. در چنین اوضاعی در روزهای 19 و 23 شهریور بازارهای همدان، نهاوند، ملایر و تویسرکان به حال تعطیل درآمد. در 31 شهریور بنیاد منسوب به شمس پهلوی و دفتر نمایندگی هواپیمایی پارس ایر در همدان مورد حمله قرار گرفتند.[27]

در اعتراضات مردمی روز 3 مهر به شعبه چند بانک و سالن ورزشی فردوسی آسیب رسید و چند مهاجم ناشناس مسلح به سلاح کمری، با استفاده از مواد منفجره دست‌ساز به قسمت پذیرایی رستوران عباس‌آباد وابسته به اطلاعات و جهانگردی حمله کردند و یک دستگاه ژیان متعلق به آن اداره را به آتش کشیدند. [28] در روزهای بعد بازار شهرهای استان به حال تعطیل درآمد و معترضان با مواد آتش‌زا به اداره آتش‌نشانی و ساختمان‌های حزب رستاخیز، شهرداری همدان و چند شعبه بانک حمله کردند. استانداری هم از این اعتراضات بی‌نصیب نماند.[29] در 7 و 8 مهر کارخانه لُرد و مجسمه شاه در شهر همدان با مواد آتش‌زا مورد حمله مهاجمان قرار گرفت.[30]

در روز 9 مهر مغازه‌های همدان، ملایر، نهاوند و تویسرکان تعطیل شد و در راه پیمایی مردمی که مبدأ آن مسجد میرزا داود بود، به طرف مأمورین پلیس بطری مواد آتش‌زا پرتاب شد.[31] در 10 مهر دو بمب کار گذاشته شده در دیوار اداره اوقاف همدان منفجر شد و گروهی به فروشگاه شرکت نفت در خیابان بوعلی این شهر حمله کردند. در همین روز معترضان ماشین پیکان یکی از وعاظ حکومتی را به آتش کشیدند.[32] در 16 مهر مأمورین انتظامی با جمعیت معلمان و دانش‌آموزان معترض نهاوندی درگیر شدند و وخامت اوضاع به درجه‌ای رسید که مأمورین اقدام به تیراندازی کردند. روز بعد بازاریان نهاوند در اعتراض به دستگیری چند تن از فرهنگیان، مغازه‌های خود را تعطیل کردند.[33]

در 30 مهر تظاهرات محصلین صنعتی همدان در خیابان‌های این شهر از سوی پلیس به خشونت کشیده شد. پلیس از گاز اشک‌آور استفاده کرد و معترضان علاوه بر پلیس، به شعب بانک‌ها حمله کردند. پلیس نیز به تیراندازی هوایی پرداخت؛ بازار شهر تعطیل شد و به تقاضای شهربانی، شورای تأمین استان تشکیل شد. شورا به درخواست شهربانی در این شهر وضعیت قرمز اعلام کرد. در درگیری‌های این روز دست کم سه نفر کشته و 18 نفر مجروح شدند. همچنین بر اثر پرتاب مواد آتش‌زا هشت مأمور آسیب دیدند.[34]

در اعترضات مردم کبودرآهنگ در اول آبان 1357، یکی از درجه‌داران ژاندارمری مجروح شد.[35] روز بعد در یک تظاهرات مردمی در شهر همدان، معترضان تلاش کردند مجسمه رضاشاه را پایین بکشند؛ کار به درگیری قوای انتظامی با مردم کشید. در گزارش‌ها به شلیک تیر از میان جمعیت به طرف قوای انتظامی اشاره شده است. در همین روز در حمله جمعیت معترض برای آتش زدن استانداری، یک پاسبان مجروح شد. معترضان همچنین به شعب بانک‌ها، ادارات دولتی، سینماها، دو شرکت، یک هتل و منزل یک مشروب‌فروش در این شهر خساراتی وارد کردند. در نهاوند معترضان به سازمان زنان حمله کردند و علیه ساواک "سگ زنجیری شاه" شعار دادند.[36] در سوم آبان ماه، مهاجمان ناشناس با پرتاب سه بمب دست‌ساز به داخل منزل صاحب سینما پارس در همدان وی را تهدید کردند.[37]

در 4 آبان، پلیس، تظاهرات مردم همدان را با پرتاب گاز اشک‌آور به خشونت کشاند و درگیری‌های پراکنده‌ای میان مأموران و مردم به وجود آمد.[38] در همین ایام مأمورین گزارش دادند که برخی معلمان در کلاس‌های درس، ساخت بمب برای دانش‌آموزان توضیح می‌دهند. یکی از این معلمین، فرمول ساختن مواد آتش‌زا را در اختیار محصلین قرار داده بود. وی در سازماندهی تجمعات دانش‌آموزی و دانشجویی نقش داشت و دانش‌آموزان را به گرفتن سلاح مأموران شهربانی تشویق می‌کرد.[39]

در شب 15 آبان 57، خانه‌های دو مأمور شهربانی با بمب مورد حمله مهاجمان ناشناس قرار گرفت. در همین زمان سینما الوند نیز دچار حریق شد.[40] روزهای 15 و 16 آبان، مردم معترض به بانک‌ها حمله کردند و مأمورین انتظامی با مردم معترض درگیر شدند. کار به شلیک گاز اشک‌آور کشید؛ شیشه‌های ماشین شهربانی خرد، و دو مأمور مجروح شدند و مغازه‌های بازار و اکثر خیابان‌ها به حالت تعطیل درآمد. همچنین بانک صادرات و اطاق اصناف همدان به آتش کشیده شد و یک مأمور بر اثر پرتاب مواد آتش‌زا آسیب دید. در نهاوند معترضان قصد پایین کشیدن مجسمه شاه را داشتند در نتیجه زدوخوردهایی بین مأمورین و مردم معترض شکل گرفت. در این درگیری‌ها، فرمانداری نهاوند در آتش سوخت و 7 نفر از معترضان در اثر تیراندازی پلیس زخمی شدند.[41] در 28 آبان در جریان اعتراضات مردمی در شهر همدان، در نتیجه پرتاب مواد آتش‌زا یک اتومبیل دچار حریق شد و مأمورین با پرتاب گاز اشک‌آور و شلیک تیر هوایی تجمعات مردمی را به خشونت کشاندند.[42]

در 5 آذر ساواک همدان اطلاع داد افراد ناشناسی در همدان به شناسایی منازل افسران ارتش می‌پردازند. همچنین حمله به منزل یکی از افسران به نام ناصر حکمتی نسبت داده شد.[43] حدود ساعت 20 شب 9 آذر ماه، به منزل قبلی یکی از پاسداران ساواک همدان با پرتاب یک بطری محتوی مواد آتش‌زا حمله شد.[44] دو روز بعد، یک بسته حامل مواد منفجره در میدان پهلوی همدان منفجر شد و چند ساعت بعد یک بمب دست‌ساز بداخل منزل قبلی یکی از کارمندان ساواک پرتاب شد. در همین شب بمبی به داخل منزل یک استوار شهربانی انداخته شد؛ فرزند وی کشته و خساراتی به منزلش وارد شد. در این روز مغازه‌های همدان، تویسرکان، نهاوند و ملایر به حال تعطیل درآمد.[45]

در ساعت 22 شب 14 آذر 57، منزل رئیس کلانتری 1 شهر همدان، با یک بمب دست‌ساز مورد حمله قرار گرفت و خساراتی به آن وارد شد. یک ساعت بعد، یکی از دانشجویان مدرسه عالی کشاوری همدان، بمب دست‌سازی به منزل یکی از مأمورین شهربانی همدان پرتاب کرد و متواری شد. انفجار این بمب تلفات جانی نداشت و عامل بمب اندازی دستگیر شد.[46] فردای آن روز یک پاسبان شهربانی مورد حمله قرار گرفت و مجروح گردید؛ مأمور مجروح برای معالجه به تهران اعزام شد و ضاربین تحت پیگرد قانونی قرار گرفتند.[47]

در 18 آذر 1357، فتح‌الله ناظمی و رضا بهرامیان در حال ساختن یک بمب دستی بودند؛ با منفجر شدن بمب، رضا بهرامیان کشته شد و ناظمی با آلات و ادوات بمب‌سازی دستگیر و تحت تعقیب قرار گرفت.[48] روز بعد، مأمورین انتظامی با مهاجمینی که قصد انداختن بمب به منزل استاندار همدان را داشتند درگیر شدند. در 20 آذر مجسمه شاه در میدان پهلوی توسط مهاجمین با بمب مورد حمله قرار گرفت. ساعت 10 همین روز، راننده یک دستگاه اتومبیل وانت در شهر همدان دو مأمور شهربانی را زیر گرفت و به هنگام گریختن از صحنه مورد اصابت گلوله قرار گرفت و مجروح شد. پس از انتقال مأمورین و راننده مزبور به بیمارستان، مردم خشمگین به بیمارستان هجوم بردند و مأمورین را مضروب نمودند. گزارش‌ها حاکی از آن بود که علاوه بر راننده یکی از مأمورین نیز فوت شده است.[49]

در روز 19 آذر سرباز وظیفه محسن مباشر کاشانی، قدرت‌الله خدایاری استاندار همدان را هدف گلوله قرار داد و متواری شد. مأموران حکومتی در همان روز وی را تعقیب و در کوه‌های عباس آباد همدان کشتند. مردم همدان در اجتماعی چند هزار نفری جسد مباشر کاشانی را به پدر و مادرش تحویل دادند.[50]

در 20 آذر مهاجمین قصد داشتند با بمب منزل استاندار همدان را مورد حمله قرار دهند. همچنین مجسمه شاه در میدان پهلوی (امام خمینی) با بمب و سنگ مورد حمله معترضان قرار گرفت.[51] شب 21 آذر، افراد ناشناس با پرتاب بمب به منزل یکی از درجه‌داران مأمور زندان شهربانی همدان وی را تهدید کرده از محل گریختند. در این رویداد خساراتی به منزل مأمور مزبور وارد آمد.[52] در ساعت 10 روز 22 آذر مهاجمین ناشناس با یک بمب منزل یک مأمور شهربانی همدان را تهدید کردند. این بمب پس از حمل به شهربانی توسط متخصصین خنثی شد.[53] چهار روز بعد در ساعت 21:20 شب، اتومبیل یکی از درجه‌داران ارتش، در یک بمب‌گذاری منفجر و دچار خسارت شد.[54]

در شب 4 دی ماه، مهاجمین با پرتاب یک بمب دست‌ساز، راننده تانک مستقر در یکی از میدان‌های شهر را مجروح کردند. همچنین خانه یک سرپاسبان، از سوی مهاجمین ناشناس به آتش کشیده شد. در نتیجه این حملات، اتومبیل وی به طور کامل سوخت و به منزلش خساراتی وارد آمد. در همین روز یک مأمور بازنشسته شهربانی مورد حمله قرار گرفت و مجروح شد.[55] در 8 دی ماه، تظاهرکنندگان همدانی به زندان شهربانی حمله کردند؛ شیشه‌های آن را شکستند و بخشی از آن را به آتش کشیدند. در این درگیری‌ها یک نفر کشته و چهار نفر مجروح شدند.[56] در ناآرامی‌های روز 17 دی 1357؛ در نتیجه تیراندازی مخالفین یک پاسبان در همدان از پای درآمد.[57]

 

ترور کازرونی و عین‌القضاتی

منوچهر کازرونی (اهل اراک)، رئیس کلانتری 4 و به روایتی 5 همدان بود. در تظاهرات مردم علیه رژیم پهلوی، این کلانتری و فرمانده آن نقش مهمی در تیراندازی به سوی مردم داشت. گفته شده است که بیشترین سرکوب‌ها توسط او شکل می‌گرفت. به دنبال اوج‌گیری انقلاب اسلامی، کمیته مبارزه با خرابکاری به وسیله ساواک و شهربانی در همدان تشکیل و کازرونی به ریاست آن منصوب شد. این کمیته در آزار مردم هیچ گونه کوتاهی نمی‌کرد.[58]

در یکی از اسناد موجود به کازرونی اشاره شده است. این گزارش درباره نقش وی در انتظامات مراسم خاکسپاری آیت‌الله آخوند ملاعلی معصومی همدانی[59] است. روز چهارم مرداد مردم از شهرها و روستاهای همدان و دیگر مناطق کشور به این شهر آمدند تا در مراسم تشییع جنازه وی شرکت کنند. از این رو قوای انتظامی برای جلوگیری از اقدامات احتمالی مخالفین، یک طرح عملیاتی و انتظامی تهیه و اجرا کردند. بر اساس این طرح سرگرد کازرونی سرپرستی یک گروه 25 نفره از مأمورین مستقر در مسیر حمل جنازه را بر عهده داشت. این گروه دارای یک دستگاه کامیون و در مقابل پمپ بنزین مستقر بود و پس از عبور جمعیت، در نزدیکی کلانتری بخش 3 مستقر شد و انتظامات منطقه 8 (از مدرسه آخوند تا میدان 25 شهریور) را عهده دار شد. علاوه بر افسران مسلح، مأمورین گروه نیز مسلح به اسلحه سازمانی و مجهز به باتون بودند.[60]

پیش از این به بستر کلی خشونت‌های شهربانی، اشاره شد. در چنین جوّی، معترضان از خشونت مأموران شهربانی سخن می‌گفتند. این موضوع در سخنرانی‌ها و برخی نشریات محلی بازتاب می‌یافت. بنابر گزارش‌ها، در اجتماع مردم همدان در دادگستری این شهر، شیخ غلامحسین بهرامی[61]، علیه یکی از مأموران شهربانی سخن گفت، این سخنان علیه کازرونی بود. در راهپیمایی همین روز، مردم در اعتراض به خشونت‌های رئیس اطلاعات شهربانی همدان، شیشه‌های کیوسک اداره راهنمایی و رانندگی را در میدان پهلوی شکستند؛ میدانی که در همین روزها مردم نام آن را به میدان امام خمینی تغییر دادند. معترضان کازرونی را آدم کش می‌خواندند.[62]

روزنامه ندای میهن به مدیریت حسن حاجیلو، که به مدت دو سال ممنوع‌النشر شده بود، در نیمه دوم سال 1357ش مجدداً مجال انتشار یافت. عبدالله حاجیلو برادر حسن حاجیلو، رئیس انجمن شهرستان همدان بود و با روحانیون مخالف مانند حجت‌الاسلام غلامحسین بهرامی در ارتباط بود. وی در این روزنامه برای مردم از خشونت‌های مأمورین شهربانی می‌نوشت.[63]

در چنین فضایی، کازرونی یکی از اهداف مخالفین بود. برخی روایت‌های شفاهی از شعاری می‌گویند که توسط مردم معترض علیه کازرونی ساخته شد. این شعار احتمالاً پس از مرگ کازرونی شکل گرفته و نفرت مردم از وی را نشان می‌دهد. خشونت‌های کازرونی بعدها در ادبیات داستانی مورد توجه قرار گرفت و در داستان‌هایی که هوای انقلاب داشت و در فضای همدان رخ می‌داد، بازتاب پیدا کرد. در یکی از داستان‌های مجموعه داستان شهید خودم، نوجوانی در یک تظاهرات نقشی کلیدی پیدا می‌کند. در این داستان، راوی از کازرونی می‌گوید که چشم‌های گشاد و سرخ داشت؛ چشم‌هایی دریده و خونی؛ یک کاسه خون؛ از دهانش آتش بیرون می‌زد. انگار صورتش اژدها بود و یکی از معترضین را با شلیک به مغزش کشته بود.[64]

در چنین جو گدازانی که خشونت‌ها و قساوت‌های مداوم مأموران شهربانی و افرادی مانند کازرونی ایجاد کرده بود، در 15 آذر 1357ش، خانه سرپاسبان غلامرضا طالبی با یک بمب دست‌ساز مورد حمله قرار گرفت. این اقدام از آن رو مهم است که طالبی راننده کازرونی بود. طالبی در جستجو برآمد و به این نتیجه رسید که عامل تهدید یکی از همسایگان اوست؛ جوانی 22 ساله به نام اصغر زینی فرزند فرمان/ فرمانعلی. زینی متولد 1335 همدان، دانشجوی سال سوم/چهارم مدرسه عالی کشاورزی این شهر بود. در گزارش واقعه آمده است که در این حمله بمبی که به داخل حیاط انداخته شده بود منفجر شد؛ اما حادثه تلفات جانی به بار نیاورد و حمله همزمان با قطع برق شهر و تاریکی ایجاد شده صورت گرفت. طالبی، مأمورین کلانتری محل را در جریان قرار داد و در بازرسی مأمورین از منزل زینی، آلات ساخت بمب به دست آمد؛ اما زینی در بازجویی‌ها از پاسخ دادن به سؤالات خودداری کرد و ضمن حمله به شاه، به طرفداری از امام خمینی پرداخت. وی حدود چهل روز پیش از آن به اتهام پخش اعلامیه‌های انقلابی دستگیر اما با توجه به حساسیت اوضاع با اخذ تعهد آزاد شده بود. پاسبان طالبی نیز وقایع بمب‌گذاری را در گزارشی به شهربانی اطلاع داد.[65] با توجه به آن که 9 روز بعد کازرونی و راننده‌اش طالبی توسط گروه حدید کشته شدند، اکنون می‌توان چند پرسش را مطرح کرد:

آیا اصغر زینی عضو گروه حدید بوده است؟ اسناد ساواک درباره گروه حدید و اعضای آن سخنی نمی‌گویند. این اسناد درباره زینی نیز ساکت هستند و خبری از فعالیت‌های وی، سوای آنچه در گزارش فوق آمده نمی‌دهند. منابع دیگر یا خاطرات و تاریخ های شفاهی احتمالاً پاسخ این پرسش را خواهند داد.

در فاصله مهر تا دی 1357ش بمب‌اندازی‌های متعددی علیه مأموران شهربانی صورت گرفت. آیا این اقدامات سازمان یافته و توسط گروه‌های مسلح مانند حدید بوده یا صرفاً تلاش‌های پراکنده و منفردی بود که افراد در واکنش به خشونت‌های شهربانی داشته‌اند؟ در اطلاعیه‌هایی که پیرامون برخی از این بمب‌گذاری‌ها منتشر شده، می‌توان ردی از برخی گروه‌های مسلح یافت. این اطلاعیه‌ها بیشتر محتوای مذهبی ولی روش مسلحانه دارند و فضایی شبیه فعالیت مجاهدین خلق و گروه‌هایی مانند آن را تداعی می‌کنند. به نظر می‌آید گروه حدید که گویا صفت توحیدی را نیز به دنبال داشت در این فضا شکل گرفته است. فضایی با ویژگی‌های قیام علیه ظلم، شهادت، مبارزه و مانند آن. این فضای مذهبی امکان اتصال این گروه‌ها به روحانیون سرشناس محلی مانند شهید آیت‌الله سید اسدالله مدنی و شیخ محمدتقی عالمی دامغانی را فراهم می‌کرد.

پرسش دیگر آن که آیا قطع برق مقدمه‌ای برای حمله به منزل پاسبان طالبی بوده یا این که بمب‌انداز از این فرصت برای انجام این کار بهره برده است؟ اگر فرض اول را بپذیریم احتمالاً این بمب‌گذاری کاری سازمان یافته بوده و شواهد بعدی نشان می‌دهد هماهنگی‌ها و برنامه‌ریزی‌های این کار از سوی یک گروه- احتمالاً حدید- صورت گرفته است. اما پذیرش فرض دوم این اقدام را از انتساب به یک گروه مسلحانه دور و در قالب مجموعه اقدامات منفرد و پراکنده قرار می‌دهد.

چند روز بعد در 24 آذر 1357، در ساعت 19:30، سرگرد منوچهر کازرونی، که با راننده‌اش پاسبان طالبی به منزل خود در خیابان سپهبد زاهدی می‌رفت، به محض پیاده شدن از اتومبیل توسط افراد ناشناسی کشته شد. هفت تیر شلیک شده ضاربان، کازرونی را از پای درآورد و پاسبان طالبی که از ناحیه پا مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود به بیمارستان اعزام شد. ضاربان نیز از صحنه گریختند.[66] این بار به جای استفاده از بمب دستی و نارنجک و مانند آن که به دفعات استفاده شده بود، از هفت تیر استفاده شد؛ دقت این سلاح از بمب دستی بالاتر و احتمال موفقیت آن بیشتر بود. سه روز بعد روزنامه کیهان اخبار بیشتری از این وقایع منتشر کرد. بنا بر نوشته این روزنامه کازرونی در جریان تظاهرات اخیر شهر همدان به عنوان رئیس کمیته مبارزه با خرابکاری و تظاهرات انتخاب شده بود. در روز واقعه، کازرونی که توسط دو نفر از محافظانش مشایعت می‌شد، توسط عده‌ای که خود را گروه توحیدی حدید معرفی می‌کردند، کشته شد. در این گزارش همچنین به کشته شدن پاسبان طالبی و مجروح شدن یک نفر دیگر-گویا یکی از محافظین- اشاره شده است.[67] پس از کشته شدن کازرونی، روز بعد (25 /9 /1357) شورای تأمین استان تشکیل جلسه داد و اعضا به اتفاق خواستار برقراری حکومت نظامی در همدان شدند.[68]

از نتایج ترور کازرونی آن بود که بر تضعیف روحیه پرسنل شهربانی بسیار مؤثر بود[69] و از سوی دیگر راه پیوستن نظامیان همدان به انقلاب را هموار کرد.[70] گر چه در تواریخ شفاهی و خاطرات نامی از ضارب کازونی نیست اما در یکی از پاورقی‌های کتاب مهتاب خیّن آمده است که ضارب کازرونی در بین راه ایران و افغانستان در اثر تصادف، فوت کرده است.[71] آیا ضارب توسط مأمورین حکومتی شناسایی شده و قصد فرار داشته یا به دلیل احتمالی شناخته شدن، قصد داشته مدتی را بیرون از همدان سپری کند؟ این‌ها پرسش‌هایی است که باید در مصاحبه‌ها و تدوین تاریخ‌های شفاهی پاسخی به آن‌ها داده شود.

دیگر اقدام گروه حدید، ترور سرهنگ سعید عین‌القضاتی بود. عین القضاتی در دوره ریاست سرهنگ منشی بر ساواک همدان[72] معاون آن سازمان بود. وی در 28 بهمن 1357 دستگیر و در ضمن انتقال به تهران، توسط گروه حدید کشته شد.[73]

 

پس از پیروزی انقلاب اسلامی

گروه حدید پس از پیروزی انقلاب اسلامی بسان رگباری بهاری زود فرونشست. فهم سرگذشت مبهم و ناپیدای گروه حدید در قالب فضای سال‌های 1357 تا 1360 قابل درک است. بخشی از این فضا در قالب اقدامات مسلحانه قابل توصیف است. حدید مانند بسیاری از گروه‌های دیگر در این سال‌ها ماهیتی مسلحانه داشت. آن‌ها از فضای موجود برای آموزش نیروهای خود استفاده می‌کردند. اردوگاه کیوارستان همدان، مهم‌ترین محل تجمع حدیدی‌ها و فعالیت‌های نظامی و آموزش‌های چریکی آن‌ها بود.[74]

در این زمان حدید به مانند نیروهای سازمان مجاهدین خلق (منافقین) با شیخ محمدتقی عالمی دامغانی همراهی می‌کردند[75] و عملاً در برابر خط نیروهای حزب‌اللهی انقلابی قرار می‌گرفتند که شهید آیت‌الله مدنی، روحانیِ مقبول و محل مراجعه آن‌ها بود. بدین گونه دو خط مبارزه که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، به دلیل داشتن دشمن و هدف مشترک به موازات هم پیش می‌رفتند، از فردای پیروزی انقلاب اسلامی، از هم فاصله می‌گرفتند. این دو خط عبارت بودند از نیروهای وفادار به امام و انقلاب اسلامی که آیت‌الله مدنی آن‌ها را در منطقه سامان می‌داد و دیگری خطی بود که به نفاق و فرقان منتهی شد و شیخ محمدتقی عالمی دامغانی در ساماندهی آن نقش مهمی داشت. ظاهراً حدید در ابتدا ادعای حرکت در خط امام خمینی و انقلاب اسلامی را داشت اما در ادامه راه، به سوی تشکیلات و خط نفاق و فرقان حرکت کرد. گفته شده است که در شش ماه اول سال ۵۸ کل شهر در دست آن‌ها بود.[76]

در گزارش‌های مربوط به وقایع 28 شهریور سال 1358 به انفجار بمبی در دفتر حدید در همدان اشاره شده است. در اثر این انفجار، حسن منتظری کشته شد و محمود نصیری و سعید یوسفی از اعضای حدید به سختی مجروح شدند. مجروحان به بیمارستان اکباتان شهر همدان منتقل شدند.[77] محمود نصیری که در اثر این انفجار چشم‌ها و دستان خود را از دست داد، از بازماندگان گروه حدید بود که گویا در برابر مراجعات مکرر محققان و علاقه‌مندان تاریخ اتقلاب اسلامی در همدان، سکوت اختیار کرده و درباره این گروه سخنی نگفته است.[78]

اختلافات و درگیری میان دو جبهه نیروهای وفادار به انقلاب اسلامی و جبهه نفاق (حدید و سازمان مجاهدین خلق: منافقین) ادامه پیدا کرد. با گذشت زمان، حدید روز به روز ضعیف‌تر می‌شد. در تحلیل این وضعیت گفته شده است که آن‌ها منافع گروهی خود را به مصالح انقلاب ترجیح دادند، به خصوص آن که کادرهای اصلی از آن‌ها فاصله گرفته بودند. برخی هم کم کم از آن‌ها جدا شدند و آن‌ها که ماندند از چنان بنیه ایدئولوژیکی قوی برخوردار نبودند و به مرور دچار انحراف گردیدند و نتوانستند خود را با حرکت مردم و انقلاب هماهنگ کنند. مردم انقلابی همدان که این اختلافات را نظاره می‌کردند، به عمر این گروه خاتمه دادند.[79]

 

الگویی برای توضیح فعالیت حدید

حجت‌الاسلام رسول جعفریان در کتاب جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران (1320-1357ش) فصل ششم را به گروه‌ها و جریان‌های فعال مذهبی- سیاسی در آستانه انقلاب اختصاص داده است. وی این گروه‌ها و جریان‌ها را در سه بخش گروه‌های مذهبی متصل با روحانیت، گروه‌های مذهبی منفصل از روحانیت و جریان‌های ضد مدرنیسم بررسی کرده است. در گروه‌های دسته اول، وی علاوه بر گروه‌های هفت گانه، ابوذر، مهدویون، مجاهدین اسلام، فجر اسلام و تشکیلات محمد منتظری، در بخشی کوتاه به تشکل‌های محدود، محلی و بی‌نام پرداخته است. جعفریان به تشکل‌های بی‌نام و نشانی اشاره می‌کند که در تهران و بسیاری از شهرها فعالیت چشمگیر داشتند و با استفاده از روحانیونی که به طور موقت یا دائمی در شهر آنان به سر می‌بردند به مبارزه با رژیم پرداخته و زمینه را برای سرنگونی رژیم و پیروزی انقلاب فراهم کردند.[80]

به نظر می‌آید این توصیفات، برای توضیح فعالیت حدید همدان کارآیی داشته باشد و بتواند شکل‌گیری و فعالیت این گروه را تا اندازه‌ای تشریح کند. گروه حدید خود را در شمار گروه‌های توحیدی معرفی می‌کرد. با روحانیت در ارتباط بود و پس از پیروزی انقلاب اسلامی به تدریج از آن فاصله گرفت و به پایان راه رسید. این سرنوشت حدید و گروه‌های دیگر مانند آن- از جمله گروه رعد اراک- بود.[81] گروه‌هایی که با نامی قرآنی کار خود را شروع می‌کردند و به دلیل اقدامات تند و خشنی که انجام می‌دادند تا حدودی بر رویدادهای سال 1357 و دوره گذار از پهلوی به جمهوری اسلامی مؤثر بودند. به نظر می‌آید تحرکات و اقدامات آن‌ها متناسب با دوره گذار بوده و آن‌ها دورنما، پویایی و انعطاف‌پذیری متناسب با یک دوره‌بندی بلند مدت را نداشتند و از این رو مانند رگباری بهاری زود فرونشستند. تاریخ غالب این گروه‌ها تدوین نشده و بیشتر داوری‌ها درباره آن‌ها بر مبنای روایات شفاهی است.

در اسناد ساواک، سندی دال بر ارتباط گروه حدید با روحانیون همدان وجود ندارد. باید این نکته را توضیح داد که حدید در نیمه دوم سال 57 شکل گرفت و ترور کازرونی در آبان 57، اولین کار جدی این گروه بوده است. در این زمان، ساواک ماه‌های پایانی عمر خود را می‌گذراند و منابع این سازمان دیگر به مانند سابق فعال نبودند. از این رو یافتن شواهدی درباره حدید در اسناد این سازمان دشوار است. اما برخی شواهد و قرائن نشان می‌دهد که حدید با روحانیون شهر همدان در ارتباط بوده است.

به گزارش اسناد، شهید آیت‌الله مدنی در میان مردم انقلابی نفوذی عمیق داشت و می‌توانست نیروی این جوانان را در جهت اهداف انقلاب مهار کند.[82] مسجد جامع همدان مرکز فعالیت‌های آیت‌الله مدنی بود.[83] میزان نفوذ آیت‌الله مدنی به اندازه‌ای بود که نیروهای نظامی و اداری همدان از ایشان اطاعت می‌کردند. این روابط به گونه‌ای بود که مورد انتقاد ساواک قرار می‌گرفت. در واقع برخی نیروهای نظامی و اداری همدان به آیت‌الله مدنی پناه می‌بردند تا بدین وسیله خود را از انتقام مردم در امان نگه دارند. این وضعیت به دلیل نفوذ آیت‌الله مدنی بر قشرهای مختلف جامعه بود.[84] بنا بر اسناد موجود، فرمانده پادگان همدان در تماس با آیت‌الله مدنی اظهار اطاعت کرد و از ساواک تبری جست و سابقه خود و افسرانش از همکاری با ساواک را انکار کرد. در این زمان نیروهای انتظامی و کلیه مدیران ادارات، بهداری و ارتش در ابراز وابستگی خود به انقلابیون -خاصه روحانیون انقلابی- بر یکدیگر سبقت می‌جستند.[85]

ساواک در گزارشی به نقش آیت‌الله مدنی برای ممانعت از حمله به نیروهای انتظامی اشاره کرده و البته احتمال نوعی طراحی و توطئه را در این رفتار مطرح کرده است.[86] شهید سردار حسین همدانی از نقش آیت‌الله مدنی برای ممانعت از اقدام گروه حدید علیه برخی مأموران شهربانی یاد کرده است.

«یک پلیسی بود که خیلی بد عمل می‌کرد. شب، گروه حدید یک نامه‌ای انداخته بود در منزلش از زیر در؛ به محض اینکه دیده بود گروه حدید وی را تهدید کرده، آمده بود مسجد جامع... نماز اول آیت‌الله مدنی در مسجد جامع که تمام شد. آیت‌الله مدنی داشت صحبت می‌کرد. آن پلیس پای منبر نشسته بود و دائم می‌گفت با حاج آقا کار دارم. حالا اینجا آقا داشت صحبت می‌کرد. آقای مدنی گفت: «چه می‌گویی... » بعد آن‌ وقت، بیخ گوشش صحبت کرد و یک نامه‌ای هم به او داد. آقای مدنی بالای منبر نامه را خواند و دید که می‌گوید که من را تهدید کرده‌اند، بکشند، من زن دارم، بچه دارم، من آقا اصلاً دیگر کار ندارم؛ اگر هم به من مأموریت بدهند انجام نمی‌دهم. شما هم امان نامه به من بده. آقای مدنی بالای منبر گفت: آقا ایشان توبه کرده، کسی با او کاری نداشته باشد.»[87]

شیخ محمدتقی عالمی دامغانی[88] نیز در میان مردم نفوذ داشت و می‌توانست نقشی مانند آیت‌الله مدنی ایفا کند. گرچه عالمی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به راهی دیگر رفت اما قبل از پیروزی انقلاب اسلامی میان برخی قشرهای جامعه نفوذ داشت. این موضوع در اسناد ساواک و خاطرات افرادی که در آن سال‌ها درگیر مبارزه بوده‌اند، مورد اشاره قرار گرفته است.[89] بنا بر متن یکی از اسناد ساواک که محصول شنود مکالمات تلفنی است، وی در میان برخی گروه‌ها نفوذ داشت و همین نفوذ وسیله‌ای برای جلوگیری از انتقام‌جویی برخی آنها از نیروهای شهربانی می‌شد.[90]

در یک ارزیابی کلی درباره ارتباط روحانیون با گروه‌های مسلح مخالف رژیم باید گفت که اساس مبارزات روحانیون، مبارزه فرهنگی و روشنگری بود. اسناد متعددی که در مجموعه یاران امام به روایت اسناد ساواک از مجموعه نشریات مرکز بررسی اسناد تاریخی منتشر شده، گواه دقیق و متقن این موضوع هستند که روحانیون انقلابی مبارزه فرهنگی و روشنگری در سنگر منبر و مسجد و نشر کتاب و دیگر شقوق فرهنگی مبارزه فرهنگی را بر مبارزه مسلحانه ترجیح می‌دادند. یک نمونه بارز آن در منطقه همدان، فعالیت گروه ابوذر بود؛ اسناد منتشر شده نشان می‌دهد که اصرار اعضای گروه برای متقاعد و همراه کردن برخی روحانیون به نتیجه نرسیده است.[91] در الگویی که از پژوهش حجت‌الاسلام جعفریان برای مطالعه و توضیح چگونگی شکل‌گیری و فعالیت این گروه‌ها قابل استخراج است، به این موضوع اشاره شده که آنها با روحانیون ارتباط داشته‌اند؛ اما هیچ‌گاه نقش روحانیون در تأسیس و راه اندازی چنین گروه‌هایی یا جایگاه محوری و کانونی روحانیون در اداره آنها مطرح نبودده است. این دسته از روحانیون واسطه‌ای برای مهار تنداب خشونت‌ها و رگبار تندروی‌ها و افراط گروه‌های مسلح بودند و مانع تخریب و ویرانی بیشتر و آسیب رسیدن به افرادی می‌شدند که به نحوی در ساختار اداری و انتظامی رژیم در شهرها و نواحی مختلف کشور مسئولیت داشتند.

 

سخن آخر

می‌توان گفت که تدوین تاریخ گروه‌های توحیدی که محققین، توجه چندانی به آن‌ها نداشته‌اند یک ضرورت در تاریخ‌نگاری انقلاب اسلامی است. مقطع حساسی که این گروه‌ها در آن فعالیت می‌کردند و بازنمایی چگونگی فاصله گرفتن و رویارویی آن‌ها با انقلاب اسلامی می‌تواند به فهم بخش مهمی از تاریخ کشورمان کمک کند. پرداختن به این مهم نیازمند پژوهش گسترده و کاویدن گونه‌های مختلف منابع و سرچشمه‌های اطلاعاتی این دوره است. افزون بر اسناد ساواک که بخش آغازین این مقطع را روایت می‌کنند باید اسناد پس از پیروزی انقلاب اسلامی و اخبار و گزارش‌های روزنامه‌ها به ویژه نشریات محلی را مورد توجه جدی قرار داد. همچنین تاریخ‌های شفاهی و خاطرات افرادی که در این مقطع حساس فعال بوده‌اند- به ویژه افرادی که در این گروه‌ها فعالیت داشته‌اند- ارزشی ویژه دارد. به نظر می‌آید مرکز بررسی اسناد تاریخی می‌تواند در این زمینه گامی مهم بردارد و به تدوین تاریخ شفاهی گروه‌های توحیدی مانند حدید بپردازد. پژوهش‌ها و گردآوری‌هایی از این دست به فراهم آوردن مصالح لازم برای تدوین مقطعی مهم از تاریخ کشورمان کمک می‌کند و سبب می‌شود تا الگویی برای توصیف فعالیت گروه‌هایی مانند حدید فراهم آید.

 

پی‌نوشت‌ها:


[1] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، روزشمار استان همدان، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1389، ج 3، ص 137.

[2] درباره حادثه مسجد جامع کرمان، نک: عبداللهی‌نیا، علی، انقلاب اسلامی در کرمان، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1393، فصل دهم: حادثه مسجد جامع، ص 363-381.

[3] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، روزشمار استان همدان، ج 3، ص 127، 128، 129-130، 131، 132، 133-134، 135-136، 137-138، 158، 159، 169، 173، 201.

[4] همان، ص 141.

[5] همان، ص 143-144، 145-146، 155.

[6] همان، ص 156، 161-162.

[7] همان، ص 180، 182.

[8] همان، ص 185-186، 190-191، 192، 210-211.

[9] همان، ص 200.

[10] همان، ص 227، 229.

[11] همان، ص 35، 229.

[12] همان، ص 241.

[13] همان، ص 258-259. در 13 آذر مأموران اجتماع مردم معترض ملایر را به خشونت کشانیدند. همان، ص 251-253.

[14] همان، ص 264.

[15]همان، ص 269، 275.

[16] همان، ص 33، 289، 297-298، 299، 300، 302، 310.

[17] همان، ج 2، ص 192، 212.

[18] همان، ج 2، ص 211.

[19] همان، ص225، 227، 228، 234.

[20] همان، ص 242. درباره تحقیقات نامحسوس شهربانی برای شناخت عاملین و محرکین این واقعه؛ نک: همان، ص 249، 252. درباره گزارش‌های ساواک در این زمینه نک: همان، ص 253، 257-258.

[21] همان، ج 2، ص 250، 251.

[22] همان، ج 2، ص 282-283، 286-288، 289، 290، 29-292، 321.

[23] همان، ص 329، 331، 346، 424. اسناد حزب رستاخیز اخیراً توسط انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی در دو جلد منتشر شده است. در این مجموعه اسناد متعددی از حملات مردم به دفاتر و ساختمان‌های این حزب در استان‌ها و شهرهای مختلف کشور وجود دارد. رستاخیز به مانند ساواک، نمادی از تفرعن و استبداد حکومت پهلوی بود و در اعلامیه‌ها، شاه سردسته جانیان ساواک و رستاخیز خوانده می‌شد. نک: حزب رستاخیز به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1401، ج 2، ص 183، 199، 204، 206، 212، 218، 220، 221، 249، 251، 281، 285، 289، 292، 370، 372، 376، 378، 381، 424، 426، 428، 439، 442، 443، 444. درباره حزب رستاخیز نک: شاهدی مظفر، حزب رستاخیز؛ اشتباه بزرگ، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، تهران، 1382.

[24]همان، ص 369.

[25] همان، ص364، ج 3، ص 33، 89.

[26] همان، ج 2، ص 375، 376، 392-393

[27]همان، ص 388، 402، 404، 409، 411، 416، 419، 429، 441.

[28] همان، ج 3، ص 52-53، 54، 55، 56، 60.

[29] همان، ص 57، 58، 61، 63، 64.

[30] همان، ص 67، 71.

[31] همان، ص73، 75.

[32] همان، ص 80، 82.

[33] همان، ص 96، 101، 103.

[34] همان، ص 126، 128، 129-130، 133-134.

[35] همان، ص 166.

[36] همان، ص 143-144، 150.

[37] همان، ص153؛ در این روز کارکنان و رانندگان کامیون‌های حمل مواد سوختی در همدان برای اعلام همدردی و همبستگی با بازماندگان شهدای این شهر اعتصاب کردند و به دنبال آن تهیه بنزین و دیگر مواد سوختی با مشکل مواجه شد.

[38] همان، ص 155.

[39] همان، ص 183، 184، 265.

[40] همان، ص 181.

[41]همان، ص 179، 180، 181.

[42] همان، ص 200.

[43] همان، ص 313.

[44] همان، ص 227.

[45] همان، ص 228، 229.

[46] همان، ص 241، 258.

[47] همان، ص 267؛ نیز نک: همان، ص 286.

[48] همان، ص267؛ درباره فتح الله ناظمی نک: همان، ص 278.

[49] همان، ص 261، 262.

[50] همان، ص 260، 261.

[51] همان، ص 262.

[52] همان، ص 269.

[53] همان، ص 270.

[54] همان، ص 283.

[55] همان، ص 297.

[56] همان، ص 302.

[57] همان، ص 320.

[58] همان، ج 1، ص 31، ج 3، ص 276. گفت‌وگو با ابوالفتح مؤمن مؤلف کتاب انقلاب اسلامی در همدان؛ به نشانی: http://www.hamedanpress.ir . ظاهراً کازرونی رئیس اطلاعات شهربانی همدان بود نه مسئول کمیته ضد خرابکاری یا کمیته مشترک ضد خرابکاری این شهر. به نظر نمی‌آید که در مراکز استان‌ها چنین کمیته‌ای راه‌اندازی شده باشد. درباره کمیته مشترک ضدخرابکاری و چگونگی تشکیل آن نک: شاهدی، مظفر، ساواک(سازمان اطلاعات و امنیت کشور: 1335-1357)، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1386، ص 656-662 .

[59]آیت‌الله آخوند ملاعلی معصومی همدانی (متولد 1273ش، روستای وفس در رزن همدان- رحلت: لندن 1357ش) در همدان، تهران و قم به تحصیل پرداخت. در محضر آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری به تلمذ پرداخت و به درجه اجتهاد رسید و در 37 سالگی به همدان مراجعت کرد و در مدرسه آخوند ملامحمدحسن همدانی که خود آن را مرمت کرده بود، به تدریس پرداخت. از شاگردان برجسته ایشان می‌توان به آیت‌الله سیدمحمود طالقانی، آیت‌الله شهید محمد مفتح و آیت‌الله حسین نوری همدانی اشاره کرد. وی در جریان نهضت امام خمینی (ره)، به فعالیت سیاسی پرداخت. شخصیت بسیار فعال و مطالعه مستمر در کنار محاسن اخلاقی از وی چهره‌ای محبوب ساخت. از آثار جاودان وی می‌توان به تجدید بنای مدرسه آخوند، راه‌اندازی کتابخانه غرب همدان و انتشار مجله پیک اسلام اشاره کرد. وی صاحب تألیفاتی در اجتهاد و تقلید، کلام نفس و تقریرات آیت الله شیخ عبدالکریم حائری است. درباره ایشان، نک: انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، روزشمار استان همدان، ج 2، ص 282، 286-289، 290-292، 296-306، 312، 315. مقاله: پهلوی اول و دوم و تظاهر به دینداری؛ و مقاله: تلگراف امام خمینی (ره) به آیت‌الله آخوند ملاعلی معصومی همدانی و احوال‌پرسی از آیت‌الله شهاب‌الدین اشراقی در سال 1345 https://historydocuments.ir/

بعد از رحلت حضرت آیت الله آخوند همدانی، بود که دیگر حضرت آیت‌الله مدنی به عنوان چهره شاخص و محور اصلی مبارزات مردمی علیه رژیم طاغوت در سطح استان مطرح شد. مهتاب خیّن، ص 29.

[60] همان، ج 2، ص 275-278.

[61] شیخ غلامحسین بهرامی (در برخی گزارش‌ها بهرامی ذوقی و نوید؛ متولد 1313ش، همدان، فرزند مراد، امام جماعت ساکن همدان، خیابان میرزاده عشقی کوی شکریه بن بست محمدی) از روحانیون مخالف حکومت و طرفدار امام خمینی بود. در دی ماه 1356 وی به همراه چند روحانی دیگر طی اطلاعیه‌ای از آیت‌الله ملا علی معصومی همدانی خواستند حمایت خود را از اعتراضات مردمی نسبت به خشونت‌های رژیم در قم اعلام کند. وی پس از تبعید حسین عندلیب زاده به پاوه، به دیدن وی رفت و در 23 آبان، توسط ساواک دستگیر شد و در اثر شکنجه‌های ساواک، چشم و دست وی آسیب دید. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: روزشمار استان همدان، ج 2، ص 42، 159، 200، ج 3، ص 98، 100، 182-184، 185-186، 190-191، 192، 197-199، 210-211.

[62] همان، ج 3، ص 145.

[63] همان، ص 210-211.

[64] موسویان، سید مهرداد، شهید خودم، تهران، شهرستان ادب، 1390.

[65] همان، ج 3، ص 247-248.

[66] همان، ج 3، ص 276.

[67] روزنامه کیهان، شماره 10605، ص 7 به نقل از: همان، ج 3، ص276

[68] همان، ص276.

[69] همان، ص .293

[70]گفت و گو با ابوالفتح مؤمن مؤلف کتاب انقلاب اسلامی در همدان؛ به نشانی:

 http://www.hamedanpress.ir

[71] مهتاب خیّن: روایت فرمانده بسیجی حسین همدانی از انقلاب، کردستان و دفاع مقدس، مصاحبه و نگارش: حسین بهزاد، نشر بیست و هفت، 1393، ص 73.

[72]انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، روزشمار استان همدان، ج 2، ص 285، 346، ج 3، ص 304. ساواک همدان در 1339ش تأسیس شد. سرتیپ وکیلی(1339-1340ش)، سرهنگ کبیری (1340-1342ش)، سرهنگ هوشمند (1342-1346ش)، طباطبایی (1346-1347ش)، سرتیپ ترابی (1347-1348ش) و سرهنگ منشی (بزرگ منش؛ 1349-1357ش) به ترتیب ریاست این ساواک را بر عهده داشتند. این ساواک در مکاتبات از شناسه 13 ه‌ استفاده می‌کرد. همان، ج 1، ص 31.

[73] همان، ج 1، ص 31.

[74] در بیرون شهر همدان، اداره کل آموزش و پرورش استان، یک مجموعه فضای سبز تفریحی داشت، معروف به اردوگاه کیوارستان (کیوار نام گیاهی است که در منطقه می‌روید.) عناصر گروه حدید هم در این اردوگاه، به اعضا و طرفداران خودشان، مبانی جنگ‌های چریکی و اصول تخریب و انفجارات را آموزش می‌دادند. مهتاب خیّن، ص 36-37. ده متری چشمان کمین: هشت سال دفاع مقدس به روایت سردار جعفر مظاهری؛ به اهتمام محسن صیفی کار، بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس، تهران، 1386، ص 73

[75] دو پسر حاج محمدتقی عالمی دامغانی امام جمعه وقت همدان با تشکیلات روان‌شناس/ روشناس (همسر بهناز بیش‌نمک معاون مسعود رجوی در عراق) همکاری داشتند که پس از مدتی این همکاری و هواداری به عضویت تبدیل شد. متأسفانه این دو پسر از طرف پدر حمایت معنوی و مالی می‌شدند و لوازم مورد نیاز نظیر ماشین و دستگاه ضبط صوت و.... را از طریق پدر تأمین می‌کردند.... پس از مدتی در بازرسی و تفتیش خانه آقای دامغانی از زیرزمین و زیر حوض، چند قبضه سلاح کشف شد و خبر آن به محضر امام رسید، امام نیز او را از امامت جمعه همدان خلع کردند و آقای حاج رضا فاضلیان را به جای او برگزیدند. خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ)، به کوشش محسن کاظمی، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری، سوره مهر، اول، 1381، ص 222-225.

[76] مهتاب خیّن، ص 36-37

[77] روزشمار وقایع تروریستی ایران، سال‌های 1357 و 1358، ج 1، ص168؛ پایگاه خبری تحلیلی مطالعات تروریسم به نشانی: https://www.habilian.ir/fa

[78] ابوالفتح مؤمن مؤلف کتاب «انقلاب اسلامی در همدان» می‌گوید: در جریان پژوهش برای تألیف کتابم، بارها به منزل ایشان مراجعه کرده و تقاضای مصاحبه کردم. محمود نصیری با روی باز مرا می‌پذیرفت اما از گروه حدید و مبارزات انقلابی‌ خود هیچ نمی‌گفت. امینی، سامیه، بازمانده حدید لب به سخن می‌گشاید؟ گروه فرهنگ پایداری تبیان، نشانی: https://article.tebyan.net

[79] مردم وقتی برخوردهای آنها را در مقابل انقلاب مشاهده نمودند در یک تجمع قابل توجه به طرف دفتر آنها حرکت کردند. آنها ابتدا در مقابل روابط عمومی سپاه که در ابتدای خیابان تختی بود، تجمع کردند و در حمایت از سپاه شعار دادند [سپس] به طرف دفتر گروه حدید رفته و آنجا را تصرف کردند. سپس نماینده‌ای از طرف دادگاه انقلاب آمد و آنجا را تحویل گرفت. در ادامه همین حرکت مردمی، مردم به سوی اردوگاه کیوارستان رفتند. اما آنها قبل از رسیدن مردم آن مکان را تخلیه کرده و تجهیزات و سلاح‌های موجود را همراه خود برده بودند. البته بعدها با دستگیری اعضای گروه تعدادی از سلاح‌ها به دست آمد. تقریباً می‌توان گفت با چند مورد دستگیری که از اعضای این گروه انجام گرفت، کار آنها تمام شد و امروز دیگر چیزی به نام گروهک حدید وجود ندارد. ده متری چشمان کمین، ص 73-74.

[80] جعفریان، رسول، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران؛ از روی کار آمدن محمدرضاشاه تا پیروزی انقلاب اسلامی: 1320-1357ش، ناشر: مولف، ویراست 5، چاپ ششم، 1385، ص 537.

[81] درباره گروه‌های رعد و توحیدی اراک و ارزیابی نقش این گروه در رویدادهای سال‌های آغازین انقلاب اسلامی، نک: رشیدی، احمد، میرزایی، علی و سمیرا شفیعی، انقلاب اسلامی در استان مرکزی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1399، ج 1، ص 173-175.

[82] درباره آیت‌الله مدنی، مبارزات و نفوذ ایشان در همدان و مهار خشونت‌ها از سوی افراد و گروه‌های مختلف، نک: یاران امام به روایت اسناد ساواک (4): شهید آیت‌الله سید اسدالله مدنی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1377، ص 596-605.

[83] آن جا نمازهای ایشان مرتب و با حضور انبوه مردم اقامه می‌شد. عمدتاً اقشار بازاری، فرهنگی، کارمند و خصوصاً جوان‌های مسلمان غیروابسته به مجاهدین خلق بر گرد آقای مدنی حلقه زده بودند. ما هم به آقای مدنی گرایش و ارادت داشتیم. مهتاب خیّن، ص 30.

[84] اخیراً کلیه امور و حتی شهربانی همدان تحت نفوذ شیخ اسدالله مدنی دهخوارقانی روحانی سرشناس این شهر قرار گرفته و رابط بین شهربانی و روحانی مزبور، سروان نیکوسخن می‌باشد. فرمانداران و کلیه مدیران کل ادارات شهر همدان به منزل شیخ اسدالله مدنی دهخوارقانی رفته و با اعلام همبستگی روش کار خود را از نامبرده سوال می‌نمایند. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، روزشمار استان همدان، ج 3، ص 256.

[85] جناب آقا، اسامی عده‌ای از افسران ما را روی دیوار نوشته‌اند که اینان خونخوار هستند من به شما عرض می‌کنم اینها برادران مسلمان شما هستند. هیچ‌گونه همکاری با مأمورین ساواک ندارند. تقاضا می‌کنم این مطلب را روی منبر تذکر دهید. وی چندین مرتبه با آیت‌الله مدنی تماس و اظهار کوچکی و بندگی نموده است. همان، ص 316.

[86] آیت‌الله مدنی از بدو ورود ظاهراً اهالی را دعوت به آرامش نموده و حتی از ایذاء و آزار مأمورین انتظامی توسط اهالی جلوگیری به عمل آورده است و از این رو وجهه‌ای بین رؤسای ادارات و فرماندهان و مأمورین کسب نموده که امکان دارد این عمل به منظور گمراه کردن نیروهای انتظامی منطقه باشد تا در فرصت مناسب ضربه غیرقابل جبرانی به مأمورین وارد آورند. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، روزشمار استان همدان، ج 3، ص 311.

[87] به نقل از: مروری بر فعالیت های سیاسی و مبارزاتی آیت‌الله مدنی در همدان، (سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی) https://www.irdc.ir/

[88] شیخ محمدتقی عالمی دامغانی اغلب روزها پس از اقامه نماز، در مسجد میرزا داود در خیابان باباطاهر، مجاور بازار همدان به ایراد سخنرانی می‌پرداخت. دیگر پایگاه وی مسجد پیغمبر این شهر بود. در ارزیابی ساواک درباره وی آمده است که در بین عده‌ای از طرفداران بازاری خود موقعیتی دارد. علیرغم مخالفت ساواک همدان، وی موفق به اخذ گذرنامه و خروج از کشور شد و این موضوع سبب اشتهار بیشتر وی بین مردم شد. وی در مراسم جشن و نیایش حکومتی شرکت نمی‌کرد؛ از جمله در جشن‌های سال 1344ش. در همین سال شهربانی از صدور گذرنامه برای وی خودداری کرد و وی از حضور در شهربانی برای سپردن تعهد خودداری کرد. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، روزشمار استان همدان، ج 1، ص 169، 186، 190، 217، 218، 221، 222، ج 3، ص 73.

[89] با بچه‌های مسجد پیغمبر که عموماً طرفدار آقای عالمی دامغانی و مجاهدین خلق بودند، نوعی رفاقت همراه با انتقاد داشتیم.گفتمان غالب بر محیط همدان، نفس مبارزه با رژیم و اذناب به جای مانده از او از قبیل دولت بختیار، سران فاسد ارتش، شهربانی و ساواک بدنام شاه بود. لذا دیگر جایی برای یقه‌گیری و باز شدن جبهه داخلی بین طرفداران آقای مدنی و آقای عالمی باقی نمی‌ماند. مهتاب خیّن، ص 30.

[90] از نزدیکان و آشنایان چند نفر از پرسنل شهربانی از جمله سرگرد معبودی شغل سرکلانتر، اکبر صابران افسر راهنمایی و رانندگی و سروان حسین جعفری رئیس سابق ضداطلاعات شهربانی به وسیله رابط و یا مستقیماً خواستار این شده‌اند که این افسران هیچ عمل خلافی انجام نداده‌اند و خواستار آن بوده‌اند که شیخ محمدتقی عالمی بالای منبر به مردم بگوید که اینها بی‌گناه هستند. عالمی پاسخ می‌دهد که استوار شیران چند روز پیش آمده بود در منزل من و شروع کرد به گریه نمودن که من اصلاً مدت چند سال است در شهربانی کارهای بازنشستگان و این قبیل را انجام می‌دهم و تا کنون اسلحه به دست نبرده‌ام. من به او گفتم: می‌خواهم بروم بیرون کار دارم، شیران پاسخ داد: کجا بروم؟ من هیچ جایی را ندارم تا این که با من به مسجد آمد.... نک: انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، روزشمار استان همدان، ج 3، ص 293. ظاهراً نفوذ آقای عالمی مؤثر واقع نشد و در 11 آذر 1357ش، منزل استوار شیران مأمور شهربانی همدان با بمب مورد حمله قرار گرفت و علاوه بر خساراتی که به منزل وی وارد شد، پسر 18 ساله‌اش به نام محمدرضا نیز کشته شد. همان، ص 229

[91] درباره گروه ابوذر نک: گروه ابوذر نهاوند به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1386. یاران امام به روایت اسناد ساواک (کتاب شانزدهم) روایت پایداری: شرح مبارزات حضرت آیت‌الله حاج شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1379، ص 310-335.

 

منابع

 امینی، سامیه، بازمانده حدید لب به سخن می‌گشاید؟ گروه فرهنگ پایداری تبیان:

 https://article.tebyan.net

انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، روزشمار استان همدان، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1389، 3 جلدی.

جعفریان، رسول، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران؛ از روی کار آمدن محمدرضاشاه تا پیروزی انقلاب اسلامی: 1320-1357ش، ناشر: مولف، ویراست 5، چاپ ششم، 1385.

پهلوی اول و دوم و تظاهر به دینداری؛ https://historydocuments.ir/

تلگراف امام خمینی (ره) به آیت‌الله آخوند ملاعلی معصومی همدانی و احوال‌پرسی از آیت‌الله شهاب‌الدین اشراقی در سال 1345 https://historydocuments.ir/

حزب رستاخیز به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1401.

خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ)، به کوشش محسن کاظمی، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری، سوره مهر، اول، 1381.

ده متری چشمان کمین: هشت سال دفاع مقدس به روایت سردار جعفر مظاهری؛ به اهتمام محسن صیفی کار، بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس، تهران، 1386.

رشیدی، احمد، میرزایی، علی و سمیرا شفیعی، انقلاب اسلامی در استان مرکزی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1399.

روزشمار وقایع تروریستی ایران، سال‌های 1357 و 1358، پایگاه خبری تحلیلی مطالعات تروریسم:    https://www.habilian.ir/fa/

شاهدی مظفر، حزب رستاخیز؛ اشتباه بزرگ، (2 جلدی) مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، تهران، 1382

ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور: 1335-1357)، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1386.

عبداللهی‌نیا، علی، انقلاب اسلامی در کرمان، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1393.

گروه ابوذر نهاوند به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1386.

گفت‌وگو با ابوالفتح مؤمن مؤلف کتاب انقلاب اسلامی در همدان:

 http://www.hamedanpress.ir .

مروری بر فعالیت‌های سیاسی و مبارزاتی آیت‌الله مدنی در همدان، (سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی)    https://www.irdc.ir/

موسویان، سید مهرداد، شهید خودم، تهران، شهرستان ادب، 1390.

مهتاب خیّن: روایت فرمانده بسیجی حسین همدانی از انقلاب، کردستان و دفاع مقدس، مصاحبه و نگارش: حسین بهزاد، نشر بیست و هفت، 1393.

یاران امام به روایت اسناد ساواک (4): شهید آیت‌الله سید اسدالله مدنی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1377.

یاران امام به روایت اسناد ساواک (کتاب شانزدهم) روایت پایداری: شرح مبارزات حضرت آیت‌الله حاج شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1379.
























































آیت الله بنی صدر و مردم در مسجد جامع همدان. سال 1332 در حمایت از نهضت ملی


1-آیت الله آخوند ملاعلی معصومی2- آیت الله نصرالله موسوی بنی صدر همدانی 3- حجت الاسلام محمدتقی فلسفی 4- حجت الاسلام سید احمد حسینی ملایری


مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی نوری همدانی


شیخ محمدتقی عندلیب، پدر آقای عندلیب زاده روحانی معاصر


حضرت آیت الله آخوند ملاعلی معصومی همدانی


برخی از مبارزان انقلاب اسلامی در استان همدان


برخی از مبارزان انقلاب اسلامی در استان همدان


برخی از مبارزان انقلاب اسلامی در استان همدان


برخی از مبارزان انقلاب اسلامی در استان همدان


برخی از مبارزان انقلاب اسلامی در استان همدان


برخی از مبارزان انقلاب اسلامی در استان همدان


برخی از مبارزان انقلاب اسلامی در استان همدان


برخی از مبارزان انقلاب اسلامی در استان همدان


برخی از مبارزان انقلاب اسلامی در استان همدان


برخی از مبارزان انقلاب اسلامی در استان همدان


شهید آیت‌الله محمد مفتح


 

تعداد مشاهده: 6929


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.